بخش 6
اعتقادات میزان در توحید و شرک توحید اساس دعوت انبیا بررسی مفهوم عبادت ارکان عبادت اعمال به نیت است عقیده مشرکان تقسیم توحید نزد وهابیون شرک اقسام شرک ملاک های شرک نزد وهابیون ایمان و کفر اموری که ایمان به آنها واجب است کفر در لغت و اصطلاح اقسام کفر تکفیر مسلمانان از دیدگاه روایات فرق بین اسلام و ایمان
123 |
اعتقادات
125 |
ميزان در توحيد و شرك
وهابيون با ديدگاه خاصي كه در ميزان شرك و توحيد دارند ، بسياري از اعمال مسلمين از قبيل تبرك ، استعانت از ارواح اولياي الهي و . . . را شرك مي دانند ، و عاملان به آن را مشرك مي خوانند ، و به تبع آن ، خونشان را به هدر دانسته و اموالشان را نيز حلال مي شمرند . آنان تا آن جا پيش مي روند كه ذبيحه آنان را حرام مي دانند . ولي در مقابل ، مسلمانان عالم با مباني خاصي كه از راه عقل و قرآن و روايات معتبر كسب كرده اند اين مصاديق و اعمال را نه تنها شرك ندانسته بلكه مستحب و در راستاي توحيد مي دانند . در اين جا به بررسي موضوع فوق مي پردازيم :
فتاواي وهابيون در مصاديق شرك
1 ـ شيخ عبد العزيز بن باز ، مفتي وهابيون در عصر خود مي گويد : « دعا از مصاديق عبادت است ، و هر كس در هر بقعه اي از بقعه هاي زمين بگويد : يا رسول الله ، يا نبي الله ، يا محمّد به فرياد من برس ، مرا درياب ، مرا ياري كن ، مرا شفا بده ، امّتت را ياري كن ، بيماران را شفا بده ، گمراهان را هدايت فرما يا امثال اينها ، با گفتن اين جمله ها براي خدا شريك در عبادت قرار داده و در حقيقت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را عبادت نموده است . . . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بن باز ، مجموع فتاوي ، ج 2 ، ص 549 .
126 |
2 ـ همو در جاي ديگر مي گويد : « بي شك كساني كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يا غير او از اوليا و انبيا و ملائكه يا جنّ پناه مي برند ، معتقدند كه آنان دعايشان را شنيده و حاجاتشان را بر آورده مي كنند ، اين اعتقادها انواعي از « شرك اكبر » است ، زيرا علم غيب را غير از خدا كسي ديگر نمي داند . دليل ديگر اين كه اموات تصرفات و اعمالشان در دنيا با مرگ منقطع شده است ـ خواه پيامبر باشند يا غير پيامبر ـ و ملائكه و جنّ نيز از ما غائب و به شئون خود مشغولند » . ( 1 )
3 ـ همو مي گويد : « آنچه در كنار قبور از انواع شرك انجام مي گيرد قابل توجه است ، از جمله صدا زدن صاحبان قبر ، استغاثه به آنان ، طلب شفاي مريض ، طلب نصرت بر اعدا و امثال اينها ، همه از انواع شرك اكبر است كه اهل جاهليّت به آن عمل مي كردند » . ( 2 )
4 ـ وي در جاي ديگر مي گويد : « ذبح براي غير خدا منكري عظيم و شرك اكبر است ؛ خواه براي پيامبر باشد يا وليّ يا ستاره يا بت يا غير اينها . . . » . ( 3 )
5 ـ همو مي گويد : « در نماز اقتدا به مشركان جايز نيست ، كه از جمله آنان كساني اند كه به غير خدا استغاثه مي كنند و از او مدد مي خواهند ، زيرا استغاثه به غير خدا ؛ از اموات و بت ها و جنّ و غير اينها از انواع شرك به خداست . . . » . ( 4 )
6 ـ وي در جايي ديگر مي گويد : « قسم به كعبه يا غير كعبه از مخلوقات جايز نيست » . ( 5 )
7 ـ او مي گويد : « صدا زدن مرده و استغاثه به او و طلب مدد از وي ، همگي از مصاديق شرك اكبر است آنان همانند عبادت كنندگان بت ها در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از قبيل : لات ، عزّي و منات اند . . . » . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ص 552 .
2 . همان .
3 . همان ، ص 561 .
4 . همان ، ص 586 .
5 . همان ، ص 722 .
6 . همان ، ص 746 ـ 747 .
127 |
گويا وهابيون تنها خود را اهل توحيد خالص مي دانند و معتقدند : بقيه ـ كه اكثريّت مسلمانان را تشكيل مي دهند ـ مشركاني اند كه خون ، ذرّيه و اموالشان احترام ندارد ، و خانه هايشان نيز خانه جنگ و شرك است . . . » .
عمر عبد السلام نويسنده سنّي مذهب مي گويد : « در سفري كه در جواني به مكه مكرّمه براي اداي فريضه حجّ به سال 1395هـ . داشتم ، در مدينه منوره كنار قبر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) با صحنه بسيار عجيبي رو به رو شدم . ديدم كه وهابيون با انواع اهانت ها با مسلمين برخورد مي كنند و مسلمانان را كه ميهمانان خدا و رسولند با انواع فحش و دشنام از كنار قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دور مي سازند . هر گاه زائر قصد اظهار محبّت به حضرت و نزديك شدن به ضريح رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و بوسيدن آن را داشت ، او را با جمله « ابتعدوا ايّها المشركون » از ضريح دور مي ساختند . از اين كردار بسيار ناراحت شدم ، و بعد از مراجعء به تاريخ ديدم كه اين اعمال نشأت گرفته از افكار بزرگان وهابيان از قبيل ابن تيميه و ديگران است . . . »
وهابيون با اين نوع برخورد چه هدفي را دنبال مي كنند ؟ با دقت در رفتار آنان پي مي بريم كه آنان در ظاهر يك اصل مهمّي را دنبال مي كنند كه همان گسترش توحيد و مقابله با انواع شرك و بت پرستي است ، ولي واقع امر و پشت قضيه حكايت از امر ديگري دارد . واقع امر آن است كه آنها خواسته يا ناخواسته هدفي را دنبال مي كنند كه استعمار خواهان آن است كه همان تفرقه بين مسلمين و ايجاد فتنه ها و جنگ ها بين آنان است ، تا در اين ميان دشمن استفاده كرده به مطامع شوم خود برسد . گروهي از محققين در تاريخ وهابيت اين هدف مخفي را به اثبات رسانده و تصريح نموده اند كه اصل اين مذهب و تأسيس آن در شبه جزيرة العرب به امر مستقيم وزارت مستعمرات انگلستان بوده است ، زيرا بهترين مذهبي كه مي تواند مطامع پليد آنان را تأمين نمايد ، اين مذهب با همين نوع افكار ، آن هم در شبه جزيرة العرب است . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ك : كتاب أعمدة الاستعمار از خيري حماد ؛ تاريخ نجد از عبدالله فيلبي مذاكرات حاييم وايزمن اولين رئيس وزراء اسرائيل و مذاكرات مستر همفر و . . .
128 |
توحيد اساس دعوت انبيا
بي شك اساس دعوت انبيا ؛ توحيد و نفي شرك و بت پرستي بوده است . قرآن كريم به اين هدف اساسي انبيا اشاره نموده ، مي فرمايد : { وَلَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ } ؛ ( 1 ) « و هر آينه در هر امتي پيامبري فرستاديم تا آنان را به عبادت خدا دعوت نمايند . »
دعوت به توحيد اساس و هدف اساسي بعثت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حديثي مي فرمايد : « من مأمور شدم كه با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالتم دهند و هرگاه چنين كنند خونشان و اموالشان محفوظ و حسابشان با خداوند است . » ( 2 )
مورد نزاع و بحث با وهابيون آن است كه چه عملي شرك و چه عملي نشانه توحيد است . ما در اين بحث اثبات خواهيم كرد مصاديقي كه وهابيون شرك مي دانند ، نه تنها شرك نبوده بلكه در راستاي توحيد است .
مراحل توحيد :
توحيد در لغت به يعني : چيزي را يكتا و منحصر به فرد دانستن . و هنگامي كه بر خداوند اطلاق مي گردد به معناي اعتقاد به وحدانيت و يكي بودن اوست .
در كتاب هاي اعتقادي براي توحيد مراحلي ذكر شده است :
1 ـ توحيد در الوهيت ؛
2 ـ توحيد در خالقيت ؛
3 ـ توحيد در ربوبيت ؛
4 ـ توحيد در عبادت .
1 ـ توحيد در الوهيت : يعني تنها موجود مستحق عبادت كه داراي همه صفات كمال و جمال بالاستقلال بوده خداوند متعال است . او مي فرمايد : { وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ } ؛ ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نحل ( 16 ) آيه 36 .
2 . صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 53 ، ح 36 .
3 . بقره ( 2 ) آيه 163 .
129 |
و خداي شما خداي يكتاست . هم چنين مي فرمايد : { قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ } ؛ ( 1 ) بگو او خداي يگانه است . و نيز مي فرمايد : { وَما كانَ مَعَهُ مِنْ إِله } ؛ ( 2 ) و هرگز با او خداي ديگري نيست . در جاي ديگر مي فرمايد : { وَلاتَجْعَلُوا مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ } ؛ ( 3 ) هرگز با خداوند خداي ديگري [ شريك ] قرار ندهيد .
2 ـ توحيد در خالقيت : يعني تنها خالق مستقل در عالم يكي است و هر كس غير از او در خالقيّتش محتاج به اذن و مشيّت اوست و كسي بدون اراده او كاري انجام نمي دهد . ولي اين اراده و مشيت الهي با اختيار بنده ناسازگاري ندارد ؛ زيرا اراده الهي بر اين تعلّق گرفته كه بندگان با اراده و اختيار خود اعمالشان را انجام دهند .
خداوند متعال مي فرمايد : { قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْء } ؛ ( 4 ) بگو خداوند خالق هر چيز است . هم چنين در جايي ديگر مي فرمايد : { هَلْ مِنْ خالِق غَيْرُ اللّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ } ؛ ( 5 ) « آيا خالقي غير خداوند وجود دارد كه در آسمان و زمين به شما روزي دهد ؟ »
3 ـ توحيد در ربوبيّت : يعني تنها تربيت كننده و مدبّر شئون عالم و خلقت اشياء و هدايت كننده آنها به سوي اهدافشان به صورت مستقل ، خداوند متعال است و هر كس ديگر كه شأني از شئون تدبير را دارد به اذن و اراده و مشيّت الهي است .
خداوند متعال مي فرمايد : { الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ } ؛ ( 6 ) « حمد و ستايش مخصوص خداوندي است كه تربيت كننده عالميان است . »
در جايي ديگر مي فرمايد : { قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء } ؛ ( 7 ) « بگو آيا غير خدا را به عنوان پروردگار خود طلب نمايم ، در حالي كه او پروردگار و تربيت كننده هر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخلاص ( 112 ) آيه 1 .
2 . مؤمنون ( 23 ) آيه 91 .
3 . ذاريات ( 51 ) آيه 51 .
4 . رعد ( 13 ) آيه 16 .
5 . فاطر ( 35 ) آيه 3 .
6 . فاتحه ( 1 ) آيه 2 .
7 . انعام ( 6 ) آيه 164 .
130 |
چيزي است . »
اين منافات ندارد كه برخي افراد امثال ملائكه تدبير برخي از امور را از جانب خداوند به دست گرفته باشند ، همان گونه كه خداوند درباره آنان مي فرمايد : { فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرًا } .
4 ـ توحيد در عبادت : يعني عبادت و پرستش مخصوص خداوند متعال است . خداوند متعال در آيات بسياري به اين نوع از توحيد اشاره كرده است :
{ وَقَضي رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ } ؛ ( 1 ) و حكم كرده پروردگار تو اين كه غيرِ او را عبادت نكنيد .
{ قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَة سَواء بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ } ؛ ( 2 ) اي اهل كتاب بياييد از آن كلمه حقّ كه ميان ما و شما يكسان است پيروي كنيم كه به جز خداي يكتا هيچ كس را نپرستيم و چيزي را شريك او قرار ندهيم و بعضي ، برخي را به جاي خدا به ربوبيت تعظيم نكنيم .
{ وَلَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ } ؛ ( 3 ) و همانا ما در ميان هر امّتي پيغمبري فرستاديم تا به خلق ابلاغ كنند كه خداي يكتا را بپرستيد و از بتان و فرعونيان دوري كنيد .
با توجه به تأكيدهاي قرآن بر توحيد در عبادت به جاست كه در اركان اين نوع توحيد بحث كنيم ، زيرا عمده اختلاف مسلمين با وهابيون در اين نوع از توحيد است .
بررسي مفهوم عبادت
با مراجعه به كتاب هاي لغت پي مي بريم كه عبادت و عبوديت به معناي مطلق « خضوع » و « تذلّل » است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسراء ( 17 ) آيه 23 .
2 . آل عمران ( 3 ) آيه 64 .
3 . نحل ( 16 ) آيه 36 .
131 |
ابن منظور افريقي مي گويد : « اصل العبودية الخضوع و التذلّل . » ( 1 )
فيروزآبادي مي گويد : « العبادة : الطاعة » . ( 2 )
راغب اصفهاني مي گويد : « العبودية : اظهار التذلّل » . ( 3 )
مي دانيم كه معناي اصطلاحي عبادت كه در قرآن به آن اشاره شده و آن مخصوص خداوند متعال است ، به معناي لغوي آن ـ كه مطلق خضوع باشد ـ نيست ؛ وگرنه لازم مي آيد كه هر كس كمترين تواضع و خضوعي را بر كسي داشته باشد عبادت حرام شمرده شود ، بلكه عبادت در اصطلاح قرآن و حديث مقوّمات و اصولي دارد كه با بودن آنها عبادت تحقق مي يابد .
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : { فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْوَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّة عَلَي الْكافِرينَ } ؛ ( 4 ) « در آينده خدا بر مي انگيزاند قومي را كه آنان را دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و به كافران سرفراز و مقتدرند . »
خداوند متعال امر مي كند كه ملائكه بر حضرت آدم ( عليه السلام ) سجده كنند و اگر اين عمل ـ كه در حقيقت تعظيم است ـ از فحشا شمرده مي شود ، پس چرا به آن امر شده است ؟ در قرآن مي خوانيم : { إِنَّ اللّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ } ؛ ( 5 ) « خداوند هرگز به اعمال زشت امر نمي كند ، آيا آنچه را شما از ناداني خود مي كنيد به خداي مي بنديد ؟ »
هم چنين از سجده نمودن فرزندان يعقوب به يوسف خبر داده و آن را مذمت نكرده است ؛ آن جا كه مي فرمايد : { وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا } ؛ ( 6 ) « همه براي يوسف به سجده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب ، ماده عبد .
2 . قاموس المحيط ، ماده عبد .
3 . مفردات راغب ، ماده عبد .
4 . مائده ( 5 ) آيه 54 .
5 . اعراف ( 27 ) آيه 28 .
6 . يوسف ( 12 ) آيه 100 .
132 |
افتادند . » حال اگر اين نوع تعظيم ها عبادت محسوب مي شود چگونه خداوند متعال به آن امر مي كند ؟
اركان عبادت
عبادت در اصطلاح قرآن و حديث مقوّمات و اركان خاصي دارد كه با بودن آنها ، عبادت اصطلاحي تحقق يافته و بدون آن تنها مطلق خضوع محقق شده است :
1 ـ انجام فعلي كه گوياي خضوع و تذلّل باشد .
2 ـ عقيده و انگيزه خاصي كه انسان را به عبادت و خضوع نسبت به شخص وا داشته است ، از قبيل :
الف ) اعتقاد به الوهيت كسي كه بر او خضوع كرده است .
خداوند متعال درباره مشركان مي فرمايد : { الَّذينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ } ؛ ( 1 ) « آنان كه با خداي يكتا خدايي ديگر گرفتند به زودي خواهند دانست كه در چه جهل و اشتباهي بوده اند و با چه شقاوت و عذابي محشور مي شوند . »
در جاي ديگر مي فرمايد : { وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا } ؛ ( 2 ) « و مشركان خداي يگانه را ترك گفته و براي احترام و عزّت دنيوي خدايان باطل را برگرفتند . »
از اين دو آيه و آيات ديگر استفاده مي شود كه ركن عبادت غير خدا و شرك اعتقاد به الوهيت غير خداوند است .
ب ) اعتقاد به ربوبيت كسي كه بر او خضوع شده است :
خداوند متعال مي فرمايد : { يا بَني إِسْرائيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّي وَرَبَّكُمْ } ؛ ( 3 ) اي بني اسرائيل ! خدايي را كه آفريننده من و شماست بپرستيد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حجر ( 15 ) آيه 96 .
2 . مريم ( 19 ) آيه 81 .
3 . مائده ( 5 ) آيه 72 .
133 |
در جايي ديگر مي فرمايد : { إِنَّ اللّهَ رَبّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ } ؛ ( 1 ) همانا خداست پروردگار من و شما ، بپرستيد او را كه همين است راه راست .
از اين دسته آيات نيز استفاده مي شود كه يكي از مقوّمات عبادت غير خدا و شرك ، اعتقاد به ربوبيّت استقلالي غير خداوند است نه مطلق خضوع .
اعمال به نيت است
نبايد پنداشت كه تواضع و خضوع و درخواست از غير خداوند ، شرك آلود و حرام است ، زيرا از مجموع دلايل استفاده مي شود كه اعمال به نيّت است ؛ تا نيت فرد ، از عملش چه چيزي باشد .
تعمير مساجد با آن كه ـ في نفسه ـ عمل نيكي است ، اما از آن جا كه اگر مشركان انجام دهند به قصد سوء است ، لذا از اين كار ممنوع شده اند ؛ خداوند متعال مي فرمايد : { ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدينَ عَلي أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَفِي النّارِ هُمْ خالِدُونَ . إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ اْلآخِرِ وَأَقامَ الصَّلاةَ وَآتَي الزَّكاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسي أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدينَ } ؛ ( 2 ) « مشركان را نرسد كه مساجد خدا را تعمير كنند ، در صورتي كه به كفر خدا شهادت مي دهند . خدا اعمالشان را نابود گردانيد و آنان در آتش دوزخ ؛ جاويد در عذاب خواهند بود . به راستي تعمير مساجد خدا به دست كساني است كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نماز به پا دارند و زكات مال خود بدهند و از غير خدا نترسند ، آنها اميدوار باشند كه از هدايت يافتگانند . »
خداوند به خضوع در برابر پدر و مادر امر مي كند ؛ آن جا كه مي فرمايد : { وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ } ؛ ( 3 ) « و هميشه پر و بال تواضع و تكريم را با كمال مهرباني نزدشان بگستران . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران ( 3 ) آيه 51 .
2 . توبه ( 9 ) آيات 17ـ18 .
3 . اسراء ( 17 ) آيه 24 .
134 |
اگر مطلق خضوع عبادت بود ، خداوند چنين امري نمي نمود .
با اين توضيح به اين نتيجه مي رسيم كه توسل و خضوع و استغاثه به غير خداوند متعال با عدم اعتقاد به الوهيت يا ربوبيّت او و اعتقاد به اين كه هر چه براي اوست به عنايت و به اذن و اراده خداوند است اشكالي ندارد و هيچ نوع ارتباطي با آياتي كه در مذمّت مشركان وارده شده نيز ندارد ، زيرا مورد اعتراض آيات جايي است كه دعا و استغاثه و استعانت به نيت استقلال باشد ، همان گونه كه در بخش پاسخ به شبهات به آنها اشاره مي كنيم .
عقيده مشركان
با بررسي آيات و روايات و تاريخ پي مي بريم كه خداوند مشركان را به جهت اعتقاد به استقلال معبودان مذمّت كرده است .
خداوند متعال در مذمّت يهود مي فرمايد : { اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ وَالْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَما أُمِرُوا إِلاّ لِيَعْبُدُوا إِلهًا واحِدًا لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمّا يُشْرِكُونَ } ؛ ( 1 ) « علما و راهبان خود را به مقام ربوبيت شناختند و خدا را نشناختند و نيز مسيح پسر مريم را به ربوبيت گرفتند در صورتي كه مأمور نبودند جز آن كه خداي يكتا را پرستش كنند كه منزه و برتر از آن است كه بر او شريك قرار مي دهند . »
از اين آيه به طور وضوح استفاده مي شود كه علت مذمت آنان اين بود كه احبار و راهبان را به طور مستقل ربّ و مربّي خود مي دانستند .
خداوند متعال مي فرمايد : { إِنَّ الَّذينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا } ؛ ( 2 ) « هر كه را جز خدا مي پرستيد قادر به رزق شما نيستند . »
يعني عبادت و استعانت از غير خدا به طور مستقل مذموم است .
در جاي ديگر مي فرمايد : { قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّة فِي السَّماواتِ وَلا فِي اْلأَرْضِ } ؛ ( 3 ) « بگو آنهايي را كه جز خدا ، شما مؤثر مي پنداشتيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه ( 9 ) آيه 31 .
2 . عنكبوت ( 29 ) آيه 17 .
3 . سبأ ( 34 ) آيه 22 .
135 |
هيچ يك مقدار ذرّه اي در آسمان ها و زمين مالك نيستند . »
ابن هشام نقل مي كند : اولين كسي كه بت پرستي را به مكه و اطراف آن وارد كرد « عمرو بن لحي » بود . او در سفري كه به « بلقاء » از اراضي شام داشت ، مردماني را ديد كه بت ها را عبادت مي كردند ؛ از اين عمل سؤال نمود ، در جواب او گفتند : اين بت هايي است كه آنان را عبادت مي كنيم و هرگاه از آنها باران و نصرت مي خواهيم به ما باران و نصرت مي دهند . عمرو بن لحي به آنان گفت : از اين بتان به ما نمي دهيد تا با خود به سرزمين عرب برده و آنها را عبادت نماييم ؟ او با خود بت بزرگي به نام « هبل » برداشته و آن را بر سطح كعبه قرار داد ، و مردم را به عبادت آن دعوت كرد . ( 1 )
از اين داستان استفاده مي شود كه مشركان جهت اعتقاد خاصي كه به بتان داشتند مذمّت مي شدند و آنها را به اعتقاد اين كه به طور مستقل باران مي دهند و هنگام جنگ آنان را ياري مي كنند ، پرستش مي كردند ، و در حقيقت بر اين اعتقاد مذمت شدند . اين كار آنان ارتباطي با كار مسلمانان ندارد ؛ زيرا آنان با خضوع و تواضع و استمداد از پيامبر و اوليا بر اين اعتقادند كه همه امور به دست خداست ، ولي از آن جهت كه پيامبران و اوليا به خدا نزديك اند و خداوند به آنان قدرت داده و هرچه مي كنند به اذن و اراده اوست ، و خود خداوند نيز به واسطه قرار دادن آنان امر نموده ، لذا به آنان توجه نموده و حاجاتشان را از آنان مي خواهند ، يا خدا را به آنان قسم مي دهند تا حاجاتشان را برآورد .
حسن بن علي سقاف شافعي در كتاب التنديد لمن عدّد التوحيد ( 2 ) مي گويد : « عبادت در شرع عبارت از غايت و نهايت خضوع و تذلّل نسبت به كسي است كه خضوع شده در حالي كه معتقد به اوصاف ربوبيت در او باشد . و عبادت در لغت به معناي اطاعت و عبوديت به معناي خضوع و ذلت است . پس عبادت در شرع با عبادت در لغت تفاوت دارد . كسي كه بر انسان خضوع كند شرعاً نمي گويند كه او را عبادت كرده است و اين چيزي است كه هيچ كس در آن اختلاف ندارد . پس هر كس كنار قبر پيامبر يا اوليا تذلل و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيره ابن هشام ، ج 1 ص 79 .
2 . التنديد لمن عدد التوحيد ، ص 30 .
136 |
توسل كند نمي گويند كه او را عبادت كرده است ، زيرا از نظر شرع ، مجرد صدا زدن و استغاثه نمودن ، عبادت محسوب نمي شود ، اگر چه در لغت آن را عبادت بنامند . دليل اين مطلب اموري است مثل لفظ صلاة كه در لغت به معناي مطلق دعا و تضرع است ، ولي در اصطلاح به معناي اقوال و افعال مخصوصي است كه افتتاح آن تكبير و اختتام آن تسليم است . پس هر دعايي نماز نيست ، هم چنين است عبادت . . . » .
همو در جاي ديگر مي گويد : « عبادت در شرع به معناي انجام نهايت خضوع قلبي و قالبي است . قلبي آن ، اعتقاد به ربوبيت يا خصيصه اي از خصائص آن است ، مثل استقلال در نفع يا ضرر ، و قالبي آن ، انجام انواع خضوع ظاهر از قيام ، ركوع ، سجود و غير اينهاست ، همراه اعتقاد قلبي . لذا هرگاه كسي اين اعمال قالبي را بدون اعتقاد قلبي انجام دهد شرعاً عبادت محسوب نمي شود ولو آن عمل قالبي سجود باشد . اگر كسي قائل به كفر سجده كننده بر بت است از آن جهت مي باشد كه اين عمل نشانه آن اعتقاد است . . . » . ( 1 )
آن گاه در نتيجه گيري از كلامش مي فرمايد : « با اين بيان روشن شد كه مجرد صدا زدن يا استغاثه يا استعانت از ارواح اولياي الهي يا خوف و رجا يا توسل و تذلل عبادت محسوب نمي شود . » ( 2 )
از همين رو در صحيحين وارد است كه خورشيد در روز قيامت به مردم چنان نزديك مي شود كه عرق به نصف گوش مردم خواهد رسيد ، در اين ميان همه به حضرت آدم ، آن گاه به موسي و سپس به حضرت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) استغاثه مي كنند ، و خداوند شفاعت آنان را مي پذيرد و بين خلايق حكم مي كند . ( 3 )
تقسيم توحيد نزد وهابيون
وهابيون توحيد را برسه نوع تقسيم نموده اند : ربوبي ، الوهي و توحيد در اسما و صفات . ابن عثيمين مي گويد : « توحيد ربوبي ؛ يعني اختصاص دادن خلق ، ملك و تدبير به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ص 34 ـ 35 .
2 . همان .
3 . فتح الباري ، ج 3 ، ص 338 .
137 |
خداوند . توحيد الوهي همان توحيد عبادت است ؛ يعني اين كه عبادت تنها مخصوص خداوند است . توحيد اسما و صفات ؛ يعني اثبات هر صفتي كه در ادله بر خداوند ثابت شده ، لكن بدون در نظر گرفتن نظير و شبيهي براي خداوند . » ( 1 )
اين تقسيم اشكالاتي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود :
1 ـ ربوبيت به معناي خالقيّت نيست ، بلكه همان گونه كه قبلا به آن اشاره شد عبارت از تدبير و اداره عالم و تصرّف در شئون آن است .
2 ـ از بررسي آيات و مطالعه تاريخ بت پرستان به دست مي آيد كه توحيد در خالقيّت مورد اتفاق مردم شبه جزيرة العرب بوده ، و تنها مشكل آنان توحيد در ربوبيّت و الوهيت و عبوديت است . از همين رو خداوند متعال به پيامبرش مي فرمايد : { وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ } ؛ ( 2 ) « و اگر از آنان سؤال كني چه كسي آسمان ها و زمين را خلق كرد همه مي گويند : خدا . »
3 ـ « اله » به معناي معبود نيست ، لذا توحيد در الوهيت به معناي توحيد در عبوديت نيست ؛ بلكه مقصود از « اله » همان معنايي است كه از لفظ جلاله « الله » استفاده مي شود و تنها فرقشان در اين است كه اولي كلّي و دومي مصداق آن كلّي است . شاهد اين مدعا آن است كه در كلمه اخلاص « لا اله الاّ الله » اگر مقصود از « اله » معبود باشد جمله كذب محض مي شود ، زيرا به طور وضوح در خارج معبوداني غير از خداوند مي بينيم كه مورد پرستش مردم واقع مي شوند .
4 ـ در مورد معناي توحيد صفاتي نيز اشكالاتي متوجه تقسيم آنان است كه در بحث كيفيت صفات الهي به آن اشاره كرده ايم . خلاصه اين كه حقيقت توحيد در صفات به معناي عينيّت صفات با ذات است ، نه نيابت ذات از صفات كه معتزله قائلند ، و نه زيادت صفات بر ذات كه اشاعره قائلند و نه اين معنايي كه وهابيون به آن معتقدند ؛ زيرا معنايي كه وهابيون اعتقاد دارند يا سر از تشبيه در خواهد آورد يا تعطيل .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . القول المفيد علي كتاب التوحيد ، ج 1 ، ص 16 ـ 17 .
2 . لقمان ( 31 ) آيه 25 .
138 |
شرك
« شرك » در لغت به معناي نصيب ، و در اصطلاح قرآني در مقابل حنفيت به كار رفته است . حنيف به معناي ميل به استقامت است ، لذا شرك در راه استقامت و اعتدال نيست ، بلكه بر خلاف فطرت سليم انسانيّت است .
خداوند متعال مي فرمايد : { قُلْ إِنَّني هَداني رَبّي إِلي صِراط مُسْتَقيم دينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا وَما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ } ؛ ( 1 ) « بگو اي پيامبر محققاً مرا خدا به راه راست هدايت كرده است به دين استوار و آيين پاك ابراهيم كه وجودش از لوث شرك و عقايد باطل مشركان منزّه بود . »
هم چنين مي فرمايد : { وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفًا وَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ } ؛ ( 2 ) « و روي به جانب دين حنيف اسلام و آيين پاك توحيد آور و هرگز لحظه اي هم با آيين مشركان مباش . »
حكم شرك به خداوند
قرآن كريم براي مشرك احكامي سنگين بيان كرده و با او برخورد سختي كرده است .
الف ) مشرك بدون برهان است :
خداوند متعال مي فرمايد : { وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ } ؛ ( 3 ) « و هر كس غير خدا كسي را به خدايي بخواند براي او برهاني نيست . »
ب ) مشرك در گمراهي است :
خداوند متعال مي فرمايد : { وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيدًا } ؛ ( 4 ) « و هر كس به خدا شرك آورد سخت گمراه شده و از راه نجات و سعادت دور افتاده است . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انعام ( 6 ) آيه 161 .
2 . يونس ( 10 ) آيه 105 .
3 . مؤمنون ( 23 ) آيه 117 .
4 . نساء ( 4 ) آيه 116 .
139 |
ج ) جايگاه مشرك در آتش است :
خداوند متعال مي فرمايد : { إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْواهُ النّارُ } ؛ ( 1 ) « هر كس به او شرك آورد خدا بهشت را بر او حرام سازد و جايگاهش در آتش دوزخ باشد . »
د ) شرك باعث سقوط از مقامات عالي است :
خداوند متعال مي فرمايد : { وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ . . . . } ؛ ( 2 ) « و هر كس به خدا شرك آورد بدان ماند كه از آسمان در افتد و مرغان در فضا بدنش را با منقار [ قطعه قطعه ] بربايند . »
هـ ) شرك ظلم بزرگي است :
خداوند متعال مي فرمايد : { وَإِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ } ؛ ( 3 ) « اي رسول ما ياد كن وقتي را كه لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت : اي پسر عزيزم ! هرگز به خدا شرك نياور كه شرك بسيار ستم بزرگي است . »
و ) شرك بخشيدني نيست :
خداوند متعال مي فرمايد : { إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ } ؛ ( 4 ) « همانا خدا هر كسي را كه به او شرك آورد نخواهد بخشيد و سواي شرك را براي هر كه بخواهد مي بخشد . »
اقسام شرك
شرك يا متعلق به عقيده است و يا مربوط به عمل . قسم اوّل بر سه قسم است :
1 ـ شرك در الوهيت ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 72 .
2 . حج ( 22 ) آيه 31 .
3 . لقمان ( 31 ) آيه 13 .
4 . نساء ( 4 ) آيه 48 .
140 |
2 ـ شرك در خالقيت ؛
3 ـ شرك در ربوبيت .
شرك مربوط به عمل را شرك در عبادت و طاعت مي نامند كه بر دو قسم است :
1 ـ شكر جلّي : كه در علم كلام و فقه مورد بحث قرار مي گيرد .
2 ـ شرك خفي : كه در علم اخلاق از آن بحث مي شود و قرآن تمام اين اقسام را بررسي كرده است .
شرك در الوهيت : يعني اعتقاد به موجودي غير از خداوند كه داراي تمامي صفات جمال و كمال به طور استقلال است ؛ قرآن كريم مي فرمايد : { لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ } ؛ ( 1 ) « به طور تحقيق كساني كه قائل شدند خداوند همان مسيح بن مريم است كافر شدند . »
شرك در خالقيت : يعني انسان به دو مبدأ مستقل براي عالم قائل شود به طوري كه خلق و تصّرف در شئونات عالم به دستشان است ؛ همانگونه كه مجوس قائل به دو مبدأ خير به نام « يزدان » و شر به نام « اهرمن » مي باشند .
شرك در ربوبيت : آن است كه انسان معتقد شود در عالم ، ارباب متعددي است و خداوند متعال ربّ الارباب است ، به اين معنا كه تدبير عالم به هر يك از ارباب متفرق به طور استقلال تفويض شده است ؛ همان گونه كه مشركان عصر حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به اين نوع شرك مبتلا بودند . خداوندمتعال مي فرمايد : { فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأي كَوْكَبًا قالَ هذا رَبّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اْلآفِلينَ . فَلَمّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغًا قالَ هذا رَبّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني رَبّي َلأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّينَ . فَلَمّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبّي هذا أَكْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنّي بَريءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ } ؛ ( 2 ) « چون شب تاريك در آمد ستاره درخشاني را ديد گفت : اين پروردگار من است ، پس چون آن ستاره غروب كرد گفت : من چيز نابود شونده را به خدايي نخواهم گرفت . پس چون ماه تابان را ديد گفت : اين خداي من است ، وقتي كه آن هم نابود شد گفت : اگر خداي من مرا هدايت نكند همانا من از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 17 .
2 . انعام ( 6 ) آيات 76 ـ 78 .
141 |
گمراهان عالم خواهم بود . پس چون خورشيد درخشان را ديد گفت : اين خداي من است ، اين از آن ستاره و ماه با عظمت و روشن تر است ، پس چون آن نيز نابود گرديد ، گفت : اي گروه مشركان من از آنچه شريك خدا قرار مي دهيد بيزارم . »
شرك در عبادت و طاعت : به اين معناست كه انسان خضوع و تذلّلش ناشي از اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت كساني باشد كه براي آنها خضوع و تذلل و خشوع مي كند .
ملاك هاي شرك نزد وهابيون
وهابيون ملاك ها و مبناهاي خاصي براي شرك مطرح نموده اند ، و هر عملي منطبق با آن ملاك ها باشد شرك مي نامند ، ما نيز آنها را ذكر كرده و نقد خواهيم كرد .
1 ـ اعتقاد به سلطه غيبي براي غير خداوند
بن باز مي گويد : « اگر كسي به پيامبر يا غير از او از اوليا استغاثه كند به اعتقاد اين كه او دعايش را مي شنود و از احوالش با خبر است و حاجتش را برآورده مي كند ، اينها انواعي از شرك اكبر است . . . » . ( 1 )
جواب :
اعتقاد به اين نوع سلطه و قدرت غيبي اگر با اين اعتقاد همراه باشد كه تمام اين امور به خداوند متعال مستند است ، شرك نخواهد بود .
حضرت يوسف ( عليه السلام ) پيراهن خود را به برادرانش مي دهد تا به چشمان پدرش يعقوب انداخته ، بينا شود . قرآن در اين باره از قول حضرت يوسف ( عليه السلام ) مي فرمايد : { اذْهَبُوا بِقَميصي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبي يَأْتِ بَصيرًا } ؛ ( 2 ) « اكنون پيراهن مرا نزد پدرم يعقوب برده ، بر روي او افكنيد تا ديدگانش بينا شود . » در دنباله آيه مي فرمايد : { فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشيرُ أَلْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصيرًا } ؛ ( 3 ) « پس از آن كه بشارت دهنده آمد و پيراهن او را بر رخسارش افكند ديده اش بينا شد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجموع فتاوي بن باز ، ج 2 ، ص 552 .
2 . يوسف ( 12 ) آيه 93 .
3 . همان .
142 |
قرآن در ظاهر رجوع بصر را به يعقوب ، مستند به اراده يوسف ( عليه السلام ) مي داند ، ولي اين فعل ناشي از اراده و قدرت و مشيت الهي است .
هم چنين خداوند متعال به حضرت موسي ( عليه السلام ) امر مي كند تا عصايش را به سنگ بزند تا از آن آب بجوشد ؛ آن جا كه مي فرمايد : { فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنًا } ؛ ( 1 ) « ما به او دستور داديم كه عصاي خود را بر سنگ زن پس دوازده چشمه آب از آن سنگ بيرون آمد . »
خداوند متعال در جايي ديگر اين سلطه غيبي را براي يكي از نزديكان و حاشيه نشينان حضرت سليمان ( عليه السلام ) ثابت مي نمايد ؛ آن جا كه مي فرمايد : { قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّي } ؛ ( 2 ) « و آن كس كه به علم كتاب دانا بود گفت : من پيش از آن كه چشم برهم زني تخت را به اينجا آورم . چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده كرد ؛ گفت : اين توانايي از فضل خداي من است . »
آيات در اين زمينه بسيار است . حال اگر كسي معتقد به سلطه غيبي براي كسي شد ، نه به صورت مستقل بلكه به اذن و مشيت الهي ، اگر چه آن شخص در عالم برزخ باشد ، از جانب شرك مشكلي در عقيده اش پديد نيامده است .
2 ـ تأثير مرگ در تحقق مفهوم شرك
محمّد بن عبدالوهاب در بحث توسل به انبيا و اوليا مي گويد :
« اين امر در دنيا و آخرت جايز است ، ولي بعد از وفات آنان جايز نيست . » ( 3 )
ابن قيم جوزيه مي گويد : « از انواع شرك حاجت خواستن از اموات و استعانت از آنان و توجه به آنان است و اين ، اصل و اساس شرك در عالم است . . . » . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره ( 2 ) آيه 60 .
2 . نمل ( 27 ) آيه 40 .
3 . كشف الشبهات ، ص 70 .
4 . فتح المجيد ، ص 68 .
143 |
جواب :
در بحث مستقلي كه در مورد حيات برزخي خواهيم نمود به اين شبهه پاسخ خواهيم داد و ثابت خواهيم كرد كه مردگان نه تنها در عالم برزخ حيات و زندگاني داشته و از اين عالم نيز باخبرند ، بلكه زندگي شان از حيات دنيوي وسيع تر و علمشان به حقايق اين عالم جامع تر است .
3 ـ دعا نوعي عبادت است
محمّد بن عبدالوهاب در استدلال بر عدم جواز توجه به غير خداوند و شرك بودن استغاثه و استعانت از غير خدا مي گويد : « عبادت مخصوص خداوند متعال است و كسي در آن حقي ندارد و دعا نوعي از عبادت است كه كوتاهي كردن از آن مستوجب عذاب است ، لذا تقاضا از غير خدا انحراف از عبادت خدا و شريك قرار دادن غير او در عبادت با خداوند است . » ( 1 )
جواب :
درخواست حاجت از غير خداوند به دو شكل صورت مي پذيرد : يكي اين كه با اعتقاد به استقلال در تأثير واسطه است كه اين مشكل شرك را دارد . ديگر اين كه توجه به غير خدا دارد و از او حاجت طلب مي كند ، لكن با اين اعتقاد كه او تنها واسطه خير است و همه امور به دست خداوند متعال است ، اين عمل نه تنها اشكالي ندارد بلكه در راستاي توحيد است . و آيه شريفه : { ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ } ؛ ( 2 ) نهي از خواستن و توجه ؛ همراه با اعتقاد استقلالي در تأثير ، شرك است ، نه مطلق خواستن و توجه كردن ، زيرا خداوند متعال در قرآن كريمش به صراحت سخن از واسطه به ميان آورده و مردم را به طلب كردن و واسطه قرار دادن دعوت كرده است ؛ آن جا كه مي فرمايد : { يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ . . . } ؛ ( 3 ) « اي مؤمنين تقوا پيشه كنيد و به سوي من وسيله را طلب كنيد . . . » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الرد علي الرافضه .
2 . غافر ( 40 ) آيه 60 .
3 . مائده ( 5 ) آيه 35 .
144 |
با اين گفته ها ، جواب « محمّد بن عبدالوهاب » در اين بخش نيز داده خواهد شد ؛ آن جا كه استدلال به « الدعاء مخّ العبادة » كرده است ، زيرا مطلق دعا عبادت نيست ، تا چه رسد به اين كه روح و اصل عبادت باشد ، بلكه دعا از دعوت به معناي نداست و هر ندايي دعا نيست ؛ همان گونه كه هر دعايي عبادت نيست . هم چنين هر نداي خداوند به محض اين كه خطاب و نداي اوست عبادت نيست ، بلكه ـ همان گونه كه قبلاً اشاره شد ـ عبادت در اصطلاح شرع عبارت از خضوعي است كه همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت كسي باشد كه براي او خضوع شده است ، و اين معنا هيچ گونه ربطي به توجه و خواستن از اولياي الهي و استغاثه و استعانت از آنان ندارد ، زيرا با اعتقاد به الوهيت و يا ربوبيت آنان همراه نيست . پس معناي حديث « الدعاء مخّ العبادة » اين است : ندا دادن و خواندن خداوند به عنوان اين كه او اله و مستقل در تأثير است ، اصل عبادت مي باشد » .
حسن بن علي سقّاف شافعي مي گويد :
« تمام اقسام دعا عبادت نيست ، مگر آن نوعي كه همراه با اعتقاد به صفات ربوبيت يا يكي از آن صفات باشد و قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) : « الدعاء هو العبادة » به اين معنا نيست كه هر دعايي عبادت است ، بلكه دعايي عبادت است كه براي خدا بوده يا براي كسي كه دعا كننده معتقد به صفتي از صفات ربوبيت براي مدعوّ است » . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . التنديد لمن عدّد التوحيد ، ص 30 ـ 31 .
145 |
ايمان و كفر
اصطلاحِ كفر و كافر از واژگانِ پركاربردِ وهابيون است . اينان هرگاه عقايد مسلماني را قبول نداشته باشند ، به كفر و زندقه و ارتداد نسبت داده و او را نه تنها از اسلام خارج مي كنند ، بلكه از مشركان جاهليت نيز بدتر مي دانند . اين عمل باعث اختلاف و تشتّت فراواني بين مسلمانان شده و سبب درگيري و قتل و غارت بين آنان گرديده است ، از اين رو جا دارد كه واژه كفر و ضد آن ؛ يعني ايمان را به خوبي ريشه يابي كنيم .
ايمان در لغت و اصطلاح
خليل بن احمد مي گويد : ايمان يعني تصديق نمودن و مؤمن يعني تصديق كننده . و اصل آن از ماده « أمن » ضد خوف است . ( 1 )
از كلمات ابن منظور در « لسان العرب » استفاده مي شود كه ايمان دو استعمال دارد : يكي ضدّ كفر ، و ديگري تصديق ، ضدّ تكذيب . ( 2 )
و در اصطلاح : ايمان به معناي تصديق قلبي است با اقرار به زبان ، ولي عمل جزء آن نيست ، بلكه شرط كمال ايمان است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ترتيب العين ، ص56 .
2 . لسان العرب ، ج13 ، ص21 .
146 |
اين معنا مؤيّد مرجئه ـ كه قائل هستند عمل اهميتي ندارد ـ نيست ، بلكه هدف از اين تعريف آن است كه بگويد : آنچه انسان را از كفر به ايمان متحوّل كرده و حكم به احترام جان و مالش مي دهد تصديق قلبي است ، در صورتي كه با اقرار به زبان در صورت امكان مقرون گردد . امّا آنچه كه انسان را از جهنم نجات مي دهد تصديق توأم با عمل است . و شاهد اين مطلب كه عمل جزء ايمان نيست آيات و روايات است :
1 ـ خداوند متعال عمل صالح را عطف بر ايمان كرده است ، آن جا كه مي فرمايد : { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ } ؛ ( 1 ) « همانا كساني كه ايمان آورده و عمل صالح به جاي آورده اند . » و مي دانيم كه مقتضاي عطف مغايرت بين معطوف و معطوف عليه است . و اگر عمل داخل در ايمان باشد در اين جا تكرار لازم مي آيد .
2 ـ و نيز مي فرمايد : { وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ } ؛ ( 2 ) « و هركس كه عمل صالح انجام دهد در حالي كه مؤمن است . » كه از اين آيه نيز مغايرت بين عمل و ايمان در مفهوم استفاده مي شود .
3 ـ و نيز خداوند متعال مي فرمايد : { وَإِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَي اْلأُخْري فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتّي تَفِيءَ إِلي أَمْرِ اللهِ } ؛ ( 3 ) « و اگر دو طائفه از اهل ايمان به قتال و دشمني برخيزند ، شما مؤمنان در ميان آنان صلح برقرار كنيد ، و اگر يك قوم بر ديگري ظلم كرد با آن طائفه ظالم قتال كنيد ، تا به فرمان خدا بازآيد . » مشاهده مي نماييم كه در اين آيه خداوند مؤمن را بر گروه معصيت كار و ظالم اطلاق كرده است .
4 ـ و نيز مي فرمايد : { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ } ؛ ( 4 ) « اي مؤمنين تقوا پيشه كرده و همراه با صادقين باشيد . » در اين آيه خداوند مؤمنين را به تقوا يعني انجام واجبات و ترك محرمات امر نموده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره ( 2 ) آيه 227 .
2 . طه ( 20 ) آيه 112 .
3 . حجرات ( 49 ) آيه 9 .
4 . توبه ( 9 ) آيه 119 .
147 |
5 ـ از برخي آيات نيز استفاده مي شود كه محلّ ايمان قلب است . خداوند مي فرمايد : { أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ اْلإِيمانَ } ؛ ( 1 ) « آنان كساني هستند كه خدا بر دل هايشان نور ايمان نگاشته است . » در جايي ديگر مي فرمايد : { وَلَمّا يَدْخُلِ اْلإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ } ؛ ( 2 ) « و هرگز ايمان در دلهايتان داخل نشده است . »
6 ـ بخاري به سند خود از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده كه در روز خيبر فرمود : « به طور حتم پرچم را به دست كسي مي سپارم كه او خدا و رسول را دوست دارد و خداوند به دست او فتح و پيروزي قرار خواهد داد . عمر بن خطاب گفت : هيچ زمان به مانند آنوقت امارت را دوست نداشتم . انتظار مي كشيدم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مرا صدا زند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را خواست ، آنگاه پرچم را به او داد و فرمود : پيش برو و به چيزي توجه نكن تا اين كه خداوند به دست تو فتح و پيروزي حاصل كند . علي ( عليه السلام ) مقداري حركت كرد ، سپس متوقف شد و صدا زد : اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ! تا كجا با آنان بجنگم ؟ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : با آنان قتال كن تا شهادت به وحدانيت خدا و نبوت من دهند . و اگر اين چنين كردند خون ها و اموالشان محفوظ خواهد بود » . ( 3 )
7 ـ شيخ صدوق ( رحمه الله ) به سند صحيح از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود : « شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اقرار به طاعت و معرفت امام كمتر چيزي است كه انسان را به ايمان مي رساند » . ( 4 )
اموري كه ايمان به آنها واجب است
همان گونه كه در معناي اصطلاحي ايمان اشاره شد : تصديق به قلب با اقرار به زبان دو ركن اساسي ايمان است . حال ببينيم كه متعلَّق ايمان چيست ؟ و به چه اموري بايد تصديق قلبي داشته باشيم ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجادله ( 58 ) آيه22 .
2 . حجرات ( 49 ) آيه14 .
3 . صحيح بخاري ، ج1 ، ص10 ، كتاب الايمان و صحيح مسلم ، ج7 ، ص17 ، باب فضائل علي ( عليه السلام ) .
4 . بحارالانوار ، ج66 ، ص16 به نقل از معاني الأخبار صدوق .
148 |
تصديق قلبي بر دو گونه است : يكي اين كه اجمالاً آنچه را كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) به آن خبر داده تصديق نماييم . و ديگر اين كه اموري را به تفصيل تصديق نماييم از قبيل :
1 ـ وجود خداوند متعال و توحيد او و اين كه او مثل و همتايي ندارد .
2 ـ توحيد در خالقيّت و اين كه براي عالم خالقي به جز او نيست .
3 ـ توحيد در ربوبيّت و تدبير و اين كه براي عالم مدبّري ، بالاستقلال ، جز او نيست .
4 ـ توحيد در عبادت و اين كه معبودي غير از او نيست .
5 ـ نبوت پيامبر اسلام .
6 ـ معاد و روز جزا .
كفر در لغت و اصطلاح
كفر در لغت به معناي ستر و پوشاندن است . و كشاورز را نيز كافر مي گويند ؛ زيرا دانه را در خاك پنهان مي سازد . خداوند متعال مي فرمايد : { كَمَثَلِ غَيْث أَعْجَبَ الْكُفّارَ نَباتُهُ } ؛ ( 1 ) « در مثل مانند باراني است كه رويش آن برزگر را به تعجب وامي دارد . »
و در اصطلاح : كفر به معناي ايمان نياوردن به چيزي است كه از شأنش ايمان آوردن به آن است ، مثل عدم ايمان به خدا و توحيد و نبوت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) و روز قيامت .
قاضي ايجي مي گويد : « كفر خلاف ايمان است و آن نزد ما عبارت است از تصديق نكردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در برخي از اموري كه علم حاصل شده كه از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيده است » . ( 2 )
ابن ميثم بحراني مي گويد : « كفر عبارت است از انكار صدق پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و انكار چيزي كه علم داريم از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيده است » . ( 3 )
فاضل مقداد نيز مي گويد : « كفر در اصطلاح عبارت است از انكار چيزي كه علم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حديد ( 57 ) آيه 20 .
2 . المواقف ، 388 .
3 . قواعدالمرام ، ص171 .
149 |
ضروري حاصل شده كه از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است » . ( 1 )
سيد يزدي ( رحمه الله ) به اموري كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به آن خبر داده اشاره كرده مي فرمايد : « كافر كسي است كه منكر الوهيت يا توحيد يا رسالت يا يكي از ضروريات دين شود ، با التفات به اين كه ضروري است به طوري كه انكارش به انكار رسالت منجرّ شود » . ( 2 )
اقسام كفر
متكلمان و صاحبان معاجم براي كفر اقسامي را ذكر كرده اند :
1 ـ كفر انكار : يعني كسي به قلب و زبانش به خدا و رسول كافر شود .
2 ـ كفر جحود : يعني كسي به قلبش به خدا و رسول ايمان داشته باشد و آن دو را تصديق كند ، ولي به زبان آن را اقرار نكند ، بلكه انكار نمايد . همان گونه كه خداوند متعال مي فرمايد : { وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ } ؛ ( 3 ) « با آن كه پيش نفس خود به يقين مي دانستند ـ باز از كبر و نخوت و ستمگري ـ انكار آن كردند . »
3 ـ كفر عناد : اين كه به قلب بشناسد ، و به زبان اقرار كند ، ولي از روي عناد و حسد به آن متديّن نشود .
4 ـ كفر نفاق : اين كه به زبان اقرار كند ، ولي به قلب معتقد نباشد ، همانند منافق . ( 4 )
تكفير اهل قبله
در مباحث گذشته اشاره نموديم به اموري كه ايمان به آنها واجب است و با عدم ايمان به آنها ، انسان داخل كفر مي شود . با اين بحث به خوبي روشن مي شود كه صحيح نيست فرقه اي از فرق اسلامي را داخل در كفر نمود ، مادامي كه اعتراف به شهادتين نموده ، و ضروري اي از ضروريات دين را انكار نمي كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ارشاد الطالبين ، ص443 .
2 . العروة الوثقي ، كتاب الطهارة ، مبحث النجاسات .
3 . نمل ( 27 ) آيه 14 .
4 . تاج العروس ، ج3 ، ص254 و لسان العرب ، ج5 ، ص144 .
150 |
اين مطلب از اموري است كه هركسي كوچك ترين توجهي به شريعت اسلامي داشته باشد از آن اطلاع دارد ، ولو معاشرت زيادي با مسلمانان ندارد . لكن ـ مع الاسف ـ مشاهده مي شود كه چگونه به سبب برخي از مسائل اختلافي ، برخي از مذاهب ساير مسلمانان را تكفير كرده و به جان آنان مي افتند . كاري كه مورد خوشنودي استكبار و استعمار شده و از اين راه استيلاي خود را بر مسلمين ادامه مي دهند .
جمهور فقيهان و متكلمان بر اين باورند كه كسي حق ندارد ديگري را كه اهل قبله است و به طرف آن نماز مي خواند ، با اقرار به شهادتين و عدم انكار ضروريي از ضروريات دين ، تكفير نمايد :
1 ـ قاضي سبكي مي گويد : « اقدام بر تكفير مؤمنين جداً دشوار است . و هركسي كه در قلبش ايمان است تكفير اهل هوا و بدعت را دشوار مي شمرد ، در صورتي كه اقرار به شهادتين دارد ؛ زيرا تكفير امري دشوار و خطير است » . ( 1 )
2 ـ قاضي ايجي مي گويد : « جمهور متكلمين و فقيهان بر اين امر اتفاق دارند كه نمي توان احدي از اهل قبله را تكفير نمود . . . » . ( 2 )
3 ـ تفتازاني مي گويد : « مخالف حقّ از اهل قبله كافر نيست ، مادامي كه ضرورتي از ضروريات دين را مخالفت نكند ، مثل حدوث عالم ، حشر اجساد » . ( 3 )
4 ـ ابن عابدين مي گويد : « در كلمات صاحبان مذاهب بسيار تكفير ديگران مشاهده مي شود ولي اين گونه تعبيرها از كلام فقهاي مجتهد نيست . و معلوم است كه اعتباري به غيرفقها نيست » . ( 4 )
تكفير مسلمانان از ديدگاه روايات
در روايات از تكفير مسلماني كه اقرار به شهادتين نموده نهي فراوان شده ، خصوصاً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اليواقيت و الجواهر ، ص58 .
2 . المواقف ، ص392 .
3 . شرح المقاصد ، ج5 ، ص227 .
4 . ردّ المختار ، ج4 ، ص237 .
151 |
كساني كه اهل عمل به فرائض ديني نيز هستند . اينك به برخي از اين روايات اشاره مي نماييم :
1 ـ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اسلام بر چند خصلت بنا شده است : شهادت به وحدانيت خداوند ، رسالت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، اقرار به آنچه از جانب خدا رسيده و جهاد . . . . پس مسلمانان را به جهت گناه تكفير نكنيد ، و عليه آنان شهادت به شرك ندهيد .
2 ـ و نيز فرمود : « اهلِ ملتِ خود را تكفير نكنيد ، اگرچه گناه كبيره انجام مي دهند » .
3 ـ هر مسلماني كه مسلمان ديگر را تكفير كند ، اگر واقعا كافر باشد اشكالي ندارد ، و الاّ خودش كافر مي شود .
4 ـ هم چنين فرمود : « به جهت گناه ، اهل لااله الاّ الله را تكفير نكنيد ، زيرا كسي كه چنين كند خودش به كفر نزديك تر است » . ( 1 )
فرق بين اسلام و ايمان
اسلام در لغت از ماده « سلم » به معناي سلامت است ، زيرا به سلامت منتهي مي شود ، يا از تسليم است ؛ چون در آن تسليم نسبت به دستورهاي الهي است . ( 2 ) اسلام به معناي مصطلح آن در قرآن و روايات همان معناي لغوي است . و غالب استعمال اسلام در مقابل شرك است . خداوند متعال مي فرمايد : { قُلْ إِنّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ } ؛ ( 3 ) « بگو اي رسول ! من مأمورم اوّل كسي كه تسليم حكم خداست باشم و البته از گروهي كه به خدا شرك مي آورند نباشم . » و نيز مي فرمايد : { مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا كَانَ مِنْ الْمُشْرِكِينَ } ؛ ( 4 ) « ابراهيم به آيين يهود و نصارا نبود و لكن به دين حنيف توحيد و اسلام بود و هرگز از آنان كه به خدا شرك آرند نبود . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در مجموع اين احاديث ر . ك . جامع الاصول ، ج1 ، ص10 و 11 و كنزالعمال ، ج1 ، ح ؟ ؟ ؟ ؟ .
2 . مفردات راغب ، ماده « سلم » .
3 . انعام ( 6 ) آيه 14 .
4 . آل عمران ( 3 ) آيه 67 .
152 |
و غالب استعمال ايمان در مقابل كفر است . خداوند متعال مي فرمايد : { وَمَنْ يَتَبَدَّلْ الْكُفْرَ بِالاِْيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ } ؛ ( 1 ) « و هركس ايمان را به كفر مبدّل سازد بي شك راه راست را گم كرده است . » و نيز مي فرمايد : { هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ } ؛ ( 2 ) « آنان به كفر در آن روز نزديك ترند تا به ايمان . »
اين به حسب معناي لغوي اسلام است ، ولي در قرآن كريم اسلام بر وجوه مختلفي استعمال شده است :
1 ـ اسلام در مقابل ايمان :
خداوند متعال در برخي از موارد اسلام را بر اقرار لفظي اطلاق نموده كه همراه با تصديق قلبي نباشد ، آن جا كه مي فرمايد : { قَالَتْ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلْ الاِْيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ . . . } ؛ ( 3 ) « اعراب گفتند : ما ايمان آورديم ، بگو شما ايمان نياورده ايد ، ولكن بگوييد : اسلام آورده ايم و هنوز ايمان در قلوب شما وارد نشده است . »
2 ـ تسليم زباني و تصديق قلبي :
در برخي از موارد نيز اسلام بر مرتبه اول از ايمان اطلاق شده كه همان تسليم زباني و انقياد و تصديق قلبي است ، آن جا كه مي فرمايد : { الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ } ؛ ( 4 ) « كساني كه به نشانه هاي ما ايمان آورده و مسلمان بودند . »
3 ـ تسليم ، ورا تصديق قلبي :
گاهي نيز اسلام بر مرتبه ديگر از ايمان اطلاق مي شود و آن اين كه وراي تصديق قلبي ، تسليم قلبي نسبت به دستورهاي خداوند نيز باشد . خداوند متعال مي فرمايد : { فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره ( 2 ) آيه 108 .
2 . آل عمران ( 3 ) آيه 167 .
3 . حجرات ( 49 ) آيه 14 .
4 . زخرف ( 43 ) آيه 69 .
153 |
مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً } ؛ ( 1 ) « نه چنين است قسم به خداي تو كه اينان به حقيقت اهل ايمان نمي شوند مگر آن كه درخصومت و نزاعشان تنها تو را حاكم كنند و آن گاه به هر حكمي كه كني هيچ گونه اعتراضي در دل نداشته كاملاً از دل و جان تسليم فرمان تو باشند . » و از اين قبيل است قول خداوند : { إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ } ؛ ( 2 ) « آن گاه پروردگارش به او فرمود : اي ابراهيم سر به فرمان خدا فرود آور ، عرض كرد مطيع پروردگار عالميانم . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نساء ( 4 ) آيه 65 .
2 . بقره ( 2 ) آيه 131 .