بخش 4
5 ـ تعمیر قبور اولیای خدا بررسی روایات نهی 6 ـ مرثیه#160;سرایی و گریه برای اولیای خدا
75 |
* ( 5 ) *
تعمير قبور اولياي خدا
بزرگداشت اولياي خدا در حقيقت ارج نهادن به ايمان و تقوا و ارزش هاي معنوي و ترويج آن اوصافي است كه در اولياي خدا وجود دارد . خداوند پيامبر خود را به عنوان اسوه حسنه و الگو و نمونه براي مسلمانان معرفي فرموده و همچنين محبت اهل بيت ( عليهم السلام ) و اصحاب كبار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و دوستي اولياي خود را بر ما لازم كرده است .
محبت يك امر باطني است و ظهور و بروز آن همان تعظيم و تكريمي است كه ما از اولياي خدا مي كنيم و در حقيقت تعظيم اولياي خدا همان اظهار محبت بر آنان است كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ما را به آن امر كرده و آن را علامت ايمان دانسته است .
شك نيست عظمت و مقامي كه اولياي خدا پيش خدا دارند ، با مرگشان از بين نمي رود و آنها كه در حال حيات ، خود را به اين درجه از قرب الهي رسانيده اند ، در حال
76 |
ممات و عالم برزخ و روز قيامت هم همان مرتبه را نزد خداوند دارند و به همين جهت تعظيم و تكريم آنها بعد از مرگشان هم لازم است .
حال مي گوييم همان گونه كه زيارت قبور اولياي خدا نوعي اظهار محبت و تعظيم به آنهاست ، تعمير قبور و حفظ آثار آنها نيز نشاني از محبت و حق شناسي در باره كساني است كه خداوند محبت آنها را بر ما لازم كرده است و اين كاري است كه در ميان تمام ملت ها معمول و مرسوم است و حتي پيش از اسلام نيز قبور انبيا و اوليا و حتي محل نشست و برخاست آنها را آباد مي كردند و بدين گونه ياد آنها را گرامي مي داشتند . البته گروهي از آنها در اين باره افراط مي كردند و قبور انبيا را سجده گاه و يا قبله گاه خود قرار مي دادند و آنها را مي پرستيدند و در نتيجه دچار شرك مي شدند . اما كار آنها با كار كساني كه قبور انبيا و اوليا را تنها با اين هدف تعمير مي كردند كه آنها بندگان صالح و شايسته خدا هستند ، قابل مقايسه نيست .
اساساً تعمير قبور و ساختن بنا ، بر سر قبور انبيا و اوليا ربطي به پرستش آنها ندارد ولذا مي بينيم حضرت عيسي ( عليه السلام ) در ميان نصاري مورد پرستش واقع شد و او را شريك باريتعالي قرار دادند ، در حالي كه محل دفن او معلوم نيست تا چه رسد به اين كه گنبد و بارگاهي داشته باشد و در مقابل ، قبر حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) مشخص است و از پيش از اسلام قبه
77 |
و عمارتي داشته ولي مورد پرستش واقع نشده است . بنا بر اين ساختن قبه و تعمير قبور به هيچ وجه مستلزم پرستش صاحب قبر نيست و اگر قبري مورد پرستش واقع شود ، اگر هم هيچ بنايي و قبه اي نداشته باشد شرك است و با آرمان هاي توحيدي پيامبران مغايرت دارد .
قرآن كريم دستور مي دهد كه جاي پاي ابراهيم ( عليه السلام ) را محل نماز قرار بدهيد ( اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي ) ( 1 ) شك نيست كه نماز خواندن در مقام ابراهيم ( عليه السلام ) به معناي پرستش او نيست بلكه نوعي احترام و تعظيم براي كسي است كه قهرمان توحيد بوده است .
باز قرآن كريم در قصه اصحاب كهف ، سخن دو گروه را درباره قبور آنها نقل مي كند . گروهي گفتند در محل دفن اصحاب كهف بنايي بسازيم و گروهي كه پيشنهاد آنها عملي شد ، گفتند در محل دفن آنها مسجدي بنا كنيم . قرآن اين دو پيشنهاد را كه هر دو از طرف موحّدان آن زمان بود ، نقل مي كند و آنها را مورد اعتراض قرار نمي دهد :
( إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً ) . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 125 .
2 . كهف : 21 .
78 |
« هنگامي كه ميان خود در باره آنها ( اصحاب كهف ) اختلاف داشتند پس گفتند بنايي بر آنها بسازيد ، خداوند به حال آنها آگاه تر است و كساني كه بر كارشان غالب آمدند ، گفتند بر آنها مسجدي قرار مي دهيم » .
همچنين قرآن كريم تعظيم شعائر الهي را نشاني از تقواي قلوب به حساب مي آورد و منظور از « شعائر الهي » نشانه هاي دين اوست و همان گونه كه حجرالأسود ، صفا ، مروه ، عرفات ، مشعر و شتري كه در حج قرباني مي شود همگي از شعائر الهي هستند ، انبياء و اوليا نيز از شعائر الهي محسوب مي شوند و هر نوع تعظيم آنها تعظيم شعائر است و چون در اسلام اصل بر اباحه است ، به هر صورتي كه مرسوم ميان عقلاء باشد و شارع مقدس از آن نهي نكند ، مي توان انبيا و اوليا را تعظيم نمود كه از جمله آنها ساختن قبه بر قبور آنهاست ( در باره احاديثي كه بعضي ها آنها را دليل بر نهي از تعمير قبور اولياء الله قلمداد كرده اند به زودي بحث خواهيم كرد ) .
اين است كه مي بينيم سيره مسلمين از عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تا كنون بر اين جاري شده كه قبور اوليا و صالحان را با علامتي مشخص مي ساختند و آنها را به نحوي تعمير مي كردند منتهي در هر زماني مطابق با وضع اقتصادي و قدرت مالي آن زمان به اين كار اقدام مي شد .
79 |
اكنون به نمونه هايي كه در اين مورد از احاديث و تواريخ استخراج شده است توجه فرماييد :
1ـ عن انس بن مالك قال :
« ان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) اعلم قبر عثمان بن مظعون بصخرة » ( 1 )
انس مي گويد :
« پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قبر عثمان بن مظعون را با صخره اي علامت گذاري كرد » .
عن المطلب قال :
« لما مات عثمان بن مظعون اخرج جنازته فدفن امر النبي ( صلّي الله عليه وآله ) رجلا ان يأتيه بحجر فلم يستطيع حمله فقام اليها رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ثم حملها فوضعها عند رأسه وقال : اتعلم بها قبر اخي وادفن اليه من مات من اهلي » . ( 2 )
مطلب مي گويد :
« چون عثمان بن مظعون از دنيا رفت جنازه اش را بيرون آوردند و دفن كردند . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به يك نفر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ابن ماجه : ج 1 ، ص 498 .
2 . سنن ابي داود : ج 2 ، ص 69 .
80 |
دستور داد كه سنگي را بياورد و او نتوانست آن را حمل كند خود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بلند شد و آن سنگ را حمل كرد و نزد سر عثمان قرار داد و فرمود :
به وسيله آن ، قبر برادرم را علامت گذاري مي كنم و هر كس از خانواده من بميرد در كنار او دفن خواهم كرد » .
عن ابي بكر بن محمد بن عمرو قال :
« رأيت قبر عثمان بن مظعون و عنده شيئ مرتفع يعني كأنه علم » . ( 1 )
ابوبكر بن محمد مي گويد :
« قبر عثمان بن مظعون را ديدم كه نزد آن شئ بلندي قرار داشت گويا كه علامتي بود » .
عن ابن شهاب :
« ان رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) جعل أسفل مهراس علامة علي قبر عثمان بن مظعون ليدفن الناس حوله فلما استعمل معاوية مروان بن الحكم علي المدينة حمل المهراس علي قبر عثمان » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طبقات ابن سعد : ج 3 ، ص 397 .
2 . وفاء الوفا : ج 3 ، ص 914 .
81 |
ابن شهاب مي گويد :
« پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سنگ تراشيده شده اي را به عنوان علامت بر قبر عثمان بن مظعون قرار داد و چون معاويه مروان را والي مدينه كرد ، او آن سنگ را از قبر عثمان بن مظعون به قبر عثمان بن عفان انتقال داد » .
2ـ عن ابي جعفر :
« ان فاطمة ( عليها السلام ) كانت تزور قبر حمزة ترمه وتصلحه وقد تعلمته بالحجر » . ( 1 )
ابوجعفر گفته است :
« فاطمه ( عليها السلام ) ( دختر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ) قبر حمزه را زيارت مي كرد و آن را تعمير و ترميم و اصلاح مي نمود و با سنگ علامت گذاري كرده بود » .
3ـ هنگامي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از دنيا رحلت نمود ، جنازه او را در حجره شريفه دفن كردند و آن حجره داراي ديوار و سقف بود . همچنين جنازه خليفه اول و دوم هم در همانجا دفن شد بدون شك اگر بنا ساختن بر قبور حرام بود ، مسلمانان چنين كاري را نمي كردند و اين كه بنا پيش از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وفاء الوفا : ج 3 ، ص 932 .
82 |
دفن باشد يا بعد از آن ، تفاوتي در اصل قضيه نمي كند ؛ چون در هر دو صورت وجود بنا بر قبر كسي ، نشانه تعظيم اوست و مي بينيم كه مسلمانان پس از دفن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و دو خليفه ، بنا را خراب نكردند و حتي در زمان عمر بن عبدالعزيز ديوار محل دفن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خراب شد ، عمر بن عبدالعزيز دستور داد آن را تعمير كردند ( 1 ) و در طول تاريخ ، محل دفن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تعمير مي شد ، تا اين كه قبه خضراء بر روي آن بنا گرديد .
4ـ وقتي عباس بن عبدالمطلب از دنيا رفت او را در خانه عقيل دفن كردند ( 2 ) همچنين چهار تن از ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) ، حسن بن علي و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد را در همان جا يعني خانه عقيل دفن كردند . پيش از آنها نيز ابراهيم فرزند پيامبر را در خانه محمد بن زيد ( 3 ) و سعد بن معاذ را در خانه ابن افلج دفن كرده بودند و بر آن قبه اي بود . ( 4 )
5ـ وقتي مسلمانان ، شهرهاي فلسطين و شام را فتح كردند ، قبور بعضي از پيامبران در آن شهرها بود مانند الخليل كه قبر ابراهيم پيامبر در آن جا قرار داشت و يا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طبقات ابن سعد ، ج 2 ، ص 307 .
2 . وفاء الوفا : ج 3 ، ص 910 .
3 . همان : ج 3 ، ص 893 .
4 . همان : ج 3 ، ص 915 .
83 |
بيت المقدس و بيت اللحم كه قبور يعقوب و يوسف و داود
و سليمان در آن جا بود و هر كدام بنايي داشتند . مسلمانان هيچ يك از آن بناها را خراب نكردند و حتي خليفه دوم كه خود در فتح بيت المقدس حاضر بود ، در گوشه اي از كنيسه اي كه در بيت اللحم بود نماز خواند و آن جا را مسجد قرار داد و به متصديان آن جا در تعمير و تنظيف و روشن كردن چراغ در آن محل اجازه داد . آن گوشه محل دفن داود و سليمان بود . ( 1 )
از اين نمونه ها در احاديث و تاريخ بسيار است و همه بيانگر اين معناست كه در عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و صحابه و تابعين تعمير قبور در حد وضع اقتصادي آن زمان معمول بوده و اين كه قبور انبيا و اوليا ديوار يا سقفي داشته باشد امر منكري نبوده و خود آنها در مواردي به چنين كاري اقدام مي كردند و آن را نوعي تعظيم براي اولياي خدا مي دانستند .
بررسي روايات نهي
در بعضي از كتب حديثي ، رواياتي نقل شده كه گروهي آن روايات را دليلي بر حرمت تعمير قبور انبيا و اوليا دانسته اند ، در حالي كه آن روايات از نظر سند ضعيف و از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معجم البلدان : ج 1 ، ص 522 .
84 |
نظر دلالت قاصرند و ما پيش از بيان ضعف سند و قصور
دلالت ، متن بعضي از آن احاديث را نقل مي كنيم :
1ـ عن ابي الهياج الأسدي قال قال لي علي بن ابي طالب :
« الا ابعثك علي ما بعثني عليه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ان لا تدع تمثالاً الاّ طمسته ولا قبراً مشرفاً الاسويته » . ( 1 )
ابوالهياج مي گويد : « علي بن ابي طالب به من گفت :
« آيا تو را به كاري برنيانگيزم كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مرا بر آن برانگيخت ؟ اين كه تصويري را ترك نكن مگر اين كه آن را محو كرده باشي و نه قبر بلندي را مگر اين كه آن را مساوي كني » .
2ـ عن ابي الزبير عن جابر قال :
« نهي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ان يجصص القبر وان يقعد عليه وان يبني عليه » . ( 2 )
جابر گفته كه :
« پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از گچكاري قبر و اين كه روي قبر بنشينند و بر آن بنايي بسازند ، نهي كرد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم : ج 3 ، ص 61 .
2 . همان : ج 3 ، ص 62 .
85 |
3ـ عن ام سلمة قالت :
« نهي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ان يبني علي القبر او يجصص » . ( 1 )
ام سلمه گفت :
« پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از اين كه روي قبر بنايي ساخته شود يا گچكاري شود ، نهي فرمود » .
اين روايات از لحاظ سند ضعيف هستند زيرا :
در سند حديث اول افرادي قرار دارند كه در كتب رجال ذم شده اند ، مانند « وكيع » كه ابن حجر در باره او از احمد بن حنبل نقل مي كند كه وكيع در پانصد حديث اشتباه كرده ( 2 ) و مانند حبيب بن ابي ثابت كه باز ابن حجر از ابوحيان نقل مي كند كه او در حديث تدليس مي كرد . ( 3 ) ضمناً در تمام كتب احاديث از ابوالهياج حديثي جز اين يك حديث نقل نشده است . ( 4 )
در سند حديث دوم نيز افراد مذمومي قرار گرفته اند مانند ابن جريح كه ذهبي مي گويد او تدليس مي كرد ( 5 ) و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد بن حنبل : ج 6 ، ص 299 .
2 . تهذيب التهذيب : ج 11 ، ص 125 .
3 . همان : ج 3 ، ص 179 .
4 . حاشيه سيوطي بر سنن نسائي ، ج 4 ، ص 89 .
5 . تذكرة الحفاظ : ج 1 ، ص 170 .
86 |
مانند ابوالزبير كه ذهبي از ابوزرعه و ابوحاتم نقل مي كند كه با حديث او نمي توان احتجاج كرد و از كسان ديگري نقل مي كند كه او تدليس مي كرد . ( 1 )
در سند حديث سوم ابن لهيعه است كه ذهبي مي گويد با حديث او نمي توان احتجاج كرد ( 2 ) و از ابن معين تضعيف او را نقل مي كند . ( 3 )
اكنون ما از ضعف سند اين احاديث به خاطر ورود آنها در كتب صحاح صرف نظر مي كنيم و در باره دلالت آنها سخن مي گوييم :
حديث ابوالهياج در باره قبور مشركين است به قرينه اين كه در اين حديث تسويه قبور همراه با محو كردن تصاوير و تمثال ها ذكر شده و هيچ وقت ميان مسلمان ها نه در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و نه در زمان صحابه و تابعين و پس از آن چنين كاري معمول نبود ، بلكه اين مشركين بودند كه تصاوير بعضي از مردگان خود را به قبور آنها نصب مي كردند و به پرستش آنها مي پرداختند . بنا بر اين حديث مزبور از موضوع بحث ما به كلي بيگانه است . و لذا مي بينيم
كه مسلمانان قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوبكر و عمر را به حال « تسويه » نساختند بلكه به حال « تسنيم » درست كردند
1 . تذكرة الحفاظ : ج 1 ، ص 127 .
2 . همان : ج 1 ، ص 239 .
3 . ميزان الاعتدال : ج 2 ، ص 476 .
87 |
( تسنيم درست كردن روي قبر به صورت كوهان شتر
است ) .
ـ عن سفيان بن تمار « انه رأي قبر النبي ( صلّي الله عليه وآله ) مسنماً » . ( 1 )
ـ سفيان بن تمار گفته كه : « قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در حال « تسنيم » ديده است » .
ـ عن ابي بكر بن حفص قال : « كان قبر النبي ( صلّي الله عليه وآله ) وابي بكر وعمر مسنمة وعليها نَقَل » . ( 2 )
ابن حفص مي گويد : « قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوبكر و عمر به حال تسنيم بود و بر آن پاره سنگ هايي قرار داشت » .
براي همين است كه بعضي از فقها تسنيم قبر را مستحب دانسته اند . » ( 3 ) البته بعضي ديگر تسطيح را ترجيح داده اند كه خود بحث ديگري است .
بنا بر اين حديث ابوالهياج در باره قبور مسلمان ها نيست و هرگز به تخريب بنايي كه در اطراف قبور انبيا و اوليا ساخته شده دلالت ندارد .
و اما احاديثي كه در آنها از ساختن بنا بر روي قبر و يا گچكاري قبر نهي شده ، در مورد قبور افراد معمولي است
كه ساختن بنا بر قبور آنها كاري عبث و بيهوده و نوعي اسراف است اما در باره قبور انبيا و اولياي خدا كه فوايد
1 . صحيح بخاري : ج 2 ، ص 212 .
2 . طبقات ابن سعد ، ج 2 ، ص 306 .
3 . سنن بيهقي : ج 4 ، ص 4 .
88 |
مهمي بر آن مترتب است و نوعي تعظيم شعائر الهي و اظهار محبت بر آنهاست ، نمي توان احاديث مزبور را تعميم داد به دليل اين كه مسلمان ها از عهد پيامبر تا كنون اين كار را انجام داده اند و ما نمونه هايي از آن را كه مربوط به زمان پيامبر و صحابه مي شد ، پيش از اين نقل كرديم و فرد شاخص آن قبر خود پيامبر است كه داراي ديوار و سقف بود به شرحي كه گذشت .
اگر حرام بودن تعمير قبور شامل قبور انبيا و اوليا هم مي شد و اين مسأله از مسلمات اسلام بود ، هرگز سيره مسلمين بر ساختن بنا بر روي قبور آنان جاري نمي شد و اين امر واضحي است .
89 |
* ( 6 ) *
مرثيه سرايي و گريه براي اولياي خدا
محبت اولياي خدا آثار سازنده اي در وجود انسان دارد و كسي كه به راستي دوست دار اولياي خدا باشد ، آنها را در ايمان و تقوا و اعمال صالح براي خود اسوه و الگو قرار مي دهد و سعي مي كند كه خود را به آنها نزديك سازد . به خصوص محبت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) و اهل بيت ( عليهم السلام ) و اصحاب كبار او ، نقش تعيين كننده اي در تقويت مباني ايمان و تقوا و آراستگي به فضائل اخلاقي دارد و بدون آن پايه هاي ايمان سست خواهد شد و انسان از مسير حق فاصله خواهد گرفت .
حال مي گوييم هر چه اين محبت عميق تر و محكم تر باشد ، آثار و ثمرات بيشتري خواهد داشت . يكي از نشانه هاي محبت عميق به آنها اشك شوقي است كه از ديده ها جاري مي شود و بدين گونه محبت كه يك امر باطني و دروني است به صورت دانه هاي بلورين اشك
90 |
تجسم مي يابد و آن چه در درون است ره به بيرون مي گشايد .
گريه كردن به ياد اولياي خدا ، نشاني از رقّت قلب و لطافت روح و صفاي باطن است . وقتي انسان به ياد وليّي از اولياي خدا گريه مي كند ، نشان مي دهد كه آن شخص براي او عزيز است و طبعاً سعي خواهد كرد كه او را از خود راضي كند و شك نيست كه رضايت اولياي خدا در عمل كردن به دستورات الهي است . بنا بر اين گريه كردن به ياد اولياي خدا زنگار شرك و نفاق را از قلب انسان خواهد شست و زمينه را براي تقويت ايمان و تقوا و انجام اعمال صالحه فراهم خواهد كرد .
اساساً گريه كردن به ياد كسي و يا در عزاي كسي يك امر عاطفي است . وقتي انسان عزيزي را از دست مي دهد ، بي اختيار اشك از ديدگانش جاري مي شود ، خواه اين عزيز از خويشان او باشد و يا وليّي از اولياي خدا ، كه براي او عزيزتر از خويشاوندان است .
اين است كه مي بينيم در عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و صحابه و تابعين گريه بر مردگان معمول بوده و خود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در سوگ مادر و پسر و دختر خود گريه كرده و همچنين اصحاب در مرگ رسول خدا و يا افراد ديگر از دوستان خود گريه كرده اند و مرثيه سرايي نموده اند و اين امر در ميان تابعين و مسلمان هاي پس از آن نيز ادامه يافته است .
91 |
اكنون نمونه هايي را كه از كتب حديث و تاريخ استخراج كرده ايم نقل مي كنيم :
1ـ عن ابي هريره قال : « زار النبي ( صلّي الله عليه وآله ) قبر امّه فبكي وابكي من حوله » . ( 1 ) وعن بريدة قال : « زار النبي ( صلّي الله عليه وآله ) قبر امه في الف مقنع فلم يربا كياً اكثر من يومئذ » . ( 2 )
ابوهريره مي گويد : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قبر مادرش را زيارت نمود و گريه كرد و ديگران را هم گرياند » .
و بريده نقل مي كند كه : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قبر مادرش را با هزار نقابدار زيارت كرد . گريه كننده بيشتر از آن روز ديده نشد » .
2ـ عن انس بن مالك في حديث يذكر فيه موت ابراهيم ابن رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) : قال رسول الله :
« ان العين تدمع والقلب يحزن ولا نقول الاّ ما يرضي ربّنا وانا بفراقك يا ابراهيم لمحزونون » . ( 3 )
انس بن مالك در حديثي كه در باره مرگ ابراهيم فرزند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده مي گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« چشم گريه مي كند و قلب محزون مي شود و ما چيزي نمي گوييم مگر آن چه را كه پروردگار را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم : ج 3 ، ص 65 .
2 . مستدرك حاكم : ج 1 ، ص 375 .
3 . صحيح بخاري : ج 2 ، ص 179 .
92 |
راضي كند وما در فراق تو اي ابراهيم غمگين هستيم » .
3ـ عن انس بن مالك قال :
« شهدنا بنتاً لرسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) قال و رسول الله جالس علي القبر قال : فرأيت عينيه تدمعان » . ( 1 )
انس بن مالك مي گويد :
« در تدفين دختري از پيامبر ( كه ظاهراً ام كلثوم بوده ) حاضر بوديم و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر سر قبر او نشسته بود . مي گويد : ديدم كه چشمان پيامبر اشك مي ريزد » .
4ـ عن اسامة بن زيد في حديث يذكر فيه موت ابن بنت لرسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) قال :
« ففاضت عيناه فقال سعد : ما هذا ؟ فقال : هذه رحمة جعلها الله في قلوب عباده وانما يرحم الله من عباده الرحماء » . ( 2 )
اسامة بن زيد در حديثي كه در باره مرگ نوه اي از پيامبر نقل مي كند ، مي گويد :
« چشمان رسول خدا اشكبار شد . پس سعد گفت : اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج 2 ، ص 172 .
2 . همان .
93 |
چيست ؟ پيامبر فرمود : اين رحمتي است كه خداوند در قلوب بندگان خود قرار داده و همانا خداوند آن گروه از بندگانش را كه با عاطفه باشند ، رحمت مي كند » .
5ـ عن ابن عمر قال :
« رجع النبي ( صلّي الله عليه وآله ) يوم احد فسمع نساء بني عبدالأشهل يبكين علي هلكاهن فقال : لكن حمزة لابواكي له فجئن نساء الأنصار يبكين علي حمزة عنده » . ( 1 )
ابن عمر مي گويد :
« پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز احد به مدينه مراجعت كرد و شنيد كه زن هاي قبيله بني عبدالأشهل بر مرده هاي خود گريه مي كنند . پس فرمود : ولي حمزه گريه كننده ندارد . زن هاي انصار آمدند و پيش او بر حمزه گريه كردند » .
6ـ « كانت فاطمة تزور قبر عمها كل جمعة فتصلي وتبكي عنده » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العمال : ج 15 ، ص 618 .
2 . مستدرك حاكم : ج 1 ، ص 337 .
94 |
« فاطمه هر جمعه قبر عمويش را زيارت مي نمود و آن جا نماز مي خواند و گريه مي كرد » .
7ـ عن ابي ذؤيب الهذلي قال :
« قدمت المدينة ولأهلها ضجيج بالبكاء كضجيج الحجيج اهلوا جميعاً بالاحرام . فقلت : مه ؟ قالوا : قبض رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) » . ( 1 )
« ابوذؤيب هذلي مي گويد : وارد شهر مدينه شدم و ديدم كه مردم آن گريه و ضجه مي كنند مانند ضجّه حاجي ها كه با هم احرام مي بندند پس گفتم : چه خبر است ؟ گفتند : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از دنيا رفته » .
8ـ عن عروة قال : « قالت صفية بنت عبدالمطلب ترثي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) :
الا يا رسول الله كنت رخائنا * * * وكنت بنا برّاً ولم تك جافيا
وكان بنابراً رحيماً نبيّنا * * * ليبك عليه اليوم من كان باكيا
الي ان قالت :
اري حسنا ايتمته وتركته * * * يبكي ويدعو جده اليوم نائيا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العمال : ج 15 ، ص 265 .
95 |
فداً لرسول الله امي وخالتي * * * وعمّي ونفسي قصره وعياليا ( 1 )
عروه مي گويد :
« صفيه دختر عبالمطلب در مرثيه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اين شعرها را سرود :
هان ! اي رسول خدا كه مايه خوشي ما بودي ـ و براي ما خوبي مي كردي و جفا روا نمي داشتي ـ پيامبر ما بر ما نيكوكار و مهربان بود ـ پس براي او ، همه گريه كنندگان گريه كنند ـ . . . حسن را مي بينم كه يتيمش كردي و تركش نمودي ـ در حالي كه گريه مي كند و جدش را امروز مي خواند ـ فداي رسول خدا باد مادرم و خاله ام و عمويم و جانم و خانواده ام » .
9ـ عن المثني بن سعيد قال :
« سمعت انس بن مالك يقول : ما من ليلة الاّ وانا اري فيها حبيبي ثم يبكي » . ( 2 )
مثني بن سعيد مي گويد :
« از انس بن مالك شنيدم كه مي گفت : شبي نيست مگر اين كه حبيب خود را ( پيامبر را ) در خواب مي بينم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع الزوائد : ج 9 ، ص 39 .
2 . طبقات ابن سعد : ج 7 ، ص 20 .
96 |
اين را مي گفت و گريه مي كرد » .
10ـ عن زيد بن اسلم قال :
« خرج عمر بن الخطاب ليلة يحرس فرأي مصباحاً في بيت فدنا فاذا عجوز تطرق شعراً لها لتعزله ـ اي تنفشه بقدح ـ و هي تقول :
علي محمد صلاة الأبرار * * * صلي عليك المصطفون الأخيار
قد كنت قواما بكي الأسحار * * * يا ليت شعري والمنايا اطوار
هل تجمعني وحبيبي الدار
تعني النبي ( صلّي الله عليه وآله ) فجلس عمر يبكي فمازال يبكي حتي قرع الباب عليها فقالت : من هذا ؟ قال : عمر بن الخطاب . . . » . ( 1 )
زيد بن اسلم مي گويد :
« عمر بن خطاب شبي براي حراست و نگهباني بيرون آمده بود ديد چراغي در خانه اي روشن است به آن نزديك شد پيرزني را ديد كه در حال ريسندگي شعر مي خواند و چنين مي گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنز العمال : ج 12 ، ص 562 .
97 |
صلوات نيكان بر محمد باد ـ برگزيدگان بر تو صلوات فرستادند ـ تو شب زنده دار بودي و سحرها گريه مي كردي ـ اي كاش مي دانستم و آرزوها گوناگون است ـ آيا خانه اي مرا با حبيبم جمع خواهد كرد ؟
منظور آن پيرزن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود . عمر نشست و گريه كرد او به گريه خود ادامه داد تا اين كه در باز شد و زن گفت : اين كيست ؟ گفت : عمر بن خطاب است . . . » .
11ـ عن عاصم بن محمد عن ابيه قال :
« ما سمعت ابن عمر ذاكراً رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) الاّ ابتدرت عيناه تبكيان » . ( 1 )
عاصم از پدرش نقل مي كند كه :
« نشنيدم كه ابن عمر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ياد كند مگر اين كه چشمانش اشك مي ريخت » .
12ـ عن ابي عثمان قال :
« رأيت عمر لما جاءه نعي النعمان وضع يده علي رأسه وجعل يبكي » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طبقات ابن سعد : ج 4 ، ص 168 .
2 . كنز العمال : ج 15 ، ص 227 .
98 |
ابو عثمان مي گويد :
« عمر را ديدم وقتي خبر مرگ نعمان به او رسيد ، دست خود را بر سر گذاشت و گريه كرد » .
13ـ ولما اتي اهل المدينة مقتل الحسين خرجت ابنة عقيل بن ابي طالب ومعها نسائها وهي حاسرة تلوي بثوبها وتقول :
ماذا تقولون ان قال النبي لكم * * * ماذا فعلتم وانتم آخر الأمم
بعترتي وبأهلي بعد مفتقدي * * * منهم اساري ومنهم ضرجوا بدم ( 1 )
« هنگامي كه خبر كشته شدن حسين ( عليه السلام ) به اهل مدينه رسيد ، دختر عقيل بن ابي طالب بيرون آمد و زن ها همراه او بودند او در حالي كه غمگين و لباس خود را گرفته بود ، مي گفت :
چه خواهيد كرد اگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به شما بگويد شما كه آخرين امت ها بوديد ، بعد از من با عترت و خاندان من چه كرديد ؟ گروهي از آنها اسير و گروهي آغشته به خون شدند » .
14ـ عن علي بن اسماعيل التميمي عن ابيه قال :
« كنت عند أبي عبدالله جعفر بن محمد اذا استأذن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ طبري : ج 3 ، ص 342 .
99 |
آذنه السيد فامره بايصاله واقعد حرمه خلف ستر ودخل فسلّم وجلس فاستنشده فأنشد قوله :
امررعلي جدث الحسين * * * فقل لأعظمه الزكية
يا اعظما لازلت من * * * وطفاء ساكبة روية . . .
قال : فرأيت دموع جعفر بن محمد تنحدر علي خديه وارتفع الصراح والبكاء من داره . ( 1 )
علي بن اسماعيل از پدرش نقل مي كند كه :
« نزد جعفر بن محمد بودم كه براي سيد ( حميري ) اجازه ورود خواستند . دستور داد كه وارد شود و خانواده اش را پشت پرده نشانيد او داخل شد و سلام داد و نشست جعفر بن محمد ( عليهما السلام ) از او خواست كه شعري بخواند و اين شعر را خواند :
از كنار تربت حسين ( عليه السلام ) گذر كن و به استخوان هاي پاك او بگو اي استخوان ها همواره از ابر پر باران اشك ها سيراب شويد . . .
مي گويد : ديدم كه اشك چشمان جعفر بن محمد ( عليهما السلام ) بر گونه هايش ريخت و صداي گريه و ناله از خانه اش بلند شد » .
از اين نمونه ها كه نقل كرديم معلوم مي شود كه مرثيه سرايي و گريه بر اولياي خدا از عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الاغاني : ج 7 ، ص 260 .
100 |
صحابه و تابعين به بعد ميان مسلمان ها معمول بوده و ديديم كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گريه بر مردگان را نشانه اي از رحمت و عاطفه اي دانسته كه خداوند آن را در دل بندگان خود قرار داده است .
و اما احاديثي كه درباره نهي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از گريه كردن بر مردگان نقل شده و اين كه ميت از گريه كردن بر او معذب مي شود ، بايد بگوييم كه راويان آن احاديث در فهم درست سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دچار اشتباه شده اند و منظور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مردگان كافران بوده و لذا در احاديث ديگر اشتباه آنها تذكر داده شده است :
ـ عن ابن عباس قال قال عمر قال رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) :
« ان الميت يعذب ببعض بكاء اهله عليه . قال ابن عباس فلما مات عمر ذكرت ذلك لعائشة فقالت : رحم الله عمر والله ما حدث رسول الله ان الله ليعذب المؤمن ببكاء اهله عليه ولكن رسول الله قال : ان الله ليزيد الكافر ببكاء اهله عليه » . ( 1 )
ابن عباس از عمر بن خطاب نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گفته است :
« ميت به سبب بعضي از گريه هاي خانواده اش بر او ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري : ج 2 ، ص 173 .
101 |
معذب مي شود . ابن عباس مي گويد : وقتي عمر از دنيا رفت اين سخن را پيش عايشه نقل كردم . عايشه گفت : خدا رحمت كند عمر را به خدا قسم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نگفته است كه خداوند مؤمن را با گريه خانواده اش عذاب مي كند بلكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چنين گفته كه خداوند عذاب كافر را به سبب گريه خانواده اش مي افزايد » .
ـ عن عمرة انها سمعت عايشة وذكر لها ان عبدالله بن عمر يقول :
« ان الميت ليعذب ببكاء اهله عليه . قالت عايشة : يغفر الله لأبي عبدالرحمن اما انه لم يكذب ولكن نسي او اخطأ انما مرّ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) علي يهودية يبكي عليها فقال : انهم ليبكون عليها وانها لتعذب » . ( 1 )
عمرة مي گويد : از عايشه شنيدم هنگامي كه به او گفته شد كه عبدالله بن عمر مي گويد :
« ميت به گريه كردن اهلش معذب مي شود : عايشه گفت : خدا ابوعبدالرحمن را رحمت كند او دروغ نمي گويد اما فراموش كرده و يا دچار خطا شده است . همانا پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از كنار جنازه يك زن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن نسايي : ج 4 ، ص 17 ؛ وقريب به آن : موطأ مالك : ص 194 .
102 |
يهودي عبور مي كرد كه بر او گريه مي كردند ، پس گفت : آنها بر او گريه مي كنند در حالي كه به او عذاب مي شود » .
با توجه به اين احاديث ، روشن مي گردد كه اگر هم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده باشد كه ميت با گريه كردن بر او معذب مي شود ، مراد و منظور آن حضرت مردگان كافران هستند وگرنه خود آن حضرت در مرگ عزيزانش گريه كرده و همين طور اصحاب و تابعين و مسلمانان بعدي در مرگ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و يا عزيزان و دوستان خود گريه كرده اند . احاديث مربوط به اين قسمت را پيش از اين نقل كرديم .