بخش 6
فصل دوّم ـ بخش دوّم : ویژگیهای امام ویژگیهای امام عصمت امام ادله ی عصمت الف ـ آیه تطهیر اهل البیت چه کسانی اند ؟ نقد شبهه ب ـ آیه ابتلاء جـ آیه اطاعت پاسخ اشکال های رازی د ـ حدیث ثقلین هـ ـ دلیل عقلی علم امام گستره ی علم امام
|
137 |
|
فصل دوّم ـ بخش
دوّم :
ويژگيهاي امام
در گفتمان امامت
عصمت امام
ادله عصمت
آيه تطهير
آيه ابتلا
آيه اطاعت
حديث ثقلين
دليل عقلي
علم امام
گستره ي علم امام
خاستگاه علم امام
قرآن كريم
ميراث علمي پيامبر
الهام و تحديث
|
139 |
|
ويژگيهاي امام
در بحث كنوني براي تبيين ابعاد ديگر از گفتمان امامت به تشريح دو ويژگي مهم عصمت
و علم امام مي پردازيم .
عصمت امام ( 1 )
عقيده به عصمت امام يكي از مفاهيم گوهري در گفتمان امامت را تشكيل مي دهد .
در احاديثي چند از ائمه ي اهل البيت اين معنا مورد تأكيد قرار گرفته است .
به طور مثال امام علي ( عليه السلام ) براي شخصي كه
استحقاق امامت را دارا بوده نشانه هايي ذكر مي كند از جمله اينكه بايد
معلوم باشد او از همه ي گناهان خرد و درشت معصوم بوده و در مقام فتوي نلغزد در
پاسخ به سؤال به خطا نيفتد و دچار سهو و نسيان نشود . ( 2 ) از امام علي ابن الحسين ( عليه السلام ) روايت شده كه فرمود :
« كسي به جز معصوم امام نبوده و عصمت نشانه اي در آفرينش ظاهري نيست كه بدان
شناخته شود . بدين رو معصوم بايد به نص شناخته شود .
1 . عصمت در لغت به معني حفظ و منع مي باشد . عصمها
يعصمها عصماً يعني او را حفظ و نگهداري كرد . لسان العرب ج12 ، ص403 ، و
404 .
2 . و الامام المستحقّ للامامه له علامات : فمنها أن
يعلم انّه معصوم من الذنوب كلِّها ، صغيرِها و كبيرِها ، لايزلُّ في الفتيا و لا
يخطئُ في الجواب و لا يسهو أو لا ينسي . بحار
الانوار ج25 ، ص164 .
|
140 |
|
به او گفته شد : اي پسر رسول خدا معناي معصوم چيست ؟ فرمود :
معصوم كسي است كه به ريسمان الهي كه همان قرآن است چنگ زده و اين دو تا روز
رستاخيز از يكديگر جدا نگردند . امام به سوي قرآن رهنمون مي شود و قرآن مردم را
به امام فرا مي خواند و اين معناي سخن خداوند است كه هر آينه اين قرآن به
استوارترين راه هدايت مي كند » . ( 1 )
همچنين از امام رضا ( عليه السلام ) روايت شده كه امام معصوم و مؤيد و موفق و مورد تسديد الهي است كه
از خطاها و لغزش ها و انحراف در امان مي ماند . ( 2 )
عقيده به عصمت امام نزد اماميه اجماعي بوده به طوري كه هر كه بر اين باور نباشد
را نتوان شيعي و امامي ناميد . همچنانكه انكاركننده ي نصّ را هم نتوان شيعي
ناميد . صدوق در رساله ي اعتقادات خود مي نويسد :
ما بر اين عقيده ايم كه امامان عليهم السلام ، راز گاه علم خدا و مفسران وحي
هستند ، ائمه ي اطهار از خطا و لغزش معصومند و خداوند پليدي را از آنان زدوده و
تطهيرشان كرده است . ( 3 )
از مجموع احاديث و روايات عصمت امام در دو بعد مستفاد مي باشد :
1 ) در بعد فردي عصمت به مفهوم پاكي و طهارت مطلق روح از هر گونه گناه و رذيلت و
آلايش مي باشد .
2 ) در جايگاه تبليغ و تبيين دين عصمت به مفهوم آن است كه رأي و فتواي امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عن علي بن الحسين ( عليه السلام ) : ألامام منّا لا يكون إلاّ معصوماً و ليست العصمة في
ظاهرالخلقة فيعرف بها و لذالك لا يكون إلاّ منصوصاً فقيل له : يا بن رسول الله فما
معني المعصوم ؟ فقال : هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا يفترقان الي يوم
القيامة و الامام يهدي إلي القرآن و القران يهدي إلي الاِمام و ذالك قول الله
عزوجل : إنّ هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم . صدوق ، معاني الاخبار ص : ، 132 ، انتشارات
اسلامي ، قم .
2 . فهو معصومٌ مؤيدٌ موفقٌ مسدَّد ، قد أمن من
الخطايا و الزلل و العثار ، اصول كافي ج1 ، ص204 ، باب نادر جامع في فضل الاِمام و صفاته .
3 . صدوق ، الاعتقادات ، باب الاعتقاد في العصمة ، ص70 ،
المطبعة العلمية ،
قم .
|
141 |
|
يكسره صواب بوده و هيچ خطا و لغزشي در رأي او راه نمي يابد .
خاستگاه عصمت امام علم او است به اين معنا كه دانش و آگاهي امام ( عليه السلام ) آنسان تا ژرفاي حقايق عالم نفوذ كرده كه وي
را از هرگونه انحراف و خطا مصونيت ابدي بخشيده است . توضيح اينكه فردي كه اهليت نيل
به جايگاه عصمت را يافته دانش و معرفت او به
پايه اي رسيده كه باطن
همه ي امور و اشيا را به عيان و شهود درك نموده و در بعد فردي آنچنان به عواقب
و پيامدهاي گناه بصيرت يافته كه ممكن نيست بدان اقبال كرده و شوق يابد . علي ( عليه السلام ) مي فرمود : « مرتبه ي يقين من بدانجا
رسيده كه اگر همه ي پرده ها كنار رود چيزي بر آن افزوده نشود . ( 1 ) »
همو مي فرمايد : اگر آنچه مردگان شما پس از مرگ مشاهده كرده اند را شما
هم به عيان مي ديديد بي تابي مي كرديد و ترس وجودتان را مالامال
مي كرد آنگاه گوش مي كرديد و اطاعت مي نموديد . ( 2 )
بايد دانست علم و يقين علت تامه ي عصمت نبوده و افزون بر آن لطف و توفيق
الهي را هم مي طلبد . به گفته ي شيخ مفيد :
عصمت درباره ي حجت هاي الهي توفيق و لطف است كه به وسيله ي آن خودشان
را از گناهان و خطاها حفظ مي كنند . ( 3 ) از آنجا
كه علم امام به ابعاد گوناگون دين و شريعت تام و مطلق بوده اين امر او را از هر
لغزشي در حكم و فتوي بازداشته و سبب مي شود گفته هاي او دقيقاً مطابق با
احكام نفس الامري دين الهي باشد .
به هر حال بايد دانست در مسأله ي عصمت امام دو جنبه ملحوظ مي باشد :
جنبه ي اكتسابي كه به درجه ي برتر ايمان و يقين و معرفت امام مربوط بوده و
جنبه ي لطف و توفيق الهي كه به اراده ي تكويني خداوند براي بخشيدن مقام عصمت
به او ارتباط مي يابد .
پس از توضيح مفهوم عصمت وخاستگاه
آن به شرح ادله ي عصمت امام مي پردازيم .
1 . لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً ، غرر الحكم ودرر الكلم رقم 7569 .
2 . نهج البلاغة خ 20 .
3 . مفيد ، تصحيح
الاعتقاد ص214 ، كتابفروشي سروش ، تبريز .
|
142 |
|
ادله ي عصمت
الف ـ آيه تطهير :
" إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ
وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً" ( 1 )
استدلال به آيه ي تطهير براي اثبات عصمت اهل البيت از چند مقدمه تشكيل
شده است .
1 ) در صدر آيه ي شريفه أدات « انما » آمده كه به گفته ي اديبان از
قوي ترين ادوات حصر مي باشد . بنابراين آيه ي شريفه در مقام بيان
حكمي انحصاري مي باشد . به گفته ي مؤلف الميزان در اين آيه دو حقيقت در
حصر بكار رفته ، يكي انحصار اراده و خواست خدا در بردن و دور كردن پليدي و دوم
انحصار اين طهارت در اهل البيت .
2 ) در آيه ي شريفه اراده ي تكويني خداوند مقصود مي باشد نه
اراده ي تشريعي او . ( 2 ) زيرا اگر اراده ي
تشريعي منظور باشد معني آيه اينگونه مي شود كه خداوند براي شما اهل بيت احكامي را
تشريع كرده كه با امتثال آنها به گوهر قدسي طهارت دست يابيد و اين معنا دو اشكال
مسلم دارد :
نخست اينكه با حصر و اختصاص آيه ي شريفه منافات داشته و مزيت و موهبتي
اختصاصي را براي اهل البيت اثبات نمي كند . زيرا معني آيه ي شريفه در حد
آيه ي " ما يُرِيدُ اللهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج وَلكِنْ
يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ . . . " ( 3 ) مي گردد كه طبق آن خداوند با جعل و تشريع احكام ،
طهارت روحي و تقوي و مصونيت دروني را براي عموم مكلفان خواسته است و تحقق اين
معنا در مراتب نسبي و تشكيكي آن از طريق امتثال اوامر و تشريعات الهي براي هر شخص
ميسر خواهدشد .
دوم اينكه بدون ترديد هيچگونه ويژگي در جعل وتشريع احكام
براي اهل بيت نبوده و احكام مخصوصي براي آنان تشريع نشده است كه اين آيه
در مقام اخبار از آن باشد .
1 . احزاب : 33
2 . اراده ي تكويني به امور و افعال و پديده ها
تعلق مي گيرد و علت تامّه براي تحقق مراد مي باشد و ارده ي تشريعي به احكام و
افعال مكلفان تعلق يافته و به مفهوم تشريع احكام براي مكلّفان
مي باشد .
3 . مائده : 6
|
143 |
|
براي گريز از دو محذور فوق بايد اراده ي الهي در آيه ي تطهير را
اراده ي تكويني معني كرد تا در نتيجه موهبتي اختصاصي براي خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اثبات شود .
3 ) طبق برهان فلسفي اراده ي تكويني خداوند هرگز تخلف پذير نمي باشد .
به اين معنا كه در نظام عليت ، اراده ي ذات باري علت تامه يا آخرين جزء علت تامه
بوده و چون علت تامه محقق شود لا محاله معلول هم تحقق يابد و به تعبير لطيف قرآن
كريم :
" إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ
فَيَكُونُ" ( 1 )
بنابراين اراده ي تكويني خداوند در بردن پليدي و به طهارت رساندن اهل البيت
با تحقق اين معنا در آن بزرگواران مقارن مي شود .
4 ) كلمه ي رجس صفتي از ماده رجاست به معني پليدي و قذارت و هر چيزي كه طبع
آدمي از آن نفرت مي يابد مي باشد . بدون ترديد مقصود از اين كلمه در
آيه ي شريفه پليدي و آلودگي نهاني و باطني است كه بر اثر عقيده و عمل زشت در
دل جاي مي گيرد . ( 2 )
5 ) « ال » در « الرجس » در معني جنس بكار رفته در نتيجه از بين رفتن همه ي
اشكال و صورتهاي رجس و پليدي منظور مي باشد نه گونه ي خاصي از آن . زيرا
آنچنانكه گذشت ، آيه ي شريفه مزيتي انحصاري را براي اهل بيت ثابت مي كند و
زدودن گونه ي خاصي از پليدي مزيت منحصر به فردي نبوده و براي همه ي
بندگان صالح اين امكان وجود دارد كه از راه ممارست رفتارهاي پسنديده و كوشش خالصانه
برخي از پليديها را از درون خود ريشه كن كنند .
6 ) عبارت « و يطهركم تطهيرا » در پايان آيه و پس از « اراده ي ذهاب رجس » تأكيد
ديگري بر مقام رفيع و شأن ارجمند و موهبت الهي منحصر به فرد اهل بيت
مي باشد .
با توجه به موارد فوق مفهوم آيه اينگونه مي گردد :
منحصراً اراده ي تكويني خداوند بر اين تعلق يافته كه همه ي اشكال
پليدي را به
1 . يس : 82
2 . به طور مثال در آية "و اجتنبوا
الرّجس من الاوثان" ( حج : 30 ) پليدي
ناشي از پرستش بتان و در آية "و أما الَّذين في قلوبهم مرضٌ فزادتهم
رجساً إلي رجسهم" ( توبه : 125 )
پليدي ناشي از بيماريهاي اخلاقي منظور مي باشد .
|
144 |
|
طور مطلق از شما اهل البيت بيرون برده و شما را به حقيقت پاك گرداند . و اين همان
عصمتي است كه در گفتمان امامت از آن سخن به ميان مي آيد . ( 1 )
اهل البيت چه كساني اند ؟
مهم ترين بحثي كه در ذيل آيه مجال طرح مي يابد تعيين مصاديق اهل بيت
مي باشد چرا كه آيه ، موضوع و متعلق خود را تعيين نكرده و بايد به كمك قراين و
شواهد روايي آن را تعيين نمود . بدين جهت گوييم :
در مجموعه هاي روايي و تفاسير اهل سنت به احاديث فراواني برمي خوريم
كه مصاديق اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را
تعيين و آن را در ذوات خمسه ي طيبه تعيّن مي بخشد .
از جمله ي اين
احاديث بايد به حديث شريف كساء اشاره كرد كه در شأن نزول آيه ي
تطهير وارد
شده است . تعدد طرق و راويان اين حديث به حدي است كه مي توان نسبت
بدان
ادعاي تواتر نمود . ( 2 ) چكيده ي مضمون احاديث كساء
اينكه صحابه اي همچون
عايشه ( 3 ) و
ام سلمه ( 4 ) و ابوسعيد خدري ( 5 ) و انس بن مالك ( 6 ) و
عبدالله بن عباس ( 7 ) و عمر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح استدلال به آية تطهير را در تفسير الميزان ج16 ، ص310 ـ 313 و اصول العامة للفقه المقارن ص149ـ151 بيابيد .
2 . جلال الدين سيوطي در ذيل آية ي تطهير در
الدّر المنثور ج5 ، ص198 ـ 200
بيست روايت و ابن جرير در تفسير طبري ج22 ، ص9 ـ 13 پانزده روايت را با اسناد گوناگون آورده اند كه مقصود از
اهل بيت خمسه طيبه مي باشند .
3 . روايت عايشه را در صحيح مسلم ، باب فضائل اهل بيت
النبي ج7 ، ص130 ، و المستدرك علي الصحيحين ج3 ص147 ، بيابيد .
4 . روايت ام سلمه را در صحيح ترمذي ج5 ، ص328 ،
مسند احمد بن حنبل ج6 ، ص292 ،
المستدرك علي الصحيحين ج416 ، و
ج3 ، ص146 ، و اسد الغابة ج5 ، ص521 ،
بيابيد .
5 . روايت ابوسعيد را در تاريخ بغداد ج10 ، ص287 ، و مجمع الزوائد ج7 ، ص91 ، و ج9 ، ص167 ، و
الاستيعاب درهامش الاصابة ج2ص37 ،
بيابيد
6 . روايت انس را در صحيح
ترمذي ج5 ، ص328 ، بيابيد .
7 . روايت ابن عباس را در خصائص اميرالمؤمنين ص63 ، و مسند احمد بن حنبل ج1 ، ص330 ، و المستدرك علي الصحيحين ج3 ، ص133 ،
بيابيد .
|
145 |
|
ابن ابي سلمه ( 1 ) و عبدالله بن جعفر ( 2 ) و ديگران روايت كرده اند كه به هنگام نزول
آيه ي
تطهير ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) علي
و فاطمه و حسن و حسين را در عبايي جاي داده و دست به دعا برداشت كه : بار خدايا !
اينان اهل بيت و خويشان منند ، پليدي را از آنان دور كن و ايشان را پاك گردان . . ( 3 ) در اين هنگام آيه ي تطهير نازل شد . در اين واقعه
چندين قرينه وجود دارد كه اهل بيت را در شمار معيني محصور مي سازد :
نخست اينكه پيامبر فقط اين چند تن را نزد خود خوانده عبا بر سرشان كشيده و
برايشان دعا كرد .
دوم اينكه در روايت ام سلمه آمده او كه دوست داشت به اين جمع بپيوندد از پيامبر
پرسيد : آيا من هم از اهل بيتم ؟ پيامبر در پاسخ با عبارت « تو به سوي خيري » مانع از
پيوستن او به جمع اهل بيت شد . ( 4 )
سوم اينكه بر اساس رواياتي چند پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) ماه ها پس از نزول آيه ي تطهير به هنگام نماز بر درب سراي علي و
فاطمه حاضر شده و آنان را براي نماز ندا مي داد و آيه ي تطهير را تلاوت
مي كرد . ( 5 ) و با اين تكرار مي كوشيد همگان را
متوجه مقصود خود ساخته و هر گونه ترديد و شبهه را در شناخت مصاديق اهل بيت از بين
ببرد .
چهارم اينكه در صحيح مسلم به نقل از سعد بن ابي وقاص روايت شده كه چون
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آهنگ مباهله با مسيحيان
نجران را نمود علي و فاطمه و حسن و حسين را با خود آورده و فرمود : بار الها ! اينان
اهل بيت من مي باشند . ( 6 )
1 . روايت عمر بن ابي سلمه را در صحيح ترمذي ج5 ، ص328 ، و المعجم الكبير ج9 ، ص26 ، بيابيد .
2 . روايت عبدالله بن جعفر را در المستدرك علي الصحيحين ج3 ، ص147 ،
بيابيد .
3 . أللهمّ هؤلاءِ اهل بيتي
و خاصَّتي أذهِب عنهم الرِّجسَ و طهِّرهم تطهيراً .
4 . فقالت ام سلمة و أنا معهم يا رسول الله ؟ قال : إنَّك إلي خير .
5 . اين روايات راتني چند از صحابه از جمله ابن عباس ،
انس بن مالك ، ابوسعيد خدري و ابوالحمراء نقل كرده اند . نكـ : تفسير الدّر
المنثور ذيل آية ي « وأمر أهلك بالصلوة » ج4 ، ص313 ، و آية تطهير ج5 ، ص99 ، 1 و تفسير
طبري ج22 ، ص10 ، و اسد
الغابة ج5 ، ص174 .
6 . و لمّا نزلت هذه الآية "و قل تعالوا
ندع ابنائنا و ابنائكم دعا رسول الله صلي الله عليه و سلم عليّاً و فاطمهَ و حسناً
و حسيناً فقال : اللهمَّ هؤلاءِ أهلي" ، صحيح مسلم ج7 ، ص121 ،
باب فضائل علي و المستدرك علي الصحيحين ج3 ، ص150 ، و بيهقي ، السنن الكبري ج7 ، ص63 ، دار الفكر ،
بيروت .
|
146 |
|
به هر حال اين موارد جملگي تمهيد هايي است از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي شناساندن اهل بيت خود و اينكه
طهارت و پاكي مستفاد از آيه تطهير تنها به اين گروه برگزيده اختصاص
يافته است .
نقد شبهه
در برابر نظر فوق برخي بر اين عقيده اند كه آيه تطهير در شأن همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده است . برخي ديگر
گفته اند : اهل بيت شامل همه ي خويشان و وابستگان پيامبر مي شود .
گروه اول استدلال كرده اند به اينكه عبارت آيه تطهير بخشي از آيه اي است كه
قبل و بعد آن در مقام بيان احكام همسران پيامبر بوده و وحدت سياق اقتضا مي كند
كه در اينجا هم مخاطب آيه و مقصود از اهل بيت همسران پيامبر باشند . اينان همچنين
استدلال كرده اند به رواياتي كه از دو تن از تابعان ، عكرمه و مقاتل بن سليمان
رسيده آن دو بر اين باور بوده اند كه آيه ي تطهير در خصوص زنان
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده است .
در پاسخ به دليل وحدت سياق بايد گفت :
اولاً : اين قرينه براي اثبات مدعا ناتمام مي باشد . زيرا از شرائط تمسك به
وحدت سياق اين است كه معلوم باشد كلام واحدي در كار بوده تا در نتيجه بخشي از آن
براي معلوم شدن مقصود بخش ديگر قرينه واقع شود . در حاليكه اين معنا در آيه ي
مورد نظر ثابت نمي باشد . در هيچيك از روايات وارده در ذيل آيه هم نيامده كه
عبارت تطهير به دنبال آيات مربوط به همسران پيامبر نازل شده و هيچيك از مفسران هم
چنين ادعايي نكرده است ، بلكه آيه ي مورد بحث به تنهايي و در واقعه ي
جداگانه اي نازل شده و به هنگام جمع آوري و ترتيب آيات به دستور پيامبر
يا اجتهاد گردآورندگان در بين آن آيات قرار گرفته است . مؤيد اين معنا آنكه اگر اين
فقره از آيه از وسط آيه ي مربوطه به همسران پيامبر حذف شود كمال ارتباط و
انسجام قبل و بعد آن حفظ مي شود .
ثانياً : آوردن ضمير مذكر در آيه تطهير و ضمير مؤنث در قبل و بعد آن درستي احتمال
فوق را بيشتر آشكار مي كند ، چرا كه وحدت سياق وحدت نوعي ضماير را اقتضا
|
147 |
|
مي كند و اگر زنان پيامبر منظور بودند چرا خطاب آيه تغيير كرده و به جاي
ضمير مؤنث ، ضمير مذكر بكار رفته است ؟
ثالثاً : در كلام بليغ جمله هاي استطرادي بسيار داخل مي شود . آيه تطهير
هم در حكم جمله ي استطرادي بوده در بين آياتي كه مخاطب آن را زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تشكيل مي داده است .
رابعاً : حتي اگر وحدت سياق را به عنوان يك قرينه ي ظني بپذيريم باز هم
گوييم دليل ظني تاب مقاومت در برابر نصوص فرواني كه در ذيل آيه ي تطهير وارد
شده را نداشته و در تقابل نص و اجتهاد همواره نصّ مقدم است .
افزون بر مطالب فوق چند ملاحظه ي ديگر هم در اين باب در خور توجه است :
نخست اينكه همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه
بعضي از آنها جزو راويان حديث كساء بوده اند ، هيچيك ادعا نكرده اند كه
مورد آيه تطهير بوده و اين منزلت و شرافت براي آنان ثابت شده است . در روايت ام
سلمه هم گذشت كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را
جزو اهل بيت خود به شمار نياورده و در اصحاب كساء جاي ندادند .
دوم اينكه در روايت صحيح مسلم از حديث ثقلين آمده كه چون از زيد بن ارقم صحابي
درباره ي اهل بيت سؤال كردند كه آيا زنان پيامبر منظور مي باشند وي پاسخ
داد :
« خير به خدا سوگند زن مدتي از روزگار را با شوهر خود سپري كرده و پس از آنكه او
را طلاق داد نزد پدر و خويشان خود برميگردد » . ( 1 )
معلوم مي شود فهم عرفي آن زمان بگونه اي بوده كه همسر شخص را از اهل
بيت
او نمي دانستند . تأكيد همراه با سوگند اين صحابي هم در اين باره
در خور تأمل
مي باشد .
در نقد روايات عكرمه و مقاتل بايد شخصيت اين دو راوي را از نظر رجالي مورد
ارزيابي قرار داد . عكرمه را ذهبي در ميزان الاعتدال ، عسقلاني در مقدمه فتح الباري ،
ابن
1 . و أيم اللهُ انّ المرأة تكون مع الرجل العصرَ من
الدَّهر ثم يطلقَّها فترجع الي أبيها و قومها . صحيح مسلم
ج7 ص 123
|
148 |
|
خلكان در وفيات الاعيان و ديگران جرح نموده و شهرستاني در الملل و النحل او را
از
رجال خوارج خوانده است . ( 1 ) به نظر
مي رسد موضع عكرمه درباره ي آيه تطهير مربوط مي شود به خارجي بودن
او و دشمني خوارج با علي ( عليه السلام ) معروف
مي باشد . وي گفته ي خود را به ابن عباس نسبت مي دهد . گفته اند
اين شخص روابطش با ابن عباس را وسيله اي براي دروغ بستن به او قرار
داده بود . به طوري كه دروغ بستن هاي او ضرب المثل شده بود . چنانكه
از سعيد بن مسيب تابعي روايت شده كه به غلام خود مي گفت : بر من دروغ نبند
آنگونه كه عكرمه بر ابن عباس دروغ مي بست . ( 2 ) و
باز روايت شده فرزند عبدالله بن عباس مي كوشيد عكرمه را از دروغ بستن هايش باز
دارد به اين جهت او را در گوشه اي از حياط بست و مي گفت : اين فرد بر پدرم
دروغ مي بندد . ( 3 ) با وجود مجروح بودن اين دو
راوي چه ارزشي براي رواياتشان باقي مي ماند ؟
كساني كه اهل بيت را شامل همه ي خويشان و وابستگان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي دانند استدلال كرده اند
به روايت زيد بن ارقم كه چون از او درباره ي اهل بيت سؤال شد در پاسخ گفت :
« اهل بيت اصل و خويشان پدري اويند كه صدقة بر آنان تحريم شده است . » ( 4 ) و به نقل ديگر : « اهل بيت او همان خويشان پدري اويند كه
صدقه بر آنان حرام شده يعني خاندان علي و خاندان عباس و خاندان جعفر و خاندان
عقيل » ( 5 )
در پاسخ بايد گفت : درست است كه لفظ اهل بيت در وضع اولي خود بر همه ي
خويشان و نزديكان فرد اطلاق مي شود شايد سخن زيد بن ارقم هم با توجه به همين
تبادر عرفي باشد ولي در خصوص آيه ي تطهير پس از آن همه نصوص و روايات ديگر
اطلاق
1 . ذهبي ، ميزان
الاعتدال ج3 ، ص93 ، دارالمعرفة ، بيروت ، تهذيب التهذيب ج7 ، ص237 ، و عسقلاني ،
مقدمه فتح الباري ص425 ،
دارالمعرفة ، بيروت ،
2 . لا تكذب عليَّ كما كذب عكرمه علي ابن عباس .
ميزان الاعتدال ج3 ،
ص96
3 . وفيات
الأعيان ج3ص265 ، دارالثقافة ، بيروت .
4 . أهلُ بيته أصله و عصبته الَّذين حرموا الصدقة
بعده .
5 . أهل بيته عصبته الذين حرموا الصدقة بعده آل علي و
ال عباس و آل جعفر و آل عقيل ، صحيح مسلم ، ج7 ، ص 123 .
|
149 |
|
لفظ اهل بيت به صورت حقيقت شرعيه درآمده و همه ي ادله و قرائن حكم به
انحصار اهل البيت در علي ( عليه السلام ) و فاطمه ( عليها السلام ) و حسن ( عليه
السلام ) و حسين ( عليه السلام ) مي كند . ( 1 )
ب ـ آيه ابتلاء
" وَإِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ
إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي
الظّالِمِينَ" ( 2 )
در اين آيه چند نكته بيان مي شود :
ـ خداوند ابراهيم ( عليه السلام ) را دچار
امتحانهايي كرده و او از عهده ي همه ي آنها برمي آيد .
ـ در پي موفقيت در آزمون ، خداوند او را به مقام امامت و پيشوايي مردم نصب
مي كند در حاليكه پيش از آن پيامبر بوده است .
ـ ابراهيم اين مقام را براي فرزندان خود هم درخواست مي كند .
ـ خداوند پاسخ مي دهد كه امامت كه عهد من است به ستمكاران نمي رسد .
استدلال به اين آيه ي شريفه بر عصمت امام بر چند مطلب متوقف
مي باشد :
1ـ امامتي كه در اين آيه منظور است منصبي غير از نبوت و رسالت و برتر از آن
مي باشد . چرا كه نبوت به معني به دوش كشيدن بار وحي و رسالت و ابلاغ آن به
مردم بوده و به مقتضاي آيه ي شريفه و شواهد ديگر ابراهيم ( عليه السلام ) در اواخر عمر خود و پس از آزموده شدن به
امتحان هاي دشوار الهي به مقام امامت نصب مي شود . درحالي كه پيش از آن قطعاً
نبي و رسول بوده است معلوم مي شود امامت ، رهبري الهي است كه هر پيامبري
بدان نايل نمي شود .
2ـ در فرهنگ قرآن ظلم عبارت است از هر گونه كجي و انحراف در عقيده و رفتار فردي
و اجتماعي و خروج از جاده ي اعتدال و مسير طاعت الهي و محدود به ستم هاي
اجتماعي و تعرض به حقوق ديگران نمي شود .
1 . شرح مطالب فوق را در اصول العامة للفقه المقارن ص157 ، و 158 و
عبدالحسين شرف الدين ، الكلمة الغرّاء ص14 ، و 15 مطبعة عرفان ، صيدا بيابيد .
2 . بقره : 124
|
150 |
|
3ـ آنگاه كه ابراهيم منصب امامت را براي فرزندان و نسل بعد از خود درخواست كرد
پاسخ شنيد كه عهد خداوند ظالمان را درنيابد . اين بدان جهت بود كه امام اسوه و سرمشق
آدميان و پيشواي مطاع در ميان مردم و تصرف كننده ي در مال ها و جانهاي آنها
بوده و لازم است خود او همواره سير مستقيم داشته و هرگز دچار لغزش و انحراف نشود .
چرا كه انسان ستمكار شكننده ي عهد و ميثاق خداوندي ، قابل اعتماد نبوده و نمي
تواند سرمشق ديگران واقع شود .
4ـ ممكن است اين اشكال مطرح شود كه اگر فردي در مقطعي از زندگاني خود دچار لغزش
و گناه شده و سپس توبه كند و به راه راست آيد ديگر روا نباشد به او عنوان ظالم
اطلاق شود . بنابراين چنين فردي مصداق « ظالمين » كه در آيه اشاره شده نبوده و
مي تواند از صلاحيت جايگاه امامت برخوردار شود . ( 1 )
در پاسخ مي توان گفت : اينكه حكم داير مدار موضوع است ضابطه و معيار كلي و هميشگي
نبوده و گرچه در عرصه ي تكليف و اطاعت و عصيان اين ضابطه و معيار عموماً جاري
بوده ولي بنابر قراين موجود در آيه ، مقام امامت آنچنان جايگاه رفيع و خطيري است كه
يك لحظه ارتكاب ظلم و عصيان ، فرد را از صلاحيت تصدي آن مي اندازد . در
اين باره مؤلف تفسير الميزان استظهار لطيفي از اين آيه ي كريمه داشته
مي نويسد : نسبت مردم با ظلم از چهار صورت بيرون نيست :
1ـ اشخاصي در تمام عمر خود ظالم مي باشند .
2ـ اشخاصي در همه ي ادوار زندگي خود پاك و طاهر مي باشند .
3ـ كساني در ابتدا ظالم بوده سپس توبه كرده و پاك شده اند .
4ـ افرادي در آغاز زندگي پاك زيسته ولي در آينده مرتكب ظلم مي شوند .
حال بايد ديد ابراهيم ( عليه السلام ) كه امامت را
براي فرزندان خود خواسته كداميك از
1 . به تعبير فني ، چنانچه در اصول فقه محقق شده اطلاق
مشتق بر ذاتي كه متصف به مبدأ اشتقاق در حال حاضر است حقيقت بوده و در زمان گذشته
مجاز مي باشد . به دليل صحت حمل در اولي و صحت سلب از دومي به اينكه مي توان فرد
گنهكار بالفعل را ظالم ناميد و فرد گنهكار درگذشته و توبه كننده كنوني را ظالم
ندانست . نكـ : محمد رضا مظفر ، اصول الفقه ج1 ، ص52 ، انتشارات دفتر تبليغات
اسلامي ، قم
|
151 |
|
گروه هاي مذكور را اراده كرده است ؟
بي گمان محال است كه پيامبر خدا امامت را براي گروه اول و چهارم بخواهد
زيرا او به درستي مي داند اين دو دسته هرگز صلاحيت حمل اين بار سنگين را
ندارند و تنها گروه دوم و سوم مي تواند مورد درخواست او واقع شوند . و اينكه خداوند
در پاسخ مي فرمايد : « عهد من به ستمكاران نمي رسد » فقط بر قسم سوم انطباق
مي يابد يعني كسي كه در گذشته ي عمر خود مرتكب ستم شده گر چه اكنون توبه
كرده و ستم خود را ادامه ندهد طبق حكم آيه ي شريفه صلاحيت تصدي امامت را ندارد
و اين مقام صرفاً شايسته ي كسي است كه در تمام دوران زندگي خود پاك زيسته و
هيچ لغزش و انحراف و تعدي از حدود الهي از او سر نزده است . ( 1 )
جـ آيه اطاعت :
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ
وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ . . . " ( 2 )
فخر الدين رازي در تفسير مفاتيح الغيب در ذيل آيه ي 59 نساء با بيان دقيقي
عصمت اولي الأمر را اثبات مي كند . وي مي گويد :
« خداوند به طور قطع به اطاعت اولي الامر فرمان داده است و كسي كه اينگونه به
اطاعتش امر شود لزوماً معصوم مي باشد . زيرا اگر از خطا معصوم نباشد به هنگام
ارتكاب خطا از يك سو خداوند امر به اطاعت او نموده و از سوي ديگر خطا به خودي خود
مورد نهي الهي است در نتيجه اجتماع امر و نهي بر فعل واحد و به اعتبار واحد پيش
مي آيد و اين هم محال است . به اين ترتيب ثابت مي شود اولي الامري كه
خداوند به طور مطلق امر به اطاعت او كرده بايد از خطا معصوم باشد . » ( 3 )
1 . شرح استدلال به آية ابتلا براي اثبات عصمت را در
تفسير الميزان و سبحاني ، بحوث في الملل و النحل ج6 ص296 ـ 298 بيابيد .
2 . نساء : 59
3 . التفسير
الكبير ج10 ، ص144 .
|
152 |
|
اين مؤلف پس از استدلال به آيه بر عصمت اولي الامر اشكالي را به اين ترتيب مطرح
مي كند :
« گوييم معصوم مورد نظر يا جميع امت است و يا افرادي از آن و دومي ممكن نيست زيرا
خداوند طاعت « اولي الامر » را در اين آيه به طور مطلق واجب گردانده و طاعت افراد
خاصي از امت مشروط به آن است كه ايشان را شناخته و اين امر به دليل ضرورت در زمان
ما امكان پذير نمي باشد . بنابراين پي مي بريم كه معصوم مورد نظر جمع خاصي
نبوده بلكه همان اهل حل و عقد مي باشند و بدينگونه يقين مي يابيم كه اجماع امت حجت
است . ( 1 )
وي همچنين ادعا مي كند :
« حمل كردن آيه بر ائمه ي معصوم مورد نظر رافضيان بسيار بعيد مي
باشد . زيرا :
اولاً طاعتشان مشروط به شناخت و دستيابي به آنان بوده و واجب گرداندن طاعت قبل
از شناخت ايشان تكليف مالايطاق مي باشد و مشروط شدن طاعتشان به شناخت آنان هم
به مفهوم دست كشيدن از اطلاق آيه مي باشد .
ثانياً : « اولوالامر » مذكور در آيه به لفظ جمع آمده در حالي كه رافضيان در هر
زمان به بيش از يك امام باور ندارند و حمل لفظ جمع بر مفرد هم برخلاف ظاهر است .
ثالثاً : خداوند در ادامه ي آيه مي فرمايد : هرگاه در چيزي با يكديگر به
نزاع برخاستيد داوري را به خدا و رسول ارجاع دهيد . ( 2 )
و اگر مقصود از اولي الامر امام معصوم بود لازم بود گفته شود : داوري را به
امام ارجاع دهيد . ( 3 ) »
پاسخ اشكال هاي رازي
اشكال اصلي فخر رازي مبتني بر اين است كه وي شناخت متعلق حكم را از شروط خود
تكليف دانسته و چون به پندار او اين امر مقدور نيست تكليف منتفي مي گردد . در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . پيشين .
2 . فإن تنازعتم في شيء فردّوه إلي اللهِ و
الرَّسولِ . . .
3 . پيشين .
|
153 |
|
حالي كه اين گفته ي غريبي بوده و لازمه ي آن اين مي شود كه همه ي
قضاياي مطلقه به
مشروطه دگرگون شود . زيرا هيچ حكمي نيست مگر آنكه امتثال آن
متوقف بر شناخت متعلق آن مي باشد و به نظر مي رسد فخر رازي بين مقدمه
وجوب و مقدمه واجب خلط كرده باشد . زيرا شناخت متعلق حكم مقدمه ي امتثال
است نه شرط براي تكليف .
اشكال نقضي هم بر فخر رازي وارد است و آن اينكه اجماع اهل حلّ و عقدي را هم كه
وي ادعا مي كند نيازمند به شناخت آنان است . بلكه شناخت آنان به مراتب از شناخت
يك يا چند تن دشوارتر بوده و اساساً تفسير اولي الامر به اهل حلّ و عقد مسأله را
پيچيده تر مي كند . زيرا مقصود از اهل حلّ و عقد به روشني معلوم نيست كه
چه كساني مي باشند عالمان ، مجتهدان ، حديث شناسان ، يا نظاميان ، حاكمان و
سياستمداران ؟ و آيا هرگز اتفاق نظر آنان در مسائل مختلف مقدور و عملي بوده و يا
چنين چيزي اتفاق افتاده است ؟
امر غريب ديگر در ادعاي فخر رازي ، ناتواني در دستيابي و شناخت معصوم و آراي وي
مي باشد . درحاليكه ادله ي بسياري براي شناخت ايشان در دست بوده و دسترسي
به آرا و اقوالشان هم از طريق راويان و واسطه هاي مورد وثوق عملي
مي باشد .
پاسخ اشكال دوم اينكه ، استفاده ي اجماع اهل حلّ و عقد از كلمه ي
اولي الامر مبتني بر آن است كه از آن عموم مجموعي اراده شود . درحالي كه در اين
موارد معمولاً عموم استغراقي مورد نظر بوده كه در وقايع متعدد به افراد متعدّد
انحلال مي يابد . ( 1 ) با اين بيان اشكالي باقي
نمي ماند كه بر اساس عقيده ي اماميه در هر زمان يك اولي الامر
فرمانش مطاع باشد .
پاسخ اشكال سوم رازي هم اينكه ، از آنجا كه درصدر آيه اطاعت رسول و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . به طور مثال وقتي گفته مي شود : « زكات هاي خود را به فقيران و مستمندان بدهيد »
معنايش اين نيست كه همه ي زكات ها به تمامي فقرا داده شود بلكه هر زكات دهنده اي مي
تواند زكات خود را به فرد يا افرادي از مستمندان ببخشد و يا اگر گفته مي شود :
« حكم قضاوت در دادگاه هاي شهر نافد است » معنايش اين نيست كه حكم همه قاضيان يكجا در همه ي دادگاه ها نافذ است
بلكه به اين معني است كه حكم هر يك از قاضيان در هر يك از محاكم شهر نافذ
است .
|
154 |
|
اولي الامر عطف بر يكديگر آمده و أمر أطيعوا بر هر دو وارد شده « ردّ به
پيامبر » از « ردّ به
اولي الامر » كفايت مي كند . علاوه بر آن آيه ي
ديگري از قرآن كريم اين اشكال را به طور كلي بر مي دارد و آن آيه ي 83
نساء است كه : " وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلي أُولِي اْلأَمْرِ
مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ . . . " ( 1 )
دـ حديث ثقلين
يكي از بهترين ادله اي كه براي اثبات عصمت مي توان بدان استدلال كرد حديث
متواتر ثقلين مي باشد و چنانچه در بحث از دلالت اين حديث به تفصيل گذشت
لازمه ي قرين بودن هميشگي كتاب خدا و عترت پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) مصونيت ابدي عترت از هر گناه و خطا و لغزش مي باشد . در
غير اين صورت ميان عترت و قرآن جدايي افتاده و عترت نقش هدايتگر خود را اجمالاً از
دست مي دهد . به نظر مي رسد اصرار و تأكيد فراوان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در معرفي عترت به عنوان ثقل عظيم
الهي در كنار قرآن و تمسك به آن دو را شرط هدايت و به گمراهي نيفتادن مردم اعلام
كردن ، در جهت تثبيت اين باور صورت گرفته كه نقش هدايتگر عترت به مانند قرآن بسيار
مهم ، روشن و راهبردي در مسير زندگي بشر بوده و با رهبريها و هدايتگريهاي عالمان و
مجتهدان ديگر كه در معرض خطا و نسيان و لغزش قرار داشته فرق مي كند . عترت به
مانند قرآن معدن علم و نور و هدايت و برخوردار از تأييد و تسديد الهي است و اين
ويژگي ها او را در قله ي عصمت و پاكي قرار مي دهد . ( 2 )
هـ ـ دليل عقلي
گر چه دلالت كتاب و سنت بر عصمت امام وافي به نظر مي رسد ولي بايد دانست كه تنها
تفسير خردورزانه و از روي درايت مي تواند معناي عصمت را از ميان آيات و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اگر آن را به پيامبر و پيشوايان بازگردانند از
ريشه هاي مسائل آگاه خواهند شد شرح مطالب فوق را در اصول العامة للفقه المقارن ص159ـ163 ،
بيابيد .
2 . به نظر نگارنده از آنجا كه ادله ي عصمت امام
جملگي جنبه ي اجتهادي و نظري داشته مي توان گفت از ميان مجموع
ادله ي نقلي ، دلالت حديث ثقلين از وضوح بيشتري برخوردار بوده و دست كم در عرض
آيه تطهير و از اهميت مشابه برخوردار مي باشد .
|
155 |
|
احاديث بيرون آورد و به عبارت ديگر اين ادله در معناي مذكور آنچنان صريح نبوده
كه
بدون اعمال نظر و اجتهاد و خردورزي بتوان مفهوم عصمت را از آن فهميد . ( 1 ) بنابراين واضح مي گردد براي استدلال به
ادله ي نقلي هم حاجت به تفسير عقلاني و خردمندانه ي نصوص بوده و از اذهان
ساده و عقول ابتدايي انتظار نمي رود كه بي درنگ معناي عصمت را از آيات و
احاديث بيرون كشند . بنابراين در استدلال به آيات و احاديث بر عصمت امام تركيبي از
عقل و نقل به كار آيد . افزون بر آن متكلمان اماميه به دريافت عقلاني هم به عنوان
دليل مستقلي بر عصمت توجه كرده اند .
در واقع دليل عقلي آنان بر عصمت امام چيزي بيش از برهان عقلي بر لزوم
عصمت
پيامبران نيست . به ويژه اگر بياد آوريم كه امامت نزد آنان از حيث وظائف
و
مسؤوليتها در امتداد پيامبري تفسير يافته و اين مستلزم عصمت امام در مقام تبليغ
دين مي باشد .
علامه حلي متكلم و فقيه بزرگ امامي دليل بر عصمت امام را به چند وجه تقرير كرده
است كه به طور خلاصه عبارت است از :
1 ) امام به مانند پيامبر نگهبان شريعت بوده و اين مستلزم عصمت او مي باشد زيرا
مقصود آن است كه وي علماً و عملاً شريعت را پاسداشته و اين امر به طور كامل فقط
براي معصوم ميسر مي گردد . چرا كه غير معصوم دست كم به خطا افتاده و در مواضع خطا
نقش صيانت و پاسداريش از شريعت ملغا مي گردد و اين با مقصد شارع در مصون قرار دادن
همه ي شريعت منافات خواهد داشت .
2 ) وجود امام براي فوائدي از قبيل اقامه ي حدود ، حفظ فرائض و . . . ضروري گشته و
تحقق چنين فوايدي نيازمند به امام معصوم مي باشد و اگر پيشواي جامعه معصوم نباشد
خود نيازمند پيشواي ديگري است و اين رشته به تسلسل مي انجامد .
3 ) امام در حالت معصيت واجب است از باب امر به معروف و نهي از منكر مورد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . چنانچه در بحث هاي گذشته معلوم شد كه
متكلمان و مفسران عقل گرا هوشمندانه و خرد ورزانه معناي عصمت را با انجام
بحث هاي نظري از آيه تطهير و آيه ي عهد و حديث ثقلين و غيره بدست
آوردند .
|
156 |
|
انكار و اعتراض قرار گيرد و اين امر موجب تفويت غرض از نصب امام و مغاير
وجوب
اطاعت مطلق او است كه از آيه " أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا
الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ "مستفاد مي باشد .
4 ) اگر از امام معصيت صادر شود جايگاه خود را در دلها از دست داده و ديگر هيچ
دلي براي طاعت بي چون و چراي او رام و تسليم نمي گردد .
5 ) حال امام به هنگام معصيت پايين تر از هر يك از آحاد امت مي گردد چرا كه سر
زدن كوچكترين گناه از بالاترين مقام امت زشت تر از بزرگترين كبايري است كه از آحاد
پايين امت سرزند . ( 1 )
علم امام
دومين ويژگي امام كه از اهميتي بنيادين در گفتمان امامت بر خوردار است ، علم امام
مي باشد . براساس عقيده ي قطعي شيعه ، امامان معصوم در قله ي دانش و
حكمت و معرفت قرار داشته و هيچيك از آحاد امت را ياراي درك مقام برتر علمي آنان
نيست . به گفته ي امام علي ( عليه السلام ) سيلاب
دانش از آنان سرازير بوده و هيچ طاير بلند پروازي به بلنداي قله ي علم و كمال
آنان نتواند برسد . ( 2 ) از آنجا كه در گفتمان امامت
امام وظيفه و مسؤوليت خطير حفاظت از كيان دين و شريعت و تبيين احكام الهي و هدايت و
اصلاح امر مردم را بر عهده دارد اين اقتضا مي كند كه آگاهي او از دين كامل و
بي نقص بوده و در هيچ مسأله اي نيازمند به هدايت و تعليم ديگران نباشد . در غير
اين صورت نقش هدايتگري مطلق امام محل ترديد قرار خواهد گرفت . به اين جهت در ذيل
برخي روايات حديث ثقلين از اعلميت عترت سخن به ميان آمده و گفته شده : « هرگز بر آنان
پيشي نگيريد كه به هلاكت افتيد و به ايشان تعليم ندهيد كه آنان از شما
داناترند . ( 3 ) » در روايات بسياري از ائمه ي اهل
البيت ( عليهم السلام ) آن بزرگواران ، مخزن علم و محل
اسرار الهي ، راسخان در قرآن ،
1 . مظفر ، دلائل
الصدق ج2 ، ص14ـ16 ، دار المعلم
للطباعة ، القاهرة .
2 . ينحدر عنِّي السَّيل و لا يرقي إليَّ الطّير ، نهج البلاغه خ3 .
3 . فلا تسبقوهم فتهلكوا ولا تعلّموهم فإنَّهم أعلم
منكم ، اصول كافي ج1 ، ص294 ،
ح3 .
|
157 |
|
معادن و سرچشمه هاي دانش و حكمت ، زنده كننده ي علم و ميراننده ي
جهل و وارثان انبياء و مانند آن لقب گرفته اند . ( 1 )
گستره ي علم امام
از بحث هاي مهم و چالش بر انگيز تشخيص گستره ي علم امام مي باشد . اين بحث
در دو حوزه ي احكام و تشريعات الهي و موضوعات خارجي و امور نهاني مورد توجه
قرار گرفته است . در حوزه ي احكام و تشريعات بايد گفت به مقتضاي دليل عقل
و نقل علم امام كامل ، بي نقص ، همه جانبه و خطا ناپذير مي باشد . بر اين
رأي علماي اماميه اجماع يافته اند ولي در حوزه ي موضوعات خارجي
گستره ي احاطه ي غيبي امام بر وقايع
1 . الامام الباقر ( عليه السلام ) نحن خزّان علم الله ونحن
تراجمة وحي الله ، ما گنجينه بان علم خداوند و ترجمان وحي اوييم كافي ج1 ، ص192 ، ج3 ،
الامام الصادق ( عليه السلام ) : نحن ولاة أمر الله وخزنة علم الله وعيبة وحي الله ، ما سرپرستان امر ،
نگهبانان علم و ظرف وحي خداييم ، پيشين ج1 ، الامام الصادق ( عليه
السلام ) : انّ الله تبارك وتعالي انتجبنا لنفسه فجعلنا
صفوتَه من خلقه وامنائَه علي وحيه وخزّانَه في أرضه وموضع سرِّه وعيبة علمه ، خداوند
ما را براي خود خواسته و برگزيدگان خلق و امينان بر وحي و نگهبانان در زمين و
جايگاه سر و ظرف علم خود قرار داده است . بصائر
الدرجات ص82 ، ح7 مؤسسة الأعلمي ، تهران ، الامام
الصادق ( عليه السلام ) :
نحن ورثة الأنبياء و ورثة كتاب الله و نحن صفوتها ما وارثان پيامبران و وارثان كتاب
خدا و بندگان برگزيده اوييم . پيشين ص534 ، ح33 أين الَّذين زعموا أنَّهم الرّاسخون في العلم دوننا ، كذباً
وبغياً علينا ، أن رفعنا الله ووضعهم وأعطانا وحرمهم وأدخلنا وأخرجهم بنا يستعطي
الهدي و يستجلي العمي ، كجايند كساني كه پنداشتند آنان راسخان در علم قرآنند ؟ به
دروغ و ستمي كه بر ما مي رانند . خدا ما را بالا برده و آنان را فرو گذاشته ، به
ما عطا كرده و آنان را محروم داشته ، ما را در حوزه ي عنايت خود درآورده و آنان
را بيرون رانده راه هدايت را با راهنمايي ما مي پويند و روشني دلهاي كور را از
ما مي جويند : نهج البلاغة خ144 ، الامام الصادق ( عليه
السلام ) نحن الرّاسخون في العلم و نحن نعلم تأويله ، ما
راسخان در علم قرآنيم و ما تأويل آن را مي دانيم كافي ج1 ، ص212 ، ح1 ، نحن شجرة النبوة و محطُّ
الرسالة و مختلف الملئكة و معادن العلم و ينابيع الحكم ، ما درخت نبوت و فرودگاه
رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدن هاي دانش و سرچشمه هاي حكمتيم
نهج البلاغه خ109 ، هم عيش العلم و
موت الجهل يخبركم حلمهم عن علمهم و ظاهرهم عن باطنهم و صمتهم عن حكم منطقهم لا
يخافون الحق و لا يختلفون فيه و هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام ، خاندان پيامبر ،
دانش را زنده كننده اند و ناداني را ميراننده ، بردباريشان شما را از دانش آنان
خبر دهد و برون آنان از نهان و خاموش بودنشان از حكمت بيان ، نه با حق ستيزند و نه
در آن خلاف ورزند ستون هاي دينند و پناهگاه ها كه مردمان را نگاه
مي دارند ، نهج البلاغة
خ239 .
|
158 |
|
و حوادث و امور از ديرباز مورد بحث واقع شده و مجموعاً مي توان
گفت : در اين باره هيچ اجماع و ضرورتي حاكم نشده است . برخي از دانشمندان
شيعه همچون شيخ طوسي و سيد مرتضي علم الهدي اساساً بر اين عقيده اند كه آگاهي
امام به بيش از امور مربوط به شريعت و حلال و حرام الهي ضروري نمي باشد . ( 1 ) البته اين بزرگان در صدد نفي احاطه ي غيبي امام
نبوده بلكه استدلال آنان بر نفي ضرورت از اين موضوع مبتني شده است . به هر حال
به دليل اهميت موضوع سزاوار است تحقيقي در خور حال اين نوشتار ارائه كنيم .
علم امام به امور پنهاني
درباره ي علم امام به امور غيبي و پنهاني بايد بحث را در دو مقام
تنقيح كرد ، نخست اينكه آيا ثبوتاً امكان متصف شدن برخي از افراد به صفات و كمالات
فوق بشري و برخورداري از دانش غير عادي و نهاني وجود دارد يا خير ؟ و دوم اينكه در
صورت امكان پذير بودن اين امر چگونه نسبت به امامان تحقق يافته و گستره ي آن چقدر
است ؟
در مقام نخست بايد گفت ، عقل و نقل اين امكان را تأييد مي كند چرا
كه چنين چيزي عقلاًً به هيچ امر محالي نينجاميده و عموم قدرت الهي هم آن را اثبات
مي كند و اما نقلاً نخست بايد به قرآن بازگشت . در قرآن كريم دو دسته آيات وجود دارد
كه دسته ي اول فقط خداوند را آگاه و محيط به غيب مي داند ( 2 ) و دسته ي دوم آياتي كه از احاطه ي پيامبران و جمعي
از بندگان برگزيده ي خدا بر امور غيبي خبر مي دهد . ( 3 ) در جمع بين اين دو دسته آيات دو توجيه مي توان
ارائه كرد :
1 . علم الهدي ، الشافي في الامامة ج2 ، ص26 ، مؤسسة
الصادق ، تهران ، طوسي ، تلخيص الشافي ج1 ، ص252 ، مطبعة الآداب ، نجف اشرف
2 . نظير اين آيات : و عندهُ مفاتح الغيب لا يعلمها
إلاّهو ( انعام : 59 ) ، قل لايعلم من في السموات و الارض إلا الله ( نحل : 65 ) إنَّ الله
عنده علم الساعة و ينزِّل الغيثَ و يعلم ما في الأرحام . . . ( لقمان : 34 ) ، قل لا أقول
لكم عندي خزائن الله و لاأعلم الغيب ( انعام : 50 ) ، و لو كنت أعلمُ الغيب لاستكثرتُ
من الخير و مامسَّنِي السوءُ ( اعراف : 188 ) قل ما كنت بدعاً من الرُّسلِ و ما أدري
ما يفعل بي ولابكم ( احقاف : 9 )
3 . نظير آيات : عالم الغيب فلايظهر علي غيبه أحداً
إلا من ارتضي من رسول ( جن : 25و 26 ) و ما كان اللهُ ليطلعكم علي الغيب و لكنّ الله
يجتبي من رسله من يشاء ( آل عمران : 179 )
|
159 |
|
اول اينكه گفته شود : در دسته ي نخست سخن
درباره ي علم غيب كلي و فعلي است
كه اين اختصاص به خداوند داشته و
دسته ي دوم بر علم اجمالي و جزئي پيامبران و برگزيدگان خداوند بر اسرار غيبي و
امور پنهاني دلالت مي كند .
دوم اينكه : علم غيب تقسيم شود به علم
استقلالي و ذاتي و غير ذاتي قسم اول اختصاص به خداوند داشته و ديگري به پيامبر و
امام . از برخي گفته هاي پيشوايان دين اين معنا مستفاد مي باشد . امام
علي ( عليه السلام ) آنكه در ذات خود آگاه از
نهان ها بوده و اين دانش را ازديگري فرا نگرفته را خداوند مي داند . ( 1 ) بر اين اساس اگر انسان هايي بتوانند برخي
پرده ها را بدرند و رازهايي را بگشايند هرگز سزاوار آن نيستند كه به طور مطلق
داناي غيب به شمار آيند . به اين جهت امام علي ( عليه
السلام ) در پاسخ كسي كه از اخبار غيبي آن حضرت به شگفت آمده و آن را علم غيب
گمان مي برد فرمود : اين نه علم غيب بلكه علمي است كه از دارنده ي علم
آموخته شده است . ( 2 ) و بدينگونه به او فهماند كه
آگاه بودن او از برخي اسرار نهاني در آموزه هاي پيامبر ريشه داشته و به همين
ترتيب ظرف علم پيامبر با افاضات الهي مالامال شده است .
به هر حال نتيجه ي هر دو توجيه اثبات امكان پذير بودن آگاهي
انسان هاي برگزيده از امور پنهاني مي باشد .
يكي از شبهاتي كه از سوي دانشوران اهل سنت مطرح شده اين است كه كوشيده اند
مسأله ي آگاهي مطلق امام از احكام و شرايع و احاطه ي او بر امور غيبي و
علوم غير متعارف را به غلو ورزي هاي شيعيان نسبت دهند . حال آنكه منشأ اين شبهه عدم
درك درست آنان از جايگاه امام مي باشد . بديهي است اگر امام را منهاي شأن عصمت
و لزوم اطاعت مطلق تصور كنيم ، اين گفته درباره ي او موجه خواهد بود چه اينكه
در اين صورت امام هم به مانند همه مجتهدان و كارشناسان ديني ديگر درخواهد آمد كه
در
اجتهاد و كارشناسي او صواب و خطا راه يافته و هيچ برتري و امتيازي برايش ثابت
نيست
1 . العالم بلا اكتساب و لا اردياد و لا علم
مستفاد . نهج البلاغة
خ213 .
2 . ليس هو بعلم غيب و إنَّما هو تعلّمٌ من ذي
علم .
|
160 |
|
اما آنگاه كه طاعت امام به مانند طاعت پيامبر به طور مطلق واجب گردد به حكم عقل
بايد احاطه او به دانش و معارف ديني هم مطلق و نامحدود باشد و چنين دانشي خواه به
روش
اكتسابي يا به طريق موهبت به او عطا مي شود . ( 1 )
درباره ي امكان احاطه ي امام بر اخبار غيبي هم چند نكته قابل
توجه است :
نخست اينكه : در نتيجه ي
مقارنه ي آياتي از قرآن كه در موضوع علم غيب وارد شده ثابت شد ، اين امر در حق
پيامبران برگزيده ي خداوند امكان پذير بوده و با توجه به مرتبه و منزلت
بالاي امامان و برتري مقام امامت بر نبوت عامه ، آنان هم شايسته ي برخورداري از
دانش و غيب مي گردند . ( 2 )
دوم اينكه : در قرآن كريم به موارد مكرّري
برمي خوريم كه برخي پيامبران الهي به طريق معجزه و غير پيامبران به طريق غير متعارف
دانسته هايي را كسب كردند كه جملگي خارج از قلمرو حسّ و كسب و توانايي انسان
مي باشد . از جمله :
1 ) عيسي ( عليه
السلام ) به قوم خود مي گفت : من به طريق معجزه به شما خبر مي دهم
آنچه را كه مي خوريد و در خانه هاي خود ذخيره مي كنيد . ( 3 )
2 ) خداوند از راه وحي و الهام مادر حضرت
موسي ( عليه السلام ) را نسبت به سرنوشت آينده ي
فرزندش با خبر كرد . ( 4 )
3 ) فرشتگان الهي در گفتگو با مريم او را
از اخبار تولد مسيح ( عليه السلام ) آگاه كردند . ( 5 )
4 ) قرآن كريم در قصه ي حضرت سليمان
از شخصي خبر مي دهد كه نزدش دانشي از كتاب بود و آنچنان علم و قدرت
يافته بود كه تخت ملكه ي سبا را پيش از چشم به هم
1 . در بحث هاي گذشته ادله ي لزوم اطاعت مطلق
امام به طور مشروح مورد بررسي قرار گرفت ، نظير آيه ي اطاعت و حديث ثقلين و
. . .
2 . در بعضي روايات امام علي7 خود را از مصاديق
آيه ي 26 ـ 27 جن : عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الا من ارتضي من رسول
مي شمرد و در فقره اي از زيارت جامعه ي كبيره مي خوانيم : وارتضاكم لغيبه و اختاركم
لسرِّه .
3 . و أنبّئكم بما تأكلون و ماتدّخرون في بيوتكم . . . ( ال عمران : 49 )
4 . إنا رادّوه إليك و جاعلوه من المرسلين ( قصص : 7 )
5 . نكـ : سوره آل عمران 42 ـ 47
|
161 |
|
زدني احضار كرد ( 1 ) و در روايات فراواني
مصداق تام « و عندهُ علم الكتاب » ، علي بن
ابيطالب
معرفي شده است . ( 2 ) با مقارنه ي دو تعبير
« علمٌ من الكتاب » و « علم
الكتاب » مي توان حدس زد كه دارنده ي علم الكتاب از چه دانش و توانايي
شگرفي برخوردار بوده است .
سوم اينكه : در برخي منابع اهل سنت رواياتي
مي توان يافت كه آحادي از صحابه ي پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) از بعضي امور غيبي خبر داشته اند . به طور مثال حذيفه
اليمان مي گويد : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حوادث آينده تا
قيامت را به من خبر داده است . ( 3 ) » هرگاه براي بندگان برگزيده اي اعم از پيامبران و غير
پيامبران و آحاد صحابه ، پرده هايي كنارزده شده و اموري پنهاني آشكار
مي گردد چرا نسبت به امكان اين امر براي امامان هدي ( عليهم السلام ) ترديد شود ؟
در مقام اثبات و وقوع ، شواهد چندي در دست است كه حكايت از
احاطه ي غيبي امامان معصوم بر اموري چند دارد :
1 ) در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه
علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : به خدا اگر خواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا
رود و سرانجام كارهاي او چه بود ؟ توانم اين كار را انجام دهم لكن ترسم كه
درباره ي من به راه غلو رويد و مرا بر رسول خدا تفضيل نهيد . من اين راز را با
خاصّگان در ميان مي گذارم كه بيمي برايشان نيست . ( 4 )
2 ) امام ( عليه
السلام ) پيش از شروع نهروان فرمود : به خدا كه ده كس از
آنان نرهد و از شما ده تن كشته نشود . ( 5 ) ابن ابي
الحديد در شرح نهج البلاغه اين خبر غيبي را از معجزات آن حضرت بشمار مي آورد . زيرا خبر تفصيلي دادن از شمار كشتگان ،
ارتباط با عالم وراي
1 . سوره نمل : 40 .
2 . ابن المغازلي ، المناقب ص314 ، شواهد التنزيل ج1 ، ص307 ـ 310 و ص400 ، و
بصائر الدرجات ص236 ج21 ، و
عبارت بصائر از امام علي7 چنين است : أنا الَّذي عنده علم الكتاب .
3 . أخبرني رسولُ الله بما هو كائنٌ إلي أن تقوم
الساعة ، صحيح مسلم ج4 ، ص2217و ، الاصابة ج2ص ، 40 .
4 . و الله لو شئت أن اُخبرَ كلَّ رجل منكم بمخرجه
و مولجه و جميع شأنه لفعلتُ و لكن أخاف أن تكفروا فيََّ لرسولِ الله صلي الله عليه
و اله ألا و إنّي مفضيه الي الخاصة ممن يؤمن ذالك منه . نهج البلاغة
خ175
5 . پيشين خ 59 .
|
162 |
|
حسّ را به خوبي مي نماياند و اينگونه
پيشگويي فراتر از توان بشري است . ( 1 )
3 ) در نهج البلاغه خطبه هاي چندي است
كه در آن از اخبار فتنه ها و حوادث آينده سخن به ميان مي آيد . ( 2 ) شواهد فوق همگي علم غيب امام را به نحو موجبه ي
جزئيه اثبات مي كند كه به كمك آنها نمي توان دايره ي علم غيب امام
را به طور دقيق مشخص كرد . روايات ديگري از ائمه ي اهل البيت ( عليهم السلام ) ابعاد ديگري از احاطه ي معصومان بر
غيب را بيان مي كند :
1ـ آگاهي از علم بلايا و منايا و
انساب ( 3 )
2ـ آگاهي از گفتار پرندگان ( 4 )
3ـ آگاهي از آنچه در آسمان و زمين
است ( 5 )
4ـ آگاهي از وقايع شب و روز ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح نهج
البلاغة ج5 ، ص3 ـ 4 منشورات مكتبة آية الله العظمي
المرعشي .
2 . نظير خطبه 128 و 138 و در خطبه ي 128 پس از
اخبار غيبي امام علي ( عليه السلام ) فردي از اصحاب به شگفت آمده مي پرسد : گويا علم غيب يافته اي ؟ امام
پاسخ گويد : اين علم غيب نبوده بلكه علمي است كه از دارنده ي علم آموخته شده
است .
3 . الامام علي ( عليه السلام ) : انّا اهلُ بيت عُلّمنا
علم المنايا و البلايا و الأنساب و الله لو أنَّ رجلاً منّا قام علي جسر ثمّ عرضت
عليه هذه الامّه لحدّثهم بأسمائهم و أنسابهم . ما خانداني هستيم كه علم منايا و
بلايا و انساب به ما ياد داده شده است . به خدا سوگند اگر فردي از ما بر روي پلي
قرار گرفته سپس همه ي امت بر او عرضه شود آنان را از نام و نسبشان با خبر كند .
بصاير الدرجات ص288 ، ح12
4 . الامام علي ( عليه السلام ) : عُلّمنا منطق الطَّير
كما علّمه سليمان بن داود و كلّ دابّه في برّ أو بحر . سخن پرندگان را به مانند
سليمان بن داود فراگرفته ايم . و نيز سخن هر جنبنده ي خشكي و دريا را . پيشين
ص363 ، ح12 .
5 . الامام الصادق ( عليه السلام ) : إنّ الله أجلُّ و أعظم
من أن يحتجَّ بعبد من عباده ثم يخفي عنه شيئاً من أخبار السماءِ و الأرضِ . خداوند
برتر از آن است كه فردي از بندگان را حجت خود قرار داده سپس چيزي از اخبار آسمان و
زمين را از او پنهان دارد . پيشين ص146 ، ح6 .
6 . حمران بن اعين : قلت لابي عبدالله : عندكم
التوراة و الانجيل و الزبور و ما في الصحفِ الاولي ، صحف ابراهيم و موسي . قال نعم :
قلت : إنّ هذا لهو العلم الاكبر . قال : يا حمران ! لو لم يكن غيره كان و لكن ما يحدث
الله به اللَّيل و النَّهار علمه عندنا أعظم . حمران بن اعين گويد از امام
صادق ( عليه السلام )
پرسيدم آيا نزد شما علم تورات و انجيل و زبور و صحف نخستين ، صحف ابراهيم و موسي مي
باشد . پاسخ داد : بلي گفتم : اين هر آينه علم اكبر است فرمود : اي حمران ! اگر جز اين
نمي بود چنين بود ولي علم به حوادث شب و روز كه نزد ما است برتر است . پيشين ص160 ، ح
5 .
|
163 |
|
5ـ علم آنچه بوده و خواهد بود ( 1 )
گرچه اين دسته روايات نيازمند به بررسي دقيق سندي و عرضه كردن آنان به
معيارهاي عقل و نقل قطعي مي باشد ولي به هر حال از مجموع آنها دست كم
مي توان چنين استفاده كرد كه ائمه ي معصوم ( عليهم
السلام ) به مرتبه ي والا و سطحي از دانش و معرفت رسيده اند كه عقل
بشر عادي از دستيابي به آن ناتوان بوده و امكان درك آن براي انسان هاي غير معصوم
وجود ندارد .
به هر حال همچنانكه براي تعيين محدوده و گستره ي علم غيب امام
هيچ اجماع و ضرورتي بين دانشمندان شيعه قائم نشده در طرف ديگر نيز نمي توان
باور يافتن به حدّ وسيعي از دانش غيبي امام را به غلو و مانند آن نسبت داد .
از موضوعات ديگري كه انديشمندان بسياري را به خود مشغول كرده و راز آن به درستي
معلوم نشده مطلق يا مشروط بودن و به تعبير ديگر فعلي يا ارادي بودن علم امام است .
به گفته ي ديگر آيا دانسته هاي غيبي امام به گونه ي علم حضوري بوده
يا فعليت علم او وابسته به اعمال اراده و مصلحت الهي است . برخي از علم فعلي و مطلق
امامان جانبداري كرده و بر اين باورند كه اين بندگان برگزيده ي الهي از
همه ي امور مربوط به حال و گذشته و آينده آگاهند در هيچ حال چيزي از رويدادهاي
جهان بر آنها پوشيده نمي ماند . ديدگاه ديگر آن است كه علم معصومان تعليق به
اراده و خواست آنهايافته و به
تعبير بعضي از روايات در قبض و بسط دائمي
است . ( 2 ) بر اساس اين ديدگاه ، اينكه در
1 . الصادق ( عليه
السلام ) : انّي لأعلم ما في السموات و ما في الارضِ و
أعلمُ ما في الجنة و ما في النّار و أعلم ما كان و ما يكون ثم مكث هنيأهً . فرأي
أنَّ ذالك كبر علي من سمعه منه . فقال : علمت ذالك من كتاب الله عزَّوجلَّ إِنَّ
اللهَ عزَّوجل يقول فيه تبيانُ كلِّ شيء ( نحل : 89 ) ، هر آينه من از آنچه در آسمان ها
و زمين و بهشت و دوزخ و آنچه بوده و خواهد بود آگاهم سپس تأملي كرده و پنداشت اين
سخن بر شنوندگان سخت آمده پس فرمود : همه ي اينها را از كتاب خدا پي بردم و
خداوند مي فرمايد در اين قرآن بيان است براي همه چيز ، كافي ج1 ، ص261 ،
ح2 .
2 . اذا أراد الإمام أن يعلم شيئاً اَعلمه اللهُ
ذالك ، هرگاه امام اراده كند چيزي را بداند خداوند آن را به او بياموزد . كافي ج1 ،
ص258 ، ح3 ، يبسط لنا العلم فنعلم و يقبض عنّا فلانعلم . دانش بر ما گسترانده شده در
نتيجه آگاه مي گرديم و جمع شده و آنگاه نمي دانيم پيشين ج1 ، ص256 ، ح1
به گفته ي سعدي شاعر پرآوازه :
يكي پرسيد از آن گم كرده * * * فرزند كه اي روشن گهر
پيرخردمند
زمصرش بوي پيراهن شنيدي * * * چرا در چاه كنعانش
نديدي
بگفت احوال ما برق جهان است * * * دمي پيدا و ديگر
دم نهان است
گهي بر طارم اعلا نشيند * * * گهي تا پشت پاي خود
نبيند
كليات سعدي ص75 ،
انتشارات اميركبير
|
164 |
|
سخنان امامان ( عليه السلام ) آگاهي از
حوادث گذشته و آينده و اخبار آسمان و زمين و مانند آن آمده نه به اين معني است كه
خبر همه ي حوادث بالفعل نزد معصومان ( عليهم
السلام ) حاضر است بلكه بدين معني كه آنان به تأييد الهي مي توانند
ديوارهاي زمان و مكان را هر گاه اراده كنند درنوردند و از گذشته و آينده آگاهي
يابند . اين معنا را هم نبايد از نظر دور داشت كه امامان ( عليهم السلام ) هيچگاه در رفتار فردي و تعامل با اجتماع از
دانش غيبي خود پيروي نمي كردند بلكه به مانند همه ي انسان هاي ديگر
پيرو ملاكات و مصالح عمومي بشري بوده و علوم بشري را ملاك عمل خود قرار
مي دادند . چرا كه آنان هم در تكاليف و مسؤوليتها و راههاي عمل به آنها با
سايران برابر بودند ( 1 ) و اگر قرار بود امور را در
مجاري غير عادي جريان بخشند ديگر معنايي براي تكليف ، ابتلا ، آزمايش و سختي و محنت
نمي ماند . شواهد ديگري مي فهماند كه رازگشايي آن بزرگواران از اسرار غيبي
و حقايق مستور همواره با ظرفيت تحمل مخاطبان ارتباط داشته است . امام علي ( عليه السلام ) مي فرمود : « در اين
سينه ام دانشي است انباشته اگر فراگيراني برايش مي يافتم » ( 2 ) و نيز مي فرمود : « من
چيزي مي دانم كه بر شما پوشيده است و گوشتان
هرگز نشنيده است كه اگر بگويم و بشنويد به لرزه در مي آييد و ديگر آرام
نمي گيريد ، به مانند لرزيدن ريسمان در چاهي ژرف كه ته آن ناپيدا
است . » ( 3 )
1 . بهترين گواه بر اين مسأله اينكه ايشان در
داوريهاي خود بين مردم همواره از روشهاي متعارف استفاده مي كردند و
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمود : من در بين شما با بينه و سوگند داوري مي كنم . إنّما أقضي
بينكم بالبيِّنات و الأيمان ، كافي ج7 ، ص414 ، ح1 و طوسي ، تهذيب
الاحكام ج6 ، ص229 ، ح3 .
2 . اِنَّ ههُنا لعلماً جمّاً لَو اصبتُ لهُ حملة ،
نهج البلاغة ، حكمت 147 .
3 . بل اند مجت علي مكنون علم لو بُحتُ به
لاضطَرَبتم اضطرابَ الأرشية في الطويِّ البعيدة ، پيشين خ5 .
|
165 |
|
خاستگاه علم امام
يكي ديگر از حلقه هاي بحث از علم امام ، خاستگاه ها و
سرچشمه هاي اين علم مي باشد . در بحث گذشته به درستي بيان شد كه در گفتمان
اماميه امام از همه ي علوم قرآن و سنت و احكام و تشريعات به طور كامل برخوردار
بوده و بر بسياري از اسرار پنهاني عالم احاطه داشته است . اينكه اين دانش انبوه
از چه راه هايي در اختيار امام قرار گرفته ، پرسشي است كه اكنون بدان
مي پردازيم .
به طور كلي منابع علوم امامان ( عليهم
السلام ) را در چند دسته مي توان توضيح داد .
1 ) قرآن كريم
نخستين خاستگاه علم امام ، قرآن كريم مي باشد . براساس
عقيده ي اماميه ، امامان دانش قرآن را به طور كامل در اختيار داشتند ، اعمّ ظاهر
و باطن و تفسير و تأويل كتاب خدا . از امام علي ( عليه
السلام ) روايت شده كه : « هيچ آيه اي از قرآن بر
پيامبر فرود نيامد مگر آنكه آن را بر من خوانده و املا نمود و من آن را به خطّ خود
نوشتم . پيامبر تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و عام و خاصّ آن را به
من آموخت . ( 1 ) » و
نيز روايت شده كه : « به خدا سوگند
هيچ آيه اي نازل نشد مگر آنكه دانستم در چه باره و در كجا و بر چه كسي نازل
شده است . چرا كه پروردگارم به من دلي خردورز و زباني گشوده بخشيده
است . ( 2 ) » و همو مي
گفت : « از من بپرسيد از كتاب خدا چرا كه آيه اي نيست مگر
آنكه دانستم در شب فرود آمده يا به هنگام روز در دشت و يا كوهسار . ( 3 ) » و عبدالله بن مسعود چنين
روايت كرده كه :
1 . ما نزلت علي رسولِ الله آية من القرآن الا
أقرأنيها و أملأها عليّ فكتبتها بخطيِّ و علّمني تأويلها و تفسيرها و ناسخها و
منسوخها و محكمها و متشابهها و خاصِّها و عامِّها . كافي ج1 ، ص63 ، ح1 و تفسير
العياشي ج1 ص253 .
2 . و الله ما نزلت آية إلاّ و قد علمت في ما نزلت
و اين نزلت و علي من نزلت اِنَّ ربّي وهبَ لي قلباً عقولاً و لساناً طِلقاً .
الطبقات الكبري ج2 ، ص338 ، تاريخ دمشق ج42 ، ص398 .
3 . سلوني عن كتابِ اللهِ فانّه ليس من آية إلاّ و
قد عرفتُ بليل نزلت أم بنهار في سهل أم في جبل . الطبقات الكبري ج2 ، ص338 ، تاريخ دمشق ج42 ، ص398 ، كنز العمال ج2 ، ص565 ، رقم 4740 به روايت
ابوطفيل صحابي .
|
166 |
|
« هر آينه قرآن بر هفت حرف نازل شده و هر حرف آن
را ظاهر و باطني است و دانش ظاهر و باطن قرآن نزد علي بن ابيطالب است . ( 1 ) »
به عقيده ي اماميه علم به قرآن به طور كامل تنها در اختيار
ائمه ي معصوم ( عليهم السلام ) و اوصياي امام
علي ( عليه السلام ) نهاده شده است . ( 2 ) امامان معصوم همواره براي مخاطبان خود بر اين معنا
تأكيد ميورزيدند كه ريشه ي هر حكمي را بايد در كتاب خدا و سنت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جستجو كرد . ( 3 ) بر اين اساس گاه پاسخ مخاطبان را به روش استنباط از
قرآن مي دادند . ( 4 )
2 ) ميراث علمي پيامبر :
دومين خاستگاه علم امام ميراث علمي پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) مي باشد . به عقيده ي اماميه پيامبر اكرم ( عليه السلام ) در زمان حيات خويش همه ي
دانسته هاي خود را به روش هاي گوناگون در اختيار امام علي ( عليه السلام ) قرار داده و اين مواريث عظيم و گرانبها نسل
به نسل به ساير اوصيا منتقل شده است .
در اين ميان سخن عمده در باب ماهيت اين آثار و چگونگي انتقال آنها
مي باشد . درباره چگونگي انتقال ميراث علوم نبوي به نخستين حلقه ي پس از
ايشان يعني امام علي بن ابيطالب ( عليه السلام )
نيازمند اندكي تحقيق در باب منزلت علي ( عليه السلام )
نزد پيامبر و چگونگي ارتباط آن دو مي باشيم . در اين مسأله چند جنبه ي
لطيف به نظر مي آيد .
نخست منزلت ويژه و قرابت بي مانند علي ( عليه السلام ) به پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله ) در تمام طول حيات آن بزرگوار از كودكي تا لحظه ي وفات رسول
خدا مي باشد كه اين مسأله برترين فرصت ها را
1 . اِنَّ القرآن أنزلَ علي سبعه أحرف مامنها حرفٌ
إلاّ له ظهرٌ و بطنٌ و إنَّ علي بن ابيطالب عنده علم الظّاهر و الباطن .
حليه الاولياء ج1 ، ص65 ،
تاريخ دمشق ج42 ،
ص400 .
2 . الامام الباقر ( عليه السلام ) : لا يستطيع أحدٌ أن
يدَّعي أنّ عنده جميعُ القرآن كلّه ظاهره و باطنه غير الأوصياء . كافي ج1 ، ص228 ،
ح2 .
3 . الامام الصادق ( عليه السلام ) : ما من شيء إلاّ و فيه
كتابٌ او سنّه . پيشين ج1 ،
ص59 ، ح4 .
4 . مانند آنچه كه راوي از امام پرسيد : از كجا
دانستي كه مسح بايد به بخشي از سر انجام شود و پاسخ شنيد : به خاطر مكان باء در
آيه ي شريفه ي « و امسحو برؤوسكم » كافي ج3 ، ص30 ، ح4 ، تهذيب
الاحكام ج1 ، ص61 ح 17
|
167 |
|
براي آموختن و تربيت يافتن نزد آن حضرت براي وي فراهم آورده و شخصيت كامل او را
تحت آموزش هاي مستقيم پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) شكل مي بخشد . امام علي ( عليه
السلام ) در خطبه ي قاصعه از احوال خويش با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كودكي چنين مي گويد :
« شما مي دانيد مرا نزد رسول خدا چه خويشاوندي نزديك و رتبت ويژه است .
آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاده و بر سينه ي خويش جا مي داد .
مرا در بستر خود مي خوابانيد چنانكه تنم را به تن خويش مي سود و بوي خوش
خود را به من مي بوياند و گاه بود كه چيزي را مي جويد سپس آن را به من
مي خورانيد از من دروغي در گفتار نشنيد و خطايي در كردار نديد . هنگامي كه از
شير گرفته شد ، خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا
راههاي بزرگواري را پيموده و خوي هاي نيكوي جهان را فراهم آورد و من در پي او
بودم چنانكه شتر بچه در پي مادر رود . هر روز براي من از اخلاق برتر خود
نشانه اي برپا مي داشت و مرا به پيروي آن مي گماشت . . . ( 1 ) »
اينگونه شخصيت بارز اين شاگرد مكتب نزد پيشواي خود شكل مي يابد .
او در تمام مراحل زندگي دوشادوش و در كنار پيامبر طي طريق كرده و از مخزن علوم و
اسرارش بهره مي گيرد . او مي گويد : « همه روزه دوبار
بر پيامبر خدا وارد مي شدم بامدادان و شامگاهان » . ( 2 ) احاديث به نجوي هم حكايت از رازگويي هاي طولاني پيامبر
با علي ( عليه السلام ) دارد . ترمذي روايت كرده : پيامبر
در روز طائف علي ( عليه السلام ) را نزد خود فرا خوانده
و سر در گوش او فرو برد . برخي گفتند : چه به درازا انجاميد اين رازگويي ! پيامبر
فرمود : « من نبودم كه چنين كردم بلكه خداوند با او راز
گفت » . ( 3 ) در واپسين دم حيات شريف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم علي را بر بالين خود خواسته سر بر
دامان او نهاد و رازگوئيهايشان ادامه يافت تا پيامبر
1 . نهج
البلاغة خ 192 .
2 . كان لي علي رسول الله مدخلان ؛ مدخلٌ بالليل و
مدخلٌ بالنَّهار . خصائص اميرالمؤمنين ص111 ، سنن ابن ماجه ج2 ، ص1222 ، رقم 3708 .
3 . دعا رسول الله عليّاً يوم الطائف فانتجاه فقال
الناس لقد طال نجواه مع ابن عمّه فقال رسولُ الله : ما انتجيته ولكنَّ الله انتجاه ،
صحيح ترمذي ج5 ، ص3 . 3 باب مناقب علي ( عليه
السلام ) .
|
168 |
|
بدرود حيات گفت . ( 1 )
دومين جنبه عطش و التهاب سيري ناپذير علي ( عليه
السلام ) براي يادگيري است امري كه به او در بين همه ي صحابه
وجهه اي متمايز بخشيده است . او مي گفت :
« اينچنين نبود كه اصحاب رسول خدا هر چيزي را از
او پرسيده و توضيح خواهند و دوست داشتند فردي رهگذر و عربي بياباني از راه رسيده و
از پيامبر سؤال كند و آنان پاسخ را شنوند ولي بر من چيزي نمي گذشت مگر آنكه از
آن پرسيده و آنچه را مي شنيدم حفظ مي كردم » . ( 2 ) از او پرسيدند : چيست تو را بيش از همه اصحاب رسول خدا
حديث روايت مي كني ؟ پاسخ گفت : « هرگاه از او
مي پرسيدم پاسخم عطا مي كرد و چون خاموش مي شدم او با من گفتار آغاز
مي كرد » . ( 3 ) از آنجا كه دمي از آموختن
نمي آسود به هنگام نزول آيه نجوي ( 4 ) او را
ديناري بود كه به ده درهم تبديل كرده و ده راز علمي را از پيامبر پرسيد و هر بار
درهمي را صدقه داد تا اينكه حكم اين آيه نسخ شد و اين تنها تشريعي بود كه جز
علي ( عليه السلام ) كسي بدان عمل نكرد تا اينكه نسخ
شد . ( 5 )
سومين جنبه هوشمندي و فراست شگفت آور علي ( عليه
السلام ) بود كه سبب مي شد هر سخني را از پيامبر به خوبي دريافته و در درون
خود جاي دهد . بريده ي اسلمي اين گفته ي پيامبر خدا به علي را روايت كرده
كه : « خداوند به من فرمان داده تو را به خود نزديك گردانده و از
خود دور نكنم و به تو آموزش داده و تو آن را خوب فهم كني و حتم است بر
خداوند كه
تو خوب بفهمي و اين آيه نازل شد كه پيام وحي را گوش هاي شنوا
دريابند » . ( 6 )
1 . المستدرك علي
الصحيحين ج3 ، ص138 ، خصائص
امير المؤمنين ص130 ، و مسند احمد بن حنبل ج6 ( عليهم السلام ) ( عليه السلام ) ص
300
2 . ليس كلُّ اصحاب رسول الله من كان يسأله و
يستفهمه حتي أن كانوا ليحبُّون أن يجئَ الأعرابي و الطارئ فيسألهُ حتي يسمعوا و كان
لا يمرُّ بي عن ذالك شيءٌ إلاّسألتهُ و حفظته . نهج
البلاغة خ210 .
3 . اِنّي كنتُ اِذا سألتُه أنبأني و اذا سكتُّ
إبتدأني ، صحيح الترمذي ج5 ،
ص301 ، المستدرك علي الصحيحين ج3 ص135 ، الطبقات الكبري ج2 ، ص338 .
4 . { اِذا ناجيتم الرَّسول فقدِّموا
بين يدي نجويكم صدقة } ،
( مجادله : 12 ) .
5 . المستدرك علي
الصحيحين ج2 ، ص482 ، تفسير
الطبري ج28 ، ص27 ، تفسير
القرطبي ج17 ، ص302 .
6 . انّ اللهَ تعالي أمرني أن اُدنيك و لا اُقصيك
و أن اُعلّمك و أن تعي و حقٌّ علي الله أن تعي فنزل قوله تعالي و تعيها اُذنٌ
واعية ، ( الحاقه : 12 ) ، كنجي ، كفاية الطالب ص 4 ، الدر
المنثور ج6 ص 260 .
|
169 |
|
علي ( عليه السلام ) درباره ي خود
مي گفت : « خداوند به من دروني خردورز و زباني گشوده
داده
است » . ( 1 ) او خاندان پيامبر را اينگونه
مي ستود : « آنان دين را چنانكه بايد دانستند و فرا
گرفتند و به كار بستند نه اينكه تنها بشنوند و به
ديگران بگويند كه راويان دانش بسيارند و پاسداران آن اندك به شمار » . ( 2 ) به جز موارد فوق بايد به جنبه ي فوق بشري و الهي
اين آموزش ها هم توجه نمود . چرا كه قرايني در كار است كه نشان مي دهد اين
فرايند تعليم و تربيت و انتقال علوم و حقايق با عنايت الهي و به غير از
روش هاي متعارف كسب علم انجام مي گرفته است . از جمله به گفتاري از
امام علي ( عليه السلام ) در خطبه ي قاصعه
مي توان اشاره كرد كه فرمود : « من هنگامي كه وحي بر
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرود مي آمد صداي نعره ي شيطان را شنيدم . گفتم : اي پيامبر
خدا چه آوايي است ؟ » گفت : « اين شيطان است كه از اينكه او
را نپرستيدند نوميد و نگران است . همانا تو مي شنوي آنچه را من مي شنوم و
مي بيني آنچه
را مي بينم جز اينكه تو پيامبر نيستي ولي تو وزيري و بر
راه خير مي روي » . ( 3 )
بي گمان
اينگونه آگاهي يافتن به حقايقي كه ويژه ي پيامبري بوده و برابر شدن او
با
پيامبر در ادراك اسرار وحياني از جلوه ي خاصي از عنايات خداوندي
درباره ي او پرده بر مي دارد كه در ترازوهاي عرفي قابل سنجش نيست و يا
اينكه به يكباره پيامبر هزار
باب علم بر روي او مي گشايد كه از هر يك هزار
باب ديگر گشوده مي گردد ، از جمله
مسائل اسرارآميز ديگر در اين ميان
مي باشد . ( 4 ) در نتيجه ي اين آزمايش ها
و انتقال علوم ،
علي ( عليه السلام ) به آنچنان جايگاه
علمي رسيده كه پيامبر او را به نيكوترين عبارات مي ستايد از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . إنّ ربي وهَب لي قلباً عقولاً و لساناً طلقاً ،
الطبقات الكبري ج2 ،
ص338 .
2 . عقلوا الدّين عقل وعاية ورعاية لاعقلَ سماع و
رواية فانَّ رواة العلم كثيرٌ و رعاته قليلٌ ، نهج البلاغة 239 .
3 . و لقد سمعت رنّه الشيطان حين نزل الوحي عليه
صلي الله عليه و آله فقلت : يا رسول الله ما هذه الرنة فقال : هذا الشيطان أيِسَ من
عبادته انّك تسمع ما أسمع و تري ما أري إلاّ أنك لست بنبيٍّ و لكنَّك وزيرٌ و إنّك
لعلي خير . پيشين
خ192
4 . علّمني رسول الله الف باب من العلم و تشعبّ لي
من كلِّ باب الف باب ، تفسير كبير ، ذيل آيه ي إنّ الله اصطفي . . . كنز العمال ج13 ، ص114 ، رقم 36372 ،
تاريخ دمشق ج42 ، ص385 ،
ميزان الاعتدال ج2 ، ص483 ،
البداية و النهاية ج7 ،
ص396 .
|
170 |
|
جمله اينكه :
ـ من شهر علمم و علي دروازه ي آن . هر كه اين
شهر را خواهد بايد از در اندر آيد . ( 1 )
ـ من سراي حكمتم و علي در آن است . ( 2 )
ـ علي باب علم و بيان كننده ي شريعت
براي امتم پس از من است . ( 3 )
ـ اي علي ! تو براي امتم آنچه را كه پس از
من اختلاف ورزند تبيين مي كني . ( 4 )
ـ علي ظرف دانش من است . ( 5 )
ـ نيكو قضاوت ترين شما علي است . ( 6 )
خلاصه آنكه همه ي قرائن حاكي است پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) با عنايت ويژه به اين شاگرد استثنايي
مكتب خود ، او را به بالاترين درجه ي علم و كمال رسانده ، ميراث علم خود را در
اختيار او نهاده تا در پس ارتحال الهي او در جايگاه امامت و پيشوايي هر معضلي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . أنامدينه العلم و عليٌّ بابها فمن أراد العلم
فليأت البابَ
حديث مدينه العلم را به روايت ابن عباس در
المستدرك علي الصحيحين ج3
ص 126 ، مجمع الزوائد ج9 ص
114 ، المعجم الكبير ج11 ص
55 كنزالعمال ج13 ص 148
رقم 36463 ، شواهد التنزيل
ج1 ص 104 ، تاريخ بغداد ج5
ص 110 و ج7 ص 182 و ج 11 ص 50 و تاريخ
دمشق ج 42 ص 379 و اسدالغابة ج4 ص 22 و تهذيب الكمال ج18 ص 77 و ميزان الاعتدال ج1 ص 247 و 415 و
البداية و النهاية ج7 ص
395 و به روايت جابربن عبدالله در المستدرك علي
الصحيحين ج3 ص 127 و تاريخ
بغداد ج3 ص 181 و ميزان
الاعتدال ج1 ص 110 و به روايت علي بن ابيطالب در
شواهد التنزيل ج1 ص 107 و
تاريخ بغداد ج11 ص 49 و
تاريخ دمشق ج42 ص 379 و
تهذيب الكمال ج2 ص 251
بيابيد . مؤلف الغدير نام
143 تن از حديث نگاران اهل سنت را ذكر مي كند كه به اخراج اين حديث اهتمام
كرده اند . الغدير ج6 ص
77-61 .
2 . أنا دار الحكمة و عليٌ بابها ، صحيح ترمذي ج2 ، ص299 ، كنز العمال11 ص600 ، رقم 32889 ،
تاريخ بغداد ج1 ص204 ،
الجامع الصغير ج1 ، ص415 ،
شواهد التنزيل ج1 ، ص108 ،
تاريخ دمشق ج42 ، ص378 ،
البداية و النهاية ج7 ،
ص395 .
3 . عليٌ بابُ علمي و مبينٌ لاُمتي ما ارسلت به من
بعدي ، كنزالعمال ج11 ،
ص614 ، رقم 32981 .
4 . يا علي ! أنت تبيّن لاُمَّتي مااختلفوا فيه من
بعدي ، المستدرك علي الصحيحين ج3 ، ص122 ، ميزان الاعتدال ج2 ص328 .
5 . علي عيبة علمي ، سيوطي ، الجامع الصغير ج2 ، ص177 ، دار الفكر ، بيروت ، تاريخ دمشق ج42 ، ص385 ، ميزان الاعتدال ج2 ، ص327 ، خوارزمي ، المناقب ص87
6 . أقضاكم عليٌّ ، تاريخ دمشق ج51 ، ص300 ، تفسير قرطبي ج15 ، ص162 .
|
171 |
|
را پاسخ گفته ، هر مجهولي را معلوم گردانده و هر جوياي علم رابه
مقصود خود واصل گرداند .
ماهيت ودايع علوم نبوي
طبق روايات بسياري از ائمه ي اهل بيت ( عليه السلام ) همه ي ودايع علوم نبوي كه در اختيار
علي ( عليه السلام ) قرار داشته از ايشان به امامان بعد
منتقل شده و همواره مورد استناد ايشان قرار داشته است . از امام باقر ( عليه السلام ) روايت شده :
« اگر ما به مردم به رأي و هوا و هوس خود فتوا مي داديم هر آينه
تباه مي شديم ولي ما با آثار رسول خدا و اصول دانشي كه نزدمان است فتوا دهيم و
آنها را يكي از ديگري به ارث مي بريم و به مانند گنجي پاس مي داريم . ( 1 ) »
از روايات استفاده مي شود كه بخشي از اين آثار علوم شفاهي
بوده است كه سينه به سينه و دهان به دهان منتقل شده است . از اين رو ائمه
اهل البيت گفته هاي خود را احاديث مسند رسول خدا معرفي مي كردند . ( 2 ) و از امام صادق ( عليه
السلام ) روايت شده مي فرمود : حديث من حديث پدرم ، حديث پدرم ، حديث جدم ،
حديث جدم حديث حسين حديث حسين حديث حسن و حديث حسن حديث اميرمؤمنان و حديث
اميرمؤمنان حديث رسول خدا و حديث رسول خدا گفته ي خداوند عزوجل است . ( 3 ) بخش ديگري از اين
1 . لو كنّا نفتي النّاس برأينا و هوانا لكنّا من
الهالكين و لكنّا نفتيهم ب آثار من رسول الله و اُصول عندنا نتوارثها كابرٌ عن
كابر نكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم و فضّتهم . بصائر
الدرجات ص320 .
2 . جابر گويد : از امام ابوجعفر باقر ( عليه السلام ) خواستم هرگاه حديث گويد
آن را اسناد دهد . فرمود : پدرم از جدم از رسول خدا از جبرئيل و از خداوند عزوجل مرا
خبر داد و هر سخن من به اين اسناد است . قلت لأبي جعفر محمد بن علي
الباقر ( عليه السلام ) :
اِذا حدّثتني بحديث فأسنده لي فقال حدّثني أبي عن جدي عن
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) عن جبرئيل عن الله عزوجل و كل ما احدّثك بهذا الإسناد ، مفيد ،
الأمالي ص42 ، ح10 مؤسسة
النشر الاسلامي ، قم .
3 . حديثي حديث أبي ، حديث . ابي حديث جدي ، حديث جدي
حديث الحسين ، حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث اميرالمؤمنين و حديث
اميرالمؤمنين حديث رسول الله و حديث رسول الله قول الله عزوجلّ . كافي ج1 ، ص53 ، ح14 .
|
172 |
|
ودايع آثار مكتوبي بوده كه نزد ائمه تداول يافته است و در روايات از
آنها با عناويني همچون كتاب علي ، جفر ، جامعه ، مصحف فاطمه و مانند آن ياد شده
است . ( 1 ) گرچه
ماهيت اين آثار بدرستي معلوم نبوده و
تا حدي اسرارآميزمي نمايد ولي درباره ي اهميت آنها چند نكته به اجمال در خور
تأمل است :
نخست اينكه اصل وجود اين ودايع خطي به دليل كثرت
اخبار و روايات انكار ناپذير بوده و در آنها علوم ناب شريعت گرد آمده بوده است .
دوم اينكه حجم علوم موجود در آنها بسيار گسترده و
همه جانبه بوده و نكات دقيق و جزئي شريعت را هم در بر مي گرفته است . در
برخي از آنها اخبار حوادث آينده ثبت شده است . ( 2 )
سوم اينكه اين منابع رمزي بوده از مصونيت
علوم ائمه ي اهل بيت از هر گونه تغيير و تبديل درحاليكه علوم ديگران در معرض زوال ،
نسيان تغيير و تبديل و احتمالاً هوا و هوس و رأي شخصي بوده و سرانجام اطمينان بخش
نمي باشد . ( 3 )
1 . امام صادق ( عليه
السلام ) گويد : نزد ما صحيفه اي است به طول هفتاد
ذراع كه به املاي رسول خدا و خط علي ( عليه
السلام ) مي باشد و همه ي حلال و حرام حتي ديه
جراحت در آن است . اِنّ عندنا لصحيفة طولها سبعون ذراعاً إملاءُ رسول الله و خطُّ
عليّ بيده مامن حلال و لا حرام الاّ و هو فيها حتّي أرش الخدش . بحارالانوار ج36 ،
ص22 باب جهات علومهم ح10 و از امام باقر ( عليه
السلام ) روايت شده : در اين خانه صحيفه اي است به
طول هفتاد ذراع به خط علي و املاي رسول خدا اگر مردم از ما پيروي كنند جز به آنچه
خداوند نازل كرده حكم نكنيم و از آنچه در اين صحيفه است تعدي نكنيم . انّ في هذا
البيت صحيفهٌ طولها سبعون ذراعاً بخطِّ عليّ و املاء رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) لو وليّنا
النّاس لحكمنا بما أنزل الله لم نعدوا ما في هذه الصحيفة . پيشين ح12 . از امام
باقر ( عليه السلام ) روايت
شده در كتاب علي هر آنچه كه بدان حاجت است موجود است حتي جراحت و ديه ، في كتاب عليّ
كلُّ شيء يحتاج اليه حتي الخدش و الارش ، بصائر الدرجات ص168 ، ح6 امام
صادق ( عليه السلام ) گفته
است : دانش ابن شبرمه نزد كتاب جامعه به بيراهه رفته است ، جامعه اي كه به املاي رسول
خدا و دست نوشته ي علي ( عليه
السلام ) بوده ، جامعه جاي هيچ سخني را براي كسي باقي
نگذاشته و در آن علم حلال و حرام است . ضلّ علم ابن شبرمه عند الجامعة ، املاء رسول
الله و خطّ عليّ بيده اِنَّ الجامعة لم تدع لِاحد كلاماً فيها علم الحلال و الحرام ،
كافي ج1 ، ص57 ،
ح14 .
2 . به طور مثال روايات مصحف فاطمه بر اين معنا
دلالت مي كند .
3 . اهميت اين منابع آنگاه بيشتر معلوم مي گردد كه
به دو واقعيت تاريخي توجه شود : نخست جريان منع از كتابت حديث كه در زمان خليفه ي
دوم آغاز شده و به مدت يك قرن ادامه يافته و در طول اين دوران احاديث به طور شفاهي
از صحابه به تابعان مي گشته است و مي توان حدس زد كه اين حادثه فاجعه ي
بزرگي در راه ثبت آثار سنت نبوي ببار آورده باشد . دوم پايه گذاري مسلك رأي توسط
برخي از صحابه و ادامه ي آن در دوره ي بعد بوده كه ضربه ي ويرانگري
به بناي شريعت محسوب مي شده است . در اين شرايط وجود ودايع محفوظ ائمه ي
اهل البيت كه مشتمل بر املائات پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) و مكتوبات علي ( عليه السلام ) بوده به عنوان
گنجينه ي عظيمي از حقايق ناب دين كه هرگز دچار تحريف و فرسودگي و نابودي نگشته
است بسيار پر اهميت جلوه مي كرده است .
|
173 |
|
چهارم اينكه اين ودايع نزد ائمه ( عليهم السلام ) وسيله اي بوده است براي اطمينان
بخشيدن به مخاطبان ، پرسشگران و طرف هاي گفتگو نسبت به صحت و درستي دانش آنان و
به اين جهت از برخي روايات استفاده مي شود كه ائمه ( عليه السلام ) گاه براي ختم گفتگو و قانع گرداندن پرسشگر
كتاب را گشوده و حقيقت مسأله را با استناد به آن براي مخاطب بيان
مي كردند .
پنجم اينكه گرچه امروزه هيچ نشاني از اين
آثار در دست مردم نبوده و امكان استفاده و استناد بدان وجود ندارد ، ( 1 ) ولي آگاهي از اصل اين منابع عامل مهمي براي اطمينان
يافتن شيعيان اهل البيت نسبت به صحت روايات و منقولاتي كه از راه هاي قابل اعتماد
از امامان معصوم رسيده محسوب مي شود .
3 ) الهام و تحديث
ائمه ي اهل البيت افزون بر آنچه كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بي واسطه دريافت كرده بودند از نوعي
علوم غير عادي هم بهره مند بوده اند كه به صورت الهام به ايشان افاضه
مي شده است . ( 2 ) احاديث وارده از ائمه ( عليه السلام ) دراين زمينه ، محدَّث بودن آنان را براي شيعه
به عنوان
1 . طبق رواياتي چند اين ودايع اكنون نزد حضرت
مهدي ( عج ) به عنوان ميراث امامت موجود مي باشد و شايد با ظهور آن پيشواي الهي
امكان گشودن رازهاي بيشتري از اين ودايع پديد آيد .
2 . الهام و تحديث را بايد در ادامه ي وحي تفسير
كرد . همچنانكه وحي پديده اي راز آميز و فراتر از تجربه ي عادي بوده كه دريچه
هاي غيب را به روي پيامبران مي گشوده و آنان را با حقايقي آشنا
مي كرده است . حقايقي كه با ابزار حسّي توان دستيابي به آنها وجود نداشته ،
با بسته شدن وحي هم اين امكان از راه الهام و تحديث براي اولياي الهي گشوده مانده
است . اينكه در خطبه ي قاصعه ي پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) به علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : اِنّك تسمع
ما أسمع و تري ما أري الاّ أنّك لست بنبيّ را بايد در اين راستا تفسير
نمود .
|
174 |
|
موضوعي تشكيك ناپذير درآورده است ولي از آنجا كه اين مسأله همواره از
مسائلي
بوده كه از سوي معترضان اهل سنت مورد اشكال و انتقاد قرار گرفته لازم است
امكان آن را با بحث كوتاهي اثبات نمائيم . دراين باره :
اولاّ به شهادت قرآن و روايات در امم پيشين پاك
سيرتاني بوده اند كه از علم لدني غير اكتسابي برخوردار بوده ، الهامات به سويشان
سرازير شده و فرشتگان با آنها سخن مي گفته اند . ( 1 )
ثانياً در كتب صحاح احاديثي آمده كه بر
اساس آنها مقام تحديث در اين امت در خور شأن عمر بن خطاب مي باشد . ( 2 ) شارحان در تفسير اين احاديث گفته اند : انسان محدث
مورد الهام واقع شده فرشته با او سخن مي گويد صواب بر انديشه و رأي و سخن او
جاري مي شود و چون چنين امري در امتهاي مفضول واقع شده در امت فاضل هم به طريق
اولي ممكن است . ( 3 )
ابو اسحاق شاطبي در الموافقات مي نويسد : « عمل صحابه ناشي از فراست ، كشف و الهام و وحي در خواب بود » .
همو گزارش مي كند : « ابوبكر وصيت مردي را پس از مرگش در اثر خوابي كه ديده بود
اجرا نمود . ( 4 )
نتيجه آنكه وقتي به شهادت قرآن و روايات اين پديده در امت هاي پيشين
تحقق
يافته و به عقيده ي دانشمندان اهل سنت الهام و رؤيا مي توانسته
براي صحابي مدرك
1 . خداوند در سوره ي كهف : آية 66 خبر مي دهد كه
خداوند يار موسي را از علم لدني خود برخوردار كرد . و علّمناه من لدنّا علماًً ، در
سوره ي قصص : 7 از الهام به مادر موسي خبر مي دهد . و أوحينا الي اُمّ موسي أن
أرضعيه . . . و در آل عمران : 42 از گفتگوي فرشتگان با مريم صحبت به ميان
مي آورد . و إذقالت الملئكهُ يا مريم انّ الله اصطفيك و طهّرك . . . طبق برخي
روايات ائمه ي اهل البيت خود را به سان خضر و ذوالقرنين معرفي مي كردند .
نكـ : بصائر الدرجات
ص343 .
2 . از ابوهريره و عايشه روايت شده كه لقد كان في
الاُمم قبلكم محدّثون فان يكن في اُمتَّي منهم أحدٌ فانّ عمر بن الخطاب منهم ، صحيح
مسلم ، باب فضائل عمر ج7 ، ص115 ، صحيح
البخاري ج4 ، ص149 .
3 . نكـ : قسطلاني ، ارشاد السّاري في شرح صحيح البخاري ج6 ،
ص99 ، و ج5 ، ص431 ، المطبعة الكبري الاميريه ، مصر
4 . شاطبي ، الموافقات ج2 ، ص202 ، دارالكتب العلمية ، بيروت .
|
175 |
|
حكم و تكليف واقع شود و آحادي از صحابه به مرتبه اي رسيدند كه فرشتگان با
آنان بتوانند سخن بگويند ، ديگر نسبت به امكان اين امر درباره ي اهل بيت
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جاي بحث باقي
نمي ماند .
موضوع تحديث امام گرچه در اصل مسأله اي رازآميز و استثنائي بوده
ولي روايات تا حدي چگونگي آن را تبيين مي كند . از محمد بن مسلم روايت شده كه
نزد امام
صادق ( عليه السلام ) از محدث سخن به ميان
آمده آن حضرت فرمود : « او صدا را مي شنود ولي شخص فرشته را
نمي بيند » . راوي پرسيد : « فدايت گردم از كجا معلوم
شود كه اين صداي فرشته است ؟ » امام پاسخ گفت : « به او
سكينت و وقاري بخشيده مي شود تا بفهمد سخن فرشته است » . ( 1 ) از امام كاظم ( عليه
السلام ) روايت شده : « مبلغ علومنا علي ثلاثه وجوه : ماض و
غابر و حادث فامّا الماضي فمفسَّر و أما الغابرُ
فمزبورٌ و اما الحادثُ فقذف في القلوب و نقرٌ في الاسماع و هو أفضل علمنا و لا
نبيَّ بعد نبينا » . ( 2 ) علامه مجلسي در شرح اين
حديث مي نويسد : « مبلغ علمنا » به معني غايت و كمال
علم ما ، « ماض » به معني آنچه به امور گذشته تعلق دارد ،
« غابر » به معني باقي و ضد ماضي است مقصود از عبارت
« و أمّا الماضي فمفسّر » علومي است كه توسط رسول خدا
تبيين شده و مقصود از عبارت « و أمّا الغابر فمزبورٌ »
علومي است كه به امور حتمي آينده تعلق داشته و در جامعه و مصحف فاطمه و غيره نوشته
شده و در برخي از آنها شرايع و احكام داخل است . مقصود از « حادث » امور ، علوم و معارف تازه و تفصيل موارد اجمالي
گذشته است و عبارت « قذفٌ في القلوب » به معني الهام
از جانب خداوند بدون واسطه ي فرشته و « نقرٌ في
الاسماع » به معني سخن گفتن فرشته با ايشان است و جمله ي « لانبيَّ بعد نبينا » بيانگر اين حقيقت بوده كه هيچ تلازمي بين
الهام و تحديث با نبوت و پيامبري وجود نداشته و فرق « نبي » و « محدّث » در اين است كه
نبي به هنگام دريافت حكم فرشته را مي بيند ولي محدّث فقط صداي او را
مي شنود . ( 3 )
1 . بصائر
الدرجات ص343 ، ح9 .
2 . كافيج1 باب جهات علوم الائمه ح1 ص264 .
3 . محمد باقر مجلسي ، مرأت العقول في شرح اخبار الرسول ج3 ،
ص136 ، دار الكتب الاسلامية .
|
176 |
|
پيرامون حيات علمي امامان معصوم
تأملي در حيات علمي امامان معصوم و درخشش هاي آن بزرگواران در
عرصه ي علم بيش از پيش ما را به گستره ي وسيع دانش ايشان آگاه
مي گرداند . نخستين امر حيرت آوري كه مي توان به آن اشاره كرد ، گفتاري است
كه بارها و بارها بر زبان علي بن ابيطالب بر فراز منبر كوفه نقش بست كه
با جرأت بي مثالي مي فرمود : « بپرسيد از من پيش از آنكه
ديگر مرا نيابيد كه من به راه هاي آسمانها بيش از راه هاي زمين آشنايم ( 1 ) » . شايد در تاريخ ديگري را نتوان سراغ گرفت كه با
اين جرأت و جسارت بي نظير مخاطبان را به پرسيدن برانگيزد . ( 2 ) جز اين نيست كه گوينده اين سخنان بايد داناي فريد
روزگار باشد كه هيچ دانشي نزد او مجهول نماند .
چون به حيات ائمه ي معصوم بنگريم آنرا سرشار از گفتگوها و افادات علمي در
برخورد با صاحبان اديان و مذاهب و مخاطبان گوناگون مي يابيم كه در هيچ يك
از
آنها كمترين نشانه اي از عجز و ناتواني علمي يا ترديد و تحيّر ايشان به
چشم
نمي خورد . اين بزرگواران كه به ظاهر در مدرسه اي درس نياموخته و
نزد استادي تعليم نيافته اند هيچگاه در پاسخ پرسشي كلمه ي « لا أدري » را بر زبان جاري نكرده و جواب پرسشي را به تأخير
نينداخته اند . درحاليكه در شرح حال هيچ دانشمند و نابغه اي از
فقهاي
اسلامي نمي يابيم كه نزد استاداني تعليم نيافته يا در بخشي از علوم و
معارف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سلوني قبل أن تفقدوني فلأنابطرق السماء أعلم
من طرق الأرض ، نهج البلاغة خ189 و در روايت ابو طفيل صحابي آمده كه گويد گواه گشتم
علي رابه حال خطابه كه مي گفت : بپرسيد از من پس سوگند به خدا از هيچ چيز تا روز
رستاخيز از من نپرسيد جز آنكه شما را از آن با خبر سازم و از كتاب خدا از من بپرسيد
كه به خدا سوگند هيچ آيه اي نيست مگر آنكه مي دانم در شب يا به هنگام روز ، در
دشت يا كوهسار فرود آمده است . شهدت عليّاً و هو يخطب و يقول : سلوني فوالله
لاتسألوني عن شيء إلي يوم القيامة اِلاّحدثتكم به وسلوني عن كتاب اللهِ فواللهِ ما
من آية إلاّ و انا أعلم أبليل نزلت أم نهار ، في سهل أم في جبل ، الطبقات الكبري ج2 ، ص338 ، فتح الباري ج8 ، ص459 ، تفسير طبري ج26 ، ص239 .
2 . از سعيد بن مسيب تابعي روايت شده كه غير از
علي هيچيك از مردم نمي توانست « سلوني » گويد . نكـ : يحيي بن معين ، تاريخ
ابن معين ج1 ، ص106 ، دار القلم ، ينابيع المودة ج1 ، ص224 .
|
177 |
|
توقف نكرده باشد . ( 1 ) اين ويژگي را
به ويژه نسبت به امامان جواد ، هادي و عسكري كه
در صغر سن به امامت رسيدند نتوان
در شرايط طبيعي و متعارف تحليل كرد و بدرستي
بايد اذعان نمودآن بزرگواران با لطف
و امداد ويژه ي غيبي به قله ي رفيع علم دست
يافته اند . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه هايي از مناظرات علمي ائمه ( عليهم السلام ) عبارت است از مناظره ي
امام حسن ( عليه السلام )
با شخص شامي كه او را معاويه فرستاده بود . نكـ : طبرسي ، الاحتجاج ج1 ، ص398 ، منشورات دار
النعمان ، مناظره ي حسن بصري با امام حسن ( عليه
السلام ) پيرامون قضا و قدر ابن شعبه الحراني ، تحف
العقول 231 ، مؤسسة النشر الاسلامي ، مناظره ي امام صادق با ابو حنيفه در حضور منصور
و با بزرگان زنادقه زمان الاحتجاج ج2 ، ص74 ، مناظرات امام رضا ( عليه السلام ) با علماي متكلم يهودي ،
نصراني ، صائبي و مجوسي زمان ، پيشين ج2 ، ص199 و مناظره ي امام محمد بن علي
جواد ( عليه السلام ) با
يحيي ابن اكثم قاضي القضات عهد مأمون ، محمد بن فتال ، روضة الواعظين ص239 ، منشورات الرّضي ، قم
2 . نكـ : مظفر ، عقايد الامامية ص67 ، و الاصول العامة للفقه المقارن ص178 ، و 179 .