بخش 4

فصل دوم ـ بخش اول : گفتمان امامت و خلافت گفتمان امامت و خلافت تحریر محلّ بحث گفتمان امامت گفتمان خلافت نصوص امامت الف ـ نصوص امامت در قرآن کریم آیه ولایت نقد و بررسی شبهات ب ـ نصوص اِمامت در سنت 1 ـ حدیث غدیر متن حدیث بحث سندی بحث دلالی


73


فصل دوم ـ بخش اول :

گفتمان

امامت و خلافت

گفتمان امامت

گفتمان خلافت :

نصوص امامت

آيه ولايت

حديث غدير

حديث ثقلين

حديث منزلت

نقد چند شبهه


75


گفتمان امامت و خلافت

تحرير محلّ بحث

موضوع رهبري و زعامت همه جانبه پيامبر اكرم ( صلي الله
عليه وآله )
در زمان حياتشان از آن گونه ضرورياتي است كه هيچ مسلمان واقعي در
آن خدشه و ترديد وارد نكرده است ، اينكه پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
شريعت و آيين الهي را به جهانيان تبليغ نموده ، جوانب مختلف
عقيده وفقه و اخلاق الهي را براي مردم تبيين مي كرد ، نمونه ي برتر انسان
كامل و اسوه ي حسنه ي همه پيروان بود ، در طي سال هاي حضور در مدينه حكومت
تأسيس نموده و خود عهده دار رياست اين حكومت گرديد و از مقبوليت فراگيري
برخوردار گشت و موارد ديگر مرتبط به رسالت و رهبري ايشان مورد پذيرش قاطبه ي
مسلمين در همه ي زمانها بوده است . درباره ي لزوم تمسك به سنت و
طريقه ي آن بزرگوار هم هيچكس ترديد به خود راه نداده ولي با ارتحال آن رهبر
يگانه اختلاف بر سر اين موضوع آغاز گشته و در مدار زمان عميق تر و
گسترده تر ادامه يافت . اهميت موضوع آنگاه بيش از پيش معلوم مي گردد
كه با نيم نگاهي به تاريخ گذشته ي مسلمين از رحلت پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) تا به امروز ، نيك گواه مي گرديم
كه چگونگي نگاه به مسأله ي امامت و رهبري منشأ تحولات عظيمي در عرصه ي
انديشه و عمل و رفتارهاي اجتماعي و سياسي جوامع اسلامي گشته است . همچنانكه اين
موضوع مؤثرترين عامل در بنيانگذاري مذاهب و جدايي آنها از يكديگر بوده است . همگان بر اين معنا تسالم نموده اند كه مهم ترين عامل جدا كننده و گوهر
اختلافات ميان دو فرقه ي بزرگ اسلامي يعني شيعه و اهل سنت را موضوع امامت و


76


خلافت تشكيل داده و ساير فرق هاي ميان آن دو جنبه ي فرعي و عرضي داشته
و بر اين

اصل ابتنا مي يابد . در سوي ديگر بخش اعظم نزاعها و خصومت ها و
كشمكش هاي تاريخي جوامع مسلمين ريشه در اين اختلاف داشته كه متأسفانه بايد
اذعان كرد بيشترين زيان ها از اين ناحيه متوجه مسلمانان گشته است . شهرستاني در الملل و النحل مي نويسد :

هيچ شمشيري در اسلام برروي اصلي ديني كشيده نشده آنگونه كه در هر زمان
بر روي امامت شمشير كشيده شد . ( 1 ) امروزه در
ميدان بحث و گفتگوي مذاهب مهم ترين و محوري ترين موضوعي كه لازم است به
بحث گذاشته شود موضوع امامت وخلافت مي باشد اين بحث بادو گفتمان
امامت و خلافت شروع مي شود . ( 2 )

گفتمان امامت

به عقيده ي شيعيان امامت به مثابه يكي از اصول اعتقادي از معناي جامع و
گسترده اي برخوردار است .

شيعه معتقد است امامت در ادامه ي اصل نبوت و پيامبري مفهوم مي يابد و
عبارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ما سلّ في الإسلام علي قاعدة دينيّة مثل ما سلَّ
علي الامامة في كلِّ زمان . محمّد بن عبدالكريم شهرستاني ،
الملل و النحل ج1 ، ص16 ، دار السرور ،
بيروت

2 . امامت در لغت از أمّ يأمُّ به معني پيشوايي و
رهبري و امام به كسي گفته مي شود كه عهده دار رهبري گروهي شود خواه در راه حق باشد
يا باطل در قرآن كريم واژه ي أئمة براي پيشوايان صالح و فاجر هر دو به كار رفته
است . چنانچه در آيه ي 73 سوره انبياء :
"و جعلناهم أئمةً يهدون
بأمرنا
" و آيه ي 41 سوره ي
قصص :
"و جعلناهم أئمة يدعون إلي النّار" و مانند آن ديده مي شود . اما در اصطلاح متكلمان اماميه امامت عبارت است
از رياست همگاني و فراگير بر جامعه ي اسلامي در همه ي امور ديني و دنيوي . شيعيان را هم بدان جهت اماميه ناميده اند كه به اصل امامت به مفهوم خاص آن به عنوان
يك اصل اعتقادي باور آورده اند . واژه ي خلافت هم به معناي جانشيني و
خليفه به معني جانشين به كار رفته است چون به شخصي افزوده شود جانشيني از او معنا
مي يابد بنابراين خليفه پيامبر
( صلي الله عليه
وآله )
يعني كسي كه جانشين آن حضرت گردد . هر چند كه اين
جانشيني مي تواند در ابعاد گوناگون تحقق يابد ولي به دليل شيوع كاربردهاي تاريخي
لفظ خليفه در زمامدار و سرپرست جامعه ي مسلمين پس از پيامبر اكرم
( صلي الله عليه وآله ) تعين يافته است . از
اين رو مناسب يافتيم گفتمان خلافت را براي اهل سنت و گفتمان امامت را براي اماميه
برگزينيم . به دليل آنچه كه در پي خواهد آمد كه اماميه معني خاصي از امامت را اراده
كرده اند و اهل سنت هم خلافت را به مفهوم زمامداري و رهبري سياسي به كار
برده اند .


77


است از رهبري و مرجعيت عامه ي مسلمين درتمام شؤون ديني و دنيوي ، امري كه تنها
با

نصب الهي انجام مي گيرد .

علامه يوسف بن مطهر حلّي امامت را از اصول و اركان دين دانسته كه ثبوت آن به
دليل ضرورت از پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) معلوم گشته است . ( 1 ) همو مي گويد :

امام كسي است كه از سوي خداي تعالي رياست عام دين و دنيا را دارا
شده است . ( 2 )

سيد مرتضي علم الهدي مي نويسد :

« امامت همان رياست عامه در دين است كه اصالتاً از جانب خدا و نه به نيابت از
مكلفان ثابت مي گردد . ( 3 ) »

بر طبق باور شيعه امامت جايگاه والا و برتري است كه از حد زمامداري و رهبري
سياسي جامعه بسيار فراتر مي باشد امامت عهدي است از جانب خدا و با جعل و نصب
الهي ثابت مي شود . ( 4 )

برخي از متكلمان شيعه ضرورت امامت را به استناد قاعده ي عقلي لطف تفسير
مي كنند ، يعني همان قاعده اي كه لزوم بعثت و انگيزش پيامبران الهي نيز
براساس آن تفسير مي شود به اين معني كه به دليل عقل بر خداوند واجب است كه در
مقام لطف ، با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . إنّ الامامة من أركان الدين و اُصوله و قد علم
ثبوتها من النَّبي ضرورةً .
منتهي المطلب ج1 ، ص532 ، و رك به الحدائق
الناضرة
. ج5 ، ص176 .

2 . علامه حلي ، الألفين ص12 ، دارالهجرة ، قم

3 . الامامة رياسةٌ عامة في الدين بالأصالة لا
بالنيابة عمن هو في دار التكليف . علم الهدي ،
رسائل الشريف
المرتضي
ج2 ، ص26 .

در همين باره شيخ صدوق روايتي از پيامبر
اكرم
( صلي الله عليه وآله ) نقل كرده كه فرموده است : امام را از آن رو امام گويند كه مقتداي مردم است و از سوي
خداي تعالي منصوب شده و پيروي اش بر بندگان واجب است . صدوق ،
معاني الاخبار ص46 ، مؤسسة النشر الاسلامي ،
قم

4 . به عقيده ي متكلمان و مفسران شيعه امامت
منصبي است برتر از رهبريهاي متعارف و حتي همه پيامبران هم به آن درجه نايل
نشده اند . از آيه 124 بقره پي مي بريم كه خداوند آنگاه
ابراهيم
( عليه السلام ) را به
مقام امامت برگزيد كه در حالت پيامبري از ابتلا و آزمايش هاي سختي به در آمد . نكـ : علامه طباطبايي ،
الميزان في تفسير
القرآن
ج1 ، ص268 ، مؤسسة النشر الاسلامي ، قم


78


نصب امام زمينه ي استمرار و بقاي شريعت و هدايت بندگان را به سوي سعادت و
كمال

فراهم نمايد . ( 1 )

به عقيده ي شيعه امام از شايستگي ها و صلاحيت هاي بسيار برتر از
يك حاكم معمولي برخوردار بوده و هر كسي نمي تواند به اين جايگاه نائل شود مگر
آنكه برخوردار از عنايت ويژه و موهبت خداوندي باشد و بر اين اساس ويژگي عصمت امام
مطرح شده و انسان كامل معصوم فقط از جانب خدا تعيين مي شود . طبق عقيده ي
شيعه امام وظائف و شئون زير را برعهده دارد .

الف ـ بيان حقايق و احكام دين و رهبري و مرجعيت ديني و علمي مسلمين آنگونه كه
عموم مردم معارف و احكام خود را از او آموخته و رأي و سخن او را يكسره صواب و درست
بدانند .

ب ـ پيشوائي معنوي مردم در مسير رشد و تربيت اخلاقي آنطور كه مردم به عنوان
الگوي تمام عيار اخلاق و فضيلت بدو اقتدا كنند .

ج ـ رهبري سياسي و زمامداري جامعه ي اسلامي كه لزوم پيروي عموم
از

فرمان ها و دستورهاي او را در مسائل سياسي و اجتماعي و ديگر شئون
حكومتي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح سخن در اين باب اينكه اسلام خاتم اديان الهي
و پيامبر اكرم
( صلي الله عليه وآله ) ابلاغ كننده ي ديني بود كه رنگ ابديت داشته ، زمان شمول و جهان
شمول مي باشد . در زمان حيات آن حضرت وظيفه و منصب ابلاغ آموزه هاي ديني و
مرجعيت ديني و فكري مسلمين و رهبري سياسي و زعامت جامعه بر دوش ايشان بود . با رحلت
پيامبر اين سؤال مطرح شد كه وظيفه ي تبيين وتفسير دين و مرجعيت ديني و زعامت
مردم بر عهده ي چه كسي است ؟ به گواهي واقعيات تاريخي ، پيامبر
( صلي الله عليه وآله ) به دليل محدوديت
فرصت ها اين امكان را نيافت كه تمام تفاصيل و جزئيات احكام را به عموم مردم
باز گفته و آنان را به رشد و بلوغ لازم ديني برساند . ضمن آنكه فرايند تعليم و تربيت
ديني هم چيزي نيست كه بتوان انتظار داشت طي چند سال كوتاه به نحو درست و كامل انجام
گيرد . اين نكته هم معلوم شده كه اصحاب پيامبر اكرم
( صلي الله عليه وآله ) همه هم طراز يكديگر
نبوده و افق فكري و ظرفيت هاي ايشان گوناگون بود . بنابراين عقل به ضرورت حكم
مي كند كه پيامبر
( صلي الله عليه
وآله )
مردم را به حال خود رها نكرده و مرجع معيني را در
امر دين و دنيايشان تعيين كند كه توسط او روند هدايت و تعليم و تربيت و تبيين
جزئيات و تفصيل هاي احكام را استمرار بخشد و مانع از سرگرداني ها وبيراهه
رفتن ها و پراكندگي ها شود .


79


در پي آورد . ( 1 )

شيعه بر اين عقيده است از آنجا كه وظائف و شئون امام بسيار فراتر از يك حاكم
سياسي است ، امامت او همواره پابرجااست خواه مردم رهبري او را پذيرفته و او بتواند
حكومت تشكيل دهد يا از طاعت او رويگردان شوند و امر حكومت را به ديگران بسپارند . به
هر حال زمين هيچگاه از امام و حجت خداوند كه طاعتش واجب است ، خالي نگردد .

طبق عقيده ي عصمت ، امام به لطف الهي از تمامي رذايل و گناهان آشكار و پنهان
و نيز سهو و اشتباه مصون مي باشد . زيرا او حافظ شريعت بوده و وظيفه ي
بيان درست دين و ارشاد مردم به سوي حق و بازداشتنشان از باطل بر عهده ي اوست . بنابراين همان دليلي كه عصمت پيامبران را لازم مي شمرد عصمت امام را هم اقتضا
مي نمايد .

شيعه امام را در تمامي جهات علم و اخلاق و فضيلت از ساير خلق برتر مي داند
و به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . استاد شهيد مطهري سه مفهوم متمايز از امامت را
بيان مي كند . نخست امامت به معني رياست عامه و رهبري سياسي و اجتماعي . دوم ،
امامت به معني مرجعيت ديني ، كه نوعي كارشناسي اسلام مي شود خيلي بالاتر از حد
يك مجتهد و أئمة يعني افرادي كه اسلام شناس هستند نه اسلام شناسي كه از روي
عقل و فكر خودشان اسلام را شناخته اند كه قهراً جايز الخطا باشند بلكه از يك
طريق رمزي و غيبي علوم اسلام را از پيامبر گرفته اند . اين معنا از زعامت ديني
مستلزم عصمت است و امام كسي است كه قول و عملش سند و حجت است . سوم ، ولايت معنوي و
تكويني به اين معني كه امام مصداق انسان كاملي است كه بر جهان و انسان نفوذ غيبي
داشته و ناظر بر ارواح و نفوس بوده و داراي نوعي تسلط تكويني بر جهان و انسان است و
به اين اعتبار نام او حجت مي باشد كه به طبق روايات هيچگاه زمين از او خالي
نمي باشد ولو لاالحجة لساخت الأرض بأهلها .

به نظر مرحوم مطهري اگر امامت در حد مفهوم نخست خلاصه
شود جزو فروع دين مي گردد چنانچه اهل سنت آن را از فروع دانسته اند . و
اين مفهوم دوم امامت است كه آن را وجهه ي متمايز بخشيده و تبديل به يك اصل
عقيدتي مي كند . نسبت به مرتبه ي سوم معتقد است كه اينجا نقطه ي
التقاي ميان عرفان و تشيع مي باشد يعني همانطور كه اهل عرفان معتقدند در هر
دوره اي بايد يك قطب و يك انسان كامل وجود داشته باشد شيعه مي گويد در هر
دوره اي يك امام و حجت وجود دارد كه او انسان كامل است . مرحوم مطهري باور به
اين مفهوم خاص از امامت را به اكثريت علماي شيعه نسبت داده و خود هم اين معنا را
باور يافته است . نكـ : مطهري ،
مجموعه
آثار
ج4 ، ص845 ـ 850 و نيز ج3 ، ص278 ـ 281 در بحث از
ولاءها و ولايت ها ، انتشارات صدرا


80


حكم عقل ، تقديم مفضول بر فاضل را قبيح مي شمرد . ( 1 )

سرانجام اينكه شيعه بر اين عقيده است كه پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
به فرمان خداوند به دفعات و در مناسبت هاي گوناگون ، از جمله
در واقعه ي غديرخم ، علي بن ابيطالب را به عنوان وصي و امام پس از خود نصب و
معرفي كرده است .

چكيده ي سخن اينكه از سه عنصر نصّ ، عصمت و مرجعيت عامه مي توان به
عنوان عناصر گوهري در گفتمان امامت ياد كرد . ( 2 )

گفتمان خلافت

گرچه پاره اي از تعاريف گفته شده در باب امامت و امام در گفتمان خلافت
با مفاهيم ارائه شده در گفتمان امامت نزديكي و همخواني داشته ولي با دقت نظر بيشتر
مي توان به تفاوت گوهري ميان آن دو پي برد .

به طور مثال عضد الدين ايجي ( م756هـ . ) امامت را خلافت پيامبر در
اقامه ي دين و حفظ حوزه ي شريعت دانسته كه پيروي از او بر همه ي امت
واجب است . ( 3 ) همو گويد :

« جمهور معتقدند كه امام بايد در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند امور دين را
به پا دارد . بر عقايد ديني برهان اقامه كند ، شبهات را حل كند و در حوادث و احكام
بدون كمك ديگران فتوا دهد . زيرا مهم ترين چيزي كه از امامت مقصود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همچنانكه عقل حكم به قبح ترجيح مفضول بر فاضل
مي كند ، دليل نقلي هم اين حكم را تأييد مي كند از جمله در آيه ي 35 سوره ي يونس :
"أفمن يهدي الي الحقّ أحق أن يتَّبع أمّن
لايَهدي إلا أن يُهدي
" ، خداوند
عقل سليم و فطرت انسان ها را به داوري اين سؤال فرا مي خواند كه آيا كسي
كه به راه حق ره مي نمايد سزاوار پيروي است يا آنكه خود براي رهيافتن نيازمند
راهنمايي ديگري است ؟

2 . شرح مطالب فوق را مي توانيد در منابع زير
بيابيد : سبحاني ،
بحوث في الملل و النّحل ج6 ، ص283 ـ 286 مؤسسة النشر الاسلامي ، قم محمدرضا مظفر ، عقايد الامامية ، عقيدتنا في الامامة ، انتشارات
انصاريان ، قم ، محمد حسين ال كاشف الغطاء ،
اصل الشيعة و
اصولُها
ص65 ـ 69 مكتب الثقافة الاسلامية ، قم ، محمد جواد
مغنيه ،
الشيعة في الميزان ، مع
الشيعة الامامية 333 ـ 335 دارالتعارف للمطبوعات ، بيروت ، مرتضي مطهري ،
مجموعه ي آثار ج4 ، ص841 ـ 945 بيابيد .

3 . جرجاني ، شرح
المواقف
ج8 ، ص345 ، منشورات الشريف الرضي ، قم


81


است حفظ عقايد و فيصله دادن محاكم و رفع دعاوي است و اين امور بدون اجتهاد
در اصول و فروع تمام نمي شود ( 1 ) » .

سعدالدين تفتازاني در باب حكمت وجود امام مي نويسد :

« در كتب فقهي يادآور شده ايم كه امت نيازمند به امامي است كه دين را زنده
كرده ، سنت را به پا دارد ، داد مظلومان را بستاند ، حقوق را استيفا كرده و آنها را در
مواقع خود قرار دهد . ( 2 ) »

با وجود آنكه در اين تعاريف غايات و مقاصد ديني در زمره ي شئون امامت لحاظ
گشته ولي اين به تنهايي كافي نيست كه شأن خلافت را نزد سنيان به مثابه شيعيان ارتقا
بخشد چرا كه به هر حال در گفتمان اهل سنت ، خلافت يك امر زميني و بشري است و امام و
خليفه چيزي فراتر از يك حاكم و زمامدار عادي نبوده كه امر گزينش او به اختيار امت
وانهاده شده است . سخنان بسياري از عالمان اهل سنت بر اين معني گواهي
مي دهد . به طور مثال ابن خلدون حكومت را در زمره ي مصالح عامه
مي داند كه به نظر امت واگذار شده است . ( 3 ) قاضي عبدالجبار معتزلي گفته است : مردم از اين جهت به امام نياز دارند كه
احكامي از قبيل اقامه ي حدود و حفظ مرزهاي كشور اسلامي ، تجهيز لشكر ، جنگ با
دشمنان ، احراز عدالت شهود و نظاير آنها را اجرا كند . ( 4 ) همو مي نويسد : ما دين و شريعت را از امام
نمي آموزيم و امام شأن خاصي همچون اميران و حكمرانان دارد . ( 5 ) در تعريف ايجي هم گذشت كه او از شرط اجتهاد حاكم و امام
مسلمين ياد كرده بود . اين گفته ها مستلزم نفي عقيده به عصمت امام بوده و
تنها شايستگي نسبي امام را اقتضا مي كند .

بنابراين به عقيده ي اهل سنت
عصمت امام ثابت نبوده و لزومي براي افضليت او از ساير خلق در كار نبوده و امامت
مفضول با وجود فاضل بلا مانع است . همچنانكه آنان وجود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . پيشين .

2 . سعد الدين تفتازاني ، شرح
المقاصد
ج5 ، ص233 ، منشورات الشريف الرضي ، قم

3 . ابن خلدون ، المقدمة ص190

4 . قاضي عبدالجبار ، شرح
الاصول الخمسة
ج1 ، ص509 ، داراحياء التراث العربي ،
بيروت .

5 . همو ، المغني ، كتاب الامامة ج1 ، ص210 ، و 211 .


82


هرگونه نص از جانب پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) درباره ي امامت علي ( عليه السلام ) را انكار كرده
و نصوص مورد پذيرش شيعه را بگونه اي به تأويل مي برند .

خلاصه آنكه در گفتمان اهل سنت ، خليفه ي پيامبر و امام مسلمين مترادف است با
زمامدار و حاكم جامعه ي اسلامي كه امر گزينش او به اختيار مردم واگذار شده و
براي او وظايف و مسئوليت هايي در حدّ هر حاكم سياسي ديگر تعيين شده ، امري كه
مستلزم برتري مطلق او بر ساير خلق نمي باشد و به اين ترتيب موضوع خلافت و
جانشيني پيامبر به يك امر زميني و بشري تبديل مي گردد . ( 1 )

نصوص امامت

بي گمان مهم ترين و حساس ترين بخش گفتمان امامت را نصوص امامت در
كتاب و سنت تشكيل مي دهد . متكلمان اماميه در طول تاريخ گذشته همواره
كوشيده اند نظريه ي خود را با ادله ي متقن و استوار به اثبات رسانند
در سوي ديگر هم علماي مكتب خلافت سعي كرده اند با مقاومت بر مواضع خود و القاي
شبهات گوناگون ادله ي اماميه را از كارايي و اثر بيندازند . به هر حال هر دو
طرف به درستي مي دانند كه حل مسأله تأثير تعيين كننده اي بر تمامي
اختلاف هاي نظري ديگر خواهد گذاشت . زيرا ثبوت نص يا عدم آن به مثابه قاعده و
اساسي است كه بنيان انديشه ي طرفين بر آن استوار گشته است و ترديد در هر يك از
آن دو به تزلزل و سرانجام فروپاشي نظام فكري يكي از دو طرف منجر خواهدشد . بايد
دانست مكتب فكري اهل سنت كه بر انكار نص ابتنا يافته زحمت آوردن دليل را چندان به
دوش نمي كشد بلكه اين مكتب اماميه است كه با ادعاي نص بايد كوشش وافري را براي
اثبات آن متحمل شده و از اين راه مباني طرف ديگر را به چالش فراخواند و شبهات را از
ساحت انديشه و عقيده ي خود بزدايد در اين بحث كوشش بر آن است كه مهم ترين
نصوص مورد ادعاي اماميه طرح شده و سؤالها با شبهه ها و ترديدهاي القاشده به
دقت مورد نقد و ارزيابي قرارگيرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . درباره ي چگونگي تعيين خليفه و حاكم مسلمين
در گفتمان خلافت بحث مستوفايي در دفتر دوم ، فصل گفتمان فقه خواهد آمد .


83


الف ـ نصوص امامت در قرآن كريم

از مهم ترين آياتي كه پيوسته مورد استناد علماي اماميه قرار داشته است
مي توان به آيه ولايت ( 1 ) ، آيه تطهير ( 2 ) ، آيه عهد ( 3 ) ، آيه
تبليغ ( 4 ) ، و آيه اكمال ( 5 ) اشاره كرد و دقيق ترين بحث ها پيرامون اين
آيات روي داده است . ( 6 ) در اين مناسبت تنها به
آيه ي ولايت پرداخته و بحث از ساير آيات را به جاي ديگر و مناسبت ديگر موكول
مي كنيم .

آيه ولايت

" إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ
يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ" ( 7 )

سرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند همانها
كه نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند .

درباره ي شأن نزول آيه كريمه جمع بسياري از مفسران ، محدثان ، تاريخ نگاران
اهل سنت روايت كرده اند :

« مستمندي وارد مسجد شده و از مسلمانان تقاضاي كمك كرد ولي كسي به او اعتنا نكرده
و او همچنان به درخواست خود ادامه مي داد تا اينكه علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) كه در ركوع نماز بود با دست خود اشاره كرد
كه پيش آمده و انگشتري را از دستش بيرون آورد . در اين وقت جبرئيل نازل شده و اين
آيه را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 55

2 . احزاب : 33

3 . بقره : 124

4 . مائده : 67

5 . مائده : 3

6 . محققان اماميه در آثار خود به آيات بسياري از
قرآن كريم براي اثبات امامت علي
( عليه
السلام )
استدلال كرده اند . از جمله در دلائل الصدق به
بيش از هشتاد آيه استناد شده است . درحاليكه بسياري از اين آيات تنها اثبات كننده
فضيلتي براي امام علي
( عليه السلام ) مي باشد .

7 . مائده : 55


84


با خود فرود آورد ( 1 ) » .

درباره دلالت آيه كريمه چند نكته ي مهم در خورد توجه است :

نخست اينكه در اين آيه كريمه مطلب به گونه اي بيان شده كه عموميت بردار
نيست و به هيچ وجه نمي توان احتمال داد كه اين آيه درصدد بيان يك حكم و قانون
كلي است به طور مثال استحباب يا وجوب اداي زكات در حالت ركوع به عنوان يك تشريع
ديني منظور نبوده بلكه اشاره به عمل واقع شده اي است كه فردي در خارج انجام
داده و اكنون قرآن اين عمل را معرف آن فرد قرار داده و مي خواهد شأن خاصي را
براي او اثبات كند . به ديگر سخن حكم آيه از قبيل احكام كلي شرعي نيست كه بصورت
قضاياي حقيقيه انشا مي شود بلكه به گونه ي قضيه ي شخصيه ي
خارجيه و اشاره به واقعه ي معيني بوده كه تنها يك بار وقوع يافته است . مؤيد
اين برداشت اينكه در دستورات ديني حكمي براي استحباب صدقه و زكات در ركوع نيامده و
هيچيك از فقهاي مذاهب فتوي به اين امر نداده اند . دوم اينكه ولايت مذكور در
آيه ي كريمه به معناي سرپرستي و صاحب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روايت صدقه دادن انگشتري را بزرگاني از
صحابه از قبيل امام اميرالمؤمنين
( عليه
السلام )
، عبد الله بن عباس ، ابوذر غفاري ، انس بن مالك ،
عماربن ياسر ، عتبة بن ابي حكيم ، عبدالله بن سلام ، ابورافع و ديگران نقل
كرده اند . بخشي از منابع اهل سنت كه اين واقعه را نقل كرده اند عبارتند
از : محمد بن جرير ،
تفسير الطبري ج6 ص388 و 389 ، دارالفكر بيروت و ابن كثير ، تفسير القرآن العظيم ج2 ، ص71 ، و فخرالدين رازي ، تفسير مفاتيح الغيب ج12 ، ص23 ،
دارالكتب العلمية ، بيروت و زمخشري ،
الكشاف ج1 ، ص624 ، انتشارات آفتاب ، تهران و حسكاني ، شواهد التنزيل ج1 ، ص213 ـ 219 ، 230 ، 240 مجمع
احياء الثقافة الاسلامية ، شوكاني ،
فتح القدير ج2 ، ص53 ، عالم الكتب قرطبي ، الجامع لاحكام
القرآن
ج6 ، ص220 ، و 221 ، مؤسسة التاريخ العربي ، بيروت و
واحدي ، اسباب النزول ص130 ، مؤسسة الحلبي و شركاءه ، قاهره و حصاص ،
احكام القرآن ج4 ، ص102 ، داراحياء التراث العربي
و سيوطي ، الدر المنثور ج2 ، ص93 ، 2 دارالمعرفة و ابن المغازلي ، المناقب ص311 ،
المكتبة الاسلامية ، تهران و كنجي شافعي ،
كفاية المطالب ص228 و 250 و 251 ط حيدريه و خوارزمي ، المناقب ص187 ، و ابن
عساكر ،
تاريخ دمشق ج42 ، ص357 و
ابن كثير ،
البداية و النهاية ج7 ،
ص394 ، و بلاذري ،
انساب الاشراف : 150 مؤسسة الاعلمي بيروت و هيثمي ، الصواعق
المحرقة
ص24 ، و علامه سيد عبدالحسين اميني نام 66 تن از
علماي اهل سنت اعم از مفسران ، محدثان و مورخان را ياد مي كند كه به شأن نزول
آيه درباره ي علي
( عليه السلام ) تصريح كرده اند . رك . اميني ، الغدير ج3 ص156 ـ 162 .


85


اختياري بوده و اراده ي هر معناي ديگري از اين لفظ غير ممكن مي باشد . دليل آنكه :

1 ) در صدر آيه ي كريمه لفظ انما ذكر شده كه به تصريح اديبان و لغويان از
قوي ترين ادوات حصر مي باشد در نتيجه ولايت منظور در آيه تنها براي
خداوند و رسول و شخصي با ويژگي هاي مذكور در آيه انحصار مي يابد و چنانچه
معاني ديگري همچون محب و ناصر و مانند آن منظور بود با حصروارد در آيه سازگار نبود . زيرا اين معاني بر بسياري از مؤمنان صادق است .

2 ) قيدهاي سه گانه « اقامه ي نماز » و « اعطاي زكات » و « در حال ركوع » هر
كدام به نوبه ي خود دايره ي شمول آيه را تضييق مي كند . اگر چنانچه
معنايي غير از ولايت امر و سرپرستي مقصود بود مي بايست در « الذين آمنوا » توقف
شده و ساير قيود ذكر نشود زيرا به درستي معلوم است كه مردان و زنان مؤمن همگي دوست
و ناصر يكديگرند نه فرد يا گروه خاصي از ايشان .

3 ) در آيه ي كريمه ولايت براي خداوند ، پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
و شخص مؤمني كه در

حال ركوع زكات مي دهد اثبات شده
است . با توجه به اينكه لفظ ولي يكبار در صدر آيه ذكر شده و آنگاه اولياي سه گانه به
يكديگر عطف شده اند بايد براي هر سه ، معناي واحدي از ولايت مقصود باشد و از
آنجا كه نسبت به خدا و پيامبر معناي اولويت و

سرپرستي بدون هيچگونه اعتراض و
مناقشه اي ثابت بوده براي شخص سوم هم بايد

چنين باشد .

نقد و بررسي شبهات

در برابر استدلال اماميه به آيه ولايت شبهه ها و اشكال هاي چندي مطرح شده
كه اهم آنها عرض و نقد مي شود .

1 ) اشكال شده ، عبارت آيه ي شريفه به صورت جمع به كار رفته ، در حاليكه
علي ( عليه السلام ) يك تن بيشتر نمي باشد . فخر
رازي در تقرير اين اشكال گويد : در هفت موضع از آيه الفاظ جمع به كار رفته است : الذين ، آمنوا ، الذين ، يقيمون ، يؤتون ، هم ، راكعون و اگر چه استعمال صيغه ي جمع
در معناي مفرد به نحو تعظيم جايز است ولي اصل بر آن است


86


كه هر لفظ بر معناي حقيقي خود حمل شود . ( 1 )

2 ) استحقاق مدح در برابر عمل واجب يا مستحب ثابت مي گردد و به اجماع فقها
زكات در حال نماز نه واجب است نه مستحب .

3 ) اگر پرداختن زكات در نماز ستوده باشد نبايد فرقي بين حالت ركوع و غير آن باشد
بلكه در قيام و قعود هم ستوده است .

4 ) اكثر فقها گفته اند اخراج انگشتري در زكات مجزي نمي باشد .

5 ) در زكات ، ستوده آن است كه در ابتدا و پيش از پيدا شدن مستحقان زكات مال اخراج
شود و زكات دهنده در انتظار سائل نماند .

6 ) علي ( عليه السلام ) در زمان حيات پيامبر
اكرم ( صلي الله عليه وآله ) زندگي سخت و
فقيرانه اي را مي گذراند و هيچگاه زكات بر او واجب نشد .

در پاسخ به اشكال نخست گفته شده : استعمال صيغه ي جمع در معناي مفرد
امر شايعي است كه سراسر گفتار فصيحان و بليغان عرب از آن انباشته شده و به مجاز
شايع تبديل شده است . در تفسير مجمع البيان آمده :

« اطلاق لفظ جمع بر امير مؤمنان به جهت تفخيم و تعظيم ايشان مي باشد و
لغويان به اين جهت لفظ جمع را براي يك فرد بسيار بكار مي برند و اين امر آنقدر
رايج و مشهور است كه نيازمند استدلال نمي باشد . ( 2 ) »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فخر رازي ، تفسير
كبير
ج12 ، ص24 ، 27 و نيز رك احمد ابن تيميه ، منهاج السنة النبوية ج4 ، ص5 ، المكتبة السلفيه ،
لاهور .

2 . طبرسي ، تفسير مجمع البيان ج3 ، ص364 ، موسسة الأعلمي
للمطبوعات ، بيروت . چنين كاربردهايي در قرآن كريم به فراواني يافت مي شود . به
طور مثال در آيه ي كريمه :
"الَّذين اذقال لهم النّاس إنّ النّاس قد
جمعوا لكم . . .
" گوينده ي سخن
به اتفاق مفسران و محدثان يك نفر به نام نعيم بن مسعود اشجعي بوده گرچه لفظ
« ناس » در معني جمع حقيقت شده است . و در آيه ي "يقولون لئن رجعنا الي المدينة ليخرجنَّ
الأعزّ منها الأذلُّ . . .
" ( منافقون : 8 ) به گفته ي مفسران گوينده ، عبدالله بن اُبي سركرده ي منافقان
مدينه بوده و در آيه ي كريمه :
"يا أيهاالذين آمنوا اذكروا نعمة الله
عليكم إذ همَّ قومٌ أن يبسطوا اليكم أيديهم فكفَّ أيديهم عنكم
" ( مائده : 11 ) سيره نويسان و مفسران
گفته اند منظور آيه يك تن بوده كه كوشيده پيامبر
( صلي الله عليه وآله ) را مضروب سازد . ( سيره ابن هشام ج3 ) ، علامه اميني در حدود بيست شاهد از آيات قرآن را ذكر
مي كند كه در آنها از به كار رفتن لفظ جمع معناي مفرد مقصود بوده است . نكـ :
الغدير ج3 ص163 ـ 167 .


87


عبدالحسين شرف الدين وجه ديگري را براي اين مسأله بيان كرده است . ايشان
مي نويسد :

« بدان جهت لفظ جمع در اين آيه به كار رفته كه دشمنان علي ( عليه السلام ) و حسودان و كينهورزان طاقت شنيدن آن به لفظ
مفرد را نداشتند . چرا كه در اين صورت ديگر جايي براي مطامع آنان در به اغوا كشاندن
مردم نمانده و بيم آن مي رفت حوادث نگران كننده اي در پي آيد . بنابراين
نزول آيه به لفظ جمع براي پيشگيري از كيد آنان بوده است . در پي اين واقعه نصوص ديگر
يكي پس از ديگري آمده و امر ولايت و رهبري را به تدريج آنگونه كه عادت حكيمان در
تبليغ اموري كه بر مردم گران آيد است تثبيت مي كند . ( 1 ) »

به هر حال انبوه رواياتي كه در ذيل آيه ي شريفه رسيده و مورد آن را مشخص
كرده در حكم نص قطعي بوده كه مجالي براي اجتهاد در برابر آن را باقي
نمي گذارد . بخشي از شبهات ابن تيميه ناشي از اين است كه وي ماهيت حكم وارد در
آيه را به درستي درك نكرده و پنداشته كه سخن از تشريع زكات در حالت ركوع در ميان
مي باشد . در حاليكه پيشتر تقرير شد كه آيه ي شريفه در مقام اشاره به
رويداد معيني است و به گونه ي قضيه ي شخصيه و خارجيه انشا شده است . نكته ي ديگر اينكه بايد اين معني را بپذيريم كه لفظ زكات نه در مفهوم خاص آن
بلكه در معناي عام كه شامل صدقات مستحبي و هر گونه انفاق در راه خداوند مي شود
به كار رفته بنابراين جايي براي طرح برخي از فروع فقهي زكات در مقام القاي شبهه
باقي نمي ماند .

ب ـ نصوص اِمامت در سنت

محققان اماميه از ديرباز در كتب و آثار خود از احاديث نبوي بسياري براي اثبات نص
بر امامت كمك گرفته اند ولي تجربه نشان مي دهد در ميدان بحث هاي
ميان فريقين

سه حديث غدير ، ثقلين و منزلت درخشان ترين اسناد و مدارك اماميه
براي اثبات نص

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرف الدين عاملي ، المراجعات م 42 ، مؤسسة الأعلمي ،
بيروت .


88


مي باشد اهميت اين سه هم از نظر قطعي بودن سند و هم وضوح و ظهور دلالت
جلوه گر مي شود . بنابراين نگارنده ي اين سطور ترجيح مي دهد به
تفصيل پيرامون اين سه بحث به ميان آورده و تحقيق در ساير نصوص را به متون و كتب
تفصيلي ارجاع دهد .

1 ـ حديث غدير

الف ـ متن حديث :

حديث غدير گفتار رسا و تاريخي پيامبر اكرم ( صلي الله عليه
وآله )
است كه در ضمن يك رويداد مهم و تاريخي ايراد مي شود . خلاصه ي اين رويداد مهم آنكه پيامبر اكرم ( صلي الله
عليه وآله )
به هنگام بازگشت از حجة الوداع در سال دهم هجري و آنگاه كه از
واديي به نام غدير خم عبور مي كرد از جانب خداوند مأمور شد پيام آسماني
درباره ي نصب جانشين پس از خود را به مردم ابلاغ كند . فرمان خداوند در
اين باره صريح و قاطع بود .

" يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ
إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ
إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ" ( 1 )

اي پيامبر ! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملاً به مردم برسان و
اگر نكني رسالت او را انجام نداده اي خداوند تو را از ( خطرات احتمالي ) مردم
نگاه مي دارد . و خداوند جمعيت كافران ( لجوج ) را هدايت نمي كند .

اين آيه در روز هجدهم ماه ذي الحجه و در سرزمين جحفه فرود آمد . پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) از آنجا به غدير خم كه محل جدا شدن
راههاي مدينه و مصر و شام بود رفته درنگ نمود و دستور داد پيشگامان برگشته و
بازماندگان از راه برسند .

خيل عظيمي از دهها هزار حاجيان بر گرد وجودش حلقه زده ، در اين هنگام به پا خاسته
شروع به ايراد خطابه نمود . بدين گونه كه خدا را حمد و ثنا گفته ، مردم را پند
و

اندرز داد . آنگاه فرمود : « نزديك است دعوت پروردگار مرا برسد و من ناگزير از
اجابت آن گردم هر آينه من و شما همه مسئوليم . حال شما چه مي گوئيد ؟ »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 67


89


پاسخ گفتند : « گواهي دهيم كه تو پيامت را رسانده و اندرز دادي و خدايت پاداش
نيكو بخشد . »

سپس فرمود : « آيا گواهي دهيد كه خداوند يكتا است محمد بنده و پيام آور او
است و بهشت و دوزخ حق است ؟ »

پاسخ گفتند : « آري چنين گواهي دهيم . » پس فرمود : « خداوندا گواه باش » و ادامه
داد :

« بشنويد اي مردم ! من بر شما پيشي گرفته و شما در حوض بر من وارد شويد . . . در آنجا
من از شما درباره ي دو ثقل ( شيء گران سنگ ) مي پرسم بنگريد چگونه
حرمت آن دو را پاس مي داريد . »

فرياد بلند شد : « چيست اين دو ثقل ؟ » فرمود :

« يكي از آن دو كتاب خدا است كه يك سر آن به دست خدا و سر ديگرش در دستان شما
است . بدان چنگ زنيد تا گمراه نشويد و در آن تغيير ندهيد و ديگري عترتم يعني همان
اهل بيتم مي باشند . خداوند مرا با خبر كرده كه اين دو از يكديگر جدا نشوند تا
در حوض بر من وارد شوند و من از خدا درباره ي آن دو خواهم پرسيد . هان اي مردم ! بر آن دو پيشي نگيريد كه هلاك شويد و از آن دو باز نمانيد كه تباه شويد و به ايشان
تعليم ندهيد چه آنكه از شما داناترند . »

سپس فرمود :

« آيا نمي دانيد كه من به مؤمنان صاحب اختيارتر از خودشان هستم ؟ ( 1 ) »

پاسخ گفتند : « چنين است اي پيامبر خدا ! »

در اين هنگام دست علي بن ابيطالب را گرفته و چندان بلند كرد كه سپيدي زير بغل آن
دو آشكار شد و فرمود :

« اي مردم ! خداوند سرپرست و صاحب اختيار من و من سرپرست و صاحب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ألستم تعلمون أني أولي
بالمؤمنين من انفسهم ؟


90


اختيار شمايم . پس هر آنكه من سرپرست اويم علي نيز سرپرست او است . خدايا ! دوست
بدار آنكه او را دوست دارد . و دشمن بدار آنكه او را دشمن بدارد . ياري كن آنكه او را
ياري كند و خوار گردان آنكه دست از ياري او بكشد . دوست بدار آنكه او را دوست بدارد
و دشمن بدار آنكه به او كينه ورزد . ( 1 ) »

و در پي آن فرمود : خداوندا ! خود گواه باش .

هنوز پيامبر و علي از يكديگر جدا نشده بودند كه اين آيه نازل گشت :

" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ
نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً . . . " ( 2 )

امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به
عنوان آيين ( جاويدان ) شما پذيرفتم .

و پيامبر خدا را تكبير گفت بر اينكه دين را كامل كرده ، نعمت را تمام نموده و به
رسالت او و ولايت علي خرسند گشته است .

ب ) بحث سندي

شايد بتوان گفت : برترين ويژگي و امتياز حديث غدير خم استحكام و صلابت سند آن
مي باشد بطوري كه به لحاظ كثرت راويان و ناقلان جزو كم نظيرترين احاديثي
است كه در منابع فريقين ذكر شده است . از آنجا كه با استناد به اين حديث شريف كوشش
مي شود يكي از اصولِ اعتقادي اماميه به اثبات رسد ، انتظار مي رود سند آن
قطعي و يقيني بوده و هيچ خدشه در آن راه نيابد و اين مستلزم تحقيق پيرامون تواتر
حديث مي باشد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ايهاالناس ! الله مولاي و
أنا مولاكم . فمن كنت مولاه فهذا عليٌ مولاه . ألّلهمَّ وال من والاه و عاد من عاداهُ
وانصر من نصره و اخذل من خذله و أحبَّ من أحبّه و أبغض من أبغضه .

2 . مائده : 3

3 . علماي حديث گفته اند ، متواتر خبر جماعتي است
كه عادةً تباني آنها بر كذب ممكن نباشد . طبق اين تعريف ركن اساسي در تحقق تواتر
تعدد و كثرت راويان است به گونه اي كه احتمال هم داستان شدن آنان بر
دروغ بافي را بردارد .

در زمينه ي اثبات تواتر حديث غدير
پژوهش هاي ارزنده و مبسوطي توسط علماي نامدار اماميه انجام گرفته كه از
مهم ترين آنها مي توان به دو كتاب
« الغدير » اثر علامه اميني و « عبقات الانوار » اثر ميرحامد حسين كهنوي اشاره
كرد . كه مراجعه به آنها مفيد و جالب مي باشد .


91


حديث غدير را دهها تن از صحابه و تابعان و صدها نفر از محدثان ، تاريخ نگاران
و

ديگر عالمان شيعه و اهل سنت روايت كرده اند . گر چه اين حديث در تمامي
نقل ها به طور تفصيلي و با همه جزئيات آن به يك بيان وارد نشده ولي در
همه ي آنها عبارت « من كنت مولاه فعلي مولاه » به چشم مي خورد . ( 1 ) علامه عبدالحسين اميني در تحقيق خود اسامي يكصدوده تن
صحابي و هشتاد و چهار تابعي كه حديث غدير را روايت كرده اند را ذكر مي كند
برخي از راويان حديث در طبقه ي صحابه عبارتند از :

ابوهريره دوسي ( م57 يا 59هـ . ) ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفصيل سخن در اين باب آنكه نقل هاي گوناگون
حديث غدير مجموعاً سه مطلب را رسانده است ،

الف ـ اينكه پيامبر براي امت خود دو شيء گرانبها به
جاي گذاشته كه از يكديگر جدايي ناپذيرند ، كتاب و عترت

ب ـ پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و صاحب
اختيارتر است خداوند سرپرست پيامبر و پيامبر سرپرست مؤمنان است .

ج ـ هر آنكه پيامبر سرپرست او است علي هم سرپرست او
است .

هر سه مطلب را در روايات صحابه اي همچون عامر بن
ضمرة ، حذيفة بن اسيد ، امام اميرمؤمنان و ديگران مي يابيم .

مطلب اول و سوم را در روايات امام علي7 ، ام سلمه و
مورد دوم و سوم را در روايات شماري از صحابه از جمله ابوسعيد خدري ، حذيفة بن اسيد ،
عامربن ضمره ، زيد بن ارقم ، براءبن عازب و سعدبن ابي وقاص و سرانجام مطلب سوم را در
روايات دهها تن از صحابه از جمله ابوليلي انصاري ، خالد بن زيد انصاري ، سهل بن سعد ،
طلحة بن عبدالله ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر ، عبدالله بن مسعود ، عثمان بن
عفان ، عدي بن حاتم ، عماربن ياسر ، ابوهيثم بن تيهان ، حبيب بن بديل ، خزيمة بن ثابت ،
قيس بن ثابت ، قيس بن سعد و هاشم بن عتبه مي توانيم
بيابيم .

2 . حديث غدير به روايت او را در منابع زير بيابيد : خطيب بغدادي ـ تاريخ بغداد ج8 ،
ص284 ، دار الكتب العلمية ، بيروت ، مزي ،
تهذيب
الكمال
ج20 ، ص484 ، مؤسسة الرسالة ، بيروت ، خوارزمي ، المناقب ص156 ، سيوطي ، الدرّ المنثور ج2 ، ص259 ، تاريخ دمشق ج42 ، ص231 ، و 232 و 233 ، ابن عبدالبرّ ، الاستيعاب في معرفة الاصحاب درهامش الاصابه داراحياء التراث
العربي ، ابن كثير ، البداية و النّهاية ج5 ، ص 232 و 233 .


92


براء بن عازب انصاري ( م 72هـ . ) ( 1 )

زيد بن ارقم انصاري ( م 66 يا 68 هـ . ) ( 2 )

حذيفة بن اسيد غفاري ( م40 هـ . ) ( 3 )

عبدالله بن عباس ( م68 هـ . ) ( 4 )

سعد بن ابي وقاص ( 5 )

جابر بن عبدالله انصاري ( م73 يا 78 هـ . ) ( 6 )

جمعي از راويان حديث در طبقه ي تابعان هم عبارتند از :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حديث غدير به روايت براء را در منابع زير بيابيد : مسند احمد بن حنبل ج4 ، ص281 ، سنن
ابن ماجه ج1 ، ص28 ، و 29 ، دارالفكر ، بيروت ، نسائي ،
خصائص
اميرالمؤمنين
ص95 ، مكتبه نينوي الحديثه ، تهذيب الكمال ج2 ، ص484 ، ابن ابي شيبة ، المصنّف ج7 ، ص496 ، دار الفكر ،
بيروت ،
كنزالعمال ج13 ، ص134 رقم 3642 ، مؤسسة الرسالة ، بيروت .

2 . حديث غدير به روايت زيد بن ارقم را در منابع زير
بيابيد :
مسند احمد بن حنبل ج4 ،
ص368 ، و 372 ،
خصائص اميرالمؤمنين ص95 ، المستدرك علي الصحيحين ج3 ،
ص109 ، و 110و 533 ،
دارالمعرفه ،
بيروت ،
مجمع الزوايد ج9 ، ص103 ،
دارالكتب العلمية ، بيروت ، طبراني ،
المعجم
الكبير
ج5 ، ص170 ، و 192 و 194 و 195 و 204 ، مكتبه ابن
تيمية ، قاهره ،
الاستيعاب ج2 ،
ص473 ، و
تهذيب الكمال ج33 ، ص36 و كنزالعمال ج11 ، ص610 ، رقم 32951 .

3 . روايات غدير او را در منابع زير بيابيد : صحيح الترمذي ج5 ، ص297 ، رقم 3797 ،
دارالفكر ، بيروت ،
البداية و النهاية ج7 ، ص386 ، ابن حجر مكي ، الصواعق
المحرقة
ص25 ، اسد
الغابة
ج3 ، ص92 ، انتشارات اسماعيليان ، تهران و مجمع الزوايد ج9 ،
ص165 .

4 . حديث او را در خصائص
اميرالمؤمنين
ص7 ، مسند احمد بن
حنبل
ج1 ، ص331 ، المستدرك علي
الصحيحين
ج3 ، ص134 ، خوارزمي ، المناقب ص127 ، تاريخ
بغداد
ج12 ، ص340 ، ابن حجر عقلاني ، الاصابة ج4 ، ص467 ، و كنز
العمال ج11 ، ص603 ، رقم 32916 بيابيد .

5 . روايات او از در سنن ابن
ماجه
ج1 ، ص45 ، رقم 121 ، سنن
نسائي
ج5ص108 ، رقم 8399 و خصائص
اميرالمؤمنين
ص50 ، و 95 و كنز
العمال
ج13 ، ص163 ، رقم 36493 بيابيد .

6 . حديث اورا در ابن ابي شيبه ، المصنّف ج7 ، ص495 ، البداية و النهاية ج5 ، ص232 ، و تاريخ دمشق ج2 ، 4 ص224 و 225 و 227 بيابيد .


93


سعيد بن جبير ( م 95 هـ . ) ( 1 )

سعيد بن مسيب ( م94 هـ . ) ( 2 )

عطية بن سعد عوفي كوفي ( م111 هـ . ) ( 3 )

طاوس بن كيسان يماني ( م 106 هـ . ) ( 4 )

عبدالرحمن بن ابي ليلي ( م82 هـ . ) ( 5 )

و حبيب بن ابي ثابت اسدي كوفي ( م117 هـ . ) ( 6 )

بسياري از عالمان و حديث شناسان اهل سنت به صحت حديث و يا تواتر آن تصريح
كرده اند كه به چند مورد آن اشاره مي شود :

1 ) ابو عيسي ترمذي ( م 279 ) در صحيح خود پس از ذكر حديث گويد : « اين حديث حسن و
صحيحي است ( 7 ) » .

2 ) ابن عبدالبرّ قرطبي ( م463 هـ . ) در « الاستيعاب في معرفة الاصحاب » بعد از
ذكر حديث مؤاخات و پرچم و غدير گويد : « همه ي اين ها اخبار ثابتي است ( 8 ) » .

3 ) ابوجعفر طحاوي ( م279 هـ . ) در « مشكل الاثار » مي نويسد : « اين حديث ،
از نظر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وي حديث غدير را از عبدالله بن عباس روايت كرده . نكـ : المستدرك علي الصحيحين ج3 ، ص110 ، تاريخ دمشق ج42 ، ص187 ،
و 229 .

2 . روايت او از سعد بن ابي وقاص را در تاريخ دمشق ج18 ، ص138 ، بيابيد .

3 . روايت او از زيد بن ارقم را در مسند احمد بن حنبل ج4 ، ص368 ، و كنزالعمال ج13 ، ص105 ، رقم 36343 و تاريخ دمشق ج42 ، ص217 ، بيابيد .

4 . روايت او از بريده را در طبراني ، المعجم الصغير ج1 ،
ص71 ، و الا وسط ج1 ، ص112 ، دارالحرمين بيابيد .

5 . روايت او از ابوليلي انصاري را در خوارزمي ، المناقب ص35 ، و از سعد بن ابي
وقاص در ابونعيم اصفهاني ،
حلية الاولياء ج4 ، ص356 ، دارالفكر ، بيروت بيابيد .

6 . روايت وي از عمر بن واثله را در خصائص اميرالمؤمنين ص15 ، المستدرك علي الصحيحين ج3 ، ص109 ، المعجم الكبير ج5 ، ص166 ، و مسند احمد بن حنبل ج1 ، ص118 ،
بيابيد .

7 . ترمذي ، الجامع
الصحيح
ج5 ، ص297 .

8 . الاستيعاب در هامش
الاصابه
، ج3 ، ص36 .


94


سند صحيح بوده و خدشه اي در راويان آن نيست ( 1 ) » .

4 ) ابوالحسن بن المغازلي شافعي ( م483 هـ . ) در پي نقل حديث مي نويسد : « اين حديث ، حديث صحيحي است از پيامبر خدا و نزديك به صد تن از جمله عشره ي
مبشّره آن را روايت كرده اند و هيچ اشكالي در آن نبوده و اين فضيلت علي منحصر
به فرد بوده و هيچكس با او شريك نمي باشد ( 2 ) » .

5 ) ابن حجر عسقلاني ( م852 هـ . ) حديث غدير را در چند جاي « تهذيب التهذيب »
و به چند طريق روايت كرده و در فتح الباري گويد : « حديث من كنت مولاه فعليّ مولاه را
ترمذي و نسائي اخراج نموده و آن را طرق بسيار زيادي است كه ابن عقده آنرا در يك
كتاب گرد آورده و بسياري از اسانيد آن صحيح و حسن است ( 3 ) » .

6 ) ابن حجر هيثمي شافعي در « الصواعق المحرقة » مي نويسد : « اين حديث كه در آن
ترديد راه نمي يابد را جماعتي همچون ترمذي ، نسائي ، احمد بن حنبل آورده و طرق
آن بسيار مي باشد به طوري كه شانزده صحابي آن را روايت كرده . . . و بسياري از
اين اسانيد صحيح و حسن است ( 4 ) » . در جاي ديگر گويد : « اين حديث را سي تن از صحابه ي پيامبر روايت كرده اند ( 5 ) » .

در اين جا شايسته است پيرامون مؤلفات تني چند از عالمان اهل سنت
درباره ي حديث غدير گفتاري بياوريم .

ابتدا لازم است از محمد بن جرير طبري ( م 310 هـ . ) ياد شود كه كتاب « الولاية » را در طرق حديث غدير به رشته ي نگارش درآورده و در آن حديث غدير را
به بيش از هفتاد طريق روايت كرده است .

حموي در « معجم الادباء » در شرح حال طبري از كتاب « فضائل علي بن ابيطالب » ياد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طحاوي ، مشكل
الآثار
ج2 ، ص308 ، به نقل از الغدير .

2 . ابن المغازلي ، المناقب ص27 .

3 . عسقلاني ، فتح
الباري
ج7 ، ص61 ، دار المعرفة للطباعة والنشر ، بيروت
ونكـ :
تهذيب التهذيب ج7 ،
ص296 و ج2 ، ص155 .

4 . ابن حجر مكي ، الصواعق
المحرقة
ص25 .

5 . پيشين ص73 .


95


مي كند كه طبري در شروع آن درباره ي صحت اخبار غدير خم سخن
گفته است . ( 1 )

شمس الدين ذهبي در « طبقات الحفاظ » مي نويسد : « چون به ابن جرير خبر رسيد كه
فرزند ابوداود ( 2 ) درباره ي حديث غدير تشكيك
كرده ، شروع به نوشتن كتاب فضائل كرده و به تصحيح آن اهتمام ورزيد » .

وي در ادامه مي نويسد : « من يك جلد از كتاب ابن جرير درباره ي طرق حديث
را ديده و از زيادي آن شگفت زده شدم » .

ذهبي همچنين اشاره مي كند كه طبري به دليل اين اثر متهم به تشيع
مي شود . ( 3 )

ابن كثير در « البداية و النهاية » در شرح حال طبري مي نويسد :

« كتابي از او ديدم كه در آن احاديث غدير خم را در دو جلد قطور گردآورده بود ( 4 ) » .

ديگر شخصي كه درباره ي طرق حديث غدير كتابي نگاشته ، ابوالعباس بن
عقده ( م333 هـ . ) مي باشد كه در كتاب خود حديث را به صدو پنج طريق
روايت كرده است . بسياري از روايات ابن عقده را ، ابن اثير در « اسد الغابة » و ابن حجر
در « الاصابة » آورده و ابن حجر در « تهذيب التهذيب » و « فتح الباري » از اين كتاب خبر
مي دهد . ( 5 )

سومين شخص ، شمس الدين محمد ذهبي ( م748هـ . ) است كه او را كتابي بوده به نام « طرق حديث الولاية » كه خود در « تذكرة الحفاظ » از آن ياد مي كند . ( 6 ) ذهبي در تلخيص

المستدرك هم تعدادي از طرق حديث را
صحيح شمرده و مي نويسد : « صدر حديث

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حموي ، معجم
الادباء
ج18 ، ص80 ، و 85 ، دار احياء التراث
العربي .

2 . صاحب سنن معروف .

3 . ذهبي ، طبقات
الحفاظ
ج2 ، ص254 .

4 . ابن كثير ، البداية
والنهاية
ج11 ، ص167 .

به تازگي به كوشش آقاي رسول جعفريان پژوهشگر تاريخ
اسلام متن عربي كتاب
« فضائل علي بن ابيطالب » و كتاب « الولاية » طبري تصحيح و از سوي انتشارات دليل روانه ي بازار شده است . اين كتاب كم حجم
بخش هاي بجامانده از كتاب اصلي است كه تا كنون به دست آمده و آقاي جعفريان بر
اين اثر مقدمه اي عالمانه نگاشته است .

5 . تهذيب
التهذيب
ج7 ، ص296 ، فتح
الباري
ج7 ، ص61

6 . ذهبي ، تذكرة
الحفاظ
ج3 ، ص1043 ، مكتبة الحرم المكي .


96


متواتر بوده و پيامبر قطعاً آن را گفته اما عبارت « اللهمّ وال من والاه . . . »
زيادتي است كه اسناد آن قوي بوده و گروهي از اعلام صحابه صحت آن را باور دارند . وي
در جاي ديگر در پي نقل حديث غدير گويد : اين حديث حسن و بسيار بلند سند بوده و حديثي
به مانند آن متواتر است ( 1 ) » .

سرانجام بايد به شمس الدين جزري شافعي ( م833هـ . ) اشاره كرد كه وي حديث
غدير را به هشتاد طريق روايت كرده و در اثبات تواتر آن رساله اي تحت عنوان « اسني المطالب في مناقب علي بن ابيطالب » ( 2 ) نگاشته است . وي درباره ي حديث غدير مي نويسد :

« اين حديث صحيح به صورت هاي گوناگون از اميرالمؤمنين علي ( رضي الله عنه ) و پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
به تواتر رسيده و جمع زيادي آن را نقل كرده اند افراد
بي اطلاعي هم كه در تضعيف حديث مي كوشند قابل اعتنا نمي باشند » .

وي آنگاه نام گروهي از راويان صحابه را ذكر كرده و در پي آن گويد : « به خبر اين
گروه قطع حاصل مي شود » .

با وجود استحكام سند حديث غدير ، مي نگريم معدود عالمان مكتب خلافت از قبيل
احمد بن تيميه حراني ، صحت انتساب حديث را به پيامبر مورد انكار قرار داده اند . ناصرالد ( 3 ) ين الالباني حديث پژوه بزرگ سلفي
معاصر در مخالفت با ابن تيميه در گفتاري تفصيلي به اثبات صحت كامل متن « من كنت
مولاه فعليٌ مولاه ، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » پرداخته در پايان نتيجه
مي گيرد : « هر دو قسمت اين حديث صحيح و بخش اول آن متواتر مي باشد » . وي
سپس مي نويسد :

« من بدان سبب به تحرير صحت حديث غدير پرداختم كه شيخ الاسلام ابن تيميه قسمت اول
حديث را تضعيف كرده و قسمت دوم را دروغ دانسته است و اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سير اعلام
النبلاء
ج8 ، ص335 .

2 . نقل از الغدير ج1 ، ص298 ، و 299 ، مشروح بحث هاي
سندي حديث غدير را نيز مي توان در الغدير ج1 ، ص 14 ـ 72 ، 152 ـ 156 و 298 ـ 301 دنبال كرد .

3 . نكـ : عاصمي نجدي ، مجموع فتاوي ابن تيمية ج4 ، ص417 ، و 418 معهد
امام الدعوة ، رياض .


97


سخن او ناشي از مبالغه اي است كه در تضعيف شتابزده ي احاديث پيش از
آنكه تمامي طرق آن را جمع كرده و مورد دقت قرار دهد به او دست داده است ( 1 ) » .

جـ بحث دلالي

شيعه بر اين باور است كه دلالت حديث غدير بر امامت علي ( عليه السلام ) كاملاً شفاف و بي ابهام بوده و اين
حديث را سند درخشان تبيين نظام فكري امامت محسوب مي كند . اثبات اين امر متوقف
بر اين است كه از لفظ مولا معناي اولويت ، سرپرستي و صاحب اختياري اراده شده
باشد .

تفصيل سخن آنكه لغويان و اديبان براي لفظ « ولي » و « مولا » معاني متعددي را ذكر
كرده اند كه گفته شده بالغ بر بيست و هفت معني مي شود . از قبيل رب ، عم ،
ابن عم ، صاحب ، همسايه ، قريب ، منعم ، صهر ، معتق ، محب ، ناصر و أولي بالامر . بدين جهت
اكثر راويان اهل سنت كه فقره ي « من كنت مولاه . . . » را نقل كرده اند بر
روي كلمه ي « مولي » تركيز يافته و با بحث از معناي لغوي و عرفي آن
كوشيده اند دلالت آن بر معناي سرپرستي را مورد ترديد و انكار قرار دهند . اما
به تحقيق بايد گفت :

اولاً برخي از محققان تصريح نموده اند كه بازگشت تمامي معاني لفظ مولا به « أولي بالامر » مي باشد . ( 2 ) با پذيرش اين نظر
مي توان گفت تنها معني مقصود از لفظ مولا در حديث « أولي بالامر » است و اين به
معناي اثبات ولايت زعامت و سرپرستي علي ( عليه
السلام )
مي باشد .

ثانياً با اصرار بر اشتراك لفظي بايد بگوييم : در ميان معاني لفظ مولا برخي از
آنها مثل رب ، عم ، ابن عم و مانند آن قطعاً مقصود نبوده ، بعضي ديگر مثل صاحب و
همسايه در اينجا سخيف مي باشد و تكليف ساير معاني را قرائن حالي و مقالي بايد
روشن كند . خوشبختانه قرائن متعددي در كار مي باشد كه توجه به آنها تكليف لفظ
مولا را يكسره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الالباني ، سلسلة
الاحاديث الصحيحة
ج4 ، ص330ـ344 ، المكتب الاسلامي ،
بيروت .

2 . برخي از مفسران در تفسير آيه ي "فاليوم لا يؤخذ
منكم فديةٌ و لا من الذين كفروا مأويكم النّار هي مولاكم
" گفته اند : مولا به معني اولي
مي باشد . طبق تحقيق الغدير 27 تن از مفسران اهل سنت
« أولي » را تنها معني آيه و 15 تن ديگر معني
احتمالي آن دانسته اند .
الغدير ج1 ، ص345 ، 348


98


كرده و حاجتي به بحث و مجادله و رجوع به منابع لغوي نمي ماند . در واقع مشيت
الهي و تدبير پيامبر اجزاي واقعه را بگونه اي مرتب گردانده كه هيچ صاحب خرد
منصفي در فهم مقصود سخن دچار ترديد نشود . اين قرائن عبارتند از :

1 ـ نحوه ي ابلاغ پيام رسول خدا در غدير خم كم نظير و استثنايي بوده
است . اينكه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) دهها هزار
نفر مسلمان را در راه بازگشت از حج به هنگام ظهر در دشتي سوزان و آفتاب داغ و پيش
از آنكه قافله هاي سرزمين هاي مختلف از يكديگر جدا شوند ، يك جا
گردآورد به پيشگامان فرمان دهد برگشته ، عقب افتادگان را منتظر بماند تا از راه
برسند ، به درستي گواهي مي دهد كه پيام و سخن پيامبر خدا نمي تواند از
طراز پيام هاي معمولي و عادي باشد . بسيار شگفت است كه در چنين حالتي كه همگان
كنجكاوانه در انتظار دريافت خبر مهمي هستند از دوستي و ياري و خويشاوندي علي ( عليه السلام ) خبر دهد . امري كه نه در علي ( عليه السلام ) محصور بوده ( 1 ) و نه كسي از آن بي خبر است .

2 ـ به تصريح بسياري از مفسران و مؤلفان اسباب النزول در پيشاپيش واقعه و قبل از
آنكه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) به گردآمدن مردم
فرمان دهد آيه ي : " يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ
مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ
مِنَ النّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ" نازل گشته است ( 2 ) . درباره ي اين آيه ي كريمه چند نكته در خور
توجه است :

نخست آنكه : نزول آيه در غدير خم و ارتباط آن با اين واقعه گواهي مي دهد كه
حديث غدير در زمره ي اخبار عادي از سوي خود پيامبر نبوده بلكه به وحي و فرمان
الهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در آياتي از قرآن كريم مي خوانيم كه ولايت
به مفهوم محبت و پيوند مؤمنان نسبت به يكديگر به نحو عام ثابت است از قبيل :
"ألمؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء" بعض ( توبه : 71 )

2 . ابوالحسن واحدي در اسباب النزول ص135 ، به
روايت ابو سعيد خدري ، حاكم ابوالقاسم حسكاني در شواهدالتنزيل به روايت ابن عباس و
حذيفه اليمان ج1 ، ص239 ، و ح2 ص392 ، جلال الدين سيوطي در
الدرالمنثور ج2 ، ص298 ، و محمد علي شوكاني در
تفسير
فتح القدير ج2 ، ص60 ، هر دو
از طريق ابن ابي حاتم ، ابن مردويه و ابن عساكر از ابوسعيد خدري روايت كرده اند
كه اين آيه در غديرخم در شأن علي7 نازل شده است . و نيز رك فخرالدين رازي ،
تفسير كبير ج13 ، ص642 ، و ابن صباغ ،
الفصول المهمة ص42 و شهاب الدين الوسي ، تفسير روح المعاني ج6 ، ص193 ، داراحياء التراث العربي ،
بيروت ، محمد عبده ،
تفسيرالمنار ج6 ، ص463 ، دارالمعرفة بيروت و اميني ، الغدير ج1 ، ص214 ، 223


99


انجام گرفته است و از اينجا معني آسماني و تنصيصي بودن امر ولايت و امامت فهميده
مي شود .

دوم آنكه : اهميت اين پيام آنقدر زياد بوده كه اهمال در آن مرادف با فرو گذاشتن و
ناقص رهاكردن امر رسالت شمرده شده است .

سوم آنكه : خداوند با عبارت " وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ" پيامبرش را
دلگرمي و اطمينان مي بخشد كه از هر گزند و آسيبي مصون بماند بي ترديد
پيامبر نه برجان خود بيم داشت بلكه از آن رو نگران بود كه شايد نتواند پيام امامت
علي ( عليه السلام ) را به درستي رسانده و يا مردم تاب
سخن او را نياورند . ( 1 )

3ـ جمع كثيري از مفسران و تاريخ نگاران بر نزول آيه ي " الْيَوْمَ
أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ
اْلإِسْلامَ دِيناً" ( 2 ) در پي رخداد غدير تصريح
كرده اند . ( 3 ) به هر حال نزول دو آيه ي
تبليغ و اكمال در شروع و پايان رخداد غدير ، بر اهميت موضوع بسيار افزوده و ما را به
فهم مدلول سخن پيامبر نزديك تر مي كند .

4ـ ترتيب گفتار پيامبر در مقدمه ي خطبه ي غدير هم حكايت از آن دارد كه
آن حضرت كوشيده توجه مخاطبان را كاملاً به خود جلب كرده و آنان را به اهميت اين
گفتار توجه دهد . آنجا كه از نزديك بودن رحيل و كوچ خود به سوي خداوند و مسؤوليت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در روايت ابن عباس آمده پيامبر را بيم آن بود كه
مردم بگويند پسر عموي خود را جانشين خود كرده و به او زخم زبان بزنند . نكـ : حسكاني ،
شواهد التنزيل و در
روايات وارده از امام باقر
( عليه
السلام )
و امام صادق ( عليه
السلام )
آمده : آنگاه كه به پيامبر وحي رسيد علي ( عليه السلام ) را جانشين خود قرار دهد بر
دلش بيم افتاد كه اين امر بر گروهي از اصحاب گران آيد و خداوند با اين آيه او را
تشجيع كرد تا امر الهي را ادا كند . نكـ :
آلوسي ـ روح
المعاني
ج6 ، ص193

2 . مائده : 3

3 . سيوطي در الدرالمنثور ج2 ، ص259 ، و حاكم حسكاني در شواهد التنزيل و خطيب خوارزمي در المناقب ص135 از طريق ابن مردويه
و ابن عساكر از ابوسعيد خدري ، خطيب بغدادي در
تاريخ
بغداد
ج8 ، ص290 و ابن المغازلي در المناقب ص19 ، از ابوهريره روايت كرده اند
كه آيه ي أليوم أكملت لكم دينكم . . . در غدير خم نازل شده و در برخي روايات آمده
پيامبر در پي نزول آيه فرمود : ألله أكبر علي إكمال الدين و إتمام النعمة و رضي
الربِّ برسالتي و الولاية لعلي بن ابيطالب . بحث از آيه اكمال را در
الغدير ج1 ، ص230 ـ 238 دنبال
كنيد .


100


همگاني در برابر خداوند سخن گفته ، از مخاطبان بر توحيد و رسالت و بهشت و دوزخ و
چگونگي پيام آوردن خود را اقرار مي گيرد . در پي آن از دو يادگار گران سنگ خود
در ميان امت خبر داده و بار ديگر از مردم اقرار مي گيرد كه بر آنان ولايت و سرپرستي
تام و مطلق دارد و سپس پيام ولايت علي ( عليه السلام ) را به آنان ابلاغ مي كند . طبيعي است هر چه از شروع اين همايش مي گذرد و
سخنان پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) ادامه
مي يابد بر كنجكاوي مخاطب افزوده شده و شعف دريافتن پيام اصلي در جان او شدت
مي يابد . آيا در اين حالت باز هم مي توان قضيه را ساده و پيش پا افتاده
جلوه داد و ادعا نمود كه امر مهمي اتفاق نيفتاده و سخن از دوستي و خويشاوندي علي در
كار مي باشد ؟ ! ! !

5ـ چون به سياق حديث بنگريم قرائن ديگري مي يابيم كه به كمك آنها مدلول لفظ
مولا كاملاً روشن مي شود . از جمله عبارت « ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم » كه
معني مقصود از آن قطعاً اولويت و سرپرستي پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
نسبت به مؤمنان بوده و ارتباط و انسجام بين اجزاي سخن پيامبر
گواه آن مي شود كه در جمله ي « من كنت مولاه . . . » هم معني اولويت و سرپرستي
مقصود باشد نه چيز ديگر و يا در روايات برخي از صحابه آمده كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) پيش از عبارت « من كنت مولاه » فرمود : « إن الله مولاي و أنا مولي المؤمنين » و به اين ترتيبب مولويت علي ( عليه السلام ) در طول مولويت مطلقه ي خداوند و
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) ذكر شد و اين هم شاهد
خوبي است بر اينكه معناي اولويت و صاحب اختياري منظور بوده است .

6ـ تاريخ نگاران چنين گزارش كرده اند كه در پي واقعه ي غدير عمر بن
خطاب نزد علي ( عليه السلام ) شتافته و به او تهنيت گفت
اينگونه كه : « اي فرزند ابوطالب تو اكنون سرپرست هر مرد و زن مؤمن گشتي . ( 1 ) » گزارش هاي ديگر حكايت مي كند كه پيامبر
اكرم ( صلي الله عليه وآله ) پس از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . أمسيت يابن أبيطالب مولي كلِّ مؤمن و مؤمنة . حديث
تهنيت شيخين طبق تحقيق مؤلف الغدير بيش از شصت بار در منابع اهل سنت ذكر شده است . به طور مثال نكـ :
مسند احمدبن حنبل ج4 ، ص281 ، شواهد التنزيل ج1 ، ص200 و 203 و 206 و الصواعق
المحرقة
ص26 ، ابن ابي شيبه ، المصنف ج7 ، ص503 ، تفسير طبري
ج3 ، ص428 ، خوارزمي ،
المناقب ص156 ،
ابن كثير ،
البداية و النهاية ج7 ،
ص386 ، و ج5 ، ص229
كنز العمال ج13 ،
ص134 ، رقم 36420 شرح اسناد را در
الغدير ج1 ، ص272 ـ 283 بيابيد .


| شناسه مطلب: 73923