بخش 1

پیشگفتار سادات منسوب به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) جمع بین نمازها برخلاف سنت پیامبر است؟ چرا علی (علیه السلام) قدمت شیعه از زمان پیغمبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) دلایل توجه ویژهی ایرانیان به تشیع


7


پيش گفتار

در دنياي آراء و انديشه ها، هر فكر و ايده اي با نقد و تشكيك انديشمندان و صاحب نظران استقبال و مشايعت مي شود.
در اين ميان گزاره ها و گزينه هايي ماندگارترند كه با رويكردي عقلي و منطقي از عهده پاسخگويي به همه ايرادات و شبهات برآيند.
امّا همه راهها به اين جا ختم نمي شود.
اثبات حقّانيت يك مكتب از طريق پاسخگويي متقن و مستدل به نقدها و شبهات، به همان اندازه كه موجب مانايي و جاودانگي و گرايش دلهاي جستجوگر و حقيقت جو مي شود، سنگواره هاي متصلب و متعصب را به واكنش و مقابله وامي دارد.
بي جهت نيست كه آموزه هاي وحياني و آيات قرآني در جاهاي مختلف نسبت به اختلاف و درگيري پس از روشن شدن حقايق همواره هشدار داده است.(1) طبيعي ترين و متداول ترين رفتاري كه پس از ناكامي و ناتواني در بحث و جدل از اين سنگواره هاي انساني سرمي زند، چنگ اندازي به چهره رقيب با حربه «تحريف و افترا» است.
فرهنگ سترگ تشيّع نيز در طول تاريخ بلند خود، از اين تعاملات و تهاجمات بي نصيب نمانده است.
پس از آن كه در مواجهه و رويارويي با سيل عظيم سؤالات، ايرادات و شبهات ملل و نحل مختلف، آفتاب معارف تشيّع و اسلام ناب محمّدي (صلّي الله عليه وآله) بر آمد و سحر ساحران را باطل و نخ نما نمود، تازه نوبت به دروغ پراكني ها و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .{ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ} (آل عمران: 19)


8


تحريفات رقيبان رسيد.

فرهنگ و تاريخ كهن امّا مظلوم تشيّع، مجروح از تحريفات و افترائاتي است كه يهوديان و يهودي سانان مسلمان به قصد خدشه بر چهره تابناك آن ساختند و پرداختند.
اسرائيليات و آثار سلفيان افراطي از نمونه هاي بارز اين چنگ اندازي دروغين است.
با اين حال علما و انديشمندان شيعي با اقتدا به سيره رفتاري اهل بيت(عليهم السلام) همواره شيوه بحث و مدارا پيش گرفتند و در مواجهه با مباحثات و تهاجمات تخريبي مخالفان، هيچگاه سلاح منطق و استدلال را از كف نيانداختند.
چهره تابان و درخشان تشيع كه امروز چشم و دل همگان را در سراسر جهان شيفته و فريفته خود كرده، ثمره همين تلاش علمي مقدس است كه با حمايت ها و هدايت هاي خليفه الهي از عهده پاسخگويي روزآمد و منطقي به همه ايرادات و شبهات و زدودن پيرايه ها و خرافه ها برآمده است.

نوشتار حاضر با بهره گيري و تأثيرپذيري از كتاب ارزشمند «شبهاي پيشاور» فراهم آمده و ضمن پاسخگويي مستدل و مستند به پاره اي از سؤالات و ايرادات مطرح شده، تلاش مي كند تحريف ها و پيرايه هاي نادرستي را كه توسط دشمنان كينه توز بر دامن اسلام و تشيع نشسته است، بزدايد.

نويسندگان گرچه در اين نوشتار بيشترين بهره را از كتاب شبهاي پيشاور تأليف مرحوم سلطان الواعظين شيرازي (قدس سره) برده اند ليكن در عين حال منابع ديگر، مخصوصاً منابع قابل قبول اهل سنّت، را نيز از نظر دور نداشته اند و كوشيده اند به منابع فوق استناد نمايند.
اميد آن كه خواهران و برادران ايماني ما از آن بهره مند گردند.

چشم براه انتقادها و پيشنهادهاي خوانندگان گرامي هستيم.

در پايان ثوب اين اثر را به پدر و مادري كه شيعه علي (عليه السلام) و دلبسته فاطمه(عليها السلام) بودند و شهد محبّت اهل بيت(عليهم السلام) را با جانمان درآميختند، مرحوم «سيّد عبدالله صانعي » و مرحومه «احترام عربي » تقديم مي داريم.

نويسندگان


9


سادات منسوب به پيامبر(صلّي الله عليه وآله) هستند يا امير المؤمنين(عليه السلام)؟

پرسش: چرا در بين شيعيان، سادات خود را منتسب به پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله) و از اولاد ايشان مي دانند.
در حالي كه شجره آن ها در نهايت به حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) برمي گردد.
بنابراين سادات از بستگان اميرالمؤمنين(عليه السلام)مي باشند، نه از ذرّيه و نسل رسول الله(صلّي الله عليه وآله)؟

پاسخ: بر اساس شجره نامه اي كه معمولا سادات شيعه دارند، نسب آن ها به يكي از ائمه معصومين مي رسد.
واضح است كه چون بقيه امامان، فرزندان علي و فاطمه(عليهما السلام)هستند، اين شجره به راحتي به امام اول شيعيان و حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)متصل مي گردد.

اما اين استدلال كه «چون عقبه و نسل هر فرد از طرف اولاد مذكر است و اولاد اناث، آدمي را به اجداد و نسل هاي قبلي وصل نمي كند، از طرفي چون حضرت محمد(صلّي الله عليه وآله)نيز نسلي از اولاد ذكور نداشته است، لذا سادات از نوادگان ايشان نيستند»، يك اعتقاد نادرست و يك شبهه است.
براي پاسخ به اين شبهه، ابتدا به نقلِ يك مناظره تاريخي بين امام موسي كاظم(عليه السلام) و هارون الرشيد خواهيم پرداخت.


دليل اوّل:

امام موسي كاظم(عليه السلام) مي فرمايد: روزي در مجلس هارون الرشيد ـ خليفه عباسي ـ وارد شدم.
از من سؤالاتي را پرسيد كه يكي از آن ها همين سؤال بود، چنين پاسخ دادم: خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد: { وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيي وَ عِيسي وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ}؛(1) از اين آيات نتيجه مي شود: اولاد نوح و ابراهيم، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و زكريا و يحيي و عيسي و الياس، همگي از صالحين اند.
اما چون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .انعام (6): 84 و 85


10


از براي عيسي مسيح پدري نبود، خداي تعالي او را از طريق حضرت مريم از ذراري انبيا قرار داد.
همان طور نيز ما را از طرف مادرمان فاطمه(عليها السلام)از ذريه پيغمبر اسلام قرار داده است.
اين تفسير را امام فخر رازي از علماي اهل تسنّن در جلد چهارم تفسير كبيردرباره همين آيه آورده است.
او نيز حسن و حسين(عليهما السلام) را از طرف مادر، ذريه رسول الله(صلّي الله عليه وآله)مي داند.

دليل دوّم: آيه مباهله

در آيه شريفه آمده است: { فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكاذِبِينَ}؛ هركس درباره عيسي با تو در مقام مجادله برآيد، بعد از آن كه با وحي خدا به احوال او آگاهي يافتي ، به آن ها بگو: بياييد بخوانيم پسرانمان و پسرانتان، زن هايمان و زن هايتان، و كساني را كه به منزله نفس ما هستند، و خودتان را، آنگاه با هم مباهله نماييم تا دروغگويان و كافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.(1) به دليل آن كه در وقت مباهله به جز علي بن ابي طالب، فاطمه، حسن و حسين(عليهما السلام)كس ديگري به همراه پيغمبر نبوده است لذا در اين آيه مراد از «أَنْفُسَنا» اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)، مراد از «نِساءَنا» فاطمه زهرا(عليها السلام) و مراد از «أَبْناءَنا» حسن و حسين اند كه خداوند آنان را پسران پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) ناميده است.
حال كه به استناد آيه فوق، حسن و حسين فرزندان پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله)مي باشند.
پس معلوم مي شود كه جميع سادات بني فاطمه مفتخر به اين افتخار بزرگ بوده و تماماً از ذراري پيامبر عظيم الشأن اسلام مي باشند.

ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه و ابوبكر رازي در تفسير آيه مباهله، باتوجه به جمله «أَبْناءَنا» به همين طريق استدلال مي كنند كه: همانطور كه خداوند در قرآن مجيد، عيسي مسيح را از طريق مادرش مريم از ذرية ابراهيم خوانده است، حسن و حسين(عليهما السلام) از طرف مادرشان فاطمه(عليها السلام) پسران پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله) مي باشند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .آل عمران (2): 61


11


دليل سوّم

محمدبن يوسف گنجي شافعي در «كتاب كفاية الطالب»، ابن حجر هيثمي مكي در كتاب «الصواعق المحرقه» از طبراني از جابر بن عبدالله انصاري و خطيب خوارزمي در مناقب، حديث زير را از ابن عباس از پيامبر نقل مي كنند «خداوند عزوجل ذريه هر پيغمبري را در صلب او قرارداد و ذريه مرا در صلب علي ابن ابي طالب قرارداد.»(1)

دليل چهارم:

خطيب خوارزمي در مناقب و امام احمد حنبل در مسند و ميرسيدعلي همداني شافعي در مودة القربي از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) چنين نقل مي كنند «اين دو فرزندم حسن و حسين، ريحانه هاي من مي باشند و هر دوي آن ها امامند؛ خواه قائم به امر امامت باشند، خواه ساكت و نشسته.»(2)

دليل پنجم:

ابن حجر مكي در صواعق و محمدبن يوسف گنجي شافعي در كفاية الطالب از خليفه دوم عمر بن الخطاب نقل مي كنند كه گفت: از پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود:

«هر حسب و نسبي به جز حسب و نسب من در روز قيامت منقطع است.
عصبه هر اولاد دختري از جانب پدر است، مگر فرزندان فاطمه(عليها السلام) كه من پدر و عصبه(3) آن ها مي باشم.»(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .معجم الكبير، ج3، ص44 ؛ جامع الصغير، ج1، ص262 ؛ كنز العمال، ج11، ص600 ؛ شبهاي پيشاور، ص105: «إنّ الله عزّوجلّ جعل ذرية كلّ نبيّ في صلبه و جعل ذرّيتي في صلب عليّ ابن أبي طالب».

2 .كنز العمال، ج12، ص112 ؛ شبهاي پيشاور، ص106: «ابناي هذان ريحانتان، قاما أو قعدا».

3 .عُصبه: در اصل پسران و خويشاوندان مذكر از جانب پدر را گويند.

4 .كنز الفوايد، ص167، السيدة فاطمة الزهراء، ص61 ؛ افحام الأعداء والخصوم، ص77 ؛ شبهاي پيشاور، ص106 : «إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلي الله عليه وآله) يَقُولُ كُلُّ حَسَب وَ نَسَب مُنْقَطِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا خَلاَ حَسَبِي وَ نَسَبِي وَ كُلُّ بَنِي أُنْثَي عَصَبَتُهُمْ لاَِبِيهِمْ مَا خَلاَ بَنِي فَاطِمَةَ فَإِنِّي أَنَا أَبُوهُمْ وَ أَنَا عَصَبَتُهُمْ».


12


جمع بين نمازها برخلاف سنت پيامبر است؟

پرسش: چرا بر خلاف سنّت پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله)، شيعيان نمازهاي ظهر و عصر را با هم و نمازهاي مغرب و عشا را هم زمان مي خوانند؟

پاسخ: نخست آن كه نماز جزء فروع دين است و در مسائل فرعي بين علماي همه مذاهب اختلافات زيادي است، همانطور كه پيشوايان و علماي اربعه اهل سنت با هم اختلاف زيادي در اين مسائل دارند.

ثانياً جمع خواندن نمازهاي ظهر و عصر يا مغرب و عشا، بر خلاف سنّت رسول الله(صلّي الله عليه وآله) نمي باشد؛ چون ايشان گاهي اين نمازها را جمع و گاهي جداگانه مي خوانده اند.
مثلا در صحيح مسلم در باب «الجمع بين الصلاتين في الحضر» از ابن عباس نقل شده كه گفت: «بدون خوف و ترس و در غير سفر، رسول خدا(صلّي الله عليه وآله)نمازهاي ظهر و عصر را جمع و نمازهاي مغرب و عشا را جمع ادا مي كردند.»(1)مجدّداً در همان صحيح مسلم و نيز امام حنبل در جزء اوّل مسند از ابن عباس نقل كرده اند: «با پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) هشت ركعت نماز ظهر و عصر و هفت ركعت نماز مغرب و عشا را به طور جمع ادا نموديم.»(2)

بالاخره چندين حديث از ابن عباس درباره جمع خواندن نماز ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا نقل شده است.
براي مثال: «پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله) در حال اقامت در مدينه، نه در حال مسافرت، هفت ركعت (نماز مغرب و عشا با هم) و هشت ركعت (نماز ظهر و عصر با هم) نماز گزارد.»(3) احمد حنبل در مسند از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .صحيح مسلم، ج2، شبهاي پيشاور، ص109 : «صلّي رسول الله(صلّي الله عليه وآله) الظهر والعصر جمعاً والمغرب والعشاء جمعاً في غير خوف و لا سفر».

2 .سبل السلام، ج2، ص43 ؛ معجم الكبير، ج12، ص65 ؛ شبهاي پيشاور، ص109: «صلّيت مع النبيّ ثمانياً جمعاً و سبعاً جمعاً».

3 .صحيح مسلم، ج2، ص153 ؛ شبهاي پيشاور، ص109: «صلي رسول الله(صلي الله عليه وآله) في الْمَدينةِ مُقِيماً غَير مُسافر سَبعاً وَ ثَمانياً».


13


مي كند كه گفت: «پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) بدون آن كه در حالت خوف و ترس، يا در حال سفر باشد نماز ظهر و عصر را جمع خواند.»(1) در جايي ديگر گفته است: «پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله)بدون آن كه در حالت خوف و ترس باشد، يا باران ببارد، نماز ظهر و عصر را جمع خواند.»(2) ابو زبير دليل جمع خواندن نماز توسط پيامبر را از سعيد بن جبير سؤال نمود، او گفت: من همين سؤال را از ابن عباس پرسيدم و او پاسخ داد: «به اين جهت جمع مي خواند تا احدي از امتش در سختي و مشقت نباشند.»(3)

همچنين در صحيح مسلم از قول عبدالله ابن شفيق مي گويد: روزي بعد العصر، ابن عباس براي ما خطبه مي خواند و سخنراني مي كرد.
سخنش به درازا كشيد و همچنان براي ما صحبت مي نمود تا اين كه آفتاب غروب كرد و ستاره ها ظاهر شدند.
صداي مردم بلند شد: «الصلاة، الصلاة» ابن عباس اعتنايي نكرد.
در همين حال مرد ديگري نداي «الصلاة، الصلاة» سرداد.
ابن عباس رو به او نمود و گفت: «مادر مرده، مرا سنت ياد مي دهي ؟ من خودم ديدم كه پيامبر خدا نمازهاي ظهر و عصر و نمازهاي مغرب و عشا را جمع مي خواند.»(4) سپس عبدالله بن شفيق مي گويد: چون اين حرف برايم غير قابل قبول بود و گران آمد، نزد ابو هريره رفتم و او نيز گفته هاي ابن عباس را تأييد كرد.

هر چند اخبار و روايات بسياري در اين باب نقل شده، ليكن همين كه بابي به نام «جمع بين الصلاتين» اختصاص يافته و احاديث مربوطه در اين باب نقل گرديده، محكم ترين دليل و برهان بر جواز جمع خواندن نماز است.
زيرا اگر غير از اين مي بود بايد باب مخصوصي به نام «جمع بين الصلاتين في السفر» يا «جمع بين الصلاتين في الحضر» اختصاص مي دادند تا احاديث مربوطه را تفكيك نمايند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .صحيح مسلم، ج2، ص151 ؛ كتاب الموطأ، ج1، ص144 ؛ كتاب الامام، ج7، ص216 ؛ شبهاي پيشاور، ص109: «صلّي رسول الله(صلي الله عليه وسلم) الظهر و العصر جمعاً بالمدينة في غير خوف و لا سفر».

2 .مسند احمد، ج1، ص223 ؛ صحيح مسلم، ج2، ص152 ؛ شبهاي پيشاور، ص110: «صلّي رسول الله(صلي الله عليه وسلم)الظهر و العصر جمعاً بالمدينة في غير خوف و لا مطر».

3 .فتح الباري ، ج2، ص20، ص151 ؛ مسند احمد، ج1، ص283 ؛ شبهاي پيشاور، ص110: «أَرَادَ أَنْ لاَ يَحْرَجَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِهِ».

4 .صحيح مسلم، ج2، ص152 ؛ مسند احمد، ج1، ص251 ؛ شبهاي پيشاور، ص109


14


از طرفي ديگر، بخاري همين احاديث را در صحيح خود آورده، ليكن به دلايل نامعلومي و با زبردستي آن ها را از محل «جمع بين الصلاتين» به محل ديگري مثل «باب تأخير الظهر إلي العصر من كتاب مواقيت الصلاة» و «باب ذكر العشاء والعتمة» و «باب وقت المغرب» انتقال داده است.

در پايان ياد آوري اين نكته مهم مي باشد كه نمازها را جداگانه و هر يك را در وقت فضيلتش به جا آوردن به نظر بعضي از علماي شيعه بهتر و افضل است.
از طرف ديگر، بعضي از علماي اهل تسنن از جمله شيخ الاسلام انصاري در شرح صحيح بخاري قسطلاني در شرح صحيح بخاري و جم غفيري جداگانه نماز خواندن را افضل ندانسته اند و آن را ترجيح بلا مرجح و خلاف ظواهر احاديث خوانده اند(1).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .تحفة الباري ، ص292، ارشاد الساري ، ص293 ، و... .


15


چرا علي (عليه السلام) وصيت كرد قبرش پنهان بماند؟

پرسش: چرا اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) بر پنهان داشتن قبر خود وصيت و اصرار داشت؟

پاسخ: چون شهادت حضرت، در آغاز زمان شكل گيري قدرت معاويه و طغيان بني اميه و حضور ساير گروه هاي زخم خورده ناكثين و قاسطين و مارقين اتفاق افتاد، آن بزرگوار وصيت نمود كه جسدش را شبانه دفن نمايند و حتي علامتي بر روي آن نگذارند.
فقط عده كمي از اصحاب خاص و فرزندان آن حضرت در موقع دفن حضور داشتند.
به همين دليل، صبح روز 21 ماه رمضان دو محمل به راه افتاد.
يكي به طرف مدينه و ديگري به طرف مكه معظمه روانه شد.
تا سال ها بعد كسي به جز فرزندان و اصحاب خاص آن حضرت، از محل دفن ايشان خبري نداشت.
دليل اين كار هم شايد ترس از آن بود كه به قبر مبارك آن حضرت اسائه ادب و بي حرمتي نمايند.
چنانچه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه حضرت امير(عليه السلام) هنگام وفات به فرزند بزرگش، امام حسن(عليه السلام)سفارش نمود كه پس از آن كه مرا در نجف دفن نمودي ، چهار قبر براي من در چهار موضع:

1 .در مسجد كوفه،

2 .در رحبه كوفه،

3 .در خانه جعده حبيره

4 .در عزي

حفر كنيد تا كسي از محل قبر من آگاهي پيدا نكند.
به همين جهت درباره قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام) بين علماي اهل سنت اختلاف وجود دارد.

علت پنهان داشتن

براي علت يابي اين قضيه بايد به ظلم هايي كه بر اهل بيت پيامبر گذشته مروري كنيم.


16


براي مثال علامه مقريزي ابوالعباس احمد بن علي شافعي در كتاب خود (النزاع و التخاصم في ما بين بني هاشم و بني اميه) شرح فجايع اعمال بني اميه را به تفصيل شرح داده است.
در اينجا به دو واقعه مهم آن اشاره مي كنيم.

در سال 105 هجري قمري ، هشام بن عبد الملك بن مروان به خلافت رسيد.
اين حاكم قسي القلب، ظلم و ستم نسبت به بني هاشم را به حد اعلاي خود رساند.
هنگامي كه زيد بن علي (پسر امام سجاد(عليه السلام)) از مدينه به شام جهت تظلم خواهي از حاكمان بني اميّه نزد خليفه رفت و بالاخره توانست با هشام ملاقات نمايد.
در اين ملاقات، قبل از اين كه زيد سخني بر زبان آورد، هشام به جاي خوش آمد گويي و پذيرايي ، اهانت ها و دشنام هاي زشتي به آن بزرگوار داد و او را از دربار خلافت خويش بيرون راند.
حتي ابن ابي الحديد مي نويسد: بعد از فحاشي ضربات شديدي بر او وارد كرد.
ايشان به ناچار از شام به كوفه رفت و براي مبارزه با ظلم به تشكيل نهضتي عليه امويان پرداخت.

يوسف بن عمر ثقفي ـ حاكم كوفه ـ با لشكر بسياري به مبارزه با آن حضرت برخاست.
با توطئه وي ، ناگهان تيري از سمت دشمن به پيشاني زيد اصابت نمود و شربت شهادت نوشيد.
يحيي پسر زيد به اتفاق جمعي ديگر از شيعيان، بدن زيد را محرمانه به بيرون شهر برده، در وسط نهر قبري كندند و جسد زيد را دفن نمودند.
پس از گذاردن سنگ قبر، آب را در آن نهر جاري كردند تا دشمنانش محل قبر زيد را نيابند.

جاسوسان حكومتي محل قبر را شناسايي و به يوسف بن عمر ثقفي گزارش دادند.
او دستور داد كه نبش قبر نمايند، جسد زيد را بيرون آورده و سرش را از تن جدا نموده آن را براي هشام به شام فرستاد.
هشام نيز به يوسف بن عمر ثقفي دستور داد كه بدن جناب زيد بن علي را، لخت و عريان به دار آويزند.
آن ملعون نيز اين دستور را عيناً اجرا نمود.
يعني در سال 121 هجري قمري بدن فرزند پيامبر خدا به دار آويخته شد، و تا سال 126 هجري قمري كه وليد بن يزيد بن عبد الملك بن مروان به خلافت رسيد، همچنان بالاي دار بود.
سپس وليد دستور داد استخوان هاي زيد را از دار پايين آورده، آتش زدند و خاكسترش را نيز بر باد دادند.

همين عمل را با بدن يحيي پسر زيد در جرجان (گرگان امروزي ) انجام دادند.
يحيي


17


نيز در ميدان رزم به شهادت رسيد و سرش را بريده به شام فرستادند.
بدنش نيز مدت شش سال بالاي دار ماند و دوست و دشمن به حال آن بزرگوار مي گريستند.
پس از قيام ابو مسلم خراساني ، بدن وي را از بالاي دار پايين آورده و در گرگان به خاك سپردند.

از آنجايي كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) از عداوت اين خاندان خبيث نسبت به بني هاشم و همچنين عداوت خوارج نهروان آگاهي داشت، براي پيشگيري از چنين فجايعي وصيت و اصرار بر پنهان داشتن محل دفن خود داشت.
لذا قبر ايشان تا زمان خلافت هارون الرشيد ـ خليفه عباسي ـ مخفي بود.

آشكار شدن مرقد مطهر حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)

روزي هارون الرشيد در نجف به صحراي نيزاري به شكار رفت.
تازي ها و فهدها (سگ و يوزپلنگ شكاري ) آهوان را تعقيب مي كردند و آهوان به بالاي تل نجف(1) پناه مي بردند، تازي ها هم از آن تل بالا نمي رفتند.
اين عمل چند بار تكرار شد و همين كه تازي ها عقب نشيني مي كردند آهوان پايين مي آمدند.
همين كه دوباره آهوان را تعقيب مي كردند دوباره به بالاي تل خاك پناه مي بردند و تازي ها از تعقيب آن ها باز مي ايستادند.

خليفه هارون الرشيد دريافت كه بايد در اين مكان، سرّي نهفته باشد كه آهوان بدانجا پناه مي برند و تازي ها از آن بالا نمي روند.
پيرمردي از اهالي آنجا را احضار كرد و راز آن را از پيرمرد جويا شد.
پيرمرد گفت: براي گفتن سرّ اين تل خاك، از شما امان مي خواهم و خليفه نيز امانش داد.
سپس پير مرد گفت: با پدرم به اينجا آمدم و پدرم در اين مكان زيارت نامه مي خواند و نماز مي گذارد.
از پدرم سؤال كردم كه زيارت خواندن در اينجا چه مناسبتي دارد؟ پاسخ داد: با حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) براي زيارت به اينجا مي آمدم و ايشان فرمود: اينجا قبر جدش علي بن ابي طالب(عليه السلام) است كه به زودي آشكار خواهد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .نجف در لغت به معناي تل خاك و پشته اي است كه آب به آن نرسد.


18


خليفه دستور حفر اين محل را داد تا به علامت قبري رسيدند و لوحي در آنجا پيدا شد كه بر روي آن با خط سرياني دو سطر نقش بسته بود كه ترجمه آن چنين است: «اين قبري است كه نوح پيغمبر آن را براي علي (عليه السلام) وصي محمد(صلّي الله عليه وآله) قبل از طوفان به هفتصد سال حفر نمود(1)».
هارون اداي احترام نمود و دستور داد خاك ها را به جاي اول خود برگردانند.
سپس پياده شد، پس از وضو گرفتن دو ركعت نماز خواند و با حالتي گريان، خود را به خاك و تربت آن حضرت غلطانيد.

آنگاه هارون نامه اي به امام موسي كاظم(عليه السلام) در مدينه نوشت و صحت اين مطلب را از امام موسي (عليه السلام) سؤال كرد.
ايشان آن محل را به عنوان قبر جدش علي بن ابي طالب(عليه السلام)تأييد كرد.
سپس به دستور هارون، سنگ بنايي بر آن قبر نهاده شد كه به «تحجير هاروني » معروف شد.(2)

ممكن است مصالح ديگري در نظر آن بزرگوار بوده كه در نظر ما پنهان باشد.
از آنجمله به دليل ارادت شديد دوستان و شيعيان آن حضرت با آشكار بودن مرقد مبارك، شيعيان براي زيارت به بارگاه ملكوتي حضرت مشرّف مي شدند و باعث شناسايي ارادتمندان حضرت مي شد و واقعه شهادت حجر بن عدي و ميثم تمّار براي ديگران تكرار مي شد و لذا مخفي بودن مرقد مبارك در دوران بني اميّه و اوائل دوران بني عباس ممكن است باعث حفظ جان بسياري از شيعيان شده باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .الغارات، ج 2، ص846 ؛ بحار الانوار، ج 42، صص216 و 236 ؛ شبهاي پيشاور، ص127، «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، هذا قبرٌ حفره نوح لعلي بن أبي طالب وصيّ محمّد(صلي الله عليه وآله) قبل الطوفان بسبع مائة سنة».

2 .مرقد مطهر اميرالمؤمنين در زمان امام صادق(عليه السلام) براي خواص شيعيان به علت زيارت آن حضرت معلوم شد و در زمان هارون براي همه مكشوف گرديد.

لازم به ذكر است قبلاً هم ابي حمزه ثمالي توسط امام زين العابدين(عليه السلام) از محل قبر آگاه شده بود (مفاتيح الجنان دو صفحه قبل از باب زيارت وداع اميرالمومنين(عليه السلام)).
امام حسين
(عليه السلام) هم قبلا آن را به بعضي از خواص نشان داده بودند، كامل الزيارات باب 9، ج2


19


قدمت شيعه از زمان پيغمبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله)

پرسش: آيا مذهب شيعه يك مذهب سياسي است كه به دست عبدالله بن سباي يهودي در زمان عثمان ـ خليفه سوم ـ ابداع شد، سپس ايرانيان كه با عربها سابقه بدي داشتند با اين سلاح در مقابل اعراب مسلمان ايستادند.
آنگاه تشيع در زمان ديالمه تقويت گرديد و سپس در زمان صفويه مذهب رسمي ايران شد.
در صورتي كه در زمان نبي مكرم اسلام(صلي الله عليه وآله) نامي از شيعه وجود نداشته است؟

پاسخ: اولاً بايد گفت كه از ديد شيعيان، عبدالله بن سبأ(1) يك يهودي و ملعون است و در اخبار شيعه از وي مذمت بسيار شده است.
ثانياً شيعه يك حزب سياسي نيست كه در زمان خلافت عثمان درست شده باشد، بلكه سير طبيعي اسلام است كه در آن به دستورات حضرت خاتم الانبياء(صلّي الله عليه وآله) دقيقاً عمل شده است.
شيعه در لغت به معني پيرو مي باشد و اين كلمه براي اين مورد اولين بار بر زبان خود صاحب وحي جاري شده است؛ بر زبان كسي كه خداوند در قرآن كريم درباره او فرموده است: { وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحي }؛ «هرگز با هواي نفس سخن نمي گويد و سخن او غير از وحي خدا نيست(2)».
و در قرآن اين لفظ چند بار آمده است { وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ}.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .راجع به عبدالله بن سبا چند نظر وجود دارد:

1 .عبدالله سبا افسانه اي است و وجود خارجي نداشته وسيف بن عمر تميمي آن را ساخته است (علامه عسكري ).

2 .وجود خارجي داشته و قبلاً يهودي بوده، اسلام آورده، در زمان يهوديت غلو مي كرده، در اسلام هم غلو كرده است و توسط اميرالمؤمنين اعدام شده است.

3 .وجود خارجي داشته، ولي احاديث سيف بن عمر ساختگي بوده است و با توجه به شواهد اين به حقيقت نزديك تر است (علامه شبيري زنجاني ).

2 .نجم (53): 3 و 4

3 .صافات : 83 ؛ مريم : 69


20


حافظ ابو نعيم احمد بن عبدالله ـ از محدثين بزرگ اهل سنت ـ در كتاب «حلية الاولياء» از ابن عباس روايت مي كند كه چون آيه شريفه { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ}؛ «آنان كه ايمان آورده اند و نيكوكار شدند به حقيقت، بهترين اهل عالمند.
پاداش آن ها نزد خدا باغ هاي بهشت عدن است كه نهرها زير درختانش جاري است و در آن بهشت تا ابد جاودان و متنعمند و خدا از آن ها خشنود است(1)».
بر پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله) نازل شد، پيغمبر خطاب به علي ابن ابي طالب(عليه السلام)فرمود: «يا علي ! در اين آيه شريفه، مراد از خير البريه تو و «شيعيانت» مي باشيد.
روز قيامت تو و شيعيانت در حالي كه خداوند از شما راضي و شما هم از خداوند راضي و خشنود هستيد مي آييد(2)».

ابو المؤيد موفق بن احمد خوارزمي در مناقب حاكم ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله الحسكاني در كتاب «شواهد التنزيل لقواعد التفضيل»، محمد بن يوسف گنجي شافعي در «كفاية الطالب» و سبط ابن جوزي حنفي در «تذكرة الخواص» از يزيد بن شراحيل انصاري ، كاتب اميرالمؤمنين(عليه السلام) خبر داد كه گفت: خودم از آن حضرت شنيدم كه فرمود به هنگام رحلت خاتم الانبياء پشت مبارك ايشان به سينه من بود، فرمود: «يا علي ! آيا آيه شريفه (كساني كه ايمان آورده اند و صاحبان عمل صالح و خير البريه...) را نشينده اي ؟ به درستي كه آن ها «شيعيان» تو مي باشند و وعده گاه من و شما در روز قيامت، كنار حوض كوثر خواهد بود.
همان روزي كه خلايق، براي رسيدگي به حساب گرد آيند، شما را نيز بخوانند، و شما روسفيد خواهيد بود و شما را پيشواي روسفيدان صدا زنند.»(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .بينه (98): 7 و 8

2 .اللمعة البيضاء، ص413، حديث 1125 ؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص459 ؛ الدر المنثور، ج 8 ، ص589 ؛ المناقب، ص265، حديث 247 ؛ شبهاي پيشاور، ص156 «أنت يا علي و شيعتك تأتي أنت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين».

3 .ينابيع المودة لذوي القربي ، ج 1، ص125 و ج 2، ص357 ؛ شبهاي پيشاور، ص156 «أي عليّ أ لم تسمع قول الله تعالي : { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ} هم أنت و شيعتك و موعدي و موعدكم الحوض إذا اجتمعت الأمم للحساب تدعون غرّاً محجّلين»


21


جلال الدين سيوطي در تفسير خود «الدر المنثور في التفسير بالمأثور» از ابن عساكر دمشقي شافعي از جابر بن عبدالله انصاري كه از بزرگان صحابه خاتم الانبيا مي باشد نقل مي كند كه گفت: در خدمت حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله) بوديم كه علي ابن ابي طالب(عليه السلام)وارد شد، و پيغمبر فرمود: «قسم به كسي كه جان من در قبضه قدرت او است، روز قيامت اين مرد (اشاره به علي (عليه السلام)) و شيعه او از رستگارانند(1).
آنگاه آيه مذكور نازل گرديد.
در همان تفسير از ابن عباس نيز روايت شده كه چون آيه فوق نازل شد، پيامبر(صلّي الله عليه وآله)به علي (عليه السلام)فرمود: «روز قيامت تو و شيعيانت در حالي كه از خداوند راضي و خداوند هم از شما راضي باشد مي آييد(2).

از جابر بن عبدالله انصاري در مناقب نيز نقل شده است كه گفت: در خدمت پيامبر گرامي اسلام بوديم كه علي (عليه السلام)به طرف ما آمد.
پيغمبرخدا(صلّي الله عليه وآله) فرمود: «برادر من رو به شما آمد(3)».
آنگاه به سمت كعبه نگاه كرد، دست علي را بالا برد و فرمود: «قسم به كسي كه جان من در قبضه قدرت اوست، اين علي و شيعيان او روز قيامت از رستگارانند(4)».
سپس پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: علي (عليه السلام) قبل از همه شما ايمان آورد و باوفاترين افراد به عهد خدا مي باشد و نيز عادل ترين شماها است و مرتبه اش در نزد پروردگار از همه شماها بالاتر است.
در همان وقت، آيه مذكور نازل گرديد.
از آن به بعد هر گاه علي (عليه السلام) در ميان جمعي ظاهر مي شد، اصحاب پيغمبر مي گفتند: «بهترين مردم آمد(5)».

ابن حجر در باب 11 صواعق و نيز علامه سمهودي در جواهر العقدين از «حافظ جمال الدين محمد بن يوسف زرندي مدني » نقل مي كند كه: چون آيه مذكور نازل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .شواهد التنزيل، ج 2، ص467 ؛ المناقب، ص111 ؛ شبهاي پيشاور، ص157 «و الذي نفسي بيده إنّ هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة فنزل { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ}».

2 .اللمعة البيضاء، ص413، حديث 1125 ؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص459 ؛ الدر المنثور، ج 8 ، ص589 ؛ المناقب، ص265، حديث 247 «تأتي أنت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين».

3 .المناقب، ص111 ؛ شبهاي پيشاور، ص157 «قد أَتاكُم أخي».

4 .ينابيع المودة لذوي القربي ، ج 1، ص197 ؛ شبهاي پيشاور، ص158 «و الذي نفسي بيده إنّ هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة».

5 .الدر المنثور، ج 6 ، ص379 ؛ المناقب، ص112 ؛ شبهاي پيشاور، ص158 «جاءَ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ».


22


گرديد، پيغمبر اسلام خطاب به علي (عليه السلام) فرمود: «يا علي ! تو و شيعيانت خير البريه هستيد.
روز قيامت تو و شيعيانت در حالي كه از خدا راضي و خدا هم از شما راضي است، مي آييد و دشمنان تو با حالتي خشمناك كه دستهايشان به گردنشان بسته مي باشد، خواهند آمد.
آنگاه اميرالمؤمنين(عليه السلام) پرسيد دشمن من كيست؟ فرمود: كسي كه از تو بيزاري مي جويد و تو را لعن مي نمايد(1)».
اين حديث با اندك اختلافي در مودة القربي نيز آورده شده است.

مير سيد علي همداني شافعي در مودة القربي و ابن حجر در صواعق نيز از ام سلمه زوجه پيامبر نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: «يا علي ! تو و شيعيان و اصحابت در بهشت مي باشيد(2)».

در فصل نوزدهم مناقب، از رسول الله(صلي الله عليه وآله) خطاب به علي (عليه السلام) نقل شده است: «مثل تو در امت من مثل عيسي بن مريم است(3)» كه قوم او سه فرقه شدند ـ مؤمنين و حواريون، دشمنان او كه همان يهود بودند و غلات كه درباره او غلو نموده و او را خدا و شريك خدا قرار دادند ـ امت من هم نسبت به تو، سه فرقه مي شوند: «فرقة شيعتك و هم المومنون؛ فرقه اي شيعيان تو هستند كه همانا مؤمنين مي باشند»؛ فرقه اي هم دشمنان تو هستند و آنان ناكثين و شكنندگان عهد و بيعت با تو هستند و فرقه اي غلوكنندگان درباره تو هستند و آن ها گمراهان و جاحدين مي باشند.
سپس افزود: «يا علي ! تو و شيعيانت و دوستان شيعيان تو در بهشت و دشمنان و غلو كنندگان درباره تو، در آتش جهنم خواهند بود(4)».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .ينابيع المودة لذوي القربي ، ج 2، صص357 و 452 ؛ النهاية، ج 3، ص276 به نقل از الغدير، ج 3، ص78 ؛ شبهاي پيشاور، ص158 «يا عليّ أنت و شيعتك تأتي أنت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيين و يأتي أعداؤك غضباناً مقمحين قال يا رسول الله و من عدوّي؟ قال: من تبرأ منك و لعنك».

2 .المناقب، ص113 ؛ ينابيع المودة لذوي القربي ، ج 1، صص328 و 425 ؛ شبهاي پيشاور ص159 «يا عليّ أنت و أصحابك في الجنّة أنت و شيعتك في الجنّة».

3 .الشيعة في احاديث الفريقين، ص128 به نقل از المناقب، ص226 ؛ ينابيع المودة لذوي القربي ، ج 2، ص109 ؛ شبهاي پيشاور، ص159 «مثلك في أمتي مثل المسيح عيسي بن مريم».

4 .المناقب، ص317 ؛ ينابيع المودة لذوي القربي ، ج 1، ص328 ؛ شبهاي پيشاور، ص159 «فأنت يا عليّ و شيعتك في الجنّة و محبّوا شيعتك في الجنّة و عدوّك الغالي فيك في النار».


23


از طرفي ديگر چون در زمان حيات پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) چهار تن از بهترين صحابه خاص پيامبر يعني :

1 .ابوذر غفاري ،

2 .سلمان فارسي ،

3 .مقداد ابن اسود كندي

4 .عمار ياسر

داراي اين لقب (شيعه) بوده اند، مي توان دريافت كه نه تنها لفظ شيعه بعد از خلافت عثمان به وجود نيامده بلكه از زمان حيات پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله) اين لفظ رايج بوده است.

از طرفي ، حافظ ابو نعيم در حليه الاوليا و ابن حجر در صواعق محرقه از ترمذي نقل نموده اند كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: «خداوند مرا به دوستي چهار نفر امر نموده و خبر داده است كه خدا اين چهار نفر را دوست مي دارد(1)» و اين چهار نفر عبارت اند از: «علي ابن ابي طالب(عليه السلام)، ابوذر، مقداد و سلمان».
ابن حجر نيز مشابه همين حديث را از پيغمبر نقل مي كند: «بهشت براي سه نفر ـ علي و عمار و سلمان ـ مشتاق است(2)».
آيا اعمال و رفتار اصحاب خاص رسول الله(صلّي الله عليه وآله) كه خداوند امر و خبر از دوست داشتن آن ها داده است، دلالت بر حقانيت شيعه ندارد؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .تاريخ الكبير، ج 9، ص31 ؛ مستدرك الحاكم، ج 3، ص131 ؛ شبهاي پيشاور، ص161 «إنّ الله أمرني بحبّ أربعة و أخبرني أنّه يحبّهم».

2 .سنن الترمذي ، ج 5 ، ص332 ؛ مسند ابويعلي ، ج 5 ص166 ؛ شبهاي پيشاور ص161 «الجنّة تشتاق إلي ثلاثة؛ عليّ و عمّار و سلمان».


24


پرسش: چرا ايرانيان توجه خاصي به تشيع دارند؟

پاسخ: بعد از فتح ايران به دست قواي مسلمين، ايرانيان آزادي نسبي داشتند و اكراه و اجباري هم در پذيرش دين مقدس اسلام نداشتند.
ولي بر اثر معاشرت با مسلمين، به حقانيت اسلام پي بردند و دين چندين هزار ساله خود را، ناقص تشخيص داده و به اسلام گرويدند.

ايرانيان تنها در زمان خلافت هارون و مأمون به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به دليل تشريف فرمايي حضرت رضا و امامزادگان همراه علاقمند نشدند، بلكه از زمان خود پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله) اين مودت در دل ايرانيان ريشه دوانيد.
به طوري كه هر ايراني ، پس از آن كه به مدينه مسلمان وارد مي شد، حق و حقيقت را در علي (عليه السلام) مي يافت و به امر و راهنمايي پيامبر خدا(صلّي الله عليه وآله) به حبل متين و ريسمان ولايت آن حضرت چنگ مي زد.
نمونه آن ها هم سلمان فارسي بود كه بنا به روايت علماي همه فرقه ها، پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله)درباره وي فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است(1)» و از همان ابتدا به سلمان محمدي معروف شد.
بدان جهت سلمان از شيعيان خالص علي (عليه السلام) گرديد كه مكرر از پيامبر خدا شنيده بود: «كسي كه علي (عليه السلام) را اطاعت نمايد، مرا اطاعت نموده و كسي كه مرا اطاعت نمايد خدا را اطاعت نموده است.
كسي هم كه با علي (عليه السلام) مخالفت نمايد، مرا مخالفت نموده و كسي كه مرا مخالفت نمايد خدا را مخالفت نموده است(2)».
به همين جهت سلمان از مخالفان سرسخت سقيفه بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .ينابيع المودة لذوي القربي ، ج2، ص93 ؛ تحف العقول، ص52 ؛ مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص75 ؛ المستدرك، ج 2، ص598 ؛ شبهاي پيشاور، ص164 «سَلْمانُ مِنّا أهْلُ الْبَيت».

2 .المستدرك، ج3، صص121 و 128 به نقل از الغدير، ج7، ص177 ؛ تاريخ مدينه دمشق، ج42، ص270 ؛ الكامل، ج 4، ص349 ؛ شبهاي پيشاور، ص164 «من أطاع عليّاً فقد أطاعني و من أطاعني فقد أطاع الله و من خالف علياً فقد خالفني و من خالفني فقد خالف الله».


25


از طرفي ديگر، هر ايراني كه به مدينه مي رفت و مسلمان مي شد وقتي كه برخورد بزرگان و صحابه را مي ديد، غالباً جذب سجاياي اخلاقي اميرالمؤمنين و اهل بيت مي شد.
علاوه بر اين ها برخورد با ملاطفتي كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) با شاهزادگان اسير ايراني نمود، ايرانيان را به مقام شامخ و مقدس آن بزرگوار و عترت طاهره اش، متوجه ساخت.
بنابر نقلي ، وقتي كه اسراي مدائن (تيسفون) وارد مدينه شدند، خليفه دوم ـ عمر ـ دستور داد تمام اسيران زن به كنيزي مسلمانان در آيند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) او را از اين كار منع نموده و فرمود: شاهزادگان مستثني و قابل احترام هستند.
چون دو دختر يزدگرد پادشاه ايران در ميان اسيران بودند به آن ها اختيار داده شد كه برخيزند و هر فردي از مسلمانان را كه بپسندند آزادانه به شوهري خويش اختيار كنند.
اين دو دختر در بين مسلمانان نظر كردند و يكي از آن ها به نام «شاه زنان» محمد بن ابي بكر را كه تربيت شده خود اميرالمؤمنين(عليه السلام)بود و ديگري كه «شهربانو» نام داشت حضرت امام حسين(عليه السلام) را برگزيدند و به عقد شرعي آنان در آمدند.
خداوند فرزندي به نام محمد (قاسم فقيه) به شاه زنان داد كه وي پدر بزرگ مادري امام ششم شيعيان، امام جعفر صادق(عليه السلام) بود.
از شهربانو نيز امام چهارم شيعيان، حضرت زين العابدين(عليه السلام) متولد گرديد.
پخش اين خبر در بين ايرانيان، باعث علاقمندي آنان به امام علي (عليه السلام) شد.
مخصوصاً بعد از فتح ايران، قلباً به آن حضرت توجه كامل نمودند.

بنابراين وقايعي كه در زمان ديالمه و آل بويه اتفاق افتاد، فقط پرده از روي اين حقيقت (علاقه به علي و خاندانش) برداشته و ايرانيان آزادي يافتند تا مكنونات قلبي خويش را آشكار نمايند.

در دوران سلطنت غازان خان مغول (نام اسلامي او محمود خان بود) كه خود او به اهل بيت طهارت توجه خاصي داشت، مذهب تشيع آشكارتر شد.
پس از وفات وي ، برادرش شاه محمد خدابنده (اولجايتو) به پادشاهي رسيد و در حضور خود، مجالس مناظره اي را بين علامه حلي و خواجه نظام الدين قاضي القضات شافعي ترتيب داد.
در آن جلسات، مبحث امامت مورد بحث و بررسي قرار گرفت و علامه حلي ، امامت بلافصل اميرالمؤمنين(عليه السلام) را اثبات و ادعاي خلافت بقيه خلفا را ابطال و رد نمود.
در اين


26


جلسات، علامه حلي چنان راه تشكيك را بر حضار بست كه طرف مقابل او، يعني خواجه نظام الدين قاضي القضات شافعي گفت: «دلايل شما بسيار محكم، قوي و متقن است اما چون گذشتگان ما بر اين راه رفته اند ماهم براي جلوگيري از تفرقه كلمه اسلام، بايد همان راه را رفته و پرده دري نكنيم».
از آنجايي كه شاه محمد خدابنده تعصبي نداشت، پس از استماع اين دلايل، مذهب اماميه را اختيار و به تشيع گرويد و آزادي مذهب شيعه را درتمام بلاد ايران صادر و اعلام كرد.
سپس به تمام واليان و فرمانداران خود دستور داد كه در مساجد و در خطبه ها نام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و ساير ائمه اطهار را بخوانند.
او همچنين دستور داد عبارات: «لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ» و «عليّ ولي الله» را روي مسكوكات رايج حك كنند.
سپس علامه حلي را كه از حله احضار كرده بود، نزد خود نگه داشت و براي او مدرسه علميه ساخت.
بدين ترتيب، ولايت و امامت علي ابن ابي طالب(عليه السلام) در سراسر ايران جهانتاب شد و اينك ايرانيان، شيعه علي (عليه السلام)و يازده فرزند معصومش مي باشند.

به طور كلي علت گرايش به تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم و از قرن دهم تا كنون را چنين مي توان خلاصه نمود:

1 ـ برخورد متعصبانه عمر عليه ايرانيان

2 ـ سياست حق گرايانه اميرالمؤمنين نسبت به عموم مردم بدون تعصب قومي

3 .فضائل اهل بيت و برخورد جذاب آن ها با افرادي كه از ايران مي آمدند

4 ـ عكس العمل ظلم هايي كه به ائمه و شيعيان روا مي شد.

5 ـ اعزام دانشمندان و مبلغين از طرف ائمه(عليهم السلام) مانند زكريا بن آدم، عبدالله بن سعد اشعري ... به قم و ساير شهرها

6 ـ تشريف فرمائي امام رضا(عليه السلام) به ايران

7 ـ مهاجرت امام زادگان در پي مسافرت ايشان، عزيمت امامزاده ها از ترس خلفا و تبليغ آن ها در نقاط مختلف ايران، مهاجرت سادات به علت وجود امنيت نسبي .

8 ـ تلاش علماي شيعه مثل شيخ صدوق، علامه حلي ، شيخ بهائي ، علامه مجلسي و...


27


9 ـ روي كار آمدن حكومت هاي شيعي نظير آل بويه، ديالمه و بويژه صفويان.

10 ـ هماهنگي و همكاري تنگاتنگ علماي شيعه با دولت هاي طرفدار شيعه نظير صفويه.

10 .اعلام مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي ايران.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .براي تفصيل بيشتر به كتاب تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان و كتابهاي مشابه مراجعه شود.


| شناسه مطلب: 73986