بخش 10

نبوّت سهو النبی ( صلّی الله علیه وآله ) الف ) عقل و عصمت از سهو و خطا ب ) قرآن و عصمت پیامبر از خطا و سهو ج ) اجماع امامیه و ضرورت مذهب نقد دلایل مخالفان احادیث سهوالنبی در مصادر شیعه


231


نبوّت


233


سهو النبي ( صلّي الله عليه وآله ) !

يكي از بحث هاي كلامي ، عصمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از سهو و نسيان است ؛ آيا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سهو مي كند يا خير ؟ .

متكلمان مراتب عصمت پيامبر را بر چهار بخش تقسيم كرده اند :

1 ـ عصمت در گرفتن وحي ؛

2 ـ عصمت در ابلاغ وحي ؛

3 ـ عصمت از گناه ؛

4 ـ عصمت از سهو ونسيان و خطا در تطبيق شريعت قولا وفعلا ، و امور عادي .

اين جا به همين قسم خواهيم پرداخت .

متكلمان شيعه و برخي از علماي اهل سنت ، امثال : ابواسحاق اسفرايني ، معتقد به سهو نداشتن پيامبرند . البته اين علماي سني تنها در گفتار پيامبر قايل به عدم سهواند ، ولي در افعال ، برخي با توجه سطحي به برخي از روايات والتزام به ظواهر آنها ، بدون هيچ گونه تأويلي هنگام معارضه با حكم عقل ، قائل به جواز سهو در آن شده اند . اينان كه به تعبير شيخ مفيد مقلِّد ناميده شده اند گروهي ملتزم به تقليد در اصول دين اند و از آنجا كه ظاهر برخي از روايات ناظر به سهو پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مقام عمل است ، به آن معتقد شده اند در اين بخش درصدد بحث از اين موضوع مهمّ هستيم چرا كه نفي و اثبات آن در فقه و اعتقادات ، اثر فراواني دارد : در فقه ، در مقام فتوا اثر گذاشته ، و در اعتقادات نيز ديدگاه انسان نسبت به پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) را تغيير مي دهد .


234


الف ) عقل و عصمت از سهو و خطا

براي اثبات اين بخش از عصمت مي توان به ادله اي از عقل تمسك كرد از آن جمله :

1 ـ تأمين هدف بعثت با عصمت از سهو وخطا

متكلمان براي عصمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مورد تلقّي وتبليغ وحي ، به دليل هايي تمسك كرده اند كه تماماً در مورد عصمت از سهو وخطا نيز جاري است . آنان مي گويند : هدف از بعثت انبيا هدايت مردم به سعادت است ، كه اين بدون كسب اعتماد كامل به آنها حاصل نمي شود ، پس بايد انبيا معصوم باشند . همين دليل در مورد سهو و خطا نيز جاري است ، زيرا اگر انسان احتمال سهو و خطا در افعال و گفتار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بدهد ، ـ ولو در امور عادي ، البته به شرط احتمال سرايت به امور شرعي ـ ديگر به او اطمينان پيدا نمي كند و در نتيجه غرض و هدف از بعثت كه رسيدن به كمال از طريق عمل به دستورهاي شريعت است ، حاصل نمي گردد .

2 ـ نقض غرض

اگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) معصوم از سهو و خطا نباشد ، نقض غرض بعثت است كه از مولاي حكيم محال است .

توضيح : هدف از بعثت انبيا وفرستادن پيامبران ، ارشاد و هدايت مردم به مصالح ومفاسد واقعي است تا با عمل به دستورهاي شرع ، تزكيه وتربيت شده ، به كمال شايسته انساني برسند .

اين هدف بدون عصمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از سهو و خطا حاصل نمي گردد ، زيرا در غير اين صورت ، ارشاد به مصالح و مفاسد واقعي نخواهد بود ، و تصديق سهو كننده و خطاكار ، نقض غرض از ارسال پيامبران است و اين ، خلاف حكمت است وخلاف حكمت از خداوند صادر نمي شود .

3 ـ اصلح بودن عصمت از سهو و خطا

شكي نيست كه وجود عصمت از خطا و سهو در پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اصلح و ارجح در تحقق هدف از خلقت است . و چون مانع عقلي از وجود آن در پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيست ، حكمت اقتضا


235


مي كند كه اين نوع عصمت در پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) موجود باشد ، زيرا با نبود آن ترجيح مرجوح با نبود مانع از راجح لازم مي آيد .

4 ـ لزوم يكي از دو محذور

در صورت جواز وقوع خطا و سهو از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، دو احتمال لازم مي آيد :

يا پيروي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) واجب است يا واجب نيست . در صورت اوّل لازم مي آيد كه با اجازه خداوند ، وقوع معصيت جايز بوده بلكه واجب باشد . كه اين قطعا باطل است . و اگر پيروي واجب نباشد ، با نبوت و هدف بعثت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سازگار نيست .

5 ـ لزوم دور و تسلسل

علت نياز مردم به پيامبر و امام اين است كه مردم در معرض خطا هستند ، حال اگر احتمال وقوع خطا و سهو در پيامبر و امام هم باشد ، او نيز احتياج به رهبري الهي اعمّ از پيامبر يا امام دارد ، تا ترجيح بلا مرجّح نباشد ، لذا احتمال عدم عصمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از خطا و سهو ، مستلزم دور يا تسلسل است .

قرآن و عصمت پيامبر از خطا و سهو

از برخي از آيات ، عصمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از سهو و خطا آشكارا استفاده مي شود كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم :

1 ـ { إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما أَراكَ اللهُ وَلا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً } ؛ ( 1 ) « ما به سوي تو قرآن را به حق فرستاديم تا به آنچه خدا به وحي خود بر تو پديد آرد ميان مردم حكم كني ونبايد به نفع خيانتكاران به خصومت بر خيزي . » و نيز مي فرمايد : { وَلَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْء وَأَنْزَلَ اللهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكانَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْكَ عَظِيماً } ؛ ( 2 ) « و اگر فضل و رحمت خدا شامل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء ( 4 ) آيه 105 .

2 . نساء ( 4 ) آيه 113 .


236


تو نمي بود ، گروهي از آنان همّت بر آن گماشته بودند كه تو را از راه صواب دور سازند ولي آنها خود را از راه صواب دور ساخته و به تو هيچ زياني نتوانند رساند و خدا بر تو اين كتاب و مقام حكمت و نبوت را عطا كرد و آنچه را نمي دانستي به تو آموخت ولطف خدا نسبت به تو بي اندازه است . »

در شأن نزول اين دو آيه گفته شده كه : شكايتي را نزد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) آوردند ، هر يك از دو متخاصم ، سعي داشت كه خود را تبرئه كرده و اتهام را به گردن ديگري بيندازد . يكي از دو طرف رفيقي داشت كه در صحبت كردن مهارت داشت ، مي خواست با تحريك عواطف پيامبر ، او را بفريبد و در نتيجه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به نا حقّ به نفع رفيقش حكم نمايد ، كه در اين هنگام آيات فوق نازل شد . ( 1 )

با دقّت در كلمات و مضمون آيات پي مي بريم كه خداوند پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) را از هرگونه اشتباه و گناه و سهو و خطا مصون داشته است .

در آيه دوّم چهار جمله به كار رفته است :

الف ) { وَلَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْء } ، از اين بخش استفاده مي شود نفس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بدون تأييد و فضل الهي ، به هيچوجه از اشتباه و سهو و خطا در امان نيست .

ب ) { وَأَنْزَلَ اللهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ } ، اشاره به مصادر حكم وقضاوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دارد ، كه چيزي جز وحي وتعليم الهي نيست .

ج ) { وَعَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ } كه اشاره به مصونيّت حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) از سهو و خطا دارد ، زيرا تنها علم كلّي به كتاب و حكمت ، انسان را از سهو وخطا در قضاوت و حكم باز نمي دارد ، در قضاوت و حكم احتياج به تمييز صغريات و تشخيص موضوعات است ؛ احتياج به تمييز و تشخيص باطل از حقّ است ، واين در پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تنها با تأييد وفضل الهي حاصل ميشود .

د ) از آنجا كه ممكن است كسي توهّم كند كه اين عنايت موردي است ونسبت به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير طبري ، ج 5 ، ص 169 .


237


تمام قضايا و موارد عموميّت ندارد ، لذا براي دفع اين توهّم فرمود : { وَكانَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْكَ عَظِيماً } .

2 ـ آيات شهادت :

خداوند در مجموعه اي از آيات قرآن ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به عنوان شهيد وشاهد بر اين امّت معرفي كرده است : { وَكَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً } ؛ ( 1 ) « و هم چنين مسلمانان را به آيين اسلام هدايت كرديم وبه اخلاق معتدل و سيرت نيكو بياراستيم تا گواه مردم باشيد چنانكه پيامبر را گواه شما كرديم . »

{  فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهِيد وَجِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً } ؛ ( 2 ) « پس چگونه است آن گاه كه از هر طائفه اي گواهي مي آوريم و تو را بر اين امّت گواه خواهيم . »

{ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلي كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ } ؛ ( 3 ) « و من خود بر آن مردم گواه و ناظر اعمال بودم مادامي كه در ميان آنان بودم ، پس چون روح مرا تصرف كردي خود نگهبان و ناظر اعمال آنها بودي و تو بر همه خلق عالم گواهي . »

از مجموع اين آيات استفاده مي شود كه در هر امّتي شاهدان وگواهاني بر اعمال امّت وجود دارد ، كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در رأس آنان است . از طرف ديگر مي دانيم اگر شاهد در شهادت خود به اشتباه و خطا افتد ، لازم مي آيد كه مطيع ، عقاب داده شده و مجرم ثواب داده شود ، كه اين عقلا قبيح است . نتيجه اين كه : بايد شهادت شاهد از هر خطا و اشتباهي مصون باشد ، تا مستلزم قبح عقلي نشود . و لذا در روايات ، اهل بيت ( عليهم السلام ) مصداق شاهدان امّت معرّفي شده اند .

3 ـ آيه تطهير

خداوند متعال در شأن پنج تن اصحاب كساء مي فرمايد : {  إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره ( 2 ) آيه 143 .

2 . نساء ( 4 ) آيه 41 .

3 . مائده ( 5 ) آيه 117 .


238


عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً } ؛ ( 1 ) « خدا چنين مي خواهد كه هر رجس و پليدي را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عيب ، پاك و منزّه گرداند . »

رجس بنابر آنچه كه در كتاب هاي لغت آمده و از موارد استعمال آن استفاده مي شود ، هر چيزي است كه موجب نقص در روح و اضطراب در رأي و معصيت گردد . سهو و نسيان و خطا قطعاً موجب نقص در روح و اضطراب در رأي است ، پس عنوان رجس بر او منطبق است و در حالي كه مطابق آيه تطهير « رجس » از اهل بيت ( عليهم السلام ) و در رأس آنها رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دور است ، لذا سهو و خطا نيز بر آنها عارض نمي شود . بهويژه آن كه حرام ، داراي مفاسد واقعي است كه به همين جهت شرعاً حرام شده است .

مثلا : شراب حرام است ، زيرا ضرر واقعي دارد كه مست كردن است و يا سمّ حرام است به خاطر ضرر واقعي كه انسان را مي كشد و مجرّد سهو و خطا اثر واقعي را از بين نمي برد ، اگرچه از تكليف ظاهري كه مشروط به علم و قدرت است ، مانع مي گردد ، امّا از اثر وضعيِ حرام جلوگيري نمي كند و به طور حتم اثر واقعي حرام مصداق بارز رجس است .

آياتي ديگر :

4 ـ {  لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } ؛ ( 2 ) « تا آن كه پس از فرستادن اين همه پيامبران ، مردم را بر خدا حجتي نباشد . »

5 ـ {  لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ } ؛ ( 3 ) « همانا براي شما رسول خدا الگوي خوبي است . »

6 ـ {  أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ } ؛ ( 4 ) « اطاعت كنيد خدا و رسول را . »

7 ـ {  قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ } ؛ ( 5 ) « بگو اگر شما خدا را دوست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احزاب ( 33 ) آيه 33 .

2 . نساء ( 4 ) آيه 165 .

3 . احزاب ( 33 ) آيه 21 .

4 . آل عمران ( 3 ) آيه 32

5 . آل عمران ( 3 ) آيه 31 .


239


مي داريد ، مرا پيروي كنيد تا خداوند شمارا دوست بدارد . »

8 ـ {  إِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ } ؛ ( 1 ) « همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر تمام عالميان برگزيد . »

9 ـ { وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا } ؛ ( 2 ) « آنچه را كه رسول بر شما آورد بگيريد و آنچه را كه از او نهي كرده دست برداريد . »

10 ـ {  عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَأَحْصي كُلَّ شَيْء عَدَداً } ( 3 ) « داناي نهان است و كسي بر عالم غيب او آگاه نيست ، جز پيامبري كه از او خشنود باشد ، كه ( دراين صورت ) براي او از پيش رو و پشت سرش نگاهباناني برخواهد گماشت ، تا معلوم بدارد كه پيام هاي پروردگار خود را مي فرستند ، ( تا بداند كه آن رسولان پيغامهاي پروردگار خود را رسانيده اند ) و خدا به آنچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزي را به عدد شماره كرده است . »

11 ـ {  أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ } ؛ ( 4 ) « آنان كساني بودند كه خدا خود آنان را هدايت كرد پس از راه آنان پيروي كن . »

12 ـ {  أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَإِسْرائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنا وَاجْتَبَيْنا إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً } ؛ ( 5 ) « آنان كساني از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزاني داشت ، از فرزندان آدم بودند و از كساني كه همراه نوح [ بر كشتي ] سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كساني كه [ آنان را ] هدايت نموديم و برگزيديم [ و ] هرگاه آيات [ خداي ] رحمان برايشان خوانده مي شد ، سجده كنان و گريان بر خاك مي افتادند . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران ( 3 ) آيه 33 .

2 . حشر ( 59 ) آيه 9 .

3 . جن ( 72 ) آيه 26 ـ 28 .

4 . انعام ( 6 ) آيه 90 .

5 . مريم ( 19 ) آيه 58 .


240


13 ـ { وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ } ؛ ( 1 ) « ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر آن كه به دستور خداوند از او اطاعت كنند . »

اجماع اماميه و ضرورت مذهب

اماميه ـ به استثناء صدوق و استادش ابن الوليد ـ اتفاق كرده اند بر اين كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) از هرگونه سهو و خطا مصون و محفوظ است ، بلكه مي توان ادعاي ضرورت مذهب بر آن نمود . اينك به نقل عبارت هاي بزرگان اماميه در اين موضوع مي پردازيم :

1 ـ شيخ مفيد ( رحمه الله ) مي فرمايد :

« همه امامان كه بر جاي انبياء تكيه زده اند در تنفيذ احكام ، اقامه حدود ، حفظ شرايع و تربيت مردم معصومند همانگونه كه انبيا معصومند ، و هرگز هيچ نوع سهو در دين از آنان صادر نمي شود ، و نيز هيچ حكمي از احكام الهي را فراموش نمي كنند . » ( 2 )

شيخ مفيد ( رحمه الله ) به اين مقدار اكتفا نكرده رساله اي مستقل در ردّ نظر شيخ صدوق و استادش ابن الوليد ، به اسم عدم سهوالنبيّ تأليف كرده است .

2 ـ شيخ طوسي ( رحمه الله ) بعد از نقل خبري كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هرگز سجده سهو بجاي نياورده ، مي فرمايد : « من به مضمون اين خبر فتوا مي دهم . و امّا اخباري كه نشان مي دهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سهو كرده و سجده سهو به جاي آورده است ، با نظر عامه سازگار است . . . . » ( 3 )

3 ـ محقّق حلّي ( رحمه الله ) مي فرمايد :

« حقّ آن است كه منصب امامت از سهو در عبادات به دور است . » ( 4 ) و به طريق اولي منصب نبوت نيز از سهو در عبادات به دور است .

4 ـ خواجه نصيرالدين طوسي ( رحمه الله ) مي فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء ( 4 ) آيه 64 .

2 . أوائل المقالات ، ص 35 .

3 . تهذيب الاحكام ، ج 2 ، ص 350 ـ 351 ، ح 1454 .

4 . مختصر النافع ، ص 45 .


241


« عصمت پيامبر ، براي حصول اطمينان به او واجب است ، هم چنان كه مصونيت او از سهو نيز واجب است . »

5 ـ علامه حلّي ( رحمه الله ) نيز در شرح اين عبارت مي فرمايد :

« صحيح نيست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سهو كند ، تا اين كه برخي از تكاليفي كه مأمور به ابلاغ آنهاست ، فراموش نكند . » ( 1 )

و نيز مي فرمايد :

« خبر ذواليدين ـ كه دلالت بر سهو و خطاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در نماز دارد ـ نزد ما باطل است ، زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) معصوم است و سهو بر او جايز نيست . » ( 2 )

هم چنين مي گويد :

« مخالف ، به روايت ابوهريره تمسك كرده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در موردي بعد از تكبير آخر ، سجده سهو به جاي آورد . ولي جواب آن است كه : حديث ابوهريره نزد ما باطل است ، زيرا محال است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سهو كند . » ( 3 )

وباز مي فرمايد :

« مسلمانان در اين مسئله اختلاف كرده اند . گروهي معتقدند كه جايز نيست از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سهو و خطا صادر شود . و گروهي ديگر آن را جايز مي دانند . . . آن گاه مي گويد : اين نظر در غايت و نهايت پستي است . و قول اوّل حق است ، زيرا اگر سهو و خطا بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جايز باشد ، احتمال آن در تمام گفتار و افعال او داده مي شود و در نتيجه هيچ گونه اطميناني به خبرهاي او از خداوند ، پيدا نمي شود ، زيرا احتمال دارد كه از روي سهو يا خطا در آنها كم يا زياد كرده باشد و در نتيجه بعثت بي فايده مي شود . » ( 4 )

6 ـ فاضل مقداد ، علماي اماميه ، نقل مي كند كه همه علما قائل به عصمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كشف المراد ، ص 195 .

2 . تذكرة الفقهاء ، ج 1 ، ص 130 .

3 . منتهي المطلب ، ج 1 ، ص 418 و 419 .

4 . رساله سعديه ، ص 76 .


242


امام از هرگونه سهو در اقسام چهارگانه عصمت اند . » ( 1 )

7 ـ شهيد اوّل مي فرمايد :

« خبر ذواليدين دلالت اماميه متروك است ، زيرا دليل عقلي دلالت بر عصمت پيامبر از سهو دارد . » ( 2 )

نقد دلايل مخالفان

برخي از علماي اهل سنت بر جواز وقوع سهو و خطا از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آيات و رواياتي استدلال كرده اند ، كه به نقد هريك از آنها مي پردازيم :

الف ) آيات

آيه اوّل :

{ وَإِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّي يَخُوضُوا فِي حَدِيث غَيْرِهِ وَإِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْري مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ } ؛ ( 3 ) « و چون گروهي را ديدي كه براي خرده گيري و طعن زدن در آيات ما گفتگو مي كنند ، از آنان دوري گزين تا در سخني ديگر وارد شوند و چنانچه شيطان البته فراموشت ساخت بعد از آن كه متذكر [ كلام ] خدا شدي ديگر با گروه ستمگر هم نشيني مكن . »

در جواب استدلال به آيه فوق مي گوييم :

اوّلا : نسيان در آيه فوق از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) صادر نشده است ، بلكه مقصود به خطاب ، جعل تكليف برساير مؤمنان است ، زيراخطاب هاي قرآني ـ همان گونه كه اهل بلاغت و اصحاب تفسير گفته اند ـ از قبيل « إياك أعني وإسمعي ياجاره » است ، كه معادل آن در فارسي مي گويند : « به در مي گويند تا ديوار بشنود . » اين مطلب از ابن عباس روايت شده است . و اين گونه خطاب ها از زيبايي هاي كلام متكلّم است كه قرآن نيز از آن برخوردار است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج المسترشدين ، ص 150 .

2 . ذكري الشيعة ، ص21

3 . انعام ( 6 ) آيه 68 .


243


ثانياً : چگونه مي توان گفت كه خطاب در آيه فوق به پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) است ، درحالي كه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد : {  إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ } ؛ ( 1 ) « همانا تو ( شيطان ) بر بندگان من سلطه نداري . »

علامه طباطبايي ( رحمه الله ) در ذيل آيه شريفه مي فرمايد :

« اين آيه مكّي است و در حدّ تعبير عرب « اياك اعني واسمعي ياجاره » وارد شده است ، به دليل قول خداوند متعال : { وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللهِ يُكْفَرُ بِها وَيُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّي يَخُوضُوا فِي حَدِيث غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ . . . } ؛ ( 2 ) « آيا در كتاب الهي اين حكم بر شما منافقان فرستاده شد كه چون آيات خدا را شنيديد بدان كافر شده ، استهزا كنيد ؟ پس شما با اين گروه منافق مجالست نكنيد تا در حديثي ديگر داخل شوند كه شما هم به حقيقت مانند آنها منافق هستيد . » لذا آيه اشاره به حكمي دارد كه قبلا نازل شده و آيه اي غير از آيه مورد نظر در سوره انعام آيه 68 كه مورد استدلال اهل سنت است ، نيست كه متعرض نهي از نشستن با كساني است كه خوض در آيات خدا مي كنند . ( 3 )

ثالثاً : ممكن است معناي آيه استدلال شده اين باشد : « هرگاه چيزي را فراموش كردي پس فراموش مكن ننشستن با آنان را ، بعد از آن كه حرمتش بر تو بيان شد . » و اين گونه تعبيرها براي اهميت جزاآورده مي شود ، بدون آن كه توجهي به وقوع يا حتّي احتمال و جواز وقوع شرط و جزا در آن داده شود . لذا آيه دلالت بر وقوع نسيان از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حتي در غير نماز ندارد .

آيه دوّم :

خداوند متعال مي فرمايد : { وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْء إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً * إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَقُلْ عَسي أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لاَِقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً } ؛ ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حجر ( 15 ) آيه 42 .

2 . نساء ( 4 ) آيه 140 .

3 . الميزان ، ذيل آيه شريفه .

4 . كهف ( 18 ) آيه 23 ـ 24 .


244


« و [ اي رسول ما ] هرگز مگو كه من اين كار را فردا خواهم كرد مگر آن كه بگوئي اگر خدا بخواهد و خدا را لحظه اي فراموش مكن و به خلق بگو كه اميد است خداي من ، مرا به حقايقي بهتر و علومي برتر از اين [ قصه ] هدايت فرمايد . »

جواب از استدلال به اين آيه همانند جواب از استدلال به آيه قبل است .

آيه سوّم ؛

خداوند متعال مي فرمايد : {  سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي * إِلاّ ما شاءَ اللهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَما يَخْفي } ( 1 ) « زود است كه آيات قرآن را براي تو قرائت كنيم تا هيچ فراموش نكني مگر آنچه خدا خواهد كه او به امور آشكار و پنهان آگاه است . »

قائلين به سهوالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) به استثناء در اين آيه استدلال كرده اند ، كه ظهور در امكان نسيان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دارد .

ولي جواب استدلال به آيه اين است كه نكته اي در اين استثنا است كه استدلال كننده از آن غافل مانده و آن اين كه گاهي « الاّ ما شاء الله » براي بيان قدرت خداوند آورده مي شود ؛ يعني اين عنايتي كه ما در حقّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كرديم ، قدرت ما را محدود نمي كند ، ما مي توانيم اين حالت را از او بگيريم ، و لذا دلالت بر وقوع نسيان ندارد . مانند اين كه قرآن مي فرمايد : { وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذ } ؛ ( 2 ) « اما كساني كه نيك بخت شده اند ، تا آسمان ها و زمين باقي است در بهشت جاودانند ، مگر آنچه مشيّت پروردگار باشد كه عطايش ابدي و پياپي است . »

مي دانيم كسي كه وارد بهشت شود از آنجا خارج نمي گردد ، ولي استثناء به {  إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ } بيان گستره قدرت خداوند متعال است . يعني در عين حال خداوند مي تواند حتي اهل بهشت را از آنجا بيرون كند .

آيه چهارم :

خداوند متعال در مورد حضرت يوسف ( عليه السلام ) مي فرمايد : {  فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعلي ( 87 ) آيه 6 ـ 7 .

2 . هود ( 11 ) آيه 108 .


245


ذِكْرَ رَبِّهِ } ؛ ( 1 ) « پس شيطان يادآوري به آقايش را از ياد او برد . »

جواب : مقصود آيه بعد از شنيدن تمام آيه روشن مي شود : { وَقالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناج مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ } ؛ ( 2 ) « و يوسف به آن كس از آن دو كه گمان مي كرد خلاص مي شود ، گفت : « مرا نزد آقاي خود ياد آور و [ لي ] شيطان ، يادآوري به آقايش را از ياد او برد . »

شكّي نيست كه بر اساس ظاهر آيه ، مراد از ضمير در « فأنساه » شخصي است كه در او گمان نجات مي رفت ، نه حضرت يوسف ( عليه السلام ) و نيز مقصود از ضمير ربّ در هر دو مورد ، « مصاحب » اوست .

آيه پنجم :

{  ما نَنْسَخْ مِنْ آيَة أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْر مِنْها أَوْ مِثْلِها . . . } ؛ ( 3 ) « هرچه از آيات قرآن را نسخ كنيم يا حكم آن را متروك سازيم ، بهتر از آن يا مانند آن را مي آوريم . »

توضيح : مقصود از نسا ، عارض كردن نسيان بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است .

جواب : اگر مقصود از آيه ، آيه قرآن است ، مراد ، انساء پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيست ، زيرا خداوند در شأن او فرمود : {  سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي } ؛ ( 4 ) و اگر مقصود ، معجزات و دلائل نبوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، در اين صورت معناي آيه چنين مي شود : « اگر ما از يكي از معجزات اعراض كرديم يا به فراموشي انداختيم ، بهتر از آن را براي مردم مي آوريم ، كه دلالت بيشتري بر نبوّت داشته باشد . و اين طبيعتاً مربوط به امّت هاي پيشين است .

آيه ششم :

خداوند متعال به پيامبرش ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : {  قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ } ( 5 ) « بگو همانا من بشري مثل شما هستم . » و نيز از قول پيامبرش مي فرمايد : {  سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يوسف ( 12 ) آيه 42 .

2 . همان .

3 . بقره ( 2 ) آيه 106 .

4 . اعلي ( 87 ) آيه 6 .

5 . كهف ( 18 ) آيه 110 .


246


رَسُولاً } ؛ ( 1 ) « منزه است پروردگار من ، آيا من غير از بشري كه به سوي خلق فرستاده شده ، هستم . » به اين آيات نيز تمسك كرده اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جائزالسهو والخطاست ؛ زيرا او مثل مردم است .

جواب : مساوات رسول با بشر ، اقتضا ندارد كه در همه امور باشد و گرنه لازم مي آيد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز همانند بقيه مردم هرنوع گناه انجام داده ، حتّي كفر بورزد ، كه هيچ كس چنين اعتقادي را در حقّ انبيا قائل نيست . پس آيه در حقيقت در صدد ردّ كساني است كه او را فرشته دانسته اند و لذا از او بعيد مي دانستند كه غذا بخورد و در بازارها راه برود ، همان گونه كه قرآن كريم به اين موضوع اشاره كرده مي فرمايد : { وَقالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَيَمْشِي فِي اْلأَسْواقِ } ؛ ( 2 ) « گفتند اين رسول را چه شده كه غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود . »

ب ) روايات :

آن عده از علماي اهل سنت كه به سهوالنبي قائلند ، به رواياتي چند تمسك كرده اند اينك به برخي از آنها اشاره مي كنيم :

الف ) خبر ذي الشمالين ( ذواليدين ) :

بخاري و مسلم به سند خود از ابوهريره نقل مي كنند كه مي گويد : « شبي از شب ها رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دو ركعت از نماز عشا را با ما به جاي آورد و نماز را سلام داد ، و به حياط مسجد رفته و بر تكه چوبي كه در آن جا بود نشست . مردم با سرعت از مسجد بيرون آمدند و رو به حضرت ( عليه السلام ) كرده عرض كردند : اي رسول خدا ! آيا نمازها قصر شده است ؟ در ميان جمعيت ابوبكر و عمر بودند ، ولي هيبت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مانع مي شد كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سؤال كنند . در ميان جمعيّت ، كسي بود كه دستان درازي داشت كه به او ذواليدين مي گفتند ، او گفت : اي رسول خدا ! آيا فراموش كردي و نسيان بر تو عارض

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسراء ( 17 ) آيه 93 .

2 . فرقان ( 25 ) آيه 7 .


247


شده ، يا آن كه حكم نماز تغيير پيدا كرده و اتمام تبديل به قصر شده است ؟ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : من فراموش نكرده ام و نماز چهار ركعتي نيز حكمش تبديل به قصر نشده است . آن گاه از مردم سؤال كرد : آيا حرف ذواليدين صحيح است ؟ همه گفتند : آري . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برخواست و بقيه نماز را تدارك كرد و پس از سلام نماز سجده سهو به جاي آورد . ( 1 )

اين حديث از جهاتي قابل مناقشه است :

1 ـ از حديث استفاده مي شود كه ابوهريره در نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حاضر بوده و مشاهده كرده كه ذواليدين موضوع سهو پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به آن حضرت گوشزد كرده است ، درحالي كه ذواليدين در حديث همان ذوالشمالين است كه بنابر نقل مورخان در جنگ بدر به شهادت رسيده است . ( 2 ) و اين ، پنج سال قبل از اسلام ابوهريره است . حال چگونه ابوهريره ادعاي ديدن ذواليدين را دارد با اين كه اين مقدار فاصله زماني وجود دارد ؟

و امّا اين كه ذواليدين ذوالشمالين است كه در جنگ بدر به شهادت رسيد عده زيادي از علماي اهل سنت به آن اشاره كرده اند ، از قبيل : مالك ، ( 3 ) نسائي ، ( 4 ) دارمي ( 5 ) و ديگران .

2 ـ ظاهر روايت آن است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مسلمانان صورت نماز را بر هم زده و باز به مسجد بازگشته و بقيه نماز را دنبال كرده اند ، درحالي كه از مبطلات قطعي نماز برهم خوردن صورت آن است .

ابن رشد مي گويد : « اجماع است بر اين كه نمازگزار اگر به غير قبله منصرف شود از نماز خارج شده است . » ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 129 كتاب الصلاة ، باب تشبيك الأصابع في المسجد ؛ صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 403 ، كتاب المساجد و مواضع الصلاة ، باب 15 ، باب السهو في الصلاة والسجود ، حديث 97 .

2 . ر . ك : طبقات الكبري ، ج 3 ، ص 167 ترجمه ذي اليدين ؛ الاصابه ، ج 2 ، ص 233 ؛ ترجمه خرباق سلمي ، رقم 2243 ؛ استيعاب ، ج 2 ، ص 458 ، ترجمه خرباق ، رقم 686 .

3 . موطأ ، ج 1 ، ص 93 ، كتاب الصلاة ، باب 15 .

4 . سنن نسائي ، ج 3 ، ص 20 ، كتاب الصلاة .

5 . سنن دارمي ، ج 1 ، ص 419 ، كتاب الصلاة ، باب 175 .

6 . بداية المجتهد ، ج1 ، ص183


248


سيوطي مي گويد : « قبول سهو از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دشوار است ، زيرا اين احتمال با حالات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سازگاري ندراد . » ( 1 )

3 ـ در متن روايت اضطراب زيادي وجود دارد كه سبب وهن روايت مي شود و هركس به مصادر حديثي و باب مخصوص آن مراجعه كند ، به اين اضطراب پي خواهد برد .

4 ـ خداوند متعال مي فرمايد : {  فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ } ؛ ( 2 ) « پس واي بر آن نمازگزاران كه دل از ياد خدا غافل دارند . »

خداونددراين آيه سهو را صفت نقص دانسته به حدّي كه دارنده آن صفت را مستحق توبيخ و مذمت مي داند ، حال چگونه ممكن است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به آن متصف نماييم ؟

5 ـ خداوند كساني را مذمت كرده كه به قول خودعمل نمي كنند ، آن جا كه مي فرمايد : {  لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ } ؛ ( 3 ) « براي چه مي گوييد چيزي را كه خود عمل نمي كنيد . »

و نيز مي فرمايد : {  أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ } ( 4 ) « آيا مردم را به نيكي امر كرده و خود را فراموش مي كنيد . »

در رواياتي كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيده مي خوانيم : « دو ركعت نماز با توجه بهتر است از آن كه يك شب را تا به صبح زنده بداريم درحالي كه قلب در سهو و شك است . » ( 5 )

شخصي به پيامبر عرض كرد : اي رسول خدا ! من نماز گزارده ام ولي نمي دانم كه دو ركعت بوده يا يك ركعت ؟ حضرت فرمود : « مواظب باشيد كه شيطان با شما بازي نكند . » ( 6 ) حال چگونه ممكن است كه پيامبر خود به اين سفارشات عمل نكند و در نماز سهو نمايد ؟

6 ـ اهل سنت از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چشمانش به خواب مي رود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح سنن نسائي ، ج 3 ، ص 22 .

2 . ماعون ( 107 ) آيه 5 .

3 . صف ( 61 ) آيه 2 .

4 . بقره ( 2 ) آيه 44 .

5 . كنزالعمال ، ج 4 ، ص 230 .

6 . مسند احمد ، ج 1 ، ص 63 .


249


ولي قلب او بيدار است . حال چگونه ممكن است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حال خواب قلبش بيدار ومتذكّر باشد ، ولي در حال بيداري از عبادت پروردگارش غافل گردد ودر نماز سهو كند ؟

7 ـ وقوع سهو از انبيا منافي حكمت بعثت است ، همان گونه كه در ادله عقلي به آن اشاره شد .

8 ـ سنن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اعم از قول و فعل و تقرير حجت است و سهو با حجيّت سنت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) منافات دارد .

9 ـ شيخ مفيد ( رحمه الله ) مي فرمايد : « حديث سهوالنّبي در نماز ، از اخبار آحاد است و نمي توان در باب اعتقادات به خبر واحد تمسك نمود ، چون مفيد ظنّ است ، نه قطع و آنچه قطعي است اين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شخصي است كامل ، معصوم ، كسي كه خداوند متعال در تمام حالات او را از خطا و سهو محافظت نموده است . »

ب ) روايت ابوهريره :

بخاري از ابوهريره نقل مي كند : « نماز برپاشد ، صفوف جماعت مستقيم ، همگي در حال قيام ، منتظرند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مسجد بيايد و نماز را با آنان به جاي آورد ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد مسجد شد و مستقيماً به محراب رفت ، ناگهان يادش آمد كه جنب است . رو به مردم كرده فرمود : شما سر جاي خود بايستيد تا من غسل كنم و دوباره بازگردم . ما مدّتي ايستاديم ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) غسل كرده و به مسجد بازگشت درحالي كه از سر آن حضرت آب مي چكيد . تكبير گفت و نماز خوانده ما نيز به او اقتدا نموديم . ( 1 )

همان جواب ها كه در ذيل حديث اوّل داديم ، اين جا نيز ذكر مي كنيم .

اگر كسي بگويد كه قصد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از اين رفتار بيان احكام از راه عمل است ، كه تأثير بيشتري دارد تا قول ، در جواب مي گوييم : برعكس ، در فعل احتمال خصوصيت است ، برخلاف قول . خصوصاً آن كه در حال جنابت نيز وارد مسجد شده است .

ما معتقديم اين گونه احاديث جعلي است . و سرّ جعل آن هم اين بوده كه بزرگانشان اهل سهو و نسيان و خطا بوده اند ، لذا مي خواهند با نسبت دادن اين امور به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از قبح

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 74 ، باب « من تذكر انّه جنب رجع واغتسل » ؛ صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 227 ؛ سنن ابي داود ، باب الجنب يصلي بالقوم وهو ناس .


250


آن بكاهند ، همان گونه كه تهمت ايستاده بول كردن را به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت دادند . ( 1 )

متقي هندي مي گويد : « عمر با مردم نماز مغرب را به جاي آورد و قرائت را به جاي نياورد تا آن كه نماز را سلام داد . به او گفتند در نماز قرائت را به جاي نياوردي ، اينگونه عذرخواهي كرد : هنگام نماز فكرم به آن جا منتقل شد كه قافله اي را تجهيز و آماده كردم ، آن را به طرف شام حركت مي دادم ، تا اين كه به شام رسيدم ، اموال آن را به فروش رساندم ، و لذا حواسم پرت شد ، و قرائت از من فوت شد . ( 2 )

احاديث سهوالنبي در مصادر شيعه

با مراجعه به مصادر حديثي شيعه تعداد اندكي از روايات سهوالنبي وجود دارد كه در مقابل آنها ، روايات فراواني بر عدم سهو النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شده است ، كه هم تعدادشان از آنها بيشتر و هم سندشان قوي تر است اينك به برخي از آنها اشاره مي كنيم :

1 ـ شيخ طوسي ( رحمه الله ) به سند خود از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه : « رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سهو كرد و بعد از نماز دو سجده سهو به جاي آورد . . . . » ( 3 )

2 ـ و نيز به سندش از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده كه : « علي ( عليه السلام ) بدون طهارت با مردم نماز ظهر به جاي آورد . . . منادي حضرت وارد شد و صدا داد : اميرالمؤمنين نماز را بدون طهارت به جاي آورده ، نمازهاي خود را اعاده كنيد . . . . » ( 4 )

3 ـ كليني ( رحمه الله ) به سند خود از سماعة بن مهران نقل مي كند كه از امام ( عليه السلام ) درباره شخصي پرسيدم كه نماز صبح را فراموش نمود تا اين كه فجر طلوع كرد ؟ حضرت ( عليه السلام ) فرمود : هرگاه يادش آمد نمازش را به جاي آورد . آن گاه فرمود : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در وقتي نماز صبح از او فوت شد تا اين كه خورشيد طلوع كرد ، بعد از بيدار شدن از خواب ، نمازش را قضا نمود . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ر . ك : صحيح بخاري ، باب بول النّبي قائماً .

2 . كنزالعمال ، ج 4 ، ص 213 .

3 . تهذيب الاحكام ، ج 2 ، ص 180 .

4 . استبصار ، ج 1 ، ص 433 .

5 . كافي ، ج 3 ، ص 194 .


251


4 ـ ابن بابويه به سند خود از عبدالسلام بن صالح هروي نقل مي كند كه به امام رضا ( عليه السلام ) عرض كردم : در اطراف كوفه كساني هستند كه گمان مي كنند : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در نمازش سهو نمي كرده است . حضرت ( عليه السلام ) فرمود : دروغ مي گويند ، خدا آنان را لعنت كند ، تنها كسي كه سهو نمي كند خداوندي است كه جز او معبودي نيست . . . ( 1 )

از اين روايات مي توان جواب هاي مختلفي داد ، از آن جمله :

الف ) اين روايات معارض با ظواهر قرآن است . آياتي كه قبلا به آن اشاره شد . و خود اهل بيت ( عليهم السلام ) دستور داده اند كه روايات ما را به قرآن عرضه بداريد ، آنچه را كه موافق با قرآن است عمل كرده و مخالف با آن را ترك نماييد .

ب ) اين روايات مخالف با اجماع و اتفاق شيعه است و مخالف معلوم النسب ضرري به اجماع وارد نمي كند .

ج ) سندهاي اكثر روايات سهوالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) ضعيف است .

د ) معارض با احكام عقلي است كه قبلا به آن اشاره شد .

هـ ) در متن رواياتِ سهوالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) اضطراب و تناقض فراوان وجود دارد .

و ) بسياري از راويان اين گونه احاديث ، از كساني هستند كه عقيده اي فاسد دارند .

ز ) اين گونه روايات مخالف احاديث صحيح السندي است كه با اجماع اماميه تقويت شده است ؛ رواياتي كه دلالت بر نفي سهو از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دارد :

شيخ طوسي به سند خود از محمّد بن علي بن محبوب ، از احمد بن محمّد ، از حسن بن محبوب ، از عبدالله بن بكير ، از زراره نقل مي كند : « از امام باقر ( عليه السلام ) سؤال كردم : آيا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سجده سهو به جاي آورد ؟ فرمود : خير . . . . ( 2 ) »

ح ) روايات سهوالنبيّ موافق با احاديث عامه است و مطابق دستور اهل بيت ( عليهم السلام ) هرگاه دو دسته روايت با يكديگر تعارض كردند به رواياتي عمل مي كنيم كه مخالف با عامه است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عيون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 203 .

2 . وسائل ، ج 5 ، باب 3 از ابواب خلل در نماز ، حديث 13 .



| شناسه مطلب: 73827