بخش 14
فصل دوم ـ بخش هفتم : تحریف ناپذیری قرآن تحریف ناپذیری قرآن تحریر محل بحث ادله ی تحریف ناپذیری قرآن آرای دانشمندان امامیه در باب نفی تحریف اخبار تحریف در منابع اهل سنت نقد نظریه نسخ تلاوت قائلان به تحریف در امامیه کلینی و تحریف
فصل دوم ـ بخش
هفتم :
گفتمان
تحريف ناپذيري قرآن
ادله تحريف ناپذيري
اخبار تحريف در منابع اهل سنت
قائلان به تحريف در اماميه
ادله اخباريان بر تحريف
مصحف امام علي
مصحف فاطمه
|
307 |
|
تحريف ناپذيري قرآن
باور به قرآن كريم به عنوان مجموعه پيام هاي آسماني و نخستين مصدر تشريع
اسلامي جزو مهم ترين ضروريات ديني است كه مذاهب اسلامي جملگي بر آن هم نظر
گشته اند و اگر ترديدهايي از سوي برخي درباره ي تغيير و تحريف
بخش هايي از آن صورت گرفته ، در آن حد نيست كه اين كتاب آسماني را از
قله ي شرافت و قداست فرود آورده و نقش راهنما و دليل بودن را از آن سلب
كند .
در اين نوشتار سعي مي شود ، رأي صواب در باب تحريف ناپذيري قرآن تبيين شده و
آنگاه گفته هاي قائلان به تحريف مورد نقد و بررسي قرار گيرد . آنچه كه بيش از
همه بهانه ي نگارش اين سطور شده آن است كه در ادامه ي نسبتهاي دروغين و
عاري از حقيقت به ساحت شيعه ، برخي از سنّيان ناآگاهانه يا متعصبانه كوشيده اند
قول به تحريف قرآن را به عنوان عقيده اي رايج و مشهور در تاريخ اماميه قلمداد
كنند .
به طور مثال علي بن حزم ظاهري قول به تغيير يافته بودن قرآن و زيادت و نقصان در
آن را عقيده ي گذشته و حال اماميه عنوان كرده و از اين قول تنها سيد مرتضي علم
الهدي و دو تن از معاصرانش را استثناء كرده است . ( 1 ) برخي از مؤلفان معاصر هم به مانند او اين گفته ها
را به انگيزه ي زشت نماياندن چهره ي شيعه در آثار خود پيوسته تكرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . إنّ القول بأنّ القرآن مبدّل زيد فيه ما ليس منه
و نقص منه كثير و بدّل كثيرٌ هو قولُ الامامية قديماً و حديثاً ماعدا الشّريف
المرتضي و صاحباه ابويعلي ميلاد الطوسي و ابوالقاسم الرّازي علي بن حزم ،
الفصل في الملل و النّحل و الأهواء ج4 ، ص182
|
308 |
|
كرده اند . يكي از آنان مي نويسد : « تقريباً تمامي متقدان و متأخران
شيعه اتفاق نظر يافته اند
بر اينكه قرآن دچار تحريف و دگرگوني شده و بخش
هايي از آن حذف شده است ) . ( 1 ) همو مدعي مي شود :
« اين گفته كه روايات تحريف نزد اهل سنت هم يافت مي شود سخن زورگويانه اي
بوده و حقيقت آن است كه در كتب قابل اعتماد اهل سنت حتي يك روايت صحيحه
نمي توان يافت كه دلالت كند براينكه قرآني را كه پيامبر به هنگام مرگ به جاي
گذاشت چيزي از آن كاسته و يا بر آن افزوده باشد » . ( 2 )
در اين تحقيق نادرستي اين گفته ها معلوم شده و كوشش مي شود حقيقت امر بي
پروا و شفاف و بدون توسل جستن به شيوه هاي جدلي و واكنش هاي احساسي تبيين
گردد .
معناي تحريف
تحريف نزد لغويان به مفهوم تغيير و تبديل و دگرگوني در كلام مي باشد . ( 3 ) خليل بن احمد فراهيدي تحريف در قرآن را دگرگون كردن
معني حقيقي آن به معني مشابه معنا كرده آنگونه كه يهود معاني تورات را به اشباه آن
برگرداندند و خداوند اين كردارشان را اينگونه توصيف كرد : " يحرِّفون الكلم عن
مواضعه" ( 4 ) از اين تعبير به عنوان تحريف معنوي ياد
مي شود .
ابوعلي طبرسي در تفسير آيه " يحرِّفون الكلم عن مواضعه" تحريف را به دو
گونه تقسيم مي كند : 1 ) سوء تأويل 2 ) دگرگوني و جابجايي ( 5 )
به نظر مي رسد لفظ تحريف در هر دو معني دگرگوني در الفاظ و تغيير در معنا
بكار رفته باشد كه به اختصار از آن دو به عنوان تحريف لفظي و معنوي ياد
مي كنيم .
1 . احسان الهي ظهير ، الشيعة
و السنّة ص140 ، و 151 ط لاهور ، پاكستان .
2 . پيشين .
3 . تحريف الكلام عن مواضعه ، تغييره جوهري ،
الصّحاح ج4 ، ص1342 ، التّحريف :
الّتغيير و التّبديل و منه قوله تعالي : ثمّ يحرِّفونه و قوله تعالي ايضاً : يحرّفون
الكلم عن مواضعه ، محمد مرتضي الزبيدي ، تاج العروس من
جواهر القاموس ج4 ، ص69 ، مكتبة الحياة ، بيروت .
4 . خليل بن احمد الفراهيدي ، كتاب العين ج3 ، ص210 ، دار الهجرة ،
قم .
5 . طبرسي ، مجمع
البيان ج2 ، ص173 .
|
309 |
|
براي تحريف اصطلاحي وجوهي راذكركرده اند ( 1 ) كه مهم ترين آنها عبارت است از :
1ـ تحريف در معني و مدلول كلام و تفسير نادرست آن .
2ـ تحريف به زيادت در الفاظ .
3ـ تحريف به نقصان در الفاظ .
4ـ تحريف به جابجايي كلمات و الفاظ .
يكي از قرآن پژوهان بر اين عقيده است كه در كاربرد هاي قرآن لفظ تحريف تنها در
معني تحريف معنوي به كار رفته است . ( 2 )
تحرير محل بحث
آنچه در مبحث تحريف قرآن محل سخن مي باشد تحريف به نقصان است . چرا كه به
باور درست تحريف معنوي در قرآن واقع شده و در آينده محقق خواهد شد كه بخشي از
روايات تحريف به اين گونه تحريف ناظر مي باشد . تحريف به زيادت نزد
قاطبه ي مسلمين منتفي شمرده شده و حتي آن دسته از اخبارياني كه به
عقيده ي تحريف تمايل يافته اند ، اين را ادعا نكرده اند . ( 3 ) تحريف به معني جابجايي الفاظ و كلمات آيات هم قطعاً
منتفي بوده و كسي هم آن را ادعا نكرده است ولي به مفهوم جابجايي آيات و
سوره هاي قرآن امري است كه بايد تحقيق آن را در پژوهش هاي تاريخ قرآن
دنبال كرد و باور يا عدم باور به آن مشكل بزرگي مي آفريند . سرانجام آنچه محل
بحث باقي مي ماند تحقيق در اين معنا است كه آيا در قرآن كاستي و نقصاني پديد
آمده است ؟ آيا قرآن هاي
موجود و متداول نزد مسلمين همان قرآني است كه
بر پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) فرود آمده بدون
آنكه چيزي از آن حذف و يا فراموش شده باشد يا اينكه به علل و عواملي چند ،
اجزايي از آن كاسته شده است ؟
1 . به طور مثال محمد هادي معرفت قرآن پژوه معاصر هفت
وجه براي تحريف ذكر مي كند . نكـ : صيانة القرآن
من التحريف ص16 ـ 20 مؤسسة النشر الاسلامي ، قم .
2 . پيشين ص20 ـ 22 .
3 . بر نفي تحريف به زيادت از جمله به مسأله ي اعجاز
قرآن و آيات تحدي استدلال شده است . پيشين ص39 ـ 42 .
|
310 |
|
آنچه مسلم است رأي مشهور نزد مذاهب اسلامي بر عدم تحريف قرآن مي باشد . اهل
سنت بر اين رأي تظاهر به اجماع كرده و مشهور محققان و انديشمندان اماميه هم آن را
برگزيده اند . در نگاه دقيقتر نبايد از نظر دور داشت كه در آثار روايي فريقين
اخبار و رواياتي است كه در معناي تحريف صراحت يا ظهور داشته ، در جهان سنت
نظريه اي تحت عنوان « نسخ تلاوت » مطرح شده كه معناي محصّلي جز تحريف به نقصان
نداشته و در طرف اماميه جمعي از اخباريان و غير آنان به عقيده ي تحريف تمايل
يافته و بعضي بدان تصريح كرده اند و همه ي اينها نيازمند تحقيق گسترده
مي باشد .
ادله ي تحريف ناپذيري قرآن
در اين بخش از گفتار در مقام تأييد و تشييد نظريه ي عدم تحريف نزد اماميه ، مهم
ترين ادله ي تحريف ناپذيري قرآن را بررسي مي كنيم .
1ـ آيه حفظ : " إنّا نحن نزّلنا الذّكر و انّا له لحافظون" ( 1 )
اين آيه كريمه به وضوح تضمين كننده ي بقا و سلامت قرآن تا ابد مي باشد . وعده اي كه از جانب خداوند توانا صادر شده و انّ الله لا يخلف الميعاد .
اشكال نخست : اشكال شده است ، استدلال به آيه حفظ و ديگر آيات قرآن براي
اثبات عدم تحريف محذور دور را پيش مي آورد . به اين بيان كه : دلالت اين آيات
متوقف بر آن است كه خود تحريف نشده باشند در حاليكه تحريف نشدن آنها هم موقوف
بر دلالت اين آيات بر عدم تحريف است و اين به دور مصّرح مي انجامد .
ازاين اشكال پاسخ داده اند كه قرآن موجود با تمام آيات و سوره هاي آن
كه آيه ي مورد نظر هم در ضمن آن جاي دارد به تأييد عترت طاهره رسيده و از سوي
آن
بزرگواران حجت شمرده شده است و نتيجه ي اين سخن آنكه به مانند اين
آيه هم مي توان بر نفي تحريف احتجاج نمود و بدين طريق شبهه دور بر طرف
مي شود . ( 2 ) و نيز
1 . حجر : 9
2 . نكـ : آيت الله ابوالقاسم خويي ،
البيان في تفسير القرآن ص228 ،
دارالزّهراء ، بيروت ، الاصول العامة للفقه
المقارن ص116 ، و 117 .
|
311 |
|
پاسخ داده اند : طرف سخن در استدلال به آيه ي حفظ ، اهل سنت و اخباريان
شيعه مي باشند و اين دو گروه احتمال تحريف در اين آيه را مطرح نكرده اند .
بنابراين استدلال به آن بر عدم تحريف تامّ و تمام است . ( 1 )
اشكال دوم : اشكال شده است كه براي تحقق معناي حفظ كفايت مي كند اصل قرآني
كه توسط جبرئيل بر خاتم پيامبران نازل شده نزد افراد خاصي از قبيل ائمه ي
معصوم ( عليه السلام ) محفوظ باشد و اين آيه دلالت بر
آن ندارد كه قرآن موجود نزد عموم مردم از تحريف مصون مانده باشد . بنابراين گرچه
قرآن عموم مردم دچار تحريف شده باشد ولي قرآن كامل و حقيقي نزد حجت معصوم خداوند از
آسيب محفوظ مي باشد .
پاسخ از اين اشكال اينكه هدف از نزول قرآن هدايت مردم از راه تدبر در آيات الهي
و عمل بدان است و حفظ قرآن بدان معني است كه امكان پرتو گرفتن از انوار هدايت آن
براي هر كسي ميسّر باشد نه افراد ويژه اي از بشر . به گفته ي مؤلف
« البيان » حفظ قرآن نزد امام به مانند حفظ در لوح محفوظ يا نزد يكي از فرشتگان الهي
است و اين سخن ناشي از كج فهمي بوده و به منزله ي آن است كه كسي بگويد : من
برايت هديه اي آورده ام ولي آن را نزد خود يا برخي از خواص خودم حفظ
مي كنم . ( 2 )
2ـ آيه نفي باطل : " و إنّه لكتابٌ عزيزٌ لا يأتيه الباطلُ من بين يديه و لا
من خلفه تنزيلٌ من حكيم حميد" ( 3 )
اين آيه به صراحت دلالت بر آن مي كند كه ساحت قرآن را هيچ فساد و نقص و
خللي ، در حال حاضر و در روزگاران آينده ، راه نيابد . چرا كه اين كتاب از سوي خداوند
حكيم و دانا نازل شده و حكمت او ضامن حفظ و حراست قرآن تا ابد مي باشد . ( 4 )
3ـ حديث متواتر ثقلين : به اين حديث به دو روش بر نفي تحريف استدلال
شده است :
1 . صيانة القرآن من
التحريف : ص48 .
2 . البيان ص208 ، و 209 .
3 . فصلت : 41 و 42
4 . صيانة القرآن من
التحريف ص49 .
|
312 |
|
نخست اينكه : قول به تحريف مستلزم آن است كه تمسّك به كتاب ، ديگر واجب نباشد چرا
كه بر فرض محال بر اثر تحريف قرآن ضايع شده است در حاليكه حديث ثقلين به صراحت
تمسّك به قرآن را تا قيامت لازم شمرده است بنابراين قول به تحريف قطعاً باطل
مي باشد .
دوم اينكه : قول به تحريف ، قرآن را از حجيت انداخته و صلاحيت تمسك را از آن گرفته
است . چرا كه احتمال مي رود هر يك از آيات قرآن مقرون به قرينه اي بر خلاف ظاهر
آن باشد و اين احتمال را با اصل عدم قرينه نمي توان نفي كرد . چرا كه قرايني با
اين اصل نفي مي شود كه ناشي از احتمال غفلت متكلم در مقام بيان يا شنونده در
مقام دريافت سخن باشد . به طور مثال اگر از يكي از موالي عرفي دستوري كتبي براي
انجام كاري برسد و بخشي از اين دستورالعمل تلف شده و احتمال برود كه برخي از
خصوصيات مهم آن دستور العمل جزو تلف شده باشد عقلا به بخش موجود اكتفا نكرده و
اصل عدم قرينه را جاري نمي كنند بلكه در عمل بدان توقف مي كنند . بنابراين
قول به تحريف مستلزم آن است كه امكان تمسك به ظواهر آيات قرآن موجود نباشد . ( 1 )
به اين سخن اشكال شده كه گرچه بخش هايي از قرآن ضايع شده باشد ولي از
آنجا كه قرآن موجود به امضا و تأييد عترت طاهره و ثقل اصغر الهي رسيده و آنان
همچنان بر تمسك بدان تأكيد نموده اند ، پس مانعي از رجوع به قرآن و اخذ به
ظواهر آيات آن در كار نمي باشد . به تعبير ديگر امضاي عترت به منزله ي نفي
قراين احتمالي و حجت قرار دادن قرآن موجود براي مردم مي باشد .
بايد دانست اين گفته مستلزم آن است كه ثقل اعظم الهي حجيتش را از ثقل اصغر گرفته
و گرنه در ذات خود لازم الاتباع نباشد و اين معنا با اين اصل مسّلم كه قرآن كريم
معيار عمده و اساسي در حجيت ساير منابع تشريع بوده و همه چيز را بايد بدان معروض
داشت ، منافات مي يابد .
همچنين قائلان به تحريف بيشترين دعاوي خود را بر اين نكته بنا نهاده اند كه
گرچه
1 . البيان ص211 ، و 213 .
|
313 |
|
پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) به تمسك به
ثقلين دستور داده بود ولي اين دو بعد از رحلت او سرنوشت
يكساني يافتند . به
اين معني كه همچنانكه بر اثر مظالم و ستم هاي وارد بر اهل بيت امكان انتفاع
مطلق و كامل از آن بزرگواران براي امت ميسّر نشد ، اين امر نسبت به قرآن هم روي داد
بطوريكه در اثر تحريف امكان رجوع تفصيلي و بهره گيري كامل از راهنمائيهاي آنان
از دست رفته و در اين جهت قرآن و عترت برابر مي باشند . ( 1 )
در ردّ بر اين سخن مي توان گفت : آنچه در باب عترت طاهره روي داد ، محروميت
امت از رهبري و زعامت ايشان در عرصه ي اجتماع و حكومت بود كه به درستي
زيان هاي هنگفتي از اين ناحيه بر سر امت اسلامي آمد ولي در بعد هدايتگري و
تبيين و تفسير احكام و شريعت الهي هرگز كسي مدعي نشده است كه امامان معصوم بر
اثر موانع موجود نتوانسته باشند بخشهايي از مسؤليت خود را به اتمام رسانده و
ناگفته هايي را باقي گذاشته باشند . حتي اگر در شرائط خاصي بر اثر تقيه
ناگزير از بيان حكم ظاهري مي شدند در مناسبت ديگر حكم واقعي را به اصحاب خود
بازگو مي كردند و انبوه احاديث و گفته هايشان گنجينه ي كاملي است كه
در زمان غيبت چراغ راه فقيهان و دين پژوهان پيرو مكتبشان مي باشد و به هر حال
در همه ي زمان ها تمسك به عترت از طريق التزام به راهنمائي ها و
دستور هايشان و طي نمودن راه هدايتشان امكان پذير است . پس چگونه مي توان به
ضايع شدن بخش هايي از قرآن گمان برد و برابري سرنوشت قرآن و عترت را
بهانه ي آن قرار داد .
4ـ احاديث عرض : احاديث انبوهي از پيامبر اكرم ( صلي الله
عليه وآله ) و ائمه ي معصوم رسيده كه دستور مي دهد براي تشخيص
احاديث صحيح از سقيم ، آنها را به قرآن عرضه كرده و به محك قرآن بيازماييم . پس هر
حديثي كه موافق با قرآن باشد را برگيريم و آنچه مخالف
قرآن باشد دور
افكنيم . ( 2 ) اصوليان با توجه به اين احاديث ملاك حجيت
اخبار و روايات
1 . نكـ : ميرزاحبيب الله خوئي ، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة ج2 ، ص206 ، و207 المكتبة الاسلامية ، تهران .
2 . اين احاديث كه از آنها به عنوان احاديث عرض ياد
مي شود با الفاظ گوناگون و معاني مشابه صادر شده است و در مجموع مي توان به چند
دسته تقسيم كرد : دسته ي اول احاديثي است كه در مقام نفي صدور خبر مخالف با كتاب مي
باشد از قبيل روايت ايّوب بن حرّ از امام صادق ( عليه
السلام ) : سمعت أباعبدالله : "كلُّ حديث مردودٌ الي الكتاب و السّنه و كلُّ
شيء لايوافق كتاب الله فهو زحرفٌ « وسائل
الشيعة ج18 ، باب 9 از ابواب صفات قاضي ح14 هر حديثي به
كتاب و سنت مرجوع شود و هر آنچه موافق با كتاب خدا نباشد آراسته به دروغ است و
روايت هشام بن حكم از امام صادق ( عليه
السلام ) از پيامبر اكرم ( صلي
الله عليه وآله ) : « يا آية االناسُ ما جائكم عنّي
يوافق كتاب الله فأنا قلتُه و ماجائكم يخالف كتاب الله فلم أقُله . پيشين ح15 اي مردم هر آنچه از من به شما رسد كه
موافق با كتاب خدا باشد من آنرا گفته ام و آنچه مخالف با كتاب خدا باشد من آن
را نگفته ام . دسته ي دوم ، احاديثي است كه مفاد آن نفي حجيت از خبر مخالف
قرآن مي باشد از قبيل روايت جميل بن درّاج از امام صادق ( عليه السلام ) : . . . إنّ علي كل حقيقه و
علي كلِّ صواب نوراً فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه .
پيشين ح35 هر آينه بر روي هر
حقيقت و درستي نوري است پس آنچه موافق با كتاب خدا است را برگيريد و آنچه مخالف
كتاب خدا است رها كنيد . دسته ي سوم ، رواياتي است كه عمل به روايت را منوط به
موافقت آن با قرآن دانسته است از قبيل روايت ابن ابي يعفور از امام
صادق ( عليه السلام ) : « إذا
ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهداً من كتاب الله أ و من قولِ رسولِ الله و الاّ
فالّذي جائكم به أولي به ، كافي ج1
ص55 ، ح2 و وسائل الشيعة ج18 ، ص78 ،
ح11 هرگاه حديثي بر شما وارد شد و براي آن شاهدي از كتاب خدا و گفتار رسول خدا
يافتيد ( بدان عمل كنيد ) در غير اين صورت همان كه آن را آورده بدان سزاوارتر مي
باشد .
|
314 |
|
را عدم مخالفت با قرآن دانسته و موافقت با قرآن را تميز دهنده ي حجت از غير
حجت عنوان نموده اند . ( 1 )
به دو بيان به احاديث عرض براي نفي تحريف از قرآن استدلال كرده اند .
نخست اينكه : معروض عليه ( قرآن ) كه معيار تعيين حجت از غير حجت و صحيح از باطل
است خود بايد امري قطعي و ترديد ناپذير باشد در غير اين صورت عرضه به معيار مشكوك
انجام مي شود .
دوم اينكه : روايات تحريف را اگر به همين قرآن موجود عرضه كنيم ، آنهارا مخالف آن
مي يابيم چرا كه روايات تحريف سلامت و درستي قرآن موجود را نفي مي كند و
اين مخالفت آشكار با قرآن مي باشد . بنابراين بايد روايات تحريف را كنار
نهاد . ( 2 ) برخي پنداشته اند منافاتي بين اخبار
عرض و وقوع تحريف در قرآن وجود ندارد به دليل اينكه اخبار عرض از پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) صادر شده در حاليكه تحريف قرآن پس از
وفات
1 . محمد كاظم خراساني ، كفاية الاصول ص505 ، مؤسسة النشر الاسلامي ،
قم .
2 . صيانة القرآن من
التحريف ص51 .
|
315 |
|
ايشان حاصل شده است و به دليل اينكه اخبار عرض در قياس با اخبار تحريف
بسيار
اندك بوده و منافاتي ندارد كه به دليل تحريف واقع در قرآن امكان عمل به
مضمون اخبار عرض وجود نداشته باشد . ( 1 )
در ردّ اين پندار بايد گفت :
اولاّ : احاديث عرض اختصاص به پيامبر نداشته و دستور كلي است كه ائمه ي
معصوم هم بر آن تأكيد كرده اند .
ثانياً : پيامبراكرم در اخبار عرض براي همه ي روزگاران بعد معيار تشخيص حديث
صحيح ازباطل راتعيين كرده است ، نه علاجي موقت براي دوران محدود زندگاني خود . ( 2 )
به نظر نگارنده احاديث عرض كه اسناد و دلالتهاي أن تامّ و تمام است
محكم ترين و خدشه ناپذيرترين دليل بر نفي تحريف قرآن مي باشد .
5ـ اعتبار عقلائي :
افزون بر ادله ي گذشته به دليل عقل نيز بر تحريف ناپذيري قرآن استدلال شده
است به اين بيان كه كتابي همچون قرآن كريم از روز نخست محل عنايت امت بوده كه در
بزرگداشت و تقديس آن به سختي كوشيده و آن را مرجع نخستين شئون دين و دنياي خود قرار
داده و به عنوان منبع اصيل مسائل اصول و فروع خود تلقي كرده و همه ي سعي و
تلاش خود را در حراست و مراقبت از سلامت و بقاي آن بكار برده است و در چنين
وضعيتي عقل نمي تواند پذيراي آن باشد كه ساحت قرآن كريم
درمعرض دستبرد اصحاب باطل قرار گيرد كه طبق ميل و هوس خود بخش هايي از آن را
حذف و دگرگون كنند . ( 3 )
1 . حسين نوري ، فصل الخطاب
في تحريف كتاب ربّ الارباب ص362 ، و 363 چاپ
سنگي .
2 . صيانة القرآن من
التّحريف ص52 .
3 . برخي از قرآن پژوهان بر اين دليل بداهت عقلي نام
نهاده اند . نكـ : صيانة القرآن من التحريف ص35 ، ولي به نظر نمي رسد كه وضوح آن
به سر حدّ بداهت برسد كه اگر چنين بود نمي بايست برخي از محققان در پذيرش آن دچار
زحمت شوند و اصولي بزرگي همچون آخوند خراساني مؤلف كفاية الاصول وقوع تحريف را با
اعتبار عقلاني سازگار بيابد . نكـ : كفاية الاصول ، مبحث حجيت ظواهر قرآن و به
نظر مي رسد بهتر آن باشد كه به پيروي از برخي از محققان به جاي بداهت عقلي از
« وثوق عقلائي » بر نفي تحريف سخن
گفته شود . نكـ : مصطفي خميني ، تحريرات في
الاصول ج6 ، ص326 ، مؤسسة التنظيم و النشر لآثار الامام
الخميني .
|
316 |
|
آراي دانشمندان اماميه در باب نفي تحريف
همچنانكه در شروع بحث گفته شد قول به نفي تحريف ، رأي مشهور علماي اماميه درگذشته
و حال بوده است و ايشان با عبارت هاي گوناگون پيوسته بر اين معنا تأكيد
كرده اند كه نمونه هايي از گفته هايشان در ذيل ذكر مي شود .
1ـ شيخ المحدثين ، ابوجعفر محمد بن علي صدوق ( م381 هـ . ) در رساله ي « اعتقادات » خود مي نويسد :
« ما معتقديم قرآني را كه خداوند متعال بر پيامبرش محمد فروفرستاده هماني است كه
در بين دو جلد قرار دارد ، يعني آنچه كه در دست مردم مي باشد و نه چيزي بيش از
آن و شمار سوره هاي آن بنابر نظر مشهور يكصدو چهارده سوره مي باشد . . . و
هر كه به ما نسبت دهد كه ما گوييم قرآن بيش از آن است ، دروغگو مي باشد » . ( 1 )
2ـ محمد بن محمد بن نعمان ، شيخ مفيد ( م413 هـ . ) در « اوائل المقالات »
مي نويسد :
« گروهي از اماميه بر آن شده اند كه هيچ كلمه و آيه و سوره اي از قرآن
كاسته نشده است و تنها بخشي از تأويل و تفسير حقيقي قرآن كه در مصحف علوي به ثبت
رسيده ( از ساير مصاحف ) حذف شده است . گر چه اينها نيز وحي منزل از جانب
پروردگار بوده ولي جزو كلام الهي و قرآن اعجاز آميز محسوب نمي شود ( بلكه تأويل
قرآن است ) و گاه تأويل را نيز قرآن ناميده اند . . . به نظر من اين قول به ذهن
نزديكتر است از گفته ي كساني كه مدّعي نقصان كلماتي از خود قرآن شده اند
و من به قول نخست تمايل يافته ام . اما زيادت در قرآن به مفهوم زيادت يك سوره
قطعاً سخن باطل بوده و منافي با تحدي قرآن مي باشد و به مفهوم زيادت يك يا دو
كلمه و يك يا دو حرف هم من بدان يقين نداشته بلكه به عدم آن و سلامت قرآن ميل
يافته ام و در اين باره حديثي از امام صادق ، جعفربن محمد نزد خود
دارم » . ( 2 )
1 . صدوق ، اعتقادات
الامامية ، ص59 .
2 . مفيد ، اوائل
المقالات ص80 ـ 82 ، دارالمفيد ، بيروت .
|
317 |
|
3ـ سيد مرتضي علم الهدي ( م436 هـ . ) در رساله ي جوابيه ي خود از مسائل « طرابلسيات » مي نويسد :
« علم به درستي نقل قرآن همچون علم به بلاد و حوادث بزرگ و وقايع شگرف و كتب
مشهور و اشعار نگاشته شده ي عرب مي باشد . چرا كه عنايت شديد و
انگيزه هاي بسيار در نقل و حراست آن گرد آمده است ، آنطور كه هيچيك از
موارد گذشته در اين حد نبوده است . چرا كه قرآن معجزه ي پيامبري و مأخذ علوم
شرعي و احكام ديني است و علماي مسلمين در حفاظت و حمايت از آن به غايت
كوشيده اند تا آنجا كه به هر اختلافي در اعراب و قرائت و حروف و آيات آن علم
يافته اند . پس چگونه ممكن است با اين همه عنايت راستين و ضبط شديد دچار تغيير
و نقصان شود » .
در آخر افزوده است : « آن گروه از اماميه و حشويه كه با اين قول مخالفت
كرده اند قابل اعتنا نيستند . چرا كه اختلاف در آن به گروهي از اصحاب حديث نسبت
داده شده كه اخبار ضعيفي را نقل كرده و گمان به صحت آن برده اند كه با اين
روايات نمي توان از قرآني كه صحت آن معلوم و قطعي است عدول كرد » . ( 1 )
4ـ شيخ الطّائفه ، ابوجعفر محمد بن حسن طوسي ( م460 هـ . ) در مقدمه ي
تفسير « التّبيان » مي نويسد :
« . . . سخن در زيادت و نقصان قرآن شايسته ي كتابي كه مقصد آن علم به معاني
قرآن است نمي باشد . زيرا بر بطلان زيادت اجماع و اتفاق حاصل شده و
درباره ي نقصان هم ظاهراً مذهب مسلمين مخالف آن است و نظريه ي درست مذهب
ما هم با همين سازگارتر است . چنانچه سيد مرتضي نيز آن را تأييد كرده و از ظواهر
روايات چنين بر مي آيد . جز اينكه روايات زيادي از عامّه و خاصّه رسيده كه سخن
از نقصان در بسياري از آيات و جابجايي آنها دارد . ( بايد گفت ) طريق اين روايات ، واحد
بوده كه نه علم آور است و نه در عمل حجت . بنابراين سزاوار است از آنها اعراض كرده و
بدانها مشغول نگرديم همچنانكه امكان
1 . مجمع البيان ج1 ، ص15 ، به نقل از سيد مرتضي علم الهدي در المسائل
الطرابلسيات .
|
318 |
|
تأويل آنها نيز وجود دارد » . ( 1 )
5ـ ابوعلي فضل بن حسن طبرسي ( م548 هـ . ) در مقدمه ي تفسير « مجمع
البيان » مي نويسد :
« سخن در زيادت و نقصان قرآن ، در خور تفسير نيست . زيادت را اجماع بر بطلان آن
مي باشد و اما درباره ي نقصان جماعتي از اصحابمان و گروهي از
حشويه ي عامه روايت كرده اند كه در قرآن دگرگوني و نقصان حاصل
شده است ولي مذهب درست اصحابمان برخلاف آن است و اين همان رأيي است كه سيد
مرتضي آن را تأييد كرده است و به كاملترين وجه درباره ي آن سخن
گفته است . ( 2 )
6ـ جمال الدّين حسن بن يوسف بن مطهر حلّي ( م726هـ . ) در اجوبة ي مسائل
مهناويه در پاسخ به سؤالي درباره ي زيادت و نقصان و تغيير در قرآن
گفته است :
« درست آن است كه هيچ جابجايي و تقديم و تأخيري در قرآن راه نيافته ، چيزي بر آن
افزوده نشده و از آن كاسته نشده است و به خدا پناه مي بريم از اينكه بر
چنين عقيده اي باشيم چرا كه موجب مي شود در معجزه ي پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) كه به تواتر نقل شده ترديد راه
يابد . ( 3 )
7ـ شيخ جعفركاشف الغطاء ( م1228هـ . ) درموسوعه فقهي « كشف
الغطاء » مي نويسد :
. . . ترديدي نيست در اينكه قرآن از هرگونه كاستي به حفظ الهي ، محفوظ مانده است
چنانكه صريح قرآن و اجماع علماء در همه ي زمانها بر آن دلالت مي كند و اعتباري
به قول نادر نيست و آنچه از اخبار نقيصه وارد شده ، دليل بداهت مانع از عمل به ظاهر
آن است به ويژه آنچه كه درباره ي نقص ثلث قرآن يا بسياري از آن مي باشد كه اگر
چنين بود به تواتر نقل مي شد چرا كه دواعي بر نقل آن فراهم بود و آنگاه غير
مسلمانان آن را از بزرگترين مطاعن عليه اسلام و مسلمانان بكار گرفتند . . . ( 4 )
1 . طوسي ، التبيان في تفسير
القرآن ج1 ، ص3 ، مكتب الاعلام الاسلامي .
2 . مجمع البيان ج1 ، ص42ز15 ، و43 .
3 . حسن بن يوسف حلي ، اجوبة
المسائل المهناوية ، ص ، : 121 ، مسأله 13 ، قم .
4 . كاشف الغطاء ، كشف
الغطاء ، كتاب القرآن ، المبحث السابع ص298 ، و 299 چاپ
سنگي .
|
319 |
|
8ـ امام روح الله خميني ( م1368هـ . ش ) :
« هر آنكه در اين مسأله درنگ كند كه مسلمانان در گردآوري قرآن و حفاظت و ضبط آن
از جهت قرائت و كتابت چه اهتمامي ورزيده اند بر نادرستي پندار خيالي تحريف
قرآن علم خواهد يافت و اخباري كه در اين باره دستاويز ( قائلان به تحريف ) واقع
شده يا ضعيف بوده و صلاحيت استدلال نداشته يا مجعول كه نشانه هاي جعل بر آن هويدا
است و يا غريب و اعجاب آور و صحيح اين اخبار ناظر به مسأله ي تأويل و تفسير
است يعني اينكه تحريف در تفسير و تأويل قرآن راه يافته نه در لفظ و عبارات آن . . .
خلاصه آنكه كتاب عزيز خداوند هماني است كه در بين دو جلد قرار گرفته و هيچ زيادت و
نقصاني در كار نمي باشد » . ( 1 )
9ـ آيت الله ابوالقاسم خوئي ( م1371 هـ . ) :
« سخن تحريف قرآن سخني خرافي و خيالي است كه جز كم خردان يا كساني كه پيرامون
قرآن به درستي نينديشيده اند بر زبان جاري نكنند . . . اما انسان خردمند منصف
متدبر ترديدي در بطلان و خرافي بودن آن نمي كند » . ( 2 )
آنچه ذكر شد تنها نمونه هايي بود از عبارات صريح جمعي از اعلام و مشاهير
اماميه در طي قرون و دوره هاي گوناگون اما سخن آناني كه در اين معنا ترديد كرده و
به اخبار و روايات تحريف فريفته شده اند وزن و قدر حقيقي آن در آينده معلوم
خواهدشد .
اخبار تحريف در منابع اهل سنت
با بررسي پيشينه ي قول به تحريف به درستي درمي يابيم كه اين عقيده
براي بار نخست در ميان آحادي از صحابه ظهور يافت سپس اخبار آن در منابع روايي اهل
سنت از قبيل صحاح و مسانيد درج و نقل گرديد و در پي آن جمعي از دانشوران اهل سنت
كوشيدند با آفرينش نظرياتي همچون نسخ تلاوت هم موضع آن گروه صحابه را توجيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . امام روح الله خميني ، تهذيب الاصول ج2 ، ص165 ، مؤسسة اسماعيليان ،
قم .
2 . البيان : 259 .
|
320 |
|
كرده و هم خود را از اتهام عقيده به تحريف تبرئه كنند . در اين بخشش از گفتار
نمونه هايي از اين دست اخبار ذكر مي شود .
1ـ آيه رجم : بخاري و مسلم به روايت عبدالله بن عباس نوشته اند : « عمر بن خطاب پس
از مراجعت از آخرين حج خود خطبه خوانده و در آن گفت : خداوند محمد را به حقيقت
برانگيخته و بر او قرآن را فرو فرستاده و بخشي از آنچه خداوند نازل كرد آيه رجم بود
كه ما آن را خوانده در آن انديشيده و به گوش جان گرفتيم . از اين رو پيامبر خدا رجم
كرده و ما هم بعد از او رجم كرديم و من بيم دارم اگر زمان بر مردم به درازا انجامد
برخي بگويند : به خدا سوگند ما آيه رجم را در كتاب خدا نيافتيم و در نتيجه با ترك
اين فريضه ي الهي به گمراهي فرو افتد . رجم در كتاب خداوند براي مردان و زناني
كه زناي محصن كنند ثابت مي باشد هرگاه بينه بپاخاسته يا زن آبستن شده و يا
اقرار صورت گيرد » . ( 1 )
در عبارت « الموطأ » آمده است : « سوگند به كسي كه جانم به دست او است اگر
نمي بود كه مردم بگويند عمر بر كتاب خدا افزوده است خود مي نوشتم : « ألشيخ و
الشيخه فارجموهما البتهً » . ( 2 )
2ـ آيه رغبت : از عمر بن خطاب روايت شده كه : ما در قرآن خدا مي خوانديم :
" إن لاترغبوا عن آبائكم فانّه كفربكم أن ترغبوا عن آبائكم أو أنَّ كفراً بكم
أن ترغبوا عن آبائكم" . ( 3 )
3ـ آيه جهاد : عمر به عبدالرّحمان بن عوف گفت : « آيا در قرآن نازل شده بر ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . خطب عمر خطبته بعد مرجعه من آخر حجة حجة ا
قال فيها : إنّ الله بعث محمّداً بالحقّ و أنزل عليه الكتاب فكان ممّا انزل الله آية
الرّجم فقرأناها و وعيناها فلذا رجم رسول الله و رجمنا بعده فأخشي إن طال بالنّاس
الزّمان أن يقول قائلٌ : و اللهِ ما نجد آية الرّجم في كتاب الله فيضلّوا تبرك فريضة
أنزلها الله و الرّجم في كتاب الله حقٌّ علي من زني إذا اُحصن من الرِّجال و
النّساء إذا قامت البينة أو كان الحبل أوالاعتراف . صحيح
البخاري ج8 ، ص26 ، صحيح
مسلم ج5 ، ص116 ، سنن ابي
داود ج2 ، ص343 ، و مسند احمد بن
حنبل ج1 ص55 ، و ج5 ، ص132 ، و 183 .
2 . مالك بن انس ، الموطّأ ج2 ، ص824 ، داراحياء التراث العربي ،
بيروت .
3 . صحيح
البخاري ج8 ، ص26 ، صحيح
مسلم ج5 ، ص116 ، و مسند احمد بن
حنبل ج1 ، ص47 .
|
321 |
|
نيافتي كه " أن جاهدوا كما جاهدتم أولَ مرّه" كه ما آن را
نيافته ايم » . او پاسخ گفت :
« اُفتاده است در ضمن آنچه كه از قرآن
اُفتاده است » . ( 1 )
4ـ عمر بن خطاب خطاب به اُبي بن كعب گفت : « آيا نبود در آنچه كه از قرآن از دست
داده ايم مي خوانديم : « ألولد للفراش و للعاهر الحجر » . ( 2 )
5ـ از عبدالله بن عمر روايت شده كه گفته است : « مباد كسي از شما بگويد كه من
همه ي قرآن را گرفتم . او چه مي داند كه همه ي قرآن چيست ؟ به درستي
كه بسياري از قرآن از بين رفته است و ليكن بگويد : آنچه از قرآن آشكار شده را
گرفته ام » . ( 3 )
6ـ آيه رضعات : در صحيح مسلم به روايت عايشه آمده كه او گفته است : « در آنچه
از قرآن نازل شد اين بود كه ده رضعه ي معلوم موجب حرمت نكاح گردد سپس نسخ
گرديد به پنج رضعه ي معلوم و پيامبر وفات كرد درحاليكه اينها به عنوان بخشي از
قرآن تلاوت مي شد » . ( 4 )
7ـ در مسند احمد بن حنبل به روايت زرّ بن حبيش آمده كه ابي بن كعب
گفته است : « پيامبر خدا به من گفت : خداوند به من فرمان داد بر تو بخوانم ، آنگاه
سوره بينه را اينگونه خواند : لم يكن الذين كفروا . . . انّ الدّين عند الله الحنيفيه
غير المشركه و لااليهوديه و لا النصرانيّه و من يفعل خيراً فلن يكفره . . . لو أنّ لاِ
بن آدم و اديين من مال لسأل وادياً ثالثاً و لا يملأ جوف ابن آدم إلاَّ
التّراب » . ( 5 )
8ـ در صحيح مسلم به روايت ابوالاسود دوئلي آمده است كه ابوموسي اشعري در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الدر
المنثور ج1 ، ص106 ، و كنز
العمّال ج2 ، ص567 ، ح4741 .
2 . الدرالمنثور ج1 ، ص106 ، كنزالعمّال ج6 ، ص208 ، ح15372 .
3 . لايقولنّ أحدكم قدأخذت القرآن كلّه ما يدريه كلّه
قدذهب منه قرآنٌ كثيرٌ ولكن ليقل : قدأخذت منه ماظهر . جلال الدّين سيوطي ،
الاتقان في علوم القرآن ج3 ، ص72 ،
دارابن كثير ، بيروت .
4 . كانت فيما أنزل من القرآن « عشر رضعات يحرّ من »
ثمّ نسخن « خمس معلومات » فتوفِّي رسول الله و هنّ فيما يقرأ من القرآن . صحيح مسلم ج4 ، ص167 ، سنن ابي داود ج1 ، ص458 ، صحيح ترمذي ج2 ، ص309 ، سنن ابن ماجه ج625 ، ح1942
5 . مسند احمد بن حنبل ج5 ، ص131 ، قابل توجه آنكه
عبارت لو أنّ لابن آدم . . . در مصادر اهل سنت گاه به عنوان آية اي محذوف از قرآن و
گاه به عنوان حديث نبوي ذكر شده است . نكـ : صحيح
مسلم ج3 ، ص99 ، و مسند
احمد ج3 ، ص192 ، به روايت انس بن مالك .
|
322 |
|
جمع سيصد تن از قاريان اهل بصره گفت : « ما سوره اي از قرآن را مي خوانديم كه
در بلندي و شدت به سوره برائت مي ماند و من آن را به فراموشي سپرده ام جز
اينكه از آن اين آيه را حفظ كرده ام كه لو كان لابن آدم و اديان من مال لا
تبغي وادياً ثالثاً و لا يملاء جوف ابن آدم الا التراب و سوره اي ديگر
مي خوانديم كه به يكي از مسبحات مي ماند و من از آن اين آيه را حفظ
كرده ام : يا ايّها الذين آمنوا لم تقولون مالاتفعلون فتكتب شهاده في أعناقكم
فتسألون عنها يوم القيامة » . ( 1 )
9ـ در مسند احمد بن حنبل به روايت زرّ بن حبيش از ابي بن كعب آمده كه وي از او
پرسيد سوره ي احزاب را به چند آيه ي تلاوت مي كنيد من پاسخ گفتم هفتاد و
سه آيه او گويد : بس كنيد من آن را معادل سوره ي بقره يافتم كه آيه ي رجم
هم در آن بود . ( 2 )
10ـ جلال الدين سيوطي به نقل از مالك بن انس مي نويسد : « بخش نخست سوره
برائت به همراه بسمله افتاده است و به راستي ثابت شده كه اين سوره در بلندي
معادل بقره بود » . ( 3 )
11ـ روايت شده كه در مصحف عبدالله بن مسعود و أبي بن كعب سوره ي خلع و حفد
درج بوده است به اين عبارت :
« بسم الله الرحمن الرحيم اللهمَّ انّا نستعينك و نستغفرك و نثني عليك الخير و
لانكفرك و نترك من يفجرك اللهمّ اياك نعبد و لك نصلّي و نسجدُ و اياك نسعي و نحفد
نخشي عذابك و نرجوا رحمتك إنّ عذابك بالكفارِ ملحقٌ » . ( 4 )
آنچه از مانند اين روايات به وضوح فهميده مي شود آنكه گويا آيات معين و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح مسلم ج3 ، ص100 .
2 . لقد رأيتها و إنّها لتعادل سورة البقرة و منها
آية الرّجم . مسند احمد بن حنبل
ج5 ، ص132 ، تفسير ابن كثير ج3
ص473 ، و الدر المنثور ج5 ،
ص179 .
3 . تفسير
القرطبي ج8 ، ص62 ، الاتقان ج1 ، ص184 .
4 . الاتقان ج1 ، ص65 ، و ج2 ، ص26 ، و الدرّ
المنثور ج6 ، ص421 .
|
323 |
|
بخش هايي از برخي سُور قرآن حذف و ساقط شده است . اگر اين اخبار را
صحيح انگاريم حكايت از آن مي كند كه اين باور به نحو ارتكازي در اذهان آحادي
از صحابه جاي داشته كه بخش هايي از قرآن غير از آنچه در مصاحف كنوني درج شده
وجود داشته است و شگفت آنجا است كه آنان اين باور خود را حتي پس از گردآوري
قرآن در زمان خليفه نخست ( 1 ) و يا بعد از يكسان سازي
مصاحف در زمان عثمان ( 2 ) هم حفظ كرده بودند . بنابراين
مي توان نتيجه گرفت عقيده به نقصان قرآن براي نخستين بار در بين اين گروه
صحابه آشكار شده و اگر مؤاخذه بر آن درست باشد بايد نسبت به اين جمع صورت گيرد .
نقد نظريه نسخ تلاوت
از آنجا كه بسياري از اخبار دالّ بر ضايع شدن بخش هايي از قرآن در كتب صحاح
روايت شده ، حديث پژوهان اهل سنت بنابر آنچه كه به صحّت منقولات اين كتب به طور كامل
باور آورده اند درصدد برآمدند توجيهي براي آنها بيابند و اين مسأله منجر به
پيدايش نظريه ي نسخ تلاوت در ميان طايفه اي از اهل حديث و گروهي از
اصوليان اهل سنت شد . به اين بيان كه آياتي از قبيل « رضعات عشر » و « آيه ي رجم »
و « لايملأ جوف ابن ادم الا التّراب » در زمان پيامبر تلاوت مي شد سپس تلاوت آن
برداشته شده ولي حكم آن تا بي نهايت باقي ماند . ( 3 )
با وجود آنكه مسأله ي نسخ تلاوت با بقاي حكم نزد اهل سنت اشتهار يافت ولي
هرگز بر آن اجماع حاصل نشد و همواره آن را مخالفاني بود چنانچه ابوحامد غزالي حكايت
كرد كه گروهي آن را در اصل ممتنع شمرده اند . ( 4 )
پاره اي از انديشمندان و قرآن
1 . بنابرآنچه تحقيقات اهل سنت محقق گردانده
است .
2 . چنانچه از برخي روايات مانند خبر ابوموسي اشعري و
قرّاء بصره بر مي آيد كه در وقت متأخر واقع شده است .
3 . نكـ : صيانة القرآن
من التحريف ص22 ، از ابوبكر الباقلاني ، نكت الانتصار ص95 ـ 108 و اصول السرخسي ج2 ص80 ، دارالمعرفة ،
بيروت .
4 . غزالي ، المستصفي من علم
الاصول ج1 ، ص123 .
|
324 |
|
پژوهان معاصر اهل سنت هم به موهون بودن آن پي برده اند . ( 1 )
آنچه كه بيش از همه در باب نسخ تلاوت تأمل برانگيز بوده آن است كه بسياري از
آياتي كه ادعاي نسخ تلاوت آن مي شود بر اساس اخبار و روايات منابع اهل سنت تا پس از
وفات پيامبر قرآنيت آنها ثابت بوده و آنگاه نسخ شده است معناي اين سخن جز آن نيست
كه در قرآن تحريف و نقصان واقع شده است . چرا كه محققان اهل سنت جملگي بر منتفي
بودن نسخ بعد از وفات پيامبر اكرم ( صلي الله عليه
وآله ) هم نظر مي باشند . بنابراين به نظر مي رسد آفرينش اين نظريه
نمي تواند از محذور وقوع تحريف و نقصان در قرآن جلوگيري كرده و توجيه گر باور
برخي از صحابه نسبت به كاستي در قرآن باشد .
قائلان به تحريف در اماميه
براي نخستين بار قول به تحريف در ميان جمعي از محدثان متقدم اماميه پديد
آمد ( 2 ) و برخي اين قول را به بزرگاني از اهل حديث
همچون كليني ، محمد بن حسن صفّار ، علي بن ابراهيم قمي و محمد بن مسعود عياشي ، نسبت
دادند زيرا كه اينان كه در آثارشان برخي از روايات تحريف را آورده بودند .
البته به علت عدم تصريح آنان به اين عقيده به درستي نمي توان به صحت اين
انتساب باور آورد .
كليني و تحريف
از جمله مطاعني كه از سوي برخي از سنيان به ساحت اماميه وارد شده آن است كه
روايات و اخبار تحريف در كتاب مهمي همچون كافي روايت شده و اين بيانگر آن است كه
كليني ، بزرگترين حديث نگار تاريخ اماميه خود قائل به تحريف قرآن بوده است .
محمد ابوزهره از مؤلفان معاصر اهل سنت به همين دليل روايات كتاب كافي را غير قابل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . دكتر صبحي صالح قول به نسخ تلاوت را جسارتي شگفت
در برابر قرآن تعبير كرده است . صبحي صالح ، مباحث في علوم
القرآن ص265 ، دارالعلم للملائين ، بيروت .
2 . اين معنا را مي توان از گزارش شيخ مفيد در اوائل
المقالات و شيخ طوسي و شيخ طبرسي در مقدمه
دو تفسير تبيان و مجمع البيان بدست
آورد . اوائل المقالات ص54-56 ،
التبيان ج1 ، ص3 ، مجمع البيان ،
ج1 ص15 .
|
325 |
|
احتجاج يافته و به اين شخصيت اماميه نسبت ضلالت بلكه كفر آشكار
مي دهد . ( 1 )
در اين باره چند نكته در خور تأمل است :
نخست اينكه گرچه در چند جاي كتاب كافي رواياتي نقل شده كه برخي از آنها در معني
تحريف اِشعار داشته ( 2 ) ولي با وجود اين نتوان اين
عقيده را با قطعيت به مؤلف كتاب نسبت داد . چرا كه اين نسبت آنگاه درباره اش
درست است كه چند چيز احراز شود :
ـ اينكه مؤلف كتاب به صحت مضمون همه ي روايات آن به طور صريح و مطلق متعهد
شده باشد .
ـ اينكه احاديث مورد نظر در معناي تحريف ظهور آشكار داشته و به هيچ وجه امكان
تأويل و تفسير آن نرود .
ـ اينكه در اين كتاب احاديث معارض نيامده باشد كه در نتيجه با يكسويه بودن
روايات تحريف نظر مؤلف هم بر اساس آن فهميده شود .
هيچيك از سه امر مزبور درباره ي مؤلف كتاب كافي احراز نشده است . زيرا :
اولاً : گرچه محدّث كليني در مقدمه ي كتاب كافي گفته است كه روايات اين كتاب
را از اشخاص ثقه و مورد اعتماد نقل كرده است با اين وجود نمي توان مطمئن شد كه
او به صحت مندرجات آن بطور كامل معتقد بوده است ، زيرا به تحقيق ثابت شده كه
وثوق به صدور خبر مستلزم وثوق و التزام قطعي به مضمون آن نيست و نمي توان گفت
كليني به مضمون هر آنچه روايت كرده معتقد بوده است و اصولاً احراز
اصاله الصدور براي عمل به مضمون كافي نيست .
ثانياً : اغلب روايات كافي در معني تحريف ظهور نداشته و چنانچه بعداً محقق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عبارت ابوزهره اين است : و من الغريب الذي ادعي
هذه الدّعاوي الكليني و هو حجة في الرّوآية عندهم و كيف تقبل روآية من يكون علي هذا
الضّلال بل علي هذا الكفر المبين ، الاصول العامة للفقه
المقارن ص109 از ابوزهره ، الامام
زيد ص351 .
2 . رواياتي از كتاب كافي كه برخي دلالت آن بر تحريف
را گمان برده اند در « كتاب فضل القرآن » ، باب النّوادر و بابٌ فيه نكت و نتف من
التنزيل في الولآية و باب انّه لم يجمع القرآن الا الائمة عليهم السلام گرد آمده
است .
|
326 |
|
خواهد شد تفسير و تأويل ديگري مي يابد .
ثالثاً : در اين كتاب روايات معارضي نيز وارد شده كه در معني عدم تحريف ظهور بلكه
صراحت دارد . افزون بر آن التزام كليني در مقدمه ي كتاب به اخبار و روايات عرض
در ضمن اخبار علاجيه و اشاره ي او به تعارض احاديث و لزوم اخذ به ترجيحات و
وجود انبوهي از احاديث متعارض در ابواب گوناگون كتاب دليل روشني است بر اينكه او به
درستي مضمون همه ي احاديث كتاب خود ايمان نداشته و نبودن گفته ي صريحي از
كليني در باب تحريف هم سبب مي شود كه نتوان نظر قطعي او را در اين باره بدست
آورد .
اما نسبت دادن كفر و ضلالت از سوي ابوزهره به مرحوم كليني تندروي غير قابل بخششي
است كه از اين محقق معاصر هرگز انتظار نمي رود . جهت اين نسبت آن است كه وي
كليني را به دليل روايت اخبار تحريف منكر ضروري يافته است . او از اين نكته
غفلت كرده است كه ضروري دين آن چيزي است كه حتي دو نفر در آن اختلاف نورزند و انكار
آن به تكذيب پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله )
بينجامد در حاليكه قول به عدم تحريف به اين معنا جزو ضروريات دين نيست و گرنه لازم
نبود براي اثبات آن به ادله ي گوناگون از جمله آيات و روايات استدلال شود و
شايسته نبود اكابر صحابه از بروز نقصان در سور و آياتي از قرآن سخن بگويند . از سوي
ديگر عقيده به نقصان قرآن به آن مفهوم كه نزد برخي محدثان و اخباريان اماميه وجود
دارد هرگز به انكار رسالت و نفي اسلام نمي انجامد زيرا چنانچه محقق خواهدشد
همانان جملگي بر حجيت و اعتبار قرآن موجود به عنوان نخستين مصدر حكم و تشريع ايمان
و اذعان دارند . اين را نيز امثال ابوزهره بايد فراگيرند كه در بحث هاي انتقادي
هرگز كسي را نسبت به لوازم غير قطعي سخن او به مؤاخذه نكشند .
نكته ديگر در اين باب اينكه برخي جريانات افراطي غير منصفانه كوشيده اند به
سبب وجود روايات تحريف در كتاب كافي ، عقيده به تحريف را به اماميه نسبت داده و از
اين راه تا مي توانند چهره ي اين مذهب را زشت و كريه بنمايانند . شگفت آنكه
ايشان اصحاب صحاح و مسانيد و سنن را به دليل نقل اخبار تحريف نه تنها مورد كوچكترين