بخش 11
نقد آثار تفسیر ناپذیری آثار بیان
257 |
چ ) نقد آثار
علي محمد شيرازي پيرامون كتابهائي كه نگاشته است ، مدعي چند فضيلت است :
1 ـ در سوره دوم از كتاب : « أحسن القصص » ـ تفسير سوره يوسف ـ مي نويسد :
« وانا نحن قد جعلنا الايات حجة لكلمتنا عليكم افتقدرون علي حرف بمثلها فأتو برهانكم ان كنتم بالله الحق بصيرا تالله لو اجتمعت الانس والجن علي ان يأتو بمثل سورة من هذا الكتاب لن يستطيعوا ولوكان بعضهم لبعض علي الحق ظهيراً »
و در سوره ( 52 ) كتاب مذكور ، تأكيد مجدد مي كند ، و مي نويسد :
« وان كنتم في ريب مما قد أنزل الله علي عبدنا هذا فاتو با حرف من مثله وادعو الذين قد زعمتم من دون ذكرالله » و در سوره نهم ايضاً مي نويسد « فوربّك الحق لن يقدروا بمثل بعض من حرفه ولاعلي تأويلاته من بعض السرّ قطميراً وان الله قد أنزله بقدرته من عنده والناس لايقدرون بحرفه علي المثل بالمثل دون المثل تشبيها ذلك من أنباء الغيب » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فتنه باب ، ص146
258 |
2 ـ علي محمد شيرازي « تند نويسي » را يكي از فضيلت هاي خود ، و آثارش دانسته در باب عاشر از واحد رابع كتاب « بيان فارسي » مي نويسد : « خداوند قدرتي به او عطا فرموده و نطقي كه اگر كاتب سريعي در منتهاي سرعت بنويسد در دو شب و روز كه فصل ننمايد مقابل يك قرآن از آن معدن كلام ظاهر مي گردد كه اگر اولوالأفكار ما علي الارض جمع شوند قدرت بر فهم يك آيه از آن را ندارند . . . »
چنين باوري ، از نظر علي محمد شيرازي ، يكي از دلائل اثبات دعوت مقام امامت مي باشد ، چنانچه در مجلس وليعهد در برابر طلب دليل به نظام العلما گفته بود : « من به يك روز دو هزار بيت كتابت مي كنم كه مي تواند چنين كند ؟ » ( 1 )
و در كتاب « دلائل سبعه » ( 2 ) چنين تصريح مي كند كه : قرآني كه در بيست و سه سال نازل شد خداوند عزوجل قدرت و قوتي در آن حضرت ظاهر فرموده كه اگر خواهد در پنج روز يا پنج شب اگر فصل بهم نرسد مساوي به آن نازل فرمايد .
3 ـ بر اساس دعاوي مذكور است كه حسينعلي ميرزا در كتاب : بديع ( 3 ) چنين سفارش و تأكيد مي كند كه : « من بهمان حجت نقطه اولي ظاهر شده ام بل اعظم لوانتم تشعرون و الله الذي لا اله الا هو كه ابداً دوست نداشته اند جز به نفس ظهور و آيات منزله احدي در اثبات امرشان استدلال نمايد . . . . و خود نقطه بيان هم روح ماسواه فداه جز به آيات استدلال نفرموده اند ، چنانچه در مجالس عديده ايشان را حاضر نمودند و برهان طلبيدند جز آيات از اين مكمن اسماء و صفات ظاهر نشد و هر يك از عباد هم كه طلب حجت و برهان نمودند جواب صادر كه به آيات الهي ناظر باشيد كه چه حجت لم يزل آيات الله بوده و كلّ من علي الأرض را همين حجت كافي است » .
بدين روال ، اساس نقد آثار علي محمد شيرازي را بر اساس فضيلت هاي مورد ادعا ، بنا مي نهيم . تا بيابيم آياتي كه حجت دعاوي اوست ، چگونه آياتي هستند ، كه هيچ كس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نظام العلما جواب داده بود : من در زمان توقف در عتبات عاليات كاتبي داشتم كه به روزي دو هزار بيت كتابت مي كرد و آخر الامر كور شد . مراجعه شود به فصل سوم ، قسمت ث .
2 . ص26 ، عربي ـ فارسي .
3 . ص217
259 |
نمي تواند مانند آن « حرفي » و يا كلمه و جمله اي آورد و رابطه چنين شاهكارهائي با مهارت « تند نويسي » علي محمد شيرازي چگونه است ؟
مؤلف قبل از دسترسي به منابع موثق باب و بهاء در كتب تحليلي و انتقادي و درگفتگوها و مباحثات با آگاهان به بهائيت از عدم آشنائي علي محمد شيرازي به زبان عربي و « اغلاط فاحش نحوي » و « جعل كلمات » نادرست ، سخن ها مي شنيد و در مواردي نيز با استماع يا خواندن نمونه هائي فاحش از آن اغلاط ، احتمال تعصب و يا نقل اقوال بي سند را در ذهن خود خطور مي داد . تا اينكه بر حسب تصادف به كتاب : « دائرة المعارف بستاني » كه در موضوع خود يكي از برجسته ترين اثرهاي متأخر عالم عربي است برخوردم ، ديدم ايشان نيز در ذيل كلمه « بابيه » مي نويسد :
« كتابه هذا يحتوي علي كثير من العربي المسجّع و بعض الفارسي إلاّ أن العربي منه كان ملحوناً فلما سئل عن سبب وقوع اللحن في هذا الكتاب المنزل مع ان اللحن نقص ، أجاب بأن الحروف و الكلمات كانت قد عصمت و اقترفت خطيئة في الزمن الأوّل و عوقبت علي خطيئتها بأن قيدّتْ بسلاسل الإعراب و حيث بعثتنا جائت رحمة للعالمين فقد حصل العفو عن جميع المذنبين و المخطئين حتي الحروف و الكلمات فاطلقت من قيدها تذهب إلي حيث شاءت من وجود اللحن والغلط » . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج5 ، ص26 ، پطرس بستاني در آخر مقاله مذكور پيرامون بابيه تصريح كرده است : « فهذا مارواه عنهم السيد جمال الدين الافغاني المشهور و غيره » ص28 .
آقاي ابراهيم صفائي مي نويسند : فصل مربوط به مذهب بابي را در دائرة المعارف بستاني ، چاپ بيروت نيز سيد نوشته كه محققانه است و حاكي از حسن عقيده او نسبت به باب مي باشد . كتاب : رهبران مشروطه ج1 ، ص31 .
اولا : طبق تصريح بستاني : « فهذا رواه عنهم . . . . » مقاله را مرحوم سيد جمال الدين ننگاشته و بستاني سخنان او و ديگران را خود به نگارش درآورده است .
ثانياً در مورد جمله : « حاكي از حسن عقيده او نسبت به باب مي باشد » . بايد به آگاهي پژوهندگان رسانيد ، كه بيان مذكور ، مطابق منابع بهائيان و ديگر تواريخ موجود در خصوص شرح حال مرحوم سيد جمال الدين ، نادرست و بي اساس است ، چنانچه حسينعلي ميرزا در « لوح عالم » نوشت : « اين ايام ظاهر شد آنچه كه سبب حيرت است از قراري كه شنيده شد نفسي وارد مقر سلطنت ايران گشت و مجلس بزرگان را به اراده خود مسخر نمود ، في الحقيقه اين مقام مقام نوحه و ندبه است ، آيا چه شده كه مظاهر عزت كبري ذلت عظيمي را براي خود پسنديدند ، استقامت چه شد عزت نفس كجا رفت . . . . حال به مقامي تنزيل نموده اند كه بعضي از رجال خود را ملعب جاهلين نموده اند و شخص مذكور درباره اين حزب در جرايد مصر و دائرة المعارف بيروت ذكر نمود آنچه را كه سبب تحيّر صاحبان آگاهي و دانش گشت و بعد به پاريس توجه نمود و جريده اي به اسم عروة الوثقي طبع كرد به اطراف عالم فرستاد . مندرج در كتاب : « مجموعه الواح » ، ص 126
اين بيان به خوبي نشان مي دهد كه مقاله مورد نظر در دائرة المعارف بستاني ، به هيچ وجه از نظر زعماي اين دعوي ، حسن عقيده نسبت به باب نمي باشد و از اين روي سخن سيد حسن تقي زاده به نظر كاملا منطقي و اصولي مي رسد كه نوشت : « سيد جمال الدين يك مسلمان مترقي و تجدد طلب و نسبت به اسلام بسيار پر شور بود مشاراليه اگر چه متعصب نبود ، ولي پيرو انحرافي در دين هم نبوده مقاله او كه در دائرة المعاف پطرس بستاني راجع به مذهب بابيه نوشته دليل آن است كه وي احساسات خوبي به آن مذهب نداشته » . مجله كاوه ، سال 2 / شماره 3 ، دوره جديد ، برلين .
بدين لحاظ مرحوم سيد جمال الدين نسبت به بابيه نه تنها حسن عقيده نداشته است بلكه ، مدارك متعددي حاكي از آن است كه مرحوم سيد جمال الدين مخالف بابيه و در مقام يك مسلمان آگاه مخالفي سرسخت بوده است :
1 ـ سيد حسن تقي زاده ، در صفحه 5 كتاب : « مردان خود ساخته » مي نويسد : « . . . شرحي هم راجع به بابيه و تاريخ آنها به طريق ردّ نيز در روزنامه عربي « مصر » از قول جمال الدين به قلم اديب اسحاق معروف ملاحظه شده كه در زمان اقامت سيد در مصر نوشته شده است
2 ـ مرخوم جلال الدين مؤيد الاسلام ، مدير روزنامه حبل المتين در مقدمه كتاب : حاجي بابا ، جلد اول ، كلكته 1324 هـ ق ، مي نويسد : « سيد جمال الدين در يكي از مراسلات خود به نگارنده كه اينك موجود است ، مي نويسد : « طائفه بابيه كه مصداق پهلوانان پنبه اند ، صد سال پيشرفت اقدامات دانشمندان ايران را در ترقيات ملكي و ملتي عقب انداخته چرا كه امروزه هر كسي هر حرف مفيد به حال ملك و ملت بزند و سخنان صحيح ناشنيده بگويد ، جاهلانه نسبتش را به اين گروه مي دهند و آن بيچاره را از پاي در مي آورند » .
3 ـ مرحوم سيد جمال الدين در كتاب خود به نام : نيچريه يا ناتوراليسم صفحه 38 ، تبريز 1328 هـ ش ، مي نويسد : « بابياني كه در اين زمان اخير در ايران يافت شده و هزاران خون عبادالله را به ناحق ريختند ، كوچك ابدال هاي همان نيچرهاي الموت مي باشند . . . . » مراجعه شود به دفاع از سيد جمال الدين حسيني ، ص34
260 |
( كتاب بيان او محتوي است از جملات عربي و مسجع فارسي ، با اين تفاوت كه جملات عربي آن مملو از اغلاط است . هنگامي كه او را از علت چنين غلط هائي پرسش كردند ، جواب داد : حروف و كلمات در گذشته مرتكب معصيت شده بودند و به اين
261 |
خاطر ، خداوند جهت عقوبت گناهشان ، آنان را به زنجير اعراب زنداني ساخت . چون من از جانب خدا برانگيخته شدم و بعثت من براي همه عالميان رحمت است . لذا خداوند گناهكاران حتي حروف و كلمات را عفو كرد و آنها از زندان اعراب آزاد شدند . تا بهر سوي كه مي خواهند رهسپار شوند . ) ( 1 )
بيان « بستاني » از يك سوي مؤيد نويسندگان مسلمان در نقد آثار علي محمد شيرازي بود و جواب علي محمد شيرازي در متن مذكور ، مؤيد عوارضي به نظر مي رسد كه مصدق خبط دماغ است . چنانچه ادوارد براون ، تلوّن افكار و نوشته هاي بي مغز و بي اساس علي محمد شيرازي را از جمله عوامل آن دانسته كه علماء را بر آن داشت تا به علت شبهه خبط دماغ بر اعدام وي رأي ندهند . The Babi Religions P . S9
بعدها كه به كتب علي محمد شيرازي دسترسي پيدا كردند ، توجه به اين نكته كه آثار علي محمد شيرازي نه تنها فاقد ارزش هاي ادبي است ، بلكه انشاء و نثري را ارائه داده است كه مملو از اشتباهات است و چنين آثاري نه تنها حجت دعاوي وي نيست ، بلكه از نظر عربيت حتي يك طلبه درس خوانده غير عرب نيز نمي تواند براي اثبات سواد عربي خود به آنها استنادي كند ، يا مقبول صاحب فضلي غير عرب ، و يا آشنا به مقدمات كتابت و قرائت افتد .
جهت دستيابي به شناختي عمومي از آثار علي محمد شيرازي كه آنها را حجت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احمد كسروي در اين خصوص مي نويسد : « اگر سيد باب عربيهاي غلط نبافتي و برخي سخنان معني دار و سودمند گفتي بيگمان كارش پيش رفتي و به دولت چيره شده آنرا بر انداختي ، ولي اين مرد بيكبار بي مايه مي بود و گذشته از آنكه آن غلط بافي ها را مي كرد و آبروي خود را در نزد باسوادان مي ريخت ، برخي گفته هاي بسيار بي خردانه ازو سر مي زد . مثلا چون درباره همان غلط بافي ايراد مي گرفتند چنين پاسخ مي داد : صرف و نحو گناهي كرده و تاكنون در بند مي بود . ولي من چون خواستم خدا گناهش را بخشيد و آزادش گردانيد » . ببينيد در برابر غلط گوييهاي خود چه بهانه مي آورد . اين سخن يا از روي ريشخند بوده و يا گوينده اش جز ديوانه نمي بوده . آيا از اين پاسخ ايرادگيران چه توانستند فهميد ؟ !
شگفت كه عبدالبهاء در كتاب مقاله سياح و ديگران از بهاييان و بابيان در كتابهاي ديگر گله كرده اند كه به سيد باب غلط نحوي گرفتند گويا چشم مي داشته اند كه نگيرند . چشم مي داشته اند كه يكي غلطبافي هائي كند و همان را دستاويز دعوي امامي يا پيغمبري كند و مردم چشم پوشيده ايراد نگيرند . بهائيگري ، ص28
262 |
خود مي خواند و بعدها مدعيان جانشيني ، حجت خود را بر آن استوار مي سازند ، ذيلا به ذكر نمونه هائي اكتفا مي كنيم :
1 ـ در لوحي كه در صفحه 18 كتاب : « قسمتي از الواح خط نقطه اولي و آقا سيد حسين كاتب » ، علي محمد شيرازي خود را قائم موعود و زمانش را روز قيامت معرفي نموده و مي گويد : اول كسي كه با قائم بيعت كرد محمد رسول الله بود و بعد الاقرب فالاقرب و امروز كساني كه به باب ايمان مي آورند اهل نور و رستگاريند و صريحاً اعلام مي نمايد كه محمد و همه شهداي او و هركس به خدا و آيات او ايمان آورده به دنيا رجعت كردند .
اينك متن اصلي را جهت ملاحظه صاحبان فضل و ادب تقديم مي داريم . بي آنكه خود نظري ارائه دهيم :
هو الاعلي بسم الله الامنع الاقدس قل هو الظاهر فوق خلقه و هو المهيمن القيوم شهدالله انه لا اله الا هو له الخلق و الامر يحيي ويميت ثم يميت ويحيي و انه هو حي لايموت في قبضته ملكوت كل شيء يخلق مايشاء بامره انه علي كل شيء قديراً قل الله حق وان مادون الله خلق و كل له عابدون قل الله يخلق ما يشاء بامره لن يغرب من علمه من شيء لا في السموات و لا في الارض و لا مابينهما إنّه كان بكل شيء عليما و انه كان علي كل شيء قديراً ان يا محمد يصلي الله عليك و ربك و علي الذينهم شهداء من عنده ، ثم علي ابواب الهدا و الذينهم آمنوا بالله و آياته فاولئك هم يصلون عليهم ثم ليسلمون و انّ مثل ذلك الأمر كمثل نارالله التي يظهرها يوم القيمة ، إنّ الذين هم دخلوا فيها فاذاهم يوقنون انه هو قائم الذي ينتظرون يومه من في ملكوت السموات و الارض و ما بينهما و كل بأمره يعملون قل ان يوم القيمة يومئذ قد قضي خمسين ألف سنة و كل كانوا عنه محتجبين و لم يبق روح البيان في فؤاد الا ما قد استثني الله بفضله حروف وجهه او من شاء من حروف خلقه انه كان ذافضل عظيماً قل انا قد بدأنا ذلك الخلق و انا لنعيد نهم و عداً علينا اناكنا قادرين
قل ان الذي خلق محمداً من قبل ليخلقنه من بعد بوم القيمة ثم الذينهم شهداء من عنده ثم من يشاء الله من النبيين و الصديقين انه كان علي كل شيء قديراً قل ان من بايع
263 |
بالقائم محمد رسول الله ثم الاقربون هم الاقربون قل ان يومئذ كل من دخل في الباب سجد الله رب السموات و رب الارض رب العالمين فأنه هو نور باذن ربه و ان بمثل ذلك يجزي الصابرين قل ان اصحاب النور هم يومئذ اصحاب الرضوان و اولئك هم الفائزون . قل ان اولئك هم جندالله و اولئك هم علي الارض ظاهرون ولتظهرن علي الارض كلها بالله فان مافيها و كان عليها لايملكه احد الا الله و كل عبادله و كل له ساجدون و ان كل ما في السموات و الارض و ما بينهما قد خلق للذين هم كانوا بالله و آياته من قبل و من بعد موقنين قل ان محمد و الذينهم شهداء من بعده و كل من آمن بالله و آياته قدرجعوا الي الجنات التي كل بهايوعدون قل تلك الدار الاخرة حيوان باذن ربي و ان أهلهاهم بآيات الله يرزقون قل اناقد انشأنانشأة الاخري و ارفعنا ماكان الناس به يعلمون فضلا من لدنا انا كنا بالخلق راحمين فلتملكن في سنة التي انتم فيها تظهرون ماقد احل الله لكم و لاتصبرن فيها فان الامر كله لله و كل اليه ليرجعون فلتامرون ان يتلو الناس آية اول الكتاب في كل حين و قبل حين و بعد حين الله أبهي الله اعلي الله اعظم الله أنور الله اكبر الله اظهر .
تصوير
از لوح مذكور به خط علي محمّد شيرازي ، كليشه اي تهيّه كرده ايم كه ذيلا توجّه و تأمّل پژوهندگان را به آن جلب مي كند . |
264 |
2 ـ در لوحي كه در صفحه 14 كتاب : « قسمتي از الواح خط نقطه اولي و اقا سيد حسين كاتب » چاپ شده است ، علي محمد شيرازي چنين نوشته است :
« ان يا خلق الله كل تقرؤن ثم لتؤمنون و توقنون الله اظهر
هو الا علي
بسم الله الامنع الاقدس شهدالله انه لا اله الا هو له الخلد و الامر يحيي و يميت ثم يميت ثم يميت و يحيي و انه هو حي لايموت في قبضته ملكوت كل شيء يخلق مايشاء بامره انه كان علي كل شيء قديراً ان يا علي قد اصطفيناك بامرنا و جعلناك ملكا تنادي بين يدي القائم انه قدظهر بأذن ربه ذلك من فضل الله عليك و علي الناس لعلهم يشكرون ان يا علي انني انا نارالله التي يظهرها الله يوم القيمة و كل بها يبعثون و ينشرون و يحشرون و يعرضون ثم هم في الجنّة يسطون قل ان الذين دخلوا في الباب سجد الله رب السموات و رب الارض رب العالمين فاذا يزيد الله علي نارهم عدد الباب و ليجعلن لهم نورا فاذاهم يعلمون ذلك قائم الذي كل ينتظرون يومه و كل به يوعدون اناقد صيرنا يوم القيمة خمسين الف سنة ليمحض كل شيء حتي لايبقي الا وجه ربك ذوالعزة و الجلال و ماشهدنا علي روح ايمان يومئذ الا في عدد الوجه و انا كنابه عالمين و ان أول من بايع بي محمد رسول الله ثم علي ثم الذينهم شهداء من بعده ثم ابواب الهدي ثم ماقد قدرالله له ذلك الفضل من النبيين و الصديقين و الشهداء و الذينهم بالله و آياته موقنون من حيث لايعلمون فاذاليشهدالله عليهم بما قد دخلوا نارالله التي كل بها ليمحصون فاذا يبعثهم الله من مراقد انفسهم و يخلقهم بمثل ماقد خلقهم اول مرة انه كان علي كل شيء قديراً قل ان الله بما قدنزل من قبل من الايات في ام الكتاب قد خلق محمداً ثم ماشاء كذلك يخلق الله يومئذ مايشاء بقوله كن فيكون و من ينتظر بعد هذا ظهور مهدي اورجع محمد او احد ممن آمن بالله و آياته فأولئك مالهم من علم الي يوم يرحضي الله و من آمن بي ذلك يوم القيمة فاذا كل في خلق جديد انا قدبدأنا ذلك الخلق و انا لنبيدنهم و عداعلينا اناكنا قادرين و من يرزق من بعد بما قدرزقوا من قبل من كل ما هم به
265 |
ليدينون فأولئك هم لايحل عليهم بما قد نزلنا من قبل في القرآن اناكنا نستنسخ ماكنتم تعلمون انا قد انشأنا نشاة الاخرة و ادفعنا كل ماكان الناس به ليدينون قل ان الهواء يطهركم بمثل مايطهركم الماء ان يا عبادالله فاشكرون و من يعمل بعد ان يوصل اليه حكم حجت ربك فلايقبل عنه من شيء و ان يومئذ كل مثل الذين اوتو الكتاب من قبل مالهم من حكم الامن يدخل في دين الله و كان من المخلصين و من قيلو آية من الكتاب اويروي حديثاً من بعد يريد ان يعمل به فأولئك مثلهم كمثل الذين كانوا من قبلهم فيدخلهم الله ربهم في دين الحق انه كان علي كل شيء قديراً قل لواجتمع الناس كلهم أجمعون علي أن يأتوا بمثل ذلك الكتاب لن يستطيعوا ولن يقدروا و لو كانوا علي الارض عالمين فلتأمرون الناس كلهم أجمعون أن يقرؤا بالليل و النهار آية التي قدنزلناها في اول الكتاب ليرزقن برزق الله و كانوا بالله و آياته موقنين قل انما الدين بعدالدين ان تؤمنوا بالله و آياته ولتنصرن الله في دين الحق بما انتم بين يدي الله ولنتصرن الذين قد رجعو الي الحيوة الاولي و لتأخذن حق الله بأذنه انه كان بكل شيء عليما سبحانك اللهم فأشهد علي فأنني انا مافرطت في الكتاب الاول من شيء بما نزلت فيه انه لااله الا انا اياي فالتقون لتوقن كل نفس بما قد فصلت فيه ان لاتكن من بعدالله و آياته حديثاً كان الناس به يؤمنون سبحانك اللهم قدقضي خمسين الف سنة يوم القيمة فاذا لاجعلن النار من قددخل في الباب نورارحمة من عندك انك كنت ذارحمة عظيماً قل الله حق و ان مادون الله خلق له و كل له عابدون يا خلق لله الله لا الله الاّ هو و انني انا اول العابدون انه لمحمدها و قل انه لمهدي موعود في ام الكتاب قل انه صاحب حق كل به يوعدون قل انه قائم حق كل به موقنون و انا قد نزلنا ذالك الكتاب رحمة من لدناللعالمين لئلا يقول احد علمني الله ظهور مهدي اورجع محمد والذين هم شهداء من بعده ثم المؤمنون لكنت من المحضرين قل ان الله ربي لغني عليم . »
266 |
تصوير
267 |
3 ـ همچنين علي محمد شيرازي كتاب : « دلائل السبعه » خود را به جملاتي مزين ! كرده است . كه عيناً قسمتهائي از آن كليشه و به استحضار پژوهشندگان مي رسانيم :
تصوير
268 |
تصوير
269 |
4 ـ علي محمد شيرازي در كتاب : « بيان » كه بابيه آن را مهمترين آثار وي به شمار آورده است ، از جمله آيات خداوندي ! به اشكال ذيل رقم شده است .
تصوير
270 |
تصوير
271 |
تصوير
272 |
تصوير
273 |
تصوير
274 |
تصوير
275 |
تصوير
276 |
بر اساس نگرش ادبي ، بر آثار علي محمد شيرازي است ، كه جميع محققان امر بابيت و بهائيت ، مقام عقلي ، ادبيات آثار علي محمد شيرازي را در سطحي بسيار پائين و ناچيز دانسته اند .
مرحوم علامه شيخ محمد هادي تهراني ، در مقدمه اي كه بر كتاب منهاج الطالبين حاجي حسينقلي كه در رد مسلك باب و بهاء نگاشته است ، پيرامون نقد ادبي . . . آثار علي محمد شيرازي مي نويسد :
« وعلي هذا النمط تكلم بهذيان يكشف عن جنونه و حمقه و في مواضع آخر ( وانّ يوسف أحب ألي أبينا منا قدسبق من علم الله حرفاً مستسراً مقنعا علي السر محتجبا في سطر غائباً في السر المستسر مرتفعاً عما في ايدينا و ايدي العالمين جميعاً ) . فمثل هذا الكلام لايحتاج الي الابطال و انما يتوقف ابطال دعوي صاحبه إلي نشر كلماته و إظهار معجزاته و كراماته و لعمري أنّه قد بلغ دركات الهذيان و القباحة حدّ الإعجاز »
از سوي ديگر علومي كه در آثار علي محمد شيرازي ، مورد توجه و تأكيد قرار گرفته است : همانا علم كيميا ، علم سيميا ، علم حروف ، طلسمات ، قرطاس ، تسخيرات است !
در كتاب « پنج شأن » علي محمد شيرازي مي نويسد :
« والله كل علم تجذب به نفس عن كل ماخلق و يخلق من كل شيء مثل ما انتم في القرطاس تحكيون اوفي التسخير تذكرون اوفي الفرق و الوصل تحدثون ولله علم الطلسمات كلهن من قبل و من بعد قل ان الله ليحبن ذلك العلم و انه علم الاعداد الحروف مثل ما انتم في الباء صورة الاثنين تكتبون قل ان هذا العلم ممتنع منيع من اوتي فضلا عظيماً و انا لنحين ان تنشئن في ذلك العلم من كتاب حتي يستضيئن بذكره المتدققون . ( 1 ) »
( و براي خدا است هر علمي كه جالب باشد براي نفوس در گذشته و آينده مانند علم قرطاس كه حكايت مي كنيد و يا مثل علم تسخير كه ذكر مي كنيد و يا از قسمت وصل و فصل خبر مي دهيد و براي خدا است تمام علم طلسمات در گذشته و آينده و بگوي كه خداوند دوست مي دارد اين علم را و آن علم اعداد و حروف است مثل اينكه عدد حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ص305
277 |
( ب ) دو مي باشد و بگوي كه علم بسيار پر قيمت است و به هر كسي كه داده شده فضيلت زيادي داده شده است و ما دوست مي داريم كه در اين كتابي بنويسيم تا اهل تحقيق از آن استفاده كنند . )
علي محمد شيرازي در اين خصوص حدود ( 15 ) صفحه از كتاب خود را به علوم مذكور و اصطلاحات غريبه اختصاص داده است و در مقابل در باب عاشر از واحد رابع كتاب بيان مي نويسد :
« و نهي شده از انشاء مالايسمن و لايغني مثل اصول و منطق و قواعد فقهيه و حكميه و علم لغات غير مستعملة و ما يشبهه هذا و ماقد فصل في الصرف و النحو فان قدر ما يكتفي للتأدبين ما يعرف الفاعل و المفعول و مادونهما من شؤنها اومادون ذلك لن يغفرالله العبد اذا اشتغل » .
( و نهي شده است از انشاء علومي كه فائده ندارد و انسان را بي نياز نمي كند مانند علم اصول و منطق و قواعد فقهيه و حكميه و علم لغاتي كه غير مستعمله است و نظير آنها و آنچه در علم صرف و نحو تفصيل داده مي شود ، زيرا مقداري كه كفايت مي كند اهل ادب و محصلين را ، به اندازه يادگرفتن قواعدي است كه امتياز فاعل را از مفعول بدهد ، و اما آنچه به جز اينها است خداوند نخواهد بخشيد كساني را كه اشتغال به آنها داشته باشند ) .
جالب توجه در اين است كه حسينعلي ميرزا در كتاب « ايقان » كه در واقع آن را براي اثبات دعاوي علي محمد شيرازي نگاشته است ، بدون توجه به اين علائق علي محمد شيرازي كه علوم مذكور را از جمله علوم الهي تلقي كرده ! در رد نظريه حاج محمد كريم خان كرماني مي نويسد : « از جمله علوم مهم فلسفه و علم كيميا و علم سيميا را مذكور نموده و ادراك اين علوم فانيه مردوده را شرط ادراك علوم باقيه قدسيه شمرده سبحان الله با اين ادراك چه اعتراضات و تهمت ها كه به هياكل علم نامتناهي الهي وارد آورد . . . . هويدا است كه اينگونه علومات لم يزل مردود حق بوده و هست و چگونه علومي كه مردود است ، نزد علماي حقيقي ، ادراك آن شرط ادراك معارج معراج مي شود با اينكه صاحب معراج حرفي از اين علوم محدود محجوبه حمل نفرموده » .
278 |
به هر حال علوم مورد توجه علي محمد شيرازي در برگيرنده غالب نوشتجات اوست . به نحوي كه مي بايست تأليفات او را با توجه به « طلسمات ، كيميا ، سيميا ، و علوم حروف و . . . » مورد رسيدگي قرار داد . با اين همه توجه بر اين مسئله در آثار علي محمد شيرازي ضروري است كه كتب ايشان در زمينه هاي ديگر از اشتباهات زيادي برخوردار است كه اهل تحقيق در آثار خود به آنها اشاره هاي دقيق و ظريفي كرده اند كه لايحصي است .
از اين رو به خاطر رعايت اختصار در كلام ، ذيلا به چند نمونه اشاره مي كنيم و از موضوع مي گذريم :
1 - مرحوم اعتضاد السلطنه در كتاب : فتنه باب مي نويسد : « وقتي كتابي از كتب وي كه به دست مريدانش بود در مجلس مرحوم ميرزا آقا خان نوري كه صدراعظم بود آوردند و به اين چاكر آستان خسرو عجم دادند . چون لختي ملاحظه كردم ديدم نوشته است : قوام عالم بروجود هيجده تن باشد : اول خود من كه سيد علي محمد بابم ، پس مطلب را به صدر اعظم گفتم زياده مايه تعجب و اسباب خنده شد . »
2 ـ مرحوم ميرزا صالح اقتصاد مراغي در كتاب « ايقاظ » يا بيداري در كشف خيانات ديني و وطني بهائيان مي نويسد : « آقاي سيد باب مي نويسد : « نظر كن در امت داود پانصد سال در زبور تربيت شدند تا آنكه به كمال رسيدند بعد كه موسي ظاهر شد قليلي كه اهل حكمت و بصيرت زبور بودند ايمان آوردند و مابقي ماندند و كل مابين خود و خدا خود را محقق مي دانستند نه اين بود كه مي خواستند مكابره با حق كنند مثل حالت خودت كه غرضت مكابره با حق نيست بلكه دوست مي داري كه يقين حاصل نمائي و مؤمن بشوي امت داود را هم مثل خود تصور كن كه اگر يقين مي نمودند كه موسي همان پيغمبر است كه داود خبر داده احدي از امت آن خطور دون ايمان نمي كرد چگونه آنكه كافر شود و حال آنكه از يوم ظهور موسي تا اوّل اين ظهور دو هزار و دويست و هفتاد سال گذشته و هنوز در حروف زبور باقي هستند در دين خود و ما بين خود و خداي گمان مي كنند كه مثابند حال بين ما بين خود و خدائي كه ادعا مي كنند نزد يهودي ها لاشيء است چگونه نزد خالق كل و همچنين نظر نموده در امت موسي پانصد سال تربيت شدند تا آنكه به
279 |
كمال رسيدند و آنچه وعده داده بود موسي به ايشان از ظهور عيسي ظاهر شد و قليلي كه از اهل حكمت و بصيرت بودند ايمان به عيسي آورده مابقي همه كمال جد و جهد را نمودند و ما بين خود و خدا مي خواستند كه به آنچه موسي گفته ايمان آورند ولي يقين ننمودند و ماندند كه تا الان مانده اند و هنوز منتظرند پيغمبري را كه موسي خبر داده و بين خود وخداي خود را مثاب مي دانند حال بين كه ادعائي كه مي كنند ما بين خود و خدا ما يقين نكرديم كه عيسي همان پيغمبر است كه موسي خبر داده الي آخر بعداً « آقا ميرزا غلامحسين حكيم بنابي » برداشته سؤال مي كند اينكه سيد باب مسئله داود را مي نويسد اين چه نوع است ؟ عباس افندي جواب داده رفوگري مي كند فوراً اشتباهات كفّار را در حق اسلام به ميان حرف مي آرد كه كلاّ منافي همديگر است و عين كلمات سيد باب شهادت مي دهد كه نه از قلم كاتب افتاده ونه داودي ديگر موجود بوده مكتوب عباس افندي در جواب سؤال شخص مذكور اين است . »
« به واسطه جناب امين جناب ميرزا غلامحسين طبيب بنابي عليه بهاء الله الابهي »
« هو الله »
« اي ثابت بر پيمان نامه شما رسيد هر چند ابداً فرصت تحرير نيست ولي با وجود اين مختصر جواب مرقوم مي گردد و اين نظر به محبت روح و فؤاد به آن معدن حب وداد است حكايت حضرت داود را جواب مفصل به شخص ديگر مرقوم گرديده صورت آن جواب در ضمن اين مكتوب است و اما پانصد سال كه بين حضرت موسي و حضرت مسيح در الواح حضرت اعلي منصوص است اين از غلط كاتب است اصل هزار و پانصد بوده ولي از قلم كاتب افتاده چنانچه در ساير الواح هزار و پانصد مخصوص باري هميشه اينگونه مغرضين بوده اند بل اشد از اين چنانچه در زمان حضرت رسول ( عليه السلام ) از جمله عاص بن وائل وقتي شنيد كه اين آيه مباركه نازل شد { أنْتُمْ وَماتَعْبُدونَ حَطَبُ جَهَنَّم } گفت و الله ان محمداً قد سقط بقوله زيرا به صراحت در قرآن مي فرمايد كه حضرت مسيح پيغمبر عظيم بود و به صراحت مي فرمايد كه مسيحيان عبادت مسيح مي كنند و معتقد به الوهيت او هستند و در اين آيه منصوص است كه عابد و معبود هر دو در نارند پس حضرت مسيح نعوذبالله حطب جهنم است و حال اينكه مقصود در آيه
280 |
مباركه معبودهاي حيواني و نباتي و حجري بود نه معبود ( 1 ) انساني و از ذوي العقل باري در جاي ديگر پيش در حضرت رسول حاضر شد عرض كرد كه اگر حيواني از كوهي بيفتد و بميرد كي او را كشته ؟ فرمودند : خدا ، عرض كرد : گوشت او آيا حلال و پاك است ؟ فرمودند : حرام و نجس است عرض كرد : اين گوسفندي را كه تو سر مي بري و مي كشي لحم او چگونه است ؟ فرمودند : پاك و حلال است . فرياد برآورد كه اي مردمان ملاحظه كنيد و انصاف بدهيد گوسفندي را كه خدا بكشد نجس است و حرام است و گوسفندي را كه او بكشد پاك و حلال است . اين چه بي انصافي است و اين چه بي عقلي ؟ باري از اين قبيل اعتراضات بسيار اما فرمايش مبارك في الفرقان قال علي : انا الحي الذي لااموت كلمه فرقان بر جميع كتب الهي وارد چنانچه بر تورات نيز اطلاق شده است هر كلمه اي كه فارق بين حق و باطل ست بر آن فرقان اطلاق مي شود باري اي حبيب روحاني اسم واحد بر انبياي متعدده واقع گشته حتي در قرآن اسمعيل دو اسمعيل است يكي ابن ابراهيم ( عليهما السلام ) و اسمعيل ديگر از انبياي بني اسرائيل است و هر دو در قرآن مذكور مراجعت كنيد خواهيد يافت چه بسيار از انبياء در انجيل و تورات مذكور نبودند ولي در قرآن مذكور شدند مثل نبي الله صالح صاحب ناقه مثل نبي الله هود وهمچنين انبياي كثيري در تورات مذكور ولي در قرآن غير موجود و همچنين انبيائي به اشاره مذكور من دون تصريح اسم چنانچه اصحاب رس مي فرمايد انبيائي بودند كه در كنار رود ارس مبعوث شدند و اسمائشان نه در تورات و نه در انجيل و نه در فرقان مذكور الي آخر . »
در لوح يكي از احبّاي اسكندرونه در خصوص حضرت داود اين عبارت مذكور :
« هو الله »
« در الواح حضرت اعلي ذكر داودي هست كه پيش از حضرت موسي بود بعضي را گمان چنان كه مقصود داود بن يسار است و حال آنكه حضرت داود بن يسار بعد از حضرت موسي بود لهذا مغلين و معرضين كه در كمينند اين را بهانه نمودند و بر سر منابر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . از اين كلمه چنين مفهوم است كه گويا به معبود انساني معتقد است .
281 |
استغفرالله ذكر جهل و ناداني كردند اما حقيقت حال اين است كه دو داود است يكي پيش از حضرت موسي و ديگري بعد از موسي چنانكه دو اسمعيل است يك اسمعيل بن ابراهيم و اسمعيل ديگر ، از انبياي بني اسرائيل است اما در اين عبارت كه مرقوم نموده ايد مقصود داودبن يسا است و تقريباً دو هزار و چند عصر و قرن پيش از حضرت اعلي بود ، ظهور خامسي كه مي فرمايد يكي خود حضرت داود است و ديگري حضرت مسيح و ديگري حضرت رسول و ديگري حضرت اعلي و خامسي جمال مبارك زيرا جمال مبارك در ايام حضرت اعلي روحي له الفداء مشهور آفاق گشتند الي آخر . »
« حال از ارباب انصاف متمني است كه درست به بطون كلمات مذكوره توجه فرمايند و منافات كلام را بسنجند اول اينكه سيد باب به خطا رفته شكي نيست و البته شخصي كه من عندالله نشد از اين سهوها و نسيان ها خيلي مي كند ولي با وجود اين صراحت ، عباس افندي رفوگري كرده مي گويد : پانصد سال كه بين حضرت موسي و حضرت عيسي كه در كتاب سيد باب است اين غلط كاتب است . اصل هزار و پانصد سال است در حالتي كه سيد باب پس از اينكه پانصدسال ما بين حضرت موسي و عيسي را مي نويسنددر عقبش مي نويسند كه ؛ از زمان ظهور موسي تا ظهور من دوهزار و دويست وهفتاد سال بود و اين مطلب ثابت مي كند كه از قلم كاتب غلط نشده بلكه عين نوشته سيد باب است ؛ زيرا اگر آنطور بود بايستي سه هزار و سيصد سال بنويسد نه دو هزار و فلان . پس اين رفوگري صحيح نشد و در اينكه دو داود هست كه كار نداريم اگر چه تاريخ به غير از يك داود بيشتر نشان نمي دهد ، اما خود باب مي نويسدكه داود در زبور خود موسي را خبر داد درحالي كه داود صاحب زبور در اصل شريعت موسي بود نه قبل از آن ، چنانچه نيز در اين شكي نداريم كتاب توراة موجودي كه بهائي ها كتب آسماني مي دانند شهادت بر اين مسئله مي دهد پس اين رنگ نيز در رفوگري معلوم شد كه نگرفت . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ايقاظ ، ص84 ، مرحوم ميرزا صالح مراغي ، منشي محفل روحاني بهائيان بود كه پس از اينكه به مقام « مبلغي امرالله و ناشر نفحات الله » رسيد و به احوال بهائيان و آثار آنها آشنا شد ! از بهائيت روي گرداند و مسلمان شد و كتاب مذكور را در رد بهائيان نگاشت .
282 |
ح ) تفسير ناپذيري آثار بيان
با توجه به اينكه ممكن است مبلغان بهائي در مدارك مورد استفاده فصول ، مربوط به تحليل دعاوي علي محمد شيرازي با تفسيرها و تأويل هاي نادرست قلب مطلب كنند ، لازم است كه به استحضار پژوهندگان برسانم كه علي محمد شيرازي در كتاب بيان عربي ( 1 ) در خصوص تفسير و تأويل آثار بيان جزماً تصريح كرده است كه : « ما أذنت ان يفسر أحد إلاّ بما فسرّتُ » . ( اجازه ندادم هيچ كس را كه تفسير كند ، مگر آنچه را كه خودم تفسير كرده ام ) ايضاً در كتاب : بيان فارسي ( 2 ) تأكيد مجدد علي محمد شيرازي را در اين خصوص چنين مي خوانيم : « و جايز نيست تفسير بيان إلاّ به آنچه تفسير شده از نزد شجره او » .
توجه داشته باشيدكه بر اين اساس علي محمد شيرازي باب تفسير آثار بيان را هم براي مؤلف و هم براي مبلغان بابيه و بهائيت مسدود كرده است !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بيان عربي ، ص5
2 . بيان فارسي ، ص21