بخش 2
2.بدعت در لغت 3.بدعت در اصطلاح 4.بدعت در قرآن و حدیث الف) بدعت از دیدگاه قرآن کریم ب) معنا و آثار بدعت از دیدگاه روایات 5.برداشتها 6.عوامل انتشار بدعت الف) گمان رسیدن به مقام بالای عبادت خدای تعالی ب) پیروی از هوا و هوس
جمله: (وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)1، بيشتر با پيشيگرفتن در نظر و اعتقاد سازگار است تا فعل و عمل.2
نظر به اينكه خداوند متعال براي هر انجام دادن يا ندادن كاري از سوي انسان حكمي قرار داده است و نهتنها خود عمل، كه اراده انجام يا ترك آن نيز خالي از حكمي از احكام خدا نيست؛ بهگونهاي كه همه در حكم پيروي از خدا و رسول داخل ميشود و اين نهي از پيشيگرفتن از خدا و رسول، در واقع نهي از مبادرت و اقدام به گفتنِ سخن يا معتقدشدن به اعتقادي است كه از خدا و رسول شنيده نشده است. همچنين نهي از انجام دادن يا ندادن كاري يا اراده و نيت انجام دادن يا ندادن آن، پيش از دريافت حكم از سوي خدا و رسول در آن زمينه است. بدين ترتيب، معناي اين آيه تقريباً به اين آيه شريفه كه در توصيف فرشتگان است، نزديك است:
(بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ). (انبياء:26 و 27)
بلكه [فرشتگان] بندگاني ارجمندند كه در سخن3 بر او پيشي نميگيرند و خود به دستور او كار ميكنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "و از خدا پروا بداريد كه خدا شنواي داناست".
2. كلمات "سَمِيعٌ عَلِيم" در پايان آيه به معناي "شنواي دانا" است كه با رأي و اعتقاد سازگار است و اگر آيه با "سَمِيعٌ بَصير" به معناي "شنواي بينا" تمام ميشد، هم با عمل و كار سازگار بود، هم با رأي و اعتقاد؛ يعني خدا هم سخن شما را ميشنود و هم عمل شما را ميبيند. (مترجم)
3. ترجمه تحتاللفظي قول، همان سخن و گفتار است. اما قول در لغت عرب به معناي رأي و اعتقاد نيز آمده است. به علاوه، مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه فرموده است: "... قول در اين آيه شريفه، كنايه از اراده خداي تعالي است؛ پس ملائكه نميخواهند، مگر آنچه را كه او ميخواهد و نميكنند، مگر آنچه را كه او نميخواهد و اين، كمال بندگي را ميرساند..."؛ ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج 14، ص 257. (مترجم)
چنين پيروي و اطاعت محضي را كه در آيه شريفه (لا تُقَدِّمُوا) به آن فرمان داده شده است، ميتوان به عبارتي چنين تعريف كرد: واردشدن در ولايت خداي تعالي و ايستادن در جايگاه عبوديت و سير در اين مسير، اراده و مشيت بنده خدا را چنانكه در مرتبه تكوين تابع محض اراده و مشيت خداي تعالي است، در مرتبه تشريع نيز تابع خواست و اراده او ميكند كه خود [در رابطه با مرتبه تكوين] فرموده است: (وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللهُ إِنَّ اللهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً)؛ ‹و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهيد خواست؛ قطعاً خدا داناي حكيم است›. (انسان: 30)
اما جمله پاياني آيه (وَ اتَّقُوا اللهَ)، امر به رعايت تقوا در مقام پيروي و عبوديت است و (إِنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) بيان علت نهي و دليل رعايت تقوا در اين كار است؛ به اين بيان كه تقواي الهي را در پيروي از اين فرمان خدا رعايت كنيد و نه در سخن و نه در فكر، بر خدا و رسول او پيشي نگيريد؛ چرا كه خدا شنواست و سخن شما را ميشنود و داناست و ظاهر و باطن و آشكار و پنهانتان را ميداند.1
براي تأكيد بر اين نهي در عبارتهاي قرآني، بيان اين سه آيه شريفه كافي است:
(وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ) (مائده: 44)
و كساني كه به موجب آنچه خدا نازل كرده [است]، داوري نكردهاند، آنان خود كافرانند.
(وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ) (مائده: 45)
و كساني كه به موجب آنچه خدا نازل كرده [است]، داوري نكردهاند، آنان خود ستمگرانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج 18، صص 305 ـ 307.
(وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ) (مائده: 47)
و كساني كه به آنچه خدا نازل كرده [است]، حكم نكنند، آنان، خود، نافرمانند.
2.بدعت در لغت
پيش از واردشدن در هر بحث، بهويژه بحثي كه حساس يا اختلافبرانگيز باشد، بهناچار نيازمند شفافيت در معنا و مفهوم لغوي و اصطلاحي آن موضوع هستيم تا هرگونه اشتباه و شبههاي از ميان برود. ازاينرو، براي روشنشدن معناي بدعت، لازم است درباره كلمه بدعت توضيح مفيدي دهيم. ‹خليل بن احمد فراهيدي› ميگويد:
‹بَدْع› به معناي احداث چيزي است كه قبل از آن نبوده و هيچ سابقه وجود خارجي يا بياني و حتي شناختي درباره آن نباشد. ‹بِدْع› به معناي چيزي است كه در هر كاري اولين باشد؛ چنانكه خداي تعالي فرموده [است]: (قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ)؛ ‹بگو من اولين فرستاده از [ميان] پيامبران نبودم›. (احقاف: 9) اما بدعت اسم اموري نوظهور درباره دين و غير دين است. اينها اموري است كه از روي هوا و هوس بعد از رسول خدا ايجاد شد.1
‹راغب اصفهاني› گفته است:
ابداع به معناي ايجاد صنعت است، بدون اينكه در آن از كسي دنبالهروي يا تقليد شده باشد. بدعت در مذهب به معناي واردكردن اعتقادي است كه معتقدان و انجامدهندگانش آن را از راه سنت از صاحب شريعت و قوانين و اصول از پيش تعيين شده آن به دست نياورده باشند.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتاب العين، خليل فراهيدي، ج 2، ص54، ماده "بدع".
2. مفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، ص 38، ماده "بدع".
‹فيروزآبادي› مينويسد: ‹بدعت نوآوريكردن در يك دينِ كامل يا اموري است كه بعد از پيامبر از روي هوا و هوس ايجاد شده است›.1
بر همين اساس، [در كتابهاي لغت ديگر] گفته شده است: ‹بَدَعْتُ الشَّيء؛ يعني آن چيز را ايجاد كردم2، اِبْتَدَعَ الشَّيْء؛ يعني آن را ايجاد و آغاز كرد3 و اَبْدَعْتُ الشَّيء؛ يعني آن را بدون الگو ايجاد كردم›.4
بنابراين معناي لغوي بدعت عبارت است: ‹هر چيزي كه بدون هيچ سابقه و الگوي قبلي ساخته شود›. بدعت شامل امور ديني، امور عادي و امور ديگر ميشود؛ مانند عادتهاي غذايي، لباس، ساخت و ساز، صنعت و مانند اينها.
بدعتي كه در نصوص شرعي حرام شناخته شده، بدعتي است كه در مسائل ديني و شرعي، از روي هوا و هوس و پس از درگذشت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وجود آمده باشد. البته پيداست نوآوري در عرصههاي زندگي مادي، گرچه به لحاظ لغت از مصداقهاي بدعت شمرده ميشود، ولي به لحاظ شرعي بدعت نيست. بلكه به دليل حاكميت اصل برائت5، مادام كه دليلي بر حرمت آن وارد نشده باشد، حلال است.
3.بدعت در اصطلاح
با مراجعه به سخنان دانشمنداني كه در اين امر تخصص دارند، ميتوان معناي اصطلاحي بدعت را دريافت؛ ‹ابن رجب حنبلي› گويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قاموس المحيط، فيروزآبادي، ج 3، ص 6 ماده "بدع".
2. جمهرة العرب، ابن دريد، ج 1، ص 298.
3. لسان العرب، ابن منظور، ج 8، ص 6.
4. صحاح، جوهري، ج 3، ص1183.
5. اصل برائت يكي از قواعد فقهيه است كه طبق آن، هر كاري در اصل، حلال بوده و انجام دادنش جايز است. مگر اينكه دليل محكمي در حرمت و عدم جواز آن از شرع وارد شود. بر اين اساس، هر كاري كه در جايز بودن يا نبودن آن شك كنيم، طبق اصل برائت جايز است. (مترجم)
بدعت اين است كه چيزي را در دين احداث كرده و به وجود بياورند كه دليلي از جانب شرع بر آن دلالت وجود نداشته باشد. اما نوآوريهايي كه اصل يا اصولي در شريعت بر جايز بودن آنها دلالت داشته باشد، به لحاظ شرعي بدعت نيست. هرچند به لحاظ لغت بدعت محسوب شود.1
‹ابن حجر عسقلاني› معتقد است:
مُحْدَثات (كارهاي نوآورانه) اموري است كه ريشه در شريعت نداشته باشد و در عرفِ شرع بدعت ناميده ميشود. اما اموري كه اصلي در شرع بر آنها دلالت كند، شرعاً بدعت محسوب نميشوند.2
‹ابن حجر هيثمي› در تعريف بدعت مينويسد: ‹بدعت چيزي است كه بر خلاف فرمان شرع و ادله عام يا خاص آن، ايجاد شود›.3
‹سيدِ مرتضي› در تعريف بدعت نوشته است: ‹بدعت فزودن چيزي بر دين يا كاستن چيزي از آن است بدون اينكه اين كار مستند به اصل دين باشد›.4
‹علامه مجلسي› در بيان معناي بدعت در اصطلاح شرعي آورده است:
بدعت در شرع به اموري اطلاق ميگردد كه بعد از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ايجاد شده و هيچ نصّي در خصوص آن وجود نداشته، در هيچكدام از عمومات5 نيز داخل نباشد؛ مثل ساخت مدارس و امثال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جامع العلوم و الحِكَم، ابن رجب حنبلي، ص 160.
2. فتح الباري، ابن حجر عسقلاني، ج 17، ص 9.
3. التبيين بشرح الأربعين، ابن حجر هيثمي، ص 221.
4. الرسائل، سيد مرتضي، ج 3، ص 83.
5. ادله شرعي دو گونهاند: 1. نص خاص كه روايتي از معصوم درباره موضوعي خاص وارد ميشود؛ 2. دلايل عام كه چندين مورد در زير چتر آنها داخل ميشوند. مثل "كُلُّ مَا كَانَ فِيهِ حَلالٌ وَحَرَامٌ فَهُوَ لَكَ حَلالٌ حَتَّي تَعْرِفَ الْحَرَامَ بِعَينِهِ فَتَدَعَه"؛ "هر چيزي كه احتمال حلال و حرام در آن باشد، بر تو حلال است تا وقتي كه حرام را بعينه بشناسي و از آن اجتناب كني"؛ كافي، ج 6، ص 339؛ اين نوع دلايل را عمومات مينامند. (مترجم)
آنها كه بدعت نيست؛ چون در عموماتي همچون پناهدادن و اسكاندادن و كمككردن به مؤمنان داخل ميشود يا نوشتن كتابهاي علمي كه به دانشهاي شرعي ارتباط دارند و همچون پوشيدن لباسهايي كه پوشيدن آنها در زمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مرسوم نبوده يا غذاهاي جديد و... كه همه داخل در عمومات حليت است و نهياي درباره آنها وارد نشده است. البته اگر كسي كه اين نوع كارها را ـ كه به دليل داخلبودن در عمومات حلال است ـ انجام ميدهد، معتقد باشد كه كارش به صورت خاص نزد شارع مطلوبيتي دارد، كار او بدعت است؛ چه در اصل، بدعت بوده باشد يا در خصوص اين مورد.1
‹شيخ طريحي› در تعريف و سبب نامگذاري بدعت مينويسد:
بدعت نوآوري در دين است؛ كاري كه ريشه در كتاب و سنت نداشته باشد و بدان سبب بدعت نام گرفته كه پايهگذار اين كار، آن را از جانب خود ابداع كرده است.2
‹سيد محسن امين عاملي› نيز معناي بدعت را اينگونه شرح ميدهد:
بدعت، داخل كردن چيزي در دين است كه در دين نبوده باشد؛ مانند مباحدانستن يك كار حرام؛ حرامدانستن يك كار مباح؛ واجبدانستن كاري كه واجب نيست يا مستحبدانستن كاري كه مستحب نيست و امثال اينها؛ چه اين بدعت در سه قرن اوليه اسلام بنا نهاده شده باشد يا بعد از آن و اختصاصدادن بدعت به مواردي كه بعد از سه قرن اول ايجاد شده، دليلي ندارد.3
با توجه به نكتههاي بيان شده، ميتوان گفت بدعت عبارت است از:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 74، صص 202 و 203.
2. مجمع البحرين، فخرالدين بن محمد طريحي، ج 1، ص 163، ماده "بدع".
3. كشف الإرتياب، سيد محسن امين عاملي، ص 143.
دخل و تصرف در دين، چه در حيطه اعتقاد و چه در مقام تشريع؛ به اين صورت كه اموري را در دين داخل كنند كه به داخلبودن آن در دين يقين حاصل نشده باشد؛ چه رسد به چيزهايي كه ميدانيم جزء دين نيستند. اين دخل و تصرف بدون دليل گاه به صورت افزودن چيزي در دين و گاه به صورت كاستن چيزي از آن و سپس نسبتدادن آن به خودِ دين است.
بر اين اساس با تعريف معيني از بدعت ميتوان مفهوم و ابعاد آن را به صورت آشكار و دقيق معين كرد و به يك قاعده كلي دست يافت تا افراد در هنگام شك در مصاديق، به آن رجوع كنند. بدين ترتيب، مسئله از اصول آغاز ميشود و به فروع ميانجامد1؛ سپس به مرحله پيادهكردن در مقام عمل ميرسد. از اينرو، وظيفه فقيه اين است كه قواعد فرعيه را از اصول استنباط كند تا در حد امكان وسيلهاي براي پيادهكردن بر مصاديق واقعي و موجب قوتگرفتن ظن به حكم شرعي باشد. حضرت امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: ‹إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الأُصُولَ وَعَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُو›2؛ ‹وظيفه ما تنها اين است كه اصول را براي شما بيان كنيم و وظيفه شما اين است كه فروع را از آنها استنباط كنيد›.
امام رضا ( عليه السلام ) نيز ميفرمايد: ‹عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَعَلَيْكُمُ التَّفَرُّع›3؛ ‹بيان اصول بر ما و استنباط فروع بر شماست›.
4.بدعت در قرآن و حديث
در اين بخش كوشيدهايم معنا و آثار بدعت را از ديدگاه آيات و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منظور از اصول، قواعد كلي و منظور از فروع، مصاديق جزئي است؛ فتاواي شرعي همه فروعي هستند كه از اصول يا همان قواعد كلي فقهي گرفته ميشوند. (مترجم)
2. بحار الانوار، ج 2، ص 245؛ به نقل از: مستطرفات سرائر، ابي نصر بزنطي.
3. همان؛ به نقل از مستطرفات سرائر.
روايات بيان كنيم.
الف)بدعت از ديدگاه قرآن كريم
يك ـ (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ)؛ ‹اينان(مسيحيان) دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاي خدا به الوهيت گرفتند›. (توبه: 31)
از آنچه طبري و ديگران [در تفسير اين آيه] آوردهاند، برميآيد كه آنان در مسئله تشريع مشرك بودند. از ضحاك نيز روايت شده است كه آنان، احبار و راهبان را كه همان قُرّاء1 و دانشمندانشان بودند، به جاي خدا به الوهيت گرفتند؛ يعني به پيروي از فرمان آنان مرتكب نافرماني و معصيت خداوند ميشدند و در نتيجه، حلال خدا را به حكم احبار و راهبانِ خود حرام و حرام خدا را به حكم آنان حلال ميشمردند.2
‹ثعلبي› با سلسله سندِ خود از ‹عدي بن حاتم طايي› روايت كرده است كه روزي نزد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفت و آن حضرت اين آيه از سوره توبه را قرائت ميفرمود: (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ) هنگامي كه قرائت ايشان به پايان رسيد، عدي عرض كرد: ‹ما آنان (احبار و رُهبان) را نميپرستيم›.3 فرمود: ‹أَ لَيْسَ يُحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللهُ فَتُحَرِّمُونَهُ وَيُحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللهُ فَتَسْتَحِلُّونَهُ›؛ ‹آيا آنان حلال خدا را حرام نكرده و شما در اين امر از آنان پيروي نميكنيد؟› عرض كرد: ‹آري›. فرمود: ‹همين عبادت است›.4
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قُرّاء جمع قاري است؛ يعني خوانندگان و منظور از قرّاء كساني هستند كه در خواندن و تفسير كتاب آسماني دين خود تبحر داشته باشند. (مترجم)
2. ر.ك: جامع البيان في تفسير القرآن، طبري، ج 10، ص 80.
3. عدي در آن وقت مسيحي بود. (مترجم)
4. مجمع البيان في تفسيرالقرآن، طبرسي، در تفسير آيه شريفه.
‹ابوبصير› نقل ميكند:
از حضرت امام صادق ( عليه السلام ) درباره سخن خداي متعال كه ميفرمايد: (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ) پرسيدم، فرمود:
أَمَا وَاللهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَي عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ دَعَوْهُمْ مَا أَجَابُوهُمْ وَلَكِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَحَرَّمُوا عَلَيْهِمْ حَلالاً فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُون.1
به خدا سوگند! آنان مردم را به عبادت و پرستش خود فرا نخواندند كه در اين صورت مردم دعوت آنان را اجابت نميكردند؛ بلكه حلالها را براي آنان حرام و حرامها را حلال كردند و مردم با پيروي از ايشان، ندانسته آنها را عبادت كردند.
از ‹جابربن يزيد جعفي› نيز نقل است:
از حضرت امام صادق ( عليه السلام ) درباره سخن پروردگار سبحان كه ميفرمايد: (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ) پرسيدم، فرمود:
أَمَا إِنَّهُمْ لَمْيَتَّخِذُوهُمْ آلِهَةً، الاَّ أَنَّهُمْ أَحَلُّوا حَلالاً فَأَخَذُوا بِهِ وَحَرَّمُوا حَرَاماً فَأَخَذُوا بِهِ فَكَانُوا أَرْبَابَهُمْ مِنْ دُونِ الله.2
بدانيد كه آنان، آنها را به خدايي نگرفتند، اما اَحبار و رُهبان چيزي را بر آنان حلال كرده و آنان پذيرفتند؛ سپس چيزي را بر آنان حرام نموده و آنان پذيرفتند و به اين ترتيب، آنان به جاي خدا ارباب و صاحب اختيار آن مردم شدند.
دو ـ (قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ)؛ ‹بگو من اولين فرستاده از [ميان] پيامبران نبودم و نميدانم با من و با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 2، ص 398.
2. تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 209.
شما چه معاملهاي خواهد شد›. (احقاف: 9)
در تفسير اين آيه دو ديدگاه وجود دارد:
اول ـ پيامبر خدا، محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نخستين پيامبري نيست كه خداوند رسالت خود را به وسيله او به قومش ابلاغ كرده باشد؛
دوم ـ مراد از اين آيه اين است كه سخنان و كارهاي اين پيامبر در ميان كارها و سخنان پيامبران پيشين، بيسابقه نيست.
مرحوم علامه طباطبايي نظريه دوم را ترجيح ميدهد و مينويسد:
معناي اول با سياق آيات جور نيست... دومين نظريه مناسبتر است. بنابراين، معناي آيه اين است كه بگو من در صورت و سيرت و قول و فعل، با پيامبران پيشين مخالفتي ندارم...، بلكه من نيز بشري مانند آنان هستم و آثار بشريت چنانكه در آنان بود، در من نيز هست و راه و رسم آنان در زندگي، راه و رسم من نيز هست.1
سه ـ (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَحَلالاً قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللهِ تَفْتَرُونَ)؛ ‹بگو به من خبر دهيد آنچه از روزي كه خدا براي شما فرود آورده [است، چرا] بخشي از آن را حرام و [بخشي را] حلال گردانيدهايد. بگو آيا خدا به شما اجازه داده يا بر خدا دروغ ميبنديد؟!› (يونس: 59)
آيه 103 سوره مائده نيز عمل مشركان را توصيف ميكند كه با كاستن يا افزودن، دست به تحريف زدند و برخي چيزهايي را كه خداوند بهعنوان روزي برايشان قرار داده بود، بر خود حرام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الميزان في تفسير القرآن، ج 18، ص 19.
ميكردند و برخي ديگر را حلال... آنان بَحيره1، سائبه2، وصيله3 و حام4 را بدون فرمان خدا حرام ميدانستند.5
چهار ـ (وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَهذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَي اللهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ)؛ ‹و براي آنچه زبان شما به دروغ ميپردازد، مگوييد اين حلال است و آن حرام تا بر خدا دروغ بنديد؛ زيرا كساني كه بر خدا دروغ ميبندند، رستگار نميشوند›. (نحل: 116)
اين آيه شريفه نيز بر حرمت تحريف و افترا و دروغبستن به خداي سبحان دلالت دارد.
پنج ـ (قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءٍ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ)؛ ‹بگو مرا نرسد كه آن (قرآن) را از پيش خود عوض كنم؛ جز آنچه را به من وحي ميشود، پيروي نميكنم؛ اگر پروردگارم را نافرماني كنم، از عذاب روزي بزرگ ميترسم›. (يونس: 15)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحيره به حيواني ميگفتند كه پنج بار زاييده و پنجمين آنها ماده و به روايتي نر بود.
2. سائبه شتري بوده كه دوازده و به روايتي ده بچه ميآورد.
3. وصيله به گوسفندي ميگفتند كه هفت بار بچه ميآورد و به روايتي به گوسفندي ميگفتند: كه دوقلو ميزاييد.
4. حام به حيوان نري ميگفتند كه از وجود آن براي تلقيح حيوانات ماده استفاده ميشد. هنگامي كه ده بار از آن براي تلقيح استفاده ميكردند و هر بار فرزندي از نطفه آن به وجود ميآمد، ميگفتند: اين حيوان پشت خود را حمايت كرده است؛ يعني كسي حق سوار شدن بر آن را ندارد؛ ر.ك: تفسير نمونه، ج 5، ص 103. (مترجم)
5. در اين آيه، به چهار بدعت نابجا اشاره شده است كه در ميان عرب جاهلي معمول بود؛ بهگونهاي كه آنها بر پارهاي از حيوانات نامهايي ميگذاردند و خوردن گوشت آنها را ممنوع ميكردند يا حتي خوردن شير و چيدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نميشمردند.
اين آيه، در واقع پاسخ خداوند به پيشنهاد مشركان است كه گفتند: (...ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ...)1؛ يعني بگو من چنين اختياري ندارم و البته چنين حقي هم ندارم كه آيات بينات را از پيش خود تغيير دهم؛ زيرا اينها سخن من نيست. بلكه وحي الهي است كه پروردگارم مرا فرمان داده است تا از آن پيروي كنم و از غير آن پيروي نكنم و من نيز بدون شك از فرمان پروردگارم سرپيچي نخواهم كرد؛ چرا كه در صورت سرپيچي از فرمان او، از عذاب روز بزرگ كه روز ديدار اوست، ميترسم.
اين آيه مباركه همچنين به صورت آشكار دلالت دارد بر قدسيبودن فرمان الهي كه از طريق وحي وارد ميشود و اينكه تحريفِ اين نص شريف يا تبديل آن، كار بسيار خطرناكي است كه انجامدهنده آن را در معرض نابودي و زيانكاري آشكار قرار ميدهد.
شش ـ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ
لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ)؛ ‹و كيست ستمكارتر از آنكس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نموده؟ بيترديد، ستمكاران رستگار نميشوند›. (انعام: 21)
دروغ از گناهان مهلكي است كه خداوند متعال انجامدهندگان آن را به آتش تهديد كرده است. اين عمل زشت كليد هر شري است و بدعت، بدترين نوع دروغ است؛ زيرا بدعت، دروغبستن به خدا و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، و تحريف قوانين دين حنيفي است كه خداوند به پيروي از آن فرمان داده و رسول خود را براي ابلاغ آن مبعوث كرده است تا به خاطر آن جهاد كند؛ بهگونهاي كه خونهاي بسياري در راه پاسداري و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. "قرآن ديگري جز اين بياور يا آن را عوض كن". (يونس: 15)
محافظت از آن در برابر خطر تحريف و سياهنمايي به زمين ريخته است.
بدعتگذار از يكسو با دروغبستن و افترازدن بر خداوند و نسبتدادنِ اموري كه درباره آنها حكم و برهاني نازل نشده است، خود را در برابر جبار زمين و آسمان قرار ميدهد و از ديگر سوي، در راه پيروي از هوا و هوس خويش، در دين خدا دخل و تصرف ميكند؛ اموري را كه در دين نيست، بر آن ميافزايد؛ مسائلي را كه در دين است، از آن حذف ميكند؛ بهگونهاي كه حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال ميكند و سخناني بر زبان ميراند كه مورد رضاي خدا نيست. از همين رهگذر است كه آيه مورد بحث ما با استفهام توبيخي و لحن شديد، درباره چنين افرادي نازل شده است: ‹و كيست ستمكارتر از آنكس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب نموده باشد؟›
در آيه ديگري نيز با بياني بهشدت تهديدآميز آمده است: (وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ)؛ ‹و آنان كه بر خدا دروغ ميبندند، درباره روز رستاخيز چه گمان كردهاند؟› (يونس: 60)
بخش پاياني آيه مورد بحث كه با عبارت قاطع: (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ)؛ ‹در حقيقت ستمكاران رستگار نميشوند› پايان ميپذيرد؛ در حقيقت هشداري بسيار جدي از عذاب ابدي است.
اين حقيقت را در اين آيه نيز ميتوان به روشني مشاهده كرد: (إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ)؛ ‹در حقيقت كساني كه بر خدا دروغ ميبندند، رستگار نميشوند›. (نحل: 116)
آنچه در اينجا قابل توجه است، اين است كه اين آيات در برخي موارد به صورت مستقيم از بدعت سخن به ميان آورده و در بعضي موارد به صورت غيرمستقيم از راه اشاره به مفهوم كلي ايجاد تغيير در دين و افزودن بر آن يا كاستن از آن، درباره بدعت سخن گفته است.
|
|
ب) معنا و آثار بدعت از ديدگاه روايات
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
إِيَّاكَ أَنْ تَسُنَّ سُنَّةً بِدْعَةً فَإِنَّ الْعَبْدَ إِذَا سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً لَحِقَهُ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا.1
بپرهيز از اينكه سنت بدي را كه بدعت است، رواج دهي كه هرگاه بنده خدا سنت بدي را رواج داد، گناه اين كار و گناه همه كساني كه به آن بدعت عمل كنند، بر گردن او خواهد بود.
آن حضرت در خطبهاي ميفرمايد:
أُوصِيكُمْ بِتَقْوَي الله... و إِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ؛ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ، وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلالَة.2
شما را به رعايت تقواي الهي سفارش ميكنم... از امور نوآمده بپرهيزيد كه هر نوآمدي بدعت است و هر بدعتي، گمراهي.
از حضرت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت شده كه فرمود:
مَنْ سَنَّ فِي الإسْلامِ سُنَّةً حَسَنَةً فَعُمِلَ بِهَا بَعدَهُ، كُتِبَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا وَلايُنْقَصُ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ وَمَنْ سَنَّ فِي الإسْلامِ سُنَّةً سَيئَةً فَعُمِلَ بِهَا بَعْدَهُ، كُتِبَ عَلَيهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا وَلا يُنْقَصُ مِنْ أوْزارِهِمْ شَيْءٌ.3
هركس در اسلام سنت نيكويي رواج دهد، براي او به ميزان پاداشِ هركس به آن سنت پسنديده عمل كند، نوشته ميشود؛ بدون اينكه از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج 74، ص 104؛ به نقل از مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسي، ص454.
2. مسند احمد، ج 4، صص 126 و 127؛ بحار الانوار، ج2، ص263؛ به نقل از شيخ مفيد، در بعضي نسخهها در پايان اين روايت اضافه شده: "و كل ضلالة في النار"؛ "و هر گمراهياي در آتش است".
3. صحيح مسلم، ج5، ص206.
پاداش آنها چيزي كاسته شود و هركس در اسلام سنت ناروايي رواج دهد، براي او به ميزان گناهِ هركس به آن سنت ناپسند عمل كند، نوشته ميشود؛ بدون اينكه از گناه آنها چيزي كاسته شود.
همچنين نقل شده است كه ايشان فرمود: ‹أَبَي اللهُ لِصَاحِبِ الْبِدْعَةِ بِالتَّوْبَةِ›؛ ‹خداوند توبه بدعتگذار را نميپذيرد›. به آن حضرت گفته شد: ‹دليل اين امر چيست؟› فرمود: ‹إِنَّهُ قَدْ أُشْرِبَ قَلْبُهُ حُبَّهَ›1؛ ‹زيرا محبت كاري كه كرده و بدعتي كه نهاده، با قلب او عجين شده است›.
رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره تكليف [عالمان دين در برابر بدعتها] ميفرمايد:
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ، فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ الله.2
چون بدعتها در ميان امت من آشكار شد بايد كه دانشمند، دانش خويش را آشكار كند و كسي كه چنين نكند، لعنت خدا بر او خواهد بود.
در حديثي از يونس بن عبدالرحمان نقل است كه گفت:
بر ما از پيشوايان صادق ( عليهم السلام ) روايت شده است كه فرمودند: ‹إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَي الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الإِِيمَان›3؛ ‹آن هنگام كه بدعتها آشكار شود، بر دانشمند است كه دانش خود را آشكار كند كه اگر چنين نكند، نور ايمان از او سلب خواهد شد›.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 1، ص 54.
2. همان.
3. عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ج 1، ص 113؛ علل الشرايع، ص 236، كه در اين نقل آمده است: "سُلِبَ (مِنْهُ) نُورَ الإيمَان".
حضرت اميرمؤمنان، علي ( عليه السلام ) فرمود: ‹مَا هَدَمَ الدِّينَ مِثْلُ الْبِدَعِ›1؛ ‹چيزي مانند بدعت دين را ويران نكرده است›.
آن حضرت در خطبهاي ميفرمايد:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ الله.2
اي مردم! ابتداي پيدايش فتنهها پيروي از هواهاي نفساني و احكامي است كه به بدعت رايج گشته و بدين وسيله با كتاب خدا مخالفت ميشود.
در جايي ديگر نيز از آن حضرت نقل شده است:
وَأَمَّا أَهْلُ السُّنَّةِ فَالْمُتَمَسِّكُونَ بِمَا سَنَّهُ اللهُ لَهُمْ وَرَسُولُهُ، وَإِنْ قَلُّوا. وَأَمَّا أَهْلُ الْبِدْعَةِ، فَالْمُخَالِفُونَ لأَمْرِ اللهِ تَعَالَي وَكِتَابِهِ وَرَسُولِهِ، وَالْعَامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَأَهْوَائِهِمْ، وَإِنْ كَثُرُوا.3
و اما اهل سنت كساني هستند كه به آنچه خدا و رسول او برايشان سنت قرار دادهاند، چنگ ميزنند؛ اگرچه اين افراد اندك باشند. و اهل بدعت آنانند كه با فرمان خداي تعالي و كتاب و پيامبرش مخالفت ورزيده و به رأي خود و بر طبق هواهاي نفساني خود عمل ميكنند؛ گرچه اين افراد بسيار زياد باشند.
روزي از مولاي متقيان، علي ( عليه السلام ) درباره بدعت و سنت پرسيدند، ايشان فرمود: ‹أَمَّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَأَمَّا الْبِدْعَةُ فَمَا خَالَفَهَ›4؛ ‹اما سنت كه سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و بدعت نيز هر چيزي است كه مخالف با آن باشد›.
آن حضرت كه سلام خدا بر او باد در بياني مهم ميفرمايد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج 78، ص 92؛ به نقل از: كنز الفوائد، كراجكي، ص 163.
2. كافي، ج 1، ص 55.
3. كنز العمال، متقي هندي، ج 16، ص 184.
4. تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حراني، ص 211.
وَأَدْنَي مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً... مَنْ زَعَمَ أَنَّ شَيْئاً نَهَي اللهُ عَنْهُ أَنَّ اللهَ أَمَرَ بِهِ، وَنَصَبَهُ دِيناً يَتَوَلَّي عَلَيْهِ، وَيَزْعُمُ أَنَّهُ يَعْبُدُ الَّذِي أَمَرَهُ بِهِ، وَإِنَّمَا يَعْبُدُ الشَّيْطَان.1
سادهترين چيزي كه بنده خدا را به مرز كفر ميكشاند اين است كه چيزي را كه خداوند مورد نهي قرار داده [است]، مورد امر خدا بداند و اين را بهعنوان يك اعتقاد ديني قرار داده و كساني را بر اساس آن مورد تولا قرار دهد و خيال كند در حال عبادت كسي است كه او را به آن كار امر كرده (يعني خدا) درحاليكه او در تمام آن مدت مشغول عبادت شيطان بوده است.
حضرت امام ابوجعفر محمد باقر ( عليه السلام ) نيز فرموده است:
أَدْنَي الشِّرْكِ أَنْ يَبْتَدِعَ الرَّجُلُ رَأْياً فَيُحِبَّ عَلَيْهِ وَيُبْغِضَ.2
پايينترين حد شرك اين است كه مردي نظري را از خود ابداع نموده و چنان به رأي خود عشق بورزد كه آن را ملاك دوستي و دشمني با ديگران قرار دهد.
5.برداشتها
از آنچه بيان شد ميتوان نتيجه گرفت:
الف) بدعت سه شرط اساسي دارد:
يكـ اينكه به افزودن يا كاستن چيزي از دين، در آن دخل و تصرف شود؛
دوـ اينكه هيچ ريشهاي در دين نداشته باشد؛
سه ـ اينكه در جامعه بهعنوان يك امر شرعي تبليغ و ترويج شده، شايع شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 2، ص 415.
2. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق، ص 578.
ب) بدعت كارهاي نوآورانه و خطرناك است و نوعي گمراهي است و هر گمراهي در آتش است.
ج) بدعت از يكسو امري ناپسند است و از سويي ديگر، انجامدهنده آن مورد تنفر است. ازاينرو، هشدارهاي بسياري از سوي قرآن و سنت بر پرهيز از بدعت و اهل بدعت و احتياط از افتادن در لغزشگاههاي آن و سخنان گمراهكننده اهل آن، صادر شده است.
د) بدعت، آثار ويرانگر و بدي در دين و در مسلمانان دارد. ازاينرو، بر دانشمندان بيدار واجب است به اداي تكليفي كه از سوي شرع مقدس بر عهده آنها نهاده شده است، قيام كنند و دانش خود را آشكار سازند كه در غير اينصورت، به لعنت مبتلا خواهند شد؛ زيرا سكوت دانشمندان اين توهم را براي عوام به وجود ميآورد كه آنها به اين بدعت راضي هستند يا اصلاً اين عمل بدعت نبوده است و ريشه در دين دارد و مجاهداني را كه با اينگونه امور مبارزه ميكنند، از اين مبارزه باز ميدارند و مردم را رها ميكند تا در بدعتها فرو روند. در نتيجه، رفتهرفته كار به جايي ميرسد كه بدعت از سنت بازشناخته نشود و بلكه سنت به حساب آيد.
به نقل از متقي هندي، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
لا يَذْهَبُ مِنَ السُّنَةِ شَيٌْ حَتّي يَظْهَرَ مِنَ الْبِدعَةِ مِثْلُهُ، حَتّي تَذْهَبَ السُّنَّةُ وَتَظْهَرَ الْبِدْعَةُ... فَمَنْ أحْيَا مَيْتاً مِنْ سُنَّتِي قَدْ اُمِيتَتْ كَانَ لَهُ أجْرُهَا وَأجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أنْ يُنْقَصَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَيْئاً؛ وَمَنْ أبْدَعَ بِدْعَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا لايُنْقَصُ مِنْ أوْزَارِهِمْ شَيْئاً.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كنز العمال، ج 1، ص 222.
سنتي از بين نميرود، مگر اينكه بدعتي به جاي آن سر برميآورد تا جايي كه ديگر سنتي نماند و بدعت [همهجا] آشكار شود... پس كسيكه يك سنت فراموش شده مرا زنده كند، اجر اين كار به همراه پاداش هركس كه به آن سنت عمل كند، از آن او خواهد بود؛ بدون اينكه چيزي از پاداش آنها كم شود. و هركس بدعتي را باب كند، گناه اين كار به همراه گناه تمام كساني كه به آن بدعت عمل كنند، بر گردن اوست؛ بدون اينكه چيزي از گناه آنان كم شود.
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همچنين ميفرمايد:
يَأْتِي عَلَي النَّاسِ زَمَانٌ وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الآدَمِيِّينَ وَقُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ ... السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَالْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّة.1
زماني بر مردم خواهد آمد كه چهرههايشان چهره آدميان است. اما دلهايشان دلهاي شياطين... . سنت در ميان آنان بدعت و بدعت در ميان آنها سنت شمرده ميشود.
6.عوامل انتشار بدعت
بدعت، يك عمل اختياري است كه به وسيله بدعتگذار انجام ميشود و مانند كارهاي اختياري ديگر انسان داراي عوامل بسياري است كه بهتدريج به راهي غير از راه خداي متعال كشيده ميشود. اين نكته در حديثي كه ابن مسعود از حضرت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده، به خوبي بيان شده است:
خَطَّ رَسُولُ اللهِ خَطّاً بِيدِهِ ثُمَّ قَالَ: هَذَا سَبِيلُ اللهِ مُسْتَقِيماً. ثُمَّ خَطَّ خُطُوطاً عَنْ يمِينِ ذَلِكَ وَعَنْ شِمَالِهِ، ثُمَّ قَالَ: وَهَذِهِ السُّبُلُ لَيسَ مِنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جامع الاخبار، محمدبن محمد سبزواري، ص355.
سَبِيلٍ إلاّ وَعَلَيهِ شَيطَانٌ يدْعُوا إلَيهِ. ثُمَّ قَرَأَ: {وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ}.1
رسول خدا با دست خود خطي رسم كرد و فرمود: ‹اين راه مستقيم خداست›. سپس چند خط از راست و چپ آن خط رسم كرد و فرمود: ‹هيچيك از اين راهها نيست، مگر اينكه بر سر آن شيطاني است كه مردم را به سوي آن ميخواند›. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: ‹و [بدانيد] اين است راه راست من. پس، از آن پيروي كنيد و از راهها[ي ديگر] كه شما را از راه وي پراكنده ميسازد، پيروي مكنيد›.
شايان توجه است كه اين عوامل، در طول تاريخ زندگي امتها نيز تجديد ميشوند؛ حتي در اين امت. دليل اين ادعا، سخن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه فرمود:
كُلُّ مَا كَانَ فِي الأُمَمِ السَّالِفَةِ فَإِنَّهُ يَكُونُ فِي هَذِهِ الأُمَّةِ مِثْلُهُ، حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَالْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ.2 و3
هرچه در امتهاي گذشته بوده [است]، در اين امت نيز مانند آن به وقوع خواهد پيوست؛ چنانكه نعل از پسِ نعل و تير از پسِ تير ميآيد.
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسالت خود را به كاملترين شكل به انجام رساند و سنت آن حضرت چنان در برابر ديدگان مسلمانان بود كه جايي براي اجتهادات شخصي و نظريههاي هوسآلود باقي نگذاشته است كه بعد به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الدر المنثور في التفسير بالمأثور، جلالالدين سيوطي، ج 3، ص 56، (تفسير آيه 153 سوره انعام).
2. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ص 576، در بيان كساني كه عمر طولاني داشتهاند و بخش پاياني روايت، مَثَلي است كه درباره دو چيز كه از هر جهت مساوي هستند و هيچ تفاوتي با هم ندارند، به كار برده ميشود و قُذّه به معناي پرِ پرنده است.
3. نويسنده محترم در پاورقي پيشين، قُذّه را پرِ پرنده معنا كرده است و من در ترجمه تير معنا كردهام؛ اين بدان دليل است كه قُذّه، پَري است كه در انتهاي تير تعبيه ميشود و معناي استعاري آن كه در حديث بيان شده، همان پري است كه به دنبال تير ميآيد. (مترجم)
اختلاف بيانجامد. پس به چه دليل پس از درگذشت آن حضرت اينهمه بدعت پيدا شد؟! پاسخ اين پرسش را ميتوان در اين نكتهها دانست:
الف) گمان رسيدن به مقام بالاي عبادت خداي تعالي
برخي افراد در عبادت خدا از حد معقول فراتر ميروند و بر خلاف تعاليم شريعت، دست به اجتهاد ميزنند و ميپندارند در اثر تعبد فراوان به مقامي رسيدهاند كه ميتوانند به دلخواه خود، چيزي را بر دين خدا بيفزايند يا از آن بكاهند. درحاليكه نميدانند اين، بدعتي در دين است و آنان از حالت تسليم در برابر امر و نهي خداوند متعال بيرون رفتهاند. به چند نمونه از اين دست كه در روايات آمده است، توجه كنيد:
يك ـ يكي از صحابه از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اجازه خواست كه رهبانيت پيشه كند. آن حضرت در پاسخ وي فرمود: ‹إنَّ ترَهُّبَ اُمَّتِي الْجُلُوسُ فِي الْمَسَاجِدِ لإنْتِظَارِ الصَّلاةِ›1؛ ‹رهبانيت امت من نشستن در مساجد به انتظار نماز است›.
دو ـ جابر بن عبدالله انصاري روايت كرده است رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سفر مردي را ديد كه جمعيتي به دورش گرد آمدهاند و سايباني برايش زدهاند. فرمود: ‹اين اوضاع براي چيست؟› عرض كردند: ‹مردي روزهدار است›. پيامبر فرمود: ‹لَيسَ مِنَ الْبِرِّ الصِّيامُ فِي السَّفَرِ›2؛ ‹روزه گرفتن در سفر از جمله كارهاي نيك نيست›.
سه ـ از امام صادق ( عليه السلام ) نقل است كه فرمود:
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در ماه مبارك رمضان به همراه مردم كه برخي از آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الاعتصام، شاطبي، ج 1، ص 325.
2. مسند احمد، ج 3، صص 319 و 399؛ من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 2، ص 142؛ تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج 54، ص 86.
نيز پياده بودند، از مدينه به سوي مكه بيرون آمد. وقتي به منطقه ‹كراع الغميم› رسيدند، آن حضرت بين نماز ظهر و عصر ظرف آبي خواست، از آن نوشيد، روزه خود را افطار كرد و مردم نيز به پيروي از ايشان روزه خود را افطار كردند. اما عدهاي حاضر نشدند روزه خود را باز كنند و به حال روزه باقي ماندند. پيامبر اين گروه را ‹نافرمانه› ناميد؛ زيرا همواره بايد به آخرين فرمان پيامبر عمل كرد.1
چهار ـ امام صادق ( عليه السلام ) در روايتي فرمود:
يكي از صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به نام ‹سعد بن اشجع› گفت: ‹من خدا را و رسول خدا را و همه اين حاضران را به شهادت ميگيرم كه خواب را و خوردن غذا در روز را و پوشش شب و همنشيني با مردم و نزديكي با زنان را بر خود حرام كردم!› پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او فرمود:
يَا سَعْدُ، لَمْتَصْنَعْ شَيْئاً، كَيْفَ تَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ إِذَا لَمْ تُخَالِطِ النَّاسَ! وَسُكُونُ الْبَرِّيَّةِ بَعْدَ الْحَضَرِ كُفْرٌ لِلنِّعْمَةِ، نَمْ بِاللَّيْلِ وَكُلْ بِالنَّهَارِ، وَالْبَسْ مَا لَمْ يَكُنْ ذَهَباً أَوْ حَرِيراً أَوْ مُعَصْفَراً وَأْتِ النِّسَاءَ.2
اي سعد! كار [درست]ي نكردهاي؛ اگر با مردم همنشيني نكني، چگونه ميخواهي امر به معروف و نهي از منكر كني! بياباننشيني هم براي كسي كه شهرنشين بوده، كفران نعمت است؛ شبها بخواب. روزها غذا بخور. لباسهايي كه در آن، الياف طلا، حرير و پارچه رنگ شده يا مُعَصفَر به كار نرفته باشد، بپوش و با زنان نزديكي كن.
برخي بر اين باورند كه اگر چيزي از سوي خود به دين بيفزايند، بندگي خدا را به طور كامل بهجا آوردهاند. آنان ميپندارند با انجام اين عملِ خود، عبادتشان نزد خداي تعالي بيشتر پذيرفته است؛ زيرا امر مباحي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 4، ص 127؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 141.
2. نوادر، قطب الدين راوندي، صص 25 و 26.
را بر خود حرام، مستحبي را بر خود واجب و مكروهي را حرام كردهاند! اما پروردگار سبحان آشكارا در كتاب مقدس خود فرموده است:
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ) (اعراف: 32)
بگو: چه كسي زينتهاي خدا را كه براي بندگان خود آفريده حرام كرده و از مصرف رزق حلال و پاكيزه منع نموده است؟ بگو اين نعمتها در دنيا براي اهل ايمان است و خالصِ همين لذتها [يعني لذات كاملِ بدون درد و نيكوتر از اينها] در آخرت براي آنان خواهد بود. ما آيات خود را براي اهل دانش چنين مفصل و روشن بيان ميكنيم.
برخي ديگر نيز از روي ناداني يا ريا چنين بدعت ميگذارند كه واجبي را حرام كنند؛ حكمي كه به روشني در مخالفت با حكم خدا و سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است.
‹دارِمي› مينويسد:
در سالي كه معاويه به سفر حج رفته بود، از ‹سعدبن مالك› پرسيد: ‹نظرت درباره برگشتن به حج پس از پايان عمره1 چيست؟› سعد پاسخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اشاره به اين قسمت از آيه 196 سوره بقره است: (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ)؛ "و هنگامي كه [از بيماري و دشمن] در امان بوديد، هركس حج را با پايان عمره آغاز كند، آنچه از قرباني براي او ميسر است [ذبح كند]".
بنابر ظاهرِ اين آيه، وظيفه كساني كه ساكن مكه نيستند، حج تمتع است كه با عمره شروع ميشود و پس از عمره از احرام بيرون ميآيند، از محرمات احرام متمتع (بهرهمند) ميشوند. بار ديگر احرام ميبندند و مراسم حج را به جا ميآورند. بسياري از فقهاي اهل سنت نيز آن را افضلِ انواع حج ميدانند. ولي در حديثي از خليفه دوم، عمربن خطاب، نقل شده است كه گفت: "دو مُتعه در زمان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود و من از آن دو نهي
كرده، هركس به آنها عمل كند، مجازات ميكنم: مُتعه زنان و مُتعه حج. بديهي است هيچكس جز پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حق ندارد حكمي را نسخ كند. امروزه بسياري از علماي اهل سنت عليرغم حديث عُمَر، حج تمتع را بهعنوان برترين نوع حج پذيرفتهاند و بر طبق آن عمل ميكنند؛ ر.ك: تفسير نمونه، ج 2، ص 51. (مترجم)
داد: ‹كار خوب و زيبايي است›. معاويه گفت: ‹عمر از اين كار نهي ميكرد، آيا تو از عمر بهتري›! سعد گفت: ‹عمر از من بهتر است. اما اين عمل را پيامبر انجام داده كه قطعاً از عمر بهتر بوده است›.1
‹تِرمِذي› نيز روايتي نزديك به اين روايت نقل كرده است با اين تفاوت كه در اين روايت، گفتوگو ميان ‹سعدبن ابيوقّاص› و ‹ضحّاكبن قيس› است كه گفت:
كسي مرتكب اين عمل نشود [يعني حج تمتع پس از انجام عمره]، مگر كسي كه از امر خدا آگاهي نداشته باشد. سعد گفت: ‹اي برادرزاده! حرف بدي زدي›. ضحاك گفت: ‹عُمَر از اين كار نهي كرده است›. سعد گفت: ‹رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين كار را انجام داده است و ما نيز به همراه آن حضرت همين كار را كردهايم›.
‹زُهْري› از سالم روايت كرده است كه وي گفت:
با ابنعمر در مسجد نشسته بوديم كه مردي از اهل شام آمد و از وي درباره حكم عمره تمتع پرسيد. ابن عمر در پاسخ او گفت: ‹كار خوب و زيبايي است›. مرد شامي گفت: ‹پدر تو از اين كار جلوگيري كرده [است]›! گفت: ‹واي بر تو! اگر پدرم از اين كار نهي كرده باشد، اما پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، خود، اين عمل را انجام داده و به انجام آن نيز فرمان داده است، آيا بايد نظر و رأي پدرم را بپذيرم يا رأي و نظر رسول خدا را! برخيز و از نزد من برو›.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن دارمي، ج 2، ص 36.
2. الجامع لأحكام القرآن، قرطبي، ج 2، ص 388.
كساني هستند كه مواردي را بر دين ميافزايند و چنين ميپندارند كه به نوعي برتر از ديگران شده يا به رتبه فضل و دانشي دست يافتهاند؛ زيرا چنين فردي در اثر زيادهروي، روشي غيرطبيعي و غيرعادي در عبادت ابداع كرده است. ولي در حقيقت با اين كار، هم در اداي حقوق خدا و هم در اداي حقوق مردم كوتاهي ميكند؛ از روح دين، اجتماعيبودن شريعت، حيات امت و وظايف رسالت بسيار دور افتاده است؛ از اطاعت و عبوديت خدا بيرون رفته، در برابر حكم خدا به حكم خود عمل ميكند. گويا آنان اين سخن خدا را نشنيدهاند كه ميفرمايد:
(قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللهَ بِدِينِكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الأَرْضِ وَاللهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) (حجرات: 16)
بگو آيا دينداري خود را به خدا ميآموزيد! او تمام آنچه را در آسمانها و زمين است، ميداند و خداوند از همه چيز آگاه است.
ب) پيروي از هوا و هوس
اين نيز عامل ديگري براي بدعت نهادن در دين است. شهرتجويان و رياستطلبان و پيروان هواهاي نفساني و مبتلايان به خودنمايي، همواره درصددند تا راه جديدي ابداع كنند و در اين مسير، گاه تا تأسيس فرقه يا مذهبي كه به آنها منسوب شود، پيش ميروند و حتي گاه به جايي ميرسند كه ادعاي پيامبري ميكنند و فتنههايي برپا ميكنند كه از راه دين، منحرف و سرانجامش نابودي است!
صفحات تاريخ آكنده از مصداقهاي واقعي اين پديده است. يكي از اين مصداقها، پيدايش خوارج است كه حضرت اميرمؤمنان، علي ( عليه السلام ) پس از پايان جنگ نهروان خطاب به كشتههاي آنان فرمود: ‹بُؤْساً لَكُمْ! لَقَدْ ضَرَّكُمْ مَنْ غَرَّكُمْ›؛ ‹چه بدبختيد شما! آنكه شما را فريب داد، چه زياني به