بخش 3
تکفیر وردّ مبحث اوّل : صحت یا سقم اصل مذاکره مبحث دوم : بررسی موضوع مذاکره
44 |
2/ الف : تكفير وردّ
« شيخ ، پس از توقف در كرمانشاه در سال 1232 هـ . ق . ، به زيارت بيت الله الحرام مشرف ، پس از انجام مناسك حج به نجف اشرف و از آنجا به كربلا مشرف شده و در سال 1234 هـ . ق . ، به كرمانشاه بازگشت تا از آنجا عازم زيارت آستان قدس حضرت
45 |
امام رضا ( عليه السلام ) و از آنجا تشريف فرماي قم گرديد و از آنجا به قزوين . . . » . ( 1 )
« ميرزا عبدالوهاب قزويني » كه خود از اجلّه علماي قزوين بود ، شيخ احمد را دعوت به قزوين كرده بود . و از اين رو شيخ در قزوين مهمان او بود و در خانه او اقامت گزيد . به گفته « مرحوم ميرزا محمدتنكابني » كه در اين خصوص تنها مأخذي است كه موقعيت و روابط شيخ احمد را در قزوين به نگارش درآورده توجّه كنيد :
« شيخ روزها در مسجد جمعه نماز مي كردند و علماي قزوين همه حاضر مي شدند و اقتدا مي نمودند و « حاجي ملا عبدالوهاب » از مريدان شيخ بوده و به اعتقادم قوه غور درحقيقت اعتقادات شيخ نداشت . پس شيخ احمد به بازديد علماي قزوين مي رفت و علما به همراه او بودند . روزي به بازديد « شهيد ثالث » ( 2 ) « حاج محمدتقي » رفتند . پس از طي تعارفات مرسومه ، شهيد از شيخ سؤال كرد كه در معاد ، مذهب شما و ملاصدرا يكي است . شيخ گفت چنين نيست . مذهب من وراي مذهب ملاصدرا است . شهيد به برادر كوچكش « حاجي ملاعلي » گفت برو در كتابخانه من شواهد ربوبيه ملاصدرا در فلان موضع است او را بياور . حاجي ملاعلي چون از تلامذه شيخ احمد بود مساهله و مسامحه و مسارفه در احضار شواهد ربوبيه نمود . شهيد ثالث به شيخ گفت اكنون كه نزاع نمي كنيم كه مذهب شما و ملاصدرا در معاد يكي است . ليكن شما بگوييد كه مذهب شما در معاد چيست ؟ شيخ گفت كه من معاد را « جسم هور قليائي » مي دانم و آن در همين بدن عنصري است مانند شيشه در سنگ . شهيد فرمود كه بدن « هور قليايي » غيرعنصري است و ضروري دين اسلام است كه در روز قيامت همين بدن عنصري عود مي كند . نه بدن هور قليائي . شيخ گفت كه مراد من همين بدن است .
بالجمله هنگامه مناظره در ميان ايشان گرم شد . پس يكي از تلامذه شيخ كه از اهل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در مورد صدرالدوله مراجعه كنيد به مبحث « شيخ احمد در اصفهان ، رمضان » .
2 . ابوعبدالله شمس الدين دمشقي ، متوفي 786 هـ . ق . ، از اكابر علماي اماميه را « شهيد اوّل » و شيخ زين الدين بن علي ، متوفي 965 هـ . ق . ، از مفاخر و اعيان علماي اماميه را « شهيد ثاني » و ملا محمد تقي برغاني كه در سال 1264 هـ . ق . به دست بابيه كشته شد ملقب به « شهيد ثالث » شد . بعضي از فضلا هم ، قاضي نورالله شوشتري و بعضي ديگر ملا عبدالله شوشتري را به عنوان شهيد ثالث ياد كرده اند .
46 |
تركستان بود با شهيد در مقام مجادله برآمد و غرضش محاجه و مجادله بود ، نه استكشاف و حق ، شهيد سكوت مي نمود . پس از آنجا برخاستند و اجتماع مبدل به افتراق و وفاق مبدل به شقاق شد . در آن روز شيخ چون به مسجد براي نماز رفت از علما كسي همراه او نرفت و در مسجدش حضور بهم نرسانيدند مگر حاجي ملاعبدالوهاب . پس حاجي ملاعبدالوهاب از شيخ احمد خواهش نمود كه رساله اي در معاد و اعاده بدن عنصري تأليف نمائيد تا رفع شبهه شود . شيخ رساله اي نوشت ثمري نبخشيد . و همهمه « تكفير » شيخ در قزوين شيوع يافت . و آن رساله در « اجوبة المسائل » شيخ جمع شده و در دارالطباعه منطبع گرديد . چون « هنگامه تكفير شيخ » گرم شد و شيخ مرد معروف معلمي بود حاكم شهر « شاهزاده ركن الدوله علينقي ميرزا » بود . به جهت رفع بدنامي خود كه در قزوين چنين هنگامه شد و البته خوش آيند پادشاه نخواهد بود . لهذا خواست كه شقاق را به وفاق مبدل سازد . پس علما را در شبي ضيافت نمود و شهيد و شيخ را نيز دعوت كرد . در زمان حضور مجلس شيخ احمد مصدر بود . بعد از او شهيد نشست . اما ميان خود و شيخ فاصله قرار داد . چون خوان ترتيب دادند ، براي شهيد و شيخ يك خوان نهادند . شهيد در آن خوان شريك نشد . و آن خوان كه پس از او گذاشتند شروع به غذا خوردن نمود و در هنگام نشستن دست بر يكطرف صورت گذاشت كه محاذات با شيخ داشت . پس از صرف غذا شاهزاده كه مضيف بود ، عنوان سخن آغاز و در باب انجام ساز و باز اهتمام تمام فرمود كه جناب شيخ سرآمد علماي عرب و عجم و لازم الاحترام است ، شهيد نيز بايد در احترام ايشان كوتاهي جايز ندارد و سخن مفسرين كه در ميان اين دو عالم ، افساد و شجره عناد را كشته اند قلع و قمع واقع بايد نمود . شهيد در جواب گفت كه درميان كفر و ايمان اصلاح و آشتي نيست . و شيخ را در معاد مذهبي است كه خلاف ضروري دين اسلام است ، و منكر ضروري كافر است ، شاهزاده هرچند الحاح در انجاح امرا صلاح نمود ، از اصلاح جز سلاح حاصلي پديد نيامد و آن مجلس منقضي شد . شهيد در تكفير شيخ تأكيد و تشديد نمود » . . . ! ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « قصص العلماء » ، ص42
47 |
در اين خصوص ، و باتوجه به اينكه مسأله تكفير ، اهم وقايع حيات شيخ احمد ، و سرآغاز انزواي شيخيه از جامعه شيعه ، و طرد آنان از حوزه هاي ديني نجف ، كربلا ، قم ، مشهد ، اصفهان و . . . . و درغايت به حق و به ناحق همراه با كشمكشهاي بس زيادي شد ، بايد تأمل نمود . زيرا به هرحال فرقه اي در شيعه اماميه تحقق پذيرفت و سياست هاي داخلي و خارجي با سياستمداري و به عنوان مذهب ، به تشديد اختلافات و منازعات در ميان عوام هردوگروه ، از هيچ سعي و كوششي فروگذاري نكردند . خصوصاً آتيه شيخ و مشايخ پس از او ، در تحليل اين وقايع ، به تأليف و نوشتن مطالب فراواني پرداختند . كه بي شك مي بايست براي دستيابي به حقيقت امر ، همه آنها را مدنظر آورد .
اوّلاً به گفته « سركارآقا ابوالقاسم بن زين العابدين بن كريم » ، چهارمين پيشواي شيخيه ، پس از شيخ احمد احسائي : « چيزي كه مسلّم است و قابل انكار نيست و از مجموع روايات مختلفه پيداست ، همانا مسأله تكفير است كه قطعاً واقع شده و مرتكب اوّل آن مرحوم « ملا محمدتقي برغاني » معروف به شهيد ثالث بود » . ( 1 )
ولي مشاراليه از نظرگاه شيخيه : « از علماء مسلم و معتبر هم نبودند ، بلكه واعظي بودند و خود را اعلم مي ناميدند و سوادي هم نداشتند . و حتي كتابي در مرثيه نوشته اند كه قصص و حكايات دروغي در آن جا روايت كرده و نفهميده و اهل علم هم كتابش را معتبر نمي دانند » . ( 2 )
ولي مرحوم « محمدعلي مدرس » ، صاحب « ريحانة الأدب » در شرح حال ايشان به نقل از كتاب « احسن الوديعة في تراجم مشاهير مجتهدي الشيعة » تأليف « سيد محمدمهدي » ، نوه برادر مرحوم صاحب روضات الجنات كه از علماي اماميه و از تلامذه « سيد ابوتراب خوانساري » بود ، برخلاف نظريه سركارآقا در شرح حال « ملا محمدتقي برغاني بن محمد قزويني » ، معروف به « شهيد ثالث » مي نويسد : « از اكابر علماي شيعه مي باشد . . . در شهر قزوين به تحصيل ادبيات و علوم عربيه پرداخت . سپس در قم چند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، ص190
2 . همان .
48 |
روزي حاضر درس « صاحب قوانين » ( 1 ) و در اصفهان نيز در حوزه جمعي از اكابر علمي حاضر شد . سپس در عتبات از « شيخ جعفر كاشف الغطاء » و « صاحب رياض » و پسرش « سيد مجاهد » ، علوم دينيه را اخذ كرد . بسيار عابد و زاهد و باتقوي و شب زنده دار بود . . . اوقاتش در ترويج احكام دين و تخريب اساس مبتدعين مصروف شد ، مواعظ وي مورد حيرت حاضرين از هر طبقه بود . كتاب « عيون الاصول » در اصول فقه ، « مجالس المؤمنين » مواعظ ، و « منهج الاجتهاد » در شرح « شرايع الاسلام » ، از تأليفات اوست » . ( 2 )
بدين لحاظ قضاوت در اين امر كه شيخ محمدتقي قزويني ، آيا به زعم سركارآقا « سوادي هم نداشتند » و يا از علماي مسلّم شيعه بوده اند ، بسيار مشكل است و بضاعت علمي نويسنده اين سطور ، قادر به استخراج نظريه واقعي و حتي في مابين نيست . با اين همه رأي صاحب ريحانة الادب را به دليل مقام پژوهشي ايشان ، پسنديده تر مي داند .
به هرحال ، سركارآقا به نكته اي اشاره مي كند ، كه اگرچه صرفاً نظريه ايشان است و براي آن مدرك موثقي هم ارائه نداده اند ، اما مي توان مبين نقطه نظر شيخيه در مورد علت اصلي تكفير باشد :
« حقيقت امر اين بود كه برغاني دعوي اعلميّت بلد را داشت . و متوقّع بود كه شيخ بزرگوار در ورود به قزوين كه همه اهل بلد و علماي محل و محترمين و حاكم و رعيت استقبال كرده بودند ، به منزل آقاي برغاني وارد بشود . در حالي كه دعوت خاصي هم نكرده بود . و مرحوم عالم فاضل كامل آقاميرزا عبدالوهاب قزويني كه از اجله علماي آنجا بود از مرحوم شيخ دعوت كرده بود ، و ايشان هم اجابت نموده بودند . . . . الان كه همه اين داستان ها گذشته ولي خدا داناست كه حقيقت امر ابتدا جز آنچه عرض شد نبود . و حفظ جاه طلبي آن ملاّ امر را به اين جا رسانيد » . ( 3 )
البته اگر تكفير شيخ احمد ، با تمام فضائل و بزرگواري آن جناب ، صرفاً معلول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ميرزا ابوالقاسم ، معروف به ميرزاي قمي ، فاضل قمي ، محقق قمي . از اكابر علماي قرن سيزدهم اماميه ، متوفي 1231 هـ . ق .
2 . « ريحانة الأدب » ، ص247 ، ج1
3 . « فهرست » ، ص195
49 |
جاه طلبي و يا به گفته سركارآقا : « بردراهم ايران و هند ترسيدند و فكر كردند رياستي متزلزل شود . . . » ( 1 ) كار به آنجا نمي رسيد كه بسياري از اجله علماي اماميه ، پس از مرحوم شيخ محمدتقي ، حكم به تكفير دهند . و شيخيه را با تكفير ، يا عدم تأييد بعضي از مطالب مهم شيخ احمد ، به هرحال از مراكز شيعه اماميه دور نگه دارند ، و اكابر اماميه از آن زمان تاكنون ، نسبت به مشايخ شيخيه ، و حتي مشايخ شيخيه نسبت به علما و مراجع تقليد شيعه ، در يكصد و پنجاه سال اخير ، روش احتياط و عدم اختلاط پيشه خود سازند . اين را به هرصورت بايد پذيرفت . ( 2 ) و دليل اين تفكيك و جدايي را هم صرفاً « دراهم ايران و هند » قلمداد كردن ، چندان موافق عقل به نظر نمي رسد !
پس از مرحوم شيخ محمدتقي قزويني ، به استناد گفته مرحوم ميرزا محمدتنكابني ، « آقاسيدمهدي » ، و « حاجي ملا جعفر استرآبادي » ، و « آخوند ملاآقا دربندي » ، و « مرحوم شريف العلما » ، و « آقا سيد ابراهيم » ، و « شيخ محمدحسين صاحب فصول » ، و « شيخ محمدحسن نجفي صاحب جواهر » ، بلكه اكثري از فقهاي عصر شيخ ، ايشان را تكفير نموده اند . و اين موضع گيري هم تنها به خاطر نظريات خاص شيخ احمد در باب معاد جسماني نبوده است . اكنون بايست ديد مشايخ شيخيه در اين خصوص چه نظريه اي اظهار فرموده اند !
سركارآقا مي نويسد : « از جمله مكفرين آن شيخ بزرگوار ، موافق شهادت صاحب قصص العلماء ، سيد ابراهيم قزويني صاحب ضوابط و نتائج است كه بهترين معرف ايشان هم در مراتب علم و ادب و كمال و معرفت همين دو كتاب ايشان است و ما تسويد اوراق نمي نماييم و عقايد سخيفه او را در هر باب هركس خواند مي فهمد و ديگر شريف العلماي مازندراني و شيخ محمدحسين صاحب فصول است كه همانچه خود صاحب قصص در مكارم اخلاق و رقابت هايي كه بين اين دو عالم بوده كه حتي نماز جماعت پشت سر يكديگر را جايز نمي دانستند ، بلكه هيچ يك آن را مجتهد نمي دانست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، ص199
2 . « قصص العلماء » ، ص44
50 |
و همانچه صاحب قصص نوشته است در معرفي آنها كافي است . . . » . ( 1 )
البته « سركارآقا » اسمي از مرحوم « شيخ محمدحسن صاحب جواهر » نبرده است و شايد هم ايشان مرحوم صاحب جواهر را هم ، برخلاف نظريه تمام اكابر اماميه 150 ساله اخير ، صاحب فضل و اجتهاد نمي داند ؟ !
بر اين اساس ، و با رعايت اصل بي نظري ، بايد ديد كه شأن و مقام علمي كساني كه طبق گفته ميرزا محمد تنكابني ، شيخ احمد را از حوزه اماميه جدا مي دانستند چيست ؟ و تواريخ و تذكره هايي كه حتي مشايخ شيخيه در اثبات فضل و كمال شيخ احمد احسائي به آن استناد مي كنند ، پيرامون آنان چه گفته اند ، و مقامات و كرامات آنان را در چه حد از مراتب كمال و فضل و تقوي خوانده اند .
1 ـ مرحوم شيخ محمد حسن نجفي صاحب جواهر ( متوفي 1266 هـ . ق . ) : صاحب « روضات الجنات » در شرح حال مرحوم شيخ محمدحسن ، چنين آغاز سخن مي كند :
هو واحد عصره في الفقه الأحمدي ، وأوحد زمانه الفائق علي كلّ أوحدي ، معروفاً بالنبالة التّامّة في علوم الأديان ، و موصوفاً بين الخاصّة و العامّة بالفضل علي سائر العلماء الأعيان ، ممهّداً لذا الصّواب وسخّر له الخطاب ، قد أوتي بسطه في اللسان عجيبه و سعته في البيان غريبه ، لم ير مثله إلي الآن في تفريع المسائل ، ولا شبهة في توزيع نوادرالأحكام علي الدلائل ، و لما يستوف المراتب الفقهية أحد مثله ، و لاحام في تنسيق القواعد الاُصولية أحد حوله . . . » . ( 2 )
مرحوم صاحب ريحانة الادب مي نويسد :
« از تلامذه « سيد جواد عاملي » صاحب « مفتاح الكرامه » ، « شيخ جعفر كاشف الغطاء » و پسرش « شيخ موسي » مي باشد . كتاب « جواهرالكلام في شرح شرايع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، ص200
2 . « روضات الجنات ، ج2 ، ص304
51 |
الإسلام » او نسبت به فقه جعفري ، مانند « بحارالأنوار » مجلسي نسبت به اخبار اهل بيت اطهار ( عليه السلام ) مي باشد كه تمامي فروعات فقهيه را از اول تا آخر با ادله آنها ، با كمال دقت نظر استقصا كرده . و در استيفاي جزئيات دقيقه احكام فقهيه و رد آنها براصول مقرره دينيه وتطبيق احكام نادره غيرمعنويه باادله شرعيه بي نظير . . . اكابر علماء را رهين قلم خود نموده است كه تماماً خوشه چين آن خرمن كمال و علوم دينيه مي باشند . هركس به اندازه فهم خود سنبلي چيده و به مقدار استعداد و شناي فكري خود گوهري را از آن درياي بي پايان التقاط مي نمايد ـ اينك مربي فقها و پدر روحاني ايشان بوده و بيشتر به « شيخ الفقها » موصوفش دارند » . ( 1 )
با اين پيش مقدمه ، و با توجه به عقايد شيخ احمد در باب ، « بابيت » و اين ادعا كه : « يقين خود را در علم خود مديون ائمة الهدي هستم . اگر اظهارات و بيانات من از اشتباه مصون است ، در اين حد است كه تمام آنچه در كتابهايم به ثبوت رسانده ام ، مديون تعليم ايشان هستم . و ايشان خودشان ، از خطا ، نسيان و لغزش مبرّي و معصومند . هركس از ايشان تعليم گيرد مطمئن است كه خطا در او راهبر نيست . . . » ( 2 ) و اين ادعا كه شيخ در رابطه خود با ائمه اطهار تا آنجا رفت كه گفت : « سمعت عن الصادق ( عليه السلام ) . . . » ( 3 ) كه بعدها به تفصيل از آن سخن خواهيم راند ، مناسب به نظر مي رسد كه مباحثه مرحوم صاحب جواهر ، با شيخ احمد را به نقل از مرحوم ميرزا محمد تنكابني كه در اين مورد تنها مأخذ مذاكره مذكور است . و « سيد حسن تقي زاده » ( 4 ) آن را به استناد مأخذ ميرزا محمد تنكابني يا مأخذ ديگر نوشته است ، ذيلاً يادآور شويم :
« ( شيخ احمد احسائي ) مي گفته است كه من قطع به احاديث دارم و از نفس حديث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « ريحانة الادب » ، ج3 ، ص358 ، به نقل از « هداية الأحباب في ذكرالمعروفين بالكني والألقاب والأنساب » ، « مستدرك » حاج ميرزا حسين نوري ، « نظم اللئالي » ، « نخبة المقال » ، « الحصون المنيعة » ، « المآثر والآثار » ، « اعلام الشيعة » ، « ماضي النجف و حاضر » و . . . .
2 . مقدمه كتاب « شرح فوائد » ، « فهرست » ، ص246
3 . « كيوان نامه » ، ج1 ، ص47 ـ 134 ، نامه نظام العلماي تبريزي به مرحوم كلباسي به نقل از شيخيگري و بابيگري ، ص45
4 . « تاريخ علوم در اسلام » .
52 |
براي من قطع مي شود كه كلام امام است و حاجت به رجال و عنوان ندارم . . . مجملاً در وقتي از اوقات شيخ احمد به نجف رفت . شيخ محمد حسن صاحب جواهرالكلام اگرچه فن او منحصر به فقه بود ليكن در محاجه و مجادله يد طولايي داشت ، به نحوي كه غلبه بر او در غايت اشكال بود . پس شيخ محمدحسن خواست كه اين سخن را مكشوف كند كه شيخ احمد از نفس عبارت مي تواند كه قطع كند كه اين كلام امام است يا نه ، پس شيخ محمد حسن ـ رحمة الله عليه ـ حديثي جعل كرد و كلمات مغلقه در آن مندرج ساخت كه مفردات آن در نهايت حسن و مركبات آن بي حاصل بود و آن حديث مجعول را در كاغذي نوشت ، آن ورق را كهنه كرد از ماليدن و بالاي دود و غبار نگه داشت . پس آن را به نزد شيخ احمد برد و گفت : « حديثي پيدا كرده ام شما ببينيد كه آن حديث است يا نه و آيا معني آن چيست ؟ » شيخ احمد آن را گرفت و مطالعه نمود و به شيخ محمد حسن گفت كه اين حديث كلام امام است . پس آن را توجيهات بسيار كرد . پس شيخ محمدحسن آن ورقه را گرفت و بيرون رفت . و آن را پاره كرد ! . . . » . ( 1 )
البته سيد حسن تقي زاده سؤال مرحوم صاحب جواهر را به اين صورت نقل كرده است : « لطف فرموده ، دقت بفرماييد اين حديث صحيح است يا ضعيف ؟ » در هر صورت به نقل از اين دو مأخذ ، جاي شبهه اي نيست كه اوّلاً سؤال مربوط به « سند حديث » ، و ثانياً « معني » آن بوده است . و عدم پاسخ صحيح از جانب شيخ احمد احسائي موجب آن گرديد كه علماي اماميه وقت با تمام احترامي كه به فضل شيخ احمد داشته اند ، اعتقادشان را بيش از پيش درباره نيابت و بابيت ، نجبا و نقبا ، يا ركن رابع كه از مهمترين فصول مميز مباني عقيده شيخيه با ديگر عقايد اماميه است از دست بدهند .
از بررسي منابع عقيده شيخيه ، چنين مستفاد مي شود كه مذاكره مذكور ، قبل از آنكه سيد حسن تقي زاده آن را عنوان و مورد توجه و تأمل قرار دهد ( تا آنجا كه مطالعات اين محقّق نشان مي دهد ) مشايخ و علماي شيخيه در صدد نگاشتن و نشر پاسخي حتي در ضمن رسالات رفع شبهات برنيامده اند ، و وقتي « سركارآقا ابوالقاسم خان كرماني » ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « قصص العلماء » ، ص54
53 |
مصمم به نگارش پاسخي مي شوند ، تنها به ذكر مراسله اي كه از « جناب آقاي حاج شيخ حسن سردرودي » از تبريز به دستشان رسيده و به گفته ايشان « و لله و في الله متغير شده بودند و خواسته اند دفاعي از آن بزرگوار نموده باشند و صفحاتي مرقوم داشته بودند » ، ( 1 ) اشاره مي كنند ، و خود در مقام ارائه پاسخ ، ضمن ارائه بيانات خود ، تنها به ذكر مطالب ايشان اكتفا نموده است .
اين امر مي رساند كه اگر در كتب مشايخ خود تحليلي از اين شبهه بسيار مهم ، يادي شده بود ، مسلم سركارآقا باآنهمه تسلط وتبحر در عقائد وكتب شيخيه ، به آن اشاره مي كرد .
در هر صورت ، مراد از عنوان اين مسأله ، به اين غايت بوده است كه اگر نظريات مرحوم سركارآقا را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم ، درواقع به شاه بيت عقيده شيخيه در قبال موضوع مورد بحث دسترسي پيدا كرده ايم ، و از هر جهت مأخذ و سندي ، در عين جامعيت ، غيرقابل خدشه مي باشد .
بدين لحاظ ، ما در تحليل نقطه نظر مذكور ، با دو مبحث روبرو هستيم :
مبحث اوّل : صحت يا سقم اصل مذاكره .
مبحث دوم : بررسي موضوع مذاكره .
مبحث اوّل : صحت يا سقم اصل مذاكره
در مورد صحت يا سقم اصل مذاكره ، حاج شيخ حسن سردرودي و سركارآقا ، در چند مورد از كتاب و مراسله ، چنين نظر داده اند :
1 ـ به گفته حاج شيخ حسن سردرودي : « شيخ مرحوم از مشايخ اجازه صاحب جواهر است ، و اجازه روايتي او در جزء سيم جواهر ، به خط مبارك شيخ ثبت است . پس بسيار بعيد است كه با شيخ روايت در مقام بحث ايستد » . ( 2 )
« اساتيد علماء ، قصص العلماء را رد وطعن زده اند . مرحوم « حاج ميرزا حسين نوري » در كتاب « فيض القدسي » ( 3 ) ، در مقام رد كردن دعائي كه به مجلسي نسبت داده اند گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، ص245
2 . « فهرست » ، ص245
3 . الفيض القدسي ، مندرج در بحار ، ج102 ، ص36 ، 163 و 164
54 |
فما في ملفّقات بعض المعاصرين من عدّ ذلك ـ إي الدعاء ـ في مناقبه ؛ بل ذكر السّند له لا يخرجه عن الضعف ؛ بل يقربه إلي الاختلاف لكثرة ما في هذاالكتاب من الأكاذيب الّصريحة الّتي لا تخفي علي من له أنس و اطّلاع بأحوال العلماء و سيرتهم و أطوارهم . إنتهي . ( كه مرادش قصص العلماء است ) و در خاتمه فيض القدسي ، باز محدث نوري گويد : إنّ بعض المتكلّفين الذي أحبّ أن يعدّ من المؤلفين ذكر في ترجمة صاحب العنوان ( كه مراد مجلسي مرحوم است ) ـ طاب الله تعالي ثراه ـ أشياء منكرة ، و أكاذيب صريحة ، ليس لها في كتب الأصحاب و أرباب التراجم أثر ، و لا عند العلماء منها خبر ، كدأبه في أكثر التراجم بل ذكر في حق كثير من أعيان العلماء و أساطين الفقهاء ما لا يليق نسبته إلي أدني المتعلّمين . ـ ـ ثم ذكر بعض منكراته إلي أن قال : ـ و قد ذكر في عداد كراماته أيضاً منامين أعرضت عن نقلهما لعدم الوثوق بنقله كما لا يخفي علي من راجع ساير منقولاته . و حدسم اين است كه يكي از آنچه در حق اعيان علما ذكر كرده كه از اكاذيب است و لايق نيست نسبت آن به ادني متعلم همانا نسبت حديث جعل كردن به صاحب الجواهر براي امتحان شيخ مرحوم . . . » . ( 1 )
2 ـ سركارآقا در اين خصوص نوشته است :
« معروف لا محاله آن چيزي است كه اقلاّ در كتاب مربوطه به آن زياد باشد و در نزد اهلش مشهور باشد ، و همچو حكايتي معروف نيست جز در كتاب قصص العلماء كه حالش معروف است و هركسي كتابش را ديده است معرفت كامل به خود او و روايات و درايات او پيدا مي كند . . . » . ( 2 )
اوّلاً : اشتباه مرحوم ميرزا محمد تنكابني در مورد « مجلسي » كه آنهم علماي پس از او ، با تحقيق و ارائه مدرك ، نظريه مرحوم ميرزا را رد كرده اند ، دليل آن نمي شود كه گفته ميرزا محمد تنكابني در مورد مباحثه شيخ احمد با مرحوم صاحب جواهر از همان مقوله تلقي شود . مگر آنكه مداركي در ردّ آن ارائه شود . كه آن هم از جانب سركارآقا و حاج شيخ حسن سردرودي ارائه نشده است ، و در موارد متعددي سركارآقا با وجود آنكه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، صص249 ـ 250
2 . همان ، ص251
55 |
كتاب قصص العلماء را رد مي كند ، به قول ميرزا محمد تنكابني استنادها كرده ، و از اين استنادها نتايجي در تأييد شيوه فكري شيخ به دست داده است . به طور مثال در صفحه 200 كتاب « فهرست » سركار آقا ، پس از آنكه نام مكفّرين را به شهادت صاحب قصص العلماء ، بي آنكه متعرض شوند ، ذكر مي كند ، و سپس درباره شخصيت مرحوم شريف العلماي مازندراني و « شيخ محمد حسين صاحب فصول » مي نويسد : « همانچه خود صاحب قصص در مكارم اخلاق و رقابت هايي كه بين اين دو عالم بوده كه حتي نماز جماعت پشت سر يكديگر را جايز نمي دانستند ، بلكه هيچ يك آن يكي را مجتهد نمي دانست و همانچه صاحب قصص نوشته است ، در معرفي آنها كافي است . . . » .
و در صفحه 190 همان كتاب ، در مورد واقعه تكفير مرحوم « شيخ محمدتقي برغاني » مي نويسند : « صاحب قصص العلماء هم شرحي از مسموعات خود در اين باره نوشته كه بر مطالعه كننده آن كتاب محقق مي شود كه اعتبار تام ندارد . و بيشتر آنچه نوشته دروغ است . و بيشتر نوشته هاي ايشان با اجتهاد و فكر خودشان است ، و قصدشان صحت روايت نبود » ( 1 ) در عين حال ، و بدون آنكه مداركي در اين خصوص عنوان كنند ، تأييد و تصديق مي كنند كه : « فقط چيزي كه مسلم است و قابل انكار نيست ، و از مجموع روايات مختلفه پيداست ، همانا مسأله تكفير است كه قطعاً واقع شده است » . ( 2 )
ثانياً : و از سوي ديگر در مأخذ شيخيه عموماً ، و در كتاب « فهرست » سركارآقا ، يكي از موارد اثبات مقام شامخ شيخ احمد استناد به كتاب مرحوم ميرزا محمدباقر خوانساري است . سركارآقا پس از ذكر جملات اول صاحب روضات ، در شرح حال شيخ احمد احسائي ، نتيجه مي گيرد : « جميعش ( منظور بيانات صاحب روضات است ) تمجيد فوق العاده نموده و عبارات ساير علما و مشايخ آن جناب را نوشته است و ابراز كمال حسن ظن به حسن طريقه ايشان نموده . . . » . ( 3 ) با اين وصف ، در مورد نظر صاحب روضات كه ضمن شرح حال مرحوم « شيخ رجب برسي » عنوان كرده اند ، تلويحاً معترض به نظر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، ص190
2 . همان .
3 . « فهرست » ، ص265 ؛ « كشف المراد » ، ص166
56 |
صاحب روضات شده و سعي در « تأويل » آن نموده اند . ( 1 ) در حالي كه ظاهر و باطن جملات مرحوم صاحب روضات ، مبين اين است كه پيروان شيخ كه در هرصورت افكار خود را مستند به عقايد شيخ احمد مي دانند ، در رديف غلاة قرار داده است . ( 2 ) و نفي ضمني اين معنا ، مانع از آن نشده است كه شيخيه در بيان مقام فضل شيخ ، به كتاب « روضات الجنات » استناد نكنند .
ثالثاً : كتاب قصص العلما ، با وجود كثرت نسخ خطي و چاپي ، و در حالي كه اولين چاپ سنگي آن ( تا آنجا كه اين محقّق مطلع است ) در سال 1290 هـ . ق . ، يعني حدود 23 سال پس از فوت مرحوم صاحب جواهر در تهران ، و سپس در سال 1296 هـ . ق . ( تهران ، به خط حسين طالقاني كوراني ) ، و سال 1304 هـ . ق ، ( به خط زين العابدين قمي ) و 1313 هـ . ق . ، و 1330 هـ . ق . ، ( تبريز ، به خط صمد تبريزي ) و قبل از آن در سال 1318 هـ . ق . ، در « بمبئي » و 1306 هـ . ق . ، در « لكنهو » ، مكرر طبع و نشر شده است از جانب هيچ يك از تلامذه مرحوم صاحب جواهر كه هريك از آنان ، از اكابر علماي اماميه در قرن چهاردهم به شمار مي آيند ، و مسلّم در قيد حيات بوده اند ، ( 3 ) و كليه كتب تراجم پس از او و پس از كتاب ميرزا محمد تنكابني ، رديه اي بر اين مسأله كه از لحاظ حوزه هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، ص264
2 . « روضات الجنات » ، ج3 ، ص337 ، عبارت مرحوم صاحب روضات چنين است : « و هم في الحقيقة أعمهون بكثير من غلاة زمن الصدوقين في قم الذين كانوا ينسبون الفقهاء الأجلّة إلي التقصير باسم الشيخية و الپشت سرية ، نسبتهم إلي الشيخ أحمد بن زين الدين الإحسائي المتقدم ذكره و ترجمه . . . » « به تفصيل اين بحث در صفحات آتي ، مراجعه شود » .
3 . از جمله : مرحوم سيد حسين ترك ، شيخ محمد حسين كاظمي ، ميرزا حسين خليلي ، آقا حسن نجم آبادي ، شيخ محمدحسن شرقي ، شيخ حسن ممقاني ، سيد حسن مدرسي اصفهاني ، شيخ محمد آل يس ، ميرزا حبيب الله رشتي ، شيخ جعفر شوشتري ، شيخ جعفرالاعسم ، شيخ محمدباقر اصفهاني فرزند صاحب حاشيه معالم ، سيد اسماعيل بهبهاني ، سيد اسدالله اصفهاني ، سيد ابراهيم لواساني ، ميرزا ابراهيم شريعتمداري سبزواري ، سيد حسين و سيد علي فرزند بحرالعلوم ، سيد محمد هندي ، سيد محمد شهشهاني ، ملا محمد اشرفي ، ملا محمد فاضل ايرواني ، شيخ عبدالله نعمه عاملي ، شيخ عبدالرحيم نهاوندي ، شيخ عبدالحسين شيخ العراقين تهراني ، ميرزا صالح داماد ، شيخ زين العابدين حائري ، شيخ محمدحسين طالقاني قزويني ، شيخ راضي قزويني ، شيخ نعمه طريحي ، شيخ مهدي كجوري ، ميرزا عمود بروجردي .
57 |
ديني شيعه ، نهايت حائز اهميت را دارا بوده ، و دروغ بستن به مرحوم صاحب جواهر كه رياست و زعامت شيعه را عهده دار ، و شخصيتي زبانزد عام و خاص بوده اند ، ملاحظه نشده ، و اصولاً چطور بي پاسخ مانده ، و رفع شبهه نشده است ؟ ! ، و سيد كاظم رشتي ، و حاج محمدكريم خان و حاج محمد خان و حاج زين العابدين كرماني كه حدود 500 رساله و كتاب در خصوص عقايد شيخيه نگاشته اند ، متعرض قول صاحب قصص در قضيه آزمايش شيخ احمد از جانب مرحوم صاحب جواهر نشده اند ؟ !
رابعاً : سركارآقا متعرض به گفته ميرزا محمد تنكابني كه صاحب جواهر را از جمله تكفيركنندگان شيخ احمد ، شمرده نمي شود . در صورتي كه به هرحال مسائل و مباحثي مورد تأمل صاحب جواهر قرار گرفته بود كه با تمام فضلشان به تكفير شيخ احمد منجر شده است ، و عدم تعرض به اين مسأله از جانب سركارآقا ، و عدم اثبات خلاف قول ميرزا محمد تنكابني ، مي توان به صحت كليات مطالب كتاب قصص العلماء ، در خصوص مسأله مذكور ، نزديك شد .
مبحث دوم : بررسي موضوع مذاكره
« حاج شيخ حسن سردرودي » مي نويسد : « همانا نسبت حديث جعل كردن به صاحب جواهر براي امتحان شيخ مرحوم ، و حال آن كه در كافي از امام محمد باقر ( عليه السلام ) مروي است كه به ابي النعمان فرمود : « يا اباالنعمان دروغ مبند بر ما كه مبادا برطرف شود از تو ملت اسلام يعني اين دروغ صاحبش را از حريم اسلام بيرون برد . » و در خصال صدوق از امام جعفر صادق ( عليه السلام ) مروي است كه « پنج چيز روزه روزه دار را گشايد و چهار از آنها را شمرد و فرمود : دروغ بستن بر خداوند و بررسولش و بر ائمه ـ صلوات الله عليهم ـ و آنها مي خواهند صاحب جواهر را از اسلام بيرون برند تا سخنشان را در حق شيخ مرحوم ثابت نمايند ، و اگر صاحب جواهر روزه بود با جعل حديث روزه اش باطل مي شد چنان كه خودش در جواهر تحقيق فرموده » . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، ص250
58 |
سركارآقا نظريه خود را پس از ذكر بيانات حاج شيخ حسن سردرودي چنين ابراز مي دارند : « شيخ مرحوم مدعي بوده اند كه شمّ حديث را دارند و فرمايش امام را از غير آن تميز مي دهند و اين مطلب مربوط به متن حديث است و معني آن ربطي به سند حديث ندارد كه صحيح باشد يا ضعيف و آنچه را كه صاحب قصص نوشته كه شيخ محمدحسن جعل نمود متن حديثي است بدون سند كه مي خواست امتحان كند آيا شيخ مي شناسد فرمايش امام را يا نمي شناسد . و به همين طور هم سؤال كرد و گفت : « حديثي پيدا كرده ام شما ببينيد كه آن حديث است يا نه و آيا معني آن چيست ؟ » و اگر آنچه جعل كرد حديث مسندي از كتاب معيني بود كه اسمش جعل نمي شود ، و به اين طور سؤال نمي كرد . ولي روايت « تقي زاده » به اين عبارت نيست و به اين طور است : « لطف فرموده دقت بفرماييد اين حديث صحيح است يا ضعيف ؟ » و قطعاً عبارت سؤال اين طور نبوده و چيزي را كه شيخ با شمّ خود مي بايست امتحان بدهد كه مي فهمد معني حديث بوده است نه سند آن ، زيرا سند صحيح يا ضعيف اصطلاحي است كه گذارده براي احاديث از حيث روات آن و رجوع به كتب رجال مي كنند و محتاج به شمّي نيست . پس شيخ محمد حسن سؤال نكرد كه اين حديث صحيح است يا ضعيف ؛ زيرا ادني طلبه هم اين نوع سؤال نمي كند .
مورّخ محترم به سهم خود از كمال سوءظن كه نسبت به علماي اعلام دارند اينطور نوشته اند و بي سوادي هم شده است و اعتماد به كتاب غيرمعتبر هم نموده اند كه شايسته مثل ايشان نبود . و اگر منظورشان از ( احاديث ضعيف ) اصطلاح علماي درايت و رجال نيست و خود اصطلاحي وضع فرموده اند و مرادشان از حديث ضعيف آن است كه معني آن قابل قبول ايشان نباشد ، پس لابد ميزاني براي عدم قبول بايد دست بدهند كه همگي قبول داشته باشند و آن ميزان را در اينجا ذكر نفرموده اند و آنچه معمول و مصطلح بين علماي شيعه است كه ما هم پيروي مي كنيم دو راه است يكي ملاحظه احوال روات همان كه مسلك عموم اصحاب اصوليين ما است در تصحيح يا توثيق يا تضعيف يا تقويت احاديث كه اساسش تواريخ صاحبان كتب رجال است و اين يك راه ظاهري است و قرينه اي است كه براي صحت يا سقم حديث دست مي آورند و كمكي براي شخص فقيه و محدّث مي شود و از اين راه ظنّي به صحت يا سقم حديث پيدا مي كنند .
59 |
و اما راه ديگر كه راه حقيقي و واقعي است تطبيق حديث با مضمون كتاب خدا و سنت جامعه است و از اين راه ممكن است يقين به صحت و سقم حديث پيدا شود و اگرچه راه بسيار مشكلي هم هست و كار هر فقيهي هم نيست مگر كسي كه صاحب قوه قدسيه به معني حقيقي باشد و كلام امام را بشناسد كه فرمودند : « در اخبار كه ما يكي از شما را فقيه نمي شماريم تا وقتي كه حديثي كه بر او عرضه شد بشناسد آن را » و اين همان شمّ فقاهتي است كه عموماً مدعي آن هستند و در فهم همه احاديث خواه به اصطلاح درايت صحيح باشد يا ضعيف بايد به كار رود و از اين راه صحت معني حديث معلوم مي شود ، خواه علي الظاهر هم به لفظه صادر از امام شده باشد يا نشده باشد ، زيرا اگر از عبارتي معلوم شد كه اين موافق كتاب و سنت است . پس معني آن يقيناً فرمايش امام است و صحيح است و آن كسي كه شم اخبار آل محمد را داشته باشد اين معاني را مي فهمد و پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « دروغگويان بر من زياد شدند و هرچه مطابق با كتاب خداست من گفته ام » و اگر مطابق نباشد من نگفته ام و اگر كسي قادر بر اين نوع تطبيق باشد معلوم است كه شم حديث را دارد و همه فقها اين دعوي را دارند ، منتهي در بعضي صرف ادعا است و در بعضي حقيقت دارد و اگر يك چيزي از آن حكايت منقوله معقول باشد همين قسمت است كه مثلاً فرموده باشند بر حسب فرمايش امام كه فقيه چنين كسي است . يا فرموده اند من لحن اخبار را مي فهمم و آن چيزي را هم كه به قول ايشان ، شيخ جعل كرده اگر واقعيت داشته باشد البته معني صحيح بوده كه الفاظش از خود شيخ بوده مثل اين كه خبري يا اخباري را نقل به معني كرده باشد و شيخ مرحوم هم فرموده باشد كه صحيح است ؛ زيرا صحيح به اين معني كه عرض كردم آن چيزي است كه معني آن با فرمايش خدا و رسول و ائمه ( صلّي الله عليه وآله ) موافق باشد و آن عبارت هم موافق بوده و غير از اين درباره علماي اعلام و اساطين اسلام نمي توان تصور كرد كه العياذ بالله جعلي بكنند و عبارتي كه بر خلاف فرمايش خدا و رسول باشد بسازند و يكديگر را امتحان نمايند و عوام از برادران ما اگر عبور به اين قبيل عبارات نمايند نبايد باور كنند و پيداست كه نويسندگان اغراض ديگر داشته اند ـ أصلحهم الله ان شاءالله ـ » . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، صص251 ـ 254
60 |
اوّلاً : كليه مطالب سركارآقا ، براساس موضوعي قرار گرفته كه آن موضوع در متن « قصص العلماء » ، يا نوشته تقي زاده ، موجود نيست .
« سركارآقا » مي نويسد : « قطعاً عبارت سؤال اين طور نبوده و چيزي را كه مرحوم شيخ ، با شمّ خود مي بايست امتحان بدهد كه مي فهمد معني حديث بوده است نه سند آن » . در حالي كه اگر سركارآقا ، قضيه مذكور را درمورد امتحان شيخ ، منقول از مرحوم صاحب قصص و تقي زاده ، قبول دارد بايستي براساس قول آنان ، مسأله مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد . و بررسي سركارآقا فاقد چنين ويژگي است . و اگر خود به مأخذي ديگر برخورده كه در آن مذاكره ، قول ديگري مطرح شده ، البته مي توانست عنوان ساخته ، و مصحح اقوال مذكور شود . كه اين هم مورد ادعاي صاحب قصص نيست .
براي اين منظور يكبار ديگر اصل مذاكره را دقيقاً مشخص كرده و ذيلاً مي نگاريم تا بررسي ما در اطراف نظريات سركارآقا ، از اساسي منطقي برخوردار باشد .
به روايت صاحب قصص :
شيخ محمد حسن صاحب جواهر : « حديثي پيدا كرده ام ، شما ببينيد كه آن حديث است يا نه . و آيا معني آن چيست ؟ »
شيخ احمد احسائي : « اين حديث و كلام امام است . پس آن را توجيهات بسيار كرد . »
به روايت تقي زاده :
شيخ محمد حسن صاحب جواهر : « لطف فرموده ، دقت بفرماييد ، اين حديث صحيح است يا ضعيف ؟ . »
شيخ احمد احسائي : « اين حديث كاملاً صحيح و معتبر است . »
از لحاظ طرح سؤال ، هردوقول ، در يك امر مشتركند ، و آن مسأله سند حديث است . و از لحاظ پاسخ ، هردوقول در يك مطلب متفقند ، و آن تأييد صحت حديث مي باشد . حال سركارآقا به چه مأخذ و مدركي مي گويند مسأله مربوط به شم حديث بوده است نه سند حديث ، معلوم نيست !
ثانياً : اگر جواب سؤال صاحب جواهر به زعم سركارآقا صحيح بوده است . چرا
61 |
صاحب جواهر ، كاغذ را پاره كرده و ترك مجلس نموده است ؟ و چرا مرحوم صاحب قصص و تقي زاده اين واقعه را در ردّ دعاوي شيخ نگاشته اند ؟
درواقع صاحب جواهر ، چون شيخ احمد مدّعي كسب علم از امام شده بود و مسلّم علم رجال را هم دربر مي گرفت . سؤال از سند اين حديث كرده است ، والاّ صريحاً از معني حديث مي پرسيد . و اين بيان سركارآقا كه شيخ مدعي بوده اند كه شمّ حديث دارند ، و فرمايش امام را از غير آن تميز مي دهند ، و اين مربوط به متن حديث است نه سند ، موافق عقل كاوش گرانه در اين مسأله نيست ؛ زيرا حديث چيزي است كه كلام امام باشد ، نه موافق كلام امام و مسأله مهم براي مرحوم صاحب جواهر اساساً شناخت كلام امام بوده است و شيخ هم گفته است : « كلام امام است » .
ثالثاً : بقيه مطالب سركارآقا و شيخ حسن ، پيرامون باطل شدن روزه و تفصيل در متن حديث صحيح و ضعيف ، و ورود به علم رجال و . . . به عقيده مؤلف خارج از متن مسأله بوده ، و با طرح آنها ، كلام را مطول نمي كنيم .
2 ـ مرحوم شريف العلماي مازندراني ( متوفي 1245 هـ . ق . ) محمّدعلي مدرسي به نقل از مرحوم ميرزا محمد باقر خوانساري در « روضات الجنات » و ميرزا محمد مهدي خوانساري در « أحسن الوديعه » و حاج شيخ عباس قمي در « هدية الأحباب » مي نويسد : « شريف العلما از اعاظم فقها و اصوليين اواسط قرن سيزدهم هجرت مي باشد كه جامع معقول و منقول ، بالخصوص در اصول كه استاد فحول بود ، در حائر مقدس مجلس درس معظمي داشته به حدي كه گويند زياده بر هزار نفر از اكابر حاضر حوزه درسش مي بوده اند . سعيدالعلماي بارفروش مازندراني ، « شيخ مرتضي انصاري » ، ملا آقا دربندي ، صاحب ضوابط ، سيد محمد شفيع جابلقي ، ملا اسماعيل يزدي ، و نظاير ايشان از تلامذه و حاضرين حوزه او بوده اند . مرحوم شريف العلما از تلامذه « سيد مجاهد » و « صاحب رياض » بود » . ( 1 )
3 ـ شيخ محمد حسين صاحب فصول ( متوفي 1261 هـ . ق . ) : ميرزا محمدباقر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « ريحانة الأدب » ، ج3 ، ص219 ، همچنين مراجعه كنيد به شرح احوالات مرحوم آقا سيد مهدي بن سيد علي صاحب رياض در صفحات بعدي .
62 |
خوانساري ضمن شرح احوالات مرحوم شيخ محمدتقي صاحب « هداية المسترشدين » ( 1 ) در مورد مرحوم شيخ محمدحسين صاحب فصول برادر مرحوم شيخ محمدتقي چنين اشاره مي كند :
هذا و قد كان لشيخناالمعظّم إليه أخ فاضل فقيه و صنو كامل نبيه و حبر بارع وجيه من أولاد أمه و أبيه جعله الله تعالي منه بمنزلة هارون من أخيه ، و هو الفاضل المحقّق المدقّق المتوحّد في عصره المسمّي بالشيخ محمد حسين صاحب كتاب « الفصول » في علم الأصول ، و كتبه هذا من أحسن ما كتب في أصول الفقه و أجمعها للتحقيق و التدقيق ، و أشملها لكلّ فكر عميق ، و أحرزها لتدارك اشتباهات السالفين ، و أطمحها نظراً في الخصومة إلي كتاب القوانين ، و قد تداولته جميع أيدي الطلبة في هذا الزمان ، و تقبّلته القبول الحسن في جميع البلدان ، إلاّ أنّه غير مستوعب مسائل هذاالفنّ الجليل ، و لا بالغ مبلغ كتاب أخيه الأكبر في التفصيل والتذييل ، و لا يزد عدد أبياته في ظاهر التخمين علي كتاب القوانين » . ( 2 )
محمدعلي مدرس در « ريحانة الأدب » تحت عنوان : « صاحب الفصول في علم الأصول » مي نويسد : « . . . از اكابر و متبحرين علماي اماميه اواسط قرن سيزدهم هجرت مي باشد كه فقيه اصولي محقق مدقق جامع معقول و منقول ، حاوي فروع و اصول و صاحب فكري عميق بود . اين كتاب او در تحقيقات انيقه و مدقّقات رشيقه ، اجمع و اكمل كتب اصوليه بوده و محل استفاده اكابر و فحول و فهم مطالب و تفطن بر نكات و دقائق آن مايه افتخار افاضل و بهترين معرف مقامات علمي وي مي باشد . . . » . ( 3 )
صاحب روضات الجنات ذيل شرح حال صاحب فصول به عقايد ايشان در قبال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . از مهم ترين كتب علم اصول كه در ايران به دفعات چاپ سنگي شده است .
2 . « روضات الجنات » ، ج2 ، ص126
3 . « ريحانة الأدب » ، ج3 ، ص380
63 |
عقايد شيخيه ، اشاره مي فرمايند و مي نويسند :
« و كان هذا الشيخ المعظّم كثيرالطعن و التشنيع علي طائفة الشيخية المنتسبين إلي الشيخ أحمد الإحسائي المقدّم إليه الإشارة ، متجاهراً باللّعن عليهم ، و التبرّي عن عقائدهم الفاسدة علي رؤوس الأشهاد ، و قد رأيت أيام تشرّفي بالزّيارة منابر في هذاالمعني » . ( 1 )
سركارآقا ابوالقاسم ابراهيمي ، به نقل از كتاب : « قصص العلماء . . . » تأييد مي كند كه از جمله تكفيركنندگان شيخ احمد ، « شيخ محمدحسين صاحب فصول » بوده است .
ولي سركارآقا ، به جاي آن كه فضل ايشان را از كتب تراجم ، خاصه روضات الجنات استخراج كند ، كتاب قصص العلماء را كه خود به خاطر دفاع از شيخ احمد ، در موردش گفته است : « حالش معلوم است » مورد استناد قرار داده و مي نويسد : « و ديگر ( از تكفيركنندگان ) شريف العلماي مازندراني و شيخ محمدحسين صاحب فصول است كه همانچه خود صاحب قصص در مكارم اخلاق و رقابت هايي كه بين اين دو عالم بوده كه حتي نماز جماعت پشت سر يكديگر را جايز نمي دانستند بلكه هيچ يك آن يكي را مجتهد نمي دانست و هم آنچه صاحب قصص نوشته است در معرفي آنها كافي است . . . » . ( 2 )
در حالي كه ميرزا محمدتنكابني ، ضمن شرح حالات شريف العلماء مطالبي را عنوان كرده است كه نشان مي دهد تا حدودي سركارآقا رعايت صحت در نقل روايت را نفرموده اند . زيرا اوّلاً : مرحوم تنكابني نوشته اند : « ظاهر اين كه شريف العلماء اعتقاد به اجتهاد شيخ محمد حسين نداشت ، ليكن شيخ محمدحسين از صاحبان فن اصول و جامع بوده . . . » ( 3 ) و اين خلاف بيان سركارآقا است كه قاطعانه فرموده اند : « هيچ يك آن يكي را مجتهد نمي دانست » . ثانياً : عدم اقتداء كردن مجتهدي به مجتهدي ديگر در نماز جماعت كه در ميان حوزه هاي ديني و مساجد و اماكن ، حتي در جوامع غيرشيعي ، رواج دارد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « روضات الجنات » ، ج2 ، ص126
2 . « فهرست » ، ج1 ، ص201
3 . « قصص العلماء » ، ص115
64 |
معلول عقايد و مسائل ديگري است كه به هيچوجه مانع از آن نمي شود كه كتاب فصول باطل ، يا فتواي شريف العلماء ، يا شيخ محمد حسين فاسد معرفي شود . . ! بايد مسأله را در حيطه خود به خوبي تحليل نمود . و از قياس پرهيز داشت .
4 ـ ملا آقا دربندي ( متوفي 1285 هـ . ق . ) : باتوجه به كتاب : « هدية الأحباب » : مرحوم شيخ عباس قمي ، و كتاب : « أحسن الوديعة » و كتاب « مآثر و آثار » اعتماد السلطنه و « أعيان الشيعة » . محمدعلي مدرسي در « ريحانة الأدب » مي نويسد : « عالم متتبع جليل ، فقيه اصولي ، جدلي و رجالي ، محقق مدقق ، با شيخ مرتضي انصاري و نظائر وي معاصر و از تلامذه شريف العلماي مازندراني بود . . . .
وقتي صاحب جواهر در مجلسي به كتاب جواهرالكلام خود مي باليد ، ملاآقا گفته است : از جواهر شما در خزائن ( 1 ) ما بسيار است . . . . در علم اكسير نيز مهارت داشت » . ( 2 )
ملاآقا دربندي تأليفات بسيار داشت . از آن جمله : « الجوهرة » يا جوهرالصناعة ( دراسطرلاب ) ، « خزائن الأصول » ، « خزائن الأحكام » ، « عناوين الأدلة » ( در اصول ) ، « قواميس القواعد » ( در رجال ) و « اسرارالشهادة » مي باشد . كتاب مذكور كه از عربي به پارسي ترجمه شده است ، به گفته و اظهار نظر مدرس : « به حكم انصاف اين كتاب او بلكه ديگر تأليفاتي كه در موضوع مقتل نگارش داده همانا در اثر آن همه محبت مفرط كه داشته است حاوي غث و سمين بوده است » . و علامه نوري در كتاب « لؤلؤ و مرجان » شرحي دائر بر ضعف كتاب اسرارالشهادة و عدم اعتماد بر آن نگاشته است . و در كتاب : « اعيان الشيعة » مذكور است كه : « دربندي در مؤلفات نقليه ( مقتل ) خود بسياري از اخبار واهي را نقل كرده كه عقل باور ندارد . و از نقل هم شاهدي نيست » . سركارآقا ، بي آنكه به تبحر ايشان در زمينه هاي فقه و اصول و رجال اشاره كند ، كه مسلم سه رشته مهم در رابطه با تكفير شيخ بوده است نوشته است : « در شخصيت ملاآقا دربندي همين بس كه كتاب اسرارالشهاده او سراسر روايات مجعول و غلط است . . . ! » .
5 ـ آقا سيد ابراهيم قزويني صاحب « ضوابط الأصول » ( متوفي 1262 هـ . ق . ) صاحب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . منظور كتاب هاي « خزائن الأصول » و « خزائن الأحكام » ملاآقا دربندي است .
2 . « ريحانة الأدب » ، ج2 ، ص216
65 |
روضات درباره او مي نويسند :
هو من أجلّة علماء عصرنا ، و أعزّة فضلاء زماننا ، لم أرمثله في الفضل والتقرير و جودة التحبير ، و مكارم الأخلاق ، و محامدالسياق ، و الإحاطة بمسائل الأصول والمتانة فيما يكتب أو يقول .
إنتقل مع أبيه المبرور من محال دارالسلطنة قزوين ـ الاتي إلي بعض محامدها الإشارة إن شاءالله الجليل في ترجمة المولي خليل ـ إلي محروسة قرميسين ، و قرأ مبادي العلوم علي من كان فيها من المدرّسين ، و كان بها إلي أن حركته الغيرة العلويّة و حدّته الهمّة الهاشميّة علي العروج إلي معارج العلم والدين ، والخروج عن مدارج أوهام المبتدين ، والولوج في مناهج أعلام المجتهدين ، فودّع من هناك أباه و شفّع رضاالله تعالي برضاه ، و هاجر ثانية الهجرتين ، و سافر إلي تربة مولانا الحسين ( عليه السلام ) ، و أخذ في التتلمّذ علي أفاضل المشهدين ، و الأخذ من الأماجد المجتبين .
فممّن أكثر عليه الاشتغال بالحائر المقدس في مراتب الأصول رئيس الأصوليين النبلاء الفحول ، بل الجامع بين المعقول والمنقول ؛ مولينا شريف الدين محمد بن المولي حسنعلي الأملي المازندراني الأصل ، الحائري المسكن و المدفن ، المتوفّي بالطاعون الواقع في حدود سنة ستّ و أربعين و مأتين بعدالألف .
و هذا الشيخ هو الذي ملأالأصقاع آثار تأسيسه ، و قرع الأسماع أصوات تدريسه و إن كان غير مسلّم في أبواب الفقهيّات ، و مقتصراً في أصوله علي بوادر اللبّيات ، و لم يخرج منه مصنّف ، مشهور ، و مؤلّف هو بالرّشاقة مذكور ، حتي أن اعتري الرّيب ساحة فقاهته و اجتهاده بعد ما أطبق علي تمام مهارته و استعداده . و بالجملة فبلغ أمر سيدنا المشار إليه من التتلّمذ البالغ الكثير علي هذا الأستاد المعظّم إلي حيث كان يدرّس في حياته ، و
66 |
تهوي إليه أفئدة الطلاب قبل وفاته ، و أخذ الفقه كما شاء ، و أراد من فقهاء النجف الأشرف و خصوصاً عن شيخه الأفقه الأفخر الشيخ موسي بن جعفر فقد تتلمذ عليه كثيراً .
و هو الآن فالحمدلله علي أن جعله واحد زمانه في شريف مكانه ، و أنهي إليه الرياسة والتدريس علي حسب شأنه بحيث يشدّ إلي سدّته العليّة رواحل الآمال من كلّ بلد سحيق ، و يلوي إلي عتبة المنيعة أعناق الأماني من كلّ فجّ عميق ، لا زالت رياض الفضل بنضارة علمه ممرعة ، و حياض الشرع من غزارة فضله مترعة ، ما طلع طالع الإقبال و خطر خاطر بالبال . ( 1 )
و محمدعلي مدرس به نقل از كتاب « اعيان الشيعة » و كتاب « هدية الأحباب في ذكر المعروفين بالكني والألقاب والأنساب » و « قصص العلماء » . . . در شرح حال صاحب ضوابط مي نويسند : « از اكابر علماي اماميه اواسط قرن سيزدهم هجرت مي باشد كه در تمامي مراتب علميه و حسن تقرير و انشاء و تحرير بي نظير و در مكارم اخلاق طاق ( 2 ) و در احاطه مسائل فروعيه و اصوليه وحيد عصر خود بود . . . . فقه را از شيخ علي كاشف الغطاء و شيخ موسي كاشف الغطاء و صاحب رياض و پسرش سيد مجاهد و ديگر افاضل و اماجد خواند . اصول را نيز از شريف العلماي مازندراني مشهور استقصا نمود . « صاحب قصص العلماء و سيد حسين كوه كمري و شيخ زين العابدين مازندراني و حاجي سيد اسدالله حجة الإسلام اصفهاني » و نظاير ايشان از تلامذه وي مي باشند . » ( 3 )
سركارآقا نظريه خود را در مورد صاحب ضوابط چنين ابراز مي دارند ! : « سيد ابراهيم قزويني صاحب ضوابط و نتايج است كه بهترين معرف ايشان هم در مراتب علم و ادب و كمال و معرفت همين دو كتاب ايشان است و ما تسويد اوراق نمي نماييم . و عقايد سخيفه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « روضات الجنات » ، ج1 ، ص38
2 . مرحوم ميرزا محمد تنكابني نيز در ضمن شرح حال مرحوم استاد آقا سيد ابراهيم نمونه هايي از مكارم اخلاق ايشان را ذكر كرده است . صفحه 2 ـ 19
3 . « ريحانة الأدب » ، ج3 ، ص376
67 |
او را در هر باب ، هركس مي خواهد مي فهمد ! ( 1 ) عجيب است كه همه اكابر اماميه كتب او را ستوده اند ، و سركارآقا ، به خاطر اين كه مرحوم صاحب ضوابط با شيخ ميانه نداشته ، او را به يك باره تخطئه مي كند . در حالي كه نخوانده و نشنيده ام كه از اكابر علماء كسي ، و از كتب تراجم كتابي ، مقام ايشان و والايي شأن كتاب ضوابط را انكار كند . تا آنجا كه ميرزا محمدباقر خوانساري در كتاب « روضات الجنات » كه حتي مورد احترام خاص مشايخ شيخيه است ، و به گفته « مرتضي مدرس چهاردهي » از « مشهورترين دانشمندان روحاني جهان اسلامي است » از كتاب مرحوم سيد استاد چنين ياد مي كند :
ثم إنّ له من التصنيفات الرائقة والتأليفات الفائقة كتاب ضوابط الأصول علي أكمل تفصيل و كتاب دلائل أحكام الفقه في أجود تدليل .
و ان نوقش في الأول بكون أكثره من تقريرات شيخه الشريف كسائر ما كان يضبطه طلاّب مجلسه المنيف لندرة ما اختصّ به فيه من التصرف الجديد أو التحقيق السديد و لا نقص عليه في ذلك بعد ما اتّضح أنه إنّما ألّف هذاالكتاب في مبادي أمره ، و ليس أيضاً ممّن يعبأ أو يعتدّ بشأنه كسائر ما أفرغه في قالب الترصيف و أنّ من طالع كتابه الموجز المسمي بنتايج الأفكار في الأصول مبتنياً علي مائة و خمسين فصلاً من الفصول يعرف صدق هذاالمقال ، و أنّ جناب مصنّفه المفضال كأنّه نفس ملكة الفقه والأصول و مالك أزمة المعقول و المنقول ، و الفائق علي غيره من النبلاء الفحول ، مع أنّه إنّما كتبه في قلائل من أيام هجرته إلي زيارة سيّديناالعسكريّين ( عليهما السلام ) من ظهر القلب و بدون المراجعة إلي شيء من أساطير الفنّ كما حكي لنا من يوثق بنقله .
و قد تشرّفت بخدمته ، و زيارة هذاالكتاب بعيد تدوينه له ، عند توقّفي لتقبيل العتبات العاليات ـ علي مشرّفيها الصلوات الباهيات ـ في حدود سنة ثلاث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « فهرست » ، ص201
68 |
و خمسين ، فانتسخت بخطّي من نسخة الأصل التي كانت بخطّه الشريف . و كنت أوان اتّصالي بحضرة جلاله أيضاً من المتطفّلين علي طلاّب مجلس إفضاله ، و قد إختصصت منه في ذلك البين بعنايات جليلة و اعتناءات وافرة جميلة . منها : ما كتب بخطّه الشريف من صورة الإجازة لي علي ظهر تلك النسخة » . ( 1 )
تا آن جا كه مرحوم ميرزا محمدباقر در اهميت كتاب « ضوابط » ( 2 ) مرحوم استاد ، اشعاري را كه هر بيت آن مبين ارزش والاي كتاب مزبور است مي سرايند :
هذا جمال دفاتر الأحبار * * * هذا ثمال أفاضل الأدوار
هذا سلافة عصرهم من أسرهم * * * فيه الكفاية عن عناالأسفار
عند الوفيد المستفيد كأنّه * * * عين الحياة و نهر علم جار
إنّ قيل : كلّ الفضل فيه يصدّق * * * حيث اقتفي لفواضل الآثار
والحق والتحقيق في صفحاته * * * كالنجم في فلك البروج الدار
فاق الرّسائل في المسائل و احتوي * * * لبّ الأوائل والجديد الطاري
لا يعتري ظفر الخصومة متنه * * * إلاّ بردّ الخصم ردّ خسار
عمّ الخلائق نفعه من حينه * * * رغماً لكلّ مخلّط أخباري
هذا هدي و يزيد من لا يهتدي * * * بهداه رجساً صالحاً للنار
خير الكلام بيانه الوافي وفي * * * أوصاله لدقائق الأسرار
الفضل مختوم به و ختامه * * * مسك فذق فلنعم عقبي الدار
أفكارهم فازت بكلّ كريمة * * * فأتي الكتاب « نتايج الأفكار »
أفكيف يجزي عنه بالأفكار من * * * مستعجم لولا جزاءالباري
اين نوع تجليل از مقام مرحوم استاد ، و توصيف از آثار او ، كه در واقع شيوه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « روضات الجنات » ، ج1 ، ص39
2 . يعني ضوابط الأصول ، روضات الجنات ج1 ، ص40
69 |
پژوهشي همه صاحبان تراجم و عالمان اماميه است ، مغرضانه نخواهد بود كه سركارآقا كه حدود مرتبه فضل و كمال ايشان معلوم هيچ يك از اكابر اماميه هم عصرشان نبود ! ، آثار مرحوم استاد را « سخيف » تلقي كنند ؟ بي شك چنين سخني نبايد ناشي از تبحر ايشان در معارف مذهب اماميه باشد ، بلكه صرفاً به اتكاي تعصب به شيخيه كه مسلم مغاير طريق فضل و مراتب اجتهاد شيخ احمد است ، اظهار و ابراز فرموده اند . چنين روحيه اي ، آنهم پس از حدود يك قرن كه از حيات مرحوم استاد مي گذرد ، به خوبي مي تواند مؤيد روحيه شيخيه و واقعه اي باشد كه ميرزا محمد تنكابني ضمن ذكر مكارم اخلاق مرحوم استاد ، چنين ياد كرده اند :
« مشاهده نمودم كه روزي يكي از اعراب كه از مريدان سيد محمدكاظم رشتي شيخي بود و ميان شيخيه و طبقه فقها نهايت منافرت و مباعدت و مشاقه بود . آن عرب در مجمع درس آن جناب حاضر شد و زبان به هرزه درائي و كتره و فحش گشاده بود و خنجري به كمرش بود و پيش مي آمد كه سيد استاد سربه زير افكنده بود و سكوت داشت . يكي از سادات خدام به ناگاه مطلع گرديد آمد و گريبان آن ملعون را گرفته كه سيد استاد فرمود او را كاري مدار و او را تأديب و سياست مكن كه او مجنون است . . . ! » . ( 1 )
در حقيقت اين بابي است از ابواب شيخيه ، كه سيد كاظم رشتي آن را هم در زبان و هم در كتاب دليل المتحيرين خود گشوده بود . چنانچه وقتي كتاب « دليل المتحيرين » را نزد آقا سيد ابراهيم آوردند . آن جناب پس از شنيدن قسمتي از مطالب آن ، فرمود : « اسم اين كتاب چيست ؟ عرض كردند كه به دليل المتحيرين موسوم است . آن بزرگوار تبسم نمود و فرمود : مناسب آن بود كه اين رساله « شتميه » نامند ، زيرا كه مطالب آن همه دشنام و شتم علماي اعلام است . . . ! » . ( 2 )
6 ـ ملا محمدجعفر استرآبادي ( متوفي 1263 هـ . ق . ) : صاحب « ريحانة الأدب » مي نويسد : « حاج ملاجعفر ، از فقها و مجتهدين اماميه قرن سيزدهم هجرت مي باشد كه صاحب تحقيقات دقيقه ، بسيار متقي و محتاط ، در كثرت ورع و احتياطي كه در امور دينيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « قصص العلماء » ، ص7
2 . همان ، ص56
70 |
داشته ضرب المثل بود و گاهي به وسواسش منتسب مي داشتند . او از اكابر تلامذه صاحب رياض به شمار مي رفت . سال ها در كربلاي معلي با عزت و احترام تمام مي زيست . تا موقعي كه آن ارض اقدس از طرف داود پاشا محاصره گرديد . به تهران رفت و تا بيست سال به تدريس و امامت و فتوي و قضاوت اشتغال داشت . . . » « حاجي كرباسي » با اين كه بعد از « حاج سيد محمدباقر حجة الاسلام رشتي » به اجتهاد كسي تصريح نمي نمود ، اجتهاد ملا جعفر را تصديق كرده و احكام او را تنفيذ مي نمود . علاوه بر اين در علوم ادبيه نيز ممتاز و در تقرير و تحرير در نهايت امتياز بوده . . . » . ( 1 )
« شيخ محمدحسن » فرزند ملامحمد جعفر استرآبادي در كتاب « مظاهرالآثار » ( 2 ) پيرامون عقيده ملا محمدجعفر استرآبادي درباره شيخ احمد مي نويسد : « . . . عموم علماي كربلا و نجف هم با تكفير شيخ موافق شدند . در آن روز پدرم در سفر حج بود ، و شيخ كه از ماجراي تكفير خبر شد گفت علماي اين ديار فقيه و اصولي هستند . از علوم معقول و حكمت بيگانه اند . كلماتش را تنها حكيمان مي فهمند ، راضي شد كه پدرم در اين باره هرچه حكم كند قبول كنند .
اندك مدتي از اين داستان گذشت . پدرم از سفر مكه بازگشت . سيد ( منظور سيد محمدمجاهد است ) كسي را نزد پدرم فرستاد و كتاب « شرح زيارات » و چند رساله از مؤلفات شيخ را هم براي مطالعه و اظهار نظر ارسال كرد . پدرم پس از مطالعه و دقت در نوشته ها گفت : عبارت هاي اين كتاب و رساله متشابه و قابل تأويل است . به حكم مقبوله ابن حنظله ، واجب است كه حكم سيد را اطاعت كرد . اما براي استوار شدن حكم و حكومت در مسأله تكفير چاره اي نيست به جز اين كه با شيخ به گفتگو پرداخت . آنگاه ديد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « ريحانة الأدب » ، ج3 ، ص207
2 . نسخه خطي اين كتاب در 8 جلد كه به خط مؤلف در كتابخانه « مجتبي مينوي » مي باشد مورد تحقيق آقاي مدرسي چهاردهي قرار گرفته . و اين مطلب را در كتاب « شيخيگري و بابيگري » ص48 ، چاپ دوم ، انتشارات فروغي 1351 هـ . ش . ذكر كرده اند . كه عيناً نقل مي شود . البته مرحوم صاحب ريحانة الادب ، در شرح حال شيخ محمدحسن استرآبادي ( ج3 ، ص210 ، چاپ دوم ) از جمله تأليفات مشاراليه را « مظاهرالانوار » خوانده اند . در حالي كه : « مظاهرالآثار » در كتاب آقاي مدرسي نوشته شده مؤلف از آنجا كه كتاب مذكور را شخصاً نديده اند ، به ذكر قول آقاي مدرسي اكتفاء مي كند .
71 |
كه شيخ سزاوار تكفير هست يا نه ؟ !
پس از چندي پدرم شيخ را در حمام ملاقات كرد و جوياي احوال يكديگر شدند . شيخ عقايد و آراي خود را بيان كرد . و پدرم وارد بحث و انتقاد گرديد . مردم خبر شده براي تماشاي بحث در حمام گرد آمدند . شيخ مطابق ظاهر نوشته هاي خود به بيان آراء و معتقدات خود پرداخت . همان گونه كه علامه سيد مجاهد و ساير علماي كربلا و نجف از نوشته هاي او فهميده بودند ، آنگاه علامه استرآبادي حكم به تكفير شيخ كرد و هنگامه يي در كربلا و ساير شهرهاي ايران آغاز شد » . ( 1 )
7 ـ مرحوم آقا سيد مهدي طباطبايي ( متوفي 1260 هـ . ق . ) : فرزند « آقا سيدعلي صاحب رياض المسائل » ، و برادر كهتر سيدمجاهد ، از اكابر علماي اواسط قرن سيزدهم هجري و استاد مرحوم « شيخ مرتضي انصاري » است . ( 2 ) و صاحب روضات ضمن شرح حال صاحب هداية المسترشدين و مخالفت هاي برادر بزرگوارش « شيخ محمدحسين صاحب فصول » با شيخيه كه قبلاً يادآور شديم ، اضافه مي كند : « . . . كما كانت هذه شيمة سيدناالمهدي بن الأمير سيد علي الحائري الطباطبائي أيضاً » . ( 3 )
اساس و ماجراي مخالفت آقا سيد مهدي با شيخيه را كه در آن زمان رياست آن با سيدكاظم رشتي بود ، ميرزا محمد تنكابني چنين نوشته است :
« چون خبر تكفير شيخ اشتهار يافت ، و شيخ نيز وفات يافت . در آن زمان آقا سيدمهدي خلف باشرف آقا سيدعلي صاحب رياض از شدت تقوي و جربزه ، فتوا نمي گفت . پس مردم از او درخواست اين نمودند كه شيخ را شهيد ثالث تكفير كرده اكنون تكليف ما با تابعين شيخ چيست ؟ آقا سيد مهدي مجلسي ترتيب داد و « شريف العلماء و حاجي ملا محمدجعفر استرآبادي و حاجي سيدكاظم » را احضار نمود . ايشان با سيدكاظم مناظره نمودند و مواضعي چند از كتاب شيخ را گرفته كه ظاهر اين عباير كفر است . سيد كاظم اذعان نمود كه ظواهر اين عباير كفر است . ليكن شيخ ظواهر اين عباير را اراده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « مظاهرالآثار » ، ج1 ، ص1064
2 . « ريحانة الأدب » ، ج4 ، ص30
3 . « روضات الجنات » ، ج2 ، ص126
72 |
نكرده است بلكه اين كلمات را تأويلي است كه آن تأويل مراد شيخ است . ايشان گفتند كه « ما مأمور تأويل نيستيم » ، مگر در آيات قرآن و كلمات حضرت سبحان و اخبار پيغمبر و آل اطهار و الاهر كافري كه به كلمه كفري تكلم كند لامحاله تأويلي در او راه دارد . پس به سيد كاظم گفتند كه تو بنويس كه ظاهر اين عباير كفر است . سيد كاظم نوشت كه ظاهر اين عباير كفر است و آن را به مهر خود ممهور نمود . پس آقا سيد مهدي اگرچه فتوا نمي گفت ليكن به شهادت اين دو عادل كه شريف العلماء و حاجي ملامحمد جعفر استرآبادي بود حكم به تكفير شيخ و تابعين او نمود . و از آن پس به مسجد رفته و مردم را موعظه نمود كه در اين عصر گرگان چند به لباس ميش درآمده و دين مردم را فاسد و كاسد ساخته اند . و ايشان شيخ احمد احسائي و متابعان او هستند و ايشان كافرند پس تكفير ايشان شيوع يافت » . ( 1 )
« سيد كاظم رشتي » در كتاب : « دليل المتحيرين » اصل ماجرا را به صورت كلي تأييد و از اين حيث اختلافي با گفته صاحب قصص ندارند . ولي در صدد توضيح و شرحي مفصل برآمده كه از آن تبرئه خود و شيخ احمد را مراد داشته است . بعدها مطالب كتاب مذكور ، مورد استفاده مرحوم حاج محمد كريم خان در « هداية الطالبين » ( 2 ) و سركارآقا در كتاب « فهرست » ( 3 ) و شيخ عبدالرضا ابراهيمي در كتاب « پاسخي به كتاب مزدوران استعمار » ( 4 ) قرار گرفته ، با شرح هاي تفصيلي مصمم به رفع شبهات و اين كه مرحوم سيد « تقيه » كرده و آقا سيدمهدي از روي سادگي چنين فتوايي داده ، تكرار مطالب مرحوم سيد را كرده اند !
8 ـ آقا سيد محمد مجاهد صاحب مناهل ( متوفي 1242 هـ . ق . ) : شيخ آقابزرگ طهراني در كتاب « الذريعة » ، ( 5 ) ميرزا محمدباقر خوانساري در « روضات الجنات » ، ( 6 ) حاج سيد شفيع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « قصص العلماء » ، ص44
2 . « هداية الطالبين » ، صص : 108 ـ 111 ـ 139
3 . « فهرست » ، ص192
4 . « پاسخي به كتاب مزدوران استعمار » ، ص5
5 . « الذريعة » ، ج21 ، ص300
6 . « روضات الجنات » ، ج7 ، ص145
73 |
جابلقي در « الروضة البهية » و محمدعلي مدرس در « ريحانة الأدب » ( 1 ) از مرحوم « سيدمحمدمجاهد » به بزرگي چنين ياد كرده اند : « . . . از مشاهير علماي اماميه اواسط قرن سيزدهم هجرت مي باشد كه فقيه اصولي متبحر ، اديب ، ماهر ، عابد ، زاهد بود . از والد معظم خود ( صاحب رياض ) و پدرزن خود مرحوم سيد مهدي بحرالعلوم تكميل مراتب علميه نمود . در حال حيات پدر از كربلا كه مولدش بوده به ايران آمد ، و در اصفهان اقامت گزيده و به تدريس و تأليف مشغول شد . و مرجع استفاده افاضل آن نواحي بود . و كتاب « مفاتيح » را نيز در آن جا تأليف نمود ، تا آنكه خبر وفات والد معظمش رسيد ، بلافاصله عازم عراق شد . و در كاظمين مقيم و مشغول انجام وظايف علميه گرديد . . . » .
« مرحوم محمد حسن » ، فرزند ملا محمدجعفر استرآبادي ، در كتاب « مظاهرالآثار » مي نويسد : « در آن زمان سيد محمد مجاهد مرجع تقليد شيعيان و پيروانشان در عراق و ايران بودند . گروهي از شاگردانش از سخنان و كلمات شيخ به استاد بزرگوار شكايت كردند . و سيد هم حكم به كفر شيخ احمد صادر كرد . عموم علماي كربلا و نجف هم با تكفير شيخ موافق شدند . . . » ( 2 )
« مرحوم ميرزا محمدباقر خوانساري صاحب روضات » ( متوفي 1313 هـ . ق . ) فرزند مرحوم حاج « ميرزا زين العابدين » ، از اكابر علماي اماميه قرن چهاردهم هجري مي باشد . كه فقيه اصولي ، محدث رجالي ، اديب متتبع متبحر ، محقق دقيق النظر بود . در فقه و حديث و تراجم احوال علماي سلف و خلف مزيتي كامل بر ديگران داشت . از تلامذه « سيد محمد شهشهاني » و « سيد محمدباقر حجة الاسلام اصفهاني » و « سيد ابراهيم صاحب ضوابط » و بعضي از اكابر ديگر بوده و از ايشان و از والد خود « حاج ميرزا زين العابدين » و بعضي از اجلاّي ديگر اجازه روايت و اجتهاد داشت . و رياست علمي مذهبي در اصفهان بدو منتهي و حوزه درس او محل استفاده افاضل بوده است . « شريعت اصفهاني » و « سيد ابوتراب خوانساري » و « سيد محمدكاظم يزدي » و جمعي ديگر از اكابر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ريحانة الأدب ، ج3 ، ص401
2 . « مظاهرالآثار » ، ج1 ، ص1064 ، به نقل از كتاب « شيخيگري و بابيگري » ص48
74 |
وقت از تلامذه او بوده اند . ( 1 )
اهم تأليفات ميرزا محمدباقر خوانساري : « روضات الجنات في أحوال العلماء والسادات » مي باشد كه به گفته محمدعلي مدرس : « در موضوع خود بي نظير و ابسط و اجمع و انفع كتب تراجم بوده و از منابع كتاب ريحانة الادب مي باشد » ( 2 ) و چنين است قول « آقا بزرگ تهراني » . و كتاب « الذريعة إلي تصانيف الشيعة » .
از نظرگاه مشايخ و علماي شيخيه ، كتاب « روضات الجنات » يكي از معتبرترين منابع تحقيق در شرح حال و فضائل و كمالات شيخ احمد احسائي است . كه الحق مرحوم صاحب روضات ، حق مطلب را به خوبي اداء فرموده اند . ولي از آنجايي كه چنين كتابي جامع ، در طول حيات مرحوم صاحب روضات ، تصنيف شده است ، دربرگيرنده وقايع و حوادث مهم ديني و فكري جامعه شيعي عراق و ايران نيز مي باشد . بدين لحاظ پس از انتشار كتب و رسائل شيخ احمد ، و بروز مخالفت ها و بررسيهاي دقيق ، و مخاصمات بين شاگردان شيخ و علماي بزرگ عصر ، مرحوم صاحب روضات هنگامي كه زمان مقتضي آن مي شود كه به شرح حال « شيخ رجب بن محمد الحافظ البرسي » مبادرت ورزد . پس از ذكري در چگونگي بهوجود آمدن مشرب هاي باطل ، اوهام و خرافات در مذهب اماميه ، مشرب شيخ رجب برسي را دنباله روي چنين مشرب هايي كه صرفاً عقايدشان مبتني بر تأويل است قلمداد كرده و مي نويسد :
ثمّ أن يكون كلّ من جاء علي إثر هذا المذهب و أشرب في قلوبهم الملائمة لهذا المشرب ، زادفي الطنبور نغمةً و هتك عصمة و رفع وقعاً و أبدع وضعاً و جمع جمعاً و أسمع سمعاً و أراق عاراً و أظهر شنارا ، و ردّ علي فقيه من فقهاء الشيعة ، و هدّسدّاً من سدود الشريعة ، إلي أن انتهت النوبة إلي هذاالرجل فكتب في ذلك كتاباً و فتح أبواباً و كشف نقاباً و خلّف أصحاباً فسمّي أتباعهم المقلّده له في ذلك بالكشفية ، لزعمهم الإطّلاع علي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « روضات الجنات » ، ج2 ، ص105 ، ( شرح حال ، به قلم خودش ) . « تذكرة القبور » ، ص175
2 . « ريحانة الأدب » ، ج3 ، ص366
75 |
الأسارير المخفيّة ، ثّم أتباع أتباعهم الذين آلت معاملة التأويل إليهم في هذا الأواخر و هم في الحقيقة أعمهون بكثير من غلاة زمن الصدوقين في قم الذين كانوا ينسبون الفقهاء الأجلّة إلي التقصير ، بسمة الشيخية و الپشت سريّة ـ من الّلغات الفارسية ـ لنسبتهم إلي الشيخ أحمد ابن زين الدين الإحسايي المتقدم ذكره و ترجمته ، و كان هو يصلّي الجماعة بقومه خلف الحضرة المقدّسة الحسينية في الحائر الشريف بخلاف المنكرين علي طريقته من فقهاء تلك البقعة المباركة فإنّهم كانوا يصلّونها من قبل رأس الإمام ؛ و لهذا يسمّون عند أولئك بالبالاسريّة » . ( 1 )
ولي « سركارآقا » در صفحات 217 ، 229 و 263 كتاب « فهرست » و شيخ عبدالرضا ابراهيمي در صفحه 10 كتاب « پاسخي به كتاب مزدوران استعمار . . . » اين اتهام را مربوط به اتباع شيخ مي دانند ، نه شيخ احمد . در حالي كه اوّلاً : مرحوم صاحب روضات « بسمة الشيخية و الپشت سريه » مي خواند . و « شيخيه » عقايدشيخ احمد را هم دربر مي گيرد ، زيرا يكي از موارد اثبات اين كه شيخيه از اهل غلاة است تبعيت اتباع شيخ احمد به نحوه خواندن نماز شيخ احمد است كه صاحب روضات به آن تصريح مي كند : « و كان هو ( شيخ احمد ) يصلّي الجماعة بقومه خلف الحضرة المقدسة الحسينية في الحائرالشريف » و اين : « بخلاف المنكرين علي طريقته من فقهاء تلك البقعة المباركة » زيرا « فإنّهم كانوا يصلّونها من قبل رأس الإمام ( عليه السلام ) » .
ثانياً : مرحوم صاحب روضات ، رويه شيخ رجب برسي و اتباع او را به خاطر تأويل ، شديداً خلاف اسلام خوانده و شيخيه را به لحاظ تأويل ، اتباع اتباع شيخ رجب تلقي كرده است . و تداوم راه شيخ رجب را صريحاً در شيخيه و پشت سريه مي داند . كه درحقيقت : « آلت معطله تأويل هستند » . و : « هم في الحقيقة أعمهون » .
چنين گفته اي ، به قول مرتضي مدرس چهاردهي ، درحقيقت فتواي مرحوم ميرزا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « روضات الجنات » ، ج3 ، ص342
76 |
محمدباقر خوانساري درباره مرحوم شيخ احمد و شيخيه است كه او را از جرگه ساير شيعيان جدا ساخته ، و در رديف غلات قرار داده است . ( 1 )
بر اين اساس و بدين روال ، تكفيرهايي به حسن نظر ، و در مواردي مخالفت هايي و منازعاتي بهوقوع پيوست ، واكنش اختلافات زبانه كشيد و به هر حال از اين زمينه ها ، اوضاع كيفيتي حاصل نمود كه مسلم ، و در غايت موافق حال شيخيه نبود . و اگر نهايت تعديل را در موارد اختلاف علماي اماميه با شيخ احمد جاري بداريم و با تساهل و تسامح به حوادث زندگاني آن عابد و زاهد بنگريم ، به هرحال و به گفته « شيخ عبدالله نعمه » دو چيز هست كه انسان را وادار به سؤال مي كند : « يكي آن كه آيا ممكن است تمامي فقهاي عراق ( و من اضافه مي كنم غالب علماي ايران ) بر ضد شيخ احمد احسائي بلند شوند و اين كار سبب معقولي نداشته باشد و چگونه ممكن است فقهاي عراق ، بي جهت به همه شهرهاي عراق نامه بنويسند و از احسائي بدگويي كنند ، تا جايي كه ناچار از عراق فرار كند . با وجود اين حتي قسمتي از آنچه را كه به او نسبت داده اند درست نباشد ؟
دوم اين كه گروهي به نام شيخيه از آراي او پيروي مي كردند . و جمله نظرهاي مخصوصي داشته و تا هم اكنون نيز دارند . آيا همين مطلب بر صحت انتساب برخي از عقايد منسوب به او دلالت نمي كند ؟ » ( 2 )
حاج محمدكريم خان ، صريحاً به اين مسأله اعتراف و اذعان دارد كه در اين خصوص علماي شيعه : « جميع ولايات را به مراسلات خود پر كرده بودند » ( 3 ) با اين همه و در چنين موقعيتي بس نامساعد ، نمي دانم كه آيا سيد كاظم رشتي در كتاب : « دليل المتحيرين » ، و « حاج محمدكريم خان » در « هداية الطالبين » در مقام غفلت يا تجاهل است كه گفته ! : « پس جميع شيعه در عصر آن بزرگوار متفق به حقيقت آن بزرگوار بودند و كدام اجماع از اين قوي تر ؟ » ( 4 ) و درنتيجه به گفته سيد كاظم رشتي : « اجتماع علماء و عدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « شيخيگري و بابيگري » ، ص65
2 . « فلاسفه شيعه » ، ص125
3 . « هداية الطالبين » در شرح حال سيد كاظم رشتي
4 . همان ، ص59
77 |
مخالفت ايشان دليل است بر قول رئيس آنها و اجماعي كه كاشف از قول حجت خدا كه مطهّر و مبراست از كل ما لا يحبّه الله غير اين نيست . پس واي بر احوال آن كس كه به اجماع علماي فرقه محقّه مخالفت نمايد و ايشان را از سلوك طريقه حقه مانع آيد » . ( 1 ) و حاج محمدكريم خان ، پا را از اين فراتر نهاده ، به خاطر شيخ احمد ، خط بطلان بر همه اكابر علماي اماميه غيرشيخي كشيده كه : « به حكم علماي سابق ، شيخ برحق بوده است ، و خفيف شمردن حكم ايشان خفيف شمردن حكم خداست . و روبرويشان روبروي خداست . و حد شرك بر او جاري مي شود » ! ( 2 )
اوّلاً : تعجب آور است كه از شيخ احمد تا سيد كاظم و ديگر مشايخ پس از آنان ، كراراً خوانده و شنيده ام كه علماي اماميه ، غالباً فقيه اصولي هستند . و از حكمت و معقول توشه اي برنگرفته اند . نمي دانستم كه بزرگترين فقهاي اصولي قرن سيزدهم و چهاردهم و مراجع مسلم تقليد عالم تشيع ، از مسأله « اجماع » ، كه از ادله اربعه استخراج و استنباط احكام و از مبادي اوّليه علم اصول است ، بي خبر بوده اند . و بدين خاطر و به زعم حاج محمدكريم خان ، مشرك مي باشد و اين قدر رهبران ديني شيخيه توجه نداشته اند كه فتوي حجيت دارد ولي حكم نيست و شهادت به اجتهاد شيخ احمد حكم به حجيت ( فتواي ) ايشان نمي باشد . مگر تمام اكابر علماي وقت و حتي خود شخص شيخ احمد و مرحوم سيد بحرالعلوم ، و شيخ الكبير كاشف الغطاء ، و آقا سيد جواد عاملي ، و . . . فضل و كمال مرحوم صاحب جواهر را امضاء نكردند و اجازه روايت و درايت ندادند ؟ و به همين سان ، مرحوم آقا سيد ابراهيم و ملا محمدجعفر ، و آقا سيد مهدي و صاحب فصول و . . . از حيث درجه اجتهاد و كسب اجازات ، خاصه از مرحوم بحرالعلوم و آقا سيدعلي و شيخ جعفر ، مسلم عصر خود نبودند ؟ چطور مي شود چنين علمايي به زعم شيخيه ، چون مرتكب اشتباه تكفير شيخ احمد شدند ، مورد طعن و اعتراض و رد حضرات شيخيه مي شوند . ولي اعتراض به اشتباهات شيخ احمد ، آن هم از جانب چنان علمايي ، خلاف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « دليل المتحيرين » ، ترجمه فارسي .
2 . « هداية الطالبين » ، ص23
78 |
اجماع علماي اماميه تلقي مي شود ، و حكم مشرك ؟ و اجازات شيخ را سپر بلا مي كنند ؟
ثانياً : توجه به اين مسأله حائز كمال اهميت است كه بررسي دقيق در آثار شيخ ، به خوبي نشان مي دهد كه اهم آثار مورد اختلاف شيخ احمد ، پس از سال 1230 هـ . ق . ، كتابت شده است :
« شرح الزيارة » در دهم ربيع الاول 1230 هـ . ق . ، « شرح مشاعر ملاصدرا » در بيست و هفتم صفر 1234 هـ . ق . ، « عصمت و رجعت » در بيست و يكم ربيع الاول 1231 هـ . ق . ، « شرح عرشيه ملاصدرا » در بيست و هفتم ربيع الاول 1236 هـ . ق . همچنين تاريخ اوّلين واقعه تكفير مرحوم شيخ از جانب ملا محمدتقي برغاني در قزوين ، مربوط به بعد از سال مرگ « شاهزاده محمدعلي ميرزا » ، يعني 1237 هـ . ق . است . و پس از اين سال است كه آثار شيخ در ايران و عراق نشر يافته است . در حالي كه مرحوم آقا سيد علي صاحب رياض در 1231 هـ . ق . ، و مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء در سال 1227 هـ . ق . ، و مرحوم سيد مهدي بحرالعلوم در سال 1212 هـ . ق . ، درگذشته اند .
باتوجه به اين كه نظر آثار مهم ، و واقعه تكفير شيخ ، پس از فوت مشايخ اجازه شيخ بوده است ، به هيچوجه منطقي و اصولي نخواهد بود كه تمجيدهاي مربوط به قبل از نشر كامل آثار و قبل از صدور حكم تكفير ، و اعلام نظريه اكابر علماي وقت را بر سال هايي پس از آن جاري ، و يا آن را مستمسكي براي پرده پوشي بر هر ايرادي به نحوه رفتار و افكار شيخ در هر عصر و اوضاعي نمود .
ثالثاً : شيخ احمد احسايي در رساله « شرح رساله عمليّه ملا محسن فيض كاشاني » كه به خواهش « ميرزا باقر نواب » ، مرقوم فرموده اند ، و در مجموعه « جوامع الكلم » مندرج است ، عقايد مرحوم فيض كاشاني را رد مي كند . و در بعضي از كلماتش مرحوم فيض كاشاني را « المسيءالقاساني » مي خواند و تكفيرش مي كند ، و در رساله « شرح مشاعر ملاصدرا » ( 1 ) كه به خواهش آخوند ملامشهدي شرح كرده ، قول « ملاصدرا » : « بسيط الحقيقة
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « جناب آقا سيد جلال الدين آشتياني درباره شرح كتاب « مشاعر » شيخ احمد احسائي و مدافعات آقاي هانري كربن مستشرق از شرح مذكور و اعتراضات شيخ احمد احسائي به مرحوم آخوند ملاصدرا مي نويسند : « نظر آقاي كربن درباره اختلاف بين شيخ احمد احسائي و ملاصدرا مشكلي ايجاد مي نمايد كه بايد تذكر داده شود » . دانشمند محترم اعتراضات احسائي را بر آخوند ملاصدرا وارد و جواب هاي ملا اسماعيل اصفهاني را از اعتراضات احسائي سست دانسته است ، در صورتي كه تاكنون هيچ يك از اهل فن فلسفه كه با اين موضوع تماس داشته و وارد بوده اند چنين عقيده اي نداشته اند و اتفاق همگاني است كه حرفهاي احسائي در اين باب به كلي از موازين فلسفي خارج است . احسائي به مسائل پيش پاافتاده و اوليه فلسفه و عرفان هم واقف نبوده است تا چه رسد به مسائل عميق و دشوار . آقاي پروفسور هانري كربن در مقدمه فارسي خود بر كتاب مشاعر ( از انتشارات انستيتوي ايران و فرانسه ، قسمت ايران شناسي ) نوشته است : « در بخش فرانسوي به شرح شيخ احمد احسائي كه اثري عميق و ارزنده است توجه بيشتري كرده ايم . متأسفانه غالب مردم بر شرح و قضاوت سطحي ملااسماعيل درباره شيخ احمد احسائي واقف اند ولي از شرح ارزنده شيخ احمد اطلاعي ندارند » .
اين نكته را بايد آقاي كربن متذكر باشند كه شرح شيخ احمد بر مشاعر و عرشيه در زمان حيات و بعد از فوت او مورد نظر اهل فن بوده است . همين شرحي را كه ما چاپ كرده ايم مشتمل است بر جواب از ايرادهاي احسائي بر مطالب مشاعر و ايرادهائي را كه ملا اسماعيل حكيم و فيلسوف و عارف بزرگ زمان خود نوشته است و همچنين شرحي را كه ملا زين العابدين نوري شاگرد آخوند نوري تأليف كرده است حاكي از آن است كه شرح احسائي بر مشاعر در دسترس اهل فن بوده و مورد بحث و دقت قرار گرفته و اعتراضات ملااسماعيل درحقيقت صداي همه اهل فن است . اين نكته هم مسلم است كه كلمات شيخ احمد به وجه من الوجوه قابل قبول نبوده است .
كلمات ملا اسماعيل در رد نوشته احسائي بي شك در استحكام و متانت نظير كلمات خود ملاصدرا است . ملا اسماعيل اصفهاني يكي از مروجين عاليقدر حكمت متعاليه و فلسفه ملاصدرا است . شاگردان زيادي نظير آقاي علي مدرس « حكيم » و حاج ملاهادي سبزواري و آقاي محمدرضاي قمشه اي و آخوند ملا آقاي قزويني تربيت كرده است كه همه از اساتيد بزرگ فلسفه بوده اند .
بايد گفت توجه و غلوّي كه اخيراً از آقاي كربن نسبت به عقايد احسائي مشاهده مي شود نمي تواند شاخص مقام علمي ايشان باشد ، بلكه اين توجه ناشي از شيفتگي و دلباختگي خاصي است كه معظم له به طور عموم نسبت به مباني شرقي ابراز مي دارد و ليكن اين نظريه ارزش علمي ندارد و با موازين درست در نمي آيد ان شاءالله تعالي آقاي كربن با توجه بيشتري كه در خور مقام علمي ايشان است در اين قسم از مسائل تجديد نظر خواهند نمود . با وجود علاقه شديد به آقاي كربن نتوانستيم اين انحراف علمي را از معظم له ناديده بگيريم . همان طور كه مطالب نفيس علمي در كتب شرقي زياد است عقايد خرافي و خارج از موازين علمي و عقلي هم زياد ديده مي شود .
آقاي كربن در قسمت فرانسوي كتاب تصريح كرده است كه احسائي به علت آن كه شيعه متصلب بوده است تابع اخبار و احاديث بوده و از اين جهت هرجا حرف هايي را مخالف با حديث امامان دانسته رد كرده است و آقاي كربن اين نكته را هم بيان نموده است كه ملاصدرا نيز شيعه متعصبي بوده است و استناد به احاديث در نوشته هاي ملاصدرا كم نيست چنانكه در تفسير و شرح اصول كافي و در مطاوي ديگر سخنان او نمودار است . اعتقاد كربن بر آن است كه اگر ملاصدرا و احسائي معاصر مي بودند در بسياري از مسائل با هم متفق مي شدند .
آقاي كربن گمان نموده اند كه گفته هاي احسائي در مقام اشكال بر فلاسفه و عرفا چيز نوظهوري است در حالي كه اين مطلب تازگي ندارد و ملاصدرا و امثال او در عصر خود نيز مواجه با اين حرف ها بوده اند . و در هر عصري احسائي ها وجود دارند . اشكال كار جاي ديگر است . اشتباه آقاي كربن اين جاست كه گمان مي كند هرچه را احسائي مخالف گفته امامان تشخيص داده درست است غافل از اين كه اگر كسي در علوم عقلي قوي و استاد نباشد گفته امامان را در اصول عقايد خوب نمي فهمد علاوه بر اين استدلال به اخبار آحاد يا ظواهر در عقايد صحيح نيست و ادله حجيت اخبار آحاد و همچنين ادله حجيت ظواهر فقط حجيت اخبار و ظواهر را در فروع احكام اثبات مي نمايد نه در اصول عقايد .
رؤساي شيخيه چون آقاي كربن را علاقه مند به طريقه تشيع ديده اند او را در اين وادي انداخته اند و سير در اين وادي ها بي اصل و فرع آقاي كربن را منحرف از فلسفه و غيروارد در عقليات و عرفان در انظار دانشمندان جلوه خواهد داد » . شرح رسالة المشاعر ملاصدرا ، ص29
80 |
ببساطة كل الأشياء » را ابطال فرمود و او را كافر مي داند و . . . . در حالي كه ملاصدرا از تلامذه شيخ بهايي ، ميرداماد و ميرفندرسكي و بعدها مقامش بالاتر از اساتيد خود و مسلّم اهل دين بود .