بخش 3
گام های عملی در راه تقریب نجات یابندگان وفاق گرایی در سیره ی امام علی ( علیه السلام ) وفاق گرایی در سیره ی سایر ائمه ی اهل البیت
|
42 |
|
از زماني كه استعمار غرب پا در بلاد اسلامي گذاشته با شناخت خلل هاي موجود
در فرهنگ و اعتقادات مذهبي مردم ، روش تفرقه افكني و دامن زدن به
عصبيت هاي مذهبي و گسترش طايفه گري را همواره سرلوحه اقدامات خود قرار
داده است . اكنون هم همه ي مسلمانان نيك انديش بايد ردپاي استعمار متجاوز را در
جاي جاي بلاد اسلامي و هر جا كه نغمه ي شوم تفرقه و نزاع مذهبي به گوش
مي رسد بيابند . ( 1 )
گام هاي عملي در راه تقريب
پس از تبيين مباني و اصول تقريب و موانع تحقق اين هدف ، نوبت به آن مي رسد
كه با ديده ي باز ، روش هاي عملي و اقدام هاي لازم در راه تحقق آرمان
تقريب مورد
1 . كافي است كمي به گذشته ي نه چندان دور خود
نظر افكنيم . به حوادث پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران ، چگونه ايادي توطئه با
حمايت دشمنان خارجي كوشيدند جنگ هاي مذهبي و طايفه اي را در جاي جاي كشور
به راه اندازند ، غائله ي خلق كرد و عرب و تركمن و بلوچ در كردستان و خوزستان و
گنبد كاووس و بلوچستان نمونه هايي بود كه تحريك عواطف مذهبي در آن بسيار نقش
داشت و در جريان جنگ ايران و عراق تبليغات گسترده ي رژيم صدام و كشورهاي حامي
او در منطقه شديداً كوشيد آن را به صورت جنگ شيعه و سني بنماياند و احساسات جهان
سنت را عليه شيعه بر انگيزاند . همچنانكه كوشيد انقلاب ايران را يك انقلاب شيعي
قلمداد كند . درست در همين مقطع زماني است كه مراكز سني متعصب و سلفي هاي
عربستان بي سابقه ترين ژست تهاجمي را عليه تشيع به خود گرفتند و به نحو
عجيبي قلم ها و زبان ها عليه عقايد و آراي شيعه به كار افتاد و
نعره هاي طايفه گري به طور ، بي سابقه سر داده شد و به عنوان مثالي
ديگر بايد به حكومت افراطي و فرقه گراي طالبان در افغانستان اشاره كرد كه در
طي چند سال حكومت خود منشأ جنگ ها و كشتارها و ويران گري هايي شد كه
تحت پوشش انگيزه هاي مذهبي و فرقه اي صورت مي گرفت و اقارير برخي از
دولتمردان آمريكايي پس از سقوط طالبان مبني بر اينكه اراده ي سياسي دولت
آمريكا در روي كار آمدن و تجهيز اين گروه بسيار مؤثر بوده است واقعاً
عبرت آموز است . در شروع اشغال كشور عراق در طي ماههاي اخير هم دغدغه ي
رويارويي شيعه و اهل سنت دلهايي را آزار مي داد كه خوشبختانه با فهم و درك و
درايت بالاي علما ، نخبگان و عموم مردم مسلمان شيعه وسني اين كشور تا كنون چنين چيزي
بوقوع نپيوست و اين بشارتي است بر اين واقعيت كه سطح شعور و آگاهي مردم مسلمان به
نحو بي سابقه اي بالا رفته است . آنان با عبرت اندوختن از تجارب
گذشته ي تاريخ ديگر نمي خواهند وقايع تلخ فتنه ها و جنگ هاي
مذهبي را تجربه ي مكرر كنند و بدرستي فهميده اند كه احساسات و غيرت مذهبي
نه در جهت تفرقه و پراكندگي بلكه بايد در راستاي تحكيم همبستگي ملي و اسلامي بكار
افتد .
|
43 |
|
بررسي قرار گيرد .
1ـ نخستين و مهم ترين اقدام بايسته تأمين شرايط رواني مناسب براي پذيرش
معناي تقريب مي باشد كه در اين راه بايد به كوشش وسيعي در جهت تصحيح برخي
ذهنيت ها و ترميم باورهاي گذشته دست يازيد . از جمله ي آنها است باور
آوردن و به رسميت شناختن كثرت و اختلاف به عنوان يك واقعيت اجتناب ناپذير فطري ،
اجتماعي و تاريخي . به نظر نگارنده بايد پذيرفت همه ي گوناگوني هاي حاصل
ميان مسلمين به ويژه در حوزه ي فروع عقايد و احكام ناشي از تحريف ، توطئه و
دشمني نبوده و پندار برچيدن آن به طور كامل هم دست كم در روند عادي تاريخ ناممكن
است . با پذيرش اين معنا ديگر چه جاي در كمين يكديگر نشستن و سوداي نابودي هم را در
سر پروراندن است ؟ بايد در پي آن بود كه زمينه هاي مفاهمه و تعامل مشترك را به
طور همه جانبه تقويت كرد . همچنين بايد باور آورد كه اغلب فرق و مذاهب اسلامي ( 1 ) به رغم اختلاف هاي عقيدتي و فقهي حقيقتاً مسلمان
مي باشند . كلمه ي اسلام آنان را گرد آورده و اصل اخوت اسلامي همه را شامل
شده است . همگي در آنچه كه ضروري دين شمرده مي شود يعني ايمان به خداوند يكتا و
تنزيه او ، رسالت محمدي و رستاخيز انسان ها و نيز اصول ضروري احكام از قبيل
عقيده ي به نماز و روزه و زكات و حج مشترك بوده و تفاوت ها در
جنبه هاي غير ضروري دين ظاهر شده است . بي ترديد نگاه به نقاط اشتراك شوق
افزون تري در جهت تحكيم بنيان هاي دوستي و عاطفه و همياري برانگيخته
همچنانكه نظر به نقاط اختلاف در يك بستر علمي و پژوهشي باعث جديت و تلاش بيشتر در
بحث و تحقيق براي تبيين آرا و نظريات ديگران و رسيدن به حقايق افزونتر
مي گردد .
باورسوم دراين راه پذيرش اصل تسامح مذهبي است .
بااين توضيح كه آنچه از تسامح در اينجا منظور مي باشد
تسامح نظري است در برابر تسامح عملي كه از آن تحت عنوان فضيلت اخلاقي مدارا بعداً
بحث خواهدشد . تسامح نظري نه به مفهوم نسبيت و شكاكيت
1 . به استثناي فرقه هاي معلوم الحالي همچون
بهائيه كه از بنيان محكم و اصول روشني برخوردار نبوده و جعلي بودن آنها مورد اتفاق
جميع مسلمين است .
|
44 |
|
و ترديد و نه به معناي تكافوي ادله بلكه به مفهوم معذور داشتن طرف مقابل است . اين
عنوان بر اين بنيان استوار است كه اختلاف هاي موجود در حيطه ي
مباحث نظري و اجتهادي مي باشد و هر مجتهدي را در نتايج اجتهادش بايد معذور
دانست . بدليل حساسيت بحث بيان چند نكته ضروري به نظر مي رسد .
نخست اينكه به نظر نگارنده مسأله ي اجتهاد تنها اختصاص به فروع احكام عملي
و آنچه كه امروزه در اصطلاح بدان فقه گويند نداشته بلكه دامنه ي آن ساير
بخش هاي شريعت يعني عقايد و حتي اخلاقيات را هم در بر مي گيرد بنابر اين
تمامي اختلاف هايي كه در جزئيات و تفاصيل مسائل عقيدتي يا به طور مثال در
كيفيت سلوك اخلاقي پديد آمده در حيطه موضوعات اجتهادي واقع مي شود و بايد به
طريق اجتهاد روشمند كوشيد در هر زمينه به پاسخ قانع كننده و اطمينان بخش دست
يافت .
دوم اينكه چون گفته شود آراي خاص مذاهب در زمينه هاي عقيدتي و فقه و غيره
ناشي از اجتهادات علما و پيشوايان مذاهب است ممكن است اشكال شود كه عقيده و مذهب
درست واحد بوده و ديگر آرا و عقايد ، موهوم و باطل بوده و ريشه در توطئه و تحريف و
فريبكاري دارند ( 1 ) پاسخ اين است كه اولاً اين داوري
به اطلاق آن هرگز پذيرفته نيست چرا كه اگر مذهب حق واحد بوده و ديگر مذاهب سراپا
مولود جهل و هوا و فريب و توطئه مي باشند پس تكليف انبوهي از مشتركات چه
مي شود ؟ ثانياً حتي اگر نقش عوامل فوق را در بنيان اوليه ي مذاهب اجمالاً
تصديق كنيم باز در ادامه راه نمي توان تلاش هاي ممدوح عالمان مذاهب در
جهت تشييد مباني و تفريعات را در ادامه ي خط توطئه و فريب ارزيابي كرد . بلكه
بايد شخصيت اين عالمان را ارج نهاده و كوشش آنان در راه تقويم انديشه ي اسلامي
و مذهبي را گرامي داشت و به راحتي آنها را متهم به عناد
و غرض ورزي و اِعراض
آگاهانه از حقيقت ننمود و صد البته در اين جهان به ندرت مي توان ذهن و
انديشه ي كاملاً صاف و پيراسته از آلايش ها و تأثيرات عواملِ زماني ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آنگونه كه به طور مثال شيعيان معتقدندمنشأ
انحراف ها ، بدعت ها و قرائت هاي ناموزون در دين ، وقايع پس از رحلت
پيامبر ( صلي الله عليه وآله )
و عزل اهل بيت از جايگاه مرجعيت امت است كه توسط گروهي هواپرست و جاه طلب انجام
گرفته است .
|
45 |
|
مكاني ، قومي و عاطفي را سراغ گرفت . به هر حال كوشش ها و اجتهادات عالمان در
راه
نيل به حقيقت نسبي ، محدود و متأثر از تأثيرات زمان و مكان ، اجتماع و غيره
مي باشد و همه ي اينها موجب نمي شود كه اجتهادات آنان ناچيز و
ناديده انگاشته شود . سوم آنكه وقتي از اجتهادات مذهبي سخن به ميان مي آيد
مقصود آن نيست كه كار به تكافوي ادله كشيده و همه ي آراي اجتهادي و
دريافت هاي مذهبي در عرض واحد از ارزش يكساني برخوردار شده و همه در صواب و
خطا با يكديگر برابر گشته اند . خير چه بسا يكي از مذاهب و يا برخي از آنها به
دليل برخورداري از اصول و مباني محكم تر به نتايج برتر و كامل تري دست
يافته و در مقام تدليل به جهت برخورداري از پشتوانه هاي عقل و نقل قطعي بر
ديگران تفوق يابد . تكليف اين مسأله هم در مسير بحث و جستجوي آزادانه ي علمي
بايد معلوم گردد .
چهارم آنكه منظور از اجتهاد در اينجا ، اجتهاد روشمند با تكيه بر اصول و مباني
روشن و روش هاي پذيرفته شده نزد اهل فن است نه كنار گذاشتن ادله و نصوص روشن و
قطعي و بي ميزان و معيار سخن گفتن و دخالت دادن هوا و هوس و تعصب جاهلانه .
اين را هم بايد اذعان كرد كه فجايع بسياري در تاريخ اسلام تحت نام اجتهاد و
تأويل روي داده است . با وجود اين پاره اي از امور نزد برخي از مذاهب به صورت
مباني قطعي و خلل ناپذير پذيرفته شده است در حاليكه نزد ديگر مذاهب چيزي فراتر از
يك شبهه نيست و دست كم در يك حد از وضوح و قطعيت نمي باشد . در اين ميان نكته
حائز اهميت آن است كه هر كس به نتيجه ي اجتهاد خود پايبند بماند . چه آنكه اگر
حاصلِ اجتهاد به قطع و يقين انجامد چنانچه اصوليان گفته اند حجيت قطع ذاتي و
انفكاك ناپذير مي باشد . همچنانكه قطع به چيزي با قطع يا ظن و حتي ترديد به
خلاف آن قابل جمع نيست و اگر حاصل آن اطمينان عقلايي باشد باز هم سخن دلپذير
اصوليان تحت عنوان منجزيت و معذريت مطرح مي شود و اين همان معناي
تخطئه اي است كه اغلب مذاهب در باب
اجتهاد بر آن تسالم كرده اند . ( 1 ) بنابراين جز اين انتظار نمي رود كه هر مجتهدي بر
دستاورد
1 . در اين باره سخني به پيامبر اكرم منسوب است كه
« اذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله أجران و اذا حكم فاجتهد ثمّ أخطأ فله اجر »
صحيح بخاري ، ج8 ، ص157 ، كتاب
الاعتصام بالكتاب و السنة
|
46 |
|
اجتهاد خود دل آرام گردد و اينجاست كه باب شكاكيت و ترديد مسدود گشته و
حقيقت اين معنا روشن مي گردد كه در موضوعات اختلافي لازم است به آرا و سلايق
مخالف به ديده ي تقدير و احترام نظر كرده و اصحاب آن را معذور دانست بدون آنكه
اين موضوع به سست شدن بنيان هاي فكري و باورهاي مذهبي متدينان منتهي شود .
2ـ زدودن آثار زيانبار تفرقه و جدايي نيازمند عزم جدي از همه ي
طرف هاي قضيه مي باشد . همگان بايدقطعاً بخواهند كه ديوار بلند
بي اعتمادي و دشمني كه در طي حوادث تلخ و جانكاه قرن هاي گذشته بنا نهاده
شده را فروريخته و افق هاي تازه اي از وحدت و همگرايي را بگشايند در اين
راستا اقدام هايي چند ضروري به نظر مي رسد :
ـ مطالعه ي درست پيشينه ي تاريخ به قصد شناسايي عوامل تفرقه و عبرت
گرفتن از مصائب روزگاران گذشته .
ـ برداشتن عقال تقليد از پاي خود و توجه يافتن به مقتضيات زمان و هيچگاه حال خود
را با گذشتگان مقايسه نكردن چرا كه اگر آنان به هر دليلي در زمان خود به خصومت و
تفرقه خوانده شدند ، امروزه ديگر ادامه ي چنين روندي با موقعيت جامعه ي
بشري و بلوغ ديني و عقلاني مسلمانان سازگار نيست . ( 1 )
ـ پايان بخشيدن به دوران تهمت و دروغ و فحاشي و داوري هاي سطحي و تحريك
عواطف و احساسات مذهبي عليه يكديگر و كنار گذاشتن چماق تكفير و تفسيق در برخورد با
مخالفان .
ـ تمامي خواسته هاي فوق بايد از طبقات بالاي اجتماع و اقشار روشنفكر و
فرهيخته شروع شده و رفته رفته سعي شود ، اين معاني به لايه هاي متوسط اجتماع و
آنگاه عوام و توده ها انتقال يابد . چه آنكه بدون تغيير نگرش و اصلاح فكر اقشار
و گروههاي تأثير
1 . اكنون به وضوح شاهد آنيم كه گرايش جدي به سوي
وفاق و همگرايي در ميان انديشمندان ، فرهيختگان و دلسوزان ملل عالم پديد آمده است .
آنان كه خسته از جنگ و نزاع و آتش افروزي و در جستجوي صلح و عدالت و امنيت جهاني
شده اند ، روش گفتگو و مفاهمه را بر هر چيز ديگر ترجيح داده و در همين راستا
فرضيه هايي همچون گفتگوي اديان و تمدن ها شكل مي گيرد . پس چرا در
اين بين مؤمنان راستين به اسلام از اين معنا غفلت نمايند ؟ !
|
47 |
|
گذار نمي توان در لايه هاي پائين اجتماع انتظار معجزه داشت .
3ـ گسترش فرهنگ بحث و تحقيق و گفتگوي علمي از مهم ترين اقدام هاي لازم
تقريبي است . در اين باره توجه به چند امر مهم ضروري مي نمايد :
نخست اينكه ، دائره ي بحث و گفتگوي آزادانه ي علمي تمامي موضوعات
اختلافي را بدون استثناء در برمي گيردو هر گونه توصيه ي خيرخواهانه و
مصلحت انديشانه براي كنار گذاشتن برخي موضوعات از دائره ي بحث و تحقيق با گوهر
تقريب آنگونه كه تقرير شد ، مغاير بوده و با آن تلقي از تقريب سازگار مي افتد
كه آن را تمهيدي مصلحت انديشانه و ضرورت سياسي تعبير مي كرد . ( 1 )
دوم اينكه به رغم پذيرش ضرورت نخست به عنوان يك اصل مبنايي ، باز تعيين اولويت در
گفتگوهاي علمي ، اصل بسيار مهمي است . بايد با توجه به تجارب گذشته ي تاريخ و
واقعيات جاري در عرصه هاي حيات مسلمين به موضوعاتي بيشتر اهتمام ورزيده و
موضوعاتي را هم هرچند موقتاً صرفنظر كرده و يا كمتر مجال طرح بخشيد . به طور مثال به
جاي پرداختن به بحث هاي تاريخي و خلافت سياسي پس از پيامبر بر روي بحث محوري
مرجعيت علمي و ديني اهل بيت تركيز يافته و به جاي سردكردن مطاعن خلفا از محبت و
مودت اهل بيت به عنوان اصل مورد اتفاق مسلمين سخن گفته به جاي بحث از عدالت صحابه و
جرح آنها سعي در گردآوري روايات مشترك صحابه و راويان ائمه ي اهل البيت نمود .
به هر حال تقديم مباحثي كه از ارزش علمي و عملي بيشتر برخوردار بوده و تعويق
بحث هاي حساسيت برانگيز و تحريك كننده ي احساسات و عواطف ، عين
مقتضاي حكمت و مصلحت مي باشد .
سوم اينكه در جهت عمل به خطاب قرآني " ادْعُ إِلي سَبِيلِ رَبِّكَ
بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ"
بايد با ابزار اخلاق و ادب و متانت و با
1 . بنابراين توصيه ي برخي از داعيان تقريب براي
صرفنظر كردن از مباحثي همچون عصمت ائمه و عدالت صحابه و زير سؤال بردن اصول يكديگر
اگر به مفهوم استثنا كردن اين مباحث از بحث علمي است ، سخن ناتمام و قابل
مناقشه اي مي باشد . رك به : چشم انداز تقريب ، گفتگو با آقاي واعظ
زاده خراساني ، فصلنامه ي هفت آسمان ، شماره 9 .
|
48 |
|
كمال اخلاص و حسن نيّت به نشر عقايد راسخ و حقايق مذهب تشيع پرداخته و فحاشي
و
دروغ پردازي دشمنان تقريب و سلفي هاي افراطي در زمان حاضر نبايد به
تندروي و مقابله به مثل بينجامد . ( 1 )
چهارم اينكه در جهت عمل به پيام ديگر قرآن يعني " فَبَشِّرْ عِبادِ
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ
هَداهُمُ اللهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا اْلأَلْبابِ" ( 2 ) بايد بي دريغ در راه شناخت دقيق و علمي
ويژگي هاي مذاهب از راه مطالعه و پژوهش در منابع اصلي و تماس هاي مستقيم ،
جدي و صميمانه با علماي آنان و انجام گفتگوهاي انتقادي مبتني بر صدق و خيرخواهي
كوشيد . از هر گونه اظهارنظر فاقد پشتوانه ي علمي و مبتني بر شذوذ و موهونات
نسبت به مذاهب خودداري ورزيده آمادگي لازم را براي شنيدن اشكال ها و
اعتراض هاي طرف مقابل كسب كرده و بدون برانگيخته شدن حساسيت هاي عاطفي و
عصبيت ها به ارزيابي آنها پرداخت و سرانجام منفتحانه آماده ي پذيرش هر
سخن حق و صواب گرديد . ( 3 )
پنجم اينكه اهتمام به تقريب به عنوان يك زير بناي فكري علمي و اخلاقي بايد در
تمام زمينه هاي تبادل فرهنگي از قبيل كتابت ، سخنراني ، تبليغ ، تشكيل نهادهاي
علمي ، تحقيقاتي ، تأسيس مراكز دانشگاهي ، برپايي همايش هاي علمي مشترك ، انتشار
مجلات تخصصي در موضوعات مرتبط و مانند آنها با جديت دنبال شود . ( 4 )
1 . بي گمان حيات وبالندگي تشيع در
دوره هاي سراسر اختناق گذشته ي تاريخ و در ميان امواج خصومت ها
مرهون اعتدال و نرمشي بوده كه علماي شيعه به عنوان يك اصل تربيتي مهم بيش از ديگران
به آن پاي بند بوده اند .
2 . زمر : 17 و 18
3 . براي باورآورندگان فكر تقريب نبايد موضوع تغيير
مذهب به صورت امري غير قابل تحمل درآيد . چرا كه مقتضاي بحث و تحقيق علمي آن است كه
راه براي هر گونه دريافت جديدي تا به انتها گشوده باشد . بنابراين ، اين همه فغان و
ضجه از سوي دواير سلفي تندرو به خاطر تشيع جمعي از مردم جدّاً سؤال برانگيز
است .
4 . از جمله اقدام هاي شايسته در اين زمينه مي
تواند تأسيس دانشگاه هاي مذاهب اسلامي باشد كه هدف آنها آموزش و
پژوهش هاي مقارن در موضوعات عقيده و كلام و فقه و اصول و تاريخ و تفسير و غيره
است و نيز افزودن واحدهايي از دروس مقارن به كليه ي رشته هاي مورد تدريس
در دانشكده هاي شريعت و الهيات در سراسر جهان اسلام .
|
49 |
|
4ـ تعامل ديني و اجتماعي پيروان مذاهب يكي ديگر از بايسته هاي تقريب
مي باشد . در اين زمينه بايد سعي در گسترش رفتارهاي متحد و منسجم ديني و
اجتماعي نمود كه از جمله ي آنها است احياي شعاير ، بزرگداشت مناسبت هاي
ديني از قبيل دو عيد فطر و اضحي و ميلاد پيامبر اكرم ( صلي
الله عليه وآله ) ، بپا داشتن نمازهاي جمعه و جماعت بطور مشترك و در اين ميان
نقش و جايگاه مناسك عظيم حج و حركت منسجم مسلمانان به هنگام حضور در حرمين و مشاعر
عظام سهم ويژه و انحصاري در معارفه ي آنان با يكديگر و ايجاد ارتباط و انس
دلها برخوردار مي باشد .
5ـ همزيستي مسالمت آميز و برادرانه با پيروان ديگر مذاهب و رعايت معيارهاي
اخلاقي و احترام به حقوق شهروندي بويژه نسبت به اقليت ها از اهميت بسيار
بالايي برخوردار است . در اين باره اصل اخلاقي مدارا و تسامح بر اخلاق و رفتار حاكم
بوده كه ريشه در كتاب و سنت و سيره ي معصومين ( عليهم
السلام ) دارد . ( 1 )
1 . در حديث نبوي شريف آمده « ما وضع اللين و الرفق
علي شيء إلاّ زانه و ما وضع الخرقُ و الحدّةُ علي شيء إلاّ شانهُ » هرگز نرمش و
مدارا بر چيزي نهاده نشد مگر آنكه آنرا زينت بخشيد و شدت و سختگيري هم بر چيزي
گذاشته نشد مگر آنكه آنرا زشت گرداند . كليني ، الكافي ، ج2 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الرفق ،
ص119 ، ح6
و نيز از آن حضرت روايت شده كه : « أمرني بمداراة الناس
كما أمرني بأداءِ الفرائض » پروردگارم من را به مداراي با مردم دستور داد همچنانكه
به اداي فرائض فرمان داد . پيشين ، ج2 ، ص117 ، باب المداراة ، ح4
پيشواي صادق اهل البيت نيز روايت مي كند كه « جاء
جبرئيل الي النَّبيُّ ( صلي الله عليه
وآله ) فقال : يا محمد ! ربُّك
يُقرئك السّلام و يقول لك دارِ خَلقي » جبرئيل نزد پيامبر آمد و گفت : اي محمد
پروردگارت تو را سلام رسانده و مي گويد با خلقم مدارا كن . پيشين ، ح2
و هم ايشان از پيامبر روايت مي كند : « لو كان
الرّفق خلقاً يُري ما كان ممّا خلق الله شيءٌ أحسن منه » اگر نرمش و مدارا در سيماي
آفريده اي بود هيچ چيز زيباتر از آن نبود . پيشين ، ج2 ، ص120
در احاديث كثيري از امامان معصوم نيز مدارا و نرمش
بسيار سفارش شده از جمله اينكه امام صادق ( عليه
السلام ) فرموده است : « إيّاكم أن تعملوا عملاً يعيرونا فانّ
ولدالسُّوء يعير والدهُ بعمله كونوا لمن انقطعتم اليه زيناً و لا تكونوا عليه شيناً
صلوافي عشايرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنايزهم و لايسبقونكم الي شيء من الخير
فانتم اولي به منهم » بدور باشيد از هر عملي كه موجب عار ما گردد ، چرا كه فرزند بد
مايه ي عارِ پدر خود است . براي ما مايه ي زينت باشيد و نه مايه ي
زشتي . در مجامعشان نماز بگزاريد و بيمارانشان را عيادت كنيد و در تشييع
جنازه هايشان حاضر گرديد و مباد كه در هيچ خيري بر شما پيشي گيرند كه شما بدان
سزاوارتريد . پيشين ، ج2 ، ص219 ، باب
التقيه ، ح11
و چون معاوية بن وهب از امام صادق ( عليه السلام ) مي پرسد چگونه رفتاري
با غير هم عقيده هاي خود داشته باشيم ؟ امام ( عليه السلام ) پاسخ مي دهد : « تنظرون إلي أئمتكم الذين
تقتدون بهم فتصنعون ما يصنعون فوالله انهم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و
يقيمون الشّهادة لهم و عليهم و يؤدّون الامانة اليهم »
نكـ : پيشواياني كه از ايشان دنباله روي مي كنيد ، آنچه را انجام
مي دهند شما هم آن كنيد . پس به خدا سوگندايشان بيمارانشان را عيادت
مي كنند و در تشييع جنازه هايشان حضور مي يابند و به نفع و زيانشان
گواهي دهند و امانت را بدانان برگردانند . پيشين ، ج2 ، ص636 ، كتاب العشرة ، باب مايجب من
العاشرة ، ح4
و راويي به نام ابوعلي گويد به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم : امام جماعت ما
از مخالفان و دشمن همه ي ما شيعيان است . پاسخ فرمود : آيا گفتار تو به او ضرري
مي رساند ؟ تو اگر درستكار باشي از او به مسجد سزاوارتري . بنابراين نخستين كسي
باش كه به مسجد وارد مي شود و آخرين كسي باش كه از مسجد خارج مي شود « و
أحسن خلقك مع النّاس و قل خيراً » اخلاق خويش را با مردم نيك گردان و سخن خير بر
زبان آور . طوسي ، تهذيب الأحكام ،
ج3 ، ص550 ، باب فضل الجماعة ، دارالكتب الاسلامية .
و سرانجام معلّي بن خنيس گويد : در شبي باراني امام
صادق ( عليه السلام ) به قصد
رفتن به ظلّه بني ساعده از خانه بيرون آمده و من هم پشت سر ايشان رفتم . . . تا آنجا
كه پي بردم انباني پر از نان همراه امام است . گفتم : فدايت گردم ، رخصت مي دهي
آن را بردارم . فرمود : خير ، خود بايد آنرا بردارم ، ليكن تو با من بيا . گويد :
تاظله ي بني ساعده با امام ( عليه
السلام ) رفتم كه در آنجا جمعي را خفته يافتم . امام
صادق ( عليه السلام ) پيش رفته
و زير بار و بنه ي هر يك قرصي نان به آرامي گذاشت و چون اين كار تا آخرين نفر
انجام گرفت برگشتيم . در راه از ايشان پرسيدم : آيا اينان همه بر مذهب حق بودند ؟
فرمود : اگر اهل مذهب حق بودند در همه چيز حتي نمك طعاممان شريكشان مي كرديم .
اصول كافي ، ج4 ، ص8 ، باب صدقة
الليل ، ح3
|
50 |
|
نجات يابندگان
در بحث حاضر به داوري شبهه اي مي نشينيم كه پاره اي از دواير
تندرو اهل سنت و سلفي هاي افراطي عليه شيعه منتشر مي كنندو آن اينكه گويا
شيعه اساساً معتقد است تمامي فرق غير شيعي كافر و ملعون بوده و مستحق آتش ابدي
خداوند مي باشند . البته شايد اين پندار در ذهن بسيط پاره اي از عوام شيعه
هم رسوخ كرده باشد كه سني گري را معادل نصب و عداوت با اهل بيت شمرده و بر اين
باور باشند كه راه نجات اخروي به غير از شيعه به روي همه ي اصحاب اديان و
مذاهب ديگر كاملاً بسته است .
|
51 |
|
بحث را از آنجا آغاز مي كنيم كه بر اساس نصوص و روايات مستفيض اهل بيت و
اجماع فقيهانِ اماميه هر آنكه به يگانگي خداوند و رسالت محمدي ( صلي الله عليه وآله ) گواهي دهد در جرگه ي مسلمانان
وارد شده و تمام آثار و احكام مسلماني بر او بار مي شود . در ميان نصوص مي توان
به رواياتي از امام صادق ( عليه السلام ) در اين باره
اشاره كرد . از جمله آنكه فرموده است : « اسلام عبارتست از همان ظاهري است كه مردم بر
آنند يعني گواهي به اينكه خداوند يگانه است و محمد فرستاده ي اوست و به پاي
داشتن نماز و بخشيدن زكات و گزاردن حج و روزه ي ماه رمضان . ( 1 ) » و نيز فرموده است :
« اسلام گواهي به توحيد خداوند و راست انگاشتن پيامبر او است كه د رپي آن
خون ها حرمت يافته و احكام زناشويي و ارث جاري مي شود و عامه ي مردم
بر اين ظاهرند . ( 2 ) » و از امام باقر ( عليه السلام ) روايت شده كه :
« اسلام همان گفتار يا رفتار ظاهري كه انبوه مردم از تمامي فرقه ها بر آنند
و بر اثر آن خون ها حرمت يافته ، ارث جاري شده ، و نكاح روا گشته و مردم بر نماز
و روزه و حج گرد مي آيند و به اين ترتيب از كفر بدر آمده و به ايمان نسبت
مي يابند . ( 3 ) » و امام رضا ( عليه السلام ) از پدران خود از پيامبر اكرم روايت كرده است
كه :
« من مأمور گشتم با مردم كارزار كنم تا اينكه توحيد را بر زبان آورند و چون چنين
كنند ديگر خون ها و مال هايشان بر من حرام گردد . ( 4 ) »
1 . « الاسلام هوالظاهر الذي عليه الناس ، شهادة أن
لااله الاالله و انّ محمداً رسول الله و اقامه الصلاة و ايتاء الزّكات و حجُّ
البيت و صيام شهر رمضان . » اصول كافي ، ج2 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب انّ الاسلام يحقن به الدم ،
ح4
2 . « الإسلام شهادة أن لااله الا الله و التصديق
برسول الله9 و به حقنت الدِّماء و عليه جرت المناكح و المواريث و علي ظاهره جماعة
الناس » پيشين ، ج2 ، ص25 ،
ح1
3 . « والاسلامُ ما ظهر من قول أو فعل و هوالذي عليه
جماعة من الناس من الفرق كلها و به حقنت الدماء و عليه جرت المواريث و جاز النكاح و
اجتمعوا علي الصلاة و الصوم و الحج فخرجوا بذالك عن الكفر و اُضيفوا إلي الايمان »
پيشين ، ج2 ، ص26 ، ح5
4 . « اُمرت أن اُقاتل الناس حتي يقولوا
لااله الاالله فان قالوا ؛ حرم عليَّ دماؤهم و أموالهم . "محمد باقر مجلسي ، بحارالأنوار ، ج65 ، ص242 ،
مؤسسة الوفاء ، بيروت . »
|
52 |
|
فتاواي فقيهانِ اماميه هم در اين باره كاملاً روشن است . به طور مثال محمد
حسن نجفي مؤلف موسوعه ي فقهي جواهر الكلام مي نويسد :
« اجماع شده بر اينكه مواريث بر اسلام و نه ايمان مبتني است و اسلام همانست كه
عامه ي مردم از تمامي فرقه ها بر آن مي باشند كه در اثر آن
خون هاحرمت يافته و نكاح و ارث جاري مي شود . احوال سلف هم گواه است بر
اينكه مسلمانان در تمامي اعصار از يكديگر ارث مي برده اند . دراين مسأله
فتاواي فقيهان و شهرت نيز پر واضح است ولي غاليان و ناصبي مسلكان و ديگراني كه
ضروري دين را منكر شوند از مسلمانان ارث نمي برند . ( 1 ) »
در برابر ، شبهاتي چند مطرح مي گردد از جمله اينكه :
در روايات مستفيض ، موضوع ولايت ائمه ي اهل البيت يكي از اركان اسلام بلكه
مهم ترين ركن شمرده شده ( 2 ) بنابراين هر كه به
اين معني باور نيافته باشد مهم ترين پايه ي دين او فروريخته است و
رواياتي ديگر به اين معنا دلالت داشته كه منكر ولايت در حكم كافر است و كسي كه بدون
معرفت به امام خود بميرد به مرگ جاهلي مرده است و اينكه ولايت ائمه ي هدي از
ضروريات دين بوده و هر كه اين ضروري را انكار كند از دين بيرون شده است و اينكه هر
كه شيعي نيست لاجرم ناصبي است و ناصبي را بايد كافر ناميد . ( 3 )
در پاسخ به اين شبهات بايد گفت : اولاً دو اصطلاح ايمان و اسلام در استعمالات
شرعي معمولاً در دو معني استفاده شده هر چند در مواردي هم در معني مترادف بكار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمد حسن نجفي ، جواهر
الكلام ، ج39 ، ص31 ، دارالكتب الاسلامية .
2 . از قبيل اين روايت امام باقر ( عليه السلام ) كه « بني الاسلام علي خمس ،
الصّلوة والزكوة ، والحج والصوم والولاية ولم تناد بشيء ما نودي بالولاية » احمد بن
محمد البرقي ، المحاسن ، ج1 ، ص286 ،
دارالكتب الاسلامية و اصول كافي ،
ج2 ، باب دعائم الاسلام ، ج1 ، ص18 .
3 . بخشي از شبهات فوق را مؤلف كتاب الحدائق النّاضرة به مناسبت بحث از طهارت يا
نجات فرقه هاي غير شيعي طرح كرده ( نكـ . البحراني ، الحدائق الناضرة ، ج5 ، ص175 ، به بعد ، مؤسسة
النشر الاسلامي ) و امام خميني ( رحمه الله ) در كتاب الطهارة خود بحث مستوفايي را در نقد و پاسخ اين شبهات مطرح
كرده است . ( نكـ . روح الله خميني ، كتاب
الطهارة ، ج3 ، ص315 ـ 330 ، مؤسسة انتشاراتي
اسماعيليان ) .
|
53 |
|
رفته اند . ( 1 ) به نظر مي رسد ولايت
ائمه ي هدي ركن و مايه ي كمال بنيان ايمان شخص مي باشد . بر اين معني
رواياتي نيز دلالت دارد از قبيل روايتي از امام صادق ( عليه
السلام ) كه فرمود :
« اسلام همان ظاهري است كه عموم مردم برآنند . . . و ايمان عبارت است از معرفت يافتن
به ولايت و كسي كه معرفت بدان نيابد مسلمان گمشده است ( 2 ) » .
امام خميني ( قدس سره ) در اين باره تصريح
مي كند :
« بي شك اعتقاد به ولايت در اسلام اعتبار نشده و اين امر نزد تمامي طايفه ي
بر حق ( اماميه ) به وضوح معلوم است . بدليل اين ضرورت كه سيره ي مستمره از صدر
اسلام تا زمان حاضر بر معاشرت و هم نشيني و خوردن ذبيحه ي آنان و
نمازگزاردن در پوست اين ذبيحه و ترتيب بخشيدن آثار سوق مسلمين بر بازارهاي ايشان
استقرار يافته است بدون اينكه اين مسأله ناشي از تقيه باشد . . . همچنانكه مقصود از
اجماع مسلمين در كتب اصحابمان اعمّ از هر دو طائفه است . ( 3 ) »
آنگاه در مقام ارزيابي رواياتي كه دلالت بركفر مخالفان دارد مي گويد :
« اين اخبار را بايد بر برخي مراتب كفر حمل كرد . چرا كه اسلام و شرك در كتاب و
سنت در معاني مختلفي به كار رفته و آن را مراتب متفاوت و مدارج گوناگوني است چنانچه
اين معنا از نصوصِ صريحه و در نتيجه ي تدبر در آيات آشكار مي گردد . در
ازاي هر يك از مراتب اسلام و ايمان مرتبه اي از كفر و شرك قرار
1 . در آيه14 سوره حجرات به صراحت مفهوم اسلام و
ايمان از يكديگر تفكيك شده و ايمان مرتبه ي پس از اسلام و برتر از آن معرفي
شده است : « قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا و لما يدخل الايمان
في قلوبكم . . . الاية » .
2 . « سأل رجلٌ أباعبدالله ( عليه السلام ) : عن الاسلام و الايمان ما
الفرق بينهما ؟ . . . فقال : الاسلام هو الظاهر الذي عليه الناس . . . و الايمان معرفة هذا
الأمر . فان أقرَّ بها و لم يعرف هذا الأمرَ كان مسلماً و كان ضالاًّ . » اصول كافي ، ج2 ، باب أنّ الإسلام يحقن به الدم و
تؤدّي به الامانة و انَّ الثواب علي الايمان ، ح4 .
3 . كتاب الطهارة ، ج3 ، ص316 .
|
54 |
|
دارد . در بسياري از روايات مي نگري بر اشخاص همچون غير امامي ، كفران
كننده ي نعمت ، ترك كننده ي نماز ، زاني ، شارب الخمر ، بدعت گزار و . . . كافر
و مشرك اطلاق شده همچنانكه طبق اخبار مستفيضه رياكار مشرك ناميده شده است . آيا كسي
مي تواند ادعا كند كه تمامي اشخاص مذكور كافر و مشرك و ملحق به كفار و اهل
كتابند ( 1 ) ؟ !
آنگاه انصاف مي دهد كه سنخ روايات وارده در زمينه ي معارف غير از سنخ
رواياتي است كه در فقه وارد شده و در هم آميختن اين دو مقام شخص را به اشتباه
مي اندازد ( 2 ) » .
امام خميني ( قدس سره ) به پيروي از نظر مشهور
اماميه جداً بر اين باور است كه امامت اصلي از اصول مذهب است نه از اصول دين . ايشان
مي نويسد :
« امامت به مفهومي كه نزد اماميه است از ضروريات نيست چرا كه ضروريات عبارت است
از آن امور واضح و بديهي نزد تمامي طبقات مسلمين و چه بسا خلاف اين معني براي
بسياري ضروري شده باشد . بلي امامت از اصول مذهب بوده و منكر آن از مذهب خارج است نه
از اسلام ( 3 ) » .
ديگر بار مي نويسد :
اين احتمال مي رود كه اصل امامت در صدر اول از ضروريات بوده و طبقه ي
نخستي كه بدو شبهه ي پذيرفته اي منكر امامت اميرالمؤمنين بوده ، انكار
ضروري كرده باشند بويژه اصحاب حل و عقد ولي براي طبقات بعدي به دليل شدت اعتمادشان
به طبقه ي نخست و اينكه اصلاً احتمال تخلف از گفتار پيغمبر اكرم و يا سهو و
نسيان اين جمع انبوه را نداده اند شبهه واقع شده باشد ( 4 ) » .
1 . پيشين ، ج3 ، ص320غ319 .
2 . و الانصاف ان سنخ هذه الروايات الواردة في
المعارف غير سنخ ما وردت في الفقه و الخلط بين المقامين أوقعه فيما أوقعه .
پيشين ج3 ، ص321 ، مشارٌاليه گفتار
امام ، صاحب حدائق مي باشد .
3 . پيشين ، ص325 .
4 . همان ، 329 .
|
55 |
|
ديگر سخن اينكه ، اين پندار كه هركس قائل به تقديم دو خليفه ي نخست بر
علي ( عليه السلام ) باشد ناصبي ناميده مي شود ،
قطعاً نادرست و بر خلاف واقع مي باشد . چرا كه مفهوم نصب عبارت است از دشمني و
عداوت علي ( عليه السلام ) و خاندان او و چون در تاريخ
بنگريم ناصبيان عبارت بوده اند از اعوان ظلمه و كارگزاران دستگاه جور امويان و
غيره و بدرستي ثابت شده كه اساس دشمني با عترت پيامبر توسط معاويه و بستگان و
ملازمان او نهاده شد و ترديدي در اين معني نيست كه دشمني با اساس نيكي ها و
مبدأ فضيلت ها كشف از پليدي باطن و بدنهادي شخص مي كند . ( 1 ) و نيز به دليل ضرورت ثابت شده كه تمامي مذاهب شناخته
شده ي اهل سنت بر محبت و دوستي علي ( عليه
السلام ) و عترت پيامبر اكرم ( صلي الله عليه
وآله ) اجماع و اتفاق نموده اند ( 2 ) اين در
حالي است كه اغلب آنان به مقتضاي مذهب خود به تقديم شيخين هم باور يافته اند و
با وجود اين اطلاق ناصبي بر آنان بي دليل است .
امام خميني ( قدس سره ) با اشاره به رواياتي كه بدانها
استدلال شده بر اينكه هر كه معتقد به خلافت شيخين بوده و آن دو را بر علي ( عليه السلام ) تقديم بدارد ( 3 ) و يا هر آنكس كه دشمني شيعه را در دل داشته باشد ولي
خود را خصم اهل بيت نداند ناصبي گفته مي شود ( 4 ) ،
اين روايات را سنداً و دلالتاً مخدوش دانسته و خود با استناد به دليل تبادر و اجماع
عملي فقهاي اماميه بر اين باور قرار مي گيرد كه ناصبي كسي است كه با خود ائمه
سركينه و دشمني داشته باشد و هيچ معناي ديگري براي آن پذيرفته نيست . ( 5 )
بنابراين تا به اينجا معلوم گشت پيروان مذاهب اهل سنت همگي حقيقتاً مسلمان بوده
و روا نيست بر آنان كافر ، ناصبي و منكر ضروري دين اطلاق شود .
در مرحله ي ديگر بحث اين سؤال مطرح مي شود كه آيا طريق نجات از عذاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در رواياتي كه در منابع عامّه وارد شده دوستي
علي ( عليه السلام )
نشانه ي ايمان و بغض ايشان نشانه ي نفاق تعيين شده است . نكـ :
صحيح مسلم ، ج1 ، ص61 ، باب الدليل
علي ان حبّ الانصار و عليّ من الايمان .
2 . هر چند درباره ي آثار ترتيب يافته بر اين
محبت با شيعيان هم رأي نيستند .
3 . نكـ : حر عاملي ، وسائل الشيعه ، ج9 ، باب 2 من ابواب ما يجب
الخمس ، ح14 ، ص490 ، مؤسسة آل البيت لإحياء التراث ، قم .
4 . پيشين ، ح3 ، ص486 .
5 . كتاب
الطهارة ، ج3 ، ص325 .
|
56 |
|
اخروي چه بوده و نجات يابندگان چه كساني مي باشند ؟
ممكن است كسي به راحتي پاسخ دهد كه نجات و رستگاري آخرت تنها در گرو ايمان به
ولايت ائمه ي معصومين و اطاعت آن بزرگواران است . البته به عنوان يك شيعي
عقيده مند جز اين نتوان ملتزم گشت كه معرفت درست يافتن به ساحت آن پاكان و
ولايت ايشان را به عنوان يك اصل عقيدتي مهم و منشأ تمام رفتارها و
جهت گيري هاي ديني پذيرفتن ، شخص را به بالاترين مدارج كمال و سعادت نائل
خواهد كرد ولي آيا اين بدان معني است كه خيل انبوه انسان هاي معتقد به مذاهب و
مرام هاي ديگر جملگي راه به سمت دوزخ مي برند و سرنوشتي جز عذاب دردناك
اخروي در انتظارشان نيست ؟ شايد از ظاهر برخي از روايات كه شرط قبولي هر طاعتي را
عقيده به ولايت دانسته و مخالفان آنرا به عذاب الهي تهديد كرده ( 1 ) جز اين معنا فهميده نشود ولي اين سؤال همچنان نيازمند
به تأمل مي باشد . آنچه كه از مباني شريعت و مذهب برمي آيد آن است كه علم
و آگاهي منجرِّ تكليف و مسؤوليت مي باشد و شخص جاهل و ناآگاه مادامي كه منشأ
جهل او قصور باشد تكليف در حق او تنجز نمي يابد . به گفته ي اصوليان يكي
از شرايط تنجز تكليف علم و التفات بدان بوده و جاهل قاصر بر جهل خود مؤاخذه
نمي شود . بدين ترتيب ميان جهل قصوري و تقصيري تفكيك نموده اند . بي گمان
در پهنه ي عالم تشريع حقايق بي شماري وجود دارد ولي آيا همه ي
بندگان خدا به راحتي مي توانند تمام حقايق را صيد كنند و آيا انسان هايي
كه دستشان از بخشي از حقايق كوتاه مانده تكليفشان چيست ؟ آيا بايد خود را براي عذاب
ابدي مهيا كنند ؟ بي گمان عقل سليم و فطري اين معنا را براي جاهلان قاصر
نمي پذيرد .
موضوع ولايت مداري ائمه ي اهل بيت هم از جمله حقايق برتري است كه اگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مانند اين حديث كه « لو أنَّ رجلاً قام ليله و صام
نهاره و تصدَّق بجميع ماله و حجَّ جميع دهره و لم يعرف ولاية وليِّ الله فيواليه و
يكون جميع أعماله بدلالته إليه ما كان له علي الله حقٌ في ثوابه و لاكان من أهل
الايمان . . . » وسائل الشيعه ، ج1 ،
ص119 ، باب بطلان العبادة بدون ولاية الأئمه ، ح2 ، اصول
كافي ، ج2 ، ص19 ، باب دعائم الاسلام ، محاسن البرقي ، ج1 ، ص287 ، دارالكتب
الاسلامية
و نيز احاديث فرقه ي ناجيه در منابع اماميه ( مجلسي ، بحارالانوار ج36 ، ص186و ، 336 ) .
|
57 |
|
چنانچه شخصي به حقيقت آن التفات يابد در ترك آن هيچ عذري ندارد ولي
اين واقعيت
را هم نبايد از نظر دور داشت كه اغلب پيروان مذاهب بلكه متدينان به
اديان و مذاهب از طبقات ميانه و پايين اجتماع و از عقلانيتي در حد متوسط برخوردار
مي باشند . آنان اگر در طاعت الهي و تحصيل اخلاق و فضيلت بكوشند و به
ورطه ي ستم و گناه درنيفتند چه بسا مشمول لطف و رحمت پروردگار واقع شده و به
بهشت او اندر آيند . همينان اگر حقايق مربوط به ولايت معصومين برايشان عيان شده و
شبهه ها به كنار رود به راحتي تسليم حقيقت مي شوند . بنابراين به حكم عقل
سليم اين گروه استحقاق عقاب نمي يابند .
از جمله نكات ديگر قابل تأمل در مسأله اينكه گفته ي مشهوري است كه انسان
بايد در مسائل اعتقادي بكوشد طوق تقليد از ديگران را از گردن برداشته و آزادانه به
جستجوي حقيقت بپردازد . اما آيا مي توان اين انتظار را در بالاترين حد آن از
عموم مردم داشت ؟ آنجا كه مي نگريم نه تنها توده ي انسانها بلكه حتي اهل
انديشه و نظر هم در گرايش هاي خود به انحاي گوناگون متأثر از شرائط زماني ،
مكاني ، عرف هاي رايج ، برداشت هاي غالب زمانه و غيره بوده و اساساً طبيعت
آدمي با محدوديت هاي گوناگون احاطه شده و با اين وجود كجا مي توان انتظار
داشت كه به صورت مطلق ، كار تحقيق و جستجوي همه جانبه ي حقيقت با نتايج و
دستاوردهاي كامل به فرجام رسد ؟ آيا اين واقعيت انكار ناپذير ما را وادار
نمي سازد كه دست از سخت سري برداشته بيشتر انسان ها را در جهل خود
بي تقصير بدانيم . نكته ي ديگر آنكه تمام تهديدهاي قرآن و روايات در خصوص
عذاب انسان ها بر محور عناد و انكار دور مي زند . كساني به حق گرفتار عذاب
ابدي خواهند شد كه عالمانه و عامدانه از حقيقت ها رويگردان شده باشند .
بنابراين مي توان ادعا كرد رواياتي كه مخالفان را به عذاب تهديد كرده ناظر به
اشخاصي است كه از سر عناد و ستيزه جويي نخواسته اند به خاندان رسالت و
معادن كمال و فضيلت باور
آورده و با آن بزرگواران راه دشمني و خصومت پيش
گرفته اند . ( 1 ) بر اين اساس اغلب
1 . در فقره اي از زيارت جامعه كبيره آمده « و
علي من جحد ولايتكم غضب الرحمان » و لغويان تصريح كرده اند كه جحد ، انكار از
روي علم و آگاهي است . الجحود : ألانكار مع العلم ، يقال : جحد حقه جحداً و جحوداً أي
أنكره مع علمه بثبوته . نكـ : جوهري ، الصّحاح تاج
اللغة ، ج2 ، ص451 ، دارالعلم للملائين ، بيروت و طريحي ،
مجمع البحرين ، ج1 ، ص345 ، مكتب نشر
الثقافة الاسلاميّة . اين معنا بدرستي از قرآن كريم هم فهميده مي شود . « و جحدوا
بها و استيقنتها أنفسهم ظلماً و علواً . . . » نمل ، 14 . در حاليكه جانهايشان بدان يقين
يافته بود از سر ستم و استكبار آن را انكار كردند .
|
58 |
|
مخالفان و سنيان از شمول اين روايات خارج مي شوند .
حاصل سخن اينكه مفاهيمي همچون سعادت و شقاوت و ايمان و كفر و عدالت و فسق از
اموري نيستند كه بتوان با چنگ زدن به ظاهر چند روايت تكليف آنها را يكسره كرد .
بويژه آنگاه كه روايات و نصوص ديگري هم در برابر قرار مي گيرد كه
مي تواند مؤيد حكم عقل و مفسر روايات نخست واقع شود . ( 1 )
در تفسير عياشي در ذيل آيه ي 98 سوره ي نساء از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه مستضعفان كساني مي باشند
كه توانايي آن را ندارند كه در راه اهل حق وارد شده و درصدد نصب و عداوت هم
نيستند . آنگاه فرمود : « هؤلاء يدخلون الجنة بأعمال حسنه و باجتناب المحارم الّتي نهي
الله عنها و لاينالون منازل الأبرار » اينان با رفتار حسنه ي خود و دوري از
محارمي كه خداوند از آن نهي كرده در بهشت داخل شده ولي به منزل گاه هاي
ابرار نمي رسند . ( 2 )
1 . حديثي از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده كه : « حقاً علي
الله أن يُدخل الضلال الجنّة » حتم است بر خداوند كه انسان هاي گمشده را در
بهشت داخل كند . اصول كافي ، ج2 ،
باب اصناف الناس ، ح3 ، ص383 . ، و از سلمان فارسي نقل شده كه گويد : آنگاه كه
اميرالمؤمنين ( عليه السلام )
از پراكندگي امت اسلام به هفتاد و سه فرقه و بهشتي بودن يك فرقه خبر داد به ايشان
گفته شد : « آيا انساني كه در اين بين نه از شما پيروي كرده و نه ستيز و دشمني
پرداخته و موضع ترديد گرفته درحاليكه در عقيده ي خود صادق است در حكم چه كسي
است ؟ پاسخ داد : اينان در زمره ي هفتاد و سه فرقه نمي باشند مقصود پيغمبر
خدا از آن هفتاد و سه ، دشمنان و باغيان مي باشند . . . اما كسي كه خدا را به
يگانگي شناخته و به پيامبر او ايمان آورد و به ولايتمان معرفت نيابد و گمراهي
دشمنمان را نيز درنيابد و در صدد دشمني هم نباشد ، . . . اين فرد نجات يابد و اين گروه
در بين مؤمنان و كافران قرار گيرند و اغلب مردم در آنند كه به ايشان اصحاب حساب و
ميزان و اعراف گفته مي شود . . . » بحار
الانوار ، ج28 ، ص16 .
2 . محمد بن مسعود بن عياش سمرقندي ، تفسير العياشي ،
ج1 ، ص268 ، ح245 ، المكتبة العلمية الاسلامية ، تهران .
شيخ صدوق هم از امام صادق ( عليه السلام ) از اجدادش از
اميرالمؤمنين ( عليه السلام )
روايت مي كند كه « إنّ للجنّة ثمانية أبواب ، باب يدخل منه النّبيون و الصديقون
و باب يدخل منه الشهداء و الصالحون و خمسة ابواب يدخل منه شيعتنا و محبونا . . . و باب
يدخل منه سائر المسلمون ممن شهد أن لااله الا الله و لم يكن في قلبه مقدار ذرة
من بغضنا اهل البيت » هر آينه بهشت را هشت در است . . . و دري كه از آن ديگر مسلمين و
كساني كه گواهي به توحيد داده و در قلبشان ذره اي از بغض ما اهل بيت نيست وارد
مي شوند . صدوق ، الخصال ، باب
الثمانية ، ح6 ، ص408 ، مؤسسة النشر الاسلامي .
و شيخ طوسي روايت كند كه « گروهي از مفوّضه و مقصّره كامل بن ابراهيم مدني را به
خدمت امام عسكري ( عليه السلام ) فرستادند و اين شخص مي گويد : با خود گفتم كه چون نزد امام برسم از
او درباره ي بهشت نرفتن هركس كه با من هم عقيده نيست سؤال خواهم كرد . تا آنجا
كه گويد : نوجواني را در آن سوي پرده ديدم كه گويا پاره ي ماه است و سن او در
حدود چهار سال بود . او كه مرا ديد به نام صدايم كرد و فرمود : نزد ولي خدا و حجت او
و باب علم او آمده اي از او بپرسي كه آيا جز هم كيشان تو كسي وارد بهشت
مي شود ؟ گفتم : آري . آنگاه فرمود : اگر چنين نباشد كه بهشتيان بسيار اندك خواهند
بود . به خدا قسم كساني كه به آنها حقيّه گفته مي شود نيز داخل بهشت خواهند شد .
گفتم : آقاي من ! آنان كيانند ؟ فرمود : كساني اند كه به خاطر محبتي كه به
علي ( عليه السلام ) دارند به
حق او قسم مي خورند در حاليكه نه حق او را مي دانند نه فضل او را . . . »
شيخ طوسي ، الغيبة ، ص246 ، ح216 ،
مؤسسة المعارف الاسلامية ، قم .
|
59 |
|
مطالب بيان شده از نظر فقيهان و انديشمندان شيعه هم دور نمانده است . به طور مثال
زين الدين عاملي ، شهيد ثاني در باب شهادات كتاب مسالك پس از نقل اتفاق نظر
علماي شيعه بر پذيرفته نبودن شهادت غير شيعه ي اثني عشري بر آن اشكال
كرده و مي نويسد :
« شرط قبول شهادت عدم فسق شاهد بوده و فسق با ارتكاب معصيت و علم به اينكه آن علم
معصيت است تحقق مي يابد . اما مادامي كه شخص معتقد باشد عمل او طاعت الهي است
نمي تواند عاصي خوانده شود و كسي كه ندانسته و از روي عقيده با حقيقت مخالفت
كرده و مخالفت خود را طاعت مي داند ، خواه اعتقادش از روي تحقيق و نظر باشد يا
از سر تقليد ، چنين شخصي ستمكار نيست . بلكه ستمكار كسي است كه دانسته با حق دشمني
ورزد ، امري كه كم اتفاق مي افتد . »
سپس مي افزايد :
|
60 |
|
« حق آن است كه عدالت نسبت به همه ي اهل ملل محقق مي گردد با عمل آنان
به مقتضاي آن بر حسب عقيده شان . ( 1 ) »
مرحوم مطهري نيز بر اين باور بود كه آيات و رواياتي كه دلالت مي كند اعمال
منكران نبوت يا امامت مقبول نيست ، ناظر به آن است كه آن انكار از روي عناد و لجاج و
تعصب باشد . اما انكارهايي كه صرفاً عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم قصور است
نه تقصير مورد نظر آيات و روايات نمي باشد . اين گونه منكران از نظر قرآن
كريم مستضعف و مرجون لأمرالله به شمار مي روند . بنا به نظر حكماي اسلام از
قبيل بوعلي و صدرالمتألهين ، اكثريت مردمي كه به حقيقت اعتراف ندارند قاصرند و نه
مقصر چنين اشخاصي اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عملي خالص قربة
الي الله انجام دهند پاداش نيك عمل خويش را خواهند گرفت . ( 2 )
چكيده ي سخن در اين باب اينكه :
اولاً هيچ تلازمي بين حقانيت يك عقيده و استحقاق عقاب اخروي يافتن در صورت جهل و
عدم اعتراف بدان وجود ندارد ، اين تلازم زماني ثبوت و قطعيت مي يابد كه منشأ
جهل و عدم اعتراف تقصير ، عناد و لجاجت باشد .
ثانياً بنابر عقيده ي قطعي ما نسبت به عدل الهي ، به يقين در مقام ثواب و
عقاب و بهشت و دوزخ ، اين اصل مهم ، اساس و زير بناي داوري الهي را تشكيل
مي دهد . در
رستاخيز ، اين عدالت الهي است كه تكليف عاصيان و فرمانبرداران ،
قاصران و مقصران ،
1 . زين الدين عاملي ، مسالك الافهام ، ج14 ، ص160 ، مؤسسة المعارف
الاسلامية .
2 . مرتضي مطهري ، عدل
الهي ، ص318 ، انتشارات صدرا .
ايشان همچنين بر اين عقيده است كه يكي از عوامل
انحطاط و تباهي اجتماعات مسلمانان در عصر حاضر ، غرور عجيبي است كه در آنان در
دوره هاي متأخر پديد آمده است . اگر از اين افراد پرسيده شود كه آيا اعمال نيك
غير شيعه مورد قبول درگاه خدا واقع مي شود ، بسياري از آنها جواب مي دهند
نه و اگر از آنان پرسيده شود كه اعمال بد و گناهان شيعه چه حكمي دارد ؟ جواب
مي دهند : همه بخشيده شده است . ( پيشين ، 351 ) و خود استاد شهيد بر اين باور مي گردد كه : « به طور كلي در
باب عقاب گناهان هيچيك از آنها مخصوص كافران يا مسلمانان غير شيعه نيست . »
( پيشين ، 306 )
|
61 |
|
كاميابان و تبهكاران را مشخص كرده و صفوف آنان را از يكديگر متمايز مي كند .
بي گمان همانطور كه در اين جهان تكليف و مسئوليت به قدر استعدادها و
قابليت هاي اشخاص تنجز مي يابد در آخرت نيز ثواب و عقاب الهي بر همين
مبنا توزيع مي گردد . ثالثاً از آنجا كه افزون بر اصل عدالت ، خداوند در جايگاه
مهر و رحمت و شفقت نسبت به بندگان قرار گرفته ، توصيه مي شود سخت سري را كنار
گذاشته و داوري درباره ي بهشت و دوزخ را به او بسپاريم . بي گمان با اين
خوش بيني زمينه براي گسترش انواع تعامل ها ميان اديان و مذاهب بيش از پيش
فراهم مي شود .
وفاق گرايي در سيره ي امام علي ( عليه
السلام )
وحدت و يكپارچگي نقش مهم و تعيين كننده اي در سعادت ملت ها و اقوام
بشري دارد . همچنانكه رمز پيروزي و سرافرازي مسلمين در صدر اسلام و زمان پيغمبر
اكرم ( صلي الله عليه وآله ) همدلي و وفاقي بود كه در
سايه ي ايمان به خدا و دل سپردن به پيام آسماني و نصايح حكيمانه پيغمبر و
دست شستن از آمال و مقاصد قبيله اي و فرقه اي و فردي حاصل گشت . در
صورتي كه اين دستاورد مقدس همچنان مصون مي ماند مسير عزت و كرامت امت شتابان
به سوي مقصد ادامه مي يافت ولي با كمال تأسف حوادث غير قابل قبولي پس از رحلت
آن پيشواي فرزانه رخ داد كه بيش از هر چيز وحدت و يكپارچگي امت را در معرض تهديد
قرار داد . در اين ميان شخصيت عزيز ، دلسوز و حكيمي همچون علي ( عليه السلام ) بيش از ديگران به خطير بودن اوضاع و شرائط
جامعه ي مسلمين و آفات بنيان كني كه آنرا تهديد مي كرد واقف بوده و
با كمال اخلاص تمام كوشش خود را در تحكيم پايه هاي وحدت و طرد علل و عوامل
تفرقه بكار بست . به رغم كوشش هاي آن بزرگوار و ديگر مخلصان صحابه در گذر زمان
آسيب ها و شكست هاي جبران ناپذيري ببار آمد كه منشأ آنها همانا از دست
رفتن همبستگي و يكپارچگي بود . امام علي ( عليه السلام )
در خطبه192 نهج البلاغه بياني شافي درباره ي ريشه هاي سربلندي و انحطاط
ملت ها و اقوام ايراد كرده و با نصايح خيرخواهانه خود مردم را به عبرت گرفتن
از سرنوشت پيشينيان و كوشش در جهت شناسايي عوامل سربلندي و انحطاط فرا
مي خواند . در بخشي از كلام خود رمز
|
62 |
|
عزت و عافيت گذشتگان را اينگونه توضيح مي دهد :
« چون در خوشبختي و بدبختي آنان انديشيديد ، عهده دار شويد آنچه را كه
عزيزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند و عافيت را براي آنان پايدار ساخت ،
نعمت ها را در چنگ آنان باقي داشت و پيوند با رشته ي كرامت را استوار
ساخت و آن از پراكندگي دور بودن و دلبسته ي الفت بودن و يكديگر را بدان
برانگيختن و سفارش كردن مي باشد . و دوري كنيد از هر امري كه پشت آنان را شكست
و نيرويشان را گسست . همچون كينه در دل داشتن و دشمني در سينه كاشتن و از هم بريدن و
دست از ياري يكديگر برداشتن . ( 1 ) . . »
بار ديگر مي فرمايد :
« بنگريد چسان مي نمودند آنگاه كه گروه ها گرد آمده ، آرزوها به هم
پيوسته ، دل ها راست گشته و دست ها مددكار يكديگر شده و شمشيرها به ياري
يكديگر برخاسته ، ديده ها به يك سو دوخته و اراده ها يكپارچه گشته ، آيا در
اين حال مهتران سراسر زمين نبودند و به جهانيان پادشاهي نمي كردند ( 2 ) ؟ » .
آنگاه از افول آفتاب آنان سخن مي گويد :
« بنگريد پايان كارشان به كجا انجاميد ، آنگاه كه ميانشان جدايي افتاد و الفت به
پراكندگي انجاميد و سخن ها و دل ها گوناگون شد و به حال اختلاف از يكديگر
جدا گشتند و ستيزجويان به حزب ها گرويدند و در اين هنگام خداوند لباس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . « فالزموا كلَّ أمر لزمت العزّةُ به شأنهم و زاحت
الأَعداء له عنهم و مُدّت العافية به عليهم و انقادت النِّعمةُ له معهم و وصلت
الكرامةُ عليه حبلهم من الإجتناب للفرقةِ و اللزّوم للالفة و التحاضّ عليها و
التواصِّي بها و اجتنبوا كلَّ امر كسر فقرتهم و أوهن مُنّتهم من تضاغنِ القلوبِ و
تشاحن الصُّدورِ و تدابر النُّفوسِ و تخاذلِ الأيدي . . . » نهج البلاغه ، خ192 .
2 . « فانظروا كيف كانوا حيث كانت الأملاءُ مجتمعةً و
الأهواءُ مؤتلفةً و القلوب معتدلةً و الايدي مترادفةً و السيوفُ متناصرةً و
البصائرُ و العزائمُ واحدةً ألم يكونوا أرباباً في أقطار الأرضين و ملوكاً علي رقاب
العالمين . » پيشين ،
|
63 |
|
كرامت را از تنشان بيرون كرده و نعمت هاي فراوانش را از دستشان بدر آورد و
داستان آنان در بين شما ماند كه عبرت آموزان از آن پند گيرند . ( 1 ) »
آنگاه به همانندي حال همه ي اقوام و قانونمندي حاكم بر سرنوشت تاريخ اشاره
كرده و با يادآوري اقتدار گذشته مسلمين در سايه ي اتحاد و انسجام ، ايشان را از
آنچه كه به تضعيف شوكت و اقتدارشان انجامد برحذر مي دارد :
« آگاه باشيد كه شما دستانتان را از رشته ي طاعت رها كرديد و با روي كردن به
داوري هاي جاهلي در دژ ايمن الهي رخنه نهاديد . همانا خداوند سبحان بر جماعت
اين امت ، منت نهاد كه به الفت ميانشان پيوند داد ، پيوندي كه در سايه ي آن ره
پويند و در پناه آن آرام گيرند . نعمتي كه هيچ يك از آفريدگان بهاي آن نداند
چرا كه از هر بهايي برتر و از هر رتبت و منزلتي گرانقدرتر . ( 2 ) »
زماني اين سخنان ايراد مي شود كه نزديك سي سال از رحلت پيامبر
اكرم ( صلي الله عليه وآله ) گذشته ، دوران طلايي شكوه و
اقتدار مسلمين سپري شده به تدريج انحراف ها آشكار گشته ، دشمنان خانگي
سربرداشته ، قدرت طلبان و هواپرستان در پي نيل به اطماع خويش فتنه ها به راه
انداخته رفته رفته حال مردم به ضعف و سستي گراييده و شور ايمان و همدلي روبه زوال
رفته و بار ديگر سياهي جاهليت چهره نمايانده است .
امام ( عليه السلام ) دردمندانه گلايه
مي كند :
« بدانيد كه شما پس از هجرت و ادب ديني آموختن به خوي باديه نشيني بازگشتيد
و پس از دوستي به چند دستگي روي كرديد . از اسلام جز به نام آن
1 . « فانظروا الي ما صاروا اليه في آخر اُمورهم حين
وقعت الفرقهُ و تشتت الألفةُ و اختلفت الكلمةُ و الأفئدةُ و تشعَّبوا مختلفين و
تفرَّقوا متحاربين قد خلع الله عنهم لباسَ كرامته و سلبهم غضارةَ نعمته و بقي قصص
أخبارهم فيكم عبرةً للمعتبرين منكم » پيشين ،
2 . « ألاو إنّكم قدنفضتم من حبل الطاعة و ثلمتم حصن
المضروب عليكم بأحكام الجاهليّة فان الله سبحانه قدامتنَّ علي جماعة هذه الأمة فيما
عقد بينهم من حبل هذه الألفة التي ينتقلون في ظلها و يأوون الي كنَفها بنعمة
لايعرفُ أحدُ المخلوقين لها قيمةٌ لأنَّها اُرجح من كل ثمن و اجلّ من كل خطر . »
پيشين .
|
64 |
|
دلبستگي نداريد و از ايمان جز نشان ظاهري آن چيزي نمي شناسيد . ( 1 ) »
علي ( عليه السلام ) در جاي ديگر از ضرورت مبارزه با
تفرقه افكنان سخن گفته و فتنه گران و جدايي اندازان را محكوم به مرگ
مي داند :
« با اكثريت مردم همراه گرديد كه دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهيزيد كه
آنكه از جمع مسلمانان به يك سو رود بهره ي شيطان است چنانكه گوسفند چون از گله
دورماند نصيب گرگ بيابان شود . آگاه باشيد هركه مردم را به تفرقه خواند او را بكشيد
هرچند كه زير عمامه ي من باشد . ( 2 ) »
سيره ي امام علي ( عليه السلام ) در حوادث پس
از رحلت پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) بهترين
گواه بر خيرانديشي ، مصلحت جويي و وحدت طلبي آن بزرگوار است . آنجا كه
دردمندانه شاهد به غارت رفتن ميراث خويش شده ، رفتار ناجوانمردانه ي قوم با
خويشان پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را
ديده ولي
به خاطر مصلحت عمومي امت نه تنها سكوت كرده و آرام مي گيرد بلكه آستين ياري
خلفا بالازده و برترين جلوه ي از خودگذشتگي و ايثار را در تاريخ به
نمايش
مي گذارد . امروزه ديگر نمي توان جنبه ي مصلحت جويي و
وفاق گرايي و شكيبايي بيست و پنج ساله ي امير مؤمنان در عهد خلفاي سه
گانه را ناديده گرفت ، كه
اگر اين نبود مي بايست از آغاز دست به شمشير برده
و مخالفت آشكار كرده و بيعت كساني را كه مي خواستند در برابر خليفه ي اول
با او بيعت كنند مي پذيرفت ( 3 ) و يا دست
كم از
صحنه ي سياست خلفا كنار مي رفت و با انزوا گزيني همه ي
حمايت هاي خود را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . « و اعلموا أنكم صرتم بعد الهجرة أعراباً و بعد
الموالاةِ أحزاباً ما تتعلّقون من الإسلام إلا باسمه و لا تعرفون من الإيمان إلا
رسمه » پيشين
2 . « الزمو السوادالأعظم فان يدالله مع الجماعة و
إيّاكم و الفرقه فانَّ الشاذَّ من النَّاس للشيطان كالشاذِّ من الغنم للذِّئب . ألا
من دَعا إلي هذا الشّعار فاقتلوه و لو كان تحت عمامتي هذه » پيشين ، خ127 .
3 . پس از استقرار بيعت ابوبكر ، عباس بن عبدالمطلب و
ابوسفيان بن حرب از جمله كساني بودند كه درخواست بيعت با علي ( عليه السلام ) را داشته و آن حضرت آن را
شديداً رد كرد . پاسخ امام ( عليه السلام ) به آن دو را در خطبه پنجم نهج
البلاغه بيابيد .
|
65 |
|
از دستگاه حاكم دريغ مي نمود . درحاليكه هيچ يك از اين دو راه را
برنگزيد بلكه بر
خود فرض دانست به رغم اختلاف ها به ياري وضع موجود شتافته
و تا مي تواند در
اصلاح امور بكوشد . امام ( عليه
السلام ) در نامه اي به مالك اشتر هدف خود از اين گونه رفتار
را
بازگو مي كند :
« در آغاز دست خود باز كشيدم تا اينكه ديدم گروهي از مردم از اسلام روي برگردانده
و مردم را به نابود ساختن آيين محمد فرا مي خوانند در اين وقت ترسيدم كه اگر
اسلام و مسلمانان را ياري نكنم ، آنچنان رخنه يا ويراني را در آن ببينم كه مصيبت آن
بر من سخت تر از دست رفتن حكومت شما باشد كه روزهايي چند است و چون سرابي نهان
مي شود و يا چون ابرگرد نيامده پراكنده مي گردد . پس در ميان اين آشوب و
غوغا برخاستم تا باطل محو و نابود شد و دين استوار گرديد و بر جاي خود آرام
گرفت . ( 1 ) »
گرايش امام ( عليه السلام ) به وحدت و وفاق هرگز به
مفهوم دست برداشتن و صرف نظر كردن از حق خود و همدوش فراموشي و خاموشي نبود
بلكه گرچه آن حضرت در اين دوران نسبت به مسأله ي ربودن خلافت راه شكيبايي و
خموشي در پيش گرفته و كمتر زبان به سخن گشود ولي در سوي ديگر با نقد انحراف ها
و ضعف ها و بيان رهنمودها همواره كوشيد از تمامي ظرفيت هاي اصلاح پذيري
نظام استفاده كرده ، تمام سعي خود را در
1 . « فأمسكت يدي حتي رأيتُ راجعة الناس قد رجعت عن
الاسلام يدعون الي محق دين محمد صلي الله عليه و اله فخشيت إن لم أنصر الاسلام و
أهلَه أري فيه ثلماً أوهدماً تكونُ المصيبةُ به عليَّ أعظم من فوت ولايتكم الَّتي
انَّما هي متاع ايّام قلائل يزول منها ، ما كان كما يزول السَّراب أو كما يتقشع
السَّحاب فنهضتُ في تلك الأحداث حتي زاح الباطل و زهق و اطمأنّ الدين و تنهنه . . . »
نهج البلاغه ، نامه 62 .
مؤيد ديگر بر اين سيره گفتاري است كه ابن ابي الحديد
در شرح نهج البلاغه از آن حضرت
نقل مي كند : « آنگاه كه خداوند جان پيامبرش را گرفت ، قريش امر خلافت را از آن
خود دانست و ما را از حقي كه بدان از همه ي مردم سزاوارتر بوديم باز داشت . در
اين هنگام ديدم كه شكيب بر اين مسأله برتر از پراكندن رأي مسلمين و ريختن خونشان
است درحاليكه مردم تازه اسلام آورده و . . . » ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج1 ، ص308 ، دار احياء الكتب
العربيه .
|
66 |
|
جهت حفظ نظام امت در برابر خطرها و تهديدها بكار بندد . ( 1 )
با بررسي خطبه ها و كلمات امام علي ( عليه
السلام ) در نهج البلاغه به اين حقيقت پي مي بريم كه گرچه آن حضرت در پس
واقعه ي سقيفه كوتاه زماني ، از حقيقت خود و ربودن خلافت توسط ديگران معترضانه
سخن مي گفت ( 2 ) ولي سپس به دليل مصالح زماني سكوت
و خويشتنداري را ترجيح داد و بار ديگر پس از عهد خلفا زبان به بيان حقايق گشوده و
از جفاهاي انجام گرفته و نيز برتري و شايستگي منحصر به فرد خود و اهل بيت پيامبر
سخن گفت و كوشيد اين حقايق در سطرهاي كتاب تاريخ جاويدان گشته و مانع از فراموشي آن
تا ابد شود . ( 3 ) البته آنگاه هم كه زبان به بيان حقيقت
مي گشود ، با رعايت مصالح زماني و ظرفيت مخاطب ، كوتاه سخن مي گفت . بطور
مثال روزي يكي از اهالي قبيله ي بني اسد پرسيد : چگونه قومتان شما را از اين
مقام بازداشتند درحاليكه شما بدان سزاوارتر بوديد ؟ پاسخ فرمود :
اي برادر اسدي ! تو فرد سست زباني هستي و بي موقع هر جا سخن مي گويي ولي به
جهت حرمت خويشاوندي و حق پرسشي كه بر من داري تو را پاسخ مي گويم . آنگاه به
طور كوتاه و سربسته پاسخ داد :
« بدان ، اينكه خودسرانه خلافت را عهده دار شدند و آن را از ما دريغ داشتند
درحاليكه نسب ما برتر بوده و پيوندمان با رسول خدا استوارتر ، به سبب خودخواهي بود
كه گروهي بخل ورزيده و آن را از خود خواستند و گروهي
1 . مرحوم مطهري در مقدمه ي كتاب امامت و رهبري
مي نويسد : « علي ( عليه السلام ) از اظهار و مطالبه ي حق خود و شكايت از ربايندگان آن خودداري
نكرده و آن را با كمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامي را مانع آن قرار
نداد . . . . ايشان شخصاً هيچ پستي را از هيچ يك از خلفا نمي پذيرد نه
فرماندهي جنگ و نه حكومت يك استان و نه امارت الحاج و نه يك چيز ديگر از اين قبيل
را زيرا قبول يكي از اين پست ها به معناي صرف نظر كردن او از حق مسلم
خويش است . » مطهري ، امامت و رهبري ، ص20و ، 21 ، انتشارات
صدرا .
2 . چنانچه نمونه اي آن را در خطبه هاي 5 ، 67 ، 74 و 217 مي توان يافت .
3 . نمونه ايي از اين دست سخنان را در
خطبه هاي 2 ، 97 ، 100 ، 144 ، 147 ، 175 و 239 و نامه هاي 28 و 62 و بويژه
خطبه ي شقشقيه ( 3 ) مي توان نظر كرد .
|
67 |
|
سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند در اين ميان داوري از آن خدا و بازگشت در رستاخيز
بسوي او است . »
آنگاه از او خواست كه سخن از آنچه در گوشه و كنار به غارت رفته به ميان نياورد و
داستان فرزند ابوسفيان و فتنه گري او را يادآور شود ( 1 ) و بدينوسيله فهماند كه در اين شرايط حساس همه بايد
متحدانه براي مقابله با جنگ افروزي معاويه بسيج گشته و مسائل حاشيه اي كه به
تشويش اذهان و تفرق آرا مي انجامد را كنار بگذارند ( 2 ) .
پيشتر اشاره شد موضع مسالمت جويانه ي امام علي ( عليه
السلام ) در برابر خلفا ناشي از علاقه ي وافر ايشان به وحدت ، و همبستگي
امت و حفظ نظام مسلمين بود . ( 3 )
همين ضرورت آن حضرت را در نهايت خود گذشتگي به ياور و مشاوري امين براي خلفا
تبديل كرد . بر اساس انبوهي از شواهد ، آن حضرت با خلفا به تعامل پرداخته و
خالصانه ترين رأيها و ارشادهاي خود را تقديم آنان مي كرد .
سيد رضي در كتاب نهج البلاغه كلماتي از امام ( عليه
السلام ) را آورده كه در جنگ با روميان و پارسيان ، خليفه را نصيحت نمود كه
خود شخصاً در نبرد حضور نيابد . بلكه در مركز خلافت باقي بماند تا گزندي به پيشواي
مردم نرسد و نظام مختل نشود . ( 4 ) نشانه هاي ياري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . « اما الإستبداد علينا بهذا المقام و نحن الأعلون
نسباً و الأشدُّون برسول الله صلي الله عليه و اله نوطاً فانّهاكانت اثرةً شحّت
عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوسُ اخرين و الحكم الله و المعود اليه القيامة ودع عنك
نهباً صيح في حجرانه . . . » نهج البلاغه ، خ162 .
2 . از اين قبيل است موضع امام ( عليه السلام ) در قصه ي فدك آنجا كه
مصلحت جويانه از طرح آن در برابر مردم خودداري مي كرد تا اينكه اذهان عمومي به
جاي در انديشه ي مصالح حياتي جامعه بودن درگير داوري پيرامون حوادث گذشته
نشود . تنها در نامه ي خود به عثمان بن حنيف اندك اشاره اي به
فدك كرده و فرمود : « در دست ما از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده تنها فدكي بود كه
جمعي بر آن بخل ورزيده و مردمي هم سخاوت مندانه از آن ديده پوشيدندو بهترين
داور خداوند است . » پيشين
نامه45 .
3 . در شرح نهج البلاغه از آن حضرت روايت شده : « و
أيمُ الله لولامخافة الفرقة بين المسلمين و أن يعود الكفر و يبور الدين لكنَّا علي
غير ما كنَّا عليه » « سوگند به خدا اگر بيم جدايي مسلمين نبود و اينكه دين نابود
گشته و كفر باز گردد ما بر غير آنچه اكنون هستيم مي بوديم . » شرح نهج البلاغه ، ج1 ، ص307 .
4 . چون عمر براي رفتن به جنگ روميان با او رايزني
كرد ، بدو گفت :
« هرگاه خود به سوي اين دشمن روي و با آنان روبرو شوي
و رنجي يابي ، مسلمانان تا دورترين شهرهاي خود ، ديگر پناهگاهي ندارند و پس از تو كسي
نيست كه به او روي آورند ، مردي دلير را به سوي آنان روانه كن و جنگ آزمودگان و
خيرخواهان را با او همراه كن ، اگر خدا تو را ظفر داد چنان است كه دوست داري و اگر
نتيجه ي ديگري حاصل شد تو در جاي خويش ، پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهي
بود . » نهج البلاغه ،
خ134 .
همو چون براي رفتن به جنگ پارسيان راي حضرت را خواست
پاسخ شنيد : « . . . جايگاه زمامدار در اين كار ، جايگاه رشته اي است كه
مهره ها را به هم گرد آورده و برخي را به برخي ديگر مي پيوندد كه اگر
رشته ببرد ، مهره ها پراكنده شود و از ميان رود و ديگر به تمامي گرد نيايد . . .
تو همانند قطب برجاي بمان و عرب را چون سنگ آسياب گرد خود بگردان كه اگر از اين
سرزمين بيرون شوي ، عرب از هر سو تو را رها كرده و عهد بسته را بشكند و چنان شود كه
نگاهداري مرزها كه پشت سر مي گذاري براي تو مهم تر باشد از آنچه پيش رو
داري . » پيشين ، خ146 .
|
68 |
|
رساندن حضرت به خلفاء در امر سياست و تدبير و قضاء و داوري و غيره افزون از
حد
شمارش است . ( 1 ) او خود گرچه از پذيرش هر گونه
سمت و مسئوليتي ابا ميورزيد ولي نزديكان و ياوران خاص خود را به جدّ توصيه
مي كرد كه در جنگ ها حضور يابند و مسئوليت ها را پذيرا شوند . ( 2 ) در جريان شوراي شش نفره اي كه براي تعيين خليفه پس
از ترور عمر تشكيل شد گرچه هواخواهي و غرضورزي بعضي از حاضران در انجمن سبب شد بار
ديگر امر خلافت به بيراهه رود ولي آن حضرت همچنان به استراتژي مدارا و مسالمت خود
ادامه داد . او مي گفت :
1 . علامه عبدالحسين اميني در موسوعه ي الغدير
موارد زيادي را برشمرده اند كه علي ( عليه
السلام ) به ياري خلفا شتافته و آنها را از فرو افتادن نگاه
مي داشت و راهكارها را به آنان نشان مي داد . نكـ : اميني ،
الغدير ، ج6 ، ص325 ـ 83 ، دارالكتب
الاسلامية ، تهران
در اين صحنه ها خليفه ي دوم از نقش بي بديل
حضرت در گره گشايي امور با تعابير گوناگون ياد مي كرد از قبيل « لو لاعليٌ لهلك
عمر » و « لو لاك لافتضحنا » ، « لا ابقاني الله بارض لست فيها ياابالحسن » ، « اللهمَّ
لاتبقني لمعضلة ليس لها ابن ابيطالب » ، « اعوذ بالله من معضلة ليس لها ابوحسن » و
. . .
2 . رخدادنگاران گفته اند : حسنين ( عليه السلام ) در فتح طبرستان ايران كه
در سال 30 هجري به هنگام خلافت عثمان روي داد شركت نمودند . طبري ، تاريخ الامم و
الملوك ، ج3 ، ص324 ، مؤسسة الاعلمي ، بيروت . البداية و النهاية ج7 ، ص174 ، و الكامل في التاريخ ج3 ، ص109 ، ابو ايوب انصاري و
ابوذر غفاري در برخي از غزوات شركت جسته و عبدالله ابن عباس در فتح افريقا حضور
مي يابد . رك : الكامل في التاريخ ، ج3 ، ص89ز77 ، 109 .
|
69 |
|
« همانا مي دانيد كه من از ديگران به خلافت شايسته ترم . به خدا سوگند
همچنان سازش خواهم كرد چندان كه امور مسلمانان سلامت باشد و تنها به من جفا رفته
باشد ، اين كار من در تمناي پاداش و فضيلت آن و نشانه ي بي ميلي من به زر و
زيوري است كه شما بر سر آن به رقابت برخاسته ايد . ( 1 ) »
زماني كه بر اثر بدرفتاري خليفه و دستيارانش آشوب بپا شده و اعتراض هاي
مردمي بالا گرفت ، امام ( عليه السلام ) خيرخواهانه براي
اصلاح امور و آرامش جامعه كوشيد و با ميانجي گري هاي متعدد كوشيد از بروز
فتنه اي خونين مانع شود . او پس از قتل خليفه واقعه را اينگونه ارزيابي
نمود :
« او استبداد ورزيد بد گونه استبدادي و شما برافروختيد و بدگونه بيتابي كرديد و
خداوند در قيامت نسبت به خودخواه و ناشكيبا داوري كند . ( 2 ) »
برخلاف موضع شكيب و مداراي امام ( عليه السلام )
آنگاه كه خلافت به خواست و اصرار مردم به ايشان رسيد ، فتنه جويانِ بي تاب از
عطش قدرت ، ناجوانمردانه از هر سو سربرداشته و آتش ها برافروختند . آنان با اين
اقدام خود دانسته ساز تفرقه نواختند و هزاران مسلمان را به پاي منافع و اميال خود
به دم تيغ سپردند . در اين اوضاع امام ( عليه السلام )
در نهايت صبوري براي جلوگيري از بروز فتنه كوشيد و تا مجبور نشد دست به تيغ نبرد و
هر فرصتي را براي بازگشت آرامش مغتنم شمرد . در جريان داوري صفين در نامه اي به
ابوموسي اشعري اينگونه نوشت : « بدان كه هيچ كس در گرد آوردن امت محمد و سازگاري
آنان با يكديگر از من حريص تر نيست . من بدين كار پاداش نيكو و جايگاه گرامي را
نزد خداوند خواهانم . . . » ( 3 )
1 . « لقد علمتم أنّي أحق بها من غيري والله لأسلمن ما
سلمت أمور المسلمين و لم يكن فيها جورٌ إلاّ عليَّ خاصهً التماساً لأجر ذلك و فضله
و زهداً فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه . » نهج البلاغه خ74 .
2 . « إستأثر فأساء الاثرة و جزعتم فأسأتم الجزع و لله
حكمٌ واقعٌ في المستأثر و الجازع » پيشين ، خ30 .
3 . « ليس رجلٌ ـ فاعلم ـ أحرصُ علي جماعة محمد صلي
الله عليه و اله و أُلفتها منِّي أبتغي بذالك الثَّواب و كرم المأب . . . »
پيشين ، نامه 78 .
|
70 |
|
سيره ي كريمه ي امام علي ( عليه السلام )
در شكيب و مدارا و پاسداشت وحدت تا ابد الگوي خيرخواهان و مصلحان باقي
مي ماند .
وفاق گرايي در سيره ي ساير ائمه ي اهل البيت
گرايش به وفاق و همگرايي در سيره ي كريمه ي ائمه ي هدي ( عليهم السلام ) هم جايگاه ويژه اي داشته و بررسي حيات
اجتماعي آن بزرگواران نقاط روشني را در اين باره مي نماياند . به طور كلي
اين رويكرد زندگي معصومان ( عليهم السلام ) را در چند
جهت مي توان توضيح داد .
الف ـ صلح جويي ، پرهيز از فتنه و جنگ و آشوب اجتماعي در حد مقدور ؛
اين
معنا به وضوح در نرمش تاريخي امام مجتبي در برابر معاويه ديده
مي شود . ( 1 ) البته بايد دانست پاي بندي به
آرامش و امنيت و مسالمت جويي در سيره ي ائمه هدي بطور مطلق پذيرفته نيست كه
اين امر اگر به نابودي دين و گسترش تبهكاري بينجامد چاره اي جز قيام و جنبش
انقلابي باقي نمي ماند و نهضت عاشوراي امام حسين ( عليه
السلام ) ، در همين
راستا توجيه مي شود . ( 2 ) در همين هنگام اعياني از صحابه ي پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) عافيت جويي خود
را دلبستگي
به وحدت قلمداد كرده و آن حضرت را از پيمان شكني و تفرقه افكني
برحذر
مي داشتند .
ب ـ نصيحت و ارشاد حاكمان ؛ ائمه هدي ( عليهم
السلام ) با آنكه حكومت هاي جور اموي و عباسي را از اساس فاقد مشروعيت
مي دانستند ليكن آنگاه كه ميسر مي گشت با ارشادها و
1 . آن حضرت مي فرمود : « همانا معاويه با من
درباره ي حقي به ستيز پرداخت كه از آن من بود ولي من آنرا به جهت صلاح امت و
قطع فتنه پذيرفتم . » اربلي ، كشف الغمة في معرفة
الائمة ، ج2 ، ص193 ، دارالاضواء ، بيروت
و مي فرمود : « بيم آن داشتم كه مسلمانان از روي
زمين ريشه كن شوند ، پس خواستم كه دين خدا را همچنان ندا دهندگاني باشند . »
بحارالانوار ، ج10 ،
ص101 .
2 . امام حسين ( عليه
السلام ) درحالي وظيفه ي خود را در قيام و مقابله با
ستم مي ديد كه آن را تنها راه اصلاح امور مي يافت و مي فرمود : « من
در جستجوي اصلاح در امت جدم بيرون شدم . » مقتل
الخوارزمي ، ج1 ، ص188 ، مطبعة الزهراء ، النجف
الاشرف .
|
71 |
|
رهنمودهاي راهگشاي خود مي كوشيدند هر چند گامي كوچك در جهت صلاح
امور
بردارند . در اين باره تاريخ حكايت مي كند كه امام علي بن
الحسين ( عليه السلام ) روش ضرب سكه ي اسلامي را
به خليفه ي اموي ، عبدالملك بن مروان آموخت كه جايگزين سكه ي رومي شده و
مسلمانان را در برابر كافران استقلال پولي و اقتصادي بخشد ( 1 ) و نيز روايت شده كه عمر بن عبدالعزيز خود را ملتزم
مي يافت نمايندگاني را نزد امام باقر ( عليه
السلام ) فرستاده و رأي ايشان را در امور حكومت و اجتماع جويا شود . ( 2 ) آن حضرت نيز از زمينه ي مساعد اين شخص بهره جسته و
نصايح خود را از وي دريغ نمي داشت . ( 3 )
خيرخواهي ها و توجيهات گرانقدر امام رضا ( عليه
السلام ) به مأمون عباسي در چگونگي اداره ي سرزمين ها نيز در همين
راستا ارزيابي مي شود . ( 4 )
ج ـ همنشيني و گفتگو با عالمان و اصحاب فكر و رأي از مذاهب ديگر نيز سخت مورد
اهتمام ائمه ( عليهم السلام ) بوده است . در اين زمينه
آثار زيادي نقل شده كه جمعي از وجوه و اعيان مذاهب از قبيل سفيان ثوري ، ابوحنيفه ،
مالك بن انس ، ابن ابي ليلي و . . . با امام صادق ( عليه
السلام ) مجالست داشته و از معدن دانش و فضيلت او بهره گرفته و شيفته ي
كرامت و بزرگواري ايشان مي شدند .
د ـ دعوت به مدارا و اخلاق نيكو و تعامل اجتماعي و ديني با مردم نيز
وجهي
ديگر از رويكرد ائمه ي معصومين به همگرايي و همبستگي را تشكيل
مي دهد .
سيره ي امام سجاد ( عليه السلام ) در حضور در نمازهاي جماعت و عيدين كه توسط منصوبان
خلفا اقامه مي شد ( 5 ) و روايات وارده از امام صادق ( عليه السلام ) درباره ي فضيلت حضور در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن عساكر ، تاريخ مدينة
دمشق ، ج41 ، ص360 ، دارالفكر ، بيروت .
2 . پيشين ، ج23 ، ص77 .
3 . روايت شده امام باقر ( عليه السلام ) به او فرمود : « اي عمر !
خداوند عزوجل را تقوي پيشه كن ، دربهاي خود را برروي مردم بگشا ، پرده ها را
بركنار دار ، مظلومان را ياري رسان و حقوق به ظلم گرفته شده را باز گردان . »
الخصال ، ج1 ، ص104 .
4 . صدوق ، عيون اخبار
الرضا ( عليه السلام ) ، ج2 ،
ص165 ، به بعد ، منشورات الشريف الرضي ، قم
5 . ذهبي ، سير اعلام
النبلاء ، ج4 ، ص397 ، مؤسسة الرساله بيروت .
|
72 |
|
نمازهاي جماعت عامه ( 1 ) و ديگر سفارش هاي آن
بزرگواران به شيعيان خود نسبت
به مدارا و عطوفت و هم نشيني با مخالفان در همين
راستا ارزيابي مي شود . ( 2 )
بدينسان
سيره ي امامان هدي ( عليهم السلام ) در
اهتمام و پاي بندي به وحدت و وفاق سرمشق پيروان آگاه
مي باشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكـ : اصول
كافي ، ج3 ، ص380 ، ح6 و صدوق ، من
لايحضره الفقيه ، ج1 ، ص382 ، ح1125 ، جامعة
المدرسين
2 . امام باقر ( عليه
السلام ) ياران خود را به داشتن روابط آشكار با مخالفان
توصيه كرده و مي فرمود : « خالطوهم بالبرانية » اصول
كافي ، ج2 ، باب التقية ، ص220 ، ح20 . روايات ديگري در اين
باب نقل شده كه به بخشي از آنها در مباحث گذشته اشاره شد .