بخش 3
توسعه در سجده گاه عناصر مؤثر در تقریب مسلمانان عناصر وحدت 1 ـ یکتاپرستی و یکتاگرایی 2 ـ یگانگی شریعت و آیین 3 ـ وحدت رهبری 4 ـ وحدت هدف موانع تقریب 1 ـ اختلافات کلامی و فقهی 2 ـ اختلافات قومی 3 ـ ناآگاهی از عقاید همدیگر
|
61 |
|
و خاك سجده كنند ولي در مرحله بعد توسعه اي پديد آمد و آن
اين كه رسول خدا اجازه داد و عملاً نيز تأييد كرد بر حصير و بوريا سجده
كنند .
انس بن مالك و ابن عباس و عايشه و امّ سلمه و ميمونه و امّ سليم
و عبدالله بن عمر ، همگي مي گويند :
« كان النّبي يصلّي علي الخمرة
فيسجد » . ( 1 )
« پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر حصير و
بوريا نماز مي گزارد و بر آن سجده مي كرد . »
آري در مراحلي كه انسان توانايي بر سجده بر زمين داغ و يا بسيار سرد را ندارد
اجازه داده شد كه بر سجاده خود سجده كند .
بخاري از انس نقل مي كند كه :
« كُنّا نُصلّي مَعَ النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) فيضع أحدنا طرف
الثوب من شدّة الحرّ فإذا لم يستطع أحدنا أن يُمكِّن جبهتَه من الأرض ، بسط
ثوبه » . ( 2 )
« ما با پيامبر نماز گزارديم ، برخي از ماها گوشه اي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مسند احمد ، ج1 ، صص 302 ، 231 و 335
2 ـ صحيح بخاري ، ج1 ، ص101
|
62 |
|
لباس خود را از زيادي گرما زير پيشاني خود قرار مي داد ، هرگاه
برخي از ماها قادر بر گذاردن پيشاني بر زمين نبود بر سجاده خود سجده
مي كرد . »
رواياتي كه اين مسأله را تعيين مي كند ، فزون تر از آن است كه در اين
مختصر بيان گردد ، متأسفانه پس از مرور قروني ، سنت بدعت شده و بدعت به صورت سنت
درآمده است . هرگاه كسي بر زمين و يا بوريا سجده كند بدعت تلقي مي شود ، ولي اگر
بر فرش و امثال آن سجده كند سنت محسوب مي گردد .
بر مديران حرمين شريفين شايسته است كه به فقه همه طوايف احترام بگذارند و حرمين
شريفين را به گونه اي اداره كنند كه پيروان همه مذاهب فقهي ،
به راحتي بتوانند بهوظايف خود جامه عمل بپوشانند ، و لااقل بخشي از مسجد را
مفروش نسازند تا افرادي كه فقه آنها اجازه سجده بر فرش را نمي دهد بتوانند بر
سنگ هاي مسجد سجده كنند .
|
63 |
|
عناصر مؤثر در تقريب مسلمانان
عناصر وحدت
عناصر ومايه هايي كه مي تواند امت اسلامي را در نقطه واحدي
گردآورد ، دو گونه است :
الف : « عقيدتي و آرماني » ب : « كرداري و رفتاري » .
درباره عنصر نخست ، بايد بگوييم كه قرآن مجيد بر يگانگي صراط تأكيد
ميورزد و مي گويد براي پيمودن راهِ رستگاري بيش از يك راه وجود ندارد و
ديگر راه ها همگي انحراف از آن صراط است . چنان كه مي فرمايد :
{ وَأَنَّ
هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ
فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ
تَتَّقُونَ } ( 1 )
1 ـ اعراف : 153
|
64 |
|
« آگاه باشيد كه اين است راه راست ، از آن پيروي كنيد و از راه هاي
ديگر كه شما را از آن راه پراكنده مي سازد نرويد ، اينها است كه خدا شما را به
آن سفارش كرده تا به تقوا بگراييد . »
براي رسيدن به كمال از طريق عقيده و عمل ، يك صراط بيش نيست و هر نوع راهي بر
خلاف آن ، گژ راهي است كه انسان را از پيمودن راه سعادت باز مي دارد . تصوّر
نشود كه اين صراطِ واحد ، مربوط به پيامبر عظيم الشأن اسلام است ، بلكه تمام پيامبران
مردم را به پيمودن يك راه دعوت كرده اند و آن تسليم در برابر خداوند است .
آنچه كه امروزه از آن به « صراط ها » ياد مي شود ، درست نقطه مقابل وحي
الهي است كه همواره بر « وحدت صراط » تأكيد داشته و دارد .
مسأله كثرت گرايي كه از آن به پلوراليسم ( Pluralism ) تعبير مي شود ، يك تز سياسي است نه فلسفي و
هدف از آن پايان بخشيدن به نبرد عقايد و خون ريزي در راه آرمان ها است
و اين كه هر قومي در كنار قوم ديگر ، با داشتن ايده و انديشه گونه گون زندگي
كنند و عقيده يكديگر را محترم بشمارند .
|
65 |
|
مثلا مسيحيِ كاتوليك مي تواند با مسيحيِ « پروتستانت » ، زندگي كاملا آرام
داشته باشد و ديگر لازم نيست به نفي يكديگر برخيزند .
اين مطلب ، غير از آن است كه جامعه بشري با داشتن عقايد مختلف و گوناگون ، همگي در
صراط حق بوده و مورد پذيرش خداي جهانيان هستند ! اگر چنين است ، پس تأكيد بر صراط
واحد و پرهيز از صراط هاي ديگر چيست ؟ !
به خاطر همين وحدت صراط است كه قرآن و حديث در تمام موارد از « دين واحد » سخن به
ميان مي آورد نه از « اديان » و تنها در يك روايت و آن از امام هشتم ( عليه السلام ) است كه لفظ « دين » به صورت جمع آمده و احتمال
مي رود كه حديث نقل به معنا شده است . اصرار قرآن بر لفظ « دين » به صورت مفرد ،
براي اين است كه اصول عقيدتي و قوانين كلّي در مسائل عملي ، در تمام ادوار يكسان
بوده و خداوند يك دين بيش نداشته و نخواهد داشت ، چنانكه مي فرمايد : { إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ
الاِْسْلاَمُ } ( 1 )
1 ـ آل عمران : 19
|
66 |
|
و همه شرايع در جوهر دين و قوانين سعادت ؛ مانند حرمت شراب و قمار ،
اختلاف ندارند .
اكنون مي پردازيم به تشريح اصل مطلب كه آن « تبيين عناصر
وحدت ساز در قلمرو عقيده و آرمان » است :
1 ـ يكتاپرستي و يكتاگرايي
« توحيد » در جلوه هاي مختلف ، رابطه اي است كه مي تواند
همه مسلمانان را در نقطه واحدي گرد آورد . مسلمانان جهان به خداي يكتا ، خالق و
آفريدگار يكتا و مدبّر و گرداننده يكتا اعتقاد و باور دارند و آيات قرآن و همچنين
دلايل عقلي ، بر توحيد در ذات و توحيد در خالقيت و توحيد در تدبير گواهي
مي دهند . در زير آسمانِ خدا ، مسلماني پيدا نمي شود كه ثنويت در ذات را
بپذيرد و به خالقي جز خدا و يا مدبّري جز او بينديشد مگر اين كه از صراط مستقيم
منحرف گردد .
يكي از مراتب توحيد ، توحيد در عبادت است كه همگان به آن معتقديم و در
نماز پيوسته مي گوييم :
{ إِيَّاكَ
نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ } ( 1 )
1 ـ حمد : 5
|
67 |
|
اعتقاد به اصل توحيد در عبادت ، براي يك مسلمان كافي است ، ديگر لازم
نيست در فروع آن به بحث و گفتگو پردازد .
از توحيد كه بگذريم ، نبوت عامه و نبوت خاتم رسولان ، عنصر وحدت ساز است
و همه مسلمانان در اين اصل يك صدا هستند و يك نظريه دارند .
مسأله « خاتميت » اصل مستحكمي است كه همه مسلمانان در آن وحدت نظريه
دارند و معتقدند كه با آمدن پيامبر خاتم ، باب نبوت لاك و مهر گرديد و
ديگر اين باب به روي كسي باز نخواهد شد .
از اين اصل كه بگذريم اصل سوّمي به نام « معاد » مطرح است و همه
مسلمانان معتقدند كه خداوند بزرگ روزي همه را زنده مي كند و نيكوكاران را
پاداش و بدكاران را كيفر مي دهد .
قال سبحانه :
{ كَتَبَ عَلَي
نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ } ( 1 )
« خداوند رحمت و بخشش را بر خويش واجب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انعام : 12
|
68 |
|
گردانيد و به يقين شما را در روز قيامت كه در آن شكي نيست ، گرد خواهد
آورد . »
اين اصول سه گانه كه از آن به عنوان « عقيده و آرمان » تعبير مي شود ، عناصري
است كه يك ميليارد مسلمان در آن وحدت نظريه دارند و اختلاف در جزئيات ، جزو مسائل
كلامي است و نبايد مايه اختلاف شود .
شكي نيست كه در كتاب هاي كلامي ، اين اصول سه گانه به صورت گسترده مورد بحث
و بررسي قرار گرفته ، ولي در خود اين اصول اختلافي نيست و اگر سخني هست مربوط به
فروع و شاخه هاي اين اصول است و آنچه از اركان اسلام به شمار مي رود ، خود
اين اصول است نه جزئيات آن .
بخاري در صحيح خود از عمر بن خطاب نقل مي كند : هنگامي كه علي ( عليه السلام ) به امر پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) بر فتح قلاع و دژهاي خيبر مأمور گشت ، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيد : اين نبرد تا كجا بايد ادامه
پيدا كند ؟
پيامبر فرمود :
« قاتِلُوهُم حتّي يَشْهَدُوا أنْ لا اِلهَ اِلاّ
الله وَأَنَّ مُحَمّداً رَسُولُ الله ، فإذا فَعَلوا ذلِكَ فَقَدْ مُنِعوا فيكَ
|
69 |
|
دماؤَهم إلاّ بحقّها وَحِسابُهُم عَلَي
الله » . ( 1 )
« با آنان نبرد كن تا به يگانگي خدا و رسالت محمد گواهي دهند ، آنگاه كه
به اين مرحله رسيدي خون و مال آنان محترم و حساب آنان با خداست . »
امام هشتم ( عليه السلام ) نقل مي كند كه
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « اُمِرْتُ أَنْ اُقاتِلَ الناسَ حَتّي يَقُولُوا لا اِلهَ إلاّ اللهُ
فَإذا قالُوا حَرُمت عليَّ دِماؤهُم و أموالُهُم » . ( 2 )
اعتراف به اين اصول سه گانه ، مايه ايمان ، و انحراف از آن مايه كفر
است ، بنابراين نبايد گروهي گروه ديگر را ، كه هر دو در اين اصول وحدت نظريه دارند ،
تكفير كنند .
شايسته جهان اسلام است كه بزرگان آن همايشي ترتيب دهند و در آن ، حدّ
ايمان و كفر را بررسي كنند و با قطعنامه اي كه در آن ايمان و كفر به صورت
منطقي تعريف شود ، ناآگاهان را از تفرقه افكني و تكفير باز دارند و نداي آنان اين
باشد : { وَأَنَّ هَذَا
صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ } .
همچنان كه بر آنان لازم است كنگره ديگري درباره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 10 ، كتاب الإيمان .
2 ـ بحار الأنوار ، ج 68 ، ص 242
|
70 |
|
« توحيد و شرك » تشكيل دهند و در آن ، « حدود توحيد و شرك در عبادت » را روشن سازند
تا حكم برخي از مسائل كه مايه تفرقه گرديده ، روشن شود .
همه مسلمانان همواره بر اصل « توحيد در عبادت » تأكيد دارند ليكن يك رشته مسائل
جزئي است كه در آن ها ، ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد ؛ مانند درخواست شفاعت
از پيامبر و اولياي الهي ، كه جز درخواست دعا چيز ديگري نيست و يا بوسيدن ضريح و
امثال آن ، كه برخي اين نوع اعمال را عبادت نبي انديشيده و آن را شرك
مي شمارند ، در حالي كه اين نوع اعمال از روح تكريم برخاسته است و بسان بوسيدن
جلد قرآن نوعي تكريم و تعظيم است . و چنين همايشي مي تواند به اين نوع
مسائل اختلافي پايان دهد .
2 ـ يگانگي شريعت و آيين
مقصود از شريعت و آيين ، همان احكامي است كه رفتار و كردار ما را از
نظر فعل و ترك ، محدود مي سازد ؛ برخي را واجب و برخي ديگر را مستحب و مواردي را
مكروه و . . . معرفي مي كند .
سرچشمه شريعت ، كتاب خدا و سنت پيامبر است و
|
71 |
|
همه مسلمانان در حجيت اين دو اصل اختلافي ندارند و خوشبختانه امير
مؤمنان علي ( عليه السلام ) هم نگهبان قرائت قرآن ( 1 ) و هم حافظ سنت پيامبر است و در روزگاري كه نگارش سنت
بدعت بود ، او سنت پيامبر را در كتابي كه بعدها به نام « كتاب علي » معروف شد ، گرد
آورد و تا عصر حضرت صادق ( عليه السلام ) در اختيار عترت
بوده است .
شيعه به سنت پيامبر احترام كامل گذارده و آن را صد در صد حجت
مي داند و رواياتي از طريق اهل بيت ( عليهم
السلام ) به ما رسيده است كه همگي به گونه اي به پيامبر ( عليه السلام ) منتهي مي شود ؛ زيرا پيشوايان ما حافظان
سنت پيامبرند و اگر ما حديثي را از امام صادق و باقر ( عليهما
السلام ) نقل مي كنيم و باقي مانده سند را ، تا پيامبر حذف
مي كنيم به خاطر واضح بودن بقيه سند است ؛ زيرا همه آنان تصريح كرده اند
كه آنچه مي گويند از پدران خود فرا گرفته اند و آنان نيز از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آموخته اند .
امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« ما مِنْ شَيء إلاّ وَفيهِ كِتابٌ وَ
سُنّةٌ » ( 2 ) .
1 ـ قرائت فعلي قرآن از آنِ عاصم است كه از علي ( عليه السلام ) اخذ كرده
است .
2 ـ كافي ، ج 1 ، صص 62 ـ 59 باب الرّد إلي الكتاب و
السنّة .
|
72 |
|
« پديده اي نيست مگر اين كه حكم آن در كتاب و سنت است » .
مردي از پيشواي هفتم حضرت موسي بن جعفر ( عليهما
السلام ) پرسيد :
« أَ كُلُّ شيْء في كتابِ الله
وَسُنَّةِ نَبِيّهِ أَوْ تَقُولُون فِيه ؟ قالَ : بَلي كُلُّ شَيْء فِي
كِتاب الله وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ . » ( 1 )
« آيا همه چيز در كتاب خدا و سنت پيامبر وجود دارد يا شما چيزهايي از
خود نيز مي گوييد ؟ امام ( عليه السلام ) فرمود : همه
چيز در كتاب و سنت پيامبر اوست . »
بنابراين ، رواياتي كه از پيشوايان شيعه نقل مي شود ، اخبار « مسند » است نه « موقوف » ؛ زيرا باقي مانده سند به خاطر روشني و وضوح حذف شده است .
نكته اي كه لازم به تذكر است ، اين است كه پيشوايان اسلام بر اثر مواهب
الهي ، احكامي را از قرآن و سنت استخراج مي كردند كه افهام عادي را توان چنين
استنباط نبود و لذا مي گفتند همه چيز در كتاب و سنت است ، در
حالي كه در
مراجعه سطحي ، حكم مورد نظر آنان در
1 ـ همان .
|
73 |
|
كتاب و سنت نيست .
مادراينجا نمونه اي را مي آوريم تا كيفيت فهم برتر آنان را كتاب و سنت
روشن شود .
در عصر متوكّل مردي مسيحي با زن مسلماني عمل منكري را انجام داد ، آنگاه كه
خواستند بر او حدّ الهي اجرا كنند ، او اسلام آورد تا از اين طريق حد را از خود دفع
كند ، يحيي بن اكثم گفت : حد ساقط است ؛ زيرا ايمان ، حكم سابق را محو
مي كند . برخي ديگر از قضات گفتند : بايد سه حد بر او جاري كرد !
سرانجام متوكّل تصميم گرفت نامه اي به حضرت هادي ( عليه السلام ) بنويسد و حكم موضوع رااز وي بپرسد . وقتي
نامه متوكل رسيد ، امام نوشت : « يُضْرَبُ حَتّي يَمُوتَ » ؛
« مي زنند تا بميرد . »
فقيهانِ در باري از علت حكم امام جويا شدند ، بار ديگر متوكّل نامه اي به
حضرت نوشت و علت حكم را پرسيد امام در پاسخ نامه اين دو آيه را نوشت :
{ فَلَمَّا
رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ
مُشْرِكِينَ * فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا
سُنَّةَ اللهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ
|
74 |
|
الْكَافِرُونَ } ( 1 )
« پس چون سختي عذاب ما را ديدند ، گفتند : فقط به خدا ايمان آورديم و به
آنچه او را شريك وي قرار مي داديم كافريم . ولي هنگامي كه عذاب ما را مشاهده
كردند ، ديگر ايمانشان براي آنها سودي نبخشيد سنت خداست كه از ديرباز درباره
بندگانش ، و آنجاست كه ناباوران زيان كرده اند . »
امام هادي ( عليه السلام ) از اين آيه ، حكم حادثه را
استنباط كرد و روشن ساخت ايماني كه محصول خوف از اجراي حد باشد ، بسان ايمان به
هنگام نزول عذاب است و چنين ايماني نمي تواند نجات بخش باشد . مسلّم است كه
استنباط اين حكم كار انسان عادي نيست بلكه كار انساني است كه بايد از مواهب برتري
برخوردار باشد و بسان مصاحب موسي ، دانش الهي و « لدنّي » داشته باشد ؛ چنان كه درباره
مصاحب موسي مي فرمايد :
{ فَوَجَدَا
عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ
لَدُنَّا عِلْماً } ( 2 )
1 ـ غافر : 85 ـ 84
2 ـ كهف : 65
|
75 |
|
3 ـ وحدت رهبري
از عناصر سازنده « تقريب » ، اتفاق مسلمانان بر وحدت رهبري است و اين كه
رهبري را از آنِ خدا و رسول وي ، و اولي الأمر مي دانند و همگان اين اصل را از
وحي الهي برگرفته اند ، آنجا كه مي فرمايد :
{ أَطِيعُوا
اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الاَْمْرِ مِنْكُمْ } ( 1 )
« از خدا اطاعت كنيد و از رسول و صاحبان فرمان از خودتان نيز اطاعت
كنيد . »
رهبري اين گروه ، در مسائل خاص سياسي خلاصه نمي شود ، بلكه همه جوانب زندگي
جامعه اسلامي را فرا مي گيرد ، از اين جهت بايد در گروه سوم ، شرايطي مانند تقوا
و علم و دانش برتر وجود داشته باشد كه صلاحيت آنان را بر امر رهبري بيمه
كند .
* * *
4 ـ وحدت هدف
وحدت در هدف نيز از عوامل سازنده وحدت است . امّت اسلامي معتقد است كه
بايد جامعه را به سوي
1 ـ نساء : 59
|
76 |
|
خوبي ها و نيكي ها و فضيلت و مكرمت سوق داد ؛ چنان كه
مي فرمايد :
{ كُنْتُمْ
خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنْ
الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً
لَهُمْ مِنْهُمْ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمْ الْفَاسِقُونَ } ( 1 )
« شما بهترين امتي هستيد كه براي مردم پديدار شديد ، به كار پسنديده
فرمان مي دهيد و از كار ناپسند باز مي داريد و به خدا ايمان داريد . اگر
اهل كتاب ايمان آورده بودند ، قطعاً برايشان بهتر بود ، برخي از آنان مؤمنند ولي
بيشترشان نافرمانند . »
يكي از اهداف رسالت پيامبر كه همه مسلمانان بايد در تحقّق آن كوشا باشند ، محو
شرك و بت پرستي در جهان و جايگزين ساختن توحيد به جاي آن است و اين هدف بزرگ به
وسيله مسلمانان در جهان تحقق خواهد پذيرفت و از شرك و بت پرستي اثري باقي نخواهد
ماند چنان كه مي فرمايد :
1 ـ آل عمران : 110
|
77 |
|
{ هُوَ الَّذِي
أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ
كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ } ( 1 )
« او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست ، فرستاد تا آن را بر
هر چه دين است پيروز گرداند ، هر چند مشركان خوش نداشته باشند . »
بنابراين ، امت اسلامي در عقيده و شريعت ، در امر قيادت و رهبري و در غرض و هدف ،
وحدت نظريه دارند و بايد در مجامع جهاني با هم همكاري كنند ، نه اين كه به تكفير و
تفسيق يكديگر بپردازند . خوشبختانه بزرگان اهل سنت در اعصار پيش ، پيروان خود را از
تكفير گروه ديگر برحذر داشته اند .
سرخسي كه از تلاميذ ابوالحسن اشعري است مي گويد :
« استاد ما در خانه من بستري بود . او وقتي احساس كرد كه آخرين روزهاي
زندگي خود را مي گذراند به من دستور داد در حدّ امكان شاگردان او را گرد آورم ،
از اين جهت از آنان دعوت به عمل آمد و او به عنوان آخرين سخن ، رو به آنان كرد و
گفت : شاهد
1 ـ توبه : 33
|
78 |
|
باشيد من كسي را كه بر قبله مسلمانان نماز بگزارد ، به خاطر صدور گناهي
تكفير نمي كنم ؛ زيرا همه را ديده ام كه به خداي واحد اشاره كرده و همگي
در پوشش اسلام قرار دارند . » ( 1 )
شايسته است از امام ابوالحسن اشعري تقدير شود ؛ زيرا او نام كتاب خود را « مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلّين » نهاد و مفاد آن اين
است كه همه گروه هايي كه در كتاب ، از آنها سخن به ميان آمده ، مسلمان و نماز
گزارند ، هر چند در يك رشته مسائل كلامي با هم اختلاف دارند .
ابن حزم مي گويد : از ابوحنيفه و شافعي و سفيان ثوري نقل شده است كه
نمي توان مسلماني را تكفير و تفسيق كرد . ( 2 )
عضدي در مواقف مي گويد : بزرگان متكلّمين و فقها بر اين رأيند كه
نمي توان كسي از اهل قبله را تكفير كرد . سپس مي گويد : مسائلي كه مورد
اختلاف آنها است چيزي نيست كه پيامبر و ياران او درباره آنها بحث كرده باشند . از
اين جهت اختلاف در اين مسائل ضرري به
1 ـ شعراني ، يواقيت و جواهر ، ص 58
2 ـ ابن حزم ، الفصل ، ج 3 ، ص 247
|
79 |
|
اسلام نمي زند . ( 1 )
گفتني است كه بخش مهمي از بحث اختلافات مسلمانان مربوط به مسائل كلامي
و فقهي است و هيچ يك از آنها مانع از تقريب نيست و هر فردي در پيشگاه خدا ، با حجتي
كه بر انديشه خود دارد ، معذور است .
از باب نمونه در زمان مأمون در ميان متكلمان ، مسأله حدوث و قدم قرآن
مطرح گرديد و پي آمدهاي تندي از قبيل تفرقه و تبعيد داشت ، و شيوه شايسته را احمد بن
حنبل ، كه سردمدار قدم قرآن و يا عدم حدوث آن بود ، برگزيد . او در اين مسأله اصلاً
اظهار نظر نكرد ، چون معتقد بود كه قرآن و سنت در اين مورد چيزي نگفته است ، اما
دست هاي مرموزي از مسيحيان ، به طرح اين مسأله دامن مي زدند ، تا از اعتقاد
به قديم بودن قرآن ، قدم « مسيح » و « كلمة الله » را توجيه كنند و از اين آب گل
آلود ماهي بگيرند ، از اين جهت پيشوايان شيعه نسبت به اين مسأله راه ديگري را
برگزيدند . وقتي از آنان درباره حدوث و قدم قرآن پرسيده شد ، فرمودند : ما
مي گوييم قرآن كلام خدا است . ( 2 )
1 ـ مواقف ، ص 392
2 ـ توحيد صدوق ، ص 224 ، حديث 5
|
80 |
|
البته اين نوع سخن گفتن در موردي بود كه سؤال كننده را توان انديشه در
اين مسائل نبود ولي نسبت به گروهي كه مي توانستند با موازين عقلي در اين مسائل
غور كنند ، بيان ديگري داشتند ؛ چنان كه امام هادي ( عليه
السلام ) در پاسخ نامه محمد يقطيني نوشت :
« وَليسَ الخالِقُ إلاّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَما
سِواهُ مَخْلُوقٌ » . ( 1 )
« آفريدگاري جز خدا نيست و جز او همه مخلوقند ؟ » ( طبيعي است كه خود قرآن
هم مخلوق مي باشد ) .
تا اينجا با عناصر وحدت ساز يا تقريب آفرين آشنا شديم ، ليكن يك رشته موانع در
طريق تقريب وجود دارد كه بايد مورد بررسي قرار گيرد .
موانع تقريب
1 ـ اختلافات كلامي و فقهي
پس از گذشت سه قرن از آغاز اختلافات كلامي ، اهل سنت سرانجام در اصول
عقايد مقلّدِ يكي از دو امام گرديده اند و آن دو عبارتند از : « اشعري » و
« ماتريدي » .
1 ـ همان ، حديث 4
|
81 |
|
اما معتزله كه از نظر ما شاخه اي از اهل سنت
هستند ـ هر چند از نظر اهل سنت جزو آنان نمي باشند ـ براي خود مكتب
خاصي دارند و به مرور زمان نابود شده و از آنان اثري جز چند كتاب باقي نيست .
شيعه در مسائل كلامي به سه گروه تقسيم مي شوند :
« اثني عشري » ، « زيدي » و « اسماعيلي » ولي اگر حقيقت اين مذاهب كلامي ، چه در سنّي
و چه در شيعه ، شكافته شود خواهيم ديد اختلاف در مسائلي است كه ارتباطي به ايمان و
اسلام ندارد و اگر مسلمان درباره آنها سخن نگويد مشكلي نخواهد داشت . مسائلي
مانند :
الف : صفات خدا عين ذات اوست يا زايد بر
آن ؟
ب : قرآن كريم قديم است يا حادث ؟
ج : افعال بندگان ، مخلوق خداست يا مخلوق
انسان ها ؟
د : خدا در سراي ديگر قابل رؤيت هست يا
نه ؟
و . . . كه هرگز اسلام و ايمان وابسته به آنها نيست .
درست است كه حق در اين مسائل يكي بيش نيست و راه آن براي پويندگانش
باز است و طبعاً يكي از گروه ها بر خطا بوده و ديگري بر صواب ، ولي اين جريان
چنان نيست كه هر فرقه اي فرقه مخالف را تكفير كند !
|
82 |
|
از اين بيان روشن مي شود كه اختلاف در مسائل فقهي نبايد مايه تنش
در ميان فرق اسلامي شود و لازم است بدانيم كه اختلاف ميان فقها و علماي اهل سنت ،
كمتر از اختلاف فقهاي شيعه با فقهاي اهل سنت نيست ؛ مثلا شافعي مي گويد : تماس
بدني با همسر ولو بدون احساس شهوت ، مايه بطلان وضو است ، در حالي كه ديگران با اين
نظر مخالف اند ولي در همين حال ، نمازگزاران شافعي بر امام حنفي اقتدا
مي كنند ، هر چند امام جماعت با همسر خود تماس برقرار كرده باشد ، چون امام حنفي
بر صحت وضوي خود حجت دارد ، روي اين اصل برادر سني بايد به امام شيعي اقتدا كند ؛
زيرا هر كدام براي خود در پيشگاه خدا حجت دارند .
بزرگترين مانع تقريب
بزرگترين مانع تقريب ميان شيعه و سني ، مسأله رهبري بعد از درگذشت
پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) است .
اهل سنت معتقدند كه خليفه پس از رسول خدا ، در سقيفه گزينش شد و ابوبكر
به عنوان خليفه مسلمين رأي آورد ، در حالي كه شيعه منصب امامت را يك منصب الهي
مي داند كه بايد متصدّي آن به وسيله پيامبر تعيين
|
83 |
|
شود و پيامبر آن را در عصر خود معين كرد و در غدير
خم بر ولايت و امامت
علي ( عليه السلام ) تصريح نمود .
درست است كه اين اختلاف به صورت يك اختلاف حادّ بر تقريب مسلمانان سايه افكنده ،
ليكن اگر مسأله را از ديدگاه اهل سنت مطالعه كنيم ، خواهيم ديد كه با توجه به اصول
آنان ، اين اختلاف مانع تقريب نيست ؛ زيرا مسأله امامت در نزد آنان ، از شاخه هاي
امر به معروف و نهي از منكر است .
توضيح اين كه : يكي از واجبات ، امر به معروف و نهي از منكر است و انجام اين
فريضه ، بدون وجود امام مطاع ميسر نيست ، بنابراين از باب مقدمه واجب ( امر به معروف و
نهي از منكر ) لازم است امامي برگزيده شود تا در پرتو قدرت او ، اين فريضه جامه عمل
بپوشد .
همگي مي دانيم كه مسأله امر به معروف و نهي از منكر ، يك مسأله فقهي است و
مقدمه آن ، ( نصب امام ) از آن فراتر نيست . در اين صورت ، چنين اختلافي در مسأله فقهي
نبايد مانع تقريب شود .
عضد الدين ايجي در مواقف مي گويد :
« وَالإِمامَة عِنْدَنا مِنَ الْفُرُوع وَإنَّما
ذَكَرْناها فِي عِلْمِ
|
84 |
|
الْكَلام تَأَسّياً بِمَنْ قَبْلنا . » ( 1 )
« امامت نزد ما از فروع است و اگر آن را در دانش كلام وارد كرديم ، به
خاطر پيروي از پيشينيان است » .
تفتازاني مي گويد :
« لا نِزاعَ في اَنَّ مَباحِث الإمامَة بِعِلْم
الْفُرُوع أَلْيَق لِرُجُوعِها إلي اَنَّ الْقِيام بِالإمامَة وَنَصْبِ الإمام
الْمُوصُوف بِالصّفات الْمَخْصُوصَة مِنْ فُرُوض الْكِفايات وَهِي أُمُور كُلّيّة ،
تَتَعَلَّق بِها مَصالِح دِينيّة أَو دُنْيَويّة وَلا ينْتَظمُ الأَمْرُ إِلاّ
بِحُصُولُها » ( 2 )
« جاي سخن و گفتگو نيست كه امامت به فقه ارتباط بيشتري دارد ؛ زيرا جز
اين نيست كه ايجاد امامت با نصب پيشوايي كه داراي صفات مخصوص باشد ، از واجبات كفايي
است و واجب كفايي آن رشته اموري است كه مصالح ديني و دنيوي مسلمانان به آن وابستگي
كامل دارد و امور مسلمين در پرتو آن تنظيم مي شود . »
با توجه به اين نصوص ، نبايد مسأله امامت در نزد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مواقف ، ص 395
2 ـ شرح مقاصد ، ج 2 ، ص 271
|
85 |
|
برادران اهل سنت مانع از تقريب شود بلكه بايد اختلاف در اين مورد را ، با توجه به
اين اصل ، بسان ديگر اختلافات فقهي تلقّي كرد .
در گذشته ، فقيهان اهل سنت در برابر يكديگر از اهل « گذشت و اغماض » بهره
مي گرفتند ، همگي مي دانيم كه ابوحنيفه قنوت را مشروع نمي داند ، در
حالي كه شافعي آن را مستحب مي شمارد ولي آنگاه كه شافعي در بغداد به زيارت قبر
ابوحنيفه رفت ، در كنار مرقد او دو ركعت نماز گزارد و قنوت به جا نياورد وقتي از
فلسفه آن پرسيدند ، گفت : « توقيراً للإمام » ؛ « به پاس احترام ابوحنيفه اين مستحب را ترك كردم . »
تاريخ مي گويد : عمر بن عبدالعزيز از جهت دادگري و تعصّب ديني ، بسان خلفا
بود ؛ يعني او را هم
مسلمانان برگزيده بودند ولي اعتقاد و عدم اعتقاد به خلافتِ
او ، هيچ گاه مايه اختلاف و دو دستگي نيست
در حالي كه اختلاف در خلافت خلفا ،
در طول قرن ها ، بزرگترين سد ميان مسلمانان بوده است ، اكنون
پرسش اين است كه
چه فرقي است ميان خلافت او
و ديگر خلفا .
استاد بزرگوار ما آيت الله العظمي بروجردي ( قدس
سره )
|
86 |
|
مي فرمود : مسأله خلافت را مي توان به دو شيوه مطرح كرد :
الف : زمامدار مسلمانان پس از درگذشت پيامبر چه
كسي بود ؟
ب : پس از درگذشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مرجع علمي مسلمانان كيست ؟
بحث به شيوه نخست ، يك بحث تاريخي است
و نزاع در آن چندان مفيد نيست . بالأخره
هرچه
بود عصر آن گذشته و نمي توان در آن به وحدت كلمه
رسيد .
اما بحث به شيوه دوم كاملا زنده و حائز اهميت است . مسلمانان ، به يقين ، پس از
درگذشت او ، به مرجع علمي قوي و نيرومند ، كه قرآن را تفسير كند و موضوعات نو ظهور را
بيان نمايد و شبهات را پاسخ بدهد ، نياز مبرم داشتند و طبيعي است رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي رفع اين نياز مرجعي را معرفي
كرده است و اين مرجع به حكم حديث ثقلين جز اهل بيت ( عليهم
السلام ) كسي نيست ، اگر مسلمانان جهان ، مرجعيت علمي اهل بيت ( عليهم السلام ) را به حكم اين حديث متواتر بپذيرند ، مشكلات
زيادي از سر راه تقريب برداشته مي شود .
|
87 |
|
2 ـ اختلافات قومي
دوّمين چيزي كه مانع از تقريب مسلمانان مي شود اختلاف قومي و
عنصري و نژادي است . قرآن مجيد و سنت رسول گرامي و عمل مسلمين در صدر اسلام ، بر اين
مانع پيروز شد و وحي الهي جامعه بشري را با اين خطاب مخاطب ساخت :
{ يَا أَيُّهَا
النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَر وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً
وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ
أَتْقَاكُمْ } ( 1 )
« اي مردم ، ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله
قبيله كرديم تا يكديگر را بشناسيد ، در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين
شماست ، بي ترديد خداوند دانا و آگاه است . »
ولي در قرن 19 براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و تقسيم كشور بزرگ اسلامي به
كشورهاي كوچك ، مسأله قوميت بار ديگر بر سر زبان ها افتاد و عوامل اجانب ، به
قوميت اصالت بخشيدند و به تحقير ديگر نژادها پرداختند . در كشورهاي عربي انديشه
« پان عربيسم » و در كشور عثماني و تركيه فعلي « پان تركيسم » و در ايران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حجرات : 13
|
88 |
|
« پان ايرانيسم » را زنده كردند و هر قومي ، قوم ديگر را تحقير كرد و خود را محور
فضيلت و برتري دانست و هنوز هم اين نعره جاهلي در بيشتر كشورهاي اسلامي جنبه محوري
دارد در حالي كه اسلام با آن مبارزه كرده است .
گفتني است مسأله نژاد و احترام به خاك و زبان ، مي تواند دو معناي مختلف
داشته باشد ؛ يكي بسيار مستحسن و ديگري كاملا زشت و منفور .
انسان از اين نظر كه در سرزميني ديده به جهان گشوده و از مواهب آنجا بهره گرفته ،
به آن منطقه مهر بورزد و در عمران و آبادي آن بكوشد و . . . چنين گرايشي به نژاد و يا
آب و خاك و يا زبان ، بسيار مستحسن است ؛ زيرا حقي را كه آب و خاك و مردم منطقه به
گردن او دارند ادا كرده است .
ولي اگر انسان به خاطر وابستگي به قومي و يا زباني و خاكي خود محور گردد و در
صدد تقويت قومي و تضعيف ديگران برآيد و . . . چنين قوم گرايي ، همان ناسيوناليسم مبغوض
و شوم است كه اسلام آن را محكوم كرده است و برتري را در تقوا و ايثار
دانسته است و به وابستگي هايي مانند زبان و خون ، ارزشي قائل
|
89 |
|
نشده و فخر فروشي از اين طريق را انگيزه جاهلي معرفي كرده است .
3 ـ ناآگاهي از عقايد همديگر
يكي از موانع تقريب ، ناآگاهي فرق اسلامي از عقايد همديگر است ؛ ناآگاهي
كه همراه با يك رشته تهمت ها و ناروايي ها است ، مسلماً چنين ناآگاهي مايه
خصومت و دوئيت خواهد بود .
اكنون در اينجا نمونه هايي را يادآور مي شويم تا پايه تأثير
اين جهل بر تفرقه و دو دستگي روشن شود :
* در سال 1336 به زيارت خانه خدا مشرف شده بودم و در بازار مكه وارد
مغازه اي شدم تا چيزي به عنوان سوغات تهيه كنم ، اتفاقاً صاحب آن نيز از قبل با
من آشنا بود . او در صدد بود از عقايد من آگاه شود ، از اين رو پرسيد : شما شيعيان بعد
از نماز با حركت دادن دست هاي خود ، چه مي گوييد ؟
گفتم : مي گوييم : الله اكبر ، الله اكبر ، الله
اكبر .
او با شگفتي گفت : من شنيده ام كه شما سه بار مي گوييد : خان
الأمين !
جايي كه پايه اطلاع يك تاجر مكي ، كه هر سال با
|
90 |
|
هزاران شيعي سر و كار دارد ، اين باشد ، بايد ديد پايه اطلاعات دور
افتادگان از اين مكتب چگونه است ؟ !
بايد دانست كه جمله « خان الأمين » شعار يهوديان است كه مي گويند
جبرئيل امين خيانت كرد و نبوّت را كه از آن آل اسحاق بود به آل اسماعيل تفويض كرد و
از اين جهت جبرئيل را دشمن مي شمارند و شعار خان الأمين سر مي دهند .
متأسفانه اين شعار ناروا كه ساخته انديشه ناپاك يهود است ، به شيعه
نسبت داده مي شود . ( 1 )
* باز در همان سال يكي از مدرسان حرم شريف كه به منزل او وارده شده
بودم ، به ديدنم آمد و پس از مذاكراتي پرسيد :
« هَلْ لِلشيعَة تَأْليف ؟ » ؛ « آيا شيعه كتابي دارد ؟ »
گفتم : يالَلأسف ، شخصي در امّ القراي اسلام به سر مي برد ولي تا
اين حد از فرهنگ شيعه ناآگاه است . در حالي كه روزگاري مكه و مدينه مركز شيعه
بود ( 2 ) و ساليان
1 ـ تفسير رازي ، ج 1 ، تفسير آيه { قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً
لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللهِ } بقره : 97
2 ـ ابن حجر در مقدمه كتاب
« الصواعق المحرقه » علل نگارش كتاب خود را چنين
مي نويسد : « ثمّ سئلت قديماً في اقراءه في رمضان
سنة 950 هـ . بالمسجد الحرام لكثرة الشيعة و الرافضة و نحوهما بمكة المشرفة
أشرف بلاد الإسلام . » ( صواعق
المحرقه ، ج 3 ) .