بخش 14
کتاب مقاله شخصی سیاح کتاب کواکب الدریه کتاب ظهور الحق کتاب « تاریخ نبیل زرندی » نبیل یعنی چه ؟
384 |
3/2/پ : كتاب مقاله شخصي سياح
« عباس افندي » سه سال بعد از تحرير دوم نبيل قائني ( 1300 ) از تاريخ جديد ، تحرير مجمل تازه اي را از وقايع تاريخ جديد با مقداري تغيير و تبديل لفظي و معنوي در حيات پدر و به نفع پدر ترتيب داده و آن را ناسخ تاريخ قديم و جديد قرار داد . در 1307 كه براون براي ديدار بهاء به عكا رفته بود ، نسخه اي از اين اثر تازه يا مقاله سياح به براون هديه داده شد كه براي جمع آوري اطلاعات تاريخي راجع به بابيه به عكا آمده بود . با وجود آنكه در ديباچه تاريخ چاپي منسوب به نبيل زرندي ، اتمام تأليف آن در 1305 قيد شده ، نمي دانم چرا نسخه اي از اين كتاب جامع در 1307 به براون اهدا نشد ؟ تا دو سال بعد ، اين را به جاي آن يك ترجمه كند و با تعليقات فراوان به زبان انگليسي در دو جلد انتشار دهد . عبد البهاء مقدمه سياح جعلي را از اول تاريخ جديد برداشته و خلاصه مطالب آن را در قالب سازگارتري با امر پدر ريخته و براي اعلام امكان سازش با اوضاع ، قسمتي از مكتوب
385 |
پدر خود را به ناصر الدين شاه خاتمه آن قرار داده و بدون اشاره به اسم مؤلف ، كتاب را مقاله سياح ناميده است . ( 1 )
4/2/پ : كتاب كواكب الدريه
ميرزا عبد الحسين آواره كتاب : « كواكب الدريه » را پس از خلائي كه سوختن « كشف الغطاء » به وجود آورده بود ، بنا به دستور وزير نظر مستقيم عباس افندي در سال هاي 1918 تا 1921 م ، در تاريخ بابيه و مدعيان بهائيت تنظيم و تأليف نمود .
ميرزا عبد الحسين آواره از مبلغان برگزيده ، و مورد توجه خاص زعماي بهائي بشمار مي رفت .
كتاب « الكواكب الدريه في مآثر البهائيه » پس از تصويب نهائي عباس افندي دو جلد نخست آن ، به امر ايشان در مصر چاپ و انتشار يافت .
جلد اول : در 575 صفحه 25 سطري ، با اين تذكر كه در آخر كتاب مذكور افتاد : « في
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مراجعه شود به مقاله : سيد محمد محيط طباطبائي ، مندرج در مجله : « گوهر » شماره 2 ، سال 4 ، شماره مسلسل 38 ، ارديبهشت 1355 . ايشان در جائي ديگر نسبت به كتاب : « مقاله شخصي سياح » مي نويسند : « هدف سياحت سياح مقاله او بيش از سياح تاريخ جديد تقويت و تأييد كار پدرش و پيروان او بوده و به سيد باب و بابيان مانند عوامل مقدماتي پيش آهنگ و چاوش وصول مسافران بعدي مي نگرد . « هنوز به كسب اين اطلاعات نايل نشده ام كه آيا از آن دو روايت مفصل نسخه اي در عكا و حيفا پيش مهاجران بهائي فلسطين وجود دارد يا نه . همين قدر سكوت عبد البهاء در موقعي كه ذكر خيري پس از مرگ نبيل قائني در رساله تذكرة الوفاء چاپ مي نمايد و خدمات مذهبي او را مي شمارد از اين عمل تصحيح و اصلاح او از تاريخ جديد ابداً اشاره اي در ميان نمي آورد بلكه به يك اثر غير موجودي از او در مورد ديگري اشاره مي كند كه با اين اثر تطبيق نمي كند . »
مقايسه اي ميان مقاله سياح و هر دو روايت مختصر و متصل از تاريخ جديد اين نكته را تأييد مي كند كه مقاله سياح بر اساس همين اصلاح تاريخ جديد تنظيم شده و در نقل مطالب مقياس مناسب و شايستگي با مصلحت منظوره به كار مي رود و نقل نامه ي بسيار قديم ميرزا حسينعلي بهاء به اعلي حضرت ناصر الدين شاه براي تأييد و حصول تغيير وضع كلي در روش بابيان بوده و نشان مي دهد كه اينان غير از كساني هستند كه در شكارگاه شميران بر سلطان حمله بردند و يا آنكه در آثار تحريري خود همواره بر او تاخته و از او با عبارت بد و ناسزا ياد مي كردند . » مقاله : « تاريخ قديم و جديد » ، قسمت دوم ، سيد محمد محيط طباطبائي ، مجله « گوهر » ، سال سوم ، شماره 6 ، شهريور 1354 ، ص426 .
386 |
يوم الاثنين 20 شهر محرم الحرام سنه 1342 هجريه مطابق 3 سپتمبر 1923 ميلادي به مطبعة السعاده به جوار محافظة مصر » .
جلد دوم : در 347 صفحه ، در 1342 هـ . ق ، با جواز رسمي چاپ از محفل روحاني بهائيان مصر منتشر گرديد .
صفحه عنوان كتاب كواكب الدريه ، آيتي كه توسط بهائيان چاپ و منتشر شده است .
ولي بعدها ، پس از مرگ عباس افندي ، و روي كار آمدن شوقي افندي ، ميرزا عبد الحسين آواره ، با تجارب و آگاهي هائي كه در زمينه بهائيت به دست آورده بود ، ترك بهائيت كرد ، و به دين آباء و اجدادي خود ( شيعه اثني عشري ) باز گشت .
پس از بازگشت آواره از بهائيت با نام ميرزا عبد الحسين آيتي ، كتابي تحت عنوان « كشف الحيل » به نگارش در آورد . كه در آن حيله هاي بهائيت را مكشوف ساخت ، و از
387 |
اين رو كتاب : « كواكب الدريه » او ، كه يكي از مهمترين مراجع تاريخ وقايع باب و بهاء به شمار مي رفت ، از طرف شوقي و محافل ملي و محلي بهائيان ايران ، بر خلاف تمام تصريحات و تأييدات عباس افندي در صحت كتاب مذكور ، جمع آوري و رسماً از آن سلب اعتبار كردند .
مرحوم آيتي خود در كتاب « كشف الحيل » از كتاب « كواكب الدريه » و چگونگي تأليف آن اشاره هاي متعددي دارد كه ذيلا به ذكر يك نمونه از آن اكتفا مي كنيم :
« با اينكه نگارنده در موقع تأليف و تصنيف كتاب كواكب الدريه في مآثر البهائيه بقدري در بين اهل بهاء مشار بالبنان و مورد اطمينان بودم كه به قول يكي از آنها : « گرد چمدان آواره را براي تبرك مي برند . » و بديهي است در آن موقع اگر بي عقيده به بهائيت هم مي شدم ممكن نمي شد كه لكه هاي تاريخي برايشان در كتاب بگذارم ، و اگر بگذارم ناچار آنها به شست و شوي آن مبادرت مي كردند . چنان كه كردند ، يعني هزاران قضيه مسلم تاريخي را كه ترديد نبود از تأليف من برمي داشتند ، به عنوان اينكه صلاح امر نيست ، و صدها دروغ به جايش مي گذاشتند به عنوان اينكه حكمت اقتضاء دارد كه اينها نوشته شود ، معذلك كله اينك با مراجعه نظر مي بينيم باز حقايقي از قلم جاري شده . و در همان كتاب ثبت گشته و عباس افندي هم با همه زرنگي هايش و با اينكه چندين دفعه آن كتاب را خوانده و قلم اصلاح در آن نهاده باز برخورد نكرده . . . » ( 1 )
مرحوم آيتي پس از بازگشت از بهائيت ، و تأليف كتاب : « كشف الحيل » به مناسبت تقديم كتاب مذكور به پيشگاه رضا شاه مورد لطف پادشاه وقت قرار گرفته ، نظرگاه ايشان طي نامه اي چنين ابلاغ گرديد :
به تاريخ 18/5/1304 نمره 6276
جناب آقاي ميرزا عبدالحسين خان آيتي
كتاب كشف الحيل تأليف جناب عالي به انضمام حكايات شمشير كه سروده طبع خودتان بود از شرف عرض پيشگاه مقدس بندگان اعلي حضرت قدر قدرت قوي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « كشف الحيل » ، ج2 ، ص58
388 |
شوكت شاهنشاهي ارواحنا فداه گذرانيده مورد توجه ذات مبارك شاهانه گرديد براي تشويق و قدرداني از زحماتي كه در اين راه پيموده ايد حسب الامر مراحم ملوكانه را نسبت به جناب عالي ابلاغ مي كند .
رئيس كل تشكيلات نظميه مملكتي ـ درگاهي
5/2/پ : كتاب ظهور الحق
بازگشت آواره از آن دستگاه و تأليف كشف الحيل بالتبع سلب اعتبار از كتاب كواكب الدريه كرد و احتياج به تدوين به چاپ اثري ديگر سازگار و وفادار ، باقي ماند .
نمي دانم در جلد سوم « ظهور الحق » تأليف ميرزا اسد الله مبلغ مازندراني چه منقصتي يا اشكالي ديده شد كه او را از تعقيب كار منصرف ساخت و در ترويج و توزيع و انتشار اين كتاب چندان كوششي به كار نرفت . » ( 1 ) ؟ ! . . . و او را مسموم كردند !
6/2/پ : كتاب « تاريخ نبيل زرندي »
ملا محمد درويش زرندي كه تنها به شاعري شناخته شده ، يكي از بابيان قديم بوده كه در دنباله حادثه سوء قصد به جان ناصر الدين شاه كه منتهي به اعدام عده اي از بابيان و آزادي عده اي ديگر از زندان و الزام آنها به ترك ايران و اقامت بغداد شد ، او هم در آن شهر به آنان پيوست . بعد از مدتي كه ادامه توقف بغداد در ميان ايشان تفرقه افكند و از آن جمله تني چند خود را آئينه تجلي ظهورات معرفي كردند ، ملا محمد زرندي هم ادعاي ظهوري تازه كرد . بعد از آنكه سرنوشت برخي از اين مدعيان به قتل و غوطهوري در آب دجله منتهي گشت ، او هم لازمه احتياط را به جا آورد و از ادعاي خود صرف نظر كرد تا از سرنوشت ديگران كه به كشته شدن و يا غرق شدن در آب دجله پايان گرفته بود ، در امان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مقاله : « از تحقيق و تتبع تا تصديق و تبليغ فرق بسيار است » ، نوشته سيد محمد محيط طباطبائي ، مندرج در مجله « گوهر » ، شماره 2 ، سال 4 ، شماره مسلسل 38 ، ارديبهشت ماه 1355 .
« ظهور الحق » طبق تصريح صفحه نخست جلد سوم ، كتاب مذكور : 9 بخش مي باشد . ولي بهائيان به استثناي بخش سوم ، 8 بخش ديگر را مردود تلقي كرده اند !
389 |
بماند . و چهل سال بعد از آن در « خليج عكا » درون آب دريا به همان سرنوشت مقدر دچار گرديد !
تصوير
صفحه عنوان و دوم كتاب : « ظهور الحق » مازندراني مبلغ بهائي است ، كه توسط بهائيان منتشر شده است .
ملا محمد زرندي در سال 1280 قمري كه تبعيدي هاي بغداد بعد از قبول تابعيت دولت عثماني بنا به درخواست مشيرالدوله سفير ـ كبير ايران در اسلامبول ـ از مجاورت حدود ايران و اسلامبول و ادرنه انتقال يافتند و به دنبال آن و در ميان طرفداران ميرزا يحيي ازل و ميرزا حسينعلي بهاء رقابت و مخالفت ، علني شد ، زرندي جانب برادر بزرگ را گرفت و موقع تفرقه آن جمع و اعزام دسته اي به قبرس و گروهي به فلسطين ، او همراه برادر بزرگ به عكا رفت و از سال 1285 ق تا 1309 جزو خواص ياران ميرزا حسينعلي و مداح او بود . چيزي كه مايه شهرت و معروفيت زرندي شده و بدو مجال اين را داده است كه روزي پس از آنكه سال ها بر مرگش بگذرد نامش در پشت جلد يك كتاب تاريخ بابيه
390 |
به زبان انگليسي نقش شود ، همانا نظم رباعياتي بوده است كه در هر يك از آنها به يكي از حوادث تاريخ زندگي بهاء از ولادت تا مرگش با قيد سال مربوط به واقعه ، اشاره مي كند ، همان رباعي ها كه مستر براون و قزويني در مقدمه خود بر نقطة الكاف چاپ اوقاف گيب به يكي از آنها اشاره مي كنند و آقاي نعمت الله ذكائي همه را در تذكره شعراي خويش دنبال ترجمه احول او مي آورد . زرندي بعد از مردن مرادش در دنباله اختلافي كه ميان پسران و بستگان ميرزا حسينعلي ظاهراً بر سر ميراث وي و باطناً در باب ميراث رياست فرقه پيدا شد و برخي از يارانش مانند زين المقربين ، جانب ميرزا عباس ملقب به غصن اعظم را گرفتند و ميرزا آقا جان خادم الله در مقابل چوب طرفداري ميرزا محمد علي غصن اكبر را از دست غصن اعظم ( ميرزا عباس ) خورد ، او در انتخاب يكي از دو طرف مردد ماند تا آنكه روزي در همان اوان جسد بي روح او را از دريا بيرون آوردند و باعث خفگي او در آن دريا معلوم نشد كه نشد !
طرفداران غصن اكبر اين پيش آمد را به سوء قصد مخالفان خو درباره او نسبت دادند ، در صورتي كه هواداران غصن اعظم اين پيش آمد را نتيجه شدت جذبه و اقدام شخص او به خود افكندن در دريا و خودكشي مربوط مي دانستند و بدين ترتيب او از آنچه كه در بغداد با تغيير عقيده از آن رهائي يافته بود پس از چهل سال در عكا به همان سرنوشت دچار گرديد .
نبيل يعني چه ؟
نبيل در زبان عربي به معني بزرگوار و نجيب آمده ولي بابيان نظري به مفهوم لغوي آن نداشته اند . بلكه اينان هر فرد بابي را كه اسم محمد داشت ، نبيل مي گفتند . اين نامگذاري را از توافق عددي حروف كلمه نبيل با حروف اسم محمد به دست آورده بودند كه نود و دو باشد . اين شيوه تغيير اسامي از زمان حيات سيد علي محمد باب آغاز شد كه خود را علي قبل از نبيل ، يعني علي قبل از محمد مي خواند . ميان بابيان سلف دو تن محمد نام بودند كه در نتيجه طول عمر و اشتغال به تبليغ و ترويج و ستايش از سران اين طايفه ، به نبيل شهرت يافتند . يكي نبيل قائني كه شيخ محمد فاضل قائني باشد و ديگري نبيل
391 |
زرندي كه ملا محمد شاعر درويش زرندي بوده است . براي اين كه ميان آن دو تن فرقي ملحوظ باشد ، نبيل قائني را كه سواد ملائي داشت نبيل اكبر مي خواندند . قضا را نام هر يك از اين دو تن به اعتباري با موضوع تاريخ فرقه جديد ارتباطي يافته است نبيل قائني در سال 1299 ق كتاب تاريخ جديد بابيه را كه ميرزا ابوالفضل گلپايگاني و « مانكجي ها ترايا » نماينده پارسيان هند در تهران به دستياري ميرزا حسين همداني يا تهراني ( منشي تجارتخانه مانكجي ) از روي متن تاريخ قديم بابيه برداشته و به صورتي تازه در آورده بودند با مختصري جرح و تعديل و اضافه مواد تبليغي به دست خط خود نوشته و آن را به نام نبيل مربوط ساخته بود . چنانكه احياناً نسخه هاي ديگري از همان كتاب را ، بدون آنكه شامل تصحيح و تنقيح نبيل قائني باشد به خطا تاريخ نبيل قائني مي خوانند .
نسخه اي كه به دست خط قائني تحرير يافته است اكنون در يكي از كتابخانه هاي معتبر تهران محفوظ و كليشه اي از صفحه هاي آخر آن با برخي از حواشي صفحات كه معرف خط او باشد ، ملحق بدان مقاله انتشار يافت . ( 1 )
اما نبيل زرندي شاعر با سرودن رباعي هائي كه سنوات مربوط به تاريخ زندگاني ميرزا حسينعلي را تعيين و تسجيل مي كند وسيله ساده و مختصري براي حفظ ارقام سال هاي مربوط فراهم آورد كه گاهي عين آنها مورد استشهاد تاريخ نويسان قرار مي گيرد و از اين راه نام نبيل زرندي را هم در رديف مورخان تاريخ زندگاني بهاء وارد مي كند .
عبد البهاء در كتاب تذكرة الوفا ( 2 ) كه هفتاد و اندي سال پيش از اين در حيفا انتشار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مراجعه كنيد به صفحه 396
2 . در تذكرة الوفا راجع به نبيل قائني گفته شده كه « رساله اي در اثبات امر تحرير نمود ولي در دست ياران نه ، اميدم چنان است كه آن رساله پيدا شود . » و اين جمله معلوم مي گردد كه تحرير او از تاريخ جديد موقع مرگش در دست عبد البهاء نبوده و يا آنكه اين تصحيح تاريخ جديد را كار تأليفي او به شمار نياورده است . آري برترين و بهترين قرينه امكان ترديد در انتساب « مطالع الانوار » به « نبيل زرندي » بايد همين سكوت عبد البهاء را در تذكره دانست چه به منوال او در خدمت پدر و انشاء قصيده و مربع و مخمس و مسدس اشاره مي كند ولي از تحرير تقريرات پدرش يادي نمي كند . اما آن چند رباعي ماده تاريخ صورت رساله و منظومه و كتاب مستقلي نداشته كه عدم ذكر آنها مجوز سكوت بر تاريخ هفتصد صفحه اي باشد كه از حيث حجم مطلب ، دو برابر تاريخ جديد و دو برابر و نيم تاريخ قديم بابيه به حساب مي آيد .
392 |
يافت دو مقاله را به ياد خير اين دو نبيل اختصاص داده و از خدمات هر دو در راه تبليغ و دعوت و سخن سرائي ، تمجيد مي كند اما در آنجا ، تأليف كتاب تاريخي را به هيچ كدام نسبت نداده است .
نبيل قائني كتاب تاريخ جديد معهود را برداشته و در پاره اي از موارد جزئي تصرفاتي كرده و برخي مطالب تبليغي را بر آن افزوده است . اما اين تصرف تا آن درجه حائز اهميت نبوده كه كتاب را از صورت اصلي خود خارج كند و بدان جلوه اثري تازه بدهد . بلكه وضع آن از حيث صورت و معني به شكلي است كه در بادي امر كسي توجه به كمبود و افزود مطالب آن نمي كند و پس از تطبيق بسيار دقيق هر دو صورت چنين معلوم مي گردد كه متن جديد را از جنبه هاي دو جانبه قديم بيرون آورده كاملا يك جانبه كرده ، اما از كلمات ميرزا ملكم خان كه مؤلفان بر تاريخ جديد افزوده بودند چيزي نكاسته است . اين تصرف قائني كه بيشتر جنبه مربوط به منافع و مصالح ميرزا حسينعلي را تأييد مي كند بعد از سه سال ( 1331 ق ) عبد البهاء را در عكا بر انگيخت تا تاريخ جديد را از كليه جوانب ناسازگار با كار پدر به پيرايد و بزدايد و به صورت « مقاله سياح » معهود در آورد به نحوي كه با ماهيت تاريخ جديد از حيث اسلوب بيان مطلب و با سياق تحرير رساله جلال الدوله و كمال الدوله اثر ميرزا فتحعلي آخوندف دمساز باشد . بنابراين علم اشاره و سكوت عبد البهاء درباره انتساب تأليف كتاب تاريخي به يكي از اين دو نبيل در كتاب تذكرة الوفا امري معقول و قابل قبول بوده است چه تحرير نسخه مخصوصي از تاريخ جديد به دست قايني ، يا سرودن رباعيات ماده تاريخ به وسيله زرندي ، از مقوله تدوين و تأليف كتاب تاريخ محسوب نمي شود و في الواقع انتساب تاريخ جديد معهود احياناً به نام نبيل قائني كاري دور از حقيقت بوده است و ارزش اين رباعي ها هم در تعيين سنوات مخصوصي ، خيلي كمتر از آن بوده كه در تذكرة الوفاء به حساب مورخي گوينده آنها نهاده شود .
حال بنگريم چگونه تاريخ نبيل زرندي سي سال بعد از وفات او به صورت متني
393 |
انگليسي هويدا گرديد ؟
وقتي پروفسور براون متن كامل تاريخ قديم بابيه را به نام نقطة الكاف با مقدمه الحاقي مبسوطي انتشار داد و خوانندگان را در ضمن مطالعه توضيحات آن مقدمه به موقعيت خاص ميرزا يحيي ازل در سنوات مقدم بر 1279 ( كه سال تأليف تاريخ قديم بوده است ) آشنا كرد و فهرست مانندي از موارد اختلاف ميان ميرزا يحيي و ميرزا حسينعلي در فاصله خروج هر دو از ايران تا وصول به عكا و ماغوسه در آن مقدمه جاداد ، در نتيجه ذهن پژوهندگان شرقي و خوانندگان غربي مقدمه را به واقعيت كشمكش ميان دو برادر نوري روشن ساخت ، از اين بابت خاطر عبدالبهاء را سخت بيازرد ، چنانكه فوراً دستور جمع آوري نسخه هاي موجود خطي كتاب را از اكناف ايران و ارسال به عكا براي مقابله با نسخه چاپي صادر كرد و به ايادي و احباب خود پيشنهاد عمل شامل و مشتركي را بر ضد كار مستر براون و مقدمه نقطة الكاف نمود كه گوشه اي از اين فعاليت را مي توان در لوح ميرزا حسين اديب طالقاني و لوح ميرزا نعيم سدهي از نظر پژوهش گذراند . سرانجام كار بدينجا رسيد كه ميرزا ابوالفضل گلپايگاني مبلغ زبردست مقيم قاهره را مأمور كرد تا كتاب كشف الغطاء را بر رد مقدمه براون و قزويني بنويسد و در عشق آباد روسيه به چاپ برساند .
مسلم است در آن روز كه مي خواستند به كتاب چاپ براون جوابي داده شود ، اگر به چنين متن مفصل حاوي نكات منظور و مطلوب مانند تاريخ تازه چاپ فارسي منسوب به نبيل زرندي دسترسي داشتند ، ديگر نيازي به تدوين كشف الغطاء يا استمداد از نعيم شاعر سدهي كه براي نظم استدلاليه معروف شده در كار نبود . چه چاپ چنين اثري با آن همه كليشه و تصوير يا بدون تصاوير ولي به ضميمه عكس چند صفحه از نسخه اصلي دست خط نبيل زرندي كه معروف آشنايانش بوده ، بهترين عملي بود كه مي توانست كار چاپ نقطة الكاف را از شدت تأثيري كه در انديشه خواننده بي طرف بخشيده بود فرود آورد .
توجه بدين نكته كه ملامحمد زرندي خود يكي از قدماي گرويدگان به
394 |
سيد باب بوده و در سال 1280 بيش از ده سال از همراهي او با دسته تبعيدي ها مي گذشت و سابقه گرايش عقيده اي او بدين طرف در آن موقع به طور مسلم از سيزده سال كمتر نبوده است . بنابراين او يكي از شهود معاصر يا چسبيده به عصر بروز اين حوادث محسوب مي شد و هر چه در اين باره مي نوشت از اسناد دست اول و دسته متقدم به شمار مي آمد . پس انتشار كتاب او پس از چاپ تاريخ قديم ، مدرك قديمي را در برابر مدرك قديمي ديگري قرار مي داد و كتابش به اعتبار شهرت نام شاعر بركتابي كه نام مؤلف آن را بايستي با رمل و اصطرلاب پژوهش به دست آورد ، مزيت و اعتبار بيشتري داشت .
پس انتشار چنين مأخذ قديمي ( كه از پنجاه سال پيش ترجمه هاي انگليسي و عربي و فارسي جديد به فواصل زماني جاي اصل مفروض يا معروض آن را گرفته است ) بعد از سال 1910 م ، به مراتب از تأليف و نشر كشف الغطاء ( 1917 ) و تدوين تاريخ آواره ( 1920 ) در تأمين غرض و هدف منظور كه رد نقطة الكاف چاپي باشد ، سودمندتر و مؤثرتر اتفاق مي افتاد .
گويا چنين مقدر شده باشد كه اين چشمه آب مطلوب را درون خزانه انديشه خود ناديده يا از يادبرده بگيرند . و در تهران و نطنز و قاهره و عشق آباد و تفت براي فرونشاندن آتش عطش خويش آب بجويند .
از غرابت اتفاق آنكه پيش آمد جنگ جهاني اول و مرگ گلپايگاني ، كار تأليف و نشر كشف الغطاء را به تعويق افكند تا آنكه در سال 1917 به اهتمام عبد البهاء و شركت برخي از مؤلفان درجه دوم و سوم به پايان رسيد و در دست تجليد و توزيع قرار گرفته بود ( چنانچه به تفصيل بيان گرديد ) كه ناگهان سپاهيان انگليس فلسطين را تصرف كردند و لرد النبي جاي جمال پاشا را در بيت المقدس گرفت . بنابراين انتشار چنين كتابي كه هدف آن تعرض به مستر براون انگليسي باشد با مصالح تازه بهائيان در فلسطين ، مناسب به نظر نمي رسيد ، لذا چند هزار جلد كتاب تازه چاپ كشف الغطاء ، به دستور حيفا ، در عشق آباد به آتش سوزانده شد تا انتشارش هموطنان پروفسور براون را آزرده
395 |
خاطر نسازد .
سوزاندن اين متن تاريخي نوپرداخته كه براي تصحيح و نقد رد ملاحظات پروفسور براون تدوين شده بود جا براي نشر اثر ديگري كه از حيث حجم و وضع ، كوچكتر از نقطة الكاف معهود نباشد ، خالي گذارد .
عبد البهاء ميرزا عبد الحسين آواره تفتي را كه قلم تحريري سليس و شاعرانه و طبع شعري متوسط داشت نامزد تأليف كتابي زير نظر مستقيم خود كرد . چنانكه آواره ( آيتي ) بعد از بازگشت به ميهن و روش پدران و قبول خدمت تدريس در مدارس دولتي ، صريحاً مي گفت كه همه مطالب اين كتاب از هرجا تهيه مي شد ، قبلا از نظر ملاحظه و جرح و تعديل و تغيير و تبديل و موافقت عبد البهاء مي گذشت تا به چاپخانه فرستاده شود . نمونه هاي چاپي كتاب نيز از اين نظارت و هدايت مستقيم او بي نصيب نمي ماند ، تا كتابي چنانكه دلخواه و منظور صاحب كار باشد از چاپ در آمد و در برابر تاريخ قديم بابيه چاپ ممتاز براون ، تاريخ نوي پرمايه تر و درازتر و سطبرتر به دست طالبان افتاد .
عجب است همان نحوستي كه در موقع نشر كشف الغطاء گريبانگير آن شد و كتاب را از ميان برد ، در اين موقع هم به سبب ديگري وكيفيت ديگري ، دامن تاريخ آواره را گرفت .
مرگ عبد البهاء و جانشيني شوقي افندي مقارن با انتشار قسمت دوم از كتاب آواره صورت گرفت و آواره كه نه خواست به وصيت نامه تازه جانشين شوقي افندي و آثار مترتّب برآن تسليم شود به ايران و خانه عقيده پدرانش برگشت و از بهائيگري تبري جست و نام خانوادگي آيتي را به جاي آواره نهاد . آنگاه به تأليف كتاب كشف الحيل ، اعتبار را از روي كتاب تاريخ باب و بهاي خود برداشت .
تاريخ آواره گرچه به سرنوشت كشف الغطاه دچار شد ولي اعترافات آواره مطالب كتاب را از اعتبار تاريخي افكند و شوقي افندي هم پس از استقرار كار جانشيني نياي مادري ، براي جبران اين كسر تاريخي ، در صدد برآمد بهائيان را در برابر ازليان و خرده گيران از تدوين و تكوين امثال كشف الغطاء و آواره بي نياز سازد ، بلكه كتاب ظهور الحق ميرزا اسد الله مبلغ مازندراني را هم ناديده و ناقص گرفت و خواست مشكل را در
396 |
حوزه مطالعه و مذاكره خاورشناسان و پژوهندگان غربي به نحو دلخواه نياي خود حل كند و به نشر كتابي به زبان انگليسي موسوم به تاريخ نبيل زرندي پرداخت كه از حيث حجم مطالب به نحوه بيان مقصود و توجه به تأمين هدف هاي منظور و شكل مطبوع ، كلان تر و مطمئن تر و جامع تر و زيباتر از تاريخ آواره باشد و مطالب آن را در قالبي تازه و لحني غربي پسند ريخت . كليشه ها و عكس ها و اوراقي كه در اين متن انگليسي عرضه شد آن را خيلي جالب تر و از نقطة الكاف چاپي از كار در آورد . من اين كتاب را چهل و اندي سال پيش ، پيش شادروان صبحي مهتدي ديدم كه مي گفت به كتابخانه مدرسه آمريكائي يا كليساي انجيلي تهران تعلق دارد و ديگر نديده ام .
بيست سال بعد ترجمه عربي آن را كه بعداً از روي همان متن انگليسي در قاهره مصر نقل و طبع شده بود ، پيش شادروان مصور رحماني عكاس مخصوص مجلس شوراي ملي ديدم و چند سال بعد در قاهره مصر نسخه اي از آن را به ياري گلستانه ، از ايرانيان مقيم مصروعضومحلي سفارت كبري به دست آوردم و در دمشق از نظر مطالعه گذراندم .
چند سال بعد كه ترجمه فارسي اين كتاب از روي همان ترجمه عربي در تهران انتشار يافت به اين انديشه افتادم كه باعث بر عدم انتشار اصل فارسي آن را از مطلعي جويا شوم ولي هنوز جواب درستي در اين زمينه از كسي نشنيده ام . عبد الحميد اشراق خاوري مترجم فارسي در جواب سؤال من پيام فرستاده بود كه سبب اين امر را از حيفا پرسيده ام ولي مرگ شوقي افندي و فوت اشراق خاوري مرا از درك جواب اين پرسش لازم بي نصيب گذارد . ( 1 ) . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ولي با وجود اين به خواست خدا ، چون مقصد ما كشف حقيقت بوده قضا را قلم دكتر داودي ( مبلغ و از زعماي محفل بهائيان ايران در مقاله اي مصمم به نقد مقالات سيد محمد محيط طباطبائي ـ مجله « معارف » نشريه بهائيان ، شماره 11 ) نيز همان نتيجه بحث ما را كه كتاب « دون بريكرز » ترجمه تاريخ نبيل زرندي نيست تأييد كرده اند . و گفته اند : آنچه به فارسي در دست مردم ديده مي شود ترجمه فارسي از روي ترجمه عربي « دون بريكرز » است نه تلخيص متن فارسي كتاب نبيل و در ضمن معارضه و مقابله ، حقيقت بر قلم ايشان چنين جاري شده است :
« از جمله اموري كه اراده ( شوقي افندي ) بدان تعلق جست نشر آثار اصلي امر در مغرب زمين بود . . . براي اين منظور تاريخ نبيل زرندي را كه نسخه وحيده آن در ارض اقدس بود . . . اختيار فرمود و بر اساس اين متن تاريخي ، كتاب « دون بريكرز » را كه به معني مطلع انوار است به زبان انگليسي نگاشت . . . اين كتاب مستطاب هر چند در نقل وقايع تاريخي به كتاب نبيل زرندي استناد مي كند . . . هرگز ترجمه ي آن كتاب به معني متداول كلمه به شمار نمي رود . . . بلكه اثر معتبري است كه از كلك ولي امر جاري شده است . اين كتاب را به همين سبب كه قلم ولي امر زينت بخشيده و نظم بديع و جلوه جميل داده است ، ابتدا به عربي و از آن پس به فارسي ترجمه كردند . اين جمله گفته شد تا معلوم آيد كه اصل يادداشت هاي نبيل زرندي در محافظه اسناد قديمي و مخازن كتب خطي براي اجراي تحقيقات تاريخي ( ؟ ) . . . محفوظ است و از عدم انتشار آن تعجب نبايد كرد . ترجمه فارسي از عربي و ترجمه ي انگليسي بدان سبب به عمل آمده است كه شاهكاري است كه به قلم ولي خدا رقم خورده است . . . جمعي كه در مقام قيام قائمند درس شور و نشور از اين كتاب مستطاب مي گيرند و اين است آنچه اكنون اين جمع را به كار مي آيد . تتبع و تفحص و تجسس ، ديگران را ارزاني باد . » ( نقل از صفحه 12 ، 13 نشريه ) تصور مي كنم دكتر داودي از نظر وظيفه دانشگاهي كه بر عهده گرفته اند بايد به اصول فن بحث و مناظره واقف باشند و بدانند روح تحقيق « درباره تاريخ نو پديد نبيل زرندي » در قالب همين عباراتي نهفته است كه در اين مقاله بر قلم ايشان جاري شده است . آري . ما هم با جناب ايشان در اين نكته هم عقيده ايم كه اين كتاب « مطالع الانوار » ترجمه اثري از آثار قلم شوقي افندي است نه ديگري و اقبال اخير افرادي همانند ايشان بدين كتاب براي انتساب آن به ملا محمد زرندي نبوده چه اگر به سخن آن غريق ، اعتباري و اقبالي از قبل وجود داشت بايستي در موقع تأليف كشف الغطاء استفاده از محتويات نسخه وحيده محافظ و مخازن ارض اقدس را بر استمداد از منقولات ميرزا نعيم سدهي و سمندر قزويني و اديب طالقاني و ميرزا ابوالفضل گلپايگاني ترجيح داده باشند ! و اين همه مطالب دست چين شده را كه چون شمشير آخته اي مي توانست ناگهان برسر نقطة الكاف چاپ براون فرود آيد ! ، در صفحات كشف الغطاء چاپ روسيه مي ديديم ! ـ تنها آواره در كواكب الدريه موقع نقل مكتوب قدوس به مهدي قلي ميرزا در مورد محاصره قلعه روايت خاصي از آن مكتوب را آورده كه اتفاقاً با هر دو روايت مختلف تاريخ قديم و جديد ، مطابق نيست و درباره ي آن نوشته است : « صورت اين مكتوب را اين بنده آواره در چند نسخه كه از آن جمله نسخه اي است منسوب به نبيل بدين مضمون استخراج نمود . چون آن مكتوب در اين تلخيض چاپ از تاريخ منسوب به نبيل ديده نمي شود ، پس غرض آواره قطعاً آن نبيل ديگر بوده كه روايت مكتوب در تحرير او از تاريخ جديد هم قضا را به صورت منقول آواره در كواكب الدريه موافق نيست ! »
398 |
تصوير
متن كامل شرح حال نبيل زرندي ، مندرج در كتاب « تذكرة الوفا . . . » عباس افندي است ، كه ملاحظه مي فرمائيد ، اصلا اشاره اي به تأليف از نبيل زرندي ، آنهم تاريخ به آن مهمي در بابيه نشده است !
399 |
تصوير