بخش 7

فصل دوم : بابیه ، زمینه مهدویه اتکاء به شیخیه دعوی بابیت انکار بابیت


155


فصل دوم : بابيت ، زمينه مهدويت

الف : اتكاء به شيخيه

« حاج ميرزا جاني كاشاني » ( 1 ) ، در كتاب : « نقطة الكاف » ( 2 ) نقطه نظر بابيه را در مورد « شيخ احمد » و « سيد كاظم » تحت عنوان : « مأموريت شيخ احمد احسائي ، از قبل حجت براي تمهيد طريق » ، به تفصيل مورد بحث قرار داده است . كه لازم است در مطلع بحث خود پيرامون بابيت و قائميت ، اهم آن را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حاجي ميرزا جاني كاشاني از مريدان علي محمد شيرازي بود . وي وقتي كه در سال 1263 هـ . ق ، علي محمد شيرازي را به دستور حاجي ميرزا آقاسي ، از اصفهان به ماكو مي بردند ، در وقت عبور از كاشان ، حاجي ميرزا جاني و برادرش حاجي ميرزا اسمعيل ذبيح ، با پرداخت مبلغ گزافي رشوه ، علي محمد شيرازي را به منزل خود برده ، او را با همراهانش دوشبانه روز ضيافت شاياني نمودند .

در شورش مازندران و محاصره قلعه شيخ طبرسي در سال 1264 ، حاجي ميرزا جاني به همراهي حسينعلي ، ميرزا و صبح ازل و چند تن ديگر از مريدان بابيه ، به مازندران رفته جهد كردند كه خود را به اصحاب قلعه ملحق سازند . ولي موفق نشده ، در آمل محبوس گرديدند ، پس از استخلاص از حبس ، به عنوان يكي از مخلصين درجه اول بابيه ، در ماجراهاي بابيه ، نقشي اساسي ايفاء نمود . تا آنكه پس از ماجراي ترور ناصر الدين شاه ، و دستگيري عده اي از بابيان ، كه از جمله آنان ميرزا جاني كاشاني بود ، در سال 1268 ، به بدترين صورت ممكن اعدام گرديد . مراجعه كنيد به كتاب : « نقطة الكاف » مقدمه : ادوارد براون ، صفحات 52 ـ 53 ( نب ـ نج ) . همچنين : « روضة الصفا » ، ج 10 ، ص544 به بعد ، و « ناسخ التواريخ سلاطين قاجار » ، ج4 ، ص30

2 . پيرامون كتاب نقطة الكاف ميرزا جاني كاشاني ، مراجعه شود به فصل چهارم من يظهره الله قسمت پ « محو مأخذ ، جعل مدارك » .


156


نظر آوريم .

ميرزا جاني ، تصريح مي كند كه :

1 ـ « همين كه نهصد و پنجاه سال از اول غيبت صغري گذشته آن سلطان فضال مرحوم شيخ احمد زين الدين الاحسائي را از ميان شيعيان خود برگزيده و ديده دل آن صفوه اخيار را به نور معارف و فضائل خويش و آبا و اجداد طاهرين خود سلام الله عليهم اجمعين روشن فرموده از اينجا بود كه آن برگزيده موحدين مي فرمودند : « سمعت عن الحجة » . . .

2 ـ « خلاصه مأمورش فرمودند به جذبات غيبي كه اي فراش كارخانه محبت ، هنگام ظهور شمس عدل ما نزديك گرديده و ديده معرفت منتظرين ظهور حضرت ما در احتجاب و ( چشم ) ضعفا از احباب در خواب است و لهذا ترا مأمور نموديم كه سير در بلدهاي مسلمين نموده و اظهار علم توحيد حقه و بيان معارف در شأن ولايت ما را نما . »

3 ـ « در علم حكمت و سائر علوم ، كتب ها نوشته و حضرت ايشان باب امام ( عليه السلام ) بودند . باب مخصوص آثاري نه نصي . . . »

4 ـ « در واقع خود مي دانستند كه مخصوص گرديده از قبل حجت ( عليه السلام ) ولكن به جهت عدم قابليت خلق تصريح به مقام بابيت نفرمودند و به كنايات و اشارات لطيفه مطلب خود را به خلق القا مي فرمودند . . . »

5 ـ « سيد سند و نور احمد المعروف عند القوم به حاجي سيد كاظم بوده وصي و قائم مقام خود فرموده و عالم فاني را وداع گفتند . . . »

6 ـ « خلاصه به بركت آن دو باب اعظم و آن نورين القمرين و كوكبين الدريين نفوس بسياري عارف به علم توحيد و معرفت به مظاهر حق گرديده و طبايع ايشان نضجي بهم رسانيده تا آنكه قابل قبول طلوع شمس حقيقت از مغرب ولايت گردند . »

7 ـ « مرحوم سيد اعلي الله مقامه در اواخر عمر خود مكرر از قريب شدن اجل خويش خبر مي دادند و اصحاب آن بزرگوار آه و ناله مي نمودند و عرض مي كردند كه اي مولاي ما نباشد روزي كه شما نباشيد و ما حيات داشته باشيم . آن عالي مقدار مي فرمودند كه آيا راضي نمي شويد كه من بروم و حق ظاهر گردد . . . »


157


8 ـ « هر چند اصرار نمودند كه علامت واضحي در حق ظهور بعد خود ذكر فرمايند قبول نفرمودند ولي به كنايات بسياري از آثار آن نير اعظم را بيان فرمودند . و در نوشتجات خود ذكر مي كردند من جمله در « شرح قصيده » بيانات شافي كافي در حقيقت بابيت نموده اند . و در رساله « حجة البالغه » در علامات نائب امام ( عليه السلام ) موازيني ذكر فرموده اند كه در حق احدي از اهل زمان بجز مدعي بعد از ايشان كه شمس طالع از ارض فارسي ( منظور علي محمد شيرازي ـ مؤلف ) بوده باشد صدق نمي آيد . . . »

9 ـ « بعد از آنكه نجم وجود آن سيد بزرگوار غروب نمود ، بعضي از اصحاب با صدق و وفاي آن سرور نظر به فرمايش آن نير اعظم در مسجد كوفه مدت يك اربعين معتكف گرديده و ابواب ماتشتهي الانفس را بر روي خود بسته و روي طلب بر خاك عجز و نياز گزارده و دست الحاح بدرگاه موجد كلّ فلاح بر آورده و به لسان سرّ وجهر در پيشگاه فضل حضرت رب المتعال عارض گرديده كه بارالها ما گم شدگان در وادي طلبيم و از لسان محبوب موعود به ظهور محبوبيم . . . »

10 ـ « نيز دعاي با صدق و اخلاص نقطه انداز پرده دعوت به اجابت رسيده و در عالم اشراق به تجلي معرفت جمال غيبي آن شمس وحدت مرآت فؤادش متجلي گرديده و بيت طلوعش را كه كعبه حقيقت بوده عارف شده و لهذا قدم طلب در سبيل وصالش گذارده و به سوي كشور شيراز جان افزا شتابيده . . . » . ( 1 )

ميرزا جاني كاشاني در ترسيم چنين سيري ، محققان را متقاعد مي كند كه شيخيه در بطن خود ، مستقيماً زمينه ظهور مدعيان بابيت و حتي قائميت را فراهم ساخته بود و بدين لحاظ علي محمد شيرازي ، مي بايست تمام همّ خود را مصروف اثبات دعاوي خود ، براساس رفتار و گفتارهاي شيخ و سيد ، كند .

براي اين منظور ، بيانات و رفتارهاي ابهام آميز شيخ و سيد كاظم رشتي ، و عدم صراحت لهجه و نص صريح آنان نسبت به ادعاي بابيت ، مجالي مساعد براي علي محمدشيرازي بشمار مي آمد تا با اتكاء و اثبات مقام بابيّت براي شيخ و سيد ، و مفتوح

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « نقطة الكاف » ، ميرزا جاني كاشاني ، صص99 ـ 107


158


شدن چنين بابي ( به دست آنان ) پس از غيبت كبراي امام ، جرأت ادعاي بابيت را در خود بيابد . بدين منوال كه علي محمد شيرازي پس از دعواي قائميت ، شيخ و سيد را مبشّر خود مي خواند و از اين طريق پيوستگي خود را با زمينه هاي شيخي امري ناگسسته تلقي مي كند . و مي نويسد :

« يا اهل الأرض اني قد نزلت عليكم الأبواب في غيبتي ولا تتّبعوا لهم من المؤمنين إلاّ قليلا . . . ولقد أرسلت عليكم في الأزمنة القريبة « كاظماً » فلا تتّبعوهما إلاّ المخلصون منكم ، فمالكم يا اهل الكتاب الاّ تخافوا من الله الحق موليكم القديم ؟ . . . فيها أيّها المؤمنون اقسمكم بالله الحق ، فهل وجدتم من هؤلاء الأبواب حكماً من اول حكيم الله حكم الكتاب هذا فيغرنكم العلم بكفركم فارتقبوا فانّ الله مولاكم الحق معكم علي الحق رقيبا . » ( 1 )

ايضاً در پاسخ علي محمد شيرزاي به پرسش يكي از پيروان خود چنين مي خوانيم :

وانّ ما كتب بانّ باب الإمام لابدّ أن يكون مرآتاً له فهو حق لاريب فيه كما انّ الإمام هو مرآت الله جل جلاله وانّ ما كتب أن السيد رحمة الله عليه ما ادعي حكم الذي أنا ادعيت و لذا لم يظهر منه خوارق العادات فقد اشتبه الأمر عليك و سمعت قوله في كثير من الاوقات و ايّاك و اسم العامرية إنّني أخاف عليها من فم المتكلّم . أما سمعت قوله في حق من يجييء بعده بتلك الأشعار في كثير من الأوقات :

يا صغير السنّ يا رطب البدن * * * يا قريب العهد من شرب اللبن ( 2 )

( در خصوص طرح اين مسئله كه باب امام مي بايست آئينه امام باشد بايد بگويم كه سخن درست و حقي است . چنانچه امام نيز بايد كه خود آينه خداوند جل جلاله باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مراجعه شود به كتاب : « احسن القصص ـ تفسير سوره يوسف »

2 . « ظهور الحق » ، جزء چهارم ، ص14


159


ولي نوشته بودي كه « سيد رشتي » همانند من مدعي بابيّت نبود . و از اين روي كرامات و معجزاتي بدو منسوب نيست . بايد بگويم چنين موضوعي كاملا نادرست است . من خود كراراً از او شنيده ام كه مي گفت : نام « عامريه » ، نام محبوبه ، و اسم سرّ باطني را بر زبان نياور ؛ زيرا كه من از گوينده آن نسبت به محبوبه هراسانم .

و در موارد متعددي از او شنيده ام كه مي گفت : اي كسي كه صغير السن ، لطيف البدن و قريب العهد به دوران شير خوارگي است ) . ( 1 )

تا آنجا كه حسينعلي ميرزا ، در مقام اثبات دعاوي علي محمد شيرازي و در مقام رئيس بهائيان تصريح مي كند كه : « اكثر منجمان خبر ظهور نجم را ( منظور علي محمد شيرازي ـ مؤلف ) در سماء ظاهر داده اند . و همچنين در ارض هم نورين نيرين احمد و كاظم قدس الله تربتهما » . ( 2 )

و « شيخ احمد روحي » همعقيده با « ميرزا آقاخان كرماني » ، و در مقام بيان عقيده با بيان و ازليان مي نويسد : « مثلا در رتبه عقل ظهور خضر حقيقي و اسم سماوي و معلم اول الهي حضرت شيخ احمد احسائي و حضرت سيد كاظم رشتي ( عليهما السلام ) بود كه اصطلاحات علميه و مطالب حكميه اين ظهور اعظم را به گوشها آشنا نمودند و ايشان به منزله نازل از بحر صادر بودند كه مواد را استعداد حيات بخشودند . . . » ( 3 )

بر اين اساس ، از نظر گاه بابيه شيخ و سيد نه تنها به مقام بابيت نائل شده بودند ، بلكه به عنوان مبشّران ظهور علي محمّد شيرازي مورد تجليل و احترام بابيان و بهائيان هستند ، در حالي كه آنچه مسلم است شيخ احمد احسائي ، در « رساله ملا محمد طاهر » ( 4 ) و كتاب :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منظور ، اعلام ادعاي بابيت سيد كاظم رشتي ، بواسطه تمثّل به بيت مذكور است . اين بيت از اشعار حلاج ، خطاب به حضرت محمد بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) است . در حالي كه حضرت پنج ساله بودند . « خزائن » .

2 . « ايقان » ، ص51

3 . « هشت بهشت » ، ص230 ، كتاب هشت بهشت ، محتوي مطالبي است در فلسفه بيان علي محمد شيرازي با تأييد فرقه ازليان در برابر بهائيان و رد آنها . شيخ احمد روحي با ميرزا آقاخان كرماني و خبير الملك به امر محمد علي ميرزا وليعهد ، در 4 صفر سال 1314 هـ . ق . كشته شدند . مراجعه كنيد به كتاب : « انقلاب ايران » ادوارد براون .

4 . « جوامع الكلم » مجموعه آثار شيخ احمد احسائي ، ج1 ، ص223


160


« شرح الزيارة » ( 1 ) و سيد كاظم رشتي در « الرسائل » ( 2 ) و « شرح القصيدة » ( 3 ) صريحاً و جزماً عقيده خود را در خصوص قائميت حضرت محمد بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) اظهار و ابراز داشته اند .

براي نمونه به نوشته شيخ احمد احسائي در كتاب : « حياة النفس » ذيل « باب چهارم در امامت » اشاره مي كنيم :

« و واجب است بر هر مكلف كه اعتقاد كند كه قائم آل محمد ، محمد بن الحسن عسكري عليه و علي آبائه الكرام السلام ، حي موجود است اما نزد ما معاشر شيعه اثنا عشريه به جهت اجماع فرقه محقه بر وجود آن حضرت و اينكه ظاهر خواهد شد و پر خواهد كرد زمين را از عدل و قسط بعد از آنكه پر شده باشد از ظلم و جور و او فرزند ارجمند حضرت امام حسن عسكري ( عليه السلام ) غائب مفتقد منتظر مترقب است . . . . » ( 4 )

بهر حال اين مسئله از بديهّيات آثار شيخيه بوده است كه اكابر علماي شيخيه در كربلا و تبريز و كرمان خاصه « حاج محمد كريم خان كرماني » را واداشته تا پس از آگاهي از دعوي علي محمد شيرازي به عنوان مراجع شيخيان ، به صورت بزرگترين معارض علي محمد شيرازي و بابيه دست به قلم گيرند . و زبان به اعتراض گشايند . ( 5 )

البته ، عقايد بابيه يكباره و به صورت خلق السّاعه در دامن شيخيه نضج نگرفت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ذيل « تَوَلَّيتَ آخركم بماتَوَلّيتَ به أوّلَكُم » مي نويسد : واقعيت همان است كه روايت منقول در مأخذ شيعه و سني بر آن گواه است . و ائمه و شيعيان بر آن اجماع كرده كه : امام دوازدهم حضرت محمد بن الحسن العسكري ( عليه السلام ) مي باشد . و آن بزرگ مقام ، تا هنكام ظهورش زنده است . . . « شرح الزياره » ، ص305

2 . رساله : « حجة البالغه » ، ضمن كتاب « الرسائل » ، رساله 14

3 . ص289 ، سيد در اين شرح مي نويسد : « آنكس كه مي خواهد در روز ميعاد قيامت ، خداوند را با ايمان كامل و عقيده واقعي به اسلام ملاقات كند بايد حضرت حجة بن الحسن را رهبر خويش بداند . »

4 . ص85

5 . در مقابل ، بابيان و بهائيان نسبت به چنين واكنشهاي شديدي ، از جانب شيخيه ، خاصه آثار حاج محمد كريم خان كرماني ، متمسك به روشي غير منطقي ، و توهين آميز شدند . مراجعه شود به آراء ميرزا حسينعلي ملقب به بهاء ، در كتاب : « اقدس » ص45 و كتاب « ايقان » ص116 ، علي محمد شيرازي به نقل از كتاب : « ظهور الحق » فاضل مازندراني ، ضمن كلامي مفصل در صفحه 272 ، و آواره در كتاب : « كواكب الدريه » صفحه 88 ، و شيخ احمد روحي در صفحه 232 كتاب : « هشت بهشت » . . .


161


علي محمد شيرازي در كودكي و نوجواني ، بنا به تصريح محمد نبيل زرندي در كتاب : « تلخيص تاريخ نبيل » ( 1 ) و ميرزا ابوالفضل گلپايگاني در كتاب : « كشف الغطا » ( 2 ) و اشراق خاوري در كتاب : « گنجينه حدود و احكام » ( 3 ) و مقاله : « نفحات مشكبار » ( 4 ) و رساله : « ايام تسعه » ( 5 ) و كتاب : « رحيق مختوم ، ( 6 ) و كتاب : « قاموس توقيع منيع » ( 7 ) و عبدالحسين آواره در كتاب : « كواكب الدريه » ( 8 ) و فاضل مازندراني در كتاب : « اسرار الآثار خصوصي ( 9 ) و كتاب ظهور الحق ( 10 ) » ، و احمد يزداني در كتاب : « نظر اجمالي به ديانت بهائي ( 11 ) » و علي اكبر فروتن در كتاب « درس نهم اخلاق ( 12 ) » ، به سفارش و خواسته دائي خود در سن 6 تا 8 سالگي در مدرسه « قهوه اولياء » شيراز ، به مجلس درس شيخ عابد كه از شاگردان شيخ احمد و شيخي مشرب بوده مي رفته است . و مدت 5 سال به تحصيل قرائت و كتابت فارسي مشغول بوده است و سپس با توجه به تأثيراتي كه « شيخ عابد » بر روح و فكر او بجاي گذارده بود و عليرغم ميل دائيش ، در حالي كه بيش از 20 سال از عمرش نگذشته بود ، به كربلا رفت و به تصريح « فاضل مازندراني » : « در محضر سيد رشتي مسائل عرفاني و تفسير و تأويل احاديث و آيات از طريق اثني عشري و عرفانهاي مربوط به شيخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص63 ، ترجمه فارسي از عربي توسط : عبد الحميد اشراق خاوري ، درباره خصوصيات و ارزش تاريخي كتاب « نبيل زرندي » به فصل چهارم قسمت پ مراجعه شود .

2 . صص56 و 83 درباره كتاب : « كشف الغطاء » به مبحث بعدي توجه شود .

3 . باب 64 از فصل سوم

4 . مندرج در مجله « آهنگ بديع » نشريه لجنه جوانان بهائي ايران ، سال اول ، ش15 ص5

5 . مطلب 3 از فصل اول

6 . ص1045 ، اين كتاب در تشريح لوح قرن شوقي افندي ، ( نوروز 101 بديع ) تأليف شده است . ج2

7 . ج2 ، ص23

8 . ج1 ، ص31

9 . ضمن اشاره به حكايت علي محمد شيرازي درباره سيد كاظم رشتي به عنوان معلمش ، مراجعه شود به ج1 ، ص35 و ج2 ، ص61

10 . ج3 ، ص263

11 . ص12

12 . « درس اخلاق » قسمت هفتم ، ص16


162


احسائي را بسيار شنيدند . و به فقه امامي از روش آنان ورود نمودند . و چنانچه از آثارشان مستفاد مي گردد در مطالب و مآرب شيخ و سيد بيش از همه امور ديگر وارد شدند و به آن مكتب نزديك تر بودند » . ( 1 )

در همين ايام و در جائي كه علي محمد شيرازي خود معترف است كه : « ولقد طالعت سنا برق جعفر العلوي و شاهدت بواطن آياتها . . . » ( 2 )

( هر آينه كتاب سنا برق سيد جعفر كشفي ( 3 ) ، را مطالعه نمودم و در عمق عباراتش نگريستم ) ، نسبت به آثار شيخ احمد و سيد كاظم ، با چه توجهي مي نگريسته است .

چنين توجه و علاقه اي وافر ، توأم با نهايت خضوع و احترام به سيد كاظم رشتي را بخوبي مي توان در آثار او جستجو كرد .

در پايان خطبه اول كتاب : « تفسير سوره بقره » ( 4 ) علي محمد شيرازي مي نويسد :

« فسبحانك اللّهم انك لتعلم في يوم الذي إذا أردت إنشاء ذلك الكتاب قد رأيت في ليلتها بأنّ أرض المقدسة قد صارت ذرّة ذرّة و رفعت في الهواء حتي جائت كلّها تلقاءبيتي ثم استقامت ثم جاء خبر فوت الجليل العالم الخليل « معلمي » رحمة الله عليه من هنالك و قد أخبرت بعض الناس قبل الخبر بنومي فصلّي الله عليه بجوده . . . »

( در آن روزي كه اراده كردم انشاءِ اين كتاب را ، شب آن در خواب ديدم ، زمين مقدسه ( كربلا ) ذره ذره شده و در هوا بلند است و همه آنها آمده در برابر خانه ام ايستاده .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « اسرار الاثار خصوصي » ج1 ، حرف الف ، ص191

2 . مراجعه شود به كتاب : « ظهور الحق » ، ج3 ، ص479 ، كتاب : « رحيق مختوم » ج1 ، ص489

3 . سيد جعفر بن ابي اسحق كشفي ، از علماي قرن سيزدهم ، اديب نحوي ، عارف فقيه اصولي ، محدث مفسر و متكلم عظيم المنزله بوده است . كتاب : « سنابرق » از جمله آثار اوست . مرحوم سيد جعفر كشفي در سال 1276 هــ . ق در گذشت .

4 . نسخه خطي ، خاتمه كتاب : « در تاريخ يوم چهارشنبه مهرماه سنه 1359 تحرير تفسير مباركه نيم ساعت به غروب مانده خاتمه يافت ، نعمت الله صفاري ـ همچنين مراجعه شود به كتاب : « شيخيگري ـ بابيگري » ، ص304


163


بعد خبر فوت دانشمند جليل دوست و « معلم من » ، ( سيد كاظم ) رسيد . پيش از رسيدن اين خبر ، خوابم را به برخي از مردم خبر دادم پس درود فرستد خدا بر او به جودش ) .

و در توقيعي كه « فاضل مازندراني در كتاب « اسرار الاثار » نقل كرده است ، علي محمد شيرازي تصريح مي كند : « و اما رأيت من آيات معلمي . . . » ( 1 ) ( و اما آنچه از آثار و كتابهاي معلمم « سيد كاظم » ديدم . . . ) تا آنجا كه به نقل از كتاب : « ظهور الحق » علي محمد شيرازي پيش از دعوي با بيت ، و پس از شنيدن خبر مرگ سيد كاظم ، به يكي از دوستانش نوشته است : « از قضيه عروج سيد جليل اعلي الله مقامه كه اشاره فرموده بوديد ، جميع اركان وجود قميص حزن پوشانيده . اف علي عيش الدهر بعده . آه ثم آه من صعوده إلي الملأ الأعلي ، لم ير الدهر في أنفس الشيعة نفس مثله قط . . . » . ( 2 )

البته ديگر مآخذ غيربابي ، مانند كتب شيخيه ، به اين مسئله كه علي محمد شيرازي ، تا زمان حيات سيد كاظم ، جزء شاگردان سيد و از اصحاب شيخيه بوده است ، شك و ترديدي روا نداشته اند و آنچه كه مورد نقد و ايرادات « حاج محمد كريم خان كرماني » در كتاب : « ازهاق الباطل » و رساله : « در رد باب مرتاب » . . مي باشد ، مربوط به جانشيني سيد پس از فوت اوست و مرحوم « ميرزا محمد تنكابني » ضمن شرح خاطرات خود ، تصريح مي كند كه : « در همان زمان كه مؤلف كتاب در عتبات مشرف بودم و چند وقتي به درس حاجي سيد كاظم تلمذ مي نمودم . مير علي محمد هم به درس او مي آمد و قلم و دواتي همراه داشت و هر چه سيد كاظم مي گفت از رطب و يا بس او در همان مجلس درس مي نوشت . . . . » ( 3 )

در هر صورت علي محمد شيرازي ، تا قبل از فوت سيد كاظم ، در كربلا بوده و تا « سيوطي » ( 4 ) و « حاشيه ملا عبدالله » ( 5 ) نيز بيشتر درس نخوانده كه بنا به تصريح

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج1 ، ص35 ، ذيل كلمه آيه .

2 . ص263

3 . قصص العلماء ، ص59

4 . بهجة المرضية في شرح الألفية .

5 . حاشيه تهذيب المنطق ، ملا سعد الدين تفتازاني ، كه ملا عبدالله يزدي بر آن حاشيه اي نگاشته ، و به كتاب ، حاشيه ملا عبدالله مشهور است .


164


« ميرزا ابوالفضل گلپايگاني » ، و نقل « شوقي افندي » در كتاب : « مطالع الانوار » ( 1 ) در آغاز ربيع الاول سال 1257 از كربلاء و نجف به شيراز برگشته است .

با توجه به اينكه وي در سال 1235هـ ق متولد شده است ، هنگام بازگشت از كربلا ، علي محمد شيرازي حدود 21 ساله بوده و از اين رو يكي از اصحاب جوان و متعصب شيخيه ، بشمار مي رفته است . و با توجه به اينكه حمله « نجيب پاشا » به كربلا در سال 1258هـ . ق . و مرگ سيد كاظم در سال 1259 هـ ق ، بوده است ، معلوم مي شود كه :

1 ـ علي محمد شيرازي در شرائطي از اوضاع كربلا بسر مي برده و در درس سيد شركت مي كرده است كه كربلا محيطي پرآشوب و سيد و مريدانش در نهايت اختلاف با علماء و اوج كشاكش با مردم شيعه عراق و ايران بوده اند .

2 ـ سن علي محمد شيرازي در آن هنگام بيش از 21 سال نبوده ( متولد 1235 هـ . ق . ) و اين مقدار سن مقتضي حالتي عصبي ، و در عين حال حساس و متعصب در برابر رد حملات شديد حوزه هاي ديني ، به رويه سيد و مريدانش بوده است .

با توجه به اين مقدمات و دسترسي به شناخت كلي از علايق خاص علي محمد شيرازي به شيخيه ، لازم است كه به دو نكته اساسي توجه نمائيم :

اولا : اگر چه بيشتر گروندگان اوليه علي محمد شيرازي از تلامذه سيدكاظم بودند و خود او هم د ركتاب : « بيان فارسي » ( 2 ) به آن تصريح مي كند ، با اين همه بيشتر معارضه كنندگان و مخالفان جدي او نيز ، از تلامذه شيخ احمد و سيدكاظم به شمار مي روند .

به استثناي حاج محمد كريم خان و شيخيه كرمان مرحوم « ميرزا شفيع ، ملا محمد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص59 ، مطالع الانوار ، ترجمه عربي از كتاب Dalon Breakers به قلم : شوقي افندي است كه توسط عبدالجليل سعد و به دستور محافل بهائيان مصر و سودان در سال 1941 م ترجمه و چاپ و نشر شده است . تحت عنوان تلخيص تاريخ نبيل زرندي ، توسط عبدالحميد اشراق خاوري ، به زبان پارسي برگردانيده شده است . اين نكته قابل تأمل است كه نام رساله سيد كاظم رشتي در جواب ملامحمد رشيد ، و در شرح بعضي از عبارات كتاب : كلمات مكنونه ، ملا محسن فيض ، مطالع الانوار است . مراجعه شود به كتاب : فهرست ، ج1 ، ص377 ، بهائيان مسلماً اين نام را از سيد كاظم اخذ و اقتباس كرده اند .

2 . بيان فارسي باب اول از واحد دوم كتاب : ولي ظاهراً چنانچه از صفحه 78 ( باب سادس عشر از واحد ثاني ) بر مي آيد : از مريدان صبح ازل بوده است .


165


حمزه شريعتمدار كبير مازندراني ، و ملاحسين گوهر ، ملا مرتضي علم الهدي ، و ملا محمد تقي مامقاني و . . . » كه هر يك از اجلّه تلامذه سيدكاظم بودند ، با بابيه علي محمد شيرازي با شدت نيرو ، و به قدرت لسان و قلم ، مخالفت و مبارزه كردند و اين مي رساند كه اگر چه رويه شيخ و سيد نويد بخش ظهور چنين پديده هائي بود ، ولي به هيچ وجه من الوجوه نمي توان شيخ احمد يا سيد كاظم را ، به زعم بهائيان مؤيد افكار علي محمد شيرازي در ادعاي بابيت و قائميت و بعدها نسخ شريعت مقدسه اسلام و ظهور دعوي جديد دانست . شيخ احمد احسائي ، و سيد كاظم رشتي در جميع تأليفات و وصايا و آثارشان ، به خاتميت و انقطاع سلسله نبوت و رسالت به حضرت رسول محمد بن عبدالله ( صلّي الله عليه وآله ) و عدم نسخ شريعت محمدي و تعاليم قرآن الي يوم القيامه ، و قائميت حضرت ابوالقاسم حجة بن الحسن عسكري ، يازدهمين فرزند علي بن ابي طالب ( عليهما السلام ) و انتظار ظهور آن حضرت پس از آنكه زمين را جور و ستم فرا گرفته و عدل گستري و دادگري را روي زمين مي گستراند و او نمي ميرد تا آنگاه كه بت پرستي را از جهان براندازد و بهرحال تمام آنچه را كه شيعه اماميه از طريق حديث در اصل امامت و غيبت و ظهور امام منظور داشته ، معتقد و مسلم مؤمن و كتباً اعتراف كرده اند و از اين لحاظ هيچ نكته مبهمي وجود ندارد كه شيخيه به استثناي دعاوي علي محمد شيرازي ، معترف به اين اصول مسلم بوده و منكر آن را منكر ضروري دين خوانده و او از نظر شيخيه مرتد و مستوجب كيفر است .

ثانياً : اگر چه ذكر مسئله سوابق تحصيلي و اكتسابات علي محمد شيرازي به منظور ارتباط شيخيه با دعواي بابيه عنوان گرديد ، معذالك دو نكته بس ظريف در اين مسئله ، در رابطه با عقايد بهائيان مورد توجه است ، كه دقت بر آن حائز اهميت است .

نكته اول : مدارك مذكور در خصوص درس خواندگي ، بخوبي نشان مي دهد كه اهم مراجع رسمي بهائيان به طي مدارج تحصيلي علي محمد شيرازي اذعان و تصريح كرده اند ومسلم از اين لحاظ و به گفته مرحوم عبدالحسين آيتي در كتاب : « كشف الحيل » ( 1 ) :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عبدالحسين آيتي ، از مبلغان برجسته بهائيان بود و تحت نظر و علائق خاص عباس افندي كتاب : كواكب الدريه را در شرح تاريخ باب و بهاء نگاشت . ولي بعداً از بهائيت روي برگرداند و مسلمان شد ، و كتابي به نام كشف الحيل بر رد بهائيت نگاشت كه از اهم آثار رديه بهائيت بشمار مي رود .


166


« لاريب فيه و خود بهائيان هم تا اين درجه اعتراف دارند . » ( 1 )

با اين همه علي محمد شيرازي در كتاب : « صحيفه عدليه » ضمن وصف حالات و مقامات خود مي نويسد : « در اعجمين نشو و نما نمود و در اين آثار حقه نزد احدي تعليم نگرفته بل « امي صرف » بوده . . . » ( 2 ) و « عباس افندي » در كتاب : « خطابات مباركه » جزماً مي نويسد : « جميع مظاهر الهيه چنين بوده اند ، حضرت ابراهيم و حضرت موسي و حضرت مسيح و حضرت محمد و حضرت باب و حضرت بهاءالله در هيچ مدرسه اي داخل نشدند » ( 3 ) و در كتاب : « مفاوضات » مي نگارد : « در ميان طائفه شيعيان عموماً مسلم است كه حضرت ابداً در هيچ مدرسه اي تحصيل نفرموده اند . و نزد كسي اكتساب علوم نكرده اند و جميع اهل شيرازگواهي مي دهند . با وجود اين به منتهاي فضل بغتتاً در ميان خلق ظاهر شده اند . » ( 4 )

فاضل مازندراني كه به چنين تناقضي صريح بين آثار علي محمد شيرازي خصوصاً وبهائيان عموماً توجه كرده است ، سعي در تعبير و تأويل جملات نموده و در شرح كلمه « امي » عذر بدتر از گناهي آورده ، و اذعان مي دارد : « چون تلمذ سيد باب ، به صغر سن در مكتب شيراز ، نزد معلمي كامل ، به وضع و مقدار در خورآن ايام « مسلم » در تاريخ و حضور چندي در محضر درس حاجي سيد كاظم رشتي به كربلاء در ايام شباب نيز « مصرح » در « كلمات خودشان » است و آثار خطي به غايت زيبايشان در دسترس عموم مي باشد ؛ مرادشان از « اميت » اين است كه تحصيلات علميه به ترتيب و تدرج ، از مقدمات به درجات عاليه ، به نوعي كه معمول و متداول ايام بود ، مانند شيخ احسائي و سيد رشتي و علماء اصحابشان و غيرهم از علما ننمودند و اين را « به تشبيه » و « تقريب » به حال جد امجد اعلاي خود اميت گفتند » . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب : كشف الحيل ، ج1 ، ص18

2 . صحيفه عدليه ، ص9

3 . خطابات مباركه ، ص7

4 . مفاوضات ، ص19

5 . ج1 ، صص191 ـ 193


167


نكته دوم : علي محمد شيرازي ، نه تنها براي آموختن مقدمات كتابت و قرائت و بعدها اكتساب معارف ديني ، آنهم غالباً به شيوه شيخيه ، اشتغال داشته است بلكه براي كسب مواهب معنوي ، به انجام « رياضت » و ذكر و اوراد طريقه شيخيه روي آورده بود .

« شيخ احمد روحي » و « ميرزا آقا خان كرماني » در اين خصوص تصريح كرده اند كه علي محمد شيرازي در ايامي كه هواي بوشهر بسيار گرم بوده و آب در كوزه مي جوشيده است ، از صبح تا شام بر بالاي بام خانه مي ايستاده و رو به آفتاب اوراد و اذكار مي خوانده است . ( 1 ) و تاريخ « نبيل زرندي » به تصديق همين موضوع ، تصريح مي كند كه : « حضرت باب غالب اوقات در شهر بوشهر به تجارت مشغول بودند و با آنكه هوا در نهايت درجه حرارت بود هنگام روز بالاي بام تشريف مي بردند و به نماز مشغول بودند آفتاب در نهايت حرارت مي تابيد . . . . از هنگام فجر تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر به عبادت مي پرداختند .

حضرت باب در هنگام طلوع آفتاب به قرص شمس نظر مي فرمودند و مانند عاشقي به معشوق خود به او توجه كرده با لسان قلب با نير اعظم به رازونياز مي پرداختند . . . . مردم نادان و غافل چنان مي پنداشتند كه آن حضرت آفتاب پرست هستند » . ( 2 )

اين مسئله نه تنها از نظر دو مأخذ بابي و بهائي مورد تأييد قرار گرفته بلكه مدارك موثق موجود غيربابي و بهائي در همان ايام ، رياضت كشي علي محمد شيرازي را متذكر شده اند .

مرحوم « رضا قليخان هدايت » مي نويسد : « روزها در آن آفتاب گرم كه حدتي به شدت دارد سر برهنه ايستاده به دعوت عزائم عزيمت تسخير شمس داشتي . . . » ( 3 ) و « اعتضاد السلطنه » مي نويسند : « گويند وقتي براي تهذيب و تكميل نفس در ابوشهر بر بامها بر مي آمد و در برابر آفتاب با سر برهنه مي ايستاد و اوراد مجعوله مي خواند . . . » ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . هشت بهشت ، ص276

2 . تلخيص تاريخ نبيل زرندي ، ص66

3 . « روضه الصفاي ناصري » ، ج1 ، ص310

4 . « فتنه باب » ، ص9


168


تا آنجا كه به تأييد آواره بهائي در كتاب « كواكب الدريه » ، « علي محمد شيرازي در بوشهر ، به سبب همين گوشه گيري و بام نشيني و وردخواندن و ذكر گفتن به « سيد ذكر » شهرت يافت . و از همان اوان به گردآوري و رونويسي مناجاتها و ادعيه اسلامي پرداخت و كم كم دعا نويس و مناجات پرداز شد . . . » ( 1 )

ولي بهائيان چون يافتند ، تأييد بر عمل رياضت كشي علي محمد شيرازي مخالف دعوي اميت ، و من جانب اللهي است در بعضي از آثار خود چنين موضوعي را انكار كردند . چنانچه « ميرزا جاني كاشاني » در كتاب : « نقطة الكاف » نوشت : « . . . اينكه مشهور شده كه آن جناب متحمل رياضات مي شدند يا آن كه خدمت پيري و مرشدي نموده باشد افتراي صرف و كذب محض است » . ( 2 )

چنين انكاري ، ناشي از آن بود كه با توجه به ملاحظه آثار و عقايد علي محمد شيرازي اصرار علي محمد شيرازي را در تداوم تسخير شمس و رياضت در هواي گرم بوشهر دليل خبط دماغ و عليلي مغزش دانسته و به گفته مرحوم « ميرزا رضا قليخان هدايت » چنين معلوم گرديد كه : « تأثير حرارت شمس رطوبت دماغش را به كليه زائل و به بروز شمساتش نائل ساخت » . ( 3 )

ب : دعوي بابيت

فاضل مازندراني در كتاب : « اسرار الآثار » ذيل كلمه « بقر » به سوره بقره اشاره كرده و تصريح مي كند كه : « از مقام باب اعظم در اوائل اظهار مقامشان دو مجلد عربي در شرح تأويلي دو جزء از آن سوره صدور يافت . ( 4 )

آغاز كار نگارش تفسير سوره بقره : « در شهر ذيقعده سال 1259 هـ ق ، مقارن رحلت سيد رشتي و در روزي شد كه شب دوشنبش رؤياي مرموز مدل بر فوت سيد و تجليل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « كواكب الدريه » ج1 ، ص34

2 . « نقطة الكاف » ، ص 109

3 . « روضة الصفا ـ قاجاريه » .

4 . ج2 ، ص63


169


مركز علميه اش در كربلا و انتقال آن به شيراز از مشرق انوار خود را مشاهده كردند و لاجرم شروع به افادات علميه به عنوان تفسير مذكور نمودند » . ( 1 )

با توجه به اينكه شش ماه پس از مرگ سيد كاظم رشتي ( در شب 5 جمادي الاول 1260 هـ ق ) علي محمد شيرازي دعوي خود را مبني بر « بابيت » به ملا حسين بشرويه ئي ، اظهار داشت ، اقدام به انجام تفسير سوره بقره كه از اهم آثار مدعي بابيت بشمار مي رود ، فكر اظهار بابيت را بيش از يك سال قبل از اعلام به ملاحسين و درست در شرائطي كه شاگردان سيد كاظم هر يك به دنبال شناخت شيعه كامل و جانشيني سيد كاظم ، زمينه پديدار شدن دعاوي جديدي را تدارك مي ديدند ، مورد توجه علي محمد شيرازي قرار داشت .

البته به گفته « ادوارد براون » در مقدمه اي كه بر كتاب « نقطة الكاف » نگاشته است : « ادعاي ميرزا علي محمد شيرازي كه وي باب و واسطه بين امام غايب و شيعيان است از نقطه نظر شيخيه چندان تازگي و غرابت نداشت » ( 2 ) با اين همه ملاحسين از علي محمد شيرازي درخواست دليل مي كند و علي محمد تفسيري بر سوره يوسف از زبان امام زمان حضرت حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) نگاشته و به ملاحسين ارائه مي دهد .

آنچه در اين تفسير جلب توجه مي كند ، و در واقع مرتبط است با عقيده با بيان و بهائيان ، اذعان به قائميت حضرت حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) است . « اشراق خاوري » مبلغ و نويسنده بهائي در كتاب : « رحيق مختوم » به نقل از نسخه خطي تفسير سوره يوسف ، عبارات سرآغاز تفسير را كه مبين عقيده علي محمد شيرازي و از سوئي ديگر قبول تام ملاحسين بشرويه ئي است چنين ذكر مي كند :

« الله قد قدر ان يخرج ذلك الكتاب في تفسير أحسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن أبي طالب علي عبده ليكون حجة الله من عند الذكر علي العالمين بليغاً . . . »

همچنين علي محمد شيرازي در مواضع متعددي از كتاب : « تفسير سوره يوسف » :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان .

2 . « نقطة الكاف » ، ص20


170


به قائميت حضرت حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) ، آشكارا اعتراف و اعتقاد خود را به وجود آن امام غائب ذكر كرده است . از آن جمله :

در سوره ( 58 ) گويند : « يا سيّد الأكبر ما أناشيء إلاّ و قد أقامتني قدرتك علي الأمر ، ما اتّكلتُ في شيء إلاّ عليك و ما اعتصمت في الأمر إلاّ إليك ، و أنت الكافي بالحق و الله الحقّ من ورائك المحيط ، يا بقية الله قد أفديت بكل لك و رضيت السبّ في سبيلك و ما تمنّيت إلاّ القتل في محبتك .

و در سوره ( 59 ) گويد : « يا أهل الأرض تالله الحق إنّ هذا الكتاب قد ملأ الأرض و السّموات بالكلمة الأكبر للحجة القائم المنتظر بالحق الأكبر وأنّ الله قد كان علي كلّ شيء شهيدا . »

و در سوره ( 60 ) گويد : « يا عبادالله إسمعوا نداء الحجة من حول الباب انّ الله ربّي قد أوحي إلي أناقد أنزلنا هذا الكتاب علي عبدك ليكون علي العالمين علي الحق بالحق نذيرا و بشيرا . »

و در سوره ( 66 ) گويد : « و ما هو إلاّ عبدللحجة يدعو الناس لدين الله الخالص » .

و در سوره ( 76 ) گويد : « قل أنّ الله فاطر السموات و الأرض من عند حجته القائم المنتظر و أنّه هو الحق و أنّي أنا عبد من عباده قد أسخر الملك لدولته فأسلموا أمر الله . »

و در سوره ( 86 ) گويد : « ويقول المشركون من أهل الكتاب ماكنت علي الأمر من عنده الامام حجة الله الحق قد كفي بالله شهيدا بيني و بينكم و أنّ الحجة شاهد عليّ بالحق الأكبر » .

و در سوره ( 98 ) گويند : « اقتلوا المشركين و لا تذروا علي الأرض بالحق علي الحق من الكافرين ديّاراً ، حتي ظهرت الأرض و من عليها لبقيّة الله المنتظر واعلموا لله الحمد علي سبيل الباب محمودا . »

و در سوره ( 102 ) گويد : قاتلوا المشركين كافّة كما يردون الذكر كافة و طيبوا الارض للحجة . . . » ( 1 )

و بر اساس همين دعوي است كه فاضل مازندراني آن را به « نداء به عنوان بابيّت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مراجعه شود به كتاب : « احسن القصص ـ تفسير سوره يوسف » .


171


مرتفع نمود » ( 1 ) تعبير مي كند . زيرا به نوشته علي محمد شيرازي اين تفسير « من عند محمد بن الحسن . . . » به سوي « عبده ليكون حجة الله . . » است .

آثار اوليه علي محمد شيرازي ، منطبق با مزاج شيخيه و مغاير با عقايد شيعه اماميه ، مبني بر دعوي بابيت بود ، چنانچه در همان ايام در رساله : « صحيفه مخزونه » اعتراف مي كند كه : « ولقد اخرجها الحجة بقية الله صاحب الزمان ( عليه السلام ) إلي بابه الذكر » . ( 2 )

و به نقل از فاضل مازندراني در كتاب تفسير سوره يوسف گفته بود :

« إعلموا يا أهل الأرض أن الله قد جعل مع الباب ( خود آن حضرت ) بابين من قبل ( شيخ و سيد ) ليعلّمكم أمره علي الحق بالحق من حوله علي الحق مشهودا و أنّ الله قد قدر لكم في الباب باباً ( ملا حسين بشرويه ) علي الإذن ليبلغكم إلي الباب بإذنه . » ( 3 )

ايضاً « اشراق خاوري » در كتاب : « محاضرات » ( 4 ) و « علي محمد فرهوش » در كتاب : « آئين باب » ( 5 ) نيز قطعاتي از نوشته علي محمد باب را به نام « رساله بين الحرمين » ( 6 ) كه در پاسخ پرسشهاي « ميرزا محيط كرماني » شيخي در همان آغاز سال دعوي بابيت ( 1260 هـ . ق . ) نوشته است . نقل كرده اند كه همگي در تأييد اعتقادات شيعه اماميه نسبت به غيبت و ظهور حضرت حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) است . از آنجمله مي توانيم اين جملات علي محمد شيرازي را در كتب مذكور بخوانيم :

« وإنه لكتاب قد نزل من لدن بقية الله امام حق قديم و أنّه لأمام حيّ عظيم إنّني أنا عبد من بقية الله و أشهد بعد رسول الله في حكم الولاية و أشهد أنّ أسمائهم في كتاب الله علي و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب : « اسرار الاثار » ، ج2 ، ص11 ، تحت كلمه « باب » .

2 . رساله صحيفه مخزونه باب .

3 . اسرار الاثار ، ج2 ، ص11

4 . صص670 ـ 730 ، كتاب محاضرات در دو جلد و شامل 1128 صفحه مي باشد . اشراق خاوري در جريان نگارش جلد سوم كتاب محاضرات بود كه در گذشت . مؤلف نمي داند كه آيا اين جلد از طرف بهائيان منتشر شده است يا نه ؟ .

5 . آئين باب ، صص14 ـ 15

6 . به استثناي نقل منتخباتي از رساله ( بين الحرمين ) در آثار بابيان و بهائيان ، خوشبختانه تعدادي نسخه خطي از رساله مذكور در دسترس محققان مسلمان موجود است .


172


الحسن و الحسين و علي و محمد و جعفر و موسي و علي و محمد و علي و الحسن و محمد لمسطور . يا أيّها الملأ أن اسمعوا حكم بقية الله من لدن عبده » .

مضامين مذكور را به نحوي صريح تر از علي محمد شيرازي در نامه اي كه به « محمد شاه قاجار » در اوائل سال 1264 هـ ق ، از زندان ماكو نوشت ، و « شوقي افندي » آن را در پاورقي كتاب : « مطالع الانوار » ( 1 ) و « اشراق خاوري » در كتاب « رحيق مختوم » ( 2 ) به آن تصريح كرده اند : چنين مي خوانيم : « خدا را شاهد مي گيرم به اينكه و حداينت او و نبوت او و ولايت خلفاي رسول او ظاهر نمي شود مگر به مرآت چهارم . كه پرتوي از سه مرآت قبلي است و خدا مرا از طينتي پاك آفريده و به اين مقام رسانيده . » در اين بيان علي محمد شيرازي ، تعاليم شيخيه را در مورد مرآت چهارم يا ركن رابع بخوبي مشاهده مي كنيم . سپس ادامه مي دهند : « بجان خودم سوگند اگر اطاعت فرمان حجة الله كه روح من و ديگر موجودات فدايش باد واجب نبود هر آينه ترا به اين گفتار آگاه نمي ساختيم . »

و در همان زندان ماكو ، رساله اي نگاشته است كه « فاضل مازندراني » در كتاب « ظهور الحق » ( 3 ) به آن تصريح و از جمله نقل مي كند كه علي محمد شيرازي نوشته است : « حيث اشار الحجة ( عليه السلام ) في دعائه في شهر رجب المرجّب : و بمقاماتك التي . . . » ( 4 )

همچنين در پاسخ سؤالات يكي از پيروان خود ، در زندان ماكو ، به نقل از فاضل مازندراني در كتاب : « ظهور الحق » مي نويسد :

« وانّ ما كتب بانّ باب الإمام لابدّ ان يكون مرآته فهو حق لاريب فيه ، كما انّ الامام هو مرآت الله جلّ جلاله و انّ ما كتب ان السيد رحمة الله عليه ما ادعي حكم الذي انّ ادّعيت و لذا لم يظهر منه خوارق العادات فقد اشتبه الأمر عليك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص199

2 . ج1 ، ص581

3 . جزء سوم ، صص13 ـ 16

4 . متن دعائي است مخصوص ماه رجب ، كه جناب « حسين بن روح » نائب سوم امام حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) ، از ناحيه امام ضبط و نقل كرده است . مراجعه شود به « وقايع الايام » مرحوم حاج شيخ عباس قمي ، باب يازدهم ، و كتاب : « مفاتيح الجنان » .


173


وسمعت قوله في كثير من الاوقات . وايّاك و اسم العامرية إننّي أخاف عليها من فم المتكلم . اما سمعت قوله في حق من يجتبي بعده بتلك الأشعار في كثير من الاوقات :

يا صغير السنّ يارطب البدن * * * يا قريب العهد من شرب اللّبن » ( 1 )

با چنين تصريحي به بابيت سيّد كاظم رشتي و تمسك سيد به شعر فوق از اشعار حلاج :

كه علي محمد شيرازي آن را ملاك دعوي بابيت سيد كاظم مي داند و بواسطه تمثل به آن ، بابيت خود را اراده كرده است . مع ذلك كتب بابيان ، مراد سيد كاظم را از ذكر اشعار مذكور ، علي محمد شيرازي تلقي كرده اند كه بنا به آنچه گذشت خلاف صريح ، گفته علي محمد شيرازي است . خاصه آنكه حلاج اين اشعار را خطاب به حضرت حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) در شرائطي از زمان اظهار داشته كه حضرت بيش از 5 سال از عمرش نگذشته بود . در حاليكه علي محمد شيرازي در آن ايام 24 ساله بوده و اين سن با تمثل به شعر حلاج چه نسبت و سازشي دارد كه « ميرزا جاني كاشاني » مي نويسد : « در بعضي از اشعار به سن آن سيد عالم ( اشاره ) نموده اند كه يا صغير السن . . . » ( 2 )

بدين روال ، و آنچه كه مسلم است ، علي محمد شيرازي از سال 1260 تا 1264هـ . ق ، ادّعاي بابيت امام زمان حضرت حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) را داشته است .

وي پس از اظهار دعوي بابيت به « ملاحسين بشرويه ئي » به زعم بهائيان ( 3 ) و به تصريح « نبيل زرندي » : آهنگ سفر حج نمود ، و به حروف حي كه همگي از شاگردان سيد كاظم رشتي و بابيت او را گردن نهاده بودند ، دستور داد كه در غياب وي ، در نقاط گوناگون پراكنده شوند و در همه جا بدون بردن نام و نشان بگويند كه باب موعود با برهان متين ظاهر شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مراجعه شود به قسمت الف از فصل دوم .

2 . « نقطة الكاف » ، ص103

3 . چنانچه در مباحث آتي ملاحظه خواهيد فرمود ، رفتن علي محمد شيرازي به مكه و حجاز ، مورد ترديد و به هر حال غير قابل اثبات است از اين جهت « به زعم » تعبير شده است .


174


نكته قابل توجه اين است كه كتب تاريخ بهائيان ثبت كرده اند : علي محمد شيرازي در « مسجد الحرام » با « ميرزا محيط كرماني » ، كه او نيز از شيخيه و هواي دعوي را در سر مي پرورانده ، روبرو گشته و رساله « بين الحرمين » را در پاسخ پرسش هاي « ميرزا محيط كرماني » مبني بر اثبات مقام بابيت خود و رفع شبهات ميرزا محيط نگاشته است كه با توجه به بررسي و مطالعه نسخه خطي مندرجات آن رساله و يا مندرج در كتاب « محاضرات » اشراق خاوري بهائي و « آئين باب » علي محمد فرهوش بابي ، بخوبي معلوم مي شود كه صريحاً و به نحوي بسيار روشن و واضح ، علي محمد شيرازي در اين رساله كه ويژگي فكري و دعاوي وي را در سفر حج ! و يا هر جاي ديگر در سال 1260 ـ 1261 هـ ق ، نشان مي دهد چيزي جز اثبات و مدح و اظهار ارادت به وجود حضرت قائم حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) ، و دعوي بابيت خود چيز ديگري در بر نداشته است .

پس از سفر حج ، در سال 1261 هـ ق ، علي محمد شيرازي وارد « بوشهر » و از آنجا ضمن نامه اي كه به « ملاصادق خراساني » كه او نيز يكي مريدانش بشمار مي رفت ، خاطر نشان نمود كه در اذان نماز جمعه ، پس از ذكر شهادت ها ، چنين بگويد : « اشهد أن عليا قبل نبيل باب بقية الله » ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همچنين ملا صادق را مأمور كرد كه كتاب « تفسير سوره يوسف » را در روي منبر بدين ترتيب بخواند كه : « يا ايها الرجل صلّ في المسجد الذي نزل الايات من ربك فيه و ادرس بآياتنا فيه بالعدل لتكونن من الفائزين . قل امحوا كلّ الكتب وادرسوا بين الناس بآياتنا و اكتبوا ما نزل من يدي بالمداد الذهب لتكونن من المتقين . »

« ملا صادق چنين كرد و بر اثر شورش و غوغائي كه از اين هرزه درائي و گستاخي برخاست او را گرفته تازيانه اش زدند و ريشش را سوزاندند و با قدوس ( ملا محمد علي بار فروشي ) و ملا علي اكبر اردستاني هر سه را مهار در بيني كرده و رويشان را سياه نموده در كوچه گرداندند و سپس آنان را از شهر بيرون كردند . در سعديه شيراز ايشان با سيد باب كه از حج برگشته بود ملاقات كردند . ملا صادق و قدوس از آنجا به قصد تبليغ حاجي محمد كريم خان به كرمان رفتند » در « تاريخ نوجهانگير ميرزا » مي نويسد : « از جناب علامي فهامي مجتهد العصر و الزماني ميرزا محمد جعفر تويسركاني مسموع شد كه در حين زيارت عتبات عاليات جمعي از مريدان او را ديدم كه نقش نگين ايشان اين بود كه « لااله الا الله علي محمد نائب الله » ص 297 مراجعه شود به كتاب : « فتنه باب » ، قسمت توضيحات آقاي عبدالحسين نوائي ص233 »


175


ملاّ صادق در اذان نماز جمعه شيراز ، به چنين كاري مبادرت ميورزد و از اين روي ، به اعتراض و خشم مسلمانان دامن زد .

حكومت شيراز در آن ايام ، با « نظام الدوله حسين خان آجودان باشي » بود .

ملا صادق ، توسط حاكم شيراز دستگير شد . تا هياهوي اعتراض آميز مردم شيراز فروكش كند . ولي ملا صادق در بازجوئي كه از او بعمل آمد گناه عمل انجام شده را به گردن علي محمد شيرازي انداخت و خود از اين مخمصه نجات يافت .

« نظام الدوله » علي محمد شيرازي را از بوشهر به شيراز احضار كرد .

پ ) انكار بابيت

« نبيل زرندي » در ذكر وقايع حيات علي محمد شيرازي تأييد و تصريح كرده است كه او پس از آنكه به دستور نظام الدوله ، از بوشهر به شيراز آمد ، در مجلسي با حضور « امام جمعه » و حاكم شيراز ، مورد بازخواست و بازجوئي قرار گرفت .

در كتاب : « تلخيص تاريخ نبيل زرندي » ( 1 ) چنين عنوان شده است كه در آغاز مجلس ميان نظام الدوله و علي محمد شيرازي گفتگوي تندي رخ داد . ( 2 ) و تصريح مي كند كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص138

2 . مرحوم « اعتضاد السلطنه » در خصوص مذاكرات نظام الدوله و علي محمد شيرازي مي نويسد : « نظام الدوله روزي مجلسي ترتيب داد و امر به احضار باب نمود . پس با او از در مهرباني و رأفت در آمده و گفت بر من روشن شد كه سخن تو صدق است و طريقت تو پسنديده و در خواب ديدم كه تو بر من وارد شدي و سرانگشت به پاي من ماليدي و مرا بيدار كردي و گفتي : « اي حسين خان در جبين تو نور ايمان مشاهده كرده ام و از اين جاست كه فرستادگان ترا هلاك نساختم ، بر خيز و طريق حق گير . » ميرزا علي محمد باب اين سخنان را باور داشت و گفت : تو به خواب نديدي بلكه بيدار بودي و من خود بودم كه به بالين تو آمدم و چنان كردم . حسين خان در نهايت خضوع دست او را بوسه زد و گفت : جان و مال در قدم تو ريزم و اين توپخانه و سرباز كه اكنون در شيراز در اطاعت من است به حكم تو كوچ دهم و با دشمنان تو جنگ نمايم .

باب در جواب گفت : چون با من از در مطاوعت و متابعت بيرون شدي و جهان را مسخر كردم سلطنت دنيا را به تو خواهم داد . حسين خان گفت : من سلطنت نمي خواهم ، همه آروزي من آن است كه در ركاب تو شهيد شوم و پادشاهي جاودان بدست آورم .

بالجمله چون حسين خان خاطر باب را از دهشت و انقلاب آسوده داشت ، مجلس ديگر بياراست و علماي بلد را جمع كرد . باب را گفت : حجت خويش را بر اين مردم تمام بايد كرد . آنگاه كه علما طريق تو گيرند كار عامه سهل باشد .

پس ميرزا علي محمد با دل قوي به مجلس علما در آمد و سيد يحيي كه از مريدان باب بود نيز حاضر گشت . چون آغاز سخن كردند ، بي ترس و بيم ، باب سربرداشت و گفت : چگونه شما از اطاعت من بيرون مي رويد و متابعت مرا فرض نمي شماريد ؟ از آن پيغمبر كه شريعت آن داريد ، در ميان شما جز قرآن معجزه اي باقي نمانده و اينك قرآن من فصيح تر از قرآن شما و نيكوتر از آن است و دين من ناسخ دين پيغمبر شماست . بي آنكه تيغ ها انگيخته گردد و خون شما ، ريخته شود حفظ جان و مال خود را واجب شماريد و طريق خلاف و نفاق مسپاريد .

چون سخن بدين جا رسيد ، علماي مجلس به همان قراري كه با حسين خان گذاشته بودند ، با او جوابي نگفتند . حسين خان گفت : خوب گفتي ، بهتر آن است كه مذهب خود را بنويسي تا هر كس خواهد بدان بنگرد و بگرود . پس قلم بگرفت و سطري چند بنوشت . علماي مجلس عبارت او را از قانون عربيت بيرون يافتند . حسين خان گفت : با اين كه هنوز لفظي چند را نتواني تلفيق كرد ، اين چه ترهات است كه خود را بر خاتم الانبياء ( صلّي الله عليه وآله ) فضيلت دهي و ترهات خود را بر كلمات خداي تعالي تفضيل نهي و حكم داد تا او را چوب زياد زدند . زبان به توبه و انابه گشود فرياد برآورد و بر خود دشنامي چند داد و اظهار ناداني و پشيماني كرد . آنگاه حكم داد تا صورت او را سياه كردند و به مسجدي كه شيخ ابوتراب به جماعت نماز مي گذاشت بردند تا دست و پاي او را بوسيد . مراجعه شود به كتاب « فتنه باب » ص15


176


حسين خان : « به يكي از فراشّان امر كرد سيلي سختي به صورت حضرت باب بزنند . اين سيلي به قدري شديد بودكه عمامه هيكل مبارك بر زمين افتاد . « شيخ ابوتراب امام جمعه شيراز » كه در مجلس حاضر بود حسين خان را به اين گونه رفتار سرزنش نمود و فرمان داد عمامه را بر سر باب گذاشتند . »

« امام جمعه شيراز » ، پس از آنكه به ميانجيگري برخاست و رفع عصبانيت ها نمود ، از علي محمد شيرازي درباره ادعاي بابيت پرسش كرد .

« نبيل زرندي » مي نويسد : علي محمد شيرازي در پاسخ سؤال امام جمعه شيراز گفت : « من نه وكيل قائم موعود هستم و نه واسطه بين امام غائب و مردم هستم . امام جمعه گفت : كافي است » . ( 1 ) و قرار گذارده شد ، روز بعد ، علي محمد شيرازي در « مسجد وكيل » . و در حضور مردم شيراز ، عقيده خود را در مورد دعوائي كه به او نسبت مي دهند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « تخليص تاريخ نبيل زرندي » ، ص138


177


علناً به اطلاع مردم برساند . ( 1 )

« نبيل زرندي » تصريح مي كند كه : روز جمعه ، علي محمد شيرازي بر فراز منبر رفت و چنين گفت :

« لعنت خدا بر كسي كه مرا وكيل امام غائب بداند » .

« لعنت خدا بر كسي كه مرا باب امام بداند . »

« لعنت خدا بر كسي كه بگويد من منكر وحدانيت خدا هستم . »

« لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر نبوت حضرت رسول بداند . »

« لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر انبياي الهي بداند . »

« لعنت خدا بر كسي كه مرا منكر امامت اميرالمؤمنين و ساير ائمه بداند . » ( 2 )

علي محمد شيرازي در ابلاغيه اي ( معروف به دعاي « الف » ) كه پس از جريان « مسجد وكيل » در سال 1261 هـ ق ، نگاشت و منتشر ساخت ، و بعدها « فاضل مازندراني » متن آن را در كتاب : « اسرار الآثار » ضمن تصريح به اينكه : « اين ابلاغيه از آثار علي محمد شيرازي در مقابل اعتراض و افتراي معاندين نشر داده اند » . ( 3 ) ثبت كرد كه در تأييد مجدد « لعنت كردن » علي محمد شيرازي در قبال امر بابيت سندي است كه در آن مناقشه نيست :

« بسم الله الرّحمن الرحيم الحمد لله خلق السموات و الارض بأمره . . . أللهم انّي أشهدك الان . . . و بانك لتعلم أنك قد خلقت الكل بمشيّتك و هي أوّل كلمة آمنت بك . . . أللّهم ثبّت فؤادي في حبّك فاني ما ادّعيت في شأن إلاّ طاعتك ولا أرجو أحدا سواك . . . ولا اعتقد في شأن إلاّ بما نزلت في القرآن علي حبيبك محمد رسول الله وخاتم النبيين من ولاية أئمة العدل وأتباعهم والاقتداء بآثار هم والبرائة من أعدائهم و الّذين يشكون في فضلهم وانّك لتعلم يا الهي بانّ لأوليائك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرحوم رضا قليخان هدايت در اين مورد مي نويسد : « روي او را ( علي محمد شيرازي ) سياه كرده و به مسجد وكيل بردند واو اظهار توبه و انابه كرد و برخود لعن نمود و پاي جناب فضايل مآب شيخ ابوتراب امام جماعت را بوسيده و استغفار كرد . » روضة الصفا ـ ناصري ج10 ، ص311

2 . « تلخيص تاريخ نبيل زرندي » ، ص141

3 . « اسرار الاثار خصوصي » ، ج1 ، ص179


178


في كلّ شأن كانوا حفاظاً لدينهم و أوعية لحكمهم عبادك الذين فرضت طاعتهم و محبّتهم . . . وانّك قد تفضّلت عليّ . . . من حقائق العلوم ما كان شأنك عند العطاء و الإجابة للمؤمنين بشأن الآيات و الدعوات . . . بل انّ كل حقّ ينزل من عندك انّك تطلق عليه كلمة الوحي بما نزلت في القرآن حيث قلت و قولك الحق و أوحينا موسي و من معه أجمعين و مثل ما أوحيت الي اُمّ موسي ثم إلي النحل . . . و ما أنا ادّعيت كلمة الوحي . . . و قالوا انّه أدّعي الولاية و اختيها قتلهم الله بما افتروا ما ادّعيت ولا نطقت إلاّ العبودية . . . الذين يعتقدون في الائمة دون العبودية و ينسبون الي شيعتهم دون ذلك فجزائهم كان نار جهنم . انّ بعض الناس قد افتروا علي كلمة البابية المنصوصة و ادّعوا الرؤية لنفسي لعنهم الله بما افتروا ماكان لبقية الله صاحب الزمان بعد الأبواب الأربعة باب منصوص و لانائب مخصوص و من ادّعي الرؤية بدون بينة فرض علي الكلّ بان يكذّبوه و يقتلوه أللّهم انّي اشهدك بانّي ما ادّعيت رؤية حجتك الحق ولا بابية نفسه بنصّ من قبل وانّي لو نسبت إلي نفسي كلمة البابية ماقصدت إلاّ ذكر كلمة الخير ، حيث قد قرئت في حديث أئمة العدل بانّ المؤمن لايوصف . . . و أشهد أنّه قد اتبع وحيك وبلّغ رسالاتك وعرج بجسمه إلي السماء وجاهد في سبيل محبتك حتي فاز بوجهك وأشهد أنّ حلاله إلي يوم القيامة ، ولم ينسخ شريعته ولم يبدّل منهاجه ، و من زاد حرفا أو نقص شيئاً من شريعته فيخرج في الحين من طاعتك ، و أنّ الوحي بمثل ما نزل عليه قد انقطع من بعده من عندك و إنّ كتابه مهيمن علي كلّ الكتب . . . و حجتك الحيّ الّذي وجوده يبقي كلّ الخلق ويذكره بذكره كلّ الموجودات أن تحفظ غيبته و تقرب أيّامه . . قالوا بأنّه ادّعي الربوبية و أعتقد بأنّ عليّاً عبدك و وصيّ نبيّك كان خالق الأشياء و رازقهم ، و أنكر معراج الجسماني و حشر الجسد . إني فسبحانك سبحانك إنّي بريء من الذين يعتقدون بتلك الاحكام الباطله و إن ذكر كلمة اخري ارادما ذكر الصّادق حجتك في دعائه حيث قال وقوله الحق و عرج روحه الي السماء و اُشهد أنّ اليوم كان حجتك محمد بن الحسن صلواتك عليه و علي من اتّبعه . . و أشهد أنّ بعد الابواب اربعة ليس له باب قد ورد في الحديث . وأنّ له


179


في أيام غيبته علماء مستحفظين . . و أشهد أنّ طاعتهم فرض ومودّتهم عدل و من أنكر أحداً منهم فقد كفر و كان من الخاسرين » . ( 1 )

عباس افندي در كتاب : « مقاله شخصي سياح » كوشش كرده است ، به نحوي اعترافات مذكور علي محمد شيرازي را در ابلاغيه الف ، مبني بر انكار بابيت ، قلب كند . و در هاله اي از آن وارونه مطلب ، توجيهي مغشوش القا كند .

در صفحه ( 3 ) كتاب مذكور مي نويسد : « آغاز گفتار نمود و مقام بابيت اظهار و از كلمه بابيت مراد او چنان بود كه من واسطه فيوضات از شخص بزرگواري هستم كه هنوز در پس پرده غيبت است و دارنده كمالات بي حصر و حدّ به اراده او متحركم و به حبل والايش متمسك و در نخستين كتابي كه در تفسير سوره يوسف مرقوم نموده در جميع مواضع آن خطابهايي به آن شخص غائب كه از او مستفيد و مستفيض بوده نموده و استعداد در تمهيد مبادي خويش جسته و تمناي فداي جان در سبيل محبتش نموده از جمله اين عبارت است :

يا بقية الله قد فديت بكلّي لك ورضيت السبّ في سبيلك و ما تمنيت إلا القتل في محبتك و كفي بالله العليّ معتصماً قديما . »

و در صفحه ( 7 ) از كتاب مذكور درباره انكار بابيت در مسجد وكيل شيراز مي نويسد : « روزي او را در مسجد احضار و اصرار و اجبار بر انكار نمودند . بر سر منبر نوعي تكلم نمود كه سبب سكونت و سكون حاضران و ثبوت و رسوخ تابعان گرديد و همچه گمان بود كه مدعي وساطت فيض از حضرت صاحب الزمان ( عليه السلام ) است . بعد معلوم و واضح شد كه مقصودش بابيت مدينه ديگر است و وساطت فيوضات از شخصي ديگر كه اوصاف و نعوتش در كتاب و صحائف خويش مضمر . »

بر اين اساس ، علي محمد شيرازي از مدينه ديگري كه به عقيده عباس افندي و بهائيان ميرزا حسينعلي بهاء ، مدعي موعود و ظهور بعد از علي محمد شيرازي مي باشد مقام بابيت داشته نه از حضرت حجة بن الحسن عسكري !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « اسرار الاثار خصوصي » ، ج1 ، ص179


180


در حالي كه تفصيل واضحات ، و اظهر من الشمس است كه علي محمد شيرازي در تفسير سوره يوسف ، تفسير سوره بقره ، تفسير سوره كوثر ، رساله بين الحرمين ، و ابلاغيه الف ، خطابش به امام قائم حضرت محمد بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) يازدهمين فرزند علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) است . و فاضل مازندراني در كتاب : « اسرار الاثار » در مورد خصوصيت مشترك آثار اوليه علي محمد شيرازي صريحاً و كاملا بر خلاف لفظ و قلم عباس افندي مي نويسد : « بقية الله » از القاب امام دوازدهم اثني عشرية قرار گرفت و در آثار اوليه نقطة البيان آمده مكرر ذكر يافت قوله : « إننّي أنا عبد من بقية الله الخ » .

و در صحيفه بين الحرمين است قوله : « أن اسمعوا حكم بقية الله الخ » و در صحيفه مخزونه است قوله : « ولقد اخرجها بقية الله صاحب الزمان ( عليه السلام ) اي بابه الذكر » . ( 1 )

و در صفحه ( 70 ) كتاب مذكور ، « فاضل مازندراني » ، پس از ذكر اقوال مختلفه باب در آثار اوليه ، جزماً نتيجه مي گيرد كه : « مراد از بقية الله در آثار اوليه نقطة البيان همان مقام امامت و مهدويت موعوده منتظره سريه بود كه در ايام بابيت او را موافقت و تأييد مي نمود » .

از اين روي فاضل مازندراني ، مبلّغ مشهور بهائيان ، بر خلاف عباس افندي ، كه با چنان تعبيرات وارونه ، سعي در رفع تناقض دعوت و انكار بابيت كرده ، « تقيه » را كليد چنين بن بستي در عقايد علي محمد شيرازي در نظر آورده و با تأييد و قبول اينكه آثار اوليه باب تماماً در مورد دعوي بابيت از جانب حضرت محمد بن الحسن عسكري است ، پس از ذكر متن « ابلاغيه الف » مي نويسد : « در اين ابلاغيه كه در سال دوم اظهار امر و بحبوحه تقيه و ايام اكتفا به اظهار مقام علم ، محض فرو نشاندن مقاومت و معاندت ملاها صادر فرمودند » . ( 2 )

چنين تعبيري از اظهار و انكار بابيت ، نه تنها خلاف نظريه عباس افندي است ، بلكه تمسك به تقيه را در غير محل آن و بر خلاف نصوص كتاب « ايقان » حسينعلي ميرزا مبني بر « استقامت در امر » به كار برده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « اسرار الاثار » ، ج2 ، ص168

2 . همان ، ص182


181


حسينعلي ميرزا در اثبات حقانيت دعاوي علي محمد شيرازي ، به دليل استقامت اشاره كرده و مي نويسد : « و دليل و برهان ديگر كه چون شمس بين دلائل مشرق است استقامت آن جمال ازلي است بر امر الهي كه با اينكه در سن شباب بودند و امري كه مخالف كل اهل ارض از وضيع و شريف و غني و فقير و عزيز و ذليل و سلطان و رعيت بود با وجود اين ، قيام بر آن امر فرمود چنانچه كل استماع نمودند و از هيچكس و هيچ نفس خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند . . . » ( 1 )

و در خصوص « تقيه » ، به اجمال به ذكر اين بيان علي محمد شيرازي ، اكتفا مي كنيم كه : « واحذر من التقية و راقب في التقية الاتري لنفسك خوفاً ولو كنت في تلك الارض . . . » ( 2 )

بهر حال آنچه كه مسلم است ، دعوي بابيت علي محمد شيرازي ، و سپس انكار دعوي است . با اين همه وي در برخورد با جامعه مسلمانان ، به انكار بابيت و هر نوع ادعائي و جهت حفظ مريدان خود به ترويج دعوي بابيت مبادرت ورزيد . ( 3 ) و از اين جهت ، آثار و شيوه هاي رفتاري او ، باب هر نوع سوء ظني را در تحليل نهائي شخصيت و آثار وي گشود .

با چنين زمينه اي و در حالي كه زير نظر حاكم فارس مورد مراقبت قرار داشت بنا به تأييد « آواره » در كتاب : « كواكب الدريه » و عباس افندي در كتاب مقاله شخصي سياح ، به درخواست سيد يحيي دارابي تفسير بر سوره كوثر نگاشت ، كه چنانچه متذكر شديم از يك سوي به اثبات امامت و حيات و غيبت و طول عمر حضرت حجة بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) پرداخته و از سوي ديگر به نيابت و بابيت غير منصوصه خود ، قلم فرسائي ها نموده است . تا اينكه بنا به تصريح آواره به نقل از نامه اي كه علي محمد شيرازي به ميرزا آقاسي نگاشته است : « در نيمه دوم سال 1262 هـ ق ترسان و گريزان عازم اصفهان گرديد و بين راه نامه اي به معتمد الدوله منوچهر خان گرجي ( 4 ) حاكم اصفهان نگاشت و از او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « ايقان » ، ص179 ، مسئله استقامت را در قسمت 5 / ب از فصل پنجم به تفصيل مورد بررسي قرار داده ايم .

2 . « اسرار الاثار » ج3 ، ص169

3 . « كواكب الدريه » ، ج1 ، ص52

4 . همان ، ج1 ، ص104


182


خواست تا برايش منزلي مهيا كند » . ( 1 )

ولي به گفته مرحوم ميرزا قليخان هدايت در كتاب : « روضة الصفا » و مرحوم اعتضاد السلطنه در كتاب فتنه باب : « معتمد الدوله منوچهر خان گرجي كه در آن وقت حكومت اصفهان داشت ، گمان كرد كه شايد ميرزا علي محمد يكي از بزرگان دين باشد . . . خواست او را ببيند . چند نفر سوار فرستاد كه اگر توانند او را از بند رها كنند و پنهاني به اصفهان رسانند . وقتي سوارهاي معتمد الدوله به فارس رسيدند كه در آن بلاد ناخوشي و با ، شدت داشت و مردم آشفته خاطر بودند بي زحمت باب را برداشتند و به اصفهان آوردند » . ( 2 )

معتمد الدوله به گفته ميرزا جاني كاشاني در كتاب : « نقطة الكاف » : « به مقتضاي حكمت به امام جمعه اصفهان پيغام نمود ، كه مدعي باب امام ( عليه السلام ) تشريف آورده ، آدم بفرست به خدمت ايشان و وعده بخواهيد تا به منزل شما تشريف فرما شوند . سركار امام نيز چنان نمود » . ( 3 )

معتمد الدوله به تأييد شوقي افندي در كتاب : « قرن بديع » ارمني نژاد و نامسلمان بود ( 4 ) و به گفته عباس افندي از علي محمد شيرازي سؤال از نبوت خاصه نمود ( 5 ) و علي محمد « جوابي در اثبات نبوت خاصه در همان مجلس مرقوم شد » كه به تصريح شوقي افندي پس از نگارش آن تحت تأثير واقع شده به ديانت اسلام گرويده . ( 6 ) و به روايت نبيل زرندي : به صداي بلند اعتراف نمود كه تا آن زمان به دين اسلام ايمان قلبي نداشته است » . ( 7 )

عباس افندي مي نويسد : « معتمد امر فرمود كه جميع علماء جمع شوند و در يك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح حال معتمد الدوله ، منوچهر خان گرجي . . . مراجعه شود به كتاب : دوم ، فصل دوم .

2 . فتنه باب ، ص17

3 . نقطة الكاف ، ص116

4 . ج1 ، ص110

5 . كتاب مقاله شخصي سياح ، ص14

6 . قرن بديع ، ج1 ، ص10

7 . تلخيص تاريخ نبيل زرندي ، ص 193


183


محضر با او مناظره نمايند و سؤال و جواب عيناً بدون تحريف به وساطت كاتب مخصوص خويش ثبت شود تا به طهران ارسال شود و آن چه امر و اراده پادشاهي بر آن قرار گيرد مجري شود » . ( 1 )

ولي مؤلفان بابي و بهائي چنين وانمود كرده اند كه : « علما اين قضيه را وهن شريعت شمرده نپذيرفتند . . . » . ( 2 ) و به گفته آواره : « عدم پذيرفتن علماء بدين خاطر بود كه : در صورت غلبه جامعه ديانت را از مجاب ساختن جواني عامي فخري نيست و در صورت مجاب شدن وهني بزرگ روي خواهد داد . ( 3 ) »

با اين همه در مجلس معتمد الدوله ، امام جمعه و آقا محمد مهدي فرزند مرحوم حاجي ابراهيم كلباسي و ميرزا حسن فرزند مرحوم ملا علي نوري شركت كردند .

معتمد الدوله مي خواست با تشكيل مجلسي و با شركت اكثر علماي متشخص اصفهان ، گفتگوئي را ميان علي محمد شيرازي و علماي اعلام به راه اندازد و از اين طريق موقعيت علي محمد شيرازي را به نحوي تثبيت و در صورت امكان فضل و كمال علي محمد را به مهر علماي اصفهان ممهور ساخته و به تصريح عباس افندي : « به طهران ارسال شود . » ولي با عدم شركت جماعت علما اين كار ميسر نشد و فتنه اي را كه مي رفت به دست علي محمد شيرازي و قدرت سياسي و نظامي معتمد الدوله كه مسلم حسن نظر خاص وي به علي محمد شيرازي و ظن نظر او به اسلام و علماي اصفهان معلوم همگان شده بود و به گفته مرحوم اعتضاد السلطنه « معتمد الدوله با او متحد بود ، تخريب حال او نمي نمود . » ( 4 ) برپا نگرديد و به اين ديد اگر جمله عباس افندي را از نظر بگذرانيم البته بيان صحيحي خواهد بود كه : « علما اين قضيه را وهن شريعت شمرده نپذيرفتند . » ( 5 )

با وجود اين شركت سه مجتهد و حكيم مذكور ، حداقل مجالي بود براي دستيابي به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقاله شخصي سياح ، ص14

2 . همان ، ص14

3 . كواكب الدريه ، ج1 ، ص73

4 . فتنه باب ، ص20

5 . مقاله شخصي سياح ، ص14


184


موقعيتي كم . ولي سرآغاز دستيابي به موقعيت هاي بيشتر .

ميرزا جاني كاشاني مي نويسد : « آقا محمد مهدي بن مرحوم حاجي كلباسي و ميرزا حسن بن مرحوم ملا علي نوري حضور داشتند . هر يك مسئله اي سؤال نمودند در علم توحيد و حكمت . . . جواب شافي و كافي دادند . ( 1 ) در حالي كه عباس افندي تصريح نمي كند كه علي محمد شيرازي در برابر پاسخ هاي دو حكيم مذكور ، جواب شافي و كافي داده اند . آنچه كه ايشان در كتاب مقاله شخصي سياح آورده اند اين است كه : « مجلس به سؤال بعضي مسائل از فن اصول و توضيح و تشريح اقوال ملاصدرا منتهي شد و چون نتيجه اي از اين مجلس به جهة حاكم حاصل نشد . . . ( 2 ) » بر اين اساس اگر جواب سؤالات كافي و شافي بود ، مجلس بي نتيجه نمي ماند .

اتفاقاً آواره تصريح كرده است كه مناظره آقا محمد مهدي كلباسي و آقا ميرزا حسن نوري من غير رسم بود . ( 3 ) و آنچه كه در اين مذاكره من غير رسم مطرح شده است به نقل از « اعتضاد السلطنه » وقايع نگار ايام ناصري ، چنين بوده است :

« باب به مجلس در آمده اول مرتبه آقا محمد مهدي آغاز سخن كرد و باب را گفت كه ؛ آن مردم كه طريق شريعت سپرند ، بيرون از دو فرقه نباشند ، يا مسائل شرعيه خويش را از اخبار و احاديث استخراج و استنباط فرمايند و اگر نه ، مقلد مجتهدي باشند . »

باب در جواب گفت : « كه من تقليد كسي نكرده ام و نيز هر كس باظنّ خويش عمل كند حرام دانم . »

« آقا محمد مهدي گفت : امروز باب علم مسدود است و حجت خداي غائب باشد . بي آنكه امام وقت حاضر شود و مسائل حقه را از زبان وي بشنوي چگونه به مطلبي به گروي و به راستي عمل نمائي ؟ با من بگوي اين علم از كجا اندوختي و اين يقين از كه آموختي ؟ »

« باب در جواب گفت : « تو متعلم و كودك ابجد خواني . مرا مقام ذكر و فؤاد است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نقطة الكاف ، ص117

2 . مقاله شخصي سياح ، ص15

3 . كواكب الدريه ، ج1 ، ص73


185


ترا نرسد كه با من محاجه نمائي . »

« چون مناقشه ايشان به اين جا رسيد ، آقا محمد مهدي خاموش شد و ميرزا حسن كه در فنون حكمت خاصه در مؤلفات ملا صدرا مسلط بود به سخن درآمده به وي گفت : « بدين سخن كه گفتي تأمل كن . ما در اصطلاح خويش از براي ذكر و فؤاد مقامي نهاده ايم كه هر كس بدانجا رسد به تمام اشياء همراه باشد و هيچ شيئي از وي غائب نماند و هيچ نباشد كه نداند . آيا تو نيز مقام ذكر و فؤاد را چنين شناخته اي و احاطت وجود شما بر اشياء چنين است ؟ ميرزا علي محمد بي لغزش خاطر و لكنت زبان گفت : چنين است ، مي خواهي بپرس . »

« ميرزا حسن گفت : از معجزات انبيا و ائمه هدي يكي طي الارض است . بگوي تا بدانيم كه زمين چگونه در نوردد . مثلا حضرت جواد ( عليه السلام ) قدم از مدينه برداشت و در طوس گذاشت . مسافتي كه از طوس تا مدينه بود به كجا شد ؟ آيا زمين ميان اين دو شهر فرو رفت يا مدينه به طوس متصل گرديد ؟ چون امام ( عليه السلام ) به طوس رفت ديگر باره زمين بر آمد و اين نتواند بود . چه بسيار شهرها از مدينه تا طوس باشد ، پس همه بايد خسف شود و جانداران همه تباه شوند و اگر گوئي زمينها با هم متراكم شدند و تداخل كردند اين نيز ممكن نخواهد شد . چه بسيار شهرها بايد محو شود و مدينه به طوس منتقل شود و حال آنكه هيچ قطعه اي از زمين دگرگون نشده و از جاي خود جنبش نكرد

و اگر گوئي : امام طيران نموده و از مدينه تا طوس با جسم بشري رفت . اين نيز با براهين محكم راست نيايد و همچنان بگوي كه چگونه امير المؤمنين علي ( عليه السلام ) در يك شب و يك حين در چهل خانه مهمان شد ؟ اگر گوئي علي نبود و صورتي نمود نپذيرم . زيرا كه خداي و رسول دروغ نگويند . علي ( عليه السلام ) شعبده نكند . و اگر به راستي او بود چگونه بود ؟ و همچنان در خبر است كه آسمانها در زمان سلطان جابر به سرعت ساير باشد و در روزگار ائمه هدي بطيء سير دارد . اول آنكه از براي آسمان دو سير چگونه تواند بود ؟ ديگر آنكه سلاطين بني اميه و بني عباس با ائمه معاصر بودند . پس بايد آسمان را بطيء سير و سرعت سير در يك زمان باشد . اين سر را نيز مكشوف دار .

باب در جواب گفت : اگر خواهي اين مشكلات را شفاهاً بگويم و اگر نه بنويسم .


186


ميرزا حسن گفت : مختار هستيد . باب قلم و كاغذ برداشت به نوشتن مشغول شد . در آن هنگام شام حاضر كردند . او سطري چند بنگاشت ، ميرزا حسن برداشته و نگاه كرد و گفت : گويا خطبه اي عنوان كرده اي و حمدي و وردي آورده اي و مناجات به درگاه قاضي الحاجات نموده اي و به مطلب ، خود را هيچ آشنا نكرده اي . سخن در اينجا ناتمام مانده هر يك از دايره جمع به جايي رفتند . » ( 1 )

انجام چنين مذاكره و مهماني را هم از زبان عباس افندي خوانديم و دانستيم كه : « نتيجه اي از اين مجلس به جهة حاكم حاصل نشد . حكم شديد و فتواي قوي علماي اعلام را مجري نگشت » . ( 2 )

علماي اصفهان ، از حمايت روزافزون معتمدالدوله و اعمال ونيات وي كه مي خواست به وسيله علي محمد شيرازي يك سري اقدامات ضد شيعي و ضد علماي اصفهان به راه اندازد . و در اين راه علي محمد شيرازي از هر نوع همكاري دريغ نداشت ، نامه اي به حاجي ميرزا آقاسي صدراعظم وقت نگاشته خواستار رفع توطئه اي شدند كه زير پوشش اسلام ، گاهي بابيت ، زماني توبه و انكار دعوي بابيت در حال نضج گرفتن بود .

حاجي ميرزا آقاسي با توجه به كسب اطلاعات مربوط به مريدان علي محمد شيرازي در ديگر مناطق و عقايدي كه از جانب آنان منتشر شده و بررسي آثار علي محمد شيرازي در 11 محرم 1262 هـ ق نامه اي در پاسخ اعتراض علماي اصفهان نگاشت و در آن چنين خاطر نشان ساخت :

« خدمت علماي اعلام و فضلاي ذوي العزّ و الإحترام مصدع مي شود كه در باب شخص شيرازي كه خود را باب و نايب امام ناميده نوشته بودند كه چون ضالّ مضلّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتنه باب ، ص18

2 . مقاله شخصي سياح ، ص15

در همين ايام ملا محمد هراتي كه از مريدان باب بود ، رساله فروغ عدليه علي محمد شيرازي را از عربي به فارسي ترجمه مي كرد و اين به اجازه علي محمد شيرازي بود . ولي كار خود را به انجام نرسانيده خوف شديد بر او مستولي گشت و از علي محمد شيرازي كناره گرفت ، زيرا احساس كرد كه علي محمد شيرازي كاملا بر خلاف اسلام طي طريق مي كند . تلخيص تاريخ نبيل زرندي ، ص192


187


است ، بر حسب مقتضيات دين و دولت لازم است مورد سياست اعليحضرت قدر قدرت قضا شوكت شاهنشاه اسلام پناه روح العالمين فداه شود تا آينده را عبرتي باشد . آن ديوانه جاهل جاعل دعوي نيابت نكرده بلكه دعوت نبوت كرده زيرا كه از روي كمال ناداني و سخافت رأي ، در مقابل با آنكه آيه شريفه : { فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ } دلالت دارد كه مقابله يك سوره اقصر محال است . كتابي از مزخرفات جمع كرده و قرآن ناميده و حال آنكه { لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً } ( 1 ) چه رسد به قرآن آن نادان كه بجاي كهيعص مثلا كاف ، ها ، جيم ، دال ، نوشته و بدين نمط ، مزخرفات و اباطيل ترتيب داده ، بلي حقيقت احوال او را من بهتر مي دانم كه چون اكثر اين « طايفه شيخي » را مداومت به چرس و بنگ است ، جميع گفته ها و كرده هاي او از روي نشأه حشيش است كه آن بد كيش به اين خيالات باطل افتاده و من فكري كه براي سياست او كرده ام اين است كه او را به ماكو فرستم كه در قلعه ماكو حبس مؤبّد باشد . اما كساني كه به او گرويده اند و متابعت كرده اند مقصرند ، شما چند نفر از تابعين او را پيدا كرده به من نشان بدهيد تا آنها مورد تنبيه و سياست شوند . باقي ايام فضل و افاضت مستدام باد . » ( 2 )

معتمد الدوله ، علي محمد شيرازي را : « با جمعي سواران خاص خويش از اصفهان به خارج فرستاد و چون به مورچه خوار رسيدند به پنهان امر رجوع به اصفهان فرمود و در خلوت سرپوشيده خويش مأمن و مأوي داد و جز خواص تابعان و معتمدان معتمد نفسي از باب مطلع نبودند . » ( 3 )

پس از چند ماه ، معتمد الدوله درگذشت و گرگين خان برادرزاده وي حاكم اصفهان شد و جريان عدم اجراي دستور مركز بوسيله معتمد الدوله را به اطلاع ميرزا آقاسي رسانده حاضر نشد علي محمد شيرازي را در اصفهان نگه دارد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسراء : 88

2 . اين نامه از كتاب « امير كبير و ايران » آورده شده و از تاريخ آن پيداست كه پيش از مرگ معتمد الدوله ( كه در ربيع الاولي آن سال درگذشت ) بوده . مي توان پنداشت كه نامه رسيده ولي معتمد الدوله از فرستادن باب خودداري كرده تا پس از مرگ او برادرزاده اش فرستاد . بهائيگري ، نوشته احمد كسروي .

3 . مقاله شخصي سياح ، ص16


188


از اين رو گرگين خان علي محمد شيرازي را به دست مأمورين دولتي داد و باب در معيت سربازان شاهسون به رياست بابابيك بيات ماكوئي از راه كاشان به طرف تهران گسيل شد . در كاشان حاجي ميرزا جاني مؤلف كتاب معروف « نقطة الكاف » ( به زعم ادوارد براون ! ) با دادن صد تومان رشوه باب را شب به خانه مهمان كرد . فردا صبح دوباره به راه افتادند تا نزديك قصبه كُلَين آمدند . از آنجا سيد اجازه ورود به طهران خواست ولي محمد شاه به دستور حاجي اجازه نداد و به باب نامه اي نوشت كه مختصراً اين است : « چون موكب همايون در جناح حركت از طهران است و ملاقات بطور شايسته ممكن نه ، شما به ماكو رفته چندي در آنجا توقف و استراحت كنيد و به دعاگوئي دولت قاهره مشغول شويد و مقرر داشتيم كه در هر حال مراعات و توقير نمايند و چون از سفر برگرديم شما را مخصوص خواهيم خواست . »

محمد بيك چا پارچي كه مأمور بردن باب به ماكو بود دستور داشت كه او را از خارج شهرها به ماكو برساند . او هم به همين جهت نگذاشت كه باب از داخل قزوين و زنجان عبور كند . بالاخره باب را به ماكو رساند و در همين ماكو يا به قول سيد باب « ارض باسط » است كه بيان فارسي و عربي نوشته شده . از شعبان 1263 تا جمادي الاولي 1264 باب درماكو بود . ولي چون مريدان او كتباً يا شخصاً با او مراوده داشتند ، وي را به قلعه « چهريق » كه باب آن را به تطبيق عددي ابجدي « جبل شديد » ناميده بردند . از اين تاريخ تا هنگام قتل شعبان 1266 وي در چهريق محبوس بود . ( مگر حين محاكمه در تبريز ) و تنها كسي كه هميشه با او بود آقا سيد حسين يزدي كاتب بود . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتنه باب ، ص238 ، توضيحات آقاي عبدالحسين نوائي



| شناسه مطلب: 73891