بخش 4

فصل چهارم : یک آسمان فضیلت

فصل چهارم : يك آسمان فضيلت

غـديـر جـاري خـروشاني است كه از فضايل بي شمار علي ( عليه السلام ) سرچشمه
مي گيرد به حتم اگر در مـيـان اصـحـاب پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) كسي برتر از
اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) بود, همو به اين منصب افـتخار مي يافت ولي حق اين است كه پس از
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نه تنها كسي از علي ( عليه السلام ) برتر نيست , بلكه هيچ يك از امت به پايه
آن حضرت نمي رسد ( ( 187 ) ) فضايلي كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحابش بـراي عـلي ( عليه السلام ) نقل
شده است , بيش از همه فضايلي است كه براي تمامي اصحاب گفته اند اين در حـالـي است
كه دست تبهكارسياست , تا آنجا كه در توان داشت فضايل آن حضرت را پوشاند و براي حفظ
موقعيت خود, از آن حضرت بدگويي كرده است ( ( 188 ) ) .

امـام احـمـد بـن حنبل مي گويد : ( ( درباره هيچ يك از اصحاب رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به اندازه علي ( عليه السلام ) فضيلت روايت نشده است ) ) ( ( 189 ) ) . مـردي در حـضـور ابـن
عباس گفت : سبحان اللّه ! چه بسيار است فضايل و مناقب علي ( عليه السلام ) ! گمان مـي كنم سه
هزار فضيلت در او باشد ابن عباس گفت : ( ( چرا نمي گويي فضايل آن حضرت به سي
هزارنزديك تر است ) ) ( ( 190 ) ) .

سـلـيـمـان اعـمـش در جـواب مـن ( صلّي الله عليه وآله ) ور دوانـيـقي خليفه عباسي كه از
او مي پرسد چند روايت درباره علي ( عليه السلام ) نقل كرده اي , مي گويد : ( ( تعداد كمي از فضايل
او را توانسته ام روايت كنم حدود ده هزار ياكمي بيشتر ) ) ( ( 191 ) ) . ابـن حـجـر در
صـواعق مي نويسد : ( ( در شان هيچ كس به اندازه علي ( عليه السلام ) قرآن نازل نشده است ) ) ( ( 192 ) ) . همو مي نويسد : ( ( درباره علي ( عليه السلام ) سيصد آيه قرآن نازل شده است ) ) ( ( 193 ) ) . و از ابـن عـبـاس روايـت كـرده است : ( ( در هر جاي قرآن يا ايها الذين آمنوا آمده
است , علي , امير و شريف آنهاست خدا در موارد زيادي اصحاب محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را سرزنش كرده
است , ولي از علي ( عليه السلام ) جز به نيكي ياد نكرده است ) ) ( ( 194 ) ) . مـا در ايـن بـخـش
پـاره اي از فـضـايـلي را كه به آن حضرت شايستگي رهبري جامعه مسلمين و خلافت رسول
خدا را بخشيده است , برمي شمريم .

1ـ اشتراك گوهري با رسول مكرم اسلام ( صلّي الله عليه وآله )

هـر چند ما از كشف حقيقت اين اشتراك ناتوانيم , ولي از طريق
روايات مي توان به وجود آن پي برد ازپـيـامـبـر اكـرم ( صلّي الله عليه وآله ) روايـات زيـادي بـا
بـيـانـهاي مختلف وارد شده كه نشان مي دهد, اصل و گوهراميرالمؤمنين ( عليه السلام ) با گوهر
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) يكي است .

طبق اين روايات : .

الـف ـ نـور پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و نور علي ( عليه السلام ) پيش از خلقت آدم ( ع ) وجود داشته و آن دو بزرگوار از يك عنصر آفريده شده اند ( ( 195 ) ) .

مـنـظـور از نـور هـمـان , عنصر معنوي و طينت ملكوتي است كه در
ايجاد ساختار وجودي انبيا و ائمه نقش اساسي دارد .

ب ـ خـداونـد مـردم را از درخـتـهـاي گـونـه گـون آفـريد, ولي
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و علي ( عليه السلام ) را از يك درخت آفريد .

قال رسول اللّه ( صلّي الله عليه وآله ) : يا علي الناس من شجر شتي و انا و انت من
شجرة واحدة ( ( 196 ) ) .

ج ـ خداوند علي ( عليه السلام ) و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را با هم انتخاب كرده است ( ( 197 ) ) .

د ـ علي ( عليه السلام ) چون خود پيامبر است .

اضـافـه بـر آيـه كـريـمه مباهله و رواياتي كه در ذيل آن وارد شده
است , روايات مستقلي در دست است كه بر اتحاد وجود مقدس پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و علي ( عليه السلام ) صحه مي گذارد .

طـبق اين روايات هر وقت لازم مي شد كه پيامبر اكرم گروه يا قبيله
اي را تهديد كند, در حالي كه بـه عـلـي ( عليه السلام ) اشـاره مـي كـرد مـي فـرمود : ( ( يا دست
از اين كارها برداريد, يا كسي را به سراغ شما مي فرستم كه چون خود من است ) ) ( ( 198 ) ) .

ه ـ گوشت و خون او گوشت و خون پيامبر است .

لحمه لحمي و دمه دمي , گوشت او گوشت من است و خون او خون من است ( ( 199 ) ) . و ـ علي نظير پيامبر است ( ( 200 ) ) .

زـ عـلـي ريـشـه و اصـل پـيـامبر است ( علي اصلي ) ( ( 201 ) ) منظور
از اين كلام شايد اين باشد كه همان طور كه ريشه موجب ثبات درخت مي شود, وجود علي ( ع ) موجب ثبات و دوام مكتب پيامبر و در نـتـيـجـه زنده ماندن نام آن حضرت است نيز مي
تواند به اين معنا باشد كه علي از اصل و ريشه پيامبر اكرم است , و اين تعبيري است
عرفي كه در مورد خويشان نزديك به كار مي رود .

ح ـ علي ( عليه السلام ) همانند سر در بدن رسول خداست .

علي مني كراسي من بدني , علي نسبت به من همانند سر در بدنم مي
باشد .

2ـ تربيت علي ( عليه السلام )

بـه اتـفـاق هـمـه مـورخـان , عـلـي ( عليه السلام ) از سـن طفوليت در دامن
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پروريد و تحت نظر آن بزرگوار تربيت شد ( ( 202 ) ) .

در سالهاي پيش از بعثت پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه خشكسالي و
قحطي روي داد و قريش بـامـشكل مالي مواجه شد جناب ابوطالب فرزندان زيادي داشت , به
همين جهت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به عمويش عباس پيشنهاد كرد به منظور كمك به ابوطالب هر
كدام سرپرستي يكي از فرزندان او را بـه عـهـده گـيرند عباس سرپرستي جناب جعفر را به
عهده گرفت و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) سرپرستي علي ( عليه السلام ) را .

ابـن اثـيـر ايـن واقـعـه را از نـعـمـتهاي الهي كه خداوند بر علي ( عليه السلام ) ارزاني داشته مي شمرد و در پايان مي نويسد : ( ( پس از آن علي ( عليه السلام ) پيوسته در نزد
پيامبر بود, تا آن حضرت به رسالت مبعوث شد و علي ( عليه السلام ) از او پيروي كرد ) ) ( ( 203 ) ) .

آن حضرت خود در اين باره مي فرمايد : .

آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينه خويشم جا داد
و مرا در بستر خودمي خوابانيد, چـنانكه تنم را به تن خويش مي سود, و بوي خوش خود را
به من مي بويانيد و گاه بود,كه چيزي را مي جويد, سپس آن را به من مي خورانيد ( ( 204 ) ) .

مورخ شهير مسعودي در اثبات الوصيه مي نويسد : .

رسـول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سي ساله بود كه علي ( عليه السلام ) متولد شد آن حضرت نسبت به
او محبت شديدي داشت بـه خـواسته خودش فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين , گهواره علي
را دركنار بستر آن حضرت گذاشت و حضرتش تربيت علي ( عليه السلام ) را به عهده گرفت , شير
دردهانش مي گذاشت و گهواره اش را مي جنبانيد, تا به خواب رود, و چون بيدار مي شد, با اوبازي مي كرد گاه او را به دوش مي گرفت گـاهـي در آغـوش مـي كـشيد و گاهي بر
سينه خودمي گذاشت و مي فرمود : ( ( علي برادر, ياور, منتخب , وصي , ذخيره , داماد و
امين من است ) ) .

او را بـا خـود به اطراف مكه مي برد و در دشت و دره و كوه مي
گرداند, و چنين بود تازماني كه در مكه خشكسالي شد و ابوطالب كه مردي جواد و بخشنده
بود, دستش تهي گرديد .

از آن زمان رسول خدا خود تعليم و تربيت علي را به عهده گرفت ( ( 205 ) ) .

3ـ سابقه در اسلام

بـدون شـك علي ( عليه السلام ) اولين مردي است كه اسلام آورده و به پيامبر ( ص ) گرويده است ولي قبل از ورود به اين بحث يادآوري دو نكته ضروري است : .

يـك ) اسـلام حـضـرت امـيرالمؤمنين ( عليه السلام ) با ساير مردم يك تفاوت
اساسي دارد : ساير مسلمانان در صدراسلام , وقتي به اسلام روي مي آوردند كه سالها بت
پرستيده بودند, ولي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) هيچ گـاه سـر بـه آستانه غير خدا نساييده و
هرگز بت نپرستيده بود اگر مي گوييم او اولين مسلمان اسـت , بـه هـمـان مـعـنـاسـت
كه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) فرمود : ( ( من اولين مسلمانم ) ) ( ( 206 ) ) اگر مـي گـويـيم او
نخستين مؤمن است , به همان معناست كه حضرت موسي ( عليه السلام ) فرمود : ( ( من اولين مـؤمـنـم ) ) ( ( 207 ) )

اگر مي گوييم علي ( عليه السلام ) اسلام آورد, به همان معناست , كه قرآن كريم
درباره ابـراهـيم ( عليه السلام ) مي فرمايد : ( ( ياد آور هنگامي را كه پروردگارش بدو گفت اسلام
بياور او گفت : من تسليم پروردگار عالميان شدم ) ) ( ( 208 ) ) و اگر مي گوييم او ايمان
آورد, بدان معناست كه قرآن كـريـم در شـان رسـول مـكـرم اسـلام ( صلّي الله عليه وآله ) مـي فرمايد : ( ( رسول ما به آنچه از پروردگارش نازل شده ايمان آورده است ) ) ( ( 209 ) ) .

دو ـ ايـمـان بـه مـعـنـاي گرايش و باور به چيزي در افراد مختلف
متفاوت است , و همين تفاوت مراتب ايماني است كه موجب قرب و بعد افراد نسبت به ساحت
قدس پروردگار مي شود .

امـيـرالـمؤمنين ( عليه السلام ) در بالاترين مراتب ايمان و يقين به پروردگار
عالم و معارف حقه اسلامي قرار داشـت و خـود مـي فـرمود : ( ( به خدا اگر پرده ها كنار
روند, چيزي بر يقين من افزوده نمي شود ) ) ( ( 210 ) ) . و پـيـامـبـر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) درباره
ايمان او مي فرمايد : ( ( اگر ايمان علي در يك كفه ترازو قرار گيرد و آسمان وزمين در
كفه ديگر, ايمان علي سنگين تر از آنها خواهد بود ) ) ( ( 211 ) ) . حتي اگر از دو جهت پيش
گفته صرف نظر كرده علي را مانند ساير مسلمانان بدانيم , باز او اولين كسي است كه
اسلام آورد, يعني در همان روزي كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) به پيامبري مبعوث شد .

انـس بـن مـالك مي گويد : ( ( رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روز دوشنبه مبعوث شد و
علي ( عليه السلام ) روز سه شنبه با او نـمـازگزارد ( ( 212 ) ) يا به او ايمان آورد ( ( 213 ) ) و
همان روزي كه رسالت خود را اعلام كرد اولين كسي كه صريحا اعلام ايمان و پشتيباني از
او كرد, علي ( عليه السلام ) بود گرچه به حسب سن كوچكترين فرد حاضر مجلس به شمارمي رفت ( ( 214 ) ) زيرا ده بهار بيشتر از عمر شريفش سپري نشده بود ( ( 215 ) ) او خود مي فرمايد : من پيش
از همه مسلمان شدم , در حالي كه نوجواني نابالغ بودم ) ) ( ( 216 ) ) .

سـابقه آن گرامي در اسلام چنان مشهور است كه بسياري از علما و
مورخان اهل سنت گفته اند : ( ( اوليت آن حضرت در اسلام اجماعي است ) ) ( ( 217 ) ) . بـسـياري از صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و تابعين به اين فضيلت اعتراف كرده اند علامه اميني ( ره ) پنجاه و يك نفر از صحابه و تابعين و دانشمندان اهل سنت را نام مي برد كه اين
فضيلت را روايت كرده اند, و نام پانزده نفر از شعراي صدر اسلام را كه در اين باره
اشعاري سروده اند ياد مي كند ( ( 218 ) ) .

عـلاوه بـر ايـن , احـاديـث فـراوانـي از رسـول مـكـرم ( صلّي الله عليه وآله ) نـقـل
شده است كه علي ( عليه السلام ) را اولين مسلمان شمرده است . آن حـضـرت فـرمـود : ( ( اولين كسي كه
در كنار حوض بر من وارد مي شود, كسي است كه پيش از همه اسلام آورده است , يعني علي
بن ابي طالب ( ( 219 ) ) . و فرمود : ( ( اولين كسي كه با من نمازگزارد علي بود ) ) ( ( 220 ) ) . و فـرمـود : ( ( هـفـت سـال جـز عـلـي كـسـي بـا مـن نـمـاز نـگـزارد و ملائكه بر ما
دو نفر درود مي فرستادند ) ) ( ( 221 ) ) .

بـنـا بـه نـقـل مـسـعـودي در اثـبات الوصيه آن حضرت دو سال پيش
از بعثت با نبي مكرم اسلام نـمازمي خواند ( ( 222 ) ) تعابيري كه در روايات مختلف اين
معنا را افاده مي كنند, فراوان است براي نمونه به چندتعبير مشهور اشاره مي كنيم : .

1ـ اول من اسلم , ( ( 223 ) ) يعني اولين كسي كه اسلام آورد .

2ـ اول من آمن , ( ( 224 ) ) يعني اولين كسي كه ايمان آورد .

3ـ اول من صلي , ( ( 225 ) ) يعني اولين كسي كه نماز گزارد .

4ـ اقدم امتي سلما, ( ( 226 ) ) يعني آنكه در اسلام بر همه امتم پيش
است .

5ـ اول الـمـؤمـنـيـن ايـمـانا و اولهم اسلاما, ( ( 227 ) ) يعني آنكه
پيش از همه ايمان آورد و پيش از همه اسلام را پذيرفت .

آن حـضـرت خـود نـيـز بـارهـا بـه اين نكته تصريح كرده مي فرمايد : ( ( من اولين كسي هستم كه به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ايمان آوردم ) ) ( ( 228 ) ) .

همچنين مي فرمايد : ( ( من نخستين كسي هستم كه با رسول خدا نماز
خواند ) ) ( ( 229 ) ) .

در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه آمده است : .

مـن در پي او بودم , در سفر و در حضر, چنانكه شتر بچه در پي مادر
هر روز براي من ازاخلاق خود نـشانه اي بر پا مي داشت و مرا به پيروي آن مي گماشت هر
سال در حرا خلوت مي گزيد و من او را مـي ديـدم و جـز من كسي وي را نمي ديد آن هنگام
جز خانه اي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و خديجه در آن بـود, در هـيچ خانه اي مسلماني راه
نيافته بود, و من سومين آنها بودم روشنايي وحي و پيامبري را مي ديدم و بوي نبوت را
مي شنودم ( ( 230 ) ) . و مـي فرمود : ( ( قبل از اينكه كسي از اين امت خدا را پرستش كند, هفت سال در كنار رسول خدا او راپرستش كرده ام ) ) ( ( 231 ) ) .

4ـ علم و آگاهي

يـكي از صفاتي كه بايد در تعيين رهبر مورد نظر قرار گيرد, علم و
آگاهي است در تعيين رهبر و امام جامعه اسلامي كه بايد بر مبناي احكام شرع اداره
شود, علم و آگاهي تاثير بيشتري دارد .

اگـر عـلـم و آگـاهـي را از شـرايـط رهـبـريت جامعه اسلامي بدانيم , به اجماع همه علماي فرق اسلامي اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) آگاهترين و عالمترين فرد
امت است .

آن حـضرت در مدت 23 سال ملازمت و همراهي با پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) ( ( 232 ) ) چنان به احكام دين احاطه پيدا كرده بود كه هيچ اصل و فرعي از اسلام بر او
پوشيده نبود همه اصحاب به علم او محتاج بـودنـد, درحـالي كه او پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از
همگان بي نياز بود چرا كه در طول 23 سال , هر گاه سـؤال مـي كـرد, پاسخ مي شنيد و
هر وقت سكوت مي كرد بدون سؤال برايش مي گفتند ( ( 233 ) ) پيامبر اكرم بدو مي فرمود : ( ( من مامورم تو را به خود نزديك كنم و آموزش دهم ) ) ( ( 234 ) ) .

احـاديـثـي كـه درباره علم سرشار اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) از پيامبر
مكرم اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) به دست ما رسيده فراوان است برخي از آنها بدين قرارند : .

ـ بعد از من آگاه ترين افراد امتم علي است , .

اعلم امتي من بعدي علي بن ابي طالب ( ( 235 ) ) .

ـ علي ظرف علم من است , .

علي اميرالمؤمنين وعا علمي ( ( 236 ) ) .

ـ علي باب علم من است , .

علي باب علمي ( ( 237 ) ) .

ـ علي صندوق علم من است .

علي عيبة علمي ( ( 238 ) ) .

ـ تو گوش شنواي علم مني , .

انت اذن واعية لعلمي ( ( 239 ) ) .

ـ آگاه ترين و بيناترين اصحاب در قضاوت است ( ( 240 ) ) .

ـ علي دانشش از همه بيشتر است ( ( 241 ) ) .

ـ من خانه حكمتم و علي در اين خانه است , .

انا دار الحكمة و علي بابها ( ( 242 ) ) .

ـ من شهر حكمتم و علي در اين شهر است هر كس كه حكمت مي خواهد, از
راه در بيايد, .

انا مدينة الحكمة و علي بابها فمن اراد الحكمة فليات الباب ( ( 243 ) ) .

ـ من شهر علمم و علي در اين شهر است هر كس مي خواهد وارد شهر شود, از در بيايد, .

انا مدينة العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليات الباب ( ( 244 ) ) .

مرحوم علامه اميني ( ره ) در جلد ششم الغدير ( ص 61 تا 77 ) در ذيل
اين شعر شمس الدين مامكي : . و قال رسول اللّه اني مدينة .

من العلم و هو الباب فاقصد ( ( 245 ) ) .

143 نـفـر از عـلـمـاي اهـل سنت را نام مي برد كه حديث ( ( انا
مدينة العلم و علي بابها ) ) را روايت كـرده انـد وعـلي ( عليه السلام ) خود مي فرمود : ( ( رسول
خدا هزار باب از علم را به من آموخت كه از هر باب هزارباب گشوده مي شد ) ) ( ( 246 ) ) . و
فـرمـود : ( ( از مـن بـپـرسـيـد پيش از آنكه مرا از دست بدهيد, كه هر چه پايين تر از
عرش از من بپرسيدپاسخ خواهم داد ) ) ( ( 247 ) ) . و مـي فـرمـود : ( ( بـه خـدا هـر آيـه اي
را مـي دانـم درباره چه نازل شده و كجا نازل شده است زيرا پروردگارم به من قلبي
متفكر و زباني پرسشگر داده است ) ) ( ( 248 ) ) . و مـي فـرمـود : ( ( درباره كتاب خدا از من
بپرسيد به خدا قسم مي دانم , هر آيه در شب نازل شده , يا درروز, در دشت نازل شده يا
در كوه ) ) ( ( 249 ) ) .

خليفه دوم مي گفت : ( ( علي ( عليه السلام ) از همه ما به قضاوت آگاهتر است ) ) ( ( 250 ) ) . و ابن مسعود مي گفت : ( ( علي از تمام اهل مدينه به قضاوت آگاهتر است ) ) ( ( 251 ) ) . و مي گفت : ( ( علي ( عليه السلام ) از همه امت برتر, داناتر و به قضاوت آگاهتر است ) ) ( ( 252 ) ) .

يـادآور مـي شود كه آگاهي به قضاوت , عبارت ديگري از آگاهي به
اسلام و سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است .

عايشه مي گفت : ( ( علي ( عليه السلام ) از همه مردم به سنت آگاهتر است ) ) ( ( 253 ) ) . و امـام حـسـن مجتبي ( عليه السلام ) فرداي شهادت پدر بزرگوارش به مردم فرمود : ( ( ديروز مردي از ميان شما رفت كه در علم و دانش , گذشتگان از او پيش نبودند و
آيندگان نيز به او نرسند ) ) ( ( 254 ) ) .

ابـن عـبـاس نـيـز افـزوده اسـت : ( ( علم شش بخش است : پنج قسمت آن
نزد علي ( عليه السلام ) است و يك قـسـمـت به ساير مردم رسيده است كه علي در آن نيز با مردم
شريك است او از همه بيشتر برده و داناتر است ) ) ( ( 255 ) ) . و هم او گفته است : ( ( حكمت
به ده قسمت تقسيم شده است : نه قسمت از آن را به علي داده اند و يك قسمت را به همه
مردم ) ) ( ( 256 ) ) .

5ـ فداكاري و دفاع از اسلام

هـركـس بـا مطالعه تاريخ صدر اسلام در مي يابد, كه عمر شريف
اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) در دفاع از اسـلام سـپري شد اسلام در هيچ زماني مدافعي
والاتر از علي ( عليه السلام ) نداشته است , و چنانكه ابن عباس مي گويد,هيچ كس به اندازه او
خود را در معرض خطر قرار نمي داد ( ( 257 ) ) .

مـا در ايـن مـجـال بـه چند مقطع حساس تاريخ اسلام كه حضور
اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) پيروزي حق و حفظاسلام را رقم زده اشاره مي كنيم .

پـس از فـداكـاري هـاي سيزده ساله آن حضرت در مكه ـ كه خود شرحي
مفصل و حماسي دارد ـ اولـيـن نمود فداكاري و از خودگذشتگي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) خوابيدن در بستر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شب هجرت است اين اقدام شجاعانه و توام با فداكاري
باعث شد مشركان متوجه غيبت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در مـكـه نـشـونـد, وآن حضرت در فرصتي
كافي و بدون هراس از تعقيب , نقشه هجرت خويش را طـراحـي كـنـد ( ( 258 ) ) دراهميت اين
شب و ارزش كار علي ( عليه السلام ) كافي است كه بدانيم آيه ذيل در همين رابطه نازل شد : . و من
الناس من يشري نفسه ابتغا مرضات اللّه واللّه رؤوف بالعباد, ( ( 259 ) ) . و گـروهـي از
مـردم , آنـانـنـد كـه در راه كسب رضاي خدا از جان خود مي گذرند, و خدا به اين
بندگان رئوف و مهربان است ( ( 260 ) ) .

امام سجاد ( عليه السلام ) فرمود : .

( ( اولين كسي كه در راه رضاي خدا از جان خود گذشت , علي ابن ابي
طالب ( عليه السلام ) بود, .

ان اول من شري نفسه ابتغا رضوان اللّه هو علي بن ابيطالب ( ( 261 ) ) .

پس از هجرت , يكي از نمودهاي فداكاري اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در راه
حفظ اسلام , حضور درجنگ بدر است .

از روايـاتـي كـه در اين باب وارد شده چنين برمي آيد كه حضرتش در
روز بدر چنان درخشيد و از جان گذشتگي كرد, كه خاطره حضورش حتي پس از شهادت آن حضرت
در اذهان مسلمانان باقي بود, و پس از آن , كتب اخبار و حديث از ذكر آن مشحون است ( ( 262 ) ) .

در روز جـنـگ احـد بـه حـدي در راه حـفـظ جان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پاي فشرد
كه بعضي از اهل حديث گفته اند : ( ( گشايش روز احد با صبر علي ميسر شد ) ) .

او خـود فـرمـود : ( ( مـن در روز جـنگ احد شانزده ضربت خوردم ) ) ( ( 263 ) ) ابن اثير در اسدالغابه مي نويسد : .

در روز احـد, شانزده ضربت خورد كه هر يك او را به زمين مي افكند, ولي جبرئيل اورا بلند مي كرد ( ( 264 ) ) . و در روايتي است : .

كسي كه در روز احد علمداران مشركان را به هلاكت رساند, علي ( عليه السلام ) بود وقتي آنها راكشت پيامبر گـروهي از مشركان را ديد, فرمود : علي جان ! به آنها
حمله كن حضرت حمله كرد, آنها را پراكنده سـاخـت و تـعـدادي از آنـهـا را كشت پس از
آن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گروه ديگري راديد دستور حمله داد عـلي ( عليه السلام ) حمله كرد, آنها را
پراكنده ساخت و تعدادي از آنها را كشت و چون اين ماجرا براي بار سوم تكرار شد, جبرئيل به پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) عرض كرد : يا رسول اللّه فداكاري اين است .

حضرت فرمود : آري چون او از من است و من از اويم .

جبرئل عرض كرد : و من نيز از شمايم .

آنگاه صدايي شنيدند كه مي گفت : لا سيف الا ذوالفقار و لا فتي الا
علي , ( ( 265 ) ) .

شمشير اگر هست , ذوالفقار است و جوانمرد اگر هست , علي است .

در روز خندق , ضربت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) بود كه سرنوشت جنگ را تعيين
كرد, و عمرو بن عبدود را كه نزديك بود با هياهو لشكر اسلام را دچار تزلزل كند, بر
زمين افكند پس از آن كفار مهاجم , چنان دچارترس و وحشت شدند كه بي اختيار پراكنده
شده مدينة النبي از شر آنان در امان ماند پاداش آن دلـيـري ,نـشـاني بود كه
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي هميشه بر سينه او آويخت : ضربت علي در روز خندق از اعمال همه امتم
تاروز قيامت برتر است ( ( 266 ) ) . و هـنـگـامـي كـه حـضـرت عـلـي ( عليه السلام ) به ميدان مي رفت
فرمود : ( ( تمام اسلام به ميدان تمام كفر مي رود ) ) ( ( 267 ) ) . و فرشته وحي فرود آمده در
شان او قرائت كرد : . و رد اللّه الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيرا و كفي اللّه
المؤمنين القتال , ( ( 268 ) ) .

خداوند مشركان را خشمگين برگرداند, در حالي كه به هيچ خيري دست
نيافتند و خداوندمؤمنان را از جنگيدن بي نياز كرد .

نـزول ايـن آيـه در شـان امـيـرالـمـؤمنين به قدري مشهور و مسلم
بود كه بنا به نقل سيوطي در درالـمـنـثـور ابـن مسعود, صحابي بزرگ پيامبر و قاري
قرآن اين آيه را چنين مي خواند و كفي اللّه المؤمنين القتال بعلي ( ( 269 ) ) , يعني
خداوند با علي , مؤمنان را از جنگيدن بي نياز كرد .

پـيـوسـت ايـن كـلـمـه بـه آيـه قـرآن از سـوي ابـن مـسعود, نشان
مي دهد كه نزول آيه در شان اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در نزد او مسلم بوده است .

خـيـبـر, يـكي ديگر از صحنه هاي حضور تعيين كننده علي ( عليه السلام ) بود, به اين معنا كه بدون حضور او اسـلام در پـشت درهاي بسته خيبر متوقف مي شد و لشكر
اسلام ناكام به مدينه باز مي گشت آنگاه مـعـلـوم نـبوديهود با اسلام و مسلمانان چه
مي كرد دو روز متوالي لشكر اسلام از مقابل سپاه يهود شكست خورده به اردوگاه خود
بازگشته بود .

پـيـامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حضور همه سپاهيان فرمود : ( ( فردا پرچم جنگ را به دست كسي مي دهم كه
خدا ورسول را دوست مي دارد و خدا و رسولش او را دوست مي دارند, مهاجمي كه هرگز فرار
را تجربه نكرده است ) ) آن شب را همه اصحاب با اين آرزو به سر بردند كه فردا
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) احضارشان كند و پـرچم را به دستشان دهد ولي با طلوع خورشيد رسول گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) علي ( عليه السلام ) را خواست گفتند : يا رسـول اللّه ! علي درد چشم دارد فرمود : او را
بياوريد علي را آوردند حضرت آب دهان به چشمانش مـالـيـد و پـرچم را به دستش داد و
راهي ميدان كرد و آن فتح نمايان كه در تاريخ مشهور است به دست او انجام شد و مشكل
حضور يهود در جزيرة العرب براي هميشه حل شد ( ( 270 ) ) .

آن روز سـپـر از دسـت حـضـرت افـتاد, يكي از درهاي قلعه را بر كند
و تا پايان جنگ به مثابه سپر دردست داشت پس از جنگ سپاهيان آزمودند و دانستند كه
براي حمل آن در, چهل نفر ( ( 271 ) ) و براي برگرداندن آن 8 نفر لازم بود ( ( 272 ) ) .

در حنين هنگامي كه همه لشكر گريختند, و رسول مكرم اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) را
تنها گذاشتند, جز سه نفر كـسـي در مـيدان باقي نماند : عباس بن عبدالمطلب عموي
پيامبر, ابوسفيان بن حارث پسر عموي پـيـامبر واميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) و
او بود كه شجاعانه در كنار پيامبر جنگيد و از جان شريفش دفاع كرد, تا جنگ به نفع
اسلام مغلوبه شد ( ( 273 ) ) .

پـيـش از آن نـيـز, در روز فـتح مكه , علي ( عليه السلام ) بود كه پا بر دوش
پيامبر نهاده كعبه را از لوث وجود بت تطهير نمود ( ( 274 ) ) . و خلاصه آنكه علي ( عليه السلام ) جز
در جنگ تبوك كه به دستور پيامبر در مدينه ماند, در تمام جنگهاحضور داشت ( ( 275 ) ) . ابن عباس مي گويد : ( ( در تمام حملات , پرچم رسول خدا بر دوش علي ( عليه السلام ) بود ) ) ( ( 276 ) ) . و چنين بود كه وجود علي ( عليه السلام ) به عنوان تاييد وجود شريف پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) به
شماررفت .

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : .

لـمـا عـرج بـي رايـت عـلـي سـاق الـعـرش مكتوبا لا اله الا اللّه
محمد رسول اللّه ايدته بعلي نصرته بعلي , ( ( 277 ) ) . آنـگـاه كـه مرا به معراج بردند, ديدم بر پايه عرش نوشته است : خدايي جز خداي يكتانيست محمد رسول خداست او را با علي
تاييد كردم , او را با علي ياري كردم .

6ـ قرابت

قـرابـت بـا رسـول خـدا ( صلّي الله عليه وآله ) يكي از امتيازاتي است كه در طول تاريخ
براي تصدي منصب خلافت مـورداسـتـناد قرار گرفته است تا آنجا كه شايد نتوان كسي را
يافت كه در حال تصدي اين منصب ادعاي قرابت بارسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) را نداشته است .

ايـن امـتياز در سقيفه بني ساعده , ملاك عمل قرار گرفت مهاجراني
كه در سقيفه حضور داشتند بـه خـويـشـاوندي خود با رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) استدلال مي كردند
و با همين دليل , انصار را از بيعت با سعدبن عباده باز داشتند ( ( 278 ) ) .

مـا نـيـز مـعـتـقـديـم قـرابـت بـا رسـول اكـرم ( صلّي الله عليه وآله ) شـرط
خـلافـت و جـانشيني است , ولي نه خويشاوندي ظاهري كه اهل سقيفه در نظر داشتند, هر
چند اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) از نظر ظاهري هم نزديك ترين فردبه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود او
پسر عمو, داماد و برادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود و در ميان مـسـلـمـانـان هـيچ كس اين سه
نسبت را يكجا نداشت علي ( عليه السلام ) پسر عموي پيامبر بود, پسر جناب ابـوطـالب كه نسبت به
وجودمقدس پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) سمت پدري داشت

, و عمر شريف خود را در راه دفـاع از اسـلام و پـيـامـبراسلام ( ص ) سپري كرده و در سخت ترين , شرايط حاضر نشد دست از حـمـايـت آن بزرگوار بردارد ( ( 279 ) ) داماد پيامبر بود, شوهر حضرت صديقه اطهر كه نزد پيامبر اسـلام مـحبوبترين
انسانها بود ( ( 280 ) ) هركدام ازاصحاب كه او را خواستگاري مي كردند, حضرت جـواب مـنفي
مي داد, تا اينكه او را به عقدعلي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در آورد ( ( 281 ) ) و فرمود : ( ( خدا
به من دستور داده است : فاطمه را به ازدواج علي درآورم ) ) ( ( 282 ) ) . و بـرادر
پـيـامـبـر اكـرم ( صلّي الله عليه وآله ) اسـت كـه حضرتش از ميان تمام مهاجر و انصار او را به برادري
خود برگزيد ( ( 283 ) ) و فرمود : در دنيا و آخرت تو برادر مني , انت اخي في الدنيا و
الاخرة ( ( 284 ) ) . و فرمود : تو برادر و همراه مني , انت اخي و صاحبي ( ( 285 ) ) . پـيـامـبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) گاهي او را برادر خود مي خواند گاهي خويش خود مي ناميدش و گاه
او را از اهل بيت خود مي شمرد .

هـنگامي كه قرآن شريف مسلمانان را موظف كرد تا به عنوان اجر رسالت
خويشان رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) رادوست بدارند ـ و فرمود : قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة
في القربي , ( ( 286 ) ) يعني : اي رسول ما بـه مـسـلمانان بگو در مقابل رسالت خويش
مزدي نمي خواهم جز آنكه با خويشان من دوستي كند پرسيدند : يا رسول اللّه خويشان تو
كيانند ؟

فرمود : ( ( علي , فاطمه و دو پسر ايشان ) ) ( ( 287 ) ) . آري عـلـي ( عليه السلام ) بـا پـيـامـبـر اكـرم نسبتي بس نزديك دارد كه هم خود بدان افتخار مي كند, و هم همه
اصحاب به آن اعتراف دارند در روز شوري اهل شوري را مخاطب قرار داده فرمود : ( ( شما را
به خـدا قـسـم مـي دهم ! آيا در بين شما كسي هست كه در خويشي به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از من
نزديكتر باشد ؟ ) ) همه گفتند : نه به خدا ( ( 288 ) ) . و لـي قـرابـت عـلـي ( عليه السلام ) بـا
پـيـامـبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از اين هم نزديكتر است آن حضرت نه تنها خويش رسول خدا, بلكه از
اهل بيت اوست ( ( 289 ) ) . هـنگامي كه آيه مباهله ( ( 290 ) ) نازل شد, حضرت , علي , فاطمه
و حسن و حسين را نزد خود خواند وعرض كرد : ( ( الهي اينان اهل منند ) ) ( ( 291 ) ) .

بـراي ايـنـكـه هـمه مسلمانان بدانند كه اهل بيت پيامبر چه كساني
هستند, وقتي آيه شريفه و امر اهـلـك بالصلاة واصطبر عليها ( ( 292 ) ) ( خانواده خويش را
به نماز فرما و خود در اداي آن پايمردي كن نازل شد, ) تاچند ماه هر روز صبح به در
خانه آنها مي آمد, مي ايستاد و مي فرمود : .

الصلاة رحمكم اللّه ( ( انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت
و يطهركم تطهيرا ) ) , . يـعـنـي : وقـت نماز است خدايتان رحمت كند به درستي كه خدا
اراده كرده است , از شماخانواده , پليدي را دور كند و شما را پاك و پاكيزه
فرمايد . خـوانـدن ايـن آيـه شريفه , خود بيان و توضيح ديگري بود, براي اينكه همگان
بدانند خانواده پيامبر كيانند .

آنـگـاه كـه عـلـي ( عليه السلام ) را فرستاد تا سوره برائت را از ابوبكر
گرفته خود براي ابلاغ در مراسم حج به مكه ببرد, در توضيح اين كار خود فرمود : ( ( اين
سوره را جز مردي از خانواده ام كسي ابلاغ نمي كند, لا يبلغها الارجل من اهلي ( ( 293 ) ) .

آري علي هم خويش پيامبر است , هم از اهل اوست ولي او فراتر از اين
معنا قرابتي بارسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) دارد, كـه مـا آن را شـرط خـلافـت مي دانيم : قرابتي
شرط خلافت است كه دو طرف نسبت را يكي مي كند, تا آنجا كه دوگانگي نمي ماند تا بحث
از نسبت و قرابت لازم شود . قرآن مجيد فرمود : قل تعالوا ندع ابنائنا و ابناكم و نسانا
و نساكم و انفسنا و انفسكم ( ( 294 ) ) .

بـه فـرمـان الـهـي , پـيـامـبـر مي بايست , پسرانش را بخواند, زنانش را دعوت كند و خودش را نيز بـخـوانـد,آنگاه با مسيحيان نجران مباهله كند و او
با حسن و حسين ( عليه السلام ) و با فاطمه اطهر ( س ) و با عـلي ( عليه السلام ) آمد تاهمه بدانند آن ( ( خود ) ) كه بايد دعوت شود علي است كه علي خود ـ نفس ـ پيامبر است ( ( 295 ) ) .

در روز شـورا فـرمـود : ( ( شما را به خدا قسم مي دهم ! آيا در بين
شما كسي هست كه پيامبر او را به منزله خويش قرار داده باشد ؟ ) ) همه گفتند : نه به
خدا ( ( 296 ) ) . و چـنـيـن بود كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمود : ( ( علي از من است و من از
علي جز من و علي كسي پيام مرا نمي رساند ) ) . علي مني و انا منه لا يؤدي عني الا انا
او علي ( ( 297 ) ) . و مي فرمود : ( ( گوشت و خونش از گوشت و خون من است ) ) .

لحمه لحمي و دمه دمي ( ( 298 ) ) . و در تهديد كفار مي فرمود : ( ( كسي را
به سوي آنان مي فرستم كه چون خود من است ) ) ( ( 299 ) ) . و در جـواب كـسـي كـه از
مـنـزلـت عـلـي در قـلـب رسـول مكرم مي پرسد, رو به اصحاب كرده مي فرمايد : ( ( اين شخص
از منزلت خودم در قلب خودم مي پرسد ) ) ( ( 300 ) ) . و چنين است كه در مقايسه آن بزرگوار
با وجود مقدس رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) هر كسي بيگانه مي نمايد و اگـرقرابت با رسول مكرم
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) يكي از شرايط خلافت باشد, با وجود علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نوبت به ديگران
نمي رسد .

7ـ زهد

خـليفه و جانشين رسول خدا در جامعه اسلامي در راس هرم قدرت قرار
دارد تمام ثروتهاي ملي و امـوال عـمـومي در اختيار اوست , و هموست كه مي تواند به
هر صورتي در اين اموال دخل و تصرف كـنـد انـدكـي گرايش به دنيا كافي است كه رهبر
جامعه اسلامي را از طريق عدل و انصاف خارج كـرده به سؤ استفاده ازقدرت و موقعيت
خود, زياده طلبي و مال اندوزي كشاند جامعه اسلامي در ايـن بـاب تـجربه هاي تلخي
دارد افراد زيادي به نام خليفه رسول خدا بر مسند رهبري جامعه تكيه زدنـد, ولـي بـا
مـردم بـه شـيوه قيصر وكسري رفتار كردند بنابراين يكي از صفاتي كه براي رهبر جامعه
اسلامي ضروري و اجتناب ناپذير است ,زهد و بي رغبتي به دنياست .

صفت زهد در وجود مقدس اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) چنان است كه پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : .

يـا عـلي ان اللّه قد زينك بزينة لم يزين العباد بزينة احب منها و
هي زينة الا برار عند اللّه و هي الزهد في الدنيا فجعلك لا ترز من الدنيا شيئا و لا
ترز الدنيا منك شيئا, ( ( 301 ) ) . اي عـلـي ! خـداونـد تـرا زينتي داده كه محبوبتر از
آن , زينتي به بندگانش نداده است و آن زينت نـيـكـان اسـت , كه همان زهد در دنياست
خداوند تو را چنان آفريد كه از دنيا بهره اي نداري و دنيا چيزي ازتو نمي كاهد .

زهـد آن حـضـرت چه در زمان خلافت و چه پيش از آن , چنان ظهوري
داشت كه اسطوره ها آفريد اينك به چند نمونه از تجلي زهد و بي اعتنايي آن امام همام
به دنيا و مظاهر آن اشاره مي كنيم .

امـيـرالـمـؤمـنين علي ( عليه السلام ) در زمان خلافت خود و در حالي كه تمام
ثروتهاي جامعه اسلامي را در اخـتـيـارداشـت , لـباس وصله دار مي پوشيد, ( ( 302 ) ) نان
خشك و غذاي ساده مي خورد, و معاش خانواده خود را ازدست رنج خود اداره مي كرد .

سـويـد بـن غـفـلة مي گويد : ( ( در دارالاماره , خدمت علي بن ابي
طالب ( عليه السلام ) رسيدم ديدم حضرت نـشـسته وكاسه اي شير ترش كه بوي ترشي آن از دور به مشام
مي رسد, پيش رو دارد و تكه اي نان خـشـك در دسـت گـرفـته كه تكه هاي پوست جو در سطح
آن به چشم مي خورد نان را با دست و گـاهي با كمك زانو تكه تكه مي كند و در شير مي
اندازد وقتي مرا ديد فرمود : نزديك بيا و از غذاي مـا بـخـور مـن عـرض كـردم : روزه
دارم فرمود : از رسول خدا شنيدم كه هر كس به خاطر روزه از خـوردن آنـچـه مـيل دارد
چشم بپوشد بر خداسزاوار است كه از طعام و شراب بهشت بهره مندش كند ) ) .

سـويـد مـي گـويـد : ( ( كـنيز حضرت آنجا ايستاده بود به او گفتم چرا
در حق اين پيرمرد, از خدا نـمـي ترسيد ؟

چرا آرد نانش را صافي نمي كنيد و اين دانه هاي درشت را از آن نمي
گيريد ؟

گفت : حـضـرت بـه مـا دسـتورداده است هيچ گاه آرد نانش را الك
نكنيم حضرت متوجه صحبت ما شد فـرمود : به او چه مي گويي ؟

من سخن خود را براي او باز گفتم حضرت در پاسخ من فرمود : پدر و
مـادرم فداي آنكه هيچ گاه آرد نانش الك نشد و هرگز سه روز پي درپي خود را از نان
گندم سير نكرد, تا خدايش به نزد خويش برد ) ) ( ( 303 ) ) .

منظور حضرت از اين كلام اشاره به سيره رسول مكرم اسلام است .

ديگري مي گويد : ( ( در روز عيد قربان , خدمت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) رسيدم حضرت , آبگوشتي به ماتعارف كرد گفتم : با اين همه نعمت كه خدا عنايت كرده خوب
بود گوشت اردك برايمان فراهم مـي كـردي حضرت فرمود : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي
فرمود : خليفه از مال خدا جز دو كاسه حقي نداردكاسه اي كه خود و خانواده اش بخورد و
كاسه اي كه به مردم تعارف كند ( ( 304 ) ) .

از ايـن كـلام شـريـف اسـتـفـاده مـي شـود, حـضـرت , روش حـكـومـت
و مردمداري را از رسول خـدا ( صلّي الله عليه وآله ) آموخته در تمام مواضع خود از آن بزرگوار پيروي مي
كرد تمام آنچه از حضرتش چه در زندگي شخصي وچه در زندگي اجتماعي مشاهده مي شد, هر
كدام درسي بود از درسهايي كه در مدت بيست و سه سال همراهي با رسول گرامي اسلام فرا
گرفته بود .

نـوشـتـه انـد : بـراي حضرت فالوده اي هديه آوردند ظرف فالوده را
پيش رو نهاد, به آن نگريست و فـرمـود : ( ( خوش رنگ و بويي و طعم خوبي داري , ولي من
خود را به چيزي كه عادت ندارم عادت نمي دهم ) ) ( ( 305 ) ) .

در زمـان خـلافـتـش او را ديـدنـد كـه در مـيـدان كوفه شمشيري را
به معرض فروش گذاشته , مـي فـرمـايد : ( ( خريدار اين شمشير كيست ؟ به خدا با اين شمشير
بارها غبار غم از چهره رسول خدا زدوده ام و اگر پول يك تكه لباس داشتم , اين را نمي
فروختم ) ) ( ( 306 ) ) . در هـمـان حـالـي كـه درآمد سالانه املاكي كه وقف كرده بود به
چهل هزار دينار مي رسيد, خود ازگرسنگي سنگ به شكم مي بست ( ( 307 ) ) .

او را در بـازار كـوفـه ديدند, خرمايي را كه براي مصرف خانواده
خويش خريده در پارچه اي ريخته , بردوش حمل مي كند علاقه مندان به ياري وي شتافتند و
از حضرتش خواستند كه اجازه دهد آن را به خانه برسانند . فرمود : ( ( پدر خانواده به حمل
اين بار سزاوارتر است ) ) ( ( 308 ) ) .

براي همين است كه وقتي نزد عمر بن عبدالعزيز خليفه اموي سخن از
زهد مي گويند و زاهدان را نام مي بردند او مي گويد : ( ( زاهدترين مردم در دنيا علي بن
ابي طالب ( عليه السلام ) است ) ) . در تـوضـيـح درآمـد امـلاك وقـفـي حضرت , گفتني است كه هر
دينار معادل 18 نخود طلاست بنابراين40 هزار دينار معادل 30 هزار مثقال طلا مي باشد
و اگر طلا را به حداقل قيمت روز, يعني هـر مـثـقال000 /160 ريال فرض كنيم , درآمد
سالانه اوقاف آن حضرت معادل 000/000/000/800/4 ريال بوده است .


| شناسه مطلب: 74058