بخش 26
حدیث غدیر اهمیّت واقعه غدیر راویان حدیث غدیر ، از صحابه راویان حدیث غدیر از تابعین راویان حدیث غدیر خم ، در قرن دوّم راویات حدیث ، در قرن سوم راویان حدیث غدیر در قرن چهارم راویان حدیث غدیر در قرن پنجم راویان حدیث غدیر ، در قرن ششم راویان حدیث غدیر ، در قرن هفتم راویان حدیث غدیر ، در قرن هشتم راویان حدیث غدیر ، در قرن نهم راویان حدیث غدیر ، در قرن دهم راویان حدیث غدیر ، در قرن یازدهم راویان حدیث غدیر ، در قرن دوازدهم راویان حدیث غدیر ، در قرن سیزدهم راویان حدیث غدیر ، در قرن چهاردهم اعتراف کنندگان به تواتر حدیث غدیر اعتراف کنندگان به صحت حدیث غدیر مؤلفین حدیث غدیر ، از عامه دلالت حدیث غدیر دلالت به وضع لغوی دلالت به قرائن الف ) صدر حدیث ب ) گرفتن شهادت از مردم ج ) تاج گذاری امام علی ( علیه السلام ) آیات غدیر 1 ـ آیه تبلیغ الفاظ حدیث راویان حدیث نزول آیه ، در شأن علی ( علیه السلام ) قراینی که دلالت بر ولایت دارد 2 ـ آیه اکمال الفاظ حدیث آیه « اکمال » و روای
631 |
حديث غدير
دهمين سال هجرت ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قصد زيارت خانه خدا را نمودند فرمان حضرت مبني بر اجتماع مسلمانان ، در ميان قبايل مختلف و طوائف اطراف ، اعلان شد ، گروه عظيمي براي انجام تكاليف الهي ( اداي مناسك حج ) و پيروي از تعليمات آن حضرت ، به مدينه آمدند . اين تنها حجّي بود كه پيامبر بعد از مهاجرت به مدينه ، انجام مي داد ، كه با نام هاي متعدد ، در تاريخ ثبت شده است ، از قبيل : حجة الوداع ، حجة الاسلام ، حجة البلاغ ، حجة الكمال و حجة التمام .
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، غسل كردند . دو جامه ساده احرام ، با خود برداشتند : يكي را به كمر بسته و ديگري را به دوش مبارك انداختند ، و روز شنبه ، 24 يا 25 ذي قعده ، به قصد حج ، پياده از مدينه خارج شدند . تمامي زنان و اهل حرم خود را نيز ، در هودج ها قرار دادند . با همه اهل بيت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبايل عرب و گروه بزرگي از مردم ، حركت كردند . ( 1 ) بسياري از مردم به علت شيوع بيماري آبله از عزيمت و شركت در اين سفر باز ماندند با اين وجود ، گروه بي شماري با آن حضرت ، همراه شدند . تعداد شركت كننده ها را ، 114 هزار ، 120 تا 124 هزار و بيشتر ، ثبت كرده اند ؛ البته تعداد كساني كه در مكه بوده ، و گروهي كه با علي ( عليه السلام ) و ابوموسي اشعري از يمن آمدند به اين تعداد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طبقات ابن سعد ، ج 3 ، ص 225 ؛ مقريزي ، الامتاع ص 511 وارشادالساري ، ج 6 ، ص 329 .
632 |
افزوده مي شود .
بعد از انجام مراسم حج ، پيامبر با جمعيت ، آهنگ بازگشت به مدينه كردند . هنگامي كه به غدير خم ، رسيدند ، جبرئيل امين ، فرود آمد و از جانب خداي متعال ، اين آيه را آورد : { يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ . . . } ( 1 ) « اي رسول ما ! آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده به مردم ابلاغ كن . » جحفه ، منزلگاهي است كه راه هاي متعدد ، از آن جا منشعب مي شود . ورود پيامبر و يارانش به آن جا ، در روز پنج شنبه ، هجده ذي الحجّة صورت گرفت .
امين وحي ، از طرف خداوند به پيامبر امر كرد تا علي ( عليه السلام ) را ولي و امام ، معرفي كرده و وجوب پيروي و اطاعت از او را به خلق ابلاغ كند .
آنان كه در دنبال قافله بودند ، رسيدند ، و كساني كه از آن مكان عبور كرده بودند ، باز گشتند . پيامبر فرمود : خار و خاشاك و خار آن جا را برطرف كنند . هوا به شدت گرم بود ، مردم ، قسمتي از رداي خود را بر سر و قسمتي را زير پا افكندند و براي آسايش پيامبر ، چادري تهيه كردند .
اذان ظهر گفته شد و پيامبر ، نماز ظهر را با همراهان ، ادا كردند . بعد از پايان نماز ، از جهاز شتر ، محل مرتفعي ترتيب دادند .
پيامبر با صداي بلند ، همگان را متوجه ساخت و خطبه را اين گونه آغاز فرمود : « حمد ، مخصوص خداست ، ياري از او مي خواهيم ، به او ايمان داريم ، و توكل ما بر اوست . از بدي هاي خود و اعمال نادرست به او پناه مي بريم . گمراهان را جز او ، پناهي نيست . آن كس را كه او راهنمايي فرموده گمراه كننده اي نخواهد بود . گواهي مي دهم معبودي جز او نيست ومحمّد بنده و فرستاده اوست . پس از ستايش خداوند و گواهي به يگانگي او فرمود اي گروه مردم ! خداوند مهربان و دانا مرا آگاهي داده كه دوران عمرم به سر آمده است . هر چه زودتر دعوت خدا را اجابت و به سراي باقي خواهم شتافت . من و شما هركدام برحسب آنچه برعهده داريم ، مسئوليم . اينك انديشه و گفتار شما چيست ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 67 .
633 |
مردم گفتند : « ما گواهي مي دهيم كه تو پيام خدا را ابلاغ كردي و از پند دادن ما و كوشش در راه وظيفه ، دريغ ننمودي ، خداي به تو پاداش نيك عطا فرمايد ! » سپس فرمود : « آيا اين كه شما به يگانگي خداوند و اين كه محمّد بنده و فرستاده اوست ، گواهي مي دهيد ؟ و اين كه بهشت و دوزخ و مرگ و قيامت ترديدناپذير است و اين كه مردگان را خدا بر مي انگيزد ، و اينها همه راست و مورد اعتقاد شما است ؟ » همگان گفتند : « آري ! به اين حقايق ، گواهي مي دهيم . »
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « خداوندا ! گواه باش » . پس ، با تأكيد فرمود : « همانا من در انتقال به سراي ديگر و رسيدن به كنار حوض ، بر شما سبقت خواهم گرفت و شما در كنار حوض بر من وارد مي شويد ؛ پهناي حوض من به مانند مسافت بين « صنعا » و « بصري » است ، در آن به شماره ستارگان ، قدح ها و جام هاي سيمين ، وجود دارد . بينديشيد و مواظب باشيد ، كه من پس از خودم دو چيز گران بها و ارجمند در ميان شما مي گذارم ، چگونه رفتار مي كنيد ؟ » در اين موقع ، مردم بانگ برآوردند : يا رسول الله ، آن دو چيز گران بها چيست ؟ فرمود : « آنچه بزرگ تر است كتاب خداست ، كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن ، در دست شماست . بنابراين آن را محكم بگيريد و از دست ندهيد تا گمراه نشويد . آنچه كوچك تر است ، عترت من مي باشد . همانا ، خداي دانا و مهربان ، مرا آگاه ساخت ، كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد ، تا در كنار حوض بر من وارد شوند ؛ من اين امر را از خداي خود ، درخواست نموده ام ، بنابراين بر آن دو پيشي نگيريد و از پيروي آن دو باز نايستيد و كوتاهي نكنيد ، كه هلاك خواهيد شد . »
سپس دست علي ( عليه السلام ) را گرفت و او را بلند نمود ، تا به حدّي كه سفيدي زير بغل هر دو نمايان شد . مردم او را ديدند و شناختند . رسول الله ، اين گونه ادامه داد : « اي مردم ! كيست كه بر اهل ايمان از خود آنها سزاوارتر باشد ؟ » مردم گفتند : « خداي و رسولش داناترند . » فرمود : « همانا خدا مولاي من است و من مولاي مؤمنين هستم و بر آنها از خودشان اولي و سزاوارترم . پس هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي او خواهد بود . » و بنا به گفته احمد بن حنبل ( پيشواي حنبلي ها ) ، پيامبر اين جمله را چهار بار تكرار نمود . سپس دست به دعا گشود و گفت : « بارخدايا ! دوست بدار ، آن كه او را دوست دارد و
634 |
دشمن بدار آن كه او را دشمن دارد . ياري فرما ياران او را و خواركنندگان او را خوارگردان . او را معيار ، ميزان و محور حق و راستي قرار ده » .
آن گاه ، پيامبر فرمود : « بايد آنان كه حاضرند ، اين امر را به غايبان برسانند و ابلاغ كنند . »
قبل از پراكنده شدن جمعيت ، امين وحي ، اين آيه را بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل نمود : { أَلْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمْ الاِسْلامَ ديناً } ؛ ( 1 ) « امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت را بر شما تمام كردم و دين اسلام را براي شما پسنديدم . » در اين موقع پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « الله اكبر ، بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت علي ( عليه السلام ) بعد از من . »
جمعيت حاضر ، از جمله شيخين ( ابوبكر و عمر ) به اميرالمؤمنين ، اين گونه تهنيت گفتند : « مبارك باد ! مبارك باد ! بر تو اي پسر ابي طالب كه مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمن گشتي »
ابن عباس گفت : « به خدا سوگند ، ولايت علي ( عليه السلام ) بر همه واجب گشت . »
حسان بن ثابت گفت : « يا رسول الله ! اجازه فرما تا درباره علي ( عليه السلام ) اشعاري بسرايم » پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « بگو با ميمنت و بركت الهي . » در اين هنگام ، حسّان برخاست و چنين گفت : « اي گروه بزرگان قريش ! در محضر پيامبر اسلام ، اشعار و گفتار خود را درباره ولايت ، كه مسلّم گشت بيان مي نمايم . » و اين گونه اشعار خود را سرود :
يناديهم يوم الغدير نبيّهم * * * بخم فاسمع بالرسول مناديا » ( 2 )
تا آخر اشعار
اجمالي از واقعه غدير را ، كه همه امت اسلامي ، بر وقوع آن اتفاق دارند بيان نموديم . شايان ذكر است كه در هيچ جاي جهان ، واقعه و داستاني به اين نام و نشان و خصوصيات ، ذكر نشده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 6 .
2 . الغدير ، ج 1 ، ص 31 ـ 36 .
635 |
اهميّت واقعه غدير
داستان نصب علي ( عليه السلام ) به مقام ولايت ، در غدير خم ، از داستان هاي مهم تاريخ اسلام است ؛ شايد داستاني با اهميت و مهم تر از اين واقعه نداشته باشيم . اين واقعه بيانگر بقاي رسالت پيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و دوام دوره الهي آن حضرت در تجلّي گاه وجود مبارك علي ( عليه السلام ) بوده است .
غدير ، نشانِ اتحاد و پيوند رسالت و امامت است ؛ اين دو از يك ريشه و بن روييده اند ؛ غدير ، محل ظهور حقايق مخفي و بواطن پنهان شده و ارشاد و هدايت مردمان به اين راه است .
غدير ، روز بيعت با حق و روز سرسپردگي است ، روز دادوستد جنود شيطان با جنود رحمان است .
غدير ، روز درخشش خورشيد عالمتاب از پس ابرهاي تاريك است .
راويان حديث غدير ، از صحابه
حديث غدير را به مضمون ذكرشده ، تعداد كثيري از صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل نموده اند . در اين مقال به اسامي تعدادي از آنان ، بسنده مي كنيم :
1 ـ ابوهريره دوسي ؛
2 ـ ابورافع قبطي ؛
3 ـ ابوالهيثم بن تيهان ؛
4 ـ ابوبكر بن ابي قحافه ؛
5 ـ اسامة بن زيد ؛
6 ـ اسماء بنت عميس ؛
7 ـ ام سلمه همسر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ؛
8 ـ براء بن عازب ؛
9 ـ جابربن سمره ؛
636 |
10 ـ جابربن عبداللّه انصاري ؛
11 ـ ابوذر غفاري ؛
12 ـ حذيفة بن اسيد ؛
13 ـ حذيفة بن يمان ؛
14 ـ حسّان بن ثابت ؛
15 ـ امام مجتبي ( عليه السلام ) ؛
16 ـ امام حسين ( عليه السلام ) ؛
17 ـ ابي ايوب انصاري ؛
18 ـ خالدبن وليد ؛
19 ـ خزيمة بن ثابت ؛
20 ـ زبير بن عوام ؛
21 ـ زيد بن ارقم ؛
22 ـ سعد بن ابيوقّاص ؛
23 ـ سعد بن عباده ؛
24 ـ سلمان فارسي ؛
25 ـ سهل بن حنيف ؛
26 ـ سهل بن سعد انصاري ؛
27 ـ عامربن واثله ؛
28 ـ عايشه دختر ابي بكر ؛
29 ـ عباس بن عبد المطلب ؛
30 ـ عبدالرحمن بن عوف ؛
31 ـ عبداللّه بن جعفر ؛
32 ـ عبداللّه بن عباس ؛
33 ـ عبداللّه بن عمر ؛
34 ـ علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ؛
637 |
35 ـ عمر بن الخطاب ؛
36 ـ عمرو بن عاص ؛
37 ـ عمرو بن حمق خزائي ؛
38 ـ صديقه فاطمه زهرإ ( عليهما السلام ) ؛
39 ـ مقداد بن اسود .
راويان حديث غدير از تابعين
حديث غدير را 84 نفر از تابعين نقل نموده اند ؛ از جمله :
ـ اصبغ بن نباته ؛
ـ ابي ليلي كندي ؛
ـ زياد بن ابي زياد ؛
ـ سالم بن عبدالله بن عمر ؛
ـ سعيد بن جبير ؛
ـ سليم بن قيس هلالي ؛
ـ معروف بن خربوذ ؛
راويان حديث غدير خم ، در قرن دوّم
در قرن دوم هجري ، حديث غدير را 56 نفر از علماي عامه نقل كرده اند ؛ امثال :
ـ حافظ محمد بن اسحاق مدني ، متوفاي 151 ؛
ـ حافظ سفيان بن سعيد ثوري ، متوفاي 161 ؛
ـ حافظ وكيع بن جراح ، متوفاي 196 .
راويان حديث ، در قرن سوم
در قرن سوم 92 نفر از علماي عامه ، اين حديث را نقل كرده اند ، از جمله :
ـ محمد بن ادريس شافعي ، متوفاي 204 ؛
638 |
ـ احمد بن حنبل متوفاي 241 ؛
ـ حافظ محمد بن اسماعيل بخاري متوفاي 256 ( تاريخ البخاري ج 1 ، ص 375 ) ؛
ـ حافظ محمد بن عيسي ترمذي متوفاي 279 ؛
ـ حافظ احمد بن يحيي بلاذري متوفاي 279 ( انساب الأشراف ، ج 2 ص 108 ) .
راويان حديث غدير در قرن چهارم
در قرن چهارم 43 نفر از علماي عامه حديث غدير را نقل نموده اند ؛ امثال :
ـ احمد بن شعيب نسائي متوفاي 303 ( خصائص النسائي ، ص 16 ) ؛
ـ حافظ احمد بن علي موصلي ، ابويعلي متوفاي 307 ( مسند ابي يعلي ، ج 11 ، ص 307 ) ؛
ـ حافظ محمد بن جرير طبري متوفاي 310 ( جامع البيان ، ج 3 ، ص 428 ) ؛
ـ حافظ ابوالقاسم طبراني متوفاي 360 ( المعجم الأوسط ، ج 3 ، ص 133 ) .
راويان حديث غدير در قرن پنجم
در قرن پنجم 24 نفر از علماي عامه حديث غدير را نقل كرده اند ؛ از جمله :
ـ قاضي ابي بكر باقلاني متوفاي 403 ( التمهيد ، ص 169 ) ؛
ـ ابي اسحاق ثعلبي متوفاي 427 ( الكشف و البيان ، ص 181 ) ؛
ـ ابي منصور ثعالبي متوفاي 429 ( ثمار القلوب ) 636 ؛
ـ حافظ ابي عمر قرطبي متوفاي 463 ( الاستيعاب ، ج 3 ، ص 1099 ) ؛
ـ ابي بكر خطيب بغدادي متوفاي 463 ( تاريخ بغداد ، ج 8 ، ص 290 ) ؛
ـ ابن مغازلي شافعي ، متوفاي 483 ( المناقب ، ص 25 ) ؛
ـ حافظ حسكاني ، متوفاي 490 ( شواهد التنزيل ، ج 1 ، ص 201 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن ششم
در قرن ششم ، 20 نفر از علماي عامه ، حديث غدير را نقل كرده اند ؛ از قبيل :
639 |
ـ حجة الاسلام غزّالي ، متوفاي 505 ؛
ـ جارالله زمخشري ، متوفاي 538 ( ربيع الابرار ، ج 1 ، ص 84 ) ؛
ـ موفق بن احمد خوارزمي ، متوفاي 568 ( المناقب ، ص 154 ) ؛
ـ ابن عساكر دمشقي ، متوفاي 571 ص ( ترجمه الامام علي ( عليه السلام ) ، حديث 572 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن هفتم
در قرن هفتم 21 نفر از علماي عامه حديث غدير را نقل نموده اند ؛ امثال :
ـ فخر رازي ، متوفاي 606 ( تفسير رازي ج 3 ، ص 636 ) ؛
ـ ابن اثير جزري ، متوفاي 630 ( اسدالغابة ج 1 ، ص 364 ) ؛
ـ ابن ابي الحديد ، متوفاي 655 ( شرح نهج البلاغه ، ج 1 ، ص 13 ) ؛
ـ حافظ گنجي شافعي متوفاي 658 ( كفاية الطالب ص 16 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن هشتم
در قرن هشتم ، 18 نفر از علماي عامه ، حديث غدير را نقل كرده اند ؛ از قبيل :
ـ شيخ الاسلام جويني ، متوفاي 722 ( فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 274 ) ؛
ـ جمال الدين زرندي ، متوفاي 750 ( نظم درر المسطين ، ص 109 ) ؛
ـ قاضي ايجي شافعي ، متوفاي 756 ( المواقف ، ص 405 ) ؛
ـ حافظ ابن كثير شافعي ، متوفاي 774 ( البداية و النهايه ، ج 5 ، ص 209 ) ؛
ـ سيد علي همداني ، متوفاي 786 ( المودّة القربي ، مودّت پنجم ) ؛
ـ سعدالدين تفتازاني شافعي ، متوفاي 791 ( شرح المقاصد ج 5 ص 273 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن نهم
در قرن نهم ، 17 نفر از علماي عامه ، حديث غدير را نقل كرده اند ؛ امثال :
ـ حافظ ابي الحسن هيثمي شافعي ، متوفاي 807 ( مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 165 ) ؛
ـ حافظ ابن خلدون مالكي ، متوفاي 808 ( مقدمه ابن خلدون ، ج 1 ، ص 246 ) ؛
640 |
ـ سيد شريف جرجاني حنفي ، متوفاي 816 ( شرح المواقف ، ج 8 ، ص 360 ) ؛
ـ ابن حجر عسقلاني شافعي ، متوفاي 852 ( الاصابه ، ج 7 ، ص 780 ) ؛
ـ ابن صباغ مالكي ، متوفاي 855 ( الفصول المهمّه ، ص 24 ) ؛
ـ علاءالدين قوشجي ، متوفاي 789 ( شرح التجريد ، ص 477 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن دهم
در قرن دهم ، 14 نفر از علماي عامه ، حديث غدير را نقل كرده اند ؛ از قبيل :
ـ حافظ جلال الدين سيوطي ، متوفاي 911 ( تاريخ الخلفا ، ص 114 ) ؛
ـ نور الدين سمهودي شافعي ، متوفاي 911 ( جواهرالعقدين ) ؛
ـ حافظ ابي العباس قسطلاني شافعي ، متوفاي 923 ؛
ـ ابن حجر شافعي ، متوفاي 974 ( الصواعق المحرقه ، ص 25 ) ؛
ـ متقي هندي ، ( كنزالعمّال ، ج 2 ، ص 154 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن يازدهم
در قرن يازدهم ، 13 نفر از علماي عامه ، حديث غدير را نقل نموده اند ؛ امثال :
ـ زيدالدين مناوي شافعي ، متوفاي 1031 ( كنوزالحقايق ، ج 2 ، ص 118 ) ؛
ـ نورالدين حلبي شافعي ، متوفاي 1044 ( السيرة الحلبيّه ، ج 3 ، ص 274 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن دوازدهم
در اين قرن ، 13 نفر از علماي عامه ، حديث غدير را نقل نموده اند ؛ امثال :
ـ ضياءالدين مقبلي ، متوفاي 1108 ؛
ـ ابن حمزه حرّاني ، متوفاي 1120 ( البيان والتعريف ، ج 3 ، ص 74 ) ؛
ـ ابي عبدالله زرقاني مصري مالكي ، 1122 ( شرح المواهب ، ج7 ، ص 13 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن سيزدهم
در قرن سيزدهم ، 12 نفر از علماي عامه ، حديث غدير رانقل كرده اند ؛ از قبيل :
641 |
ـ محمد بن صبّان شافعي ، متوفاي 1206 ( اسعاف الراغبين ، در حاشيه نورالأبصار ، ص 152 ) ؛
ـ قاضي شوكاني ، متوفاي 1250 ؛
ـ سيد شهاب الدين آلوسي ، متوفاي 1270 ( روح المعاني ، ج 6 ، ص 194 ) .
راويان حديث غدير ، در قرن چهاردهم
در قرن چهاردهم ، 19 نفر از علماي عامه ، حديث غدير را نقل كرده اند ؛ مانند :
ـ احمد بن زيني دحلان شافعي ، متوفاي 1304 ؛
ـ سيد مؤمن شبلنجي ؛
ـ شيخ محمد عبده مصري متوفاي 1323 ( تفسير المنار ج 6 ص 464 ) ؛
ـ شيخ عبدالحميد آلوسي ( نثر اللئالي ، ص 166 ) ؛
ـ عبدالفتاح عبدالمقصود .
اعتراف كنندگان به تواتر حديث غدير
چهارده نفر از علماي اهل سنت ادعاي تواتر حديث غدير را نموده اند ؛ از قبيل :
ـ علامه مناوي ( شرح جامع الصغير ، ج 2 ، ص 442 ) ؛
ـ علامه عزيزي ( شرح جامع الصغير ، ج 3 ، ص 360 ) ؛
ـ جلال الدين سيوطي ( اخبار متواتره ) ؛
ـ ملاعلي قاري حنفي ( شرح مشكاة ، ج 5 ، ص 568 ) ؛
ـ ابن كثير دمشقي ، ( تاريخ ابن كثير ) .
اعتراف كنندگان به صحت حديث غدير
سي نفر از علماي اهل سنت ، به صحت حديث غدير اعتراف كرده اند ؛ مانند :
ـ ابن حجر هيتمي ( الصواعق المحرقه ، ص 42 ـ 43 ) ؛
ـ حاكم نيشابوري ( مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 109 ) ؛
642 |
ـ حلبي ( السيرة الحلبيه ، ج 3 ، ص 274 ) ؛
ـ ابن كثير ( البداية و النهاية ، ج 5 ، ص 288 ) ؛
ـ ترمذي ( صحيح الترمذي ، ج 2 ، ص 298 ) ؛
ـ ابوجعفر طحاوي ( مشكل الاثار ، ج 2 ، ص 308 ) ؛
ـ ابن عبدالبرّ قرطبي ( الاستيعاب ، ج 2 ، ص 373 ) ؛
ـ سبط بن جوزي ( تذكرة الخواص ، ص 18 ) ؛
ـ ابوحامد غزالي ( سرّ العالمين ، ص 21 ) ؛
ـ ابن ابي الحديد ( شرح نهج البلاغه ، ج 9 ، ص 166 ) ؛
ـ حافظ گنجي شافعي ، ( كفاية الطالب ، ص 64 ) ؛
ـ حافظ نور الدين هيثمي ( مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 104 ـ 109 ) ؛
ـ شمس الدين ذهبي ؛
ـ ابي العباس شهاب الدين عسقلاني ( مواهب اللدنيّه ، ج 3 ، ص 365 ) ؛
ـ زين الدين مناوي شافعي ( فيض القدير ، ج 6 ، ص 218 ) ؛
ـ ميرزا احمد بدخشي ( نزل الابرار ، ص 54 ) ؛
ـ ألباني ، ( محدث وهابيان ) ( السّنة لابن ابي عاصم ، تحقيق الباني ، ج 2 ، ص 566 ) ؛
ـ ابن حجر عسقلاني ( فتح الباري ، ج 7 ، ص 61 ) ؛
ـ ابن مغازلي شافعي ( المناقب ، ص 26 ) .
مؤلفين حديث غدير ، از عامه
عده اي از علماي اهل سنت ، كتابهايي در باب غدير ، تأليف نموده اند ، از قبيل :
ـ محمد بن جرير طبري ، در دو جلد كه در آن طرق حديث غدير را ذكر كرده است ؛ ( 1 )
ـ حافظ ابن عقده ، 105 حديث را در كتابي به نام الولايه نقل كرده است ؛ ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البداية والنهايه ج 5 ص 183 ، طبقات الحفّاظ ج 2 ص 54 .
2 . تهذيب التهذيب ج 7 ص 337 .
643 |
ـ ابوبكر جعابي ، به 125 طريق ، حديث غدير را در كتابي مستقل نقل كرده است ؛ ( 1 )
ـ علي بن عمر دارقطني ؛ ( 2 )
ـ ذهبي ، بنا به نقل خودش ، طرق حديث را در كتابي ذكر كرده است ؛ ( 3 )
ـ جزري شافعي ، دراثبات تواترحديث غديركتابي به رشته تحرير در آورده است ؛ ( 4 )
ـ ابوسعيد سجستاني .
دلالت حديث غدير
دلالت حديث غدير بر امامت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب را از دو طريق مي توان اثبات كرد :
الف ) دلالت به وضع لغوي ؛
ب ) دلالت به قرائن .
دلالت به وضع لغوي
ابن بطريق مي گويد : « كسي كه كتاب هاي لغت را بررسي كند ، در مي يابد كه براي لفظ « مولي » معاني زيادي ذكر نموده اند ؛ از قبيل : مالك ، عبد ، آزادكننده ، آزاد شده ، صاحب ، قريب ، همسايه ، هم قسم ، دوست ، تابع و معاني ديگر . لكن حق آن است كه « ولي » يك معنا بيشتر ندارد و آن اولي و سزاوارتر به كاري است ، كه اين معنا به حسب استعمال ، در هر موردي فرق مي كند . پس مشترك معنوي است . و در اصول گفته اند كه اشتراك معنوي اولي از اشتراك لفظي است . . . » ( 5 )
علامه اميني فهم صحابه از حديث غدير را بهترين دليل بر دلالت بر ولايت گرفته اند ، زيرا با مراجعه به اشعار و كلماتشان پي مي بريم كه آنان از حديث غدير معناي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الغدير ج 1 ص 154 .
2 . همان .
3 . تذكرة الحفّاظ ج 3 ص 231 .
4 . الغدير .
5 . عمده ابن بطريق ، ص114 ـ 115 .
644 |
ولايت را فهميده اند .
و نيز مي توان ادعاي تبادر خصوص معناي ولايت و اولي به تصرف و امامت را از لفظ مولي نمود .
دلالت به قرائن
قرائن متصل و منفصلي در حديث غدير وجود دارد ، كه دلالت مي كند بر اينكه « مولي » به معناي « اولي به تصرف » است . اينك به تعدادي از آن قراين ، اشاره مي كنيم :
الف ) صدر حديث
جمله { الست اولي بكم من انفسكم } ؛ آيا من اولي به شما از خود شما بر نفستان نيستم . در اين كه « اولي » به معناي امامت است ؛ تعداد 64 نفر از علماي عامه نقل كرده اند . و اين خود قرينه اي بر جمله « من كنت مولاه فعليّ مولاه » مي باشد ، كه مراد امامت است .
معناي اولويت
قسطلاني مي گويد : « نبي اولي به مؤمنين است ؛ در تمام امور از خود آنها در نفوذ حكمش و وجوب طاعتش . »
ابن عباس و ابن عطا در شرح آيه { النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ } مي گويند : « يعني ، هر گاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را براي امري دعوت كند ، ولي نفسشان آنان را بر امري ديگر دعوت نمايد ، اطاعت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، اولي از اطاعت نفس شان است . » ( 1 )
گفتاري به همين مضمون ، از قاضي بيضاوي ، ( 2 ) زمخشري ، ( 3 ) نسفي ( 4 ) و سيوطي ( 5 ) رسيده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ارشاد الساري ، ج 7 ، ص 280 .
2 . انوار التنزيل ، 552
3 . كشاف ، ج 3 ، ص 523 .
4 . مدارك التنزيل ج 3 ص 294 .
5 . تفسير جلالين .
645 |
ب ) گرفتن شهادت از مردم
در حديث حذيفة بن اسيد ، به سند صحيح نقل شده است ، كه پيامبر فرمود : « آيا شهادت نمي دهيد كه جز خدا الهي نيست و محمد ( صلّي الله عليه وآله ) رسول اوست ؟ . . .
گفتند : بلي ، شهادت مي دهيم . در اين هنگام پيامبر عرض كرد : خدايا ! شاهد باش . سپس فرمود : اي مردم ! خدا ، مولاي من ، و من مولاي مؤمنانم . و من اولي به مومنين از خود آنهايم . پس هر كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » . ( 1 )
قرار گرفتن ولايت در سياق شهادت به توحيد و رسالت و در رديف مولويت خدا و رسول ، دليل بر آن است كه در حديث ، ولايت به معناي « امامت » و « اولي به تصرف » است .
ج ) تاج گذاري امام علي ( عليه السلام )
دليل ديگر بر اين ادعا ، گذاشتن عمامه به دست پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر سر علي ( عليه السلام ) در روز غدير است كه در تاريخ آمده است .
ابن قيّم جوزيّه ، نقل مي كند : « براي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عمامه اي بود ، به نام سحاب ، كه بر سر علي ( عليه السلام ) قرار داد . » ( 2 )
عبدالاعلي بن عدي بهراني ، نقل مي كند : « رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در روز غدير ، علي ( عليه السلام ) را خواست و عمامه اي بر سر او نهاد . » ( 3 )
كساني از عامه ، كه به دلالت حديث غدير بر امامت اعتراف نموده اند
جماعت زيادي از علماي اهل سنت ، تصريح كرده اند كه حديث ، دلالت بر امامت اميرالمؤمنين دارد . اسامي بعضي از آنها را ذكر مي كنيم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسدالغابه ج 6 ص 136 ، تاريخ دمشق ج 12 ص 236 ، الصواعق المحرقه ص 43 ، نوادر الاصول ج 1 ص 163 ، السيرة الحلبيه ج 2 ص 374 و . . .
2 . ابن قيم ، زاد المعاد ، ج 1 ، ص 129 .
3 . الرياض النضره ، ج 2 ، ص 289 ؛ اسد الغابه ، ج 4 ، ص 54 و . . .
646 |
1 ـ محمد بن محمّد غزالي ( سر العالمين ) ؛
2 ـ حكيم سنايي ( حديقة الحقيقة ) ؛
3 ـ فريدالدين عطار ( مثنوي مظهر حق ) ؛
4 ـ محمد بن طلحه شافعي ( مطالب السؤول ، ص 44 ـ 45 ) ؛
5 ـ سبط بن جوزي حنفي ( تذكرة الخواص ، ص 166 ـ 167 ) ؛
6 ـ محمد بن يوسف گنجي شافعي ( كفايت الطالب ، ص 166 ـ 167 ) ؛
7 ـ سعيدالدين فرغاني ( شرح تائيه ابن فارض ) ؛
8 ـ تقي الدين مقريزي ( المواعظ و الاعتبار ، ج 2 ، ص 220 ) ؛
9 ـ تفتازاني ( شرح المقاصد ، ج 2 ، ص 290 ) .
آيات غدير
1 ـ آيه تبليغ
آيه تبليغ ، از جمله آياتي است كه در مورد غدير نازل شده است و قرينه اي بر امامت امام علي ( عليه السلام ) مي باشد . خداوند متعال مي فرمايد : { يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ . . . واِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَغت رسالَتَهُ وَللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس } ؛ ( 1 ) « اي رسول ! ابلاغ نما ، آنچه را كه پروردگارت بر تو نازل نموده است و چنانچه ابلاغ نكني رسالتت را ابلاغ ننموده اي و خداوند تو را از مردم ، محافظت مي نمايد . »
مفسّرين فريقين مي گويند : اين آيه شريفه ، در هيجده ذي حجه ، سال دهم هجري در حجة الوداع ، در غدير خم بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده است . و لذا پيامبر دستور داد تا جمعيت ( كه حدود صدهزار يا بيشتر بودند ) ، در غديرخم گرد هم آيند ، سپس ، علي ( عليه السلام ) را به مقام خلافت منصوب نمود .
الفاظ حديث
1 ـ حبري ، به سند صحيح از ابن عباس نقل مي كند : « اين آيه در شأن علي ( عليه السلام ) نازل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 67 .
647 |
شده است . رسول خدا به تبليغ ولايت امر شد ، سپس دست علي ( عليه السلام ) را گرفت و فرمود : هر كه من مولاي اويم ، اين علي مولاي اوست . » ( 1 )
2 ـ ابونعيم اصفهاني ، به سند صحيح از ابي سعيد خدري نقل مي كند : « اين آيه بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در شأن علي ( عليه السلام ) نازل شده است . » ( 2 )
3 ـ ابن عساكر به سند صحيح از ابي سعيد خدري نقل مي كند : « آيه شريفه ، در روز غدير خم ، بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در شأن علي ( عليه السلام ) نازل شده است . ( 3 )
راويان حديث نزول آيه ، در شأن علي ( عليه السلام ) ، از صحابه
تعدادي از صحابه ، نقل كرده اند كه آيه تبليغ در شأن علي ( عليه السلام ) نازل شده است . از قبيل :
1 ـ عبدالله بن عباس ؛
2 ـ ابوسعيد خدري ؛
3 ـ زيدبن ارقم ؛
4 ـ جابربن عبداللّه بن انصاري ؛
5 ـ براء بن عازب ؛
6 ـ ابوهريره ؛
7 ـ عبداللّه بن مسعود ؛
8 ـ عبداللّه بن أبي أوفي .
راويان حديث از علماي عامه
تعداد زيادي از علماي اهل سنت ، آيه « تبليغ » را در شأن علي ( عليه السلام ) دانسته اند ، مانند :
1 ـ حافظ أبوجعفر طبري ، ( الولايه ) ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير حبري ، ص 262
2 . ابي نعيم اصفهاني ، ما نزل من القران في علي ( ع ) .
3 . ابن عساكر ، ترجمة الامام علي ( عليه السلام ) ج 2 ، ص 86 .
648 |
2 ـ حافظ أبواسحاق ثعلبي ( الكشف والبيان ، ص 234 ) ؛
3 ـ حافظ أبونعيم اصفهاني ( مانزل من القرآن في علي ( عليه السلام ) ، ص86 ) ؛
4 ـ واحدي نيشابوري ( اسباب النزول ، ص 135 ) ؛
5 ـ حاكم حسكاني ( شواهد التنزيل ، ج 1 ، ص 255 ) ؛
6 ـ حافظ ابن عساكر شافعي ( تاريخ مدينه دمشق ، ج 12 ، ص 237 ) ؛
7 ـ فخرالدين رازي شافعي ( تفسير كبير ، ج 12 ، ص 49 ) ؛
8 ـ شيخ السلام حموئي ( فرائد السمطين ، ج 1 ، ص 158 ) ؛
9 ـ نورالدين ابن صباغ مالكي ( الفصول المهمه ، ص 42 ) ؛
10 ـ جلال الدين سيوطي ( الدر المنثور ، ج 3 ، ص 116 ) ؛
11 ـ بدرالدين عيني ( عمدة القاري في شرح صحيح البخاري ، ج 18 ، ص 206 ) ؛
12 ـ قاضي شوكاني ( فتح القدير ، ج 2 ، ص 60 ) ؛
13 ـ شهاب الدين آلوسي ( روح المعاني ، ج 6 ، ص 196 ) ؛
18 ـ شيخ محمد عبده ( المنار ، ج 6 ، ص 463 ) ؛
قرايني كه دلالت بر ولايت دارد
در آيه « تبليغ » دو قرينه وجود دارد كه بر مسئله ولايت علي ( عليه السلام ) دلالت مي كند .
الف ) اهتمام خداوند متعال به مسئله ، زيرا خداوند فرمود : « و اگر اين دستور را امتثال نكني ، رسالتت را ابلاغ ننموده اي . »
ب ) از آيه شريفه استفاده مي شود : آنچه بر او نازل شده ، مهمّ و سنگين بوده است .
سنگيني مسئله به جهت خوف از خود نبوده ، بلكه خوف آن حضرت از جهت مردم بوده است ، لذا خداوند براي تسكين خاطر آن حضرت فرمود : { وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ } .
2 ـ آيه اكمال
آيه اكمال ، از جمله آياتي است كه دلالت ضمني بر ولايت و امامت علي ( عليه السلام ) دارد .
649 |
خداوند مي فرمايد : { أَلْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمْ الاِسْلامَ ديناً } ؛ ( 1 ) « امروز دينتان را بر شما كامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام كرده و راضي شدم بر شما كه اسلام دين شما باشد . »
در روايات فراواني اشاره شده كه بعد از واقعه غدير ، اين آيه در شأن امام علي ( عليه السلام ) نازل شده است .
الفاظ حديث
الف ) ابونعيم اصفهاني ، به سند صحيح از ابي سعيد خدري ، نقل مي كند : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در غدير خم مردم را به علي ( عليه السلام ) دعوت كرد و دستور داد تا زير درختي را جاروب كنند ، سپس علي ( عليه السلام ) را دعوت كرده و دو دست او را بلند نمود ، ـ به حدي كه مردم زير بغل هاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را مشاهده نمودند ـ قبل از اين كه مردم متفرق شوند ، اين آيه بر پيامبر نازل شد : { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ . . . } پس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : خدا اكبر است بر اكمال دين و اتمام نعمت . . . سپس فرمود : هر كه من مولاي اويم ، اين علي ( عليه السلام ) مولاي اوست . . . » ( 2 )
ب ) خطيب بغدادي ، به سند صحيح از ابي هريره نقل مي كند : « هركس روز هيجده ذي الحجة را روزه بدارد ، خداوند براي او ثواب شصت ماه روزه را مي نويسد و آن ، روز غدير است ؛ آن زماني كه پيامبر ، دست علي را گرفت و فرمود : آيا من ولي مؤمنان نيستم ، گفتند : آري ! فرمود : هر كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست . در اين هنگام عمربن خطاب گفت : مبارك باد ، مبارك باد ، اي پسر علي بن ابي طالب ! مولاي من و مولاي هر مسلماني گرديدي . آنگاه اين آيه نازل شد : { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ . . . } . ( 3 )
ج ) ابن عساكر نيز ، همين مضمون را به طريق صحيح ، در تاريخ خود نقل نموده است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ( 5 ) آيه 3 .
2 . خصائص الوحي المبين ، ص 61 ـ 62 .
3 . تاريخ بغداد ، ج 8 ، ص 290 .
4 . تاريخ دمشق ، ترجمه الامام علي ( ع ) ، رقم احاديث ، 575 ، 578 و 585 .
650 |
آيه « اكمال » و روايان عامه
علماي اماميه بر نزول آيه « اكمال » بر پيامبر در غدير ، اتفاق دارند ، علاوه بر آن عده اي زيادي از علماي اهل سنت نيز با اماميه موافقند ، از قبيل :
1 ـ ابوجعفر محمدبن جرير طبري ؛
2 ـ ابوالحسن علي بن عمر دارقطني ؛
3 ـ ابوعبدالله حاكم نيشابوري ؛
4 ـ ابوبكر ابن مردويه اصفهاني ؛
5 ـ ابونعيم اصفهاني ؛
6 ـ ابوبكر احمدبن حسين بيهقي ؛
7 ـ ابوبكر خطيب بغدادي ؛
8 ـ ابوالحسن ابن المغازلي ؛
9 ـ ابوالقاسم حاكم حسكاني ؛
10 ـ خطيب خوارزمي ؛
11 ـ ابوالقاسم ابن عساكر دمشقي ؛
12 ـ سبط بن جوزي ؛
13 ـ شيخ الاسلام حمويني ؛
14 ـ ابن كثير دمشقي ؛
15 ـ جلال الدين سيوطي .
دلالت آيه بر امامت و ولايت
نازل شدن آيه اكمال ، بعد از خطبه غدير ، شاهد صدقي بر قول رسول خداست كه فرمود : « من كنت مولاه فعليٌّ مولاه » زيرا ، معنايي غير از امامت و خلافت ، سزاوار نيست كه از آن به « اكمال دين » تعبير شود . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خلاصه عبقات الانوار ، ج 8 ، ص 275 .
651 |
3 ـ آيه « سأل سائل »
ازجمله آياتي كه بعد از واقعه غدير ، بر پيامبر نازل شد ، آيات اول سوره « معارج » است ؛ آن جا كه مي فرمايد : { بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ، سَأَلَ سائِل بِعَذاب واقِع ، لِلْكافِرين لَيْسَ لَهُ دافِع ، مِنَ الله ذِي المَعارِج . . . } « سؤال كننده اي از خداوندي كه صاحب معارج است ، از عذابي كه واقع است سؤال كرد ، براي كافران دفع كننده اي نيست . »
الفاظ حديث
الف ) ابواسحاق ثعلبي ، مي گويد : « از سفيان بن عيينه سؤال شد : آيه { سَأَلَ سائِلٌ . . . } در حق چه كسي نازل شده است . او در جواب گفت : از من سؤالي كردي كه هيچ كس قبل از تو نپرسيده بود . پدرم حديثي از جعفربن محمد از پدرانش براي من نقل كرد : هنگامي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به غديرخم رسيد ، مردم را ندا داد و پس از اجتماع مردم دست علي ( عليه السلام ) را گرفت و بلند نمود ، و فرمود : « هركس من مولاي اويم پس علي مولاي اوست » .
اين خبر در تمام بلاد ، پخش شد وقتي اين خبر به حارث بن نعمان رسيد ، نزد رسول خدا آمد از شتر خود پياده شد ، و به رسول خدا گفت : اي محمد ! ما را به شهادت دادن به توحيد و رسالت امر نمودي ، قبول كرديم . ما را به نماز پنج گانه ، زكات ، روزه و حج امر نمودي ، همه را پذيرفتيم و قبول كرديم ، به اين امور اكتفا نكردي و دست پسرعموي خود را بلند كردي و او را بر ما تفضيل دادي و گفتي : هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست . آيا اين عمل از جانب توست يا از جانب خدا ؟ پيامبر فرمود : قسم به كسي كه به جز او خدايي نيست ، اين عمل از جانب خداوند بوده است ! در اين هنگام حارث بن نعمان برگشت درحالي كه اين گونه زمزمه مي كرد : « خدايا ! اگر آنچه محمد مي گويد حق است ، از آسمان بر ما سنگي ببار و يا ما را به عذابي دردناك مبتلا گردان . » هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگي از آسمان بر زمين فرود آمد و بر فرق او رسيد و از پايين او بيرون آمد ، و او را به جهنّم واصل كرد .
در اين هنگام اين آيه نازل شد : { سَأَلَ سائِل بِعَذاب واقِع ، لِلْكافِرين لَيْسَ
652 |
لَهُ دافِع . . . } . ( 1 )
ب ) ابوعبيد هروي اين حديث را به همين مضمون ، در تفسيرش به نام « غرايب القرآن » نقل نموده است . ( 2 )
ج ) شيخ الاسلام حمّوئي ، اين مضمون را در كتاب ( فرائد السمطين ) درباب 15 نقل كرده است . ( 3 )
راويان حديث ، از عامه
مضمون اين حديث را ، تعدادي از علماي اهل سنت ، در كتابهاي خويش نقل نموده اند ؛ از قبيل :
1 ـ حافظ ابوعبيد هروي ( غريب القرآن ) ؛
2 ـ ابواسحاق ثعلبي ( الكشف والبيان ، ص 234 ) ؛
3 ـ حاكم حسكاني ( شواهد التنزيل ، ج 2 ، ص383 ) ؛
4 ـ ابوبكر يحيي قرطبي ( الجامع لأحكام القرآن ، ج 18 ، ص 278 ) ؛
5 ـ سبط بن الجوزي ( تذكرة الخواص ص 30 ) ؛
6 ـ شيخ الاسلام حمّويي ( فرائدالسمطين ج 1 ص 92 ) ؛
7 ـ نورالدين ابن صباغ مالكي ( الفصول المهمّه ، ص 41 ) ؛
8 ـ نورالدين سمهودي شافعي ( جواهر العقدين ، ص 179 ) ؛
9 ـ زين الدين مناوي شافعي ( شرح جامع الصغير ، ج 6 ، ص 218 ) ؛
10 ـ برهان الدين حلبي شافعي ( السيرة الحلبيّه ، ج 3 ، ص 274 ) ؛
11 ـ سيد مؤمن شبلنجي ( نورالابصار ، ص 159 ) ؛
12 ـ شيخ عبدالرحمن صفوري ( نزهة المجالس ، ج 2 ، ص 387 ) ؛
13 ـ شيخ محمد عبده ( المنار ، ج 6 ، ص 464 ) ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الكشف والبيان ، ص 234 .
2 . غرائب القرآن .
3 . فرائد السمطين ، ج 1 ، ص 82 ، ح 63 .
653 |
14 ـ قندوزي حنفي ( ينابيع المودّه ، ص 274 ) ؛
15 ـ حافظ گنجي شافعي ( كفاية الطالب ) ؛
دلالت حديث
حارث بن نعمان از حديث غدير ولايت و سرپرستي را فهميده ، ولذا به جهت عنادي كه داشته تقاضاي مرگ كرده است .