بخش 16

امامت امامت و وحدت اسلامی 1 ـ حقیقت وحدت 2 ـ وحدت بر محور امام بر حقّ 3 ـ بحث علمی زمینه ساز وحدت الف : تمایل به حق ب : اعتراف به حقّ 4 ـ تعیین مرجع دینی 5 ـ نقش امامت در ساختار زندگی انسان 6 ـ انتخاب مذهب با دلیل و برهان تقلید مذموم 7 ـ تعیین فرقه ناجیه 8 ـ شناخت امام زمان


363


امامت


365


امامت و وحدت اسلامي

به نظر برخي ، در عصر ما بحث از مذهب و امامت ـ كه زمان بسياري از صدر اسلام گذشته است ـ بي فايده بلكه زيان آفرين است ، زيرا اين بحث ها مربوط به قضيه اي است تاريخي كه قرن ها از وقوعش گذشته است . بحث از اين كه خليفه و جانشين بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چه كسي بوده و هست ؟ علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) يا ابوبكر ؟ در اين زمان خالي از فايده است و حتي چه بسا اين مباحث در اين زمان ، جز ايجاد فتنه و نزاع و برانگيختن كينه ها ، اثر ديگر ندارد ؛ به عبارت ديگر در اين عصر كه احتياج مبرم به وحدت و تقريب بين مذاهب است ، چرا اين گونه مباحث كه اختلاف زا است مطرح مي گردد ؟ . . . .

ما به لطف خداوند متعال در صدديم آثار و فوايد بحثِ امامت را در اين عصر طيّ مطالبي بيان كنيم .

1 ـ حقيقت وحدت

از آن جا كه اشكال كننده ، به واژه « وحدت » اهميت فراواني مي دهد ، جا دارد ابتدا به مفهوم حقيقي آن بپردازيم :

دو اصطلاح و عنوان مهمّ است كه بايد در كنار هم مورد توجه خاص قرار گيرد و هيچ كدام را نبايد فداي ديگري كرد : يكي حفظ وحدت و يك پارچگي امّت اسلامي و ديگري حفظ اصل اسلام .


366


شك نيست كه همه مسلمانان وظيفه دارند اين دين حنيف را حفظ كرده و در گسترش آن بكوشند و از اين رو همگان در اين راه مسئوليت سنگيني دارند ، هم چنين از آن جا كه مسلمانان دشمنان مشتركي دارند كه در صددند اصل اسلام و مسلمانان را نابود كنند ، بايد متحد شده و در حفظ كيان اسلام و مسلمانان بكوشند . ولي اين بدان معنا نيست كه از وظيفه ديگر شانه خالي كرده و از بيان حقايق مسلّم اسلامي سرباز زنند . هرگز نبايد مسئله وحدت يا اتحاد را اصل و هدف قرار داده و حقايق شريعت را فرع و فداي آن نماييم . بلكه بر عكس ، اگر اسلام بر وحدت يا اتحاد بين مسلمانان تاكيد دارد ، براي صيانت و نگه داري از دين است ، حال چگونه ممكن است مسئله « وحدت » براي كسي بسيار مهم جلوه كند ؛ به طوري كه دست از برخي مسلّمات دين و مذهب بردارد و يا آن كه در صدد توجيهات بي مورد آنها برآيد .

تاريخ و سيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بهترين شاهد و مؤيّد اين مطلب است : پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) با آن كه مي داند بني اميّه با علي ( عليه السلام ) و بني هاشم مخالف است و هرگز عده اي زير سلطه و ولايت امام علي ( عليه السلام ) نمي روند و امامت او را هرگز نمي پذيرند ، اما اين مسئله باعث نشد كه از بيان حقّ و حقيقت صرف نظر كرده و ولايت و امامت علي ( عليه السلام ) را بيان نكند ، بلكه در طول 23 سال بعثت خود در هر جا و هر نحو كه ممكن بود و موقعيت داشت ، ولايت و امامت علي ( عليه السلام ) را به مردم گوشزد كرد ، با اين كه به طور قطع مي دانست از هنگام وفاتش در اين موضوع اختلاف خواهند كرد ، بلكه اين اختلاف باقي مانده تا روز ظهور امام زمان ( عليه السلام ) ادامه پيدا خواهد كرد ، با اين همه حقّ را بيان كرد . چرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با اين كه مي داند تا روز قيامت به سر مسئله امامت علي ( عليه السلام ) اختلاف مي شود ، اين گونه بر ولايت علي ( عليه السلام ) تأكيد ميورزد ، كه حتّي در روز غدير براي جلوگيري از شك و شبهه دست آن حضرت را بالا مي برد ، تا همه ببينند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چه تأكيدي بر ولايت او داشته است .

از اين جا به خوبي روشن مي شود كه بيان حقّ و حقيقت اصل است و در هيچ موقعيّتي نبايد از آن صرف نظر كرد ؛ حتّي در صورتي كه مي دانيم با بيان آن ميان مسلمين دو صف ايجاد شده و دو دستگي ايجاد خواهد شد . ولي اين بدان معنا نيست كه مسلمانان


367


به جان يكديگر افتاده و هم ديگر را نابود كنند ، بلكه با بيان مدّعاي خود ، يكديگر را تحمل كرده و به پيروي از گفتار نيكو دعوت نمايند ، ولي در عين حال از دشمن مشترك نيز غافل نباشند . قيام امام حسين ( عليه السلام ) نيز دليل و شاهد خوبي بر مدعاي ماست ، زيرا حضرت ( عليه السلام ) با آن كه مي دانست با قيامش بين دو دسته از مسلمانان نزاع خواهد شد ، در عين حال هرگز به جهت اتحاد بين مسلمانان از اصل مهم امر به معروف و نهي از منكر غافل نشد .

سيره و روش امام علي ( عليه السلام ) نيز گوياي اين مطلب است ، زيرا به نظر برخي حضرت مي توانست با دادن امتياز بي جا به طلحه و زبير و معاويه ، جلوي جنگ جمل و صفين را بگيرد و با اين كار از ايجاد اختلاف بين مسلمانان جلوگيري كند تا هزاران نفر در اين قضيه كشته نشوند ، ولي آن حضرت به جهت حفظ اصول اسلام و حقّ و حقيقت و شريعت اسلامي هرگز حاضر نشد از آن حقايق چشم پوشي كند .

پس حقيقت مفهوم « وحدت » ـ و به عبارت صحيح تر « اتحاد » ـ آن است كه با حفظ عقايد قطعي و مسلم خود در مقابل دشمن مشترك موضع واحدي داشته و از او غافل نباشيم و اين بدان معنا نيست كه از بحث و گفتگوي علمي محض و خالي از تعصبات پرهيز كنيم ، زيرا همه امور در حقيقت براي حفظ شريعت اسلامي است .

از اين رو است كه امام علي ( عليه السلام ) در بحبوبه جنگِ صفين ، از وقت فضيلت نماز سؤال مي كند و بعد از آن كه از او سؤال مي شود كه اكنون در اوج نبرد چه وقت نماز است ؟ در جواب مي فرمايد : مگر ما براي غير از برپايي نماز مي جنگيم ؟ لذا نبايد هيچ گاه هدف ، فداي وسيله گردد .

شيخ محمّد عاشور ، معاون رئيس دانشگاه الازهر مصر و رئيس كميته گفت و گوي بين مذاهب اسلامي در بيان نظريه اي كاملاً منطقي و متين مي گويد : « مقصود از انديشه تقريب بين مذاهب اسلامي ، يكي كردن همه مذاهب و روي گرداني از مذهبي و روي آوردن به مذهبي ديگر نيست ، كه اين به بيراهه كشاندن انديشه تقريب است . تقريب بايد بر پايه بحث و پذيرش علمي باشد تا بتوان با اين اسلحه علمي به نبرد با خرافات رفت و


368


بايد دانشمندان هر مذهبي در گفت و گوي علمي خود ، دانش خود را مبادله كنند ، تا در يك محيط آرام بدانند ، بشناسند ، بگويند و نتيجه بگيرند » . ( 1 )

نگاه اهل هر مذهب به نقاط مشترك ، باعث همكاري درون گروهي براي زيستن در جامعه جهاني مي شود و نگاه به نقاط اختلاف ، در يك بستر علمي و تحقيقاتي ، باعث جدّيت و تلاش در بحث و پژوهش علمي براي رسيدن به حقيقت و تبيين آرا و نظرات ديگران مي گردد . نمي توان در پوشش شعار « تمسك به ولايت اهل بيت ( عليهم السلام ) » ، آثار و لوازم فقهي اقرار به « شهادتين » را نفي كرد ، همان طور كه نمي توان تحت عنوان « وحدت اسلامي » و با شعار براندازي تعصبات ، از جهات اختلاف در اصول ايماني و آثار و لوازم آن چشم پوشي نمود .

نفي تعصّب به معناي عدول از حقايق نيست ، بلكه به معناي پايه ريزي مباني اعتقادي بر موازين علمي و كارشناسانه است ـ چه در زمينه پژوهش و تحقيق ، و چه در زمينه گفت و گو و بحث ـ تا در نتيجه اين نظام فكري ، سلوك اهل مذاهب با يكديگر بر پايه مدارا و عدم خشونت ، شكل گيرد .

2 ـ وحدت بر محور امام بر حقّ

اسلام بر وحدت ميان مسلمانان تأكيد فراواني دارد ؛ قرآن كريم مي فرمايد :

{  اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا } ؛ ( 2 ) « و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آن گاه كه دشمنان [ يكديگر ] بوديد ، پس ميان دل هاي شما الفت و مهرباني انداخت تا به لطف او برادران هم شديد . »

{ وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ } ؛ ( 3 ) « و چون كساني مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد ، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند و براي آنان عذابي سنگين است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسكندري ، بازخواني انديشه تقريب ، ص 32 .

2 . آل عمران ( 3 ) آيه 103 .

3 . آل عمران ( 3 ) آيه 105 .


369


{  إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ } ؛ ( 1 ) « در حقيقت مومنان با هم برادرند . »

{  إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَكانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْء } ؛ ( 2 ) « كساني كه دين را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند ، تو هيچ گونه مسئول ايشان نيستي . »

{ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقُوا } ؛ ( 3 ) « و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد . »

{ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ } ؛ ( 4 ) « و با هم نزاع مكنيد كه سُست شويد و مهابت شما از بين برود . »

{  إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ } ؛ ( 5 ) « و اين امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما ، پس مرا بپرستيد . »

با اين همه تأكيد فراوان كه قرآن بر مسئله وحدت اسلامي و اتّحاد دارد ، لكن از اين نكته نبايد غافل بود كه وحدت ، محور مي خواهد و به تعبير ديگر كانالي براي رسيدن به وحدت و اتحاد لازم است . تأكيد بر اصل وحدت ، بدون آن كه محور و كانال آن مشخّص شود ، كاري لغو و بيهوده اي است .

هرگز قرآن صامت به تنهايي نمي تواند محور وحدت باشد ، زيرا به تعبير اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) : قرآن داراي وجوهي است كه مي توان لفظ آن را بر هر يك از آن وجوه حمل كرد ؛ از اين رو مي بينيم كه قرآن كريم ، با آن كه از كتاب آسماني به « امام » تعبير مي كند آن جا كه مي فرمايد : { وَمِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسي إِمامًا وَرَحْمَةً } ؛ ( 6 ) « و پيش از وي [ نيز ] كتاب موسي راهبر و مايه رحمت بوده است . » همچنين از صحف ابراهيم و موسي ياد كرده و مي فرمايد : {  صُحُفِ إِبْراهيمَ وَمُوسي } ؛ ( 7 ) « صحيفه هاي ابراهيم و موسي . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ) حجرات ( 49 ) آيه 10 .

2 . انعام ( 6 ) آيه 159 .

3 . آل عمران ( 3 ) آيه 103 .

4 ) انفال ( 8 ) آيه 46 .

5 . انبياء ( 21 ) آيه 92 .

6 . هود ( 11 ) آيه 17 .

7 ) اعلي ( 87 ) آيه 19 .


370


ولي در عين حال به آن اكتفا نكرده ، ابراهيم ( عليه السلام ) را به عنوان امام ناطق معرفي مي كند و مي فرمايد : { وَإِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمينَ } ؛ ( 1 ) « و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود و وي آن همه را به انجام رسانيد ، [ خدا به او ] فرمود : « من تو را پيشواي مردم قرار دادم . » [ ابراهيم ] پرسيد : « از دودمانم [ چطور ] ؟ » فرمود : پيمان من به بيداد گران نمي رسد . »

از اين جا به خوبي استفاده مي شود كه امام صامت كه همان كتاب هاي آسماني است ، كافي نيست ، بلكه نياز به امام ناطقي است كه در موارد اختلاف ، بيانگر حقّ و حقيقت باشد . و به تعبير ديگر او محور حقّ و وحدت اسلامي گردد .

از آيه اعتصام نيز اين نكته به خوبي روشن مي شود ؛ زيرا مسلمانان را امر مي كند كه به ريسمان الهي چنگ زنند ؛ يعني آن كه شما را به طور قطع به خداوند مي رساند ، كسي جز امام بر حقّ و معصوم نيست ، زيرا همان گونه كه اشاره شد قرآن داراي ظاهر و باطن متعدّدي . ضابطه بسيار مهم در وحدت اسلامي اين است كه نتيجه آن بايد اتحاد و وحدت بر حقيقتي باشد كه پس از بحث و بررسي كارشناسانه خبرگان امر ، كشف مي شود . مراد و نتيجه وحدت ، دست برداشتن از حقايق نيست ، بلكه وحدت در مسير حقيقت است . آيه اعتصام با تعيين معيار و ميزان وحدت در امت اسلامي از اين راز بسيار مهمّ پرده بر مي دارد كه اين وحدت در امّت محقّق نمي شود مگر با اعتصام و تمسك به « حبل الله » ؛ چنگ زدن به ريسمان الهي امّت را از تفرقه و فرو افتادن در وادي بدبختي ها و فتنه هاي تيره و تار نجات مي دهد .

نكته قابل توجه اين است كه از محور وحدت ، به حبل تعبير شده است . روشن است كه اين ريسمان دو طرف دارد : يك سوي آن امت و سوي ديگرش خداوند متعال است ؛ واسطه اي است بين زمين و آسمان ؛ بشر و غيب . پس بايد اين قطب دايره وحدت و اتحاد ، متّصل به عالم غيب و ملكوت باشد تا بتواند حلقه ارتباط عالم شهود با عالم غيب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ) بقره ( 2 ) آيه 124 .


371


گردد . از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه كشتي وحدت بايد در بندر حقّ و حقيقت پهلو گيرد و لنگر بيندازد ، نه در اسكله هوا و هوس ؛ اتحاد بر حقّ و حقيقت مدّ نظر است ، نه اتفاق بر هوا و هوس .

بنا بر اين ، « حقيقت » واقعيتي است كه هيچ گونه ربطي به وفاق يا عدم وفاق امّت ندارد . و اين ، وظيفه امّت است كه حقيقت را بيابد و به آن به صورت جمعي ـ چنگ بزند ؛ يعني پس از درك آن حقيقت ، با تطبيق خود بر آن ، متّحد گردد . پس « حقيقت » ، مولود اتفاقِ امت نيست كه هر گاه بر چيزي متفق شد ، همان حقّ باشد و هر گاه از چيزي روي گرداند ، باطل گردد . همان گونه كه حضرت سيدالشهداء ( عليه السلام ) ، شجاعانه اتحاد مسلمانان را بر هم زد و عليه يزيد قيام كرده و فرمود : « إنّما خرجت لطلب الاصلاح في أمّة جدّي أريد أن آمر بالمعروف وأنهي عن المنكر . » ( 1 ) من به جهت اصلاح در امّت جدّم قيام كردم و هدف من امر به معروف و نهي از منكر است . اگر نفس اتفاق امّت ، ملاك و معيار حق و حقيقت است ، ديگر احتياج به اصلاح ندارد . اصلاح و امر به معروف ونهي از منكر قوي ترين برهان است كه حقّ ، حقانيّت خود را از اجماع مردم كسب نمي كند ، بلكه اين مردم اند كه بايد خود را بر حق عرضه كنند ، و خويش را با آن هماهنگ سازند . با مراجعه به رواياتي كه ذيل آيه « اعتصام » وارد شده نيز به اين نتيجه مي رسيم كه ريسمان خدا همان امامان معصوم اند كه انسان را به طور قطع و يقين به خداوند متعال مي رسانند .

ابن حجر هيتمي اين آيه را در رديف آياتي آورده كه در شأن اهل بيت ( عليهم السلام ) وارد شده است . ( 2 ) هم چنين مي توان حديث ثقلين را مفسّر آيه « اعتصام » دانست ، زيرا در آن حديث ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مؤمنان را امر مي كند كه به دو گوهر گران بها چنگ زنند ، كه همان قرآن و عترت است ، تا به حقّ و حقيقت رهنمون شده و از گمراهي رها شوند .

ابو جعفر طبري در تفسير آيه « اعتصام » مي گويد : مقصود از « اعتصام » ، تمسك و چنگ زدن است ، زيرا ريسمان ، چيزي است كه انسان را به مقصد خواهد رساند . ( 3 ) از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج 44 ، ص 329 .

2 . الصواعق المحرقة ، ص 90 .

3 . جامع البيان ، ج 4 ، ص 21 .


372


طرف ديگر در برخي از متن هاي حديث ثقلين ، تعبير « اعتصام » به كار رفته است . از باب نمونه ابن ابي شيبه ، حديث ثقلين را چنين نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « انّي تركت فيكم ما لن تضلّوا بعدي ان اعتصمتم به : كتاب الله و عترتي . » ( 1 ) از اين جاست كه مفسران و محدثان ، حديث ثقلين را در ذيل آيه شريفه « اعتصام » ذكر كرده اند .

حاكم حسكاني به سند خود از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند : « كسي كه دوست دارد سوار بر كشتي نجات شده به ريسمان محكم چنگ زند و اعتصام به ريسمان الهي داشته باشد ، بايد ولايت عليّ را پذيرفته و به فرزندان هدايتگر او اقتدا كند . ( 2 )

نتيجه اين كه از آيه شريفه و رواياتي كه در تفسير آن آمده است به خوبي استفاده مي شود كه اهل بيت ( عليهم السلام ) محور وحدت ميان امّت اسلامي اند ، و بحث از امامت و ولايت آنان در حقيقت ، بحث از محور وحدتي است كه قرآن و روايات بر آن تأكيد فراواني داشته اند . همان گونه كه روايات ديگر نيز بر اين امر تأكيد دارند ؛

حاكم نيشابوري به سند خود از ابن عباس نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « ستارگان ، امان اهل زمين اند از غرق شدن و اهل بيت من امان اند براي امّتم از اختلاف و هر گاه قبيله اي از عرب با آنان مخالفت كنند ، در ميان خودشان اختلاف افتاده و جزء حزب ابليس مي گردند . ( 3 ) و نيز به سند خود از ابوذر نقل مي كند كه او در كنار كعبه ايستاد ، دست ها را به درِ كعبه گرفت ، خطاب به مردم فرمود : اي مردم ! هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد و هر كس نمي شناسد ، من ابوذرم ، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه فرمود : « مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است ، هر كس سوار بر آن شود نجات يافته است و هر كس از آن سرپيچي كند غرق شود . » ( 4 ) آن گاه هر دو حديث را صحيح مي شمرد .

3 ـ بحث علمي زمينه ساز وحدت

بزرگ ترين اختلاف بين امّت اسلامي ، مسئله امامت و رهبري است . شهرستاني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن ابي شيبه ، المصنّف .

2 . شواهد التنزيل ، ج 1 ، ص 130 .

3 . مستدرك حاكم ، ج 2 ، ص 149 .

4 . همان ، ج 2 ، ص 343 .


373


مي گويد : « بزرگ ترين خلاف بين امّت ، اختلاف در مسئله امامت است ، زيرا در هيچ مسئله اي در اسلام مانند امامت اين قدر شمشير كشيده نشده است . » ( 1 ) لذا هر مسلماني وظيفه دارد كه در راه وحدت مسلمانان بكوشد ولي اين بدان معنا نيست كه دست از بحث علميِ خالي از هر گونه تعصّب و عناد بر دارد ، زيرا اين بحث ها به طور قطع در وحدت صفوف مسلمان اثر دارد . هنگامي كه هر كدام از فرقه هاي مسلمانان ، پي به عقايد واقعي فرقه ديگر برده و بداند كه او نيز عقائدش مستند به عقل و قرآن و سنت است . كينه و دشمني نسبت به يكديگر كمتر مي شود . بخش مهّم كينه ها و دشمني ها به اين خاطر است كه مسلمانان از عقايد يكديگر بي خبرند و يا بدون دليل مي دانند . اگر شيعه را به جهت اعتقاد به بدا متهم به كفر مي كنند ، تقيه را به نفاق نسبت مي دهند ، به خاطر آن است كه از حقيقت اين اعتقاد و عمل ناآگاه اند ، كه بخشي از آن به كوتاهي ما در عرضه نمودن عقايد خودمان باز مي گردد . مسئله امامت نيز از اين موضوع مستثنا نيست اگر اهل سنت اعتقاد شيعه اماميه را در مسئله امامت و شرايط آن غلوّ مي دانند ، به جهت آن است كه ما به طور علمي و صحيح آن را معرفي نكرده ايم ، و هر جا كه خوب عمل كرديم تا حدود زيادي موفق بوده ايم و زمينه ساز وحدت مسلمانان شده ايم . اينك به نمونه هايي از اين قبيل اشاره مي كنيم :

الف : تمايل به حق

1 ـ شيخ محمود شلتوت ، رئيس دانشگاه الأزهر مصر در عصر خود ، بعد از مطالعه فراوان در فقه شيعه و مرجعيت اهل بيت ( عليهم السلام ) پي به اعتبار شيعه جعفري برده و فتواي معروف خود را در جواز تعبّد به مذهب جعفري صادر مي كند و مي فرمايد : « مذهب جعفري ، معروف به مذهب شيعه امامي اثنا عشري ، مذهبي است كه تعبّد به آن شرعاً جايز است ، همانند ساير مذاهب اهل سنت ، لذا سزاوار است بر مسلمانان كه آن را شناخته و از تعصّبِ به ناحقّ نسبت به مذاهبي معيّن خلاصي يابند » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الملل و النحل ، ج 1 ، ص 24 .

2 . رافعي ، اسلامنا ، ص 59 ؛ مجله رسالة الاسلام ، تاريخ 13 ربيع الاول 1378 هجري ، قاهره .


374


2 ـ شيخ أزهر ، دكتر محمّد محمّد فحّام نيز در تقريظي كه بر فتواي شلتوت نوشت نظر او را تأييد كرده ، فرمود : « من از شيخ محمود شلتوت و اخلاق ، علم ، گستردگي اطلاع ، بهره مندي از لغت عرب ، تفسير قرآن و اصول فقه او در عجبم . او فتوا به جواز تعبد به مذهب شيعه اماميه را صادر كرده است . شك ندارم كه فتواي او اساس محكمي دارد ، كه اعتقاد من نيز همان است . » ( 1 )

و نيز مي فرمايد : « خدا رحمت كند شيخ شلتوت را كه به اين معناي كريم التفات نمود و با آن فتواي صريح و شجاعانه اي كه صادر كرد خودش را جاودانه ساخت ، او فتوا به جواز عمل به مذهب شيعه اماميه داد ، از آن جهت كه مذهبي است فقهي و اسلامي ، و اعتماد آن بر كتاب و سنت و دليل محكم است . . . » ( 2 )

3 ـ شيخ محمّد غزالي نيز مي گويد : « من معتقدم كه فتواي استاد اكبر ؛ شيخ محمود شلتوت ، راه طولاني را در تقريب بين مسلمان پيموده است . . . عمل او در حقيقت تكذيب خيالاتي است كه مستشرقين در سر مي پروراندند ، آنان در اين خيال بودند كه كينه ها و اختلافاتي كه بين مسلمانان است بالاخره روزي امت اسلامي را از هم پاشيده قبل از آن كه به وحدت برسند و تحت لواي واحد در آيند ، آنان را نابود خواهد كرد . ولي اين فتوا در نظر من شروع راه و اولين كار است . » ( 3 )

4 ـ عبدالرحمن نجار ، مدير مساجد قاهره مي گويد : « ما نيز فتواي شيخ شلتوت را محترم شمرده و به آن فتوا مي دهيم و مردم را از انحصار در مذاهب چهار گانه بر حذر مي داريم . شيخ شلتوت ، امامي است مجتهد ، رأي او صحيح و عين حقّ است ، چرا بايد در انديشه و فتاوايمان ، اكتفا بر مذاهب معيّني نماييم ، در حالي كه همه آنان مجتهد بودند ؟ . » ( 4 )

5 ـ استاد احمد بك ، استاد شيخ شلتوت و ابوزهره مي گويد : « شيعه اماميه همگي مسلمان اند و به خدا و رسول و قرآن و هر چه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آورده ، ايمان دارند . در ميان آنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . في سبيل الوحدة الإسلامية ، ص 64 .

2 . همان .

3 . دفاع عن العقيدة والشريعة ، ص 257 .

4 . في سبيل الوحدة الاسلامية ، ص 66 .


375


از قديم و جديد فقيهاني بزرگ و علمايي در هر علم و فنّ ديده مي شود . آنان تفكّري عميق داشته و اطلاعاتي وسيع دارند . تأليفات آنان به صدها هزار مي رسد و من بر مقدار زيادي از آنها اطلاع پيدا نمودم . » ( 1 )

6 ـ شيخ محمّد ابوزهره نيز مي نويسد : « شكي نيست كه شيعه ، فرقه اي است اسلامي ، . . . هر چه مي گويند به خصوص قرآن يا احاديث منسوب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تمسك مي كنند . آنان با همسايگان خود از سنّي ها دوست بوده و از يكديگر نفرت ندارند » . ( 2 )

7 ـ استاد محمود سرطاوي ، يكي از مفتيان اردن مي گويد : « من همان مطلبي را كه سلف صالحمان گفته اند مي گويم و آن اين كه شيعه اماميه برادران ديني ما هستند ، بر ما حق اخوّت و برادري دارند و ما نيز بر آنان حقّ برادري داريم » . ( 3 )

8 ـ استاد عبدالفتاح عبدالمقصود نيز مي گويد : « به عقيده من شيعه تنها مذهبي است كه آينه تمام نما و روشن اسلام است و هر كسي كه بخواهد بر اسلام نظر كند بايد از خلال عقائد و اعمال شيعه نظر نمايد . تاريخ بهترين شاهد است بر خدمات فراواني كه شيعه در ميدان هاي دفاع از عقيده اسلامي داشته است » . ( 4 )

9 ـ دكتر حامد حنفي داود ، استاد ادبيات عرب در دانشكده زبان قاهره مي گويد : « از اين جا مي توانم براي خواننده متدبّر آشكار سازم كه تشيع آن گونه كه منحرفان و سفياني ها گمان مي كنند كه مذهبي است نقلي محض ، يا قائم بر آثاري مملو از خرافات و اوهام و اسرائيليات ، يا منسوب به عبد الله بن سبأ و ديگر شخصيت هاي خيالي در تاريخ ، نيست ، بلكه تشيع در روش علمي جديد ما به عكس آن چيزي است كه آنان گمان مي كنند . تشيع اولين مذهب اسلامي است كه عنايت خاصي به منقول و معقول داشته است و در ميان مذاهب اسلامي توانسته است راهي را انتخاب كند كه داراي افق گسترده اي است . و اگر نبود امتيازي كه شيعه در جمع بين معقول و منقول پيدا كرده هرگز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ التشريع الاسلامي .

2 . تاريخ المذاهب الاسلاميّة ، ص 39 .

3 . مجله رسالة الثقلين ، شماره 2 ، سال اوّل 1413 هجري ، ص 252 .

4 . في سبيل الوحدة الاسلامية .


376


نمي توانست به روح تجدّد در اجتهاد رسيده و خود را با شرايط زمان و مكان وفق دهد به حدّي كه با روح شريعت اسلامي منافات نداشته باشد . » ( 1 )

او همچنين در تقريظي كه بر كتاب عبد الله بن سبأ زده مي گويد : « سيزده قرن است كه بر تاريخ اسلامي مي گذرد و ما شاهد صدور فتواهايي از جانب علما بر ضدّ شيعه هستيم ، فتاوايي ممزوج با عواطف و هواهاي نفساني . اين روش بد سبب شكاف عظيم بين فرقه هاي اسلامي شده است . و از اين رهگذر نيز علم و علماي اسلامي از معارف بزرگان اين فرقه محروم گشته اند ، همان گونه كه از آراي نمونه و ثمرات ذوق هاي آنان محروم بوده اند . و در حقيقت خساراتي كه از اين رهگذر بر عالم علم و دانش رسيده ، بيشتر است از خساراتي كه توسط اين خرافات به شيعه و تشيع وارد شده است ، خرافاتي كه در حقيقت ، ساحت شيعه از آن مبرّا است . و تو را بس ، اين كه امام جعفر صادق ( ت 148هـ . ) پرچم دار فقه شيعي ـ استاد دو امام سنّي است : ابوحنيفه نعمان بن ثابت ( ت 150هـ . ) و ابي عبدالله مالك بن انس ( ت 179هـ . ) و در همين جهت است كه ابو حنيفه مي گويد : اگر آن دو سال نبود ، نعمان هلاك مي شد . مقصود او همان دو سالي است كه از علم فراوان جعفر بن محمّد بهره ها برده بود . و مالك بن انس مي گويد : من كسي را فقيه تر از جعفر بن محمّد نديدم » . ( 2 )

10 ـ دكتر عبد الرحمن كيالي يكي از شخصيتهاي حلب در نامه خود به علامه اميني ( رحمه الله ) مي نويسد : « عالم اسلامي هميشه نياز شديد به مثل اين تحقيقات دارد . . . چرا بعد از وفات رسول اعظم ، بين مسلمين اختلاف شد و در نتيجه بني هاشم از حقّ خود محروم شدند ؟ و نيز سزاوار است كه از عوامل انحطاط و انحلال مسلمانان سخن به ميان آيد ، چه شد كه مسلمانان به اين وضع امروز مبتلا شده اند ؟ آيا ممكن است آنچه از دست مسلمانان رفته با رجوع به تاريخ اصيل و اعتماد بر آن ، باز گرداند ؟ » . ( 3 )

11 ـ استاد ابوالوفاء غنيمي تفتازاني ، مدرّس فلسفه اسلامي در دانشگاه الأزهر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نظرات في الكتب الخالدة ، ص 33 .

2 . عسكري ، عبد الله بن سبأ ، ج 1 ، ص 13 .

3 . الغدير ، ج 4 ، ص 4 و 5 .


377


مي گويد : « بسياري از بحث كنندگان در شرق و غرب عالم ، از قديم و جديد ، دچار احكام نادرست زيادي بر ضدّ شيعه شده اند كه با هيچ دليل يا شواهد نقلي سازگار نيست . مردم نيز اين احكام را دست به دست كرده و بدون آن كه از صحت و فساد آن سؤال كنند ، شيعه را به آنها متهم مي نمايند . از جمله عواملي كه منجرّ به بي انصافي آنان نسبت به شيعه شد ، جهلي است كه ناشي از بي اطلاعي آنان نسبت به مصادر شيعه است و در آن اتهامات تنها به كتاب هاي دشمنان شيعه مراجعه نموده اند » . ( 1 )

ب : اعتراف به حقّ

طرح مباحث علمي محض و عاري از تعصّب و جدال غير احسن و تاليف در آنها ، نه تنها منجرّ به تمايل برخي از شخصيت هاي طراز اوّل اهل سنت در اعتراف به جواز تعبّد به مذهب جعفري و قبول شيعه اماميه به عنوان مذهبي كه داراي اصول و فروع مستند به عقل و قرآن و حديث است ، شد ، بلكه باعث شد كه عده اي ديگر از بزرگان اهل سنت مذهب خود را رها كرده ، مذهب تشيع را در آغوش بگيرند . و اعتراف كنند كه حقّ يكي است و آن در هيچ مذهبي جز تشيع كه همان مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) است ، نيست . اينك تعدادي از اين اشخاص را معرفي مي كنيم :

1 ـ علامه شيخ محمّد مرعي ، امين انطاكي :

او در قريه عنصو از توابع انطاكيه در سال 1314هـ متولد شد . مذهب شافعي داشت . به همراه برادرش احمد براي فراگيري علوم به مصر عزيمت نمود و بعد از طيّ مراحل مقدماتي از شخصيت هاي طراز اوّل ازهر ؛ از قبيل : شيخ مصطفي مراغي ، محمود ابوطه مهني ، شيخ رحيم و ديگران استفاده كرده و به درجات عالي از علم رسيد . هنگام بازگشت به وطن ، بزرگان ازهر از آن دو دعوت كردند كه در مصر باقي مانده و هر كدام تدريس در ازهر را به عهده گرفته و شاگردان را از علوم خود سيراب كنند ، ولي نپذيرفته و به شهر خود باز گشتند . با گذشت زماني نه چندان دور با مطالعه كتاب ها به حقانيّت شيعه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مع رجال الفكر في القاهرة ، ص 40 .


378


پي برده و هر دو برادر داخل در مذهب تشيع مي شوند .

شيخ محمّد در كتاب خود « لماذا اخترت مذهب الشيعة » مي گويد : « به طور قطع خداوند مرا هدايت كرد . و برايم تمسك به مذهب حقّ مقدّر فرمود ؛ يعني مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) ، مذهب نوه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) امام جعفر بن محمّد صادق . . .

او در عوامل و اسبابي كه منجرّ به تمسك به مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) شد مي گويد :

اولا : مشاهده كردم كه عمل به مذهب شيعه مجزي است و ذمه مكلف را به طور قطع بري مي كند . بسياري از علماي اهل سنت ـ از گذشته و حال ـ نيز به صحّت آن فتوا داده اند . . .

ثانياً : با دلايل قوي ، برهان هاي قطع آور و حجت هاي واضح ، كه مثل خورشيد درخشان در وسط روز است ، ثابت شد حقانيت مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) و اين كه آن مذهب همان مذهبي است كه شيعه آن را از اهل بيت ( عليهم السلام ) اخذ كرده و اهل بيت نيز از رسول خدا و او از جبرائيل و او از خداوند جليل اخذ كرده است . . .

ثالثاً : وحي در خانه آنان نازل شد و اهل خانه از ديگران بهتر مي دانند كه در خانه چيست . لذا بر عاقل مدبّر است كه دليل هايي كه از اهل بيت ( عليهم السلام ) رسيده رها نكرده ، و نظر بيگانگان را دنبال نكنند .

رابعاً : آيات فراواني در قرآن كريم وارد شده كه دعوت به ولايت و مرجعيت ديني آنان نموده است .

خامساً : روايات فراواني از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده كه ما را به تعبد به مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) دعوت مي كند ، كه بسياري از آنها را در كتاب الشيعة و حججهم في التشيع آورده ام .

2 ـ علامه شيخ احمد امين انطاكي :

او برادر شيخ محمّد امين است كه بعد از مطالعه كتاب المراجعات سيد شرف الدين عاملي و تدبّر و تفكر در مطالب آن ، از مذهب خود عدول كرده ، مذهب تشيع را انتخاب نموده است . او نيز در مقدمه كتابش في طريقي إلي التشيع مي گويد : « سبب تشيع من گفتاري است از پيامبر اكرم كه تمام مذاهب اسلامي بر آن اتفاق نظر دارند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )


379


فرمود : « مثل اهل بيت من همانند كشتي نوح است ، هر كس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كسي از آن سرپيچي كرد غرق شد » . ملاحظه كردم كه اگر از اهل بيت ( عليهم السلام ) پيروي كرده و احكام دينم را از آنان اخذ كنم بدون شك نجات يافته ام . اگر آنان را رها كرده و احكام دين خود را از غير آنان اخذ نمايم ، از گمراهان خواهم بود . . . » .

و نيز مي فرمايد : « با تمسك به مذهب جعفري ، ضمير و درونم آرامش يافت . مذهبي كه در حقيقت مذهب آل بيت نبوت ( عليهم السلام ) است ، كه درود و سلام خدا تا روز قيامت بر آنان باد . به عقيده ام از عذاب خداوند متعال با پذيرفتن ولايت آل رسول ( عليهم السلام ) ، نجات يافته ام ، زيرا نجات جز با ولايت آنان نيست . . . » .

3 ـ دكتر محمّد تيجاني سماوي :

او در تونس متولد شد . و بعد از گذر از ايام طفوليّت ، به كشورهاي عربي مسافرت نمود ، تا بتواند از شخصيت هاي مختلف علمي بهره مند شود . در مصر ، علماي الازهر از او درخواست كردند كه در آنجا بماند و طلاب الأزهر را از علم فراوان خود بهره مند سازد ، ولي قبول نكرد و در عوض سفري كه به عراق داشت ، با مباحثات فراوان با علماي شيعه اماميه ، مذهب تشيع را انتخاب نمود و الآن در دنيا از مروّجين تشيع شناخته مي شود . و كتاب هايي را نيز در دفاع از اين مذهب تأليف نموده است .

او در بخشي از كتابش مي گويد : « شيعه ثابت قدم بوده و صبر كرده و به حقّ تمسك كرده است . . . و من از هر عالمي تقاضا دارم كه با علماي شيعه مجالست كرده و با آنان بحث نمايد ، كه به طور قطع از نزد آنان بيرون نمي آيد جز آن كه به مذهب آنان كه همان تشيع است ، بصيرت خواهد يافت . . . آري من جايگزيني براي مذهب سابق خود يافتم و سپاس خداوندي را كه مرا بر اين امر هدايت نمود و اگر هدايت و عنايت او نبود ، هرگز بر اين امر هدايت نمي يافتم .

ستايش و سپاس خدايي را سزاست كه مرا بر فرقه ناجيه راهنمايي كرد ؛ فرقه اي كه مدتّ ها با زحمت فراوان در پي آن بودم . هيچ شك ندارم هر كس به ولاي علي و اهل بيتش تمسك كند به ريسمان محكمي چنگ زده كه گسستني نيست . روايات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اين مورد بسيار است ، رواياتي كه مورد اجماع مسلمين است . عقل نيز به تنهايي بهترين


380


راهنما براي طالب حق است . . . آري ، به حمد خدا ، جايگزين را يافتم ، و در اعتقاد به اميرالمؤمنين و سيد الوصيين امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اقتدا كردم ، و نيز در اعتقاد به دو سيّد جوانان اهل بهشت و دو دسته گل از اين امّت ، امام ابو محمّد حسن زكّي و امام ابو عبدالله حسين ، و پاره تن مصطفي خلاصه نبوت ، مادر امامان و معدن رسالت و كسي كه خداوند عزيز به غضب او غضبناك مي شود ، بهترين زنان ، فاطمه زهراء .

به جاي امام مالك ، با استاد تمام امامان ، امام جعفر صادق ( عليه السلام ) و نه نفر از امامان معصوم از ذريه حسين و امامان معصوم را برگزيدم . . . » .

او بعد از ذكر حديث « باب مدينة العلم » مي گويد : « چرا در امور دين و دنياي خود از علي ( عليه السلام ) تقليد نمي كنيد ، اگر معتقديد كه او باب مدينه علم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ؟ چرا باب علم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را عمداً ترك كرده و به تقليد از ابو حنيفه و مالك و شافعي و احمد بن حنبل و ابن تيميه پرداخته ايد ، كساني كه هرگز در علم ، عمل ، فضل و شرف به او نمي رسند ؟

آن گاه خطاب به اهل سنت نموده مي گويد : « اي اهل و عشيره من ! شما را به بحث و كوشش از حقّ و رها كردن تعصّب دعوت مي كنم ، ما قربانيان بني اميه و بني عباسيم ، ما قربانيان تاريخ سياهيم . قرباني هاي جمود و تحجر فكري هستيم كه گذشتگان براي ما به ارث گذاشته اند .

او كتاب هايي در دفاع از تشيع نوشته كه برخي از آنها عبارتند از : ثم اهتديت ، لأكون مع الصادقين ، فاسألوا أهل الذكر ، الشيعة هم أهل السنة ، اتقوا الله وياقومنا أجيبوا داعي الله ، كه زير چاپ است .

4 ـ نويسنده معاصر ، صائب عبدالحميد :

او شخصيتي عراقي است كه با سفر به ايران و تحقيقات فراوان ، با عنايات خداوند مذهب اهل سنت را رها و تشيع را انتخاب نموده است . او در بخشي از كتاب خود مي نويسد : « من اعتراف مي كنم بر نفس خود كه اگر رحمت پروردگار و توفيقات او مرا شامل نمي شد ، به طور حتم نفس معاندم مرا به زمين مي زد . اين امر نزديك بود و حتّي يك بار نيز اتفاق افتاد . ولي خداوند مرا كمك نمود . با اطمينان خاطر به هوش آمدم در


381


حالي كه خود را در وسط كشتي نجات مي يافتم ، مشغول به آشاميدن آب گوارا شدم و الآن با تو از سايه هاي بهاري آن گلها سخن مي گويم .

بعد از اطلاع دوستانم از اين وضع همگي مرا رها نموده به من جفا كردند . يكي از آنان كه از همه داناتر بود به من گفت : آيا مي داني كه چه كردي ؟ گفتم : آري ، تمسك كردم به مذهب امام جعفر صادق ، فرزند محمّد باقر ، فرزند زين العابدين ، فرزند سيّد جوانان بهشت ، فرزند سيد وصيين و سيده زنان عالميان و فرزند سيد مرسلين . او گفت : چرا اين گونه ما را رها كردي ، و مي داني كه مردم در حقّ ما حرف ها مي زنند ؟ گفتم : من آنچه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده مي گويم . گفت چه مي گويي : گفتم : سخن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را مي گويم كه فرمود : « من در ميان شما چيزهايي قرار مي دهم كه با تمسك به آنها بعد از من گمراه نمي شويد : كتاب خدا و عترتم ، اهل بيتم » . و گفتار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حق اهل بيتش كه فرمود : « اهل بيتم كشتي هاي نجات اند ، كه هر كس بر آنها سوار شود ، نجات يابد » .

صائب عبدالحميد كتاب هايي را نيز در دفاع از اهل بيت ( عليهم السلام ) و تشيع نوشته كه برخي از آنها عبارتند از : منهج في الانتماء المذهبي وابن تيميه ، حياته ، عقائده و تاريخ الاسلام الثقافي و السياسي .

5 ـ استاد عبدالمنعم حسن :

او نيز از جمله كساني است كه با مطالعات فراوان پي به حقانيت تشيع برده ، او مذهب اهل سنت را رها كرده تشيع را انتخاب مي كند . او از جمله كساني است كه بدون خوف و ترس از كسي ، به طور علني اعتراف به تشيع نموده و مردم را نيز در مصر به آن مذهب دعوت مي نمايد .

در بخشي از كتاب خود الخدعة ، رحلتي من السنة الي الشيعة مي نويسد : « در مدتي كه سنّي بودم ، مردم را به عقل گرايي دعوت كرده و شعار عقل را سر دادم ، ولي در ميان قوم خود جايگاهي نيافتم و از هر طرفي تهمت ها و شايعات عليه خود شنيدم . . . و من به خوبي مي دانستم كه كوتاه آمدن از عقل يعني ذوب شدن در پيشينيان و در نتيجه انسان بدون هيچ شخصيتي خواهد بود كه واقع را بر او روشن كند . . . من هرگز چيزي را بدون


382


تحقيق و دقت نظر نمي گويم . . . عقل گرايي من عامل اساسي در تمايلم به سوي تشيع و خطّ اهل بيت ( عليهم السلام ) و اختيار مذهب آنان بود . . . » . ( 1 )

6 ـ استاد معتصم سيد احمد سوداني :

او با مطالعات فراوان در تاريخ و حديث ، به حقانيت مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) پي برده و با رها كردن مذهب خود ، تشيع را انتخاب مي كند . او در توصيف و وجه نام گذاري كتابش ، بنور فاطمة اهتديت مي گويد : « هر انساني در اندرون خود نوري را احساس مي كند كه راهنماي به حق است ، ولي هواهاي نفساني و پيروي از گمان بر آن نور پرده مي اندازد ، لذا انسان نيازمند تذكّر و بيداري است و فاطمه ( عليها السلام ) اصل آن نور است . من آن نور را دائماً در وجود خود احساس مي كنم . . . » ( 2 )

او نيز درباره نظريه عدالت صحابه مي گويد : « عدالت صحابه نظريه اي است كه اهل سنت در مقابل عصمت اهل بيت ( عليهم السلام ) جعل نمودند ، و چقدر بين اين دو فرق است . عصمت اهل بيت ( عليهم السلام ) حقيقتي است قرآني و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز بر آن تأكيد دارد و در واقع نيز تحقّق پيدا كرده است . امّا نظريه عدالت صحابه ، مخالف قرآن كريم است . همان گونه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز تصريح بر خلاف آن نموده است ، بلكه خود صحابه به بدعت هايي كه در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و نيز بعد از آن ايجاد كردند ، اقرار نمودند . » ( 3 )

و نيز مي فرمايد : « من در وجود خود چيزي مي يابم و احساس مي كنم ، كه نمي توانم توصيفش كنم . ولي نهايت تعبيري كه مي توانم از آن داشته باشم اين كه : هر روز احساس مي كنم كه به جهت تمسّك به ولاي اهل بيت ( عليهم السلام ) در خود قرب بيشتري به خداوند متعال پيدا كرده ام ، و هر چه در كلمات آنان بيشتر تدبر مي كنم معرفت و يقينم به دين بيشتر مي شود . معتقدم اگر تشيع نبود ، از اسلام خبري نبود . و هر گاه در صدد تطبيق و پياده كردن تعليمات اهل بيت ( عليهم السلام ) در خود بر مي آيم ، لذت ايمان و لطافت يقين را در خود احساس مي كنم . و هنگامي كه دعاهاي مباركي را كه از طريق اهل بيت ( عليهم السلام ) رسيده و در هيچ مذهبي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صالح الورداني ، الخدعة ، العقل المسلم بين أغلال السلف وأوهام الخلف .

2 . المتحّولون ، ج 1 ، ص 123 .

3 . همان ، ج 3 ، ص 126 .


383


يافت نمي شود ، قرائت مي كنم ، شيريني مناجات پروردگار را مي چشم . . . » ( 1 )

7 ـ وكيل مشهور مصري ، دمرداش عقالي :

او از شخصيت هاي مشهور و بارز مصري است كه در شغل وكالت مدت هاست فعاليّت مي كند . هنگام تحقيق در يك مسئله فقهي و مقايسه آرا در آن مسئله ، فقه و استنباط هاي شيعه اماميه را از ديگر مذاهب فقهي قوي تر مي يابد و همين مسئله با رقه هاي تشيع را در دلش روشن مي گرداند ، تا اين كه حادثه اي عجيب سر نوشت او را به كلّي عوض كرده و او را مفتخر به ورود در مذهب تشيع مي نمايد و آن ، اين بود كه : وقتي گروهي از حجّاج ايراني همراه با حدود بيش از بيست كارتن كتاب اعتقادي وارد عربستان مي شوند . تمام كتاب ها از طرف حكومت مصادره مي شود . سفير ايران در زمان شاه ، موضوع را با ملك فيصل در ميان مي گذارد . او نيز به وزارت كشور عربستان مي نويسد تا به موضوع رسيدگي كنند . وزير كشور دستور مي دهد كه تمام كتاب ها را بررسي كرده ، اگر مشكلي ندارد آن را به صاحبش برگردانند . در آن زمان « دمرداش عقالي » در حجاز به سر مي برد ، از او خواستند كه اين كتاب ها را بررسي كند و در نهايت رأي و نظر قانوني خود را بدهد . او با مطالعه اين كتاب ها به حقانيّت تشيع پي مي برد و از همان موقع قدم در راه اهل بيت ( عليهم السلام ) مي گذارد . . . » ( 2 )

8 ـ علاّمه دكتر محمّد حسن شحّاته

او نيز كه استاد سابق دانشگاه ازهر است پس از مطالعات فراوان در رابطه با شيعه اماميّه پي به حقّانيّت اين فرقه برده و در سفري كه به ايران داشت در سخنراني خود براي مردم اهواز مي گويد :

« عشق به امام حسين ( عليه السلام ) سبب شد كه از تمامي موقعيّت هايي كه داشتم دست بردارم . »

و در قسمتي ديگر از سخنانش مي گويد : « اگر از من سؤال كنند : امام حسين ( عليه السلام ) را در شرق يا غرب مي توان يافت ؟ من جواب مي دهم كه امام را مي توان در درون قلب من ديد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 3 ، ص 127 .

2 . همان ، ج 3 ، ص 86 ـ 87 ، به نقل از صالح الورداني .


384


و خداوند توفيق تشرّف به ساحت امام حسين ( عليه السلام ) را به من داده است . »

وي در ادامه مي گويد : « 50 سال است كه شيفته امام علي ( عليه السلام ) شده ام و سالهاست كه هاله اي از طواف پيرامون ولايت امام علي ( عليه السلام ) در خود مي بينم . » ( 1 )

9 ـ عالم فلسطيني شيخ محمّد عبدالعال :

او كسي است كه بعد از مدّت ها تحقيق در مذهب تشيع ، پي به حقانيّت آن برده ، و به اهل بيت ( عليهم السلام ) اقتدا نموده است . در مصاحبه اي مي گويد : « . . . از مهم ترين كتاب هايي كه قرائت كردم كتاب المراجعات بود ، كه چيزي بر ايمان من نيفزود و تنها بر معلوماتم اضافه شد . تنها حادثه اي كه مطلب را نهايي كرده و مرا به ولايت اهل بيت ( عليهم السلام ) رهنمون ساخت . اين بود كه : روزي در پياده رو ، رو به روي مغازه يكي از اقوامم نشسته بودم ، مغازه اي كوچك بود . شنيدم كه آن شخص به يك نفر از نوه هاي خود امر مي كند كه به جاي او در مغازه بنشيند ، تا نماز عصر را به جاي آورد . من به فكر فرو رفتم ، كه چگونه يك نفر مغازه خود را رها نمي كند تا به نماز بايستد ، مگر آن كه كسي را به جاي خود قرار دهد كه بتواند حافظ اموالش باشد ، حال چگونه ممكن است كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) يك امّتي را بدون امام و جانشين رها كند ! ! به خدا سوگند كه هرگز چنين نخواهد بود . . .

هنگامي كه از او سؤال شد كه آيا الآن كه در شهر غربت لبنان به سر مي بري احساس وحشت و تنهايي نمي كني ؟ . او در جواب مي گويد : « به رغم اين كه عوارض و لوازم تنهايي زياد و شكننده است ، ولي در من هيچ اثري نگذاشته و هرگز آنها را احساس نمي كنم ؛ زيرا در قلبم كلام اميرالمؤمنين را حفظ كرده ام كه فرمود : « اي مردم هيچ گاه از راه حق به جهت كمي اهلش وحشت نكنيد . » ( 2 )

او نيز مي گويد : « مردم به خودي خود به دين اهل بيت ( عليهم السلام ) روي خواهند آورد ، زيرا دين فطرت است ، ولي چه كنيم كه اين دين در زير چكمه هاي حكومت ها قرار گرفته است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به نقل از روزنامه جمهوري اسلامي ، شماره 6771 ، قسمتي از سخنراني ايشان در اهواز .

2 . همان ، ج 3 ، ص 113 .


385


و نيز در پاسخ اين سؤال كه آيا ولايت احتياج به بيّنه و دليل دارد مي گويد : « ما معتقديم كه هر چيزي احتياج به دليل دارد مگر ولايت اهل بيت ( عليهم السلام ) ، كه دليل محتاج به آن است . . . » ( 1 )

و نيز مي گويد : « هر كسي كه دور كعبه طواف مي كند ـ دانسته يا ندانسته ، جبري باشد يا اختياري يا امر بين الامري ـ در حقيقت به دور ولايت طواف مي كند ، زيرا كعبه مظهراست و مولود آن ، جوهر ، و هر كسي كه برگرد مظهر طواف مي كند در حقيقت به دور جوهر طواف مي كند . » ( 2 )

10 ـ مجاهد و رهبر فلسطيني محمّد شحّاده

او كسي است كه هنگام گذراندن محكوميّت خود در زندان هاي اسرائيل با بحث هاي فراواني كه با شيعيان لبناني در بند زندان هاي اسرائيل داشت پي به حقانيت شيعه برد و با انتخاب تشيع و مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) از دعوت كنندگان صريح و علني مردم فلسطين به اهل بيت ( عليهم السلام ) است . اينك قسمت هايي از مصاحبه اي را كه با او انجام گرفته نقل مي نماييم : « بازگشت فلسطين به محمّد و عليّ است » . « من آزاد مردان عالم را به اقتدا و پيروي از امام و پيشواي آزاد مردان ؛ حسين ( عليه السلام ) دعوت مي كنم » .

و نيز مي فرمايد : « من هم دردي فراواني با مظلوميّت اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دارم و احساسم اين است كه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) حقاً مظلوم بود . و اين احساس به مظلوميّت آن حضرت ( عليه السلام ) در من عميق تر و ريشه دارتر شده ، هر گاه كه ظلم اشغالگري در فلسطين بيشتر مي شود .

جهل من به تشيع عامل اين بود كه در گذشته در تسنّن باقي بمانم . و اميدوارم كه من آخرين كسي نباشم كه مي گويم : « ثم اهتديت » ؛ آنگاه هدايت شدم . « رجوع من به تشيع هيچ ربطي به مسئله سياسي ندارد كه ما را احاطه كرده است . من همانند بقيه مسلمانان افتخارها و پيروزي هايي را كه مقاومت در جنوب لبنان پديد آورد در خود احساس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 3 ، ص 117 .

2 . همان .


386


مي كنم ، كه در درجه اوّل آن را « حزب الله » پديد آورد . ولي اين بدان معنا نيست كه عامل اساسي در ورود من در تشيع مسائل سياسي بوده است ، بلكه در بر گرفتن عقيده اهل بيت ( عليهم السلام ) از جانب من ، در نتيجه پذيرش باطني من بوده و تحت تأثير هيچ چيز ديگري نبوده است . راه اهل بيت ( عليهم السلام ) راه حقّ است كه من به آن تمسك كرده ام » . « تشيع من عقيدتي است نه سياسي » . « زود است كه در نشر مذهب امامي در فلسطين بكوشم و از خداوند مي خواهم كه مرا در اين امر كمك نمايد » .

« امام قائم آل بيت نبّوت ( عليه السلام ) براي ما بركت ها و فيض هايي دارد كه موجب تحرك مردم فلسطين است . و در ما جنب و جوشي دائمي ايجاد كرده ، كه نصرت و پيروزي را در مقابل خود مشاهده مي كنيم و فرج او را نزديك مي بينيم ان شاءالله . و من با او از راه باطن ارتباط دارم و با او نجوا مي كنم و از او مي خواهم كه ما را در اين موقعيت حساس مورد توجه خود قرار دهد » .

« آزاد مردان عالم خصوصاً مسلمانان با اختلاف مذاهب را نصيحت مي كنم كه قيام حسين ( عليه السلام ) و نهضت او بر ضد ظلم را سرمشق خود قرار داده و هرگز سكوت بر ظلمي را كه آمريكا ، شيطان بزرگ و اسرائيل آن غده سرطاني كه در كشورهاي اسلامي رشد كرده ، رو اندازد » .

من در كنفرانس ها و جلساتي كه در فلسطين تشكيل مي شود و مرا براي سخنراني دعوت مي كنند ، در حضور هزاران نفر ، تمام كلمات و سخنان خود را بر محور مواقف و سيره اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار مي دهم كه اين سخنان سهم به سزايي در تغيير وضع موجود در جامعه فلسطين رابطه با اهل بيت ( عليهم السلام ) داشته ، و اين روش را ادامه مي دهم تا اين كه مردم قدر آنان را بدانند و با اقتدا به آنان به اذن و مشيّت خداوند به پيروزي برسند . . . » .

« زود است كه با مشيّت خداوند با گروهي از برادران مؤمنم مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) را در فلسطين منتشر خواهيم كرد تا اين كه زمينه ساز ظهور مهدي آل محّمد عجل الله تعالي فرجه الشريف گردد » .

هنگامي كه رئيس علماي ازهر مصر به طور صريح به جهت نشر تشيع و دفاع از آن ، او را مورد هجوم قرار داد ، در جواب فرمود : « من تنها [ اين را ] مي گويم : بار خدايا قوم مرا


387


هدايت كن ، كه آنان نمي دانند . . . » سپس مي گويد : « من مردود كلامي را كه به زبان جاري كرد : كه جهل و ناداني من نسبت به مذهب شيعه باعث شد كه وارد تشيع شو و تنها بر اين نكته تأكيد مي كنم كه در حقيقت اين جهل به تشيع بود كه مرا در مذهب تسنن تا به حال باقي گذارد ، تا الآن كه به حقانيّت آن اعتراف مي كنم . » ( 1 )

11 ـ طبيب فلسطيني اسعد وحيد قاسم :

او نيز بعد از مطالعات بسيار در رابطه با شيعه ، تشيع را انتخاب نمود و از راه هاي مختلف در صدد اثبات حقانيّت و نشر تشيع بر آمد و در اين راه سعي و كوشش فراوان نمود . در مصاحبه اي كه با او انجام گرفته مي گويد : « به عقيده من تشيع همان اسلام است و اسلام نيز همان تشيع . » ( 2 ) او نيز تأليفاتي در دفاع از مذهب تشيع دارد كه از آن جمله مي توان به ازمة الخلافة و الامامة و آثارها المعاصرة اشاره كرد .

لازم به ذكر است كه حقّانيّت تشيّع باعث گرايش تعداد فراوان از پيروان اهل سنّت و ساير اديان به اين مذهب گرديده و انسانهاي پاك نهاد و حقيقت گرا ؛ پس از درك حقّانيت شيعه ، پيرو اين مكتب پويا و مقدّس مي شوند .

آنچه در اين مختصر آورده شد ، نتها به عنوان نمونه مطرح گرديد .

4 ـ تعيين مرجع ديني

مسئله امامت دو جنبه دارد : يكي جنبه تاريخي و ديگري ديني . بر فرض كه از جنبه تاريخي عصر آن گذشته باشد ، از جنبه ديني ، اثر آن تاكنون باقي است و تا روز قيامت نيز باقي خواهد ماند . اگر از امامت و ولايت بحث مي كنيم ، يك جهت مهمّش اين است كه مرجع ديني ما كيست و دين را از چه كساني بايد اخذ كرد ؟ سنت واقعي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نزد چه كساني است ؟ آيا دين و معارف اسلام را از امثال ابوالحسن اشعري و ابن تيميه و فقه و فروع دين را از ائمه مذاهب چهار گانه بگيريم ، همان گونه كه اهل سنت و وهابيون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المتحولون ، ج 1 ، ص 709 .

2 . همان ، ج 1 ، ص 462 .


388


مي گويند ، يا از راه افرادي معصوم كه جز اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كسان ديگر نيستند ، پيروي كنيم ؟

همان گونه كه آيات و روايات بر اين امر تأكيد فراوان نموده است و شيعه امامي بر آن اصرار دارد ؛ بر هر مسلمان واجب است كه بعد از گذشت زمان و فاصله زياد از صاحب رسالت ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و اختلاف مذاهب و آرا ، راهي را براي رسيدن به سنت نبوي و معارف ديني بپيمايد كه مورد اطمينان اوست . و لذا نصب امام علي ( عليه السلام ) به مقام ولايت و خلافت غير از آن كه خلأ زعامت و حاكميّت اسلامي را در امور سياسي ، بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جبران مي كند ، او را مرجعي براي رفع مشكلات ديني و مسائل شرعي مردم نيز قرار مي دهد . مشكلاتي كه طبيعتاً بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پديد آمده بلكه شديدتر مي شود . و به همين جهت است كه امام علي ( عليه السلام ) بر اين امر مهّم تأكيد كرده در توصيف عترت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به مردم مي فرمايد :

« فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ ؟ وَأَنَّي تُؤْفَكُونَ وَالأَعْلاَمُ قَائِمَةٌ وَالآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَكَيْفَ تَعْمَهُونَ وَبَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ ؟ وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَأَعْلاَمُ الدِّينِ وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ » ؛ ( 1 )

« مردم كجا مي رويد ؟ چرا از حق منحرف مي شويد ؟ پرچمهاي حقّ بر پاست ، و نشانه هاي آن آشكار است ، با اين كه چراغهاي هدايت روشنگر راه اند ، چون گمراهان به كجا مي رويد ؟ چرا سرگردان هستيد ؟ در حالي كه عترت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شما در ميان شماست . آنان زمام داران حقّ ند ، پيشوايان دين ، و زبان هاي راستي و راست گويانند ، پس در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد همچون تشنگاني كه به سوي آب شتابانند ، به سويشان هجوم ببريد . »

2 ـ « اُنْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَاتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًي وَلَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًي فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَإِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَلا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه ، عبده ، ج 2 ، ص 19 .


389


لا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا . » ؛ ( 1 ) « مردم ! به اهل بيت پيامبرتان بنگريد از آن سو كه گام برمي دارند و گام را به جاي گام آنان بگذاريد ، آنان شما را از راه هدايت بيرون نمي برند و به پستي و هلاكت باز نمي گردانند . اگر سكوت كردند سكوت كنيد و اگر قيام كردند ، بپا خيزيد . از آنان پيشي نگيريد كه گمراه مي شويد و از آنان عقب نماييد كه نابود گرديد . »

3 ـ « نَحْنُ الشِّعَارُ وَالأَصْحَابُ وَالْخَزَنَةُ وَالأَبْوَابُ وَلا تُؤْتَي الْبُيُوتُ إِلاّ مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً . » ( 2 ) « مردم ! ما اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چونان پيراهن تن او و ياران راستين او خزانه داران علوم و معارف وحي و درهاي ورود به آن معارف ، مي باشيم ، كه جز از در ، هيچ كس به خانه ها وارد نخواهد شد . »

4 ـ « أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَبَغْياً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَوَضَعَهُمْ وَأَعْطَانَا وَحَرَمَهُمْ وَأَدْخَلَنَا وَأَخْرَجَهُمْ بِنَا يُسْتَعْطَي الْهُدَي وَيُسْتَجْلَي الْعَمَي » . ؛ ( 3 ) « كجايند كساني كه پنداشتند دانايان علم قرآن آنان مي باشند نه ما ؟ كه اين ادعا را بر اساس دروغ وستمكاري بر ضد ما روا داشتند . خدا ما اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را بالا آورد و آنان را پست و خوار كرد ، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت ، ما را در حريم نعمت هاي خويش داخل و آنان را خارج كرد ، كه راه هدايت را با راهنمايي ما مي پويند و روشني دل هاي كور از ما مي جويند . »

5 ـ « إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ يَسْتَضِيءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا . » ؛ ( 4 ) « همانامن در بين شما چونان چراغ درخشنده در تاريكي هستم كه هر كس به آن روي مي آورد از نورش بهرمند مي گردد . »

6 ـ « هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَمَوْتُ الْجَهْلِ يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ وَصَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ مَنْطِقِهِمْ لا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَلا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ » . . . ( 5 ) « آنها ـ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه ، عبده ، ج 2 ، ص 19 .

2 . همان ، ج 1 ، ص 278 .

3 . همان ، ج 2 ، ص 55 .

4 . همان ، عبده ، ج 5 ، ص 362 .

5 . نهج البلاغه ، صحبي صالح ، خطبه 147 .


390


اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ـ رمز حيات دانش و راز مرگ ناداني هستند ، حكمشان شما را از دانش آنان ، ظاهرشان از باطنشان و سكوتشان از منطق آنان اطلاع مي دهد ، نه با دين خدا مخالفتي دارند و نه در آن اختلاف مي كنند . »

5 ـ نقش امامت در ساختار زندگي انسان

يكي از امتيازات اديان اين است كه اگر هدفي عالي را براي انسان مشخص كرده و راه رسيدن به آن را ترسيم مي كنند ، الگو و نمونه اي را نيز براي آن مشخص مي نمايند تا با در نظر گرفتن سيره عملي او ، و اقتدا و پيروي از او ، انسان ها بهتر بتوانند به سر منزل مقصود برسند ، زيرا طبق نظر روانشناسان و روان كاوان ، با الگوي كامل ، بهتر مي توان انسان ها را به حقّ و حقيقت و هدف راهنمايي كرد .

خداوند متعال پيامبر اسلام را الگوي خوبي براي مسلمين معرفي كرده مي فرمايد : {  لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ } ؛ ( 1 ) « قطعاً براي شما در [ اقتدا به ] رسول خدا سرمشقي نيكوست . »

بايد دانست كه موقعيت ها و مواقفي بعد از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) پديد آمد كه هرگز در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پديد نيامده بود ، تا آنحضرت ( صلّي الله عليه وآله ) را در آن مواقف الگو قرار دهيم ، از آن جمله اتفاقي بود كه در عصر امام حسين ( عليه السلام ) پديد آمد ، كه حاكمي به اسم اسلام ولي بر ضدّ اسلام به اسم يزيد حاكم بر كشورهاي اسلام شود ، در آن وقت تنها كسي كه بهترين الگو را تا روز قيامت به جامعه انساني عرضه كرد امام حسين ( عليه السلام ) بود . اين الگو براي جامعه شيعه و پيروان اهل بيت ( عليهم السلام ) از آن جمله امام حسين ( عليه السلام ) است ، كه اهل سنّت چنين الگويي ندارند .

بحث از امامت و خلافت بعد از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) اگر چه از جهتي تاريخي است ، ولي همين تاريخ صدر اسلام است كه انسان ساز است . بحث از امامت بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حقيقت بحث از اين موضوع است كه امام بايد قابليت امامت داشته باشد و از جانب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احزاب ( 33 ) آيه 21 .


391


خداوند منصوب گردد . بحث از اين كه امام بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چه كسي بوده ، در حقيقت بحث از اين است كه چه كسي بايد تا روز قيامت براي جامعه اسلامي ، بلكه جامعه بشريت الگو باشد ؛ آيا مثل علي ( عليه السلام ) الگو باشد كه جامع همه صفات كمال است ، در شجاعت ، عدالت ، سخاوت ، عبادت ، زهد ، تقوا ، فروتني ، و ديگر صفات كه نظير نداشت ، يا آن كه ابوبكر الگو باشد كه به قول عبدالكريم خطيب ، نويسنده مصري ؛ هيچ موقفي در هيچ جنگي نداشته است ؟ يا مثل عمر بن خطاب كه فرّار غير كرار در جنگ ها بوده است . امّت اسلامي احتياج به الگو هايي جامع در بين بزرگان صدر اسلام دارد ، كه بتوانند محرّك آنان تا روز قيامت باشند . و مردم با خواندن مواقف و فضائل و كمالاتشان در راه آنان قرار گرفته ، به حق و حقيقت نزديك شوند .

مگر نه اين است كه ماهاتما گاندي به عنوان الگو و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است ؟ مگر نه اين است كه دهقان فداكار به عنوان الگوي فداكاري و از خود گذشتگي در كتاب هاي كودكان مطرح مي شود ، تا از ابتدا كودكان با ترسيم موقعيت او در روح و روان و ذهنشان فداكار بار آيند . چرا امّت اسلامي در خواب است در حالي كه دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان غلبه و سيطره پيدا كرده و دين و منابع مادي آنان را به غارت مي برد ؟ مگر خداوند متعال در قرآن كريم نمي فرمايد : { وَلَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلي المُ ـ ؤْمِنِ ـ ينَ سَبِ ـ يلاً } ؛ ( 1 ) « و خداوند هرگز بر مؤمنان ، براي كافران راه [ تسلطي ] قرار نداده است . »

مگر اسلام نفرموده است : « الإسلام يَعْلو و لا يُعلي عليه » ؛ ( 2 ) « اسلام بر هر ديني برتري دارد و هيچ ديني بر او علوّ و برتري ندارد . »

چرا مسلمانان بايد در خدمت به استعمار ، حتّي بر ضدّ بلاد ديگر اسلامي سبقت گرفته و مسابقه دهند ؟ چرا بايد يك كشور اسلامي به خاطر خوش خدمتي به استعمار ؛ به خاطر اشغال يكي از بلاد اسلامي به اشغالگر مدال افتخار عطا كند ؟ چرا در خوابيم ؟ چرا غافليم ؟ چرا ملت افغانستان با ده ها سال انقلاب و شهادت صدها هزار بلكه ميليون ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء ( 4 ) آيه 141 .

2 . بحار الانوار ، ج39 ، ص44 ؛ كنز العمال ، ج1 ، ص166 ، ح246


392


شهيد ، به پيروزي نرسيد ؟ چرا ملت تاجيكستان با تقديم دويست هزار شهيد و دو مليون آواره به پيروزي نرسيد ؟ ولي ملّت ايران با تقديم كمترين شهيد در حدود شصت هزار ظرف يك سال ، حكومت طاغوتي 2500 ساله را بر انداخت ، اين به جهت داشتن الگوهايي همانند علي ( عليه السلام ) و حسين ( عليه السلام ) بود . كدام كشوري مي توانست هشت سال جنگ را كه از سوي استكبار و استعمار تحميل شده بود ، از همان اوايل پيروزي انقلابش تحمل كند و در نهايت ، سرفراز از جنگ بيرون آيد ؟ آيا غير از داشتن الگوهايي همچون حسين ( عليه السلام ) و اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود ؟ آيا به غير از داشتن الگويي همچون اباالفضل العباس ( عليه السلام ) بود ؟ اين ادعا از من نيست كه يك نفر شيعي هستم ، بلكه اين ادعاي افراد و شخصيت هاي بزرگ سياسي و انقلابي برخي از كشورهاي اسلامي است ، كه از بي تحرّكي امّتشان رنج مي برند . در قضيه فلسطين متأسفانه شاهد بوده و هستيم كه برخي از كشورهاي اسلامي از خود هيچ گونه تحركي نشان ندادند ، حتّي در سطح يك راهپيمايي ، كه در حقيقت به نفع خودشان بود ، زيرا اسرائيل چشم طمع به تمام كشورهاي اسلامي دوخته است ، ولي گويا كه هيچ اتفاقي براي ملّت فلسطين كه هم نوع و هم دين آنان است نيفتاده است و آنان همانند پرنده اي كه سر بزير برف كرده و شكارچي را نمي بيند و مي گويد دشمن وجود ندارد ، مشغول عيش و نوش خود هستند ، اما زهي غفلت كه يك مرتبه دشمن بر بالاي سر آنان آمده و همه را شكار كرده و نابود كنند ولي ملّت مسلمان شيعه دوازده امامي با پيروزي بر استكبار ، به فكر تمام ملت هاي اسلامي است ، و از فلسطين و افغانستان و چچن و عراق گرفته تا بوسني و ساير ملت هاي مسلمان در صدد ياري رساندن به آنان از هر طريق ممكن بر آمده است اگر چه در اين راه بهاي سنگيني را پرداخته است . اينها نيست مگر آن كه شيعه امامي الگوهايي دارد كه براي او درس هايي تا پايان تاريخ به يادگار گذاشته است . شيعه الگويي مثل علي ( عليه السلام ) دارد كه معتقد است اگر به خاطر ربودن خلخال از پاي زن يهودي ، انسان بميرد جا دارد . شيعه الگويي دارد مثل حسين بن علي ( عليه السلام ) كه مي گويد : « نه ظلم كن به كسي ني به زير ظلم برو » كسي كه مي گويد : « هيهات منّا الذله » . كسي كه مي گويد : « مرگ سرخ به از زندگي ننگين است » . كسي كه معتقد است به خاطر امر به معروف ونهي از منكر گاهي جان بايد داد .


393


بحث از امامت در اين زمان در حقيقت بحث از اين الگوهاست . بحث از امامت در حقيقت بحث از الگو در تمام زمينه هاست : در زمينه عبادت ، نظام خانواده ، وظائف فردي و اجتماعي ، و . . . اين الگوها هستند كه آينده انسان را ترسيم كرده ورق مي زنند . فرزند خردسالي كه از كودكي پرچم « هيهات منّا الذله » را بر پيشاني مي بندد و در مجالس امام حسين ( عليه السلام ) شركت كرده و او را الگوي خود مي بيند ، هرگز در سنين بالاتر زير بار ذلت نمي رود ، همان گونه مولايش حسين ( عليه السلام ) چنين بود . انسان الگو را نصب العين خود قرار مي دهد ، تا به او اقتدا كرده و به او نزديك شود ، نزديكي به او همان ، و نزديك شدن به خدا همان ، پس چه بهتر كه در الگو ، بهترين ها انتخاب شوند ، آناني كه در طول عمر خود هرگز گناهي انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهي از آنان سرنزده است . امام حقيقي است كه براي انسان حقّ را از باطل ، نيك از بد ، مضر از مفيد را تمييز مي دهد . و با ارتباط به خطّ امامت است كه راه انسان از هر يك از دو طرف جدا مي شود . اگر من پيرو حسين بن علي باشم هرگز دست بيعت به حاكم فاسق و فاجر نمي دهم ، ولي اگر پيرو فردي مانند عبدالله بن عمر باشم ، حاضرم حتّي با پاي حجاج بن يوسف ثقفي آن خون خوار معروف تاريخ هم بيعت كنم ، همان گونه كه احمد بن حنبل با الگو قرار دادن عبدالله بن عمر ، با متوكّل بيعت كرد . امامت است كه معيارها و شعارها را مشخّص مي كند . پس بحث از « امامت » و « غدير » بحثي تاريخي و بي ثمر عقيم نيست ، بحث روز است ، بحثي است زنده كه حيات جامعه اسلامي بلكه بشري به آن وابسته است . امامت امري است كه با حقيقت و شالوده و روح انساني ارتباط دارد . امامت مسير و آينده انسان را روشن مي كند ، امامت مربوط به دنيا و آخرت انسان است ، امامت حقيقتي است كه در جاي جاي زندگي انسان تأثير گذار است .

6 ـ انتخاب مذهب با دليل و برهان

آيا هر يك از ما مذهب خود را با دليل و برهان و تحقيق انتخاب كرده ايم ، يا اين كه موروثي به دست ما رسيده است ؟ چون پدر و مادرمان بر اين مذهب و عقيده اند ما نيز چنين هستيم ؟ آيا امامت از اصول اعتقادي نيست كه هر يك بايد بر آن دليل اقامه كنيم ؟


394


چه عاملي باعث شده كه من اين اعتقاد و مذهب را پذيرفته ام ؟ آيا عامل قرآني است يا حديثي يا عقل سليم قطعي يا تعصّبات قومي و قبيله اي و خانواده اي كه به هيچ اصلي تكيه ندارد ؟ به چه دليل مذاهب ديگر از مذهب من برتر نباشند ؟ آيا در آينده بر اين اعتقاداتي كه دارم مسئول نيستم ؟ اينها سؤال هايي است كه ممكن است در ذهن هر كسي خطور كند و طبيعتاً بايد پاسخگوي آن بود پاسخ آن جز با بحث از امامت نخواهد بود ، زيرا محور همه مذاهب بر مسئله امامت است .

تقليد مذموم

تقليد هر چند در برخي از موارد صحيح و ممدوح است ؛ مثل تقليد جاهل از عالم در مسائل فقهي ، لكن در برخي از موارد ديگر صحيح نيست و مورد سرزنش عقل و شرع است ، مثل تقليد جاهل از جاهل ، يا تقليد عالم از عالم بر خلاف آنچه كه خود به آن نتيجه رسيده است . لذا قرآن كريم مي فرمايد : { وَإِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلي ما أَنْزَلَ اللّهُ وَإِلي الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُونَ } ؛ ( 1 ) « و چون به آنان گفته شود : « به سوي آنچه خدا نازل كرده و به سوي پيامبر [ ش ] بياييد » ، مي گويند : « آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم ما را بس است . » آيا هر چند پدرانشان چيزي نمي دانستند و هدايت نيافته بودند ؟

و نيز مي فرمايد : {  وَكَذ لِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَة مِنْ نَذِير إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلي أُمَّة وَإِنّا عَلي آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ } ؛ ( 2 ) « و بدين گونه در هيچ شهري پيش از تو هشدار دهنده اي نفرستاديم مگر آن كه خوش گذرانان آن گفتند : « ما پدران خود را بر آييني [ و راهي ] يافته ايم و ما از پي ايشان راهسپاريم . »

و نيز مي فرمايد : {  يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنا اللّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاْ * وَقالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَكُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاْ * رَبَّنا آتِهِمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده ( 5 ) آيه 104 .

2 . زحرف ( 43 ) آيه 23 .


395


ضِعْفَيْنِ مِنَ العَذابِ َالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً } ؛ ( 1 ) « روزي كه چهره هايشان را در آتش زيرو رو مي كنند ، مي گويند : « اي كاش ما فرمان خدا را فرمان مي برديم و پيامبر را اطاعت مي كرديم . » ؛ و مي گويند : « پروردگارا ، ما رؤسا و بزرگان خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند . » ؛ پروردگارا ، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان كن لعنتي بزرگ . »

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « امتي نباشيد كه بگوييد اگر مردم كار خوب كردند مانيز خواهيم كرد و اگر مردم ظلم كردند ما نيز ظلم مي كنيم . ولي خود را آماده كنيد كه اگر مردم كار خوب كردند شما نيز چنين كنيد و اگر بد كردند شما بد نكنيد . » ( 2 )

7 ـ تعيين فرقه ناجيه

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « امت موسي بر هفتاد و يك فرقه متفرّق شدند و امّت عيسي بر هفتاد و دو فرقه و زود است كه امّت من بر هفتاد و سه فرقه متفرّق گردند ، يك فرقه آنان اهل نجات و ساير فرقه ها در آتش دوزخ اند . » ( 3 ) مي دانيم كه عمده اختلافات در مسئله امامت است و همين مسئله بود كه سرمنشأ بسياري از فرقه ها در جامعه اسلامي شده است . لذا براي آن كه به فرقه ناجيه برسيم بايد از امامت و رهبري در جامعه اسلامي بحث كنيم .

8 ـ شناخت امام زمان

شيعه و سني روايات فراواني از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به اين مضمون نقل كرده اند كه هر كس وظيفه دارد تا امام زمان خود را بشناسد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليّت از دنيا رفته است . » ( 4 ) و نيز فرمود : « هر كس بدون امام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احزاب ( 33 ) آيه 66 ـ 68 .

2 . الترغيب و الترهيب ، ج 3 ، ص 341 .

3 . سنن ابن ماجه ، باب الفتن ، حديث 3991 ؛ سنن ترمذي ، حديث 2640 .

4 . ينابيع المودة ، ص 117 ؛ كافي ، ج 2 ، ص 20 .


396


بميرد به مردن جاهليّت از دنيا رفته است . » ( 1 )

از طرف ديگر مي دانيم كه قيامت روزي است كه هر كس و گروهي با امام خود خوانده مي شود و با او به جايگاه ابدي خود رهسپار مي شود ، خداوند متعال مي فرمايد : {  يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناس بِإِمامِهِمْ } ؛ ( 2 ) « [ ياد كن ] روزي را كه هر گروهي را با پيشوايان فرا مي خوانيم . » پس بايد با بحث از امامت ، امام خود را بشناسيم ، تا مردنمان مانند مردن جاهليت نباشد و نيز امام خود را در روز قيامت مشخص كنيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسند احمد ، ج 4 ، ص 96 ؛ مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 117 ؛ مجمع الزوائد ، ج 5 ، ص 218

2 . اسراء ( 17 ) آيه 71 .



| شناسه مطلب: 73833