بخش 6
17. محمد بن عمر غمری واسطی 18. عدوی 19. محمد عثمان بریلوی 20. نبهانی 21. سید محمد بن عربی تیانی حسنی 22. شوکانی 23. شیخ عبدالجواد الدومی 24. آلوسی حنفی 25. ابوسلیمان سهیل زبیبی 26. علامه صالح نعمان 27. علامه شیخ حسن خالد 28. شیخ احمد شیخو 29. ابوالحسن علی ندوی 30. سید یوسف سید هاشم رفاعی 31. شیخ نظام الدین توسل به ارواح اولیا از دیدگاه قرآن آیه اول
پاسخ ندادهنده خود را داده و كساني را كه به آنان استغاثه ميكنند پناه دهند، همانند زندهها بدون كم و زياد، بلكه آنان قويتر و بزرگترند.
او درباره برداشت غلط وهابيان از توسل ميگويد:
يخطئ كثير من الناس في فهم حقيقة الواسطة فيطلقون الحكم هكذا جزافاً بانّ الواسطة شرك و انّ من اتخذ واسطة باي كيفية كانت فقد اشرك بالله، و انّ شأنه في هذا شأن المشركين القائلين {ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ زُلْفي} و هذا كلام مردود، و الإستدلال بالآية في غير محلّه؛ و ذلك لانّ هذه الآية الكريمة صريحة في الإنكار علي المشركين عبادتهم للأصنام و اتخاذها آلهة من دون تعالي و اشراكهم اياها في دعوي الربوبية، علي انّ عبادتهم لها تقربهم إلي الله زلفي، فكفرهم و اشراكهم من حيث عبادتهم لها و من حيث اعتقادهم انّها ارباب من دون الله... فالواسطة لابدّ منها و هي ليست شركاً، و ليس كل من اتخذ بينه و بين الله واسطة يعتبر شركاً، و إلاّ لكان البشر كلهم مشركين بالله؛ لانّ امورهم جميعاً تبني علي الواسطة، فالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تلقي القرآن بواسطة جبرئيل، فجبرئيل واسطة للنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و هو ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) الواسطة العظمي للصحابة... و هو الذي يقول: (انا قاسم و الله معط). و بذلك يظهر انّه يجوز وصف أي بشر عادي بانّه فرج الكربة و قضي الحاجة، أي كان واسطة فيها، فكيف بالسيد الكريم و النبي العظيم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص95.
بسياري از مردم در فهم حقيقت واسطه اشتباه ميكنند و بيپايه و مطلق حكم ميكنند كه واسطه شرك است و اينكه هر كس واسطهاي را قرار دهد به هر كيفيتي باشد او به خداوند شرك ورزيده است، و اينكه شأن او در اين باره همانند مشركان است كه ميگويند: (ما بتها را عبادت نميكنيم جز آنكه ما را به سوي خدا نزديك كنند). و اين كلام مردودي است و استدلال به آن بيجاست؛ زيرا كه اين آيه صريح در انكار بر مشركان است از آن جهت كه بتها را پرستيده و تنها آنها را خدايان خود خواندهاند، و نيز آنها را شريك خدا در ادعاي ربوبيت ميدانند، با اين ديد كه عبادت آنها آنان را به خداوند نزديك ميگرداند. پس كفر و شرك آنها بدين جهت است كه بتها را پرستيده و معتقدند كه آنها با قطع نظر از خداوند ربّ ميباشند... پس واسطه بايد باشد و در عين حال شرك نيست، و هر كس كه بين خود و خدا واسطهاي قرار دهد كار شركآميزي نكرده است، وگرنه بايد تمام بشر مشرك به خدا ميبودند؛ زيرا تمام امور آنها مبتني بر واسطه است؛ چرا كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرآن را از طريق واسطه جبرئيل تلقي كرده و جبرئيل واسطه براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم واسطه بزرگتر براي صحابه ميباشد... و او كسي است كه ميفرمود: (من تقسيمكننده و خدا عطاكننده است). و به اين مطلب ظاهر ميگردد كه جايز است بشر عادي را اينگونه توصيف كرد كه او گرفتاري را برطرف نموده و حاجت را برآورده كرد؛ يعني واسطه در آن بوده، تا چه رسد به سرور كريم و پيامبر عظيم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؟
|
|
او نيز در توجيه توسل به اولياي الهي ميگويد:
انّه ممّا لا شك فيه انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) له عند الله قدر علي و مرتبة رفيعة و جاه عظيم، فاي مانع شرعي أو عقلي يمنع التوسل به؟ فضلاً عن الأدلة التي تثبته في الدنيا و الآخرة. و لسنا في ذلك سائلين غير الله تعالي ولا داعين إلاّ اياه. فنحن ندعوه بما أحب أيّاً كان؛ تارة نسأله باعمالنا الصالحة؛ لانّه يحبّها، و تارة نسأله بمن يحبّه من خلقه...
و سرّ ذلك انّ كلّ ما احبّه الله صحّ التوسل به، و كذا كل من احبّه من نبي أو ولي، و هو واضح لدي كل ذي فطرة سليمة، و لا يمنع منه عقل ولا نقل، بل تظافر العقل و النقل علي جوازه، و المسئول في ذلك كلّه الله وحده لا شريك له، لا النبي ولا الولي ولا الحي ولا الميت... و إذا جاز السؤال بالأعمال فبالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) أولي لانّه افضل المخلوقات...(1)
همانا شكي نيست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند منزلت بلند و مرتبه بالا و مقام بزرگي دارد، و چه مانع شرعي يا عقلي از توسل به او جلوگيري ميكند؟ تا چه رسد به ادلهاي كه توسل به او را در دنيا و آخرت اثبات مينمايد. و ما در اين عمل از غير خدا سؤال نكرده و به جز او را نخواندهايم. و ما خدا را به آنچه دوست دارد ميخوانيم، هر چه باشد؛ گاه او را به اعمال صالح خود ميخوانيم؛ چراكه آنها را دوست دارد، و گاه او را به فردي از خلقش ميخوانيم كه دوستش دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحح، ص154.
و سرّ آن اين است كه هر چه را خداوند دوست دارد ميتوان به آن توسل جست، و همچنين هر كسي را از پيامبر يا ولي خداوند دوست دارد ميتوان به او توسل كرد، و اين امري است واضح نزد هر صاحب فطرت سالم كه عقل و نقل مانع آن نميباشد، بلكه عقل و نقل بر جواز آن دلالت دارد.
و سؤال شده در همه اين موارد تنها خداست كه شريك و همتايي ندارد، نه پيامبر، يا ولي و نه زنده و نه مرده...
و اگر سؤال به اعمال صحيح است پس به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اولي است؛ چرا كه او برترين مخلوقات ميباشد...
او نيز ميگويد:
فان قالوا: انّ الممنوع انّما هو سؤال الأنبياء و الصالحين من أهل القبور في برازخهم؛ لانّهم غير قادرين و قد سبق ردّ هذا الوهم مبسوطاً و اجمالاً: انّهم احياء قادرون علي الشفاعة و الدعاء، و حياتهم حياة برزخية لائقة بمقامهم يصحّ بها نفعهم بالدعاء و الاستغفار، و المنكر لذلك اخف احواله انّه جاهل بما كاد يلحق بالمتواتر من سنته عليه الصلاة و السلام الدال علي انّ موتي المؤمنين لهم في حياتهم البرزخية العلم و السماع و القدرة علي الدعاء و ما شاء الله من التصرفات، فما الظنّ بأكابر اهل البرزخ من النبيين و سائر الصالحين؟!1
اگر بگويند: همانا آنچه منع شده درخواست از انبيا و صالحان از اهل قبور در برزخهاي آنهاست؛ چراكه آنها قادر نيستند، [در جواب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مفاهيم يجب ان تصحّح، ص180.
ميگوييم]ردّ اين توهم سابقاً به طور مبسوط و اجمال گذشت، كه انبيا و صالحان، زنده بوده و قدرت بر شفاعت و دعا دارند، و حيات آنها حيات برزخي است و لايق به مقام آنهاست و به آن نفع دادن مردم به دعا و استغفار صحيح ميباشد، و منكر اين امور كمترين احوالش اين است كه او جاهل به سنت پيامبر عليه الصلاة و السلام است، سنتي كه نزديك است كه ملحق به متواتر شود و دلالت دارد بر اينكه اموات از مؤمنان در عالم برزخ زنده بوده و داراي علم و شنود و قدرت بر دعا و آنچه از تصرفات كه خدا بخواهد ميباشند، پس چه گماني به بزرگان اهل برزخ از پيامبران و ساير صالحان ميباشد؟!
17. محمد بن عمر غمري واسطي
نبهاني در كتاب ‹شواهد الحق في الاستغاثة بسيد الخلق› از محمد بن عمر غمري واسطي نقل ميكند:
... فانّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هو الواسطة بيننا و بينه تعالي، و الدليل لنا عليه، و المعرف لنا به عزّوجلّ و التعلق بالواسطة متقدم علي التعلق بالمتوسط إليه؛ فانّ الواسطة هو السبب في الدخول علي الملك العظيم و وسيلة إلي منازل القرب، فهو ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) الواسطة بين الخلق و بين ربهم تعالي.(1)
... همانا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همان واسطه بين ما و بين خداوند متعال و راهنماي ما بر اوست، و معرّف ما به خداي عزّوجلّ ميباشد. و تعلق به واسطه مقدم بر تعلق به كسي است كه براي رسيدن به او، واسطه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شواهد الحق فيالاستغاثة بسيد الخلق، نبهاني، ص271.
آورده شده است؛ چرا كه واسطه سبب وارد شدن بر پادشاه عظيم و وسيله براي رسيدن به منازل قرب است، پس او ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) واسطه بين خلق و بين پروردگارشان ميباشد.
18. عدوي
نهباني از استادش عدوي نقل ميكند:
انّ الولي بعد موته اشدّ كرامة منه في حال حياته؛ لانقطاع تعلقه بالمخلوق و تجرد روحه للخالق، فيكرمه الله تعالي بقضاء حاجة المتوسلين به.(1)
همانا ولي بعد از مرگش كرامتش از حال حيات او بيشتر ميشود، به جهت قطع شدن تعلقش به مخلوق و تجرد روحش براي خالق. لذا خداوند متعال به او اكرام كرده و حاجات متوسلين به او را برآورده مينمايد.
19. محمد عثمان بريلوي
او در كتاب ‹كشف فيوض› درباره حضرت امام كاظم ( عليه السلام ) و توسل و استغاثه به او ميگويد: ‹قبر موسي الكاظم الترياق الأكبر› ( 2 )؛ ‹قبر موسي كاظم ( عليه السلام ) بزرگترين دارو براي هر دردي است›.
20. نبهاني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شواهد الحق فيالاستغاثة بسيد الخلق، نبهاني، ص120.
2. كشف فيوض، محمد عثمان بريلوي، ص57.
او در كتاب ‹شواهد الحق› ميگويد:
و جميع الأوصاف الجميلة التي ذكرها في عبارته السابقة للأنبياء و الرسل عليهم الصلاة و السلام لا شك انّها تؤهّلهم لمرتبة الاستغاثة بهم إلي الله تعالي، لقضاء حوائج المستغيثين، و هو مصرّح فيها بانّهم وسيلة الناس و وسائطهم إلي الله تعالي، فكما جعلهم تعالي واسطة لخلقه في تبليغ دينه جعلوهم واسطة له في قضاء حوائجهم، و إلاّ فَلِمَ لم يبلغ الله تعالي شرائعه و احكام دينه إلي كل فرد من افراد الناس بلا واسطة؟!...
فان قلت: ما هو ذلك السبب؟ قلت: هو ـ و الله اعلم ـ معرفتهم بالله تعالي بحسب درجاتهم و استعدادهم و قرب المناسبة بينهم و بين الحق تعالي و النظر إلي كمال صفاتهم و كثرة طاعتهم لله عزّوجلّ و معرفتهم بآداب العبودية له تعالي، بخلاف سائر الناس...، و هم درجات اعلاهم سيدنا محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و مثلهم في ذلك الأولياء و الصالحون، و مع كونهم يكونون وسائط في ذلك لمن هو دونهم في الصفاء و الطاعة و معرفة آداب العبودية يتخذون من هو فوقهم في ذلك كالأنبياء وسائط لهم لدي الله تعالي، كما ورد في حديث الشفاعة... .(1)
و تمام اوصاف زيبايي را كه در عبارت سابقش براي انبيا و رسولان عليهم الصلاة و السلام ذكر كرد، شكي نيست كه لياقت پناه بردن به آنها نزد خدا را به آنان ميدهد تا از اين راه حاجات استغاثهكنندگان برآورده شود، و او در آن تصريح كرده كه آنان، وسيله و واسطه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شواهد الحق، ص275.
مردم به سوي خداوند متعال هستند، همانگونه كه خداوند متعال آنها را واسطه خلق در تبليغ دينش قرار داد، همچنين آنها را واسطه خود در برآوردن حوايج آنها كرد، وگرنه پس چرا خداوند متعال شرايع و احكام دينش را به سوي هر كس بدون واسطه ابلاغ نكرد؟!...
اگر بگويي كه آن سبب چيست؟ ميگوييم: سبب ـ و خداوند داناتر است ـ معرفت آنها به خداوند متعال به حسب درجات و استعداد آنها و قرب مناسبت بين آنها و بين حق تعالي و نظر به كمال صفات آنان و كثرت اطاعت دستورات خداي عزوجل و معرفت آنان به آداب عبوديت خداي متعال است، برخلاف ديگر مردم...
و آنان داراي درجاتي هستند كه بالاترين آنها سرور ما محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. و مثل آنها در اين امر اوليا و صالحانند، كه با وجود آنكه آنان وسائط براي كساني هستند كه در صفا و طاعت و شناخت آداب عبوديت پايينتر از آنان هستند، ولي اوليايي كه بالاتر از خودشان ميباشند، هم چون انبيا را وسائط براي خود نزد خدا ميگيرند، آنگونه كه در حديث شفاعت وارد شده است... .
و نيز ميگويد:
لقد اتفق العلماء العارفون علي جواز التوسل به ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إلي الله لقضاء الحاجات في حياته و بعد الممات، و قد صار من المجربات انّ من استغاث به ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إلي الله باخلاص و صدق التجاء تقضي حاجته مهما كانت، ولم يحصل التخلف لأحد إلاّ
|
|
من ضعف اليقين و حصول التردد و عدم صدق الإلتجاء.(1)
هر آينه علماي عارف بر جواز توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند به جهت برآوردهشدن حاجات در زمان حيات و مرگ او اتفاق دارند، و از مسايل تجربي است كه هركس به آن حضرت با اخلاص و صداقت نزد خدا پناه برد حاجتش برآورده شود هرچه باشد، و حاصل نشده تخلف بر احدي مگر از روي ضعف يقين و حصول ترديد و عدم صدق پناه بردن.
21. سيد محمد بن عربي تياني حسني
او كه از علماي مكه بوده است در كتاب ‹برائة الاشعريين› در اين باره مينويسد:
انّ التوسل لا يسمي عبادة قطعاً ولا يقال فيه عبادة، و انّما هو وسيلة إليها و وسيلة الشيء غيره بالضرورة، و هو واضح؛ فانّ التوسل لا تقرب فيه للمتوسَّل به ولا تعظيمه غاية التعظيم، و التعظيم إذا لم يصل إلي هذا الحدّ لا يكون الفعل المعظم به عبادة، فلا يطلق اسم العبادة علي ما ظهر من الإستعمال اللغوي إلاّ علي ما كان بهذه المثابة؛ من كون العمل دالاً علي غاية الخضوع منوّياً به التقرب للمعبود، تعظيماً له بذلك التعظيم التام، فإذا اختل شيء منها منع الإطلاق... .(2)
همانا توسل را به طور قطع عبادت نميتوان ناميد و به آن نميتوان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حجة الله علي العالمين، صص814 و 815؛ وفاء الوفاء، سمهودي، ج4، ص1371.
2. برائة الاشعريين، ص26.
عبادت گفت، بلكه وسيله به عبادت است، و بديهي است كه وسيله چيزي غير از آن چيز است، و اين امري است واضح؛ زيرا توسل به جهت تقرب به وسيله و تعظيم كامل او نيست، و اگر تعظيم به اين حدّ نرسد كاري كه با آن تعظيم انجام گرفته عبادت به حساب نميآيد. لذا اسم عبادت اطلاق نميشود بر آنچه از استعمال لغوي ظاهر شده، جز بر كاري كه به اين نحو باشد؛ يعني اينكه عمل انسان دلالت بر غايت و نهايت خضوع كند در حالي كه نيت او از اين كار تقرب به معبود و تعظيم او با اين تعظيم تام باشد، و اگر در موردي چيزي از اين خصوصيات مختل شود نميتوان به آن اطلاق عبادت نمود... .
22. شوكاني
شيخ محمّد بن علي شوكاني درباره توسل به اولياي الهي ميگويد:
و عندي انّه لا وجه لتخصيص جواز التوسل بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كما زعمه الشيخ عزالدين بن عبدالسلام؛ لأمرين:
الاوّل: ما عرفناك به من اجماع الصحابة.
والثاني: انّ التوسل إلي الله بأهل الفضل و العلم هو في التحقيق توسل بأعمالهم الصالحة و مزاياهم الفاضلة؛ إذ لايكون فاضلا إلاّ باعماله. فإذا قال القائل: أللّهم انّي أتوسل إليك بالعالم الفلاني فهو باعتبار ما قام به من العلم. و قد ثبت في الصحيحين و غيرهما انّ النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حكي عن الثلاثة الذين انطبقت عليهم الصخرة: انّ كل واحد منهم توسل إلي الله بأعظم عمل عمله، فارتفعت الصخرة. فلو كان التوسل بالأعمال الفاضلة غير جائز او
|
|
كان شركاً كما زعمه المتشددون في هذا الباب كابن عبدالسلام و من قال بقوله من اتباعه، لم تحصل الاجابة لهم، و لاسكت النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عن انكار مافعلوه بعد حكايته عنهم. و بهذا تعلم انّ مايورده المانعون من التوسل بالانبياء و الصلحاء هو من نحو قوله تعالي: {ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ زُلْفي} و نحو قوله تعالي: {فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً} و نحو قوله تعالي: {لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ} ليس بوارد بل هو من الإستدلال علي محلّ النزاع بما هو اجنبي عنه؛ فانّ قولهم: {ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ زُلْفي} مصرح بانّهم عبدوهم بذلك، و المتوسل بالعالم مثلا لم يعبده، بل علم انّ له مزية عندالله بحمله العلم فتوسل به لذلك. و كذلك قوله تعالي: {فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً} فانّه نهي عن ان يدعي مع الله غيره كان يقول بالله و بفلان، و المتوسل بالعالم مثلا لم يدع إلاّ الله، فانّما وقع منه التوسل عليه بعمل صالح عمله بعض عباده، كما توسل الثلاثة الذين انطبقت عليهم الصخرة بصالح اعمالهم.
و كذلك قوله: {وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ} الآية، فانّ هؤلاء دعوا من لايستجيب لهم، و لم يدعوا ربهم الذي يستجيب لهم، و المتوسل بالعالم مثلا لم يدع إلاّ الله ولم يدع غيره دونه ولا دعا غيره معه... و هكذا الإستدلال علي منع التوسل بقوله: {لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ}، {قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلا ضَرًّا}؛ فانّ هاتين الآيتين مصرّحتان بانّه ليس لرسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) من امر الله شيء، و انّه لايملك لنفسه نفعاً ولا ضرّاً، فكيف يملك لغيره، وليس فيهما
|
|
منع التوسل به أو بغيره من الأنبياء أو الأولياء أو العلماء، وقد جعل الله لرسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) المقام المحمود، مقام الشفاعة العظمي و ارشد الخلق إلي أن يسألوه ذلك و يطلبوه منه...
و هكذا الإستدلال علي منع التوسل بقوله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لما نزل قوله تعالي: {وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ} يا فلان بن فلان! لااملك لك من الله شيئاً، يا فلانة بنت فلان لا املك لك من الله شيئاً، فانّ هذا لـيس
فيها إلاّ التصريح بانّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لايستطيع نفع من أراد الله ضرّه، ولاضرّ من اراد الله تعالي نفعه، و انّه لايملك لأحد من قرابته فضلا عن غيرهم شيئاً من الله. و هذا معلوم لكلّ مسلم و ليس فيه انّه لايتوسل به إلي الله؛ فانّ ذلك هو طلب الأمر ممّن له الأمر و النهي، و انّما أراد الطالب أن يقدم بين يدي طلبه مايكون سبباً للإجابة ممّن هو المنفرد بالعطاء و المنع و هو مالك يوم الدين.(1)
نزد من وجهي براي اختصاص دادن جواز توسل فقط بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيست آنگونه كه ‹عزالدين بن عبدالسلام› گمان كرده است، به دو جهت، يكي به جهت آنكه بر تو معلوم كرديم كه اجماع صحابه است و ديگري اينكه وسيله آوردن نزد خدا به اهل فضل و علم در حقيقت توسل به اعمال صالح و مزاياي فاضل آنان است؛ زيرا انسان با اعمالش فاضل ميگردد. و اگر كسي بگويد بارخدايا! همانا من به توسط اين عالِم به تو توجه ميكنم به جهت علم اوست. و در صحيح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. عقيدة السلف الصالح، محمّد عادل عزيزه كيالي، صص250 ـ 253، به نقل از "الدر النضيد في اخلاص كلمة التوحيد"، شوكاني.
بخاري و مسلم و ديگر كتابها آمده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره آن سه نفري كه در غار بر رويشان بسته شد فرمود: هر آينه هر كدام از آنان با بزرگترين عملش به خدا روي آورد. لذا سنگ از جلوي در غار كنار رفت. و اگر توسل به اعمال صالح جايز نباشد يا آنگونه كه افراد تندرو همچون ‹ابن عبدالسلام› و پيروان او گفتهاند شرك باشد اجابت براي آنان حاصل نميشد و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز بعد از حكايت عمل آنها ساكت نميگشت. و از اينجا ميداني آنچه را كه منعكنندگان توسل به انبيا و صالحان به آن استدلال ميكنند از قبيل آيه: ‹اينها را نميپرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند› و آيه ‹پس هيچكس را با خدا نخوانيد› و آيه ‹دعوت حق از آن اوست و كساني را كه (مشركان) غير از خدا ميخوانند (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نميگويند› هيچ كدام وارد نيست، بلكه براي استدلال بر محلّ نزاع اجنبي ميباشد؛ زيرا گفتار آنان {ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ زُلْفي} تصريح است به اينكه آنان بتها را اينگونه ميپرستيدند، در حالي كه متوسل به شخص عالم مثلا او را نميپرستد، بلكه ميداند كه او داراي مزيّتي به جهت علم نزد خداوند دارد. لذا بدين جهت به او توسل ميكند. و نيز قول خداوند متعال: {فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً} كه نهي ميكند از اينكه همراه و در عرض خداوند غير او را قرار دهيم، مثل اينكه بگوييم: به خدا و به فلان شخص، در حالي كه متوسل به عالم مثلا غير از خدا را نميخواند، و تنها از او توجه به خدا به وسيله عمل صالح برخي از بندگانش سر زده است، همانگونه كه آن سه نفري كه
|
|
درب غار با سنگ بزرگ بر رويشان بسته شد متوسل به اعمال صالح خود شدند.
و نيز قول او ‹و معبودهايي را كه غير از او ميخوانند›؛ زيرا آنان كساني را ميخواندند كه حاجتشان را برآورده نميكرد و خدايي را كه حاجتشان را برآورده ميكرد نميخواندند، در حالي كه متوسل به عالم مثلا جز خدا را نميخواند و تنها ديگري را به جز او صدا نميزند و همراه خدا ديگري را نميخواند...
و نيز استدلال بر منع توسل به قول خداوند ‹هيچگونه اختياري براي تو نيست›، ‹بگو: من مالك سود و زيان خويش نيستم›؛ زيرا اين دو آيه تصريح دارد بر اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مالك امر خدا در هيچ چيزي نيست و او براي خودش مالك نفع و ضرري نميباشد، پس چگونه مالك براي ديگري گردد، و اين دو آيه اشاره به منع توسل به او يا ديگري از انبيا و يا اوليا و علما ندارد؛ چرا كه خداوند براي رسولش مقام محمود و شفاعت بزرگ قرار داده و مردم را دعوت كرده تا از او آن را خواسته و طلب نمايند...
و همچنين استدلال بر منع توسل به قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؛ كه چون آيه ‹و خويشاوندان نزديكت را انذار كن› بر او نازل شد فرمود: اي فلان فرزند فلان! من از جانب خدا براي تو مالك چيزي نيستم. اي فلان دختر فلان من از جانب خدا براي تو مالك چيزي نيستم؛ زيرا در اين جملات تصريح به اين است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نميتواند به كسي كه خداوند اراده ضرر به او رسانده نفع برساند. و نيز كسي را كه خداوند متعال اراده كرده به او نفع برساند ضرر بزند. و نيز براي
|
|
هيچ يك از نزديكانش مالك چيزي از جانب خداوند نيست تا چه رسد به ديگران. و اين مطلب بر هر مسلماني معلوم است. و اين حديث دلالت ندارد بر اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را وسيله به سوي خدا
قرار ندهيم؛ چرا كه اين كار در حقيقت درخواست كاري است از كسي كه براي اوست امر و نهي، و درخواستكننده در برابر درخواستش چيزي را مقدم كرده كه سبب اجابت دعايش گردد، ولي از كسي كه او تنها عطا كننده و منع كننده است و او مالك روز جزا است.
او در كتاب ‹الدر النضيد في اخلاص كلمة التوحيد› مينويسد:
انّ التوسل به ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يكون في حياته و بعد موته، و في حضرته و مغيبه، و لا يخفاك انّه قد ثبت التوسل به ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في حياته و ثبت التوسل بغيره بعد موته بإجماع الصحابة، اجماعاً سكوتياً؛ لعدم انكار احد منهم علي عمر في التوسل بالعباس.(1)
همانا ميتوان به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حياتش و بعد از مرگش و در حضورش و از راه دور توسل جست. و مخفي نماند تو را كه توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حياتش ثابت است و نيز توسل به غير آن حضرت بعد از مرگش به اجماع صحابه به نوع اجماع سكوتي ثابت ميباشد؛ به جهت انكار نكردن هيچ يك از صحابه بر عمر در توسل به عباس.
الباني در كتاب ‹التوسل، انواعه و احكامه› ميگويد:
... و اجاز غيره كالإمام الشوكاني التوسل به و بغيره من الأنبياء و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الدر النضيد، شوكاني، ص6.
الصالحين.(1)
... و اجازه كرده غير او ـ احمد بن حنبل ـ مثل امام شوكاني توسل به پيامبر و به غير او از انبيا و صالحان را.
23. شيخ عبدالجواد الدومي
او درباره توسل ميگويد:
و أما التوسل إلي الله تعالي بجاه انبيائه عليهم الصلاة و السلام و أوليائه الصالحين فليس شركاً ولا حراماً ولا هو بدعة مستحدثة في الدين كما يدعيه المخالفون، و انما هو محبوب و مندوب إليه شرعاً، و ما مخالفة المخالفين فيه و تنوع مقالتهم حوله... إلاّ من اظهر الأدلة علي حيرة عقولهم و فساد تكفيرهم، و إلاّ فما وجه هذه التفرقة بين الولي و النبي و الحي و الميت هنا مادمنا نعتقد انّ الفعل لله وحده من غير شريك؟ و انّه عزّوجلّ المتصرف في الكون بالمنع و الإعطاء؟ و ما الخلق من ملائكة و انبياء و اولياء و غيرهم إلاّ وسائط و اسباب فقط يجري الله تعالي الخير و ضدّه علي أيديهم من غير ان يكون لهم في ذلك ايجاد ولا تأثير مطلق، كما اشار إليه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بقوله: (انّ هذا الخير خزائن و لتلك الخزائن مفاتيح، فطوبي لعبد جعله الله مفتاحاً للخير، مغلاقاً للشر، و ويل لعبد جعله الله تعالي مفتاحاً للشر، مغلاقاً للخير).(2) و هل كان يتصور احد انّ الحي هو الذي كان يجلب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. التوسل، ص 47.
2. سنن ابن ماجه، ج1، ص238؛ المعجم الكبير، طبراني، ح 5956؛ مسند ابييعلي، ح 7526.
الخير أو يدفع الضرّ بذاته للمتوسل به حتّي إذا مات لم يمكنه ذلك، فيكون التوسل به عبثاً قبيحاً أو شركاً صريحاً كلا و الله...
ولا يخرج التوسل في الحقيقة عن كونه سبباً من الأسباب العادية التي نصبها الله تعالي مقتضيات لمسبباتها و جعل بينهما مقارنة في الوجود مع كون التأثير له وحده جل و علا، فيكون حكمه حكم بقية الأسباب العادية التي يخمر فيها الإفراط و المغالاة، لما يقع من بعض الجهال، و التفريط كما يقع من أهل القسوة و الجفاء المنكرين لخواص أولياء الله تعالي الثابتة و كراماتهم الواقعة بالمشاهدة و العيان؛ إذ ليس من المستحيل بل ولا من البعيد ان يعلّق الله تعالي قضاء حاجة من الحوائج كشفاء من مرض اوسعة في رزق، علي التوسل بأحد عباده الصالحين، و في هذه الحالة لا يمكن أن يحصل المطلوب من الشفاء و غيره من غير طريق التوسل بحال، لا لانّ التوسل مؤثر بذاته ولا لانّ الولي أو النبي هو الذي خلق الشفاء و اوجده، بل لما سبق في علمه تعالي القديم من تعليق هذا الشفاء علي التوسل المذكور.(1)
و اما توسل به سوي خداوند متعال به جاه انبيائش ـ عليهم الصلاة و السلام ـ و اولياي صالحين او شرك و حرام و بدعت حادث شده در دين نيست آنگونه كه مخالفان ادعا ميكنند، بلكه اين كار محبوب بوده و شرعاً به آن دعوت شده است، و مخالفت مخالفان در آن و تنوع مقاله آنها درباره اين موضوع نيست... مگر از ظاهرترين ادله بر حيرت عقول و فساد تكفيرشان، وگرنه چه فرقي بين ولي و پيامبر و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نفحات الدومي، شيخ عبدالجواد محمد الدومي، ص334.
زنده و مرده در اينجاست، مادامي كه معتقديم فعل تنها براي خداست و در اين امر شريكي ندارد؟ و اينكه خداي عزّوجلّ متصرف در عالم است به منع و اعطاء؟ و هر خلقي از ملائكه و انبيا و اوليا و ديگران تنها وسيلهها و اسبابي هستند كه خداوند متعال خير و ضدّ آن را به دست آنها جاري ميسازد، بدون آنكه براي آنان در اين امر ايجاد يا تأثير مطلق باشد، همانگونه كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به قولش به اين مطلب اشاره كرده است آنجا كه فرمود: (همانا اين خير خزائني دارد و براي آن خزائن كليدهايي است، پس خوشا به حال بندهاي كه خداوند او را كليدهاي خير و قفلهاي شر قرار داده است، و بدا به حال بندهاي كه خداوند متعال او را كليدهاي شر و قفلهاي خير قرار داده است). و آيا كسي تصور ميكند كه فرد زنده كسي است كه خير را جلب كرده، يا ضرر را به ذاته براي كسي كه به او توسل كرده دفع ميكند تا اينكه اگر مرد اين كار جايز نباشد و در نتيجه توسل به او بيهوده و قبيح، يا شرك صريح باشد؟ به خدا سوگند كه هرگز چنين نيست...
و توسل در حقيقت از اين خارج نيست كه تنها سببي از اسباب عادي است كه خداوند متعال آن را مقتضي مسبباتي قرار داده و بين آنها مقارنه در وجود گذاشته است، ولي تأثير تنها براي خداوند جلّ و علا است، و حكم اين همانند حكم ساير اسباب عادي است كه در آن افراطگري و غلو ميشود، همانگونه كه از برخي جاهلان انجام ميگيرد و نيز تفريطگري ميشود همانگونه كه از سوي افراد قسي القلب و خشك، كه منكر خاصيتهاي اولياي خدايند صورت
|
|
ميپذيرد، خواصي كه ثابت شده و كراماتي كه به مشاهده و عيان واقع است؛ زيرا محال نيست، بلكه هرگز بعيد به نظر نميرسد كه خداوند متعال برآوردن حاجتي از حوائج همچون شفاي از مرض يا وسعت در روزي را معلّق بر توسل به يكي از بندههاي صالحش نمايد، و در اين حالت امكان ندارد كه مطلوب انسان از شفا و ديگر خواستهها از غير راه توسل به هيچ نحو ممكن تحقق يابد، نه به جهت اينكه توسل به ذاته مؤثر است و نه به جهت اينكه ولي يا پيامبر كسي است كه شفا را آفريده و ايجاد نموده است، بلكه به جهت علم سابق و قديم الهي است كه اين شفا معلق بر اين توسل است.
24. آلوسي حنفي
او مينويسد:
لا أري بأساً في التوسل إلي الله تعالي بجاه النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عند الله تعالي، حياً و ميتاً، و يراد من الجاه معني يرجع إلي صفة من صفاته تعالي، مثل أن يراد به المحبة التامة المستدعية عدم رده و قبول شفاعته؛ فيكون معني قول القائل: إلهي اتوسل بجاه نبيّك ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ان تقضي لي حاجتي، إلهي اجعل محبتك له وسيلة في قضاء حاجتي.
ولا فرق بين هذا و قولك: إلهي أتوسل برحمتك أن تفعل كذا؛ إذ معناه أيضاً إلهي اجعل رحمتك وسيلة في فعل كذا، بل لا أري بأساً ايضاً بالإقسام علي الله تعالي بجاهه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بهذا المعني... بقي ههنا امران:
الأوّل: انّ التوسل بجاه غير النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) لا بأس به أيضاً، ان كان
|
|
المتوسَّل بجاهه ممن علم انّ له جاهاً عند الله تعالي، كالمقطوع بصلاحه و ولايته.
الثاني: من لا قطع في حقه بذلك فلا يتوسل بجاهه؛ لما فيه من الحكم الضمني علي الله تعالي بما لم يعلم تحققه منه عز شأنه، و في ذلك جرأة عظيمة علي الله تعالي.(1)
و مشكلي در توسل به خداوند متعال به جاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند متعال در زمان حيات و ممات او نميبينم، و مقصود از جاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) معنايي است كه رجوع به صفتي از صفات خداوند متعال دارد، مثل اينكه اراده شود به آن محبت تامي كه مستلزم عدم ردّ او و قبول شفاعتش ميباشد. لذا معني قول كسي كه ميگويد: بار خدايا به جاه پيامبرت توسل ميجويم كه حاجتم را برآورده كني اين است كه خدايا! دوست داشتن پيامبرت را وسيله در برآورده شدن حاجتم قرار بده.
و فرقي بين اينگونه دعا و قول تو نيست كه ميگويي: بار خدايا! به رحمتت توسل ميجويم كه اينگونه انجام دهي؛ زيرا معناي آن نيز اين است كه بگويي: بار خدايا! رحمتت را وسيله در انجام فلان عمل قرار بده، بلكه همچنين باكي نميبينم در قسم خوردن به جاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اين معنا... در اينجا دو امر باقي ميماند:
اول: همانا توسل به جاه غير پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز اشكالي ندارد اگر كسي كه توسل به جاه او شده از جمله كساني باشد كه نزد خداوند متعال آبرو دارد، مثل كسي كه قطع به صلاح و ولايت اوست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روح المعاني، آلوسي، ج6، ص128.
دوم: كسي كه قطعي به صلاح او نيست. لذا به جاه او توسل جسته نميشود؛ زيرا كه در آن حكم ضمني بر خداوند متعال است به چيزي كه تحقق آن را از خداوند عزيزالشأن نميداند و در اين امر جرأتي عظيم بر خداوند متعال است.
25. ابوسليمان سهيل زبيبي
او كه امام مسجد جامع ‹نجارين› در دمشق است در اين باره ميگويد:
إنّ الإعتقاد بالتوسل بالأنبياء و المرسلين عليهم الصلاة و التسليم و الأولياء الصالحين المجمع علي فضلهم و صلاحهم و عدلهم و ولايتهم إيمان لا كفر و جائز عندي لا محظور، و انّ المتوسل بهؤلاء إلي الله تعالي لتقضي حاجاته يكون مؤمناً موحداً ليس بمشرك و تصح جميع عباداته.(1)
همانا اعتقاد توسل به پيامبران و رسولان كه درود و سلام خدا بر آنان باد و اولياي صالح كه اجماع بر فضل و صلاح و عدالت و ولايت آنان است ايمان ميباشد نه كفر، و نزد من جايز است و محذوري در آن نيست، و اينكه توسلكننده به آنان نزد خداوند متعال به جهت برآوردهشدن حاجاتش مؤمن موحد است نه مشرك و تمام عباداتش صحيح ميباشد.
26. علامه صالح نعمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سيوف الله الاجله، ص59.
او كه از مفتيان ‹حماة› در سوريه است، ميگويد:
و قد اجمعت الأمة علي جواز التوسل إذا صحت العقيدة، و اجماع الأمة حجة شرعية، كما قال ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (لاتجتمع امتي علي ضلالة). اما ما يدعيه بعض الغلاة من الوهابية بانّ حكم التوسل بانّه شرك فلا دليل عليه شرعاً ولا عقلا.(1)
امت اجماع دارند بر جواز توسل در صورتي كه عقيده صحيح باشد، و اجماع امت، حجت شرعي است همانگونه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: (امتم بر گمراهي اجماع نميكنند). و اما آنچه را كه برخي از غاليان از وهابيان ادعا ميكنند كه حكم به شرك بودن توسل است، دليل شرعي و يا عقلي بر آن نميباشد.
27. علامه شيخ حسن خالد
او كه مفتي لبنان است، ميگويد:
و أما التوسل بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و التوجّه به في كلام الصحابة فيريدون به التوسل بدعائه و شفاعته...و علي التوسل بالأنبياء و الصالحين احياءً و امواتاً جرت الأمة طبقة فطبقة.(2)
و اما توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و توجه به او در كلام صحابه، پس مقصودشان از آن توسل به دعا و شفاعت اوست... و بر توسل به انبيا و صالحان چه در زمان حيات يا مرگ، طبقه طبقه امت اجماع كردهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ص55.
2. سيوف الله الاجله، ص71.
28. شيخ احمد شيخو
او كه رئيس مجلس مركزي اتحاد مبلّغان در جاكارتاي اندونزي است در اين باره ميگويد:
و اقول: انّ التوسل بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جائز في كل حال؛ قبل خلقه و بعد خلقه، في مدّة حياته في الدنيا و بعد موته، في مدّة البرزخ و بعد البعث في عرصات القيامة و الجنة.(1)
و ميگويم: همانا توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در هر حالي جايز است؛ چه قبل از خلقتش و چه بعد از خلقتش، در مدت حياتش در دنيا و بعد از مرگش، در مدت برزخ و بعد از محشور شدن در عرصههاي قيامت و در بهشت.
29. ابوالحسن علي ندوي
محمّد برهان الدين به دستور شيخ ابوالحسن علي ندوي، رئيس جماعت علما در ‹لكنهو› مينويسد:
إنّ الإعتقاد بالتوسل بالأنبياء ليس شركاً، فالمتوسّل ليس بمشرك، فنرجوا الله تعالي أن يتقبل اعماله الصالحة من الصلاة و الحج و غيرهما.(2)
همانا اعتقاد به توسل به انبيا شرك نيست، پس توسلكننده مشرك نيست، و ما از خداوند متعال اميدواريم كه اعمال صالح او از نماز و حج و ديگر اعمالش را قبول كند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ص77.
2. سيوف الله الاجله، ص161.
30. سيد يوسف سيد هاشم رفاعي
او كه از اجله فضلاي كويت و مشايخ آن ديار است درباره حكم توسل ميگويد:
و الحاصل انّ مذهب اهل السنة و الجماعة صحة التوسل و جوازه بالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) في حياته و بعد وفاته، و كذا بغيره من الأنبياء و المرسلين و الأولياء و الصالحين، كما دلت الاحاديث السابقة. و امّا الذين يفرقون بين الاحياء و الأموات حيث جوزوا بعض التوسلات بالأحياء لا الأموات فهم القريبون من الزلل؛ لأنّهم اعتبروا انّ الأحياء لهم التأثير دون الأموات، مع انّه لا تأثير ايجادياً لغير الله سبحانه و تعالي علي الإطلاق، و أما الافادة و فيض البركات و الإستفادة من ارواحهم استفادة اعتيادية، و توجه ارواحهم إلي الله سبحانه و تعالي طالبين فيض الرحمة علي ذلك المتوسل، فهو شيء جائز و واقع و خال من كل خلل بدون الفرق بين الاحياء و الاموات.(1)
و حاصل اينكه مذهب اهل سنت و جماعت، صحت توسل و جواز آن به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است در حال حيات او و بعد از مرگش، و همچنين به غير او از انبيا و رسولان و اوليا و صالحان، آنگونه كه احاديث سابق بر آن دلالت دارد. و اما كساني كه بين زندهها و مردهها فرق ميگذارند به حيثي كه برخي از توسلات به زندهها را قبول ميكنند نه مردهها را،آنان به لغزشها نزديكترند؛ زيرا اعتبار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الرد المحكم المنيع.
ميكنند كه زندهها داراي تأثيرند نه مردهها، با آنكه تأثير ايجادي به طور مطلق بر غير خدا نيست، و اما فايده رساندن و فيض بركات و استفاده از ارواح آنان به استفاده عادي است و توجه ارواح آنان به سوي خداوند سبحان و بلندمرتبه، رحمت در حال طلب فيض بر آن شخص متوسل، پس اين توسل امري جايز و واقع و خالي از اشكال است، بدون فرق بين زندهها و مردهها.
31. شيخ نظام الدين
او كه مفتي در دارالعلوم ديوبند بوده بعد از نقل احاديث و اقوال اهل علم درباره توسل ميگويد:
و اتضح من هذه النقول انّ المتوسلين ليسوا مشركين، و انّ التوسل ليس شركاً؛ صومهم و صلاتهم و حجّهم و زكاتهم جائز و صحيح، مثل سائر المسلمين.(1)
از اين نقلها واضح شد كه توسلكنندگان مشرك نيستند، و توسل هم شرك نميباشد، و روزه و نماز و حج و زكات توسلكنندگان جايز و صحيح است، همانند ساير مؤمنان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سيوف الله الاجله، ص167.