بخش 7
فصل پایانی: اهل سنت پیروان کدام سنت؟
301 |
عمربن خطاب و معاوية بن ابي سفيان هستند.
بنابراين معلوم مي شود كه راه حق يكي است و كسي كه آن را نپويد به بيراهه مي رود. راه حق ، همان سنت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) است و بيراهه مسير بدعتگذاران و پيروانشان است و نويسنده كه در فصل آخر عنوان سر دوراهي را دارد مرتكب اشتباه ديگري شده است ، زيرا يكي راه راست و ديگري بيراهه است و نويسنده راهي را كه سنّت رسول و اهل بيت او (عليهم السلام) بوده رها كرده و به بيراهه كه طريق بدعتگذاران است قدم نهاده است «يضل من يشاء و يهدي من يشاء».
ترس از شمشير قائم
آيا كسي شك دارد كه نويسنده از همان ابتدايكي از پيروان دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) بوده است و خود را به عنوان شيعه معرفي كرده است تا بتواند ديگران را فريب دهد؟ و آيا انسان مصداق دو حديثي كه نويسنده در اواخر فصل پاياني تحت عنوان «ترس از شمشير قائم؟» ذكر مي كند نمي يابد و يا خود نويسنده از شيعيان دروغين نيست؟ ما هم به همين دو روايت به نقل ايشان اشاره مي كنيم تا معلوم شود سرانجام دروغ پردازاني چون نويسنده چگونه است؟
«زيرا تهمتها و دروغهايي كه ساختند و به نام دين و اهل بيت به خورد مردم دادند خيلي زشت است» و به قول خود نويسنده «پيامدهاي خطرناكي دارد.» (ص 181)
302 |
امام صادق (عليه السلام) به مفضل فرمود: «هر گاه قائم ما قيام كند از شيعيان دروغين شروع مي كند و آنان را مي كشد» و نيز آن حضرت فرمود: خداوند سبحان هيچ آيه اي درباره ي منافقين نازل نفرمود جز آن كه بر كساني كه خود را به شيعيان مي چسبانند تطبيق ميورزد.
آنچه در دو ي آخر كتاب مورد نقد آمده است چيزي شبيه به رمان و افسانه است كه خلاف واقع بودن آن براي همه و به خصوص ، مردم عراق واضح است.
خاتمه / سخني با مترجم
303 |
خاتمه:
سخني با مترجم
شما در اول مقدمه اشاره به دشمنان اسلام از جمله مشركين و يهود و منافقين و نصاري و مجوس كرديد كه گفته اند «اسلام در برابر همه آنان پيروز شد» و اين سخن درستي است. ما از شما اين سؤال را داريم كه پيامبر اسلام براي حفظ اين دين مبين در برابر همه ي اين دشمنان كه به قول شما به دنبال وفات حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه وآله)بيش از هر زمان ديگري در معرض خطر قرار داشت و دشمنان داخلي و خارجي آن را تهديد مي كردند چه تمهيدي فرموده و چه دستوري صادر نموده است؟
آيا مي توان پذيرفت كه آن حضرت هيچ كاري انجام نداد ، و هيچ رهنمودي نداشت و مردم را بي سرپرست و بدون رهبر به حال خود رها كرده از دنيا رفت؟!!
از شما مي پرسيم ، عقل ، كدام يك را نقشه دشمن مي داند؟ آنچه را كه شما نوشتي و بيان كردي يعني ; محبّت اهل بيت؟ يا آن چه در تاريخ آمده مبني بر ايجاد اختلاف با تخلف از فرمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله)حتي در زمان حياتش با عدم شركت در لشگر اسامه و نياوردن قلم و دوات براي پيامبر و جلوگيري آن حضرت از نوشتار براي آينده امت اسلام و تصميم گيري در سقيفه بني ساعده در غياب بزرگان صحابه چون سلمان و اباذر و حذيفه و عدم حضور
304 |
حتي يك نفر از خاندان رسالت؟!
پس سؤال اصلي اين است كه چه كسي و چگونه و در كجا؟ آتش فتنه و اختلاف را برافروخت كه هنوز دودش به چشم امت اسلامي مي رود و نوشتار نويسنده نيز ذره اي است كه از همان آتش در فضا پراكنده شده است. از شما مي پرسيم آيا محبّت به اهل بيت و فدائي آن بزرگواران بودن انتقام از پيامبر (صلي الله عليه وآله) محسوب مي شود؟يا خلافت را از پسرعمو و داماد و بهترين صحابي او گرفتن و نااهلان و نامحرمان را بر كرسي خلافت نشاندن؟ زخم چركين كه شما در 12 به آن اشاره كرده ايد كدام است؟ دسيسه ها و تفرقه افكني هايي كه در سقيفه انجام شد يا حمايت از نزديك ترين يار و خاندان و اهل بيت پيامبر؟
آيا شما نخوانده اي و نشنيده اي كه ابن عباس گفت: «مصيبت و تمام مصيبت آن زماني بود كه نگذاشتند پيامبر براي آينده چيزي بنويسد.» آيا آن فردي كه مانع شد كسي جز عمربن خطاب بود(1)كه گفت:
«ان الرجل ليهجر حسبنا كتاب الله»(2) «اين مرد (پيامبر (صلي الله عليه وآله) ) هذيان مي گويد كتاب خدا براي ما كافي است.»
حال زخم چركين را محبّت اهل بيت كه مورد دستور قرآن است ايجاد كرده؟ يا رياست طلبي كساني كه نويسنده ي كتاب آنان را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، باب كتابة العلم 1 / 103.
2 ـ المراجعات ، ص 44.
305 |
مرد شماره ي اوّل و دوّم اسلام بعد از پيامبر معرفي مي كند؟!
آقاي مترجم ، شما در 13 رافضي را اين گونه معنا كرده ايد «من رفض آل البيت كسي اهل البيت را ترك كند.»
اين معنا را شما از كجا به دست آورده ايد؟
در كتاب لسان العرب (از ابن منظور مصري كه سنّي هم هست) آمده است كه «الروافض: جنود تركوا قائدهم و انصرفوا فكل طائفة منهم رافضه و النسبة الهيم رافضي».
رافضيها لشكرياني هستند كه رهبرشان را رها كردند و منصرف شدند پس هر طائفه اي از آنان رافضي هستند. (1)
سپس روافض رابه پيروان زيدبن علي بن الحسين (عليه السلام)اطلاق مي كند كه پيمان را شكستند و او را رها كردند.
در مصباح المنير نيز رافضه را دسته اي از شيعيان كوفه مي دانند كه زيدبن علي (عليه السلام) را رها كردند ....
و مي گويد: «پس اين لقب درباره ي هر كس كه در اين مذهب (شيعه) غلو كرد و اجازه طعن در صحابه را داد استعمال شد».(2)
در المنجد نيز آمده است: «رافضه فرقه اي از ياران شيعيان هستند و آنان كساني هستند كه رهبر خويش را در جنگ با غير آن رها كرده اند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ لسان العرب ، 6/191.
2 ـ مصباح المنير ، ص 277.
3 ـ المنجد ، ص 272.
306 |
در مقدمه كتاب اصل الشيعه و اصولها آمده است:
«چون مردم به دين زمامداران خويش بودند و اسلام را متمثل در حكامشان و آنچه از احكام و عقايد و سنتهاي منسوب پيامبر (صلي الله عليه وآله)پيام نهادند ديدند هر كس را كه تابع حكام و فرمامداران بودند به اهل سنت و جماعت ناميدند و هر كس مخالف حكام بود و از امامان اهل بيت (عليهم السلام) پيروي كرد به رفض (ورافضي) ناميدند و حكومت ها در مرحله اول ، امامان و پس شيعيان آنان را طرد كردند و به انواع تهمت ها متهم ساختند. و علماي شيعه ، نسلي بعد از نسلي در مقابل آنان به معرفي تشيع پرداختند و فرق آنان را با ساير برادران مسلمان ذكر كردند.» (1)
جالب توجّه اينكه مترجم در ابتدا رافضي را كسي مي داند كه اهل بيت را ترك كند ولي در پايين ، رافضي را كسي مي داند كه حتي يك نفر از صحابه را قبول نداشته باشد و چنين فردي از ديدگاه او رافضي است و مي گويد: «اگر شيعه اي ديديم كه با اصحاب پيامبر رضوان الله عليهم اجمعين ـ يا حتي يك فرد آنان كينه داشته باشد ... رافضي است.»
نكته ي ديگر اين كه ; مترجم در اينجا با استفاده از كلمه «حتي يك فرد آنان» در جمله «اگر سني اي را ديديم كه با اهل بيت (عليهم السلام) يا حتي يك فرد از آنان كينه داشته باشد او سني نيست» مغالطه اي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصل الشيعه و اصولها ، ص 13 ـ 12.
307 |
روشن انجام داده است تا همه اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) را تقديس كند زيرا در آنجا نيز كلمه «حتي يك فرد آنان» را مي آورد و مي نويسد «و اگر شيعه اي را ديديم كه با اصحاب پيامبر ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ يا حتي يك فرد از آنان كينه داشته باشد او شيعه نيست» و حال آن كه تفاوت فراواني بين اهل بيت (عليهم السلام) و اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) است زيرا گروه اوّل با دلالت آيه تطهير معصوم هستند و به استناد آيه مودت ، محبّت آنان لازم است به خلاف گروه دوم كه بعضي از آنان موجب آزار شخص رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بودند همانطور كه آيات سوره توبه بر آن دلالت دارد نظير آيه اُذن گرچه در ميان آنان انسانهاي مؤمن و پاك باخته نيز بوده اند.
شما در 14 و 15 دم از تحقيق زده ايد و بيان كرده ايد كه بايد تحقيق كنيم اين سخني است درست لكن چرا شما خود ، اين كار را نكرديد؟ و صرفاً با ديدن اين كتاب و خواندن آن از نويسنده اش تقليد كرديد و عمده ي آنچه را ذكر كرده است نقل كرديد هرچند منافي ايمان و عفت باشد؟ چرا شما در باب تحقيق مي گوييد: آيا ... مستقيماً ترجمه قرآن نخوانيم و در آيات آن نينديشيم؟
چرا ترجمه قرآن؟ از كجا قرآن را درست ترجمه كرده باشند؟ ترجمه ي قرآن كه وحي نيست. خود قرآن وحي است. شما اطلاع كافي نسبت به ادبيات عرب و شأن نزول آيات و مطلق و متقيد ناسخ و منسوخ قرآن پيدا كنيد و آنگاه در خود آيات قرآني تدبّر كنيد و در روايات نيز عميقانه، نه چون نويسنده ي كتاب ، به
308 |
بررسي و اجتهاد بپردازيد.
چرا شما درباره ي گفته هاي نويسنده تحقيق نكرده ايد تا بدانيد ايشان در آنچه ذكر كرده است امين نبوده است به عنوان نمونه در ي 55 روايت را قيچي كرده ، و آن را با آدرس غلط نقل نموده و برخلاف نظر امام صادق (عليه السلام) مطلب را ذكر كرده است كه اين كار يا از نويسنده صورت گرفته يا از شما ، هر كدام باشد خيانت است و بازي با مردم و انسانهاي آزادمنش. گرچه روايت مذكور را طبق آدرسِ ارائه شده نيافتيم لكن آن را در جلد 8 ، كافي پيدا كرديم ، در ضمن ، اين حديث در مدح و بيان فضايل شيعيان است و شما خلاف واقع نشان داده ايد وما به لطف خدا متن حديث را در ي 45 آورديم تا «ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حيّ عن بينة.» (1)
واقعيّت اين است كه مترجم خود شخصيّتي بدتر از نويسنده است زيرا با مقايسه ي كتاب با متن عربي ملاحظه مي شود كه مترجم متوجه دروغها ورسواييهاي مؤلف شده وديده اگر آنها را ترجمه كند چهره ي نويسنده رسوا خواهد شد .ما در آخر خاتمه دو مورد از موارد متعدد آنها را جهت اطلاع خوانندگان عزيز ذكر مي كنيم .
شما نوشته ايد «كه خوشبختانه در سالهاي اخير از بيماري تقليد مطلق كاسته شده ....» بايد عرضه بداريم كه در شيعه از اول باب اجتهاد باز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ سوره انفال ، آيه 42.
309 |
بوده است و هرگز كسي از اجتهاد و ترك تقليد منع نشده است ولي در اهل سنت حق اجتهاد را فقط از آنِ ائمه اربعه خود مي دانند آري اين خوش خبري است كه بسياري از جوانان اهل تسنن ديگر تسليم نظرات و اجتهادات اموات نيستند و دنبال حقايق هستند امّادر ميان شيعيان چيزي كه اخيراً بيشتر مرسوم شده و تحت عنوان جنبش اصلاح طلبي است سوء استفاده از عدم آگاهي مردم و جوانان و القاي شبهه است و اين چيزي غير از تقليد و تحقيق است. مترجم محترم;چرا از نويسنده تقليد كردي وادّعاهاي خلاف واقع او را بررسي نكردي؟؟وي در ي 3 و 5 مرحوم كاشف الغطا را سيّد معرفي مي كندوشما نيز در ي 29 در ترجمه آوردهاي « امام سيّد محمد حسين آل كاشف الغطاء »در حالي كه غير سيّد بودن او شهره ي آفاق است .اوچه شاگردي براي مرحوم شيخ محمد كاشف الغطا وچه عالم حوزه ي نجفي است كه اين موضوع ساده را نداند؟!!
نكته ديگر اينكه ; شما در 14 نوشته ايد كه آنچه «مخالف قرآن و سنت پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشد به هيچ عنوان قابل قبول نيست» ، حال اين سؤال از شما مطرح است آيا گفتار و رفتار خليفه دوم همه مطابق قرآن است كه متعه نكاح و حج را حرام اعلام كرده(1) و درباره رسول خدا (صلي الله عليه وآله) گفت:« ان الرجل ليهجر..»(2)با اين كه خداوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1- -كنز العمال 16 / 521 .
2- - صحيح بخاري 1 / 103 و.....
310 |
مي فرمايد: «و ما ينطق عن الهوي ان هو الاوحي يوحي.»(1)
شما در نكته سوم محور وحدت را قرآن مي دانيد اين محور همان است كه ما به دنبال آن هستيم خودِ قرآن ، محور وحدت را خدا و رسول معرفي مي كند نه سيره صحابه پيامبر را كه شما آن را نيز جزءِ محور وحدت و در كنار آن مي دانيد سيره ي صحابه با آن اختلافها كه با هم دارند و با يكديگر جنگها نموده اند و خون يكديگر را مباح دانسته اند چگونه مي تواند محور وحدت باشد آري قرآن و رسول خدا و اهل بيت و سيره آنان (عليهم السلام) مي توانند محور وحدت باشند همان طور كه حضرت زهرا (عليها السلام)مي فرمايد: «و جعل...امامتنا نظاماً للفرقه» و خداوند امامت ما را موجب حفظ نظام از تفرقه قرار داد. (2)
نكته ي چهارمي كه مترجم به آن اشاره دارد و اصل سخن درست است اينكه بايد قرآن محور باشد و از روايات جعلي و دروغين پرهيز شود و از مطلبي كه از پيش تعيين شده باشد و توسط روايات جعلي و دروغين اساسش گذاشته شده است پرهيز شود و نبايد آيات قرآن هر طوري كه لازم بود قيچي شود و با تأويل و تفسير خلاف واقع به آن چسبانيده شود اين كار به قول ايشان بازي كردن با نصوص وحي حتي بازي با عقل انسانهاي آزادمنش است سؤال اين است چرا شما خود شيوه ي فوق را تعقيب نكرديد و مطالب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوره نجم ، آيات 3 و 4.
2 ـ خطبه حضرت زهرا (س) ، فرهنگ سخنان حضرت زهرا (س) ، ص 102.
311 |
بي اساس و بي سند را ذكر كرده ايد شما در 20 وقتي مسئله تهمت زدن به عايشه را ذكر مي كنيد و او را لقب صديقه مي دهيد مي گوييد: «پيامبر ـ (صلي الله عليه وآله)ـ تا پنجاه روز با تمام اهل بيت اطهار و ياران جان نثارشان در انتظار وحي مي نشستند نه تنها حضرت رسول ـ (صلي الله عليه وآله) ـ كه حضرت اميرالمؤمنين حضرت امام حسن و ... همه حضور داشتند و همه از اين مصيبت بزرگ ناراحت بودند ... تا پنجاه روز بعد آيات معروف سوره نور نازل شد و از چهره دشمنان پيامبر ـ (صلي الله عليه وآله)ـ و دشمنان ام المؤمنين عايشه صديقه ـ رضي الله عنها ـ پرده برداشت و خداي عالم الغيب بر عفت و طهارت حميراي عفيفه مهر وحي گذاشت.»
شما اين مطالب را از كجا آورديد؟!
اولا ; مسئله ي قطع نزول وحي مربوط به مكه بود آن هم بعد از سؤال از آن حضرت درباره ي اصحاب كهف و نزول سوره ضحي.
ثانياً ; اصل داستان افك بنابر آنچه در دست ماست مربوط به نسبت ناروا به عايشه نيست بلكه نسبت ناروايي بود كه عايشه به ماريّه قبطيه مادر ابراهيم بن رسول الله داد و خداوند آيات معروف سوره نور را جهت طهارت مادرِ فرزندِ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نازل نمود. استاد جعفر مرتضي ، كتابي تحت عنوان «حديث الافك» نوشته و از طريق بررسي آيات و روايات و تاريخ و نظرات صاحب نظرات ثابت كرده است كه داستان افك هيچ ارتباطي به عايشه ندارد(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حاكم نيشابوري در مستدرك و ذهبي در تلخيص به نقل از عايشه داستان آن را آورده اند ، اجتهاد در مقابل نص ، ص 403.
312 |
شما زيبا سخن مي گوييد ولي ديگران به آن عمل مي كنند شما شعارِ بي دليل سخن نگفتن و ... سر مي دهيد ولي خود شما پيشتاز اين ميدان هستيد و بي دليل سخن مي گوييد آيا كار شما همان بازي كردن با وحي و عقل مردم نيست. «و اذا رأيتهم تعجبك اجسامهم و ان يقولوا تسمع لقولهم ...» (1)
در نكته ي پنجم يك قاعده ي ثابت اسلامي را شما ذكر مي كنيد مبني بر اينكه «هر اصل اعتقادي حتماً بايد در قرآن با صراحت ثابت شده باشد و ناممكن است كه چيزي جزو اصول اعتقادي باشد و اما در قرآن آشكارا نيامده باشد.»
اولا ; اصول اعتقادي آن اصولي هستند كه به وسيله ي عقل اثبات شوند نه وحي مثل توحيد ، نبوت ، معاد و ... گرچه اين موارد در قرآن هم آمده باشد ولي طريقه اثبات آن عقل است نه وحي و قرآن، اول بايد از طريق عقل خدا را اثبات كرد سپس كلام او را پذيرفت نه اينكه به وسيله كلام خدا بخواهيم خدا را ثابت كنيم.
ثانياً ; لازم نيست امري جزو اعتقادات باشد و بالصراحة در قرآن آمده باشد بلكه همين اندازه كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بر وجود آن خبر دهد ما به آن عقيده پيدا مي كنيم زيرا علم و يقين داريم كه فرموده ي او مطابق با واقع است زيرا مطمئناً خيلي از امور در قرآن نيامده است ولي جزو عقايد مسلمانان است نظير تعداد ركعات نماز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوره منافقون ، آيه 4.
313 |
يوميه و لزوم عقد براي ازدواج بلكه آيا اهل سنّت كه قايل به قِدَم قرآن هستند وآن را ضروري دين وجزو اعتقادات خود مي شمارند و هر كس را كه منكر آن شود مهدورالدم مي دانند در قرآن آمده است ؟
ثالثاً ; عصمت و ولايت امام معصوم و اهل بيت (عليهم السلام) از خود قرآن استفاده مي شود نظير آيات ولايت و اولوالامر و آيه تطهير و همچنين عقيده به مثل رجعت كه نويسنده در آخر كتاب مورد حمله قرار داده در موارد متعدد قرآن آمده است از جمله: داستان اصحاب كهف و داستان گاو بني اسرائيل و زنده كردن مرده به وسيله ي حصرت عيسي كه دلالت بر صحت رجعت دارد.
رابعاً ; خود شما اصولي را پذيرفته ايد كه در قرآن نيامده است و بر آن تصريحي نيست بلكه بر خلاف آن تصريح شده است و آن عدالت بلكه عصمت صحابه پيامبر است شما در موارد متعدد سيره و رفتار تمام صحابه را حجت مي شماريد و صحابه را كساني مي دانيد كه به محضر پيامبر مشرف شده اند در حالي كه در ميان آنان يقيناً منافقين بودند و قران بر اين امر تصريح دارد و صدها آيه در قرآن بر اين سخن دلالت دارد نمونه آن بيش از نيمي از آيات سوره توبه است كه در آتي به بعضي از آنها اشاره خواهد شد.
عقيده به عدالتِ همه ي آنان نتيجه ي همان رواياتي است كه اغلب (به گفته ي شما) دستاورد دشمنان اسلام است تا بدين وسيله ، مردم را از خاندان رسالت جدا و ديگران را مرجع و ملجأ مردم
314 |
معرفي كنند.
خامساً ; انكار بعضي از عقايد كه شما اشاره كرده ايد كه اگر كسي معتقد نباشد و منكر باشد كافر نمي شود در صورتي است كه جزو اصول عقايد اسلامي نباشد ; نظير ، مسئله ي امامت گرچه موجب خروج از دين نمي شود ولي خروج از مذهب است و فرق است بين خروج از دين و خروج از مذهب.
سادساً ; معمولا جعل روايات كه دستاورد دشمنان اسلام است براي تضعيف ولايت كه حكومت نيز شاخه اي از آن است مي باشد و معني ندارد كه دشمن بخواهد رواياتي را براي اثبات ولايت در اسلام جعل كند و بدين طريق موجب تقويت اصل اسلام و حكومت آن گردد ، بلكه دشمن در صدد جعل روايت براي شكستن ولايت و حكومت اهل بيت بوده تا از اين طريق اسلام را از طريق اصلي خود خارج كند.
در نكته ششم مترجم براي شناخت هر مذهب و مرامي راه را رجوع به كتب و مصادر اصلي آنان مي داند بعد براي شناخت تشيع كتابهايي چون اصول كافي و نهج البلاغه و در تفسير مجمع البيان را ذكر مي كند در منابع اهل سنت ترجمه ي قرآن كريم، صحيح بخاري و صحيح مسلم و تفسير ابن كثير را معرفي مي كند. اولا ; چطور شد در منابع اهل سنت قرآن را ذكر كرد ولي در منابع شيعي قرآن را نياورد.
ثانياً ; چرا ترجمه ي قران؟ ترجمه قرآن چگونه مي تواند مصدر و
315 |
مرجع باشد ؟
ثالثاً ; در مجموعه اين كتاب شما از تفسير مجمع البيان در معرفي شيعه چرا چيزي نياورديد و از اصول كافي نيز مطلب تحريف شده آورديد بله از كتابهاي فرعي شيعه مثل بحارالانوار رواياتي را متعدد متذكر شده ايد كه آنها نيز يا ضعيف است يا معارض با روايات ديگر كه نياز به اجتهاد و بررسي دارد.
رابعاً ; شما كتاب خود را عصاره اي از معروف ترين كتب شيعه معرفي مي كنيد ، شما بفرماييد كه كتاب شما عصاره كدام كتاب معروف شيعه است ؟
آيا ذكر چند روايت ضعيف آن هم به صورت قيچي شده ، عصاره ي كتاب هاي معروف شيعه است در كدام كتب معروف شيعه ولايت و امامت و مهدويت و خمس انكار شده و به علماي شيعه توهين شده است كه شما آن را عصاره كرده ايد؟
و در مطلب سوم كتاب بيان كرده ايد كه اگر انسان سر و كارش با قرآن باشد و اهل بيت و اصحاب را دوست داشته باشد هيچ فرقي نمي كند كه در مسائل فقهي پيرو هر مذهبي كه دوست دارد باشد.
بعد متذكر مي شويد كه هيچ يك از پيامبران و صحابه ي جانباز و اهل بيت اطهار ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ ادعاي علم غيب نداشتند و سپس به بيان آياتي در نفي علم غيب مي پردازيد و بعد اشاره مي كنيد به اين كه اگر پيامبر علم غيب مي دانست جلو شهادت عموي خويش حضرت حمزه (عليه السلام) را مي گرفت يا از تهمت به
316 |
عايشه جلوگيري مي كرد و يا اگر امام حسن (عليه السلام) غيب مي دانست مسموم نمي شد و اگر امام حسين (عليه السلام) غيب مي دانست چرا نفهميد كه اهل كوفه منافقند و چرا تمام خانواده اش را به كربلا برد؟
بايد به آقاي مترجم گفته شود ، گرچه اين آياتي كه شما اشاره كرديد نفي غيب مي كند لكن اولا ; خود آن آيات نيز نياز به بررسي دارد نه آن طور كه شما يك اشاره كرديد و رد شديد بعضي از آنها مربوط به مشركين است نظير آيه 35 سوره نجم كه قبلش مي فريايد: «افرأيت الذي تولي» آيا ديدي آن كس كه پشت كرد (و حق را نپذيرفت) و ثانياً ; آياتي ديگر نيز داريم كه علم غيب را براي غير خداوند اثبات مي كند البته نه به آن معنا كه خودش بالاصالة مي داند بلكه به اين معناست كه خداوند اين علم را به او عطا مي كند نظير آيه 37 سوره جن كه مي فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الامن ارتضي من رسول ...» ، «خداوند عالم غيب است و احدي را بر غيب خود مطلع نمي سازد مگر رسولي كه مورد رضايت خداوند باشد.» ترديدي نيست كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) آن رسول است پس علم غيب دارد ـ در نتيجه نفي علم غيب بالاصالة مي كند; يعني ، آن حضرت از پيش خود علم غيبي ندارد ولي اثبات علم غيب بالتبع مي كند به اين معني كه خداوند او را عالم به غيب ساخته است و آن چه مي داند به اذن خداوند است و آن حضرت از غيب در موارد متعدد خبر داده است و در قرآن نمونه هايي از آنها
317 |
آمده است از جمله غلبه روم بر ايران (غلبت الروم ...)(1) ، شكست كفار (قل للذين كفروا ستغلبون)(2) ، ابتر بودن عاص بن وائل و كثرت نسل پيامبر (صلي الله عليه وآله) (سوره كوثر) ، كشته شدن عمار به دست گروه تجاوزگر (تقتل عماراً الفئة الباغيه)(3) ، تنها مردن ابوذر (رحم الله اباذر يمشي وحده و يموت وحده و يبعث وحده)(4) ، كوتاه بودن عمر حضرت زهرا (عليها السلام)(تو اولين كسي هستي كه به من ملحق مي شوي)(5) ، شهادت حضرت علي (عليه السلام) و شكافتن سر آن حضرت در غزوه خندق ، اخبار به شهادت حسين بن علي (عليه السلام)(6)، خبر به خروج بعضي از همسران خود كه سگان منطقه حوأب بر آنان پارس خواهد كردو فرمود: در راست و چپ آن زن افرادي بسياري كشته مي شوند كه همگي در آتش خواهند بود(7)
(و آن فرد كسي جز عايشه ام المؤمنين نبود و آن حضرت نهي كردن آنان را از خروج و حتي قبل از جنگ احد از طريق خوابي كه ديد نسبت به شهادت عمويش خبردارشد و يا خبر دادن به اينكه پاره تن آن حضرت در خراسان دفن خواهد شد و .... صدها مورد ديگر كه نشان دهنده اثبات علم غيب براي پيامبر (صلي الله عليه وآله) و جانشينان واقعي او (عليهم السلام) است وتاريخ اسلام مملوازاخبارهاي اهل بيت(عليهم السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوره روم ، آيه 1.
2 ـ سوره آل عمران ، آيه 12.
3 ـ بحار 22 / 326.
4 ـ المغازي 2 / 1001.
5 ـ نهج الحياة ، ص 175.
6 ـ احقاق الحق 11 / 439 تا 415.
7 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 2 / 477.
318 |
نسبت به حوادث براي خود و شيعيان و جهان اسلام است بنابراين اگر اهل بيت (عليهم السلام) و در رأس آنان وجود مقدس پيامبر (صلي الله عليه وآله) از خود نفي علم غيب مي كنند آن را بالاصالة از خود نفي مي كنند نه اينكه حتي با تعليم الهي باز از آن بي خبر هستند اگر پيامبر شهر علم باشد و خداوند او را رسول مورد پسند خود قرار داده طبق آيه سوره جن به آن حضرت علم غيب را عطا فرمود و او نيز آن را به علي (عليه السلام)كه دروازه آن شهر است داده است.(1)
علي(عليه السلام) مي فرمايد: «پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در بيماريش هزار باب علم به صورت راز به من آموخت كه از هر باب هزار باب ديگر از علوم باز مي شود(2)اين سخن را آن حضرت بعد از اخبار از آينده فرمود.
بنابراين علم غيب پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) تبعي و غير اصلي است و بدون اذن الهي هيچ اطلاع و علمي نسبت به غيب ندارند.
امّا پاسخ اين سؤال كه چرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) (براي جلوگيري از دشمن و شهادت خويش و شناخت منافقين و غيره) از آن استفاده نكردند؟ اين است كه علم غيب تكليف آور نيست بلكه آنچه تكليف مي آورد علم عادي و ظاهري است اگر علم غيب تكليف آور بود بايد خود خداوند كه عالم الغيب است براي جلوگيري از افراد گناهكار از آن استفاده كند و جلو گناه و فساد آنان را بگيرد و نگذارد آدم بكشند ـ مانع ابوسفيان و ابولهب شود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مرحوم علامه اميني ، تنها در ج 6 الغدير از 143 كتاب اهل سنت روايت فوق را نقل مي كند.
2 ـ بحار 26 / 65.
319 |
كه به پيامبر توهين كنند و يا جلو قاتل حضرت حمزه را بگيرد تا او را نكشد و جلو ابن ملجم را بگيرد تا علي (عليه السلام) كشته نشود بلكه اصلا جلو تمام گناهكاران را بگيرد و يا به طور كلّي آنان را خلق نكنند تا فساد نكنند و نتيجه ي اين سخن همان برداشته شدن اختيار از انسان و مجبوربودن او در انجام كارها و نفي تكامل اختياري انسان است.
سرّ استفاده نكردن پيامبر و امامان (عليهم السلام) از علم غيب آن است كه آنان بندگان حضرت حق هستند و افتخارشان نيز به همان عبوديت است هرچه خداوند بخواهد انجام مي دهند و بدون اذن او هيچ كاري انجام نمي دهند «عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون» (1) بندگان گرامي خدايند كه در سخن براو پيشي نمي گيرند و تنها فرمان او را اجرا مي كنند. و خداوند خواست تا آنان به اين طريق به شهادت برسند و آنان پذيرفته اند.
شاهد اين سخن آن است كه وقتي در سفر كربلا جلو حضرت امام حسين (عليه السلام) را گرفتند و او را از رفتن به كوفه منع نمودند و از بيوفايي مردم كوفه سخن گفتند ، حضرت فرمود: كه پيامبر به من فرموده «ان الله قد شاء ان يراك قتيلا» خدا خواسته است تو را كشته ببيند (2) و وقتي او را از همراه بردن زن و فرزند نهي كردند فرمود: «خداوند خواسته است آنان نيز به اسارت برده شوند».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره انبياء ، آيه 27 ـ 26.
2 ـ لهوف سيدبن طاووس ، ص 65.
320 |
بنابراين داشتن علم غيب از آنِ خداست و به هركس بخواهد مي دهد كما اين كه قدرت و شفاعت نيز از آن اوست و به هر كس كه بخواهد مي دهد. و خداوند خواسته است به رسولش و جانشينان واقعي او اين علم را عنايت فرمايد: «ام يحسدون الناس علي ما اتاهم الله من فضله» ، «اما حسادت ميورزند هر آنچه خداوند از فضل خويش به آنان داده است.» (1)
دليل اين حسادت و ردكردن علم غيب و علم لدنّي به خاطر آنست كه خلفاي غاصب ، اين ويژگي را نداشتند ، بنابراين در مثل اين موارد هيچ يك از شيعيان ، صفت خدا را به غير خدا نسبت نداده است حال اگر نويسنده يا مترجم نتواند بين داشتن چيزي بالاستقلال و بالتبع تشخيص دهد اين مشكل اوست نه اينكه ديگران را متهم به نامسلماني بكند همين طور در حاجت خواستن از پيامبر و اولياي الهي (عليهم السلام) وقتي مؤمني به عنوان وسيله آن را بداند تا به وسيله ي آنان حاجت خود را از خدا بخواهد يا از آنان بخواهد تا از خداوند بخواهند حاجت او را برآورده كند باز عين توحيد است و منافاتي با توحيد ندارد بلكه خداوند به آن فرمان داده است نظير آيه 35 سوره مائده كه مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة» و سوره نساء ، آيه 64 كه مي فرمايد: «و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوره نساء ، آيه 54.
321 |
لوجدوا الله تواباً رحيماً» در اين آيه كساني كه پيامبر را وسيله آمرزش خدا قرار نمي دهند نكوهش مي كند.
شما در 23 مي گوييد كه هدف ما اين است كه ما مسلمانان با يكديگر خوب باشيم و در 22 شما از دشمن و كينه و توهين و شرك و دروغ و نفاق و خرافات و سنّت زدايي ابراز انزجار كرده ايد و از محبّت و توحيد و صداقت سخن گفته ايد اگر راست مي گوييد پس چرا مقدمه ي شما پر از دروغ و نفاق و خرافات و سنت زدائي است خود شما كه معلوم نيست چه هدفي در سر داريد عبارتهايي رامي آوريدكه نشان مي دهد كه يكي از سنّي هاي متعصّب هستيد چرا خود را شيعه معرّفي مي كنيد آياقصدفريب ديگران رانداريد؟ به نظر مي رسد تنها چيزي كه در اين نوشتار كمتر پيدا مي شود صداقت و محبّت است و چيزي كه زياد به چشم مي خورد ، توهين و سنّت زدايي و طرح خرافات و دروغ و تفرقه افكني و ... است.
در 23 با ذكر آيه 62 و 63 سوره ي يونس از اولياي الهي دم مي زني و صفات آنان را ايمان و تقوي ذكر مي كني ، آيا آنان كه در نبوّت پيامبر شك كردند (خليفه دوم در صلح حديبيه به پيامبر عرض كرد: آيا تو پيغمبر بر حق خدا نيستي؟)(1) و آنان كه فرمان او را ناديده گرفته و از حضور در لشكر اسامه تخلف كردند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري در آخر كتاب شروط 2 / 187 و....
322 |
وصيّت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) را ناديده گرفتند و فاطمه زهرا (عليها السلام) كه پاره تن آن حضرت بود آزردند و آن همسران پيامبر كه به صراحت قرآن در سوره تحريم عليه آن حضرت توطئه كردند باز از اولياي الهي بودند؟
ابوبكر كه عمربن خطاب را به درب خانه حضرت زهرا فرستاد و درب خانه اش را به آتش كشيد (1) و به دستور او محسنش كشته شد(2) با ولي خدا دشمني نكردند؟ و آيا عايشه و معاويه كه بر ضد علي (عليه السلام)جنگ جمل وصفيّن را به پا كردند با ولي خدا دشمني نكردند؟ اگر كردند پس آنان اعلان جنگ با خدا كردند نه كساني كه از افعال خلاف آنان ابراز تنفّر و انزجار بكنند.
آري ; در ميان اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) كساني بودند كه از جان و مال خود در راه اسلام گذشتند نظير مصعب بن عمير و عبدالله بن رواحه و اباذر و سلمان ، حذيفه و نيز كساني بودند كه بعداً به آنان پيوستند و از تابعيني بودند كه مصداق آيه شريفه «والذين جاؤوا من بعدهم يقولون ربنا ...» نظير حجربن عدي ، رشيد هجري ، ميثم تمّار و ... .
شما در 24 ، آيه 140 سوره ي بقره را ذكر مي كنيد كه مي فرمايد: «تلك امة قد خلت لها ما كسبت ...» آنان امّتي بودند كه زمان آنها سپري شد براي آنان است آنچه به دست آوردند و براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الامامة و السياسة ، ص 12.
2 ـ علي بن ابي طالب از عبدالفتاح عبدالمقصود ، 4/277 ـ 276.
323 |
شماست آنچه انجام مي دهيد و به دست مي آوريد و نسبت به كار آنان شما بازخواست نمي شويد.
اولا ; اين آيه مربوط به اهل كتاب و يهود و نصاري است كه با آنان مي گويد كه شما كاري به اين نداشته باشيد كه ديگران درگذشته چگونه بوده اند ببينيد الآن شما چه وظيفه اي داريد؟
ثانياً ; ما كه مي خواهيم اسلام را بگيريم آيا بايد بررسي كنيم تا بدانيم اسلام ناب دست چه كساني بوده است يا نه و آيا آنان كه مدعيان نگهباني اسلام واقعي هستند بايد مورد بررسي قرار گيرند يا نه؟ ـ اگر جواب منفي است پس شما چرا علم رجال داريد و درباره ي شخصيّت ها بررسي مي كنيد؟ و اصلا چطور در 14 اينقدر دم از تحقيق مي زنيد؟!
ثالثاً ; چرا اين جمله را به نويسنده نگفتيد تا اين قدر درباره زراره و ابوبصير و علماي شيعه مثل شيخ طوسي و ... بدگويي نكند؟
چند نكته ديگر درباره مترجم
هرچند مي خواستيم سخن را به پايان ببريم ولي ذكر چند نكته ديگر به نظر لازم است :
1) در 24 ، كتابِ مورد بحث را در واقع اولين كتاب در موضوع خود مي داند كه تاكنون نوشته شده و مهم ترين خصوصيّت آن را اين مي داند «كه خواننده خود را در مقابل دانشمند بزرگ و محقق
324 |
توانايي مي يابد كه از خودش حرف نمي زند بلكه مطالبش را با سند مطرح مي كند و خواننده را در برابر حقايق غيرقابل انكاري قرار مي دهد كه مجبور است يا قبول كند و يا به سراغ منابع برود.»
به نظر مي رسد مترجم تا به حال اهل مطالعه نبوده است و اين اوّلين وشايد آخرين كتابي بوده است كه مطالعه كرده است و از آن لذّت برده است وگرنه تا به حال صدها جلد كتاب ريشه دار در اين موضوعات نوشته شده و مطالب غيرقابل انكار و مستند وجود دارد آيا مترجم تا به حال به كتابهايي چون الغديرِ علاّمه اميني و مراجعاتِ ميرسيد شرف الدّين و كشف الاسرارِ امام خميني ـ (قدس سره) ـ مراجعه كرده و يا اصلا آنها را ديده است تا ببيند و بداند چگونه آنچه مترجم آنها را چون وحي پذيرفته مطالب بي اساس است؟ و اين خصوصيت مترجم است كه به خاطر ضعف اطلاعات ، خود را در برابر دانشمند بزرگ و محقق توانايي يافته است وگرنه كتاب حاضر از سست ترين كتابهاست كه به استناد روايات ضعيف و اقوال اختلافي و سفسطه و توهينهاي مكرر خواسته است بنيان مذهبي كه برپايه عقل و وحي از زمان صاحب شريعت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) بنا شده متزلزل سازد.
2) در 25 اشاره به مواردي دارد از جمله: حذف «بخشهايي از كتاب كه مترجم آن را با ذوق خوانندگان سازگار ندانسته و به وحدت مسلمين كمك نمي كرده» و ديگر آوردن جملات «واقعاً زننده و خلاف ادب و چه بسا منافي ايمان و وجدان اما مترجم از ترجمه آن ناگزير بوده
325 |
است.»
در اينجا سؤالاتي از مترجم مطرح است ; سؤال اول اين است ; اين چه وحدتي است كه با مطالب خلاف عفت و ادب و منافي ايمان سازگار است؟ سؤال دوم اينكه ; شما در 24 ، اين كتاب را در موضوع خود بي نظير ، محكم و مستقل معرّفي مي كنيد ، حال چه شده كه در ي مقابل اعتراف مي كنيد كه در كتابي كه شما به ترجمه آن اقدام كرده ايد مطالب «واقعاً زننده ، خلاف ادب و چه بسا منافي ايمان و وجدان است.» و مسؤوليت آن را بر عهده نويسنده مي گذاريد؟ اگر در اين كتاب مطالب ، واقعاً زننده و خلاف ادب و منافي با ايمان و وجدان است ـ كه هست ـ و شما بسياري از آنها را حذف كرده ايد خوب بود شما ديگر در جرم نويسنده شريك نمي شديد و چنين كتابي را اصلا ترجمه نمي كرديد يا لااقل مطالب خلاف عفت و ادب آن را مثل بقيه حذف مي كرديد؟ آيا آنچه شما را وادار به ترجمه ي اين كتاب كرده است هم هدف بودن شما و نويسنده نيست؟ كه در لطمه زدن به علماء شيعه به هر قيمتي كه ممكن باشد دست زده ايد.
سؤال سوم: آيا توهين به حضرت بقية الله ارواحنا فداه و او را يك موجود خرافي دانستن و توهين به نواب خاص گرانقدر آن حضرت و علماي بزرگ شيعه و متهم نمودن آنان به شهوتراني و حيف و ميل كردن خمس و وجوهات شرعيه وحدت آور است و مطابق ذوق خوانندگان است؟!!
326 |
3) در 46 آمده كه مؤلف كتاب به خاطر شرايط زمان اسم اصلي خود را نياورده است و اسم روي جلد كتاب مستعار است و در پايان ، نويسنده نيز در مقدمه مي نويسد: «بعيد نمي دانم كه قرباني شوم، البته بنده هيچ واهمه اي ندارم براي من همين افتخار كافي است كه برادران و خواهرانم را نصيحت كنم ...».
چرا شما كه تقيه را حرام مي دانيد و آن را نفاق مي شماريد اينجا از ذكر نام خود خودداري مي كنيد آيا خود اين نفاق نيست؟! خوب بود مترجم نويسنده را معرفي مي كرد تا ديگران بتوانند به اصطلاح از وجود پربركتش استفاده كنند. اگر او واهمه اي ندارد و راست مي گويد پس چرا از ذكر نام خود امتناع ميورزد؟!
در ضمن اگر چنين فردي در نجف بود علماي حوزه ي نجف او را مي شناختند به خصوص كه گمان مي كند پيرمرد است وبيش از 50 سال است كه اجازه ي اجتهادگرفته وسرشناس واهل كربلاست همچنين دو دوستِ وي (موسي موسوي واحمد كاتب )خود را معرفي كردند وهيچ مورد تعرض قرار نگرفته انداو (چنين فردي با اين خصوصيّات اگر وجود خارجي مي داشت )نيز مي توانست خود را معرّفي كند. واقعيّت اين است كه مترجم با حذف موارد زيادي از كتاب سعي در مخفي كردن چهره واقعي خود و مؤلف نموده است تا با اغفال خوانندگان به اهداف مورد نظر خود برسند.
به عنوان نمونه در 92 ـ 91 كتاب مطلبي را نويسنده به حضرت امام خميني (قدس سره) نسبت مي دهد كه هيچ عاقلي در جهان
327 |
ولو با شناخت ضعيف از امام خميني آن را باور نمي كند و عقده گشايي و خوش خدمتي نويسنده را به دشمنان اسلام تصديق مي كند. ولي مترجم از ترجمه آن خودداري نموده است ، او مي نويسد: «بعد از يك ماه و نيم يا بيشتر از بازگشت امام از پاريس به طهران بود كه به ديدارش رفتم پس استقبال گرمي از من كرد و در آن ديدار من با او تنها بودم در آن جلسه خصوصي امام به من گفت: سيدحسين الآن زمان اجراي سفارش امامان ـ (عليهم السلام) ـ فرا رسيده است به زودي ما خون ناصبيها را خواهيم ريخت و فرزندان آنان را خواهيم كشت و زنانشان را به اسارت خواهيم گرفت و حتي يك نفر از آنان را رها نخواهيم كرد و به زودي همه اموالشان را براي شيعيان خواهيم گرفت و به زودي مكه و مدينه را از روي زمين محو خواهيم كرد زيرا اين دو شهر جايگاه وهابيون شده است و بايد سرزمين كربلا ، ارض مقدس خدا و قبله نماز مردم گردد و به زودي خواست ائمه ـ (عليهم السلام) ـ را محقّق خواهيم ساخت.
و دولتي كه ما جهت برپايي آن ساليان متمادي كوشش كرده ايم جهت اقامه همين سفارش بوده است و تنها اجراي آن باقي مانده است»!!
خوانندگان عزيز خود درباره نويسنده و مترجم و اهدافشان و اتهام به امام قضاوت كنند!!
همچنين در ي 104 مي نويسد:«من در ديدارم از هند سيّد دلدار علي را ملاقات كردم او يك نسخه از كتابش را به نام (اساس الاصول) را به من هديه داد...» درحالي كه سيّد دلدار علي حدود 200 سال است كه از دنيا رفته ومرحوم آقا بزرگ تهراني ذكر مي كند كه
328 |
نامبرده در سال 1235 ق .وفات يافته است(1).حتماً نويسنده از اولياي الهي است وقرنهاي متمادي عمر كرده تا منجي انسانهاي آزادمنش وحق جو در اين دوران باشد حال چطور شد اين انسان چندصدساله خود را 90 ساله واز شاگردان مرحوم كاشف الغطا معرفي كند؟!!مي گويند دروغگو كم حافظه است .
لازم به ذكر است كه مورد فوق يك نمونه از موارد متعدد حذف شده در كتاب است كه مترجم جهت اغفال خواننده و اخفاي شخصيت خود و نويسنده اقدام نموده است. همچنين نويسنده در موارد متعدد به مراجع و آيات عظام گذشته و حال همچون حضرات آيات مرحوم سيد شرف الدين ، كاشف الغطا ، سيستاني، صافي و ... اتهام زده است و مترجم از ترجمه ي آن خودداري نموده است.
ما اگردر آنچه اينان وبرخي ازافراد سنّي مذهبِ كم اطلاع وغير منصف براهل تشيّع اشكال وارد كرده اند دقت كنيم در مي يابيم كه همه دليلهايشان بر گرفته از امور ذيل است:
1) تمسك به روايات ساختگي ودروغ كه به اهل بيت (عليهم السلام) نسبت داده اند.
2) تمسك به اقوال ساختگي ودروغ كه به علماي شيعه نسبت داده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- الذريعه 2/4
329 |
3) تمسك به روايات تحريف شده .
4) تمسك به روايات بريده شده .
5) تمسك به اقوال و فتاواي نادر وكم ياب .
6) تمسك به روايات بعداز تغيير در محتواي آن .
7) تمسك به اعمال مردم عادّي شيعه .
8) تمسك به روايات ضعيف .
9) تمسك به داستانهاي ساختگي .
10) تمسك به مقدمات فاسد مثل اين كه علي (عليه السلام) وزير ابوبكر و عمر بود .
11)تمسك به گفتار اهل سنّت بر ضدّشيعه .
وقتي مشي كسي در استدلال اين گونه باشد چگونه مي توان بر اواعتماد كرد؟ اگر كسي بخواهد شيعه رابشناسدبايد در هر موضوعي باديدانصاف به منابع مربوطه مراجعه كند.درعقايد به مثل :عقايد اماميّه از مرحوم مظفّر و مقدمهاي برجهان بيني شهيد مطهري ودر حديث به مثل :كافي وتهذيب ووسائل الشيعه و وافي ودر فقه به مثل :مقنعه و شرائع الاسلام وعروة الوثقي وتحريرالوسيله ودر فقه استدلالي به مثل :جواهرالكلام يا مستمسك العروة الوثقي ودر اصول فقه به مثل رسائل شيخ انصاري وكفاية الاصول ودرتفسير به مثل :مجمع البيان والميزان ودر علم رجال مثل :معجم رجال الحديث ودر مسايل اختلافي بااهل سنّت به مثل :الغدير والمراجعات مراجعه كند. گرچه اين كتابها ازاشتباه
330 |
مبرّي نيستند ولي از كتابهاي خوب در اين زمينه هستند.
در پايان توصيه ي ما به همه ي مسلمانان از تمام فرق اسلامي ، اتحاد بر محور خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله) و ميراث پربار آن حضرت، قرآن و عترت طاهره (عليهم السلام) است كه در اين صورت مي توانيم تعصّب هاي بي جا را كنار زنيم و به سعادت دو دنيا برسيم به اميد اتحاد همه ي ملل اسلامي بر محور خدا و رسول (صلي الله عليه وآله) و ميراث پربار آن حضرت و ايجاد صفا و صميميت به جاي بغض و كينه و دروغ و نفاق. به اميد روزي كه نويسندگان ، قلم و بيان خود را در راه اعتلاي كلمه ي توحيد و مقابله با دشمنان اسلام و بدعت گذاران به كار گيرند تا زمينه را براي حكومت جهاني اسلامي به رهبري حضرت بقية الله الاعظم ـ ارواحناله الفداء ـ فراهم سازند.
انشاءالله
والحمدلله اولا و آخراً و ظاهراً و باطناً
331 |
فهرست مطالب
فهرست تفصيلي
فهرست اجمالي …5
پيشگفتار …7
فصل اول: عبدالله بن سبا و تشيع … 29 ـ 21
مطرح كردن حكايت عبدالله بن سبابه چه هدفي؟ …22
عبدالله بن سبا در دروغ پردازي سيف بن عمر …23
اوّلين كسي كه قايل به امامت علي(ع)بود …23
مسايلي كه بايد به آنها اعتراف مي شد …23
معاويه وسنَّتِ لعن برخلفا …25
داستان ابن ابي الحديد درباره لعن خلفا …25
اولين مدافع ولايت …28
فصل دوم: تشيع و مذهب اهل بيت عليهم السلام …115ـ30
شيعيان واقعي پيروان اهل بيت(ع ) …31
مطلب اول: منشأوعلت برپايي عزاداري …34
مطلب دوم: كساني كه بناي ظلم به اهل بيت عليهم السلام را نهادند …36
مطلب سوم: آيا مذمت اهل كوفه ارتباطي به شيعيان واقعي دارد؟ …39
گريه بر مظلوميّت شيعه …42
خيانت در نقل حديث …43
امّا حديث (چرارافضي): …44
نكته:جايگاه تشيع …47
مطلب چهارم: بررسي رواياتي كه ادعا شده توهين آميز است …49
عنوان اول: توهين به پيامبر ـ ص ـ …49
6 جواب به نتيجه هاي نويسنده …50
حتي پيامبر ( ص ) …54
دروغگو كم حافظه است …55
متن حديث اول «پسر عموي ناز» …56
نكته:عايشه و كينه اوباحضرت علي(ع) …56
متن حديث دوم …58
چند نكته …59
1 ـ معرفي اصحاب كتاب …59
2علت توجه پيامبر(ص)به حضرت علي(ع) …59
3 ـ راه ضربه زدن به دشمن …59
4 ـ كينه ريشه دار است …59
نمونه هايي از روايات اهانت آميز نسبت به پيامبر ـ ص ـ در كتب عامه …60
دست زدن به نامحرموبرهنگي …61
خوردن ذبيحه ي مشركين وفتواي عايشه …61
بول ايستادهو عدم رعايت حريم …62
عنوان دوم:توهين به اميرالمؤمنين علي(ع) …63
امّا حديث اول (كارشناسي قضايي) …63
اصل حديث …63
امّا حديث دوم (آموزش دشنام از منبر؟) …66
6 جواب به تمسّك به اين حديث …66
امّا حديث سوم و چهارم …68
متهم كيست …70
برخورد حضرت زهرا(س)در برابر مظلوميت امام علي (ع) …70
2 جواب به اين پرسش كه چرا حضرت علي ـ ع ـ از قوه قهريه استفاده نكرد …72
فقط خنده رو!! پيرمرد حقه باز! …74
اصل حديث …75
آيا اين تعبير خيانت نيست؟ …76
(چشمان خيره) چشمان مليح …77
عنوان سوم: (توهين به حضرت فاطمه(س) …78
تيتر اول و دوم …79
استدلال حضرت زهرا(س)براي فدك …80
تيتر سوم: عدم رضايت و جواب آن …81
آيا نقل گرسنگي اهل بيت عليهم السلام توهين است؟ …81
332 |
روايت ازاهل سنّت است …82
عنوان چهارم:(توهين به امام حسين(ع) …82
جواب به سؤالات و اشكالها …83
عنوان پنجم: (توهين به ام كلثوم(س)!) …85
هدف وسيله را توجيه مي كند!! …85
ازدواج صوري بود …86
عمر تهديد مي كند …86
تيتر دستور محبّت با كي ؟ …89
6 مطلب در كنار اين حديث …89
عنوان ششم: (توهين به امام حسن مجتبي ـ ع ـ !) …91
(بدون لباس!) …92
خواركنندگان مؤمنان …93
اصحاب امام حسن(ع)چون اصحاب رسول خد(ص) …93
عنوان هفتم: (توهين به امام صادق ـ ع ـ !) …94
عنوان هشتم: (توهين ادامه دارد!) و نقد آنها …96
تيتر اول و دوم و سوم ! …96
تيتر چهارم (امام زين العابدين ـ ع ـ) …97
اصل حديث …98
امام(ع)در چه شرايطي بوده است؟ …99
ايراد مرحوم مجلسي …99
ابراز محبتها و رفتارهاي پيامبر (ص) هر كدام حكمتي دارد …100
عنوان نهم:(توهين به امام رضاـ ع ـ !) …103
اصل حديث ،(سندش ضعيف است) …104
شيعيان او را متهم نكردند بلكه... …106
چند جواب ديگر …106
حديث خواني نزد استاد در حوزه ي علميّه يادرمدارس اهل سنّت …106
عنوان دهم: (توهين به جعفر ـ ع !) …108
پاسخ به يك سؤال مهم …108
معيار در خوبي تنها انتساب به پيامبر(ص) نيست …108
آخرين عنوان: (قاتل اهل بيت كيست؟!) …110
چراامامزادگان درمناطق شيعه نشين؟ …111
كدام توهين است؟ …112
توهين بر خلفاء در كتب اهل تسنن …113
آرزومي كندعلف باشد!يك نكته ! …114
آرزو مي كنند ... و گوسفند باشند!!! …115
فصل سوم: ازدواج موقت …159 ـ 118
روايت اول: شرط ايمان …119
پاسخ به سؤال(حديث ساختگي است ) …120
احاديث ثواب ازدواج موقت (متعه) …121
ثواب براي شهوتراني نيست …122
ابن جريح و 70 زن صيغه …124
بعضي از روايات اهل سنت درباره متعه تا زمان عمر …124
عبدالله بن زبير از متعه است …124
متعه ي پيامبر(ص) …125
سنّ متعه و ازدواج براي محرميت …126
اما داستان جوان سني با آية الله خويي …128
استدلال نويسنده براي تحريم متعه …129
روايات اهل تسنن درباره متعه …131
نقد دو حديث درباره حرمت ازدواج موقت …133
تمسّك به يك روايت براي جلوه تناقض …136
مفاسد (ساختگي) صيغه …138
تأويل بي دليل (يا با دليل) دزد راه كيست؟ …141
رأي قرآن چيست؟ …143
1) عفاف (خويشتنداري) …143
2) آيه ازدواج با كنيزان …144
3) راهكار سوم ; …144
فرق بين متعه و ازدواج دائم …145
علّت ديگر براي نهي از متعه …148
برخورد امام باقر ـ ع ـ (قضاوت با شما) …149
بحث ديگر جاريه …151
333 |
مشروعيت لواط …154
نكته قابل توجهو سه روايت خواندني از دهها روايت …156
فصل چهارم: خمس …179 ـ 161
حرام بودن خمس در روايات …162
نكته: حليت خمس مربوط به ازدواج و مخارج زندگي است …163
فتاواي فقهاي شيعه درباره خمسوتحريف آن …165
امّا فتواي شيخ مفيد و شيخ طوسي …168
ولايت خمس با كيست؟ …170
علّت تولّد خمس …174
اسباب انحراف …175
تحريف و تصرف در سخنان امام خميني ره (علت تولد خمس) …176
فصل پنجم:
بازي باكتابهاي آسماني …203-181
پاسخ سؤال اول (آيا اين صحيفه ها وجود دارد؟) …182
پاسخ سؤال دوم (مقصود از صحيفه جامعه و... چيست؟) …184
پاسخ سؤال سوم(چرااين كتابهاازمردم پنهان مانده است؟)اصحاب نيزهمه علوم رانمي گفتند 189
چند جواب به «يك سؤال بي جواب» …194
نكته: مطلب منتسب به آية الله خويي …197
امّا بحث تحريف قرآن …198
مطلب اول: ادله غير محرف بودن قرآن …198
مطلب دوم: روايات تحريف قرآن در منابع اهل سنت …200
نتيجه …202
فصل ششم: اهل سنت از ديدگاه تشيع …233ـ204
مبحث اول: چگونگي معاشرت با اهل سنت …205
مبحث دوم: چگونگي تشخيص حق از باطل …207
معاويه سوگند ياد مي كند كه نام پيامبر ـصـ را دفن كند …209
عمل كردن برخلاف روش رسول خدا و اهل بيت عليهم السلام …211
شيوه بزرگان اهل سنت در مخالفت با اهل بيت به خصوص علي ـ ع ـ …213
وظيفه شيعيان در شرايط خاص …214
يك كج فهمي و يك تهمت …216
دشمني با صحابه (ارتداد) …218
نظر اهل سنّت درباه ي شيعه …218
پاسخ به يك معما …221
چهره روشن مي شود …222
آياعثمان دخترپيامبر(ص)ازدواج كرد؟
(بازي شدن بااوبه چه معنا؟) …225
اما حديث عايشه و خيانت او …225
حلال زاده بودن شيعه به اين معناست... …226
فرق ناصبي و سني …227
توهين و تحريف (سخنِ جزايري يا...؟) …227
آيا اين نسبت خيانت نيست؟ …230
جمع بندي …233
فصل هفتم: نقش بيگانگان در انحراف تشيع؟ يا تسنن؟ …291 ـ 234
هشام بن حكم(وسه اشكال به روايات..) …236
سه نكته …238
1 ـ موقعيت هشام نزد امام صادق ـ عـ …239
2 ـ نقش هشام بن سالم …240
اصل روايت... …240
شكل خداوند(عقايديهوددرميان شيعه ياسنّي ) …241
مؤمن طاق يا شيطان طاق؟ …244
زرارة بن اعين (واشكالهاي متعددبه روايات مورد تمسك) 246
چراحمله به زراره؟ …248
حفظ احاديث امام باقر ـ ع ـ از بركت زراره …250
زراره از سابقان و مقربان است …250
اهميت محضر زراره …250
334 |
امين بر حلال و حرام الهي …250
ابوبصير مرادي (و 7 نكته پيرامون روايات درباره ابوبصير) …251
دزدي فرهنگي! …254
منزلت كافي (جواب اشكال..) …254
تهذيب الاحكام(پاسخ به شبهه ديگر نويسنده) …257
مسؤول كيست؟(پاسخ امام رضا(ع …258
وجود خارجي ندارد؟!!(6000 حديث درباره حضرت مهدي ـ ع ـ ) …263
فهرست عناوين كتاب ارشاد درباره حضرت مهدي ـ ع ـ …264
جمعي از اهل سنت كه عقيده ي شان درباره حضرن مهدي ـ ع ـ مثل شيعه است …265
شاهكارهاي حضرت ـعجـ …266
چند مطلب در جمع بندي روايات …275
مطلب اول: اصلاحات حضرت مهدي ـ ع ـ و برخورد با و منحرفان و مفسدان …275
مطلب دوم: اصلاح اماكن عبادي و اجراي احكام الهي …2790
آيا قبله تغيير مي كند؟! …280
مطلب سوم: نمونه اي از رفتارهاي حضرت حجة ـ ع ـ در قرآن (حكم داود) …284
سخن محيي الدين عربي درباره حضرت قائم ـ ع ـ …828
فصل پاياني: اهل سنت پيروان كدام سنت؟ …302 ـ 292
اموري كه موجب تمايز اهل سنت شده از عمربن خطاب ياديگران است …294
1) برپايي نماز تروايح …294
2) گفتن چهار تكبير در نماز ميت …294
3)جمله«الصلوة خيرمن النوم»دراذان …295
4) حذف «حي علي خيرالعمل» از اذان …296
5) سجده بر پشت نمازگزار!! …296
6) آهسته گفتن بسم الله ياحذف آن …297
7) جلوگيري از گريستن بر مردگان …299
8) برجسته ساختن قبور (به شكل كوهان شتر) …298
9) انگشتر به دست چپ كردن …299
10) باز كردن عمامه و انداختن تحت الحنك از راست …299
11) تحريم متعه (ازدواج موقت) …300
ترس از شمشير قائم …301
خاتمه: … 331 ـ303
كدام نقشه ي دشمن است …304
زخم چركين چيست؟ …304
معناي رافضي …305
چراترجمه قرآن …307
شخصيّت ِمترجم …308
تقليدواجتهاددرشيعهوسني …309
شيخ محمدحسين كاشف الغطاسيدشد؟ …309
حديث افك به عايشه ربط ندارد …311
اصول اعتقادي كدام است؟ …312
اثبات علم غيب …317
استفاده نكردن ازعلم غيب چرا؟ …320
اولياي خدا چه كساني هستند؟ …322
اطلاعات غلط و ضعيف …325
آيانويسنده بااين وسژگي وجودخارجي دارد؟ …326
چهره واقعي نويسنده و مترجم …326
شماباور ميكنيد؟؟!! …328
جمع بندي دليلهاي اهل تسنن برضد شيعه …329
راه تحقيق …330
توصسه ما …330
فهرست تفصيلي مطالب …331
فهرست منابع …335
335 |
فهرست مطالب
فهرست منابع
الاتقان ،عبد الرحمن السيوطي،الطبعة الثانية 1367 هـ.ش ، منشورات رضي - بيدار.
آلاء الرحمن، السيد عبد الاعلي السبزواري، موسسه اهل البيت بيروت 1409 هـ.ق.
اقتضاء الصراط المستقيم، بن تيميه، تحقيق محمد حامد الفقي، مصر.
الاصابة في تمييزالصحابه،بن حجرالعسقلاني،تحقيق معوض وعبدالموجود،دارالكتب العلميه بيروت 1415 هـ.
اسد الغابة، بن الاثير، تحقيق علي محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود دارالكتب العلميه بيروت .
الارشاد ، محمدبن النعمان العكبري البغدادي المقلب بالشيخ المفيد ، منشورات مكتبة بصيرتي.
الاستبصار ، شيخ الطائفه ابي جعفر محمدبن الحسن الطوسي ، دار صعب دارالتعارف ، بيروت.و تحقيق السيد حسن الخرسان، دار الاضواء بيروت 1406 هـ.
الاستغاثه، ابو القاسم الكوفي.
اهل سنت واقعي ، دكتر محمد تيجاني سماوي ، بنياد معارف اسلامي ، چاپ پنجم ، 1376 هـ. ش.
الانوارالنعمانيه ، السيد نعمة الله الموسوي الجزائري ، تبريز بازار مسجد جامع ، مطبعه: شركت چاپ.
انقلاب مهدي و پندارها ، ترجمه سيد احمد علم الهدي ، انتشارات ياسر.
احقاق الحق ، القاصي السيد نورالله الحسيني المرعشي ، از انتشارات كتابفروشي اسلاميه ، 1393 هـ. ق.
اختيار المعرفة الرجال (رجال كشّي) شيخ محمد حسن طوسي، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم 1404 هـ.
اصل الشيعه و اصولها ، الشيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء ، مكتب الثقافة الاسلاميه ، قم.
اجتهاد مقابل نص ، ترجمه علي دواني ، ناشر كتابخانه بزرگ اسلامي ، 1396 هـ. ق ، چاپ دوم.
الامامة و السياسة ، ابي محمدعبدالله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري ، منشورات الرضي ، قم ، 1363 هـ. ش.
الاجتجاج ، ابي منصوراحمدبن علي بن ابي طالب الطبرسي ، منشورات دارالنعمان قم، 1386 هـ ق.
بحارالانوار ، الشيخ محمدباقر المجلسي ، مؤسسه الوفاء ، بيروت ، الطبعة الثانيه 1403 هـ. ق.
البداية و النهاية،بن كثيرالدمشقي، تحقيق د.احمد ابو ملحم و جماعة، دارالكتب العلمية بيروت 1405 هـ.
بداية المجتهد ونهاية المقصد، بن رشد الغرطبي، تحقيق عبد الحميد طعمه حلبي، دار المعرفة بيروت 1418.
تفسير المراغي ، احمد مصطفي المراغي ، داراحياءالتراث العربي ، بيروت ، الطبعة الثانية 1985 ـ م.
تفسير قرطبي ، ابي عبدالله محمدبن احمدالانصاري القرطبي ، دارالثقافة ، بيروت.
تفسير روح المعاني ، العلامة الالوسي البغدادي ، دار احياء التراث العربي ، بيروت.
تفسير الذرالمنثور ، الشيخ جلال الدين عبدالرحمن السيوطي ، منشورات مكتبة آية الله المرعشي النجفي ، قم، 1404 هـ. ق.
336 |
تفسير برهان ، السيد هاشم الحسيني البحراني ، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان ، قم.
تفسير قمي ، لابي الحسن علي بن ابراهيم القمي ، مؤسسة دارالكتاب للطباعة و النشر ، قم (مطبعة النجف) 1387. هـ. ق.
تفسير القرآن العظيم (تفسير بن كثير)، اسماعيل بن كثير الدمشقي دار الفكر، بيروت 1401 هـ.
تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القران)، محمد احمد قرطبي، دار الشعب القاهره 1372 هـ.
تفسير روح البيان، شيخ اسماعيل حقي البروسوي، مطبعة عثمانية، 1330، مكتب الجعفري التبريزي، شارع بوذرجمهري، طهران .
التفسير الكبير مفاتيح الغيب ،الفخر الرازي، الطبعة الثالثة،دار احياءالتراث العربي بيروت.
تهذيب التهذيب بن حجر العسقلاني، الطبعة الاولي، دار الفكر للطباعة و النشر 1404 هـ، 1984 م .
تذكرة الحافظ، شمس الدين الذهبي ط الهند مصورة، دارالاحياء التراث العربي، بيروت .
تنقيه المقال في علم الرجال، الشيخ عبد الله المامقاني، الطبعة المرتضوية، النجف الاشرف .
تاريخ بغداد، احمد بن علي الخطيب البغدادي، دارالكتب العلمية.
تاريخ ما بعد الظهور، السيد محمد صدر، دار التعارف للمطبوعات بيروت 1408 هـ.
تحف العقول ، ابومحمدالحسن بن علي بن الحسين بن شعبة الحرّاني ، منشورات مكتبة بصيرتي ، قم 1394 الطبعة الخامسه.
تهذيب الاحكام ، شيخ الطائفة ابي جعفرمحمدبن الحسن الطوسي ، دار صعب ، دارالتعارف ،بيروت ، 1401 هـ . ق. تاريخ الخلفاء ، الحافظ جلال الدين السيوطي ، دارالفكر ، بيروت.
تاريخ مذاهب الاسلامية، الشيخ محمد ابو زهره، دارالفكر العربي القاهره 1996 م.
جواهر الكلام ، الشيخ محمدحسن النجفي ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، 1981 م ، الطبعة السابعة.
جلاء العيون ، السيد عبدالله بشرّ.
الخصائص الكبري، جلال الدين السيوطي، حيدر آباد هند1320 هـ.
خدمات متقابل اسلام و ايران ، استاد شهيد مرتضي مطهري ، انتشارات صدرا ، قم ، چاپ نهم ، 1357.ش.
دلائل النبوة، اسماعيل الصفهاني الطبعة الاولي 1409 ه، الناشر: دار طيبة، الرياض .
دلائل النبوة، للبيهقي، الطبعة الاولي 1405 ه.1985 م،دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
دمع السجوم،ترجمه نفس الهموم.تحقيق وترجمه علامه ابوالحسن شعراني،چاپخانه باقري چاپ اول 1378 هـ.ش.
ذخيرة المعاد في شرح الارشاد، محمدباقر السبزواري ،طبعة حجرية.
ذخائرالعقبي، احمد بن محمد الطبري، تحقيق اكرم البوشي و محمود الارناؤوط، مكتبة الصحابة، جده 1415.
الذريعة الي تصانيف الشيعة،العلامة الشيخ آقا بزرگ الطهراني، مكتبة الطهوري، طهران الطبعة الثانيه 1391 هـ .ق .
رجال نجاشي، احمد بن علي بن العباس النجاشي، ط، حجرية ايران.
رحمة الامة في اختلاف الائمة، محمد بن عبد الرحمن الدمشقي، تحقيق الشربجي و النوري، مؤسسه الرساله بيروت 1414 هـ.
روضات الجنات ، سيد محمد باقر خوانساري ، ترجمه: ساعدي خراساني ، چاپ اسلاميه ، 1360 هـ. ش.
337 |
السنن الكبري البيهقي مكتبة دار الباز مكة المكرمة 1414 ه.و دار الفكر بيروت، لبنان .
سنن النسائي، النسائي دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، لبنان، الطبعة الاولي 1348 هـ. 1930 م.
سنن ابي داوود للحافظابي داوود السجستاني، دار الفكر للطباعة و التوزيع و النشر .
سنن دارمي، عبدالله بن عبدالرحمن الدارمي، تحقيق زمرلي والعلمي ،دارالكتاب العربي، بيروت 1407 هـ.
سنن ترمزي، تحقيق احمد محمد شاكر درا الاحياء التراث، بيروت .
شرح المواهب للزرقاني، محمد بن عبد الباقي بن يوسف الزرقاني .
شواهد التنزيل، ابو القاسم الحاكم الحسكاني، مؤسسه اهل البيت، بيروت 1409 هـ.
الشيعه والتصحيح، سيد موسي موسوي 1408 هـ.
شرح النووي بر صحيح مسلم، محيي الدين بن شرف النووي، مصورة دار الفكر بيروت 1401 هـ.
شرايع الاسلام ، ابوالقاسم نجم الدين جعفر بن الحسن ، منشورات الاعلمي ، تهران ، 1389 هـ. ق. شهيد شمائل الرسول ابو الفداء اسماعيل بن كثير، تحقيق عبد القادر الارناؤوط، مكتبة العبيكان، الرياض 1422 هـ.
مطهري افشاگر توطئه ها ، علي ابوالحسني (منذر) ناشر دفتر انتشارات اسلامي ، 1362 هـ. ش.
شرح نهج البلاغه ، بن ابي الحديد معتزلي ، دار احياءالتراث العربي ، بيروت ، 4 جلدي.
شيعه پاسخ مي دهد ، سيد رضا حسيني نسب ، ناشر نشر مشعر ، چاپ پنجم ، تابستان 81.
الصحيح من سيرة النبي الاعظم (صلي الله عليه وآله) ، جعفر مرتضي العاملي ، انتشارات جامعه مدرسين قم ، الطبعة الثانية ، 1402 هـ. ق.
صحيح البخاري ، ابي عبدالله محمدبن اسماعيل بن ابراهيم بن بردرية البخاري دارالكفر ، بيروت ، 1418 هـ. ق و مطابع الشعب مصر 1378 ه. ش و ط مرقمة، مراجعة القطب و البخاري، المكتبة العصرية، بيروت و صيدا 1418 هـ.
صحيح مسلم للنيسابوري، دارالفكر، بيروت، لبنان و تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، دار الاحياء التراث،بيروت .
الصراط المستقيم، زين الدين علي بن يونس العاملي البياضي، مؤ سسه اهل البيت، بيروت 1409 هـ.
صدوده علي (عليه السلام) در قرآن ، علي اكبر صاحبي فرد ، انتشارات مرسل ، 1382.
الصواعق المحرقة، احمد بن حجر الهيتمي، تحقيق عبد الوهاب عبد الطيف ط بيروت و ط محققة، تحقيق التركي و الخراط، مؤسسة الرساله، بيروت 1417 هـ.
الطبقات الكبري، محمد بن سعد مصورة، دارصاد، بيروت.
عبد الله بن سبا: دراسة للروايات التاريخية عن دوره في الفتنة، د.عبد العزير صالح الهلالي، صحاري للطباعة و النشر ط الثانية، لندن 1989 م .
علي بن ابي طالب ، عبدالفتاح عبدالمقصود ، چاپخانه مروي ، چاپ دوم ، 1354 هـ. ش.
عدة الاصول ، شيخ الطائفه الطوسي ، تحقيق محمدمهدي نجف ، ناشر مؤسسه ال البيت الطبعة المحققة الاولي ، 1403 هـ . ق.
علل الشرايع ، للشيخ الصدوق ، من منشورات مكتبة الداوري ، قم ، منشورات المكتبة الحيدريه في النجف ، 1385 هـ. ق.
الغدير ، الشيخ عبدالحسين احمد الاميني
338 |
قدس سره ، مطبعة الحيدري ، الطبعة الرابعة ، 1396 هـ. ق.
فضل الصحابة، احمد بن محمد بن حنبل، تحقيق وصي الله بن محمد عباس، جامعة ام القري مكة المكرمة، 1403 هـ.
الفتنة الكبري، طه حسين، (المجلد الرابع من المجموعة الكاملة لطه حسين)، دارالكتب البناني، بيروت 1973 م.
فتح الباري، احمد بن علي بن حجر، الطبعة البهية المصرية، القاهره 1348 هـ.
فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، جمع و ترتيب الشيخ احمد بن عبد الرزاق الدويش، مكتبة المعارف الرياض، 1412هـ.
الفقه علي مذاهب الاربعه ، عبدالرحمن الجزايري دارالفكر ، بيروت ، 1414 هـ. ق.
فرهنگ جامع ، احمد سياح ، كتابفروشي اسلام ، تهران ، چاپ 1354 هـ. ش.
فرهنگ سخنان حضرت زهرا (عليها السلام)(نهج الحياة) ، محمد دشتي ، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين (عليه السلام)، چاپ يازدهم ، 1374 هـ. ش.
فقه تطبيقي ، مهدي پيشوايي ، حسين گودرزي ، چاپ اعتماد ، قم ، چاپ دوم ، 1375 هـ. ش.
الكافي ، لابي الصلاح الحلبي ، منشورات مكتبة الامام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) ، اصفهان ، 1362 هـ. ش.
الكافي ، لثقة الاسلام ابي جعفر محمدبن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازي ، دار صعب ، دارالتعارف، بيروت ، 1401 هـ. ق. و تحقيق علي اكبر الغفاري دار الكتب الاسلامية، طهران 1388 هـ.
كتاب السنة، عمرو بن ابي عاصم الضحاك، تحقيق محمد ناصر الدين الالباني، المكتب الاسلامي، بيروت 1400 هـ.
كنز العمال، المتقي الهندي، مؤسسة الرساله، بيروت 1409 هـ. 1989 م. و 1399 هـ .
كشف الغطاء ، الشيخ جعفر المدعو بكاشف الغطاء ، انتشارات مهدوي ، اصفهان.
الكامل في التاريخ ، لابن الاثير ، دار صادر ، بيروت ، 1402 هـ. ق.
كتاب سليم بن قيس ، سليم بن قيس العامري ، دارالفنون ، بيروت ، 1400 هـ. ش.
لسان العرب ، لابن منظور ، دار صادر ، بيروت ، الطبعة ، 2000 م.
لله... ثم للتاريخ ، كتاب بي نام و نشان با اسم مستعار حسين موسوي كه كتاب مورد نقد ترجمه بخشهاي از آن است.
لله و للحقيقه، الشيخ علي آل محسن، رد بر كتاب لله... ثم للتارخ.
اللهوف ، السيد الجليل بن طاوس ، انتشارات جهان ، با ترجمه: سيد احمد زنجاني.
مجمع الفائدة و البرهان، المولي احمد الاردبيلي، تحقيق العراقي و الاشتهاردي و اليزدي، منشورات، جماعة المدرسين قم 1403 هـ.
المحلي، علي بن احمدبن هزم الاندلسي، تحقيق عبد الغفار البنداري، دارالكتب العلمية، بيروت 1408 هـ.
مدارك الاحكام، سيد محمد بن علي الموسوي العاملي، مؤسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، بيروت 1411 هـ.
مسند احمد، مصورة، دار صاد،بيروت عن طبعة بولاق، ط مرقمة رقّمها محمد عبد السلام عبد الشافي و بهامشه كنز العمال، دار صاد بيروت
مسند ابي داوود، سليمان بن داوود الطيالسي، طبعة مؤيده بفهارس لاحاديث النبوية الشريفه، دار الحديث بيروت، لبنان