بخش 6
فصل چهارم: نمونههایی از بدعت 1. نهی از متعه حج الف) نهی از متعه حج از چه زمانی پیدا شد؟ ب) موضع مسلمانان در برابر این نهی 2.اقامه نماز تراویح به جماعت الف) نخستین کسی که فرمان داد تراویح را به جماعت بخوانند ب) موضع مسلمانان در برابر بدعتِ خواندنِ نماز تراویح به جماعت 3. نماز ضُحَی الف) وقت نماز ضحی ب) روایات اهل سنت درباره این مسئله یک ـ روایات مجمل دو ـ روایات ضعیف و جعلی
كار موجب به زحمت انداختن خود بدون فايده يا ثواب بيشتر است؛ چون ساير مساجد از نظر ثواب با هم مساوي هستند به خلاف آن سه مسجد؛ زيرا عبادت در مسجد الحرام صد هزار برابر، در مسجد نبوي هزار برابر و در مسجد الاقصي پانصد برابر است و افزايش ثواب، خود، انگيزه و مجوزي براي سفر و استحباب آن است. اما چنين ويژگي در ساير مساجد نيست.1
از جهت سوم، دليل ديگري بر حرام نبودن سفر به مساجد وجود دارد كه آن را از سيره عملي پيامبر اكرم حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درمييابيم، آنجا كه اصحاب صحاح و سنن روايت كردهاند: ‹كَانَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يأتِي قُبَاءَ رَاكِباً وَمَاشِياً فَيصَلِّي فِيهِ رَكْعَتَينِ›2؛ ‹رسول خدا همواره سواره يا پياده به [مسجد] قبا ميرفت و در آن دو ركعت نماز ميخواند›.
ج) مناقشه در دليل ابن تيميه بر تحريم
ابن تيميه فتوايي دارد كه در آن، حرمت را به زيارت قبر پيامبران و اوليا و صالحان نيز نسبت داده است. درحاليكه مستثنيمنه تنها مساجد است. وي با استناد به دليلِ قياس، در ‹الفتاوي› مينويسد:
اگر سفر كردن به خانههاي خدا غير از اين سه مسجد به اتفاق ائمّه چهارگانه نامشروع است و بلكه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خود از اين كار نهي فرموده، چگونه است حكم سفر به خانه خلق خدا كه ممكن است مقبره آنها را مسجد قرار بدهند يا قبرشان را بت و معبود گرفته، عيد قرار داده، به خدا شرك بورزند و به جاي خدا آنها را به الوهيت بخوانند تا جايي كه برخي از بزرگدارندگان اين مكانها، حج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. البدعة، عبدالملك السعدي، ص 60.
2. الفتاوي، ابن تيميه، ج 27، ص 334.
گزاردن به سوي اين مكانها را از حج خانه خدا برتر ميدانند!1
اگر اين روايت از ابنتيميه صحت داشته باشد، در سخن او چندين اشكال وجود دارد:
يك ـ ايشان از كجا دريافته است سفر به غير از اين سه مسجد حرام است، درحاليكه پيش از اين گفتيم نهي در اينباره، نهي تحريمي مولوي نبوده، بلكه ارشاد به عدم فايده است و به همين دليل، اگر با چنين سفري مصلحتي همراه شود [كه عقل بيفايده بودن آن را منتفي كند]، آن سفر جايز خواهد بود؛ مانند اينكه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بارها به مسجد قبا سفر ميكرد.
دوـ در پاسخ ابنتيميه كه گفته است: ‹اين عدم مشروعيت به اتفاق ائمه چهارگانه است›، بايد گفت به نص و تصريحي از آنها بر اين تحريم دست نيافتيم و نقل اين حديث در صحاح اهلسنت، دليل بر اين نميشود كه ائمه اربعه نيز اين حديث را به مانند ابن تيميه معنا و تفسير كرده باشند.
سه ـديگر اينكه قياس او ميان زيارت قبر پيامبران و صالحان با زيارت عموم مساجد، قياس باطلي است؛ به ويژه پس از اينكه دانستيم در سفر به اين مساجد فايدهاي جز تحمل رنج و سختي نيست و نيز فضيلت نماز در مسجد جامع هر شهر با شهر ديگر يكسان است و كسب ثوابِ بيشتر در گرو سفر كردن نيست كه اين به خلاف زيارت قبر پيامبران است؛ زيرا رسيدن به ثواب و فضيلت زيارت قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وابسته به سفر كردن به سوي آن قبر شريف است.
سخن ديگر او كه گفت: ‹مسلمانان مرقد اوليا را بتخانه و عيد قرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، 360.
داده و به خداوند متعال شرك ميورزند...› نيز اتهام بزرگي به مسلمانان يكتاپرست است؛ چگونه ممكن است كسي كه در هر روز شهادت، ‹أشهَدُ أن لا اِلهَ اِلاّ الله وَأنّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسولُه› بر زبان جاري ميكند، مشرك باشد! همچنين چگونه ممكن است كسي كه چنين شهادتي ميدهد، قبر پيامبر را بت قرار دهد! البته اعمالي از برخي افراد نادان سر ميزند كه به خيال خودشان عبادت است، اما سر از شرك بيرون ميآورد كه البته اينگونه كارها منحصر به اين مكانها نيست، بلكه چنين كارهاي شركآلودي گاه در بيتالله الحرام و مسجد نبوي نيز رخ ميدهد! بنابراين، نميشود انجام چنين كارهايي را دستاويزي براي صدور حكم حرمت قرار داد؛ زيرا در غير اين صورت بايد وارد شدن به هر مسجدي را حرام دانست. پس، آيا به صرف اينكه ممكن است افرادي در هر مسجدي دست به چنين اعمالي بزنند، ميتوان حج را هم تحريم كرد؟ در پاسخ بايد گفت كه اين امر باطل است و هيچ فرد عاقل و مسلمان فاضلي به آن اعتقاد ندارد.
|
|
|
|
داده و به خداوند متعال شرك ميورزند...› نيز اتهام بزرگي به مسلمانان يكتاپرست است؛ چگونه ممكن است كسي كه در هر روز شهادت، ‹أشهَدُ أن لا اِلهَ اِلاّ الله وَأنّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسولُه› بر زبان جاري ميكند، مشرك باشد! همچنين چگونه ممكن است كسي كه چنين شهادتي ميدهد، قبر پيامبر را بت قرار دهد! البته اعمالي از برخي افراد نادان سر ميزند كه به خيال خودشان عبادت است، اما سر از شرك بيرون ميآورد كه البته اينگونه كارها منحصر به اين مكانها نيست، بلكه چنين كارهاي شركآلودي گاه در بيتالله الحرام و مسجد نبوي نيز رخ ميدهد! بنابراين، نميشود انجام چنين كارهايي را دستاويزي براي صدور حكم حرمت قرار داد؛ زيرا در غير اين صورت بايد وارد شدن به هر مسجدي را حرام دانست. پس، آيا به صرف اينكه ممكن است افرادي در هر مسجدي دست به چنين اعمالي بزنند، ميتوان حج را هم تحريم كرد؟ در پاسخ بايد گفت كه اين امر باطل است و هيچ فرد عاقل و مسلمان فاضلي به آن اعتقاد ندارد.
|
|
فصل چهارم:
نمونههايي از بدعت
گفتيم كه بدعت در معناي اصطلاحي، داخل كردن چيزي در دين است كه در واقع در آن نيست. اينك به بيان چند نمونه از اين مسئله ميپردازيم. البته اين بدعت در برخي از اين نمونهها به معناي زياد كردن چيزي در دين و در برخي كم كردن چيزي از دين است.
موارد بدعت كه ميتوان آنها را در پرتو تعريفي كه از بدعت كرديم، بررسي كرد، بسيار زياد است. ولي ما براي پرهيز از طولاني شدن بحث، تنها به بيان چند نمونه اكتفا ميكنيم. هدف از بيان اين مثالها نيز منتقل شدن از بحث نظري گذشته به ميدان عمل و خارج است و تنها انگيزه ما دراينباره، مناقشه و بررسي عملكرد واقعي است.
1. نهي از متعه حج
حج به اتفاق همه فقها به لحاظ شكلي به سه نوع تقسيم ميشود: 1. حج تمتع؛ 2. حج قِران؛ 3. حج اِفراد. مقصود از حج تمتع اين است كه شخص در ماههاي حج، يعني شوال، ذيقعده و ذيحجه، احرام ببندد و
|
|
اعمال آن را بهجا آورد. اعمال حج تمتع به اينگونه است كه از ميقات، احرام عمره ببندد، سپس داخل مكه شود. هفت بار دور خانه كعبه طواف كند. آنگاه در مقام ابراهيم ( عليه السلام ) دو ركعت نماز طواف بهجا آورد. سپس هفت بار ميان صفا و مروه سعي كند و بعد تقصير كند؛ به اين صورت كه كمي از ناخن يا موي خود را بچيند. در اين هنگام، همه مُحَرَّماتِ احرام بر او حلال ميشود. پس از اين مرحله، در روز ترويه (هشتم ذيحجه) در مكه به احرام حج مُحرِم ميشود و اعمال مخصوص به آن را از وقوف در عرفات و رفتن به مشعر الحرام و ديگر اعمال تا آخر انجام ميدهد.
اين نوع حج از كساني پذيرفته است كه آفاقي باشند؛ يعني محل سكونت آنها به قدري با مكه فاصله داشته باشد كه نمازشان در مكه شكسته شود. اين مسافت نزد اماميه 48 ميل از هر جهت است كه از 16 فرسخ تجاوز نميكند. رواياتي كه از فريقين وارد شده و به حد تَظافُر1 رسيده، بر اين مطلب دلالت ميكند. متعه حج و احكام آن در قرآن مجيد چنين بيان شده است:
(فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ) (بقره: 196)
و چون ايمني يافتيد، پس هركس از [اعمال] عمره به حج پرداخت، [بايد] آنچه از قرباني ميسر است، [قرباني كند] و آن كس كه [قرباني]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تظافر در لغت به معناي همكاري است و در اصطلاح علم حديث آن است كه روايات مختلف همه يك معنا و مفهوم را برسانند؛ بهگونهايكه براي شنونده يقين پيدا شود آن مفهوم، مورد نظرِ شخصيتي كه حديث از او نقل شده، بوده است. (مترجم)
نيافت، [بايد] در هنگام حج، سه روز روزه [بدارد]؛ و چون برگشتيد، هفت [روز ديگر روزه بداريد]؛ اين، ده [روزِ] تمام است. اين (حج تمتع) براي كسي است كه اهل مسجدالحرام [مكه] نباشد؛ و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.
تفسير آيه شريفه اينگونه است: هركس به سبب تمام كردن اعمال عمره از احرام بيرون آمد و از آنچه بر محرم حرام است، مانند استعمال بوي خوش، پوشيدن لباس دوخته، هم بستري با زنان و... تمتع يافت (بهرهمند شد) و پس از آن، به سوي انجام اعمال حج رفت، ‹[بايد] آنچه از قرباني ميسر است، يعني شتر يا گاو يا گوسفند، هر كدام كه در توان اوست، قرباني كند. آنگاه اين آيه حكم كسي را كه قادر به اين كار نباشند، بيان فرموده كه ده روز روزه گرفتن است و كيفيت اين روزه نيز چنين است: سه روز پشت سر هم در همان ايام حج و هفت روز پس از اينكه به وطن خود بازگشتيد و اين، ده [روز] تمام است. اين (حج تمتع) وظيفه واجب كسي است كه اهل و خاندان او ساكن مكه نباشند؛ يعني حاجي از اهل مكه و روستاهاي همجوار آن نباشد و در مورد آنچه در باب حج از جانب پروردگار بر آن فرمان يافته يا از آن نهي شدهايد از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.
اين آيه آشكارا بر جواز تمتع بردن از محرمات احرام پس از پايان اعمال عمره و پيش از احرام بستن براي اعمال حج دلالت ميكند و احدي ادعا نكرده است كه اين آيه به وسيله آيه ديگري نسخ (باطل) شده يا به وسيله سخني يا عملي از سوي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقض گرديده، بلكه برعكس، وارد شده است كه آن حضرت كه درود خداوند بر او باد، آن را تأكيد فرموده و به انجام آن فرمان داده است.
سيرهنويسان و اهل تاريخ روايت كردهاند:
|
|
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سال دهم هجرت، روز بيست و پنجم ذيقعده براي انجام اعمال حج حركت كردند. عايشه ميگويد: نه آن حضرت و نه ساير مردم، ذكري جز اعمال حج نداشتند. وقتي كه به منزل ‹سرَف› رسيدند، رسول خدا ـ كه به همراه تعدادي از اشراف، قرباني به همراه داشت ـ فرمان داد جز كساني كه قرباني به همراه آوردهاند، بقيه با انجام دادن مناسك عمره،از احرام عمره بيرون بيايند و به زنان خود نيز فرمان داد تا پس از انجام مناسك عمره، از احرام بيرون بيايند. وقتي به زنان خود چنين فرمود، گفتند: چه چيز مانع ميشود تا شما نيز مانند ما از احرام بيرون بياييد؟ فرمود: ‹من قرباني خود را با خود آوردهام و تا آن را نحر نكنم، از احرام بيرون نخواهم آمد›.1
روايات بسياري درباره اين واقعه و فرمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دراينباره نقل شده است كه در اينجا برخي از آنها را ميآوريم.
‹أبي داود› نقل كرده است:
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اصحاب خود فرمان داد ابتدا عمره بهجا آورند؛ به اين صورت كه طواف كنند و پس از آن تقصير نموده، از احرام بيرون بيايند، مگر كساني كه قرباني به همراه خود آورده باشند. بعضي در اعتراض به سخن آن حضرت گفتند: ‹آيا در حالي به سوي مِنا حركت كنيم كه آب غسل از ما ميچكد›! اين خبر به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيد و فرمود: ‹إنِّي لَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا أهْدَيْتُ، وَلَوْ لاَ أَنَّ مَعِيَ الْهَدْيَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. السيرة النبوية، ج 4، صص 248 و 249 (حجة الوداع).
لأَحْلَلْتُ...›؛ ‹به يقين اگر از قبل ميدانستم چنين خواهد شد، به همراه خود قرباني نميآوردم1 و اگر اينك قرباني به همراهم نبود، من نيز از احرام بيرون ميآمدم›.2
از ‹ابيرجاء› نيز نقل شده است:
عمران بن حصين گفت: ‹آيه متعه در كتاب خدا نازل شده و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما را به انجام آن فرمان داد و پس از آن، آيه ديگري نازل نشد تا متعه حج را نسخ كند و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز تا وقتي كه از دنيا رفت، از اين كار نهي نفرمود...›.3
الف) نهي از متعه حج از چه زماني پيدا شد؟
گفتيم در روايات چنين آمده است كه وقتي متعه حج تشريع شد و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مردم را به آن فرمان داد، برخي از اصحاب از اين امر شگفتزده شدند و از آن حضرت دراينباره سؤال كردند و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بار ديگر بر اين امر تأكيد كرد. بنابراين، آيه مخصوص به اين مسئله است و تا زمان درگذشت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و كامل شدن دين و تمام شدن نعمت نيز نسخ نشده است.
بر اين اساس، متعه حج با اين فرمان، بخشي از دين شد. اما عمر بن خطاب نخستين كسي بود كه افراد را از اين كار نهي كرد. اخبار و روايات بسياري دراينباره آمده است كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
ابن عباس ميگويد: ‹از عمر شنيدم كه ميگفت: به خدا سوگند كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مخفي نماند كه اين سخن پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) منافاتي با علم ايشان به حوادث آينده ندارد؛ زيرا اين فرمان ناگهاني و به وسيله جبرئيل در همان وقت به ايشان ابلاغ شد؛ ر.ك: منتهي المطلب، علامه حلي، ج 2، ص660. ديگر اينكه تأسف آن حضرت دليل بر افضليت حج تمتع بر انواع ديگر حج است. (مترجم)
2. سنن ابيداود، ج 1، ص283.
3. صحيح مسلم، ج 4، صص 48 و 49.
من شما را از متعه نهي ميكنم، هرچند كه در كتاب خدا آمده و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز به آن عمل كرده است (منظورش متعه در حج بود)...›.1
از ‹سعيد بن مسيب› نقل است:
عمر بن خطاب از متعه در ماههاي حج نهي كرد و گفت: ‹من به همراه رسولخدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين كار را انجام دادم، اما اينك از آن نهي ميكنم و اين بدان جهت است كه هركدام از شما [ممكن است] از شهر و دياري دور به سفر حج آمده باشد و چون احرام عمره ميبندد، گرد و غبار سفر و آشفتگي حاصل از آن در وي موجود است و با اين حال لبيك ميگويد. آنگاه اگر بعد از طواف خانه كعبه از احرام بيرون بيايد و لباس بپوشد و بوي خوش استعمال كند و اگر همسرش در كنار او باشد، با وي نزديكي كند و در روز ترويه احرامي ببندد و براي اعمال حج به سوي منا بيرون برود، ديگر براي اين حج لبيكي نگفته كه همراه با گرد و غبار و آشفتگي سفر باشد و لبيك نيز منحصر به يك روز ميشود؛ درحاليكه فضيلت حج از عمره بيشتر است. اگر ما مردم را آزاد بگذاريم، زير بوتههاي اَراك نيز با زنان خود هم آغوش خواهند شد...›.2
‹ابن حزم› نيز نقل كرده است:
عمر بن خطاب گفت: ‹دو متعه در زمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود كه من از آنها نهي ميكنم و كسي را كه به انجام آنها مبادرت نمايد، خواهم زد›. وي گويد: ‹اين تعبير ايوب است، اما روايت خالد چنين است: من از آن دو متعه نهي ميكنم و هركس را كه به انجام آنها مبادرت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن نسائي، ج 5، ص153.
2. جمع الجوامع، سيوطي، ج 3، ص32.
كند، عقوبت خواهم كرد: يكي متعه زنان و ديگري متعه حج›.1
بر سَرِ آن نيستم كه بيشتر از اين به بيان رواياتي بپردازيم كه تأكيد كننده اين نكته است كه عمر بن خطاب تنها كسي بود كه از متعه حج نهي كرد و اعلام كرد كه انجام دهنده آن را مُجازات خواهد كرد.
درحاليكه متعه حج، به اقرار و اعتراف خود او، بخشي از شريعت و سنتي از سنتهاي رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود و او (عمر) شخصاً به همراه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين كار را انجام داده بود و بعد از انجام دادن آن، انجام دهنده آن را به عقوبت تهديد كرده بود.
ب) موضع مسلمانان در برابر اين نهي
مسلمانان در برابر اين نهي صريح موضع گرفتند كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
مالك از محمد بن عبدالله نقل كرده كه او از سعد بن ابيوقّاص و ضحاك بن قيس در سالي كه معاوية بن ابيسفيان حج انجام ميداد، شنيد كه اين دو (سعد و ضحاك) درباره حج تمتع صحبت ميكردند و ضحاك بن قيس گفت: ‹حج تمتع انجام نميدهد، مگر كسي كه به امر [دين] خداي تعالي نادان باشد›! سعد گفت: ‹اي برادرزاده، بد حرفي زدي›! ضحاك گفت: ‹همانا عمر بن خطاب از اين كار نهي كرده است›. سعد گفت: ‹رسول خدا نيز به انجام اين كار مبادرت كرده و ما نيز به همراه ايشان چنين كرديم›.2
با دقت در اين سخن ضحاك كه گفت: ‹حج تمتع انجام نميدهد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ابنحزم، المحلّي، ج 7، ص 107؛ الجامع لأحكام القرآن، ج2، ص392.
2. موطّأ مالك، ج 1، ص 233؛ سنن ترمذي، ج2، ص161.
مگر كسي كه به امر [دين] خداي تعالي نادان باشد›، ميتوان به آثار سوء بدعت پي برد؛ زيرا حج تمتع از دستورهاي صريح خداوند در قرآن كريم است كه در ميان سنتهاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از شهرت بسياري برخوردار است، اما نزد ضحاك ـ به سبب نهي عمر از اين كار ـ مخالفت با امر خدا جلوه كرده است! اين، از بدترين آثار سوء بدعت در دين است كه شريعت را به بدعت و بدعت را به شريعت مبدل ميسازد.
ترمذي مينويسد:
سالم بن عبدالله از مردي از اهل شام شنيد كه از عبدالله بن عمر درباره حج تمتع پرسيد و او در پاسخ گفت: ‹حلال است›. مرد شامي گفت: ‹همانا كه پدرت از آن نهي كرده است›! عبدالله بن عمر گفت: ‹اگر پدرم از آن نهي كرده، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به آن عمل كرده [است]. آيا من بايد از امر پدرم اطاعت كنم يا از فرمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟› مرد گفت: ‹از فرمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ›. عبدالله گفت: ‹همانا كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين كار را انجام داده است›.1
ابن عباس در پاسخ كسي كه با او درباره حج تمتع به ابوبكر و عمر استدلال كرده بود، گفت: ‹نزديك است سنگي از آسمان بر شما فرود آيد! من ميگويم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود و شما ميگوييد: ابوبكر و عمر چنين گفتند›!2
از حسن روايت شده است:
عمر خواست از متعه حج نهي كند كه ‹اُبَي بن كعب› به او گفت: ‹اين كار در اختيار تو نيست؛ به يقين كه ما به همراه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن ترمذي، ج2، ص161.
2. زاد المعاد، ابن قيم الجوزية، ج 1، ص215.
تمتع انجام داديم و آن حضرت ما را از آن نهي نفرمود›. پس از اين سخن، عمر از نهي كردن منصرف شد!1
البته اين منصرف شدن موقتي بود و عمر چنانكه روايات آن را آورديم، پس از مدتي متعه حج را نهي كرد. به هر حال، نهي از متعه حج نمونه آشكاري براي كاستن چيزي از دين و بيشك، بدعت در دين است.
2.اقامه نماز تراويح به جماعت
از مسائلي كه مورد اتفاق نظر ميان فقهاست،وجود نمازهاي مستحب مخصوص ماه مبارك رمضان در شريعت مقدس است. اين نوافل، سنت مؤكد به شمار ميآمد و نخستين كسي كه به آنها عمل كرد، شخص رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود. ايشان دراينباره فرمود: ‹مَنْ قَامَ رَمَضَانَ إيمَاناً وَاحْتِسَاباً غُفِر لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ›2؛ ‹هركس در ماه رمضان از روي ايمان و در طلب اجر و پاداش الهي به نماز [نافله] بايستد، گناهان گذشته او آمرزيده خواهد شد›.
در اين قسمت، بحث بر سر اقامه اين نمازهاي مستحب به جماعت است كه آيا سنت است يا بدعت؟
زراره و محمد بن مسلم و فضيل از ابوجعفر (امام محمدباقر ( عليه السلام ) ) و ابوعبدالله (امام جعفر صادق ( عليه السلام ) ) درباره اقامه نماز در شبهاي ماه مبارك رمضان به جماعت پرسيدند، اين دو بزرگوار پاسخ دادند:
إِنَّ النَّبيَّ كَانَ إِذَا صَلَّي العِشَاءَ اْلآخرَةَ انصَرَفَ إِلي منزِلِهِ ثُمَّ يَخْرُجُ من آخِرِ الَّليْلِ إِلَي المَسْجِدِ فَيَقومُ فَيُصَلِّي، فَخَرَجَ في أَوَّلِ لَيْلَةٍ من شَهْرِ رَمَضَانَ لِيُصَلِّي كَمَا كان يُصَلِّي، فَاصْطَفَّ النَّاسُ خَلْفَهُ فَهَرَبَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع الزّوائد، ج3، ص246.
2. صحيح بخاري، ج 3، ص 58؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 176.