بخش 5
فصل سوم: چیزی که دلیل دارد بدعت نیست کارهای منسوب به بدعت 1. جشن گرفتن در میلاد نبوی و مناسبتهای اسلامی 2. رفتن به زیارت قبر پیامبر و ائمّه و صالحان الف) استحباب سفر برای زیارت قبر پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ب) بررسی دلیل قائلین به تحریم سفر به قصد زیارت قبر رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ج) مناقشه در دلیل ابن تیمیه بر تحریم
قَوْلٌ وَعَمَلٌ وَنِيَّةٌ إِلاَّ بِإِصَابَةِ السُّنَّة.5
هيچ سخني مقبول نخواهد شد، مگر با عمل كردن به آن و هيچ سخن و عملي مقبول نخواهد افتاد، مگر با نيت و هيچ سخن و عمل و نيتي مقبول نخواهد گشت، مگر اينكه با سنت مطابقت داشته باشد.
أَبَي اللهُ لِصَاحِبِ الْبِدْعَةِ بِالتَّوْبَة! أَبَي اللهُ لِصَاحِبِ الْخُلقِ السَّييء بِالتَّوْبَةِ.1
خداوند ابا دارد كه توبه بدعتگذار را بپذيرد! خداوند ابا دارد كه توبه شخص بداخلاق را بپذيرد.
گفتند: ‹اي رسول خدا، اين امر چگونه است؟› فرمود: ‹إِنَّهُ قَدْ أُشْرِبَ قَلْبُهُ حُبَّهَ›؛ ‹چون محبت اين عمل در قلب او جاي گرفته است›.
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَإِلاَّ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِين.2
اگر در ميان امت من بدعتها آشكار شدند، بر هر دانشمندي واجب است كه دانشش را آشكار كند كه در غير اين صورت لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او خواهد بود.
حضرت اميرمؤمنان، علي ( عليه السلام ) نيز فرموده است:
مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلاَّ تُرِكَ بِهَا سُنَّةٌ؛ فَاتَّقُوا الْبِدَعَ، وَالْزَمُوا الْمَهْيَعَ. إِنَّ عَوَازِمَ الأُمُورِ أَفْضَلُهَا وَإِنَّ مُحْدَثَاتِهَا شِرَارُهَا.3
هيچ بدعتي پيدا نشده مگر اينكه به واسطه آن، سنتي ترك گرديده
5. بحار الانوار، ج 2، ص 261؛ به نقل از: امالي طوسي، ص 396.
1. نوادر، ص 131.
2. بحار الانوار، ج 57، ص 234.
3. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 9، ص 93.
|
|
است؛ پس، از بدعتها بپرهيزيد و همواره در راه روشن و آشكار حركت كنيد. همانا كه كارهاي اصيل و ريشهدار همواره بهترين هستند و كارهاي جديد و نوظهور از بدترينها.
|
|
|
|
است؛ پس، از بدعتها بپرهيزيد و همواره در راه روشن و آشكار حركت كنيد. همانا كه كارهاي اصيل و ريشهدار همواره بهترين هستند و كارهاي جديد و نوظهور از بدترينها.
|
|
فصل سوم:
چيزي كه دليل دارد بدعت نيست
دانستيم كه حقيقت بدعت، دروغ بستن به خداست كه آن هم با داخل كردن چيزي در دين خدا يا كاستن چيزي از آن و نسبت دادن اين كار به خدا و رسول، تحقق مييابد. بنابراين اگر ملاك ما در شناخت بدعت اين باشد، مواردي كه دليلي دارند، موضوعاً از مقوله بدعت بيرون ميروند كه اين دليل، خود، بر دو گونه است:
نخست اينكه نصّي در قرآن يا سنت باشد كه مورد را با حدود و مشخصات و جزئيات آن به روشني معين كند؛ مانند جشن گرفتن در عيد فطر يا عيد قربان يا اجتماع در عرفه و مِنا كه به اين ترتيب، نه تنها آن جشن يا آن اجتماع بدعت نيست، بلكه سنت هم به شمار ميآيد؛ به ويژه كه شريعت به اين كارها فرمان داده است. پس انجام اين كارها فرمانبرداري از شرع است، نه بدعتگذاري.
دوم اينكه دليل كلي و عامي در دو منبع اصلي شرع (قرآن و سنت) باشد كه آن دليل عام، شامل اين مصداق نوظهور نيز بشود. هرچند اين
|
|
امر نوظهور با كاري كه در زمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام ميگرفته است، به لحاظ حقيقت و ماهيت يكي باشد، اما به لحاظ شكل تفاوت داشته باشد. از اينرو، دليل عام، هر دو مورد و هر دو مصداق را شامل ميشود و در هر دو حجت است؛ به چند مثال در اينباره دقت كنيد:
خداوند متعال ميفرمايد: (وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ)؛ ‹و چون قرآن خوانده شود، گوش بدان فرا داريد و خاموش مانيد؛ اميد كه بر شما رحمت آيد›. (اعراف: 204)
اين آيه همگان را به سكوت كردن و گوش فرا دادن در هنگام قرائت قرآن فراميخواند و مصداقي كه در زمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي اين كار موجود بوده، شنيدن قرآن به صورت مستقيم از دهان قاري در مسجد يا خانه بوده است. ولي اينك پيشرفت تمدن مصداق ديگري براي قرائت قرآن ايجاد كرده است؛ مانند قرائت قرآن با بلندگو يا از راديو و تلويزيون يا نوار و امثال اينها كه آيه شريفه در هر دو مورد حجت است و ما حق نداريم به اين دليل كه اينگونه قرائت قرآن به وسيله ابزار در دوران رسالت نبوده در مورد دوم كه جديد و نوظهور است، وظيفه سكوت و گوش فرادادن را ترك كنيم؛ زيرا هركس با عربي بهخوبي آشنا باشد، با تدبر در مفهوم آيه هيچ فرقي ميان اين دو نوع قرائت نميبيند. بنابراين، اگر معتقد به وجوب يا استحبابِ سكوت كردن و گوش فرادادن [در موارد نوظهور] شديم، اين كار نه اعتقاد بدون دليل است و نه بدعتگذاري در دين.
در روايت آمده است: ‹طَلَبُ العِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَي كُلِّ مُسْلِمٍ›1؛ ‹رفتن به دنبال دانش بر هر مسلماني واجب است›. روشن است كه دانشها، حتي آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع الزوائد، هيثمي، ج 1، ص 19.
دسته از آنها كه با دين پيوند دارند، در روزگار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بسيار محدود بوده است. اما بايد دانست كه اين محدوديت مانع از اين نميشود كه اين حديث شريف شامل ديگر علومي شود كه مسلمانان براي فهم بهتر كتاب و سنت از خود خلق كردهاند؛ مانند علم لغت، صرف، نحو، بلاغت يا فقهي كه در طي قرنها تدوين يافته است؛ زيرا اين حديث درصدد بناي قاعدهاي كلي است و بنابراين، هيچ مسلماني حق ندارد اين دانشها را به اين دليل كه در دوران رسالت موجود نبوده است، بدعت بداند؛ زيرا شأن شارع مقدس اين است كه اصول و قواعد و ضوابط را بيان كند، نه مصداقهاي خارجي را؛ به ويژه مصداقهايي كه در عصر آن حضرت وجود نداشته است.
شكي نيست كه حفظ قرآن و سنت نبوي از تباهي و نابودي، از واجبات مسلمانان است؛ زيرا اسلام ديني منطقهاي نبوده، بلكه ديني جهاني است. همچنين يك دين موقت و دورهاي هم نيست، بلكه پاياندهنده همه اديان است و طبيعت اين دين اقتضا ميكند متون احاديث و نصوص، همچنين سنتهاي آن، باقي بماند تا نسلهاي آينده به آنها مراجعه كنند.
از اينرو، پس از درگذشت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مسلمانان مهمترين وظيفه خود را حفظ قرآن از نابودي دانستند؛ به ويژه پس از اينكه شمار بسياري از قاريان در جنگها به شهادت رسيده بودند و خسارتهاي جبرانناپذيري به مسلمانان وارد آمده بود. بنابراين، اين حكم كلي كه وجوب حفظ قرآن است، مبدأ اجراي عمليات مختلفي براي اين كار در طول زمان شد كه البته همه اين كارها، امور ديني و برگرفته از حكم كلي هستند كه آن، همان لزوم حفظ قرآن و سنت است. اينجا بود كه
|
|
مسلمانان نگارش قرآن، نقطهگذاري، اعرابگذاري كلمات و جملهها، شمارش آيات و مشخص كردن آنها با نقطههاي سرخ و در سالهاي اخير، چاپ و نشر قرآن، تشويق حافظان و قاريان و بزرگداشت آنان در مراسم ويژه و كارهاي ديگري از اين دست را آغاز كردند كه همه اينها از مصداقهاي پشتيباني و استحكام بخشيدن به جايگاه قرآن به شمار ميآيد؛ حتي اگر برخي از اين كارها را پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اصحاب و تابعين آن حضرت انجام نداده باشند؛ زيرا وجود يك اصل كلي در ادله براي ما كافي است كه همان، وجوب حفظ قرآن مجيد از نابودي و فراموشي است.
يكي از وظايف مسلمانان، آمادگي كامل در برابر هجوم كفار و نگاه داشتن جانب احتياط و آمادگي در هر موردي است كه احتمال خطر براي اسلام و مسلمانان وجود داشته باشد. خداي سبحان در اينباره فرموده است:
(وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ). (انفال: 60)
و هر چه در توان داريد، از نيرو و اسبهاي آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات]، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد.
در اين آيه، دو نوع دليل هست: يكي دليل خاص درباره اسبهاي جنگي كه طبق اين دليل، اگر حكومت اسلامي ارتش خود را با اسبان جنگي مجهز كند، به فرمان الهي عمل كرده است، چه اينكه اگر حكومت اسلامي خود را با زيردرياييها و ناوگانهاي رزمي دريايي و هواپيماهاي جنگي و وسايل مدرن دفاعي ديگر نيز مجهز سازد، باز به مضمون آيه عمل كرده و محتواي آن را بر مصاديقي تطبيق كرده است كه در زمان
|
|
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وجود نداشته و پس از آن حضرت اختراع شده است. بنابراين، همه اين موارد اموري شرعي هستند و مخالفتي با شرع ندارند؛ چه اينكه بدعت هم نيستند؛ شاهد اين مدعا اين است كه انسان همه اين كارها را به نيت پيروي از فرمان وارد در شرع به انجام ميرساند و هيچ انسان متعصب و تنگنظري حق ندارد اين امور را به اين بهانه كه دليل خاصي درباره آنها وارد نشده است، رد كند؛ زيرا آنچه در رفع بدعت لازم است، وجود دليل است؛ چه آن دليل، عام باشد يا خاص و لزومي ندارد كه در هر مورد دليل خاصي باشد تا از بدعت بيرون رود. بر اين اساس، دليل عام با عمومِ خود، براي همه نسلهاي آينده و همه مردم در همه زمانها و در هر موردي كه آن ضابطه كلي بر آن تطبيق شود، حجت و مورد پذيرش است.
از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت شده است: ‹إنَّ أفْضَلَكُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرْآنَ وَعَلَّمَهُ›1؛ ‹همانا برترين كس از ميان شما كسي است كه قرآن را بياموزد و به ديگران بياموزد›.
بر انسان بيدار و هوشيار پوشيده نيست كيفيت آموزش در زمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تفاوت بسياري با شيوه آموزش در اين زمان دارد. با اين حال، انجام هركدام از دو نوع، تعليم و آموزش و فرمانبرداري از امر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به شمار ميآيد. در صورتي كه نيت انجامدهنده عمل، تنها رضايت پروردگار و تقرب به ذات مقدسش باشد، انسانهاي خشك و تنگنظر نميتوانند شيوههاي نوين آموزش كتاب و سنت را به استناد اين دليل رد كنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح بخاري، ج 2، ص 158؛ همچنين ر.ك: سنن ترمذي، ج4، ص246.
بسياري از كساني هستند كه در پارهاي از موارد، اعمال مسلمانان را موصوف به بدعت ميكنند، تنها به اين دليل كه در مورد آن عمل، دليل خاصي وارد نشده است. در چنين مواردي بايد گفت كه اين افراد هم خود گمراه هستند و هم ديگران را گمراه ميكنند. تنها بدين سبب كه ميان دليل خاص با دليل عام فرق نميگذارند و تنها دليل خاص را حجت شرعي ميدانند. درحاليكه كتاب و سنت آكنده از ضوابط و قوانين عام و كلي است كه به برخي از موارد آن اشاره ميشود.
خداي سبحان ميفرمايد: (لَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)؛ ‹خداوند هرگز بر [زيانِ] مؤمنان، براي كافران راه [تسلطي] قرار نداده است›. (نساء: 141) اين آيه، هرگونه حاكميت كافر بر مؤمن را نفي ميكند و همانگونه كه از آن برميآيد، اين تسلط ممكن است به وسيله دگرگوني و پيشرفت تمدنها و فراواني ارتباطات و نو شدن روابط ميان مردم، شكلهاي مختلفي به خود بگيرد، به گونهاي كه در دوران رسالت، تسلط رايج همان تسلط فرد بر فرد (فرد كافر بر فرد مسلمان) بود؛ براي مثال، مسلماني برده زرخريد كافري ميشد يا كافري مصحف شريف را به هر شكل به تملك خود درميآورد. ولي در زمان حاضر، راههاي تسلط و نفوذ كفار بر مسلمانان آنقدر زياد است كه بدون هيچ ملاحظهاي ميتوان از آنها سخن گفت؛ آنجا كه شيوههاي دخالت كافران در سرنوشت حكومتها و ملتهاي مسلمان چنان زياد شده كه برخي از رؤساي حكومتهاي اسلامي همچون اسيراني در دست استكبار جهاني هستند!
پروردگار متعال در كلامي ديگر فرموده است: (وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوي وَلاتَعاوَنُوا عَلَي الإِثْمِ وَالْعُدْوانِ)؛ ‹و در نيكوكاري و پرهيزگاري با
|
|
يكديگر همكاري كنيد و در گناه و تعدي دستيار هم نشويد›. (مائده: 2) دامنه همكاريها در زمانهاي گذشته، بسيار محدود بود؛ به گونهاي كه بيشترين گستره همكاري، به همياري شماري از اهالي يك شهر يا اعضاي يك قبيله معين با يكديگر محدود ميشد. حال اين كجا و همكاريهاي رايج در زمان ما كجا! مانند همكاري كشورهاي يك منطقه در اجراي طرحي سودمند براي مسلمانان يا برعكس؛ مشاركت آنان در سركوب حركتهاي اسلامي از ترس به خطر افتادن كرسيهاي قدرتشان!
اگر متعصبان اين مباحث را به صورت عميق بررسي كنند، شايد آتش خشمي كه بر ضد مسلمانان در سينه آنان زبانه ميكشد، قدري فروكش كند؛ زيرا اينگونه اعمال، با دلايل عام از سوي شرع پشتيباني ميشود، نه دليل خاص.
در تاريخ اسلام كساني بودند كه ـ به دليل شفافيت ذهن يا داشتن ذوق ناب ـ به اين نتيجه رسيدند كه آنچه از صفات كماليه و جماليه خداي سبحان در كتاب و سنت وارد شده، تنها بهعنوان نمونه، براي مواردي است كه در اين منابع ذكر نشده است. پس هر مسلمان ميتواند پروردگار خود را با همه صفتهاي زيبا بخواند، حتي اگر آن صفات با همين حروف در كتاب و سنت وارد نشده باشد؛ براي مثال، ‹طبراني› روايت ميكند: پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر اعرابي گذشتند كه در نماز خود اينگونه دعا ميكرد:
اي آنكه چشمان او را نبيند و فكرها در او راه نيابد و توصيفكنندگان او را توصيف نتوانند و حوادث او را دگرگون نسازد و از پيشامدها نترسد؛ او كه وزن كوهها، مقدار آب درياها، تعداد قطرات باران و برگ درختان را ميداند و نيز علم دارد به آنچه شب تاريكش كرده و
|
|
روز آشكارش مينمايد؛ او كه آسماني نتواند آسماني را و زمين نتواند زميني را از او بپوشاند. نيز دريايي آنچه را در قعر و كوهي آنچه در درون دارد، از او پوشيدن نتواند؛ بهترين زمان عمر مرا پايان آن، بهترين كارهايم را آخرين كارها و بهترين روزهايم را روز ديدارت قرار ده.
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كسي را گماشت و به او فرمود تا پس از پايان نماز، آن اعرابي را نزد آن حضرت ببرد. مقداري طلا به آن حضرت به رسم هديه داده بودند؛ وقتي اعرابي نزد ايشان رفت، آن طلا را به او بخشيد و فرمود: ‹ميداني چرا اين طلاها را به تو بخشيدم؟› اعرابي عرضه داشت: ‹براي رابطه خويشاوندي كه بين ماست›. فرمود: ‹إنَّ لِلرَّحِمِ حَقّاً، وَلَكِنْ وَهَبْتُ لَكَ الذَّهَبَ لِحُسْنِ ثَنَائِكَ عَلَي اللهِ›1؛ ‹البته خويشاوندي حق ايجاد ميكند. اما من اين طلاها را براي ستايش نيكويت از خداوند به تو بخشيدم›.
حال اين سخن كجا و آنچه از ‹شاذلي› روايت شده كجا كه ميگفت: ‹كسي كه خدا را با دعايي بخواند كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت نشده، بدعتگذار است›!2
كارهاي منسوب به بدعت
در ميان اختلافهاي فقهي ميان مسلمانان، مسائلي است كه نزد برخي از آنها مشروع و بلكه مستحب است و ديگري همان موضوع را مصداق بدعت ميداند و معتقد است بايد با آن مبارزه كرد!
اين نوع اختلافها، سبب برانگيخته شدن جدال بزرگ و جنگ فرقهاي شده است؛ به ويژه درباره برخي كارها كه چنان در دل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تراثنا الفكري في ميزان الشرع و العقل، محمد غزالي، ص 102.
2. روح البيان، اسماعيل حقي البروسوي، ج 9، ص 385.
صاحبانشان جاي گرفته و با اعتقادات آنان آميخته شده كه از چارچوب فقهي خود بيرون آمده و نزد كساني كه انجام دادن آنها را مشروع ميدانند و نزد مخالفان آنها بُعد عقيدتي به خود گرفته است. اينك به برخي از آنها اشاره خواهيم كرد:
1. جشن گرفتن در ميلاد نبوي و مناسبتهاي اسلامي
بيشك، جشن گرفتن در تولد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ در چارچوب
ضوابط و اصول شرعي ـ نشاندهنده محبت، ولايت و دنبالهروي از رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و در نتيجه، بزرگداشت رسالت درخشان اسلامي است.
پيشتر گفتيم ملاك در بدعت دانستن يا ندانستن چيزي، اين است كه آن چيز سبب افزودن چيزي به دين يا كم كردن چيزي از دين خدا باشد. اگرچه انجام هركاري كه در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام نميشده است، بدعت به معناي لغوي آن نيست؛ يعني انجام دادن كاري كه پيش از اين سابقه نداشته است و البته هيچ تعارض و مخالفتي هم با تشريع ندارد، بدعت به شمار نميآيد. همچنين گفتيم تا هنگامي كه دليل عام، مجالي براي دربرگرفتن كاري داشته باشد و آن عمل در مصاديق آن عام داخل شود، نبودن دليل خاص براي آن كار به معناي داخل شدن آن در دايره بدعت نيست.
در اسلام دلايل بسياري است كه بر وجوب احترام و بزرگداشت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چه در زمان حيات مبارك و چه پس از درگذشت آن بزرگوار تأكيد دارد و همين دلايل درباره اهل بيت آن حضرت نيز وارد شده است. از آنجا كه پيشينيان براي ابراز محبت به رسول خدا و خاندان او راه و روش خاصي داشتند، آيندگان نيز حق دارند براي ابراز اين
|
|
محبت، راه و روش متناسبي با زمان خود برگزينند. البته تا جايي كه با مباني شرعي مخالفت نداشته باشد.
از همين مطالب، ميزان بيارتباط بودن سخنان ‹محمد بن عبدالسلام قُشَيري› آشكار ميشود، آنجا كه ميگويد:
[جشن گرفتن ميلاد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ] بدعتي ناشناخته و گمراهي است كه هيچ دليلي از شرع و عقل براي آن وارد نشده و اگر در اين روز خيري بود، چگونه ابوبكر و عمر و عثمان و علي و ساير صحابه و تابعين و تابعينِ تابعين و ائمه و پيروان آنها از آن غفلت كردهاند!1
در تعصب او همين بس كه گويد: ‹هيچ دليل شرعي بر اين عمل وارد نشده [است]›. در پاسخ وي بايد گفت: گويا كسي معتقد است اين جشن به اين شكلي كه امروز مرسوم است، بخشي از شريعت است تا او بخواهد اين مطلب را نفي كند.
عجيب اينكه برخي از همين افراد كه جشن گرفتن در ميلاد آن حضرت را بدعت ميدانند، از اين جهت است كه اين جشنها با برخي اعمال بدعتآلود همراه ميشود. به سخن ‹ابن الحاج› توجه كنيد:
و از جمله بدعتهايي كه آوردهاند ـ و گمان دارند اظهار شعائر است و از بزرگترين عبادتها محسوب ميشود ـ اين كارهايي است كه در ماه ربيعالاول در روز ميلاد انجام ميدهند كه دربردارنده بدعتها و محرمات فراواني است.2
اين در حالي است كه ما با هر كار حرامي كه از كسي در چنين مراسمي سر بزند، به شدت مخالفيم. اما بديهي است كه صِرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المواسم و المراسم، سيد جعفر مرتضي عاملي، ص 53؛ به نقل از: منهاج الفرقة الناجية؛ به نقل از كتاب السنن و المبتدعات، صص 138 و 139.
2. المدخل، ج 2، ص 2.
همراهشدن كارهاي حرام با جشن ميلاد نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، اصل جشن را زير سؤال نبرده و به تحريم آن حكم نميشود؛ زيرا اعتقاد به چنين چيزي مستلزم اين است كه بپذيريم بسياري از عبادتها نيز اگر با كار حرامي همراه شد، اصل آن عبادت باطل ميشود؛ مانند نماز اگر با ريا و سُمعه همراه باشد يا انفاق اگر با نيت جاهطلبي باشد، پس بگوييم اصل نماز و انفاق حرام است! كه البته درست آن است كه گفته شود: فلان عملي كه با فلان كار حرام همراه شده، باطل و حرام بوده و مجازات كسي كه مرتكب آن شده، در صورت امكان لازم است؛ نه اينكه اصل آن عمل را كه مستحب يا واجب است، با دليل عام يا خاص به كلي باطل بدانيم.
به يقين، محبت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يكي از اصول اسلام است و احدي حق انكار آن را ندارد و به همين دليل، هر مسلماني حق دارد محبت خود را به رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به هر كيفيتي كه باشد، ابراز كند، به شرطي كه آن كيفيت با شريعت اسلام تعارض نداشته باشد.
همچنين شكي نيست كه جشن گرفتن در روز ميلاد شريف نبوي، نمادي از تكريم و بزرگداشت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه افراد در آن روز با بررسي سيره نوراني آن حضرت، درسهاي بزرگ و سودمندي ميآموزند.
در كنار اهميت و ضرورت محبت ورزيدن به پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حيات و پس از درگذشت آن حضرت، از طريق التزام به تعاليم اسلام، شخصِ ايشان كه درود خدا بر او باد، بر محبت و دوستي اهل بيت و خاندان خود تأكيد فرموده و حتي محبت اهل بيت را محبت به خود شمرده است. ايشان در اينباره فرموده است: ‹اُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أهْلِ بَيتِي›1؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح نَوَوي بر صحيح مسلم، ج 15، ص 180، از كتاب فضائل الصحابة، ج 4،
ص 187.
‹شما را درباره [محبت با] اهل بيت خود به ياد خدا مياندازم› و اين جمله را سه بار تكرار فرمودند. به نقل از ابن عباس نيز پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: ‹وَ أحِبُّونِي بِحُبِّ اللهِ، وَأحِبُّوا أهْل بَيتِي لِحُبِّي›1؛ ‹مرا به دوستي خدا دوست بداريد و اهل بيت مرا به دوستي من دوست بداريد›.
اگر بخواهيم همه روايات نقل شده از آن حضرت را در اينباره بياوريم، از دايره اين بحث خارج خواهيم شد. اما حاصل آنچه تاكنون بيان كرديم، اين است كه ابراز محبت و بزرگداشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اهل بيت او، نه تنها كار ممنوعي نبوده، بلكه كاري خوب و مورد تشويق شرع
و بلكه از ضرورتهاي دين و لازمه ايمان و محبت به خداي تعالي است.
برخي دانشمندان اهل سنت نيز اين مطلب را تأييد كرده و جشن گرفتن در روز ميلاد آن حضرت را كاري خوب يا ‹بدعتي خوب› (بدعت به معناي نوآوري) دانستهاند؛ مانند ابن حجر كه ميگويد:
جشن ميلاد بدعت است و از هيچيك از گذشتگان در سه قرن اول نقل نشده، اما در عين حال مشتمل بر خوبي و بديهايي است و اگر كسي در انجام آن، به خوبيها پرداخته و از بديها اجتناب ورزد، بدعتي خوب خواهد بود و الاّ فلا.2
‹ابوشامه› نيز گفته است:
و از بهترين كارهايي كه در زمان ما ابداع شده و همه ساله در روز ميلاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ترمذي، تحقيق: احمد محمد شاكر، ص 622.
2. المواسم و المراسم، ص 62؛ به نقل از: رسالة المقصد، چاپ شده به همراه (النعمة الكبري علي العالَم) و التوسل بالنبي و جهلة الوهابيين، ص 114.
آن حضرت انجام ميپذيرد، اين است كه صدقات و خيرات داده شده، آذينبندي و شادي و سرور به عمل ميآيد كه اين كارها ـ علاوه بر اينكه دربردارنده احسان به فقراست ـ نشانه محبت و تعظيم آن حضرت در دل انجامدهنده اين كارها و شكر پروردگاري است كه بر او منت نهاده و پيامبري را آفريده كه او را بهعنوان رحمت براي جهانيان فرستاده است.1
همچنين ‹سيوطي شافعي› ميگويد:
عقيده من اين است كه جشن گرفتن ميلاد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ كه عبارت است از جمع شدن مردم و قرائت آياتي از قرآن و روايت اخبار و احاديثي در مورد ابتداي امر آن حضرت و معجزاتي كه در زمان ولادت آن بزرگوار روي داده، آنگاه سفرهاي پهن و مردم اطعام شده و ميروند، نه بيشتر از اين ـ از نوآوريهاي خوبي است كه انجامدهنده آن نيز به ثواب و پاداش ميرسد؛ زيرا در اين كار، بزرگداشت مقام پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ابراز شادماني و خوشحالي از ولادت شريف آن حضرت نهفته است.2
‹ابنتيميه› در اينباره مينويسد:
‹مروزي› گويد: از اباعبدالله درباره مردمي پرسيدم كه شب به دور هم گرد آمده و قاري به قرائت قرآن پرداخته و تا صبح دعا ميخوانند، فرمود: اميدوارم كه اين كار اشكالي نداشته باشد... و ابوالسري حربي گويد: ابوعبدالله گفت: چه چيزي بهتر از اين است كه مردم جمع شوند، نماز بخوانند و نعمتهاي خدا را به ياد بياورند؛ چنانكه انصار نيز چنين كردند و اضافه كرد: اين اشاره به خبري است كه احمد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المواسم و المراسم، ص 63؛ به نقل از: السيرة الحلبية، ج 1، صص 83 و84.
2. كي لا نمضي بعيدا عن احتياجات العصر. السيرة بلغة الحبّ و الشعر، سعيد حوّي، ص 42.
روايت كرده و آن حديث اين است: اسماعيل گفت: ايوب از ‹محمد بن سيرين› نقل كرد: خبردار شدم كه انصار قبل از تشريففرمايي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مدينه گرد هم آمدند و گفتند: خوب است روزي را براي يادمان اين امر تعيين كنيم و در آن روز جمع شويم و از اين نعمتي كه خدا بهواسطه آن بر ما منت نهاده، ياد كنيم. گفتند روز شنبه براي آن كار تعيين شود. گفتند: هرگز با يهوديان در روزشان شريك نميشويم. گفتند: روز يكشنبه باشد. گفتند: با نصارا نيز در روزشان شريك نميگرديم. گفتند: روزِ ‹عُرُوبه› براي اين كار باشد و آنها روز جمعه را روز عروبه ميناميدند و در آن روز در خانه ‹ابواُمامه، اسعد بن زراره› جمع آمدند و گوسفندي قرباني كردند و همان گوسفند براي خوراك همه آنها كفايت كرد.1
پيروان اهل بيت، ميلاد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ائمه معصوم ( عليهم السلام ) و همچنين مناسبتها و يادمانهاي بزرگ اسلامي را گرامي ميدارند. آنان جشن و شادماني خود را با خواندن قرآن آغاز ميكنند و سپس با تأمل در آيات و نيز بيان سيره رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اهل بيت پاكش، درسهاي بزرگي ميآموزند. در اين صورت، بسيار عجيب است كسي جمع شدن براي بيان احاديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خواندن اشعار در مدح آن حضرت را بدعت، آن هم بدعت به معناي فقهي و اصطلاحي آن بداند. درحاليكه در برابر آنان دهها مورد است كه شاعران در حضور پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قصيدههاي خود را در مدح ايشان ميخواندند و آن حضرت آنان را از اين كار منع نميكرد؛ حال چه مانعي دارد در روز ميلادش شعري در مدح آن بزرگوار و بزرگداشت رسالت عظيم او خوانده شود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اقتضاء الصراط المستقيم، ابن تيميه، ص 304.
‹كعب بن زهير› در حضور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين اشعار را سرود:
ـ آرام باش كه همان خدايي كه قرآن را با همه تفصيل و عبرتهايش به تو بخشيده، تو را هدايت كرده است.
ـ همانا كه رسول خدا نوري است كه همه از آن بهره ميبرند. او شمشيري بُرّان و آخته از شمشيرهاي خداست.1
‹حسان بن ثابت› نيز در رثاي ايشان گفته است:
ـ هركس از او پيروي كند، هدايتكننده به سوي خدا گردد؛ وي كسي است كه از بدبختيها نجات داده و به رشد ميرساند.
ـ او پيشوايي است كه با سختكوشي آنان را به سوي حق راهنمايي ميكند و آموزگار صادقي است كه اگر از وي پيروي كنند، سعادتمند شوند.2
در اينجا بر آن نيستيم همه اين اشعار را گرد آوريم، اما لازم است به اين نكته توجه كنيم كه اين دو شاعر و ديگر شاعران، اشعار خود را نه در خلوتِ خود، كه در جمع مسلمانان قرائت كردهاند و كسي به آنها نگفته است شعرخواني شما در جمع مردم بدعت است!
2. رفتن به زيارت قبر پيامبر و ائمّه و صالحان
دانشمندان مسلمان، همگي بر جايزبودن زيارت اهل قبور به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. السيرة النبوية، ابن هشام، ج 4، صص 154 و 155:
مهلاً هداك الّذياعطاك نافلة الـْ
ـقرآنِ فيها مواعيظٌ و تفصيلُ
إنّ الـرسـولَ لَـنـورٌ يـستضاءُ به
مُهَنَّدٌ مِن سـيوفِ اللهِ مَسـلولُ
2. همان، ص 318.
يدلُّ عَلَيالرَّحْمَانِ مَنْ يقْتَدِيبِهِ
وَينْقِذُ مِنْ هَوْلِ الْخَزَايا وَيرْشِدُ
إمَامٌ لَهُمْ يهْدِيهِمُ الْـحَقَّ جَاهِداً
مُعَلِّمُ صِدْقٍ إنْ يطِيعُوهُ يسْعَدُوا
صورت عام و جواز زيارت قبر پيامبران و اوليا و صالحان به صورت خاص اتفاق نظر دارند. تنها مخالفت در اين مسئله، به ‹ابن سيرين›، ‹نخعي› و ‹شعبي› نسبت داده شده كه البته اين نسبت به اثبات نرسيده است.
در تاريخ آمده است پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به زيارت قبر مادر خود رفت و گريست؛ به گونهاي كه اطرافيان خود را به گريه انداخت. سپس فرمود:
اسْتَأْذَنْتُهُ فِي أنْ أزُورَ قَبْرَهَا فَأَذِنَ لِي، فَزُورُوا الْقُبُورَ؛ فَإنَّهَا تُذَكِّرُ الْمَوْتَ.1
از پروردگار خود اجازه خواستم تا قبر او (مادرم) را زيارت كنم و او به من اجازه داد؛ پس قبرها را زيارت كنيد كه شما را به ياد مرگ مياندازد.
همچنين فرموده است: ‹مَنْ زَارَ قَبْرِي وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي&2؛ ‹هركس قبر مرا زيارت كند، قطعاً مشمول شفاعت من خواهد شد›.
در كلامي ديگر نيز ميفرمايد: ‹مَنْ حَجَّ فَزَارَ قَبْرِي بَعدَ وَفَاتِي، كَانَ كَمَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي›3؛ ‹هركس حج گزارد و قبر مرا پس از مرگم زيارت كند، همچون كسي است كه در زمان حياتم مرا زيارت كرده باشد›.
دهها روايت ديگر در اينباره از آن حضرت، از شيعه و سني، وارد شده است. از اينرو، سخن ابنتيميه كه در استحباب زيارت قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شك كرده و در ‹منهاج السنّه› و ديگر آثار خود بدان پرداخته و اينكه معتقد است روايتهايي كه درباره زيارت قبر نبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شده،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج 3، ص 65.
2. الغدير، اميني، ج 5، ص 93 (با استناد به چهل راوي از مذاهب چهارگانه).
3. همان، (با استناد به 25 راوي).
ضعيف و بلكه جعلي است، سخني نارواست. البته ‹مقدسي› مينويسد كه ابن تيميه به زيارت نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) معتقد بوده است. سپس از او نقل ميكند:
چون حاجي قبل يا بعد از حج به شهر مدينه مُشرّف شد، اذكاري را كه قبلاً آورديم، بگويد و چون داخل شهر شد، مستحب است كه غسل كند كه مورد نص امام احمد است و چون به مسجد برسد، با پاي راست داخل شود و بگويد: بِسمِ اللهِ وَالصَّلاةُ عَلي رَسولِ اللهِ، اَللّهُمَّ اغفِرلي ذُنوبي وَافتَح لي أبوابَ رَحمَتِكَ. سپس به روضه (بين قبر و منبر) برود و نماز خوانده و هر دعايي كه خواست، بخواند. آنگاه نزد قبر رفته، روي خود را به ديوار قبر كرده، آن را لمس نكند و نبوسد و دقيقاً زير قنديلي كه در جهت قبله است با خشوع و آرامش و سر به زير بايستد تا دقيقاً رو به روي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) باشد. البته كمي دورتر تا مانند زمان حيات آن حضرت حريم احترام ايشان محفوظ باشد و عظمت مكاني را كه در آن قرار گرفته، در دل خويش بياورد. آنگاه بگويد: اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللهِ وَرَحَمةُ اللهِ وَبَرَكاتُه، اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا نَبيَّ اللهِ وَخِيَرَتَهُ مِن خَلقِهِ، السَّلامُ عَلَيكَ يا سَيِِّد المُرسَلينَ وَخاتَم النَّبيّينَ وَقائِدَ الغُرِّ المُحَجَّلين... .1
با وجود اين، ابنتيميه بار سفر بستن براي زيارت قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را كار حرامي ميداند و در اين فتوا به فهم خاصي از يك روايت تكيه ميكند كه از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده است: ‹لاتُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاَّ إِلَي ثَلاثَةِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الصارم المنكي في الرّدّ علي السُّبكي، مقدسي، ص 7.
مَسَاجِدَ: مَسْجِدِي هَذَا وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْمَسْجِدِ الأقْصَي›1؛ ‹بار سفر بسته نميشود، مگر به سوي سه مسجد: اين مسجدِ من، مسجد الحرام و مسجد الاقصي› و به سخن ديگر: ‹إنَّمَا يسَافَرُ إِلَي ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ: مَسْجِدِ الْكَعْبَةِ وَمَسْجِدِي وَمَسْجِدِ إيلِي›؛2 ‹تنها به سوي سه مسجد سفر كرده ميشود: مسجد كعبه، مسجد من و مسجد ايلي›.
اينك اين مسئله را از دو جنبه بررسي ميكنيم:
جنبه نخست: آوردن اخبار و احاديثي كه بر استحباب زيارت قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تأكيد ميكند؛
جنبه دوم: بررسي و تحليل حديثي كه ابن تيميه آن را دال بر حرمت مسافرت براي زيارت قبر آن حضرت دانسته است.
الف) استحباب سفر براي زيارت قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
براي استدلال بر استحباب سفر به قصد زيارت قبر حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميتوان به چندين مورد استدلال كرد. اما ما به بيان مجموعهاي از ديدگاههاي دانشمندان گذشته كه به استحباب سفرِ زيارت قائل هستند و حتي برخي از ايشان آن را واجب دانستهاند، بسنده ميكنيم.
كسي نميتواند منكر اين حقيقت شود كه علماي گذشته و عامه امت براي زيارت قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مسافرت كردهاند؛ سبكي در اين عبارت به اين مطلب اشاره كرده است:
مردم همه ساله پس از انجام مناسك حج به زيارت آن حضرت ميرفتند و برخي نيز قبل از حج مبادرت به اين كار ميكردند. اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج 4، ص 126؛ سنن ابيداود، ج 1، ص 469؛ سنن نسائي، ج 2، صص 37 و 38 (چاپ شده با شرح سيوطي).
2. صحيح مسلم، ج 4، ص 126؛ سنن ابيداود، ج 1، ص 469؛ سنن نسائي، ج 2، صص 37و38.
چيزي است كه ما خود ديدهايم و گذشتگان ما نيز شاهد آن بودهاند و دانشمندان از زمانهاي قديم همين امر را براي ما نقل كردهاند. اين مسئلهاي است كه كسي در آن شك ندارد و همه آنها حتي اگر مسيرشان از آن طرف نباشد، به زيارت آن حضرت رفته، مسافت زيادي را طي كرده و اموال بسياري را هزينه كرده و بلكه در اين راه از دادن خون خويش نيز ابايي نداشته و اعتقاد دارند اين كار عبادت خدا و موجب تقرب به خداي متعال است؛ چون محال است كه همداستان شدن اين جمع عظيم از شرق و غرب جهان در طول سالها كه دانشمندان و صالحان و ديگران نيز در ميان آنها وجود دارند، اشتباه بوده باشد، درحاليكه همه آنها با قصد قربت به خداي متعال اين كار را انجام ميدهند و اگر مسلماني نيز به اين كار موفق نشود، يا از روي ناتواني جسمي يا به لحاظ مشكل مالي بوده و آن شخص همواره از اين امر، متأسف و آرزومند زيارت آن حضرت بوده است. حال اگر كسي ادعا كند كه اين جمع عظيم همه اشتباه كردهاند، خود به راه خطا رفته است!1
در كنار تصريح سبكي در برابر قائلان به حرمت، شمار بسياري از دانشمندان نيز با او همراه شدهاند؛ به متن برخي از اين نظريهها توجه كنيد:
‹ابوالحسن ماوردي› (متوفاي450 ه . ق) ميگويد:
وقتي كه سرپرست حاجيان از حج باز ميگردد، حجاج را براي زيارت قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از راه مدينه ميبرد تا حج بيتالله و زيارت قبر رسولالله را براي آنها جمع كند و حرمت آن حضرت نيز رعايت شده، حق اطاعت از ايشان به جا آمده باشد و اين بدان جهت است كه زيارت قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اگرچه از اعمال و واجبات حج نيست، اما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شفاء السقام في زيارة خير الأنام، سبكي، ص 100.
از اعمال مندوب و عبادات مستحبه آن است.1
‹ابن الحاج محمد بن محمد عبدري قَيرواني مالكي› (متوفاي 737 ه . ق) مينويسد:
و اما در باب عظمت و جلالت قدر انبيا و پيامبران الهي كه درود خداوند بر همه آنها باد، همين بس كه زائران از راههاي دور به قصد زيارت آنان بيرون ميآيند و چون به مزار آنان ميرسند بايد خود را به حال خواري و شكستگي و نيازمندي و فقر و فاقه و بيچارگي و خضوع انداخته و با اين حال ايستاده، قلب و فكر خود را در محضر آنان ديده، با چشم دل و نه با چشم سر به آنها بنگرد؛ چرا كه آنان نه پوسيده شده و نه دستخوش تغيير ميگردند.... .2
روايت شده است:
هنگامي كه عمر بن خطاب با اهل بيت المقدس مصالحه كرد، ‹كعبالاحبار› نزد او آمده، اسلام آورد و عمر از مسلمان شدن او شادمان شد و به او گفت: ‹آيا ميتواني با من به مدينه آمده و قبر او را زيارت كني و از اين زيارت بهرهمند شوي؟› گفت: ‹آري›.3
ب) بررسي دليل قائلين به تحريم سفر به قصد زيارت قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
قائلين به تحريم مسافرت به غير از مساجد سهگانه (مسجد النبي، مكه و بيت المقدس) به صورت خاص به همان روايتي كه پيشتر آورديم، تكيه ميكنند.
اشكال ما در دلالت اين حديث يا احاديث ديگر، محدود كردن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الأحكام السلطانية، ماوردي، ص 105.
2. المدخل، ج 1، ص 257.
3. شرح المواهب، زرقاني مالكي مصري، ج 8، ص 299.
مستثنيمنه1 است كه بايد يكي از دو مورد زير باشد:
يك ـ نبايد به سوي هيچ مسجدي جز اين سه مسجد بار سفر بسته شود؛
دوـ نبايد به سوي هيچ مكاني جز اين سه مسجد بار سفر بسته شود.
از جهتي، اگر مقصود اين روايت مستثنيمنهِ اول باشد ـ كه ظاهر هم همين است ـ معناي اين حديث، امر به نرفتن مسافرت به سوي هر مسجدي از مساجد است غير از مساجد ياد شده، نه به معناي جايزنبودن مسافرت به هر مكاني، البته در صورتي كه آن مكان مسجد نباشد. بنابراين، حديث با اين معنا به هيچ روي اشاره و ارتباطي به مسئله بار سفر بستن به قصد زيارت قبر انبيا و ائمه طاهرين ( عليهم السلام ) و اوليا و صالحان ندارد؛ زيرا قبرهاي اين افراد مسجد نيست و نفي و اثبات موجود در حديث تنها به مساجد مربوط ميشود. بر اين اساس، استدلال به اين حديث بر حرمت بار سفر بستن براي رفتن به هر جايي كه مسجد نباشد، استدلال باطلي است.
امّا در حالت دوم كه استثنا از عموم مكانها واقع شده است، به هيچ عنوان اين روايت قابل استدلال نيست؛ زيرا پذيرفتن اين روايت مستلزم حرام بودن همه سفرهاست، چه براي زيارت مسجدي باشد و چه مكان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آنچه در يك حكم كلي باشد و بخشي از آن را بهوسيله استثنا از آن حكم كلي خارج كنيم، مستثنيمنه است و آنچه از آن حكم كلي خارج ميشود، مستثني نام دارد؛ براي مثال، هنگاميكه ميگوييم: "هر حيواني پاك است به جز سگ و خوك"، كل حيوانات كه در حكم پاك بودن داخل شدهاند، مستثنيمنه هستند و سگ و خوك كه از اين حكم بيرون آورده شدهاند، مستثني. در اينجا هم كه حرام بودن مسافرت جز براي سه مسجد اثبات شده است، اين سه مسجد مستثني هستند، اما مستثنيمنه كه حكم حرمت مسافرت براي
آن اثبات ميشود، چيست؟ اين پرسشي است كه در متن به آن پاسخ داده ميشود. (مترجم)
ديگري كه البته احدي از فقها و بلكه عقلا تن به چنين حكمي نميدهند.
از جهت ديگر، نهي از بار سفر بستن به سوي هر مسجدي غير از اين سه مسجد، نهي تحريمي نبوده، بلكه ارشاد به عدم فايده چنين سفرهايي است. دليل اين مطلب اين است كه مسجدهاي ديگر به لحاظ فضيلت با يكديگر تفاوتي ندارند؛ براي مثال، مسجدهاي جامع در شهرهاي مختلف به لحاظ فضيلت با يكديگر يكسانند؛ پس بيهوده خواهد بود اگر انسان، خواندن نماز در مسجد جامع شهر خود را ترك كند، بار سفر ببندد و براي خواندن نماز به مسجد جامع شهر ديگري برود. درحاليكه فضيلت اين دو مسجد يكسان است.
ابوحامد غزالي دراينباره مينويسد:
قسم دوم اين است كه سفر به قصد و نيت عبادت باشد؛ براي حج يا جهاد... و از قبيل همين سفرهاست زيارت قبر پيامبران و زيارت قبر صحابه و تابعين و ساير علما و اوليا. به طور كلي هركس كه ميشود در زمان حياتش از مشاهده و ديدارش تبرك جست، پس از مرگش هم ميشود از زيارت قبرش طلب بركت كرد و بار سفر بستن با چنين هدفي جايز است و سخن پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه فرمود: ‹بار سفر بسته نميشود جز براي رفتن به سه مسجد: اين مسجد من، مسجد الحرام و مسجد الاقصي›، مانع از آنچه گفتيم، نميشود؛ زيرا اين حديث شريف در باب سفر به مساجد است كه جز آن سه مسجد ياد شده، بقيه به لحاظ فضيلت با يكديگر همسان هستند.1
دكتر ‹شيخ عبدالملك السعدي› نيز معتقد است:
نهي از بار سفر بستن به سوي مساجد ديگر به اين دليل وارد شده كه اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. احياء علوم الدين، غزالي، ج 2، ص 247.