بخش 9
صفات الهی صفات خداوند نزد شیعه استدلال قائلین به تأویل صفات اهتمام اهل بیت ( علیهم السلام ) منزلت عقل از دیدگاه قرآن و روایات رؤیت ادله امامیه و معتزله بر نفی رؤیت تصریح ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) اعتراف برخی از علماء عامه : بررسی ادله قائلین به رؤیت تجسیم قرآن و نفی جسمیّت از خداوند مقابله اهل بیت ( علیهم السلام ) عوامل پیدایش نظریه تجسیم تصریح علمای اهل سنت به تجسیم ابن تیمیه مفهوم بدا مقدمات بحث : بدا و ابطال عقیده یهود بدا و تأثیر اعمال نیک و بد انسان در سرنوشت او
201 |
صفات الهي
203 |
صفات خداوند نزد شيعه
در خصوص آيات و رواياتي كه صفات خداوند در آن ياد شده و در ظاهر مخالف عقل قطعي است ، بين علما و متكلمان سه نظريه وجود دارد :
1 ـ مذهب تأويل :
اين مذهب موافق رأي اهل بيت ( عليهم السلام ) و فلاسفه و كثيري از علماي اهل سنت از جمله : معتزله و ماتريديه است . اساس اين قول بر تنزيه خداوند متعال است . طبق اين رأي ، حكم اوّلي آن است كه هر صفتي را بايد بر معناي حقيقي آن حمل كرد ، و در صورتي كه مانع لفظي يا عقلي در ميان بود بايد آن را تأويل و بر معناي مجازي اش حمل نمود .
نووي در شرح صحيح مسلم مي گويد : نخستين چيزي كه اعتقاد به آن بر هر مؤمني واجب است ، تنزيه خداوند متعال از مشابهت مخلوقات است . و اعتقاد بر خلاف آن مخلّ به ايمان است . تمام علما از امامان مسلمين اتفاق كرده اند كه آنچه از صفات خداوند در قرآن و حديث وارد شده كه ظاهر آن تشبيه خداوند به خلق است بايد بر اين اعتقاد بود كه آن ظاهر مراد خداوند نيست . . . » ( 1 )
همو در جايي ديگر مي گويد : « اين كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه آتش در دوزخ پر نمي شود تا آن كه خداوند قدم خود را در آن مي گذارد ، اين حديث از احاديث مشهور در باب صفات است . قاضي عياض مي گويد : بايد معناي آن را از ظاهرش صرف كرده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح صحيح مسلم از نووي ، ج 1 ، ص 160 .
204 |
تأويل نمود ، زيرا دليل عقلي قطعي بر محال بودن اثبات اعضا و جوارح بر خداوند اقامه شده است . » ( 1 )
قسطلاني در ارشاد الساري مي نويسد : « غضب خداوند كنايه از عقوبت اوست . » ( 2 )
ابومنصور ماتريدي در تأويل « يدين » در قول خداوند متعال : { بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ } .
مي گويد : « دو دست ، كنايه از نعمت است . » ( 3 )
2 ـ مذهب تفويض :
جماعتي ديگر از علماي اهل سنت قائل به توقف اند ؛ به اين معنا كه گفته اند : لازم است به جهت احتياط در دين راجع به صفات سخني نگوييم و آنها را تفسير ننماييم . از جمله كساني كه به اين نظريه متمايل شده اند مالك بن انس و سفيان بن عيينه است . ( 4 )
3 ـ مذهب حمل به ظاهر :
اين نظريه قول كساني است كه تأويل صفات و هم چنين تفويض آن را حرام مي شمارند ، و معتقدند كه تمام صفات را بر ظاهرشان بايد حمل نمود .
ابن تيميه در كتاب الفتاوي مي نويسد : « . . . آنچه در كتاب و سنت ثابت شد و سلف از امّت بر آن اجماع كرده اند حقّ است و اگر لازمه آن نسبت جسميت به خداوند باشد اشكالي ندارد ، زيرا لازمه حقّ حقّ است . » ( 5 )
ابن بطوطه در كتاب خود مي نويسد : « در دمشق از فقهاي حنبلي شخصي بود به نام تقي الدين ابن تيميه . . . روز جمعه بر او وارد شدم ، درحالي كه مردم را بر منبر مسجد جامع شهر موعظه مي نمود . از جمله صحبت هايش اين بود كه خداوند به آسمان دنيا فرود مي آيد ، همان گونه كه من از منبر پايين مي آيم . در اين هنگام از منبر پايين آمد . عالمي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ج 9 ، ص 182 ـ 183 .
2 . ارشاد الساري ، ج 10 ، ص 250 .
3 . تأويلات اهل السنة ، ج 3 ، ص 51 .
4 . در المنثور ، ج 3 ، ص 91 .
5 . الفتاوي ، ج 5 ، ص 192 .
205 |
فقهاي مالكي معروف به ابن الزهرا بر او انكار نمود ، مردم بر سرش ريختند و با دست و كفش كتك مفصّلي به او زدند ، به حدّي كه عمامه از سرش به روي زمين افتاد . » ( 1 )
شيخ بن باز در فتاوي خود مي گويد : « تأويل در صفات امري منكر است و جايز نيست ، بلكه واجب است اقرار بر صفات كرد طبق ظاهري كه لايق به خداوند است . » ( 2 )
همو مي گويد : « اهل سنت و جماعت از اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر آنند كه خداوند در آسمان بالاي عرش خود است و دست ها به سوي او دراز مي گردد . » ( 3 )
الباني محدّث وهابيون در فتاواي خود مي گويد : « ما اهل سنت ايمان داريم به اين كه از نعمت هاي خداوند بر بندگانش آن است كه خداوند در روز قيامت بر مردم تجلّي مي كند و همگان او را مي بينند ، همان گونه كه ماه شب چهارده را مشاهده مي كنند . ( 4 )
او نيز در جايي ديگر بر بخاري ايراد گرفته كه چرا قول خداوند : { كُلُّ شَيْء هالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ } را به ملك تأويل كرده و مي گويد : « اين گونه تأويل را شخص مسلمان مؤمن انجام نمي دهد . » ( 5 )
همو در جايي ديگر مي گويد : « ما معتقديم كه كثيري از اهل تأويل كافر نيستند ، ولي گفتارشان همانند كافران است . » ( 6 )
استدلال قائلين به تأويل صفات
1 ـ ادعاي اجماع از قاضي عياض ، و نووي و ديگران بر تأويل ؛ نووي از قاضي عياض نقل مي كند كه بين مسلمانان اختلاف نيست در اينكه صفات خبري خداوند كه در قرآن و حديث آمده بايد تأويل نمود . ( 7 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رحلة ابن بطوطه ، ج 1 ، ص 57 ـ 58 .
2 . فتاوي بن باز ، ج 4 ، ص 131 .
3 . همان ، ج 2 ، ص 105 ـ 107 .
4 . فتاوي الالباني ، ص 142 .
5 . همان ، ص 523 .
6 . همان ، ص 522 ـ 523 .
7 . شرح صحيح مسلم ، نووي ج 3 جزء 5 ص 24 .
206 |
2 ـ تعبيرهاي كنايي امري عادي در زندگي عادي بشر است كه خداوند متعال نيز به جهت فهم مردم مطابق با محاورات آنها در قرآن كريم سخن گفته است .
علامه طباطبايي ( رحمه الله ) در تفسير الميزان در سبب ورود الفاظ متشابه در قرآن مي فرمايد : « سبب ورود الفاظ متشابه در قرآن به خضوع قرآن در القاي معارف عالي باز مي گردد ، زيرا قصد خداوند آن است كه با الفاظ و اسلوب هاي متداول بين مردم مطالب عالي را به مردم تفهيم كند ، و مي دانيم كه اين الفاظ براي معاني محسوس يا قريب به حسّ وضع شده است ؛ از همين رو وافي به تمام مقصود نبوده و سبب ايجاد تشابه در آنها گشته است ، مگر بر كساني كه از نوعي بصيرت و تسلط علمي برخوردارند . در نتيجه متشابهات قرآن با تعميق نظر و دقّت فكر و با رجوع به محكمات ، روشن و واضح خواهد گشت . » ( 1 )
ابن رشد اندلسي در كتاب فصل المقال در بحثي با عنوان : حقّ با حقّ مخالفت نداشته ، بلكه شاهد و موافق بر آن است ، مي نويسد : « ما مسلمانان معتقديم كه شريعت الهي حقّ است و مي تواند ما را به سعادت برساند . . . و نيز معتقديم كه هرگز ديدگاه برهاني با شرع به مخالفت بر نمي خيزد . . . آن گاه مي گويد : هرگاه حكم عقلي برهاني برخلاف شرع بود بايد شرع را تأويل نمود . و معناي تأويل آن است كه لفظ را از معناي حقيقي به معناي مجازي تبديل كرد و اين عادت عرب است كه گاهي در كلماتش از تشبيه و استعاره استفاده مي كند . اين مطلبي است كه هيچ يك از مسلمين در آن شك ندارند . . . از همين رو مسلمانان اتفاق كرده اند براين كه واجب نيست تمام الفاظ شرع را به ظاهرش حمل نمود » . ( 2 )
اهتمام اهل بيت ( عليهم السلام ) درتنزيه باري تعالي
قاضي عبدالجبار معتزلي مي گويد : « خطبه هاي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در بيان نفي تشبيه ، و اثبات عدل قابل احصا و شمارش نيست . » ( 3 )
امام رضا ( عليه السلام ) مي فرمايد : « هركس كه خدا را به خلقش تشبيه نمايد ، مشرك است ، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير الميزان ، ج 3 ، ص 58 با تلخيص .
2 . فصل المقال ، ص 96 ـ 98 .
3 . فضل الاعتزال ، ص 163 .
207 |
هر كس كه او را به داشتن مكان توصيف كند ، كافر است . » ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « چيزي شبيه خداوند عزّ وجلّ نيست . » ( 2 ) هم چنين فرمود : « منزه است ، خداوندي كه غير از او كسي به حقيقتش پي نخواهد برد . او همانندي ندارد . » ( 3 )
منزلت عقل از ديدگاه قرآن و روايات
قرآن كريم كساني را كه از عقل خود استفاده نمي كنند ، به بدترين چهارپايان تعبير كرده است و مي فرمايد : { إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ } ، « همانا بدترين چهارپايان نزد خداوند اشخاص كر و گنگي هستند كه تعقّل نمي كنند » ( 4 ) و در جايي ديگر مي فرمايد : { وَيَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ } ، « خداوند پليدي را براي كساني قرار داده كه تعقل نمي كنند » . ( 5 )
امام صادق ( عليه السلام ) در حديثي مي فرمايد : « . . . به عقل است كه بندگان خالق خود را شناخته و مخلوق بودن خود را مي شناسند ، او مدبّر آنان است و همه تحت تدبير اويند ، و تنها او باقي و بقيه فاني اند . . . » ( 6 )
قاضي عبدالجبار معتزلي در وصف ادلّه مي گويد : « اولين دليل عقل است ، زيرا با اوست كه بين نيك و بد تميز داده مي شود و نيز بهواسطه اوست كه حجّيت كتاب و هم چنين حجّيت سنت و اجماع ثابت مي شود . » ( 7 )
ابوعلي جبايي از بزرگان معتزله ميگويد : « همه معارفي كه در قرآن راجع به توحيد و عدل وارد شده ، تأكيدكننده اموري است كه عقل انسان به آن اذعان دارد . . . » . ( 8 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توحيد صدوق ، ص 69 ، باب 2 .
2 . توحيد صدوق ، ص 125 ، باب 9 .
3 . كافي ، ج 1 ، ص 104 .
4 . انفال ( 8 ) آيه 22 .
5 . يونس ( 10 ) آيه 100 .
6 . اصول كافي ، ج 1 ، ص 29 ، ح 34 .
7 . فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة ، ص 139 .
8 . المحيط بالتكليف ، ج 4 ، ص 174 .
208 |
رؤيت
از جمله مسائلي كه از روزگاران كهن نزد متكلمان مورد بحث بوده و اختلاف شديدي در آن واقع شده ، رؤيت خداوند متعال است . آيا خداوند را در دنيا يا در آخرت ، به چشم سر يا با چشم بصيرت مي توان ديد ؟ در اين زمينه اقوال مختلفي وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم :
معتزله و شيعه اماميه معتقدند : خداوند متعال در دنيا و آخرت به ديده سر ادراك نمي شود ، ولي با قلب و دل و به چشم يقين رؤيت مي شود . و اين عالي ترين مراتب ايمان است كه از او به عين اليقين و شهود قلبي تعبير مي شود . لكن وهابيون و حنبليان به طور عموم ، و تابعين مذهب اشعري از حنفيه و مالكيّه و شافعيّه معتقدند كه خداوند متعال در دنيا يا در آخرت ديده مي شود .
ابن قيّم جوزيه مي گويد : « قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حديث و . . . بر اين عقيده اند كه خداوند متعال در روز قيامت با چشم سر به طور عيان رؤيت مي شود ، همان گونه كه ماه شب چهارده و خورشيد هنگام ظهر را مي توان ديد . » ( 1 ) الباني در فتاواي خود مي گويد : « ما اهل سنت بر اين باوريم كه از جمله نعمت هاي خداوند بر بندگانش آن است كه در روز قيامت ، براي بندگانش تجلّي مي كند و او را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حادي الارواح الي بلاد الأرواح ، ص 305 .
209 |
خواهند ديد ، همان گونه كه ماه را در شب چهارده مي بينيم . » ( 1 )
عبدالعزيز بن باز مفتي آل سعود در عصر خود مي گويد : « كسي كه منكر رؤيت خداوند متعال در آخرت است ، پشت سرش نمي توان نماز گزارد و او نزد اهل سنت و جماعت كافر است . » ( 2 )
هم چنين الباني در تعليقه خود بر كتاب العقيدة الطحاوية ( 3 ) از برخي از مشبّهه نقل كرده و تأييد مي كند : كسي كه معتقد به رؤيت خداوند باشد ، ولي نه در جهت خاص ، بايد به عقل خود مراجعه كند ؛ يعني مشكلي در عقل خود دارد .
ادله اماميه و معتزله بر نفي رؤيت
شيعه اماميه و معتزله كه معتقد به نفي رؤيت به ديده ظاهري هستند ، به چند دليل عقلي و نقلي ، همچنين قرآني و حديثي تمسك كرده اند كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم :
الف ) دليل عقلي
هر عاقلي مي داند كه ديدن با چشم امكان ندارد ، مگر آنكه شيء مرئي در جهت و مكان خاصي مقابل بيننده قرار گيرد و اين مسأله در مورد همه اين امور در خداوند متعال محال است . ( 4 )
ب ) دليل نقلي قرآني
1 ـ خداوند مي فرمايد : { لا تُدْرِكُهُ اْلأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ اْلأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ } ؛ ( 5 ) « او را هيچ چشمي درك نمي كند و حال آن كه او بينندگان را مشاهده مي كند و او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فتاوي الألباني ، ص 142 .
2 . فتاوي بن باز ، رقم 2887 .
3 . العقيدة الطحاوية با تعليق و شرح الباني ، ص 27 .
4 . كشف المراد ، ص 296 ـ 297 .
5 . انعام ( 6 ) آيه 103 .
210 |
نامرئي و به همه چيز آگاه است . »
قاضي عبدالجبار معتزلي در شرح اين آيه مي گويد : « هنگامي كه ادراك با بينايي همراه شود ، به معناي ديدن است كه در اين آيه ، خداوند آن را نسبت به خودش نفي كرده است . » ( 1 )
2 ـ خداوند مي فرمايد : { . . . وَلا يُحيطُونَ بِهِ عِلْمًا } ؛ ( 2 ) هيچ كس به او احاطه علمي ندارد . پر واضح است كه رؤيت نوعي احاطه علمي از بشر به خداوند متعال است كه خداوند متعال آن را از خود نفي مي كند .
3 ـ خداوند مي فرمايد : { وَلَمّا جاءَ مُوسي لِميقاتِنا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني وَلكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسي صَعِقًا فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ } ؛ ( 3 ) « و چون موسي وقت معيّن به وعده گاه ما آمد و خدا با وي سخن گفت موسي [ به تقاضاي قوم خود ] عرض كرد : خدايا ! خودت را بر من بنمايان كه تو را ببينم ؛ خداوند در پاسخ فرمود : مرا تا ابد نخواهي ديد و لكن در كوه بنگر اگر كوه به جاي خود برقرار تواند ماند تو نيز مرا خواهي ديد . پس آن گاه كه نور خدا بر كوه تابش كرد كوه را متلاشي ساخت و موسي بي هوش افتاد ، سپس كه به هوش آمد ، عرض كرد : خدايا تو منزّه و برتري ، به درگاهت توبه كردم و اوّل كسي باشم كه ايمان آوردم . »
در اين آيه از چند جهت مي توان بر نفي رؤيت استفاده كرد :
الف ) جواب خداوند به نفي مؤبّد : { لَنْ تَراني } ؛
ب ) تعليق امكان رؤيت بر امر محال : { وَلكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني } ؛
ج ) تنزيه حضرت موسي ( عليه السلام ) از رؤيت بعد از به هوش آمدن : { قالَ سُبْحانَكَ } ؛
د ) توبه حضرت موسي ( عليه السلام ) از طلب رؤيت از جانب هفتاد نفر : { تُبْتُ إِلَيْكَ } .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح الاصول الخمسة ، ص 233 .
2 . طه ( 20 ) آيه هاي 109 ـ 110 .
3 . اعراف ( 7 ) آيه 143 .
211 |
ج ) دليل نقلي روايي
1 ـ مسلم از عايشه نقل كرده است : « هر كس گمان كند كه محمّد پروردگارش را ديده ، بر خداوند نسبت ناروا داده است . » ( 1 )
2 ـ نسايي از ابي ذر نقل كرده است : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خداوند را به قلبش ، نه به ديدگانش مشاهده نموده است . » ( 2 )
3 ـ طبري در تفسيرش از ابن عباس در تفسير آيه : { سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ . . . } نقل مي كند كه معناي آيه اين گونه است : « من اولين كسي هستم كه ايمان مي آورم به اين كه هيچ كس از مخلوقات ، او را نخواهد ديد . » ( 3 )
4 ـ ابن ماجه نيز روايتي را از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مورد سؤال از ميت نقل مي كند ، كه در آن آمده است : ميّت به جهت پاسخ به اين كه خداوند ديده نمي شود پاداش نيكي به او داده مي شود . ( 4 )
5 ـ امام علي ( عليه السلام ) در توصيف خداوند متعال مي فرمايد : « ستايش مخصوص خداوندي است كه . . . ديدگان او را نبينند و پوشش ها او را مستور نسازند . » ( 5 )
6 ـ اسماعيل بن فضل مي گويد : از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدم كه آيا خداوند در روز رستاخيز ديده مي شود ؟ حضرت ( عليه السلام ) فرمود : « منزّه است خداوند ، و بسيار دور است از اين امر ، اي پسر فضل ! ديدگان تنها اشيايي را مي بينند كه رنگ و كيفيت داشته باشند ، در حالي كه خداوند خالق رنگ ها وكيفيّت است . » ( 6 )
7 ـ ذعلب يماني از امام علي ( عليه السلام ) سؤال كرد : اي عليّ ( عليه السلام ) ! آيا پروردگارت را ديده اي ؟ حضرت فرمود : آيا چيزي را كه نمي بينم عبادت كنم ؟ ذعلب پرسيد : چگونه او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 110 .
2 . تفسير نسايي ، ج 2 ، ص 245 ؛ ارشاد الساري ، ج 5 ، ص 276 و رازي ، المطالب العاليه ، ج 1 ، ص . 87
3 . جامع البيان ، ج 9 ، ص 38 .
4 . ر . ك . سنن ابن ماجه ، ج 2 ص 1426 .
5 . نهج البلاغه ، خطبه 185 .
6 . بحارالانوار ، ج 4 ، ص 31 .
212 |
را ديده اي ؟ حضرت فرمود : ديدگان به مشاهده عيان او را نديده است ، بلكه قلب ها به حقيقتِ ايمان او را ادراك كرده است . . . » ( 1 )
8 ـ امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « روزي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر شخصي گذر نمود كه ديدگانش را بر آسمان دوخته و دعا مي كند ، فرمود : چشمانت را ببند ، زيرا او را نخواهي ديد . » ( 2 )
تصريح ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) به امكان رؤيت قلبي
از مجموعه كلمات ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) استفاده مي شود كه آنچه محال است رؤيت به ديده است ، ولي رؤيت به قلب ـ كه از آن به شهود باطن تعبير مي شود ـ براي مؤمنين امكان دارد .
1 ـ محمّد بن فضيل مي گويد : از امام رضا ( عليه السلام ) سؤال نمودم : آيا رسول خدا پروردگارش را ديده است ؟ حضرت ( عليه السلام ) فرمود : « به قلبش ديده است ؛ آيا نشنيده اي قول خداوند عزّ و جلّ را كه فرمود : { ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأي } ؛ « او را به چشم سر نديد و لكن او را با قلب خود مشاهده نمود . » ( 3 )
2 ـ امام صادق ( عليه السلام ) در جواب شخصي كه از امكان رؤيت خداوند در روز قيامت پرسيده بود ، فرمود : « هرگز رؤيت با قلب ، همانند رؤيتِ چشم نخواهد بود ؛ دور است خداوند از آنچه تشبيه كنندگان و ملحدان او را توصيف مي كنند . » ( 4 )
3 ـ مردي از خوارج بر امام باقر ( عليه السلام ) وارد شد و عرض كرد : اي اباجعفر ! چه چيزي را عبادت مي كني ؟ حضرت ( عليه السلام ) فرمود : خدا . آن مرد باز سؤال كرد : آيا او را ديده اي ؟ حضرت فرمود : « چشمها با مشاهده بينايي او را نخواهد ديد ، ولي قلبها با حقيقت ايمان او را خواهد يافت . . . » . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه ، خطبه 179 .
2 . توحيد صدوق ، ص 107 .
3 . همان ، حديث 15 .
4 . همان ، حديث 17 .
5 . صدوق ، التوحيد ، باب ماجاء في الرؤيه ، حديث 5 .
213 |
4 ـ يعقوب بن اسحاق مي گويد : به ابي محمّد ( عليه السلام ) نامه اي نوشته از او سؤال نمودم : چگونه بنده پروردگار خود را عبادت مي كند درحالي كه او را نمي بيند ؟ حضرت ( عليه السلام ) در توقيعي فرمود : « اي ابايوسف ! آقا و مولا و نعمت دهنده بر من و پدرانم بزرگتر است از آنكه به چشم ديده شود » . سؤال كردم : آيا رسول خدا پروردگارش را ديده است ؟ باز در توقيعي فرمود : « خداوند تبارك و تعالي از نور عظمتش آنچه دوست داشت به رسولش از راه قلب نشان داد . ( 1 )
5 ـ اسماعيل بن فضل مي گويد : از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال كردم كه آيا خداوند در روز قيامت ديده مي شود ؟ حضرت ( عليه السلام ) فرمود : « منزّه است خداوند ، و بسيار از اين معنا بالاتر است . اي فرزند فضل ! ديدگان تنها چيزهايي را درك مي كنند كه رنگ و كيفيت داشته باشند ، درحالي كه خداوند خالق رنگ ها و كيفيت است » . ( 2 )
علاّمه طباطبايي ( رحمه الله ) مي فرمايد : « خداوند متعال در كلام خود گونه اي از رؤيت و مشاهده را ثابت مي كند كه غير از رؤيت بصري حسّي است ، و آن ، نوعي شعور باطني در انسان است كه بدون به كار بردن ابزار حسّي يا فكري به آن دسترسي مي توان پيدا كرد و در پرتو آن ، نوع معرفتي به خداوند پيدا مي شود كه با معرفت فكري فرق دارد ؛ اين معرفت همان وجدان و شهود باطني است كه هيچ نوع حجابي با آن نمي باشد ، و هرگز انسان را از او غافل نكرده و به ديگري مشغول نمي سازد . و همين معنا مراد از لقاي الهي است كه در روز قيامت از بندگان براي صالحين فراهم خواهد شد . . . » ( 3 )
اعتراف برخي از علماء عامه :
برخي از علماء عامه همانند شيعه اماميه قائل به عدم امكان رؤيت حضرت حقّ سبحانه وتعالي به ديده چشم شده اند . اينك به عبارات برخي از آنها اشاره مي كنيم :
1 ـ ثعالبي در تفسير آيه شريفه { وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْري * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهي }
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ج 1 ص 95 ، باب في ابطال الرؤية .
2 . بحارالانوار ج 4 ص 31 .
3 . الميزان ، ج 8 ، ص 252 ـ 253 .
214 |
مي گويد : « از عائشه و جمهور اهل سنت نقل شده كه ضمير در « رآه » به جبرئيل بازمي گردد نه پيامبر » . ( 1 ) نتيجه اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خدا را نديده است .
2 ـ شاطبي مي گويد : « صحابه منكر رؤيت خداوند متعال بوده اند » . ( 2 )
3 ـ ذهبي در ترجمه ابوعبدالله بخاري مي گويد : « او عالم اهل بخارا و شيخ آنان ، فقيهي باورع و زاهد بود . و هركسي را كه قائل به خلق قرآن و احاديث رؤيت و نزول خدا از آسمان بود ، او را تكفير مي نمود » . ( 3 )
بررسي ادله قائلين به رؤيت
كساني كه معتقد به رويت خداوند به ديدگان هستند به ادله اي چند از آيات و روايات تمسك كرده اند :
1 ـ خداوند متعال مي فرمايد : { وُجُوهٌ يَوْمَئِذ ناضِرَةٌ * إِلي رَبِّها ناظِرَةٌ * وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذ باسِرَةٌ * تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ } . ( 4 ) « آنروز رخسار طائفه اي از شادي برافروخته و نوراني است و به چشم قلب جمال حقّ را مشاهده مي كنند . و رخسار گروهي ديگر عبوس و غمگين است كه مي دانند حادثه ناگواري در پيش است كه پشت آنها را مي شكند . »
جواب :
شكّي نيست كه نظر در لغت به معناي رؤيت و ديدن است ولي جمله { إِلي رَبِّها ناظِرَةٌ } درمقابل { تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ } آمده است ، ولذا به قرينه مقابله در معناي لغوي آن به كار نمي رود ، بلكه معناي كنايي آن اراده مي شود ، كه همان انتظار رحمت است ؛ زيرا جمله مقابل به اين معنا است : « مي دانند كه حادثه ناگواري در پيش است . . . » . در اين مورد انتظار حادثه ناگوار است و در مورد نظر ؛ نيز انتظار رحمت است .
قاضي عبدالجبار معتزلي مي گويد : « از جماعتي از مفسّرين رسيده كه آيه حمل بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الجواهر الحسان ج 3 ص 253 .
2 . الاعتصام ج 2 ص 176 .
3 . تاريخ الاسلام ج 20 ص 153 .
4 . قيامت ، آيه 22 ـ 25 .
215 |
انتظار مي شود ، همانگونه كه در احاديث نيز وارد شده است . ابوحاتم رازي به سند خود از مجاهد در تفسير آيه شريفه : { وُجُوهٌ يَوْمَئِذ ناضِرَةٌ * إِلي رَبِّها ناظِرَةٌ } ، نقل مي كند كه فرمود : « يعني ديدگان بابشاشت و خوشرويي منتظر ثوابند » . و همين تفسير از ابن عباس نيز نقل شده است . . . آنگاه قاضي عبدالجبار مي گويد : با اين روايات صحّت گفتار ما ثابت مي شود كه مراد به نظر در آيه « انتظار » است » . ( 1 )
2 ـ آيات فراواني دلالت دارد بر اينكه مؤمنين به لقاء پروردگار نائل مي شوند ، و معلوم است كه لقاء مستلزم رؤيت است . خداوند متعال مي فرمايد : { فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً } ، ( 2 ) « هركس به لقاي « رحمت » او اميدوار است بايد نيكوكار شود و هرگز در پرستش خدا احدي را با او شريك نگرداند . »
جواب :
خداوند متعال در رابطه با منافقين نيز از كلمه « لقاء الله » استفاده كرده است آنجا كه مي فرمايد : { فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلي يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ } ( 3 ) در نتيجه اين تكذيب ، خدا هم دل آنها را ظلمت كده نفاق گردانيد تا روزي كه به كيفر بخل و اعمال زشتشان برسند . و مي دانيم كه هرگز منافقين خداوند را نخواهند ديد . پس در اين آيه لقاء به معناي لقاي مرگ و حساب و انواع عذاب آمده است . قاضي عبدالجبار معتزلي مي گويد : « هرگز لقاء به معناي رؤيت نيست ، ولذا يكي از آن دو به جاي ديگر استعمال نمي شود . شخص كور صحيح است كه بگويد : به ملاقات فلان شخص رفتم ، ولي صحيح نيست كه بگويد : فلان شخص را ديدم . . . پس لقاء در آيه را بايد حمل بر معنايي كرد كه با حكم عقل سازگاري داشته باشد . . . » . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قاضي عبدالجبار معتزلي ، المغني ج 4 ص 212 ـ 213 .
2 . كهف ، آيه 110 .
3 . توبه ، آيه 77 .
4 . قاضي عبدالجبار ، شرح الاصول الخمسة ص 265 ـ 266 .
216 |
3 ـ خداوند متعال مي فرمايد : { كَلاّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذ لَمَحْجُوبُونَ } ( 1 ) « چنين نيست اينان ( كفار ) از معرفت پروردگارشان محجوب و محرومند . »
فخر رازي مي گويد : « اصحاب ما به اين آيه تمسك كرده اند بر اينكه مؤمنين خداوند سبحان را خواهند ديد ، والاّ تخصيص آيه به كفار بي فائده است » . ( 2 )
جواب :
استدلال به آيه مبتني بر آن است كه معناي آيه اين باشد كه : كفار از ديدن خدا محرومند ، درحالي كه در آيه لفظ « رؤيت » به كار نرفته است ؛ لذا ظاهر معنا اين است كه كفار از رحمت خدا محرومند .
4 ـ گروه مشبّهه در جواز رؤيت به برخي از احاديث نيز تمسك كرده اند ازقبيل قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه بنابر نقل بخاري فرمود : « . . . همانا شما خدا را در روز قيامت خواهيد ديد . . . » . ( 3 )
و نيز از جرير نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درحالي كه به ماه نظاره مي كرد فرمود : « شما پروردگارتان را خواهيد ديد ، همانگونه كه اين ماه را مي بينيد . . . » . ( 4 )
جواب :
اوّلا : اينها خبر واحدند ولذا در اعتقادات ارزشي ندارند .
ثانياً : اين گونه احاديث مخالف با آيات قرآن است ، ولذا اعتباري ندارد .
ثالثاً : حديث دوم به جهت وجود قيس بن ابي حازم ؛ سندش ضعيف است ؛ زيرا عبدالله بن يحيي بن سعيد مي گويد : او احاديث منكر را نقل مي كند و يعقوب دوسي مي گويد : « اصحاب ما در حق او سخنها گفته اند ، عده اي او را مورد حمله قرار داده اند . . . » . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مطففين ، آيه 15 .
2 . تفسير فخررازي ، ذيل آيه .
3 . صحيح بخاري ج 8 ص 117 ، صحيح مسلم ج 1 ص 113 باب معرفة طريق الرؤية .
4 . صحيح بخاري ج 1 ص 111 ، باب 26 و35 ، صحيح مسلم ج 5 ص 136 .
5 . ميزان الاعتدال ، رقم 6908 .
217 |
تجسيم
از جمله مسائل مورد اختلاف متكلمان مسأله تجسيم و جسمانيت خداوند است كه اعتقاد به آن را به اهل حديث و حشويه و وهابيون نسبت داده اند .
ابن تيميه در كتاب الفتاوي مي گويد : « آنچه كه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است ، حقّ مي باشد . حال اگر از اين امر لازم آيد كه خداوند متصف به جسم بودن شود اشكالي ندارد ، زيرا لازمه حقّ نيز حقّ است . » ( 1 )
شيخ محمد ابوزهره در كتاب تاريخ المذاهب الاسلاميه مي نويسد : « سلفيه هر صفت و شأني كه در قرآن يا روايات براي خداوند ذكر شده حمل بر حقيقت كرده و بر خداوند ثابت مي كنند . . . درحالي كه علما به اثبات رسانده اند كه اين عمل منجرّ به تشبيه و جسميّت خداوند متعال خواهد شد . . . » ( 2 )
ابن الوردي مي گويد : « ابن تيميه به جهت قول به تجسيم زنداني شد . » ( 3 )
ناصر الدين الباني در فتاواي خود مي گويد : « معتزله و ديگران منكر نعمت رؤيت خدايند ، و هر كسي كه معتقد به آن باشد گمراه دانسته و او را به تشبيه و تجسيم نسبت مي دهند . . . ولي ما اهل سنت ايمان داريم كه از منّت هاي خداوند بر بندگانش آن است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الفتاوي ، ج 5 ، ص 192 .
2 . تاريخ المذاهب الاسلاميه ، ج 1 ، ص 232 ـ 235 .
3 . تتمة المختصر ، ج 2 ، ص 363 .
218 |
در روز قيامت بر آنها تجلّي كرده و او را به مانند ماه شب چهارده مي بينند » .
عبدالله بن احمد بن حنبل به سندش از عمر بن خطاب نقل مي كند : « هرگاه خداوند بر كرسي خود مي نشيند صدايي همانند صداي زين شتر هنگام سوار شدن شخص سنگين بر آن ، شنيده مي شود . » ( 1 )
ولي رأي اكثر متكلّمان از جمله شيعه اماميه ، تنزيه خداوند متعال از جسميّت است . فخر رازي در كتاب المطالب العالية مي نويسد : « در اين باب اهل علم بر دو دسته اند : اكثر آنان معتقد به تنزيه خداوند از جسميّت اند ، ولي مجسّمه قائل به جسمانيت خداوند مي باشند . » ( 2 )
امّا در ميان شيعه اماميه اتفاق نظر بر نفي جسميّت است كه عبارات برخي از آنان را يادآور مي شويم :
1 ـ شيخ كليني بابي در كتاب كافي با عنوان : « باب النهي عن الجسم و الصورة » ذكر كرده است . ( 3 )
2 ـ شيخ صدوق در كتاب التوحيد بابي به نام « باب انّه عزّو جلّ ليس بجسم ولا صورة » آورده است . ( 4 )
3 ـ ابوالفتح كراجكي در كنزالفوائد بابي با عنوان « فصل من الاستدلال علي انّ الله تعالي ليس بجسم » دارد . ( 5 )
4 ـ شيخ طوسي ( رحمهم الله ) در تفسير التبيان ( 6 ) ذبيحه كساني كه قائل به تجسيمند حلال نمي داند . و نيز در كتاب المبسوط ( 7 ) حكم به نجاست مجسّمه كرده و آنها را در شمار كفّار مي داند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كتاب السنه ، ص 79 .
2 . المطالب العاليه ، ج 2 ، ص25 .
3 . كافي ، ج 1 ، ص 104 ـ 106 .
4 . التوحيد ، ص 97 .
5 . كنز الفوائد ، ج 2 ، ص 37 .
6 . التبيان في تفسير القرآن ، ج 3 ، ص 429 ـ 430 .
7 . المبسوط ، ج 1 ، ص 14 .
219 |
5 ـ قاضي ابن برّاج در جواهر الفقه تصريح به تنزيه خداوند از جسم و لوازم آن كرده است . ( 1 )
6 ـ قطب راوندي در فقه القرآن تصريح به باطل بودن نماز در پوست ذبيحه كسي نموده كه قائل به جسميّت خداوند است . و نيز قائل به عدم جواز انتفاع از آن است . ( 2 ) همو در جايي ديگر از كتابش مي گويد : مذهب تجسيم از مذاهب فاسد است . ( 3 )
7 ـ شيخ طبرسي در مجمع البيان ( 4 ) معتقد به جايز نبودن خوردن ذبيحه كسي است كه قائل به جسيمّت خداوند است .
و نيز از جمله كساني كه قائل به نجاست مجسّمه بوده و آنان را در زمره كفار مي دانند ؛ علامه حلّي در منتهي المطلب ، ( 5 ) ابن فهد حلّي در الرسائل العشر ، ( 6 ) محقق كركي در جامع المقاصد ، ( 7 ) علامه مجلسي در بحارالأنوار ( 8 ) و . . . مي باشند .
قرآن و نفي جسميّت از خداوند
با ملاحظه دقيق آيات قرآني به اين نكته پي مي بريم كه خداوند متعال از جسم و جسمانيت مبرّاست .
1 ـ خداوند مي فرمايد : { يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي اْلأَرْضِ وَما يَخْرُجُ مِنْها وَما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَما يَعْرُجُ فيها وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَاللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ } ؛ ( 9 ) « او هر چه در زمين فرو رود و هر چه بر آيد و آنچه از آسمان نازل شود و آنچه بالا رود ، همه را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جواهر الفقه ، ص 245 .
2 . فقه القرآن ، ج 1 ، ص 97 و ج 2 ، ص 270 .
3 . همان ، ص 123 .
4 . مجمع البيان ، ج 3 ، ص 271 .
5 . منتهي المطلب ، ج 1 ، ص 161 .
6 . الرسائل العشر ، ص 146 .
7 . جامع المقاصد ، ج 1 ، ص 164 .
8 . بحارالأنوار ، ج 3 ، ص 287 .
9 . حديد ( 57 ) آيه 4 .
220 |
مي داند و هر كجا باشيد او با شماست و به هر چه كنيد به خوبي آگاه است . »
آيه به طور صراحت دلالت بر سعه وجود خداوند سبحان دارد و اين كه او در هر مكاني با ما است ، و كسي كه چنين شأني دارد نمي تواند جسم يا حلول كننده در محلّي باشد .
2 ـ و نيز مي فرمايد : { أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي اْلأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوي ثَلاثَة إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَلا خَمْسَة إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَلا أَدْني مِنْ ذلِكَ وَلا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْء عَليمٌ } ؛ ( 1 ) « آيا نديدي كه آنچه در آسمان ها و زمين است ، خدا بر آن آگاه است . هيچ رازي سه كس با هم نگويند ، جز آن كه خداوند چهارم آنهاست و نه پنج كس جز آن كه خدا ششم آنهاست و نه كمتر از آن و نه بيشتر ، جز آن كه خدا هر كجا باشند با آنهاست ، پس روزِ قيامت همه را به نتيجه اعمالشان آگاه خواهد ساخت كه خدا به كليه امورِ عالم داناست . »
اين آيه نيز به طور وضوح دلالت بر سعه وجود خداوند متعال دارد ، و اين كه در همه جا موجود و با همه كس همراه است . و اين گونه خدايي نمي تواند جسم باشد ، زيرا جسم احتياج به مكان دارد و با وجودش در مكاني ، مكاني ديگر از او خالي است .
3 ـ همچنين مي فرمايد : { وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ واسِعٌ عَليمٌ } ؛ ( 2 ) « مشرق و مغرب هر دو ملك خداست ، پس به هر طرف كه روي كنيد به سوي خدا روي آورده ايد . خدا به همه جا محيط و بر همه چيز داناست . »
اين آيه نيز همانند آيه پيشين ، دلالت بر نفيِ جسميّت خداوند دارد .
4 ـ و نيز مي فرمايد : { لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ } ؛ ( 3 ) « هيچ موجودي همانند او نيست و او شنوايِ بيناست . »
پر واضح است كه اگر خداوند جسم بود بايد همانند ساير اجسام و شبيه آنها بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجادله ( 58 ) آيه 7 .
2 . بقره ( 2 ) آيه 115 .
3 . شوري ( 42 ) آيه 11 .
221 |
5 ـ و نيز مي فرمايد : { وَاللّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَراءُ } ؛ ( 1 ) و خداوند از خلق بي نياز است و شما فقير و نيازمنديد .
مي دانيم كه اگر خداوند جسم بود مركب از اجزا مي بود ، و هر مركبي محتاج به اجزاي خود است . و اين با غناي خداوند سازگاري ندارد .
6 ـ همچنين مي فرمايد : { هُوَ اْلأَوَّلُ وَاْلآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ } ؛ ( 2 ) « اوّل و آخر هستي و پيدا و نهان وجود همه اوست . »
در اين آيه خداوند متعال خود را ظاهر و باطن معرفي كرده ، و اگر جسم مي بود بايد ظاهر آن غيرباطنش ( عمقش ) باشد ، و در نتيجه لازم مي آيد كه او ظاهر و باطن نباشد .
7 ـ و نيز مي فرمايد : { لا تُدْرِكُهُ اْلأَبْصارُ } ؛ ( 3 ) « ديده ها او را درك نمي كند . »
و اگر خداوند جسم بود چرا ديده ها او را ادراك نكند ؟ !
مقابله اهل بيت ( عليهم السلام ) با قول به تشبيه
امام صادق ( عليه السلام ) در حديثي مي فرمايد : « منزه است خداوندي كه جز او كسي ديگر از كيفيتش اطلاعي ندارد ، همانندي براي او نيست و او شنواي بيناست ، محدود نشده ، و محسوس نخواهد بود و مورد تجسس واقع نخواهد گشت . ديدگان و حواس او را ادراك نكرده و چيزي او را احاطه نمي كند . جسم و صورت نيست . . . » ( 4 )
و نيز در حديثي ديگر در توصيف خداوند مي فرمايد : « نه جسم است و نه صورت ، بلكه او جسم كننده اجسام و صورت دهنده صور است . جزء جزء نشده و متناهي نيست . زياده و نقصان در او راه ندارد . و اگر خداوند آن گونه باشد كه مي گويند ، پس فرقي بين خالق و مخلوق نيست . . . » ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محمّد ( 47 ) آيه 38 .
2 . حديد ( 57 ) آيه 3 .
3 . انعام ( 6 ) آيه 103 .
4 . كافي ، ج 1 ، ص 104 .
5 . همان ، ص 106 .
222 |
از امام جواد و هادي ( عليهما السلام ) روايت شده كه فرمودند : « هركس قائل به جسميّت خداوند شد به او زكات ندهيد و به او اقتدا نكنيد » . ( 1 )
عوامل پيدايش نظريه تجسيم
1 ـ ميل عوام به تجسيم : زيرا بشر به جهت آن كه به چشم خود عينك طبيعت و مادّيت را دارد ، لذا مي كوشد همه چيز را از ديدگاه مادّيت حلّ كند .
2 ـ خوف از افتادن در تعطيل : لكن اين قول افراط گري است كه مي توان با قول به تنزيه جلو آن را سدّ كرد .
3 ـ تأثّر از فرهنگ يهود : زيرا در عهد قديم از جسم بودن خداوند بسيار سخن رفته است ؛ خصوصاً با در نظر گرفتن اين نكته كه عدّه اي از مستبصرين اهل كتاب به دستگاه خلافت نزديك شده و از اين طريق در جامعه اسلامي ميراث فرهنگي خود را منتشر كرده اند .
شهرستاني در كتاب الملل و النحل مي نويسد : « بسياري از يهود كه مسلمان شده بودند ، احاديث فراواني را در خصوص تجسيم و تشبيه در عقايد اسلامي وارد كردند كه تمام آنها برگرفته از تورات بوده است » . ( 2 )
تصريح علماي اهل سنت به تجسيم ابن تيميه
جماعتي از علماي اهل سنت تصريح به تجسيم وهابيان و در رأس آنها ابن تيميه نموده اند ، اينك به كلمات برخي از آنها اشاره مي كنيم :
1 ـ قاضي سبكي مي گويد : « اهل توحيد بر اينكه خداوند در جهت خاصي نيست ، اتفاق كرده اند مگر برخي از افرادي كه قول شاذ دارند همانند ابن تيميه » . ( 3 )
2 ـ شيخ محمّد ابوزهره مي گويد : « سلفيّه معتقدند كه هرچه در قرآن يا روايات در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توحيد صدوق ، ص 101 .
2 . الملل و النحل ، ج 1 ، ص 117 .
3 . طبقات الشافعيه ج 9 ص 43 .
223 |
مورد اوصاف خداوند وارد شده از قبيل محبّت ، غضب ، سخط ، رضا ، نداء ، كلام ، فرود آمدن در سايه ابرها ، استقرار بر عرش ، وجه ، دست ، همگي بايد بر ظاهرش حمل شود بدون هيچ گونه تأويل و تفسيري كه مخالف با ظاهرش باشد . . . رأي و نظر ابن تيميه نيز همين است » . ( 1 )
3 ـ شيخ سليم البشري رئيس جامعة الازهر در عصر خود مي گويد : « از جمله كساني كه به او نسبت داده شده كه قائل به جهت براي خداست احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام بن تيميه حرّاني حنبلي دمشقي است . . . » . ( 2 )
4 ـ ابن حجر هيتمي مكّي شافعي مي گويد : « ابن تيميه نسبت به ساحت مقدس خداوند جسارت كرده و در حقّ او ادعاي جهت و جسمانيت كرده است » . ( 3 )
5 ـ ابوالفدا ، در تاريخش مي گويد : « ابن تيميه از دمشق به شام فرستاده شد ، از آنجا كه او قائل به تجسيم بود او را در زنداني حبس كردند » . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ المذاهب الاسلاميّة ج 1 ص 232 ـ 235 .
2 . فرقان القرآن ، قضاعي ص 72 .
3 . كشف الارتياب ص 130 به نقل از « الجوهر المنظم » ابن حجر .
4 . تاريخ ابي الفداء ، حوادث سنه 705 هـ .
224 |
مفهوم بدا
در روايات اهل بيت ( عليهم السلام ) اعتقاد به بدا از عقايد مهمّ ديني شمرده شده است . امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « خداوند به چيزي مانند اعتقاد به بدا تعظيم نشده است . » ( 1 ) و نيز مي فرمايد : « خداوند به چيزي مانند اعتقاد به بدا ، عبادت نشده است . » ( 2 ) و در حديث ديگر مي خوانيم : « خداوند هيچ پيامبري را به نبوّت برنگزيد مگر اين كه از او به اقرار به بدا پيمان گرفت . » ( 3 )
بدا در لغت
بدا در لغت به معناي ظهور پس از خفا و پنهان بودن است و هرگاه در مورد انسان به كار رود به اين معناست كه چيزي بر انسان پوشيده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشكار شده است . روشن است كه چنين معنايي مستلزم جهل و تبدّل رأي است ، از اين رو اطلاق اين معنا در مورد خداوند محال است ، زيرا خداوند با علم ازلي و تخلّف ناپذير خود همه چيز را مي داند و در اراده الهي تبدّل و تغيير راه ندارد . در احاديث ائمه طاهرين ( عليهم السلام ) ، بر نادرستي بدا به اين معنا در حقّ خداوند تصريح و تأكيد شده است . چنان كه امام صادق ( عليه السلام )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اصول كافي ، ج 1 ، باب بدا ، حديث 1 .
2 . همان .
3 . همان ، حديث 13 .
225 |
فرموده است : « از كسي كه عقيده دارد براي خداوند چيزي را كه ديروز نمي دانسته آشكار شده است تبرّي بجوييد . » ( 1 ) و در حديث ديگر مي فرمايد : « خداوند همه چيز را پيش از آن كه اراده كند و انجام دهد ، مي داند . چيزي براي خداوند آشكار نمي شود مگر اين كه آن را مي دانسته است . بداي از روي جهل در خداوند راه ندارد . » ( 2 )
با توجه به احاديث ياد شده روشن مي شود كه بدا در مورد خداوند ، در حقيقت إبدا و اظهار است ؛ يعني آنچه را خداوند از قبل مي دانسته ولي براي انسان معلوم نبوده ، آن را اظهار و آشكار مي سازد و بدا ناميدن آن به اعتبار مقام فعل الهي است ، اگر چه در ذات الهي جهل و تغيير راه ندارد .
مقدمات بحث :
1 ـ متكلمان اماميه اتفاق دارند كه خداوند متعال ، عالم به تمام حوادث گذشته ، حال و آينده است و در حق او ظهور بعد از خفا و علم بعد از جهل معنا ندارد . قرآن مي فرمايد : { إِنَّ اللهَ لا يَخْفي عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي اْلأَرْضِ وَلا فِي السَّماءِ } ، « همانا براي خداوند هيچ چيزي مخفي نمي ماند در روي زمين و نه در آسمان . » ( 3 )
امام كاظم ( عليه السلام ) مي فرمايد : « خداوند هميشه عالم به اشيا است چه قبل و چه بعد از خلقت اشيا » . ( 4 )
2 ـ آيات و روايات دلالت دارند بر اين كه خداوند متعال در امر خلق ، ايجاد ، تدبير و تربيت فارغ نشده است و مسير بندگان به سبب رفتار نيك و بدشان قابل تغيير و تحوّل است . انسان مسير واحدي را طيّ نمي كند ، بلكه مسير و آينده او با اعمال نيك و بد متغير است . قرآن مي فرمايد { وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ } ؛ « و هر كس خدا ترس شود ، خداوند راه بيرون شدن [ از گناهان و حوادث عالم ]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 4 ، ص 11 .
2 . همان ، ص 121 .
3 . آل عمران ( 3 ) آيه 5 .
4 . كافي ، ج 1 ، باب صفات الذات ، حديث 4 .
226 |
را بر او مي گشايد و از جايي كه گمان نبرد به او روزي عطا كند . » ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « دعا قضا را ردّ مي كند و همانا مؤمن گناهي را انجام مي دهد كه به سبب آن از رزق خدا محروم مي شود . » ( 2 )
امام رضا ( عليه السلام ) مي فرمايد : « شخصي صله رحم به جا مي آورد در حالي كه از عمرش سه سال باقي مانده است با اين عمل ، خداوند عمرش را به سي سال تبديل مي نمايد و آنچه را كه بخواهد انجام مي دهد . » ( 3 )
3 ـ نظام سِفلي و عيني ناشي از نظام عِلوي و علمي و منبعث از اوست ؛ به عبارت ديگر جهان ناسوت ، محكوم جهان ملكوت است بنابراين ممكن است در مقابل نظام سفلي ـ و لااقل قسمي از آن يعني عالم انساني ـ در نظام عِلوي و عِلمي اثر بگذارد و سبب تغييراتي شود ، هرچند همين تأثير نيز به موجب سرنوشت و به حكم قضا و قدر بوده باشد . اين همان مسئله عالي و شامخ « بدا » است كه قرآن كريم براي اوّلين بار در تاريخ معارف بشري از آن ياد كرده است . خداوند متعال مي فرمايد : { يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ } ؛ ( 4 ) « خداوند هرچه را بخواهد [ كه قبلاً ثبت شده است ] محو مي كند و هرچه را بخواهد [ كه قبلاً ثبت نشده است ] ثبت مي كند و كتاب مادر ( اصل و مادر همه كتاب ها و نوشته ها ) منحصراً نزد اوست . »
4 ـ موجودات جهان بر دو قسم اند : برخي از آنها بيش از يك نوع خاصي ندارند ؛ مانند مجردات عِلوي . برخي ديگر امكان بيش از يك نوع خاص از وجود در آنها هست . همانند ماديات .
موجودات مادي از يك ماده خاص به وجود مي آيند و زمينه به وجود آمدن موجودات ديگر مي باشند مانند همه موجوداتي كه محسوس وملموس مي باشند . در مجرّدات كه تحت تأثير علل مختلف قرار نمي گيرند ، قضا و قدر حتمي است . امّا در غير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طلاق ( 65 ) آيه 2 ـ 3 .
2 . بحارالأنوار ، ج 93 ، كتاب الذكر و الدعاء ، باب 16 .
3 . كافي ، ج 2 ، باب صلة الرحم ، حديث 3 .
4 . رعد ( 13 ) آيه 39 .
227 |
مجردات كه همواره در حال دگرگوني اند ، قضا و قدر غير حتمي وجود دارد ؛ يعني يك نوع قضا و قدر سرنوشت آنها را معين نمي كند ، زيرا سرنوشتِ معلول ، در دست علت است و چون اين امور با علل مختلف سر و كار دارد پس سرنوشت هاي مختلف در انتظار آنهاست . و چون هر سلسله از علل را در نظر بگيريم ؛ امكان جانشين شدن يك سلسله ديگر در كار هست ، پس سرنوشت آنها غير حتمي است . به هر اندازه كه « اگر » درباره آنها صحيح است ، قضا و قدرها هست و امكان تغيير و تبديل دارد . پس سرنوشت هاي گوناگوني وجود دارند كه مي توانند جانشين يك ديگر شوند . جانشين شدن آنها نيز به حكم سرنوشت است .
بدا و ابطال عقيده يهود
اعتقاد به بدا در روايات ائمه طاهرين ( عليهما السلام ) به عنوان ابطال عقيده يهود كه قدرت خداوند را محدود مي پنداشتند ، معرفي شده است . امام صادق ( عليه السلام ) در تفسير آيه شريفه : { وَقالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ } ؛ ( 1 ) فرموده است : مقصود يهود اين بود كه خداوند از كار ايشان فارغ شده و افزايش و كاهش در جهان رخ نمي دهد . خداوند در تكذيب آنان فرموده است : { غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ } ؛ ( 2 ) دست آنها بسته شده ، به لعنت خداوند گرفتار گرديدند ، بلكه دست هاي خدا گشوده است ؛ هرگونه بخواهد انفاق مي كند . آن گاه امام ( عليه السلام ) به آيه محو و اثبات استشهاد كرد . ( 3 )
بدا و تأثير اعمال نيك و بد انسان در سرنوشت او
آنچه كه قبلا گفته شد جنبه الهي بدا بود ؛ يعني اعتقاد به احاطه و غلبه قدرت الهي . اعتقاد به بدا جنبه ديگري نيز دارد كه مربوط به نقش اعمال نيك و بد انسان در سرنوشت او است ؛ يعني تحولاتي كه در زندگي و سرنوشت انسان رخ مي دهد از اعمال نيك و بد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 64 .
2 . همان .
3 . توحيد صدوق ، ص 167 .
228 |
او تأثير مي پذيرد . مثلاً صله رحم عمر او را افزايش مي دهد و قطع رحم عمر او را كوتاه مي كند . دادن صدقه ، بسياري از حوادث بد و حتي مرگ را از انسان دور مي سازد . عاق والدين ، اجل را نزديك مي كند و احسان به آنان مايه خير و بركت در زندگي انسان مي باشد .
در صحيح مسلم از انس بن مالك روايت شده كه گفت : از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه فرمود : « هر كس دوست دارد روزي او فراوان شود و اجلش تأخير افتد ، صله رحم نمايد » . ( 1 )
سيوطي از امام علي ( عليه السلام ) روايت كرده كه آن حضرت تفسير آيه : { يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ } ؛ ( 2 ) را از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : با تفسير اين آيه چشم تو و امّتم روشن خواهد شد ، آن گاه فرمود : دادن صدقه در راه خدا ، نيكي به پدر و مادر و انجام كارهاي خوب ، شقاوت را به سعادت مبدّل مي سازد ، عمر را زياد مي كند و حوادث بد را دور مي سازد . ( 3 )
اشكال و جواب
ممكن است اشكال شود كه اعتقاد به قضا و قدر پيشين الهي با اعتقاد به محو ، اثبات ، بدا و تغيير و تحول در سرنوشت افراد معارض است .
پاسخ آن اين است : همان گونه كه قبلاً اشاره شد اين امور در سرنوشت افراد بر اساس يك سلسله اسباب و شرايط معين نيز مشمول قضا و قدر الهي است و همان گونه كه گفته شد با نظر به علم ازلي خداوند ، هيچ چيز براي او پوشيده و پنهان نيست ، ولي حوادث جهان تابع اسباب و شرايط ويژه اي است و مشيّت حكيمانه الهي ، نظام عالم را اين گونه مقدّر نموده است . ( 4 )
بدا در قلمرو تكوين ، همانند نسخ در قلمرو تشريع است ؛ حكمي كه نسخ مي شود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 1982 .
2 . رعد ( 13 ) آيه 40 .
3 . درالمنثور ، ج 4 ، ص 66 .
4 . ر . ك : التفسير الكبير ، ج 19 ، ص 65 ـ 66 ؛ شهيد اول ، القواعد و الفوائد ، ج 2 ، ص 54 ـ 56 .
229 |
براي خداوند از قبل معلوم بوده است و در واقع و نفس الأمر ، آن حكم به صورت موقت تشريع شده ، ولي در ظاهر خطاب شرعي به صورت مطلق آمده است و انسان گمان مي كند آن حكم ، ابدي است . با آمدن حكمِ ناسخ ، به خطاي خود واقف مي گردد . بدا در قلمرو تكوين نيز همين گونه است .
بدين ترتيب روشن شد كه نزاع در مسئله بدا ، لفظي است ، زيرا منكران بدا چيزي را انكار مي كنند كه طرف داران آن بدان معتقد نيستند ، زيرا منكران به اين دليل بدا را انكار كرده اند كه مستلزم تغيير در علم الهي مي گردد ، ( 1 ) ولي اين مطلب لازمه بدا در مورد انسان است ، نه به معنايي كه در روايات ائمه طاهرين ( عليه السلام ) بيان شده و علماي اماميه به آن اعتقاد دارند چنان كه تفصيل آن گذشت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . التفسير الكبير ، ج 19 ، ص 66 .