بخش 9

فصل دوم ـ بخش سوّم : أهل البیت ، محل تلاقی امت أهل البیت ، محل تلاقی امت محبت اهل البیت مرجعیت علمی اهل بیت


179


فصل دوم ـ بخش
سوّم :

اهل البيت محل تلاقي امت

محبت اهل البيت

مرجعيت علمي اهل البيت


181


أهل البيت ، محل تلاقي امت

يكي از بهترين روش ها براي تحقق اهداف تقريب و وحدت اسلامي گردآمدن بر
عناصر عقيدتي مشترك مي باشد . به نظر مي رسد با توجه به جايگاه والاي اهل
بيت پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) در ميان جميع امت ،
عملي ترين روش براي تحقق اتحاد اسلامي گردآمدن بر محور خاندان پيامبر باشد
بنابراين مبحث كنوني مي تواند يكي از پرثمرترين مباحث در مجموعه گفتگوهاي
مذاهب اسلامي محسوب شود . در اين مبحث گفتار خود را در دو بخش « محبت اهل البيت » و « مرجعيت علمي » اهل البيت دنبال خواهيم كرد .

محبت اهل البيت

يكي از مسائلي كه مي توان گفت در ميان همه ي مسلمين جنبه ي ضروري
يافته است ، محبت و ولاي اهل بيت پيامبر مي باشد . در اين باره روايات
انبوهي از پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) رسيده كه
به رغم تنوع و تعدد عبارات آنها همگي از روح و مضمون واحدي برخوردار است و آن همان
امر به دوستي اهل بيت مي باشد . از اين احاديث در چند دسته مي توان ياد
كرد .

1 ) احاديثي كه محبت اهل بيت در آن به تأكيد مورد سفارش واقع شده است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احاديثي از قبيل : أحبّوااللهَ لما يغذوكم من نعمه
و أحبُّوني لحبِّ الله و أحبّوا أهل بيتي لحبِّي . خداوند را دوست بداريد به خاطر
آنچه كه از نعمتهايش به شما خورانده و مرا به خاطر دوستي خدا دوست بداريد و اهل
بيتم را به خاطر دوستي من ،
صحيح الترمذي ج5 ، ص329 ، المستدرك علي الصحيحين ج3 ، ص150 المعجم الكبير ج3 ، ص46 ، كنزالعمال ج12 ، ص95 ، رقم 3415 ، ادّبوا أولادكم علي ثلاث خصال ، حبِّ نبيِّكم و حبِّ أهلِ بيته
و قراءَة القرآن . فرزندانتان را بر سه خصلت تربيت كنيد دوستي پيامبرتان و اهل بيت
او و خواندن قرآن .
كنز العمال ج16 ، ص459 ، رقم 45409 ، اذكركم الله في اهل بيتي ثلاث مرات خدا را به شما ياد آور مي
شوم درباره ي اهل بيتم .
صحيح مسلم ج7 ، ص123 ، و مسند احمد ج4 ، ص67 ، 3 عن علي بن ابيطالب قال : اخذ النَّبيُ
بيد الحسن و الحسين فقَال : من أحبّني و أحبّ هذين و أبا هما كان معي في درجتي يوم
القيامة از علي
( عليه السلام ) روايت شده پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
دست حسن و حسين را گرفته و فرمود : هر كه من و اين دو
و پدرشان رادوست بدارد در روز رستاخيز با من همراه خواهد بود . صحيح ترمذي ج5 ، ص305 ،
و
مسند احمد بن حنبل ج1 ، ص77 ، المعجم الكبير ج3 ،
ص50


182


2 ) احاديثي كه در آن حب اهل بيت اساس اسلام و ايمان شمرده شده است . ( 1 )

3 ) احاديثي كه در آن دوستي و دشمني علي ( عليه
السلام )
معيار ايمان و نفاق شمرده شده است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اساس الاسلام حبّي و حبّ أهل بيتي ، كنز العمال ج12 ، ص105 ، رقم 34206 و ج13 ، ص645 ،
رقم 37631 و ج11 ، ص539 ، رقم 32523 ، لا يؤمنُ عبدٌ حتي أكون أحبُّ اليه من نفسه و
تكون عترتي احبّ اليه من عترته و اهلي أحبّ اليه من أهله ، هرگز كسي ايمان نياورد
مگر آنگاه كه من نزدش محبوب تر از خودش باشم و عترت و خاندانم محبوب تر از خاندان
او باشند .
المعجم الاوسط ج6 ، ص59 ،
و
المعجم الكبير ج7 ، ص75 ، و الصواعق المحرقة ص262 . ، الامام
الباقر
( عليه السلام ) : لكل
شيء اساسٌ و أساسُ الاسلام حبُّنا اهل البيت ، صدوق ، من
لا
يحضره الفقيه
ج4 ، ص364 ، كافي ج2 ، ص46 ، ح2 ، صدوق ، الامالي ص41 ، 3 مؤسسة البعثة ، المحاسن
ج1 ، ص150 ، و
تحف العقول ص52 .

2 . الامام علي ( عليه
السلام )
: عهد اِليَّ رسول الله أن لا يحبّني إلاّ مؤمنٌ و
لايبغضني إلا منافقٌ . پيامبر خدا با من عهد كرده كه جز مؤمن مرا دوست ندارد و جز
منافق به من كينه نورزد .
صحيح مسلم ج1 ، ص61 ، مسند احمد بن حنبل ج1 ، ص84 ، سنن النسايي ج8 ، ص116 ، دار الفكر ، بيروت . عن ام سلمه : سمعت رسول الله يقول لعليّ لا
يبغضك مؤمنٌ و لا يحبك منافق .
مسند احمد بن
حنبل
ج6 ، ص292 ، كنز
العمال
ج11 ، ص622 ، رقم 33026 ، البداية و النهاية ج7 ، ص391 ، و تاريخ دمشق ج42 ، ص279

عن ابي ذر سمعت رسول اللهَ يقول لعليّ : اِنّ الله
أخذ ميثاق المؤمنين علي حبّك و أخذ ميثاق المنافقين علي بغضك و لو ضربت خيشوم
المؤمن ما أبغضك و لو نثرت الدّنانير علي المنافق ما أحبَّك يا علي ! لايحبك إلا
مؤمن و لا يبغضك الاّ منافقٌ . خداوند پيمان مؤمنان را بر دوستي تو و پيمان منافقان
را بر دشمني تو گرفته است . و اگر بيني مؤمن را ضربت زني تو را دشمني نورزد و اگر
دنيا را به پاي منافق بريزي تو را دوست ندارد . اي علي جز مؤمن تو را دوست ندارد و
جز منافق دشمني نورزد .
تاريخ دمشق ج42 ص277

عن عليّ ( عليه
السلام )
: لو ضربت خيشوم المؤمنِ بسيفي هذا علي أن يبغضَني
ما أبغضَني و لو صببت الدُّنيا بجماتها علي المنافقِ أن يُحبَّني ما أحبَّني و ذالك
انّه قُضي فانقضي علي لسان النَّبي الامِّي صلَّي الله عليه و آله انّه قال : يا
علي ! لايبغضك مؤمنٌ و لا يحبُّك منافقٌ . اگر به اين شمشيرم بر بيني مرد با ايمان
زنم كه مرا دشمن گيرد نگيرد و اگر همه ي جهان را به پاي منافق ريزم كه مرا
دوست دارد ، نپذيرد و اين از آن است كه قضا جاري گشت بر زبان پيامبر امي كه فرمود : اي علي مؤمن تو را دشمن نگيرد و منافق دوستي تو نپذيرد ،
نهج البلاغة حكمت 45 .


183


4 ) احاديثي كه به درود و صلوات بر پيامبر و آل او امر شده است . ( 1 )

5 ) احاديثي كه در ذيل آيه ي 23 شوري رسيده و در آن دوستي اهل بيت پاداش
رسالت محمدي تعيين شده است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابو سعيد الخدري : قلنا يا رسول الله هذ التَّسليم
فكيف نصلِّي عليك ؟ قال : قولوا : اللهمَّ صلِّ علي محمد عبدك و رسولك كما صلَّيت علي
آل ابراهيمَ و بارك علي محمد و ال محمد كما باركتَ علي ابراهيم ، صحيح البخاري ج6 ،
ص27 ، صحيح مسلم ج2 ، ص16 ، سنن الدّارمي ج1 ، ص310 ، سنن ابي داود ج1 ، ص221 و سنن
النسائي ج3 ، ص49 ، سنن ابن ماجه ج1 ، ص292 ، رقم 903 سألنا رسول الله فقلنا يا رسول
الله كيف الصلاه عليكم أهل البيت ؟ فانّ الله قد علّمنا كيف نسلّم عليكم . قال : قولوا : اللهمَّ صلِّ علي محمد و آل محمد كما صلَّيت علي ابراهيم و آل ابراهيم انَّك
حميدٌ مجيدٌ اللهمَّ بارك علي محمد و آلِ محمد كما باركت علي ابراهيم و آل ابراهيم
إنّك حميدٌ مجيدٌ .
صحيح البخاري ج6 ، ص27 ، و ج7 ، ص157 و صحيح مسلم ج2 ، ص16 ، و سنن ابي داود ج1 ،
ص221 ، دار الفكر ، بيروت
صحيح الترمذي ج1 ، ص301 ، و سنن النسائي ج3 ، ص45 ، سنن ابن ماجه ج1 ، ص293 ، رقم 904

من صلّي صلاةً لم يصلِّ فيها عليَّ و لا علي أهل بيتي
لم تقبل منه . الدار قطني ، سنن الدار قطني ج1 ، ص348 ، دار الكتب العلمية ، بيروت ،
مذاهب اربعه اهل سنت يكپارچه به وجوب صلوات بر پيامبر و خاندان او در تحيت ( تشهّد ) نماز فتوا داده اند . نكـ : الجزيري ،
الفقه علي
المذاهب الاربعة
ج1 ، ص266 ، داراحياء التراث العربي ،
بيروت

و شافعي در اين باره سروده :

يا اهل بيت رسول الله حبكم * * * فرضٌ من الله في
القرآن انزلَه

كفاكم من عظيم القدر انّه * * * من لم يصل عليكم لا
صلاةَ له

اي خاندان رسول خدا دوستي تان در قرآني كه خدا آنرا
فرستاده فرض گشته است . اين قدر برتر شما را بس است كه هر كه درودتان نگويد او را
نماز درستي نيست .
ديوان الشافعي ص72 ، دار احياء التراث العربي ، بيروت و الصواعق
المحرقة
148 .

2 . عن ابن عباس : لمّا نزلت : "قل لا أسألكم
عليه أجراً الا المودة في القربي
" قالوا : يا رسول الله من قرابتك الذين أوجبت علينا مودَّتهم ؟ قال : عليٌ و فاطمه و
أبناها از ابن عباس روايت شده كه چون آية
"قل لا أسألكم . . . " نازل گشت پرسيدند : اي پيامبر خدا خويشان تو
كيانند كه دوستي شان بر ما واجب گردانيدي ؟ فرمود : علي و فاطمة و دو فرزند او .
المعجم الكبير ج11 ، ص351 ، الدرّ المنثور ج6 ، ص7 ، شواهد التنزيل ج2 ص191 ، مجمع الزوائد ج7 ،
ص103 .


184


اين احاديث انبوه ، پرسش بزرگي را در ذهن برمي انگيزد و آن اينكه راز اين
همه سفارش و دستور درباره ي محبت اهل بيت چه مي باشد ؟ برخي
كوشيده اند با ارائه ي يك تفسير صرفاً عاطفي از موضوع محبت اين پرسش را
پاسخ گويند . اينان دو گروه مي باشند نخست سنياني كه وظيفه ي خود را در
برابر اهل بيت در حد دوستي تهي از معنا و اثر تنزل بخشيده و دوم مدعيان تشيعي كه
براي فرار از مسؤوليت سنگين شيعه بودن در دام خودفريبي گرفتار آمده و با طرح ادعاي
محبت كوشيده اند خود را در حاشيه امنيت قرار داده و آن را بهاي بهشت و سعادت
اخروي خود قلمداد كنند ولي بي گمان هر دو گروه ره به خطا برده و توجيه غير
مسؤولانه اي ارائه كرده اند . براي رسيدن به حقيقت پاسخ لازم است به ژرفاي
مفهوم حبّ نظر افكنده و اين واقعيت بسيار مهم زندگي انسان را از حيث منشأ و اثر
مورد مطالعه قرار دهيم . به طور خلاصه در باب منشأ حب و دوستي دو نكته در خور تأمل
است :

نخست اينكه بايد دانست شرط محبت شناخت و معرفت به محبوب است به تعبير ديگر محبت
فرع بر معرفت مي باشد . آدمي هرگز نمي تواند چيزي يا شخصي را كه اصلاً
نمي شناسد دوست بدارد و بي گمان شناخت و معرفتي كه ناشي از
ويژگي هاي انساني و عقل آدمي مي باشد بسي والاتر و ژرف تر از شناختي
است كه از قواي غريزي مشترك او با حيوان همانند ديدن ، شنيدن ، لمس كردن و غيره
سرچشمه گرفته است . به طور مثال اگر انساني كه از فطرت مستقيم برخوردار است شخص
عادلي را دوست دارد اين دوستي پس از معرفت يافتن به مظاهر عدل و دادگري در صفات و
رفتار شخص محبوب پديد مي آيد ، همچنان كه كشش به سوي مظاهر طبيعت هم پس از
آگاهي و آشنايي حسّي با آنها ايجاد مي شود . بنابراين بايد دانست دوستي اولياي خدا و
از جمله خاندان پيامبر

امري تجويزي نبوده و اين كشش تنها به طريق معرفت و شناخت
آنان قهراً در دلها ايجاد شده و هر قدر معرفت فزوني يابد شعله ي محبت هم
افروخته تر مي شود .


185


دوم اينكه ميان دوستدار و دوست داشته رابطه اي روحي برقرار مي شود كه
ناشي از سنخيت آنهابا يكديگر مي باشد . در حديثي از پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) آمده : ارواح سربازان آماده اي
هستند كه هر قدر به يكديگر معرفت يابند ، انس گيرند و چون ناشناخته مانند ، جدا
گردند . ( 1 ) انسان آنگاه به حقيقت دوستدار خاندان
پيامبر و اولياي الهي مي شود كه تناسبي ميان او روح او و روح محبوب وجود داشته
باشد و اين تناسب منشأ دوستي گردد . احاديثي كه معيار ايمان و نفاق را حبّ و بغض
علي ( عليه السلام ) عنوان مي كند بر همين اساس
تفسير مي يابد . به گفته ي استاد شهيد مطهري : « علي ( عليه السلام ) مقياس و ميزاني است براي سنجش فطرت ها و
سرشتها ، آنكه فطرتي سالم و سرشتي پاك دارد از وي نمي رنجد و لو اينكه شمشيرش
بر او فرود آيد و آنكه فطرتي آلوده دارد به او علاقمند نگردد و لو اينكه احسانش كند
چون علي جز تجسم حقيقت چيزي نيست . ( 2 ) » اين احاديث بر
اين معنا نيز دلالت مي كند كه علي ( عليه السلام ) چكيده ي ايمان و فضيلت و مجسمه ي حقيقت جويي و اسوه ي فضيلت مداري
است و گرنه چرا دوستي او با ايمان مترادف گردد ؟ به گفته ي استاد شهيد :

« محبت علي از راه محبت فضيلت هاي اخلاقي و انساني است و حبّ علي حبّ
انسانيت است . . . علي مظهر انسان كامل بوده و انسان نمونه هاي عالي انسانيت را
دوست مي دارد . . . علي از آن نظر محبوب است كه پيوند الهي دارد . دلهاي ما بطور
ناخود آگاه در اعماق خويش با حق سَر و سِر و پيوستگي دارد و چون علي را آيت بزرگ حق
و مظهر صفات حق مي يابند به او عشق ميورزند در حقيقت پشتوانه عشق علي پيوند
جانها با حضرت حق است كه براي هميشه در فطرت هانهاده شده وچون
فطرت هاجاوداني است مهر علي هم جاوداني است . ( 3 ) »

بحث ديگر نگاه به مقوله ي حبّ از حيث اثر و نتيجه مي باشد . بي گمان
محبت در زندگي انسان يك عامل بزرگ اخلاقي و تربيتي مي باشد مشروط بر آن كه به
خوبي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الارواح جنودٌ مجنّده فما تعارف منها ائتلفت و ما
تناكر منها اختلفت . صدوق ،
من لايحضره الفقيه ج4 ، ص 380 .

2 . مطهري ، جاذبه و دافعه
علي
ص36 ، انتشارات صدرا .

3 . پيشين ص100 ، و 101 .


186


هدايت شده و به طور صحيح مورد استفاده واقع شود . آدمي آنگاه كه تحت
تأثير

عواطف عالي انساني قرار گيرد ، محبوب و معشوق در نظرش احترام و قداست يافته
و آماده مي شود خود را فداي خواسته هاي او كند . به گفته ي مرحوم
مطهري :

« عشق انساني ، حيات است و زندگي ، اطاعت آور است و پيرو ساز و اين عشق است كه عاشق
را مشاكل با معشوق قرار مي دهد . . . محبت به سوي مشابهت و مشاكلت مي راند و قدرت
آن سبب مي شود كه محبّ به شكل محبوب درآيد . محبت مانند سيم برقي است كه از وجود
محبوب به محبّ وصل گردد و صفات محبوب را به وي منتقل سازد . » ( 1 )

بنابراين محبت راستين و اثر بخش اهل بيت پيامبر آن است كه انسان را به آن
بزرگواران پيوند واقعي داده تا از آثار ، سخنان ، تعليمات و سيرت و روششان در عمل
بهره گيرد . احاديثي كه دين را در محبت خلاصه كرده ( 2 ) و اساس دين را حبّ اهل بيت عنوان مي كند بر همين اساس تفسير مي يابند . اينجا است كه پي مي بريم سفارش به دوستي اهل بيت فقط يك توصيه ي عاطفي
نبوده بلكه دستوري كاربردي است كه از اين رهگذر رستگاري و كمال آدمي تحقق
مي يابد . اين معنا بار ديگر با مقارنه ي چند آيه ي قرآن كريم به
خوبي روشن مي گردد .

1 ) در آيه23 شوري پاداش رسالت محمدي دوستي اهل بيت او عنوان مي شود . ( 3 )

2 ) در آيه 47 سبأ پاداش رسالت از آن خود مردم و نه پيامبر عنوان
مي شود . ( 4 )

3 ) در آيه57 فرقان پاداش رسالت رهيافتن مردم به سوي پروردگار عنوان
مي شود . ( 5 )

از مقايسه ي اين چند آيه به درستي معلوم مي شود كه دوستي اهل بيت
يگانه طريق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . پيشين ص66 .

2 . هل الدّين الاّ الحبّ ، صدوق ، الخصال ص21 .

3 . قل لا أسئلكم عليه أجراً الا المودة في
القربي .

4 . قل ما سألتكم من اجر فهو لكم إن أجري إلا علي
الله . . . .

5 . قل ما أسئلكم عليه من أجر الاّ من شاء أن يتَّخذ
إلي ربِّه سبيلاً .


187


هدايت به سوي خداوند بوده و نمي توان راه رستگاري را بدون دوستي آن
بزرگواران

پيمود ، البته همان دوستي كه روح تسليم و انقياد و اطاعت را در شخص
دوستدار برانگيزد و بدين ترتيب باز هم ثابت مي شود تنها راه سعادت و فلاح در
اطاعت عاشقانه ي اين خاندان بزرگوار خلاصه مي شود . بار ديگر جاي اشكال و
انتقاد از هر دو گروهي كه از محبت تفسيري عاطفي ارائه كردند باقي مي ماند . در
يك سو اهل سنتي كه گر چه در محبت و دوستي اهل بيت سر از پا نمي شناسند ولي بيش
از آن هيچ التزام عملي در برابر سنت وسيرت ايشان براي خود نمي يابند . و در سوي
ديگر شيعه نماياني كه از محبت اهل بيت به سان ماده ي تخديري بهره
مي گيرند و آن را بهانه اي براي فرار از مسؤوليتهاي سنگين شيعه بودن قرار
مي دهند . اينان نيز مفهوم حقيقي اهل بيت را درنيافته اند .

امام باقر ( عليه السلام ) در وصيّتي به جابر
مي فرمايد :

« اي جابر ! به بيراهه درنيفتي . فردي بسنده كرده بگويد : علي را دوست داشته او را
ولايتمدارم و ديگر كوشا نباشد . اگر او گويد من پيامبر خدا را دوست دارم ـ كه پيامبر
بهتر از علي است ـ سپس از سيرت او پيروي نكرده و به سنت او عمل نكند دوستيش هيچ
نفعي به او نرساند پس خدا را پروا گيريد و بدانيد كه بين خدا و أحدي خويشاوندي
نيست . محبوب ترين بندگان نزد خداوند باتقوي ترين و كوشاترين آنها در طاعت اويند . اي
جابر ! تنها راه نزديكي به خداوند طاعت او است و با ما برائتي از آتش نبوده و كسي را
بر خداوند حجتي نيست . هر كه خدا را اطاعت كند دوستدار ما است و هر كه خدا را
نافرماني كند دشمن ما و ولايت ما دست يافتني نيست مگر به ورع . اي جابر ! آيا كسي كه
خود را به تشيع منسوب كرده بسنده مي كند كه بگويد : دوست ما اهل بيت است . به
خدا سوگند شيعه ي ما نيست مگر كسي كه از خدا پروا گرفته او را اطاعت كند . ( 1 ) »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يا جابر ! لاتذهبنّ بك المذاهب حسب الرّجل أن يقول
اُحبّ عليّاً و أتولاه ثمّ لايكون مع ذالك فعّالاً فلوقال : انّي أحبّ رسول الله ـ
فرسول الله خيرٌ من عليّ ـ ثمَّ لا يتبع سيرته و لايعمل بسنّته ما نفعه حبّه ايّاه
شيئاً فاتّقواالله و اعملوا لما عندالله ليس بين الله و بين أحد قرابةٌ ، أحبُّ
العباد اِلي الله عزوجل أتقاهم و اعملهم بطاعته يا جابر ! و الله ما يتقرّب الي الله
تبارك و تعالي إلاّ بالطّاعة و ما معنا براءة من النّار و لا علي الله لأحد من
حجّة ، من كان لله مطيعاً فهو لنا وليٌّ و من كان للهِ عاصياً فهو لنا عدوٌّ ما تنال
و لايتنا إلاّ بالعمل و
الورع كافي ج2 ، ص74 ، ح3

يا جابر ! أيكتفي من ينتحل التشيّع أن يقول محبّنا أهل
البيت فو الله ما شيعتنا إلا من اتَّقي الله وَأطاعَهُ .
پيشين


188


اين وصايا بيش از هر چيز متذكر مسؤوليت سنگين شيعه ي اهل البيت بودن گشته و
مفهوم درست محبت و دوستي اين خاندان را كه همواره در تلازم با تقوي و طاعت الهي است
تبيين مي كند . و با اين بيان تكليف احاديثي كه دوستي علي بن ابيطالب را
حسنه اي مي شمارد كه با وجود آن هيچ سيئه اي زيان نرساند ، ( 1 ) معلوم مي گردد چه اينكه اگر بتوان براي اين احاديث
معناي محصّلي يافت جز اين نيست كه بايد گفت : دوستي علي ( عليه
السلام )
آنچنان در ژرفاي آدمي رخنه كرده كه همه ي كشش هاي دنيوي را
بي اثر كرده و شخص را آماده مي كند كه سخت كوشانه در راه حقيقت آن بزرگوار ، طي
طريق كرده و مشتاقانه به سوي كمالات علوي بشتابد .

مرجعيت علمي اهل بيت

مجموعه ي نصوصي كه در باب امامت ائمه ي اهل البيت بدان استناد شده ، بر
دو چيز دلالت مي كند :

الف ـ خلافت بيواسطه و زعامت سياسي امت پس از پيامبر

ب ـ مرجعيت و امامت ديني و علمي ائمه ي اهل البيت بر جميع امت . مقصود از
مرجعيت علمي و ديني اين است كه ائمه ي اهل البيت به جهت برخوردار بودن از مقام
برتر علمي و ديني در جايگاه هدايت و راهنمايي مردم قرار داشته و همه ي
مسلمانان به حكم وظيفه بايد در اصول و فروع دين و سلوك اخلاقي به ايشان اقتدا كرده
وظايف و مسؤوليت هاي خود را از آن عالمان علي الاطلاق و الگوهاي تمام
عيار فراگيرند . اگر به

نصوصي از قبيل « حديث غدير » و « منزلت » بر مسأله ي
امامت و خلافت بيشتر استدلال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حبّ علي بن ابيطالب حسنةٌ لا تضرّ معها سيئةٌ ، بحار الانوار ج39 ، ص248و ، 256 و266 .


189


مي شود در مقابل « حديث ثقلين » و حديث « مدينه العلم » بر معناي مرجعيت ديني و
علمي

اهل بيت دلالت روشنتري دارد .

در طي دهه هاي اخير گروهي از عالمان روشن ضمير و آگاه به زمان شيعه
به

اين نتيجه رسيدند كه طرح موضوع مرجعيت علمي اهل بيت در محافل علمي و
صحنه ي گفتگوهاي مذاهب از اهميت بسيار بالايي برخوردار بوده و اميد به
ثمر

نشستن بيشتر بدان مي رود . آنان به اين واقعيت التفات يافتند كه طرح
مناقشات

تاريخي خلافت و حقانيت و عدم حقانيت خلفا هيچگاه به نتيجه نينجاميده و
با توجه

به فضاي عصبيت آلود موجود تنها به تشديد خصومت ها و تحريك عواطف
و

تعميق شكاف بين مذاهب مي انجامد . بنابراين با رويكردي جديد كوشيدند
گفتگوها را

بر محور مرجعيت علمي اهل بيت هدايت كرده و از اين راه بدون توسل به
مسائل تحريك كننده به نتايج ملموس تري در جهت اثبات امامت ديني ائمه دست يابند . مصلحان خير انديشي از قبيل سيد عبدالحسين شرف الدين عاملي ، محمد حسين ال كاشف
الغطاء ، محمد رضامظفر و آيت الله سيد حسين بروجردي از پيشگامان اين حركت
بودند .

مرحوم مظفر بر اين عقيده بود :

« دراين زمان اثبات خلافت شرعي و سلطه و حاكميت ائمه براي ما مهم نيست زيرا اين
مسأله بر عهده ي تاريخ بوده و اكنون زمان آن سپري شده و اثبات آن زمان را ديگر
به عقب برنگردانده و حقوق سلب شده را به صاحبانش باز نمي گرداند . بلكه آنچه
اكنون براي ما مهم مي باشد ، ضرورت رجوع به آنان و برگرفتن احكام شرعي و
دستورات پيامبر از طريق ايشان است و اينكه برگرفتن احكام از راويان و مجتهداني كه
از آبشخور اهل بيت سيراب نبوده از پرتو انوارشان بهره نگرفته اند موجب دور
افتادن از مسير صواب گشته و انسان مكلف را نسبت به فراغت ذمّه از واجبات و
مسؤوليت ها مطمئن نخواهد كرد . چرا كه با فرض اختلاف هاي حل نشدني در آراي
مذاهب گوناگون براي مكلف مجالي براي تخيير نمي ماند و ضروري است جستجوي خود را
تا به آنجا


190


ادامه دهد كه با انتخاب مذهب خاصي بين خود و خداوند حجت قطعي يافته و با پيروي
از آن برائت ذمّه يابد . ( 1 )

آيت الله بروجردي نيز بر اين عقيده بود كه شيعه در زمان حاضر تنها بر مرجعيت
علمي اهل بيت تكيه كرده و از طرح مسأله ي خلافت خودداري ورزد چرا كه اين
مسأله ي تاريخي نياز فعلي مسلمين را تشكيل نمي دهد . ايشان به حديث ثقلين اهميت
بسياري داده و به توصيه ي ايشان رساله اي در باب طرق حديث در قم تهيه شده
و به دارالتقريب قاهره ارائه گرديده و در آنجا منتشر شد . ايشان بر اين عقيده بود كه
اگر شيعه براي اثبات درستي مذهب خود به مفاد همين حديث اكتفا كند در زمان كنوني
قادر خواهد بود ديگران را بر محور عترت گردآورده و از اختلاف هاي خانمانسوز جلوگيري
كند .

پيداست گفته هاي اين بزرگان هرگز به مفهوم اين نيست كه شيعه از عقايد خاص
خود در باب خلافت دست بكشد بلكه آنان در اين نگرش خود عنصر مصلحت انديشي و
واقع بيني را لحاظ كرده و در صدد بوده اند با رعايت قاعده ي تقديم اهمّ
بر مهمّ و اولويت هاي زمانه مسير بحث هاي بين مذاهب را از بن بست خارج كرده و
بابي جديد به روي روشنفكران اهل سنت براي مطالعه و تحقيق بر روي منابع و اصول
انديشه ي شيعه بدون برانگيخته شدن احساسات مذهبي بگشايند . به نظر نگارنده
چند نكته در باب نظريه ي مرجعيت علمي اهل بيت در خور تأمل مي باشد :

نخست اينكه طرح اين نظريه هرگز نبايد به مفهوم تفكيك بين عناصر انديشه ي
شيعي تلقي شود . زيرا اصول تفكر شيعه كه شامل نصّ ، عصمت و مرجعيت مي باشد
مجموعه اي در هم تنيده و كاملاً مرتبط به هم بوده كه امكان صرف نظر از هيچيك
از بخش هاي آن براي فرد شيعي وجود ندارد ولي از آنجا كه قواعد گفتگوي تفاهم
جويانه اقتضا مي كند كه طرفين بر روي عناصر مشترك تركيز يابند ، مسأله ي
مرجعيت علمي مي تواند واقع بينانه ترين و پر ثمرترين موضوع اين رقابت و
گفتگوي علمي را تشكيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مظفر ، عقايد
الامامية
ص70 ، و 71 .


191


دهد . با طرح اين موضوع شيعه مي تواند ابتكار عمل را در دست گرفته و به
نتيجه ي مطلوب دست يابد حال آنكه تجربه ي گذشته نشان مي دهد
بحث هاي خلافت و خلفا و صحابه و مانند آنها بيشترين مقاومتها را در طرف مقابل
برانگيخته و عملاً انرژي بسيار انبوهي در راه آنها صرف شده بدون اينكه نتايج عملي
محسوسي ببار آورد . افزون بر اينكه براي نسل كنوني اهل سنت اين شبهه هم به طور قوي
مطرح شده كه پرداختن به گذشته هاي تاريخ و نبش قبر حوادث چهارده قرن پيش چه
ثمره اي ببار مي آورد ؟ بنابراين با طرح موضوع مرجعيت علمي بعنوان يك بحث
كاربردي مفيد مي توان راه را بر اعتراضها و بهانه جويي ها و شبهه
آفريني ها بست .

دوم اينكه نبايد ثبوتاً قضاياي تاريخي خلافت را فاقد ثمره ي كلي دانست چرا
كه تكليف مباحث فقهي مهمي از قبيل مباني مشروعيت سياسي و چگونگي اختيار خليفه و
مانند آن در اينجا روشن مي شود . البته با حل موضوع مرجعيت علمي ساير موضوعات
فرعي بهتر امكان رسيدگي مي يابد .

سوم اينكه به حكم واقع بيني هرگز نبايد انتظار دستيابي به نتايج و دستاوردهاي
كلي بخش ناپذير در گفتگوي علمي مذاهب را داشت بلكه نتايج حداقلي هم در خور توجه
مي باشد . بنابراين كساني كه نظريه ي مرجعيت علمي را به معناي دست كشيدن
از برخي عناصر فكر شيعي مي پندارند بايد توجه كنند كه مقتضاي حكمت در تبليغ ،
طرح تدريجي مسائل و رعايت اولويت ها مي باشد . ما اكنون در جهاني بسر
مي بريم كه از يكسو بدترين و ناجوانمردانه ترين هجمه ها عليه تفكر شيعه
در جريان بوده و سلفي هاي افراطي سعي در تشويه چهره ي تشيع نموده و
هزاران سخن دروغ و پيرايه را به ساحت تشيّع مي بندند ودر سوي ديگر شرايط جهاني
و نهضت ارتباطات شرايط استثنايي براي تماس مستقيم با مخاطبان براي معرفي خود پديد
آورده است . در چنين شرايطي طرح موضوع مرجعيت علمي اهل بيت مي تواند مخاطبان
جهان سنت را به قوام و استواري ساختار انديشه ي شيعه واقف گردانده و آنان رابه
اين باور برساند كه مذهب اهل البيت هم برخلاف القاءات و شبهات به سان ديگر مذاهب
بلكه بيش از آنها از مباني و اصول روشن ، غني و مستحكم برخوردار
مي باشد .


| شناسه مطلب: 73928