بخش 1
اصل نخست#160;: اصل دوم#160;: اصل سوم#160;: اصل چهارم#160;: اصل پنجم#160;: اصل ششم#160;: اصل هفتم#160;: اصل هشتم#160;: اصل نهم#160;: اصل دهم#160;: اصل یازدهم#160;: اصل دوازدهم#160;: اصل سیزدهم#160;: اصل چهاردهم#160;: اصل پانزدهم#160;: اصل شانزدهم#160;: اصل هفدهم#160;: اصل هجدهم#160;: اصل نوزدهم#160;: اصل بیستم#160;: اصل بیست و#160;یکم#160;: اصل بیست و#160;دوم#160;: اصل بیست و#160;سوم#160;: اصل بیست و#160;چهارم#160;: اصل بیست و#160;پنجم#160;: اصل بیست و#160;ششم#160;:
منشور عقايد اماميه
منشور عقايد اماميه
* ابن عباس گويد : مردى به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيد و گفت :
ما رأسُ العِلْمِ يا رَسُولَ الله ؟
قال : مَعْرِفَةُ اللهِ حَقّ معرفته(1) .سرآغاز دانش ـ اى پيامبر خدا ـ چيست ؟
فرمود : خدا را بشناسد به گونه اى كه شايسته اوست .
* امام صادق (عليه السلام) :
إنّ أفضلَ الفَرائِض وأوجَبَها عَلَى الإنسانِ مَعْرِفَةُ الرَبِّ والإقْرارُ لَهُ بِالعُبوديَّةِ (2) .برترين و لازمترين حقوق الهى بر ا نسان ، شناخت پروردگار و اعتراف به بندگى اوست .
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توحيد صدوق : 285 .
2 ـ بحار الأنوار : 4/55 .
منشور عقايد اماميّه
شرحى گويا و مستدل از عقايد شيعه اثنى عشرى
در يكصد و پنجاه اصل
تاليف :جعفر سبحانى
از انتشارات مؤسسه تعليماتى و تحقيقاتى امام صادق (عليه السلام)
پيشگفتار
گرايش بشر معاصر به دين و لزوم تدوين منشور عقايد
جهان معاصر را ، عصر صنعت و تكنيك مى دانند ، زيرا بشر در قرن اخير به پيشرفهاى چشمگيرى در اين زمينه دست يافته است ، و جا دارد كه اين امر از ويژگيهاى آن به شمار آيد . ولى در كنار اين ويژگى ، پديده فرهنگى عظيمى نيز وجود دارد ، كه همانا توجه انسان معاصر به دين و مفاهيم دينى است .
گرايش به دين ، از اصيلترين و كهنترين گرايشهاى انسانى است كه تاريخ از آن ياد كرده و مى كند ، و به گواه أسناد و مدارك متقن در هيچ دوره اى ، پس از رنسانس و دگرگونى در روشهاى علمى و سرانجام تسلط انسان بر طبيعت مادى ، در اثر برخى از عوامل سياسى و فرهنگى ، توجه به دين كمرنگ گشت و يك نوع بى اعتنايى نسبت به دين در جوامع غربى رخ داد . آنگاه رفته رفته اين بيمارى به شكورهاى شرقى نيز سرايت كرد و گروهى را تحت تأثير قرار داد ، و اين موج تا آنجا پيش رفت كه تصور شد علم جديد مى تواند به همه نيازهاى
بشر پاسخ گويد و خواسته هايى را كه دين تأمين مى كرد ، برآورده سازد .
ولى بروز يك رشته عوامل و پديده هاى ويرانگر ، بر اين تصوّر خط بطلان كشيد و ثابت كرد كه بشر هيچگاه از دين و رهبريهاى آن بى نياز نبوده و هيچ چيز جايگزين مذهب نخواهد شد . از ميان اين عوامل ، سه عامل را ياد آور مى شويم :
1 . بروز جنگهاى جهانى در قرن بيستم :
جنگهاى جهانى اول و دوم ، كه دهها ميليون بشر را قربانى كرد ، توسط علم بريده از دين هدايت مى گرديد ، و علمى كه تصور مى شد آرمانهاى بشرى را تحقق خواهد بخشيد ، ناگهان بشر را به چنين سرنوشتى دچار كرد !
2 . فروپاشى كانون خانواده در اثر گسترش فساد اخلاقى :
در قسمت اعظم جهان غرب ، خانواده مفهوم خود را از دست داده و به يك اجتماع موقت و ناپايدار مبدّل گرديده است ، و علم و دانش جديد در اين فروپاشى بى تأثير نبود ; البته مقصود علم رهبرى نشده و به اصطلاح منهاى دين است .
تأكيد مى شود اين مطلب به آن معنا نيست كه علم و دانش جديد لزوماً يك پديده زيانبار است ، بلكه از آنجا كه دانش و تكنيك ، از رهبرى دينى و معنوى محروم مانده ، مايه اين همه كاستيها و زيانها شده است .
3 . شكست و بى اعتبارى برخى از فرضيه هاى علمى :
افزون بر دو عامل فوق از دلباختگى و خوش بينى افراطى بشر به علم جديد در محيط اجتماع شديداً كاست ، شكست و بى اعتبارى برخى از فرضيه هاى علمى نيز سبب شد كه بشر جزم و ايمان اوّليه خود به علم جديد را در قلمرو جهان شناشى از دست بدهد و در معنى ، از خواب خوشى كه در قرن
نوزدهم ، بشر اروپايى را در ربوده بود بيدار گردد .
عوامل ياد شده و نظاير آن سبب شد كه بشر بار ديگر به فطرت انسانى خويش بازگردد ، و به دين و معارف آن روى آورد . در حقيقت ، پس از يك دوره فترت كه بشر خود را از مزاياى دين محروم ساخته بود ، بسان انسانى تشنه ، جوياى آب زلال و گواراى « دين » گرديد .
اين موضوع به قدرى روشن است كه نياز به دليل و گواهى ندارد ، و كسانى كه در جريان رويدادهاى جهانى قرار دارند ، به خوبى از آن آگاهند . اين گرايش نوظهور تا جايى است كه دين ، بار ديگر در مراكز علمى سطح بالا ، مورد توجه قرار گرفته ، و متفكران و استادان در باره آن سخن مى گويند ، و هفته يا ماهى نمى گذرد كه دهها مقاله و كتاب پيرامون دين و دين شناسى منتشر نگردد .
به قول يكى از نويسندگان : « بازگشت به معنويت و مذهب ، خطى است كه اساس بنيانهاى جامعه شناسى غرب را تهديد مى كند ، لذا در كنار ترس و وحشيت كه از بازگشت مسلمانان به اسلام دارند ، از بازگشت مسيحيان به مسيحيت نيز وحشت و هراس دارند » . در حقيقت از هر نوع هجوم معنوى ، و از هر شكل حاكميت ايمان و معنويت در جامعه غربى و حتى در زندگى فردى غريبان مى هراسند .
يكى از تحليلگران غرب ضمن ارائه نمونه هايى از بازگشت و رشد ايمان مذهبى در جامعه مسلمانان و غير مسلمان ، به مسيحيان تندرو در غرب اشاره مى كند كه در سالهاى اخير رشد چشمگيرى داشته اند . صعود و افزايش روزافزون تعداد مذهبيها در اشكال مختلف ، پديده اى در حال گسترش در سالهاى اخير مى باشد كه تهديدى براى بسيارى از كشورها محسوب مى گردد »(1) .
به رغم تحليلگر مزبور ، ما اين پديده را به فال نيك مى گيريم و از اينكه بشر بار ديگر به آغوش پر مهر دين باز مى گردد خشنوديم . ولى در كنار اين بشارت ، نكته نگران كننده اى وجود دارد و آن اينكه اگر اين تشنگى به صورت صحيح برطرف نگردد ، و خداى ناكرده انديشه هاى خام و نادرست به عنوان دين ، جولان يابند ، انسان معاصر گمشده خود را نيافته ، و بار ديگر از اين روى برخواهد تافت . لهذا بر نويسندگان دلسوز و ودين شناسان درد آشنا لازم است براى پاسخگويى درست به اين نداى فطرت برخاسته و مفاهيم دينى را به طور صحيح عرضه نمايند و اين فيض جارى الهى را به صورت زلال ، در دسترس انسانهاى حق جو قرار دهند .
در اين شرايط كه دين خواهى به صورت يك پديده فراگير جهانى درآمده و رويگردانان از دين ، بار ديگر به آن روى آورده اند ، مسلماً گروه يا گروههايى كه اغراض شخصى يا گروهى خويش را در محو گرايشهاى اصيل مذهبى جستجو مى كنند ، غذاى مسمومى را به نام دين در اختيار دين جويان قرار خواهند داد ، تا از اين طريق ضمن فرونشاندن عطش دينى آنان ، مقاصد شوم خود را تأمين كرده باشند .
ما كه آيين اسلام را آخرين و كاملترين شريعت آسمانى مى دانيم و معتقديم كه اين دين نيازهاى بشر را تا روز رستاخيز در كلّيّه شئون حيات فردى و اجتماعى برآورده ساخته است ، بايد براى پياده كردن مفاهيم عالى آن ، از ابراز و ادوات گوناگون بهره بگيريم و از اين فرصت كمياب براى نشر تعاليم
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ Henri Tinca در ويژه نامه پنى هينى ، سالگرد ، روزنامه لوموند ، ص 152 .
دينىِ صحيح استفاده كنيم .
از سوى ديگر باور ما بر آن است كه مكتب اهل بيت همان اسلام حقيقى و اصيل است كه توسط قرآن و عترت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به دست ما رسيده است ، و در حقيقت ، روش اهل بيت شاهراهى است كه ، بدون دخالت دستهاى آلوده ، ما را به سرچشمه حقيقت رهبرى مى كند . چنانكه اصول عالى مكتب و نيز انتساب آن به خاندان رسالت (صلى الله عليه وآله) در طول تاريخ ، جاذبيّتى داشته و دارد كه شيفتگان حقيقت را به خود جلب كرده و سبب مى شود كه عاشقانه در دفاع از آن جان بازند .
جويندگان حقيقت كه مى خواهند حقايق دينى را از طريق آخرين صاحب شريعت آسمانى ، پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) و عترت مطهّر آن حضرت ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ فرا گيرند ، با مراجعه اين نگارش فشرده ، چراغى روشن فرا راه خويش خواهند يافت . آرى آنان مى توانند با مطالعه اين مجموعه اطمينان آور به واقعيت مكتب اهل بيت (عليهم السلام) دست يافته و براى كسب آگاهى بيشتر نيز به كتابهايى كه ارجاع داده مى شود رجوع نمايند .
اين نشريه به جهانيان اعلام مى كند كه اصول عقايد و معارف دينى اهل بيت در قلمرو عقيده و عمل ، همين است كه در اين منشور آمده است و هر نوع مطلبى كه به ما نسبت داده شده و با اصول و مفاهيم مندرج در آن مطابق نباشد ، تهمتى بيش نبوده و هيچگونه ارزش و اعتبارى نخواهد داشت .
در اينجا دامن سخن را كوتاه كرده و به فضل الهى ، در ضمن يك سرى اصول ، به تبيين اصول اسلام در مكتب اهل بيت مى پردازيم .
طرح جامعه براى بيان اصول عقايد اسلامى ، در گروه بيان كلياتى است در باره طرق معرفت و شناخت ، و بينش اسلام نسبت به انسان و جهان . بيان اين
بخش از مكتب ، روشنگر نظر آن ، نسبت به مجموعه عالم امكان است و ما در اين جا ، به منظور پرهيز از اطاله كلام ، به فشرده گويى مى پردازيم و طبعاً تفصيل هر يك از اين اصول موكول به كتابهاى كلامى است .
در اين جا لازم مى دانم از زحمات گرانسنگ جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى ربانى گلپايگانى صميمانه تشكر كنم ، كه نويسنده را در نگارش اين كتاب يارى نمودند شكرالله مساعيه الجميلة .
جعفر سبحانى
23/10/76 برابر 14 رمضان مبارك 1418
بخش اول
كليات جهان بينى اسلام
اصل نخست
اسلام براى شناخت جهان و حقايق دينى از سه نوع ابزار بهره مى گيرد و هر يك در قلمرو خاص خود معتبر مى داند . اين ابزار سه گانه عبارتند از :
1 . حس كه مهمترين آن ، حس شنوايى و بينايى است ;
2 . عقل و خرد كه در قلمرو محدودى بر اساس اصول و مبادى ويژه اى به طور قطع و يقين حقيقت را كشف مى كند ;
3 . وحى كه وسيله ارتباط انسانهاى والا و برگزيده با جهان غيب است .
دو راه نخست جنبه عمومى دارد و تمام افراد بشر مى توانند در شناخت جهان از آن دو ، بهره بگيرند ، همچنانكه در فهم شريعت نيز مؤثر و كارساز مى باشند ، در حاليكه راه سوم از آن افرادى است كه مورد عنايت خاص خداوند قرار گرفته اند و بارزترين نمونه آن پيامبران الهى مى باشند(1) .
از ابزار حس فقط مى توان در محسوسات استفاده نمود ، همچنانكه از خرد در موارد محدودى بهره مى گيريم كه مبادى آن را دارا باشد ، در حاليكه قلمرو وحى وسيعتر و گسترده تر است و در زمينه هاى مختلف اعم از عقايد
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در روايات اسلامى از افرادى به عنوان « محدَّث » ياد شده است كه در جاى خود توضيح داده خواهد شد .
و تكاليف نافذ و رهگشاست .
قرآن كريم در باره اين ابزار در آيات متعدد سخن گفته است كه دو نمونه را يادآور مى شويم :
در مورد حس و عقل مى فرمايد :
وَاللهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَالاَْفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (1) .
خدا شما را از شكمهاى مادرانتان بيرون آورد در حاليكه چيزى نمى دانستيد ، و براى شما گوش و چشم و دل قرار داد تا شكرگذار باشيد .
« افئده » در لغت عرب جمع فؤاد است و مقصود از آن ، به قرينه سمع و ابصار ، عقل و خرد آدمى است . پايان آيه نيز كه فرمان به شكرگزارى مى دهد و مى رساند ك انسان بايد از هر سه قوه بهره بگيرد ، زيرا معناى شكر به كار بردن هر نعمتى در جاى مناسب آن است .
در مورد وحى مى فرمايد :
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ (2) .پيش از تو نفرستاديم مگر رجالى را كه به آنان وحى مى نموديم ، پس اگر نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد .
انسان مذهبى در شناخت جهان ومذهب از حس بهره مى گيرد ، ولى غالباً ادراكات حسى پايه و زمينه داوريهاى عقل و خرد را مى سازد ، همچنانكه از خرد در شناخت خدا و صفات و افعال او بهره گرفته مى شود ، و دستاوردهاى هر
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نحل/78 .
2 ـ نحل/43 .
يك از اين سه راه در جاى خود نافذ بوده و در كشف حقيقت معتبر مى باشد(1) .
اصل دوم
دعوت پيامبران الهى در دو چيز خلاصه مى شود : 1 . عقيده ; 2 . عمل .
قلمرو عقيده ، ايمان به وجود خدا و صفات جمال و جلال و افعال الهى(2)است ، چنانكه مقصود از عمل نيز تكاليف و احكامى است كه بشر بايد به فرمان خداوند زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس آن استوار سازد .
در مورد عقيده آنچه كه مطلوب و مورد نظر است علم و يقين است ، و مسلماً تنها چيزى مى تواند حجت باشد كه به اين مطلوب راه يابد به همين جهت بر هر مسلمانى لازم است در مورد عقايد خود به يقين برسد و نمى تواند در اين جا به صِرفِ تقليد از ديگران استناد جويد .
در مورد تكاليف و احكام ( عمل ) ، آنچه مطلوب است تطبيق زندگى بر پايه آنها مى باشد . در اينجا علاوه بر يقين ، به طرقى نيز كه مورد تأييد شريعت قرار گرفته است بايد استناد نمايد ; و رجوع به مجتهد جامع الشرايط از جمله طرقى است كه مورد امضاى صاحب شريعت مى باشد . و در آينده در اين موضوع نيز بحث و گفتگو خواهيم نمود .
اصل سوم
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تزكيه و تصفيه نفس انسان از گناه و آلودگى مايه يك رشته الهامات مى گردد كه برخى نيز آن را نيز ابزار شناخت مى دانند .
2 ـ برانگيختن پيامبران و تعيين اوصياء و زنده كردن انسانها پس از مرگ ، همگى جلوه هايى از فعل الهى اند .
ما در اثبات عقايد و احكام دينى ، از همه راههاى معتبر شناخت و بهره مى گيريم ، كه عقل و وحى دو طريق عمده در اين باب مى باشد . مقصود از « وحى » كتاب آسمانى ما قرآن كريم ، و احاديثى است كه سلسله سند آن به رسول گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) منتهى مى شود . احاديث ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نيز به توضيحى كه بعدها داده خواهد شد همگى تحت عنوان « سنت » از حجتهاى الهى مى باشند .
عقل و وحى حجيت يكديگر را تأييد مى كنند ، و اگر به حكم قطعى عقل ، حجيت وحى را اثبات مى كنيم وحى نيز به همين گونه حجيت عقل را در قلمرو خاص آن تأييد مى كند .
قرآن كريم در بسيارى از موارد به داورى عقل رهبرى مى كند و مردم را به انديشيدن و تعقل در شگفتيهاى خلقت دعوت مى فرمايد و خود نيز براى اثبات محتواى دعوت خود از عقل كمك مى گيرد . هيچ كتاب آسمانى مانند قرآن به معرفت برهانى ارج نمى نهد ، و براهين عقلى در قرآن پيرامون معارف و عقايد فزون از حد است .
ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نيز بر حجيت عقل ـ در مواردى كه عقل صلاحيت داورى را دارد : تأكيد كرده اند و امام هفتم موسى كاظم (عليه السلام) وحى را بر حجت ظاهرى و خرد را حجت باطنى شمرده است(1) .
اصل چهارم
از آنجا كه وحى يك دليل قطعى است و خرد هم چراغى است كه خداوند در درون هر انسانى روشن ساخته است ، هرگز نبايد ميان اين دو حجت الهى
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ إنّ لله على الناس حجّتين : حجّة ظاهرة وحجّة باطنة ، فأمّا الظاهرة فالرسل والأنبياء والأئمّة ، وأمّا الباطنة فالعقول . كلينى ، كافى 1/16 .
تعارض رخ دهد ، و اگر احياناً در مواردى تعارضى بدوى به نظر رسيد ، بايد بدانيم يا برداشت ما از دين در آن مورد صحيح نبوده و يا در مقدمات دليل عقلى ، اشتباهى رخ داده است . چه ، خداوند حكيم هيچگاه بشر را به دو راه متعارض دعوت نمى كند .
همان گونه كه تعارض حقيقى ميان عقل و وحى متصور نيست ، بين « علم » و « وحى » نيز هرگز تعارض رخ نخواهد داد ، و اگر در مواردى ميان آن دو ، نوعى تنافى به چشم خورد ، باز بايد گفت يا برداشت ما از دين در موارد مزبور صحيح نبوده و يا اينكه علم به مرحله قطعيت نرسيده است . غالباً نيز منشأ تعارض همين شق دوم است ، كه فرضيه هاى علمى عجولانه به صورت علم قطعى تلقى مى شود ، آنگاه تصور تعارض پيش مى آيد .
اصل پنجم
در مورد قوانين حاكم بر نظام هستى ، كه حقيقتى مستقل از انديشه و تصورات ما دارند ، حقيقت مقوله اى ، ابدى و جاودانه است . بدين معنى كه ، اگر انسان از طريق يكى از ابزار شناخت ، واقعيتى را به عنوان « حقيقت » كشف كرد ، بايد گفت براى هميشه ، حق و استوار است ، و اگر در كشف واقعيتى ، بخشى از معلوم ، مطابق با حقيقت است و با دگرگونى شرايط محيط ، واقعيت عوض نمى گردد . به ديگر بيان ، نسبيّت در حقيقت به اين معنى كه شناختى در زمانى عين حقيقت نيست : اگر حاصل ضرب 2×2 چهار است ، مطلقاً چنين است و اگر نيست مطلقاً چنين نيست ، و نمى تواند شناختى در مرحله اى عين حقيقت باشد و در مرحله ديگر جامه خطا بپوشد .
نسبيت در شناخت ، در امورى متصور است كه واقعيتى جز انديشه
و تصويب انسن ندارند . مثلاً جوامعى كه در كيفيت اداره كشور از وحى الهى الهام نمى گيرند ، در گزينش شيوه حكومتى خود ، مختار و آزادند ، اگر روزى بر شيوه اى اتفاق كردند ، تا زمانى كه بين آنان در اين مسئله اتفاق برقرار است آن شيوه حقيقت بوده و اگر روزى بر خلاف آن توافق كردند حقيقت ، شيوه دوم خواهد بود . در عين حال ، هر يك از شناختها در ظرف خود عين حقيقت مى باشند . ولى امورى كه براى خود در خارج ذهن ، جايگاه مشخص و مرزبندى شده دارد ، اگر به صورت صحيح در افق ادراك قرار گيرند ، براى ابد صحيح و استوارند ، و خلاف آن نيز همواره باطل و بى پايه مى باشد .
هستى از ديدگاه اسلام
اصل ششم
جهان ـ به معناى ما سوى الله ـ مخلوق خداوند بوده و كائنات لحظه اى از خداوند بى نياز نبوده و نخواهند بود . اينكه مى گوييم جهان مخلوق خدا است بدين معناست كه جهان به اراده او آفريده شده و نسبت آن با خدا نسبت توليدى از قبيل پدر و فرزند نيست ، چنانكه مى فرمايد : لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (1) .
اصل هفتم
نظام كنونى جهان نظامى ابدى و جاودانه نيست ، بلكه پس از مدتى كه خدا از ساعت و زمان آن آگاه است ، نظام موجود جهان بر هم خورده و نظام ديگرى پديد مى آيد ، كه همان نظام معاد و عالم اخروى است ، چنان كه مى فرمايد :
يَوْمَ تُبَدُّلُ الاَْرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ وَالسَّماوَاتُ وَبَرَزُوا للهِِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (2) .روزى كه زمين و آسمانها دگرگون مى شوند و در پيشگاه خداوند قهار حاضر مى شوند .
در كلامى نيز كه گفته مى شود « همگى از خداييم و به سوى او
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخلاص/3 .
2 ـ ابراهيم/48 .
بازمى گرديم » ، اشارتى به همين حقيقت نهفته است : إِنَّا للهِِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ (1) .
اصل هشتم
نظام جهان بر پايه علت و معلول استوار است ، و ميان پديده هاى آن رابطه عِلّى و معلولى برقرار مى باشد . تأثير هر پديده در پديده ديگر مشروط به اذن و مشيت الهى بوده ، و اراده حكيمانه الهى بر اين استوار گرديده است كه فياضيّت خويش را غالباً از طريق نظام اسباب و مسبّبات تحقق بخشد .
قرآن كريم هر دو مطلب فوق را بيان كرده است : هم اينكه ميان پديده هاى طبيعى رابطه سببيّت حاكم است ، و هم اينكه تأثيرگذارى هر علت و سببى در جهان ، وابسته به اذن و مشيت كلّى الهى است . در مورد نخست كافى است به آيه زير توجه نماييم : وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّـمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ (2) .
از آسمان آب فرو آورد و به سبب آن آب ميوه هايى را براى روزى شما ( از دل خاك ) بيرون آورد .
و در مورد دوم نيز توجه به آيه زير كافى است : وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ (3) .
و گياه سرزمين پاكيزه به اذن پروردگار مى رويد .
و به همين مضمون است آيات : 102 ، 249 ، 251/بقره 49 ، 166/آل
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره/156 .
2 ـ بقره/22 .
3 ـ اعراف/58 .
عمران(1) .
اصل نهم
هستى مساوى با طبيعت مادى نيست ، بكله بخشى از جهان آفرينش را ماوراء طبيعت تشكيل مى دهد كه در اصطلاح قرآن « جهان غيب » ناميده مى شود . همان طور كه پديده هاى مادى به اذن خداوند در يكديگر تأثير مى گذارند ، همچنين موجودات غيبى نيز در جهان طبيعت به اذن الهى مؤثر مى باشند ، و به تعبير ديگر : وسايط فيض الهى اند . قرآن كريم تأثيرگذارى فرشتگان الهى را در حوادث جهان طبيعت يادآور شده است ، آنجا كه مى فرمايد : فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً (2) .
سوگند به تدبيركنندگان امور جهان خلقت . وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً (3) .
اوست قاهر بر بندگانش ، و نگهبانانى را بر شما مى فرستد .
اصل دهم
جهان يك واقعيت هدايت شده است و تمام ذرات جهان ، در هر مرتبه اى هستند ، به فراخور حال خود از نور هدايت برخوردارند . مراتب اين هدايت
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ براى آگاهى بيشتر در اين باره به كتابهاى تفسير و كلام از آن جمله به الميزان : 1/72 والالهيات : 2/51 ـ 54 رجوع شود .
2 ـ نازعات/5 .
3 ـ انعام/61 .
عمومى و كلى را ، هدايت طبيعى ، غريزى و تكوينى تشكيل مى دهد . قرآن كريم در آيات مختلف از اين هدايت تكوينى و عمومى ياد كرده كه يكى از آنها را مى آوريم : رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (1) .
پروردگار ما كسى است كه آفرينش هر چيزى را به او داد ، آنگاه آن را هدايت نمود .
اصل يازدهم
نظام آفرينش ، نظام اكمل و احسن است . دستگاه هستى به عاليترين وجه طراحى گرديده و نظامى كاملتر و نيكوتر از آن قابل تصور نيست ، قرآن كريم مى فرمايد : الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ (2) .
خدايى كه هر چيزى را به طور نيكو آفريده است .
و نيز مى فرمايد : فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (3)
بديهى است احسن بودن خالق ملازم با احسن بودن مخلوق است .
برهان عقلى كه بر اين اصل اقامه مى شود آن است كه ، فعل هر فاعلى از حيث كمال و نقص متناسب با صفات و كمالات او است ، چنانچه فاعل از نظر صفات وجودى نقصانى نداشته باشد ، فعل او نيز از هرگونه عيب و نقص پيراسته است ، و از آنجا كه خداوند متعال واجد همه كمالات وجودى به وجه اتم واكمل است ، طبعاً فعل او نيز كاملترين و نيكوترين فعل خواهد بود .
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ طه/50 .
2 ـ سجده/7 .
3 ـ مؤمنون/14 .
گذشته از اين ، مقتضاى حكيم بودن خداوند آن است كه با وجود امكان خلق جهان احسن ، غير آن را ايجاد ننمايد .
در خور ذكر است كه آنچه در عالم طبيعت به نام شرور از آن ياد مى شود با نظام احسن هستى منافات ندارد ، و توضيح اين مطلب در مباحث « توحيد در خالقيت » خواهد آمد .
اصل دوازدهم
از آنجا كه جهان آفريده و فعل خداوند است كه حقّ مطلق است ، حقّ و حكيمانه بوده و عبث و بيهودگى به آن راه ندارد . به اين مطلب در آيات متعدد قرآن كريم اشاره شده است كه يك مورد آن را ذكر مى كنيم : وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ (1) .
آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است را جز به حق نيافريديم .
غايت انسان و جهان نيز آنگاه تحقق مى يابد كه قيامت بر پا گردد ، چنانكه امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد :
« فإنّ الغاية القيامة »(2) . ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ احقاف/3 .
2 ـ نهج البلاغه ، خطبه 190 .
انسان از ديدگاه اسلام
اصل سيزدهم
انسان موجودى است مركب از جسم و روح كه پس از مرگ ، جسم او متلاشى مى شود ولى روح او به حيات خود ادامه مى دهد ، و مرگ انسان به معناى فناى او نيست . از اين جهت تا برپايى قيامت ، در عالم برزخ زندگى خواهد داشت . قرآن در بيان مراتب آفرينش انسان ، آخرين مرحله آن را كه با نفخه روح در كالبد وى صورت مى پذيرد ، با اين جمله ياد مى كند : ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ (1) .
آنگاه او را موجودى ديگر قرار داديم .
نيز در آيات متعدد به حيات برزخى انسان اشاره مى كند و از آن جمله مى فرمايد : وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (2) .
و پيش روى ( و يا پشت آنان ) برزخ(3) است تا روزى كه برانگيخته مى شوند .
آياتى كه بر حيات برزخى گواهى مى دهند بيش از آنند كه در اينجا نقل
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مؤمنون/14 .
2 ـ مؤمنون/100 .
3 ـ جهان برزخ به نوعى پيش رو به نوع ديگر پشت سر قرار دارد ، از اين جهت هر دو لفظ را به كار گرفتيم .
گردند .
اصل چهاردهم
هر انسانى با فطرت پاك و توحيدى آفريده مى شود ، به گونه اى كه اگر به همين حالت پيش برود و عوامل خارجى او را منحرف نكنند ، راه حق را خواهد پيمود . هيچ فردى از مادر خويش خطاكار ، گنهكار ، و يا بد سگال زاده نشده است ، و پليديها و زشتيها جنبه عَرَضى داشته و معلول عوامل بيرونى و اختيارى است . و روحيات ناپسند موروثى نيز به گونه اى نيست كه در سايه اراده و خواست انسان تغييرناپذير باشد . بنا بر اين انديشه گناه ذاتى فرزندان آدم ، كه در مسيحيت كنونى مطرح است ، بى پايه است .
قرآن كريم در اين باره مى فرمايد : فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللهَ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (1) .
بدون هيچگونه انحراف به چپ و راست ، به آيين الهى روى آور كه خداوند انسانها را بر اساس آن آفريده است .
پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز مى فرمايد :
« ما من مولود إلاّ يُولد على الفطرة »(2) .هيچ مولودى نيست مگر اينكه بر فطرت پاك ( توحيد و يگانه پرستى ) به دنيا مى آيد .
اصل پانزدهم
انسان موجودى است مختار و انتخابگر ، يعنى در پرتو قوه عقل پس از
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روم/30 .
2 ـ توحيد صدوق ، ص 331 .
بررسى جوانب مختلف فعل ، انجام يا ترك آن را برمى گزيند . قرآن كريم مى فرمايد : إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً (1) .
ما راه را به او نشان داده ايم ، او يا سپاسگزار است و يا كفران كننده .
نيز مى فرمايد :
وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْبگو حق از جانب پروردگارتان نازل گرديده است .پس هر كس مى خواهد ايمان آورد و هر كس مى خواهد كفر ورزد .
اصل شانزدهم
انسان به حكم اينكه از فطرتى سليم برخوردار است ، و داراى قوه عقل است كه مى تواند خوب را از بد تميز دهد و نيز از اختيار و انتخابگرى برخوردار است ـ روى اين جهات ـ موجودى است تربيت پذير ، كه راه رشد و تعالى بازگشت به سوى خدا به روى او در همه زمانها گشوده است ، مگر در لحظه اى ( لحظه مشاهده مرگ ) كه ديگر توبه او پذيرفته نيست . از اين جهت ، دعوت پيامبران شامل همه افراد بشر بوده است ، حتى افرادى مانند فرعون ، چنانكه مى فرمايد : فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى * وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى (3) .
اى موسى به فرعون بگو آيا مى خواهى تزكيه شوى و تو را به سوى پروردگارت هدايت
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انسان/3 .
2 ـ كهف/29 .
3 ـ نازعات/18 ـ 19 .
كنم ، تا خشيت يابى .
بر اين اساس انسان نبايد هيچگاه از رحمت و مغفرت الهى مأيوس گردد . چنانكه مى فرمايد : لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللهَ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً (1) .
از رحمت خدا مأيوس نشويد ، كه او همه گناهان را مى آمرزد .
اصل هفدهم
انسان به حكم اينكه از نور خرد و موهبت اختيار برخوردار است ، موجودى مسئول است : مسئول در برابر خدا ، در برابر پيامبران و رهبران الهى ، در برابر گوهر انسانى خويش و انسانهاى ديگر و در برابر جهان . قرآن به مسئوليت بشر در آيات بسيارى تصريح دارد .
مى فرمايد : أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً (2) .
به پيمان وفادار باشيد كه از پيمان سؤال مى شود .
نيز مى فرمايد : إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (3) .
از گوش و چشم و دل سؤال مى شود .
باز مى فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ زمر/53 .
2 ـ اسراء/34 .
3 ـ اسراء/36 .
أَيَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدىً (1).
آيا انسان گمان مى كند كه به حال خود رها شده است .
و پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است :
« أَلا كُلُّكُم راع وكُلُّكم مَسْؤولٌ عن رعيته »(2)اصل هيجدهم
هيچ انسانى بر ديگرى مزيت و برترى ندارد مگر از طريق كمالات معنوى كه از آن برخوردار است . بارزترين ملاك مزيت و برترى نيز تقوا و پرهيزكارى در همه شئون زندگى است . چنانكه مى فرمايد : يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَر وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهَ أَتْقَاكُمْ (3) .
اى انسانها ما شما را از يك مرد و زن آفريديم ، و شما را دسته ها و قبيله هاى گوناگون قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد ، همانا گرامتيرين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است .
بنا بر اين خصوصيات نژادى و جغرافيايى و نظاير آن از ديدگاه اسلام مايه برترى طلبى و تفاخر و تبختر نيست .
اصل نوزدهم
ارزشهاى اخلاقى ، كه در حقيقت اصول انسانيت بوده و ريشه فطرى دارند ، اصولى ثابت و جاودانه اند ، و گذشت زمان و تحولات اجتماعى سبب
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قيامت/36 .
2 ـ مسند احمد : 2/54 ; صحيح بخارى : 2/284 ( كتاب الجمعة ، باب 11 ، حديث 2 ) .
3 ـ حجرات/13 .
تغيير و دگرگونى آنها نمى شود . مثلاً زيبايى وفا به عهد و پيمان ، يا نيكى را با نيكى پاسخ گفتن ، امرى جاودانه است و تا بشر بوده و خواهد بود ، اين قانون اخلاقى دگرگون نخواهد شد . همچنين است حكم به زشتى خيانت و خُلفِ وعده . بنا بر اين ، از ديدگاه عقل ، در زندگى اجتماعى بشر يك رشته اصول وجود دارد كه با طبيعت و سرشت انسان درهم آميخته و ثابت و پايدار مى باشد .
آرى در كنار اين اصول اخلاقى يك رشته آداب و رسوم نيز يافت مى شود كه از شرايط زمانى و مكانى تأثير پذيرفته و دستخوش تغيير و دگرگونى قرار مى گيرد ، كه ربطى به مبادى و اصول ثابت اخلاقى ندارد .
قرآن كريم به برخى از اصول عقلى و ثابت اخلاقى اشاره دارد ، چنانكه مى فرمايد : هَلْ جَزَاءُ الاِْحْسَانِ إِلاَّ الاِْحْسَانُ (1) .
آيا پاداش احسان ، چيزى جز احسان است ؟
مَا عَلَى الْمُـحْسِنِينَ مِن سَبِيل (2) .بر نيكوكاران نكوهشى نيست .
فَإِنَّ اللهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُـحْسِنِينَ (3) .خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى سازد .
إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ (4) .ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الرحمن/60 .
2 ـ توبه/91 .
3 ـ يوسف/90 .
4 ـ نحل/90 .
خدا به دادگرى و نيكوكارى و كمك به خويشاوندان فرمان مى دهد و از پليدى و زشتى و ستم نهى مى كند .
اصل بيستم
اعمال انسان ، گذشته از اينكه در سراى ديگر پاداش يا كيفر دارد ، در اين جهان نيز خالى از پيامدهاى خوب و بد نيست . در حقيقت پاره اى از حوادث جهان عكس العملِ فعل او مى باشد ، و اين حقيقتى است كه وحى از آن پرده برداشته و علم بشر نيز تا حدى بدان پى برده است . قرآن كريم در اين باره آيات بسيارى دارد كه دو نمونه را يادآور مى شويم :
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (1) .هرگاه اهل آباديها ايمان آورند و پرهيزكار باشند ، درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنان مى گشاييم ، ولى آنان ( آيات الهى را ) تكذيب كردند ، پس ما نيز آنها را به كيفر اعمالشان رسانديم .
حضرت نوح به امت خود يادآور مى شود كه ميان پاكى از گناه و گشوده شدن درهاى رحمت الهى و فزونى نعمت خداوند رابطه اى برقرار است . چنانكه مى فرمايد :
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً * وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَال وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَكُمْ جَنَّات وَيَجْعَل لَكُمْ أَنْهَاراً (2) .( به قوم خود ) گفتم از خدا طلب آمرزش كنيد ، او آمرزنده گناهانست ، در اين صورت
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف/96 .
2 ـ نوح/10 ـ 12 .
از آسمان بر شما باران فرود مى فرستد . و با مال و فرزند شما را كمك مى كند . و براى شما باغها و چشمه سارهايى پديد مى آورد .
اصل بيست و يكم
پيشرفت و عقبگرد امتها ناشى از عللى است كه صرفنظر از برخى عوامل بيرونى ، عمدتاً ريشه در عقايد و اخلاق و رفتار خود آنان دارد . اين اصل با قضا و قدر الهى نيز منافات ندارد ، زيرا اين قاعده خود از مظاهر تقدير كلى الهى است . يعنى مشيت كلّى الهى بر اين تعلق گرفته است كه امتها از طريق عقايد و رفتار خود سرنوشت خود را رقم زنند . مثلاً جامعه اى كه روابط اجتماعى خود را بر اصل عدالت و دادگرى استوار سازد ، زندگى نيك و آرامى خواهد داشت ، و امتى كه روابط اجتماعى خود را بر خلاف آن قرار دهد ، سرنوشتى ناگوار در كمين او خواهد بود . اين اصل همان است كه در اصطلاح قرآن « سنتهاى الهى » ناميده شده است . چنانكه قرآن مجيد مى فرمايد :
فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً * اسْتِكْبَاراً فِي الاَْرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الاَْوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهَ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهَ تَحْوِيلاً (1) .آنگاه كه بيم دهنده اى نزدشان آمد ، جز دورى از بيم دهنده آنها را سودى نبخشيد ، به علت استكبار در زمين و نيرنگهاى زشت ، ( بايد دانست كه ) نيرنگهاى بد جز نيرنگبازان را در برنمى گيرد . آيا آنان جز سنتى كه بر گذشتگان حاكم بود ، منتظر چيز ديگرى هستند ؟ ! در سنت خدا هيچ تحول و دگرگونى نمى يابى .
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فاطر/42 ـ 43 .
. . . وَأَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ * وَتِلْكَ الاَْيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ . . . (1) .
شماها برتريد اگر مؤمن باشيد . . . و اين روزها ( پيروزى و شكست ) را بين مردم دست به دست مى گردانيم .
اصل بيست و دوم
تاريخ بشر آينده روشنى دارد . درست است كه زندگى بشر غالباً با نابرابريها و نابسامانيها همراه بوده است ، ولى اين وضع تا آخر ادامه نخواهد داشت ، بلكه تاريخ بشر به سوى آينده اى روشن در حركت است كه در آن عدل فراگير حاكم شده . و به تعبير قرآن كريم صالحان ، حاكمان زمين خواهند بود . چنانكه مى فرمايد :
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (2) .ما در زبور پس از « ذكر » ( شايد مقصود تورات باشد ) نوشتيم كه صالحان حاكمان زمين خواهند شد .
و نيز مى فرمايد :
وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ (3) .خداوند به افرادى از شما كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دهند وعده داده است كه
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران/139 ـ 140 .
2 ـ انبياء/105 .
3 ـ نور/55 .
آنان را در زمين خلافت بخشد ، همان گونه كه پيشينيان را خلافت بخشيده است .
بنا بر اين در آينده تاريخ و در گردونه مبارزه مستمر حق و باطل ، پيروزى نهايى از آن حق است ، هر چند به طول انجامد . چنانكه مى فرمايد :
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ (1) .حق را بر سر باطل مى زنيم تا آن را درهم كوبد ، پس ناگهان نابود گردد .
اصل بيست و سوم
انسان از ديدگاه قرآن كريم از كرامتى ويژه برخوردار است ، تا آنجا كه مسجود فرشتگان قرار گرفته است . چنانكه مى فرمايد :
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِير مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً (2) .همانا بنى آدم را كرامت بخشيديم و آنان را در خشكى و دريا جاى داده و از طبيات روزى داديم و بر بسيارى از آفريده هاى خود برترى بخشيديم .
با توجه به اينكه اساس زندگى انسان را حفظ كرامت و عزت نفس تشكيل مى دهد ، انجام هر گونه كارى كه اين موهبت الهى را خدشه دار سازد از نظر اسلام ممنوع است . به تعبيرى روشنتر ، هر نوع سلطه گرى و سلطه پذيرى ناروا ، اكيداً ممنوع مى باشد . امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد :
ولا تكُنْ عبدَ غيرك وقدْ جعَلَكَ اللهُ حرّاً(3)بنده ديگرى مباش ، خدا ترا آزاد آفريده است .
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انبياء/18 .
2 ـ اسراء/70 .
3 ـ نهج البلاغه ، بخش نامه ها ، شماره 38 .
نيز مى فرمايد :
ان الله تبارك وتعالى فوّض إلى المؤمن كلّ شيء إلاّ اذلال نفسه .خدا كارهاى فرد با ايمان را به دست خود او سپرده ( و او را در انجام و ترك آنها آزاد گذارده ) جز خوار ساختن خويش را(1) .
روشن است كه حكومتهاى مشروع الهى با اين قانون منافات ندارد ، چنانكه توضيح آن در بحث آينده خواهد آمد .
اصل بيست و چهارم
حيات عقلانى انسان از ديدگاه اسلام جايگاه ويژه اى دارد ، زيرا برترى و ملاك امتياز انسان از ساير حيوانات به قوه تفكر و نيروى خرد او است . از اين روى در آيات بسيارى از قرآن كريم ، بشر به تفكر و انديشه ورزى دعوت شده است تا آنجا كه پرورش فكر و تفكر در مظاهر خلقت را از ويژگى هاى خردمندان دانسته است . چنانكه مى فرمايد :
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً (2) .آنان كسانى هستند كه خدا را ، ايستاده و نشسته و در حاليكه به پهلو خوابيده اند ، ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند و مى گويند : پروردگارا اين جهان را بيهود نيافريده اى ( آيات مربوط به لزوم تفكر و مطالعه در مظاهر خلقت و آيات الهى بيش از آن است كه در اينجا نقل شود ) .
بر اساس چنين ديدگاهى است كه قرآن ، انسانها را از پيروزيهاى
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسائل الشيعة : 11/424 ، ( كتاب الأمر بالمعروف ، باب 12 ، حديث 4 ) .
2 ـ آل عمران/192 .
نسنجيده و كوركورانه از گذشتگان منع مى كند .
اصل بيست و پنجم
آزاديهاى فردى در قلمرو مسايل اقتصادى ، سياسى و غيره در اسلام مشروط به اين است كه با تعالى معنوى او منافات نداشته و نيز مصالح عمومى را خدشه دار نسازد . در حقيقت فلسفه تكليف در اسلام همين است كه مى خواهد با موظف كردن انسان ، كرامت ذاتى او را حفظ نموده و مصالح عمومى را تأمين كند . جلوگيرى اسلام از بت پرستى و ميگسارى و نظاير آن براى حفظ كرامت و حرمت انسانى است ، و از اينجا حكمت قوانين كيفرى اسالم نيز روشن مى گردد .
قرآن كريم اجراى قانون قصاص را عامل حيات انسان دانسته و مى فرمايد :
وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ (1) .اى خردمندان ، قصاص حافظ حيات شما است .
پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
إنَّ المعصية إذا عَمِلَ بها العبدُ سرّاً لم يضرّ إلاّ عامَلها ، فإذا عمل بها علانية ولم يُغيّر أضرّت بالعامة .هرگاه فردى به صورت پنهانى مرتكب گناه شود فقط به خود ضرر مى زند ، ولى اگر آشكارا انجام دهد و مورد اعتراض واقع نشود به عموم ضرر مى رساند .
امام صادق (عليه السلام) پس از نقل حديث مى افزايد :
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره/179 .
ذلك انّه يُذِّل بعمله دينَ الله ويقتدى به أهلُ عداوة الله .
علت اين امر آن است كه فرد متظاهر به گناه با رفتار خود حرمت احكام الهى را مى شكند و دشمنان خدا از او پيروى مى كنند(1) .
اصل بيست و ششم
يكى از مظاهر آزادى فردى در اسلام اين است كه در پذيرش دين اجبارى نيست ، چنانكه مى فرمايد :
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (2) .زيرا دين مطلوب در اسلام ، ايمان و باور قلبى است و اين چيزى نيست كه با عنف و زور در دل انسان جاى گيرد ، بلكه در گروه حصول يك رشته مقدمات است كه مهمترين آنها روشن شدن حق از باطل مى باشد . هرگاه اين شناخت حاصل شود ، در شرايط طبيعى ، انسان حق را برمى گزيند .
درست است كه « جهاد » يكى از فرايض مهم اسلامى است ، ولى معناى آن اجبار ديگران به پذيرش اسلام نيست ، بلكه مقصود از آن برطرف ساختن موانع ابلاغ پيام الهى به گوش جهانيان است تا « تبيّن رشد » تحقق پذيرد . طبيعى است چنانچه سوداگران زر و زور روى اغراض مادى و شيطانى مانع رسيدن پيام آزاديبخش دين به گوش جان انسانها گردند ، فلسفه نبوت ( كه همانا ارشاد و هدايت بشر است ) اقتضا مى كند كه جهادگران هرگونه مانع و يا موانع را از سر راه بردارند ، تا شرايط ابلاغ پيام حق به افراد بشر فراهم گردد .
از مباحث گذشته ، ديدگاه اسلام در باره انسان و جهان روشن گرديد . در
ــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسائل الشيعة 11/407 ، كتاب الأمر بالمعروف ، باب 4 ، حديث 1 .
2 ـ بقره/256 .
اين مورد اصول و نكات ديگرى نيز وجود دارد كه در جاى مناسب خواهيم آورد . اينك به بيان ديدگاههاى اسلام در زمينه اعتقادات و احكام مى پردازيم .