بخش 3

8. توسل به دعای ولی خدا در زمان حیات 9. توسل به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 10. توسل به ذات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) توسل آدم ( علیه السلام ) استناد ابن تیمیه به حدیث توسل حضرت آدم ( علیه السلام ) 11. توسل به ذات اولیا در زمان حیات 12. توسل به محبّت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) موارد اتفاق بر عدم جواز توسل 1. توسل به طاغوت 2. توسل به بتان موارد اختلاف در حکم توسل 1. توسل به جاه و مقام اولیا در برزخ 2. توسل به حق ولی خدا

امانت را وسيله قرار داد، و خداوند متعال مشكل را از آنان برطرف كرد. و اين دلالت دارد بر اينكه توسل به اعمال صالح صحيح است مثل اينكه انسان بگويد: بارخدايا! از تو مي‌خواهم به محبّتي كه نسبت به پيامبرت دارم، يا به جهت پيروي از شرعت يا به جهت آنكه از آنچه بر من حرام كرده‌اي عفت دارم يا مثل اينها كه توسل شرعي و صحيح است.

و اما داستان اهل غار چنان است كه بخاري و مسلم از عبدالله بن عمر نقل كرده‌اند كه گفت:

سمعت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يقول: انطلق ثلاثة نفر ممّن كان قبلكم حتّي آواهم المبيت إلي غار فدخلوه، فانحدرت صخرة من الجبل فسدّت عليهم الغار، فقالوا: انّه لا ينجيكم من هذه الصخرة إلاّ أن تدعوا الله بصالح أعمالكم. قال رجل منهم: أللّهم كان لي ابوان شيخان كبيران و كنت لا اغبن (اقدّم شرب العشي) قبلهما أهلا و لا مالاً، فنأي بي طلبُ شجر يوماً فلم أَرِح (ارجع) عليهما حتّي ناما، فحلبت لهما غبوتهما فوجدتهما نائمين، فكرهت ان أغبِن قبلهما أهلاً أو مالاً، فلبثت و القدح علي يدي انتظر استيقاظهما حتّي برق الفجر. زاد بعض الرواة: و الصبية يتضاغون عند قدمي، فاستيقظا فشربا غبوتهما. أللّهم ان كنت فعلت ذلك ابتغاء وجهك ففرّج عنّا ما نحن فيه من هذه الصخرة. فانفرجت شيئاً لا يستطيعون الخروج.

قال النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : و قال الآخر: أللّهم كانت لي ابنة عمّ كانت احب الناس إلي، فاردتها عن نفسها فامتنعت منّي، حتّي المتّ بها سنة من السنين، فجاءتني فاعطيتها عشرين و مائة دينار علي أن تخلي



51


بيني و بين نفسها ففعلت، حتّي إذا قدرت عليها قالت: لا احلّ لك ان تفضّ الخاتم إلاّ بحقّه، فتحرجت من الوقوع عليها، فانصرفت عنها و هي أحب الناس إلي و تركت الذهب الذي اعطيتها. أللهم ان كنت فعلت ذلك ابتغاء وجهك ففرّج عنّا ما نحن فيه، فانفرجت الصخرة، غير انهم لا يستطيعون الخروج منها.

قال النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : و قال الثالث: اللهم انّي استأجرت أجراء فاعطيتهم أجرهم غير رجل واحد ترك الذي له و ذهب، فثمّرت اجره حتّي كثرت منه الاموال، فجاءني بعد حين فقال: يا عبدالله! ادّ إلي اجري. فقلت له: كل ما تري من اجرك من الابل و البقر و الغنم و الرقيق. فقال: يا عبدالله! لا تستهزئ بي. فقلت: إنّي لا استهزئ بك، فاخذه كلّه، فاستاقه فلم يترك منه شيئاً. أللّهم فإن كنت فعلت ذلك ابتغاء وجهك ففرّج عنّا ما نحن فيه، فانفرجت الصخرة، فخرجوا يمشون.(1)

از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه مي‌فرمود: سه نفر از گذشتگان به سفري رفتند، در بين راه مجبور شدند كه به غاري پناه برده و در آنجا بيتوته كنند و چون داخل غار شدند سنگ بزرگي از كوه جدا شد و درب غار را بر آنان بست. آنان گفتند: از اين صخره نجات پيدا نمي‌كنيم جز آنكه به اعمال نيك خود خدا را بخوانيم. يكي از آنها گفت: بار خدايا! من پدر و مادر پير و كهنسالي داشتم و تا به آنان سر نمي‌زدم به سراغ اهل بيت و اموالم نمي‌رفتم. روزي به جهت رفتن به دنبال درختي نزد آنها نرفتم تا آنكه خوابشان برد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ح2271؛ صحيح مسلم، ح2743؛ الجمع بين الصحيحين، ج2، ص155.

چون غذاي آنها را كه از آن غفلت كرده بودم نزدشان آوردم مشاهده نمودم كه هر دو خوابيده‌اند و نمي‌خواستم كه قبل از آنكه حاجتشان را برآورده كنم به سراغ اهل بيت خود و اموالم بروم. همان‌جا درنگ كردم در حالي كه پيمانه غذا در دستان من بود و منتظر

بيدار شدنشان بودم تا آنكه صبح شد. برخي از راويان اضافه كرده‌اند كه بچه‌ها جلو پاهايم صدا مي‌كردند. پدر و مادرم بيدار شده و آشاميدني خود را نوشيدند. بار خدايا! اگر اين كار را به جهت و خاطر تو انجام دادم پس ما را از اين مصيبت و صخره نجات بده. در اين حال مقداري سنگ كنار زده شد ولي نمي‌توانستند از آن خارج شوند.

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: و ديگري عرض كرد: بار خدايا! من دختر عمويي داشتم كه محبوب‌ترين افراد نزد من بود، خواستم كه با او نزديكي كنم كه امتناع نمود تا اينكه يك سال در فراقش مي‌سوختم. روزي نزد من آمد و به او صد و بيست دينار دادم تا خودش را در اختيار من گذارد و او چنين كرد، ولي چون بر او قدرت يافتم گفت: بر تو حلال نمي‌كنم جز آنكه خاتم را به حقش سوراخ كني. من از واقع شدن بر او امتناع كردم و او از نزد من رفت در حالي كه محبوب‌ترين افراد نزد من بود و از طلاهايي كه به او دادم نيز صرف‌نظر كردم. بار خدايا! اگر اين كار را به جهت و خاطر تو انجام دادم پس ما را از آنچه در آن گرفتار شده‌ايم نجات بده. در اين حال سنگ كنار رفت، ولي در عين حال هنوز



53


نمي‌توانستند از غار خارج شوند.

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: نفر سوم گفت: بار خدايا! من عده‌اي را اجير كردم و به همه آنها اجرتشان را دادم به جز يك نفر كه به دنبال اجرتش نيامد و رفت، و من با اجرت او كار كرده و سود به دست آوردم به حدي كه بهره‌اش زياد شد. او بعد از مدتي آمد و گفت: اي بنده خدا! اجرت مرا بده. به او گفتم: هر چه را مي‌بيني از شتر و گاو و گوسفند و برده اجرت توست. او گفت: اي بنده خدا! مرا مسخره مكن. به او گفتم: من هرگز تو را مسخره نمي‌كنم، و او تمام اموال را برداشت و برد و هيچ چيز از آن را باقي نگذاشت. بار خدايا! اگر اين كار را به جهت و خاطر تو انجام دادم پس ما را از اين وضع موجود نجات بده. در اين حال بود كه سنگ از درب غار كنار زده شد و همگي از غار بيرون آمده و به راه خود ادامه دادند.

در ضمن مي‌توان اين نكته را استفاده كرد كه توسل به عمل صالح خود در حقيقت توسل به ذات خود است؛ زيرا عمل صالح باعث تقرب به خدا شده از اين رو دليل براي توسل به ذات اوليا مي‌‌شود.

8. توسل به دعاي ولي خدا در زمان حيات

مسلم از عمر بن خطاب نقل كرده كه گفت:

سمعت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يقول: انّ خير التابعين رجل يقال له: اويس، و له والدة و كان به بياض، فمروه فليستغفر لكم.(1)

از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه مي‌فرمود: همانا بهترين تابعين مردي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ح2542.

است كه به او اويس مي‌گويند. او مادري دارد و در او لكه‌اي سفيدي است، از او بخواهيد كه براي شما استغفار كند.

نووي در مورد اين حديث مي‌گويد:

و في الحديث استحباب طلب الدعاء و الإستغفار من >هل الصلاح و ان كان الطالب افضل منهم.(1)

اين حديث دلالت بر استحباب درخواست دعا و استغفار از اهل صلاح دارد گرچه درخواست‌كننده از او برتر باشد.

بخاري و مسلم از انس بن مالك نقل كرده‌اند كه گفت:

انّ رجلاً دخل يوم الجمعة من باب كان وجاه المنبر و رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قائم يخطب، فاستقبل رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قائماً فقال: يا رسول الله! هلكت المواشي و انقطعت السبل، فادع الله يغيثنا. قال: فرفع رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يديه فقال: أللّهم اسقنا، أللّهم اسقنا، أللّهم اسقنا... .(2)

شخصي روز جمعه از دري كه مقابل منبر بود وارد مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شد در حالي كه حضرت ايستاده خطبه مي‌خواند، پس رو به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كرده و در حالي كه ايستاده بود عرض كرد: چهارپايان هلاك شده و راه‌ها بسته شدند از خدا بخواه تا ما را نجات دهد. او مي‌گويد: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دو دست خود را بالا برد و عرض كرد: بار خدايا! ما را سيراب كن، بار خدايا ما را سيراب كن، بار خدايا ما را سيراب كن... .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح صحيح مسلم، نووي، ج16، ص95.

2. صحيح بخاري، ح1013؛ صحيح مسلم، ح897.

گروه دائمي بحوث علمي و فتواي وهابيان مي‌گويد:

و التوسل إلي الله باوليائه انواع: الأول: أن يطلب انسان من الولي الحي أن يدعو الله بسعة رزق أو شفاء من مرض أو هداية و توفيق و نحو ذلك فهذا جائز. و منه طلب بعض الصحابة من النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حينما تأخّر عنهم المطر أن يستسقي لهم، فسأل ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ربّه أن ينزل المطر، فاستجاب دعاؤه و انزل عليهم المطر... .(1)

و توسل به سوي خدا به واسطه اوليائش داراي انواعي است؛ اول اينكه انسان از ولي زنده بخواهد كه از خدا وسعت روزي يا شفاي مرض يا هدايت يا توفيق و نحو آن براي او طلب كند كه اين نحو خواستن جايز است. و از همين قبيل است درخواست برخي از صحابه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هنگامي كه وقت نزول باران تأخير مي‌افتاد و آنان از او مي‌خواستند كه درخواست باران برايشان بنمايد، و حضرت نيز از پروردگارش مي‌خواست براي آنان باران ببارد و خداوند نيز دعايش را به اجابت مي‌رساند و براي آنان باران مي‌باريد... .

از امام علي ( عليه السلام ) نقل شده كه فرمود:

أنا من رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كالعضد من المنكب و كالذراع من العضد، و كالكفّ من الذراع، ربّاني صغيراً و آخاني كبيراً. و قد علمتم إنّي كان لي منه مجلسُ سرِّ لايطّلع عليه غيري، و انّه اولي إلي دون اصحابه و أهل بيته. و لأقولنّ مالم اقله لأحد قبل هذا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، ج1، صص334 و 335.

اليوم؛ سألته مرّة ان يدعو لي بالمغفرة فقال: أفعلُ، ثم قام فصلّي، فلمّا رفع يده للدعاء استمعت إليه فإذا هو قائل: أللّهم بحق علي عبدك اغفر لعلي. فقلت: يا رسول الله! ما هذا؟ فقال: أو احدٌ اكرم منك عليه، فاستشفع به إليه؟1

من نسبت به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همانند بازو نسبت به شانه و ذراع نسبت به بازو و كف دست نسبت به ذراع بودم. او مرا در كودكي تربيت كرد و در بزرگي مرا برادر خود قرار داد. و شما مي‌دانيد كه من با او وقت ملاقات خصوصي داشتم كه بر آن كسي غير از من مطّلع نبود، و اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از همه بيشتر به من سزاوار بود. چيزي را

به شما مي‌گويم كه به احدي قبل از امروز نگفته‌ام؛ يك بار از

او خواستم تا براي من دعا كرده و طلب مغفرت نمايد. حضرت فرمود: انجام مي‌دهم. آن‌گاه برخاست و نماز به‌جاي آورد و

چون دستان خود را به دعا بلند نمود به سخنانش گوش فرا دادم

كه مي‌گفت: بارخدايا! به حق بنده تو علي، علي را بيامرز. عرض كردم: اي رسول خدا! اين چگونه دعايي است؟ حضرت فرمود: آيا كسي با كرامت‌تر از تو نزد خداست تا او را شفيع به سوي خدا

قرار دهم؟

مطابق اين روايت رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به حق علي بن ابي‌طالب ( عليه السلام ) كه از ناحية انجام عمل صالح پيدا شده قسم خورده و در حقيقت، توسل به عمل صالح آن حضرت است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حكم منثورة، ابن ابي‌الحديد، ص40.

بيهقي به سندش از انس بن مالك نقل كرده كه گفت:

جاء اعرابي إلي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقال: يا رسول الله! لقد أتيناك و ما لنا بعير يَئطّ و لا صبي يغطّ و انشده:

أتيناك و العذراءُ يدْمي لَبانُها وقد شغلت امّ الصبي عن الطفل

و القي بكفيه الصبي استكانة من الجوع ضعفاً لا يمرّ ولا يخلي

ولا شيء ممّا يأكل الناس عندنا سوي الحنظل الحامي والعِلْهِز الفسل

وليس لنا إلاّ إليك فرارنا وأين فرار الناس إلاّ إلي الرسل

فقام رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حتّي صعد المنبر، ثمّ رفع يديه إلي السماء فقال: أللّهم اسقنا غيثاً مغيثاً مريئاً غدقاً طبقاً عاجلا غير رائث، نافعاً غير ضارّ، تملأ به الضرع و تنبت به الزرع و تحيي به الأرض بعد موتها و كذلك تخرجون. فوالله ما ردّ يديه إلي نحره حتّي القت السماء بابراقها و جاء اهل البطانة يعجّون: يا رسول الله! الغرق الغرق، فرفع يديه إلي السماء ثم قال: أللّهم حوالينا ولا علينا. فانجاب السحاب عن المدينة حتّي احدق بها كالإكليل. فضحك رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حتّي بدت نواجذه، ثم قال: لله درّ أبي‌طالب، لو كان حياً قرت عيناه، من ينشدنا قوله؟ فقام علي بن أبي‌طالب فقال: يا رسول الله! كأنك اردت:

و ابيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للأرامل

يلوذ بك الهلاك من آل هاشم فهم عنده في نعمة و فواضل...(1)

شخصي اعرابي نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و عرض كرد: اي رسول خدا! ما نزد شما آمده‌ايم در حالي كه نه شتري داريم كه صدا دهد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتح الباري، ج2، ص495.

نه بچه‌اي كه بگريد. آن‌گاه اين اشعار را براي آن حضرت خواند:

ما به نزد شما آمده‌ايم در حالي كه دخترها از پستان‌هايشان خون به جاي شير مي‌آيد و مادر بچه از فرزندش غافل شده است.

پدر، بچه‌اش را با دو دستش از شدت گرسنگي انداخته و به جهت ضعف نمي‌تواند راه رود و يا در جايي آرام گيرد.

و چيزي كه مردم از آن مي‌خورند نزد ما نيست به جز حنظل

تلخ و علهز1 پست.

و ما چاره‌اي جز آمدن نزد تو نداشتيم، چرا كه مردم به كجا جز رسولان فرار مي‌كنند.

پس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برخاست و بالاي منبر رفت، آن‌گاه دو دست خود را به طرف آسمان بلند نمود و عرضه داشت: بارالها! بر ما باراني بفرست كه ما را سيراب كند، باراني باطروات، كه سبزه‌ها را بروياند، باراني بسيار، باراني پياپي و سريع و بدون تأني، باراني نافع و بدون ضرر، كه توسط آن پستان‌ها پر از شير شده و زراعت‌ها روييده و زمين‌ها بعد از موات شدنش زنده گردند و اين‌گونه شما از زمين خارج مي‌گرديد. پس به خدا سوگند! حضرت دستانش را به زير گلويش پايين نبرده بود كه برق‌هايي از آسمان به صدا درآمده و اطرافيان حضرت آمده و فرياد مي‌زدند: اي رسول خدا! غرق شديم، غرق شديم. حضرت دست‌هاي خود را به طرف آسمان بالا برد. سپس عرضه داشت: بارالها! بر حوالي ما باران فرست نه بر ما،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. علهز، غذايي است كه از خون مخلوط با موي شتر درست مي‌شود. ر.ك: صحاح جوهري، ج 3، ص 887.

در اين هنگام بود كه ابرها مدينه را پشت سر گذاشته و همانند سرمه كه به دور چشم كشيده مي‌شود اطراف مدينه را احاطه كردند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خنديدند به‌طوري كه دندان‌هاي نواجذش پيدا شد، سپس فرمود: خدا ابوطالب را خير دهد، اگر او زنده بود چشمانش برافروخته مي‌شد، چه كسي است كه گفته او را بخواند؟

علي بن ابي‌طالب برخاست و عرض كرد: اي رسول خدا! گويا اين اشعار را اراده كرده‌اي:

و سفيدرويي كه از ابرها به جهت آبروي او درخواست باران مي‌شود، او كه متكفل يتيمان و پشت و پناه بيچارگان است.

بي‌بضاعتان از آل هاشم به او پناه برده و نزد او در نعمت و اكرام بسيار به سر مي‌برند...

ابن حجر مي‌گويد:

و اسناد حديث انس و ان كان فيه ضعف لكنّه يصلح للمتابعة.(1)

و سند حديث ‹اَنَس› گرچه در آن ضعفي است ولي براي پيروي صلاحيت دارد.

از اينكه در روايت آمده: حضرت بعد از درخواست اعرابي برخواست و منبر رفت و دست‌ها را به سوي آسمان بلند نمود استفاده مي‌شود در حقيقت اعرابي متوسل به دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شده و از او خواسته تا برايش دعا كند.

ابن هشام در كتاب ‹السيرة النبويّة› مي‌گويد: ‹و حدّثني من اثق به› ( 2 )؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتح الباري، ج2، ص495.

2. السيرة النبوية، ابن هشام، ج2، ص116.

‹و حديث كرد مرا كسي كه به او اطمينان دارم›، آن‌گاه اين روايت را نقل كرده است.

بخاري و مسلم به سند خود از انس نقل كرده‌اند:

اصابت الناس سنة علي عهد النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فبينا النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يخطب في يوم جمعة، قام اعرابي فقال: يا رسول الله! هلك المال و جاع العيال، فادع الله لنا، فرفع يديه، و ما نري في السماء قزعة، فوالذي نفسي بيده ماوضعها حتّي ثار السحاب امثال الجبال، ثم لم ينزل عن منبره حتّي رأيت المطر يتحادر علي لحيته ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فمطرنا يومنا ذلك و من الغد، و الذي يليه حتّي الجمعة الأخري. و قام ذلك الاعرابي ـ أو قال: غيره ـ فقال: يا رسول الله! تهدّم البناء، و غرق المال، فادع الله لنا، فرفع يديه، فقال: (أللّهم حوالينا ولا علينا...).(1)

در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قحطي بر مردم عارض شد، روز جمعه‌اي كه حضرت خطبه مي‌خواند شخصي اعرابي برخاست و گفت: اي رسول خدا! چهارپايان هلاك شده و اهل خانه گرسنه‌اند، براي ما دعا كن. حضرت دست‌ها را به دعا برداشت و براي ما دعا كرد. و ما در آسمان ابري نمي‌ديديم، قسم به كسي كه جانم به دست اوست دست‌ها را حضرت پايين نياورد تا اينكه ابرها همچون كوه‌ها پديدار شدند، و حضرت از منبرش پايين نيامد تا اينكه مشاهده كردم باران بر محاسن حضرت جاري بود. ما آن روز و فردا و پس فردا تا روز جمعه ديگر از باران بهره‌مند شديم. آن مرد اعرابي يا شخصي ديگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ج1، ص295؛ صحيح مسلم، ج2، ص614.

عرض كرد: اي رسول خدا! خانه‌ها خراب شده و اموال غرق شدند، براي ما دعا كن. حضرت دست‌ها را به دعا برداشت و عرض كرد: بارخدايا! بر حوالي ما (باران ببار) نه بر ما...

9. توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روز قيامت

گروه دائمي فتواي وهابيان مي‌گويند:

و هكذا يوم القيامة يفزع المؤمنون إلي آدم، ثم إلي نوح، ثم إلي ابراهيم، ثم إلي موسي، ثم إلي عيسي، فكلّهم يعتذرون، فيقول لهم عيسي عليه الصلاة و السلام: اذهبوا إلي محمّد عبد قد غفرالله ماتقدم من ذنبه وما تأخّر، فيأتونه عليه الصلاة و السلام فيسألونه أن يشفع لهم إلي الله حتّي يريحهم من كرب الموقف، فيتقدّم عليه الصلاة و السلام إلي ربّه و يسجد بين يديه، فيقول الله سبحانه له: ارفع رأسك و قل يسمع لك، و سل تعط، و اشفع تشفع. فيرفع رأسه و يشفع عليه الصلاة و السلام.(1)

و همچنين است كه روز قيامت مؤمنان به سوي آدم و سپس نوح و ابراهيم و موسي و عيسي ( عليهم السلام ) پناه مي‌برند و همه آنها عذر مي‌آورند. و عيسي عليه الصلاة و السلام به آنها مي‌گويد: به نزد محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برويد كه او بنده‌اي است كه خداوند گناهان پيشين و پسين او را آمرزيده است. مؤمنان نزد آن حضرت عليه الصلاة و السلام مي‌آيند و از او مي‌خواهند كه براي آنان نزد خداوند شفاعت كند تا از گرفتاري موقف روز قيامت نجات يابند. پيامبر عليه الصلاة و السلام نزد پروردگارش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البدع و المحدثات و ما لا اصل له، صص 265 و 266.

آمده و نزد او سجده مي‌كند. خداوند سبحان به او مي‌گويد: سرت را بردار و بگو كه براي تو شنيده مي‌شود و بخواه كه به تو داده مي‌شود و شفيع شو كه شفاعتت پذيرفته مي‌گردد. حضرت سرش را برمي دارد و شفاعت مي‌كند. بر او درود و سلام باد.

10. توسل به ذات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قبل از خلقت

حاكم نيشابوري به سندش نقل كرده:

انّ آدم لمّا اقترف الخطيئة قال: يا ربّ! اسألك بحقّ محمّد لماغفرت لي. فقال الله: يا آدم! من علّمك هذا؟ فقال: يا ربّ رأيت علي ساق عرشك مكتوباً: (لا إله إلاّ الله. محمّداً رسول الله) فعلمت إنّه اكرم خلقك عليك؛ إذ قرنت اسمه مع اسمك. فقال: نعم، قد غفرت لك، و هو آخر الأنبياء، و من ذرّيتك، ولولاه ما خلقتك.(1)

حضرت آدم ( عليه السلام ) بعد از آنكه خطايي از او سرزد، عرض كرد: بار خدايا تو را به حقّ محمّد سوگند مي‌دهم از من بگذري! خداوند فرمود: اي آدم چه كسي به تو اين كلمات را ياد داد؟! عرض كرد: بار خدايا! بر ساق عرش ديدم چنين نوشته شده است: لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله، از اين فهميدم كه رسول تو كريم‌ترين انسان‌ها نزد توست؛ زيرا اسم او را با اسم خودت مقرون ساختي. خداوند فرمود: آري، تو را بخشيدم، او آخرين پيامبران و از ذريه تو است و اگر او نبود تو را خلق نمي‌كردم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص615.

توسل آدم ( عليه السلام ) به پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )

واقدي در كتاب ‹فتوح الشام› نقل كرده:

... لمّا خلق الله العرش كتب عليه: لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله. فقال: يا ربّ! من هذا؟ قال: ولدك يا آدم الذي لولاه ما خلقتك. قال: يا ربّي! فبرحمة هذا الولد ارحم هذا الوالد. فقال: يا آدم! لو تشفعت إلينا بمحمّد في أهل السماوات و الأرضين لشفعناك...(1)

... چون خداوند عرش را آفريد بر آن نوشت: لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله. آدم عرض كرد: اي پروردگار من! اين كيست؟ خداوند فرمود: فرزند تو اي آدم كه اگر او نبود تو را خلق نكرده بودم. آدم عرض كرد: اي پروردگار من! پس به رحمت اين فرزند، به اين پدر رحم كن. خداوند فرمود: اي آدم! اگر محمّد را در اهل آسمان‌ها و زمين‌ها شفيع قرار دهي، شفاعتش را مي‌پذيريم...

اين حديث گرچه از متفردات عبدالرحمان بن زيد بن اسلم دانسته شده و او را ضعيف دانسته‌اند، ولي اين حديث شاهدي قوي دارد، كه ابن جوزي در كتاب ‹الوف› از طريق ابن بشران نقل كرده و ابن تيميه آن را در كتاب ‹مجموعة الفتاوي› آورده و به آن استشهاد كرده است.(2)

ابوالحسن بن بشران، از ابوجعفر محمد بن عمرو، از احمد بن اسحاق بن صالح، از محمد بن صالح، از محمد بن سنان عوقي، از ابراهيم بن طهمان، از بُديل بن ميسره، از عبدالله بن شقيق، از ميسره نقل كرده كه گفت:

قلت: يا رسول الله! متي كنت نبيّاً؟ قال: لمّا خلق الله الأرض و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتوح الشام، ج2، ص81.

2. مجموعة الفتاوي، ج2، ص150.

استوي إلي السماء فسوّاهنّ سبع سماوات، و خلق العرش، كتب علي ساق العرش: محمد رسول الله خاتم الأنبياء. و خلق الله الجنة التي اسكنها آدم و حواء، فكتب اسمي علي الأبواب و الأوراق و القباب و الخيام، و آدم بين الروح و الجسد. فلمّا احياه الله تعالي نظر إلي العرش، فرأي اسمي، فاخبره الله انّه سيد ولدك، فلمّا غرّهما الشيطان تابا و استشفعا باسمي إليه.(1)

عرض كردم: اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ! چه موقع پيامبر بودي؟ فرمود: هنگامي كه خداوند زمين را آفريد و حكمش بر آسمان استيلاء يافت، و آن را به هفت طبقه مساوي تقسيم كرد، و عرش را آفريد و بر ساق عرش نوشت: محمد رسول خدا خاتم پيامبران. و خداوند بهشتي كه آدم و حواء را در آن سكني داد، آفريد و اسم مرا بر درها و برگ‌ها و قبّه‌ها و خيمه‌هاي آن نوشت، در حالي كه آدم بين روح و جسد بود. و چون خداوند متعال او را زنده كرد نظر به عرش نمود و اسم مرا ديد و خداوند به او خبر داد كه او سرور اولاد توست. و چون شيطان آن دو را فريب داد توبه كرده و به اسم من نزد خدا شفيع آوردند.

سيد عبدالله بن صديق غماري درباره اين حديث مي‌گويد:

اسناد هذا الحديث قوي، و هو اقوي شاهد وقفت عليه لحديث عبدالرحمن بن زيد.(2)

اسناد اين حديث قوي است و اين قوي‌ترين شاهدي است كه براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.

2. الردّ المحكم المتين، صص 138 و 139.

حديث عبدالرحمان بن زيد پيدا كرده‌ام.

محمود سعيد ممدوح مي‌گويد: ‹اسناده مسلسل بالثقات، ما خلا راو واحد صدوق› ( 1 )؛ ‹اسنادش مسلسل به ثقات است به جز يك راوي كه صدوق مي‌باشد›.

استناد ابن تيميه به حديث توسل حضرت آدم ( عليه السلام )

ابن تيميه در كتاب ‹توحيد الألوهية› مي‌گويد:

و روي ابونعيم الحافظ في كتاب (دلائل النبوة) و من طريق الشيخ أبي‌الفرج، حدّثنا سليمان بن احمد، حدثنا احمد بن رشيدين، حدثنا احمد بن سعيد الفهري، حدّثنا عبدالله بن اسماعيل المدني، عن عبدالرحمن بن زيد بن اسلم، عن ابيه، عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (لمّا اصاب آدم الخطيئة رفع رأسه فقال: يا ربّ! بحقّ محمّد إلاّ غفرت لي. فأوحي إليه: و ما محمّد و من محمّد؟ فقال: يا ربّ انّك لمّا اتممت خلقي رفعت رأسي إلي عرشك فإذا عليه مكتوب: لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله، فعلمت انّه اكرم خلقك عليك اذ قرنت اسمه مع اسمك. فقال: نعم قد غفرت لك و هو آخر الأنبياء من ذريّتك، و لولاه ما خلقتك). فهذا الحديث يؤيد الذي قبله، و هما كالتفسير للأحاديث الصحيحة.(2)

ابونعيم حافظ در كتاب (دلائل النبوة) روايت كرده، و از طريق شيخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رفع المنارة، ص248.

2. توحيد الألوهية، ابن تيميه، ج2، صص150 و 151.

ابوالفرج روايت شده كه حديث كرد ما را سليمان بن احمد، حديث كرد ما را احمد بن رشيدين، حديث كرد ما را احمد بن سعيد فهري، حديث كرد ما را عبدالله بن اسماعيل مدني، از عبدالرحمان بن زيد بن اسلم، از پدرش، از عمر بن خطاب كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: (چون از آدم خطا سر زد سر خود را بالا برد و عرض كرد: اي پروردگار من! به حق محمّد مرا بيامرز. خداوند به او وحي كرد: محمّد چيست و محمّد كيست؟ آدم عرض كرد: اي پروردگار من! تو چون خلقت مرا تمام نمودي سرم را به سوي عرشت بلند نمودم، ناگاه ديدم كه بر آن نوشته شده بود: لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله، لذا دانستم كه او كريم‌ترين خلق نزد توست؛ چرا كه نام او را به نام خودت مقرون ساختي. خداوند فرمود: آري، تو را آمرزيدم، و او آخر پيامبران از ذريه توست، و اگر او نبود تو را خلق نمي‌كردم). پس اين حديث حديث قبلي را تأييد مي‌كند، و اين دو به مانند تفسير براي احاديث صحيح است.

11. توسل به ذات اوليا در زمان حيات

الف) بخاري از عبدالله بن دينار و او از پدرش نقل كرده كه گفت:

سمعت ابن عمر يتمثل بشعر أبي‌طالب:

و ابيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للأرامل

و قال عمر بن حمزة: حدثنا سالم عن ابيه: ربما ذكرت قول الشاعر و أنا انظر إلي وجه النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يستسقي، فما ينزل حتّي يجيش كل ميزاب:



67


و ابيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للأرامل

و هو قول أبي‌طالب.(1)

از ابن عمر شنيدم كه به شعر ابوطالب تمسك مي‌جست:

و سفيدرويي كه به آبروي او باران طلب مي‌شود، او كه يار يتيمان و محافظ بي پناهان است.

عمر بن حمزه مي‌گويد: حديث كرد ما را ‹سالم› از پدرش كه چه بسا ياد كردم قول شاعر را در حالي كه به صورت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نظر مي‌كردم و او طلب باران مي‌كرد، و پايين نيامد تا اينكه از هر ناوداني باران آمد.

و سفيدرويي كه به آبروي او طلب باران مي‌شود، او كه يار يتيمان و محافظ بي‌پناهان است.

و اين قول ابوطالب است.

محمود سعيد ممدوح از محدثان معاصر اهل سنت درباره اين حديث مي‌گويد:

طريق عمر بن حمزة العمري وصلها بسند صحيح احمد (2/93) و ابن ماجه (1/405) و البيهقي في دلائل النبوة (6/142) و في السنن الكبري (3/88). كلّهم من طريق أبي‌عقيل عبدالله بن عقيل، و هو ثقة؛ و هو نصّ صريح في توسل ابن عمر بذاته ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(2)

طريق عمر بن حمزه عمري را احمد و ابن ماجه و بيهقي در

(دلائل النبوة) و در (السنن الكبري) متصلاً آورده‌اند. و تمام اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ح1009؛ سنن ابن ماجه، ح1272.

2. رفع المنارة، ص116.

افراد از طريق ابي‌عقيل عبدالله بن عقيل كه ثقه است حديث را نقل كرده‌اند. و اين نصّ صحيح در توسل ابن عمر به ذات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است.

ب) بخاري و مسلم به سند خود از ابوموسي اشعري نقل كرده‌اند كه گفت:

كان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إذا جاءه السائل أو طلبت إليه حاجة قال: اشفعوا تؤجروا، و يقضي الله علي لسان نبيه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما شاء.(1)

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هرگاه سائلي نزد او مي‌آمد يا حاجتي نزد او آورده مي‌شد مي‌فرمود: شفيع قرار دهيد تا اجر داده شويد، و خداوند بر زبان پيامبرش آنچه بخواهد حكم مي‌كند.

شيخ محمد حبيب الله شنقيطي در شرح اين حديث مي‌گويد:

و يؤخذ من هذا الحديث انّه عليه الصلاة و السلام يحبّ توسل الناس به لله تعالي مطلقاً؛ في زمن حياته الدنيوية و في البرزخ و في القيامة؛ لانّه عليه الصلاة و السلام حضّ علي شفاعة الناس بعضهم لبعض و وعد عليها بالأجر و قضاء الله علي لسان نبيه ما شاءه ممّا سأله السائل، فالتشفع به هو ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اولي بالجواز و الندب و ثبوت الأجر و قضاء الحوائج، لانّ جاهه عند الله تعالي عظيم كخُلُقه، و له المقام المحمود، والله تعالي اكرم مسؤول، كما اشرت إليه في منظومة ‹حجج التوسل› بقولي:

هو كريم و النبي مكرم فمن توسل به لايحرم2

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح بخاري، ح1432؛ صحيح مسلم، ح2627.

2. زاد المسلم فيما اتفق عليه البخاري و مسلم، ج4، ص445.

از اين حديث برداشت مي‌شود كه پيامبر عليه الصلاة و السلام توسل مردم به خود، نزد خداوند متعال را به طور مطلق دوست مي‌داشت؛ چه در زمان حيات دنيوي‌اش و چه در برزخ و يا در قيامت؛ زيرا آن حضرت عليه الصلاة و السلام بر شفاعت برخي نسبت به ديگران تشويق نموده و وعده اجر بر آن داد، و خداوند بر زبان پيامبرش آنچه را از حاجات سؤال‌كننده مي‌خواست انجام داد، پس شفيع قرار دادن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اولي به جواز و استحباب و ثبوت اجر و برآوردن حوايج است؛ زيرا مقام و وجاهت او نزد خداوند متعال همانند اخلاق او عظيم است، و براي او مقام پسنديده مي‌باشد، و خداوند متعال كريم‌ترين سؤال شده است، همان‌گونه كه به آن در منظومه ‹حجج التوسل› اشاره كردم به قولم:

او كريم و پيامبري تكريم شده است. و هر كس به او توسل جويد محروم نخواهد شد.

ج) عمرو بن عاص مي‌گويد:

انّ وفد هوازن أتوا لمّا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بالجعرانة و قد اسلموا قالوا: انّا اصل و عشيرة، و قد اصابنا من البلاء ما لا يخفي عليك، فامنن علينا منّ الله عليك...

فإذا صليت الظهر بالناس فقولوا: انّا نستشفع و في رواية النسائي انّا نستعين برسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إلي‌المسلمين، و بالمسلمين إلي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في ابنائنا و نسائنا...(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر، ج4، ص20؛ السيرة النبوية، ابن كثير، ج3، صص667 و 668؛ المعجم الكبير، ج5، صص270 ـ 272.

همانا قافله قبيله هوازن چون در جعرانه در حالي كه اسلام

آورده بودند خدمت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيدند به حضرت عرض كردند: ما ريشه و عشيره خود هستيم و به مصائبي گرفتار شده‌ايم كه بر شما مخفي نيست، بر ما منّت گذار، خداوند بر شما

منّت گذارد...

حضرت فرمود: چون نماز ظهر را با مردم خواندم بگوييد: ما درخواست شفاعت مي‌كنيم و بنا بر نقل نسايي ما استعانت مي‌جوييم به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي مسلمانان و به مسلمانان نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره فرزندان و زنان خود...

د) احمد بن حنبل از ربيعه بن كعب نقل كرده كه گفت:

كنت اخدم رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اقوم له في حوائجه نهاري اجمع حتّي يصلّي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) العشاء الآخرة، فأجلس ببابه إذا دخل بيته اقول: لعلها ان تحدث لرسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حاجة، فما ازال اسمعه يقول رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله و بحمده حتّي أمل فارجع او تغلبني عيني فارقد. قال: فقال لي يوما لما يري من خفتي له و خدمتي اياه: سلني يا ربيعة اعطك. قال: فقلت: انظر في امري يا رسول الله ثم اعلمك ذلك. قال: ففكرت في نفسي فعرفت انّ الدنيا منقطعة زائلة، و انّ لي فيها رزقاً سيكفيني و يأتيني. قال: فقلت: أسأل رسول الله لآخرتي، فانّه من الله عزّوجلّ بالمنزل الذي هو به. قال: فجئت فقال: ما فعلت يا ربيعة؟ قال: فقلت: نعم يا رسول الله! أسألك ان تشفع لي إلي ربك فيعتقني من النار. فقال: من امرك بهذا يا ربيعة؟ قال: فقلت: لا و الله الذي بعثك



71


بالحق ما امرني به احد ولكنّك لما قلت: سلني اعطك و كنت من الله بالمنزل الذي انت به، نظرت في امري و عرفت انّ الدنيا منقطعة و زائلة و انّ لي فيها رزقاً فياتيني. فقلت: اسأل رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لآخرتي. فقال: فصمت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) طويلاً ثم قال لي: انّي فاعل فأعنّي علي نفسك بكثرة السجود.(1)

من به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خدمت مي‌كردم و تمام روز درصدد برآورده كردن حوائج آن حضرت بودم تا وقتي كه او نماز عشا را مي‌خواند. پس من هنگامي كه حضرت وارد خانه مي‌شد درب خانه او مي‌نشستم و به خود مي‌گفتم: شايد آن حضرت حاجت و كاري داشته باشد، و دائماً از حضرت مي‌شنيدم كه مي‌گويد: سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله و بحمده، تا اينكه اطمينان پيدا مي‌كردم كه حضرت كاري ندارد. لذا باز مي‌گشتم يا اينكه خواب بر چشمانم غلبه مي‌كرد و مي‌خوابيدم. حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چون اين حالت فروتني و خدمت‌كاريم نسبت به خود را ديد فرمود: اي ربيعه! از من چيزي بخواه تا به تو عطا كنم. عرض كردم: اي رسول خدا! در امرم نظر مي‌كنم و سپس به شما خبر مي‌دهم. با خودم فكر كردم و فهميدم كه دنيا تمام شدني و نابود شونده است، و براي من در آن مقدار روزي است كه مرا كفايت مي‌كند و به من مي‌رسد. از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره آخرتم مي‌خواهم؛ زيرا او نزد خداي عزّوجلّ منزلتي اختصاصي دارد. خدمت حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيدم، او به من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد، ج5، ص59؛ صحيح مسلم، ح489 (به طور مختصر)؛ سنن نسائي، ح1137؛ سنن ابوداود، ج2، ص35 و... .

فرمود: چه تصميمي گرفتي اي ربيعه؟! عرض كردم: آري اي رسول خدا! از شما مي‌خواهم كه مرا نزد پروردگارت شفاعت كني تا مرا از آتش دوزخ آزاد سازد. فرمود: چه كسي تو را به اين خواسته دستور داد اي ربيعه؟! عرض كردم: نه به خداوندي كه تو را به حق مبعوث نمود، كسي مرا به اين خواسته دستور نداد، ولي چون شما فرمودي از من بخواه تا به تو عطا كنم و شما نزد خداوند منزلت خاصي داريد. لذا در امرم نظر كردم و فهميدم كه دنيا پايان‌پذير و نابودشونده است، و براي من در دنيا رزقي است كه مي‌رسد. لذا با خود گفتم كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي آخرتم مي‌خواهم. او گفت: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مدت طولاني ساكت شد آن‌گاه به من فرمود: من انجام مي‌دهم، ولي تو مرا در اين امر با كثرت سجود كمك كن.

ه‍ ) ابن حجر در كتاب ‹الاصابة› از ميمونه دختر حارث نقل كرده:

انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قام عندها في ليلتها للصلاة، فسمعته يقول: لبيك لبيك ثلاثاً. فقلت: يا رسول الله! سمعتك تكلم انساناً؟ قال: هذا راجز بني كعب يسترحمني و يزعم انّ قريشاً اعانت عليهم بني‌بكر. قال: فأقمنا ثلاثاً فصلّي النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فسمعت الراجز ينشد... فقال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : نُصرت نُصرت ثلاثاً أو قال: لبيك لبيك ثلاثاً...(1)

همانا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در شبي كه بايد نزد من مي‌بود براي نماز به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاصابة، ابن حجر، ج7، ص108؛ المعجم الكبير، ج23، ص433؛ مجمع الزوائد، ج6،

ص‌164.

پا خواست، و من از او شنيدم كه سه بار ‌فرمود: لبيك لبيك،

عرض كردم: اي رسول خدا! شنيدم كه با انساني سخن مي‌گفتي؟! حضرت فرمود: اين رجزخوان بني‌كعب است كه از من

درخواست ترحم دارد و گمان مي‌كند كه قريش را بني‌بكر اعانت

و كمك كرده است. ما سه روز اقامت كرديم. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نماز به‌جاي آورد و از راجز شنيدم كه شعري را انشاد نمود... رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سه بار فرمود: ياري شدي، ياري شدي، يا سه بار فرمود: لبيك، لبيك...

مطابق اين روايت راجز بني‌كلب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) توسل جسته است.

و) ابن تيميه مي‌گويد:

قد روي الترمذي حديثاً صحيحاً عن النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انّه علّم رجلا ان يدعو فيقول: أللّهم إنّي أسألك و اتوجّه إليك بنبيّك...(1)

ترمذي حديث صحيحي را از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت كرده كه آن حضرت، مردي را تعليم داد كه در دعايش بگويد: بارخدايا! از تو مي‌خواهم و به وسيله پيامبرت به سوي تو توجه مي‌كنم.

12. توسل به محبّت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ديگر اولياي الهي

گروه دائمي بحث‌هاي علمي و فتواي وهابيان مي‌گويد:

... و الثاني: ان ينادي الله متوسلا إليه بحبّ نبيّه و اتباعه اياه و بحبّه لاولياء الله، بان يقول: أللّهم إنّي أسألك بحبّي لنبيّك و اتباعي له و بحبّي لأوليائك ان تعطيني كذا، فهذا جائز...(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجموعة الرسائل و المسائل، ج1، ص13.

2. اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، ج1، صص 334 و 335.

... و دوم اينكه خدا را بخواند و به واسطه محبت نسبت به پيامبرش و پيروي از او و به محبت اولياي خدا به او توسل جويد، به اينكه بگويد: بارخدايا! همانا من از تو مي‌خواهم به محبّتم نسبت به پيامبرت و پيروي من از او و به دوستي اوليائت اينكه به من فلان عطا را نمايي، و اين جايز است...

موارد اتفاق بر عدم جواز توسل

برخي از اقسام توسل به اتفاق مسلمانان جايز نيست كه عبارت است از:

1. توسل به طاغوت

خداوند سبحان مي‌فرمايد:

{يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ} (نساء: 60)

مي خواهند براي داوري نزد طاغوت و حكّام باطل بروند؟! با اينكه به آنها دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند.

در اين آيه از توسل به طاغوت، براي دستيابي به حق خود نهي شده است.

2. توسل به بتان

خداوند متعال مي‌فرمايد:

{وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ} (يونس: 18)

آنها غير از خدا، چيزهايي را مي‌پرستند كه نه به آنان زيان مي‌رساند،


| شناسه مطلب: 73808