بخش 6

نقدی از نظرگاه تشیع جانشینی و انشعاب


141


ت : نقدي از نظرگاه تشيع

آنچه مسلم است ، از نظر شيعه از جانب حضرت حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) ، در دو توقيع مبارك به موضوع بابيت و تكليف شيعيان در عصر غيبت كبري اشاره صريح و روشن شده است :

1 ـ توقيع امام ( عليه السلام ) در جواب سؤالات « اسحاق بن يعقوب » كه توسط « محمد بن عثمان عمروي » رحمة الله عليه ، تقديم پيشگاه مبارك شده بود . و اين توقيع در كتاب : « الغيبة » ، « شيخ الطائفه ابوجعفر محمد طوسي » از « ابن قولويه » و « ابوغالب زراري » از كليني ، از « اسحاق بن يعقوب » نقل شده است و « شيخ صدوق » در كتاب : « اكمال الدين » از « ابن عصام » ، از « كليني » روايت كرده است ، و « شيخ طبرسي » در كتاب : « احتجاج » از « كليني » ، و او از اسحاق بن يعقوب روايت كرده است ، كه حضرت ( عليه السلام ) در پاسخ سؤالم از تكليف شيعيان در غيبت كبري چنين مرقوم فرموده بودند .

« و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا . فإنّهم حجّتي عليكم ، و أنا حجة الله عليهم » .


142


( و اما حوادثي كه براي شما پيش مي آيد ، رجوع كنيد به راويان حديث ما ، زيرا آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان مي باشم . )

2 ـ توقيع امام ( عليه السلام ) به چهارمين نائب خود « ابوالحسن علي بن محمد سمري » در آستانه مرگ اوست . كه از « شيخ صدوق » ( 1 ) روايت نمودند كه « حسن ابن احمد » مكتب گفت : در سالي كه ابوالحسن علي بن محمد سمري وفات يافت ، من در بغداد بودم . چند روز پيش از رحلتش بخدمت وي رسيدم . ايشان توقيعي كه از ناحيه مقدسه صادر شده بود براي مردم چنين خواند :

بسم الله الرّحمن الرّحيم يا عليَّ بْن محمّد السمري أعظم الله أجر إخوانك فيك فإنّك ميّت ، ما بينك و بين ستّة أيّام فاجْمَعْ أمرك و لا توص إلي أحد فيقوم مقامك بعد وفاتك ، فقد وقعت الغيبة التامّة ، فلا ظهور إلاّ بعد إذن الله تعالي ذكره ، و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلوب و امتلاء الأرض جوراً ، و سيأتي شيعتي من يدّعي المشاهدة ، ألا فمن ادّعي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذّاب مفتر و لا حول و لا قوة إلاّ بالله العليّ العظيم .

( اي علي بن محمد سمري ! خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند ؛ چرا كه تو تا شش روز ديگر خواهي مرد . پس به كارهاي خود رسيدگي كن و به هيچ كس به عنوان جانشين خود وصيت منما كه غيبت كامل واقع شده است . من آشكار نمي شوم مگر بعد از اجازه پروردگار عالم و اين بعد از گذشت زمان ها و قساوت دل ها و پر شدن زمين از ستم خواهد بودو عن قريب در ميان شيعيان كساني پيدا مي شوند كه ادعا مي كنند مرا ديده اند . آگاه باش كه هر كس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ادعا كند كه مرا ديده است ، دروغگو است و افترا مي بندد . و لا حول و لا قوة إلاّ بالله العليّ العظيم .

حسن بن احمد بن مكتب گويد ، از روي اين توقيع نسخه ها نوشتيم و از نزد وي بيرون آمديم ؛ چون روز ششم شد ، نزد وي باز گشتيم ، ديديم در حال جان دادن است ، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحفه قدسي در علائم ظهور مهدي موعود ( عليه السلام ) ، ص 231 ، « بحار الانوار » ، ج 53 ، ص181


143


او گفتند : جانشين شما كيست ؟ گفت : خدا را امري است كه خود رساننده آن است ، و جان داد .

« مجلسي » در كتاب : « بحار الأنوار » ذيل اين توقيع ، عقيده شيعه اماميه را چنين نگاشته است : « لعلّه محمول علي من يدّعي المشاهدة مع النيابة و إيصال الأخبار من جانبه ( عليه السلام ) إلي الشيعة ، علي مثال السّفراء لئلاّ ينافي الأخبار التي مضت وسيأتي فيمن رآه عليه السلام ـ و الله يعلم » ( 1 ) اينكه مي فرمايد كساني پيدا مي شوند و ادّعا مي كنند مرا ديده اند شايد مقصود از روايت فوق كساني باشند كه ادعا مي كنند حضرت را ديده و از جانب وي نيابت دارند ، و مي خواهند مانند سفراء اخبار آن حضرت را به شيعيان برسانند . تا بدين ترتيب با اخباري كه سابقاً گذشت كه افراد زيادي حضرت را ديده اند ، منافات نداشته باشد ، عنقريب هم در باب كساني كه آن حضرت را در زمان هاي متأخر ديده اند بازخواهد آمدو خداي داند .

و از « شيخ محمد بن محمد نعمان » و « حسين بن عبيداله غضايري » در كتاب « غيبت » شيخ طوسي ، روايت شده است : هنگامي كه وفات ابوالحسن سمري فرا رسيد ، شيعيان نزد وي اجتماع نمودند و من از او پرسيدم : وكيل بعد از شما كيست و چه كسي بايد جانشين شما باشد ؟ او سخني در اين باره اظهار نداشت و گفت : « انّه لم يؤمربأن يوصي إلي أحد بعده في هذا الشأن » ( 2 ) من مأمور نيستم كه كسي را بعد از خود به عنوان نايب امام به مردم معرفي كنم . و « امام صادق ( عليه السلام ) » فرمودند : « يغيب الباب الثاني عشر بغيبة الإمام الثاني عشر » غايب مي شود باب ثاني عشر به غيبت امام دوازدهم . ( 3 )

بدين مبادي و اصول ، در غيبت كبري ، مقام بابيت مسدود ، و رجوع به « علماء » در امر دين مفتوح گرديد .

با اين اعتقاد و با اينكه مشايخ شيخيه ، احاديث مذكور را كراراً مورد تأكيد خاص قرار داده اند و بي آنكه آن احاديث را تأويل و يا تعبير و تفسيري كنند ، يكباره از اصل موضوع بريده و عنوان بابيت مي كنند ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار الانوار ، ج52 ، ص151 ، و ترجمه ي فارسي آن توسط آقاي دواني ، ص929

2 . تحفه قدسي ترجمه « غيبت » ، شيخ طوسي ، ص 310 ، و « بحار الانوار » ج 51 ، ص 360 .

3 . « تكريم الاولياء » ، ص141


144


براي توجه بيشتر و تأييد مطلب مذكور ، نگاه مجددي به مطالب مندرج در آثار شيخيه ـ كه مذكور افتاد ـ مي اندازيم ؛ تا نمونه هائي از اين تضاد را در نظرات شيخيه بشناسانيم .

« سركار آقا ابوالقاسم خان ابراهيمي » تصريح مي كند : « و به علي بن محمد اجازه نفرمودند كه نص بر نايبي نمايد . و امر علي الظاهر راجع به علما و فقهاء شيعه است كه رجوع به ايشان بايد بكنيم » . ( 1 )

« . . . تا به علي بن محمد سمري رسيد كه نايب چهارم آن حضرت بود . توقيع به نام او صادر شد كه تا شش روز ديگر از دنيا مي روي ، وصيت به سوي احدي مكن » ( 2 ) : « و در توقيع ديگر در جواب شيعيان نوشت : « أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا ، و امر راجع به روات اخبار شد » . ( 3 )

و « حاجي محمد كريم خان كرماني » تصريح مي كند :

« من امروز بابي مخصوص ميان « امام » و « خلق » نمي دانم و از دين من نيست . و مدعي را كذاب و مفتري مي دانم . و مرجع در زمان غيبت همين علما هستند و در اخبار نديده ام واحدي از علما روايت نكرده است كه بابي در زمان غيبت خواهد آمد » . ( 4 )

« ادعاي نيابت خاصه در زمان غيبت امام ( عليه السلام ) خلاف طريقه و سيرت شيعه است . ابداً در آثار اهل بيت يافت نشده است كه نايب خاصي در زمان غيبت خواهد آمد . » . ( 5 )

« ابداً » در آثار اهل بيت ديده نشده است كه درزمان غيبت نايب خاصي خواهد آمد » . ( 6 )

تا جائي كه « حاج محمد كريم خان » صريحاً مي نويسد : « ابداً در آثار اهل بيت ديده نشده است كه در زمان غيبت نايب خاصي خواهد آمد » . ( 7 ) پس از اين بيان ، سخن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « فهرست » ، ص110

2 . همان ، ص117

3 . همان .

4 . « رساله سي فصل » ، ص37

5 . « تير شهاب در راندن باب خسران مآب » ، ص 195 .

6 . همان ، ص95

7 . همان .


145


« سركار آقا » را چگونه بايد فهميد كه مي نويسد : « خلاصه مطلب ايشان ( مشايخ و علماي شيخيه ) اثبات وجود چنين كسي در هر زمان فرموده اند . و براي حضرت امام زمان عجل الله فرجه الشريف توجه يك همچو نوكر مقربي كه تمام امر و اراده و قدرت خود را در جميع آنچه كه خداوند محول به او فرموده ، به وسيله آن نوكر اجراء مي فرمايند » . ( 1 )

ولي « حاج محمد كريم خان كرماني » در رد ادعاي بابيت علي محمد باب مي نويسد : « اگر جاهلي بگويد كه اين نايب خاص است و اين را امام به جهاد فرستاده اند ، اولا كه نايب خاص نص خاص مي خواهد . . . اما طريق بخصوص براي اينكه اين مرد نايب است كه در زمان غيبت ممكن نيست ؛ به جهت اينكه هيچ كس به خدمت امام نمي رسد » . ( 2 )

و در عين حال مشايخ مي نويسند و تأكيد مي كنند : « ابواب و نواب تشريف دارند » ( 3 ) « امام بي نايب نمي شود . و خانه بدون باب معني ندارد » ( 4 ) « محال است زمين از وجود آنها ( ابواب و نواب ) خالي شود » ( 5 ) « بلي اگر عللي صاحب علم و عمل و كمال و صاحب تصرف در ملك باشد و همان صفاتي كه براي نايت خاص امام فرموده اند يك وقتي در كسي ديديم و ادعا هم كرد و شكي بر ما باقي نماند البته از او قبول مي كنيم و چرا نبايد قبول كنيم » . ( 6 ) و « حاج عبد الرضا ابراهيمي » تصريح مي كند :

« اين بود آنچه كه در اين اوراق از حالات نواب خاصه امام ( عليه السلام ) كه معروف و مشهور بودند ، خواستم براي مزيد بصيرت شما بنويسم و هميشه امثال اين بزرگواران تا ظهور حضرت قائم عجل الله فرجه در ميانه خلق هستند » . ( 7 )

ولي علي رغم نظريه مؤلف اين كتاب ، شيخيّه و حاج محمد كريم خان ، اين دو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « فهرست » ، ص128

2 . « تير شهاب در راندن باب خسران مآب » ، ص196

3 . « فهرست » ، ص117

4 . همان .

5 . همان ، ص138

6 . همان ، ص138

7 . « تكريم الأولياء » ص 139 .


146


عقيده را متناقض يا متضاد يكديگر نمي دانند .

و اگر چه در اين خصوص اشاره صريحي نكرده اند ، ولي از بررسي دقيق در آثار آنان چنين برمي آيد كه حلقه هاي متصل كننده اي بين دو عقيده مذكور ، در نظر آنان خطور كرده است كه مي بايست جهت دستيابي با تحليلي نهائي از تداوم بابيت در عصر غيبت كبري ، آنها را مورد تحقيق قرار بدهيم :

1 ـ اشاره و استناد به رواياتي است كه در آن وجود ابواب امام را در همه زمان ها از ابتداء تا ظهور حضرت مهدي ( عليه السلام ) تصريح مي كنند مانند : « و لابد من باب مع كل امام في كل عهد و زمان من عهد آدم الي ظهور المهدي » . در هر روزگار و زمان از خلقت آدم تا ظهور مهدي با هر يك از امامان بابي ضروري است . و حديث : « لكلّ زمان سلمان » براي هر زماني سلماني است .

اگر در اين احاديث ، مراد از كلمه « باب » و « سلمان » را به معناي بابي در نظر آوريم كه ابواب اربعه بودند ، البته با توقيع امام به نائب چهارم متضاد خواهد بود . و در اين تناقض ملزم به پذيرش يك جانب از آن هستيم . و اگر بخواهيم يك تلفيق اصولي به وجود آوريم ، بايد منظور از سلمان و يا باب در احاديث مذكور ، علماي واقعي و راويان حديث در نظر آيد . كه از يك سوي رابطه خلق و احكام هستند و از سوي ديگر واسطه فيض . چنانچه در حديث منقول از امام حسن عسكري ( عليه السلام ) است كه پدر بزرگوارش فرمود :

« لو لا من يبقي بعد غيبة قائمنا ( عليه السلام ) من العلماء الدّاعين إليه ، و الدّالّين عليه ، و الذابّين عن دينه بحجح الله و المنقذين لضعفاء عباد الله من شباك إبليس ومردته ، ومن فخاخ النواصب ، لما بقي أحد إلاّ ارتدّ عن دين الله ولكنّهم الّذين يمسكّون أزمّة قلوب لضعفاء الشيعة كما يمسك صاحب السفينة سكّانها ، أولئك هم الأفضلون عند الله عزّوجلّ » . ( 1 )

و در اين حديث اشاره صريح به علما است و در حقيقت به علمايي است كه از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار ج2 ، ص6 ، ح12 ، باب8


147


حيث مراتب كمال ، در مقام فيض و نشر معارف دين به عقل و به روح هستند ، نه به معني ابوابي كه مستقيماً به حضور امام شرفياب مي شوند و فرمايش امام را مستقيماً به مردم مي رسانند و در اين مورد هيچ اختلافي بين علماي شيعه نيست .

2 ـ در منابع مهم شيخيه ، كلمه « كاملين » ، « نقباء » و « نجباء » مرادف ابواب و نواب آمده است و احاديثي كه اشاره صريح به رجوع مردم به جهت اكتساب حقايق عاليه دين ، به بزرگان تقوي و علم دين شده است ، مستمسكي براي اثبات مقام بابيت و نائبي آنان شده است . از آن جمله :

« يا جابر أوَ تدري ما المعرفة المعرفة إثبات التوحيد اوّلا ، ثمّ معرفة الإيمان ثانياً ، ثم معرفة الأبواب ثالثاً ، ثم معرفة إلامام رابعاً ، ثم معرفة الأركان خامساً ، ثم معرفة النقباء سادساً ، ثم معرفة النجباء سابعاً . »

نقباء در نظر شيخيه كساني هستند كه : « بعد از قطع اين اسفار ( اسفار چهارگانه و مشاهده اين ديار خلقيت خود را فاني نمايد و هستي خود را نيست كند ، و از مقام فؤاد بگذرد ، و در جميع مراتب اسم خدا شود . ( 1 ) ولي نجيب كسي است كه سفرهاي چهارگانه را نموده باشد . پس از مقام خلق به سوي حق سفر كرده باشد و مزاج او معتدل شده باشد . و طريقه او درست شده باشد و از اضداد اين دنيا جدا باشد و از زمين ها مهاجرت كرده باشد و به آسمانها شارك شده باشد . . . » . ( 2 ) بدين خاطر نجبا در مراتب پائين تري از نقبا قرار دارند . و نقبا و نجبا ، در اصطلاح شيخيه « كاملين » هستند و « لفظ ناطق درباه بعضي شيعيان هم يعني كمّلين و بزرگان ايشان مانند حضرت سلمان رضوان الله عليه يا امّتان آن بزرگان هم كه آئينه سرتا پا نماي امام ( عليه السلام ) هستند و مبلغ و مؤدي از جانب او و باب امام ( عليه السلام ) هستند ، اطلاق مي شود » . ( 3 )

بنابراين شخص اول اين كاملين : « باب اعظم امام ( عليه السلام ) است . او ناطق حقيقي شيعياني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « رجوم الشياطين » ، ترجمه : ابوالقاسم خان ابراهيمي ، ص 94

2 . همان ، ص83

3 . « فهرست » ، ص124


148


است كه دون درجه اويند ، زيرا بلاواسطه از امام ( عليه السلام ) مي گيرد ، و به ديگران مي رساند » . ( 1 )

در اين مرتبه از تحليل موضوع مورد نظر ، بايد اذعان داشت كه از نظر عقيده ديني شيعيان ، اسلام ، در هر زمان و عصري ، افرادي كه صاحب درجات عاليه سير و سلوك بوده و به مقام والاي ايمان نائل شده اند ، امري واضح و روشن مي باشد ، و به هيچ وجه من الوجوه يك مبحث يا توجهي جديد بشمار نمي رود و شيخيه و كتاب هاي مشايخ آنان ، بيش از يك ذره در برابر امواج خروشان از هزاران كتب و رساله و حكايت ها نمي باشد .

ولي نكته قابل تأمل و مميز عقيده اماميه در عرض سيزده قرن پس از هجرت محمدي ، با شيخيه در يك امر بيشتر نيست . و آن نقبا و نجبا ( چه آشكار و چه پنهان ) ابواب امام زمان در عصر غيبت كبري نيستند ، زيرا بنا به نص ، اين باب در عصر غيبت مسدود شده است . و اكابر علماي اماميه از كليني تا مقدس اردبيلي ، و از مجلسي تا اكابر علماي قرن حاضر ، با ايمان و اعتقاد به ارتقاء مؤمنان تا مقام نجبائي و نقبايي ( البته كم و بيش با اختلاف نظر در تفسير چنين مقاماتي ) ، و حتي ملاصدرا كه خود روشنگر مراتب اسفار است ، ارتقاي مقام معنوي حتي تا تشرّف به حضور امام را به عنوان بابيت ، به معناي مورد نظر بادرايت در روايات ، قلمداد نكرده و نمي كنند . و با تصديق و تأييد چنين درجاتي از مقامات معنوي را نه مؤلفان كتب اربعه شيعه و تدوين كنندگان فقه و مباحث اصول عقيده و نه محدثان و اهل عرفان و متكلمين شيعه . آن را دين خوانده اند و مسلم چنين ادعائي آنهم با تعبيرها و تفسيرهاي متناقض ، نمي تواند مستند به منابع عقايد شيعه تلقي شود . تعمق در احوالات كساني كه در غيبت كبري مشرف به حضور امام شده اند و مجلسي در بحار الأنوار به آن تصريح فرموده اند ( 2 ) مبين اين است كه آنان با وجود دستيابي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فهرست ، ص 125 ـ حاج محمد كريم خان تصريح مي كند كه : « اين زمان ، زمان اظهار امر نجابت و نقابت نيست » ـ مراجعه شود به رساله : « تير شهاب در ردّ باب » مندرج در كتاب : « مجمع الرسائل فارسي » ، ص 230 ـ همچنين براي بررسي بيشتر پيرامون نقبا و نجبا ، از ديدگاه شيخيه بررسي شود : كتاب « رساله سي فصل » ، ص 102 و رساله : « ازهاق الباطل في ردّ بابيه » و : « رساله اي در جواب سؤالات آقاي مهندس موسي ژام » مندرج در كتاب : « دو رساله » ، ص 16

2 . « بحار الانوار » ، ج 53 ، صص200 ـ 336


149


به مقام والاي ايمان و تشرّف به حضور امام ، نه از بابيت امام در عصر غيبت دم زده اند و نه از اينكه معرفت نوعي چنين افرادي از اصول دين است . حال چگونه شيخ احمد ، و يا سيد كاظم رشتي ، و ديگر مشايخ كه حتي ادعاي نجبائي نكرده اند و به اعتراف تمام آثار شيخيه به مقامات پائين تر از آن نائل نشده اند ، چگونه كاشف اين معاني گشته اند ؟ !

3 ـ در مورد دوستي دوستان ، و دشمني دشمنان ، كه در اصطلاح مذهب اماميه به « تولّي و تبرّي » ناميده شده است ، مسلماً يكي از موارد مهم ايمان به امامت و ولايت است كه نه تنها با بابيت امام تفاوت اساسي دارد ، بلكه از فروع امامت بوده و از مذهب ما نيست كه آن را از اصول دين بشماريم و معاد را از فروع نبوت . ( 1 )

4 ـ در اين خصوص كه مسدود شدن نايب منصوص ، دليل آن نمي شود كه مقام نيابت و بابيت مسدود باشد ، بايد به اطلاع رسانيد كه البته در توقيع هاي مباركه ، مسدود شدن بابيت و رجوع به علما و راويان حديث ، بطور اعم ذكر شده است ، كه هم منصوص را در بر مي گيرد و هم غير منصوص را و شيخ صدوق در « اعتقادات » فرموده اند كه اين ضروري دين اماميه است . ( 2 )

آنچه مسلم است شيخ احمد احسائي ، در سير و سلوك بوده مردي متقي متشرع ، سرشار از ذوق و استعداد ، صاحب مقامات معنوي ، و مؤلف اين كتاب هيچ جاي شكي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اينكه از نظرگاه شيخيه معاد جسماني از فروع نبوت است : « رساله فلسفيه » ، ص187 ، و . . . لازم به ياد آوري است كه كتاب : « فلسفيّة » به قلم سركار آقا در جواب سؤالات جناب آقاي فلسفي واعظ ، طبع و نشر شده است . آقاي فلسفي 25 سؤال در مورد فرقه شيخيه عنوان كرده بودند كه در صورت تطبيق جواب ها ، با عقايد حقه اثني عشري و تصديق حضرت آية الله بروجردي ، از طرف شيخيه موافقت شود كه ديگر شيخيه خوانده نشوند . و اين سخن كه موهم جدائي و بوي خلاف و اختلاف مي دهد از ميان فرقه ناجيه اثني عشريه برداشته شود . ( تاريخ نامه 27/11/1328 ) . سركارآقا پاسخ ها را مرقوم كرد كه بعدها ( در سال 1350 ) همراه با سؤالات از طرف مدرسه ابراهيميه چاپ و منتشر شد . مؤلف اين كتاب ديدار با جناب آقاي فلسفي موضوع را مورد مذاكره قرار دادم ايشان به دو نكته اشاره فرمودند : 1 ـ قرار نبود كه پاسخ و نامه مرا چاپ كنند و اين كار برخلاف مذاكره از طرف شيخيه صورت پذيرفت . 2 ـ مرحوم آية الله بروجردي پس از آنكه حضورشان شرفياب شدم و پاسخ را به عرضشان رساندم . فرمودند : « پاسخ ها سست است و نمي توان در مورد رفع اختلاف نظر داد » .

2 . ترجمه : « العقائد » ، شيخ صدوق .


150


ندارد كه شيخ از زاهدان و عالمان تشيع است اما آيا توانسته است ، حفظ اسرار سلوك و رموز فيض را تا آنجائي بنمايد كه به تصديق ضمني سالكان متشرع ، اعتدال در شناخت و كشف را از كف ننهد وداعيه بيش از مراتب سيرش نداشته باشد ، مسلماً از ظواهر امر چنين برمي آيد كه نه و تفصيل چنين مطلبي در اين مقام و مكان نيست . خدايش رحمت كند .

5 ـ و اما در مورد داعيه بابيت و معصوميت شيخ ، كه اگر چه مشايخ شيخيه صريحاً چنين ادعائي را تكذيب مي كنند ، و چنانچه گذشت براي او ، حتي مقام نجبائي را اثبات نمي كنند ، امانكاتي موردنظر مؤلف اين كتاب قرار گرفته كه به ذكر آن خود را ملزم مي دانم :

اولا : سيد كاظم رشتي در كتاب « دليل المتحيرين » درباره مقام شيخ ، تصريح مي كند : « وحيد عصر و يگانه دهر بود ، اخذ كرده علوم را از معدنش ، و برداشته است از سرچشمه اش ، كه از ائمه طاهرين است و اين علوم در خواب هاي صادق و نوم هاي صالح از ائمه ( عليهم السلام ) به شيخ مي رسيد . . . پس اوّلا جناب امام حسن ( عليه السلام ) را در خواب ديد و از طرف حضرت مؤيد و توجه شده فيوضات كامله شامل حالشان گشت » . ( 1 )

مشايخ شيخيه در اين خصوص ، پيرامون علم شيخ ( 2 ) قلم فرسائي ها كرده اند . و شيخ ، خود در : « رساله رشتيه » ( 3 ) ضمن شرح صفات ابواب امام زمان ، يا به تعبير او : قريه ظاهره ، تلويحاً و در پرده ، خود را صاحب منصب چنين مقامي خوانده ، و سيد كاظم در رساله : « شرح آية الكرسي » ( 4 ) شيخ را « قريه ظاهره » به شمار آورده است . و از اين جا است كه مي يابيم ، اعتراضات علماي اماميه سر منشأ جدي بخود گرفته ، و پس از چنين اعتراضاتي است كه شيخ و سيد ، و بعدها مشايخ شيخيه ، در صدد پاسخ و رفع اتهام ، به طرح روپوشي بر آمده اند . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترجمه العقائد ، رساله « شيخ عبد الله » ، و قصص العلماء ، ص 37

2 . مراجعه كنيد به « رساله در جواب مسائل » ، حاج محمد خان كرماني ، مندرج در « مجمع الرسائل فارسي » ، ص241

3 . جوامع الكلم ، در جواب ملا علي رشتي .

4 . رساله در تفسير آيه مباركه آية الكرسي ، « تاله ما في السموات و ما في الارض » .

5 . به عقيده حقير ، قسمت اعظم كتب مشايخ شيخيه ، پس از شيخ احمد احسائي ، پاسخ به ايرادات ، و تعبير جملات ، و تفسير نكات مورد ايراد اهل علم مي باشد و اين رويه ، صورت مورثي بالنسبه به شيخ ما قبل خود ، مداوم و مستمر است . و از اين لحاظ بيشترين رساله ها و كتب طائفه شيخيه به صورت تكرار مكررات ، و سعي در تصحيح اشتباهات گذشته در آمده است ، كه اگر از جمع آنها جدا شود ، تأليفات مشايخ شيخيه به يك دهم از آنچه هست اختصاص مي يابد .


151


مؤلف اين كتاب ، اگر چه به دلائل وتعبيرها ، بي اطمينان نيست ، ولي ملاحظه يك شيوه مستمر ومداوم درطايفه شيخيه ، تاحدودي اعتقادش رادرموردرفع انتقادات سست مي كند .

از ملاحظه بيش از 400 كتاب مستند شيخيه ، ملاحظه كردم ، مشايخ شيخيه از پذيرفتن كوچكترين تا بزرگترين ايراد و انتقادي كه به رويه و يا عقائد شيخ احمد شده است ، ابا كرده اند و كاملا در نپذيرفتن هر نوعي از آن اصرار و تعصب خاصي ابراز مي دارند و به هيچ وجه به نكته اي برنخورده ام كه تأييد كنند ، يك انسان ممكن است خطا كند و خطاي شيخ فلان و بهمان بوده است ، به هيچ وجه . چنين شيوه و موضعي مستمر و مستحكم ( اگر چه بظاهر بگويند : ما مدعي نيستيم شيخ مرحوم مقام بابيت و يا نقبائي را داشته اند ) مستقيماً مبين اين واقعيت است كه در پس انديشه و باورهاي مشايخ و طائفه شيخيه ، اين اصل ، اصلي مسلم و اجتناب ناپذير ايمان شيخي است كه شيخ هيچ خطائي نكرده ، و هر چه گفته است : « از معدن علم ائمه » و خطاي او ، خطاي ائمه ، و خطاي خداست . ( چنانچه شواهدي را در بررسي نظريه اجماع علما به حجيت شيخ يادآوري كرديم ) . وآيا چنين باوري ، معرف اعتقاد به نوعي معصوميت ، و به هر حال بابيت نيست ؟ !

ثانياً : در اين خصوص كه سيد مي نويسد كه : « اين علوم در خواب هاي صادق و نوم هاي صالح از ائمه هدي ( عليهم السلام ) به شيخ مي رسيد » ، يك نكته بس ظريف وجود دارد كه مي بايست به آن توجه اساسي نمود .

با توجه به پژوهشهاي مؤلف نسبت به « خواب هاي الهامي » ، كه آن را ناشي از تفضل الهي و مواهب رباني مي دانند ، از لحاظ « علم اصول » و علماي اصولي ، قول يا فعل يا تقرير معصوم در خواب ، نظر به اصل و عدم حجيت ظن مطلق ، حجت نيست ، و قولي از اهل اسلام كه حاكي از حجيت فعل و تقرير معصوم در خواب باشد ، وقوف حاصل نشده است و اين از اصول مسلم علماي اماميه اصولي است و ضروريات اصول است و


152


شيخيه حاج محمد كريم خاني ، به استناد رويه اصولي شيخ و سيد ، و بر خلاف بعضي از تصورات ، و حتي رديه نويسان ، مبني بر اخباري دانستن طائفه شيخيه ، كاملا اصولي مشرب مي باشند ، تا آنجا كه حاج محمد كريم خان كرماني ، صريحاً اذعان و اعتراف مي كند كه : « كتب علما و استدلالشان و احاديث و قرآن فهميده نمي شود ، مگر به علم اصول و اگر در بعضي مسائل ما با بعض ايشان مخالفت داشته ايم ، با بعضي ديگر موافقت داريم ، و خود علماي اصوليين كثّر الله امثالهم هم با يكديگر در مسائل اصول اختلاف دارند . حتي آنكه مسئله جزئي پيدا نمي شود كه محل اختلاف نباشد و جميعاً در جميع مسائل اختلاف دارند . مگر بعضي ضروريات كه اختلاف نمي شود . . . و خود سيد مرحوم و شيخ مرحوم و حقير سراپا تقصير اصولي هستيم نه اخباري » . ( 1 )

« واگر چنانچه نظريه بعضي از محققان را در مورد اخباري بودن شيخيه پذيرا شويم ، و چنانچه مشايخ ما اعلي الله مقامهم بيشتر ساعي شده اند و اعتقادمان اين است كه بايد در جزئي و كلي پيروي ايشان كرد ، و از خود مصلحت بيني ننمود . . . » ( 2 ) بنابراين ، اين كوشش مرحوم شيخ احمد كه به تصريح حاج محمد خان كرماني : « جميع مسائل عقليه را از ادله نقليه استنباط نمود » ( 3 ) ، چگونه تعبير ، و متأسفانه بايد بگويم : « دوباره سازي » مي شود !

ث : جانشيني و انشعاب

حاج محمد كريم خان كرماني تأييد مي كند كه : « بعد از فوت سيد جليل بناي تخمين قوتي گرفت ، و جزم بر امر سيد كردند . و از پي وحي ايشان بر آمدند و هر كس را محل مظنّه مي بيند طلب علامت و كرامت مي كند . . . » . ( 4 )

در حقيقت سيد كاظم رشتي مسئله بابيت و ظهور امام را به نحوي به تلامذه خود آموزش داده بود كه تمامي آنان در انتظار ظهور قريب الوقوع امام ( عليه السلام ) به سر مي بردند و از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رساله سي فصل .

2 . « فهرست » ، ص39

3 . « هداية المسترشد » ، حاج محمد خان كرماني ، ص5

4 . رساله : « تير شهاب در راندن باب خسران مآب » ، حاج محمد كريم خان كرماني ، ص 231 ، مندرج در كتاب « مجمع الرسائل فارسي » .


153


اين لحاظ ، خود را از زمره ياران حقيقي او به شمار آورده ، براي دستيابي به مقام نيابت و بابيت و در جستجوي شيعه كامل و تعيين ركن رابع ، عبادت كرده و دست به رياضت مي زدند و هر يك ديگري را سوگند مي داد كه اگز وسيله تشرف به حضور امام را و يا احياناً از علائم ظهور امام آگاهي يافتند ، ما را بي خبر نگذاريد ، در چنين لحظات خاصي كه تلامذه سيدكاظم در آن طي طريق مي كردند ، حاج محمد كريم خان ( شاگرد سيد كاظم ) بنا به مدارك و دلائلي ، خود را جانشين مرحوم سيد كاظم ، كه در نهاد آن داعيه ركن رابع و شيعه كامل بود ، اعلام كرد . و مرحوم ميرزا شفيع تبريزي ، فرقه شيخيه ديگري بپا كرد و مدعي جانشني سيدكاظم شد . ودر برابر فرقه شيخيه حاج محمدكريم خان موضع گرفت . ( 1 )

سيدعلي محمد شيرازي ، شاگرد ديگر سيد كاظم رشتي ، ادعاي مقام بابيت امام زمان را نمود ، و شاگردان ديگري به نام ميرزا طاهر ، شيخ مهدي قزويني ، سيد ولي الله ، ميرزا همداني . . . هر يك مقام بابيت و نائبي امام را مدعي شدند . و سر سلسله فرقه اي جديد گرديدند ، تا آنجا كه از ميان شاگردان سيد كاظم 38 نفر مدعي و بدعت گذار برخاستند .

از اين افراد ، دو نفر يعني سيد علي محمد شيرازي ، و حاج محمد كريم خان ، اولي به عنوان باب و بابيه و دومي به عنوان شيخ و شيخيه از موقعيت خاصي برخوردار شدند و غالب شاگردان سيد كاظم يا مريد اين و يا هواخواه آن گرديدند . و عليه هم و جامعه شيعه اماميه ، حرف ها ، كتاب ها ، ماجراها بوجود آوردند . ( 2 ) به گفته ميرزا محمد تنكابني ، : « چه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . البته شيخ عبد الرضا ابراهيمي در پاسخ اين سؤال كه : « مهمترين اختلاف بين دو فرقه شيخيه ميرزا شفيع تبريزي و حاج محمد كريم خان را شرح دهيد » مي نويسند : « اختلاف قابل ذكري نشنيده ام جز اينكه آن جماعت بعد از مرحوم مبرور حاج سيد كاظم رشتي اعلي الله مقامه تقليد مرحوم حاج ميرزا شفيع رحمة الله عليه را نموده اند و اين جماعت تقليد مرحوم آقاي حاج محمد كريم خان اعلي الله مقامه و علماي آن جماعت در علوم مختلفه تحقيقات خاصي ندارند . و چيزي ننوشته اند ، ولي مرحوم آقاي حاج محمد كريم خان اعلي الله مقامه علوم وفرمايشات شيخ مرحوم و سيد مرحوم اعلي الله مقامهما را بسط و تفصيل وشرح داده اند . » ـ « نودمسأله » در جواب سؤالات آقاي علي اصغرطاهرنيا ، نوشته شيخ عبدالرضا ابراهيمي .

2 . حاج محمد كريم خان كرماني بر عليه باب ( ميرزا علي محمد شيرازي ) كتبي نگاشت : « رساله تير شهاب در راندن باب خسران مآب » حاج محمد كريم خان ، مندرج در كتاب « مجمع الرسائل فارسي » ص 162 ؛ « رساله رد باب مرتاب » مندرج در كتاب تزييل ، و كتاب : « ازهاق الباطل » ، همچنين حاج زين العابدين كرماني كتابي به نام « رساله صاعقه در رد باب مرتاب » : نگاشت .


154


بسيار تنازع و تشاجر فيما بين تابعين او و تابعين فقهاء پديدار شد . و در ميان شاگردان سيد كاظم خليفه او حاجي محمد كريم خان قاجار شد ، و چه بسيار قتل و نهب و سب به واسطه او در ولايت كرمان اتفاق افتاد . و يكي از تلامذه او مير علي محمد شيرازي . . . و براي او آنقدر كشتار و قتل و نهب و سبّ و خرابي بلدان اتفاق افتاد . كه به وصف راست نمي آيد . . . » . ( 1 )

آري و بدين سان تعليمات شيخ احمد و سيد كاظم ، مدعيان جديدي را در محيط مذهبي ايران و عراق ، محيطي آلوده به سياست ها و تسلط بيگانگان بر حكومت هاي محلي ، و رجال دولتي ، و در حالي كه در آن برهه تاريخي نفوذ احساسات شيعي ، تنها بازمانده قدرت مردمي به شمار مي آمد ، بوجود آوردند . و از اين طريق مورد حمايت و پشتيباني بيگانگان قرار گرفت تا براي تشتت در افكار و در هم كوبيدن آخرين سنگر وطن و پناهگاه تحمل مبارزه با بيگانگان ، بكار آيد .

البته مؤلف اين كتاب معتقد است كه ميرزا شفيع و فرزندانشان خاصه « ثقة الاسلام شهيد » ، بقدري در رفع هر نوع اختلاف بين شيخيه و ديگر فقها و علما با متانت و تأمل و آزادمنشي رفتار كردند ، كه عاقبت الامر در اثر چنين مساعدت هائي ، اختلافات برداشته شد و همه هم صف در برابر بيگانه و اهل استبداد جهاد كردند و اهل خود را به اخذ موازين شرعي از مراجع تقليد تشويق مي كردند و هيچ سعي و كوششي براي متمركز ساختن نيروهاي خود اعمال نكردند . ( 2 ) و صريحاً و صرفاً خود را مانند شيخيه حاج محمد كريم خاني در اصول و فروع دين ، « فرقه ناجيه » نخواندند ! . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب : « قصص العلماء » ، تنكابني ، ص 52

2 . مراجعه شود به كتاب : « زندگينامه شهيد نيكنام ثقة الاسلام تبريزي » ، كتاب : « رجال آذربايجان » ، كتاب : « رهبران مشروطه » ، ص273 ، و كتاب : « هجده ساله آذربايجان » .

3 . اينكه شيخيه حاج محمد كريم خاني شيخيه را تنها فرقه ناجيه مي دانند ، مراجعه شود به كتاب : « نود مسأله » درجواب سؤالات آقاي علي اصغرطاهرنيا » از شيخ عبدالرضاابراهيمي ، درپاسخ سؤال17 ، ص53 ، ايضاً در جواب مسأله » در پاسخ سؤال 21 ، صفحه 63 و كتاب : « رساله سي فصل ، در جواب ايرادات بعض موردين بر سلسله جليله شيخيه » ، حاج محمد كريم خان كرماني ، ص 63 ، فصل دهم ، و كتاب : « رساله اي در جواب يكي از رفقاي نائين ، در رد ايرادات » ، مشتمل بر پنج رساله مجمع الرسائل فارسي ، ص 13



| شناسه مطلب: 73890