بخش 23

غلوّ پدیده غلوّ در جهان اسلام موضع ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) مخالفت متکلّمان امامیه با غلوّ و غالیان حدّ و میزان در غلوّ چیست ؟ اطاعت از پیشوای ستمگر فتاوای علمای اهل سنت در حرمت خروج بر پیشوای ستمگر ادلّه اهل سنت بر وجوب اطاعت از جائر و حرمت خروج اشکال سرّ انتشار روایات اطاعت از جائر


555


غلوّ

در طول تاريخ افراد يا گروه هايي بوده اند كه در حقّ پيامبران و اولياي الهي غلوّ كرده اند واين انكارناپذير است ، ولي مع الأسف در مواردي در كلمات مغرضان و معاندان يا جاهلان مي بينيم كه اين عنوان را به شيعه اماميه نسبت داده اند ؛ براي نمونه احمد امين مصري مي نويسد : « غاليان شيعه در حقّ علي به اين اكتفا نكردند كه او افضل خلق بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و معصوم است ، بلكه برخي از آنان قائل به الوهيت او شده اند . » ( 1 )

زبيدي در تاج العروس مي نويسد : « اماميه فرقه اي از غاليان شيعه است . » ( 2 )

دكتر كامل مصطفي مي نويسد : « غاليان از شيعه عقايد اصلي تشيع ، از قبيل : بداء ، رجعت ، عصمت و علم لدنّي را تأسيس نمودند كه بعدها به عنوان مبادي رسمي براي تشيع شناخته شد . . . » . ( 3 )

لذا جا دارد كه در مورد اين واژه قدري بحث و تأمل كنيم .

تعريف غلوّ

واژه غلوّ در مقابل تقصير است ، و در لغت به معناي تجاوز از حد و افراط در شيء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فجر الاسلام ، ص 330 .

2 . تاج العروس ، ج 8 ، ص 194 .

3 . الصلة بين التصوف و التشيع ، فصل غلات .


556


است ؛ ( 1 ) يعني فرد يا چيزي بيش از آنچه در او هست ، توصيف شود . اين واژه در اصطلاح شرع ، به تجاوز و مبالغه نمودن در حق پيامبران و اولياي الهي و اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت آنان اطلاق مي شود .

قرآن كريم اهل كتاب را از غلوّ در حقّ مسيح ( عليه السلام ) بر حذر داشته و مي فرمايد : {  قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ } ؛ ( 2 ) « بگو اي اهل كتاب در دين خود به ناحقّ غلو نكنيد . . . » .

غلوّ اهل كتاب ( نصاري ) اين بود كه به الوهيت حضرت مسيح ( عليه السلام ) اعتقاد داشتند ؛ چنان كه در جاي ديگر مي فرمايد : {  لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ } ؛ ( 3 ) « آنان كه به خداييِ مسيح پسر مريم قائل اند به راستي كافر شدند . »

پديده غلوّ در جهان اسلام

بي شك يكي از پديده هاي انحرافي كه در حوزه اعتقادهاي ديني در جهان اسلام رخ داده است ، پديده غلوّ و ظهور غاليان است . آنان كساني بوده اند كه در حقّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يا علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) و يا ديگر ائمه اهل بيت يا افراد ديگر به الوهيت ، حلول خداوند در آنها ، يا اتحاد خداوند با آنان قائل شده اند . ولي اين بدان معنا نيست كه شيعه اماميه هر عقيده اي كه به امامان خود دارد ، از قبيل : عصمت ، رجعت ، علم لدنّي و . . . همه غلوّ باشد ، زيرا شيعه در اعتقاد به اين امور ادله اي متقن دارد .

نشانه هاي غلوّ

عقايدي كه از ويژگي غاليان شمرده شده و نشانه غلوّ به شمار مي رود ، عبارتند از :

1 ـ اعتقاد به الوهيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) يا يكي از اولياي الهي ؛

2 ـ اعتقاد به اين كه تدبير جهان به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) يا ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لسان العرب ، ج 15 ، ص 132 .

2 . مائده ( 5 ) آيه 77 .

3 . همان ( 5 ) آيه 72 .


557


افرادي ديگر واگذار شده است ؛

3 ـ اعتقاد به نبوت اميرالمؤمنين يا ائمه ديگر يا فردي از مردم ؛

4 ـ اعتقاد به آگاهي فردي از عالم غيب ، بدون آن كه به او وحي يا الهام شود ؛

5 ـ اعتقاد به اين كه معرفت و محبّت ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) انسان را از عبادت خداوند و انجام فرايض الهي بي نياز مي سازد . ( 1 )

و امّا اعتقادهايي كه دليل قطعي ـ از عقل يا نقل ـ بر آنها اقامه شده ، از قبيل : اعتقاد به عصمت اهل بيت ( عليهم السلام ) ، و وصايت و خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و بعد از او ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) اعتقاد به رجعت ، علم لدنّي امام و ديگر اعتقادهاي شيعه كه براي هر يك دليل محكم و متقني اقامه نموده است نمي توان آن را غلوّ و تجاوز از حدّ ناميد ، بلكه عين حقّ و حقيقت است .

موضع ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) در برابر غاليان

ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) با پديده غلوّ و غاليان به شدّت مخالفت نموده اند :

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « بر جوانان خود از خطر غاليان بيمناك باشيد ، مبادا عقايد آنان را تباه سازند ، زيرا غلات بدترين خلقِ خدايند . عظمتِ خدا را كوچك دانسته و براي بندگان خدا قائل به ربوبيّت اند . » ( 2 )

امام علي ( عليه السلام ) از غلات به درگاه خدا تبرّي جسته و مي فرمايد : « بار خدايا من از غلات تبري مي جويم ، همان گونه كه عيسي بن مريم از نصاري تبرّي جست . بار خدايا آنان را تا ابد خوار و ذليل گردان و هيچ يك از آنان را ياري مكن . » ( 3 )

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « لعنت خدا بر عبدالله بن سبأ باد كه در مورد اميرالمؤمنين قائل به ربوبيت شد . سوگند به خدا كه اميرالمؤمنين بنده مطيع خدا بود . واي بر كسي كه به ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج 25 ، ص 346 .

2 . همان ، ص 265 ( به نقل از امالي شيخ طوسي ) .

3 . همان .


558


نسبت دروغ دهد . گروهي در مورد ما مطالبي مي گويند كه ما قائل به آن نيستيم . » ( 1 )

امام صادق در جاي ديگر مي فرمايد : « لعنت خدا بر كسي باد كه ما را پيامبر بداند » . ( 2 )

مخالفت متكلّمان اماميه با غلوّ و غاليان

دانشمندان و متكلّمان اماميه نيز به مقابله با غاليان پرداخته و آنان را كافر و مشرك دانسته و از آنان تبرّي جسته اند .

شيخ صدوق مي فرمايد : « اعتقاد ما در مورد غلات و مفوّضه آن است كه آنان كافران به خدا مي باشند . » ( 3 )

شيخ مفيد مي فرمايد : « غلات گروهي از متظاهران به دين اسلامند كه اميرالمؤمنين و ائمه از ذريه او را به الوهيت و پيامبري نسبت داده اند . آنان گمراه و كافرند و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) به قتل آنان دستور داد . ائمه ديگر نيز آنان را كافر و خارج از اسلام دانسته اند . » ( 4 )

علامه حلّي مي فرمايد : « برخي از غلات به الوهيت اميرالمؤمنين ، دسته اي ديگر به نبوت او معتقدند . و اين باورها باطل است ، زيرا ما اثبات نموديم كه خدا جسم نيست و حلول در مورد خدا محال و اتحاد نيز باطل است . هم چنين ثابت كرديم كه محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) خاتم پيامبران است . » ( 5 )

حال جاي بسي تعجب و تأسّف است كه گاهي از طرف افرادي مغرض يا ناآگاه شيعه اماميه به غلوّ در مورد ائمه طاهرين متّهم مي گردد ؛ اين پنداري بيش نيست ، زيرا حقيقت غلوّ ـ چنان كه قبلاً توضيح داده شد ـ تجاوز از حدّ است ، همانند اعتقاد به مقام الوهيت و ربوبيت ، يا نبوت و پيامبري ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) ، ولي آنچه از شئون الوهيت و از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص 286 ( به نقل از رجال كشي ) .

2 . همان ، 296 .

3 . الاعتقادات ، ص 71 .

4 . تصحيح الاعتقاد ، ص 109 .

5 . أنوار الملكوت ، ص 202 .


559


مختصات نبوت نيست هيچ ربطي به غلوّ در دين ندارد ، بلكه در آن مواردي كه به آنها معتقداند دليل قانع كننده دارند و حقيقت داشته و گزافه نيست . مثلا اعتقاد به عصمت ، وصايت ، رجعت ، علم لدنّي و . . . در حقّ اهل بيت حقيقت داشته و براي آن ادله قطعي اقامه شده ؛ از همين رو اين گونه اعتقادها از غلوّ خارج است .

اصولاً برخورداري از مقام عصمت و موهبت اعجاز و كرامت و آگاهي برغيب از مقامات اولياي بزرگ الهي است و اختصاص به پيامبران و امامان نيز ندارد . قرآن كريم از عصمت حضرت مريم خبر داده ، مي فرمايد : {  إِنَّ اللّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمينَ } ؛ ( 1 ) « خداوند تو را برگزيد و پاكيزه گردانيد و بر زنان جهان برتري بخشيد . »

هم چنين از كرامت يكي از ياران حضرت سليمان خبر داده مي فرمايد : {  قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ } ؛ ( 2 ) « و آن كس كه به علم الهي دانا بود ، گفت : من پيش از آن كه چشم بر هم زني تخت را بدين جا آورم . »

در احاديث اسلامي در بابي با عنوان « محدّث » از كساني كه داراي اين مقام بوده اند ياد شده است . محدّث كسي را گويند كه بدون اين كه داراي مقام نبوت بوده و ملك و فرشته را در خواب يا بيداري مشاهده كند ، چيزي از عالم غيب به او الهام شود .

محمّد بن اسماعيل بخاري از ابوهريره روايت كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « در ميان بني اسرائيل افرادي بودند كه بدون اين كه داراي مقام نبوت باشند از غيب با آنان گفت و گو مي شد » . ( 3 )

در احاديث شيعه نيز از ائمه طاهرين به عنوان ( محدّث ) و از فاطمه زهرا ( عليها السلام ) به عنوان « محدّثه » ياد شده است ؛ چنان كه كليني روايات آن را در كافي و علامه مجلسي در بحارالانوار آورده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران ( 3 ) آيه 42 .

2 . نمل ( 27 ) آيه 40 .

3 . صحيح بخاري ، ج 2 ، ص 295 .


560


حدّ و ميزان در غلوّ چيست ؟

همان گونه كه از تعريف لغوي استفاده شد ، غلوّ به معناي تجاوز از حدّ به كار رفته است ؛ حال ببينيم حدّ و ميزان چيست كه تجاوز از آن غلوّ است و نرسيدن به آن تقصير . در اين جا چهار احتمال وجود دارد .

1 ـ مراد از حد و ميزان عرف باشد ؛ يعني هر چه زائد بر فهم عرف باشد غلوّ است . لكن اين احتمال باطل بوده و انسان دين دار هرگز آن را قبول نمي كند ، بلكه اين ميزان براي كساني است كه « لائيك » بوده و براي دين ارزشي قائل نيستند .

2 ـ مراد از آن ، منزلت صحابه باشد ؛ به اين معنا كه براي صحابه منزلتي قائل شويم كه براي غير آنها نيستيم و غلوّ را به ميزان آن منزلت يا بالاتر از آن حد براي غير صحابه بدانيم . براي اين ميزان و حدّ نيز دليلي نداريم ، بلكه اين ميزان از بارزترين مصاديق مصادره به مطلوب است .

3 ـ مراد از حدّ و ميزان مطالبي باشد كه علماي اهل سنت از كتاب و سنت مي فهمند . كه اين احتمال هم بدون دليل است ، زيرا چه مستندي در دست است كه ميزان و حدّ ؛ فهم طائفه اي از امت باشد .

4 ـ مراد از حدّ و ميزان خود كتاب و سنت باشد كه همين احتمال صحيح است و عقل و قرآن و سنت نيز آن را تأييد مي كند .


561


اطاعت از پيشواي ستمگر

يكي از مسائل مورد اختلاف بين اهل سنت و شيعه اماميه ، اطاعت از امام و حاكم جائر و فاسق و ظالم است ؛ آيا اگر خليفه فاسق بود يا فاسق شد از خلافت عزل مي شود ؟ و آيا مي توان عليه او قيام كرد يا خير ؟

اجماع اهل سنت براين است كه سلطان با فسق از خلافت عزل نمي شود ، لذا نمي توان با او مخالفت نمود و عليه او قيام كرد ، تنها مي توان او را موعظه و نصيحت نمود .

درمقابل ، شيعه اماميه ، به تبع از اهل بيت ( عليه السلام ) ، اطاعت از حاكم ستمگر و فاسق را نه تنها واجب نمي داند بلكه حرام مي داند . در اين بحث درصدد اثبات رأي اهل بيت ( عليهم السلام ) هستيم .

فتواهاي اهل سنت درباره وجوب اطاعت از پيشواي ستمگر

1 ـ امام نووي مي گويد : « اهل سنت اجماع نموده اند كه سلطان و خليفه با فسق از خلافت عزل نمي شود . . . . » ( 1 )

2 ـ قاضي عياض مي گويد : « جماهير اهل سنت از فقيهان ، محدّثان و متكلمان معتقدند كه سلطان با فسق ، ظلم و تعطيل حقوق از خلافت عزل نمي شود . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ شرح صحيح مسلم ، نووي ، ج 12 ، ص 229 .

2ـ همان .


562


3 ـ قاضي ابوبكر باقلاني نيز مي نويسد : « جمهور اصحاب حديث معتقدند امام با فسق ، ظلم ، غضب اموال و زدن سيلي به صورت ها و متعرض جان هاي محترم شدن و تضييع حقوق و تعطيل حدود ، از امامت خلع نمي شود و خروج بر او هم جايز نيست ، بلكه تنها وظيفه مردم آن است كه او را موعظه كرده و از عواقب كارهايش بر حذر دارند . ودر آنچه از معاصي كه مردم را به آن ها دعوت نموده ، نبايد عمل كرد . اينان در اين مسئله به روايات فراواني از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و صحابه ، در وجوب اطاعت از امام و خليفه ، هر چند ظالم و ستمگر باشد و اموال مردم را به زور از آنان بستاند ، تمسك كرده اند ، زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « گوش فرا دهيد و اطاعت نماييد از حاكمان ولو بنده اي باشد كه بيني بريده يا حبشي است . و به هر شخص نيكوكار و فاسقي در نماز اقتدا نماييد . » و نيز فرمود : « از حاكمان خود اطاعت كنيد اگرچه مالتان را به غارت برده و كمر شما را بشكنند . » ( 1 )

ولي برخي ، با اين گروه مخالفت كرده اند همانند ماوردي در الأحكام السلطانيه ( 2 ) و عبدالقاهر بغدادي در اصول الدين ( 3 ) و بزودي و ابن حزم ظاهري در الفِصَل في الملل والأهواء و النحل ( 4 ) و جرجاني در شرح المواقف . » ( 5 )

فتاواي علماي اهل سنت در حرمت خروج بر پيشواي ستمگر

هم چنين علماي اهل سنت اتفاق كرده اند بر اين كه خروج برضدّ امام و خليفه جائر و ستمگر جايز نيست .

از قدما ، عبدالله بن عمر و احمد بن حنبل از مخالفين سرسخت خروج عليه خليفه مسلمين بوده اند گرچه ظالم و جائر باشد . ابوبكر مروزي از احمد بن حنبل نقل مي كند كه او امر به جلوگيري از خون ريزي و انكار شديد از خروج عليه خليفه مسلمين مي نمود . ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ التمهيد ، باقلاني .

2ـ الاحكام السلطانية ، ص 17 .

3ـ اصول الدين ، ص 190 و 278 .

4ـ الفِصَل ، ج 4 ، ص 175 .

5ـ شرح المواقف ، ج 8 ، ص 353 .

6ـ السنّة ، ج 1 ، ص 131 .


563


دكتر عطيه زهراني در ذيل حكايت مروزي مي گويد : « سند اين حكايت صحيح است و همين است مذهب سلف . » ( 1 )

امام نووي در شرح صحيح مسلم ادعاي اجماع نموده است و مي گويد : « . . . و امّا بر خروج امامان مسلمين و جنگ با آنان به اجماع مسلمين حرام است اگرچه فاسق و ظالم باشند . » ( 2 )

ولي اين ادعا صحيح نيست ، زيرا همان گونه كه بعداً خواهيم گفت ، شيعه اماميه مخالف آن است و معتقد است كه نه تنها اطاعت از حاكم ظالم و جائر و فاسق جائز نيست بلكه خروج عليه او نيز با شرايط خاصي واجب است .

دكتر محمّد فاروق نهبان حرمت خروج بر امام جائر و فاسق را به اكثر اهل سنت نسبت مي دهد و مي گويد : « علما در حكم انقلاب و شورش عليه امام ظالم و فاسق دو نظر دارند :

نظر اوّل آن است كه خروج بر امام و خلع او از قدرت جايز است . اين رأي معتزله و خوارج و زيديه و برخي از مرجئه است ، بلكه خروج را واجب مي دانند و به آيه : {  وَتَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي } ، و آيه {  فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّي تَفِيءَ إِلَي أَمْرِ اللهِ } و آيه {  لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ } ، تمسك كرده اند . . . .

نظر ديگر آن است كه شمشير كشيدن بر عليه امام جائز نيست ، زيرا منجّر به فتنه و خون ريزي خواهد شد و اين نظرِ اكثريت اهل سنّت و رجال حديث و عده زيادي از صحابه از قبيل ابن عمر و سعد بن ابيوقّاص و اسامة بن زيد است . » ( 3 )

ادلّه اهل سنت بر وجوب اطاعت از جائر و حرمت خروج

الف ـ روايات :

علماي اهل سنت در حرمت خروج بر امام جائر و وجوب اطاعت از او ، به رواياتي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ همان ، حاشيه .

2ـ شرح صحيح مسلم ، نووي ، ج 12 ، ص 229 .

3ـ نظام الحكم في الاسلام ، ص 527 ـ 529 .


564


تمسك كرده اند كه از طريق خودشان نقل شده است ، كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم :

1 ـ مسلم در صحيح از حذيفه نقل مي كند كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « بعد از من اماماني به حكومت مي رسند كه به هدايت من هدايت نمي شوند و به سنّت من عمل نمي كنند و زود است كه قيام كند در ميان آنان مرداني كه قلب هايشان همانند قلب هاي شياطين است در بدن انسان . حذيفه مي گويد : عرض كردم چه كنم اي رسول خدا اگر چنين موقعيّتي را درك نمودم ؟ فرمود : گوش فرا مي دهي و اطاعت مي كني اگر چه به كمر تو بكوبد و مال تو را به زور بگيرد ؛ تو گوش به فرمان او بده و او را اطاعت كن . » ( 1 )

2 ـ و نيز از ابن عباس نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « هر كس از امام خود چيزي ببيند كه موجب كراهت او شود بايد صبر كند ، زيرا كسي كه از جماعت جدا شود ، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است . » ( 2 )

3 ـ در روايتي ديگر از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه فرمود : « به طور قطع هر كس بر سلطان خود به اندازه يك وجب خروج كند به مرگ جاهليت از دنيا رفته است . ( 3 )

4 ـ از عبدالله بن عمر بن خطاب نقل مي كند كه در واقعه حرّه در زمان يزيد بن معاويه مي گفت : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : « هركس كه از اطاعت سلطان خود بيرون رود ، خدا را ملاقات مي كند در حالي كه حجّت و دليلي ندارد . و هركس كه بميرد و برگردنش بيعت سلطان نباشد مانند مردن جاهليت از دنيا رفته است . » ( 4 )

ب ـ حفظ نظام امور مسلمين

برخي از علماي اهل سنت براي عدم جواز خروج عليه امام جائر و فاسق به اين قاعده استدلال كرده اند كه حفظ نظام مسلمين در رأس امور است و خروج بر او سبب وجود فتنه و هرج و مرج و خون ريزي در ميان مسلمين مي شود ، لذا جايز نبوده بلكه حرام است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ صحيح مسلم ، كتاب الاماره ، باب الامر بلزوم الجماعة ، باب 13 ، ح 52 .

2ـ همان ، حديث 55 ؛ صحيح بخاري ، كتاب الفتن ، ح 6530 .

3 . همان ، حديث 56 ؛

4ـ همان ، حديث 58 ؛


565


دكتر محمّد فاروق نهبان مي گويد : « . . اكثر اهل سنت بر اين عقيده اند كه خروج بر امام و اگرچه جائز باشد جايز نيست ، زيرا منجّر به فتنه و خون ريزي خواهد شد . . . . » ( 1 )

اشكال

الف ـ جواب روايات

اين نظريّه كه اطاعت از خليفه و سلطان واجب است هر چند فاسق و ظالم باشد و خروج بر او نيز حرام است ؛ از جهاتي اشكال دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم :

1 ـ مخالف با صريح آيات

از آيات استفاده مي شود كه امامت و خلافت حقّ انسان فاسق و جائز نيست و نبايد از او اطاعت كرد » :

الف ـ {  وَإِذْ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ } ؛ ( 2 ) « به ياد آر هنگامي كه خداوند ابراهيم را به اموري چند امتحان فرمود و همه را به جاي آورد خدا بدو گفت : من تو را به پيشوايي خلق برگزيدم . ابراهيم عرض كرد : اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطا خواهي فرمود ؟ فرمود عهد من هرگز به ستمكاران نخواهد رسيد . »

ب ـ { . . . أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَ يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدَي فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ } ؛ ( 3 ) « آيا آن كه خلق را به راه حقّ رهبري مي كند سزاوارتر به پيروي است يا آن كه نمي كند مگر آن كه خود هدايت شود پس شما مشركان را چه شده و چگونه چنين قضاوت باطل براي بت ها مي كنيد ؟ . »

از اين آيه استفاده مي شود كسي كه هدايت به حقّ نمي كند سزاوار اطاعت و متابعت نيست .

ج ـ برخي از آيات عقوبت خضوع و ميل به ستمگران را آتش جهنم قرار داده ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ نظام الحكم في الاسلام ، ص 527 .

2ـ بقره ( 2 ) آيه 124 .

3ـ يونس ( 12 ) آيه 35 .


566


مي فرمايد : {  وَلاَ تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ } ؛ ( 1 ) « و شما مؤمنان هرگز نبايد با ظالمان هم دست و دوست شويد وگرنه آتش كيفر آنان شما را خواهد گرفت . »

د ـ حاكمي را كه حكم به ما أنزل الله نكند كافر دانسته ، مي فرمايد : { . . . وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنزَلَ اللهُ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْكَافِرُونَ } ؛ ( 2 ) « و هر كس به خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند چنين كس از كافران خواهد بود . » و مي دانيم كه اطاعت از كافر جايز نيست .

2 ـ مخالف با ادله حرمت اطاعت اهل معصيت

آيات بسياري در قرآن به طور مطلق و عموم ـ به نحوي كه مانع از تخصيص و تقييد است ـ از اطاعت اهل معصيت و گناه هر كس كه باشد نهي مي كند هر چند خليفه و سلطان و امام باشد .

1 ـ خداوند متعال مي فرمايد : {  فَلاَ تُطِعْ الْمُكَذِّبِينَ } ( 3 ) « پيروي مكن دروغ گويان را . »

2 ـ {  وَلاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّف مَهِين } ( 4 ) « و تو هرگز اطاعت مكن احدي از منافقان پست را كه دائم سوگند مي خورند .

3 ـ {  وَلاَ تُطِعْ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ } ؛ ( 5 ) « و تو هرگز اطاعت مكن كافران و منافقان را . »

4 ـ {  وَلاَ تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الاَْرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ } ؛ ( 6 ) « و از رفتار رؤساي مسرف و ستمگر كه در زمين فساد مي كنند و به اصلاح حال مردم نمي پردازند ، پيروي نكنيد . »

5 ـ {  فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلاَ تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً } ؛ ( 7 ) « بر طاعت حكم پروردگار شكيبا باش و از مردم بدكار كفر پيشه اطاعت مكن . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ هود ( 11 ) آيه 113 .

2ـ مائده ( 5 ) آيه 44 .

3ـ قلم ( 68 ) آيه 8 .

4 . قلم ( 68 ) آيه 10 .

5ـ احزاب ( 33 ) آيه 48 .

6ـ شعراء ( 26 ) آيه 151 .

7ـ جاثيه ( 45 ) آيه 24 .


567


6 ـ {  وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً } ؛ ( 1 ) « و هرگز آنان كه ما دل هايشان را از ياد خود غافل كرده ايم و تابع هواي نفس خود شدند و به تبه كاري پرداختند ، متابعت مكن . »

7 ـ {  يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ * وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَ * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنْ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً } ؛ ( 2 ) « در آن روز صورت هايشان در آتش دگرگون مي شود و مي گويند اي كاش ما خدا و رسول را اطاعت مي كرديم . و گويند : اي خدا ما از بزرگان و پيشوايان خود اطاعت كرديم و ما را به گمراهي كشيدند . اي خدا عذاب آنان را سخت و مضاعف ساز و به لعن و غضب شديد گرفتارشان ساز . »

8 ـ {  وَلاَ تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ } ؛ ( 3 ) « و شما مؤمنان هرگز نبايد با ظالمان همدست و دوست شويد و گرنه آتش كيفر آنان شما را خواهد گرفت . »

3 ـ مخالف با روايات اهل سنت

اين نظريه مخالف با روايات ديگري است كه در مصادر حديثي اهل سنّت وارد شده است كه مردم را از اطاعت خليفه جائر و فاسق نهي مي كند . وما مي دانيم كه :

اوّلاً : هر روايتي را بايد به كتاب خدا عرضه كرد ؛ اگر با آن مخالف بود بايد بر ديوار زد . ومي دانيم كه روايات وجوب اطاعت از جائر با آيات قرآن مخالف است ، لذا مورد قبول نيست .

ثانياً : رواياتِ وجوب اطاعت از جائر ، با روايات حرمت اطاعت از جائر تعارض دارد و طبق قانون باب تعارض ، هنگام تعارض مرجع ، كتاب خداست و به آن دسته رواياتي عمل مي شود كه موافق با كتاب خداوند است كه همان رواياتي است كه نهي از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ كهف ( 18 ) آيه 28 .

2ـ احزاب ( 33 ) آيات 66 ـ 68 .

3ـ هود ( 11 ) آيه 113 .


568


اطاعت جائر دارد .

ثالثاً : برفرض استقرار تعارض و عدم رجوع به قرآن ، حد اقل بايد حكم به تساقط شود و با تساقط ، به عمومات قرآني رجوع مي كنيم كه نهي از اطاعت جائر دارد .

اينك به برخي از رواياتي كه در مصادر حديثي اهل سنت آمده و نهي از اطاعت حاكم جائر و فاسق نموده ، اشاره مي كنيم :

الف ـ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « چرخ آسياب اسلام زود است كه به حركت در آيد . هرجا كه قرآن دور مي زند شما نيز به دور او بگرديد . خواهد آمد كه سلطان و قرآن به جنگ يكديگر برآمده و از يكديگر جدا شوند . به طور قطع زود است كه بر شما پادشاهان حكمراني كنند ، كه بر خود به نوعي حكم مي كنند و بر ديگران نوعي ديگر . اگر از آنان اطاعت كنيد شما را گمراه مي كنند . واگر نافرماني كنيد شما را به قتل مي رساند . گفتند : اي رسول خدا ! اگر آن زمان را درك كرديم چه كنيم ؟ فرمود : همانند اصحاب عيسي باشيد كه با قيچي ، بدن آنان تكه تكه مي شد و بر دار مي رفتند ، « ولي اطاعت از جائر نمي كردند . » مردن در راه اطاعت بهتر است از زندگاني در معصيت . ( 1 )

ب ـ عبد الله بن عمر مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « بر مرد مسلمان است كه گوش فراداده و اطاعت كند در آنچه دوست داشته يا كراهت دارد ، مگر آن كه امر به معصيت شود كه در اين صورت جايز نيست . ( 2 )

ج ـ عبدالله بن مسعود مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « زود است كه بعد از من مرداني متولّي امور شما گردند كه سنت را خاموش و عمل به بدعت كنند و نماز را از اوقاتش تأخير اندازند . عرض كردم : اي رسول خدا ! اگر آن زمان را درك كردم چه كنم ؟ فرمود : از من سؤال مي كني اي فرزند امّ عبد كه چه كني ؟ كسي كه خدا را معصيت مي كند ، اطاعت ندارد . » ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ در المنثور ، ج 3 ، ص 125 و به اين مضمون كنز العمّال ، حديث 1081 .

2 . صحيح بخاري ، كتاب الأحكام ، باب السمع والطاعة ج 3 .

3ـ سنن ابن ماجه ، ج 2 ، ص 956 ؛ مسند احمد ج 1 ، ص 400 .


569


4 ـ مخالف با احاديث اهل بيت ( عليهم السلام )

الف ـ سيوطي در درّالمنثور در تفسير آيه شريفه : {  لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ } از علي بن ابي طالب نقل مي كند كه فرمود : « اطاعت تنها در معروف و كارهاي نيك است . »

ب ـ طبري و ديگران از امام حسين ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده اند كه آن حضرت ( عليه السلام ) در راه خود به طرف كوفه در منزل « بيضه » فرمود : « اي مردم ! رسول خدا فرمود : هركس كه سلطان ظالمي را ببيند كه حلال خدا را حرام كرده ، عهد خدا را شكسته ، با سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مخالفت كرده ، در بين بندگان خدا به گناه و ظلم رفتار مي كند ؛ آنگاه به فعل و قول بر او اعتراض نكند و درصدد تغيير وضع موجود نباشد ، بر خداوند است كه او را در آن جايگاهي كه بايد برود ، ببرد يعني وارد جهنم كند . » ( 1 )

ج ـ طبري و ديگران نقل كرده اند كه حسين بن علي ( عليه السلام ) در جواب نامه اهل كوفه چنين مرقوم داشت : « به جان خودم نيست امام مگر كسي كه به كتاب خدا عمل كرده و به قسط و عدل متمسك باشد . حقّ را ادا كرده و نفس خود را براي خداوند حبس نمايد . » ( 2 )

د ـ و باز طبري و ديگران نقل كرده اند كه حسين بن علي ( عليه السلام ) خطاب به وليد فرمود : « اي امير ! ما اهل بيت نبوت و جايگاه رسالت و محلّ آمد و شد ملائكه و محلّ نزول وحي ايم . تنها بهوسيله ما فتح و ختم مي نمايد . يزيد مردي است شارب الخمر ، كشنده جان محترم ، به طور علني فسق و فجور انجام مي دهد و كسي همانند من با او بيعت نمي كند . » ( 3 )

امام حسين ( عليه السلام ) كسي است كه به نصّ آيه تطهير معصوم است . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حق او مي فرمايد : « حسن و حسين دو آقاي جوانان اهل بهشت اند . » ( 4 ) و نيز فرمود : « حسين از من است و من نيز از حسين » ( 5 ) و نيز فرمود : « بهترين مردان شما علي بن ابي طالب و بهترين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ تاريخ طبري ج 7 ، ص 300 ؛ كامل ابن اثير ، ج 3 ، ص 280 ؛ انساب الااشراف ، ج 3 ، ص 171 .

2ـ تاريخ طبري ، ج 7 ، ص 235 ؛ كامل ابن اشير ، ج 3 ، ص 267 .

3ـ تاريخ طبري ، ج 7 ، ص 216 ـ 218 ؛ كامل ابن اثير ، ج 3 ، ص 263 .

4ـ ترجمة ابن عساكر ، قسمت امام حسين ( عليه السلام ) ؛ ص 41 .

5ـ همان ، ص 80 .


570


جوانان شما حسن و حسين و بهترين زنان شما فاطمه ، دختر محمّد است . » ( 1 )

ابن عباس مي گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « شبي كه به معراج رفتم بر درِ بهشت ديدم نوشته بود : « لا إله إلاّ الله ، محمّد رسول الله ، علي حبّ « حبيب » الله ، الحسن والحسين صفوة الله ، فاطمة أمَة الله « خيرة الله » ، علي باغضهم لعنة الله » . ( 2 ) « خدايي به جز او نيست . محمد فرستاده اوست . عليّ محبوب اوست . حسن و حسين برگزيده خدايند ، فاطمه كنيز خداست . لعنت خدا بر هر كسي باد كه بغض آنان را در دل داشته باشد . »

سرّ انتشار روايات اطاعت از جائر

با وجود رواياتي كه در كتب شيعه و سني ، كه دلالت بر حرمت اطاعت از حاكم جائر و فاسق دارد ، پي مي بريم رواياتي كه امر به اطاعت از حاكم جائر و فاسق دارد و خروج بر او را جائز نمي داند ، ظاهراً حاكمان بني اميه و بني عباس جعل كرده اند ، تا بتوانند با وجود فسق و فجور و ظلمي كه دارند ، اطاعت مردم را از دست ندهند و مردم را به اطاعت از دستورهايشان ترغيب كرده ، جلوي خروج عليه خودشان را بگيرند . و متأسفانه بدون هيچ گونه تأملي در به اين روايات و مقايسه آن ها با آيات و روايات ديگر ، محدثان اهل سنت آن ها را در كتب حديثي خود آورده و فقهاي اهل سنت نيز به آن ، فتوا داده اند . و غير از آن كه اين روايات با آيات و روايات ديگر متعارض است ، بايد به اين نكته توجه داشت كه دشمن اگر در صدد جعل حديث است ، سندهاي صحيح جعل مي كند .

ب ـ جواب حفظ نظام

از مجموعه ادله استفاده مي شود كه حفظ نظام واجب است ، ولي بايد توجه داشت كه حفظ هر نظامي واجب نيست و تنها نظامي بايد حفظ شود كه حاكمش عادل و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ همان ، ص 122 .

2ـ ترجمة امام حسين ( عليه السلام ) از ابن عساكر ، ص 130 .


571


عمل كننده به دستورهاي الهي باشد و حكومت نيز ، اسلامي باشد . اين نوع حكومت و حاكم را بايد حفظ كرد و با نظامي كه در آن است مخالفت نورزيد . ولي اگر نظامي به اسم اسلام بوده و حاكم و حكومت آن اهل ظلم و فسق است ، حفظ آن واجب نيست و بايد براي برپايي نظام اسلامي قيام كرد و نظام طاغوتي و فسق را از ميان برداشت ، همان كاري كه امام حسين ( عليه السلام ) با نظام طاغوتي و فسق و فجور يزيد بن معاويه انجام داد .



| شناسه مطلب: 73840