بخش 8

7. اعتراف شیخ محمّد بن صالح عثیمین ضوابط تکفیر 1. تحقیق و تفحّص 2. تعمد 3. قصد و اختیار 4. نفی اکراه 5. عدم حکم به لازمه قول وهابیت و مسلمانان مراعات مدارا در دعوت به حق کتابنامه

و من پروردگار توأم)، او از شدت شادي خطا كرده است. و عجله كردن در تكفير موجب مي‌شود كه امور خطرناكي از قبيل: حلال شمردن خون، مال، منع توارث، فسخ نكاح و... بر آن مترتب شود، اموري كه بر مرتدان حمل مي‌گردد. پس چگونه مؤمن به خود اجازه مي‌دهد تا با كمترين شبهه بر ضدّ برادر مؤمنش اقدام نمايد...

4. اعتراف دكتر طه جابر فياض علواني

او كه استاد فقه و اصول دانشگاه محمّد بن سعود در عربستان بوده خطاب به جوانان تندرو وهابي مي‌گويد:

و كثير منهم من ينسب لنفسه العلم بالرجال و معرفة مراتب الجرح و التعديل و تاريخ الرجال، و هو في ذلك لايعدو ان يكون قد درس كتاباً من كتب القوم في هذا الموضوع او ذاك، فأباح لنفسه ان يعتلي منبر الإجتهاد...1

بسياري از آنان كساني هستند كه خود را به علم رجال و شناخت مراتب جرح و تعديل و تاريخ رجال، نسبت مي‌دهند در حالي كه حتي يك كتاب را در اين زمينه فرا نگرفته است، ولي به خود اجازه مي‌دهد كه بر منبر اجتهاد صعود نمايد...

5. اعتراف شيخ صالح بن عبدالله بن حميد

او كه امام و خطيب مسجد الحرام بوده در كتاب خود مي‌نويسد:

يجب الجدّ في السعي من اجل احياء الأخوة الاسلامية الحقة لتلتقي الأمة بفنائها و جماعاتها علي نصرة دين الله حباً فيه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحذير من المجازفة بالتكفير، صص 7 و 8.

و ولاءً لله و لرسوله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انتماء يستعلي علي كل انتماء، و الخطاب في هذا اللقاء أيّها الإخوة موجهٌ إلي اهل العلم و الفكر... علماء و طلبة علم... تطرح القضايا و المسائل علي بساط البحث، و يبذل الجهد في تمييز الصواب من الخطأ، يحترم رأي كل مجتهد؛ سواء كان مخطئاً أو مصيباً، و التحامل علي المجتهد أو تجريحه مسلك في العلم منكور، و خطأه لا يبيح النيل من عرضه، ولا يسوغ تلمس المعايب للبرآء و التشهي بالصاق التهم بالناس.

انّ علي اهل العلم و الدعوة ان يستبينوا قيمة ما يدعون اليه، فليس الحق حِكراً علي مسلك، و الخلاف في الرأي لا يجوز أن يكون مصدر لجاجة او غضب. انّ من شأن المجتهدين أن يختلفوا، و نتائج هذا الإختلاف مقبولة من غير تشنج ولا تعصب، و من غير ان ينبني علي هذا شقاق، أو تتنامي بسببه احقاد. انّ حقّ النقد لا يجعل الحق حِكراً علي الناقد.

من المؤسف و من القصور ان يتحول الخلاف في وجهات النظر إلي عناد شخصي و انتصار ذاتي إلي عداء ما حقّ، و من المبكي ان يبدأ الخلاف في فرعية صغيرة فيرقي إلي الإتّهام في أصول الإسلام و قواعد الديانة.

انّ سوء الأدب في الجدل و المناظرة يسوغ لأصحابه استحلال اعراض المسلمين ولاسيما العلماء و الدعاة، فيتحول الاهتمام إلي تتبع الزلات و تلمس العثرات...1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ادب الخلاف، شيخ صالح بن عبدالله بن حميد، صص 6 ـ 8.

واجب است كه كوشش فراوان در جهت احياي برادري اسلامي حقّ نمود تا عموم امّت، بر ياري دين خدا يكپارچه شده و با محبت و پذيرش سلطه خدا و رسولش ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خود را به اسلام نسبت دهد. سخنان من در اينجا ـ اي برادران ـ متوجه اهل علم و فكر است... اعم از علما و طالبان علم... بايد قضايا و مسائل مورد بحث قرار گيرد، و نهايت كوشش در جدا كردن صواب از خطا به كار رود و رأي هر مجتهدي مورد احترام واقع گردد؛ چه خطا كرده يا به واقع رسيده باشد. و حمله‌كردن بر مجتهد يا اهانت به او روشي ناخوشايند در علم است، و خطاي او باعث نمي‌شود كه آبروي او ريخته شود، و مجوز آن نمي‌گردد كه عيب‌ها را بر افراد بي‌گناه بار كرده و تهمت‌ها به مردم نسبت داده شود.

بر اهل علم و دعوت واجب است كه ارزش آنچه را به او دعوت مي‌كنند روشن كنند، كه حق مخصوص يك عقيده و مسلك نيست، و اختلاف در رأي مجوّز لجاجت يا غضب نيست. از شأن مجتهدان اين است كه اختلاف كنند، و نتايج آن نيز بدون تشنج و تعصب مورد قبول است، بدون آنكه باعث تفرقه و رشد كينه‌ها گردد. از حقوق انتقاد آن است كه حقّ، تنها مخصوص نقد كننده نباشد.

متأسفانه از كوتاهي افراد اينكه اختلاف‌نظر منجرّ به دشمني شخصي و عناد گردد. و چيزي كه انسان را به گريه در مي‌آورد اينكه اختلاف از يك مسأله فرعي كوچك شروع مي‌شود و بالا رفته و به حدّ اتهام در اصول اسلام و قواعد ديانت مي‌رسد. بي‌ادبي در مجادله و مناظره، باعث مي‌شود كه افرادي آبروي مسلمانان، و علي الخصوص علما



178


و داعيان دين را ببرند، و لذا تمام همّ و غمّ آنان پيگيري لغزش‌ها و رسيدن به خطاهاي افراد است...

7. اعتراف شيخ محمّد بن صالح عثيمين

او در وصيت خود به دانشجويان و طلاب دانشكده شريعت و اصول دين و علوم عربي و اجتماعي در شهر ‹قصيم› بعد از سفارش به تقواي الهي در طلب علم، آنان را از ورود در وادي تكفير مخالفان باز مي‌دارد و براي اثبات اين مطلب به قرآن و سنّت تمسك مي‌كند و اينكه هر كس حكم به كفر انساني كند كه در حقيقت او كافر نيست، خودش كافر مي‌باشد.

او شديداً طلاب را از تكفير حاكمان و عالمان باز مي‌دارد؛ زيرا كه تجاوز و تعدي بر آنان به مثل اين‌گونه اتهامات، به ضرر تمام امّت اسلامي است....1

ضوابط تكفير

تكفير افراد، شرايط و ضوابطي دارد كه نمي‌توان بدون آنها كسي را به كفر نسبت داد.

1. تحقيق و تفحّص

قبل از نسبت دادن كفر به كسي بايد در كلام و رفتار و اعتقاد او تحقيق و تفحص كرد و در نقل كلمات و عقايد و كردار او جانب عدالت و امانت را مراعات نمود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. روزنامه عكاظ، شماره 10874، سه شنبه، 4 محرم 1417ه‍ .ق.

شوكاني مي‌نويسد:

اعلم انّ الحكم علي رجل مسلم بخروجه عن دين الإسلام و دخوله في دين الكفر لاينبغي لمسلم يؤمن بالله و اليوم الآخر أن يقدم عليه إلاّ ببرهان اوضح من شمس النهار...1

بدان كه حكم كردن بر مرد مسلماني به خروج از دين اسلام و داخل شدن او در دين كفر، براي مسلماني كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، چنين اقدامي صحيح نيست، مگر با برهاني واضح‌تر از خورشيد روز...

ابن حجر هيتمي مي‌نويسد:

ينبغي للمفتي ان يحتاط في التكفير ما امكنه لعظيم اثره و غلبة عدم قصده سيّما من العوام، ولا زال ائمتنا ـ يعني الشافعية ـ علي ذلك قديماً و حديثاً.(2)

بر فتوادهنده سزاوار است كه تا حدي كه مي‌تواند در تكفير احتياط كند، به جهت مهمّي اثر آن، و غلبه عدم قصد او خصوصاً از عوام. و هميشه امامان ما از شافعي‌ها در قديم و جديد بر اين روش عمل مي‌كردند.

2. تعمد

قبل از حكم كردن بر فردي به كفر بايد اسباب كفر را دانسته و نيز دانست كه آن اسباب از روي عمد از او صادر شده است.

ابن تيميه مي‌گويد:

... و كذلك بلال لما باع الصاعين بالصاع امره النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برّده، و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السيل الجرار، ج 4، ص 578.

2. تحفة المحتاج في شرح المنهاج، ج 9، ص 88.

لم يرتّب علي ذلك حكم آكل الربا من التفسيق و اللعن و التغليظ؛ لعدم علمه بالتحريم.1

... و همچنين بود در مورد بلال كه چون دو صاع را به يك صاع فروخت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او را دستور به رد داد و بر آن حكم خورنده ربا از قبيل نسبت به فسق، و لعن، و شدت مترتب نكرد؛ چرا كه او از تحريم ربا آگاهي نداشت.

خداوند متعال مي‌فرمايد:

(وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ) (احزاب: 5)

و گناهي بر شما نيست در خطاهايي كه از شما سرمي‌زند [و بي‌توجّه آنها را به نام ديگران صدا مي‌زنيد]، ولي آنچه را از روي عمد مي‌گوييد [مورد حساب قرار خواهد داد].

از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

انّ الله تجاوز لي عن امّتي الخطأ و النسيان.(2)

همانا خداوند براي خاطر من از امتم [حكم] خطا و فراموشي را برداشته است.

ابن تيميه در شرح آن مي‌گويد:

و ذلك يعم الخطأ في المسائل الخبرية القولية و المسائل العملية. و ما زال السلف يتنازعون في كثير من هذه المسائل، ولم يشهد أحد منهم علي أحد لا بكفر ولا بفسق ولا بمعصية.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجموع الفتاوي، ج20، ص253.

2. سنن ابن ماجه، ح 2043.

3. مجموع الفتاوي، ج3، ص229.

و اين شامل خطا در مسايل خبري قولي و مسايل عملي مي‌شود، و هميشه قدما در بسياري از اين مسايل نزاع مي‌كردند و هيچ‌يك از آنان بر ديگري گواهي به كفر و فسق و معصيت نمي‌داد.

3. قصد و اختيار

كسي را مي‌توان به كفر نسبت داد كه كاري كفرآميز را از روي قصد و اختيار انجام داده يا آن را بر زبان جاري ساخته است و به اضطرار نرسيده است.

ابن حجر هيثمي مي‌گويد:

الذي صرّح به ائمتنا انّ من تكلّم بمحتمل للكفر لا يحكم عليه حتّي يستفسر.1

آنچه كه امامان ما بر آن تصريح نموده‌اند اينكه هركس به كلامي كه در آن احتمال كفر است تكلم كند بر او حكم به كفر نمي‌شود تا از او درخواست شود كه سخنش را توضيح داده و تفسير كند.

ملاّ علي قاري مي‌گويد:

الصواب عند الأكثرين من علماء السلف و الخلف ان لا نكفّر أهل البدع و الأهواء إلاّ ان أتوا بكفر صريح لا استلزامي؛ لان الاصح انّ لازم المذهب ليس بمذهب...(2)

صواب نزد اكثر علما از قدما و متأخرين اين است كه ما اهل بدعت و هواي نفساني را تكفير نمي‌كنيم مگر در صورتي كه كفر صريح انجام داشته باشند نه كفر استلزامي؛ زيرا صحيح‌تر آن است كه لازم مذهب، مذهب به حساب نمي‌آيد...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفتاوي الكبري، ج4، ص239.

2. شرح سنن الترمذي، مباركفوري، ج6، ص362، به نقل از "شرح المشكاة" ملا علي قاري.

او همچنين در كتاب ‹شرح الفقه الأكبر› مي‌نويسد:

ذكروا انّ المسألة المتعلقة بالكفر إذا كان لها تسعة و تسعون احتمالا للكفر و احتمال واحد في نفيه، فالأولي للمفتي و القاضي ان يعمل بالإحتمال النافي؛ لانّ الخطأ في ابقاء الف كافر أهون من الخطأ في افناء مسلم واحد.1

ذكر كرده‌اند كه مسأله متعلق به كفر، اگر براي آن نود و نه احتمال كفر باشد و يك احتمال در نفي كفر، سزاوار براي مفتي و قاضي آن است كه به احتمال نافي عمل كند؛ زيرا خطا در باقي گذاشتن هزار كافر آسان‌تر است از خطا در نابود كردن يك مسلمان.

4. نفي اكراه

از شروط تكفير نفي اكراه و بودن آزادي در عمل و گفتن چيزي است.

خداوند متعال مي‌فرمايد:

(مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمانِ وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ) (نحل: 106)

كساني كه بعد از ايمان كافر شوند ـ به جز آنها كه تحت فشار واقع شده‌اند در حالي كه قلبشان آرام و با ايمان است ـ آري، آنها كه سينه خود را براي پذيرش كفر گشوده‌اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظيمي در انتظارشان است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح الفقه الأكبر، ص 162.

از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

انّ الله وضع عن امّتي الخطأ و النسيان و ما استكرهوا عليه.1

همانا خداوند از امتم خطا و نسيان و آنچه را كه بر آن اكراه شده‌اند [حكمش] را برداشته است.

5. عدم حكم به لازمه قول

ابن تيميه مي‌گويد:

...فلازم المذهب ليس بمذهب إلاّ أن يستلزمه صاحب المذهب...(2)

... لازمه مذهب جزء عقائد مذهب به حساب نمي‌آيد، مگر آنكه صاحب آن مذهب ملتزم به آن باشد...

و نيز مي‌گويد:

فالصواب انّ مذهب الإنسان ليس بمذهب له إذا لم يلتزمه، فانّه إذا كان قد انكره و نفاه كانت اضافته إليه كذباً عليه...(3)

صحيح آن است كه مذهب انسان آن وقتي مذهب اوست كه ملتزم به آن باشد، ولي اگر آن را انكار كرده و نفي كند انتساب آن به او دروغ بر اوست...

محمد خليل هراس در شرح نونيه ابن قيم جوزيه مي‌گويد:

والذي يظهر من كلام الأئمة انّهم لايفرقون في الحكم بين اللوازم البيّنة الظاهرة واللوازم الخفية؛ فانّ الإنسان قد يذهل عن اللازم القريب، بل غالب كلامهم عن اللوازم البيّنة التي ثبت لزومها؛ فإذا ثبت عدم المؤاخذة بها و عدم لزومها فالخفية من باب أولي.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 659.

2. مجموع الفتاوي، ج 5، ص 306.

3. همان، ج20، صص 217و218.

4. شرح نونيه ابن قيم، ج2، ص235.

آنچه از كلام امامان به دست مي‌آيد اينكه آنان بين لوازم آشكار و ظاهر و لوازم مخفي ـ در عدم جواز انتساب به افراد ـ فرق نمي‌گذارند؛ زيرا انسان گاهي از لوازم قريب غافل است، بلكه غالب كلام انسان از لوازم آشكار است كه لزومش ثابت مي‌باشد. حال اگر نمي‌توان كسي را به لوازم آشكار مؤاخذه كرد پس در لوازم خفي به طريق اولي نمي‌توان انسان را مؤاخذه نمود.

وهابيت و مسلمانان

وهابيان جامعه‌اي را كه در آن كارهايي مي‌شود كه با افكار آنها سازگاري ندارد، جامعه جاهلي دانسته و صفات آن را كه از آن جمله شرك و كفر باشد بر آن مترتب مي‌كنند، با آنكه افراد در عصر جاهليت و نيز محيط در آن عصر و زمان، داراي حالات و خصوصياتي بوده كه هرگز آن خصوصيات در جامعه مسلمان كنوني يافت نمي‌شود. لذا نمي‌توان آياتي كه در مذمت قوم جاهلي وارد و نازل شده را بر جامعه اسلامي و مسلمانان منطبق نمود.

مطابق روايات بسياري كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيده واجب است كه حكم به اسلام كسي كنيم كه شهادتين را بر زبان جاري مي‌سازد گرچه در واقع و باطن اعتقاد ديگري دارد.

از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

امرت ان اقاتل الناس حتّي يشهدوا أن لا إله إلاّ الله، و أنّ محمداً رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فإذا قالوها فقد عصموا دماءهم و أموالهم...1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ح 25.

به من دستور داده شده با مردم بجنگم تا به وحدانيت خداوند و رسالت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گواهي دهند، و چون چنين گفتند خون‌ها و اموالشان محفوظ خواهد شد...

و نيز در حديثي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

يخرج من النار من قال: لا إله إلاّ الله.1

هر كس كه كلمه توحيد را بر زبان جاري ساخته از آتش دوزخ خارج مي‌شود.

بر اساس شريعت اسلامي صحيح نيست فرقه‌اي از فرق اسلامي را بي‌دليل و مدارك متقن داخل در كفر نمود، مادامي كه اعتراف به شهادتين نموده، و ضرورتي از ضروريات دين را انكار نمي‌كند.

اين مطلب از اموري است كه هر كسي كوچك‌ترين توجّهي به شريعت اسلامي داشته باشد از آن اطلاع دارد، هر چند معاشرت زيادي با مسلمانان نداشته باشد. لكن وهابيان مسلمانان را تكفير كرده و به جان آنان مي‌افتند. كاري كه مورد خشنودي استكبار و استعمار شده و از اين راه استيلاي خود را بر مسلمانان ادامه مي‌دهند.

جمهور فقيهان و متكلمان بر اين باورند كه كسي حق ندارد ديگري را كه اهل قبله است و به طرف آن نماز مي‌خواند، با اقرار به شهادتين و عدم انكار ضرورتي از ضروريات دين، تكفير نمايد:

1. قاضي سبكي مي‌گويد:

اقدام بر تكفير مؤمنين جداً دشوار است. و هر كسي كه در قلبش ايمان است، تكفير اهل هوا و بدعت را دشوار مي‌شمارد، در صورتي كه اقرار به شهادتين دارد؛ زيرا تكفير امري دشوار و خطير است.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ح 44.

2. اليواقيت و الجواهر، ص 58.

2. قاضي ايجي مي‌گويد: ‹جمهور متكلمين و فقيهان بر اين امر اتفاق دارند كه نمي‌توان احدي از اهل قبله را تكفير نمود...›.1

3. تفتازاني مي‌گويد: ‹مخالف حق از اهل قبله كافر نيست؛ مادامي كه ضرورتي از ضروريات دين را مخالفت نكند؛ مثل حدوث عالم، حشر اجساد›.(2)

4. ابن عابدين مي‌گويد:

در كلمات صاحبان مذاهب، تكفير ديگران بسيار مشاهده مي‌شود، ولي اين‌گونه تعبيرها از كلام فقهاي مجتهد نيست. و معلوم است كه اعتباري به غير فقها نيست.(3)

تكفيرگرايان وهابي در فهم حقيقت عوامل و اسبابي كه انسان را از دايره اسلام خارج مي‌كند و موجب مي‌شود كه متصف به كفر گردد، به اشتباه و بي‌راهه رفته‌اند. لذا بي‌جهت افرادي را متهم به كفر مي‌نمايند. آنان به حدي در اين امر افراط دارند كه در نتيجه قضاوتشان به جز اندكي از مسلمانان، كسي بر اسلام باقي نمي‌ماند، كه مصداق بارز آنان در اين عصر و زمان وهابيان مي‌باشند. آنان گرچه به انگيزه امر به معروف و نهي از منكر چنين نسبتي را به مسلمانان مي‌دهند، ولي بايد بدانند كه در اداي اين فريضه، ملاحظه حكمت و موعظه حسنه ضرورت دارد؛ همان‌گونه كه خداوند متعال مي‌فرمايد:

{ادْعُ إِلي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ} (نحل: 125)

با حكمت و اندرز نيكو به راه پرودرگارت دعوت نما و با آنها به روشي كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المواقف، ص 392.

2. شرح المقاصد، ج 5، ص 227.

3. ردّ المحتار علي الدّر المختار، ج 4، ص 237.

اين طريق و روش در برخورد، به پذيرش طرف مقابل نزديك‌تر است. لذا اگر كسي مسلماني را كه نماز مي‌خواند و فرايض ديني را به جاي مي‌آورد و از محارم الهي اجتناب مي‌كند، به اموري كه نزد او بر حقّ است دعوت كند در حالي كه طرف مقابل برخلاف عقيده اوست، در صورت نپذيرفتن نبايد او را متهم به كفر و شرك نمايد؛ زيرا از قديم الأيام آراي علما و مردم مختلف بوده و هنگام دعوت، بعضاً عقايد يكديگر را نمي‌پذيرفتند. لذا نمي‌توان به مجرد نپذيرفتن عقايدي را كه نزد جماعتي بر حقّ است، يك مسلمان را به كفر و زندقه متهم كرد.

علامه امام سيّد احمد مشهور الحداد مي‌گويد:

وقد انعقد الإجماع علي منع تكفير أحد من أهل القبلة إلاّ بما فيه نفي الصانع القادر جلّ و علا أو شرك جلي لايحتمل التأويل أو إنكار النبوة أو إنكار ما علم من الدين بالضرورة أو إنكار متواتر أو مجمع عليه ضرورة من الدين.1

به‌ طور حتم اجماع منعقد شده بر اينكه هيچ‌يك از اهل قبله را نمي‌توان تكفير كرد مگر در عقيده‌اي كه منجر به نفي خداوند قادر جلّ‌وعلا شده يا در آن شرك آشكاري باشد كه احتمال تأويل در آن نباشد. يا انكار نبوّت بوده يا چيزي از ضروريات دين انكار گردد، يا خبر متواتر يا امري كه اجماع بر ضروري بودن آن است انكار شود.

در غير اين موارد حكم به كفر مسلمان امر خطيري است. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

إذا قال الرجل لأخيه يا كافر فقد بآء بها أحدهما.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاهيم يجب أن تصحح، ص 72 (به نقل از او).

2. صحيح بخاري، ج 7، ص 597.

هرگاه شخصي به برادر ديني‌اش بگويد اي كافر، يكي از آن دو به كفر بازگشته است.

يعني اگر آن شخص واقعاً كافر بود كه هيچ وگرنه خود شخصي كه اين نسبت را داده به كفر سزاوارتر است.

مراعات مدارا در دعوت به حق

رفق و مدارا و لطف و دوري از غلظت و تندروي اصل بزرگي است در پذيرش حق و پيروي و اطاعت مردم از آن. لذا هركس كه مي‌خواهد امر به معروف و نهي از منكر كند بايد از اين راه وارد شود، همان‌گونه كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده كه فرمود:

انّ الرفق ما كان في شيء إلاّ زانه، ولا نزع من شيء إلاّ شانه.1

همانا مدارات در هيچ چيزي نمي‌باشد جز آنكه آن را زينت مي‌بخشد، و از هيچ چيزي گرفته نمي‌شود جز آنكه آن را زشت مي‌كند.

خداوند متعال خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد:

{فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ} (آل عمران: 159)

به (بركت) رحمت الهي، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراكنده مي‌شدند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 8، ص 22.

كتابنامه

* قرآن كريم.

1. ابن تيميه (حياته و عقائده)، صائب عبدالحميد، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلامية.

2. الاوراق البغدادية في الحوادث النجدية، سيد ابراهيم راوي رفاعي حنفي عراقي، بغداد، چاپ النجاح.

3. التحذير من المجازفة بالتكفير، محمد بن علوي مالكي، دار القاضي عياض للتراث.

4. التوسل بالنبي و الصالحين، ابوحامد بن مرزوق، چاپ استانبول، 1984م.

5. خلاصة الكلام في بيان امراء البلد الحرام، شيخ محمد بن سليمان كردي، چاپ مصر.

6. درء تعارض العقل و النقل، ابن تيميه، بيروت، دار الكتب العلمية.

7. الدرر الكامنة، ابن حجر عسقلاني، بيروت، دار الكتب العلمية.

8. سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، چاپ دار الفكر.

سيف الجبار المسلول علي اعداء الابرار، شاه فضل رسول قادري، چاپ استانبول.



190


1.

العقائد الصحيحة في ترديد الوهابية النجدية، خواجه حافظ محمد حسن حنفي، هند، چاپ فقيه، 1360ه‍ .ق.

2. فيصل التفرقة بين الإسلام و الزندقة، ابوحامد غزالي، بيروت، دار الحكمة، 1407ه‍ .ق.

3. المتطرفون خوارج العصر، عمر عبدالله گل، بيروت، بيسان للنشر و التوزيع و الاعلام.

4. المجددون في الإسلام، عبدالمتعال صعيدي، چاپ مصر.

5. مجموع الفتاوي، ابن تيميه، مكتبة ابن تيميه.

6. مجموع فتاوي بن باز، شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رياض، دار الوطن.

7. مختصر صحيح مسلم، حافظ منذري، وزارة اوقاف و شئون الاسلامي كويت، 1389ه‍ .ق.

8. مفاهيم يجب ان تصحح، محمد بن علوي مالكي، چاپ دبي.

9. منهج ابن تيمية في مسألة التكفير، چاپ اول، رياض، مكتبة اضواء السلف، 1418.

النصوص الاسلامية في الرد علي مذهب الوهابية، محمد فقيه بن عبدالجبار جاوي، چاپ مصر، 1922م.



| شناسه مطلب: 73752