بخش 2
شـیعه شناسی پیدایش شیعه سخنی با مخالفین مفهوم شیعه در لغت مفهوم شیعه در اصطلاح تشیع در لغت تشیع در اصطلاح پیدایش شیعه عوامل ظهور شیعه امر اوّل : آیات امامت امر دوّم : آیات فضائل امر سوّم : آیات مرجعیت دینی اهل بیت ( علیهم السلام ) امر چهارم : روایات امامت و ولایت امر پنجم : روایات فضائل امر ششم : وجود روایات فراوان در مرجعیّت دینی اهل بیت : امر هفتم : وجود روایات فراوان در مدح شیعه
31 |
شـيعه شناسي
33 |
پيدايش شيعه
وقتي درباره مذهبي بحث مي شود ، اين سؤال ها پيش مي آيد كه :
ـ منشأ پيدايش آن مذهب چيست ؟
ـ مؤسس آن كيست ؟
ـ عوامل ظهور و بروز و پيدايش آن چه بوده ؟
ـ چه علل و عواملي در شكل گيري آن دخيل بوده است ؟
ـ حال اگر آن مذهب در اقلّيت باشد چرا در اقلّيت قرار دارد ؟
ـ چرا خودش را از اكثريت جدا كرده است ؟
ـ آيا عوامل خارجي در پيدايش اين مذهب دخيل بوده است ؟
سؤال خاص اين است كه چه علل و عواملي در پيدايش مذهب شيعه دخيل بوده است ؟ در اين بحث عوامل جدايي شيعه از عامه و ظهور شيعه را بررسي خواهيم كرد :
سخني با مخالفين
گروهي از نويسندگاني كه در مورد شيعه و تشيع قلم زده اند چنين پنداشته اند كه تشيع ايده و آرمان نوظهوري است كه بر اثر عوامل و جرياناتي خاص از پيكره واحد جامعه اسلامي جدا شده و در طول زمان گسترش يافته است . لذا در مورد سبب پيدايش اين مكتب اختلاف كرده اند :
34 |
عدّه اي مي گويند : اين مكتب زاييده فكر عبدالله بن سبأ و تشكيلات سياسي اوست .
عدّه اي ديگر پيدايش آن را در زمان امام علي ( عليه السلام ) و در جنگ صفّين يا جمل مي دانند .
گروهي نيز اين نگرش را متأثّر از افكار فارسيان قديم دانسته اند كه در پيكره جامعه اسلامي رسوخ كرده است .
آنچه اينان را به طرح اين خيالات واداشته ، آن است كه گمان كرده اند اقليّت شيعه مانند عضو زايدي است كه از سازمان واحد بدن جدا شده و از اصل و ريشه خود بريده است . بنابراين بايد در جستجوي علل اين جدايي بود . آنان مي پندارند كه اصل اوّلي در امّت اسلامي ، غير شيعي بودن است ، لذا دنبال علت پديد آمدن تشيع برآمده اند . ولي اين فرضيه صحيح نيست ، زيرا ؛
اولاً : كثرت عددي را دليل بر حقّانيّت و قلّت عددي و ضعف عِدّه و عُدّه را دليل بر عدم حقانيّت قرار دادن ، درست نيست و مخالف موازين صحيح عقلي و نقلي است .
قرآن كريم در موارد زيادي رهروان حقّ را قليل و پيروان باطل را كثير شمرده است : { وَقَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ } ؛ ( 1 ) « و تعداد كمي از بندگان من شكر گزارند . » در جاي ديگر مي فرمايد : { وَإِنَّ كَثيرًا مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ } ؛ ( 2 ) « همانا كثيري از مردم فاسق اند . » هم چنين مي فرمايد : { وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ } ؛ ( 3 ) « و بيشتر مردم نسبت به حقّ كراهت دارند . »
بنابراين قرآن مجيد چنين معياري را كه اقليت هميشه غير اصيل است باطل مي شمارد .
ثانياً : اسلامِ بي تشيع را بر اساس كثرت عددي ، صفت اصلي اسلام قرار دادن و اسلام شيعي را بر اساس قلّت عددي ، صفت عارضي اسلام قرار دادن نكته اي است كه با تقسيم بنديِ معمول در عقايد اسلامي سازگاري ندارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سبأ ( 34 ) آيه 13 .
2 . مائده ( 5 ) آيه 49 .
3 . المؤمنون ( 23 ) آيه 70 .
35 |
علاوه بر اين پيدايش عقيده و آرمان تشيع را نمي توان با پيدايش اصطلاح شيعه و تشيع هم زمان دانست ؛ زيرا پيدايش محتوا و روح هر مكتب با پيدايش اسم و اصطلاح آن متفاوت است . بنابراين براي ورود به بحث شيعه و پيدايش منشأ آن بايد سراغ روح آن مذهب رفت ، نه اسم و اصطلاح آن ؛ حتّي اگر در روايات و كلمات صاحب شريعت چنين واژه هايي نتوان يافت ؛ اگر چه اين گفته نيز از باب تسامح است ، زيرا پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) در روايات متعددي به شيعه بشارت هايي داده است كه بدان ها اشاره خواهيم كرد .
مفهوم شيعه در لغت
واژه شيعه از نظر لغت در دو معنا به كار رفته است .
1 ـ موافقت و هماهنگي دو فرد يا دو گروه در عقيده يا عمل ، بدون اين كه يكي تابع ديگري باشد ؛ چنان كه در لسان العرب ( 1 ) آمده : « شيعه جماعتي را گويند كه بر امري اجتماع كنند . پس هر قومي كه بر امري اجتماع كنند ، شيعه نامند . »
اين معنا در قرآن كريم نيز به كار رفته است ؛ چنان كه از حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به عنوان شيعه حضرت نوح ( عليه السلام ) ياد شده است : { وَإِنَّ مِنْ شيعَتِهِ َلإِبْراهيمَ } . ( 2 )
حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) از پيامبران اولوا العزم و صاحب شريعت بود و پيرو شريعت نوح نبود ، ولي از آن جا كه روش او در توحيد هم آهنگ با روش نوح بود ، شيعه نوح ( هم آهنگ با نوح ) ناميده شده است .
در اين معنا تقدم و تأخّر زماني شرط نيست ، يعني همان گونه كه فرد متأخر را مي توان شيعه فرد متقدم دانست ، عكس آن نيز پذيرفته است . ( 3 ) چنان كه در قرآن كريم آمده است : { وَلَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ } ، ( 4 ) مقصود از « اشياع » مشركان و كافران امت هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب ، ماده « شيع » .
2 . صافات ( 37 ) آيه 83 .
3 . الميزان ، ج 17 ، ص 147 .
4 . قمر ( 54 ) آيه 51 .
36 |
پيشين اند كه در مخالفت با پيامبرانشان همانند مشركان و كافران عصر رسالت بوده اند . ( 1 )
2 ـ متابعت و پيروي از ديگري : در « قاموس المحيط » آمده است : « شيعه رجل ، اتباع و انصار اوست » . ( 2 ) پيروي از عقيده و راه و رسم ديگري معمولاً با محبت و دوستي همراه است . در كاربرد واژه شيعه نيز اين معنا مراد است ؛ چنان كه قرآن كريم در مورد فردي قبطي كه از هواداران و پيروان حضرت موسي ( عليه السلام ) بود فرموده است : { فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَي الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ } ؛ ( 3 ) « در آن حال آن شخص شيعه از موسي دادخواهي و ياري عليه دشمن خواست . »
از دو معناي يادشده معناي دوم شناخته شده تر و معروف تر است و هرگاه قرينه اي در ميان نباشد ، همين معنا اراده خواهد شد ؛ چنان كه در كتب لغت و تفسير نيز اين معنا بيشتر مورد توجه واقع شده است .
مفهوم شيعه در اصطلاح
مورّخان و محقّقان در ملل و نحل عنوان شيعه را به طور مطلق بر شيعه دوازده امامي اطلاع مي كنند كه در ذيل به برخي از اين كلمات اشاره مي كنيم :
1 ـ شهرستاني مي گويد : « به كساني كه فقط از عليّ ( عليه السلام ) پيروي نموده و امامت و خلافت او را به سبب نصّ و وصيّت پذيرفته اند ، شيعه اطلاق مي شود . » ( 4 )
2 ـ ابن خلدون مي نويسد : « شيعه در لغت به معناي همراه و پيرو است ، امّا در عرف فقيهان و متكلّمان به پيروان عليّ و اولاد او ( عليهم السلام ) اطلاق مي شود . » ( 5 )
3 ـ مير سيد شريف جرجاني مي نويسد : « شيعه به كساني گفته مي شود كه از عليّ ( عليه السلام ) پيروي نموده و امامت او را پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پذيرفته اند و معتقدند كه امامت از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشّاف ، ج 4 ، ص 441 و الميزان ، ج 19 ، ص 88 .
2 . قاموس المحيط ، ماده « شيع » .
3 . قصص ( 28 ) آيه 15 .
4 . الملل و النحل ، ج 1 ، ص 47 .
5 . مقدمه ابن خلدون ، ص 138 .
37 |
او و فرزندانش خارج نمي شود . » ( 1 )
4 ـ محمّد فريد وجدي مي نويسد : « به كساني كه علي ( عليه السلام ) را امام دانسته و از او پيروي كرده اند و امامت را خارج از اولاد او نمي دانند ، شيعه اطلاق مي شود . اينان معتقدند كه امامت قضيه اي مصلحتي نيست تا امّت به اختيار خود كسي را به عنوان امام معرفي كنند ، بلكه ركن و پايه اي از اركان دين مي باشد . به همين جهت بايد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به صراحت ، امام پس از خود را معرفي نمايد . از معتقدات ديگر شيعه اين است كه آنان امامان را از گناهان كبيره و صغيره معصوم دانسته و مي گويند : انسان در گفتار و رفتار بايد تولّي و تبرّي را رعايت كند ، مگر اين كه از دشمن ظالم بترسد كه در آن حال مي تواند تقيه نمايد . » ( 2 )
5 ـ فيروز آبادي مي گويد : « اين اسم ( شيعه ) بر هر كسي كه ولايت علي و اهل بيت ( عليهم السلام ) را قبول نموده است ، غلبه پيدا كرده ، تا جايي كه اسمّ خاصّ آنها قرار گرفته است . » ( 3 )
6 ـ ابوالحسن اشعري مي گويد : « به شيعيان ، به اين جهت شيعه اطلاق مي شود كه از عليّ ( عليه السلام ) پيروي نموده و او را بر ساير اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مقدّم مي دارند . » ( 4 )
7 ـ پطرس بستاني مي گويد : « شيعه يكي از گروه هاي بزرگ اسلامي است . آنان كساني اند كه معتقدند به اين كه امامت پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به نصّ جلّي يا خفّي به عليّ ( عليه السلام ) رسيده است و اين منصب از او و اولادش خارج نمي شود . » ( 5 )
8 ـ دكتر ناصر بن علي عائض حسن الشيخ ـ از نويسندگان وهابي ـ مي گويد : « كلمه شيعه ، معناي اصطلاحي خاصّي به خود گرفته و به كساني اطلاق مي شود كه امامت را از مصالح عمومي نمي دانند تا نظر امّت در آن معتبر باشد ، بلكه آن را ركني از اركان دين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كتاب التعريفات ، ص 57 .
2 . دائرة المعارف ، ج 5 ، ص 242 .
3 . قاموس المحيط ، ماده « شيع » .
4 . مقالات الاسلاميين ، ص 65 .
5 . دائرة المعارف ، ج 10 ، ص 661 .
38 |
دانسته و معتقدند كه جايز نيست پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از تعيين امام پس از خود غفلت نموده و يا آن را به امّت واگذار نمايد ، بلكه بر او واجب است تا چنين شخصي را معرّفي نمايد . » ( 1 )
9 ـ شيخ مفيد ( رحمه الله ) نيز مي گويد : « به كساني كه از امام علي ( عليه السلام ) پيروي نموده و او را بر ديگر صحابه مقدّم داشته اند ، شيعه گفته مي شود . آنها معتقدند كه امام علي ( عليه السلام ) پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اراده خداوند متعال و وصيّت پيامبر اكرم به عنوان امام معرّفي شده است . » ( 2 )
تشيع در لغت
جوهري در صحاح اللغة مي گويد : « تشيع عبارت است از : مشايعت ، يعني پيروي نمودن ، ياري نمودن ، ولايت كسي را داشتن . » ( 3 ) به همين مضمون نيز در تاج العروس ( 4 ) و لسان العرب ( 5 ) وارد شده است .
تشيع در اصطلاح
تشيع در اصطلاح از نگرشي برخواسته است كه امامت را منصبي الهي دانسته و معتقد است كه انتخاب امام به وسيله نص و از جانب خداوند صورت مي گيرد . در اين ميان پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) نيز به پيروي از سنّت الهي كه در ميان انبياي گذشته نيز وجود داشته ـ به دستور خداوند ـ امامان و اوصياي بعد از خود را معرفي كرده است . اين بزرگواران كه اوّل آنان علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) است ، و آخر آنان امام مهدي ( عج ) ، هم در زمينه مرجعيّت ديني و در بخش ولايت ، حاكميّت و رهبري جامعه ، امام و مقتداي مردم پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هستند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عقيدة السنة و الجماعة في الصحابة الكرام ، ج 3 ، ص 890 و 891 .
2 . هويّة التشيع ، ص 12 ، به نقل از شيخ مفيد ( رحمه الله ) .
3 . صحاح اللغة ، ج 3 ، ص 156 .
4 . تاج العروس ، ماده « شيع » .
5 . لسان العرب ، ماده « شيع » .
39 |
مرحوم شيخ محمّد جواد مغنيه مي گويد : « تشيع عبارت است از ايمان به وجود نصّ از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر امامت امام علي ( عليه السلام ) و خلافت او ، بدون آن كه در حقّ او يا فرزندانش غلو شده باشد . » ( 1 )
پيدايش شيعه
در مورد پيدايش تاريخي شيعه و ظهور آن نظرات گوناگوني از سوي مورّخين ارائه شده كه به عمده آنها اشاره مي كنيم :
1 ـ ظهور شيعه در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
شيعه اماميه معتقد است كه بذر اوليّه تشيع را خداوند در قرآن كريم نشانده و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در طول دوران رسالتش آن را آبياري كرده است . بنابراين شجره طيبه تشيع در زمان حضور نبيّ گرامي اسلام به ثمر نشسته و به همين جهت عدّه اي در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به اين عنوان معروف بوده اند ؛ مثل : سلمان فارسي ، ابوذر غفاري ، مقداد بن اسود و غيره . اين قول و نظريه را ـ ان شاءالله ـ اثبات خواهيم كرد .
2 ـ ظهور شيعه در سقيفه
بعضي از تاريخ نگارانِ اهل سنّت معتقدند : هنگامي كه در سقيفه عدّه اي ـ به تبع نص ـ به دنبال علي ( عليه السلام ) رفتند ، تشيع به وجود آمد . ابن خلدون ، ( 2 ) دكتر حسن ابراهيم حسن ، ( 3 ) احمد امين مصري ( 4 ) و محمّد عبدالله عنّان ( 5 ) از نويسندگان اهل سنت و جولد تسهير ( 6 ) ( شرق شناس معروف ) اين نظريه را پذيرفته اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الشيعة في الميزان ، محمد جواد مغنيه ، ص 33 .
2 . تاريخ ابن خلدون ، ج 3 ، ص 364 .
3 . تاريخ الاسلام ، ج 1 ، ص 371 .
4 . فجر الاسلام ، 266 .
5 . تاريخ الجمعيّات السّرية ، ص 26 .
6 . العقيدة و الشريعة في الاسلام ، ص 174 .
40 |
3 ـ ظهور شيعه هنگام قتل عثمان
گروهي نيز عقيده دارند كه هنگام حمله مردم به خانه عثمان و كشتن او شيعه ظهور پيدا كرده است . از ميان اهل سنت ، ابن حزم اندلسي ( 1 ) و دكتر علي سامي النشار ( 2 ) و از بين شرق شناسان ، فلهاوزن چنين نگرشي دارند . ( 3 )
4 ـ ظهور شيعه پس از شهادت حسين بن علي ( عليه السلام )
دكتر كامل مصطفي شبيبي معتقد است كه تشيع و شيعه پس از شهادت امام حسين ( عليه السلام ) ظاهر گشته است . ( 4 )
5 ـ تأثّر شيعه از افكار فارسيان
برخي معتقدند كه فكر و ايده تشيع برخاسته از افكار ايراني است كه به پايتخت اسلام نفوذ كرده است . از ميان شرق شناسان ، دوزي ، ( 5 ) فان فلوتن ، ( 6 ) براون ، ( 7 ) و از ميان اهل سنت ، احمد امين مصري ( 8 ) و احمد عطية الله ( 9 ) چنين نظريه اي را ابراز كرده اند .
6 ـ شيعه متأثر از افكار ابن سبأ
عده اي معتقدند كه شيعه پيروان عبدالله بن سبأاند كه در عصر عثمان ، مسلمان شد . برخي از اين افراد عبارت اند از : دكتر علي سامي النشار ، ( 10 ) سيد محمد رشيد رضا ، ( 11 ) شيخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الفِصَل ، ج 2 ، ص 78 .
2 . نشأة الفكر الفلسفي في الاسلام ، ج 2 ، ص 78 .
3 . الخوارج و الشيعة ، ص 146 .
4 . الصلة بين التصوف و التشيع ، ص 23 .
5 . تاريخ المذاهب الاسلامية ، ج 1 ، ص 41 .
6 . همان .
7 . فجر الاسلام ، ص 111 .
8 . همان .
9 . القاموس الاسلامي ، ج 3 ، ص 222 .
10 . نشأة الفكر الفلسفي في الاسلام ، ص 18 .
11 . السنة و الشيعة ، ص 4 تا 6 .
41 |
محمّد ابوزهره ( 1 ) و ابوالحسن ملطي . ( 2 )
در اين بحث نظريه اول را به اثبات خواهيم رساند ، كه در نتيجه آراي ديگر خود به خود ابطال خواهند شد ؛ اگر چه در رساله اي مستقلّ هم راجع به عبدالله بن سبأ بحث نموده ايم .
عوامل ظهور شيعه
عوامل ظهور و بروز شيعه و يا به تعبيري ديگر : جدايي شيعه از عامه را مي توان در امور ذيل خلاصه كرد :
اوّل : وجود آيات فراوان بر امامت و ولايت اهل بيت ( عليهم السلام ) .
دوّم : وجود آيات فراوان در مورد فضائل و مناقب اهل بيت ( عليهم السلام ) .
سوّم : وجود آيات فراوان درباره مرجعيّت ديني اهل بيت ( عليهم السلام ) .
چهارم : وجود روايات فراوان بر امامت و ولايت اهل بيت ( عليهم السلام ) .
پنجم : وجود روايات فراوان درباره فضايل و مناقب اهل بيت ( عليهم السلام ) .
ششم : وجود روايات فراوان درباره مرجعيت ديني اهل بيت ( عليهم السلام ) .
هفتم : وجود روايات فراوان در مدح شيعه و پيروان اهل بيت ( عليهم السلام ) .
ما سعي كرده ايم در اين رساله مختصر براي هر يك از امور فوق به طور فهرستوار ادله و شواهدي اقامه نماييم :
امر اوّل : آيات امامت
با مراجعه به قرآن كريم پي به وجود آياتي خواهيم برد كه بر امامت و ولايت امام علي ( عليه السلام ) يا مجموعه اهل بيت ( عليهم السلام ) دلالت مي كنند كه در ذيل به برخي از آنها اشاره خواهيم كرد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المذاهب الاسلامية ، ص 64 .
2 . التنبيه و الردّ علي اهل الاهواء و البدع ، ص 25 .
42 |
1 ـ آيه ولايت
خداوند متعال مي فرمايد : { إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ } ؛ ( 1 ) « وليّ امر شما تنها خدا و رسول خدا و مؤمناني هستند كه نماز را به پا داشته و فقيران را در حال ركوع زكات مي دهند . »
داستان نزول آيه شريفه بنا بر آنچه در كتاب هاي تاريخي ، تفسيري و روايي آمده ، چنين است : روزي مرد فقيري در مسجد از مردم تقاضاي كمك كرد ، علي ( عليه السلام ) كه در حال ركوع بود ، انگشتر خود را به عنوان صدقه به او داد . آن گاه اين آيه توسط جبرئيل بر پيامبر ـ كه در منزل بود ـ نازل شد .
مضمون اين حديث توسط ده نفر از صحابه نقل گرديده و بيش از پنجاه نفر از علماي اهل سنت آن را در كتب خود آورده اند ؛ مثل طبراني ، ( 2 ) ابوبكر جصّاص ، ( 3 ) واحدي ، ( 4 ) زمخشري ، ( 5 ) و . . . .
2 ـ آيه انذار
خداوند متعال مي فرمايد : { إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم هاد } ؛ ( 6 ) « همانا تو بيم دهنده اي و براي هر قومي هدايت گري مي باشد . »
جمهور عامه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده اند كه فرمود : « من منذر و علي هادي است و با تو اي علي ! هدايت شوندگان هدايت يابند . » ( 7 )
مضمون اين حديث را نه نفر از صحابه و بيست و چهار نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 55 .
2 . معجم الاوسط ، ج 7 ، ص 10 ، ح 6228 .
3 . احكام القرآن ، ج 2 ، ص 446 .
4 . اسباب النزول ، ص 133 .
5 . الكشاف ، ج 1 ، ص 649 .
6 . رعد ( 13 ) آيه 7 .
7 . جامع البيان ، ذيل آيه .
43 |
3 ـ آيه تبليغ
خداوند مي فرمايد : { يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ } ؛ ( 1 ) « اي رسول ! ابلاغ نما آنچه را كه پروردگارت بر تو نازل كرده و اگر ابلاغ نكني رسالتت را ابلاغ ننموده اي و خداوند تو را از مردم محافظت مي نمايد . »
ابن عساكر به سند صحيح از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه اين آيه شريفه در روز غدير خم بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در شأن امام علي ( عليه السلام ) نازل شد . ( 2 )
اين حديث را هشت نفر از صحابه و چهارده نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند .
4 ـ آيه اكمال
خداوند متعال مي فرمايد : { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا } ؛ ( 3 ) « امروز دينتان را بر شما كامل نموده و نعمتم را بر شما تمام كردم و راضي شدم بر شما كه اسلام دين شما باشد . »
خطيب بغدادي به سند صحيح از ابي هريره نقل مي كند كه هر كس روز هجدهم ذي حجه ( روز غدير خم ) را روزه بگيرد خداوند ثواب شصت ماه روزه را به او عطا مي كند . روز غدير روزي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دست عليّ را گرفت و فرمود : آيا من وليّ مؤمنين نيستم ؟ گفتند : آري اي رسول خدا ! آن گاه فرمود : هر كه من مولاي او هستم اين عليّ مولاي اوست . در اين حال عمر بن خطاب دو بار به علي تبريك گفت و عرض كرد : اي پسر ابي طالب تو مولاي من و مولاي تمام مسلمانان گشتي ، در اين هنگام آيه فوق نازل شد . ( 4 )
مضمون اين حديث را بيش از پانزده نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 67 .
2 . ترجمه امام علي ( عليه السلام ) ، ابن عساكر ، ج 2 ، ص 86 .
3 . مائده ( 5 ) آيه 3 .
4 . تاريخ بغداد ، ج 8 ، ص 290 .
44 |
امر دوّم : آيات فضائل
در ذيل به برخي از اين آيات اشاره مي كنيم :
1 ـ سوره دهر
خداوند متعال مي فرمايد : { وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكينًا وَيَتيمًا وَأَسيرًا ، إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَلا شُكُورًا } ؛ ( 1 ) « و هم به دوستي خدا به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مي دهند [ و گويند ] فقط براي رضاي خدا به شما طعام مي دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسي هم نمي طلبيم . »
سي و شش نفر از علماي اهل سنت تصريح نموده اند كه اين آيه در شأن اهل بيت پيامبر ( عليهم السلام ) نازل شده است : فخر رازي در التفسير الكبير ، ذيل همين آيه ، قاضي بيضاوي در انوار التنزيل ، سيوطي در الدّر المنثور ، ابوالفداء در تاريخش ، ( 2 ) بغدادي در تاريخش ( 3 ) و غيره .
2 ـ آيه شراء
خداوند متعال مي فرمايد : { وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ } ؛ ( 4 ) « برخي مردان اند كه از جان خود در طلب رضايت خداوند درگذرند و خداوند دوست دار چنين بندگاني است . »
ابن عباس مي گويد : « اين آيه در شأن عليّ ( عليه السلام ) نازل شد ، هنگامي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از دست مشركين فرار كرده و با ابوبكر به غاري پناه برد ، علي ( عليه السلام ) در مكه در رخت خواب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خوابيد . » ( 5 )
ابن ابي الحديد مي گويد : « تمام مفسرين ، روايت كرده اند كه آيه فوق در شأن علي ( عليه السلام ) نازل شد ، آن هم در شبي كه آن حضرت در فِراش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آرميد تا جان پيامبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . دهر ( 76 ) آيات 8 و 9 .
2 . تاريخ ابي الفداء ، ج 1 ، ص 126 .
3 . تاريخ بغداد ، ج 13 ، ص 191 .
4 . بقره ( 2 ) آيه 207 .
5 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 4 .
45 |
محفوظ بماند . » ( 1 )
چهارده نفر از علماي اهل سنت بر نزول آيه شريفه در شأن امام علي تصريح نموده اند كه عبارت اند از : زيني دحلان ، ( 2 ) فخر رازي ، ( 3 ) ابن اثير ، ديار بكري ( 4 ) و غيره .
سيزده نفر نيز تصريح نموده اند كه اين آيه در « ليلة المبيت » بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده است كه عبارت اند از : احمد بن حنبل ، ( 5 ) طبري ، ( 6 ) ( 7 ) ابن سعد ، ( 8 ) ابن هشام ، ( 9 ) ابن اثير ، ( 10 ) ابن كثير ( 11 ) و غيره .
3 ـ آيه مباهله
خداوند متعال مي فرمايد : { فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَي الْكاذِبينَ } ؛ ( 12 ) « پس هر كس با تو در مقام مجادله درباره عيسي برآيد پس از آنكه به وحي خدا بر احوال او آگاه شدي بگو كه بياييد ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخيزيم تا دروغ گو و كافران را به لعن عذاب خدا گرفتار سازيم . »
مفسرين ، اجماع دارند بر اين كه مراد از « انفسنا » در اين آيه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) است كه در اين جا از علي ( عليه السلام ) به نفس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تعبير شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 13 ، ص 262 .
2 . السيرة الحلبية ، ج 1 ، ص 306 .
3 . التفسير الكبير ، ج 5 ، : ص 223 .
4 . اسد الغابة ، ج 4 ، ص 25 .
5 . تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 325 .
6 . مسند احمد ، ج 1 ، ص 348 .
7 . تاريخ طبري .
8 . طبقات ابن سعد ، ج 1 ، ص 212 .
9 . سيره ابن هشام ، ج 2 ، ص 291 .
10 . كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 42 .
11 . البداية و النهاية ، ج 7 ، ص 338 .
12 . آل عمران ( 3 ) ، 61 .
46 |
احمد بن حنبل نقل مي كند : هنگامي كه اين آيه نازل شد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) علي ، فاطمه ، حسن و حسين را خواست ، آن گاه عرض كرد : بار خدايا اينان اهل بيت من اند . ( 1 )
بيست و چهار نفر از صحابه و تابعين اين مضمون را نقل كرده و آيه را در شأن اهل بيت ( عليهم السلام ) مي دانند . از قرن سوّم تا سيزدهم نيز بيش از پنجاه نفر از علماي اهل سنت اين مضمون را نقل كرده اند .
اين حديث را مي توان از راه هاي مختلف تصحيح نمود :
1 ـ حديث در صحيح مسلم از سعد بن ابي وقاص نقل شده . ( 2 )
2 ـ ترمذي به صحت آن تصريح نموده . ( 3 )
3 ـ حاكم به صحت آن تصريح نموده . ( 4 )
4 ـ ذهبي در تلخيص المستدرك به صحت آن تصريح كرده . ( 5 )
5 ـ ابن اثير اصل قضيه را از مسلّمات دانسته است . ( 6 )
6 ـ جصاص تصريح به عدم اختلاف در حديث نموده است . ( 7 )
7 ـ قاضي ايجي نيز به صحت اين حديث تصريح دارد . ( 8 )
4 ـ آيه مودّت
خداوند متعال مي فرمايد : { قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي } ؛ ( 9 ) « بگو من از اجر رسالت جز اين نمي خواهم كه مودّت مرا در حقّ خويشاوندان من منظور داريد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد ، ج 1 ، ص 185 .
2 . صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 120 .
3 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 596 .
4 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 150 .
5 . همان .
6 . كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 293 .
7 . احكام القرآن ، ج 2 ، ص 16 .
8 . شرح مواقف ، ج 8 ، ص 367 .
9 . شوري ( 42 ) آيه 23 .
47 |
جمهور عامه روايت كرده اند كه بعد از نزول آيه فوق ، سؤال كردند : اي رسول خدا ! نزديكان تو كه مودّت آنان بر ما واجب است كيانند ؟ فرمود : « علي ، فاطمه ، حسن و حسين . »
اين مضمون را بيست و چهار نفر از صحابه و تابعين و حدود شصت نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند ؛ امثال : سيوطي ، ( 1 ) طبري ، ( 2 ) احمد بن حنبل و ديگران .
عده اي نيز ؛ مانند : ابن حبّان در تفسيرش حديث را از مسلمات دانسته است .
امر سوّم : آيات مرجعيت ديني اهل بيت ( عليهم السلام )
برخي از آيات دلالت بر عصمت و مرجعيّت ديني اهل بيت ( عليهم السلام ) دارند كه عبارت اند از :
1 ـ آيه تطهير
خداوند متعال مي فرمايد : { إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا } ؛ ( 3 ) « همانا خداوند اراده كرده تا هرگونه رجس و پليدي را از شما اهل بيت ( عليهم السلام ) دور كرده و شما را پاك نمايد . »
شكي نيست كه اين آيه ـ كه دلالت بر عصمت دارد ـ در شأن اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شده است .
اين شأن نزول را سيزده نفر از صحابه و ده ها نفر از علماي اهل سنت در كتب خود ذكر كرده اند .
ترمذي در صحيحش از عمر بن ابي سلمه نقل مي كند : « هنگامي كه آيه تطهير بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در خانه ام سلمه نازل شد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) علي ، فاطمه ، حسن و حسين ( عليهم السلام ) را دعوت كرد و سپس كساء را بر روي آنها كشيد و عرض كرد : بارخدايا ! اينان اهل بيت من هستند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . درالمنثور ، ج 6 ، ص 7 .
2 . جامع البيان ، ج 25 ، ص 14 و 15 و مسند احمد ، ج 1 ، ص 199 .
3 . احزاب ( 33 ) آيه 33 .
48 |
پس رجس و پليدي را از آنان دور كن و آنان را پاك فرما » . ( 1 )
2 ـ آيه اولي الأمر
خداوند متعال مي فرمايد : { أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ } ؛ ( 2 ) « خدا و رسول و صاحبان امر از خود را اطاعت كنيد . »
مقصود از اولي الامر معصوميني هستند كه اطاعت آنان به طور مطلق همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب است . البته در حقّ كساني غير از اين دوازده امام ، ادّعاي عصمت نشده است .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « هر كسي مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كسي مرا نافرماني كند خدا را نافرماني كرده است و هر كسي علي را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كسي علي را نافرماني كند مرا نافرماني كرده است . » ( 3 )
امر چهارم : روايات امامت و ولايت
يكي ديگر از عوامل ظهور و بروز شيعه ، رواياتي است كه دلالت بر امامت و ولايت اهل بيت ( عليهم السلام ) و در رأس آن علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) دارد ؛ مانند :
1 ـ حديث غدير
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در غدير خم فرمود : « من كنت مولاه فعليّ مولاه » ؛ ( 4 ) « هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست . »
2 ـ حديث دوازده خليفه
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « يكون بعدي اثنا عشر اميراً كلّهم من قريش » ؛ ( 5 ) « بعد از من دوازده خليفه و امير خواهد بود كه همه آنان از قريش هستند . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 327 .
2 . نساء ( 4 ) آيه 59 .
3 . ترجمه امام علي ( عليه السلام ) ، ابن عساكر ، ج 1 ، ص 364 .
4 . مسند احمد ، ج 6 ، ص 401 ، ح 18506 .
5 . صحيح بخاري ، باب الاستخلاف .
49 |
3 ـ حديث ولايت
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به علي ( عليه السلام ) فرمود : « انت وليّ كلّ مؤمن بعدي ؛ ( 1 ) « تو وليّ و سرپرست هر مؤمني بعد از من هستي . »
4 ـ حديث وصايت
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « انّ لكلّ نبي وصيّاً ؛ و وارثاً و انّ علياً وصيَّي و وارثي » ؛ ( 2 ) « همانا براي هر نبي ، وصيّ و وارثي است و همانا عليّ وصيّ و وارث من است . »
5 ـ حديث منزلت
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « انت منّي بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي » ؛ ( 3 ) « تو نزد من مانند هارون نزد موسايي ، مگر آن كه بعد از من نبي اي نيست . »
6 ـ حديث خلافت
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به علي ( عليه السلام ) فرمود : « انت اخي و وصيّي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و أطيعوا » ؛ ( 4 ) « تو برادر ، وصيّ و جانشين من در ميان قومت مي باشي ، پس به سخنان او گوش داده و او را اطاعت كنيد . »
امر پنجم : روايات فضائل
در ذيل به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم :
1 ـ حديث نور
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « كنت انا و علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نوراً بين يدي الله قبل أن يخلق آدم باربعة آلاف عام ، فلمّا خلق آدم قسّم ذلك النور جزئين . فجزء أنا و جزء عليّ » ؛ ( 5 ) « من و علي بن ابي طالب نوري واحد نزد خداوند متعال بوديم ، قبل از آن كه خداوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المعجم الكبير ، ج 12 ، ص 78 .
2 . تاريخ دمشق ، ج 42 ، ص 392 .
3 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 641 ، ح 3730 .
4 . كامل ابن اثير حوادث سال سوّم بعثت .
5 . تذكرة الخواص ، ص 46 .
50 |
حضرت آدم را به چهار هزار سال خلق كند ، بعد از خلقت آدم آن نور را به دو جزء تقسيم نمود : جزئي من و جزء ديگر آن عليّ است . »
اين حديث را هشت نفر از صحابه ، هشت نفر از تابعين و بيش از چهل نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند .
2 ـ حديث « أحبّ الخلق »
امام علي ( عليه السلام ) كسي است كه طبق نصّ نبوي : « احبّ الخلق الي الله » است .
ترمذي به سند خود از انس بن مالك نقل مي كند : مرغ برياني نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود . عرض كرد : خدايا ! محبوبترين خلق نزد خودت را نزد من بفرست تا با من در اين غذا شركت كند . در اين هنگام علي ( عليه السلام ) وارد شد و با او در غذا شركت كرد . ( 1 )
اين حديث صحيح را نُه نفر از صحابه ، نود و يك نفر از تابعين و پنجاه نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند . هفت نفر از آنان نيز درباره اين حديث كتاب تأليف نموده اند و گروهي از آنان نيز حديث را از مسلّمات دانسته اند ؛ مانند : مسعودي در مروج الذهب ، ( 2 ) ابن عبد البرّ ، محمّد بن طلحه شافعي در مطالب السؤول ، ( 3 ) صفوري در نزهة المجالس و فضل بن روزبهان در ابطال الباطل .
اين حديث را مي توان از راه هايي تصحيح نمود :
الف ـ عدالت و وثاقت راويانش .
ب ـ تصحيح جماعتي از علماي اهل سنت ؛ مانند : حاكم نيشابوري و قاضي عبدالجبار معتزلي .
ج ـ به شعر در آمدن حديث كه دلالت بر اشتهار آن دارد .
استاد احمد حسن باقوري مصري مي گويد : « اگر كسي از تو سؤال كند كه به چه دليل مردم عليّ ( عليه السلام ) را دوست دارند ، تو بايد در جواب بگويي : اين دوستي از حديث نبوي شأن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 595 .
2 . مروج الذهب ، ج 1 ، ص 711 .
3 . مطالب السؤول ، ص 42 .
51 |
گرفته است ، زيرا طبق نصّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عليّ محبوب ترين فرد نزد خداست . » ( 1 )
3 ـ امام علي ( عليه السلام ) ميزان ايمان و نفاق
امام علي ( عليه السلام ) فرمود : « لا يحبّني الاّ مؤمن و لا يبغضني الاّ منافق » ؛ « دوست ندارد مرا مگر مؤمن و مبغوض ندارد مرا مگر منافق . »
اين حديث را هشت نفر از صحابه وحدود چهل نفر ازعلماي اهل سنت نقل كرده اند ، مانند مسلم در صحيح ، ( 2 ) ترمذي در صحيح ، ( 3 ) احمد در مسند ( 4 ) و ابن ماجه در سنن . ( 5 )
4 ـ امام علي ( عليه السلام ) برادر معنوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
جابر بن عبدالله و سعيد بن مسيّب مي گويند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بين اصحابش عقد اخوت بست و تنها رسول خدا ، ابوبكر ، عمر و عليّ باقي ماندند ، آن گاه بين ابوبكر و عمر عقد اخوت بست و سپس به علي ( عليه السلام ) فرمود : « تو برادر من و من برادر تو ام . »
اين حديث را چهارده نفر از صحابه و حدود چهل نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند ؛ امثال : ترمذي در صحيح ( 6 ) و حاكم در مستدرك . ( 7 )
5 ـ امام علي و باز بودن درب خانه او به مسجد
احمد بن حنبل از زيد بن ارقم نقل مي كند كه : گروهي از اصحاب ، درهايي را ازمنزلشان به مسجد باز نموده بودند ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « همه درها بسته شود ، غير از درب خانه علي . »
آن گاه فرمود : « من درب ها را از جانب خود نبستم و باز نگذاشتم ، بلكه مأمور شدم و به مأموريتم عمل نمودم . » ( 8 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عليّ امام الائمة ، ص 107 .
2 . صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 120 ، ح 131 ، كتاب الإيمان .
3 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 601 ، ح 3736 .
4 . مسند احمد ، ج 1 ، ص 135 ، ح 643 .
5 . سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 42 ، ح 114 .
6 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 595 ، ح 3720 .
7 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 16 ، ح 4289 .
8 . مسند احمد ، ج 4 ، ص 369 .
52 |
ترمذي نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « درب ها را به مسجد ، ببنديد ، جز درب خانه علي . » ( 1 )
اين حديث را حدود دوازده نفر از صحابه و سي نفر از علماي عامه نقل كرده اند .
6 ـ امام علي ( عليه السلام ) و ردّ شمس
ابوهريره مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حالي كه سرش در دامان علي ( عليه السلام ) بود خوابيد ، نماز عصر را نخوانده بود كه خورشيد غروب كرد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه بيدار شد بر او دعا كرد ، خورشيد بازگشت ، علي ( عليه السلام ) نماز عصر را در وقت خود به جاي آورد ، آن گاه خورشيد بازگشت . ( 2 )
اين حديث را نُه نفر از صحابه و چهل نفر از علماي عامه نقل كرده اند كه ده نفر از آنها درباره اين حديث كتاب تأليف نموده و حدود سيزده نفر نيز آن را تصحيح كرده اند ؛ امثال : ابوجعفر طحاوي ، ( 3 ) طبراني ، ( 4 ) بيهقي ، ( 5 ) هيثمي ( 6 ) و قسطلاني . ( 7 )
7 ـ امام علي ( عليه السلام ) و ابلاغ سوره برائت :
ابو رافع مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ابوبكر را براي ابلاغ سوره برائت به مكه فرستاد . جبرئيل بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد و گفت : سوره را يا بايد خودت ابلاغ كني يا كسي كه از توست . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عليّ ( عليه السلام ) را به دنبال او فرستاد . علي ( عليه السلام ) بين مكه و مدينه به او رسيد ، سوره را از او گرفته و بر مردم قرائت نمود . ( 8 )
اين حديث را هفتاد و سه نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند كه برخي از آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ترمذي ، ج 5 ، ص 641 .
2 . الخصائص الكبري ج 2 ص 324 .
3 . كشف الرمس ، سيوطي ، ص 29 .
4 . همان ، ص 34 .
5 . همان .
6 . مجمع الزوائد ، ج 8 ، ص 279 .
7 . المواهب اللدنية ، ج 1 ، ص 358 .
8 . در المنثور ، ج 3 ، ص 210 .
53 |
عبارت است از : احمد بن حنبل در مسند ، ( 1 ) ابن ماجه در سنن ( 2 ) و ترمذي در صحيح . ( 3 )
8 ـ امام علي ( عليه السلام ) مولود كعبه
حاكم نيشابوري مي گويد : « در اخبار متواتر آمده است كه فاطمه دختر اسد ، امير المؤمنين علي بن ابي طالب ـ كرّم الله وجهه ـ را داخل كعبه زاييد . » ( 4 )
اين حديث را هفده نفر از علماي اهل سنت نقل كرده ، دوازده نفر به تواتر يا شهرت آن تصريح نموده و نه نفر نيز به اختصاص اين فضيلت به امام علي ( عليه السلام ) تصريح كرده اند .
9 ـ امام علي ( عليه السلام ) و گرفتن لواء
بريده اسلمي از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه فرمود : « فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسول را دوست دارد . روز بعد ابوبكر و عمر منتظر بودند كه آنها را صدا زند ، ولي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عليّ ( عليه السلام ) را در حالي كه درد چشم داشت صدا زد و آب دهان در چشم او ماليد ، آن گاه پرچم را به دست او داد و عده اي نيز با او حركت كردند . » ( 5 )
10 ـ امام علي ( عليه السلام ) اولين مسلمان و مؤمن
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به فاطمه ( عليها السلام ) فرمود : « عليّ اوّلين نفر از اصحاب من است كه اسلام آورد . » ( 6 )
11 ـ امام علي ( عليه السلام ) اولين نمازگزار با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
حاكم نيشابوري به سندش از امام علي ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود : « با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هفت سال قبل از ديگران عبادت كردم . » ( 7 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد ، ج 4 ، ص 165 .
2 . سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 44 .
3 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 636 .
4 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 550 ، ح 6044 .
5 . تاريخ طبري ، ج 3 ، ص 93 .
6 . مسند احمد ، ج 5 ، ص 662 ، ح 19796 .
7 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 112 .
54 |
12 ـ امام علي ( عليه السلام ) اعلم صحابه
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « من خانه حكمت و عليّ درب آن است . » ( 1 )
و نيز فرمود : من خانه علم و عليّ درب آن است ، هر كس كه اراده علم مرا دارد بايد از درب آن وارد شود . » ( 2 )
امر ششم : وجود روايات فراوان در مرجعيّت ديني اهل بيت ( عليهم السلام )
از روايات نيز مي توان مرجعيّت ديني اهل بيت ( عليهم السلام ) را استفاده نمود كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي كنيم :
1 ـ حديث ثقلين
ترمذي از جابربن عبدالله انصاري نقل مي كند كه : در حجة الوداع روز عرفه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم در حالي كه بر شتر خود سوار بود و خطبه مي خواند . شنيدم كه فرمود : اي مردم ! من در ميان شما دو چيز گران بها مي گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد : كتاب خدا و عترتم . ( 3 )
مضمون اين حديث را سي و چهار نفر از صحابه نقل كرده اند و نيز دويست و شصت و شش نفر از علماي اهل سنت در كتب خود به آن اشاره نموده اند .
2 ـ حديث « انا مدينة العلم »
حاكم نيشابوري به سند خود از جابر نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « من شهر علم و علي درب آن است ، هر كس كه اراده كرده است شهر علم را دريابد بايد از درب آن وارد شود . » ( 4 )
مضمون اين حديث را ده نفر از صحابه پانزده نفر از تابعين و ده ها نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 637 .
2 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 127 .
3 . صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 621 .
4 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 136 .
55 |
3 ـ حديث سفينه
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است ، هر كس از آن تخلف كند در آتش قرار خواهد گرفت . » ( 1 )
اين حديث را هشت نفر از صحابه ؛ هفت نفر از تابعين و صد و پنجاه نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند .
4 ـ حديث امان
حاكم نيشابوري از ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « ستارگان ، امان بر اهل زمين اند . از غرق شدن و اهل بيت من امان اين امت از اختلاف اند ، اگر قبيله اي از عرب با اهل بيتم مخالفت نمايند بين خودشان اختلاف شده و از گروه شيطان محسوب خواهند شد . » ( 2 )
اين حديث را گروه زيادي از علماي اهل سنت نقل كرده اند .
5 ـ حديث : « عليّ مع الحقّ »
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « خدا رحمت كند عليّ را ، با خدايا ! هر جا علي است حق را با او قرار بده . » ( 3 )
حاكم نيشابوري از ام سلمه نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : عليّ با قرآن و قرآن باعليّ است ، اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند . » ( 4 )
اين حديث را بيست و سه نفر از صحابه و ده ها نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند .
آيات و رواياتي كه در شأن اهل بيت ( عليهم السلام ) ذكر شدند تنها فضيلتي براي آنان محسوب مي شود بلكه از آنجا كه اين فضائل انحصاري آنان است دلالت بر افضليت و برتري آنان بر ديگران دارد ، وطبق نصّ عدّه اي از اهل سنت همچون ابن تيمير امامت حقّ افضل امت است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهاية ابن اثير ، ماده زخّ .
2 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 149 .
3 . همان ، ص 135 و صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص 592 .
4 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 34 .
56 |
امر هفتم : وجود روايات فراوان در مدح شيعه
در مصادر حديثي اهل سنت روايات بسياري مي يابيم كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) پيروان اهل بيت ( عليهم السلام ) را تحت عنوان شيعيان علي ( عليه السلام ) مورد مدح و ستايش قرار داده است ، اينك به برخي از آنها اشاره مي كنيم :
جابر بن عبدالله انصاري مي گويد : نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوديم كه عليّ ( عليه السلام ) وارد شد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « قسم به كسي كه جانم به دست اوست همانا اين ( علي ) و شيعيان او قطعاً كساني هستند كه روز قيامت به فوز بهشت و سعادت نائل خواهند شد . » ( 1 )
امام عليّ ( عليه السلام ) فرمود : « رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به من فرمود : تو و شيعيانت در بهشت خواهيد بود . » ( 2 )
اين مضمون را حدود سي و چهار نفر از علماي اهل سنت نقل كرده اند كه برخي از آنها عبارت اند از : ابن عساكر ، ابن حجر ، ابن اثير ، طبراني ، هيثمي ، حاكم نيشابوري ، سيوطي ، ابن حجر ، بلاذري ، طبري ، خطيب بغدادي ، علامه مناوي ، متقي هندي ، آلوسي و شوكاني .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در المنثور ، ج 6 ، ص 589 .
2 . ترجمة الامام علي بن ابي طالب ، ابن عساكر ، ج 2 ، ص 345 ، رقم 845 .