بخش پنجم : صحابه پس از رسول خدا

بخش سوم : تفسیر قرآن به (( قرآن و احادیث متواتره )) سوره احزاب آیه سی وسه : و قرن فی (( بیوتکن )) و لا تبرحبن تبرج الجاهلیه الاولی و اقمن الصلوه و اتین الزکوه و اطعن الله و رسوله انما


بخش سوم :


تفسیر قرآن به


قرآن و احادیث
متواتره

قرآن و احادیثمتواتره


سوره احزاب آیه سی وسه :


و قرن فی بیوتكن

بیوتكن
و لا
تبرحبن تبرج الجاهلیه الاولی و اقمن الصلوه و اتین الزكوه و
اطعن الله و رسوله انما یرید الله لیذهب عنكم
عنكم
الرجس اهل
البیت و یطهركم تطهیرا .


این آیه دقیقا شباهت
دارد به آیه بیست و نهم سوره یوسف در تغییر وجه
خطاب :


یوسف اعرض عن هذا و
استغفری لذنیك انك كنت من الخاطئین .


در آیه 29 سوره یوسف در قسمت
اول ، خطاب به مذكر است یوسف اعرض عن هذا و بلافاصله در ادامه آیه
خطاب به مونث می شود و استغفری لذنبك انك كنت من الخاطئین
همچنانكه در آیه 33 سوره احزاب در اول آیه خطاب به جمع مونث است و
كلمه بیت هم كه به آنها اضافه شده جمع است _ و قرن فی
بیوتكن

و قرن فیبیوتكن
_ اما در آخر آیه ، خطاب به جمع مذكر آمده است مكرراً
با ضمیر جمع مذكر یعنی دوبار ضمیر جمع مذكر آمده است و
كلمه بیت هم بصورت مفرد با الف و لام آمده است و كلمه بیت هم به صورت
مفرد با الف و لام آمده است كه ظاهراً مقصود یك بیت خاصی است نه
بیوت كه جمع است ( و مقصود از بیوت در اول آیه ، بیوت زن
های رسول خدا است . بلكه یك بیت مخصوص است كه مخاطبین در
آن بیت هم اكثراً مذكرند و لذا خطاب آخر این آیه با ضمیر  مذكر آمده است كه در حدیث متواتر عبارت از
پیغمبر خداو علی و حسن بن علی و حسین بن علی و
فاطمه زهراء سیده زنان اهل بهشت باشد .


انما یرید الله
لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا .


_ شباهت دیگر آیه سی و
سه سوره احزاب با آیه بیست و نه سوره یوسف در این است كه
در سوره یوسف خطاب به یوسف بدون تعریض ( به ضعف واظهار خطا
كاری ) یوسف است اما در خطاب به زلیخا خطاب به تعریض به
ضعف و خطا كار بون زلیخا است _


یوسف اعراض عن هذا

یوسف اعراض عن هذا
_ و
استغفری لذنبك انك كنت من الخاطئین
واستغفری لذنبك انك كنت من الخاطئین


در سوره سی سه سوره احزاب
روایات قبل از آن نیز خطاب به زنهای رسول خدا با تعریض به
دنیا طلبی بعضی از آنها واحتمال وامكان افتادن در فاحشه
مبینه می باشد _


یا نساء النبی منكن
الله و رسوله و تعمل صالحا نوتها اجرها مرتین واعتدنا لها رزقاً كریماً .

یا نساء النبی منكنالله و رسوله و تعمل صالحا نوتها اجرها مرتین واعتدنا لها رزقاً كریماً .


و ظاهر آیه این است كه زنان
رسول خدا را با كلمه من نبعیضه به دو دسته تقسیم كرده آنانكه با قنوت
و صلاحیت اند و آنان كه چنین نیستند .


_ این آیه تعریض به
زنان رسول خدا انسان را به یاد سوره تحریم می اندازد كه خداوند
با عایشه و حفصه با غضب یاد می كند و می فرماید زن
رسول خدا بودن مانع جهنم رفتن نمی شود اگر عمل ناشایسته باشد همچنانكه
زن نوح و زن لوط هم زن پیغمبر خدا بودند امام به خاطر عمل ناشایسته
شان داخل جهنم شدند شما دو نفر قلب هایتان میل به انحراف و جنگ با خدا
و رسول كرده اگر دوباره علیه رسول خدا قیام كنند خداوند رسولش را تنها
نمی گذارد چرا اسرار خانه رسول خدا را كه به شما سفارش كرده بود به
كسی نگوئید و جاسوسی نكنید به دیگران فاش
كردید و به رسول خدا خیانت كردید _ سوره تحریم آیه
سوم _ و اذا اسر النبی الی بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و
اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباك هذا
قال نبانی العلیم الخبی ان تتو با علی الله فقد صنعت
قلوبكما و ان تظاهرا علیه فان الله مولاه و جبرئیل و صالح
المومنین و الملائكه بعد ذلك ظهیرا .


عسی ربه ان طلقكن ان یبدله
خیراً منكن مسلمات مومنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات و ابكارا ..... ضرب الله للذین كفروا امرات نوح و امرات لوط كانتا تحت عبدین من
عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و
قیل ادخلا النار مع الداخلین و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرات
فرعون اذ قالبت رب ابن لی بیتا فی الجنه ونجن من فرعون و عمله و
نجنی من القوم الظالمین و مریم ابنت عمران التی احصنت
فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بكلمات ربها و كتبه و كانت من
القانتین .


و باز بیاد می آوریم
كه عایشه پس از رسول خدا فرمان خداوند را كه در همان اول آیه سی
و سه سوره احزاب فرموده بود_ و قرن فی بیوتكن _ معصیت كرد و از
خانه خارج شد و با افرادی از بنی امیه و غیر بنی
امیه ( كه بر امام متعرض الطاعه علی بن ابی طالب خروج كرده
بودند ) خروج كرد و به بصره كه هیچ دخالتی در قتل عثمان نداشتند حمله
كرد جمعی بی گناه را كشت و اموال بیت المال را غارت كرد و
آشكارا خود را مصداق مفسد فی الارض و محارب و گروه ستمگر قرار داد كه
علی بن ابی طالب اما مفترض الطاعه آن زمان به جنگ با او اقدام نمود و
او را سر جای خودش نشاند اما عایشه تا آخر عمر علی بن ابی
طالب بدش می آمد و حتی  نمی
خواست اسم او را ببرد[1] و با
شنیدن شهادت علی بن ابی طالب به شادی پرداخت [2] و
كسی مانند عایشه به علی بغض نداشت با آنكه رسول خدا درباره
علی فرموده بود : لا یبغضه الا منافق یعنی در
میان كسانی كه به علی بغض دارند حتی یك نفر مومن
نیست و بدون استثناء همه دشمنان علی 
و كسانی كه به علی بغض دارند منافق اند

لا یبغضه الا منافق یعنی درمیان كسانی كه به علی بغض دارند حتی یك نفر مومننیست و بدون استثناء همه دشمنان علی و كسانی كه به علی بغض دارند منافق اند
.


و محال است رسول خدا دروغ گفته باشد _ سوره نجم  _ و ما ینطق علی
الهوی ان هو الا وحی یوحی ( صدق الله و صدق رسوله
النبی الكریم )
و رسول خدا از خروج عایشه قبلاً خبر داده
بود آنگاه كه در مسجد با اشاره به خانه عایشه فرموده بود از اینجا شاخ
شیطان بیرون می آید [3].


اما شاید تصور شود كه در این
خطاب به جمع مذكر تمام اهل این بیوت های مربوط به رسول خدا
می باشند نه تنها زنان رسول خدا بلكه مجموعه رسول خدا و زنانش چون رسول خدا
در این جمع است باحترام رسول خدا و عظمت آن بزرگوار ضمیر خطاب به صورت
جمع مذكر آمده است لكن این تصور هم خطا است و قطعاً مطابق واقع نیست
گر چه در این خطاب جمع مذكر آخر آیه سی و سه سوره احزب ، رسول
خدا جزء مخاطبین است اما خطاب به تناسب قرینه حكم و موضوع نمی
تواند شامل زنان رسول خدا شود چون در این خطاب جدید ، خداوند مخاطبین
را به طور انحصاری مورد اراده تطهیرش قرار می دهد و اراده
تطهیر در آیه اراده تشریعی نیست كه اراده
تشریعی خداوند به تطهیر و پاكی از گناه ، اختصاص به
هیچ خانواده مخصوص ندارد ( بلكه خداوند در اراده تشریعی و اوامر
و نواهی شرعی اش از همه انسانها چه مومن و چه منافق با فاسق می
خواهد گناه نكنند و پاك بمانند اگر سابقا گناه كردند و منافق با فاسق بودند توبه
كنند ودوباره آلوده به گناه نشوندو اگر سابقاً هیچ گناهی نكردند
بكوشند در زمان حال و آینده هم چنان پاك باقی بمانند و گناه هرگز
نكنند خلاصه اراده تشریعی خداوند اختصاص به فردی خاص یا
اهل بین خاصی ندارد ) با آنكه در جمله _ انما یرید
الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا
_ با كلمه انما كه به معنی حصر است خداوند اراده تطهیر خود را مخصوص
تنها همین یك اهل بیت می نماید .


همچنان كه در آیه چهل و یكم
سوره مائده درباره منافقین بعضی كفار كه عالماً و عامداً كفر
ورزیده اند می فرماید دیگر خداوند نمی خواهد آنان
را پاك گرداند _ اولئك الذین لم یرد الله ان یطهر قلوبهم لهم
فی الدنیا خزی و لهم فی الاخره عذاب عظیم.[4]


پس در این دو آیه ، ممكن
نیست اراده خداوند اراده تشریعی باشد بلكه قطعاً اراده خداوند
در این دو آیه اراده تكوین است


اما مخاطبین در آیه
تطهیر ( پیغمبر خدا و فاطمه و علی و حسنین ) چون می
كوشند آلوده به گناه نشوند و عالماً و عامداً هرگز گناه نكنند و الوده به گناه
نمی شوند خداوند هم لطف فرموده و آنان را از خلاف شرع سهوی و
خطای هم پاك گردانیده ( به اینكه با كمك ملائكه اش كه با
مریم عذراء سخن می گفتند به آنان ، آگاهی لازم را حتی در
موارد جزئی می دهد تا از روی جهل و خطا هم آلوده به خلاف شرع
نشوند گر چه از روی جهل مرتكب خلاف شرع شدن مجازات اخروی ندارد اما در
هر صورت نقصی است كه خداوند مخلصین واقعی و بندگان بسیار
صالح خود را از آنها دور می كند همچنانكه به مریم عذراء پس از تولد
عیسی آموخت تا روزه بگیرد و با سخن نگفتن و به سخن آوردن خداوند
، طفل شیر خوار را كه من پیغمبر خدا هستم تهمت فحشاء را از مادر خود
دفع كند وبه مردم بفهماند كه آدم برگزیده خدا ، بودن پدر ایجاد شدن
خداوند می تواند پیغمبری از پیغمبرانش را بدون پدر متولد
كند _ ان مثل عیسی كمثل آدم )


ودر اخبار متواتره [5] وارد
شده كه رسول خدا فرزندش فاطمه سید نساء اهل بهشت و علی هارون امت و
حسنین دو سید شباب اهل بهشت را زیر عبا با پارچه ای جمع
كرد ( فرمود ای خدا اینها اهل بیت مخصوص من هستند كه
حمایت كنندگان خاص من هستند تو آنها را پاك گردان پاك گردانیدنی ) _ و در همان حال این آیه نازل شدن و مخاطبین خاص این
ضمیر جمع مذكر عبارتند از رسول خدا و فاطمه و علی و حسنین و شامل
زنان رسول خدا نمی شود یعنی طبق حدیث متواتر ، زنان رسول
خدا از خطاب جمع مذكر در آخر آیه سی و سه احزاب خارج اند .


علاوه بر آنكه محال است شامل زنان رسول
خدا بالاخص عایشه شود كه در هنگام نزول آیه یك ماه بود كه رسول
خدا با آنها قهر كرده بود چون از بیت المال بیش از حقشان     می خواستند و رسول خدا را به
همین خاطر شماتت و مورد اذیت و آزار قرار می دادند [6]و
خداوند هم در آیات قبل فرمود اگر با این مقدار نفقه و خرجی
روزانه راضی نیستید بیائید طلاق بگیرید
و بروید و یك ماه بود كه زنان رسول خدا بخاطر این خواسته خلاف
شرع مورد غضب الهی و رسول خدا بودند ( علاوه بر آنكه عایشه و حفصه بخاطرجاسوسی
كردن از رسول خدا به خارج خانه در سوره تحریم مورد غضب الهی قرار
گرفتند و خداوند فرمود زن رسول خدا بودن مانع رفتن به جهنم نمی شود اگر
رفتار شما مناسب جهنم رفتن باشد)[7] .


و علاوه بر این آیات بر
علیه زنان رسول خدا احادیث متواتری هم هست كه رسول خدا خطاب به
خانه عایشه     می
فرماید اساس كفر از اینجا خارج می شود [8] و
می فرماید شاخ شیطان از این جا خارج می شود و
عایشه هم با رفتارش پس از رسول خدا نشان داد كه در راس دشمنان علی
قرار دارد و بالاترین بغض را به علی دارد و رسول خدا نیز فرموده
بود در میان كسانی كه بغض به علی دارند یك مومن هم وجود
ندارد و بدون استثناء همه كسانی كه به علی بغض دارند از منافقین
اند و خداوند در قرآن در سوره المائده آیه 41 درباره منافقین می
فرماید كه خداوند اراده ندارد كه منافقین پاك شوند .


لم یرد الله ان یطهر
قلوبهم


و بنابر آنكه عایشه طبق گفته رسول
خدا كه فرموده در میان كسانی كه به علی بغض دارند یك نفر
هم مومن نیست وهم شان بدون استثناء منافق اند عایشه از منافقین ( به شهادت رسول خدا ) باشد و نیز خداوند هم درباره منافقین فرموده كه
هرگز اراده تطهیر آنان را ندارد در نتیجه چنین می شود كه
خداوند اراده تطیهرش شامل منافقین و من جمله عایشه نمی
شود و اگر بگوئیم آیه تطهیر در سوره احزاب شامل عایشه هم
می شود به تناقض می انجامد در حالیكه خداوند هرگز تناقض
نمی گوید پس همانطور كه در حدیث متواتر وارد شده كه
مخاطبین آخر آیه سی و سه سوره احزاب كه با كلمه انما شروع
می شود تنها خود رسول خدا و دخترش فاطمه و دو نوه اش حسنین و پر
حسنین علی بن ابی طالب مقصود است و هرگز شامل زنان رسول خدا
نمی شود بالاخص سام عایشه و حفصه كه به علی بن ابی طالب
بغض داشتند نمی شود و محال است شامل مبغضین و مبغضات [9] علی كه به شهادت رسول خدا از منافقین اند بشود زیرا
منافقین مبغوض ترین انسانها نزد خداوند هستند زیرا با وجود آنكه
تظاهر به اسلام می كنند و به حقانیت اسلام و اوامر و نواهی
الهی و رسولش آگاه اند در باطن كفر و مخالفت با خدا و رسولش را انتخاب كرده
اند .


و این چهار نفری كه در كنار
رسول خدا مورد خطاب آیه تطهیر قرار گرفتند همان عترت و اهل بیت
خاص رسول خدا هستند كه رسول خدا آنان را سادات بهشت نامیده و در    مباهله ای كه با گروه
یهودیان نمود و قول داد و مباهله خودش و اهل بیتش حاضر شوند با
خود بجز فاطمه و علی و حسنین را نبرد و حتی یك زن از
زوجات خود را با خود نبرد و در حجه الوداع و هنگام رحلت در حدیث ثقلین
كه فرمود كه دو چیز گرانبها را در میان شما به یادگار می
گذارم یكی قرآن و دیگر عترت است كه اگر پس از من به این
دو متمسك شوید و دنبال این دو بروید هرگز گمراه و متفرق
نمی شوید و فرمود مقصود من از عترت اهل بیتم است
یعنی دنبال ائمه عترت واهل بیت من بروید هرگز گمراه
نمی شوید و مسلم در كتابش 
زید بن ارقم صحابه رسول خدا نقل می كند كه مقصود از عترت و اهل
بیتی كه در این حدیث آمده و مصداق عترت رسول خدا در
این حدیث است هرگز زنان رسول خدا نیستند این بود
تصریح بعضی صحابه به این كه اهل بیت در این
حدیث شامل زنان رسول خدا نمی شود اما عقلاً هم محال است عترت و اهل
بیت در این حدیث شامل زنان رسول خدا بشود كه طبق اول آیه
سی و سه سوره احزاب – و قرن فی بیوتكن – حق خروج از منزل و
رهبری امت را ندارد و مخالفت عایشه عمل با این آیه فوق
بجز ضلالت چیزی دیگری نمی تواند باشد بالاخص آنكه
جنگ عایشه با علی بن ابی طالب امام مفترض الطاعه و كشتن مردمان
بی گناه بصره و غارت بیت المال مسلمین بهانه ای شد
برای معاویه و بنی امیه تا بر علی بن ابی
طالب امام مفترض الطاعه مسلمین خروج كنند و سرزمین اسلام را كه تا آن
روز یك پارچه و متحد بود تكه تكه كنند تكه ای در دست امام مفترض
الطاعه وتكه ای در دست معاویه كسی كه بر علیه امام مفترض
الطاعه خروج كرده و به فساد در زمین پرداخته و این كار عایشه و
بنی امیه سر مشقی شد برای سایر مفسدین
فی الارض تا سرزمین بزرگ و مقتدر اسلامی را تكه تكه كنند و
بحدی مسلمانان پراكنده و متفرق شوند كه چند میلیون
یهودی بتوانند نهایت ظلم را به آنها بكنند و مسلمانان بر اثر
این پراكندگی میراث عایشه و بنی امیه
نتنوانند متحد شوند و از حق خودشان برآیند .


پس خطاب خداوند در آخر آیه
سی و سه سوره احزاب راجع به تطهیر علاوه بر رسول خدا به همان اهل
بیتی است كه در حدیث ثقلین ملازم با هدایت اند و ( تنها رهبران هدایت است از طرف رسول خدا برای پس از خود ) و شامل
رهبران تفرقه و ضلالت محال است بشود .


گر چه بخاری كه بغض خود را نسبت به
علی ( نفاق خود را ) مخفی می كرد اینجا نفاق اش را آشكار
كرده است در كتاب حدیث معروفش برای آنكه عایشه از كسانی
كه به علی بغض دارند را تطهیر نماید و مشمول آیه فوق كند
می گوید رسول خدا پس از نزول این آیه سی و سوم سوره
احزاب به عایشه با ضمیر جمع مذكر خطاب كرد و فرمود السلام علیكم
یا اهل البیت در حالی كه طبق آیه قرنی و
احادیث متواتر ، گذشته روش شد كه محال است خطاب جمع مذكر در این
آیه ( سی و سوم سوره احزاب ) شامل عایشه شود چه رسد به آنكه
رسول خدا به یك زنی تنها با ضمیر جمع مذكر خطاب كند كه از نظر
ادبیات عرب غلط است حتی ممكن نیست بگوئیم رسول خدا به همه
زنانش با خطاب جمع مذكر خطاب فرموده چه رسد به اینكه به یكی از
زنهایش با خطاب جمع مذكر خطاب نموده باشد و این یكی
دیگر از دروغ های بخاری است كه با قرآن و سنت متواتره و دستور
زبان عرب متناقض ، است .


تفسیر اولی الامر و
طاغوت


به كمك سایر آیات


آیه پنجاه و نه سوره نساء :


یاایها الذین
آمنوا


اطعیوا الله و اطیعوا
الرسول و اولی الامر منكم


فان تنازعتم فی شیئی
فردوه الی الله و الرسول


ان كنتم تومنون بالله و الیوم
الاخره ذلك خیر و احسن تاویلا


در آیه فوق مسلمانان تا روز
قیامت تنها مامورا كه از سه كس فرمان برداری و اطاعت كنند و تنها
اطاعت از این سه كس واجب است اول خدا دوم رسول خدا و سوم اولی الامر
كه مردم خدا و رسول را خوب می شناسند اما اولی الامر است كه
نیاز به تفسیر دارد و تفسیرش با رسول خدا است همچنان كه خداوند
در قرآن به نماز و روزه و حج و زكوه و به طور كلی به فروع الدین به
طور كلی امر فرموده و تفسیر اجزاء وشرائط آنها و چگونگی آنها با
رسولش می باشد و در سوره نحل نیز خداوند در خطاب به رسول اكرم
می فرماید ما قرآن را بر تو نازل كردیم تا تو آنرا برای
مردم بیان كنی یعنی روشن كنی و توضیح و
تفسیر دهی :


سوره نحل _


و انزلنا الیك الذكر
لتبین للناس مانزل الیهم لعلهم یتفكرون


_ و ما انزلنا علیك الكتاب
الا التبین لهم الذی اختلفوا فیه و هدی و رحمه لقوم
یومنون


و به همین خاطر خداوند بعد از امر
به اطاعت خدا و رسول و اولی الامر _ بلافاصله فرمود :


و ان تنازعتم فی
شیئی فردوه الله والرسول


و نفرمود :


وان تنازعتم فی
شیئی فردوه الی الله و الرسول و اولی الامر


چون ممكن است در تشخیص اولی
الامر هم نزاع شود بالاخص آنكه مقام اولی الامری طبق آیه فوق
مقام بسیار بلندی است كه پس از خدا و رسول تنها كسی است كه امرش
مطلقاً بر امت تا قیامت واجب است و اگر مصداق چنین اولی
الامری دقیقا مشخص نشود ممكن است حریصان و ریاست طلبان پس
از رسول خدا در تصاحب این مقام طمع كنند و خود را اولی الامر
معرفی كنند با آنكه لیقات ندارند زیرا رسول خدا فرمود هر كه
طالب ریاست باشد لایق آن نیست .


انا لا نعطی هذا من ساله و لا
من حرص علیه [10]


در نتیجه خداوند آگاه به همه امور
در ضمن آیه فوق فرمود در هر چه اختلاف كنید به خدا و رسول مراجعه
كنید بعبارت دیگر معرفی اولی الامر را هم كه ممكن است در
آن نزاع شود به خدا و رسول ارجاع داد یعنی این خداو رسول اند كه
مرجع رفع هر اختلافی هستند حتی مرجع معرفی اولی الامر
هستند ( و چون اطلاق _ و ان تنازعتم فی شیء _ حتی ممكن است
شناخت اولی الام را هم بگیرد نفرمود اگردر هر چیزی اختلاف
كردید علاوه بر خدا و رسول به الوی الام مراجعه كنید زیرا
اگر اولی الامر از طرف خدا و رسول معرفی نشود و در آن اختلاف و تنازع
شود نمیشود موضوع متنازع فیه ، خود مرجع رفع اختلاف شود بعبارت
دیگر چیزی كه خودش اختلافی است مرجع رفع اختلاف گردد و
لذا خداوند در جمله ذیل آیه در صورت وقوع نزاع و اختلاف تنها خدا و
رسول خدا مرجع رفع اختلاف و نزاع معرفی كرده تا شامل تنازع بر سر شناخت
اولاد الامر بشود ) یعنی حق اگر در شناخت اولی الامر اختلاف و
نزاع كردید حق ندارید از سر خود و به اراده خودتان تصمیم
بگیرد بلكه باید به مراجعه به خدا و رسول به شناخت صحیح اولی
الامر برسید و محال است خداوند مرجعی را برای رفع اختلاف
معرفی كند و آن مرجع نتواند رفع اختلاف كند پس معلوم میشود در
معرفی اولی الامر اگر صحابه به خدا و رسول مراجعه میكردند
هیچ نزاعی اتفاق نمیافتاد و اگر هم در لحظه ای اتفاق
می افتاد پس از مراجعه بلافاصله نزاع واختلاف رفع میشد .


همچنانكه از آیه فوق معلوم
میشود رسول خدا همچنانكه سایر آیات محتاج به تفسیر را
تفسیر فرموده معنی آنها را شرح داده و تعیین مصداق شناخت
خدا و رسول است را نیز معرفی دقیق كرده و هیچ بهانه
ای را برای اختلاف و تفرقه و انحراف از وحدت ای كه حفظ اش تا
قیامت بر امت واجب است باقی نگذارده است اما قبلاً آنكه ما به سنت
متواتره نبوی در معرفی اولی الامر بپردازیم از آیه
فوق این مقدار استفاده شد كه اولی الامر كسی است كه باید
از طرف خدا و رسول معرفی شود .


اما خداوند باز در همین سوره در
آیه هشتاد و سه توضیح بیشتری درباره شناخت اولوالامر داده
است :


سوره نساء _ و اذ جائهم امر من الامن او
الخوف اذا عوا به ولو ردوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم
لعلمه الذین یستنبطونه منكم و لو لا فضل الله علیكم و رحمته لا
تبعتم الشیطان الا قلیلا 83 _ خداوند در آیه فوق میفرماید
صحابه هر گاه خبری راجع به امنیت و خطری می شوند به هم
دیگر می گویند و آنرا شایعه می كند اگر بجای
آنكه این خبر امینی را به هم دیگر بگویند بلافاصله
به رسول خدا می رسانند و یا به اولی الامر می رساندند
آنان راه صحیح حل آنرا از طریق استنباط از قرآن و سنت می
دانستند یعنی تنها رسول خدا و اولی الامر هستند كه در مسائل
امنیتی و خطر كه مربوط به حكومت و سیاست است از طریق
قرآن وسنت می دانند و اولی الامر هم پس از رسول خدا در میان
صحابه وتابعین تنها كسانی هستند كه می توانند راه صحیح هر
واقعه امنیتی و سیاسی رااز طریق قرآن و سنت
نبوی استنباط كنند یعنی پس از رسول خدا اولی الامر عالم
كامل به قرآن و سنت است و تنها او میتواند حل هر مسئله امنیتی و
سیاسی را تنها از طریق قرآن وسنت حل كنند عموم صحابه و
تابعین هرگز چنین قدرت استباطی را ندارند یعنی اولی
الامر همچون رسول خدا در میان مردم یك فرد استثنائی در شناخت
مصادیق امر خدا و رسول هست .


وقتی این آیه را در
كنار آیه 7 سوره الرعد میگذاریم كه میفرماید : انما
انت منذر و لكل قوم هاد

لكل قوم هاد
كه مربوط به حكومت و سیاست است از طریققرآن وسنت می دانند و اولی الامر هم پس از رسول خدا در میانصحابه وتابعین تنها كسانی هستند كه می توانند راه صحیح هرواقعه امنیتی و سیاسی رااز طریق قرآن و سنتنبوی استنباط كنند یعنی پس از رسول خدا اولی الامر عالمكامل به قرآن و سنت است و تنها او میتواند حل هر مسئله امنیتی وسیاسی را تنها از طریق قرآن وسنت حل كنند عموم صحابه وتابعین هرگز چنین قدرت استباطی را ندارند یعنی اولیالامر همچون رسول خدا در میان مردم یك فرد استثنائی در شناختمصادیق امر خدا و رسول هست .
وقتی این آیه را دركنار آیه 7 سوره الرعد میگذاریم كه میفرماید : انماانت منذر و لكل قوم هاد
لكل قوم هاد
و یا سنت متواتر نبوی كه خطاب به امت
میفرماید پس از من اگر از قرآن و عترت ام جدا نشوید هرگز گمراه
نمیشود یعنی پس از من تنها ائمه عترت عالم كامل به همه قرآن و
همه سنت هستند ومی توانند حكم صحیح هر واقعه امنیتی و
سیاسی را دقیقا از طریق قرآن وسنت در بیاورند .


و نیز از حدیث ثقلین
كه میفرماید تا قیامت تمسك به مجموعه قرآن و عترت شما را از
گمراهی نجات می دهد استفاده می شود كمه تا قیامت خداوند
در میان امت امامی از عترت را قرار داده كه اگر از او
پیروی كنند به گمراهی نمیافتند و قرآن هم كه
میفرماید و لكل قوم هاد

لكل قوم هاد
همین را میگوید كه تا
قیامت خداوند هیچ قومی را بدون هادی بحق نمیگذارد و
همیشه در میان امت هادی بحقی هست كه طبق سنت نبوی
همان امام از عترت است خلاصه با توجه به آیه پنجاه و نه سوره نساء كه مرجع
رفع نزاع درباره هر چیزی و من جمله شناخت اولی الامر را خدا و
رسول معرفی كرده ، و با توجه به آیه هشتاد و سه سوره نساء كه پس از
رسول خدا تنها اولی الامر را قادر به استنباط صحیح دانسته و نیز
در آیه میفرماید خداوند تا قیامت هیچ قومی را
بدون راهنما نمیگذارد و در حدیث ثقلین هم رسول خدا پس از قرآن
تنها ائمه را وسیله هدایت دانسته و امامان عترت را تنها هادیان
بحق معرفی كرده ائمه منصوب از طریق خدا را هادیان بحق
معرفی كرده.


سوره سجده آیه 24 _


( و جعلنا منهم ائمه یهدون
بامرنا )


سوره یونس ایه 35 _


افمن یدی الی
الحق احق ان یتبع امی لا یهدی الا ان یهدی

افمن یدی الیالحق احق ان یتبع امی لا یهدی الا ان یهدی


( تنها پیروی از هادی
بحق را واجب الاتباع دانسته ) روشن میشود كه اولی الامری كه
تنها از طریق خدا و رسول معرفی میشوند و تنهاهادیان بحق
بوده و تنها در همه موارد آنها هستند كه میتوانند بر اساس قرآن و عترت حكم
كنند همان هادیان بحق اند كه ( خداوند در قرآن فرموده _ و لكل قوم هاد _و ) رسول خدا نیز ائمه عترت را هادیان بحق تا قیامت معرفی
محال است هادی بحق غیر از اولی الامر باشد زیرا تنها
تبعیت از هادی بحق جایز و واجب است و ازآنجا كه بعد از اطاعت
خدا و رسول تنها اطاعت از اولی الامر واجب است ممكن نیست اولی
الامر بجز همان هادی بحق از عترت باشد كه رسول خدا از طرف خداوند آنها را
برای رهبران پس از خود ، معرفی فرموده است در نتیجه
پیروی از غیر ائمه عترت كه غیر هادیان بحق
میباشد حرام است و ائمه غیر از عترت هادیه بدون استثناء ائمه
ضلال بوده و محال است اولی الامر باشند .


و در تاریخ هم چنانچه سابقاً
توضیح كافی داده شد رهبری ابی بكر و عمر به رهبری
بنی امیه نابود كنندگان دین و به ممنوعیت كتابت
حدیث منتهی شد كه اگر شهادت سبط رسول خدا حسین بن علی ( یكی
از دو سید جوانان اهل بهشت ومشمول آیه تطهیر و آیه وجوب
مودت ذی القرباء ) نبود كه به انقلاب و قیام مردمی ودر
نتیجه نابودی بنی امیه انجامید با ادامه حكومت
بنی امیه كه بعضاً همچون یزید انكار رسالت رسول خدا را هم
مینمودند و با ادامه ممنوعیت حدیث نبوی بعد از چند قرن
دیگر اثری از اسلام باقی نمیماند .


آیه شصت سوره نساء : خداوند اطاعت
از طاغوت را حرام نموده است .


- الم تر الی الذین
یزعمون انهم امنوا بما انزل الیك و ما انزل من قبلك یریدون ان یتحاكموا الی الطاغوت و قد امروا ان
یكفروا

یریدون ان یتحاكموا الی الطاغوت و قد امروا انیكفروا
به و یرید الشیطان ان یضلهم ضلالا
بعیدا 60


و اذا قیل لهم تعالوا
الی ما انزل الله و الی الرسول رایت المنافقین
یصدون عنك صدودا 61


فلا و ربك لا یومنون
حتی یحكموك فیما شجر بینهم ثم لا یجدون فی
انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما 65


بعضی ازصحابه رسول خدا كه خود را
مومن به قرآن وكتب آسمانی می پینداشتند در مواقعی كه
میان آنان و بعضی یهودیان درباره بعضی از اموال و
املاك دنیائی اختلاف و نزاعی در میگرفت كه می
بایست به قاضی و داوری مراجعه كند با آنكه فرد
یهودی حاضر بود به رسول خدا بعنوان قاضی وداور مراجعه كند اما
فرد صحابه مورد اشاره آیه چون میدانست كه در واقع آن مال حق آن
یهودی است و اگر به رسول خدا مراجعه كند حق را به همان صاحب حق
میدهد اما گر به قاضی یهودی مراجعه كند قاضی
یهودی با ارتباط و علاقه ای كه باو داشته و یا پرداخت
رشوه بطور پنهانی باو میتواند رای قاضی یهودی
را به نفع خود جلب كند ( بر خلاف آن فرد یهودی كه میخواست به
رسول خدا مراجعه كند ) از آن فرد یهودی خواست تا هر دو به آن
قاضی یهودی مراجعه كنند .


خداوند در آیه شصت سوره نساء آن
مرد صحابی را مورد سرزنش قرار می دهد بدین صورت كه با آنكه
این صحابی چنین میاندیشد كه به خدا و رسول و قرآن و
كتب آسمانی ایمان دارد چگونه به فردی طغیان گر بر
علیه خدا و رسول یعنی به قاضی یهودی مراجعه
میكند تا مالی را به ناحق بحكم قاضی یهودی تصاحب
كند در حالیكه خداوند مراجعه به طاغوت را ممنوع و كفر به طاغوت را واجب
فرموده است . بررسی آیه شصت : شكی نیست كه مورد نزول
این آیه مراجعه فردی از صحابه رسول خدا به یك قاضی
یهودی است و مصداق از طاغوت در این مودر ، همین
قاضی یهودی است اما هیچ شكی هم نیست كه در
نزول احكام عمومی هرگز مصداق ، مخصص حكم بان یك فرد خاص نیست و
حكم عام است بالاخص در آیه دویست و پنجاه وشش سوره بقره كه كفر به
طاغوت را بطور عمومی و مطلق وسیله نجات دانسته _ ومن یكفر
بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقی – و یا در
همین یه شصت سوره نساء كه میفرماید كفر به طاغوت واجب است .


_ یتحاكموا الی الطاغوت و قد امروا ان یكفر وابه

قد امروا ان یكفر وابه
_ حكمی كلی است و اختصاصی به
این قاضی مشخص یهودی ندارد بلكه مراجعه بهر قاضی
دیگر یهودی ومراجعه به هر حاكم بغیر ما انزل الله
حاكم بغیر ما انزل الله
چه یهودی یا غیر یهودی حرام است و كفربان
واجب است .


آنچه اینجا مورد سوال است
معنی طاغوت است معنی طاغوت است كه یا صفت مشبه و یا
صیغه مبالغه است و ظاهراً صیغه مبالغه است كه از مصدر طغو _ یا _طفی است بمعنی طغیان و سركشی كردن واز حد تعادل خارج شدن
چنانچه رودخانه اگر آب اش خیلی زیاد شود و خانه ها و مزارع
اطراف خود را بگیرد و خراب كند میگویند رودخانه طغیان
كرده ویا خداوند درباره فرعون كه خود را خدا معرفی كرد و در مقابل
خداوند ، طغیان و سركشی كرد فرمود :


سوره نازعات آیه ( 17 ) _


اذهب الی فرعون انه
طغی ) 17 یعنی فرعون
طغیان كرده و طاغی است بلكه طاغوت است زیرا در نهایت
طغیان است چون بالاترین ادعای خلاف را كرده كه ادعای
خدائی باشد .


ودیدیم كه طاغوت تنها اختصاص
به قاضی یهودی و حتی اختصاصی به هر قاضی ناحق
ندارد بلكه علاوه برانكه هر قاضی ناحقی را شامل میشود هر حاكم
بغیر ما انزل الله

فرعون انهطغی ) 17 یعنی فرعونطغیان كرده و طاغی است بلكه طاغوت است زیرا در نهایتطغیان است چون بالاترین ادعای خلاف را كرده كه ادعایخدائی باشد .
ودیدیم كه طاغوت تنها اختصاصبه قاضی یهودی و حتی اختصاصی به هر قاضی ناحقندارد بلكه علاوه برانكه هر قاضی ناحقی را شامل میشود هر حاكمبغیر ما انزل الله
را نیز شامل میشود فرعون باشد
یا غیر فرعون و یا حتی مسلمانی كه حاكم بغیر
ما انزل الله است همچون یزید بن معاویه یا حجاج ابن
یوسف ثقفی زیرا حاكم بغیر ما انزل الله در قرآن ظالم ،
فاسق و كافر
ظالم ،فاسق و كافر
معرفی شده .


سوره مائده _


و من لم یحكم بما انزل الله
فاولئك هم الظالمون .


و من لم یحكم بما انزل الله
فاولئك هم الفاسقون .


و من لم یحكم بما انزل الله
فاولئك هم الكافرون .


زیرا خداوند در سوره نساء در
آیه هفتاد و شش جنگجویان را به دو دسته تقسیم كرده آنانكه
ایمان واقعی دارند كه در راه خدا میجنگند و آنانكه كافرند در
راه طاغوت میجنگند یعنی تمام كسانیكه علیه رسول خدا
جنگیدند پیروان طاغوت بودند چه یهودیان و چه
مسیحیان رومی و چه مشركان قریش یعنی
ابوسفیان نیز هنگامیكه با رسول خدا میجنگید طاغوت
بود و لذا وقتی یهودیان با ابو سفیان متحد شدند با آنكه
یهود مخالف بت پرستی بودند و هیچكدام بت پرست نبودند لكن
یهودیان پیش خود گفتند گر چه ابوسفیان بت پرست است اما از
محمد و مسلمانان بهترند و لذا خداوند در جواب یهودیان در همین سوره
نساء میفرماید _ سوره نساء _ الم تر الی الذین او توا
نصیبا من الكتاب یومنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین
كفروا هولاء اهدی من الذین امنوا سبیلا 51


و همچنانكه خداوند جنگجویان را به
جنگجویان در راه خدا و جنگجویان در راه طاغوت در آیه هفتاد و شش
سوره نساء تقسیم كرد همچنین در آیه دویست و پنجاه و هفت
سوره بقره مردم را به دو گروه تقسیم میفرماید یكی
مومنین واقعی كه ولی و سرپرست آنها خدا است چون رسول خدا چیزی
از خود نمیگوید ( بلكه تنها وحی الهی را بیان
میكند _ و ما علی الرسل الا البلاغ _ و ما ینطق عن
الهوی ان هو الا وحی یوحی _ )
و ائمه منصوب از طرف
خداوند هم تنها احكام الهی را بیان میكنند و هادی بحق اند
– یهدون بامرنا – پس پیروان انبیاء و پیشوایان
الهی تنها از خداوند فرمان    می
برند وزیر ولایت و سرپرستی او قرار دارند اما در مقابل
مومنین الهی ( كه سرپرست آنها خداوند است ) ، كافران و غیر
مومنین واقعی هستند كه از طاغوت فرمانبرداری میكنند و
سرپرست شان طاغوت است .


سوره بقره –


الله ولی الذین آمنوا
یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین كفروا اولیائهم
الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئك اصحاب النار هم
فیها خالدون 257


حال كه روشن شد كه هر حاكم بغیر
ما انزل الله

حاكم بغیرما انزل الله
، طاغوت است و تنها حكومت پیغمبر خدا و امام منصوب از طرف
خداوند كه تنها بر اساس قرآن و سنت واقعی حكم    می كنند ، حكومت خداوند است و طاغوت
نیست روشن میشود كه خداوند انبیاء را فرستاده تا مردم از فرمان
غیر خدا در آیند و تنها به فرمان خدا گردن نهند این است كه
میفرماید :


( ان الحكم الا لله – و
میفرماید – و من احسن من الله حكما
)


سوره نحل _


ولقد بعثنا فی كل امه رسولا
ان اعبدالله و اجتنبوا الطاغوت – 36


یعنی پس از خدا و رسول بجز اولی
الله كه هادی بحق است و منصوب از طرف خدا و رسول است و تنها حاكم به قرآن و
سنت او است هر حاكم دیگری كه منصوب از طرف خدا و رسول نیست و
حاكم بغیر ما انزل الله است طاغوت است و كفربان واجب است هر كه
میخواهد باشد [11] .


همینكه امام منصوب از طرف خدا نبود
و امكان خطا و ظلالت در او بود[12] طاغوت است ( چون غاصب مقام امام منصوب از طرف خداوند است یعنی غاصب
مقام عترت هادیه كه به شهادت رسول خدا در رهبری خطا نمی كند و
امام بحق اند چه رسد باینكه صریحاً حكم بغیر ما انزل الله كرده
باشد و علی را منزوی و بنی امیه را روی كار آورده
باشد كه  بنی امیه ستمگر و
منافق بودند یعنی مبغ علی بودند.


خلاصه اینكه :


1 – عترت هادیه ای را كه
رسول خدا برای پس از خود بعنوان پرچم شناخت گروه حق از باطل معرفی
كرده بود علاوه بر آنكه حدیث اش بطریق متواتر روایت شده بودن
تناقض است .


2 – اما پیروی از سلطان كه
ممكن است جائز و حاكم بغیر ما انزل الله و طاغوت باشد و یا
پیروی از جماعت مسلمین ( كه پشت سر رسول خدا را در جبهه
خالی می كردند ) ممكن نیست همیشه علامت حقانیت و
نجات از گمراهی بشد .


همچنانكه پیروی از ابابكر و
عمر كه رسول خدا در شعب ابی طالب و جبهه هنگام احساس شكست تنها می
گذاردند و پس از رسول خدا عترت هادیه رسول خدا را كنار زدند و بنی
امیه همچون معاویه و عثمان اموی را روی كار آورده ودر
نتیجه زمینه ساز مسلط شدن بنی امیه نابود كنندگان
دین ودنیای امت شدند ممكن نیست پیشوایان
هدایت و نجات امت از گمراهی و تفرقه باشند و فضائلی را كه
دوستانشان نقل كرده اند تماماً با سوابق وآثارشان و حتی با بعضی از
گفتارشان تناقض دارد ومحال است راست باشد [13] چنانچه
شرح اش گذشت .


- هیچ شكی نیست كه معاویه بن ابی سفیان
قاتل عمار كه به شهادت رسول خدا از فئه باغیه هست ( قال رسول الله صلی
الله علیه و اله یا عمار

یا عمار
تقتلك الفئه الباغیه )


نه بدستور خدا و رسول و معرفی آندو بلكه با معصیت خدا ( كه خداوند
فرموده بود اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولو الامر منكم ) و با
مخالفت با امام مقرض الطاعه ( و عترت رسول خدا یعنی علی بن
ابی طالب و حمله كردن به جان و مال و ناموس مسلمانان و ریختن خود
بی گناهان و من جمله كشتن عمار یاسر ) توانست به قدرت نامشروع خود
برسد و حاكم بغیر ما انزل الله بشود و حتی حسن بن علی از عترت
واجب الاتباع رسول خدا و ذوی القربای واجب الموده و یكی
از دو سید شباب اهل بهشت را با خوراندن زهر بكشد و برای پس از خود
فرزند نامشروع و فاسق اش یزید بن معاویه را با وصیت اش به
خلافت برساند یزیدی كه ( بعد از كشتن حسین بن علی
از عترت واجب الاتباع و سبط رسول خدا و یكی دیگر از دو
سید شباب اهل الجنه و ذور القربای واجب الموده - ) به لشكریان
خودش دستور داد به مدینه النبی حمله كنند [14] و سه
روز بجان و مال و ناموس صحابه و تابعین رسول خدا در مدینه تجاوز
نمایند كه پس از خروج لشكریان یزید از مدینه بعد از
نه ماه بیش از هزار فرزند ولدالزنا متولد شد و لشكریان اش در
مدینه حتی كودكان شیر خوار را كشتند و به زنان صحابه زنا كردند
و لشكریان یزید پس از خروج از مدینه رهسپار مكه شدند پرده
خانه خدا را آتش زدند و كعبه را خراب كردند و یزید بطور واضح و آشكار
میگفت اصلاً محمد رسول خدا نبود و به دروغ ادعای رسالت كرده بود تا به
حكومت برسد و بنی هاشم 
با حكومت
بازی كردند :


لعبت هاشم بالملك فلا خبرجاء و لا وحی نزل حال ایا بار
میتوان گفت این یزید بن معاویه و پدرش معاویه
بن ابی سفیان این مخالفان خدا و رسول ومفسدین فی
الارض طاغوت نبودند و بر خدا و رسول طغیان نكرده اند .


همچنین عثمان بن عفان اموی كه بوصیت مخصوص عمر روی
كار آمد به دستور و معرفی خدا و رسول آنهم با قبول این شرط كه
سنتهای ابی بكر و عمر را كه بر خلاف سنت رسول خدا و امر الهی
بود وفادار بماند وآنها را اجراء نماید یعنی به سنت تقسیم
بالسویه بیت المال كه سنت رسول خدا بود عمل نكند و بیت المال
مسلمین را بر اساس تبعیض های عمری تقسیم كند نه
متساوی [15] و همچون ابی بكر بچه های فاطمه را از خمس و سهم ذوی
القربی محروم نموده و به عترت رسول خدا علی بن ابی طالب تمسك
ننموده و به تحریم كتابت سنت ادامه دهد و غیره كه خود بیان
این موارد مخالفت ابی بكر و عمر با قرآن و سنت یك جلد كتاب
مستقلی میشود . در هر حال عثمان اموی نه به وصیت و
معرفی خداو رسول بلكه بر خلاف وصیت رسول خدا به لزوم تبعیت از
عترت یعنی علی بن ابی طالب نه ابی بكر و عمر كه
غیر عترت اند بقدرت رسید و با روی كار آوردن خویشان فاسق
و ستمگراش همچون ولید بن عقبه صحابی شرابخوار و عبدالله بن ابن سرح
ستمگر و دیكتاتور مصر و تقسیم بیت المال مسلمین در
میان تنها بنی امیه همچون مروان حكم و ...... كه موجب شورش
صحابه مهاجر و انصار بر علیه او شد و عایشه فرمان قتل عثمان
اموی را صادر كرد و عثمان را طاغوت خواند و مردم مصر پس از خروج بر عثمان كه
از برادر ستمگرش عبدالله بن ابن سرح حمایت میكرد عثمان را كشتند و
رفتند اما اصحاب رسول خدا اجازه دفن او را در قبرستان مسلمانان ندادند چون او را
نه اینكه منافق بلكه كافر مسلم میدانستند حتی علی بن
ابی طالب هارون امت و عترت رسول خدا و مشمول آیه تطهیر
نیز اقدام به دفن عثمان وكفن اش بعنوان یك مردم مسلمان نكرد ( چون او
را مسلمان نمیدانست ) وگرنه علی عترت رسول خدا و بالاترین
فدائی رسول خداهرگز از وظیفه شرعی خود كه كفن و دفن میت
مسلمان باشد سرپیچی نمیكرد آیا باز میتوان عثمان را
طاغوت نخواند با آنكه بخاطر مخالفت عثمان با قرآن و سنت حتی صحابه عدول مثل
علی بن ابی طالب و عمار و یاسر او را مسلمان نمیدانستند و
حتی عایشه مبغض علی بن ابی طالب عثمان را طاغوت و واجب
القتل میدانست .


اما ابی بكر وعمر طبق تاریخ متواتر كه گذشت اولین [16] مخالفت كنندگان با قرآن و سنت پس از رسول خدا و اولین مخالفان عترت
هادیه [17] ومنزوی كنندگان آنها و زمینه سازان و پایه گذاران حكومت
اموی نابود كنندگان دین و دنیا بودند .


سخن آخر :


درباره فاطمه زهرا سیده نساء اهل بهشت نمی توان كتابی
درباره صحابه نوشت و درباره او چیزی نگفت زیرا لا اقل فاطمه در
زمان پدرش رسول خدا چند فرزند داشت و كودك نابالغ نبود باید او را از صحابه
بحساب آود بدون تردید بالاخص آنكه او و شوهرش علی هیچ سابقه
شركی نداشتند و از اهل بیت مطهر رسول خدا و ذوی القربای
واجب الموده بود .


- اما آنچه فاطمه را در میان صحابه ممتاز و برجسته    می كند صحابی بودنش نیست كه
تمام مردان و زنان مسلمان كه دراطراف رسول خدا بودند از جمله صحابه اند.


همچنانكه دختر پیغمبر بودن هم عامل امتیاز خاص فاطمه نیست
كه بقولی كه بعضی نقل می كنند زینب و ام كلثوم را هم از
دختران رسول خدا بحساب می آوردند ( گر چه بعضی از محققین
زینب و ام كلثوم را دختران خواهر خدیجه یعنی دختر هاله
بحساب میآورند ) اما بر فرض آنكه بگوئیم زینب و ام كلثوم هم
دختران رسول خدا بودند اما هرگز به اهمیت فاطمه زهرا سیده نساء اهل
الجنه   
نمی رسیدند و هرگز
این اهمیت فوق العاده را نداشتند كه رسول خدا در – مباهله با كفار
وعده داد كه اهل بیت خود را با خود به مباهله ببرد اما تنها فاطمه
سیده نساء اهل الجنه و حسنین دو سید جوانان [18] اهل
بهسشت و علی بن ابی طالب ( هارون امت ) را بخود برد و هرگز زینب
و   ام كلثوم را با خود نبرد همچنانكه
هیچ كدام از زنان خود را با خود نبرد – ودر نزول آیه تطهیر هم
رسول خدا فاطمه سیده نساء اهل الجنه و حسن و حسین دو سید شباب
اهل الجنه و علی ( هارون امت ) را اطراف خود جمع در زیر عباء یا
پارچه ای نمود و آیه تطهیر درباره تنها همین ها نازل شد
نه درباره  زینب و ام كلثوم و نه
درباره    زنان اش ( كه در آیات سوره
احزاب خطاب به زنان رسول خدا بعضی آنان رامورد توبیخ هم قرار داده ودر
اول سوره تحریم هم به بعضی از آنها غضب فرموده و درباره آنها به زن
لوط و زن نوح مثال زده كه زن بودن آنها برای پیغمبر خدا ، آنان را از
از عذاب جهنم نجات نمی دهد اگر خائن به رسول خدا باشند و ..... و به انحراف
قلب های آنان قرآن شهادت داده است – و قد صغت قلوبكما – سوره تحریم پس
فاطمه سیده نساء اهل الجنه بر همه دختران رسول خدا و بر همه زنان رسول خدا و
بر همه زنان برتر . از آنها ممتاز بود ) .


-                   اما
چیزی كه فاطمه را از تمام زنان عالم از اولین تا آخرین
انسانها برتر می نماید حتی از مریم عذراء او را برتر
می نماید شهادتی است كه من لم ینطق عن الهوی
یعنی رسول خدا درباره او داده كه سیده زنان اهل بهشت

سیده زنان اهل بهشت
است
و قطعا در بهشت مریم عذراء هم هست فاطمه سیده بر او هم نمی شود
زیرا فاطمه سیده بر همه زنان بهشتی است به شهادت رسول خدا كه به
گفته خداوند – لا ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی
– واین نیست مگر بخاطر برتری ایمان و بندگی فاطمه
زهرا سید زنان اهل بهشت كه خداوند او را بر تر از همه زنان عالم حتی
بر تر از مریم عذراء قرار داده است ( مریم عذراء كه با ملائكه سخن
می گفت و مائده بهشتی برای او می آمد . این
یكی از عوامل برتری اسلام بر مسیحیت است كه برترین
زن میان مسلمان از برترین زن میان مسیحیت و
سایراهل كتاب بر تر است و درباره فاطمه نیز از طریق مكتب اهل
بیت وال محمد نقل می كنند كه فاطمه هم با ملائكه و حتی
جبرئیل همچون مریم سخن می گفت و یكی از القاب فاطمه
سیده نساء اهل الجنه محدثه است یعنی كسیكه باملائكه صحبت
می كند ونیز روایات مكتب اهل بیت از ائمه عترت وال محمد
علی بن ابی طالب هارون امت و امام عترت هادیه نیز كه اول
مسلمان و فداكارترین یار رسول خدا بود نیز همچون مریم با ملائكه
سخن میگفته است و هرگز بعید نیست  وقتی فاطمه سیده نساء اهل بهشت
محدثه باشد و با ملائكه سخن بگوید علی نیز كه فاطمه او را امام
خود و افضل بر خود می دانست و هارون امت و فداكارترین یار رسول
خدا بود به طریق اولی امكان دارد با ملائكه سخن گفته باشد ) . در هر
حال فاطمه سیده زنان اهل بهشت ، افتخار جهان اسلام و همه صحابه بود ودر
میان صحابه جایگاهی خاص داشت همچنانكه مریم در میان
مسیحیت جایگاهی خاصی بخود دارد و مورد احترام و
توجه است .


اما نكته هائی كه توجه مسلمان و غیر مسلمان را بخود جلب كرده
این سوال است چطور یكبار این بالاترین افتخار مسلمانان پس
از پدرش رسول خدا یكبار به فراموشی سپرده می شود .


1 – با آنكه جوان بود زود از دنیا می رود چرا ؟


2 – علت وفاتش در تاریخ ذكر نمی شود در حالی كه نوعاً علت
وفات را می نویسند تنها بعضی ها حمله گروه عمری را بامر
ابی بكر به خانه فاطمه نقل می كنند و دستور ابی بكر به
دستگیری علی را به عنف الانف مثل بلاذری ودستور به آتش
زدن خانه فاطمه گر چه در آن فاطمه سیده زنان اهل بهشت باشد ( و حسن و
حسین دوسبط رسول خدا ودو سید شباب اهل الجنه و علی هارون امت در
آن باشند كه رسول خدا درباره علی فرموده است انت منی و انا منك ) مثل تاریخ طبری و تاریخ الفداء و العقد الفرید و ابن
عبدریه و غیر هم ( و شیعه فاطمه را شهیده می داند و
تهذیب شیخ فی زیارتها – ایتها الصدیقه
الشهیده و كذلك صدوق فی كتاب من لا یحضره الفقیه و عباره
حدیث الكافی خطاب علی القبر رسول الله صلی الله
علیه و سلم و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك علی هضمها فاحفها السوال و
استخبرها الحال و یحكم الله و هو خیر الحاكمن و عن كتاب سلیم بن
قیس الذی هو كان حاضر فی واقعه حرق الدار – ان مغیره ضرب
فاطمه بالسوط ) و كتاب ملل ونحل شهرستانی از نظام نقل می كند ان عمر
ضرب بطن فاطمه حتی القت المحسن من بطنها – و تاریخ و روز وفات اش
معلوم نیست ؟ و مورد اختلاف میان مسلمین است چرا ؟


3 – ونیز موضع قبر او معلوم نیست ابن شبه در كتاب اش تاریخ
مدینه تاریخ وفات را پس از رسول خدا هفتاد روز نقل كرده وسه ماه با
آنكه سایر فرزندان رسول خدا قبرشان معلوم است 4- كتاب تاریخ
المدینه المنوره – عن محمد بن علی بن عمر انه كان یقول قبر  فاطمه بنت رسول الله ( ص ) فی
البقیع و كذلك روی عن غیر واحد كما انه روی ابن شبه عن
جعفر بن محمد عن ابیه قال دفن علی فاطمه لیلا فی منزلها
الذی دخل فی المسجد فقبرها عند باب المسجد و عن عبدالعزیز بن
عمران انها دفنت لیلا و لا یعلم بها كثیر من الناس ) و
حتی ابوبكر و عمر در تشیع جنازه او و نماز خواندن بر بدن اش شركت
نمی كنند و حتی جای قبر او را نمی دانستند و فاطمه
سیده زنان اهل بهشت با آنها قهر بوده و ابوبكر هم تمام اموال او را مصادره
می كند فاطمه را از میراث پدرش محروم و نیز فدك را كه
پیغمبر به او بخشیده بود از او میگیرد و حتی سهم
ذوی القربی را كه خداوند در قرآن برای او قرار داده بود از او
قطع می كند و خانه اش را آتش می زند در حالیكه در زمان رسول خدا
در حج و غدیر خم سفارش عترت وذوی القربی را به امت فرموده بود و
برای پس از خود تمسك به قرآن وعترت هادیه را واجب و وسیله حفظ
از گمراهی قرار داد و در هنگام رحلت می خواست این وسیله
نجات از گمراهی را برای پس از خود كتبی كند یعنی
رهبریت عترت را كه گروه عمری با كتبی كردن چنین
وصیتی مخالفت كردند [19] وقطعاً
در این نزاع میان گروه عمری و بعضی از اهل بیت رسول
خدا ، ابی بكر و عایشه

ابی بكر و عایشه
جزو طرفداران عمر اما فاطمه
سیده نساء اهل الجنه در كنار علی هارون امت
فاطمهسیده نساء اهل الجنه در كنار علی هارون امت
، طرفدار كتبی
شدن وصیت رسول خدا درباره معرفی وسیله نجات امت از گمراهی
پس از خود بودند این اولین برخورد میان پیغمبر و فاطمه و
علی وبعضی دیگر از اهل بیت رسول خدا از یك طرف و
ابی بكر ، عایشه از گروه عمری را از طرف دیگر است كه رسول
خدا از گروه عمری به شدت ناراحت می شود و به گروه عمری دستور
می فرماید از پیش من دور شوید بلند شوید
بروید ( یعنی نمی خواهد حتی قیافه شما ها را
ببینم ) – قوموا عنی _ [20] مسئله به همین جا ختم نمی شود فاطمه پس از رحلت پدرش رسول خدا طبق
سفارش رسول خدا از امامت علی هارون امت
هارون امت
و عترت هادیه
حمایت می كند و قطعاً این رفتار فاطمه برای ابی بكر
كه با سختی با نزاع كردن با انصار وبا مخالفت علی و طرفداران اش
ریاست بر امت را به دست گرفته بود حمایت فاطمه بعنوان سیده زنان
اهل بهشت از علی [21] خیلی گران بود .


و بعید نیست كه ناراحتی ابی بكر و عمر از مخالفت
فاطمه بعنوان سیده زنان اهل بهشت با ریاست آنها ، انگیزه گرفتن
تمام اموال فاطمه باشد وعلت روم كردن فاطمه از سهم ذوی القربی در خمس
خیببر و غیره در نتیجه این محرومیت فاطمه
وعلی و حسنین از اهل بیت مطهررسول خدا ، ( و عترت هادیه و
ذوی القربای واجب الموده ) از خمس ، موجب شد فاطمه و فرزندانش در
نهایت فقر وسختی به سر برند و روز بروز بیشتر می شد و
فاطمه را برای محاكمه ابی بكر به مسجد كشاند و در مسجد با ابی
بكر درباره سه [22] موضوع مستقل و جداگانه به محاكمه پرداخت بدین قرار :


1 – درباره محروم كردن اش از سهم ذوی القربی درخمس كه به دستور
ابی بكر بر خلاف حكم صریح قرآن فاطمه از سهم ذوی القربا در خمس
خیبر و غیره محروم شده بود.


2 – دوم درباره فدك كه هبه رسول خدا به فاطمه سیده نساء اهل الجنه بود و
در زمان رسول خدا در دست فاطمه بود و از درآمد فدك خرج زندگی اش می
كرد و بر آن ید

ید
داشت و در تصرف فاطمه بود .


3 – سوم درباره میراث رسول خدا از اراضی بنی النضیر
كه رسول خدا در زمان حیات اش از درآمد آن اراضی ، صرف مخارج
زندگی اش می كرد اما ابوبكر پس از رسول خدا همه این اراضی
میراث رسول خدا و حتی فدك كه هبه رسول خدا بود ، از فاطمه سیده
نساء اهل الجنه گرفت و حتی فاطمه را از سهم اش در خمس بعنوان ذوی
القربی محروم كرده بود .


- ابابكر راجع به محروم كردن فاطمه از سهم خمس اش [23] در
بیت المال هیچ جوابی نگفت و تنها درباره سوال سوم فاطمه
یعنی میراث اش از اراضی بنی النضیر كه متعلق
رسول خدا بود گفت رسول خدا ارث نمی گذارد[24] و
فاطمه ( كه گفته ابی بكر را گویا دروغ می دانست ) در جواب گفت :


پس چگونه است كه قرآن می فرماید انبیاء ارث می گذارند
كه آنجا كه می فرماید زكریا از خداوند خواست پسری به او
عطا كند تا ارث اش به او برسد و یا اینكه سلیمان از داود ارث
برد .


سوره مریم – یرثنی و یرث من ال یعقوب


سوره مریم – و ورث سلیمان داود فقال علی ورث سلیمان
داود و قال زكریا یرثنی و یرث من ال یعقوب .[25] یعنی هرگز رسول خدا خلاف قرآن نمی گوید و این تو
هستی كه به رسول خدا دروغ نسبت می دهی


باز ابی بكر هیچ جوابی به فاطمه و علی نداد ولی
همچنان اموال فاطمه را به فاطمه باز نگرداند وهمچنان فاطمه سیده نساء اهل
الجنه را از سهم خمس ، محروم نگه داشت و فاطمه نیز با ابی بكر و عمر
قهر كرد و دیگر تا آخر عمر با آنها صحبت نكرد [26] ( و
پس از نمازهایش آنهارا نفرین می كرده است ) و آنطور


پیرامون ائمه اثنا عشر از عترت هادیه و مكتب اهل بیت
روایت می كنند و بعضی از طرفداران ابی بكر و عمر هم همچون
ابن قیتبه دینداری و غیره . نوشته اند ابابكر پس از
این ماجرا دستور حمله و آتش زدن خانه علی هارون امت و فاطمه
سیده نساء اهل الجنه از عترت هادیه را صادر كرد و پس از آنكه عمر به
دستور ابی بكر به خانه علی و فاطمه سیده نساء اهل الجنه حمله
كردند و آنرا آتش كشیدند [27] و
درب را شكستند علی را دست بسته پیش ابی بكر بردند و به او گفتند
یا با ابی بكر بیعت كن و یا تو را    می كشیم ( فاطمه كه در تهاجم عمر
به خانه اش مصدومه شده بود به مسجد رفت و با زجه وناله و تهدید آنها به
نفرین موجب شد علی را از مرگ حتمی نجات دهد . [28]


البته جزئیات حادثه از طرف طرفداران ابی بكر و عمر به شدت تحت
سانسور و حذف قرار دارد و حتی اینكه فاطمه بالاخره بر اثر همین
صدمه جنین خود را ساقط كرد [29] . و
بر اثر همین جراحاتی كه در تهاجم ابی بكر و عمر بخانه اش شد از
دنیا رفت و وصیت كرد كه ابی بكر و عمر را در تجهیز جنازه
اش و در نماز به جنازه اش و در نماز به جنازه اش خبر نكنند و تا آخر عمر هم قبر اش
را به آنها نشان ندهد تا معلوم نبودن قبر كسی كه از مریم عذراء بالاتر
بوده تا قیامت نشانه آن باشد كه او از حاكم و سلطان زمان خود راضی
نبوده و آنان را ستمگر و طاغوت می دانسته است و سیده زنان اهل بهشت تا
آخر عمر از عترت هادیه ( مورد سفارش رسول خدا) جدا نشده است و طرفداران
ابی بكر و عمر درباره علت سكوت شان درباره جزئیات علت مرگ

علت مرگ
سیده نساء اهل الجنه و اینكه فاطمه نگذارد ابی بكر و عمر
برجنازه اش نماز بخوانند ( واینكه قبر كسیكه از تمام زنان عالم برتر
است حتی از مریم چرا نامعلوم است ؟ ) هیچ جواب قانع كننده
ای ندارد كه بگویند .


این است قضاوت تاریخ درباره كسانیكه عترت هادیه را
كنار زدند و بنی امیه همچون عثمان اموی و معاویه امثال
آنان را بر سرنوشت امت مسلط كردند و امت را به تفرقه و ضلالت و سردرگمی
انداختند .


قال رسول الله صلی الله علیه و سلم قال :


فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی [30]


چه كسی می تواند شك كند در اینكه :


1 – فاطمه با ابی بكر و عمر بمنازعه پرداخت .


2 – و در این منازعه خود را مظلوم و آنان را ظالم و حاكم بغیر ما
انزل الله میدانست در حكم آنها به محرومیتش از ارث پدرش رسول خدا ودر
حكم آنها به محرومیتش از سهم ذوی القرباء در خمس خیبر و
غیره .


ودر حكم آنها در گرفتن هبه پدرش فدك كه ملك او و در تصرفش بود و در حمله آنها
به خانه اش و آتش زدن ابی بكر و عمر خانه را با آنكه اهل بیت مطهر
رسول خدا و ذوی القربای واجب الموده بودند و كشته شدن بلافاصله
جنینش محسن وكشته شدن خودش بر اثر این تهاجم و صدمات پس از چند ماه و
مخالفت آنها باهارون امت علی بن ابی طالب از عترت هادیه و مصوب
از طرف رسول خدا برای خلافت در غدیر خم و ..... كه خداوند در سوره
مائده حاكمان بغیر ما انزل الله راظالم ، فاسق و كافر دانسته وطاغوت كه
اطاعت حاكمان بغیر ما انزل الله و طاغوت نه آنكه واجب نیست بلكه كفر
به آنها واجب است سوره بقره – و من یكفر بالطاغوت و یومن بالله فقد
استمسك بالعروه الوثقی لاانفصام لها بالاخص آنكه ابی بكر و عمر با
كنار زدن علی بن ابی طالب از رهبری كه بالاترین
فدائی رسول خدا ونیز اعلم صحابه بود كه از كوچكی در خانه رسول
خدا و بدست پرورده او بود و سپردن حكومت و رهبری به معاویه و عثمان
اموی كه با رفتارشان موجب اختلاف و تفرقه بیشتر و جنگ داخلی
شدند پایه گذاران جدائی رهبری علمی از رهبری
سیاسی و زمینه سازان حكومت اموی و جنگ داخلی شدند و
امت را به تفرقه ودر نتیجه به گمراهی انداختند و بر سر اسلام وامت
اسلامی به علت این تفرقه بالاترین بدبختی ها و گمراه ها
آمد در حالی كه اگر ابی بكر وعمر از عترت هادیه علی بن
ابی طالب و پس از علی از حسن و سپس از حسین و ائمه عترت
هادیه پیروی می كردند از ائمه دوازده گانه مورد سفارش رسول
خدا مسلمانان نه تنها به این بالاترین بلای تفرقه و ضلالت دچار
نمی شدند بلكه با رهبری كامل علی بن ابی طالب هارون امت
از عترت هادیه بلافاصله پس از رسول خدا زمینه پیدایش هر
تفرقه و ضلالتی از میان می رفت ومسلمانان با پیروی
كامل و یك دست از علی و عترت هادیه با عمل كامل به قرآن و سنت
واقعیه همان حكومت عدل كامل رسول خدا را ادامه گسترش می دادند
اینجا است كه انسان به علت بغض فاطمه به ابی بكر و عمر پی
می برد و اگر انصاف نماید به عمق مسئله پس از رسول خدا می تواند
با تفكر و تعمق بیشتر برسد .


این بود گوشه ای از ظلم ابی بكر و عمر به عترت هادیه
فاطمه سیده زنان اهل بهشت و جگر گوشه رسول خدا و ظلم ابی بكر وعمر به
امت كه عترت هادیه را منزوی و بنی امیه ستمگر و نابود
كننده دین را بر سر امت مسلط كردند وامت را از نعمت رهبری علی
هادی به حق و عترت هادیه محروم كردند با آنكه قرآن می فرماید
رهبری حق عادل و هادی به حق است . در سوره بقره – آیه –
وقتی حضرت ابراهیم از خداوند می خواهد كه فرزندان و نسل او را
امام نماید خداوند می فرماید ستمگر حق امامت ندارد وعهد امامت
به او نمی رسد .


- لا ینال عهدی الظالمین


و نیز در سوره - می فرماید آیا هادی بحق سزاوار
رهبری و امامت است یا كسی كه نمی داند مگر
دیگری به او یاد دهد .


افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امت لا
یهدی الا ان یهدی

افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امت لایهدی الا ان یهدی


- و رسول خدا در حدیث ثقلین به مردم فرمود تا قیامت بعد از
قرآن تنها ائمه عترت هادیان بحق اند و می توانند در كنار قرآن امت را
از گمراهی نجات دهند .


انت منذر و لكل قوم هاد .


 


 


 






[1]_ بخاری در ابواب الغسل و الوضوء و فی ابواب
الصلوه باب حد المریض ان یشهد الجماعه و مسند احمد ج 6 ص 36 _ عن
عائشه و ص 228 و ص 38 و مسلم فی ابواب الصلوه باستخلاف الامام نسائی
جلد یكم ص 134 و ابن ماجه ص 117 _ و ابن سعد در طبقات جلد 2 – قسمت دوم ص 28 _ 29 .




[2]ابن سعد در طبقات جلد
سوم در قسمت اول در صفلحه 27 _ قالوا و ذهب بقتل علی الی الحجاز ...... فبلغ ذلك عائشه فقالت و القت عصاها و استقرت بها النوی كما قر
عینا بالاباب المسافر ( و هذا المثل یضرب اذا حصلت الراحه بعد الشده و
حصلت الفرح بعد الكرب ) .




[3]بحاری در ابواب
خمس در باب ما جاء فی بیوت ازواج النبی صلوات الله علیه _ جلد 4 ص 46 _ قام النبی صلی الله علیه و اله و سلم خطیبا
فاشار نحو مسكن عائشه فقال ههنا الفتنه ثلاثا من حیث یخرج قرن
الشیطان .


_ مسند احمد ج 2 ص 23 خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من بیت عائشه
فقال راس الكفر من ههنا من حیث یطلع قرن الشیطان .


_ و نیز در
جلد دوم در صفحه 26 نقل می كند ابن سعد در طبقات جد 8 ص 150 ان النبی
صلی الله علیه وآله و سلم قال لازواجه اینكن اتقت الله و لم تات
بفاحشه مبینه و لزمت حصیرها فهی زوجتی فی الاخره .


_ و نیز
ابن سعد در همان جلد 8 ص 150 _ با سندی دیگر نقل میكند و
نیز با سند سومی هم نقل میكند .


_ بخاری در
ابواب فتن ( جلد هشتم صفحه 97 )


عن ابی
بكره قال لقد نفعنی الله ایام الجمل لما بلغ النبی صلی
الله علیه وآله و سلم ان فارسا ملكوا ابنه كسری قال صلی الله
علیه و آله وسلم :


لن یفلح
قوم و لواهم امراه


_ بخاری در
ابواب فتن از ام سلمه :


قالت
استیفظ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیله فزعا
یقول سبحان الله ماذا انزل الله من الخزائن و ماذا انزل من الفتن _ من
یوقظ صواحب ( یرید ازواجه لكی یصلین ) رب
كاسیه فی الدنیا عاریه فی الاخره .


_ بخاری در
همین جا از رسول خدا نقل میكند كه فرمود :


_ من حمل
علینا السلاح فلیس منا


سباب المومن فسوق
و قناله و قتاله كفر _ ( و لا شك ان علی بن ابی طالب كان مومنا فمن
قاتله كان كافرا ) .




[4]سوره مائده _ ایه 41 .




[5]مسلم _ ابواب فضائل
الصحابه باب فضائل اهل البیت _ ترمذی _ ابواب مناقب _ باب مناقب اهل
بیت .




[6]ترمذی در ابواب
مناقب در باب مناقب اهل البیت _ و ابن ماجه بروی قول رسول الله ( ص ) : انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم .




[7]خداوند در باره
این دو زن در سوره تحریم می فرماید فقد صنعت قلوبكما
یعنی قلبهای شما بتحقیق منحرف شده است .




[8]بخاری _ كتاب
تفسیر _ سوره التحریم




[9]خداوند نسبت به
منافقین اراده تطهیر ندارند علاوه بر آیه 41 سوره مائده
همچنین در اول سوره بقره كه میفرماید _ و فی قلوبهم مرض
فزادهم الله مرضا – اگر خداوند می خواست اینها را پاك گرداند نمیفرمود
خداوند مرض قلبی آنها را بیشتر كند – فزاد هم الله مرضا .




[10]بخاری




[11]كسانی كه دنبال
عترت هادیه نرفتند بلكه آنرا عالما و عامدا كنار زدند تا ریاست بر
مسلمانان راتصاحب كنند گر چه با كنار زدن عترت هادیه ، امت به گمراهی
می افتاد و گناه گمراهی امت تا قیامت به گردن آنها می
افتاد رسول خدا هم به آنان فرموده بود ستحرصون علیص الاماره و تكون ندامه
یوم القیامه


شما بزودی
بخاطر ریاست طلبی در دنیا آخرت خود را از دست می
دهید ونیز فرمود دنیا طلبی شما را نابود می كند


تهللكم كما
اهلتكم _ و نیز فرمود روز قیامت مردانی از صحابه را به جهنم
می برند بخاطر بدعت عایشان.


 




[12] ابوبكر در
اولین سخنرنی اش به امكان خطا در رفتارش اعتراف كرد آنجا كه به
طرفدارانش گفت اگر اشتباه كردم مرا از خطا و گمراهی نجات دهید : ان
رایتمنی زغت فقومنی – طبقات ابن سعد .




[13] علاوه بر آنكه
روایات فضائل ابوبكر و عمر هیچكدام متواتر ومورد قبول همه فرقه
های مسلمان نیست زیرا فرقه جعفریه و شیعه آنها را
نقل نكرده و قبول هم ندارد در حالیكه روایت منزلت و ثقلین و
غدیر را همه نقل كرده اند .


 




[14]بخاری در غزوه
بدر ، ج 5 ص 20 .




[15]بخاری – غزوه
بدر – ج 5 ص 20 و جلد 6 ص 261 و در كتاب اموال ابی عبید .




[16]در شعب ابی
طالب رسول خدا را تنها گذاردند و عملاً با محاصر كنندگان همكاری
میكردند .


- در غزوه بدر
مخالفت جنگ و با رسول خدا عالماً و عامداً جدل میكردند .


سوره انفال
آیه 5 – 6


من بعد
ماتین


_ در غزوه احد و
حنین بر خلاف دستور خدا ، فرار از جنگ كردند


- در صلح
حدیبیه با صلحی كه گفته خدا و رسول خدا به آوردن دوات و كاغذ تا
نامه ای بنویسد كه مردم هرگز گمراه نشوند مخالفت كردند بخاری
جلد 8 ص 16


- پس از رسول خدا
با عترت رسول خدا بگفته رسول خدا واجب الاخذو التمسك بودند یعنی
علی و فاطمه مخالفت كردند و گفته خداوند را در قرآن كه فرموده بود ذوی
القربی از خمس سهمی ببرند را مخالفت كرد و به فاطمه چیزی
از خمس نداند و حكم قرآن را درباه فاطمه تعطیل كرد حكم بغیر ما انزل
الله كرد كه منع دادن سهم ذوی القربای بخاری – در كتاب حدود –
در باب حد زن حامه .


قال عمر: خالف
عنا علی


- بخاری –
كتاب بدء الخلق – فی باب غزوه خیبر :


ان فاطمه
علیها السلام بنت النبی صلی الله علیه و سلم ارسلت
الی ابی بكر تساله :


1 –
میراثها من رسول الله صلی الله علیه و سلم مما افاء علیه
بالمدینه و


2 – فدك


3 – و ما
بقی من خمس خیبر .


( الی ان
قال ) فابی ابوبكر ان یدفع الی فاطمه منها شیئا فوجدت
فاطمه علی ابن بكر فی ذلك فهجرته


فلم تكلمه
حتی توفیت و عاشت بعد النبی صلی الله علیه سته اشهر
صلی الله علیه سته اشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی
لیلا ولم یاذن بها ابابكر و صلی علیها زوجها


- و مسلم آنرا در
كتاب جهاد السیر


- و ابن سعد در
طبقات ج 2 ص 84


- احمد در مسندش
در جلد یك صفحه نه


ترمذی –
جلد یك در باب ماجاء فی تركه النبی صلی الله علیه .




[17]بر خلاف زمان رسول
خدا كه علی و بنی هاشم اطرافیان رسول خدا بودند و نزدیك
ترین معاونان اش در زمان ابی بكر و عمر بطور كل بنی هاشم و
علی منزوی و بنی امیه به قدرت رسیدند بچه های
ابوسفیان از طرف ابی بكر و عمر مالك حكومت شام شدند وعثمان اموی
زمامدار همه مسلمان از طرف عمر شد عثمانی كه با رفتارهای خودش و
مخالفت عملی با قرآن و سنت موجب شورش صحابه مهاجر و انصار و سایر
مسلمانان شد و پایگذار تفرقه تا قیامت – ابی بكر نیز بر
خلاف سنت رسول خدا برای پساز خود به مكومت عمر فراری درغزوات رسول خدا
وصیت كرد با آنكه میدانست علی هرگز در جبهه رسول خدا فرار نكرده
و از عترت رسول خدا است كه پیروی از علی و رهبری
علی ، امت را از ضلالت حفظ می كند : قال رسول الله صلی الله
علیه و اله : انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و
عترتی ما ان تمسكنم بهما لن تضلوا .


و اگر بر فرض
محال از این سنت متواتره رسول خدا بیخبر بود كه نبود و خیال
میكرد رسول خدا مردم را برای پس از خود بدون وصیت به كسی
رها كرده و سنت رسول خدا ترك وصیت است چرا ابی بكر به حكومت عمر
وصیت كرد و مردم را بحال خودشان واگذار نكرد پس ابی بكر چه
میدانست كه رسول خدا عترت را برای پس از خود هادی بحق و امام بر
حق و زمامدار حكومت تعیین كره باوصیت اش به حكومت عمر با سنت
رسول خدا مخالفت كرده چون اگر بر فرض محال رسول خدا سنت اش بر این بود كه
مردم را بدون معرفی رهبر جدید رها كند چرا ابی بكر از این
سنت رسول خدا تبعیت نكردو برای مردم به رهبری یكی
از فراریان در جبهه وصیت كرد .


علاوه بر انكه
میدانست رسول خدا فرموده بود كه ما ریاست را به كسی كه طالب آن
باشد و یا بر ریاست حرض بورزد نمیدهیم یعنی
كسی كه طالب ریاست باشد لایق ریاست نیست چرا
ابی بكر عمر بدون آنكه در تدفین رسول خدا شركت كنند در طلب
ریاست از منزل شان بیرون دویدند و با نزاع با انصار و علی
بن ابی طالب عترت رسول خدا و حمله به خانه علیو آتش زدن خانه علی
عترت واجب الاتباع رسول خدا و ذوی القربای واجب الموده با كشیدن
شمشیر بر روی علی و مردم حكومت را تصاحب كردند یعنی
با كودتا و تهدید امت قدرت را به دست گرفتند با آنكه رسول خدا فرموده بود كه
من حمل علینا السلاح فلیس منا كودتائی كه به ریختن خون
عزیزترین مسلمانان یعنی كشته شدن فاطمه سیده زنان
هل بهشت انجامید فاطمه جوان بر اثر هجوم گروه عمری كه از طرف
ابی بكر به خانه اش هجوم آورده بودند با آنكه فاطمه سید زنان اهل بهشت
در آن وقت مشغول عزاداری برای رسول خدا بود خانه اش را آتش زدند و درب
خانه  را شكستند و علی عترت رسول خدا
را دست بسته به پیش ابی بكر بردند و با كشیدن شمشیر بر سر
عترت هادیه و تهدید بمرگ خواستند بیعت كند و از طرف دیگر
با شكستن درب خانه علی كه فاطمه عزادار رسول خدا پشت درب بود فاطه را مصدوم
كردند كه بالاخره پس از چند ماه بر اثر همین جراحات و شكسته استخوان
سینه و پهلو از دنیا رفت و شهیده شد و فرزند داخل رحمش سقط شد
وفاطمه هم به علی وصیت كرد پس از فوت اش ابی بكر و عمر را خبر
ندهد تا ابی بكر وعمر نتوانند به جنازه اش نماز بنخوانند و حتی از
قبرش آگاه نشوند و نتواند بر سرقبرش حاضر شوند و در حالی فاطمه سیده
زنان اهل بهشت از دنیا رفت كه با ابی بكر و عمر قهر بود و در
نمازهایش بآنها نفرین میكرد و هرگز از آنها راضی نبود
همچنانكه رسول خدا پس از آنكه درهنگام رحلت گروه عمری با كتبی كردن
وصیت اش مخالفت كردند فرمود از پیش من بروید یعنی
دور شوید تا شما را نبینم در حالی رسول خدا از دنیا رفت
كه از گروه عمری یعنی ابی بكر و عمر راضی نبود و به
ابی بكر و عمر كه رسول خدا را با رفتارشان اذیت كرده بودند غضبناك بود .




[18]قال رسول الله
لعلی بن ابی طالب : انت من بمنزله هارون من موسی الا انه لا
نبی بعدی .




[19]بخاری كتاب علم
وكتاب المرضی باب قول النبی قوموا عنی و كتاب جهاد و
السیر و مسلم در كتاب الوصیه .




[20]بخاری كتاب
المرضی باب قول المریض قوموا عنی – طبقات ابن سعد جلد 2 صفحه 37 – از خود عمر نقل می كند : ...... قال عمر فقلت اسكنن فانكن صواحبه اذا مرض
عصرتن اعینكن و اذا صح اخذتن بعنقه


فقال رسول الله
صلی الله علیه و سلم هن خیر منكم .




[21]بخاری در باب
رجم زن حبلی – عمر به مخالفت علی با خلافت ابی بكر تصریح
می كند و نیز در تاریخ طبری دارد كه خانه علی محل
اجتماع طرفداران علی بن ابی طالب بود – علی و زبیر و
كسانی كه با آنها بودند در خانه فاطمه بماندند انصار نیز با ما مخالفت
كردند – تاریخ طبری .




[22]سنن ابی داود
جلد 18 –باب قسم الخمس – ابوبكر لم یكن یعطی قربی رسول
الله ما كان النبی یعطیهم – كتاب تاریخ المدینه
لابن شعبه باب فضل بن هاشم – بخاری – باب غزوه خیبر :


فاطمه
علیها السلام بنت النبی صلی الله علیه و سلم ارسلت
الی ابی بكر


1 – تساله
میراثها من رسول الله صلی الله علیه و سلم


2 – و فدك


3 – و ما
بقی من خمس خیبر


فقال ابوبكر ان
رسول الله صلی الله علیه و سلم قال :


لا نورث ما تركنا
صدقه


فابی
ابوبكر ان یدفع الی فاطمه علیه السلام منها شیئا فوجدت
فاطمه علی ابی بكر فی ذلك فهجرته فلم تكلمه حتی
توفیت و عاشت بعد النبی صلی الله علیه و سلم سته اشهر
فلما توفیت دفنها زوجها علی و لم یوذن بها ابابكر و صلی
علیها علی و نیز مسلم هم همین حدیث را در كتاب اش
در كتاب جهاد ، نقل می كند و محمد بن سعد در طبات و نیز دیگران
بطور متواتر نقل كرده اند .


 


 




[23]عن  جبیر بن مطعم قال :


لما قسم رسول
الله صلی الله علیه و سلم سهم ذی القربی من ( خیبر
بین ) بنی هاشم وبنی مطلب اتیته انا وعثمان بن عفان فقلنا
یا رسول الله هولاء بنو هاشم لا ینكر فضلهم لمكانك الذی جعلك
الله منهم ارایت اخواننا من بنی عبدالمطلب اعطیتهم ومنعتنا
وانما نحن و هم منك بمنزله واحده فقال النبی صلی الله علیه وسلم : انهم لم یفارقونی فی جاهلیه و لا فی الاسلام و
انما بنو هاشم و بنو المطلب شیئی واحد وشبك النبی بین
اصابعه تاریخ مدینه لابن شبه باب ذكر فضل بنی هاشم و كتاب اموال
ابی عبید باب خمس وكتب دیگر .




[24]عمر اراضی
بنی النضیر را كه میراث رسول خدا بود میان زنان رسول خدا
تقسیم كرد :


بخاری _ در
كتاب وكاله _ باب المزارعه :


ازعبدالله بن عمر
نقل می كند


النبی
صلی الله علیه و سلم عامل خیبر بشطر ما یخرج منها من ثمر
زرع فكان یعطی ازواجه ماه و سق شعیر فقسم عمر خیبر
فخیر ازواج النبی صلی الله علیه و سلم ان یقطع لهن
من الماء و الارض او یمض لهن فمنهن من اختار الارض و منهن من اختار الوسق و
كانت عائشه قد اختارت الارض ( ج 3 ص 68 )


_ اما عائشه
بیت رسول خدا را بطور كامل تصرف كرد حتی سهم فاطمه و ورثه فاطمه
حسنین را نداد و نگذارد حسن آنجا دفن شود گفت ارث شوهر من است
یعنی پیغمبر این خانه هارا برای ما زنان اش ارث
گذارد .




[25]طبقات محمد بن سعد
ذكر میراث رسول الله .




[26]بخاری در باب
خمس و تاریخ طبری در حوادث سال 11 .




[27] تاریخ
طبری به نقل از زیاد بن كلیب :


عمر بن الخطاب به
خانه علی رفت كه طلحه و زبیر و كسانی از مهاجران آنجا بودند و
گفت : اگر برای بیعت بیرون نیائید خانه را آتش
می زنم و الله لا حرفن علیكم او لتخرجن .


- العقد
الفرید ج 2 ص 250 .


تاریخ
ابی الفداء ج 1 ص 156 .


قال ابی
عبدالله : فاما علی و عباس فقعدا فی بیت فاطمه و قال ابوبكر
لعمر بن الخطاب : ان ابیا فقاتلهما ، فاقبل بقیس من نار علی ان
یضرم علیهما النار فلقینه فاطمه فقالت : یا ابن الخطاب
اجئت لتحرق دارنا ؟ قال نعم .


كتاب الجمل –
انفذ عمر بن الخطاب قنفذا و قال له :


اخرجهم من
البیت فان خروجوا و الا فاجمع الحطب علی بایه و اعلمهم انهم ان
لم یخرجوا للبیعه اضرمت البیت علیهم نارا ثم قام بنفسه
فی جماعه منهم المغیره بن شعبه الثقفی و سالم مولی ابن
حذیفه حتی صاروا الی باب علی فنادی : یا
فاطمه بنت رسول الله اخرجی من اعتصم ببیتك لیبایع ..... كتاب الامامه و السیاسه تحت عنوان – كیف كان بیعه علی بن
ابی طالب – قال و الذی نفس عمر بیده لتخرجن او لا حرقنها
علی من فیها فقیل له یا ابا حفص فیها فاطمه قال ان .


وكتاب انساب
الاشراف للبلاذری


و كتاب الملل و
النحل للشهرستانی _ فصل نظام .




[28]الامامه و
السیاسه و غیرها قول فاطمه : صبت علی مصائب لو صبت علی
الایام صرن لیالیا – وفاء الوفاء للسمهودی ج 2 ص 387 .




[29]و فی البداء و
التاریخ – و لدت فاطمه محسنا و هو الذی یزعم انها اسقطت من ضربه
عمر و فی كتاب فصول لابن صباغ ذكر ان فی اولاد علی بن ابی
طالب محسنا الذی كان ساقطا




[30]بخاری در كتاب
بدء الخلق باب مناقب قرابه رسول الله


مسلم در فضائل
الصحابه


وترمذی و
ابن داود و احمد و غیر هم متواترا نقل كرده اند .




| شناسه مطلب: 73985