بخش اوّل: اهلبیت در قرآن
www.balagh.net بخش اوّل اهلبیت در قرآن گفتهها و نظریات اهلبیت در قرآن گفتهها و اجتهادها نتیجه گفتهها گفتهها و نظریات کلمه «اهلالبیت» در موارد بسیار زیادى از سخنان رسول اکرم(ص) براى گروه
بخش اوّل اهلبيت در قرآن




گفتهها و نظريات
كلمه «اهلالبيت» در موارد بسيار زيادى از سخنان رسول اكرم(ص) براى گروه خاصى كه به آن حضرت(ص) منسوبند، به كار رفته است. براى اينان (اهل البيت) اوصاف و ويژگىهايى بيان گشته، منزلتى شايان قرار داده شده و در قبال آنان، حقوق و مسؤوليتهاى فراوان و گوناگون و در عين حال مهم و خطير بر عهده امت گذاشته شدهاست.
در قرآن نيز در موارد گوناگون و با تعابير مختلف از همين گروه سخن بهميان آمدهاست. يكى از آن تعابير «اهلالبيت» است. از آن جايى كه گروهى به عمد يا سهو در تعيين منظور قرآن از كلمه «اهلالبيت» به راست و چپ رفتهاند، لازم ديديم كه دقيقاً به بحث و بررسى درباره اين مطلب بپردازيم. ازخداوند متعال يارى مىجوييم و بر او توكّل مىكنيم و بحث را به حول و قوه او پى مىگيريم.
رسول اكرم(ص) منظور از تعبير «اهلالبيت» را در يكى از مواردى كه در قرآن آمده، به شكلى غيرقابل تشكيك و تأويل تبيين كردهاست، اما با كمال تعجب بايد گفت: اين تصريحات هم نتوانسته است ريشه اختلاف را از بين ببرد؛ و دليلِ آن، وجودِ افرادى است كه اصرار دارند در اين مورد يا موارد ديگر به صورت آشكار و پنهان و بنا به دلايلى با رسول خدا(ص) مخالفت كنند! تفصيل مطلب را در مباحثى كه در پى مىآيد بيان خواهيم كرد.
اهلبيت در قرآن
لفظ «اهلبيت» سه بار در قرآن كريم آمده است:
مرتبه اول،
در داستان موسى(ع)، آن گاه كه نوزادى كوچك بود و خانواده فرعون او را پيدا كردند تا در آينده، دشمن و مايه اندوهشان باشد و پستان هيچ زنى را به دهان نگرفت و خانواده فرعون در كارش درمانده شدند. آنگاه خواهر موسى(ع) به آنان گفت:هَلْ أدُلُّكُم عَلى أهلِبَيْتٍ يَكْفُلُونَه لَكُم وَهُم لَهُ ناصِحُونَ فَرَدَدْناهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَينها وَلا تَحْزَنَ؛(1)
آيا مايليد كه من شما را به خانوادهاى كه دايه اين طفل شوند و او را با مهربانى تربيت كنند راهنمايى كنم؟ بدين وسيله ما موسى را به مادرش برگردانديم تا ديدهاش به جمال موسى روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد.
در اين آيه بيانى وجود ندارد كه مشخص سازد: منظور خواهر موسى(ع) از اين تعبير چه بود؟ آيا منظورش تمام كسانى بودند كه با آن خانواده قرابت و خويشاوندى داشتند يا بعضى از آنان؟ و آيا منظورش فقط قرابت نسبى است يا نسبى و سببى؟ يا علاوه بر قرابت نسبى و سببى كسانى را كه از راه ولاء و يا تربيت هم به خانواده منتسب هستند در برمىگيرد؟
گذشته از اين، لفظ اهلبيت به صيغه نكره آمده است نه به صيغه معرفه، يعنى اهلالبيت.
مرتبه دوم،
در داستان ابراهيم(ع)، آن گاه كه همسرش از بشارت فرشتگان كه بهاو مژده دادند اسحاق و پس از او يعقوب را به دنيا خواهد آورد به شگفت آمد. ملائكه به او گفتند:أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ؛(2)
فرشتگان به او (زن ابراهيم) گفتند: آيا از كار خدا عجب دارى؟ (عجب مدار كه) رحمت و بركات خدا مخصوص شما اهلبيت است؛ زيرا خداوند بسيار ستوده صفات و بزرگوار است.
در اين آيه مباركه همسر ابراهيم(ع) از اهل البيت شمرده شده است؛ زيرا او در اين آيه مورد خطاب قرار گرفته است، امّا اين نمىتواند دليل اين مطلب باشد كه همسر هم در تمام مواردى كه لفظ اهل البيت اطلاق شده، حتى در مواردى هم كه قرينه مناسب براى تعيين مقصود وجود ندارد، جزء اهلبيت است؛ زيرا توجيه خطاب در آيه فوقالذكر به همسر ابراهيم(ع) مىتواند قرينهاى براى داخل شدن وى در زمره اهلبيت باشد، اما نمىتواند دلالت كند بر اين كه كلمه اهل البيت، همسر را هم در برمىگيرد، به گونهاى كه به مجرد شنيدن اين كلمه و بى هيچ قرينهاى، بايد به ذهن شنونده تبادر كند. در مباحث آتى بحث بيشترى درباره اين آيه خواهد آمد.
مرتبه سوم،
فرموده خداوند متعال:يا نِساءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذى فِى قَلبِه مَرضٌ وَقُلْنَ قَولاً مَعْرُوفاً وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيّةِ الأُولى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وآتِيْنَ الزّكاةَ وأَطِعْنَ اللّهَ ورَسُولَهُ إنّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً وَاذْكُرْنَ مايُتْلى فِى بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيْراً.(3)
ملاحظه مىشود كه فرموده خداوند متعال: «إِنّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُم الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» در ميان آياتى قرار گرفته كه زنانپيامبراكرم(ص) مخاطبند و بلكه جزء يكى از اين آيات است. همين موجب شده كه آن شبهه معروف در مراد آيه براى عدهاى پيش آيد و همان گونه كه خواهيم ديد گروهى آن را انگيزهاى براى برانگيختن شكهايى پيرامون مفاد حقيقى آيه مباركه قرار مىدهند.
گفتهها و اجتهادها
مراجعه به سخنان مفسّران وديگران به دست مىدهد كه درباره مراد از اهل البيت در آيه مباركه اقوال متعددى وجود دارد. اين اقوال عبارتند از:
1. ادعاى عكرمه(4) كه در بازارها ندا مىداد و مردم را براى مباهله فرامىخواند. ادعاى وى اين بود كه منظور از «اهلالبيت» در آيه تطهير فقط وفقط زنان پيامبر(ص) است و احدى غير از آنان را در بر نمىگيرد.
اين گفته بنا به روايت عكرمه به ابن عباس و سعيد بن جبيرهم نسبت داده شده است.(5) چنان كه اين ادعا را به مقاتل هم نسبت دادهاند.(6) به عطاء، كلبى، سعيدبن جبير(7) و عروة بن زبير هم كه مدعى بود اين آيه در خانه عايشه فرودآمد(8) نسبت داده شده است.
2. گروهى گفتهاند: منظور اصحاب كساء است، يعنى پيامبر(ص)، على، فاطمه، حسن، حسين(ع) و همسران پيامبر(ص).
بعضى همسران پيامبر(ص) و اصحاب كساء را بدون پيامبر(ص) آوردهاند. اين عقيده فخر رازى و خطيب بغدادى است كه قسطلانى از بخارى روايت كرده است.(9)
3. گفتهاند: منظور پيامبر(ص) است و بس.(10)
4. گفتهاند: منظور بنى هاشمند و زنان را در بر نمىگيرد.(11)
5. گفتهاند: منظور كسانى است كه در پايينترين جد پيامبر(ص) با او نسبت دارند و نيز گفته شده: هر آن كس كه با پيامبر(ص) پيوند رحمى دارد. ونيز گفته شده: هر آن كه با او پيوند نسبى يا سببى دارد.(12)
6. ابو حيان گفته: از آن جا كه اهل البيت شامل زنان پيامبر(ص) و پدران آنان مىشده، لفظ مذكر بر مؤنث غالب آمده است.(13)
7. گفته شده: منظور زنان است و تمامى بنى هاشم كه صدقه بر آنان حرامشد.(14)
8. گفته شده: «اهلالبيت» على، فاطمه، حسن و حسين(ع) هستند. بعضى از اقوال و روايات تصريح دارد كه پيامبر(ص) هم جزء آنان است.(15) اين گفته به انس بن مالك، واثلة بن اسقع(16)، ابو سعيد خدرى، عايشه و ام سلمه
(17) نسبت داده شده است. طحاوى، كنجى شافعى، ذهبى و قمى(18) بر آن اصرار داشته و نيز عقيده مجاهد، قتاده، كلبى(19) و بلكه عقيده جمهور(20) و بيشتر مفسران
(21) همين است. حتى بعضى گفتهاند: مفسران اجماع دارند و جمهور(22) روايت كردهاند كه اين آيه درباره اهل كساء فرود آمد. گفتهاند: منظورِ مدعىِ اجماعِ مفسران اين است كه مفسران بر اين مطلب اجماع دارند كه آيه مباركه شامل آل البيت است و آنان اصحاب كساء مىباشند، امّا درباره اين كه آيا زنان پيامبر(ص) را هم دربر مىگيرد يا نه، اختلاف نظر است. يا منظور، اجماع كسانى است كه نظرشان در مورد شأن نزول و مانند آن قابل اعتناست و عكرمه و مقاتل از اين افراد نيستند، زيرا اين مسأله به خبر دادن از پيامبر(ص)يا كسانى از صحابه برمىگردد كه گفته آنان معتبر است، در حالى كه مقاتل و عكرمه متهم به دروغگويىاند.(23)
بعضى از روايات، امامان دوازده گانه(ع) را هم اضافه كرده است.(24) بعضى مدعىاند كه اماميه اجماع دارند كه آيه تطهير شامل تمام امامان(ع) مىشود.(25)
نتيجه گفتهها
اگر در اين گفتهها به دقّت بنگريم، خواهيم يافت كه تمام آنها پيرامون سهعنصر دور مىزند.
عنصر اوّل
دخول زنان در مراد از كلمه «اهل البيت» يا به طور مستقل يا با اصحاب كساء يا با ساير بنىهاشم يا با افرادى كه دايره شمول گستردهتر يا تنگترى دارد.عنصر دوم،
دخول خويشاوندان پيامبر(ص)؛ يعنى، بنىهاشم، غير از اصحاب كساء؛ يعنى، كسانى كه صدقه بر آنان حرام است و با پيامبر(ص) خويشاوندى نسبى دارند. بعضى زنان پيامبر(ص) را مىافزايند و بعضى هم در نفى آنان اصرار دارند.عنصر سوم،
اختصاص اهل البيت به اصحاب كساء. گروهى با استناد به روايات چندى كه در اين باره تصريح دارد، ساير امامان دوازدهگانه را هم بدان مىافزايند.تمامى دلايل در حقيقت به نفى يا اثبات اين عناصر برمىگردد، اگرچه در بيان آنچه كه در اثبات آن مىكوشند با هم اختلاف جزئى دارند.
نهايت امر اين كه، آنچه بعضى بيان كردهاند كه منظور آيه تطهير شخص پيامبر اكرم(ص) است و به نظر مىرسد كه زايد بر عناصر سه گانه فوق الذكر است، كسى را نيافتيم كه در اثبات آن استدلال كرده يا بدان ملتزم شده و آن را مبناى عقيده خويش قرار داده باشد. از اين رو، نيازى به نفى يا اثبات آن در بحث خود نمىيابيم. در اين جا تنها به بررسى و بيان مطالبى خواهيم پرداخت كه ارتباط مستقيمى با عناصر سهگانه فوق دارد.
1. قصص (28) آيات 12 - 13.
2. هود (11) آيه 73.
3. احزاب (33) آيات 32 - 33.
4. جامع البيان، ج22، ص7؛ الدرالمنثور، ج5، ص198؛ فتح القدير، ج4، ص278 - 279؛ التبيان، ج8، ص206، 308؛ الميزان فى تفسير القرآن، ج16، ص310؛ مجمع البيان، ج8، ص56.
5. تفسير القرآن العظيم، ج3، ص483، سير اعلام النبلاء، ج2، ص208 و 221؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص208؛ المواهب اللدنيه، ج2، ص122؛ اسباب النزول، ص302؛ نور الابصار، ص110، الصواعق المحرقه، ص141؛ لباب التأويل، ج3، ص466.
6. تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص206؛ نور الابصار، ص110؛ لباب التأويل، ج3، ص466؛ و اسعاف الراغبين، ص108.
7. فتح القدير، ج4، ص278؛ الجامع لاحكام القرآن، ج14، ص182.
8. الدر المنثور، ج5، ص198؛ فتح القدير، ج4، ص279؛ ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج16، ص310.
9. ر.ك: به السنن الكبرى، ج2، ص150؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص208 - 209؛ فتحالقدير، ج4، ص280؛ الجامع لاحكام القرآن، ج14، ص183؛ سخن ابن روزبهان در دلائل الصدق، ج2، ص94.
10. الصواعق المحرقة، ص141.
11. فتح القدير، ج4، ص280؛ الجامع لاحكام القرآن، ج4، ص183؛ الميزان فى تفسير القرآن، ج16، ص310؛ لباب التأويل، ج3، ص466.
12. المواهب اللدنيه، ج2، ص127.
13. تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص209.
14. ر.ك: اسعاف الراغبين، ص108؛ الصواعق المحرقه، ص14.
15. ر.ك: ينابيع الموده، ص294؛ الصواعق المحرقه، ص141؛ تفسير قمى، ج2، ص194 - 193؛ الكشاف، ج3، ص538.
16. مجمع البيان، ج8، ص356.
17. تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص908؛ ر.ك: مجمع البيان، ج8، ص356.
18. ر.ك: مشكل الآثار، ج1، ص332 - 339؛ كفاية الطالب، ص54؛ خلاصه عبقات الانوار، ج2، ص67 و 371؛ تفسير قمى، ج2، ص193 - 194.
19. فتح القدير، ج4، ص279؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص208.
20. تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص208؛ فتح القدير، ج4، ص279.
21. ينابيع الموده، ص294.
22. نهج الحق و كشف الصدق، ص173.
23. ر.ك: احقاق الحق، تعليقات آية الله مرعشى، ج2، ص502، (پاورقى) و 565؛ دلائل الصدق، ج2، ص95.
24. ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج1 و 2؛ كتاب سليم بن قيس، ص150.
25. ر.ك: پاورقيهاى جوامع الجامع، ص372.