بخش 3
ج) تسلیم در برابر غیر قرآن و سنت 7. تقسیم بدعت 8. بدعت در بدعت فصل دوم: نقش اهل بیت پیامبر ( علیهم السلام ) 1. جبر و تفویض
|
|
شما رساند›. به آن حضرت عرض شد: يا اميرالمؤمنين! چه كسي آنها را فريفت؟ فرمود:
الشَّيْطَانُ الْمُضِلُّ، وَالنَّفْسُ الأَمَّارَةُ ِالسُّوءِ، غَرَّتْهُمْ بِالأَمَانِيِّ، وَفَسَحَتْ لَهُمْ فِي الْمَعَاصِي، وَوَعَدَتْهُمُ الإِظْهَارَ، فَاقْتَحَمَتْ بِهِمُ النَّارَ.1
شيطان فريبنده و نفسي كه به بدي فرمان ميدهد، آنان را با آرزوهاي دور و دراز فريب داد. راه گناه و نافرماني را بر آنان گشوده، وعده پيروزي به ايشان داده و آنان را به آتش انداخت.
آن حضرت همواره ميفرمود:
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ الله.2
ابتداي پيدايش فتنهها فقط هوسهايي است كه مورد تبعيت قرار گرفته و احكامي است كه افراد از پيش خود ابداع ميكنند و با كتاب خدا مخالف است.
و همچنين ميفرمود:
إِنَّمَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَيْنِ؛ اتِّبَاعَ الْهَوَي وَطُولَ الأَمَلِ؛ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَي فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأَمَّا طُولُ الأَمَلِ فَيُنْسِي الآخِرَة.3
من براي شما تنها از دو چيز ميترسم: پيروي از هواي نفس و آرزوهاي دور و دراز؛ زيرا پيروي از هوا و هوس، از پذيرش حق بازميدارد و آروزهاي دور و دراز آخرت را از ياد ميبرد.
و پيش از آن، سخن خداي تعالي است آنجا كه ميفرمايد:
(وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوي فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد معتزلي، ج 19، ص 235.
2. كافي، ج1، ص 54.
3. كافي، ج 2، ص 335.
سَبِيلِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ) (ص:26)
و از هواي نفس پيروي مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد؛ كساني كه از راه خدا گمراه شوند، به خاطر فراموشكردن روز حساب عذابي شديد دارند.
بايد گفت كه هواپرستي و پيروي از اميال نفساني چه سهم بزرگي در ايجاد تفرقه و دشمني ميان مردم و پيدايش فرقهها و مذهبهاي مستهجن و بيارزش و بروز كينهها و درگيريها داشته است؛ زيرا اين امر سبب گمراهي از راه حق و ميل به سوي باطل و عامل ايجاد بدعتها و بروز فتنههاست.
ج) تسليم در برابر غير قرآن و سنت
از ديگر عوامل آشكار و مهم در پيدايش بدعتها، تسليمشدن در برابر هر دليلي غير از كتاب و سنت است. قرآن كريم، جداكننده حق از باطل و فصلالخطاب همه امور است و سنت شريف نبوي نيز چه به قول يا فعل يا تقرير باشد، سنتي الهي است كه از هر لغزش و خطا و سهو و فراموشي و اشتباه در امان است؛ اين، شريعتي است كه خداي متعال به پذيرش آن فرمان داده و از جايگاه عزتش اين بيان نازل شده است:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ) (محمد: 33)
اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر [او نيز] اطاعت نماييد، و كردههاي خود را تباه مكنيد.
خداوند در آيه ديگري نيز ميفرمايد:
(مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ وَمَنْ تَوَلَّي فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً) (نساء:80)
هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقت، خدا را فرمان برده [است]؛ و
|
|
هر كس رويگردان شود، ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستادهايم.
قرآن وحي الهي است كه حقايق و شرايع دين را بر ما آشكار ميسازد و سنت مطهر، عنايتي الهي است كه در ذات خود، معصوم و نگهبان شريعت از تحريف است؛ سنت، امينِ رسالت حقه الهي است و همگان بايد در برابر قرآن و سنت، هر دو، تسليم باشند كه در غير اين صورت، با در نظرگرفتن رأيها و نظريههاي افراد در برابر اين دو عنصر الهي و گرفتن سنت از راه غيرمعصوم كه سنت را در برابر قرآن قرار ميدهد، بدعتها ايجاد ميشود؛ زيرا غيرمعصوم در جايگاه خطا و اشتباه است و گاه ميشود كه دروغ بگويد، افترا ببندد و ادعاي باطلي كند. بنابراين، تسليم در برابر او، خود، سبب انحراف و پيروي از رأي و نظرش عامل بروز بدعتگذاري است. ولي پيشوايان و امامان معصوم ( عليهم السلام ) همان صاحبانِ امر يا اولوالامري هستند كه پيروي از آنان هم به فرمان الهي واجب شده است: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ)؛ ‹اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت كنيد›. (نساء: 59) و پر واضح است كه پيروي از ايشان بدين دليل در كنار پيروي از خدا و رسول بر مردم واجب شده است كه آنها [نيز از هر خطا و اشتباهي] معصوم هستند؛ زيرا آنان امانتداران خدا بر وحي و مفسران سيره و سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هستند و هم پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خود به پيروي از آنان فرمان داده است، آنجا كه به روايت عامه و خاصه فرمود:
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا: كِتَابَ اللهِ وَعِتْرَتِي... فَلاَتُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا وَلاتَقصُرُوا عَنهُمْ فَتَهْلِكُوا وَلاَتُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ
|
|
أَعْلَمُ مِنْكُمْ.1
من در ميان شما چيزي از خود به يادگار ميگذارم كه اگر به آن چنگ بزنيد، گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و خاندانم... از آنها جلوتر نرويد كه هلاك خواهيد شد و از آنها عقب نمانيد كه باز هم هلاك خواهيد شد و به آنها چيزي نياموزيد كه از شما داناتر هستند.
امام محمدباقر ( عليه السلام ) نيز فرمود:
لَمّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بَاتَ آلُ مُحَمّدٍ بأطْوَلِ لَيْلَةٍ... حَتَّي ظَنُّوا أنْ لاسَمَاءَ تُظِلُّهُمْ ولاأَرْضَ تُقِلُّهُمْ لأِنَّ رَسولَ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَتَرَ الأَقْرَبينَ وَالأَبَعدينَ في اللهِ. فَبَيْنَا هُمْ كَذِلكَ إِذْ أَتَاهُمْ آتٍ لاَيَرَوْنَهُ ويَسْمَعونَ كَلاَمَهُ فَقَالَ: اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ البيتِ ورَحْمةُ اللهِ وبركاتُهُ...
فَأنْتُمْ أهْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، اَلَّذينَ بِهِمْ تَمَّتِ النِّعْمَةُ وَاجْتَمَعَتِ الفُرْقَةُ وائْتَلَفَتِ الكَلِمَةُ...2
شبي كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از دار دنيا رحلت فرمود، درازترين شبي بود كه بر آل محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گذشت، تا جايي كه پنداشتند نه آسماني بر سرشان سايه انداخته و نه زميني وزنشان را تحمل ميكند؛ چراكه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در راه خدا خون مشركان و كافراني را از دور و نزديك ريخته بود.3 آنان در اين حال بودند كه ناگهان كسي به نزد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 135؛ كنز العمال، ج 1، ص 68؛ الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج 2، ص 60.
2. كافي، ج 1، صص 445 و 446.
3. يعني آن حضرت در معرض انتقامكشي بازماندگان آن كشتهها بود و ممكن بود آنها پس از آن حضرت از خاندانش انتقام بكشند. احتمال ديگر هم اين است كه چون آن حضرت از خويشان دور و نزديك خود حمايت ميكرد و خونخواهِ آنان بود، با درگذشت ايشان، آنان پناه خود را از دست ميدادند؛ ر.ك: شرح اصول كافي، ملا محمد صالح مازندراني، ج 7، ص 172. (مترجم)
آنان آمد كه صدايش را ميشنيدند، اما او را نميديدند. وي گفت: سلام و رحمت و بركات خدا بر شما اي خاندان پيامبر! ... شما نزديكان خداي عزوجل هستيد؛ همان كسانيكه كاملكننده نعمت خدا و پيونددهنده جدايي و تفرقه و يكيكننده كلمه هستند.
علامه مجلسي ( رحمه الله ) در تفسير عبارت شريف: ‹وَ ائْتَلَفَتِ الْكَلِمَة› مينويسد: ‹يعني كسي كه از شما پيروي كند، از پيروي آرا و هواهاي مختلف در امان است؛ چراكه نزد شما اختلافي در عقيده و سخن نيست›.1
‹ملاصالح مازندراني› نيز در شرح اين عبارت نوشته است: ‹مراد اين است كه چون اهل بيت ( عليهم السلام ) آرا و عقايد و كارهاي عرب و غيرعرب را با هم يكي و متحد كردند، كلمه مسلمانان در آنان اتحاد يافته است›.2
همه اينها به اين دليل است كه اهل بيت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به دلالت نصوص يا روايات عامه و خاصه ـ برخي صريح و برخي نيازمند به تأويل ـ معصوم هستند و دانش خود را از خدا و رسول خدا دريافت ميكنند. نقل است حضرت امام محمد باقر ( عليه السلام ) به ‹جابربن يزيد جعفي› فرمود:
يَا جَابرُ، إنَّا لَوْ كُنَّا نُحَدِّثُكُمْ برَأْيِنَا وَهَوَانَا لَكُنَّا مِنَ الْهَالِكِينَ وَلَكِنَّا نُحَدِّثُكُمْ بِأَحَادِيثَ نَكْنِزُهَا عَنْ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كَمَا يَكْنِزُ هَؤُلاَءِ ذَهَبَهُمْ وَوَرِقَهُمْ.3
اي جابر! اگر ما به حسب رأي و نظر و هوا و هوس خود به شما حديث بگوييم، از هلاكشدگان خواهيم بود. لكن ما احاديثي را براي شما نقل ميكنيم كه آنها را همچون گنج گرانبهايي از رسول خدا به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مرآة العقول في شرح اخبار الرسول، علامه مجلسي، ج 5، ص 230.
2. الشرح الجامع للكافي، الأصول و الروضة، ج 7، ص 168.
3. بصائر الدرجات، صفّار قمي، ص 318؛ الإختصاص، شيخ مفيد، ص 280.
ميراث برده و همچون توانگران كه طلاها و پولهاي خود را نگهداري ميكنند، آن احاديث را نگهداري ميكنيم.
از همينروست كه آن حضرت كه سلام خدا بر او باد به ‹سَلْمَةِِ بن كُهَيل› و ‹حَكَم بن عُيينه› فرمود:
شَرِّقَا وَغَرِّبَا فَلاَ تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلاَّ شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْت.1
شرق و غرب جهان را جستوجو كنيد، اما در هيچ كجا دانش صحيحي نخواهيد يافت، مگر آنچه از جانب ما اهل بيت صادر ميشود.
بنابراين، از آنجا كه قرآن كريم آخرين كتاب آسماني و آخرين دين و شريعت الهي است، غير از احكامي كه خداي تعالي به آن حكم كرده است، حكمي نيست و جز سنتي كه رسول خدا آن را معمول داشته و اهل بيت پاكش به پيروي از او آن را ادامه دادهاند، سنتي نيست و خارجشدن از اين دايره بيشك مقدمه پيمودن راه بدعت است؛ زيرا خارجشدن از دو حصار امن است:
نخست قرآن، همان كتاب معصومي كه خداي تعالي درباره آن فرموده است:
(وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ * لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ) (فصلت: 41 و 42)
و به راستي كه آن كتابي ارجمند است، [كه] باطل [نه] از پيش روي آن و [نه] از پشت سر به سويش نميآيد؛ وحي [نامه]اي است از حكيمي ستوده[صفات].
دوم، سيره پاك و برخوردار از عصمتِ خاتم پيامبران و سيد رسولان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج 2، ص 92؛ به نقل از: بصائر الدرجات، ج 30؛ رجال كَشّي، شيخ طوسي، ج 2، ص 649.
كه خداي تعالي دربارهاش ميفرمايد:
(ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَما غَوي * وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي) (نجم: 2 ـ 4)
[كه] يار شما نه گمراه شده و نه در ناداني مانده، و از سر هوس سخن نميگويد، اين سخن به جز وحياي كه بر او نازل شده [است] نيست.
به حكمت و لطف و مشيت الهي، خط نبوت از طريق امامت امتداد مييابد. بنابراين، آنان نيز حافظ دين خداوند متعال هستند و دانش خود را از كتاب و سنت دريافت ميكنند.
براساس آنچه بيان شد، روشن است خروج از حد و مرزي كه خداي سبحان تعيين فرموده است، سبب و زمينهساز راه بدعتگذاران است. از اينرو معقول نيست سنت را به سنت نبوي و سنت صحابه تقسيم كنيم و سنت صحابه را حجتي شرعي بدانيم. درحاليكه نه مستند به كتاب است و نه مستند به سنت!
7. تقسيم بدعت
در تقسيم بدعت، اختلاف نظرهاي بسياري وجود دارد. پيش از آغاز بحث، ابتدا بايد بدانيم بدعت چند نوع است و اصلاً تقسيم بدعت امكانپذير است يا خير؟
در اين ميان، شماري بدعت را به دو بخش تقسيم كردهاند:
الف) بدعت خير و حق؛
ب) بدعت شر و سوء يا به تعبير ديگر، بدعت خوب و بدعت بد.
ملاك تقسيمبندي طرفداران اين نوع تقسيم، اين سخن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه فرمود:
|
|
مَنْ سَنَّ فِي الإسْلامِ سُنَّةً حَسَنَةً فَعُمِلَ بِهَا بَعْدَهُ، كُتِبَ لَهُ مِثْل ُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا وَلايُنْقَصُ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ وَمَنْ سَنَّ فِي الإسْلامِ سُنَّةً سَيّئَةً فَعُمِلَ بِهَا بَعْدَهُ، كُتِبَ عَلَيهِ مِثْل ُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا وَلا يُنْقَصُ مِنْ أوْزارِهِمْ شَيْءٌ.1
هركس در اسلام سنت نيكويي رواج دهد، براي او به ميزان پاداش هركس به آن سنت پسنديده عمل كند، نوشته ميشود؛ بدون اينكه از پاداش آنها چيزي كاسته شود. و هركس در اسلام سنت ناروايي رواج دهد، براي او به ميزان گناه هركس به آن سنت ناپسند عمل كند، نوشته ميشود؛ بدون اينكه از گناه آنها چيزي كاسته شود.
يا اين كلام پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه در مقام هشدار ميفرمايد:
إِيَّاكَ أَنْ تَسُنَّ سُنَّةً بِدْعَةً فَإِنَّ الْعَبْدَ إِذَا سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً لَحِقَهُ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا.2
هشدار كه بدعتي را سنت كني؛ هرگاه بنده خدا بدعتي را سنت كند، گناه بدعتگذاري و گناه همه كساني كه به آن بدعت عمل كنند، بر گردن او خواهد بود.
بايد توجه داشت كه در اين روايات، بحث بر سر سنت است نه بدعت و اين سنت است كه به دو نوع خوب و بد تقسيم ميشود. البته بيشتر دانشمندان براي بدعت تقسيم خاصي در نظر نميگيرند؛ زيرا آنها كه اهل تحقيق هستند، بر اين باورند كه ممكن نيست بدعت در هيچ حالتي خوب باشد؛ زيرا دانشمندان بدعت را چنين تعريف كردهاند:
ابنحجر عسقلاني معتقد است: ‹بدعت چيزي است كه نوبنياد باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج 5، ص132؛ مسند احمد، ج 6، ص270.
2. بحارالانوار، ج 74، ص 104؛ به نقل از: مكارم الاخلاق، ص 454.
و ريشه در شريعت نداشته باشد›.1
ابن حجر عسقلاني در تعريفي ديگر ميگويد:
بدعت چيزي است كه بدون الگوبرداري از چيزي كه قبلاً بوده، ساخته شود و در شريعت به چيزي اطلاق ميشود كه مقابل با سنت باشد و به همين جهت مذموم و ناپسند است.2
‹ابن حجر هيثمي› در تعريفي بدعت را چيزي ميداند كه بر خلاف شرع و دلايل عام يا خاص آن باشد.3
براساس تعريف ابنرجب حنبلي، بدعت چيزي است كه ريشه و اساسي در شريعت و دليلي از شرع كه بر آن دلالت كند، نداشته باشد.4
‹زركشي› نيز بدعت را اينگونه تعريف كرده است: ‹موضوع بدعت در شرع، امر نوپديد آمده ناپسند است›.5
حضرت اميرمؤمنان، علي ( عليه السلام ) نيز در اينباره فرموده است: ‹النَّاسُ رَجُلانِ مُتَّبِعٌ شِرْعَةً وَمُبْتَدِعٌ بِدْعَة›6؛ ‹مردم بر دو دستهاند: گروهي پيرو شريعت و گروهي ابداع كننده بدعت›.
آن حضرت همچنين در جداكردن سنت از بدعت فرمود: ‹أَمَّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَأَمَّا الْبِدْعَةُ فَمَا خَالَفَهَ›7؛ ‹اما سنت كه سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و بدعت نيز هر چيزي است كه مخالف با آن باشد›.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فتح الباري، ج 5، ص 156؛ ج 9، ص 17.
2. همان.
3. التبيين بشرح الاربعين، ص 221.
4. جامع العلوم و الحِكَم، ص 160.
5. الابداع، ص 22.
6. نهج البلاغة، خطبه 176.
7. تحف العقول عن آل الرسول، ص 211.
همچنين در جايي ديگر در مقام تفكيك سنت از بدعت ميفرمايد:
وَأَمَّا أَهْلُ السُّنَّةِ فَالْمُتَمَسِّكُونَ بِمَا سَنَّهُ اللهُ لَهُمْ وَرَسُولُهُ، وَإِنْ قَلُّوا. وَأَمَّا أَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لأَمْرِ اللهِ تَعَالَي وَكِتَابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَالْعَامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَأَهْوَائِهِمْ، وَإِنْ كَثُرُوا.1
اهلسنت كساني هستند كه به آنچه خدا و رسول او برايشان سنت قرار دادهاند، چنگ ميزنند، اگرچه اين افراد اندك باشند و اهل بدعت آنانند كه با فرمان خداي تعالي و كتاب و پيامبرش مخالفت ورزيده و به رأي خود و بر طبق هواهاي نفساني خود عمل ميكنند؛ گرچه اين افراد بسيار زياد باشند.
اينك براي روشنشدن موضوع و جلوگيري از اشتباه به شرح دو مفهوم سنت و بدعت ميپردازيم.
اتّباع يا پيروي و ابتداع يا بدعتگذاري، همان سنت و بدعت است كه اولي پسنديده و دومي ناپسند است و دليل آن نيز اين است كه مفهوم بدعت داراي سه شرط اساسي است:
الف) دخل و تصرف در دين، چه در عقايد و چه در احكام.
ب) ترويج و تبليغ اين دخل و تصرف.
ج) اين دخل و تصرف بدون هيچ دليل شرعياي باشد كه بر جواز آن دلالت كند، نه دليل خاص و نه دليل عام.
در اين صورت، چگونه ممكن است كه ابن اثير بگويد: بدعت بر دو گونه است: بدعت هدايت و بدعت گمراهي!2 بلكه وي و كساني همچون او كه به اين تقسيمبندي معتقدند، چگونه بخشي از آن را خير و حق و مايه هدايت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كنز العمال، ج 16، ص 184.
2. البداية و النهاية، ابن اثير، ج 1، ص 79.
در يك كلام، بدعتِ خوب دانستهاند! درحاليكه با اين تقسيمبندي يا بايد اصطلاح بدعت را به زور به معناي دلخواه خود نزديك سازيم يا معناي بدعت در لغت و معناي آن در اصطلاح شرعي را در هم بياميزيم.
شايد ابن اثير از اعتقاد تقسيم بدعت خود حمايت كند و در پاسخ بگويد: شايد سخن عمر درباره خواندن نماز تراويح به جماعت كه گفت: ‹نِعمَتِ البِدعَةُ هَذِهِ›؛ ‹اين، چه خوب بدعتي است!›، از همين نوع (بدعت خوب) باشد؛ زيرا اين كار از جمله كارهاي خير است و در جايگاه مدح و ستايش قرار دارد. ازاينرو، وي اين كار را بدعت خوب ناميده است. تنها چيزيكه باقي ميماند، اين است كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آن كار را بهعنوان سنت قرار نداده است. بلكه تنها چند شب اين نماز را بهجا آورد و سپس آن را ترك كرد و ديگر ادامه نداد. در زمان ابوبكر نيز تكرار نشد و تنها عمر بود كه مردم را براي اين نماز گرد آورد و آنان را به انجام آن تشويق كرد. ازاينرو، آن را بدعت ناميد. درحاليكه در حقيقت سنت است.1
ابن اثير از يكسو بيان ميدارد كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چند شبي كه نماز تراويح را بهجاي آورد، آن را به جماعت نخواند و سپس اين كار را ترك كرد و نيز اعتراف ميكند بازگرداندن عملي كه به وسيله رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ترك شده بود، كار عمر بوده و از سوي ديگر، براي كساني كه پس از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زمام امر حكومت را در دست گرفتند، حق تشريع قائل ميشود و معتقد است كه آنچه آنان از نزد خود آوردهاند، ملحق به سنت است؛ اگرچه بدعت باشد. بنابراين، بدعت اگر از سوي آنان باشد، بدعت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج 1، ص 79، ماده بدع.
خوب و سنت حسنه است و بلكه لازم است به درستي آن اقرار كند كه بدعت است؛ ولي با قيد كلمه خوب!
‹دهلوي› ميگويد:
بدان، هرچه پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ظهور كرده، همه بدعت است. حال هرچه با اصول و قواعد سنتش موافق بود يا بر آن قياس شد، بدعتِ خوب است و هرچه با آن مخالف بود، بدعت ضلالت و گمراهي است!1
شافعي نيز طبق نقل ‹حرملةبن يحيي› مينويسد: ‹بدعت بر دو گونه است: بدعت پسنديده و بدعت ناپسند؛ بدعتي كه موافق با سنت باشد، پسنديده و بدعتي كه با سنت مخالف باشد، ناپسند است!›2 كه البته منظور هيچكدام به روشني معلوم نيست؛ زيرا اگر كاري با سنت موافق بود، انجام آن، در واقع پيادهكردن همان سنت است و بدعت نخواهد بود تا بخواهيم آن را با كلمه پسنديده يا خوب يا بدعت هدايت و امثال اينها بياراييم يا براي اين كار بدعت را به دو گونه تقسيم كنيم و يك بخش از آن را خوب و پسنديده بناميم و آنچه مخالف با سنت است، همان بدعت است و لازم نيست آن را با عنوانهاي ناپسند، بد و بدعت گمراهي توصيف كنيم؛ زيرا به نقل از ابن حنبل و نيز جابر بن عبدالله انصاري، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: ‹شَرُّ الأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ›3؛ ‹بدترين كارها، كارهايي است كه نوظهور باشد و هر بدعتي گمراهي است›.
همچنين براساس روايت ديگري، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: ‹كُلُّ مُحْدَثَةٍ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الكشاف لاصطلاحات الفنون، دكتر عزت، ص 162.
2. الاعتصام، ج 1، ص 37.
3. مسند احمد، ج 3، ص 310.
بِدْعَةٌ وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَة›1؛ ‹هر امر نوظهوري بدعت است و هر بدعتي، گمراهي است›.
از نسائي روايت است: پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در ضمن خطبه شريفه خود فرمود: ‹شَرُّ الأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ وَكُلُّ ضَلاَلَةٍ فِي النَّار›2؛ ‹بدترين كارها، كارهايي است كه نوظهور باشد و هر بدعتي گمراهي و هر گمراهي در آتش است›.
در اين صورت، بايد ديد بدعت چه وقت و كجا كار خوبي بوده است. بدعت به دليل اينكه نه به وسيله وحي الهي نازل شده و نه در سنت شريف وارد گرديده، بدعت شده است و هيچ دليل خاص يا عامي هم وجود ندارد تا با نسبتدادن آن به دين، عنوان حسنه و خوب بر آن صدق كند.
شايد بتوان دو دليل براي پافشاري بر اين امر يافت: نخست، توجيه كارهاي بدعتآميزي كه از سوي برخي صحابه در دين ايجاد شد و بايد بهناچار اين كارها را توجيه كرد و پس از انتخاب يك عنوان زيبا، آن را در داخل چارچوب دين گنجاند.
دوم، جمعكردن ميان معناي لغوي و معناي اصطلاحي بدعت؛ البته جمعكردني آميخته با مغالطه و فريب و تحريفِ منظور شرع از بدعت؛ زيرا در حوزه علم لغت، بحث از حلال و حرام مطرح نيست و تنها بيان معنا و مفهوم كلمه يا اصطلاح يا عنوان مطرح است. ولي در حوزه شرع، براي هر كلمه بايد يكي از پنج عنوان: واجب، حرام، مستحب، مكروه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ج 4، صص 126و 127؛ همچنين ر.ك: سنن ابن ماجه، ج 1، ص17؛ بحار الانوار، ج 2، ص 263 كه در ادامه آن آمده است: "و كل ضلالة في النار"؛ "و هر گمراهي در آتش است".
2. جامع الأصول، ابن اثير، ج 5، ص3974.
مباح را در نظر گرفت.
معاني لغوي كلمه بدعت عبارتند از:
بدع: احداث چيزي است كه از پيش نبوده است؛ چيزي كه نه در خارج وجود داشته و نه يادي از آن شده و نه كسي شناختي از آن داشته است.
بدع: ابتدا به ساخت چيزي است كه بدون الگوگرفتن از چيز مشابهي ساخته شده باشد.
ابداع: انشاء صنعتي است بدون الگوگرفتن يا تقليد از كس ديگر.1
تا اينجا بدعت مشكلي ندارد، بلكه ممكن است نشانه خلاقيت و ابتكار و افتخارآفريني باشد. ولي هنگامي كه اين بدعت و ابتكار و نوآوري در دايره دين ميآيد، اينچنين تعريف ميشود: ‹واردكردن سخن يا اعتقادي كه گوينده يا كسي كه به آن معتقد است، آن را از سنت صاحب شريعت استخراج نكرده باشد›. يا اين تعريف: ‹بدعت، نوآوري در دين پس از تكميل آن و تمام چيزهايي است كه پس از پيامبر به دلخواه افراد ايجاد شده است›.2
ابنحجر هيثمي در مقام فرق ميان معناي لغوي و شرعي بدعت گفته است: ‹بدعت به لحاظ لغت نوآوري است و در شرع هر چيزي است كه بر خلاف امر شرع و دليل خاص يا عام آن ايجاد شده باشد›.3
در مكتب فقها، بدعت تنها در معناي ناپسند آن استعمال ميشود، بهگونهاي كه فقط با عنوان گمراهي و ضلالت تعريف شده است و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كتاب العين، ج 2، ص 54؛ مقاييس اللغة، ابن فارس، ج 1، ص 209؛ مفردات، ص 28.
2. المفردات، ص 28؛ قاموس المحيط، ج 3، ص 6.
3. التبيين بشرح الأربعين، ص 221.
هيچ وجه تقسيم نميشود؛ خصوصاً با توجه به اينكه اين روايت شريف نيز به همين صورت و بدون استثنا وارد شده است: هر نوآوري در دين، بدعت و هر بدعتي، گمراهي و هر گمراهي، در آتش است.
خود عمر و پسرش، عبدالله و بسياري ديگر نيز در چندين مورد واژه بدعت را در محل نكوهش، ناخوش داشتن و اعتراض به كار بردهاند؛ مانند روايات شريفي كه در نكوهش و نهي از بدعت و پرهيز از آن وارد شده است. بدعت در آراي فقيهان و صاحبان فتوا به منزله عنواني براي انحراف و منحرفان و تحريف و تحريفگران، بهگونهاي اثبات شده است كه ديگر مجالي براي تقسيم آن به بدعت خوب و بدعت بد وجود ندارد!1
در تعريف بدعت آمده است: ‹بدعت هر چيزي است كه بر خلاف امر و فرمان شارع در دين احداث شده و دليل خاص يا عامي بر آن دلالت نداشته باشد› يا گفته شده است: ‹بدعت امر نوظهوري در دين است كه ريشه در كتاب خدا و سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نداشته باشد و از اين جهت بدعت ناميده ميشود كه آفرينندهاش آن را از پيش خود ابداع كرده است و اين ابداع يا افزودن چيزي بر دين است يا كم كردن چيزي از آن، بدون استناد به دين›.
ديگري بدعت را حتي اگر يك كلمه باشد و در دين داخل شود،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: تلبيس ابليس، ابن جوزي، ص 25؛ البدَع و النهي عنها، ابن وضّاح قرطبي، صص 4، 27، 47، 39 و 58؛ بحار الانوار، ج 2، ص 315؛ تفسير عياشي، ج 2، ص 38؛ صحيح بخاري، ج 2، صص 198و 199؛ فتح الباري، ج 3، ص 55 و ج 13، ص 315؛ الاعتصام، ج1، ص 81 و ج 4، ص 82؛ سنن دارمي، ج 5، ص 44؛ كافي، ج 4، ص 781؛ المدخل، ابن الحاج، ج 2، ص 286.
امري ناپسند و موجب گمراهي ميداند.1 دليل آن نيز اين است كه بدعت، كار نوظهوري است.
مسلم در صحيح خود از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: ‹مَنْ أحْدَثَ فِي أمْرِنَا هَذَا مَا لَيسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ›2؛ ‹كسي كه در امر ما چيزي احداث كند كه در آن نباشد، مردود است›.
پيشتر ديديم كه چگونه به حد تواتر روايت شده كه هر نوظهوري، بدعت و هر بدعتي، گمراهي و هر گمراهي، در آتش است. ولي با اين وجود، بدعت در كدام دوره از تاريخ قابل تقسيم بوده و بخشي از آن را بدعت خوب ميدانستهاند؟! اصلاً چرا در اين تناقضها فرو رفتهاند كه كسي بگويد: منظور از مُحدَثات، چيزهايي است كه در دين داخل شده باشد، اما ريشه در شرع نداشته باشد كه در عرف شرع بدعت ناميده ميشود. اما آن دسته از كارها كه ريشه و دليلي در شرع داشته باشد، بدعت نيست!3 درحاليكه آنچه ريشه و دليلي در شرع داشته باشد، به هيچ وجه از محدثات نيست تا بعد بخواهيم عنوان بدعت را از آن نفي يا بدعت را به خوب و بد تقسيم كنيم!
شهيد اول در ‹قواعد› مينويسد:
اموري كه پس از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در دين احداث شده [است] به چند دسته تقسيم ميشود كه نزد ما عنوان بدعت تنها بر آن دسته از اين امور صادق ميآيد كه حرام باشد.4
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. احسن الكلام، محمد بن بخيت مصري، ص 6.
2. صحيح مسلم، ج 5، ص 132؛ مسند احمد، ج 6، ص 270.
3. فتح الباري، ج 4، ص 252.
4. مرآة العقول في شرح أخبار الرسول، ج 1، ص 193.
علامه مجلسي پس از شهيد اول در توضيح سخن پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه فرمود: ‹هر بدعتي، گمراهي است›، مينويسد:
اين حديث بر اين نكته دلالت دارد كه كار اصحاب ما كه به پيروي از اهل سنت، بدعت را به اقسام گوناگون تقسيم كردهاند، باطل است؛ چراكه بدعت در شرع تنها بر كار يا سخن يا اعتقادي اطلاق ميشود كه به نام دين در دين داخل شده و دليلي از جانب شارع نه عموماً و نه خصوصاً درباره آن وارد نشده باشد و چنين چيزي جز حرام و افترا بر خدا و رسول، عنوان ديگري ندارد.1
8. بدعت در بدعت
پس از بيان اين مطالب، چگونه ميتوان مفهوم تقسيم بدعت را دريافت؟ آيا همين تقسيمات، خود، نوعي بدعت نيست؟ يا تناقضها و مغالطههاي لفظي و واژگونه كردن تعريفهاي واضح و آشكار است... . پس از همه اين بحثها و آشكارشدن مطالب و نظريههاي مختلف درباره اصطلاح بدعت، بايد اذعان داشت برخي در تعريف بدعت، به تقسيم آن معتقد شدهاند كه از آن جمله ميتوان، به اين افراد اشاره كرد:
الف)‹شافعي› كه حرملة بن يحيي از وي نقل ميكند:
از شافعي شنيدم كه ميگفت: بدعت بر دو گونه است: بدعت پسنديده و بدعت ناپسند؛ پس آن بدعت كه با سنت موافق باشد، پسنديده و آن بدعت كه با سنت مخالف باشد، ناپسند است.
ربيع نيز نقل ميكند كه شافعي گفته است:
كارهاي مُحدَثه (نوظهور) بر دو گونه هستند: يك بخش كه مخالف با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج 71، ص 203.
كتاب خدا، سنت، اجماع، يا اثَر است... كه اين، بدعت، ضلالت و گمراهي است، دومين بخش بدعت، امور نوظهوري است كه جنبه خير داشته و كسي در خير بودن آن شك نداشته باشد و اين، يك عمل نوظهورِ غيرِ ناپسند است.1
ب)‹ابن حزم› گفته است:
بدعت در دين، هر چيزي است كه در قرآن كريم و سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيامده باشد. اما بخشي از بدعت بهگونهاي است كه بد نبوده و خوب است. آورنده آن نيز مستحق دريافت اجر و پاداش خواهد بود و آن، بدعتي است كه اصل آن، اباحه2 باشد.3
ج)‹ابوحامد غزّالي› گفته است:
مبادا كسي بگويد فلان عمل پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ابداع شده؛ چرا كه هر چيزي كه ابداع شود، مورد نهي واقع نشده است. بلكه آنچه مورد نهي واقع شده، بدعتي است كه در تضاد با سنت ثابته بوده، امري از اوامر شريعت را در عين اينكه علت شرعي آن باقي است، از ميان بردارد. حال كه چنين است، در بعضي از موارد و احوال كه اسباب و علل تغيير ميكند، بدعت حتي واجب نيز ميشود.4
د)‹شيخ عبدالحق دهلوي› در شرح مشكات چنين نقل كرده است:
بدان كه آنچه پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيدا شود، بدعت است و هرچه با اصول و قواعد سنت او موافق باشد يا بر آن قياس شود، بدعت خوب و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فتح الباري، ج 17، ص 10.
2. اباحه يعني مباح بودن كه يكي از احكام پنجگانه است و عمل يا چيزي كه واجب، مستحب، حرام و مكروه نباشد، مباح ناميده شده و حكم آن اباحه است. (مترجم)
3. الكشّاف لإصطلاحات الفنون، ص 161.
4. احياء علوم الدين، غزّالي، ج 3، ص 2.
هرچه با آن مخالف باشد بدعتِ بد و موجب گمراهي است.1
ه) ابن اثير مينويسد:
بدعت بر دو نوع است: ‹بدعت هدايت و بدعت گمراهي. هرچه بر خلاف آنچه خدا و رسول او ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آن فرمان دادهاند، باشد، مورد مذمت و انكار قرارميگيرد و اما بدعتي كه تحت عموم آنچه خدا به آن فرمان داده و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آن امور [به صورت عام] تشويق كرده [است]، قرار ميگيرد، مورد مدح و ستايش است و آنچه اصلاً نمونهاي قبل از آن برايش موجود نباشد، مانند نوعي از بخشندگي و سخاوت و كارهاي خوب، از كارهاي پسنديده به حساب ميآيد. اما در مورد كارهايي كه خلاف آن چيزي است كه از شرع وارد شده است، اين امر جايز نيست كه آن حضرت خود فرموده [است]: هركس سنت پسنديدهاي از خود به يادگار گذارد، اجر آن سنت و اجر هركس كه پس از وي به آن عمل كند، براي او خواهد بود.2
اين نظريهها در حالي است كه همين افراد مشاهده ميكنند يكي از بزرگان صحابه امري را ابداع كرده كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اصلاً چنين چيزي را نياورده يا گاه از انجام آن نهي و جلوگيري فرموده است. يا امري را ابداع كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از آن نهي كرده است كه البته اين افراد براي توجيه كار اين صحابي، به كارِ [بدعت] همين شخص و گاه به سخنش كه گفت: ‹اين چه خوب بدعتي است!› استدلال ميكنند.
ابن حزم ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الكشّاف لاصطلاحات الفنون، ص 162.
2. البداية و النهاية، ج 1، ص 79.
بدعت در دين، هر چيزي است كه در قرآن نيامده و از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت نشده باشد. اما نوعي از بدعت هست كه پديد آورنده آن در اثر اين كار، صاحب اجر و پاداش نيز خواهد شد و نيت خير او در انجام اين بدعت بهعنوان عذر [موجه] از او پذيرفته خواهد شد. نوع ديگري از بدعت نيز هست كه خوب است و پديد آورندهاش مستحق اجر و پاداش و آن بدعت، پديد آوردن كاري است كه اصل آن اباحه باشد؛ چنانكه از عمر نيز روايت شده [است] كه: ‹نِعْمَتِ الْبِدعَةُ هَذِهِ›1؛ ‹اين چه خوب بدعتي است›!
اين سخن عجيبتر از سخنان قبلي است كه بدعت به چند دسته تقسيم ميشود و آنگاه يك دسته خوب قلمداد ميشود و به پديدآورنده آن، اجر و ثواب تعلق ميگيرد كه البته همه اينها براي توجيه نماز تراويح به جماعت و رفع بدعتبودن از آن است با آنكه برخلاف شريعت است. سخن بدينجا پايان نميپذيرد. بلكه پيشرفت ديگري حاصل ميشود و بدعت در تقسيمات خود فراتر ميرود و احكام شرعي بر آن بار ميشود تا جايي كه ‹عزّالدين بن عبدالسلام› ميگويد: ‹بدعت بر پنج قسم است: واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح›.2
اين افراد، اين همه تقسيمبندي را براي توجيه اين كار (بدعتهاي خلفا) ميگويند. ولي هنگاميكه نوبت به يك مذهب اسلامي ميرسد كه به مذاق آنها خوش نميآيد، نه جانب احتياط را رعايت ميكنند و نه هيچكدام از اقسام بدعت را كه خود، تقسيمكننده آن هستند، براي پيروان اين مذهب در نظر ميگيرند. بلكه هر كاري را كه از پيروان اين مذهب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الأساس في السنة و فقهها، سعيد حوّي، ص 359.
2. تهذيب الاسماء و اللغات، نَوَوي، ج 11، ص 23.
سر بزند، جز بر همان بدعتي كه لفظ و معنا و مفهومي جز بدعت حرام و ناپسند كه سرتا پا گمراهي است و فرجامي جز آتش ندارد، حمل نميكنند!
در هرحال، اين تقسيمات به اقتضاي ضرورت عقلي و متون حديثي درست نيست؛ زيرا مفهوم بدعت به خودي خود واضح و تقسيمناپذير است و اساساً ممكن نيست هيچ استثنا يا تصحيحي در اين مفهوم راه يابد. بنابراين، بدعت، واردكردن چيزي در دين است كه در آن نبوده يا كم كردن چيزي از دين است كه در آن بوده است. پس چگونه ممكن است پارهاي از مصاديقِ اين مفهوم، خوب و موجب هدايت و پارهاي ديگر بد و موجب گمراهي باشد! درحاليكه نهي از بدعت در سخن پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شده است، آنجا كه فرمود: ‹هر بدعتي، گمراهي است›. يا در كلامي ديگر از ايشان آمده است: ‹إتَّبِعُوا وَلاتَبْتَدِعُوا؛ فَقَدْ كُفِيتُم›؛1 ‹فقط پيروي كنيد و از خود چيزي ابداع نكنيد كه به اندازه كافي دستورات به شما رسيده است›.
حال بايد ديد چگونه اين تقسيم در فرمايش پيامبر جاي ميگيرد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كنز العمال، ج 1، ص 221.
|
|
فصل دوم:
نقش اهل بيت پيامبر ( عليهم السلام ) در مبارزه با بدعتها
اگر بخواهيم از نقش اهل بيت ( عليهم السلام ) در رويارويي با بدعتها و امور نوظهور و گمراهيهايي كه از نخستين روز درگذشت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وجود آمد، سخن بگوييم، مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود. اهل بيت ( عليهم السلام ) در دورههاي مختلف همواره پناهگاه امت و چشمههاي گوارايي بودند كه تشنگانِ دانش و معرفت، دانش خود را از اين منابع اصيل و زنده كه متصل به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود، دريافت ميكردند.
در زندگي مولاي متقيان، علي ( عليه السلام ) و موضعگيريهاي آن حضرت پيش از خلافت و پس از بهدستگرفتن حكومت، همچنين در زندگي فرزندانش، امام حسن ( عليه السلام ) ، امام حسين ( عليه السلام ) و ائمه ديگر ( عليهم السلام ) ، نشانههاي درخشاني از اينگونه مواضع وجود دارد كه در تاريخ، جاويدان مانده است.
اينك به بيان شماري از روايات وارده از آنها كه در مقام مبارزه با بدعتها و نوآوريهايي كه ريشه در دين ندارد، صادر شده است، ميپردازيم و سپس اين روايات را به صورت موضوعي تفكيك ميكنيم تا دستيابي به آنها آسانتر شود:
|
|
1. جبر و تفويض1
از موضوعهايي كه در اين امت ابداع شد، مسئله جبر است كه امويان براي تثبيت حكومت و سلطه خود، آن را ترويج كردند و گروهي از مسلمانان نيز آن را پذيرفتند. اين امر، خود، انگيزه ظهور عقيدهاي شد كه در تناقض با اين اعتقاد قرار داشت كه آن، همان عقيده تفويضِ مطلق است كه معتزله به آن معتقدند. همين اختلاف در رأي سبب شد ميان صاحبان اين دو اعتقاد مدت مديدي نزاع كلامي2 درگيرد، بهگونهاي كه هركدام از پيروان آنان با ترويج اعتقاد خود، سبب ايجاد آشفتگي و فتنههاي گستردهاي شدند. در مقابل، ائمه معصوم ( عليهم السلام ) طي يك برنامه درازمدت با هر دو مقوله (جبر و تفويض) به مقابله برخاستند و به دفع شبهات و هدايت مردم به سوي راه نوراني و صراط مستقيم همت گماردند. از ميان سخنان گهربار اين بزرگواران در اينباره ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
روايت شده است امام محمد باقر و امام جعفر صادق(هما) فرمودند:
إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ يُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَي الذُّنُوبِ ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ عَلَيْهَا وَاللهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرِيدَ أَمْراً فَلاَ يَكُونَ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جبر و تفويض دو اعتقاد در جهانبيني اهل سنت است. اهل سنت كه در فقه و فروع دين پيرو چهار مذهب هستند، در اصول اعتقادات به دو گروهِ عمده تقسيم ميشوند: الف) اشاعره ب) معتزله. يكي از اختلافهاي بنيادي ميان اين دو گروه اين است كه اشاعره معتقد به جبر هستند و معتزله معتقد به تفويض؛ به اين معنا كه جبريان معتقدند هر كاري كه انسان در طول زندگي خود انجام ميدهد، مجبور به انجام آن است و هيچ اختياري از خود ندارد، در مقابل، مُفَوِّضه معتقدند خداوند، اختيار اعمال بشر را به خود بشر تفويض كرده است و خود هيچ دخالتي در كارهاي او ندارد. اتباع مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) به پيروي از پيشوايان معصوم خود معتقدند نه جبري هست و نه تفويضي، بلكه اختيار انسان در انجام كارها، چيزي ميان اين دو است كه از آن، به الامر بين الامرين تعبير شده است. (مترجم)
2. منظور علم كلام يا همان اصول اعتقادات است. (مترجم)
همانا خداوند عزّوجلّ به بندگان خود مهربانتر است از اينكه آنان را مجبور به ارتكاب گناه كرده و بعد آنها را به كيفر آن گناه عذاب كند و خداي تعالي مقتدرتر از آن است كه چيزي را بخواهد و آن چيز به وقوع نپيوندد.
اينجا بود كه از آن حضرات سؤال شد: آيا غير از جَبر و قَدَر(تفويض) مرحله سومي هم هست كه بين اين دو باشد؟ آنها پاسخ دادند: ‹نَعَمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ›1؛ ‹آري، مرحلهاي گستردهتر از مساحت ميان آسمان و زمين›.
حضرت امام صادق ( عليه السلام ) فرمود:
اللهُ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُكَلِّفَ النَّاسَ مَا لاَ يُطِيقُونَ وَاللهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يَكُونَ فِي سُلْطَانِهِ مَا لاَ يُرِيدُ.2
خداي تعالي بزرگوارتر از آن است كه مردم را به كاري تكليف كند كه طاقت و توان آن را ندارند و عزيزتر از آن است كه در حوزه سلطنتش چيزي باشد كه او نخواسته باشد.
حضرت امام صادق ( عليه السلام ) همچنين ميفرمايد:
النَّاسُ فِي الْقَدَرِ عَلَي ثَلاَثَةِ أوْجُهٍ رَجُلٌ يَزْعُمُ أنَّ الأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَيْهِ فَقَدْ وَهَّنَ اللهَ فِي سُلْطَانِهِ فَهُوَ هَالِكٌ؛ وَرجُلٌ يَزْعُمُ أنَّ اللهَ جَلَّ وعَزَّ أجْبَرَ الْعِبَادَ عَلَي الْمَعَاصِي وكَلَّفَهُمْ مَا لاَ يُطيقوُنَ فَقَدْ ظَلَمَ اللهَ فِي حُكْمِهِ فَهُوَ هَالِكٌ؛ وَرَجُلٌ يَزْعُمُ أنَّ اللهَ كَلَّفَ العِبَادَ ما يُطيقوُنَ وَلَمْ يُكَلِّفْهُمْ مَا لاَيُطيقُونَ فَإِذَا أحْسَنَ حَمِدَ اللهَ وِإَذا أسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللهَ فَهَذَا مُسْلِمٌ بَالِغ.3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. توحيد، شيخ صدوق، ص 360.
2. همان.
3. همان، صص 360 و 361.