بخش 1
دیباچه پیشگفتار فصل اول : داستان غدیر گزارشی از حجة الوداع مفاد حدیث غدیر
ديباچه
يـكـي از جـمله آرمانها و وظايف برنامه هاي برون مرزي , توجيه و
تبيين صحيح ابهامات و شبهاتي است كه به علل گوناگون , همچون عدم آشنايي با موازين
دين مبين اسلام و دسترسي نداشتن به منابع و مراجع مطمئن و يا به تزوير و نيرنگ
دشمنان كژانديش اسلام , بر دل جان مخاطبان آنسوي مرزها سايه افكنده است .
زدودن زنـگـار بـي خـبـري , از آيـينه دل اسلام جويان و انعكاس
نورتابان شريعت محمدي و تشيع عـلـوي ,مـسـتـلزم آن است كه در گام نخست با عنايت به
كثرت مخاطبان اهل سنت انديشه ها و ديـدگـاههاي ايشان در ارتباط با اعتقادات شيعه را
طرحي جامع بينديشيم و آيين اخوت را همت گماريم .
در ايـن راسـتا و در برآوردن اين نياز, بر آن شديم تا به تدوين
مجموعه هايي مناسب , دست يازيم و دردسترس برنامه سازان قرار دهيم . بـديهي است مطرح
نمودن اين گونه مباحث , جدا از فوايد برون مرزي براي مخاطبان داخلي , اعم ازشيعه و
سني نيز جذاب و سودمند خواهد بود . مجموعه حاضر, عنوان ( ( غدير از ديدگاه اهل سنت ) )
گامي است در اين راه , اميد آنكه مقبول در گاه احديت واقع شود .
در پـايـان از زحـمـات حجة الاسلام محمد رضا جباران , كه اين
مجموعه با تلاش و كوشش ايشان , مدون گرديد تشكر مي كنيم .
مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما
گروه معارف
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) : .
عليكم بعلي بن ابي طالب فانه مولاكم فاحبوه , و كبيركم فاتبعوه ,
و عالمكم فاكرموه , و قائدكم الي الجنة فعززه , فاذا دعاكم فاجيبوه , و اذا امركم
فاطيعوه ,احبوه بحبي , و اكرموه بكرامتي , ما قلت لكم في علي الا ما امرني به ربي
جلت عظمته , ( ( 1 ) ) .
هـمراه علي باشيد زيرا او مولا و سرپرست شماست , پس دوستش داشته
باشيد بزرگ شماست , از او پـيـروي كنيد, دانشمند شماست , گرامي اش داريد درراه بهشت
پيشواي شماست , عزيزش داريد هـنـگامي كه شما را مي خواند پاسخش دهيد, و چون
فرمانتان دهد, فرمانش بريد به محبتي كه به مـن داريد, دوستش بداريد و به كرامت من
گرامي اش داريد من درباره علي چيزي به شما نگفتم , مگرآنچه پروردگارم فرمان داده
است .
پيش گفتار
بـدون شـك شخصيت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) پس از رسول گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله) ارزنده ترين وجودي است كه پا به عرصه وجود نهاده و عالم امكان را با حضور خويش
آراسته است .
شـخ ( صلّي الله عليه وآله ) يـت تابناك آن حضرت چنان در بلنداي انسانيت مي درخشد, كه
عقول بشري را در طول تاريخ , مبهوت وحيران خود كرده است ره يافتن به ساحت قدس آن
شخصيت عظيم الهي , هر چند ذائقـه طـبـع را تحريك و واهمه عقل را تشويق مي كند, ولي
راهي است كه جز به قدم عشق نتوان پيمود .
آنـچـه تا كنون بر قلم و زبان اهل ذوق و فضل , در شرح آن جمال
نوراني گذشت , در حقيقت قدر معرفت ماست , نه حد شخصيت او ما با اعتراف و اذعان به
بي كرانگي آن روح پاك , برآنيم كه از طور حديث نبوي , قبساتي برگرفته راه تقربي به
ساحتش يابيم .
هـر چـنـد هدف اصلي در اين نوشتار, اثبات عيد بودن غدير و بيان
بخشي از آداب اين روز مبارك است , به مناسبت فراتر رفته فصلي در شرح شخصيت آن جناب
گشوده ايم و در آينه سخنان رسول مكرم اسلام , به تماشاي جمال پرفروغ علي بن ابي
طالب ( عليه السلام ) مي نشينيم اميد آنكه ما و خوانندگان را از اين سير معنوي بهره اي وافر
باشد .
در پـايـان تـذكـر چند نكته ضروري است بيشتر مطالب اين تحقيق , از
كتب معتبر اهل سنت است محل نقل هرحديث يا واقعه در كتابهاي مورد استناد, با ذكر
مجلد هر صفحه تعيين , و در كتابنامه مشخصات هر كتاب از قبيل مؤلف , مترجم , ناشر, و
تاريخ و محل نشر آمده است .
در مـواردي انـدك كه كتب اهل سنت از ذكر مطلبي غفلت كرده اند, به
كتب معتبر شيعه مراجعه شده و آنها نيز همانندكتب اهل سنت به طور دقيق معرفي شدند در
مواردي كه در ذيل يك حديث بـه ذكـر يـك يـا چـنـد آدرس بـسنده شده , به اين معنا
نيست كه آن حديث در مراجع ديگر يافت نمي شود, بلكه تنگي مجال باعث شده است كه به
همين مقداراكتفا كنيم .
متن احاديث را بدون تغيير آورده ايم و در موارد لازم , توضيح و
بياني در ذيل حديث افزوده ايم .
از آنـجـا كـه تاليف به زبان فارسي است , بيشتر به ترجمه احاديث
اهتمام ورزيدم , و در مواردي كه عبارت عربي راضروري مي دانستم , از ذكر متن اصلي
دريغ نشده است .
فصول پنجگانه اين نوشتار عبارتند از : .
فصل اول : داستان غدير .
فصل دوم : خلافت و وصايت .
فصل سوم : معيارها .
فصل چهارم : يك آسمان فضيلت .
فصل پنجم : آداب و سنن غديري .
اميد داريم اين تحقيق كوتاه , قطره اي از فيض اقيانوس غدير را در
خود جاي داده باشد .
فصل اول : داستان غدير
عيد
اهل لغت ( ( عيد ) ) را از مشتقات ماده ( ( عود ) ) مي دانند, و عود به
معناي بازگشت است بنابراين هر عيد به پاس رجعتي برگزار مي شود .
رجعت مـكـرر, مـتـحركي است كه پس از گذشتن از قوس نزول رو به
سوي بالا مي كند و سير صعودي خـود را مي آغازد چنانكه نوروز را به پاس بازگشت
حيات به پيكر سرد طبيعت گرامي مي داريم , حياتي كه در تطاول خزان به سردي مي گرايد,
و در بيداد سرماي زمستان تا مرز نيستي پيش مي رود ـ تا آنجا كه گويي هرگز نبوده است
ـ و آنگاه در قدوم باد بهار دوباره سر بر مي كند و آهنگ صعود مي نمايد اين رجعت را
بايد گرامي داشت , و اين در توان مكتبي است كه بيشترين بها را به مظاهر مادي عالم
طبيعت مي دهد .
حال اگر بخواهيم اين الگو را بر موازين مكتبي تطبيق كنيم كه همه
عالم را مقدمه وجود انسان و غـايـت آفـرينش انسان را عبوديت مي داند, بايد عيدش را
بزرگداشت رجعت حيات معنوي انسان بـدانيم درچنين مكتبي نوروز انسان , روزي است كه وي
به خويش بازمي گردد و گمشده اش را درمـي يابد, روزي كه از دركات ماديت روي برتافته
آهنگ درجات ملكوت مي كند روزي كه انسان توفيق مي يابد نقاب خاكي از چهره جان پاك
خود كنار زده روي به سوي خدا كند .
مـاه مـبـارك رمـضـان مـوقعيـتـي اسـت كه سالك روزه دار توفيق
مي يابد با مقاومت در مقابل بادهاي سركش تعلقات , آتش عشق الهي را كه در يخبندان
ماديت , خموده شده دوباره روشن كند و مـراقـبـت نمايد تا زبانه كشيده تمام هستي اش
را گرم , و ناخالصي هاي وجودش را ذوب كند, تا عبوديت ناب تجلي كند و غايت آفرينش
محقق شود آنگاه عيد ( ( فطر ) ) است .
حـج نـيـز فـرصـتي ديگر است كه حاجي پس از طي مراحل متعددي توفيق
مي يابد غير دوست را درمـسـلـخ مني به تيغ كشد, و جان در بند كشيده خويش را آزاد
كرده پا به قوس صعودي حركت انساني گذارد, و به درجه بلند عبوديت بار يابد, آنگاه
عيد ( ( قربان ) ) است . از هـمـين جا فرق عيد با جشن باز شناخته مي شود : جشن بهانه اي
است براي شادماني , و عيدپاس داشـتـن حـيـات دوبـاره انسان است و هم به اين دليل
است كه برخلاف جشن , عيد تشريعي است واعياد اسلامي در اصل دين تشريع شده اند .
بنابراين , حقيقت عيد اسلامي باز يافتن حيات دوباره است و تعيين
آن به عهده شرع اقدس است . مـا بـر ايـن بـاوريـم كـه روز غـديـر, هم از ويژگي حقيقي
يك عيد اسلامي برخوردار است , و هم قانونگذاربزرگ اسلام , پيامبر عظيم الشان (صلّي الله عليه وآله)
آن را به عنوان عيد به امت اسلامي شناسانده است . نـوشـتـه اي كـه پـيـش رو داريـد
به انگيزه اثبات اين دو دعوي و بيان مختصري از آداب اين عيد سعيدسامان يافته است .
مـطـالعه بـخـشـهـاي مـخـتلف اين نوشتار, اين باور را مي پرورد
كه روز عيدغدير يكي از اعياد بـزرگ اسلامي , بلكه بزرگترين عيد مسلمانان است و اگر
به ديده تحقيق بنگريم , پي خواهيم برد كه بزرگترين عيد انسان است .
غدير
غـديـر در لـغـت بـه معناي بركه , آبگير و تالاب است چاله هايي كه
در بيابان به انتظار نشسته تا از ريزش باران يا گذر سيل دامني از آب برگيرند و زلال
كنند تا مگر مسافر تشنه صحرا بر اين سفره هميشه گشاده باكفي از اين نعمت ارزنده
رمقي گيرد و مشك خشكيده خويش را از آن پر سازد, غدير ناميده مي شوند .
غدير خم
مـسافري كه از مدينه به سوي مكه حركت مي كند, بيش از پانصد
كيلومتر راه پيش رو دارد بعد از پيمودن270 كيلومتر از اين مسافت , به منطقه اي مي
رسد كه ( ( رابغ ) ) نام دارد رابغ ( ( 2 ) ) شهركي اسـت در نـزديـكـي جـحفه , و جحفه يكي
از ميقاتهاي پنج گانه حج است , جايي كه حاجيان شام و كساني كه مي خواهند ازجده به
جانب مكه روند, در آن محرم مي شوند .
فـاصـلـه جـحـفه تا مكه تقريبا 250 و تا رابغ 26 كيلومتر است
( ( 3 ) ) و در آن غديري بوده است كه آب گـنـديـده و مـسموم آن قابل استفاده مسافران
نبوده و قافله ها در آن وادي توقف نمي كردند ( ( 4 ) ) گـويا به همين دليل خم ناميده
شده است چرا كه خم به هر چيز فاسدي گفته مي شود كه بدبو باشد قفس مرغ رانيز به همين
دليل خم مي گويند .
گزارشي از حجة الوداع
سـال دهـم هـجـرت اسـت , و اسـلام سـراسـر جزيرة العرب را
فراگرفته است همه قبايل عرب به آيـيـن مـسـلـمـانـي گـرويـده , به رسالت حضرت ختمي
مرتبت (صلّي الله عليه وآله) اقرار كرده اند اثري از بت و بـت پـرسـتي در هيچ يك از قبايل به چشم نمي
خورد زحمات صاحب رسالت (صلّي الله عليه وآله) به ثمر نشسته و مـيـوه شـيرين خود را به بارآورده است
بت از سريرالوهيت فرود آمده , و كلمه طيبه لااله الااللّه در گستره جزيرة العرب ,
طنين افكن شده است .
اكـنـون تـنها تفاوت مردم , در ايمان قلبي و سابقه آنان در اسلام
است پيامبر عظيم الشان (صلّي الله عليه وآله) كه حدودبيست و سه سال سخت ترين رنج ها را تحمل كرده , و
در تمام اين مدت طولاني لحظه اي در انجام وظيفه و ابلاغ رسالت سستي نورزيده , و هيچ
گاه احساس خستگي نكرده , اينك دريافته است كـه بـه زودي از ايـن جـهـان رخـت
بـرخواهد بست و به ديدار معبود يگانه اش خواهد شتافت پس هـمچنان بي وقفه مي كوشد
تاآنجا كه امت برمي تابد, آداب اسلام را به آنان بياموزد
اندكي از احكام اسلام باقي است , كه هنوز فرصتي براي ابلاغ يا
آموزش آنها فراهم نيامده است فريضه مهم حج از آن جـمـله است آن گرامي تا آن روز
فرصت نيافته بود حج را چون نماز به مسلمانان بياموزد و اكنون تنها و آخرين فرصت است
.
اعـلام عـمـومـي شد كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) حج مي گزارد مردم از قبايل رو
به سوي مدينه نهادند و آن حضرت در روز پنج شنبه شش روز, يا شنبه چهار روز به آخر
ذيقعده ( ( 5 ) ) ابودجانه را در مدينه جـانـشين خود ساخته ( ( 6 ) ) در حالي كه همه همسران
و خاندانش او را همراهي مي كردند ( ( 7 ) ) و صد شتر قرباني همراه داشت , ( ( 8 ) ) از
مدينه حركت كرد .
در آن روزهـا بـيـمـاري سـخـتي ( آبله يا حصبه ) در مدينه شايع بود
كه بسياري از مسلمانان را از ايـن م ( صلّي الله عليه وآله ) احـبـت مـيـمون محروم مي داشت ( ( 9 ) ) با اين
حال دهها هزار نفر با پيامبر همراه شدند مـورخـان هـمراهان آن حضرت را چهل هزار,
هفتاد هزار, نود هزار, 114 هزار, 120 هزار و 124 هزار نـفـرنوشته اند ( ( 10 ) ) و لي
با اين همه حق اين است كه بگوييم : چنان جمعيتي در ركاب آن حضرت حـركت كردكه شمارش
بر جز خدا پوشيده است ( ( 11 ) ) اينان كساني بودند كه از مدينه مي آمدند, ولي تعداد
حاجيان به اين عده منحصر نمي شد زيرا اهل مكه و ساكنان حومه آن و كساني كه از يمن
در ركاب اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) آمده بودند, نيز در حج شركت داشتند .
حضرت غسل كرد, بدن مباركش را روغن ماليد, خود را خوشبو كرد,
موهايش را شانه زد, ( ( 12 ) ) و ازمدينه بيرون آمد هنگامي كه از مدينه بيرون مي رفت
تنها دو تكه لباس بر تن داشت كه يكي را بر دوش انـداخته و ديگري را به كمر بسته بود
منزل به منزل پيش مي رفت , وقتي به ( ( ذي الحليفه ) ) رسيد احرام بست ( ( 13 ) ) و همچنان
پيش رفت تا در روز سه شنبه چهارم ماه ذيحجه وارد مكه شد از باب بني شيبه
واردمسجدالحرام شد ( ( 14 ) ) , طواف كرد, نماز طواف به جاي آورد, بين صفا و مروه سعي
نمود
و بدين ترتيب اعمال عمره به پايان رسيد ( ( 15 ) ) به كساني كه قرباني
همراه خود نياورده بـودنـد, فـرمـود تقصير كرده ازاحرام خارج شوند ( ( 16 ) ) و خود چون
قرباني همراه داشت در حال احـرام باقي ماند, تا در مني قرباني كند ( ( 17 ) )
اميرمؤمنان كه از حركت پيامبر براي حج آگاه شده بود, در حالي كه 37 قرباني همراه
داشت , باسپاهيان خود براي شركت در مراسم حج از يمن حركت كـرد, و در مـيـقـات اهـل
يمن به همان نيتي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) محرم شده بود, احرام بست , و مانند حضرت رسول , پس
از سعي صفا و مروه در احرام باقي ماند ( ( 18 ) ) .
رسـول مـكرم اسلام (صلّي الله عليه وآله) روز هشتم ذيحجه از طريق مني وارد صحراي
عرفات شد, تا مراسم حج راآغـاز كـنـند تا طلوع آفتاب روز نهم در مني ماند و سپس راه
عرفات را پيش گرفت , و در خيمه خويش درعرفات فرود آمد .
در عـرفـات , در اجتماع باشكوه مسلمانان , به شيوايي تمام خطبه
خواند در اين خطبه مسلمانان را بـه بـرادري و احـترام متقابل سفارش كرد, بر همه
آداب جاهليت مهر بطلان زد و ختم پيامبري را اعـلام نمود ( ( 19 ) ) تا غروب روز نهم در
عرفات ماند وقتي آفتاب غروب كرد و هوا كمي تاريك شد, بـه سـوي ( ( مـزدلفه ) ) شتافت
( ( 20 ) ) شب را در همان جا سپري كرد صبح روز دهم به طرف مني حركت كرد آداب مني را به
جاي آورد و بدين گونه مناسك حج را به مسلمانان آموخت .
ايـن حـج را حـجـة الوداع , حجة الاسلام , حجة البلاغ , حجة
الكمال و حجة التمام خوانده اند ( ( 21 ) ) با پـايـان گـرفـتـن مراسم حج پيامبر (صلّي الله عليه وآله)
به سوي مدينه حركت كرد هنگامي كه به سرزمين رابغ رسـيـد, در مـحـلـي كـه غـديـر خـم
نام داشت , جبرئيل امين بر او نازل شد و پيامي بدين شرح از پروردگار بر او تلاوت
كرد : .
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت
رسالته و اللّه يعصمك من الناس ان اللّه لايهدي القوم الكافرين , ( ( 22 ) ) . اي رسـول
مـا ! آنـچـه را از سـوي پـروردگـارت بـر تـو نازل شده به مرم برسان و اگر اين كار
را انـجـام نـدهـي , رسـالـت خـود را بـه انـجام نرسانده اي و خدا تو را از مردم
ايمن خواهد كرد همانا خداي ,قوم كفرپيشه را هدايت نمي كند ( ( 23 ) ) .
اين پيام الهي ماموريتي خطير بر عهده پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) مي گذاشت ,
اعلان چيزي كه بايد همگان ازآن بـاخبر شوند, و اگر چنين نكند, گوياكاري صورت نداده
است بنابراين بهترين موقعيت براي اعـلام چـنين پيامي همين جا بود, جايي كه راه مصر
و عراق و مدينه و حضرموت و تهامه از هم جدا مـي شـود وهـمه حاجيان ناگزير از آن مي
گذرند غدير خم مناسب ترين محلي بود كه مي توانست چنين پيام سترگي رابه گوش همگان
برساند .
پـس دسـتـور تـوقـف صـادر شـد فـرمـود تـا رفتگان را باز خوانند و
صبر كرد تا آنان كه در راهند بـرسند ( ( 24 ) ) اجتماع عظيمي در صحراي تفتيده حجاز گرد
آمد روزي سخت گرم و منطقه اي بشدت گرماخيز بود,چنان گرم كه مردان نيمي از لباس خود
را بر سر انداخته و نيمي ديگر را به پـاي خـويـش مـي پيچيدند ( ( 25 ) ) همه مي خواستند
بدانند چه چيز باعث شده كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در چنين مكان به ظاهر نامناسبي دستورتوقف
داده اند حرارت اشتياق با گرماي هوا آميخته حاجيان را بي تاب مي كرد .
فـرمـود تـا زيـر چـنـد درخت كهنسال را بروبند و جهاز شتران را بر
هم انباشته كنند منبري بلند بـرافـراشـت نـزديـك ظـهر آن گاه كه همه حاجيان در آن
صحرا جمع شدند, بر فراز منبر برآمد و خطبه اي بدين شرح ايراد كرد : .
ستايش مخصوص خداوند است از او كمك مي خواهيم و به او ايمان مي
آوريم و بر او توكل مي كنيم و از شر نفس و بدي كردارمان به او پناه مي بريم , خدايي
كه هدايت كننده اي نيست آنكه رااو گمراه سازد و گمراه كننده اي نيست هر كه را او
هدايت كند گواهي مي دهم كه معبودي جزخداي يگانه نيست و محمد بنده و فرستاده اوست
اما بعد : .
اي مردم خداوند نيكي كننده آگاه به من خبر داد كه هيچ پيامبري بيش
از نصف عمر پيامبر پيش ازخـود زنـدگـي نـخـواهد كرد و اندكي بيش نمانده كه مرا نيز
به سراي باقي دعوت كنند و من اجابت كنم و همانا از من و همه شما سؤال خواهد شد پس
شما چه پاسخ خواهيد داد ؟ . مـردم گـفـتـنـد : گـواهـي مـي دهيم كه تو پيام الهي را
رساندي و پند دادي و كوشيدي خدايت پاداشي نيك دهد .
فـرمـود : آيـا شهادت نمي دهيد كه معبودي جز خداي يگانه نيست و
محمد بنده و فرستاده اوست وبهشت او حق و دوزخش حق است و مرگ حق است و قيامت بدون شك
خواهد آمد و خداوندتمام مردگان را زنده خواهد كرد ؟ .
گفتند : آري به همه اينها گواهي مي دهيم .
عرض كرد : خدايا شاهد باش ( ( 26 ) ) .
سپس فرمود : اي مردم صداي مرا مي شنويد ؟ .
گفتند : آري .
فـرمـود : مـن پـيـش از شـمـا بـه حـوض كوثر مي رسم و شما در كناره
حوض بر من وارد خواهيد شـد,حـوضـي كـه عـرض آن بـه انـدازه فاصله صنعا تا بصري است
, و در آن جامهايي است از نقره به شماره ستارگان حال بنگريد كه پس از من با دو
ميراث گرانبها چگونه رفتار مي كنيد .
مردي از ميان جمعيت فرياد برآورد : يا رسول اللّه ! آن دو چيز
گرانبها چيست ؟ .
فرمود : يكي از آن دو كه بزرگتر است , كتاب خداست يك طرفش در دست
خدا و طرف ديگرش به دسـت شـمـاست , پس آن را محكم نگه داريد تا گمراه نشويد و ديگري
كه كوچكتر است , عترت و خـانـدان مـن اسـت و خـداي نـيـكـي كننده آگاه به من خبر
داده است كه اين دو هرگز از هم جـدانـمي شوند, تا در لب حوض در قيامت به من رسند من
هم از خدا همين را خواسته ام پس شما ازآنها پيشي نگيريد كه هلاك مي شويد و از آنها
وا نمانيد كه هلاك مي شويد سپس دست علي ( عليه السلام ) را گرفت و بلند كرد, به طوري كه سپيدي
زير بغل هر دوشان ديده شد و همه مردم علي را شناختند .
آنگاه فرمود : اي مردم ! چه كسي نسبت به مؤمنان از خود ايشان
سزاوارتر است ؟ .
گفتند : خدا و رسولش بهتر مي دانند .
فرمود : خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من
نسبت به مؤمنين ازخود ايشان سزاوارترم پس هر كس من مولا و سرپرست اويم , علي مولا و
سرپرست اوست ( ( 27 ) ) .
اين جمله را سه بار تكرار كرد .
سـپـس گـفـت : خداوندا ! دوستي كن با هر كس كه با علي دوستي كند, و
دشمني كن با هر كس كـه عـلـي را دشمني كند, دوست بدار هر كس كه علي را دوست مي
دارد, و دشمن دار هر كس او رادشـمـن مـي دارد ( ( 28 ) ) , يـاري كـن هر كس را كه ياريش
كند و بي ياور بگذار هر كس تنهايش گذارد ( ( 29 ) ) و حق را همواره با علي بدار هر طرف
كه باشد ( ( 30 ) ) .
اي مردم بايد حاضران , اين پيام را به غايبان برسانند ( ( 31 ) ) . چون
خطبه نبوي به پايان رسيد امين وحي براي بار دوم نازل شد و او را به اين پيام مفتخر
ساخت . اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا ( ( 32 ) )
, .
امـروز ديـن شـمـا را كـامـل كـردم و نعمتم را بر شما تمام كردم و
راضي شدم كه اسلام دين شما بـاشـد [ اسلام را به عنوان دين براي شما پسنديدم ] پيامبر
اكرم (صلّي الله عليه وآله) پس از دريافت اين پيام مسرت بـخش , فرمود : ( ( اللّه اكبر ! كه دين كامل و
نعمت تمام گشت و پروردگارم به رسالت من و ولايت علي بعد از من راضي شد ) ) ( ( 33 ) ) .
مراسم تبريك و تهنيت
پـيـامـبـر اكرم (صلّي الله عليه وآله) پس از اتمام خطبه از منبر پايين آمد و در
خيمه اي نشست و فرمود تا علي ( عليه السلام ) درخـيـمه اي ديگر بنشيند آنگاه دستور داد تمام
اصحاب براي عرض تبريك به ديدار اميرالمؤمنين بشتابندو مقام ولايتش را تبريك گويند .
نويسنده كتاب تاريخ روضة الصفا پس از نقل جريان غدير مي نويسد : .
پس فرود آمد و در خيمه خاص بنشست و فرمود كه اميرالمؤمنين علي ( ع
) در خيمه ديگربنشيند بعد از آن طبقات خلايق را امر كرد به خيمه علي ( عليه السلام ) رفتند و
زبان به تهنيت آن حضرت گشادند و چـون مـردم از اين امر فارغ شدند, امهات ( ( 34 ) ) ,
به فرموده خواجه كاينات نزد علي ( عليه السلام ) رفته او را تهنيت گفتند ( ( 35 ) ) . و در تاريخ
حبيب السير پس از نقل حديث غدير چنين آمده است : .
پس اميرالمؤمنين علي ـ كرم اللّه وجهه ـ به موجب فرموده حضرت
رسالت (صلّي الله عليه وآله) در خيمه نشست تا طوايف خلايق به ملازمتش رفته لوازم تهنيت به تقديم
رساندند و از جمله اصحاب عمر بن الخطاب ـ رضي اللّه عنه ـ جناب ولايت مب را گفت :
بخ بخ يابن ابي طالب اصبحت مولاي ومولي كل مؤمن و مؤمنة , ( ( 36 ) ) .
يعنـي خـوشـا حـال تو اي پسر ابوطالب ! بامداد كردي در وقتي كه
مولاي من و مولاي هر مؤمن ومـؤمـنـه بـودي بعد از آن امـهـات مـؤمـنـيـن بـر
حـسـب اشـارت سـيد المرسلين به خيمه اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) رفته شرط تهنيت به جاي
آوردند . مـرحـوم طـبرسي مفسر و محدث نامي اماميه نيز عين اين مطلب را در كتاب اعلام
الوري روايت كرده است ( ( 37 ) ) .
هـمـه اصـحـاب دوبـاره با پيامبر بيعت كردند و همزمان با علي ( عليه السلام )
نيز بيعت كردند اولين كساني كـه دسـت بـر دسـت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و علي ( عليه السلام ) نهادند
ابوبكر, عمر, عثمان طلحه و زبير بودند ( ( 38 ) ) هـمـان طور كه پيش از اين گفتيم عمر
براي تبريك و شاد باش جمله اي را به كاربرد كه در تاريخ مـانـدگـار شـد او گفت :
بخ بخ يا بن ابي طالب , اصبحت , مولاي و مولا كل مؤمن و مؤمنه
( ( 39 ) ) شمار بسياري از محدثان اهل سنت اين جمله را از اصحاب رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) كه در
آنجا حاضر بوده و ايـن جـمـله را از زبان عمر شنيده اند, نقل كرده اند از جمله
كساني كه اين جمله را روايت كرده اند ابن عباس , ابوهريره , برا بن عازب , زيد بن
ارقم ,سعد بن ابي وقاص , ابوسعيد خدري و انس بن مالك را مي توان نام برد .
مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير شصت نفر از دانشمندان اهل سنت
را نام مي برد كه اين روايت رادر كتب خود آورده اند ( ( 40 ) ) و بعضي آن را به ابوبكر
نيز نسبت داده اند .
آنـگـاه حـسان بن ثابت , شاعر نامي زمان خود برخاسته عرض كرد : ( ( يا رسول اللّه ! اجازه مي خواهم درحضور شما چند بيت درباره علي ( عليه السلام ) بگويم ) ) .
فرمود : با بركت الهي بگو : .
حسان بر بلندي رفت و چنين سرود : .
يناديهم يوم الغدير نبيهم * فقال فمن مولاكم و
نبيكم ؟
الهك مولانا و انت نبينا * فقال له قم يا علي
فانني
فمن كنت مولاه فهذا وليه * هناك دعا اللهم و الوليه
و كن للذي عادي عليا معاديا ( ( 41 ) ) . * بخم و اسمع بالرسول مناديا .
فقالوا و لم يبدواهناك التعاميا . * و لم تلق منا في الولاية عاصيا .
رضيتك
من بعدي اماما و هاديا . * فكونوا له اتباع صدق مواليا .
و
كن للذي عادي عليا معاديا ( ( 41 ) ) . و كن للذي عادي
عليا معاديا ( ( 41 ) ) .