بخش 2
گفتار اول : إثبات وجود حجّت خدا حضرت مهدی اثبات وجود حضرت مهدی ـ ارواحنا فداه ـ لزوم شناخت امام زمان به این حکایت توجه کنید محتوای حدیث ثقلین جهان منهای حجّت یک سؤال مهّم مناظره هشام بن حکم مناظره دیگر هشام هدایت عامّه نظرات هانری کُربن یک دلیل روشن دیگر خلاصه بحث سؤالات گفتار اول
25 |
گفتار اول
اثبات وجود حجّت خدا ، حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از ديدگاه عقـل
27 |
اثبات وجود حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ
لازم است قبل از پرداختن به بحث اثبات وجود حضرت مهدي به دو نكته توجه شود :
نخست ، بحث پيرامون مهدويت و اثبات وجود حضرت ، بحثي كاملا اسلامي
است و روي سخن با مسلمانان جهان و پيروان مذاهب مختلف اسلامي است ، يعني كساني كه خدا و رسول خدا و قرآن و سنت را پذيرفته اند و هر دستور و يا گفتاري از
اين ناحيه برسد ، انجام مي دهند و در مقابل آن تسليم هستند . بنابراين بحث مهدويت به عنوان حجة خدا و خليفه رسول الله با كسي كه خدا و يا رسول خدا را قبول ندارد معني ندارد ؟
البته مي توان با چنين فردي كه منكر دين و خدا است از اين زاويه وارد بحث شد
كه آينده تاريخ و سرانجام كاروان بشريت ، به عدل و داد و رفع ظلم و ستم گرايش
پيدا مي كند .
اينك با توجه به اين كه بحث مهدويت يك بحث اسلامي است ، طبعاً مي توان در تمامي مباحث مربوط به حضرت مهدي از مدارك مورد قبول مسلمانان ، همچون قرآن و كلام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) استفاده كرد و به آن استدلال نمود .
هرچند در بعضي از مباحث مهم در رابطه مهدويت ـ مانند اثبات وجود حجّت الهي ـ هم دليل عقلي وجود دارد و هم نقلي كه ان شاءالله به آن اشاره خواهد شد .
28 |
دوم : برآحاد مسلمين در هر عصر و زماني واجب و ضروري است كه مسئله امامت را ، دنبال كنند و امام زمان خود را بشناسند .
لزوم پيگيري اين مسئله به جهت اين است كه اولاً ، بايد توجه كند كه احكام الهي را از چه كسي اخذ مي كند و به فرمان چه كسي گردن مي نهد و آيا كساني كه به عنوان مصادر احكام الهي براي خود برگزيده راهي به سوي « الله » دارند ؟ وآيا مي توانند امامت و رهبري او را با دليل مورد قبولي به اثبات برسانند و بگويند همه گفته هاي اين فرد صحيح و از جانب خداوند متعال است ؟
آنچه مسلم است اختلاف فراواني بين ائمه و پيشوايان أهل سنت يعني مالك و ابوحنيفه و شافعي و احمد حنبل وجود دارد و نيز بين مكتب اهل بيت و ديگران اختلافاتي به چشم مي خورد و هيچ عقلي نمي پذيرد كه بدون دليل روشن و مورد
قبولي گفته شود كه آنچه ابوحنيفه مي گويد ، احكام ناب اسلامي است ، و يا ديگري ادعا كند كه هر چه مالك و يا احمد حنبل مي گويد ، اسلام حقيقي است . خلاصه آن كه هيچ انسان با شعوري تجويز نمي كند كه دين الهي را كه انبياء و شخص پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
با آن همه زحمات و صدمات تبيين نموده اند ، به راحتي به زيد و عمرو بكر واگذار
نمائيم و اين مطلب ضرورت بحث امامت و رهبري را در هر عصر و زماني براي ما
به اثبات مي رساند و آن را از همه نيازهاي آدمي مهم تر مي گرداند ، زيرا اگر آب
و خوراك سالم به بدن نرسد ، جسم ما در معرض خطر مي افتد اما اگر دست ما از
ائمه راستين و امامان به حق كوتاه گردد و به دنبال امام ضالّ و مضلّ حركت كنيم
سرانجام گمراه و به شقاوت ابدي مبتلا خواهيم شد ( 1 ) مگرنه اين كه قرآن با
صراحت مي گويد هر انساني در روز قيامت با امام و پيشواي خودش محشور مي گردد ( 2 )
1 . قرآن براي بيداري ما گوشزد مي نمايد كه همانگونه كه امام هادي و ائمه راستين وجود دارد متقابلاً ائمه كفر وضالّ و مضلّ هم وجود دارد تا ما انسان ها چشم خود را باز نموده و عقل خود را به كار گرفته تا از سرچشمه وحي الهام گيريم ، امامي انتخاب نمائيم كه دين مرضّي پروردگار را براي ما بازگو نمايد ، ( فاعتبروا يا اولي الأبصار ) حشر : 2 .
2 . ( يوم ندعو كل اناس بامامهم ) ( اسراء : 71 ) .
29 |
اگر قيامت چشم باز كنيم و ببينيم كه امام و رهبر ما از ائمه ضلال است چه بايد
كرد ؟ ! ( 1 )
لزوم شناخت امام زمان
روايتي را شيعه و سني از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل نموده اند و مورد قبول همگان است به طوري كه علامه اميني در الغدير ( 2 ) مي نويسد ( . . . لَم يَختَلِفْ في ذلِكَ إثنانَ ولا اَنّ أحداً خالَجَهُ في ذلكَ شَكٌّ ) دو نفر مسلمان هم در اين حديث اختلاف ندارند و نسبت به صدور اين حديث از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) احدي يافت نمي شود كه شك و شبهه اي داشته باشد و علامه اميني حدود ده كتاب از صحاح و مسانيد أهل سنت نام مي برد كه اين حديث را نقل نموده اند . متن حديث از اين قرار است :
قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) : مَن ماتَ وَلَم يَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهلّيةً .
كسي كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد ، مرگ او مرگ جاهليت است .
كليني ( قدس سره ) محدث بزرگ جهان تشيع در اصول كافي ( 3 ) نيز چندين روايت نزديك به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در سوره فرقان از آيه 27 به بعد حال كساني كه راه صحيحي براي وصول به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و دين الهي اخذ ننمودند اينگونه بيان نموده : ( ويوم يعضّ الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلاً يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلاناً خليلاً لقد اضلّني عن الذكر بعد اذ جاءني وكان الشيطان للانسان خذولاً وقال الرسول يا ربّ انّ قومي اتخذوا هذا القرآن مهجوراً ) .
قرآن راه صحيح را براي رسيدن به خدا و رسول الله ( صلي الله عليه وآله وسلم ) و اسلام واقعي با دو آيه در قرآن بيان نموده يكي در سوره شوري آيه 23 ( قل لا اسئلكم عليه أجراً الا المودة في القربي ) كه مي فرمايد : بگو : من چيزي بعنوان اجرت رسالت از شما نمي خواهم جز مودت ورزيدن به ذوي القربي كه زير بناي متابعت و پيروي آنها است و ديگر در سوره فرقان آيه 57 ( قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الي ربه سبيلاً ) آنچه به عنوان پاداش رسالت خواستم براي اين بود كه هر كه مايل است راه صحيحي براي خود انتخاب كند ، بتواند . آيا راهي جز راه متابعت و عشق ورزيدن به علي ( عليه السلام ) و زهراي مرضيه ( عليها السلام ) و فرزندان ايشان باقي مي ماند ؟ كه يگانه مصداق ذوي القرباي رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) مي باشند ؟
2 . الغدير جلد 10 ص 360 .
3 . اصول كافي : ج1 ص 376 .
30 |
همين مضمون از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل نموده كه من جمله اين حديث است كه راوي از
امام صادق ( عليه السلام ) سؤال مي كند ( 1 ) آيا اين روايت ( من مات . . . ) را پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده اند ؟ حضرت فرمود : بلي ، عرض مي كند مراد از مرگ جاهليت چيست ؟ يعني مي ميرد در حالي كه امام خود را نشناخته و به او جاهل بوده ؟ و يا به مرگ جاهليه جهلاء ( همچون مردمي كه در زمان جاهليت به سر مي بردند و فاقد دين و شرف و انسانيت بودند ) خواهد مرد ؟
حضرت فرمود : مراد از جاهليت كفر و نفاق و ضلال است .
و علامه اميني در توضيح ذيل حديث يعني ( ميتة جاهلية ) مي نويسد ( 2 ) ( إنّما هِيَ شَّرُ ميتة ، ميتَةُ كُفْر وَالِحاد ) بدترين نوع مرگ است يعني مردن در حال كفر و عناد و لجاج .
مفاد اين روايت هر مسلماني را ملزم مي كند تا مسأله امامت ، مخصوصاً امام زمان خويش را پي گيري كند و اگر آن امامي را كه بايد بشناسد و از او پيروي كند نشناخت و با حق آشنا نشد و از دنيا رفت ، اسلام او مقبول نيست و هم چون افراد زمان جاهليت است كه اسلام نياوردند و در حال كفر و الحاد از دنيا رفتند .
به اين حكايت توجه كنيد :
يكي از ائمه جماعات تهران كه مورد وثوق بود براي من نقل كرد :
علامه اميني از نجف به تهران آمده بود . من به ديدن ايشان رفتم و تقاضا نمودم كه شبي به منزل ما تشريف بياورند . آقاي اميني اجابت نمودند ، وعدّه اي از علماء را هم به افتخار ايشان دعوت نمودم . شب موعود فرا رسيد و از ايشان تقاضا كردم مطلبي را بيان فرمايند ، ايشان فرمودند : براي مطالعات بعضي از كتب ، مدتي در حلب ( 3 ) به سر مي بردم يكي از تجارِ فهميده و منطقي از اهل سنت با من آشنا شد و شبي از من دعوت به عمل آورد . علماء طراز اول شهر و قضات عالي رتبه و بعضي از اساتيد دانشگاه و عدّه اي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان : ص377
2 . الغدير : ج10 ، ص 361 .
3 . شهر بزرگي است از شهرهاي شام ( سوريه ) بسيار خرم . . . لغت نامه دهخدا .
31 |
تجّار نيز در آنجا حضور داشتند . پس از شام ، عالم بزرگ و مفتي أعظم شهر گفت : آقاي اميني اين بحث امامت چه ريشه و اساسي در اسلام دارد كه شيعيان و علماي تشيّع آن را رها نمي كنند ؟ من به ايشان گفتم : آيا اين حديث را كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده ( مَن ماتَ وَلَمْ يَعرِفْ اِمامَ زَمانِه ماتَ ميتةً جاهليةً ) قبول داري ؟ گفت : بلي . به او گفتم : براي پي گيري و بررسي بحث امامت همين حديث بس است ، وي ساكت شد و چيزي نگفت . از او سؤال كردم : فاطمه زهراء ( عليها السلام ) چگونه بانوئي است ؟ وي گفت : ( إنّها مَطهّرةٌ بِنَصّ الْكِتاب ) ( به صراحت ) قرآن مطهره و معصوم است چون در شأن اهل بيت آيه تطهير نازل شده و حضرت زهراء از بزرگ ترين مصاديق أهل بيت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) است .
به او گفتم : چرا فاطمه زهراء ( عليها السلام ) در حال خشم و غضب از حاكمان وقت از دنيا رفت ؛ آيا آنان امام امت و خليفه به حق رسول خدا نبودند يا حضـرت زهراء امام خود را نشناخت و فوت كرد ؟ عالم بزرگ حلب ديد اگر بگويد غضب و خشم حضرت زهراء ( عليها السلام ) كار صحيحي بوده بايد خط بطلان به جبين حاكمان آن وقـت بكشد و اين برخلاف اعتقـاداتشان مي باشد و اگر بگويد كار حضرت زهراء ( عليها السلام ) خطا بوده و او بدون معرفت به امام خويش از دنيا رفته ، با مقام عصمت و طهارت ايشان كه مورد قبول قرآن است منافات دارد ، به همين دليل ، براي خلط بحث گفت : آقاي اميني بحث ما چه ربطي به موضوع غضب و خشم حضرت زهراء نسبت به حكام زمان خودش دارد ؟ افرادي كه در مجلس حضور داشتند از حيث علم و دانش اشخاص برجسته و فهيمي بودند ، و متوجه شدند كه آقاي اميني با طرح اين سؤال چه ضربه محكمي به عقايد آنان وارد ساخت ، و گفت كه شما نه فقط امام زمان خود را نشناخته ايد بلكه در حقانيّت افرادي كه آنان را خليفه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي دانيد نيز در شك و ترديد به سر مي بريد ، صاحب منزل كه كناري ايستاده بود رو به عالم بزرگ حلب كرد و گفت : شيخُنا اُسْكُتْ قَدِ افْتَضَحْنا ، يعني ديگر ساكت شو كه ما را رسوا كردي .
بحث تا نزديك سحر به طول انجاميد وعدّه اي از اساتيد دانشگاه و قضات و تجّار به سجده افتادند و مستبصر شدند و از راهنمائي علامه اميني تشكر نمودند .
غرض از نقل اين حكايت اين بود كه اهل سنت همانند شيعه حديث ( مَن ماتَ
32 |
وَلَمْ يَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتةً جاهليةً ) را قبول دارند . با توجه به اين حديث
معلوم مي شود در هر عصري و زماني امامي وجود دارد كه بايد به وجود او معرفت داشت و مسلمين بايد بدانند معالم دين را از چه كسي اخذ مي كنند و در حال حاضر امام عصر
آنان كيست ؟ ( 1 )
محتواي حديث ثقلين
براي ضرورت و لزوم پي گيري شناخت امام همين بس كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) براي هدايت امت ، دو يادگار از خود به جا گذاشت و فرمود : اگر به اين دو ثقل يعني قرآن و عترت تمسّك بجوئيد هرگز گمراه نمي شويد و اين روايت كه به ( حديث ثقلين ) معروف است مورد قبول همه مسلمانان است . ( 2 ) بنابر اين بايد تفحّص و تحقيق نمود كه اهل بيت چه كساني هستند و تا قيامت و تا كنار حوض كوثر از قرآن جدا نمي شوند و همتاي قرآن و يگانه وسيله هدايت امت هستند ؟ انشاء الله در مباحث بعدي پيرامون اين حديث بيشتر صحبت مي شود .
جهان منهاي حجّت
در بحث اثبات وجود امام از طريق عقل و نقل ، بايد گفت آنچه مسلم و مورد قبول همه انسان ها است اين است كه موجودات بزرگ و كوچك كه اطراف ما را از شش جهت احاطه كرده اند وجود آن ها براي بهره مندي انسان ها است . تابش آفتاب باعث رشد گياهان و رسيدن ميوه جات و حبوبات براي استفاده انسان مي شود و اين حركت منظم ماه و خورشيد باعث شناخت روز و ماه و سال مي شود و ابر و باد و مه و خورشيد و فلك براي بهره مندي انسان مسخّر شده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحثي بين دو عالم شيعي و سني يعني ابن ابي جمهور احسائي و فاضل هروي در خراسان پيرامون اين حديث واقع شده كه در كتاب نامه دانشوران آمده است . ( فراجع )
2 . در كتاب المراجعات ص 42 به بخشي از مدارك اين حديث از طرق أهل سنت اشاره نموده است .
33 |
يك سئوال مهّم
در ذهن انسان با شعور ، مخصوصاً موحدين و خدا شناسان از هر كيش و قومي اين سئوال مطرح است كه اين انسان كه مخدوم و مورد احترام اين همه مخلوقات الهي است براي چه هدفي خلق شده است ؟
به حكم عقل حكمت پرودگار ، با چنين وضعي كه تمام اجزاي هستي در خدمت انسان هستند ، بايد هدف مقدسي براي انسان در نظر گرفته شده باشد و آن هدف و غايت براي انسان ها غير از رسيدن به كمال و وصول به مقام عبوديت و علم و معرفت به اسماء و صفات الهي چيز ديگري نيست . قرآن كريم اين حقيقت را چنين مطرح نموده است .
( اللهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوات وَمِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ وَأَنَّ اللهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْء عِلْماً ) ( 1 )
« خداوند همان كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين همانند آنها را نيز آفريد ، فرمان او پيوسته در ميان آنها فرود مي آيد تا بدانيد خداوند بر هر چيز تواناست و اينكه علم او به همه چيز احاطه دارد . »
اينك كه معلوم گشـت هدف از خلقت انسان ، رسيدن به كمال علم و عرفان و عبوديت است اين سئوال مطرح مي شود كيـست كه بتواند اين انسان را به آن هدف مقدس خود برساند ؟ هزاران فرقه و مسلك در جوامع بشري انسان را به سوي خويش دعوت مي كنند كه هر كدام مي گويند : به دنبال ما بيائيد ، رياضت كش و مرتاض هندو مي گويد : دست از كار و كسب و تشكيل خانواده بكش و به دنبال من در گوشه جنگل بنشين تا به كمال برسي . ديگري مي گويد : كمال انساني در سايه سرمايه داري است ، سومي مي گويد : رشد و كمال انسان به آزاد بودن او از هر قيد و بند با اين اختلاف فراوان در افكار و عقايد بشري ، هر انسان موحّد و خداشناسي قاطعانه حكم مي كند كه بايد فردي از جانب خداوند كه مسلّح به سلاح علم و وحي بوده و از اسرار خلقت جهان و انسان آگاه باشد ، براي راهنمائي و هدايت بشر مشخص شود در غير اين صورت جهان و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طلاق : 12
34 |
خلقت آن ، هم چون مدرسه اي مي ماند كه با مصالح بسيار عالي ساخته شده اما معلم و مدرّس نداشته باشد و يا مانند بيمارستاني است كه سالن ها و اطاق هاي عمل جراحي و همه امكانات لازم را داشته باشد اما دكتر و طبيب نداشته باشد و هر عاقلي حكم مي كند كه ساختن اين مدرسه و بيمارستـان عبث و بيهوده است .
آري جهان مدرسه است و انسان دانش آموزان اين مدرسه و بايد معلم و مربي وجود داشته باشد كه اين دانش آموزان را به اهداف عاليه واصل گرداند و آن مربي ، كسي جز حجت خدا نيست . در غير اين صورت خلقت جهان عبث و بيهوده خواهد بود .
مناظره هشام بن حكم
هشام آن شاگرد زبر دست امام صادق ( عليه السلام ) با دلايل ساده اما مستحكم ، عمرو بن عبيد را كه منكر وجود حجت خدا بود . قانع كرد كه جهان بدون حجت خدا همچون بدن انسان است بدون قلب . خلاصه حكايت از اين قرار است كه هشام به عالم بصري گفت : آيا تو چشم داري ؟ جواب داد : بلي . هشام پرسيد : چه فايده اي دارد ؟ او فوايد چشم را بيان كرد و به همين منوال سؤال از دست و پا و زبان و گوش و فوايد آنها كرد و او جواب داد . در آخر پرسيد : تو قلب هم داري ؟ ( 1 ) جواب داد : بلي ، هشام فرمود : قلب ، چه فايده اي دارد ؟ او گفت : اگر خطائي براي اعضا رخ دهد مثلاً شبحي را از دور مي نگريم و نمي دانيم كه جماد است يا نبات يا حيوان و يا انسان ، به قلب مراجعه مي كنيم و آن رفع شبهه مي كند مثلاً مي گويد : چون آن شبح حركت مي كند جماد نيست و چون روي دو پا حركت مي كند حيوان نيست و انسان است و نيز گوش صدائي را از پشت ديوار مي شنود و نمي فهمد كه صاحب صدا كيست ؟ نيروي عقل بلا فاصله مي گويد : اين صداي فلان شخص مي باشد .
هشام فرمود : خداوند حكيمي كه براي بدن يك انسان با داشتن چند عضو مختصر ، امامي قرار داده كه شبهات را براي آنها رفع نمايد آيا مي توان گفت براي كاروان بشريت ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مراد از قلب نيروي عقل و فكر انسان است .
35 |
با اين همه اختلافات و سليقه هاي متفاوت ، امامي و راهنمائي معيّن ننموده است ؟ عمرو بن عبيد مات و مبهوت ماند و نتوانست چيزي بگويد .
امام صادق ( عليه السلام ) از اين مناظره با خبر شد . روزي كه عدّه اي از اصحاب در محضر حضرت بودند ، فرمودند : اي هشام ! مناظره خود را با عمرو بن عبيد براي ما نقل كن . هشام براي رعايت ادب و حياء ساكت شد ( اشاره به اين كه در مجلسي كه شما هستيد ، صحيح نيست من سخن بگويم ) حضرت فرمود : وقتي چيزي را از شما مي خواهيم ، انجام دهيد . هشام واقعه را نقل نمود ( 1 ) امام فرمود : اين استدلال را چه كسي به تو آموخته بود ؟ عرض كرد : از شما ياد گرفتم . حضرت فرمود : به خدا قسم اين دليل ، در صحف ابراهيم و موسي مذكور است .
مناظره ديگر هشام
يونس بن يعقوب مي گويد : چند روز قبل از موسم حج بود امام صادق ( عليه السلام ) در كنار مسجد الحرام ، خيمه اي زده بود . شخصي از شام آمد و داخل خيمه حضرت شد و گفت : من شخص فقيه و متكلمي هستم و از شام آمدم تا با اصحاب تو مناظره كنم . با اينكه عدّه اي از اصحاب امام از قبيل حمران بن اعين و هشام بن سالم و قيس ، در خيمه حاضر بودند ، هشام بن حكم كه جواني بيش نبود ، از راه رسيد . حضرت براي هشام جا باز كرد و فرمود : هشام با زبان و دل ، يار و ناصر ما مي باشد ، و به مرد شامي فرمود : با اين جوان صحبت كن . شامي به هشام گفت : پيرامون لزوم امام و حجت خدا بحث كن . هشام پرسيد : آيا خدا مصلحت بندگان را بهتر مي داند يا مردم ؟ شامي گفت : خدا ، هشام پرسيد : چه كسي اين مصالح عباد را از جانب خدا به مردم مي رساند ؟ شامي گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هشام پرسيد : بعد از رسول خدا چه كسي ، شامي گفت : كتاب و سنت ، هشام گفت : آيا كتاب و سنت امروزه براي رفع اختلافات كافي است ؟ شامي گفت : بلي ، هشام پرسيد : پس چرا بين ما و شما اختلاف هست به طوري كه تو براي دفاع از نظريات خودت از شام به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اصول كافي كتاب الحجة : ج1 ، ص170
36 |
اينجا آمدي ؟ شامي ساكت شد .
امام صادق ( عليه السلام ) به شامي فرمود : ( مالَكَ لا تَتَكلَّم ؟ ) چرا صحبت نمي كني و ساكت شدي ؟
شامي گفت : اگر بگويم : اختلاف نداريم كه دروغ است و اگر بگويم : كتاب و سنت اختلافات را بر طرف مي كند كه كلامي باطل و خلاف واقع است ( چون كتاب و سنت را هر كسي به نفع خود توجيه مي كند ) و اگر بگويم اختلاف هست ولي همگي حق مي گوئيم ، كتاب و سنت عبث و بيهوده خواهد شد .
ولي اجازه دهيد من اين سئوالات را از هشام بپرسم تا ببينم چه جوابي مي دهد امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : از او سئوال كن كه شخص با اطلاعي است . شامي گفت : مصلحت مردم را خدا بهتر مي داند يا خود مردم ؟ ( عين سئوالات هشام را يك به يك به هشام برگرداند ) تا رسيد به اينجا كه كلام و مصالح عباد را چه كسي به ما مي رساند ؟ هشام فرمود : زمان رسول خدا يا اكنون ؟ شامي گفت : در حال حاضر . هشام فرمود : ( هذاَ الْقاعِدُ الّذي تَشُدُّ اِليهِ الرِّحال ) اين مرد كه اينجا نشسته و از اطراف و اكناف مي آيند و سؤالات خود را مطرح مي كنند و قانع مي شوند و شك و شبهه آنان مرتفع مي گردد . شامي گفت : از كجا بدانم كه ايشان همين گونه است كه تو مي گوئي ؟ هشام گفت : هر چه مي خواهي از او بپرس تا حجّت بر تو تمام گردد ، شامي متوجه امام شد و با حضرت صحبت كرد و امام ( عليه السلام ) از سفر او و اتفاقاتي كه در راه افتاده بود خبر داد و تماماً مورد تصديق شامي قرار گرفت و در خاتمه شامي مستبصر شد و شهادت به امامت و حقانيت حضرت داد . ( 1 )
اين دو مناظره مستدلّ كاملاً روشن مي سازد كه خلقت بشر منهاي حجت خدا يك كار عبث و بيهوده اي خواهد بود و نتيجه خلقت جهان كه براي وصول انسان به كمالات علمي و عملي است عبث خواهد شد .
آري عقل براساس حكمت الهي و نظام جهان خلقت حكم مي كند بر ضرورت وجود يك انسان كامل تا كاروان بشريت را به سر منزل مقصود راهنمائي نمايد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اصول كافي ج1 ، ص 172
37 |
هدايت عامّه
دليل ديگري كه ضرورت وجود حجت خدا را در هر عصر و زماني به اثبات مي رساند ، مشاهده حركت هر موجود به سوي كمال خويش است ، كه از آن به هدايت عامه و حركت به سوي هدف تعبير مي شود علامه طباطبائي ( قدس سره ) از اين راه لزوم حجّت و امام را در هر عصر و زماني به اثبات مي رساند ، ايشان در اين رابطه مي فرمايد :
طبق قانون ثابت و ضروري هدايت عمومي ، هر يك از انواع آفرينش از راه تكوين و آفرينش به سوي كمال و سعادت نوعي خود هدايت و رهبري مي شود .
نوع انسان نيز كه يكي از انواع آفرينش است از كلّيت اين قانون عمومي مستثني نيست و از راه غريزه واقع بيني و تفكر اجتماعي ، در زندگي خود به روش خاصي بايد هدايت شود كه سعادت دنيا و آخرتش را تأمين نمايد .
به عبارت ديگر بايد يك سلسله اعتقادات و وظائف عملي را درك نموده و روش زندگي خود را با آنها تطبيق كند تا سعادت و كمال انساني خود را به دست آورد و گفته شد كه راه درك اين برنامه زندگي كه ( دين ) ناميده مي شود ، راه عقل نيست بلكه راه ديگري است به نام ( وحي و نبوّت ) كه در برخي از پاكان جهان بشريّت به نام انبياء ( پيغمبران خدا ) يافت مي شود .
پيغمبران وظائف انساني مردم را به وسيله وحي از جانب خدا دريافت داشته و به مردم مي رسانند ، تا در اثر به كار بستن آنها تامين سعادت كنند . روشن است كه اين دليل چنان كه لزوم و ضرورت چنين دركي را در ميان افراد بشر به ثبوت مي رساند ، همچنين لزوم و ضرورت پيدايش افرادي كه پيكره دست نخورده اين برنامه را حفظ كنند و در صورت لزوم به مردم برسانند ، به ثبوت مي رساند .
چنان كه به اقتضاي عنايت خدائي لازم است اشخاصي پيدا شوند كه وظائف انساني را از راه وحي درك نموده به مردم تعليم كنند ، همچنان لازم است كه اين وظائف انساني آسماني براي هميشه در جهان انساني محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعليم شود ، يعني پيوسته اشخاصي وجود داشته باشند كه دين خدا را آن طوري كه نازل
38 |
شده نگهداري نموده و صحيح و سالم بر مردمان عرضه بدارند . ( 1 )
اين دليل و برهان محكم ، براي فهم همگاني به توضيح و شرح احتياج دارد لذا توجه شما را به نكاتي چند جلب مي نمايم .
نخست : شكي نيست كه هر نوعي از انواع موجودات از راه تكوين و آفرينش به سوي كمال و سعادت نوعي خود هدايت مي شود .
اين دانه گندم است كه در دل خاك با شرائط مناسبي قرار مي گيرد و شروع به رشد و نموّ كرده تا بوته اي كامل و داراي خوشه و دانه مي شود .
و اگر هسته اي مانند گردو در دل زمين قرار گيرد راه منظم و مشخصي را پيموده و بالاخره درختي برومند و بارور مي شود و اگر نطفه حيواني در رحم مادر قرار گيرد شروع به تكامل نموده و سرانجام موجودي كامل از همان حيوان پديد مي آيد .
هرگز دانه گردو در مسير تكامل به صورت گاو و گوسفند در نمي آيد كما اينكه نطفه گوسفند نيز مبدّل به درخت انار و چنار نخواهد شد قرآن در اين رابطه مي فرمايد : ( وَلِكُلّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها ) ( 2 ) هر كدام هدف و غايتي دارد كه آن را پيش مي گيرد .
قرآن در تعليم خود اين رهسپاري و كشش را كه در هر نوعي از موجودات مشاهده مي شود و راه كمال خود را در پيش گرفته و مي رود ، به هدايت الهي نسبت مي دهد .
( قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطي كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي ) ( 3 ) موسي به فرعون گفت : پرودگار ما كسي است كه به هر موجودي ، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده ، سپس هدايت كرده است همين مطلب را نيز در سوره مباركه اعلي بيان كرده است : ( سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ اْلأَعْلَي * الَّذِي خَلَقَ فَسَوّي * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدي ) .
آيا اين قانوني كه بشر خواهان آن است يعني قانوني كه بتواند جلو هرگونه خود كامگي ها و تبعيض ها را بگيرد و همه افراد جامعه در آسايش و امنيت كامل بسر ببرند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شيعه در اسلام : ص263 ، تحت عنوان : امامت در بيان معارف الهّيه .
2 . بقره : 148
3 . طه : 50
39 |
مي توان بهوسيله عقل و خرد به آن رسيد ؟
در جواب بايد گفت : انسان بهوسيله عقل از ساير انواع موجودات امتياز پيدا مي كند و بهواسطه خرد به تفكر پرداخته و از تمام مخلوقات و موجودات براي رفاه خود استفاده نموده ، در فضاي بي كران آسمان ها اوج مي گيرد و در اعماق درياها شناور مي شود و جماد و نبات و حيوان را به استخدام خويش در مي آورد .
اما چنين قانوني كه مورد قبول همه انسان ها باشد وجود ندارد و چنانچه انسان با نهاد خدادادي و از طريق آفرينش و تكوين با چنين قوانيني آشنا بود همانگونه كه لزوم اين قوانين را با نهاد خدا دادي درك مي كند بايد هر انسان با عقل خود آن قوانين را درك مي كرد همانگونه كه سود و زيان خود را درك مي كند .
بنابر اين قانوني كه سعادت جامعه بشري را تأمين كند خرد درك نمي كند و چون به مقتضاي نظريه هدايت عمومي دانستيم كه وجود چنين دركي در نوع بشر ضروري است ناگزير دستگاه درك كننده ديگري در ميان نوع بشر بايد وجود داشته باشد كه وظايف واقعي و جامع الاطراف را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد و اين شعور و درك چيزي غير از ( شعور وحي ) كه مافوق شعور عقل و حس است نمي تواند باشد .
پس انسان بر اساس قانون هدايت عمومي و وصول به كمال خويش محتاج به وحي و دين است كه بهوسيله انبياء و حجج الهي ارائه مي شود .
دوم ، بديهي است كه نوع انسان از اين قانون كلي مستثني نيست و هدايت تكويني كه در همه انواع آفرينش حكومت مي كند در مورد انسان نيز حاكم است .
انسان به حسب طبع اوّلي ، سعادت خود را در آزادي مطلق مي نگرد و مي خواهد زير بار هيچ قانون و مقرراتي نرود كما اينكه شما كودكان را مشاهده مي كنيد كه در رسيدن به خواسته هاي خود به چيزي جز زور و گريه متوسل نمي شوند و در مقابل هيچ قانوني تواضع نمي كنند .
اما او كم كم احساس مي كند كه سازمان وجودي اش يك سازمان اجتماعي است و نيازمندي هاي بي شمار دارد كه هرگز به تنهايي توانايي رفع آنها را ندارد . در اين هنگام احساس مي كند كه بايد بخشي از آزادي خود را در برابر سودي كه از ديگران مي برد از
40 |
دست بدهد و معادل آنچه از رنج ديگران بهره مي گيرد ، از رنج خود بهره بدهد .
و خلاصه ادامه حيات خود را و نيز اداره زندگي خويش را مرهون اجتماع مي بيند و ناچار آن را مي پذيرد .
سوم ، انسان به دنبال پذيرفتن ساختار اجتماعي ، وجود قانون را لازم مي شمرد تا وظيفه هر يك از افراد را معين نمايد و كيفر متخلف را مشخص سازد ، در غير اين صورت انسان به حسب سرشت خود كه طالب آزادي مطلق است ، به سوي هرج و مرج مي رود و هرگز با اين وضع افراد جامعه به سعادت واقعي نخواهند رسيد .
چهارم ، همانگونه كه از راه عنايت و لطف الهي لازم است اشخاصي پيدا شوند كه وظايف انساني را از راه وحي درك نموده و به مردم برسانند همچنان لازم است كه اين وظايف آسماني براي هميشه در جهان انساني محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعليم شود .
به عبارت ديگر همانگونه كه لازم است افرادي در جامعه يافت شوند كه متصدي اخذ و دريافت احكام از جانب خدا باشند كه از آنها به ( نبي و رسول ) تعبير مي شود ، بايد اشخاصي نيز باشند كه متصدي حفظ و نگهداري دين آسماني باشند و از جانب خدا به اين مقام اختصاص يافته كه از آنها به ( امام ) نام برده مي شود .
نظرات هانري كُربن
دكتر كربن كه مصاحبه هاي ارزنده اي با استاد فقيد علامه طباطبائي داشته در رابطه با لزوم حجتوامام درهرعصري نظريه جالبي ارائه مي دهدكه ازمبحث فوق اتخاذشده است .
ايشان مي گويد : مذهب تشيع ( به علت وجود مهدي موعود ( عليه السلام ) ) تنها مذهبي است كه رابطه را ميان خدا و خلق براي هميشه نگه داشته و به طور استمرار و پيوسته ولايت را زنده و پا بر جا مي دارد ؛ زيرا مذهب يهود ، نبوّت را كه رابطه اي است واقعي ميان خدا و عالم انساني در حضرت كليم ( عليه السلام ) ختم كرده و پس از آن به حضرت مسيح و حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مي كند و همچنين نصاري در حضرت مسيح متوقف شده ، و اهل سنت از مسلمين نيز در حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) توقّف نموده و با
41 |
ختم نبوت در ايشان ديگر رابطه اي ميان خالق و خلق قائل نمي باشد ، و تنها مذهب تشيع
است كه نبوت را با حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ختم شده مي داند ولي ولايت را كه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد بعد از حضرت ختمي مرتبت براي هميشه زنده مي داند ـ رابطه اي كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهيّت حكايت مي كند و بعد از حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) بهواسطه ولايت جانشينان وي زنده بوده و خواهد بود . ( 1 )
همان دلايلي كه وجود انبيا را ضروري مي داند ، لزوم استمرار ولايت را نيز لازم و ضروري مي شمارد . اگر پيامبر عظيم الشأن اسلام سلسله نبوت را ختم نمي كرد ، لازم بود تا قيامت انبياء و رسولان در ميان مردم باشند ، ولي چون با وجود ايشان نبوت ختم شد بايد مسئله ولايت براي هميشه برقرار باشد .
يك دليل روشن ديگر
عقل بديهي حكم مي كند كه اگر فرد مصلحي با زحمات توان فرساي خويش در طول ساليان دراز ، طرحي را پياده كرده و روش جديدي را براي جامعه بشري ابداع نموده ، طبعاً بايستي براي بقاء و استمرار طرح و روش مزبور بلكه رشد و بالندگي آن نيز چاره انديشي كند ، هرگز عقل سليم نمي پذيردكه شخص با زحمات بسيار ، بنائي را تأسيس كند ولي براي حفظ آن از خطرات آينده هيچ نوع پيشگيري به عمل نياورد و متولّي و مسئولي را براي حفظ آن بنا معرفي نكند . ( 2 )
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، بزرگترين شخصيت جهان بشريت است ، با آوردن شريعت خود ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مدرك سابق نقلاً از مكتب تشيع سالانه دوم ص 20 و 21 .
2 . موسّس و باني مدرسه عالي شهيد مطهري ( سپهسالار سابق ) واقع در ميدان بهارستان تهران كه در عصر خود مدرسه نسبتاً بزرگ و ساختماني با شكوه بوده ، براي حفظ و حراست و تحكيم بناي آن در وقف نامه دستورات قابل توجهي داده مثلاً توصيه كرده كه در آمد موقوفات در درجه اول در تحكيم بناي مدرسه مصرف گردد و براي آن متولّي و ناظر قرار داده و ساير دستوراتي كه در وقف نامه آمده البته مورد مذكور نمونه اي از هزاران موارد ديگر است كه براي همگان معلوم و مشهود است و چون اين حقير وقف نامه مدرسه مزبور را ديده بودم آن را بعنوان مثال مطرح كردم .
42 |
تحوّلي عظيم در اجتماع بشري ايجاد كرد و تمدّني كاملا نو را پي ريزي نمود . تعاليم
حيات بخشي را به عنوان يك شريعت جاودانه به بشر عرضه كرده و باصراحت خود را آخرين پيامبران معرفي نموده و احكام شريعت خود را از اصول و فروع و حلال و حرام تا قيامت برقرار و غير قابل تغيير دانسته است .
بنابر اين هرگز معقول نيست كه ايشان شريعتي ابدي را پايه گذاري كند ولي براي رهبري آن پس از خود ، و حفظ و حراست آن در تمام اعصار فكري نكرده باشد .
پيامبري كه از بيان كوچكترين مسئله در زمينه سعادت بشر دريغ نكرده چگونه معقول است براي شريعتي جهاني و ابدي فردي را معين نكند كه متولّي اين شريعت باشد و در موقع لزوم و يا فراهم آمدن شرائط ، آن شريعت را به جهانيان ارائه دهد . ( 1 )
خلاصه بحث
در اين گفتار بحث پيرامون اثبات وجود حجت خدا از ديدگاه عقل است كه در اين زمان مصداق آن تنها حضرت مهدي ( عليه السلام ) است قبل از ورود در اين بحث به دو مطلب توجه شود : 1 ـ بحث مهدويت يك بحث اسلامي است ولذا سخن ما با مسلمانان است . 2 ـ آحاد مسلمانان بايد دنبال بررسي و تحقيق از امام باشند زيرا بايد بدانند كه احكام الهي را از چه شخصي مي گيرند آيا او راهي به سوي الله دارد ؟ و از اين گذشته روايت مورد قبول وارد شده كه عدم شناخت امام زمان مساويست با مرگ جاهليت و كفر و الحاد .
علامه اميني از همين حديث استفاده كرده و پاسخي كوبنده به علماي حلب داده و بر آحاد مسلمين است كه طبق حديث معروف و مشهور ثقلين كه محدثين عامه و خاصه نقل نمودند و راه نجات را منحصر به پيروي از قرآن و عترت دانسته است ، براي شناخت عترت سعي و تلاش بنمايند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اين استدلال زيبا و روشن از كتاب منشور عقايد اماميه تاليف استاد عاليقدر و عالم فرزانه و كارشناس مسائل كلامي در عصر حاضر حضرت آيت الله سبحاني ( مد ظله العالي ) اقتباس شده است .
43 |
به سه مطلب توجه كنيد : 1 ـ منافع وجودي بسياري از مخلوقات مربوط به انسان است . 2 ـ هدف از خلقت انسان كه موجود برتر است ؟ براي وصول به كمال است . 3 ـ مكتب هاي سرمايه داري و كمونيسم و تاركان دنيا نمي توانند وي را به سعادت و كمال برسانند بلكه تنها حجت خدا كه مي تواند انسان را به قلّه رفيع كمال خويش برساند .
در ادامه دو مناظره زيبا از هشام نقل شد كه با دليل محكم عقلي لزوم حجت خدا را اثبات مي نمود و وجود يك انسان كاملي كه جواب گوي همه مسائل بوده و رفع اختلافات نمايد و آگاه از اسرار خلقت باشد را لازم مي شمرد .
و سپس به دليل و برهان ديگري تحت عنوان ( هدايت عامه ) و اينكه اين قانون كلّي ما را با لزوم امام ، و حجت خدا آشنا مي سازد كه علامه طباطبائي از اين برهان براي اثبات امام در هر عصري استفاده نموده و سپس توضيحي پيرامون اين برهان داده شد و كلامي از پرفسور كربن در ويژگي مذهب تشيع و عدم انقطاع واسطه فيض بين خالق و مخلوق آورده شد كه قابل توجه است در خاتمه به يك دليل روشني اشاره شد كه هرگز معقول نيست يك فرد مصلحي با زحمات فراوان تحوّلي ايجاد كند ولي در فكر عامل نگهدارنده او نبوده باشد و اصولاً اين افراد مهمترين مسئله را فراهم آوردن اسباب و عوامل بقاء آن مي دانند در اين گفتار از پنج طريق براي اثبات وجود امام و حجت خدا در هر عصر و زماني وارد شديم كه هر يك براي صاحبان عقل و انديشه كافي است تا در مقابل حق و حقيقت تواضع كنند و به حجت خدا در هر عصر و زماني ايمان پيدا كنند .
44 |
* سئوالات گفتار اول
1 ـ مخاطب ما در بحث مهدويت چه كساني هستند ؟
2 ـ به چه دليلي پيگيري شناخت امام بر مسلمان واجب و لازم است ؟
3 ـ علامه اميني در رابطه با حديث ( من مات ولم يعرف امام زمانه . . . ) چه مي فرمايد ؟
4 ـ يكي از ادله عقلي در اثبات وجود حجت ، وضع خلقت جهان بود ، تقرير آن چگونه است ؟
5 ـ هشام بن حكم در بصره با چه كسي مناظره كرد ؟
6 ـ هشام در آن مناظره از چه راهي وارد شد و وجود حجت خدا را چگونه ثابت كرد ؟
7 ـ هشام چگونه فقيه شامي را محكوم نمود و او را امام شناس كرد ؟
8 ـ مراد از قانون ( هدايت عمومي و حركت به سوي هدف ) چيست ؟
9 ـ كمال انسان در سايه چه قانوني تأمين مي شود و آيا اين قانون را مي توان از طريق عقل به دست آورد ؟
10 ـ پرفسور كربن ويژگي مذهب تشيع را در چه مي داند ؟
11 ـ مهمترين مسئله براي بنيانگذاران بناهاي مهم و پايه گذاران نهضت هاي اصلاحي چيست ؟
12 ـ در اين گفتار مجموعاً از چند طريق به عنوان دليل عقلي براي اثبات امام و حجت خدا در هر عصري استفاده كرديم ؟