بخش 3

تاریخ شیعه شیعه در عصر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) برنامه شیعه در زمان رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) 1 ـ بیعت با امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) 2 ـ سرودن شعر در دفاع از ولایت 3 ـ کار عملی در تثبیت ولایت شیعه هنگام وفات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) شیعه در ایام خلافت ابوبکر 1 ـ کاندیدا کردن امام علی ( علیه السلام ) 2 ـ تحصّن شیعیان در خانه فاطمه زهرا ( علیها السلام ) متخلفین از بیعت ابی بکر 3 ـ موضع گیری ها در دفاع از ولایت 4 ـ سکوت معنادار 5 ـ مخالفت عملی شیعه در ایّام خلافت عمر بن خطاب شیعه در ایام خلافت عثمان شیعه در ایام امامت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) جنایات معاویه بر شیعه در اواخر حکومت امام علی ( علیه السلام )


57


تاريخ شيعه

در بحث ظهور شيعه به عواملي چند اشاره كرده و گفتيم كه مؤسس شيعه خداوند متعال است ، زيرا در قرآن كريم ، علي ( عليه السلام ) را به عنوان وليّ و سرپرست ، بعد از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) معيّن كرده و مردم را به پيروي از او دعوت نموده است . نه تنها علي ( عليه السلام ) بلكه با معرفي كردن اهل بيت عصمت و طهارت به عنوان افراد معصوم ، همه را به پيروي از آن بزرگواران فراخوانده است . و در طول 23 سال بعثت ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز مردم را به پيروي از امام علي ( عليه السلام ) و التزام به امامت و ولايت آن حضرت و امامت يازده امام بعد از او فرمان داده است . آيا در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كساني بوده اند كه علي ( عليه السلام ) را به اين عنوان پذيرفته و او را وليّ و جانشين بعد از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قبول كرده باشند ؟ وضعيت شيعيان و پيروان علي ( عليه السلام ) در طول تاريخ اسلام تا اين زمان چگونه بوده است ؟

شيعه در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

گروهي از صحابه در زمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) با شنيدن آيات و روايات در امر امامت و ولايت و خلافت امام علي ( عليه السلام ) ، بعد از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، به او اعتقاد پيدا كرده زعامت و امامت او را پذيرفتند و از ارادتمندان آن حضرت قرار گرفتند . اين گروه از همان زمان به « شيعه علي ( عليه السلام ) » معروف شدند :

1 ـ ابوحاتم رازي مي گويد : « اوّلين لقب و كلمه اي كه در عهد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ظهور


58


كرد كلمه « شيعه » بود . اين كلمه ، لقب چهار نفر از صحابه بوده است كه عبارتند از : ابوذر ، سلمان ، مقداد و عمّار . » ( 1 )

2 ـ ابن خلدون مي نويسد : « جماعتي از صحابه ، شيعه علي بودند و او را سزاوارتر از ديگران به خلافت مي دانستند . » ( 2 )

3 ـ استاد محمّد كردعلي مي گويد : « گروهي از بزرگانِ صحابه ، معروف به مواليان علي ( عليه السلام ) در عصر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بودند از آن جمله سلمان فارسي است كه مي گفت : ما با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بيعت كرديم بر خيرخواهي مسلمانان و اقتدا به علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) و مواليان او . و ابي سعيد خدري است كه گفت : مردم به پنج كار امر شدند ؛ چهار تا را انجام دادند و يكي را ترك نمودند . از او سؤال شد آنچه را كه ترك نمودند چه بود ؟ او در جواب گفت : ولايت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) . از او سؤال شد آيا ولايت با چهار عمل ديگر واجب است ؟ پاسخ داد : آري . و ابوذر غفاري ، عمار بن ياسر ، حذيفة بن يمان ، ذي الشهادتين خزيمة بن ثابت ، ابي ايوب انصاري ، خالد بن سعيد بن عاص و قيس بن سعد بن عباد . » ( 3 )

4 ـ دكتر صبحي صالح مي نويسد : « در ميان صحابه حتي در عصر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) براي علي ( عليه السلام ) پيروان و شيعياني بوده است ؛ از آن جمله مي توان ابوذر غفاري ، مقداد بن اسود ، جابر بن عبدالله ، ابي بن كعب ، ابوالطفيل عامر بن واثله ، عباس بن عبدالمطلب و تمام فرزندان او ، عمار ياسر و ابوايوب انصاري را نام برد . » ( 4 )

5 ـ استاد محمّد عبدالله عنّان مي گويد : « اين اشتباه است كه بگوييم شيعه براي اولين بار هنگام جدايي خوارج ظهور پيدا كرده است بلكه ظهور شيعه در عصر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است . » ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابي حاتم رازي ، حاضر العالم اسلامي ، ج 1 ، ص 188 .

2 . تاريخ ابن خلدون ، ج3 ، ص364 .

3 . خطط الشام ، ج 5 ، ص 251 .

4 . النظم الاسلامية ، ص 96 .

5 . روح التشيع ، ص 20 .


59


برنامه شيعه در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )

شيعيان در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بعد از آن كه از ولايت و جانشيني امام علي ( عليه السلام ) اطلاع يافتند درصدد تثبيت اين مقام و ولايت از راه هاي مختلف برآمدند كه از آن جمله است :

1 ـ بيعت با اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در روز غدير خم

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز غدير خم خطبه اي ايراد كرد و در آن ، مقام و منصب علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را براي خلافت ابلاغ نمود ، آنگاه فرمود : « آگاه باشيد ! بعد از پايان خطبه ام شما را دعوت مي كنم كه با علي ( عليه السلام ) دست داده و بر امامت او بيعت نماييد . » ( 1 )

2 ـ سرودن شعر در دفاع از ولايت

حسان بن ثابت بعد از واقعه غدير از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اجازه خواست تا نصب امام علي ( عليه السلام ) به ولايت را به شعر درآورد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز به او اجازه داد ، آن گاه واقعه غدير را چنين سرود :

يناديهم يوم الغدير نبيّهم * * * بخمّ وأسمع بالرسول منادياً

فقال له قم يا عليّ فانّني * * * جعلتك من بعدي اماماً وهادياً

تا آخر شعر . ( 2 )

3 ـ كار عملي در تثبيت ولايت

از جمله كارهايي كه پيروان امام علي ( عليه السلام ) در جهت تثبيت امامت و ولايت آن حضرت انجام دادند اين بود كه شهادت به ولايت او را بعد از شهادت به رسالت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اذانشان به عنوان تبرك ، نه به قصد جزئيت ، مي گفتند تا از اين راه ، هم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احتجاج ، ج1 ، ص155

2 . الغدير ، ج 2 ، ص 34 .


60


اعتقادشان را به ولايت محكم كنند و هم به ديگران گوشزد نمايند .

شيخ عبدالله مراغي مصري نقل مي كند : « در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سلمان فارسي در اذان و اقامه نمازش شهادت به ولايت را بعد از شهادت به رسالت مي گفت . شخصي بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شد و عرض كرد : اي رسول خدا ! چيزي شنيدم كه تاكنون نشنيده بودم . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود آن چيست ؟ عرض كرد سلمان در اذانش بعد از شهادت به رسالت ، شهادت به ولايت مي گويد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : نيكي و خير شنيده اي . » . ( 1 )

و نيز نقل مي كند كه شخصي بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شد و عرض كرد : اي رسول خدا ! اباذر در اذان ، بعد از شهادت به رسالت ، شهادت به ولايت عليّ ( عليه السلام ) يعني : « أشهد أنّ علياً وليّ الله » مي گويد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : همينطور است . آيا فراموش كرديد گفتار مرا در روز غدير خم « من كنت مولاه فعليّ مولاه » پس هركس پيمان شكني كند برضرر خود چنين كرده است . » ( 2 )

شيعه هنگام وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

شيعيان هنگام وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با توجه به دستورهاي آن حضرت درصدد تثبيت و تنفيذ دستورات برآمدند ، از آن جمله :

1 ـ با تأكيد و اصرار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آوردن دوات و قلم براي نوشتن وصيت ، در آن دسته و جماعتي بودند كه اصرار به آوردن دوات و قلم داشتند تا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وصيت خود را مكتوب دارد ، ولي از آن جا كه طرف مقابل قوي بود نتوانستند اين دستور را عملي سازند .

2 ـ بعد از آنكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به جهت عمل نكردن به دستورش جمعيّت را از خود دور كرد ، افرادي از شيعيانِ امام علي ( عليه السلام ) امثال مقداد و ابوذر را نزد خود نگاه داشت ، آنگاه وصيت خود را نسبت به امامان بعد از خود نزد آنان مطرح نمود . ( 3 )

3 ـ بنابر نقل مظفر در « السقيفة » پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گروهي از شيعيان و ارادتمندان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السلافة في امر الخلافة ، شيخ مراغي

2 . همان .

3 . كتاب سليم بن قيس هلالي ، ج 2 ، ص 658 .


61


امام علي ( عليه السلام ) را هنگام فرستادن لشكر اسامه به جنگ و مقابله با لشكر روم نزد خود نگاه داشت ، تا چنانچه مرگ او فرا رسيد اين چند نفر با بيعت با امام علي ( عليه السلام ) خلافت و حكومت را براي آن حضرت تمام كنند ، ولي متأسفانه عمر ، ابوبكر و برخي ديگر با تخلّف از لشكر اسامة بن زيد اين نقشه و تدبير عالي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را برهم زدند تا مبادا خلافت از دست آنان گرفته شود .

4 ـ هنگامي كه برخي ، به جهت رسيدن به ملك و سلطنت بعد از فوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سقيفه بني ساعده رفته و مشغول تقسيم قدرت يا تصاحب آن براي خود بودند ، در حالي كه جنازه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هنوز دفن نشده بود ، شيعيان به پيروي امامشان علي ( عليه السلام ) مشغول دفن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و عزاداري براي آن حضرت بودند .

شيعه در ايام خلافت ابوبكر

شيعيان بعد از وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نيز به تلاش خود در راه عملي كردن دستور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در رابطه با امام علي ( عليه السلام ) ادامه دادند ، و در اين راه اقداماتي انجام دادند كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم :

1 ـ كانديدا كردن امام علي ( عليه السلام ) براي بيعت

از آن جا كه شيعيان سفارش هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در حقّ امام علي ( عليه السلام ) ديده و شنيده بودند و معتقد به امامت و جانشيني امام علي ( عليه السلام ) بعد از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، از جانب خداوند و رسول ( صلّي الله عليه وآله ) بودند ، از اين رو بعد از وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فوراً طرح كانديدا كردن امام را براي بيعت مطرح نمودند . عباس بن عبدالمطلب به امام علي ( عليه السلام ) مي گويد : « أمدد يدك أبايعك يبايعك الناس » ؛ دستانت را به من بده تا با تو بيعت كنم و مردم نيز با تو بيعت خواهند كرد .

2 ـ تحصّن شيعيان در خانه فاطمه زهرا ( عليها السلام )

شيعيان بعد از واقعه سقيفه و تمام شدن خلافت به نفع ابوبكر ، به عنوان اعتراض به خانه حضرت زهرا ( عليها السلام ) آمده در آنجا تحصن كردند تا ضمن اعتراض به عمل انجام شده ،


62


بر امامت و ولايت به حقّ امام علي ( عليه السلام ) صحّه بگذارند .

عمر بن خطاب مي گويد : « انّه كان من خبرنا حين توفّي الله نبيّه انّ عليّاً والزبير ومن معهما تخلّفوا عنّا في بيت فاطمة » ، ( 1 ) از جمله اتفاقاتي كه بعد از وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) افتاد آن كه علي و زبير و گروهي كه با آن دو بودند از بيعت و همكاري با ما سرپيچي كرده در خانه فاطمه تحصن نمودند .

متخلفين از بيعت ابي بكر

1 ـ سلمان فارسي

2 ـ عمار ياسر

3 ـ براء بن عازب

4 ـ ابان بن سعيد

ابن اثير مي گويد : « وكان أبان أحد من تخلّف عن بيعة أبي بكر لينظر ما يصنع بنوهاشم ، فلمّا بايعوه بايع » ، ( 2 ) ابان از جمله كساني بود كه از بيعت با ابوبكر سر باز زد تا ببيند بني هاشم چه مي كنند ؛ بعد از آن كه ديد بني هاشم بيعت كردند او نيز بيعت نمود .

5 ـ خالد بن سعيد

ابن اثير مي گويد : « خالد و برادرش ابان از بيعت با ابوبكر سرباززدند و به بني هاشم خطاب كرده گفتند همانا شما خانداني ريشه دار و اصيل ايد كه افراد شايسته اي را به جامعه تحويل داده است و ما به دنبال شماييم . بعد از آن كه بني هاشم با ابوبكر ـ با تهديد و زور ـ بيعت كردند اين دو برادر ـ خالد و ابان ـ نيز بيعت نمودند . » ( 3 )

6 ـ أبُيّ بن كعب

اوازجمله كساني بودكه هرگزباابوبكربيعت نكرد وشوراي سقيفه رابي ارزش خواند . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسند احمد ، ج 1 ، ص 55 ؛ تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 466 ؛ تاريخ ابن اثير ، ج 2 ، ص 124 و . . . .

2 . اسدالغابة ، ابن اثير ، ج 1 ، ص 53 .

3 . اسدالغابة ، ج 1 ، ص 656 .

4 . الفصول المهمة ، ص 180 .


63


ابونعيم اصفهاني در كتاب « حلية الاولياء » از قيس بن سعد نقل مي كند :

« وارد مدينه شدم تا با ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ملاقات كنم ، علي الخصوص خيلي علاقه داشتم كه ابيّ را ملاقات نمايم ، وارد مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شدم و در صف اوّل به نماز ايستادم ، ناگهان مردي را ديدم كه نماز خود را تمام كرد و شروع به حديث گفتن نمود . گردن ها به سوي او كشيده شد تا بياناتش را بشنوند . او سه بار گفت : سران اين امّت گمراه شدند و آخرتشان تباه شد ، ولي من دلم به حال آنها نمي سوزد ، بلكه به حال مسلماناني مي سوزد كه به دست آنان گمراه شدند . » ( 1 )

و نيز آورده است :

« ابيّ بن كعب ـ كه شاهد انحراف مردم از قطب اصلي رهبري اسلامي بود و از اين وضع رنج مي برد ـ مي گفت : « روزي كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) زنده بود همه متوجّه يك نقطه بودند ولي پس از وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) صورت ها به چپ و راست منحرف گرديد . » ( 2 )

7 ـ ابوذر غفاري .

8 ـ مقداد بن اسود .

9 ـ عباس بن عبدالمطلب و جماعتي از بني هاشم و جمعي از مهاجرين و انصار . ( 3 )

3 ـ موضع گيري ها در دفاع از ولايت

شيعيان بعد از آنكه تحصّنشان توسط عمر بن خطاب بر هم خورد ، وارد مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شده درصدد احتجاج و اقامه حجت بر مردم آمدند ، تا آنان را از اين خواب غفلت بيدار سازند . اينك به موضع گيري هاي برخي از آنان اشاره مي كنيم :

الف ـ فضل بن عباس در ضمن سخنان خود خطاب به مردم فرمود : « . . وصاحبنا أولي بها منكم » ، ( 4 ) صاحب ما ـ علي ( عليه السلام ) ـ به خلافت ، از شما سزاوارتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حلية الاولياء ، ج 1 ، ص 252 .

2 . همان ، ج 1 ، ص 254 .

3 . تاريخ ابي الفداء ، ج 1 ، ص 156 .

4 . تاريخ يعقوبي ، ج 2 ، ص 103 .


64


ب ـ مقداد بن اسود مي گويد : « واعجباً لقريش ودفعهم هذا الأمر عن أهل بيت نبيّهم وفيهم أوّل المؤمنين . . . » ؛ ( 1 ) عجب دارم از قريش كه چگونه خلافت را از اهل بيت نبيّشان گرفت درحالي كه درميان آنان كسي است ـ علي ( عليه السلام ) ـ كه اول مؤمن به پيامبر است .

ونيز مي فرمود : « معرفة آل محمّد برائة من النار ، وحبّ آل محمّد جواز علي الصراط ، والولاء لآل محمّد أمان من العذاب » ، ( 2 ) شناخت و معرفت آل محمّد برائت از عذاب ودوستي آنان جواز و مجوز عبور از پل صراط ، وولايت آنان امان از عذاب جهنم است .

ج ـ سلمان فارسي در دفاع از خاندان عصمت و طهارت خطاب به مردم مي گويد : « اي مردم ! همانا آل محمّد از خاندان نوح ، آل ابراهيم و از ذريه اسماعيل است . آنان عترت پاك و هدايتگر محمّدند . آل محمّد را به منزله سر از بدن ، بلكه به منزله دو چشم از سر بدانيد ؛ زيرا آنان نسبت بشما مانند آسمان سربرافراشته ، كوههاي نصب شده ، خورشيد روشني بخش و درخت زيتون اند ، . . » ( 3 )

و در جايي ديگر خطاب به مردم مي فرمايد : « مي بينم كه علي ( عليه السلام ) بين شماست ولي دست به دامان او نمي زنيد ، قسم به كسي كه جانم به دست قدرت اوست ، كسي بعد از عليّ ( عليه السلام ) از اسرار پيامبرتان خبر نمي دهد . » ( 4 )

بعد از واقعه سقيفه خطاب به مردم فرمود : « كرداز و ناكردازلو ، او بايعوا علياً لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم » ؛ ( 5 ) كرديد آنچه نبايد مي كرديد ، و نكرديد آنچه را كه بايد مي كرديد ، اگر با علي ( عليه السلام ) بيعت مي كرديد نعمت فراواني براي شما از آسمان و زمين جاري بود .

د ـ ابوذر غفاري مي گويد : « أصبتم قناعة وتركتم قرابة ، لو جعلتم هذا الأمر في

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 2 ، ص 114 .

2 . سنن ابن ماجه ، ج 2 ، ص 127 .

3 . تاريخ يعقوبي ، ج 2 ، ص 171 .

4 . انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 183 .

5 . انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 591 .


65


أهل بيت نبيّكم ما اختلف عليكم اثنان » ؛ ( 1 ) به كم قناعت كرديد ، و قرابت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را رها ساختيد ، اگر امر خلافت را در اهل بيت نبيّتان قرار مي داديد هرگز دو نفر هم در ميان شما اختلاف نمي كرد .

هـ ـ أبيّ بن كعب : ذهبي نقل مي كند : « يكي از انصار از ابي بن كعب پرسيد ابي ! از كجا مي آيي ؟

پاسخ داد از منزل خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

گفتند : وضع آنان چگونه است ؟

گفت : چگونه مي شود وضع كساني كه خانه آنان تا ديروز محلّ رفتوآمد فرشته وحي و كاشانه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، ولي امروز جنبوجوشي در آنجا به چشم نمي خورد و از وجود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خالي مانده است ، اين را گفت درحالي كه بغض گلويش را مي فشرد و گريه مجال سخن را به او نمي داد ، بطوري كه وضع او حضّار را نيز به گريه واداشت . » ( 2 )

و ـ بريدة بن خضيب اسلمي : ذهبي در ترجمه او مي نويسد : « بعد از غصب خلافت از طرف ابوبكر بريده خطاب به ابوبكر كرده گفت : {  إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ } ، چه مصيبتهايي كه حق از طرف باطل كشيد اي ابوبكر . آيا فراموش كردي يا خودت را به فراموشي مي زني ؟ كسي تو را گول زده يا نفست تو را گول زده است ؟ آيا به ياد نداري كه چگونه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ما را امر نمود كه علي ( عليه السلام ) را اميرالمؤمنين بناميم ، آيا ياد نداري كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اوقات مختلف ، اشاره به علي كرده و فرمود : اين ، اميرمؤمنين ، و قاتل ظالمين است . از خدا بترس و نفس خود را محاسبه كن قبل از آنكه وقت بگذرد و خودت را از آنچه باعث هلاكت نفس است نجات بده . و حقّ را به كسي كه از تو به آن سزاوارتر است واگذار ، و در غصب آن پافشاري مكن ، برگرد ، تو مي تواني برگردي ، تو را نصيحت كرده و به راه نجات راهنمايي مي كنم ، كمك كار ظالمين مباش . » ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 6 ، ص 5 .

2 . الدرجات الرفيعه ، ص 325 .

3 . همان ، ص 403 .


66


4 ـ سكوت معنادار

از جمله موضع گيري هاي شيعيان در خلافت ابوبكر و عمر و عثمان سكوت معنادار آنان بود ؛ زيرا از طرفي حقّ را با عليّ ( عليه السلام ) دانسته و ديگران را لايق مقام خلافت نمي دانستند . از طرف ديگر مصالح اسلام و مسلمين را در نظر مي گرفتند ، كساني كه به تعبير اميرالمؤمنين ، تازه مسلمان اند . از طرف سوم دشمنان داخلي و خارجي را در كمين مي ديدند ، لذا با يك جمع بندي سكوت را بر هر چيز ديگر ترجيح مي دانند . به اين معنا كه دست به شمشير نبرند و براي گرفتن حقّ اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) اقدامي انجام ندهند ، ولي اين بدان معنا نبود كه سكوت مطلق داشته باشند ، زيرا حقّ هيچگاه نبايد بطور مطلق خاموش بماند ، بلكه در هر موردي كه صلاح مي ديدند از راه هاي مختلف حقانيت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) را گوشزد مي كردند .

5 ـ مخالفت عملي

در برخي از موارد نيز عملا با خليفه غاصب مقابله مي كردند كه مي توان يك نمونه از آنرا اقدام عملي مالك بن نويره در ندادن زكات به نماينده ابوبكر ، خالد بن وليد دانست ؛ زيرا او معتقد بود كه ابوبكر شايسته خلافت نيست و دادن زكات به نماينده او كمك به ظالم است ؛ ازاين رو از دادن زكات به او سرپيچي كرد . . .

نمونه ديگر از مخالفت عملي را مي توان هجرت بلال از مدينه دانست ؛ زيرا بلال به خاطر منصب مهمّي كه نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) داشت ، احساس كرد كه اگر در مدينه بماند بايد براي خليفه وقت اذان گو باشد ، و از آن جا كه اذان او در حقيقت تأييد خلافت غاصب است ، به همين خاطر مصلحت را در آن ديد كه از مدينه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به محلّي دور هجرت كند تا از او بهره برداري سياسي نشود و در آنجا بود تا از دار دنيا رحلت كرد . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسدالغابة ، ترجمه بلال .


67


شيعه در ايّام خلافت عمر بن خطاب

عمر بن خطاب با توجه به نقش مهمّي كه در دوران خلافت ابوبكر داشت ، به خلافت رسيد و بدين جهت با مخالفت روبرو نشد . امام علي ( عليه السلام ) و شيعيان با اين اقدام مخالف بودند ، امّا بيعت سريع مردم ، فرصتي براي مخالفت امام و شيعيان باقي نگذاشت . سابقه رفتار تند عمر در دوران خلافت ابوبكر ، زمينه هرگونه مخالفت عملي را منتفي مي ساخت . ( 1 )

علي ( عليه السلام ) اگرچه ميراث خويش را برباد رفته و خود را شايسته رهبري مي دانست ، ولي براي حفظ موقعيّت حسّاس جهان اسلام ، هم چنان سكوت توأم با بيان حقّ و حقيقت ، و تذكّر به حقانيّت خود را ادامه مي داد .

شيعيان نيز همانند اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) سكوت معناداري داشتند ، آنها اگرچه سكوت كرده و به جهت حفظ اسلام و وحدت مسلمين دست به اقدامي عملي عليه حكومت وقت نمي زدند ولي با بيانات خود با آنان مخالفت ميورزيدند .

عمر بن خطاب در مجلسي گفت : « دليل قريش در انتخاب نكردن علي ( عليه السلام ) به خلافت اين بود كه آنان كراهت داشتند خلافت و نبوت در يك خاندان جمع شود . ابن عباس كه در آن مجلس بود در برابر اين سخن عمر موضع گيري كرده خطاب به او فرمود : قريش نسبت به آنچه كه خداوند نازل كرده بود كراهت داشتند . » ( 2 )

شيعه در ايام خلافت عثمان

عثمان شيوه دو خليفه پيشين را دنبال نكرد . ابتدا واليان عمر را از ولايات برداشت و بستگان خود را بر كار گماشت . حكم بن العاص را كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به طائف تبعيد كرده بود به مدينه برگرداند و خزانه مسلمين را به او سپرد . مروان بن حكم را مشاور خويش قرار داد و يك پنجم زكات شمال آفريقا را كه مبلغ دوميليون و پانصد و بيست هزار دينار بود به وي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ يعقوبي ، ج 2 ، ص 133 ؛ كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 135 .

2 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 12 ، ص 53 .


68


بخشيد و او را به دامادي خويش برگزيد .

وي از بيت المال بصره مبلغ ششصدهزار درهم به داماد ديگر خويش ، عبدالله بن خالد بن اسيد ، حواله كرد . عبدالله بن عامر ، پسردائي خويش را كه نوجواني بود به حكومت بصره انتخاب كرد . عبدالله بن سعد بن ابي سرح ، برادر رضاعي خود را ـ كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در فتح مكه به سبب ارتداد وي دستور قتلش را صادر كرده بود ـ به حكومت مصر و خراج آن سرزمين برگزيد . وليد بن عقبة بن ابي معيط برادر مادري خود را به كوفه فرستاد و پس از فساد و تباهي و شراب خواري او سعيد بن عاص ، فاميل ديگر خود ، را به آن شهر گماشت . سعيد با اعمال سياست اشرافيِ اموي و بيان اينكه سواد عراق از براي قريش است ، موجب اعتراض و شورش مردم كوفه گرديد . ( 1 )

در اين دوران علي ( عليه السلام ) و شيعيان در مقابل بدعت هاي عثمان و واليانش ساكت نمي نشستند .

ابن ابي الحديد مي نويسد : « بيشتر تاريخ نويسان و عالمان اخبار برآن اند كه عثمان ابتدا اباذر را به شام تبعيد كرد و بعد از آنكه معاويه از او به عثمان شكايت كرد او را به مدينه خواست و از مدينه ، به خاطر مخالفت با خليفه ، به ربذه تبعيد نمود . » ( 2 )

زماني كه ابوذر را به ربذه تبعيد كردند و علي ( عليه السلام ) و فرزندانش او را بدرقه نمودند ، ابوذر نگاهي به امام ( عليه السلام ) كرد و گفت وقتي شما و فرزندانت را مي بينم به ياد سخن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مورد شما مي افتم و گريه مي كنم . ( 3 )

و نيز از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كرد كه فرمود : « زود است كه شما را فتنه فرارسد ، اگر گرفتار آن شديد بر شما باد عمل به كتاب خدا و اقتدا به علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) . » ( 4 )

در زمان خلافت عثمان بر درب مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ايستاد و در خطبه اي كه ايراد كرد فرمود : « اي مردم ! محمّد وارث علم آدم و فضائل انبياست ، و علي بن ابي طالب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الاخبارالطوال ، ص 175 ؛ تاريخ يعقوبي ، ج 2 ، ص 164 ؛ مروج الذهب ، ج 1 ، ص 435 . . .

2 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 2 ، ص 316 .

3 . تاريخ يعقوبي ، ج 2 ، ص 173 .

4 . انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 118 .


69


وصيّ محمّد و وارث علم اوست . . . . » ( 1 )

بلاذري مي نويسد : « مقداد بن عمرو ، عمار بن ياسر ، طلحه و زبير با تعداد ديگري از اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به عثمان نامه نوشتند و او را به نكاتي چند تذكر دادند و او را از خدا ترساندند . و در ضمن تهديد كردند كه اگر به تذكرات آنان گوش فرا ندهد برضدّ او اقدام خواهند كرد . عمار نامه را گرفته نزد عثمان آورد . به مجرد اينكه صدر نامه را براي او خواند ، عثمان با غضب به او گفت : آيا تو از بين دوستانت جرأت خواندن نامه تهديدآميز را براي من داري ؟ عمار در جواب گفت : دليلش اين است كه ناصح ترين قوم خود به تو هستم . عثمان در جواب گفت : دروغ مي گوئي اي فرزند سميّه . عمّار گفت : به خدا سوگند من پسر سميه و فرزند ياسرم . سپس عثمان به غلامش دستور داد كه دست و پاي او را بشكنند . آنگاه با دو پايش درحالي كه در كفش بود شروع به لگدزدن به عمار كرد كه بر اثر آن « فتق » بر او عارض شد . » ( 2 )

شيعه در ايام امامت اميرالمؤمنين ( عليه السلام )

خلافت امام علي ( عليه السلام ) در اواخر سال سيوپنج هـ . ق . شروع شد و تقريباً چهار سال و نُه ماه ادامه يافت . شيعيان اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) هنگام بيعت عمومي با آن حضرت وقت را مناسب ديدند تا يادي از ولايت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) كرده مردم را به آن مقام شامخ تذكر دهند تا خواستند با آن حضرت بيعت كنند با انگيزه اي حقيقي باشد . از اين رو هنگام بيعت مردم با اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ، مالك بن حارث اشتر خطاب به مردم كرده فرمود : « اي مردم ! اين علي ( عليه السلام ) وصي اوصياء و وارث علم انبياست ، او كسي است كه بلاهاي بزرگ را به جان خريده و زحمت هاي فراواني در راه اسلام تحمل كرده است . او كسي است كه كتاب خدا به ايمان او شهادت داده و پيامبرش او را به بهشت رضوان بشارت داده است . كسي كه تمام فضائل در او جمع شده ، و احدي از گذشتگان و اهل اين زمان در سابقه و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 2 ، ص 170 .

2 . انساب الاشراف ، ج 5 ، ص 49 ؛ شرح ابن ابي الحديد ، ج 1 ، ص 239 .


70


علم و فضلش شك نكرده است . . . . » ( 1 )

خزيمة بن ثابت نيز پس از بيعت با امام علي ( عليه السلام ) مي گفت : « ما كسي را برگزيديم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) او را براي ما برگزيد . » ( 2 )

امام علي ( عليه السلام ) به كوفه آمد و آن شهر را محلّ اقامت خود ، به عنوان پايتخت ، انتخاب نمود ؛ تا آنكه بتواند تشيع را در عراق گسترش داده و خود را نيز به اهل عراق معرفي نمايد . از طرفي كوفه منطقه اي سوق الجيشي بود ، و چون كلّ عراق نيز به شام نزديك بود ، آن حضرت خواست تا علاوه بر عراق ؛ شام را نيز تحت نظر قرار دهد .

بعد از ورود امام علي ( عليه السلام ) به عراق ، مردم با ملاحظه امام علي ( عليه السلام ) به عنوان قهرمان سياست ، در مقابل استيلاي شاميان از او حمايت كردند و مدّتها از حاميان مذهبي امام علي ( عليه السلام ) بودند .

پس از جنگ جمل ، اصطلاح شيعه عليّ ( عليه السلام ) شامل همه كساني مي شد كه از علي ( عليه السلام ) در مقابل عائشه حمايت مي كردند . علاوه بر آن به اشخاص و گروه هاي غيرمذهبي كه به دلائل سياسي از علي ( عليه السلام ) حمايت مي كردند ، لفظ شيعه اطلاق مي گرديد .

در اين مفهوم وسيع بود كه كلمه شيعه در سند حكميّت در صفين به كار رفت . ده سال بعد ، زماني كه شيعيان شروع به تثبيت موقعيت اسمي خود كردند ، كوشش هايي براي جدايي حاميان علي ( عليه السلام ) صورت گرفت و بين حاميان مذهبي و غيرمذهبي وي تمايزي حاصل شد .

امام علي ( عليه السلام ) در طول چهار سال و نه ماه حكومت خويش ، اگرچه نتوانست جامعه اسلامي را به صورت اوّل خويش بازگرداند ، اما به موفقيت هاي مهمّي دست يافت كه عبارتند از :

1 ـ معرفي كردن شخصيت واقعي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي مردم .

2 ـ تبيين احكام فراموش شده اسلام .

3 ـ جلوگيري از بدعتها و تحريف هاي ديني درحدّ امكان .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ يعقوبي ، ج 2 ، ص 178 .

2 . المعيار والموازنة ، ص 51 .


71


4 ـ تصحيح و اصلاح احكامي كه به اشتباه براي مردم تبيين شده بود .

5 ـ تبيين مقدار زيادي از معارف ديني .

6 ـ تربيت شاگرداني جليل القدر مانند : اويس قرني ، كميل بن زياد ، ميثم تمار ، رشيد هجري و . . . .

در عصر حكومت امام علي ( عليه السلام ) اگرچه فشارها و حصرهاي سياسي از شيعه برطرف شد ، ولي درعوض مبتلا به جنگ هاي داخلي متعدد شدند و در اين جنگ ها نيز با گفتار و عمل دست از دفاع از اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) برنداشتند .

شيعيان با وجود شكست در جنگ ها براي دفاع از اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و مقابله با مخالفين آن حضرت ، دست از دفاع عقيدتي از آن حضرت ( عليه السلام ) برنداشتند .

أ ـ جنگ جمل

شيعيان عقيدتي در جنگ جمل به جهت آگاهي دادن مخالف و موافق به حقانيت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در خطبه ها و رجزهاي حماسي خود ، آن حضرت را به ديگران معرفي مي كردند .

ابوالهيثم بن تيهان كه بدري است مي گويد :

قل للزبير وقل لطلحة إنّنا * * * نحن الذين شعارنا الأنصار

إنّ الوصيّ إمامنا ووليّنا * * * برح الخفاء وباحت الأسرار ( 1 )

مردي از قبيله ازد به ميدان آمده مي گويد :

هذا عليّ وهو الوصيّ * * * أخاه يوم النجوة النبيّ

وقال هذا بعدي الوليّ * * * وعاه واع ونسي الشقيّ ( 2 )

حجر بن عدي كندي ، صحابي جليل القدر ، مي گويد :

يا ربّنا سلّم لنا عليّاً * * * سلّم لنا المبارك المضيّا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 1 ، ص 143 .

2 . همان ، ج 1 ، ص 144 .


72


المؤمن الموحّد التقيّا * * * لاخَطِل الرأي ولا غويّا

بل هادياً موفّقاً مهديّاً * * * واحفظه ربّي واحفظ النبيّا

فيه فقد كان له وليّاً * * * ثمّ ارتضاه بعده وصيّاً ( 1 )

زحر بن قيس جعفي مي گويد :

أضربكم حتّي تقرّوا لعليّ * * * خير قريش كلّها بعد النبيّ

من زانه الله وسمّاه الوصي * * * انّ الوليّ حافظاً ظهر الولي ( 2 )

ب ـ جنگ صفين

در جنگ صفين نيز شيعيان به طرق مختلف به دفاع از اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و حريم ولايت برآمدند .

عده اي با بيان خطبه ها ، به دفاع از مقام او برآمدند . ابن ابي الحديد مي گويد : « بعد از آنكه اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) مردم را در كوفه براي حركت به طرف صفين به جهت جنگ با معاويه جمع كرد ، عمرو بن حمق خزاعي ايستاد و امام علي ( عليه السلام ) را مورد خطاب قرار داده عرض كرد : « اي اميرمؤمنان ! من تو را به جهت خويشاوندي يا طلب مال ، يا سلطنت و جاه ، دوست ندارم بلكه دوستي من نسبت به تو از آن جهت است كه پنج خصلت در تو يافتم كه در ديگري نبوده است : تو پسرعموي رسول خدا و جانشين و وصيّ او هستي ، و پدر ذريه پيامبري كه در ميان ما به وديعت گذارده شده است . تو اول كسي هستي كه اسلام آورد ، و سهم تو در جهاد از همه بيشتر است . . . . » ( 3 )

امّ خير نيز در روز صفين در تحريك سپاهيان امام علي ( عليه السلام ) مي فرمود : « عجله كنيد ـ خداوند شما را رحمت كند ـ به ياري امام عادل و باتقواي باوفا و راستگو كه وصي رسول خداست . » ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 1 ، ص 145 .

2 . همان ، ج 1 ، ص 147 .

3 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 1 ، ص 281 .

4 . بلاغات النساء ، ص 67 .


73


برخي ديگر نيز با اشعار خود به دفاع از مقام ولايت برآمدند :

قيس بن سعد ، صحابي عظيم و سيد خزرج مي گويد :

وعليّ إمامنا وإمام * * * لسوانا أتي به التنزيل

يوم قال النبيّ من كنت مولا * * * ه فهذا مولاه خطب جليل

إنّ ما قاله النبيّ علي الأمّة * * * حتم ما فيه قال وقيل . ( 1 )

و نعمان بن عجلان انصاري نيز مي گويد :

كيف التفرق والوصيّ إمامنا * * * لا كيف إلاّ حيرة وتخاذلا

لاتغبنُنّ عقولكم ، لا خير في * * * من لم يكن عند البلابل عاقلا

وذوو معاوية الغويّ وتابعوا * * * دينَ الوصيّ لتحمدوه آجلا . ( 2 )

اينان در اشعار خود عمدتاً بر مسأله وصايت و جانشيني امام علي ( عليه السلام ) از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تأكيد داشتند .

برخي ديگر نيز پس از آنكه امام علي ( عليه السلام ) از صفين به كوفه بازگشت و خوارج از او جدا شدند ، در كنار امام علي ( عليه السلام ) ثابت قدم ماندند و بار ديگر با آن حضرت تجديد بيعت و عهد نمودند . از جمله عهد آنان اين بود كه به حضرت خطاب كرده عرض كردند : « ما دوست هر كسي هستيم كه تو دوست آني ، و دشمن هر كسي هستيم كه تو با آنان دشمني داري . » ( 3 )

عده اي ديگر با نوشتن نامه به معاويه او را مورد عتاب و سرزنش قرار داده مقام ولايت و خلافت به حق اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) را به او گوشزد مي كردند .

محمّد بن ابي بكر در نامه اي كه به معاويه مي نويسد ، مي گويد : « . . . واي بر تو ! چگونه خودت را در كنار علي ( عليه السلام ) قرار مي دهي ، كسي كه وارث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و وصيّ او و پدر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 2 ، ص 149 .

2 . همان .

3 . تاريخ طبري ، ج 5 ، ص 63 . انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 348 .


74


فرزندان اوست . كسي كه قبل از ديگران به او گرويد و آخرين كسي بود كه عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را شنيد . او را از اسرارش آگاه و در امرش شريك ساخت . » ( 1 )

دارميه حجونيه از زنان شيعه امام علي ( عليه السلام ) در برابر معاويه در بيان علل دوستي علي ( عليه السلام ) گفت : « من او را دوست دارم زيرا مساكين را دوست مي داشت و به واماندگان كمك مي كرد . او فقيه در دين بود و از بيان حق كوتاهي نمي نمود . او از جانب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ولايت داشت . . . . » ( 2 )

جنايات معاويه بر شيعه در اواخر حكومت امام علي ( عليه السلام )

از سال 39 هجري ، معاويه هجوم همگاني و گسترده اي را برعليه شيعيان اميرالمؤمنين آغاز نمود و با فرستادن افرادي خشن و بي دين براي سركوب شيعيان ، حيطه حكومت حضرت را مورد تاختوتاز قرار داد :

1 ـ نعمان بن بشير را با هزار نفر براي سركوب مردم عين التمر فرستاد .

2 ـ سفيان بن عوف را با شش هزار نفر براي سركوب مردم هيت و از آنجا به انبار و مدائن فرستاد .

3 ـ عبدالله بن مسعده بن حكمه فزاري كه از دشمنان اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) بود با هزاروهفتصد نفر به تيماء فرستاد .

4 ـ ضحاك بن قيس را با سه هزار نفر به واقعه براي غارت هركس كه در طاعت امام علي ( عليه السلام ) است فرستاد . و در مقابل ، حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) حجر بن عدي را با چهارهزار نفر براي مقابله با او فرستاد .

5 ـ عبدالرحمن بن قباث بن اشيم را با جماعتي به بلاد جزيره فرستاد ، كه حضرت كميل را براي مقابله با او فرستاد .

6 ـ حرث بن نمر تنوخي را نيز به جزيره فرستاد تا با هركس كه در اطاعت امام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ ابن اثير ، ج 3 ، ص 108 . وقعة صفين ، ص 118 .

2 . الوافدات من النساء علي معاويه ، ص 41 .


75


علي ( عليه السلام ) است مقابله كند كه در آن واقعه افراد زيادي كشته شدند . ( 1 )

7 ـ در سال 40 ، بُسر بن أرطاة را با لشكري به سوي مكه و مدينه و يمن فرستاد او هنگامي كه به مدينه رسيد ، عبيدالله بن عباس كه عامل مدينه از طرف امام علي ( عليه السلام ) بود ، از آنجا فرار كرده و در كوفه به حضرت ملحق شد ولي بُسر هر دو فرزند او را به شهادت رسانيد . ( 2 )

يكي ديگر از مناطقي كه سر راه « بُسر » مورد غارت قرار گرفت منطقه اي بود كه گروهي از قبيله همدان و شيعيان حضرت علي ( عليه السلام ) در آن جا سكونت داشتند . بُسر با حركتي غافلگيرانه به آنها حمله كرد . بسياري از مردان را كشت ، و تعدادي از زنان و فرزندان آنان را به اسارت برد . و اين اولين بار بود كه زنان و كودكان مسلمين به اسارت برده مي شدند . ( 3 )

مسعودي در مورد بسر بن ارطاة مي گويد : « او افرادي از خزاعه و همدان و گروهي را كه معروف به « الانباء » از نژاد ايرانيان مقيم يمن بودند كشت . و هركسي را كه مشاهده مي كرد ميل به علي دارد يا هواي او را در سر دارد ، مي كشت . » ( 4 )

ابن ابي الحديد مي گويد : « بُسر به طرف اهل حسبان كه همگي از شيعيان علي ( عليه السلام ) بودند ، آمد و با آنان سخت درگير شد و به طور فجيعي آنان را به قتل رسانيد . و از آنجا به طرف صنعا آمد و در آنجا صد نفر از پيرمردان را كه اصالتاً از فارس بودند كشت ، تنها به جرم اينكه دو فرزند عبيدالله بن عباس در خانه يكي از زنان آنان مخفي شده است . و بُسر در حمله هايش حدود سي هزار نفر را به قتل رساند و عدّه اي را نيز در آتش سوزاند . » ( 5 )

او نيز مي نويسد : « معاويه در نامه اي به تمام كارگزارانش نوشت : به هيچ يك از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك . الاغاني ، ج 15 ، ص 44 . تاريخ ابن عساكر ، ج 10 ، ص 152 . الاستيعاب ، ج 1/65 . تاريخ طبري ، ج 5 ، ص 134 ؛ الكامل ، ج 2 ، ص 425 .

2 . تاريخ طبري ، ج 5 ، ص 139 . كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 425 . تاريخ دمشق ، ج 10 ، ص 152 . البداية والنهاية ، ج 7 ، ص 356 .

3 . العقدالفريد ، ج 5 ، ص 11 .

4 . مروج الذهب ، ج 3 ، ص 22 .

5 . شرح ابن ابي الحديد ، ج 1 ، ص 116 ـ 121 .


76


شيعيان عليّ و اهل بيتش اجازه شهادت ندهيد . و در مقابل ، شيعيانِ عثمان را پناه داده و آنان را اكرام كنيد . . . . و نيز در نامه اي ديگر به كارگزاران خود نوشت هركسي كه ثابت شد محبّ عليّ و اهل بيت اوست اسمش را از ديوان محو كرده و عطا و روزيش را قطع نماييد . و در ضميمه اين نامه نوشت : هركس كه متّهم به ولاي اهل بيت ( عليهم السلام ) است او را دستگير كرده و خانه او را خراب كنيد . بيشتر مصيبت بر اهل عراق بود خصوصاً اهل كوفه . . . . » ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 11 ، ص 44 ـ 45 .



| شناسه مطلب: 73820