بخش 9

غیبت قائم دعوی قائمیت مبشر من یظهره الله انکار دعاوی


201


ب ) غيبت قائم

پس از مرگ ابوالحسن علي بن محمد سمري چهارمين نايب امام محمد بن الحسن عسكري ( عليه السلام ) ، و انسداد باب نيابت خاصه بنا به نص صريح آخرين توقيع مباركه ، در سال 331 هجري قمري ، غيبت كبراي مهدي امام اثني عشر ( عليه السلام ) ، آغاز گرديد .

اعتقاد به غيبت كبراي امام با همان كيفيت جهاني ، اساس انتظار ظهور منجي اسلام و بشريت در مذهب تشيع است .

چنين پذيرشي ، اساسي ترين منابع اصلي روايت و اصول عقايد شيعه را در قلمرو غيبت قائم ( عليه السلام ) ، متوجه دو مسئله مهم يعني : حكمت غيبت ، و چگونگي طول عمر امام در طول غيبت ، نموده است . كه جهت دستيابي به شناخت تفصيلي آن ، لازم است به منابع مذكور در بحث شناخت قائم ( عليه السلام ) مراجعه گردد .

آنچه در اين وادي ، مورد نظر مؤلف مي باشد ، بررسي و آشنائي با موضع آثار بهائيت در قبال پذيرش هاي مسلم شيعه و روايات متواتر شيعه مي باشد .

كتب بهائيان در قبال مسئله : غيبت قائم ( عليه السلام ) ، نواب اربعه در غيبت صغري ، تحقق غيبت كبري از سال 331هـ . ق ، امام حيّ در ايام غيبت از موضعي مشخص و روشن برخوردار است ، كه لازم است ذيلا بي هيچ دخل و تصرفي به قسمتي از تصريحات مسلم زعماي بابي و بهائي كه مبين عقايدشان است ، اشاره كنيم :

علي محمد شيرازي در كتاب : صحيفه عدليه ( 1 ) مي نگارد : « و بعد از آنكه اهل دين به اول سنه بلوغ رسيده ، غيبت از براي حجت خود امر فرموده و خلايق را ، حتم به اتباع حجت خود فرموده . . . » و در صفحه 28 كتاب مذكور تصريح مي كند : « و امروز به اراده بقية الله امام عصر ( عليه السلام ) است وجود حكما وقع عليه اسم الشيء . . . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص6


202


در كتاب اسرار الآثار ( 1 ) فاضل مازندراني از تفسير سوره كوثر علي محمد شيرازي چنين مي خوانيم :

« فاعرف إنّ له كان غيبتان باذن الله ، و قد حضر مابين طلعته خلق و لايعلم عدّتهم إلاّ من شاء الله و إنّ في الغيبة الصغري له وكلاء معتمدون و نوّاب مقرّبون و إنّ مدّتها قضت في سبعين سنة وأربعة وعدّة أيام معدودة ، و إنّ في تلك أيام نوّابه ـ روحي فداه ـ عثمان بن سعيد العمري ، و ابنه ابي جعفر محمد بن عثمان ، و الشيخ المعتمد به الشيخ أبوالقاسم الحسين بن روح ، ثم علي بن محمد السمري و إنّهم كانوا في غيبته الصغري محال الأمر و مواقع النهي » .

پس بدان كه محققاً براي او ( مهدي ( عليه السلام ) به اذن خدا دو غيبت بود و در اين غيبت ها گروهي مردم به حضورش بار يافتند و تعداد آنان را جز كسي كه خدا خواهد نمي داند و همانا در ايام غيبت صغري براي او وكلائي مورد اعتماد و نوابي مقرب بودند و مدت غيبت صغري هفتاد و چهار سال و چند روز طول كشيد و به درستي كه در اين ايام ، نواب امام كه روحم فدايش باد عثمان بن سعيد عمري و پسرش ابوجعفر محمد بن عثمان و شيخ مورد اعتماد ؛ ابوالقاسم حسين بن روح و علي بن محمد سمري بودند و همانا اين اشخاص در غيبت صغراي امام ، مقام امر و نهي شيعه را داشتند . )

در ابلاغيه الف ( 2 ) علي محمد شيرازي تصريخ مي كند :

« وأشهد أنّ بعد الأبواب الأربعة ليس له باب قد ورد في الحديث وإنّ له في أيام غيبته علماء مستحفظين ، وأشهد أنّ طاعتهم فرض و موّدتهم عدل ، و من أنكر أحداً منهم فقد كفر وكان من الخاسرين » .

و شهادت مي دهم كه بعد از ابواب چهارگانه براي امام زمان نايب و باب ديگري نيست چنانكه در حديث وارد است . . . و همانا در ايام غيبت او علمائي هستند كه نگهبان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج2 ، ص7

2 . مندرج در كتاب : اسرار الآثار خصوصي ، صص181 ـ 182


203


دينند . . . شهادت مي دهم كه طاعت و پيروي ايشان واجب است و دوستي آنها طريقه ميانه و اعتدال مي باشد و هر كس يكي از ايشان را منكر شود پس كافر شده و از مردم زيانكار خواهد بود .

و در جاي ديگر از همين « ابلاغيه » مي نويسد :

« وحجّتك الحيّ الّذي وجوده يبقي كلّ الخلق ، و يذكره بذكره كلّ الموجودات ان تحفظ غيبته و تقرّب أيّامه ، و أشهد أنّ اليوم كان حجّتك محمد بن الحسن صلواتك عليه و علي من اتبعه » .

خدايا حجت زنده خودت را كه به وجودش همه آفريدگان برقرارند و به يادش همه متذكرند در غيبتش دور از بلا نگهدار و ايام ظهورش را نزديك فرما . . . و شهادت مي دهم كه امروزه حجت تو حضرت محمد بن الحسن است كه درود تو بر او و پيروانش باد .

در تفسير سوره بقره علي محمد شيرازي ذيل آيه { وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ . . . . } مي نويسد :

« إنّ آل الله سلام الله عليهم في رتبة جسمهم الظاهرة أقوي جسمهم من أفئدة أهل الجنان ، لولا يقتلهم أحد لا يموتون لأنّ اجساد هم كانت و لا يجري التغيّر لهم كمايكون الحجة محمد بن الحسن ( عليه السلام ) حيّاً » . ( 1 )

همانا اهل بيت ( عليه السلام ) در رتبه ظاهري جسماني ، بدنشان از دلهاي بهشتيان نيرومندتر است چنانچه اگر كسي آنان را نمي كشت نمي مردند زيرا كه به راستي بدن آنان در حال اعتدال است و دگرگوني در آن راه ندارد همانگونه كه حضرت حجت محمد بن الحسن ( عليه السلام ) زنده است .

در تفسير و العصر چنين آمده :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نسخه خطي ، خاتمه كتاب : در يوم چهارشنبه مهرماه سنه 1359 تحرير تفسير مباركه نيم ساعت به غروب مانده خاتمه يافت ـ نعمت الله صفاري » .


204


« انه روحي فداه لولا يظلم عليه احد لم يتغير جسده في هذه الدنيا لأنّه كان معتدلا بغاية الإعتدال . . . و لذا ان الحجة ( عليه السلام ) كان حيّاً ما قضي عليه من الشؤنات المعدودة و انه روحي فداه لولا يظلمه احد لم يتغيره في قديم الدهور » ( 1 )

همانا او ( مهدي ) روحم فدايش باد اگر كسي بر او ستم نكند بدنش در اين حيات دنيوي دگرگون نخواهد شد ؛ زيرا كه او در نهايت اعتدال بسر مي برد . . . و بنابراين حضرت حجت ( عليه السلام ) زنده مي باشد و كارهاي دنيوي بر او مؤثر نيفتد و همانا او كه روحم فدايش باد اگر كسي بر او ستم نكند به گذشت روزگاران دراز ، دگرگوني نپذيرد .

از سوي ديگر عباس افندي مي نويسد : « مظاهر مقدّسه الهيه مصدر معجزاتند و مظهر آثار عجيبه ، هر امر مشكلي و غير ممكني از براي آنان ممكن و جايز است زيرا به قوتي خارق العاده از ايشان خارق العاده صدور يابد و به قدرتي ماوراء طبيعت تأثير در عالم طبيعت نمايند » . ( 2 ) همچنين در كتاب : مكاتيب مي نگارد : « مظاهر مقدسه الهيه مزاجي در نهايت اعتدال داشته اند و صحت و سلامتي بي منتها ، و بنيه اي در نهايت قوت و قوائي در غايت كمال و حواس ظاهره و باطنه اي فوق العاده شديد » . ( 3 )

ابوالفضل گلپايگاني در پاسخ نورالدين هندي از عمر دراز نوح مي نويسد : « پس روشن است هر كس كه به درستي و حقانيت رسالت نبي معظم اسلام متعقد باشد و قرآن كريم را كتاب آسماني بداند به ضرورت بايستي به تمام آنچه در اين كتاب بزرگ آمده و به درستي آنها عقيده مند گردد ، چه آن مضامين به فهم مردم نزديك يا بعيد باشد ، به شرط آنكه عقل سليم و برهان صحيح بر امتناع آن گواهي ندهد . كسي كه كمترين آشنائي به موازين عقلي و براهين منطقي داشته باشد مي داند كه علت انكار طول عمر ، استبعاد عادي است نه امتناع عقلي ؛ زيرا كمترين دليل قطعي بر عدم امكان عمر دراز بيشتر از آنچه در اين اعصار ديده مي شود نيست . . . . و عاقل خردمند به مجرد استبعاد بر خلاف حكم قرآن شريف سخن نمي گويد ؛ زيرا كه قرآن كتابي است جدي و قاطع و هرگز شوخي بردار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نسخه خطي .

2 . مفاوضات ، عباس افندي ، ص77

3 . ج3 ، ص41


205


نيست . ( ترجمه از متن عربي ) . » ( 1 )

با اين همه تصريحات و از سوي ديگر صراحت روايات موثق شيعه ، مبني بر غيبت قائم آل محمد ( عج ) « حسينعلي ميرزا » جهت رفع تباين وتناقض موجودميان دعوي قائميت واعترافات واسناد موجود ، راه حلي به نظرش رسيده كه به عقيده مؤلف نه تنها رافع تناقض نيست بلكه برملا كننده نيرنگ هائي است كه در پس دعوي جديد ، موجود بوده است .

حسينعلي ميرزا در كتاب اقتدارات ( 2 ) مي نويسد : « هزار سال أو أزيد ، جميع فرق اثني عشر ، نفس موهومي را كه اصلا موجود نبوده ، مع عيال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معين نمودند و ساجد او بودند » و در صفحه ( 269 ) كتاب مذكور تصريح ديگري مي كند كه : « حزب شيعه كه خود را از فرقه ناجيه مرحومه مي شمردند و افضل اهل عالم مي دانستند رواياتي نقل نمودند كه هر نفسي قائل شود به اينكه موعود متولد مي شود كافر است و از دين خارج . اين روايات سبب شد كه جمعي را من غير تقصير و جرم شهيد نمودند ، تا آنكه نقطه اولي روح ماسواه فداه از فارس ، از صلب شخص معصوم متولد شدند و دعوي قائمي نمودند اذا خسر الذين اتّبعوا الظنون والأوهام . . . »

ازسوي ديگر عباس افندي درلوحي خطاب به فاضل شيرازي مي نويسد : « در خصوص امام ثاني عشر استفسار نموده بوديد اين تصور از اصل ، در عالم جسم وجود نداشته بلكه حضرت امام ثاني عشر در حين غيب بود ، اما در عالم جسد تحققي نداشت ، بلكه بعضي از اكابر شيعيان در آن زمان محض محافظت ضعفاي ناس چنين مصلحت داشتند كه آن شخص موجود در حين غيب را چنين ذكر نمايند كه تصور شود كه در حين جسم است . » ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دررالبهيه ، ص6

2 . ص244

3 . مصابيح هدايت ، ج1 ، ص262

« شوقي افندي » نيز به تبعيت از ميرزا حسينعلي و عباس افندي مي نويسد : « فرزندي ذكور يا اناث براي آن حضرت ( امام حسن عسكري ) سراغ نداريم ولي در كتب شيعه اثني عشري به صرف استناد به قول حليمه ي حكيمه فرزند محمد نام براي آن حضرت نوشته اند و او را غايب مي دانند . . . » قاموس توقيع منيع ، ج1 ، ص456 ، همين مضمون را كمال الدين بخت آور ، مبلّغ بهائي در كتاب : تاريخ و عقايد ، صفحه 368 عنوان كرده است .


206


بر اين اساس عباس افندي و حسينعلي ميرزا يكباره اساس عقيده شيعه را در خصوص امام ثاني عشر موهوم جلوه داده تا به زعمشان تناقضات موجود ميان روايات مهم شيعه و دعوي علي محمد شيرازي را با اظهاراتي مرتفع سازند كه خود مبين تضادي آشكار بين اين اظهارات و تصريحات علي محمد شيرازي و ديگر اظهارات مضبوط خودشان در باب شناخت و غيبت قائم ( عليه السلام ) . . . مي باشد .

با اتخاذ چنين شيوه اي بي اساس حتي از نظر منابع فكري بابيت و بهائيت ، معلوم نيست كه حسينعلي ميرزا ، و عباس افندي و ديگر مبلغان بهائيت چگونه مي خواهند از طرح مسئله قائميت در تشيّع بابيت و دعوي قائميت علي محمد شيرازي را اثبات كنند ؟ ( 1 )

به هر حال با چنين سخناني بايست ديد ، اصالت نواب اربعه در غيبت صغري كه مسلم روايات و تواريخ شيعه بوده است ، از نظرگاه حسينعلي ميرزا چگونه مورد شناسائي قرار گرفته است ؟ . .

اشراق خاوري در كتاب رحيق مختوم ( 2 ) از حسينعلي ميرزا نوشته هائي را نقل كرده كه ضمن آن نظريه حسينعلي ميرزا را درباره نواب اربعه چنين مي خوانيم :

« ابوابشان ، يعني ابواب اربعه ، سبب و علت گمراهي گشتند . اگر آن حرف هاي كذبه از آن مطالع كذب ظاهر نمي شد نقطه وجود روح ماسواه فداه شهيد نمي گشت » .

بر اين اساس ابواب اربعه نيز اساساً مطالع كذب و موجد گمراهي بودند در حالي كه علي محمد شيرازي در كتاب : بيان فارسي ( 3 ) مقام والاي نواب اربعه را مورد تجليل و احترام قرار داده تا آن جا كه در صفحه 288 تصريح مي كند كه : « چنانچه امروز اگر مؤمني عامل هست ، به قول اهل بيت و ابواب اربعه است ، در غيبت صغري كه بعد از آن آنچه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . با توجه به اينكه علي محمد شيرازي در تأليفاتش به وجود و اسم و كنيه ، نام پدر و اجداد حضرت حجة بن الحسن العسكري ( عليه السلام ) تصريح كرده است و دو مبشر علي محمد شيرازي ! يعني سيد كاظم رشتي و شيخ احمد احسائي كه در لسان بهائيان به نورين نيرين ملقب شده اند ، نه تنها وجود خارجي فرزند امام حسن عسكري ( عليه السلام ) را تأييد كرده اند ، بلكه حكم بر وجوب و لزوم اين اعتقاد نموده اند .

2 . ص450 ، در تشريح لوح قرن ، شوقي افندي .

3 . صص10 ، 204 ، 210


207


از ايشان رسيده كسي نتوانست تغييري و تبديلي دهد به حق » . و در كتاب صحيفه عدليه از علي محمد شيرازي چنين مي خوانيم : « اگر كسي عمل كرده باشد به دين حضرت رسول در منتهاي مقام عمل و اقرار به ولايت اهل بيت عصمت سلام الله عليهم آورده باشد ولكن اعراض از حكم حسين بن روح ـ رحمة الله عليه ـ كه يكي از وكلاي ايام غيبت صغري بوده نموده باشد ، شكي نيست كه عملهاي او كلا هباء منثوراً است . » ( 1 )

با اين همه حسينعلي ميرزا و بي آنكه توجه كند چگونه با كشيدن خط بطلان بر آثار مكتوب علي محمد شيرازي در صدد اثبات ارزش الهي آثار علي محمد شيرازي و دعوي قائميت وي برآمده است .

جعفر برادر امام حسن عسكري ( عليه السلام ) وعموي حضرت محمد بن الحسن العسكري ( عليه السلام ) را كه در زمان غيبت صغري به عقيده منابع مسلم شيعه ، به كذب دعوي امامت كرده و از اين روي به كذّاب مشهور گرديد مورد تأييد قرار داده تا به زعمشان موجوديت حضرت قائم ( عليه السلام ) را موهوم جلوه دهد !

ايشان در لوحي مندرج در كتاب : « مائده آسماني ( 2 ) بر خلاف جميع منابع مسلم تاريخ و روايات تشيع مي نويسد : « از حضرت جعفر سؤال نمودند آيا از براي حضرت عسكري اولاد ذكوري موجوداست ؟

آن مظلوم ابا نمود و فرمودند : طفلي بود و فوت شد . صاحبان غرض او را طرد و لعن نمودند و كذابش گفتند » .

درحاليكه علي محمد شيرازي در مطلع دوم از قسمت هفتم كتاب : تفسير سوره كوثر ( 3 ) با جعفر مخالفت و توقيع حضرت قائم ( عليه السلام ) را كه در رد جعفر صادر فرموده است ذكر و مورد تأييد قرار مي دهد .

از سوي ديگر عباس افندي بي آنكه متوجه دفاعيات پدرش در مورد جعفر كذاب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص6

2 . جزء اول ، صفحه 7 .

3 . نسخه خطي موجود .


208


لوحي به خط علي محمّد شيرزاي است كه در صفحه 15 كتاب : « قسمتي از الواح خط نقطه اي اولي و آقا سيّدحسين كاتب » مندرج است . در اين لوح ، علي محمّد شيرازي ضمن مناجات با خدا و گواهي بيگانگي او مي گويد دين آن است كه تو شريعت قرار دادي و كتاب آن است كه نازل نموده اي و رسولان آنهايند كه فرستاده اي و حلال آن است كه حلال ساخته اي و حكم آنكه امر نموده اي و نهي آن است كه نهي فرموده اي و تو حكم مي كني و بر تو حكم نشود .

و در پايان ذكر رسالت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) و ولايت ائمّه و صلوات بر آنها و ذكر مظاهر بيت الحرام و اسماء حسني و امثال عليا نموده است . »

لوح مذكور كه در آخرين روزهاي سال 1264هـ . ق . نگاشته شده است . مبين روشن و آشكاري است كه علي محمّد شيرازي به اسلام و ائمّه دوازده گانه كه آخرين آنها حضرت محمّدبن الحسن عسكري است ، در سال مذكور ايمان داشته و به آن اعتراف مي كرده است .


209


باشد ، به نقل از كتاب : تاريخ صدر الصدور ( 1 ) مطالبي نگاشته است كه در رد بيان حسينعلي ميرزا اكتفاء به آن ، بحث و نقد را كفايت مي كند .

ايشان در مأخذ مذكور مي نويسند : « شيعيان بعد از امام حسن عسكري سه قسم شدند : قسمي به امامت جعفر نادان تشبث نمودند و او را تهنيت و تبريك به امامت كردند . . . »

نكته ديگر اين است كه اگر حسينعلي ميرزا چنانچه در جزء هفتم كتاب : مائده آسماني ( 2 ) و در تصريحي ديگر در كتاب اسرار الاثار فاضل مازندراني ( 3 ) صدق و مظلوميت جعفر را پذيرفته اند ؛ چرا دعوي امامت وي را به عنوان دوازدهمين امام گردن ننهاده و علي محمد شيرازي را امام دوازدهم و قائم اسلام مي داند ؟ !

پ ) دعوي قائميت

بنا به عقيده ميرزا جاني كاشاني در كتاب : نقطة الكاف ( 4 ) همزمان با حركت دادن مدعي بابيت از زندان ماكو به قلعه چهريق بود كه علي محمد شيرازي دعوي قائميت آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را اظهار داشت ! تقويم چنين ادعائي حدوداً مصادف بوده است با ماه صفر سال 1264 هـ . ق ، يعني چهار سال پس از آغاز دعوي بابيت قائم آل محمد ( عليه السلام ) كه تا شعبان 1266هـ . ق . يعني حدود دو سال و نيم كه سالهاي آخر عمر علي محمد شيرازي بوده است به طول انجاميد . چنانچه خود نيز در كتاب پنج شأن به تقويم دعاوي خود چنين ادعا كرده است :

« وإنني أنا قد اظهرت نفسي في الأبواب في أربع سنين و ينبغي أن توجد لكل حرف مرآت لتكونن مظهر تلك الحروفات لأنّي بعد ما اخلصت ذلك القميص و اظهرت نفسي باسم المقصودية الموعودية لابد ان يلبسنّها من هيكل ها فانظر كيف جاء صاحبه » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص148

2 . صص7 و 220

3 . ج2 ، ص13

4 . مراجعه شود به : كتاب نقطة الكاف ذيل : استدلال بر ظهور قائم ( عليه السلام ) ، ص212 .


210


وبا توجه به اينكه علي محمد شيرازي بنا به تصريح خودش در صفحه 14 كتاب مذكور ، 31 ساله بوده كه دست به نگارش پنج شأن مشغول داشته است . ( 1 ) مي توان نتيجه گرفت كه قول ميرزا جاني كاشاني در تعيين تاريخ دعوي قائميت كاملا صحيح و درست مي باشد .

بدين لحاظ علي محمد شيرازي حتي قبل از نگارش كتاب : پنج شأن با ارسال نامه هائي به سوي مريدان خود ، پايان يافتن مقام بابيت و دعوي امام دوازدهم و قائم آل محمد را بشارت مي داده است .

ميرزا جاني كاشاني در كتاب : نقطة الكاف ( 2 ) مي نويسد : « اما كيفيت ظهور قائميت آن حضرت آن بود كه توقيعي به جهت جناب عظيم ( 3 ) مرحمت نمودند و فرمودند : « إنّ يا علي أنا قد اصطفيناك بأمرنا و جعلناك ملكاً تنادي بين يدي القائم بأنّه قد ظهر بأذن ربه ذلك من فضل الله عليك و علي الناس لعلهم يشكرون . . . »

نكته مهم در حاشيه چنين دعوتي ، توجه به اعترافات شوقي افندي در كتاب : قرن بديع مي باشد كه اذعان داشت : « فرازهاي مهيج كتاب تفسير سوره يوسف علي محمد شيرازي بود كه جنگجويان طبرسي و نيريز و زنجان را به آن نبردها واداشته بود » ( 4 ) و در فصول گذشته از كتاب تفسير سوره يوسف علي محمد شيرازي يادها كرديم كه در اين تفسير دعوي بابيت واثبات قائميت و غيبت حضرت محمد بن الحسن العسكري مي باشد .

از اين رو ، وقايعي كه توسط مريدان علي محمد شيرازي در خارج از قلاع ماكو و چهريق مي گذشت ، مبتني بر دفاع از دعوت بابيت علي محمد شيرازي بوده است ، چنانچه آواره در كتاب ، كواكب الدرية ( 5 ) صريحاً مي نويسد : ملا حسين بشرويه ئي در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علي محمد شيرازي بر اساس حروف ابجد مي نويسد : تلك ليلة قد اكملت الالف و اللام في سنين من عمرو أدخلتني في الباء والسلام » ( الف = 1 / ب = 2 / لام = 30 ) .

2 . ص209

3 . همان شيخ علي ترشيزي است ، كه بعدها از طراحان ترور ناصر الدين شاه شد .

4 . قرن بديع ، جزء اول .

5 . ج1 ، ص134


211


گيرودار وقايع مازندران نماز جماعت برپا مي ساخته است و به گفته فاضل مازندراني در كتاب : ظهور الحق در ايام مذكور و در مقام اعتراض به مهاجمين ملاحسين بشرويه ئي مي گفته است : « مگر ما حلال خدا را حرام يا حرامي را حلال كرده ايم ؟ » و ايضاً در كتاب : كواكب الدريه . ( 1 ) مي خوانيم كه « حجت زنجاني نيز در جنگ زنجان هر روز نماز جماعت مي خوانده » و سيد يحيي دارابي در آغاز وقايع نيريز ، به مأخذ صفحه 204 از جلد اول كواكب الدريه گفته بود : « مگر كدام حلالي را حرام كرده و كدام حرامي را حلال شمرده ام كه مرا باعث ضلال مي دانيد . »

با چنين زمينه اي كه در واقع مبين اعتقاد به اسلام و قائميت يازدهمين فرزند علي بن ابي طالب است ، دعوي قائميت علي محمد شيرازي به گوش مريدان رسيد !

ملا عبدالخالق يزدي كه از گروندگان اوليه علي محمد شيرازي بود ، و از نظر گاه بابيه مقام بزرگي داشته است و علي محمد شيرازي در نامه اي كه به محمد شاه قاجار نوشت ، مقام ملا عبدالخالق يزدي را چنين توصيف نمود « كه از آنجائي كه خداوند در دنيا از براي هر امري دو شاهد قرار داده عرفا و علماي دوست بسيارند . ولي آنهائي كه معروف حضورند طلبيده مثل جناب آقا سيد يحيي و جناب آخوند ملا عبدالخالق و از بينات اين امر سؤال فرموده تا آنكه آيات و نوشتجات را به حضور آورده كما هو حقه بيان نمايند . . . . اين هر دو يكي قبل از ظهور امر مرا شناخته و يكي بعد از ظهور امر و هر دو از خَلق و خُلق من مطلعند » . ( 2 )

و حسينعلي ميرزا در جزء هفتم كتاب : مائده آسماني ( 3 ) مي نويسد : « حضرت اعلي روح ماسواه فداه بر اثبات حقيقتشان در آخر تفسيرها ( 4 ) به شهادت دو عالم استدلال فرموده اند : ملا عبدالخالق و حاج ملا محمد علي برقاني قزويني مي فرمايند قوله جل و عز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص195

2 . مطالع الانوار ، ص199 ، همچنين مراجعه شود به كتاب : مذاهب ملل متمدنه ، مسيونيكلاي فرانسوي ص401

3 . صص230 ـ 232

4 . رساله اي كه خطاب به سيد يحيي كشفي نوشته است و به رساله الفين مشهور است .


212


و كفي بشهادتهما في حق علي ذلك الامر شهيد انتهي » .

علي محمد شيرازي به چنين فرد متشخص در ميان بابيه ، توقيعي مي نويسد ، كه ضمن آن دعوي قائميت خود را چنين اعلام كرده بود : « إنّني أنا القائم الّذي أنتم بظهوره توعدون » . بنا به ذكر تاريخ نبيل زرندي و فاضل مازندراني در صفحه 173 كتاب : ظهور الحق ، ملا عبدالخالق يزدي ، چون توقيع دعوي قائميت علي محمد شيرازي را خواند نامه مذكور را به زمين انداخت و فرياد زد كه اي داد پسرم به ناحق كشته شد .

حسينعلي ميرزا در اين خصوص به نقل از كتاب : قاموس توقيع ( 1 ) مي نويسد :

« ملا عبدالخالق از مشايخ شيخيه بود در اول امر كه نقطه اولي روح ماسواه فداه در قميص بابيت ظاهر ، اقبال نمود و عريضه معروض داشت از مصدر عنايت كبري ذكرش نازل و بر حسب ظاهر كمال عنايت نسبت به او مشهود . تا آن كه لوحي مخصوص او ارسال فرمودند . در او اين كلمه عليا نازل قوله تعالي إنّني أنا القائم الحق الذي أنتم بظهوره توعدون . بعد از قرائت صيحه زد و به اعراض تام قيام نمود و جمعي در ارض طاء ( طهران ) به سبب او اعراض نمودند . » چنانچه بنا به تصريح كتاب : تاريخ نبيل زرندي ( 2 ) ملا محمد تقي هراتي ، ملا محمد علي براقاني و ملا جواد ولياني . . . . پس از شنيدن دعوي قائميت علي محمد شيرازي اعراض كامل ابراز داشتند .

چنين دعوتي را بر خلاف تمام آنچه را كه تا سال ( 1264 هـ ق ) نوشته و گفته و القاء كرده بود ، اظهار داشت و حتي به آن هم بسنده نكرده و در موارد متعددي از كتاب بيان ، خاصه در باب السابع من الواحد الثاني مدعي نبوت و رسالت شد و به دليل دعوي ظهور مستقل خود كه آن را در رديف ظهورات پيامبران گذشته در نظر مي آورده است ، به نسخ قرآن و اسلام حكم داد و ميرزا جاني كاشاني تحت عنوان نسخ دين حضرت قائم جميع اديان را چنين نوشت : « و اينكه مي گويند « حلال محمد حلال إلي يوم القيامة و حرامه حرام إلي يوم القيامة » صحيح مي باشد » . ولي مراد از قيامت نه قيامت كبري است ، بلكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج2 ، ص51 ، در تشريح لوح شرق .

2 . ص198


213


مراد از قيامت قيامت قائم مي باشد . ( 1 ) و دقيقاً : بدين مناسبت است كه عباس افندي در كتاب مفاوضات ( 2 ) و كتاب : مكاتيب ( 3 ) علي محمد شيرازي را پيغمبر دانسته است و تعجب بيشتر در اين است كه حسينعلي ميرزا در كتاب ايقان براي رفع تباين دعوي بابيت و قائميت علي محمد شيرازي او را از ابتداي امر امام زمان دانسته و فاضل مازندراني در صفحه 173 كتاب : ظهور الحق ، عقيده مذكور را جزء عقايد بهائيان قلمداد كرده است و به اين دليل تمامي آثار علي محمد شيرازي از نظرگاه بهائيان بنا به نص و تصريح حسينعلي ميرزا دروغ محض بوده و آنچه را كه در لباس بابيت به دفاع از قائميت محمد بن الحسن العسكري اظهار داشته بي اساس و واهي بشمار مي آيد .

از اين روي ، در برابر بهائيت دو مسئله مهم قرار گرفت يكي از منابع موثق شيعه و ديگري تناقضات موجود در آثارشان .

حسينعلي ميرزا ، براي منابع موثق شيعه چنانچه در مبحث : « غيبت قائم » نگاشتيم راه حلي بجز آنكه اساساً به زعم او ريشه تمام منابع موثق شيعه را در باب قائم آل محمد ، بي هيچ دليل و مدركي ذهناً بسوزاند ، چاره اي ديگر نمي ديد ، بدين خاطر در كتاب : اشراقات ( 4 ) در برابر شبهات مربوط به عدم تطابق منابع موثق شيعه با دعوي علي محمد شيرازي كه بعدها اساس دعوي خدائي او شد ! مي نويسد : « راضي نشويد مجدداً ناحيه كذبه و بئر موهومه و جابلقا و جابلصاي ظنونه بميان آيد و ناس بيچاره را گمراه سازد به افق اعلي ناظر باشيد . »

و عباس افندي به نقل از كتاب : مصابيح هدايت ( 5 ) مي نويسد : « در خصوص امام ثاني عشر استفسار نموده بوديد ، اين تصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته . . . » و در واقع كتابهاي تفسير سوره بقره ، صحيفه عدليه رساله بين الحرمين ، رساله مخزومه و . . . علي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص151

2 . ص124

3 . ج2 ، ص266

4 . ص147

5 . ج1 ، ص262



214


محمد شيرازي كه اساس گرويدن بعضي از شاگردان سيد كاظم رشتي به او گرديد و چنانچه گذشت به تصريح شوقي افندي موجد و موجب وقايع قلعه طبرسي نيريز و زنجان . . . . شد . حاوي مطالبي بي اساس و واهي يا به عبارت ديگر حوادث چهارسال اول زندگاني علي محمد شيرازي معلول نشر مطالبي بود كه به اعتراف ميرزا حسينعلي و عباس افندي حقيقت نداشت و حتي مطالب كاذبانه به شمار مي آمد و به اعتقاد و اعتراف علي محمد شيرازي در باب سابع ، علي محمد شيرازي در زمان دعوي قائميت درست به اين نتيجه رسيد كه دعوي بابيت او دروغ بوده .

قائم آل محمد او است ! و حسينعلي ميرزا وعباس افندي به اين حقيقت دستيابي پيدا كردند كه چنانچه شخص علي محمد شيرازي در « باب السّابع من الواحد الثاني » كتاب : « بيان فارسي » اظهار و اعتراف كرده بود ؛ از همان شب پنجم جمادي الاولي 1260 هـ ق به مقام نبوت و رسالت نايل و سرآغاز نسخ قرآن و اسلام بوده . دعاوي بابيت و قائميت از همان سال نخست دعوي بابيت ، بي اساس و دروغ بوده است و اساساً به زعمشان ابواب و نواب و قائميت در تشيّع معلول روايات كذب و نوابي كاذب بوده است !

با اين همه بهائيت به طي سريع چنين مدارجي اكتفاء نكرد و تصريحات علي محمد شيرازي را كه در كتاب : « لوح هيكل الدين » ( 1 ) مبني بر ادعاي خدائي علي محمد شيرازي با اين بيان « إن علي قبل نبيل ذات الله وكينونيه » را مورد تأييد قرار داد . ميرزا حسينعلي بهاء در كتاب : بديع الوهيت علي محمد شيرازي را چنين تأييد و تصويب كرد :

« اينكه نوشته همان حضرت باب كه شما او را رب اعلي مي دانيد از اين كلمه معلوم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص5 ، ضميمه كتاب بيان عربي ، همچنين مراجعه شود به « رساله للثّمرة » ، ص15 ، علي محمد شيرازي در آغاز اين رساله خطاب به صبح ازل چنين مي نويسد :

للثمرة بسم الله الازل الازل انّني انا الله لااله الا انا الوحاد الوحيد انني انا الله لااله الا انا الاحاد الاحيد انني انا الله لااله الا انا الصماد الصميد انني انا الله لا اله إلا انا الفراد الفريد انني انا الله لا اله الا انا السراج السريج انني انا الله لا اله الا انا الجذاب الجذيب الله اكبر تكبيراً كبيراً هذا كتاب من عند الله المهيمن القيوم الي الله المهيمن القيوم ، الله اقدس بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله الاله ذي الالهين قل اللهم انك انت سبحانك السموات و الارض و بينها . . . . بسم الله الا منع الاقدس سبحانك اللهمّ يا الهي لاشهدنك و كل شيء علي انك انت الله لا اله الا انت !


215


مي شود كه شما رب اعلي نمي دانيد و يا تقيه نموده ايد مثل مرشدين شما كه در بعضي از مواضع انكار مي نمايند و تبرّي مي جويند و به اطراف پشته پشته كتب مجعوله در اثبات حقيقت خود مي فرستند و شما و كل من في السموات و الارض جميعاً بدانند .

انا كنا موقناً معترفاً مذعناً ناطقاً ذاكراً قائلا منادياً مضجاً مصرخاً مصيحاً متكلماً مبلغاً معجاً باعلي الصوت بانه هورب الاعلي و سدرة المنتهي و ملكوت العلي و جبروت العلياء ولاهوت البقاء و روح البهاء و سرالاعظم و كلمة الاتم و مظهر القدم و هيكل الاكرم و رمز المنمنم و رب الامم و البحر المعظم و مطلع الصمدية لولاه ماظهر الوجود و ماعرف المقصود و ما برز جمال المعبود تالله باسمه قد خلقت السماء و مافيها و الارض وما عليها و به موجت البحار و جرت الانهار و اثمرت الاشجار و به حققت الاديان و ظهر جمال الرحمن فوالله لويصفه الي آخر الذي لاآخر له لن يسكن فؤادي من عطش حب ذكر أسمائه و صفاته فكيف نفسه المقدس العزيز الجميل » .

و عباس افندي در كتاب : تاريخ صدر الصدور ( 1 ) مقام علي محمد شيرازي را طبق سياق جمله ذيل : « الوهيت شهودي » خواند : « مقام حضرت اعلي الوهيت شهودي . . . . و رتبه اين عبد عبوديت حقيقي و هيچ تفسير و تأويل ندارد . »

و از اين روي بر همه تصريحات بابيت و بهائيت كه علي محمد شيرازي : باب ، قائم ، پيامبر بوده است خط بطلان كشيد .

چنين راهي كه بابيت و بهائيت طي كرد ، كاملا با عقيده تشيع و عقل سليم و فطرت پاك منطبق است كه بنا به اعتقاد با بيان و بهائيان علي محمد شيرازي نه « باب » بود نه « قائم » و نه « پيامبر » و « صاحب شريعت » .

ولي در مورد خدائي او نظري ندارد . زيرا جهت معرفي خصوصيات روحي وخبط دماغ علي محمد شيرازي و عفت قلم بابيان و بهائيان ادعاي نهائي ، مبني بر خدائي علي محمد شيرازي را مي پذيرد ! . . .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص207


216


ت ) مبشر من يظهره الله

علي محمد شيرازي ، ظهور خود را ، در رديف ظهورات سابقه ، مانند حضرت موسي ، حضرت عيسي ، و حضرت محمد بن عبدالله ( صلّي الله عليه وآله ) قرار داده ! و معتقد است كه با ظهورش دين جديدي به نام بيان تحقق پذيرفته است .

كيفيت چنين ادعائي از نظر علي محمد شيرازي در باب السابع من الواحد الثاني از كتاب بيان فارسي ( 1 ) چنين مورد شناسائي قرار گرفته شده است :

« الواحد الثاني في بيان يوم القيمة » ، خلاصه اين باب آنكه « مراد از يوم قيامت ظهور شجره حقيقت است و مشاهده نمي شود كه احدي از شيعه يوم قيامت را فهميده باشد بلكه همه موهوماً امري را توهم نموده كه عندالله حقيقت ندارد و آنچه عندالله و عند عرف اهل حقيقت مقصود از يوم قيامت است اين است كه از وقت ظهور شجره حقيقت در هر زمان به هر اسم الي حين غروب آن يوم قيامت است ؛ مثلا از يوم بعثت عيسي تا يوم عروج آن قيامت موسي بود كه ظهور الله در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقيقت كه جزا داد هر كس مؤمن به موسي بود به قول خود و هر كس مؤمن نبود جزا داد به قول خود زيرا كه ما شهد الله در آن زمان ماشهدالله في الانجيل بود ، و بعد يوم بعثت رسول الله تا يوم عروج آن قيامت عيسي بود كه شجره حقيقت ظاهر شده در هيكل محمديه و جزا داد هر كس مؤمن به عيسي بود و عذاب فرمود به قول خود هر كس كه مؤمن به آن نبود و از حين ظهور شجره بيان الي ما يغرب قيامت رسول الله است كه در قرآن خداوند وعده فرموده كه اول آن بعد از دو ساعت و يازده دقيقه از شب پنجم جمادي الاول ( صح الاولي ) سنه هزار و دويست و شصت كه سنه هزار و دويست و هفتاد بعثت مي شود اول يوم قيامت قرآن بوده و الي غروب شجره حقيقت قيامت قرآن است زيرا كه شيء تا به مقام كمال نرسد قيامت آن نمي شود و كمال دين اسلام الي اول ظهور منتهي شد و از اول ظهور تا حين غروب آغاز شجره اسلام آنچه هست ظاهر مي شود . و قيامت بيان در ظهور من يظهره الله هست زيرا كه امروز بيان در مقام نطفه است و در اول ظهور من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نسخه سال 1130 هـ ق .


217


يظهره الله آخر كمال بيان است . ظاهر مي شود كه ثمرات اشجاري كه غرس كرده بچيند چنانچه ظهور قائم آل محمد بعينه همان ظهور رسول الله هست ظاهر نمي شود الا آنكه اخذ ثمرات اسلام را از آيات قرآنيه كه در افئده مردم غرس فرموده نمايد و اخذ ثمره اسلام نيست الاّ ايمان به او و تصديق به او و حال كه ثمره بر عكس بخشيد و در بحبوحه اسلام ظاهر شده و كل به نسبت او اظهار اسلام مي كنند و او را به غير حق در جبل ماكو ساكن مي كنند . »

بر اين اساس علي محمد شيرازي معتقد است : هر ظهوري قيامت ظهور قبلي است : و شيء تا به مقام كمال نرسد قيامت آن نمي شود .

بنابراين قيامت ديانت يهود كه آن بلوغ و كمال ديانت يهود است ، همانا ظهور عيسي بوده است و قيامت و كمال دين عيسي در ظهور محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و قيامت و كمال دين محمد در ظهور علي محمد شيرازي يا صاحب بيان است و قيامت و كمال دين بيان به زعم علي محمد شيرازي و بر اساس سند مذكور در ظهور من يظهره الله خواهد بود !

بدين منوال و همانطور كه ادوارد براون تصريح كرده است : « در كمال وضوح مستفاد مي شود كه باب خود و « من يظهره الله » را دو ظهور مستقل در رديف ظهورات سابقه تصور مي كرده است » . ( 1 )

از اين روي ، علي محمد شيرازي ، خود را مبشر من يظهره الله دانسته و در باب شانزدهم از واحد دوم از كتاب : بيان فارسي جهت مريدان خود چنين مي نويسد : « وصيت مي كنم اهل بيان را كه اگر در حين ظهور من يظهره الله كل موفق به آن جنت عظيم و لقاي اكبر گرديد . طوبي لكم ثم طوبي لكم ثم طوبي لكم . »

پس اهل بيان مي بايست ، در انتظار ظهور من يظهره الله بنشينند و به محض ملاحظه چنين ظهوري دست اطاعت به سويش دراز كنند از اين جهت و چنانچه علي محمد شيرازي خود تصريح مي كند : بيان ميزان حق است الي يوم من يظهره الله و هر نفسي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب نقطة الكاف ، ص23 ( كج ) ، مقدمه ادوارد براون .


218


مؤمن به من يظهره الله گردد مؤمن به بيان بوده ؛ زيرا به عقيده علي محمد شيرازي : احكام كثيره در بيان وضع شده است براي احترام و تذكر من يظهره الله .

با چنين مقدماتي بايد موعد ظهور من يظهره الله و حقيقت مقام چنين ظهوري را از نظرگاه علي محمد شيرازي مورد شناسائي قرار دهيم .

موعد ظهور من يظهره الله ، صريحاً در باب هفدهم از واحد دوم كتاب بيان فارسي چنين تعيين شده است : « اگر در عدد غياث ظاهر گردد و كل داخل شوند احدي در نار نمي ماند و اگر الي مستغاث رسد و كل داخل شوند احدي در نار نمي ماند الا آنكه كل مبدل مي گردد به نور . »

مطابق عدد ابجد كلمه غياث ظهور من يظهره الله 1511 سال بعد از ظهور بيان مي باشد و يا مطابق عدد مستغاث 2001 سال پس از ظهور بيان خواهد بود و مطابق باب 13 از واحد سوم از كتاب : بيان فارسي علي محمد شيرازي در پيش خود موعد ظهور من يظهره الله را قريب دو هزار سال بعد از عصر خود فرض مي كرده است .

حقيقت مقام چنين ظهوري از نظر گاه علي محمد شيرازي در مواضع متعددي از كتاب بيان فارسي چنين توصيف شده است :

من يظهره الله :

احق است از كل شيء به كل شيء از نفس كل شيء .

و ماسو اي او ملك او هستند .

و اوست قائم به نفس خود بالله و كل شيء قائم به اوست .

باب اول جنت و اسم اعظم ظاهر به الوهيت است

فضل كل امكان از شبح جود اوست

مبدأ اسماء و صفات الهي است

و . . . »

و به خاطر ظهور چنين خدائي است كه به زعم علي محمد شيرازي در كتاب بيان : كل ظهورات و ظهور قائم آل محمد از براي من يظهره الله خلق شده .

اين است معني قائميت زمينه من يظهره الله از نظر بهائيان !


219


ث ) انكار دعاوي

آنچه كه مورد تأييد مورخان عصر قاجاري است ، دستگيري علي محمد شيرازي و تبعيد او به ماكو و چهريق موجد بروز واكنش هاي مختلفي گرديد .

مرحوم رضا قليخان هدايت در كتاب : روضة الصفاي ناصري چنين مي نويسد : « چون حديث خلايق در اقرار و انكار سيد باب در افواه افتاد به اشارت شاهنشاه حقايق آگاه محمدشاه كه پيوسته با ارباب حال و اصحاب كمال توجهي كامل داشت و في الحقيقه شهرياري شريعت دوست و حقيقت جوي بود و به تحقيق امورات مي پرداخت ، در حيني كه ولايات آذربايجان خاصه نواب شاهزاده معظم و وليعهد مكرم بود و حضرتش در دارالسلطنه تبريز اقامت مي فرمود سيد باب را از چهريق به تبريز آوردند و در مقام تحقيق قال و حال او برآمدند چه كه از نوشتجات او رساله ها و خطابه ها در دست مردم افتاده بود و برخي آنرا تالي فرقان مجيد و بعضي ناسخ قرآن حميد مي شمردند و گروهي ازمعتقدينش اورا نايب امام حجت وفرقه اي امام غايب وزمره اي رسول خاتم مي خواندند ، لهذا بر حسب امر همايون اعلي او را به مجلس خاص حضرت وليعهد دولت ابد مهد آورده علماي اعلام و فقهاي اسلام حاضر شده با سيد به ملاقات و مقالات پرداختند . » ( 1 )

اذعان به اين مسئله كه ظهور حوادثي ناشي از انتشار عقايد علي محمد شيرازي انگيزه اصلي صدور فرماني مبني بر مذاكره و ملاقات علماي اسلام با علي محمد شيرازي ، از جانب محمد شاه قاجار گرديده است ، نسبتاً مورد قبول همه محققان است .

مرحوم حسن نيكو در كتاب فلسفه نيكو به اين مسئله چنين اشاره مي كند : « چندانكه در توده ملت و عوام ازدحامي پديدار شد و جنبش و قيامي نمودار گشت ، كه كرسي حكومت و اريكه سلطنت را تكان داد . از اين رو حكومت را مجبور نمود كه باب ملايمت را به روي باب بگشايد و چهره تفحص و مسالمت را به سوي او بنمايد و مجلس بزرگي بيارايد وي را با رئوس علماي اسلام جمع كند . . . ( 2 ) »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج1 ، ص423

2 . ج3 ، ص153


220


اتخاذ چنين تدبيري كاملا منطقي و اصولي بود و حتي بعدها به گفته مرحوم اعتضاد السلطنه : « وقتي كه ميرزا تقي خان اميرنظام ، به خاطر دفع فتنه هاي بابيه ، به عرض ناصرالدين شاه قاجار رسانيد كه بايد علي محمد شيرازي اعدام گردد ، پادشاه وقت صريحاً اذعان داشته بود كه اين خطا از حاجي ميرزا آقاسي افتاد كه حكم داد او را بي آنكه به دارالخلافه آورند بدون تحقيق به چهريق فرستاده محبوس بداشت ، مردم عامه گمان كردند كه او را علمي و كرامتي بوده ، اگر ميرزا علي محمد باب را رها ساخته بود تا به دارالخلافه آمده با مردم محاورت و مجالست نمايد ، بر همه كس مكشوف مي گشت كه او را هيچ كرامتي نيست . ( 1 ) »

بدين روال ، مسلم و معلوم مي شود كه حكومت در دارالخلافه پس از شيوع اقرارها و انكارها متمسك به شيوه مرضيه گرديده و خطاب به ناصرالدين شاه كه در آن ايام بر منصب مقام ولايت عهدي بسر مي برد ، دستور برپائي مجلس گفتگوي روحانيون با علي محمد شيرازي را در سال 1264 هـ ق ، صادر كرد .

متن اين امريه ، كه ميرزا آقاسي صدراعظم به صورت عريضه اي به وليعهد وقت نوشته است ، مرحوم ميرزا محمد تقي لسان الملك در كتاب : ناسخ التواريخ ، چنين آورده است : « . . . بعضي از مردم نادان كه نيك را از بد و پنجاه را از صد ندانند و بر زيادت ازين هر مرد را كه مال نباشد و به كار حرفت و صناعت نيز همت نبندد و در راه دين تحصيل يقين نكرده بود در طلب فتنه و غوغا باشد و همي خواهد كه كار دين و دنيا ديگرگون شود بلكه در ميانه به نوائي برسد و از اين گونه مردم از دور و نزديك فريفته ميرزا علي محمد باب شده اند و ابواب اغوا و ضلالت بازداشته اند هم اكنون بفرماي تا او را از چهريق به درگاه آرند و علماي آن بلده را انجمن كن تا سخن او را اصغا فرمايند و مكنون خاطر او را بازدانند » . ( 2 )

منابع موثق بهائيان ، تشكيل مجلس گفتگوي علماي تبريز با علي محمد شيرازي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتنه باب ، ص29

2 . ج3 ، ص126


221


تصديق كرده اند و عباس افندي در كتاب : « مقاله شخصي سياح » ( 1 ) و ميرزا جاني كاشاني در كتاب : « نقطة الكاف » ( 2 ) و ميرزا ابوالفضل گلپايگاني در كتاب : « كشف الغطاء » ( 3 ) و شوقي افندي در كتاب : « قرن بديع » ( 4 ) از يك سوي و از سوي ديگر مرحوم « ملاّ محمدتقي مامقاني » ، مرحوم رضا قليخان هدايت در كتاب : « روضة الصفا » ( 5 ) و مرحوم ميرزا محمد تقي لسان الملك سپهر در « ناسخ التواريخ ـ سلاطين قاجاريه » و ميرزا محمد تنكابني در كتاب « قصص العلماء » ( 6 ) و اعتماد السلطنة در كتاب « منتظم ناصري ـ تاريخ قاجاريه » . ( 7 ) . . به ذكر نام شركت كنندگان مبادرت ورزيده و از موضوعات مورد مذاكره در مجلس وليعهد فرازهائي را نقل كرده اند كه در هر صورت مؤيد تحقق مجلس مذكور در اوان سال 1264هـ . ق است .

مرحوم ميرزامحمد مهدي خان زعيم الدوله ( 8 ) كه پدروجدش درمجلس وليعهد شركت داشتند علماي حاضر مجلس مذكور را در كتاب خود ، تحت عنوان مفتاح باب الابواب ( 9 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص22

2 . ص133

3 . صص202 ـ 205

4 . ج1 ، ص423

5 . همان .

6 . همان .

7 . ج3 ، ص62

8 . مرحوم ميرزا محمد خان قزويني در شرح حال مرحوم زعيم الدوله ( متوفي 1333 هـ ق ) مي نويسد : دكتر ميرزا محمد مهدي خان بن محمد جعفر تبريزي مقيم قاهره صاحب مجله فارسي حكمت منطبعه در همان شهر و مؤلف تاريخ نفيس : مفتاح باب الابواب ، در تاريخ باب و بابيه و بهائيه و ازليه به عربي كه يكي از بهترين و نسبتاً بيطرف ترين كتب مؤلفه در اين موضوع است و اين كتاب در سنه 1321 هــ . ق در 440 صفحه در مصر به چاپ رسيده است .

« جدّ و پدر مؤلف از جمله علمائي بودند كه در محضر مشهور استنطاق باب در تبريز در سنه 1263 قمري در حضور ناصرالدين ميرزا و ملا محمود نظام العلماء و ملا محمد مامقاني و ميرزا علي اصغر شيخ الاسلام و غير هم حضور داشته اند . . . . « مجله يادگار » سال پنجم صص 89 ـ 91 ، همچنين مراجعه شود به كتاب : تاريخ جرائد و مجلات ايران ، تأليف : سيد محمد صدر هاشمي ، ج2 ، ص228

9 . ص137 ، جرجي زيدان از اين كتاب ، در مجله الهلال ، سال نهم ، 8 رجب 1318 هـ ق ، و 24 رمضان 1322 هــ . ق ، به تفصيل و به تحسين ياد كرده است .


222


چنين آورده است :

1 ـ ملا محمد مامقاني ( 1 )

2 ـ حاج ملا محمود نظام العلماء ( 2 )

3 ـ حاجي ميرزا علي اصغر شيخ الاسلام

4 ـ ميرزا محسن قاضي

5 ـ حاج ميرزا عبدالكريم ملاباشي

6 ـ ميرزا حسن زنوزي ملا باشي

و مرحوم رضا قلي خان هدايت از شركت :

7 ـ حاجي مرتضي قلي مرندي علم الهدي كه ياد كرده است . ( 3 )

البته مرحوم ملا محمد تقي حجت الاسلام نيّر ( 4 ) در رساله خود به شركت مرحوم ميرزا حسن زنوزي ملا باشي اشاره ننموده و مي نويسد : « بالجمله حاضرين مجلس از علماء منحصر به همين سه بزرگوار شد و بس ( حجت الاسلام ـ ملا مرتضي ـ نظام العلماء ) . »

از سوي ديگر و به استثناي ناصر الدين ميرزاي وليعهد ، مرحوم « زعيم الدوله » از حاضرين رجال حكومتي ، مرحوم « محمد خان زنگنه امير نظام » « ميرزا فضل الله علي آبادي » « نصير الملك » وزير داخله ، « ميرزا جعفر خان معير الدوله » ، كفيل وزارت خارجه ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . متوفي 1268 هـق ، ملقب به حجة الاسلام .

2 . متوفي 1270 هـ ق ، از ادباي معروف آذربايجان و معلم ناصرالدين شاه بود . در 1262 هـ ق ، كتابي به نام الشهاب الثاقب في رد النواصب تأليف كرد كه در تبريز چاپ شده است . مراجعه شود به كتاب : دانشمندان آذربايجان ، ص381

3 . مراجعه شود به : جلد دهم ، صفحه 423 ، كتاب مذكور .

4 . فرزند ملا محمد مامقاني متولد 1248 هـ ق و متوفي 1312 هـ ق مرحوم محمد علي تربيت در شرح حال ايشان مي نويسد : مشاراليه از ادبا و فضلاي نامي اين ايالت است و مجموعه اشعارش از قصايد و غزليات و منظومه هاي آتشكده و لئالي منظومه در تبريز چاپ شده و معروف است . . . مولا نيز در قوه انتقاد قريحه فوق العاده داشته . . . . » ، كتاب دانشمندان آذربايجان ، صفحه389 .

رساله او كه در شرح حال علي محمد شيرازي و مجلس وليعهد است ، نيري آنرا به امر ناصرالدين شاه قاجار نوشته است . شوال ، 1306 هـ ق .


223


« ميرزا موسي تفرشي » ، كفيل وزارت ماليه ، « ميرزا مهدي خان بيان الملك » خفيه نويس ( رازدار ) وزير كشور را نام برده است .

نكته قابل توجه در اين است كه علماي حاضر در مجلس وليعهد بنا به دعوت ناصرالدين ميرزا غالباً از علماي شيخيه و تلامذه سيد كاظم رشتي بودند و به تصريح مرحوم ملامحمد تقي حجة الاسلام نير : « حسب الامر ابلاغي به عامه معتمدين علماي بلد نوشته و ايشان را تكليف به حضور مجلس محاوره با مشاراليه كردند . هيچيك از علماي شهر اقدام به اين امر نكردند و متشبث به بعضي اعذار شدند . . . »

« احمد كسروي » نيز در اين خصوص مي نويسد : « مجتهد بزرگ تبريز در اين هنگام ميرزا احمد مي بود كه سر دسته متشرعان شمرده مي شد . و او به اين نشست نيامد » ( 1 ) و بدين لحاظ نمي بايست « اعتضاد السلطنه » از اين عمل ناصر الدين ميرزا تعجب كرده و به استفهام بنويسد : « نمي دانم شاهنشاه جهان پناه چه حكمتي ديدند كه در آن مجلس حكم به احضار جمعي از شيخيه فرمودند . ( 2 ) »

آنچه مسلم است به استثناي علت بي اعتنائي علماء به نشست ، با جواني كه با آثارش آشنا بودند مي توان سه عامل ديگر در مورد شركت علماي شيخي در نظر آورد :

1 ـ علماي درباري تبريز ، غالباً از علماي شيخي مسلك بودند ، كه تا آن زمان هم از علائق دربار قاجار نسبت به شيخ احمد بهره مي جستند .

2 ـ ناصرالدين ميرزا در عنفوان جواني تحت تأثير معلمش ملا محمود نظام العلماء توجهي به شيخيه داشت .

3 ـ ممكن است چنين مي انديشيد كه : دعوي بابيت و قائميت علي محمد شيرازي ناشي از نشر معارف احمد احسائي ، و سيد كاظم رشتي است و از اين لحاظ علماي شيخيه به اصطلاحات و عقايد شيخ و سيد آشنائي داشته از اين جهت مي توانند با كسي كه خود را به چنين معارفي متكي مي دانست در مقام مباحثه و گفتگو آيند .

به هر حال ، سه سند كاملا رايج و معتبر ، از جريان گفتگو و مباحثه علماء با علي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بهائيگري ، ص31

2 . فتنه باب ، ص20


224


محمد شيرازي در مجلس وليعهد به دست ما رسيده است :

اول : و آن شرح مباحثه علما با علي محمد شيرازي است كه ملا محمود نظام العلما حاضر در مجلس آن را تنظيم و به دست مورخان ناصري داده است كه عيناً از روي دستخط نظام العلما مرحوم ميرزا رضا قليخان هدايت در كتاب : روضة الصفا ـ ناصري آنرا ثبت كرده و ميرزا محمد تقي لسان الملك در كتاب « ناسخ التواريخ ـ قاجاريه » و مرحوم اعتضاد السلطنه در كتاب : « فتنه باب » و مرحوم ميرزا محمد تنكابني در كتاب « قصص العلماء » به فرازهائي از آن اشاره و ذكر كرده اند كه ما ذيلا آنرا جهت استفاده خوانندگان محترم از كتاب : روضة الصفا نقل مي كنيم :

« با سيد كمال احترام بظهور آورده در هنگام جلوس در مجلس حضور حضرت شاهزاده معظم وليعهد مكرم او را بر خود مقدّم نشانيدند و حضرت وليعهد با وي توجه و التفات فرموده پس از مدتي جناب نظام العلما افتتاح باب سؤال كرده به باب گفت كه حكم اعليحضرت شاهنشاهي چنان است ، شما ادعاي خود را در حضور علماي اسلام بيان نمائيد تا تصديق و تكذيب آن محقق گردد و اگر چه من از اهل علم نيستم و مقام ملازمت دارم و خالي از غرضم ، تصديق من خالي از وقعي نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است : اولا اين كتبي كه بر سنت و سياق قرآن و صحيفه و مناجات در اكناف و اطراف ايران منتشر شده از شماست و شما تأليف كرده ايد يا به شما بسته اند ؟ سيد باب در جواب گفت كه ؛ از خدا است : نظام العلما گفت : من چندان سواد ندارم ، اگر از شماست بگوئيد و الاّ فلا ، سيد گفت : از من است نظام العلما گفت : معني كلام شما كه گفتيد از خداست اين است كه زبان شما مثلا شجره طور است . »

روا باشد انا الحق از درختي * * * چرا نبود روا از نيك بختي

اين همه آوازها از شه بود * * * گر چه از حلقوم عبدالله بود

سيد باب گفت : رحمت به شما . نظام العلما گفت : شما را باب مي گويند ، اين اسم را كه به شما گذاشته و كجا گذاشته اند و معني باب چه چيز است و شما راضي به اين اسم هستيد يا نيستيد ؟ سيد گفت : اين اسم را خدا به من داده است : نظام العلما گفت : در كجا


225


در خانه كعبه يا بيت المقدس يا بيت المعمور ؟ سيد گفت : هر جا هست اسم خدائي است . نظام العلما گفت : البته در اين صورت راضي هم هستيد به اسم خدائي ، معني باب چه چيز است ؟ باب گفت : باب « انا مدينة العلم و علي بابها » نظام العلما گفت : شما باب مدينه علم هستيد ؟ گفت : بلي . نظام العلما گفت : حمد خداي را كه من چهل سال است قدم مي زنم كه به خدمت يكي از ابواب برسم مقدور نمي شد ، حال الحمد لله در ولايت خودم به سر بالين من آمده ايد ، اگر چنين شد و معلوم گرديد كه شما بابيد منصب كفش داري را به من بدهيد . سيد باب گفت : گو يا شما حاجي ملا محمود باشيد .

نظام العلما گفت : بلي . سيد باب گفت : شأن شما اجلّ است ، بايد مناصب بزرگ به شما داد . نظام گفت : من همين منصب را مي خواهم و مرا كافي است . حضرت شاهزاده معظم مفخّم وليعهد فرمودند كه ؛ ما هم اين مسند را به شما كه بابيد وا مي گذاريم و تسليم مي نمائيم . نظام العلما گفت : بقول پيغمبر يا حكيم ديگر كه فرموده است : « العلم علمان علم الأبدان و علم الأديان » در علم ابدان عرض مي كنم كه در معده چه كيفيتي به هم مي رسد كه شخص تخمه مي شود ، بعضي به معالجه رفع مي گردد و برخي منجر به سوء هضم و غثيان مي شود ، يا به مراق منتهي مي گردد ؟ باب گفت : من علم طبّ نخوانده ام ، حضرت شاهزاده اعظم وليعهد اكرم فرمود كه ؛ در صورتي كه شما باب علوم هستيد و مي گوئيد علم طب نخوانده ام با آن دعوي منافات تمام دارد . نظام العلما عرض كرد كه عيب ندارد ، چون اين علم بيطره است و داخل علوم نيست ؛ لهذا بابا بيت منافات ندارد . پس روي به باب كرده گفت كه ؛ علم اديان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد ، پس بگوئيد آيا علم و سمع و بصر و قدرت عين ذات هستند يا غير ذات ؟ باب گفت : عين ذات . نظام العلما گفت : « پس خدا متعدد شد و مركب ذات با علم دو چيزند مثل سركه و دوشاب عين يكديگر شده اند مركب از ذات و علم از ذات و قدرت » .

« وهكذا علاوه باين ذات لا ضدّله و لا ندّله است ، علم كه عين ذات است ضد دارد كه جهل باشد ، علاوه بر اين دو مفسده ، خدا عالم است ، پيغمبر عالم است و من عالمم ، در علم مشترك شديم ، ما به الامتياز داريم ، علم خدا از خودش است ، علم ما از او ، پس خدا مركب شد از ما به الامتياز وما به الإشتراك و حال آنكه خدا مركب نيست . » سيد باب گفت :



226


من حكمت نخوانده ام ، حضرت شاهزاده اعظم اعلم وليعهد مكرم معظم تبسمي فرموده و فرمايش و تكرار بحث را دانسته نكردند و سكوت نمودند . نظام العلما به باب گفت : كه علم فروع مستنبط از كتاب و سنت است و فهم كتاب و سنت موقوف است بر علوم بسيار ، مثل صرف و نحو و معاني و بيان و منطق . شما كه بابيد قال را صرف كنيد . باب گفت : كدام قال ؟ نظام العلما جواب داد كه : قال يقول قولاً . پس خود بمانند اطفال نوآموز دبستان صرف كرده گفت : قال قالا قالوا قالت قالتا قلن و رو به باب كرده گفت : باقي را شما صرف بكنيد . جواب داد كه در طفوليت خوانده بودم فراموش شده است .

باز گفت : قال را اعلال كنيد . باب گفت : اعلال كدام است ؟ [ نظام العلما ] اعلال كرده گفت : باقي را شما اعلال كنيد . سيد باب گفت : فراموشم شده . نظام العلما گفت { هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً } را تركيب نمائيد ، « خوفاً و طمعاً » به حسب تركيب چه چيز است ؟ باب گفت : در نظرم نيست . نظام العلما معني اين حديث را از او پرسيد كه « لعن الله العيون فإنّها ظلمت العين الواحدة » سيد گفت : نمي دانم . باز پرسيد كه مأمون خليفه از حضرت رضا پرسيد كه « ما الدليل علي خلافة جدّك علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ؟ قال الرضا : أية أنفسنا ، قال : لولا نساؤنا قال : لو لا أبنائنا » وجه استدلال [ امام ] رضا ( عليه السلام ) چيست وجه رد مأمون چه چيز است و كيفيت ردّ [ حضرت ] رضا ( عليه السلام ) چيست ؟ سيد متحير ماند پرسيد كه حديث است ؟ نظام گفت : بلي و اقامه عدلين كرد و گفت كه ؛ اگر دعوي بر ميت بود قَسَم استطهاري هم ذكر مي كردم . نظام العلما گفت : شأن نزول { إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ } معلوم است كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) مي گذشت ، عاص گفت : اين مرد ابتر است عن قريب مي ميرد و اولادي از او نمي ماند . حضرت نبوي غمگين شد از براي تسليت آن حضرت ، اين سوره نازل شد . حال بگوئيد كه اين چه تسليت است ؟ سيد گفت : كه ؛ واقعاً شأن نزول سوره اين است ؟ نظام العلما گفت : آري و اقامه شهود نمود . سيد مهلتي خواست و نظام العلما از سر اين سخن درگذشت و از در ديگر درآمده و گفت : ما در ايام شباب و جواني به اقتضاي سن مطالعه مي كرديم و اين عبارت علامه را مي گفتيم . حال مي خواهم شما معني آنرا بگوئيد كه « إذا دخل الرجل علي الخنثي و الخنثي علي الاُنثي وجب الغسل علي الخنثي دون الرجل و الاُنثي » و چرا بايد چنين باشد ؟ سيد تأملي كرده پرسيد : اين عبارت


227


از علامه است ؟ حضار گفتند : بلي . نظام العلما گفت : از علامه نباشد از من باشد ، شما معني آنرا بيان نمائيد ، آخر باب علم هستيد . سيد جواب داد كه ؛ چيزي به خاطرم نمي رسد .

نظام العلما گفت : يكي از معجزات پيغمبر عربي ، قرآن است و اعجاز آن به فصاحت است و بلاغت ، تعريف فصاحت چيست و تعريف بلاغت چيست ؟ و نسبت ما بين اينها تباين است و تساوي است و عموم و خصوص من وجه است يا عموم و خصوص مطلق است ؟ سيد فكر بسيار كرده جواب داد كه ؛ در نظرم نيست . حضار متغير شده . نظام پرسيد : اگر ما بين دو و سه شك بكنيد چه خواهيد كرد گفت : بنا را بر دو مي گذارم . عاليجناب فضايل مآب حجة الاسلام آخوند ملا محمد مامقاني كه از فضلاي عهد و مشربش بر وفق مشرب علماي شيخي بود ، تاب نياورده گفت : اي بي دين تو شكيات نماز را نمي داني و دعوي بابيت مي نمائي ؟ ! سيد گفت : بنا را بر سه مي گذارم ، مولانا فرمود : معلوم است وقتي كه دو نشد لابد بايد سه را گفت . نظام العلما گفت : سه هم غلط است ؛ چرا نپرسيديد ، بلكه شك در نماز صبح يا مغرب كرده ام ، آيا بعد از ركوع است ، قبل از ركوع است ، بعد از اكمال سجدتين است ؟ حاجي به آخوند گفت : شما شكر بكنيد اگر مي گفت : بنا را بر دو مي گذرام ، زيرا كه شغل ذمه يقيني برائت ذمه يقيني مي خواهد آن وقت چه مي كرديد ؟ پس جناب حجة الاسلام سؤال كرد كه تو نوشته اي كه ؛ « اول من آمن بي نور محمد و علي » اين عبارت از شماست يا نه ؟ سيد باب گفت : بلي از من است . مولانا گفت : آن وقت تو متبوع و آنها تابع و تو افضل از آنها خواهي بود . جناب علم الهدي از سيد پرسيد كه ؛ خداوند عالم فرموده است : { وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء فَأَنَّ للهِِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ } و شما در قرآن خود ثلثه گفته ايد چرا و از كجا ؟ سيد باب جواب داد كه ، ثلث نصف خمس است ، چه تفاوت دارد ؟ علماي مجلس بخنديدند مولانا پرسيد كه ؛ كسور تسعه چند است ؟ سيد حيران ماند . نظام العلما بقاعده نظام طفره را جايز شمرده از مثنوي بيتي برخواند و اظهار مشرب ذوق كرده گفت :



| شناسه مطلب: 73893