بخش 4

#1578;#1581;#1585;#1610;#1601; #1602;#1585;#1570;#1606; #1606;#1586;#1583; #1581;#1606;#1575;#1576;#1604;#1607; #1582;#1608;#1575;#1607;#1585; #1608; #1576;#1585;#1575;#1583;#1585; #1585;#1590;#1575;#1593;#1609; #1575;#1586; #1606;#1608;#1588;#1610;#1583;#1606; #1588;#1610;#1585; #1711;#1575;#1608; #1603;#1588;#1578;#1606; #1606;#1608;#1586;#1575;#1583;#1609; #1603;#1607; #1606;#1575;#1605; #1575;#1608; «#1593;#1604;#1609;» #1575;#1587;#1578; #1605;#1605;#1606;#1608;#1593;#1610;#1578; #1575;#1606;#1578;#1582;#1575;#1576; #1606;#1575;#1605; «#1605;#1581;#1605;#1583;» #1606;#1602;#1604; #1601;#1590;#1575;#1574;#1604; #1593;#1604;#1609; #1605;#1605;#1606;#1608;#1593; #1608; #1587;#1576;#1617; #1575;#1608; #1570;#1586;#1575;#1583; #1578;#1585;#1608;#1610;#1580; #1575;#1586; #1583;#1588;#1606;#1575;#1605; #1583;#1575;#1583;#1606; #1576;#1607; #1581;#1590;#1585;#15

سؤال 21: آيا درست است آنچه مي گويند كه ابوهريره(رضي الله عنه)، دزد بوده و از اموال بيت المال مبالغ كلاني را اختلاس كرده بود و عمربن الخطاب به او مي گفت: يا عدوالله وعدو كتابه سرقت مال الله.(34)قرآن. اموال خدا را به سرقت بردي.

 

سؤال 22: آيا درست است آنچه مي گويند: حديث عشره مبشره از موضوعات و دروغ پردازيهاي حكومتهاي اموي و عباسي بوده و اگر صحيح بوده بخاري و يا مسلم آنرا نقل مي كردند.

و اگر صحيح بود: چرا ابوبكر و عمر ـ رضي الله عنهما ـ ، در روز سقيفه به آن استدلال نكرده، و حال آنكه به هر ضعيف و غير ضعيفي استناد كردند.


و استناد آنان به چنين حديثي براي محكم كردن موقعيت آنان بسيار مهم و لازم بود.

و مي گويند: دو سند دارد، در سند اول: حميد بن عبد الرحمن بن عوف است. كه حميد از پدرش عبدالرحمن نقل مي كند، در حاليكه حميد هنگام رحلت پدر يك ساله بوده(35)است كه بخاري، و ابن عدي، و عقيلي و ديگران او را تضعيف كرده اند(36)

 

سؤال 23: مي گويند جريان ازدواج عمربن الخطاب با ام كلثوم دختر امير المؤمنين(رضي الله عنه)از اكاذيب و اساطير است. چون اولا: در هيچ يك از صحاح ستة تفصيل جريان نيامده.

ثانياً: به گفته بعضي از محققان اسلامي. حضرت علي(رضي الله عنه)دختري به نام ام كلثوم نداشته(37)عبدالله بن جعفر ازدواج كرده بود.

ثالثاً: تشابه اسمي شده، و عمر درخواست ازدواج با ام كلثوم دختر ابوبكر را كرده بود. كه آن هم در ابتدا مورد موافقت قرار گرفته ولي پس از آن با مخالفت عائشه رو برگرديد و انجام نشد(38)

رابعاً: ازدواج عمر با زني به نام ام كلثوم ـ محقق شده ولي او دختر جرول مادر عبيدالله بن عمر است(39)(رضي الله عنه) ندارد.

خامساً: حقايق تاريخي، دروغ بودن اين جريان را به اثبات مي رساند آنجا كه مي گويند پس از مرگ عمر(رضي الله عنه)، محمد بن جعفر و پس از مرگ او برادرش عون بن جعفر با او ازدواج كرد. در حاليكه: خود تاريخ(40)دارد كه اين دو برادر در جنگ تستر ـ كه در زمان عمر بود به شهادت رسيدند.

سادساً: مدعي هستند پس از اين دو برادر عبدالله بن جعفر، ـ برادر سوم ـ با او ازدواج كرد. در حاليكه او با حضرت زينب ازدواج كرده بود ـ و او را داشت ـ آيا او جمع بين الاختين كرده است؟(41)

 

سؤال 24: آيا صحيح است كه حضرت علي(رضي الله عنه) از مجالست و نشست و برخاست و رودررويي با عمر بن الخطاب بشدت متنفر بوده، به گونه اي كه هر وقت ابوبكر و يا علي درخواست نشستي با او مي كرد، حضرت به او شرط مي كرد كه كسي همراه او نباشد يعني عمر همراه او نيايد، چنانچه امام بخاري مي گويد:

أرسل ـ علي(رضي الله عنه) ـ الي ابي بكر أن إئتنا ولا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر...(42)

با اين نصوص و اسناد، چگونه ادعا مي كنيم كه روابط اهل بيت پيامبر با خلفاء حسنه بوده؟

 

سؤال 25: آيا صحيح است كه عمر بن الخطاب و حفصه به تورات، گرايش فوق العاده اي داشته و آنرا ـ همانند قرآن ـ قرائت مي كرده، و در فراگيري آن تلاش مي كردند؟

عبدالرزاق: «إن عمربن الخطاب مرّ برجل يقرأ كتاباً. سمعه ساعة فاستحسنه فقال للرجل: أتكتب من هذا الكتاب؟ قال: نعم، فاشتري أديمأ لنفسه، ثم جاء به اليه، فنسخه في بطنه وظهره ثم أتي به النبي ـ صلي الله عليه و سلّم ـ فجعل يقرأه عليه. وجعل وجه رسول الله ـ صلي الله عليه وسلّمـ


يتلوّن، فضرب رجل من الانصار بيده الكتاب. وقال: ثكلتك امك. يابن الخطاب ألا تري إلي وجه رسول الله ـ صلي الله عليه و سلّم ـ منذ اليوم. وأنت تقرأ هذا الكتاب؟! فقال النبي ـ صلي الله عليه و سلّم ـ عند ذلك: إنما بعثت فاتحا وخاتماً وأعطيت جوامع الكلم. وفواتحه. واختصر لي الحديث اختصاراً، فلا يهلكنّكم المتهوكون(43)

2 ـ درباره حفصه دختر عمر نيز چنين مطلبي نقل شده، كه او در محضر پيامبر ـ صلي الله عليه و سلّم ـ كتاب امتهاي قبل را مي خواند. و پيامبر ـ صلي الله عليه و سلّم ـ نيز بسيار ناراحت شده به گونه اي كه رنگ مباركش تغيير كرده و فرمود: اگر حضرت يوسف امروز اين كتاب را بياورد و از او پيروي كنيد گمراه مي شويد.

عن الزهري: أن حفصة زوج النبي ـ صلي الله عليه و سلّم ـ جاءت الي النبي ـ صلي الله عليه و سلّم ـ بكتاب من قصص يوسف، في كتف، فجعلت تقرأ عليه والنبي يتلوّن وجهه، فقال: والذي نفسي بيده لو أتاكم يوسف وأنا فيكم فاتبعتموه وتركتموني لضللتم(44)

و در مدينه منوره منطقه اي است به نام مسكه، معروف است كه عمر(رضي الله عنه) در اين مكان تورات را مي آموخت.

 

سؤال 26: آيا صحيح است كه مي گويند: آهسته خواندن «بسم اللّه الرحمن الرحيم» از بدعتهاي امويان است و بر خلاف سنت است چنانچه زهري تصريح كرده و ابوهريره(45)بيت جهر به آن داشتند و در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و سلّم ـ در نماز نام خداوند، به طور آهسته و باصطلاح به إخفات گفته نمي شد. و به گفته فخر رازي بطور تواتر و يقين، حضرت علي به طور جهر و علني تسميه را بجا مي آورد(46)

زهري مي گويد: اوّل من قرأ «بسم اللّه الرحمن الرحيم» سرّاً بالمدينة عمروبن سعيد بن العاص(47)نماز آهسته خواند.

 

سؤال 27: آيا صحيح است كه مي گويند حنابله مدعي هستند كه قرآن تحريف شده چون ـ بسم اللّه ـ را در نماز نمي خوانند و مي گويند جزء قرآن نيست. در حاليكه اين آيه در اول تمامي سوره هاي قرآن ـ مگر سوره توبه ـ آمده. و اين به معناي تحريف و زياده در قرآن است.

ذهبي مي گويد: در سال 447 هـ: «ثارت الحنابلة ببغداد و مقدمهم ابويعلي و ابن التميمي وانكروا الجهر بالبسملة و منعوا الجهر والترجيع في الاذان والقنوت، ونهوا إمام مسجد باب الشعير عن الجهر بالبسملة فأخرج مصحفاً وقال: أزيلوها من المصحف حتي لا أتلوها».(48)

 

سؤال 28: آيا صحيح است كه امام بخاري مي فرمايد: اگر دو نوزاد از يك گاو و يا بز شير بنوشند و تغذيه شوند خواهر و برادر رضاعي شده و باصطلاح نشر حرمت مي شود. و بعدها نمي توانند با هم ازدواج كنند. چون از يك جا شير خورده اند!!! اگر چنين باشد بسياري انسانها با هم خواهر و برادرند!:

امام سرخسي مي گويد: «لو أنَّ صببين شربا من لبن شاة او بقرة، لم تثبت به حرمة الرضاع لأن الرضاع معتبر بالنسب وكما لا يتحقق النسب بين آدمي وبين البهائم، فكذلك لا تثبت حرمة الرضاع بشرب لبن البهائم،


وكان محمد بن اسماعيل البخاري صاحب التاريخ ـ رضي اللّه عنه ـ يقول: تثبت الحرمة وهذه المسألة كانت سبب إخراجه من بخارا، فانه قدم بخارا في زمن أبي حفص الكبير ـ رحمه اللّه ـ وجعل يفتي، فنهاه أبو حفص ـ رحمه اللّه ـ وقال: لست بأهل له، فلم ينته حتي سئل عن هذه المسألة، فأفتي بالحرمة فاجتمع الناس، وأخرجوه.»

 

سؤال 29: آيا صحيح است كه مي گويند حكومت بني اميه با نام «علي» مخالف بوده و هر نوزادي را كه به اين اسم ناميده مي شد او را مي كشتند. چنانچه شخصي به نام رباح اسم فرزندش را از ترس آنان به «عُلي» تغيير داد!.. با اين وضع چرا ما از اين حكومتهاي سفاك و جائر دفاع مي كنيم:(49)

امام مزي مي گويد: «كانت بنو امية إذا سمعوا بمولود اسمه علي قتلوه، فبلغ ذلك رباحاً، فقال: هو ـ علي بن رباح ـ عُلي وكان يغضب علي ويحرّج علي من سمّاه به(50)

 


سؤال 30: آيا نامگذاري به نام محمد ـ صلي الله عليه و سلّم ـ و يكي از نامهاي پيامبران ممنوع و حرام است؟ پس چرا حضرت عمر طي بخشنامه اي به كوفه، نام گذاري به نام پيامبران را ممنوع كرده و در مدينه نيز دستور داد هر كس به نام «محمد» است بايد آنرا تغيير دهد؟ امام عيني مي گويد: «كان عمر كتب الي أهل الكوفة: لاتسموا احداً باسم نبي، و أمر جماعة بالمدينة بتغيير أسماء أبناءهم المسمّين بمحمد ـ صلي الله عليه و سلّم ـ حتي ذكر له جماعة من الصحابة انه ـ صلي الله عليه و سلّم ـ اذن لهم في ذلك فتركهم.(51)

راستي كار بني اميه ـ در كشتن افراد هم نام علي ـ و كار حضرت عمر در ممانعت از نامگذاري به نام «محمد» مكمل يكديگر و در برگيرنده يك پيام و گام برداشتن در يك مسير و براي يك هدف مشترك نيست؟

 

سؤال 31: آيا ذكر فضائل علي(رضي الله عنه) ممنوع بوده؟ و دشنام و سب علي آزاد و حكومت از اين كار تشويق مي كرده؟ چرا و به چه انگيزه اي؟ راستي بردن نامي از علي و فضائل او بهاي سنگين اعدام را در پي داشت؟

عبداللّه بن شداد صحابي مي گويد: آرزو دارم به من اجازه بدهند يك صبح تا ظهر، فضائل علي بگويم سپس مرا اعدام كنند.

امام ذهبي مي گويد: «.. عبداللّه بن شداد: وددت أَني قمتُ علي المنبر من غدوة الي الظهر، فأذكر فضائل علي بن ابيطالب رضي اللّه عنه ثم انزل، فيضرب عنقي»(52)

 

سؤال 32: چرا لعن ابن عم رسول و زوج البتول در زمان حضرت معاويه آزاد، و به وسيله حكومت ايشان ترويج داده مي شد.

1ـ حموي بغدادي درباره سجستان مي گويد: «و أجلَّ من هذا كله انه لعن علي بن ابيطالب ـ رضي اللّه عنه ـ علي منابر الشرق والغرب ولم يلعن علي منبرها إلاّ مرة وامتنعوا علي بني امية حتي زادوا في عهدهم أن لا يلعن علي منبرهم أحد... وأي شرف أعظم من امتناعهم من لعن أخي رسول اللّه. علي منبرهم وهو يُلعن علي منابر الحرمين مكة والمدينة؟»(53)

يعني حضرت علي(رضي الله عنه) ـ در دوران بني اميه ـ در مشرق و مغرب بلاد اسلامي بر سر منابر مورد لعن قرار گرفت و تنها جائي كه با اين بدعت مخالفت كردند ـ اهالي سيستان بودند و اين يك شرافت بزرگي براي آنان است كه از لعن كردن برادر رسول اللّه ـ صلي الله عليه و سلّم ـ امتناع كردند.

2ـ ابوالفرح اصفهاني مي گويد: نال المغيرة(54) من علي ولعنه ولعن شيعته.(55)

در حاليكه به نقل امام احمد، پيامبر ـ صلي الله عليه و سلّم ـ به حضرت علي فرمود من سبّك فقد سبني(56)دشنام داده است.

 

سؤال 33: آيا صحيح است آنچه مي گويند: حتي يك روايت صحيح از پيامبر اكرم درباره دست روي دست گذاشتن در نماز (قبض) نداريم؟ و مهمترين مدركي كه آورده شده نقل كتاب بخاري و مسلم است. و هر دو


روايت از نظر سند مرسل ـ و بلكه از نظر دلالت هم مخدوش ـ است چنانچه امام عيني(57)(58)(59)

با اين حال چرا ما اصرار داريم كه در نماز دست روي دست بگذاريم؟ آيا اين يك بدعت نيست؟

 

سؤال 34: آيا صحيح است كه مي گويند پيامبر اكرم و صحابه بر سنگ و كلوخ و خاك و يا يك قطعه از حصير بافته به نام خمره سجده مي كردند؟

انس مي گويد: «كان رسول اللّه يُصلي علي الخمرة و يَسجد عليها»(60)يعني پيامبر قطعه حصيري داشت به نام خمره و بر آن سجده مي كرد

جابر بن عبداللّه انصاري مي گويد: «كنت اُصلي مع رسول اللّه ـ صلي الله عليه و سلّم ـ الظهر فآخذ قبضة من الحَصي في كفّي حتي تبْردُ، و اَضعها بجبهتي اذا سجدت من شدة الحر».(61)

يعني نماز ظهر را با پيامبر اكرم به جماعت مي خواندم. پس مشتي از سنگ ريزه و شن از زمين برمي داشتم تا خنك شود و سپس بر آن سجده مي كردم.

سؤال من اين است كه: ما چرا به شيعه اعتراض مي كنيم. در حاليكه خود پيامبر ـ صلي الله عليه و سلّم ـو صحابه بر سنگ و ريگ و شن سجده مي كردند؟

سؤال ديگر اينكه: ما به چه دليل بر فرش نماز مي خوانيم در حاليكه پيامبر ـ صلي الله عليه و سلّم ـو صحابه بر آن نماز نمي خواندند، بلكه يا بر زمين و يا خمره، و يا قطعه سنگ و شن و خاك سجده كردند؟

 

سؤال 35: چگونه حديث عشره مبشره صحيح است و حال آنكه متضمن اضداد مي باشد، و اين به معناي تضاد در دين و بطلان دين است چون جمع بين الاضداد از محالات عقلي است.(62)با عمر فرق مي كرد. و گاهي يكديگر را نفي مي كردند خط مشي عثمان با هر دو فرق مي كرد. و خط مشي علي(رضي الله عنه)با هر سه فرق داشت. و اصلا ارزشي براي سيره شيخين قائل نبود. و به همين جهت در روز شوري شرط پيروي از سيره شيخين را نپذيرفت.(63)

خط مشي و روش عبدالرحمن بن عوف با عثمان كاملا متناقض و


متضاد بود، و تا آخر عمر با او قهر كرده و در اين حال فوت شد. خط مشي و روش حضرت علي(رضي الله عنه)با طلحه و زبير فرق مي كرد و لذا ريختن خونشان را مباح مي دانست و آنها نيز جنگ با حضرت علي(رضي الله عنه) را جايز و قتل او را مباح مي دانستند حال آيا همه اينان جزو عشره مبشّره هستند. يعني همه اين روشهاي متناقض امضا شده و، اسلام و آيين پيامبر آنها را مي پذيرد؟

 

سؤال 36: چگونه ما منكر ولايت حضرت علي(رضي الله عنه) مي شويم و حال آنكه علماي احناف همچو حاكم حسكاني مي گويد: اولي الأمر حضرت علي(رضي الله عنه)است «اولي الأمر هو علّي الذي ولاه اللّه بعد محمد ـ صلي الله عليه و سلّم ـ في حياته حين خلفه رسول اللّه بالمدينة»(64)

 

سؤال 37: آيا صحيح است كه امام شافعي و امام رازي و امام يحيي بن معين و جمع كثيري از علماي اهل سنت تقيه در برابر مسلمان را جايز مي دانند؟ چنانچه: فخر رازي ذيل آيه شريفه: (إلاّ أن تتقوا منهم تقاة)(65)به آن تصريح كرده و از شافعي نيز نقل كرده(66)


مي كند بر جواز تقيه به هنگام مواجهه با كافران مقتدر و غالب ولي مذهب شافعي اين است كه اگر وضعيت مشابهي بين مسلمانان پيش آيد باز هم تقيه براي حمايت از جان مباح مي باشد.

امام ذهبي در مقام دفاع از يحيي بن معين كه در جريان غائلة مخلوق و قديم بودن قرآن همراه حكومت شده بود مي گويد: «هذا أمرٌ ضيق ولا حرج علي من أجاب في المحنة، بل ولا علي من اُكره علي صريح الكفر، عملا بالاية. وهذا هو الحق وكان يحيي ـ رحمه الله ـ من ائمة السنة، فخاف من سطوة الدولة، وأجاب تقية»(67)

پس چرا ما به شيعه اعتراض مي كنيم، كه آنها براي چه تقيه مي كنند؟ در جائيكه تقيه از مسلمان جايز باشد. چه ايرادي بر شيعه داريم؟ اگر بگوييد: تقيّه در برابر كافر جايز است مي گوئيم مگر حكومت بني العباس، حكومت كافرين بود، كه يحيي بن معين در برابر آنان تقيه مي كرد؟

 

سؤال 38: آيا صحيح است كه مي گويند امام زهري و امام مالك از دشمنان حضرت علي و هواداران بني اميه بودند، و لذا فضائل حضرت را


مخفي كرده و حتي يك فضيلت در باره ايشان روايت نكرده اند؟ چنانچه ابن حبان و ابن عساكر، به اين حقيقت تلخ اشاره كرده اند.

1 ـ ابن حبان مي گويد: «ولستُ أحفظ لمالك ولا للزهري فيما رويا من الحديث شيئاً من مناقب علي(رضي الله عنه)»(68)

2 ـ ابن عساكر: «.. عن جعفر بن ابراهيم الجعفري، قال: كنت عند الزهري أسمع منه، فاذا عجوز قد وقفت عليه، فقالت: يا جعفري، لا تكتب عنه فإنّه مال إلي بني امية وأخذ جوائزهم، فقلت: من هذه؟ قال: أختي خرفت، قالت: خرفتَ أنتَ كتمتَ فضائل آل محمد».(69)

جعفر جعفري مي گويد: از زهري حديث سماع مي كردم. ناگهان زن كهن سالي آمده و گفت: اي جعفري از زهري حديث نقل نكن. چون به بني اميّه تمايل يافته، و جوائزشان را دريافت كرده گفتم: اين زن كيست؟ زهري گفت: خواهر من است و خرفت ـ ديوانه ـ شده است.

آن زن در پاسخ گفت: تو خرفت ـ ديوانه ـ شده اي زيرا كه فضائل آل محمد را كتمان و پنهان مي كني!

3 ـ كعبي نيز در كتاب خود مي گويد: زهري هوادار بني مروان بوده و


هرگز از فضائل علي چيزي نقل نكرده است.(70)

آيا كساني كه با فضائل آل محمد سر جنگ دارند و به اصطلاح مبغض علي و اهل بيت پيامبر بوده و طرفدار رژيمهاي ظالم اموي و عباسي هستند، مي توانند اسطوانه هاي حديث و فقه و ائمه مذهب شمرده شوند؟

و حال آنكه ذهبي از ابوسعيد و جابر نقل مي كند كه مي گويند: ما كنّا نعرف منافقي هذه الأُمة الا ببغضهم علياً(71)

 

سؤال 39: آيا صحيح است كه مي گويند: سعد بن ابي وقّاص(رضي الله عنه) ـ كه جزء عشرة مبشره و يكي از اصحاب شوراي شش نفره است ـ حلال زاده نبوده، چنانچه امام غزالي فرموده: كان من أولاد الزنا.(72)

 

سؤال 40: آيا صحيح است كه يك چهارم احاديث بُخاري از زهري است در حاليكه او اوّلا: از منحرفان از علي بود(73)

ثانياً: جزء ياران و اعوان ظلمه بود ـ چنانچه آلوسي و امام ذهبي


مي گويند: خالَطَ ونادَمَ خلفاء بني امية مثل عبد الملك ووليد وسليمان وعمربن عبد العزيز ويزيد بن عبد الملك. وكان معلّماً لأولادهم ومرشداً لهم في الحج.(74)

وامام ذهبي از جعفربن محمد صادق(رضي الله عنه) نقل مي كند: إذا رأيتم الفقهاء قد ركنوا الي السلاطين فاتّهموهم(75)

ثالثاً: توجيه گر كارهاي بني اميه، و سرپوش گذار بر جنايات آنان بود: چنانچه عمروبن عبيد مي گويد: منديل الاُمراء(76)أفسد نفسه بصحبته الملوك(77)

محمدبن اشكاب گفته: كان جنديّاً لبني امية(78)

خارجة بن مصعب گفته: كان صاحب شرط بني امية(79)

و گفته اند: كان يعمل لبني امية(80).. كان منديل الامراء(81)



| شناسه مطلب: 73938