بخش 1
دیباچه مقدمه فصل اول: پرتویی در ابتدای راه 1.پیامد بدعت
مقدمه
سپاس خداوندي را كه پروردگار جهانيان است و پاكيزهترين درود و برترين سلام بر خاتم پيامبران و خاندان پاكش.
گاه و بيگاه قضايايي در ميان مسلمانان برانگيخته ميشود كه يا به آشوب ميانجامد، يا بهعنوان وسيلهاي براي تجزيه و سركوب يا بهانهاي براي تكفير كردن و مباح شمردن خونها به كار ميرود.
اين مسائل كه سابقهاي ديرينه دارند و دامنزنندگان به آنها بدون هيچ تفكر و انديشهاي از پيشينيان خود به ارث بردهاند، در بيشتر موارد از اموري هستند كه سبب آميختگي و اشتباه حق و باطل ميشوند. در نتيجه، ديدگاه اسلامي و انساني، صفا و شفافيت خود را از دست ميدهد و شعارِ (وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا)1 در همه حالتهاي آن، ملاك داوري قرار ميگيرد و به آموزه (أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "پدران خود را بر اين [عمل] يافتيم". (اعراف: 28)
نادِمِينَ)1 توجهي نميشود. اينجاست كه مسئله از روش صحيح (جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ)2 و نيز قاعده قرآني (هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ)3 آشكارا خارج ميشود و به سوي تاريكيها پيش ميتازد و در آن صدايي جز آواي شوم و فرعوني (ما أُرِيكُمْ إِلاَّ ما أَري)4 شنيده نميشود... .
در اين مرحله است كه حكم، به حكم ستمگرانه بدل ميشود كه زبانِ انديشه و برهان را نميشناسد و بوي عدل و انصاف از آن به مشام نميرسد. فضاي قرآن محمدي كه بازدارنده از اختلاف و درگيري است نيز به فضاي جاهليتي كينهتوز تبديل خواهد شد كه گويا خداوند را بر آن هيچ سلطه و حاكميتي و سخنش را در آن هيچ جايگاهي نيست. دردناكترين مسئله در اين نگرش كوتهبينانه، اين است كه اهل اين ديدگاه، براي تسلط بر احساساتِ توده و عامه مردم و سوق دادن آنان به سويي كه خود ميخواهند، به نام اسلام سخن ميگويند؛ عباي دين توحيد بر سر ميكشند و خود را با ادعاي پيروي ظاهري از شريعت، خدمتگزار جامعه ميخوانند.
يكي از اين مسائل، مسئلهاي است كه شريعت اسلام آن را ‹بدعت› ناميده است. بدعت، يكي از مفاهيم اصيل اسلامي است كه هدف از تشريع آن، محافظت از دين خداي تعالي و آنچه [بهعنوان شريعت آسماني] نازل فرموده در برابر خطر دست بردن و افزودن چيزي بر آن است و نيز صيانت از رسالت خداوند متعال از اعتقادات و شرعيات در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "مبادا به گروهي از روي ناآگاهي آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد". (حجرات:6)
2. "و با آنان به روشي كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن". (نحل:125)
3. "اگر راست ميگوييد، دليل خود را [بر اين موضوع] بياوريد". (بقره: 111)
4 . "من جز آنچه را مصلحت ميبينم به شما ارائه نميدهم". (غافر: 29)
برابر افكار، اعتقادات و احكام وارداتي بيگانهاي است كه در نهايت، به تحريف و تزوير و تخريب دين ميانجامد. (لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَما هُوَ مِنَ الْكِتابِ).1
ازاينرو، خداوند متعال معياري قرار داده تا دين او را از ادياني كه ساخته و پرداخته مردم است و برخي به وهم و تزوير آن را به آنچه خداوند نازل فرموده، نسبت ميدهند، بازشناسند. درنتيجه، زندگي اسلامي و ايماني، پاك و مصفا شود و هوس و نيرنگ فريبكاران، هيچ جنبهاي از آن را تغيير ندهد، معاني و ارزشها و تشريعاتِ دين همچنان هدايتگر و نوراني بماند و نور توحيد از همه جاي آن بدرخشد.
در تاريخ اسلام، بهويژه در سه قرن آغازينِ آن، وجود همين بدعتها سبب شد اختلافهاي بسياري در ديدگاهها پديد آيد و گروهها و فرقههايي ايجاد گردد. هدف اين گروهها آن بود كه از خطر پذيرش افترائات در دين در امان بمانند. همين امر به رويدادهاي تلخي انجاميد و سبب ريخته شدن خونهاي بسياري شد. حكومتهاي حاكم در آن زمان نيز در شعلهور ساختن اين درگيريها نقش عمدهاي داشتند؛ زيرا آنان با اين كار ميخواستند اعمال منحرفانه خود را از نقد منتقدان و اعتراض معترضان در امان بدارند.
آنچه بهحق جاي تأسف دارد، اين است كه اين مسئله، امروز نيز بار ديگر تكرار شود و هر جرياني كه زير چتر يكي ديگر از جريانهاي شناخته شده مسلمانان قرار نگيرد، به بدعت و انحراف در دين متهم شود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "كه گمان كنيد [چيزي را كه ميخوانند،] از كتاب خداست؛ درحاليكه از كتاب خدا نيست". (آل عمران: 78)
و اين اتهام نيز رفتهرفته به حكم كفر و خروج از دين اسلام بينجامد كه اين جريان و امثال آن، براي امت اسلام چيزي جز ضرر بيشتر و خطرهاي فراوانتر در بر نخواهد داشت.
خواننده عزيز! اين تحقيق، پژوهشي در كمال تأمل در شناخت حقيقت و معيار بدعت است؛ همان چيزي كه خود در اصل، عامل اطمينان و تطهير بوده است، ولي بعدها برخي از آن سوء استفاده كردند و آن را ابزاري براي نابودي قرار دادند. اين نوشتار طولاني، از چندين تحقيق تخصصي كه از لحاظ تشريعي و تاريخي به بررسي اين مسئله پرداخته بودند، بهره جسته است و در كنار آنها، مطالب و افكاري را كه براي تكميل بحث ضروري ميداند، بر آن افزوده است.1
از خداي متعال ميخواهيم ما را از كساني قرار دهد كه سخنان را ميشنوند و از بهترين آنها پيروي ميكنند. از او ميخواهيم كه ما را از افتادن به دنبال آنچه او نميپسندد و از آن خشنود نيست، در امان نگاه دارد؛ زيرا اوست كه براي ما كافي است و نيكو حمايتگري است و سپاس، شايسته پروردگار جهانيان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مهمترينِ اين تحقيقات كه در اين نوشتار از آنها استفاده شده است، عبارتند از:
الف) البدعة (تحقيقي واقعگرايانه در مفهوم بدعت و پياده كردن آن در پرتو راه اهلبيت ( عليهم السلام ) به قلم دكتر شيخ جعفر باقري، نشر معاونت فرهنگي مجمع اهلبيت ( عليهم السلام ) ، تهران، چاپ اول، 1415ه. ق / 1994م).
ب) البدعة، (مفهوم، تعاريف، آثار و موارد به قلم آيتالله جعفر سبحاني).
ج) البدعة، (مفهوم و تعريف، نشر مركز الرسالة، سلسلة المعارف الإسلاميه، ش 9، قم، چاپ اول، سال 1418 ه . ق).
فصل اول:
پرتويي در ابتداي راه
پيش از برداشتن هر گامي و ابراز هرگونه داوري و حكمي، بر هر مسلمان پرهيزگاري لازم است دو چيز را بداند: نخست اينكه هر سخن و كلامي كه در برابر مردم بيان شود، مسئوليت خاص خود را دارد؛ دوم اينكه بايد پيش از سخن گفتن تحقيق كرد و معنا و پيامدهاي آن را در نظر گرفت.
بدعت از مفاهيمي است كه لفظ آن به كار ميرود، ولي بسياري از افراد نميتوانند بهخوبي موارد آن را در زندگي ديني تعيين كنند. بنابراين، در بيشتر موارد، بهگزاف و از روي تعصب بهكار ميرود؛ زيرا مفهوم بدعت، يكي از تيرهايي است كه به گمان برخي، در سرنگون كردن مخالفان مؤثر است؛ چون اين سلاح، مخالفان را از دايره دين بيرون ميراند و آنان را به گمراهي و بدعاقبتي منسوب ميكند.
لازم به يادآوري است كه هيچ ديني به اندازه اسلام حنيف، بر تفكر و انديشيدن پيش از انجام هر كار و دانستن پيش از اقدام، آشكارا تأكيد نكرده است؛ بهگونهاي كه حتي نقشه راه را براي مسلمانان ترسيم كرده است؛ از جمله:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ) (حجرات: 6)
|
|
اي كساني كه ايمان آوردهايد! اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد؛ مبادا به گروهي از روي ناآگاهي آسيب برسانيد و از كردة خود پشيمان شويد.
و همچنين:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسي أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسي أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلا تَنابَزُوا بِالأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الإيمانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (حجرات: 11)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! [هرگز] گروهي از مردان شما گروه ديگري را مسخره نكنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند؛ و نه زناني زنان ديگر را، شايد آنها از اينها بهتر باشند و يكديگر را مورد طعن و عيبجويي قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسي پس از ايمان نام كفرآميز بگذاريد؛ و آنها كه توبه نكنند، ستمكارند.
و نيز:
(وَ أَطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ) (انفال: 46)
و از خدا و پيامبرش اطاعت نماييد و با يكديگر نزاع مكنيد كه سُست ميشويد و قدرت [و شوكت] شما از بين ميرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با صابران است.
از ديگر اسباب درگيري، تهمت است كه اسلام آن را حرام شمرده است. حضرت علي ( عليه السلام ) فرمود:
ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَي أَحْسَنِهِ حَتَّي يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَلاَ تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَأَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلاً.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، محمد بن يعقوب كليني، ج 2، ص 362.
كار برادر مؤمنت را به بهترين وجه تفسير كن تا آنكه كارش به جايي برسد كه نظر تو را از خوبي او برگرداند و مادام كه راهي براي حمل سخن برادر دينيات به خير داري، مبادا هرگز به سخني كه از دهانش بيرون ميآيد، گمان بد ببري.
ازاينرو، به يقين منصفانه نخواهد بود مؤمن يكتاپرستي كه كتاب خدا را تلاوت، از سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيروي و به تحقيقات فقها و فتاواي آنان كه خود برگرفته از اصول روشن و مستند به ادله و براهين كافي است، مراجعه ميكند، به بدعت متهم كنيم؛ زيرا چنين تهمتي آثار ناگواري در پي خواهد داشت. امام جعفر صادق ( عليه السلام ) دراينباره فرموده است:
إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاء.1
چون مؤمني برادر [مؤمن] خود را متهم كند، ايمان در قلب او همچون نمكي كه در آب حل شود، نابود ميگردد.
در جاي ديگري نيز ميفرمايد: ‹مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ فِي دِينِهِ فَلا حُرْمَةَ بَيْنَهُمَ›2؛ ‹هركس برادر [ديني] خود را متهم كند، حرمت از ميان آن دو برداشته ميشود›.
حال چگونه از آنچه در ذهن و اعتقاد طرف مقابل ميگذرد و نيز از ديدگاهها و منظور وي از سخنانش آگاه شويم تا يكديگر را درك كنيم و قصد و نيت وي را بشناسيم و دليل و برهان وي را بدانيم؛ زيرا در اين صورت، مجال بحث و خيرخواهي براي يكديگر گسترده خواهد شد.
1.پيامد بدعت
هيچ مسلماني در اين نكته شك ندارد كه بدعت از محرمات بسيار بزرگ يا گناهان كبيره است و دليل حرمت اين عمل، قرآن كريم و سنت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 2، ص 269.
2. همان.
شريف رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. ازاينرو، بدعت به خودي خود نوعي گمراهي است كه به خشم و عذاب خدا ميانجامد. بنابراين، بدعتگذاران كساني هستند كه بر خداي سبحان و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دروغ ميبندند؛ زيرا بدعت، نسبتدادن احكامي به دين است كه خداوند بر [حقانيت] آنها برهاني نفرستاده است؛ چنانكه خود فرموده است:
(وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) (انعام: 21)
و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نموده؟ بيترديد، ستمكاران رستگار نميشوند.
اين، بدان سبب است كه بدعتگذار، دروغگو، گمراه و گمراهكننده است؛ وي به جاي سوقدادن مردم به راهي كه خداوند متعال براي سعادت بشر برگزيده است، آنان را طبق هواهاي نفساني خود به راهي سوق ميدهد كه انتهاي آن درگيري است.
(وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (انعام:153)
و [بدانيد] اين است راه راست من. پس، از آن پيروي كنيد و از راهها[ي ديگر] كه شما را از راه وي پراكنده ميسازد، پيروي مكنيد. اينهاست كه [خدا] شما را به آن سفارش كرده است؛ باشد كه به تقوا گراييد.
بدعتگذار، دانسته يا ندانسته و خواسته يا ناخواسته، در امر تشريع با خدا سر ناسازگاري و جنگ دارد و اموري را تشريع ميكند كه خداوند متعال در دين خود آنها را تشريع نكرده است؛ وي در زمينههاي عقايد، فقه، اخلاق و معاملات، اموري را در تشريع الهي كم يا زياد ميكند و بر خداي متعال افترا ميزند؛ زيرا او آنچه را خود ساخته و پرداخته است، به
|
|
حساب دين ميگذارد و در احكام رب العالمين دست ميبرد. درحاليكه خداوند چنين كاري را از بندگان خود نميپسندد؛ زيرا او براي مصالح بندگان و وضع قوانين براي سعادتمندي آنان داناترين و سزاوارترين است. پروردگار متعال قانونگذاري و تشريع را تنها در انحصار ذات مقدس خود قرار داده و در كتاب محكم خويش فرموده است:
(إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلا تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) (يوسف: 40)
فرمان جز براي خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دينِ درست، ولي بيشتر مردم نميدانند.
در آيه ديگري نيز چنين بيان كرده است:
(قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللهَ بِدِينِكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الأَرْضِ وَاللهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) (حجرات: 16)
بگو آيا خدا را از دينِ خود خبر ميدهيد؟ و حال آنكه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است، ميداند؛ و خدا به همه چيز داناست.
همچنين او، كه جايگاهش گرامي باد، در جاي ديگري از كتاب خود فرموده است:
(قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَحَلالاً قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللهِ تَفْتَرُونَ * وَما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ) (يونس: 59 و 60)
بگو به من خبر دهيد، آنچه از روزي كه خدا براي شما فرود آورده [است، چرا] بخشي از آن را حرام و [بخشي را] حلال گردانيدهايد! بگو آيا خدا به شما اجازه داده يا بر خدا دروغ ميبنديد؟ و كساني كه بر خدا دروغ ميبندند، روز رستاخيز چه گمان دارند!
|
|
در تفسير اين آيات چنين آمده است:
‹دين حق، همان حكم خداي سبحان است و هيچكس جز او حق حكمكردن ندارد و اين حقيقت منطبق بر خلقت الهي است و ماوراي آن هر حكمي باشد، باطل است و انسان را جز به راه بدبختي و هلاكت نميكشاند و به چيزي جز عذاب جهنم رهنمون نخواهد شد›.
بنابراين، نتيجه ميگيريم چون حكم خداوند سبحان واحد است، هر حكمي كه در ميان مردم رايج شود، از دو حال خارج نيست: يا حكم حقيقي خداوند است كه با وحي يا رسالت به دست آمده يا حكم دروغيني است كه به افترا به خداي سبحان نسبت داده شده است؛ افزون بر اينكه مشركان چنين احكامي را كه خود پديد آورده و در ميان جوامع رايج كرده بودند، به خدا نسبت ميدادند؛ خداي متعال در اين آيه شريفه، به همين مطلب اشاره ميكند: (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَاللَّهُ أَمَرَنا بِها)؛ ‹و چون كار زشتي كنند، ميگويند: پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است›. (اعراف: 28)
در تفسير آيه (وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ)1 نيز آمده است:
‹چون در آيه قبل اين سؤال مطرح شده [است] كه: (أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللَّهِ تَفْتَرُونَ)؛ ‹آيا خدا به شما اجازه داده يا بر خدا دروغ ميبنديد؟› و پاسخِ اين سؤال از موردِ خودِ سؤال مشخص است كه كار آنها جز دروغبستن بر خدا چيز ديگري نيست [و از طرفي] خداي سبحان عاقبت بسيار بدي را براي دروغ بستن بر خود كه به حكم بداهت، از بزرگترين گناهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "و كساني كه بر خدا دروغ ميبندند، روز رستاخيز چه گمان دارند!"
است، مقرر داشته [است] كه اثر سوء آن، لامحاله به آنان خواهد رسيد. بنابراين پس از اين سؤال [به جاي جواب] تهديد كرده [است]: ‹و كساني كه بر خدا دروغ ميبندند، روز رستاخيز چه گمان دارند!›1
در جاي ديگر ميفرمايد:
(وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَهذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَي اللهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ) (نحل:116)
و براي آنچه زبان شما به دروغ ميپردازد، مگوييد اين حلال است و آن حرام، تا بر خدا دروغ بنديد؛ زيرا كساني كه بر خدا دروغ ميبندند، رستگار نميشوند.
‹عبدالرحيم قصير› روايت كرده است:
‹عبدالملك بن اعين› به املاي امام صادق ( عليه السلام ) چنين نوشت:
إِذَا اَتَي العَبْدُ بِكَبِيرَةٍ مِنْ كَبَائِرِ الْمَعَاصِي الَّتِي نَهَي اللهُ عَنْهَا كَانَ خَارِجاً مِنَ الإِيمانِ وَثَابِتاً عَلَيْهِ اسْمُ الإِسلامِ؛ فَإِنْ تَابَ وَاسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَي الإِيمانِ وَلَمْ يُخْرِجْهُ إِلَي الْكُفْرِ والْجُحُودِ وَالاسْتِحْلالِ؛ وَإِذَا قَالَ لِلْحَلالِ هَذَا حَرَامٌ ولِلْحَرَامِ هَذَا حَلالٌ ودَانَ بِذَلِكَ، فَعِنْدَنَا يَكُونُ خَارِجاً مِنَ الإِيمَانِ والإِسْلامِ إِلَي الْكُفْر.2
هنگامي كه بندهاي مرتكب يكي از گناهان كبيره يا صغيره شود كه خداوند از آنها نهي كرده است، از ايمان بيرون ميرود. اما هنوز نام اسلام بر او ثابت است [و ميتوان او را مسلمان ناميد]. در اين حال اگر توبه كرد و طلب آمرزش نمود، به دايره ايمان بازميگردد و گناهش او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي، ج 10، ص 86.
2. تفسير نور الثقلين، حويزي، ج 3، ص 93.
را به ورطه كفر و انكار حق و مباح شدن [جان و مالش] نميكشاند. اما وقتي كه حلال خدا را حرام شمرد و حرامش را حلال دانست و به اين امر اعتقاد قلبي پيدا كرد، پس نزد ما چنين كسي خارج از ايمان و اسلام و داخل در كفر است.
بدعتگذاران در هر زماني، از عصر رسالت نبوي گرفته تاكنون، پيرو هواها و هوسهاي خود بودهاند؛ آنان كه سنت را بدعت و بدعت را سنت ميخوانند و دروغ ميبندند، حرمت شريعت و رسالت را نگاه نميدارند و عهد و پيمان هيچ مؤمني را مراعات نميكنند. آنان ميخواهند احكام و سنتها و نظرياتِ نشئت گرفته از طبيعت و مطابق با منافع شخصي خود را كه بر پايه هوسها و پندارهاي گمراهانه و نادرست استوار گشته است، بر خداي تعالي و پيامبرش تحميل كنند. در نتيجه، ابتداي كارِ اين بدعتگذاران از رأي و پيشنهاد آغاز ميشود، بهگونهاي كه ايده خود را بيان ميكنند و به انتظار كسي مينشينند كه آن را بپسندد و تأييد كند و چون فرصت مناسب دست داد، آن ايده را در دين داخل ميكنند و به شريعت مقدس نسبت ميدهند. سپس مردم را به سوي آن دعوت و بر طبق همان عقيده از مردم بازخواست ميكنند و اگر قدرت بيابند، افراد را براساس آن مجازات ميكنند و آزار ميدهند!
آيات قرآن پيشاپيش از چنين چيزي هشدار داده و اهميت آن را گوشزد كرده است؛ پروردگار سبحان مسلمانان مؤمن را تشويق كرده در همان حد و مرزي كه خود براي بندگان خود ترسيم كرده است، پيش روند و پا از آن فراتر نگذارند. در قرآن كريم آمده است:
(وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي
|
|
إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ* قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ * فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ) (يونس: 15 ـ 17)
و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنانكه به ديدار ما اميد ندارند، ميگويند قرآن ديگري جز اين بياور يا آن را عوض كن. بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم؛ جز آنچه را كه به من وحي ميشود، پيروي نميكنم؛ اگر پروردگارم را نافرماني كنم، از عذاب روزي بزرگ ميترسم. بگو اگر خدا ميخواست آن را بر شما نميخواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نميگردانيد. قطعاً پيش از [آوردن] آن، روزگاري در ميان شما به سر بردهام؛ آيا فكر نميكنيد؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه دروغي بر خداي بندد يا آيات او را تكذيب كند؟ بهراستي مجرمان رستگار نميشوند.
نيز:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (حجرات: 1)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! در برابر خدا و پيامبرش [در هيچ كاري] پيشي مجوييد و از خدا پروا بداريد كه خدا شنواي داناست.
حال كه سخن به اينجا رسيد، بد نيست مقداري در اين آيه شريفه تأمل كنيم. مفسران گفتهاند كه (بَيْنَ يَدَيِ) به معناي جلو و پيش روي هر چيز است و اين، يك استعمال شايع مجازي يا استعاري است1 و اضافهشدن عبارت (بَيْنَ يَدَيِ)، هم به كلمه الله و هم به كلمه رسول، با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بَينَ يدَي در لفظ به معناي "ميانِ دو دست" است كه به تعبيري كه در متن آمده، به صورت مجاز يا استعاره به معناي جلو استعمال شده است. (مترجم).
هم و نه به رسولِ تنها، دليل بر اين است كه اين [چيزي كه نبايد در آن پيشي گرفت]، يك امر مشترك بين خداي تعالي و رسول اوست و اين امر مشترك، چيزي نيست جز مقام [صدور] حكم [شرعي] كه تنها به خداي تعالي و ـ با اجازه خدا ـ به رسول او اختصاص دارد؛ چنانكه در موارد ديگر در يك آيه فرمود: (إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ)؛ ‹فرمان جز براي خدا نيست›. (يوسف: 40) و در آيه ديگري فرموده است: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ)؛ ‹و ما هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر آنكه به فرمان خدا از وي اطاعت شود›. (نساء: 64)
شاهد بر اين امر [كه اين مقام حكم است] نيز اين است كه ابتداي جمله نهي (لا تُقَدِّمُوا)1 با عبارت (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا)2 آغاز شده و با عبارت (وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)3 به پايان رسيده است. در نتيجه، ظاهر آيه اين است كه مراد از آنچه نبايد در آن از خدا و رسول خدا پيشي گرفت، مقامي است كه مؤمنان پرهيزگار را به خدا و رسول خدا پيوند ميدهد كه آن، همان مقام حكم است كه مؤمنان، احكام اعتقادي و عملي خود را از آن دريافت ميكنند. با اين بيان معلوم ميشود مراد از سخن خدا كه فرمود: ‹پيشي نگيريد›، پيشيگرفتن در صدور هرگونه حكمي در برابر حكم خدا و رسول خداست؛ چه اين پيشيگرفتن، معتقدشدن به رأيي باشد، پيش از اينكه حكم و سخني از سوي خدا و رسول درباره آن دريافت شده باشد يا در انجام كاري باشد، پيش از آنكه از جانب خدا و رسول امري درباره آن صادر شده باشد. اما پايان آيه با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "پيشي نگيريد".
2. "اي كساني كه ايمان آوردهايد".
3. "و از خدا پروا بداريد كه خدا شنواي داناست".