فصل چهارم: تار عنکبوت‏

www.balagh.net فصل چهارم: تار عنکبوت تار عنکبوت آیه تطهیر و افاده عموم؟! اراده به معناى محبت برگزیدگان معصوم ردّ نقض آیه تطهیر، قضیه شرطى اثبات یا نفى پلیدى آیه تطهیر و عصمت پایان سخن ت


فصل چهارم: تار عنكبوت


bal_2.gif تار عنكبوت
bal_2.gif آيه تطهير و افاده عموم؟!
bal_2.gif اراده به معناى محبت
bal_2.gif برگزيدگان معصوم
bal_2.gif ردّ نقض
bal_2.gif آيه تطهير، قضيه شرطى
bal_2.gif اثبات يا نفى پليدى
bal_2.gif آيه تطهير و عصمت
bal_2.gif پايان سخن


تار عنكبوت


شك‏ها و شبهاتى مطرح شده كه مضمون اين آيه مباركه را در دلالت بر عصمت اهل‏بيت(ع) و تطهير بالفعل آنان از هر گونه پليدى و گناه و از هرآنچه كه قبيح است و مذموم، هر چند از راه خطا و نسيان باشد هدف قرار داده است. شايد برانگيزندگان اين شك‏ها و شبهات ناگهان با صراحت آيه شريفه در دلالت بر عصمت اهل كساء از هرگونه پليدى و زشتى مواجه شده‏اند و لذا در جهت انجام عملياتى نافرجام تلاش آغاز كرده‏اند تا شايد بتوانند آيه را از دلالت بر اين مسأله بيندازند و از اين كه بتواند امتياز يا خصوصيتى را براى اين برگزيدگان به ثبت برساند دور سازند. مزايا و ويژگى‏هاى اهل‏بيت خواهد توانست اين مردمان را دچار تنگاهاى شديد سازد و توان توجيه بسيارى از امور را از آنان بگيرد. امورى كه يا خود، خويشتن را بدان ملزم كرده‏اند يا اسلافشان چنان كه خردسالان با اين امور به جوانى رسيده‏اند و بزرگان به پيرى؛ امّا اين تلاش‏ها از تار عنكبوت سست‏تر و از خار و خاشاكى كه غريق مشرف به مرگ بدان چنگ مى‏زند بى‏فايده‏تر است. در آنچه كه در پى مى‏آيد گفته‏هاى شگفت آنان را مى‏خوانيد و ترهّات و سخنان گمراه كننده عجيب آنان را مى‏شنويد.


آيه تطهير و افاده عموم؟!


گفته‏اند: «فرموده خداوند متعال: «ليذهب عنكم الرجس»، مفيد عموم نيست؛ زيرا معرف به «لام» جنس در سياق اثبات است. پاسخ اين است كه اين كلام در قوه نفى است؛ زيرا معناى اذهابِ رجس، زدودن پليدى است و برداشتن جنس، مفيد نفى افراد آن است.»(1)
ابن تيميه بدان اعتراف كرده مى‏گويد: «لفظ جنس عام است و اقتضا دارد كه خداوند تمامى پليدى را مى‏برد و پيامبر(ص) هم بدان دعا كرد، امّا اين كه گفت: و آنان را پاكيزه گردان پاكيزه گرداندنى، خواسته مطلقى است از چيزى موسوم به طهارت. بعضى از مردم گمان مى‏برند كه اين هم مطلق است و لذا به يك فرد از افراد طهارت بسنده مى‏شود. مثل اين مطلب را درباره اين آيه هم مى‏گويند كه: «فاعتبروا يا اولى الأبصار...» تحقيق مطلب اين است كه اين امر به مسمّاى عبرت گرفتن است كه به هنگام اطلاق گفته مى‏شود. چنان كه وقتى گفته شود: «اكرم هذا»؛ يعنى با او چنان كن كه به هنگام اطلاق، اكرام ناميده مى‏شود. در مورد عبرت گرفتن هم همين طور است، چيزى كه به هنگام اطلاق، عبرت گرفتن ناميده مى‏شود. اگر انسان از يك داستان عبرت گيرد و از داستان ديگر عبرت نگيرد، معتبر (عبرت گير) ناميده نمى‏شود. همين طور اگر انسان از يك چيز پاك باشد و به نظير آن آلوده، پاك (طاهر) يا پاكيزه (مطهر) ناميده نمى‏شود.»a= "#012">(2)

اراده به معناى محبت


مى‏گويد: فرموده خداوند: «إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً» مانند آيات زير است.

مايُريدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ(3)؛

خدا هيچ گونه سختى براى شما قرار نخواهد داد.

يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ(4)؛

خداوند براى شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است.
يُرِيدُ اللّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيكُمْ سُنَنَ الَّذِيْنَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوْبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيْمٌ حَكِيْمٌ وَاللّهُ يُرِيْدُ اَنْ يَتُوْبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِيْن يَتَّبِعُوْنَ الشَّهَواتِ اَنْ تَمِيْلُوْا مَيْلاً عَظِيْماً(5)؛
خداوند مى‏خواهد راه سعادت را براى شما بيان كند و شما را به آداب آنان كه پيش از شما بودند رهبر گردد و بر شما از لطف و كرم ببخشايد و خداوند به احوال خلق دانا و به حقايق امور آگاه است. خدا مى‏خواهد بر شما بازگشت به رحمت و آمرزش فرمايد و مردم هوس‏باز و پيرو شهوات مى‏خواهند كه شما مسلمانان از راه حق و رحمت خدا بسيار دور باشيد.
اراده خداوند در اين آيات متضمن محبت خداوند نسبت به چيز اراده شده و رضايت بدان است و آن را براى مؤمنان تشريع و آنان را بدان فرمان داده است، امّا نمى‏رساند كه خداوند اين مراد را آفريده يا قضا و قدرش بدان تعلق گرفته و يا قطعاً خواهد بود.(6)
چند نكته را در اين باره بيان مى‏داريم:
1. بدون شك خداوند سبحان اين آيه را به هدف مدح، تكريم و تشريف خاص رسول اكرم(ص) و اهل‏بيت آن حضرت - چنان كه خودش در متون فراوانى كه پيرامون آيه بيان داشته - آورده است.
واضح است كه محبت خداوند مبنى بر اين كه مردمان به احكام شرعى عمل كنند، اختصاص به رسول اكرم(ص) و اهل‏بيت(ع) ندارد. بنابراين، بايد در اين آيه چيزى باشد كه با آيات ديگرى كه در اين جا آورده تفاوت داشته باشد، لذا هيچ كدام نمى‏تواند شاهد بر مراد ديگرى باشد.
2. نيازى به تكرار آنچه پيش از اين بيان كرديم نمى‏باشد. آن جا گفتيم: عصمت مستلزم اكراه و اجبار نيست. بنابراين، آيه مباركه دلالت دارد كه زدودن پليدى و طهارت قطعاً حاصل شده است. شكى در صدق گفتار خداوند متعال و تحقق آنچه كه از آن خبر داده نيست. اين اخبار خداوند چنان است كه ما از طلوع خورشيد در فردا خبر مى‏دهيم. اين خبر ما دلالت ندارد كه ما در طلوع خورشيد دخالت يا تأثيرى داريم، هر چند با استناد به علت خاص خود، آنچه خبر داده‏ايم قطعاً انجام خواهد شد.
3. متون فراوانى تصريح كرد كه پيامبر(ص) مشمول آيه تطهير است. دانشمندان و محققان عموماً آن را پذيرفته‏اند(7) و حتى بر اين مسأله ادعاى اجماع شده است.(8) خداوند سبحان اراده فرموده كه آنان را به واسطه تكليف همسران پيامبر(ص) به اين احكام پاكيزه گرداند، آيا در اين حالت معقول است كه پيامبر(ص) و آل عبا كه اهل‏بيت اويند، پيش و پس از آن به طهارت ذاتى نرسيده باشند؟! به عبارت ديگر خداوند با اوامر خود به زنان پيامبر(ص) اراده فرموده كه عيب و نقص را هرچند به همين اندازه، از ساحت پيامبر(ص) و اهل‏بيت(ع) دور سازند، حال آيا معقول است كه رسول اكرم(ص) و اهل‏بيت او در عمل از پليدى‏ها پاكيزه نباشند؟!
4. دانستيم كه پيامبر(ص) در سياق سخن از آيه تطهير و با استناد بدان فرموده: من و اهل‏بيت من از گناهان پاكيزه‏ايم.(9) اين بدان معناست كه مسأله فقط محبّت و تمايل خداوند متعال نيست، بلكه مسأله طهارت و عصمت كامل و عينيت يافته است. اين گذشته از نصوص تقريباً غير قابل شمارشى است كه امامان(ع) در احتجاجات و ذكر فضايل خويش و در بسيارى از دعاهاى خود بيان كرده‏اند. اينها دلالت دارد كه خداوند سبحان آنان را در عمل پاكيزه گردانده، هرگونه پليدى را از آنان برده است، نه اين كه فقط آنان را دوست داشته است.(10)


برگزيدگان معصوم


بعضى را نظر بر آن است كه آيه تطهير بر عصمت اهل‏بيت دلالت نمى‏كند، بلكه آنان برگزيدگان هستند و نه اهل عصمت، عصمت فقط از آن پيامبران است. امّا اينكه در حديث ثقلين فرمان داده كه احكام از آنان اخذ شود، فقط از امامان آنان است و شامل گناهكار و آن كه انديشه‏اى فاسد و تباه دارد نمى‏شود. منظور اقتدا به عالمان آنان است. پس هرگاه علم در ديگران يافت شود بايد به ديگران اقتدا كرد. رسول خدا(ص) از اين جهت به آنان اشاره كرده كه هرگاه عنصر پاكيزه گردد، آنان را بر فهم آنچه مورد نيازشان است يارى خواهد كرد؛ زيرا پاكى عنصر به محاسن اخلاق و اخلاق نيك به صفا و نزاهت قلب منجر مى‏شود... و اين موجب نورانيت بيش‏تر مى‏شود و نورش را به سينه مى‏تاباند و همين كمكى است براى درك مسائل مورد نياز از شريعت.(11)
ما نمى‏توانيم تمام آنچه را كه اين مرد گفته بپذيريم؛ زيرا:
1. گفته وى مبنى بر اخذ از خصوص امامان عالم اهل‏بيت نه گناهكاران...، غير قابل توجيه است، چرا كه آيه تطهير ناظر به خصوص برگزيدگان و امامان آنان است و رسول اكرم(ص) در حديث كساء و اين حديث: امامان پس از من دوازده نفرند كه همه از قريش و دقيقاً از بنى‏هاشم هستند، آنان را بيان كرده است. آن‏گونه كه در متونى چند آمده، رسول‏اكرم(ص) همه آنان را به نام، يكى پس از ديگرى ذكر كرده است.(12) بنابراين، جايى براى برانگيختن اين شبهات به نحوى كه گذشت، باقى نمى‏ماند.
2. اين كه گفت: اگر علم نزد ديگران يافت شود، بايد به ديگران اقتدا كرد، سخن بى‏جايى است و بلكه ردّ خداوند و رسول اوست كه براى وى و همگان منابع معرفت را كه قرآن و عترت هستند، به صورتى دقيق و آشكار معيّن كرده‏اند. پيامبر(ص) فرموده كه عترت او كشتى نجاتند و عترت و قرآن از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر او وارد شوند. بنابراين، فرض جدايى آن دو پيش از آن، تكذيب رسول خدا(ص) است، پناه بر خدا. خداوند و رسول‏خدا به عالمان حقيقى كه از هر كس نسبت به امور دين و شريعت آشناترند، از همگان آگاه‏تر هستند. بنابراين، وقتى خداوند و رسول(ص) به ما خبر دهند كه اهل‏بيت، عالمان حقيقى هستند، راهى جز تسليم و رضا در پيش نخواهيم داشت. اين دقيقاً همان چيزى است كه در عمل صورت گرفته است. حديث ثقلين يكى از متونى است كه رسول اكرم(ص) به واسطه آن ما را از عالمان حقيقى آگاه كرده است.
3. اين گفته كه عصمت فقط از آن پيامبران است، از وى بسيار شگفت مى‏نمايد؛ زيرا:
الف) اينان خود مى‏گويند: امت معصوم است و اجماع امت، نبوت پس از نبوت است.(13)
ب) صديقه طاهره فاطمه زهرا3 در احتجاجى با خليفه دوم با آيه‏تطهير بر عصمت كسانى استدلال فرمود كه اين آيه درباره آنان نازل‏شده‏است. آن‏جا كه فرمود:آنان از هر بدى معصوم و از هر زشتى‏يى پاكيزه‏اند.(14)
ج) حديثى است كه اهل سنت و شيعه از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده‏اند كه پيامبر(ص) پس از تلاوت آيه تطهير فرمود: «من و اهل‏بيت من از آفات گناهان پاكيزه‏ايم.»(15)
در بعضى از منابع آمده كه پيامبر(ص) پس از تلاوت آيه فرمود: «من و اهل‏بيت من از گناهان پاكيزه‏ايم.»(16)
پيش از اين گفتيم: آيه تطهير به طور كامل و واضح بر عصمت اهل‏بيت دلالت دارد؛ زيرا لازمه آن اخبار و گواهى الهى بر طهارت آنان(ع) است و اين بدون شك خبرى است راست از خداى راستگو.
ما اين مطلب را با طرق و جهات گوناگون، خصوصاً عموم رجس كه خداوند اراده كرده از اهل‏بيت دور سازد و تأكيدهاى مختلف بر اين مسأله بيان و توضيح داديم. در اين باره به بخش اوّل كتاب مراجعه كنيد.


ردّ نقض


بعضى گفته‏اند: «نهايت مقصود اين كه [اهل‏بيت‏] پس از تعلق اراده خداوند به زدودن گناهان، از آن محفوظ هستند. اگر منظور از تطهير، ازاله تمامى گناهان بود، براى تمام اهل بدر هم لازم مى‏آمد؛ زيرا خداوند درباره آنان گفته:
ولكِنْ يُرِيْدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُوْنَ(17)؛
و نيز فرموده:
... لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ(18)؛
اگر طهارت و بردن رجز (كيد) مفيد عصمت بود، اصحاب از ديگران سزاوارتر بودند.
چه تمام كردن نعمت مذكور در آيه، بدان است و تمام كردن نعمت بدون حفظ از معاصى و شر شيطان قابل تصور نيست.(19)
به نظر ما اين مغالطه آشكارى است؛ زيرا:
1. در آيه انفال كه در داستان بدر نازل شده، بحث از سبب فرو فرستادن باران است، آن‏گاه كه بدان نياز شديدى داشتند. اين تصريح آيات قرآن است، لذا اين آيه، آن‏گونه كه در آيه تطهير براى اهل‏بيت مطرح است، ناظر به تطهير از گناهان و نقايص نيست.
در مورد آيه 6 سوره مائده هم وضع چنين است. اين آيه از سبب تشريع وضو تيمم سخن مى‏گويد. بنابراين، تطهير مورد نظر، تطهيرى است مناسب وضو و تيمم، بر خلاف آيه تطهير كه ناظر به تطهير افرادى معين از هرگونه نقصان و پليدى است.
2. سخن اين مرد متناقض است. يك بار اعتراف مى‏كند كه اين آيه بر عصمت از گناه پس از تعلق اراده خداوند به زدودن آن دلالت دارد و بار ديگر با مقايسه آن با دو آيه سوره‏هاى انفال و مائده، دلالت آيه بر ازاله تمامى گناهان را نمى‏پذيرد، چرا كه از سخنش استفاده مى‏شود كه حتى موقع تعلقِ اراده خداوند به ازاله گناهان، اهل‏بيت از گناهان محفوظ نيستند.
3. اين كه گفت: آنان پس از تعلق اراده خداوند محفوظ هستند، سخن درستى است، امّا سؤال اين است كه اين اراده چه وقت تعلّق گرفته است؟ چه اين آيه، زمانِ تعلق اراده خداوند را با صراحت معين نكرده است. ما با استناد به حديث ابن عباس، پيرامون انتخاب پيامبر(ص) از ميان امت‏ها و قبايل كه پيامبر(ص) در آن گفت: من و اهل‏بيت من از گناهان پاكيزه‏ايم، و ديگر اخبار و احاديث، حكم كرديم كه طهارت اهل‏بيت از گناهان از ابتداى امر تا پايان بوده است. اين افزون بر وجوه عديده‏اى است كه از خود آيه آورديم و بر عصمت مطلق اهل‏بيت(ع) دلالت دارد. به مطالب و مباحث پيشين مراجعه كنيد.


آيه تطهير، قضيه شرطى


شگفتا كه نويسنده‏اى ضمن اعتراف به تكوينى بودن اراده در آيه تطهير بازگشته و در نقض گفتار خود مى‏گويد: اين آيه، در قوه قضيه شرطى است.
حاصل گفته وى چنين است: خداوند سبحان اراده كرده كه اهل‏بيت را پاكيزه گرداند و هرگونه پليدى را از آنان دور سازد و ملازمت با تقوا و عمل صالح را از آنان اراده نموده است.
بدين منظور اوامر و نواهى‏يى را برايشان صادر كرده كه فقط براى امتحان نيست، بلكه براى آن است كه اهل‏بيت را به فضايل واصل واز رذايل دورسازد. بنابراين، در اين‏جا يك قضيه شرطى است كه مفاد آن چنين است: اگر آنان اوامر را امتثال و از نواهى اجتناب ورزند، خداوند به نحو تكوينى پليدى را از آنان دور و آنان را پاكيزه مى‏گرداند. پس اراده خداوند مشروط به اطاعت آنان است. نظير اين گفته ما كه اراده كرده‏ايم كه آب، تشنگى را ازبين‏ببرد، در اين‏جا صرف اراده براى رفع تشنگى كافى نيست، بلكه مشروطبه آن است كه فرد تشنه آب را بنوشد. با اين حال، رفع تشنگى به اراده تكوينى است.(20)
حقا كه اين گفته، سخن عجيب و غريبى است؛ زيرا:
1. تكوينى بودن اراده و آن گاه مشروط كردن آن به امتثال اوامر و نواهى، قابل جمع نيست؛ زيرا اراده با اين شرط، اراده تشريعى است نه تكوينى؛ زيرا به اين گفته منتهى مى‏شود كه خداوند سبحان اراده كرده كه شما را فرمان دهد تا به اراده شما فعل صادر شود. اين معناى اراده تشريعى است.
2. پيش از اين توضيح داديم كه اراده خداوند سبحان كه به دور ساختن پليدى از اهل‏بيت تعلق گرفته، اراده تكوينى است و امتثال و يا عدم امتثال آنان هيچ‏گونه مدخليتى در آن ندارد. امّا امر و نهى متوجه زنان پيامبر(ص) متعلق به اراده تشريعى است و ناشى از اراده تكوينى براى زدودن پليدى از اهل‏بيت.
اگر بپذيريم كه آيه تطهير به عنوان يك جمله معترضه و استطرادى در ميان آيات مربوط به زنان پيامبر(ص) آمده، بايد دانست كه جمله معترضه و استطرادى نمى‏تواند شرط كلامى قرار گيرد كه در ضمن آن آمده است؛ زيرا دراين صورت شرطى بودن آن با معترضه و استطرادى بودن منافات دارد.
3. پيش از اين آمد كه هدف از نزول اين آيه ثبت امتياز اهل‏بيت از ديگران است. اگر اين اراده، اراده تشريعى يا مشروط به اطاعت آنان باشد، مدح احدى نخواهد بود؛ چه خداوند اراده كرده كه همگان از او اطاعت كنند و از هر اطاعت كننده‏اى، پليدى مربوطه را مى‏برد و اين اختصاص به اهل‏بيت(ع) ندارد.
4. اين گفته‏ها با استدلال‏هاى فراوان اهل‏بيت به اين آيه، در حصول تطهير بالفعل آنان منافات دارد. چه ديگران مى‏توانستند اعتراض كنند كه اين آيه براى تطهير شما شرط مى‏كند كه به اوامر خداوند عمل كنيد و از نواهى او بپرهيزيد و چه بسا كه اين مسأله از شما به تحقق نرسد.


اثبات يا نفى پليدى


در حالى كه بعضى مى‏گويند: اين آيه بر نفى پليدى دلالت ندارد، بعضى ديگر به خود جرأت داده مى‏گويند: اين آيه بر ثبوت پليدى دلالت دارد نه بر نفى آن. بدين منظور لازم ديديم كه به مستند هر دو گروه و پاسخ آن به طور خلاصه اشاره كنيم.

الف) تصريح آيه به نفى پليدى


بياضى و ديگران گفته‏اند: يريد، لفظ مستقبل (آينده) است. بنابراين، دليلى بر وقوع آن نداريم.
مى‏گوييم:
1. پيامبر(ص) براى اهل‏بيت دعا كرد كه خداوند پليدى را از آنان ببرد و آن حضرت هم جز به فرمان خداى خود دعا نمى‏كند. پس مورد قبول خدا است و در نتيجه واقع شده است.
2. صيغه مستقبل در قرآن براى گذشته و حال استعمال شده است:
إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوْقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ؛(21)
همانا شيطان مى‏خواهد كه به وسيله شراب و قمار ميان شما عداوت و كينه برانگيزد.
يُريدُ اللّهُ اَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ؛(22)
خداوند مى‏خواهد كه كار را بر شما آسان كند.
يُريدُوْنَ اَنْ يُبَدِّلُوْا كَلامَ اللّهِ؛(23)
قصدشان اين است كه سخن خدا را تغيير دهند.
در غالب مواردى كه در قرآن به صيغه مضارع آمده، منظور چيزى است كه واقع شده است. بعضى از بزرگان، حكمت آن را افاده استمرار و تداوم اراده دانسته‏اند.(24)
3. سياق آيه كه ظاهر در تكريم و گرامى داشت آنان است، قرينه بر اراده چيزى است كه واقع گشته است.
4. اگر درست باشد كه خداوند آن را در بعضى از اوقات اراده كرده، دليل بر عصمت مطلق آنان خواهد بود؛ زيرا عقيده به عصمت آنان در بعضى از اوقات خرق اجماع مركب است.(25)
5. اگر اراده تشريعى خداوند به بعضى از احكام مربوط به زنان پيامبر(ص) تعلّق گرفته تا پليدى را از پيامبر(ص) و اصحاب كساء بزدايد، اين بدان معناست كه خداوند طهارت بالفعل آنان را اراده كرده است. هم‏چون پزشك كه دارو را براى درمان مى‏دهد. چه نزد پزشك اراده درمان و شفاى مريض تحقق بالفعل دارد.
6. اكثريت عالمان و محققان در اين باره ترديد ندارند و روايات وارده هم دلالت دارد كه پيامبر(ص) در مدلول آيه تطهير داخل است. آيا صحيح است كه گفته شود خداوند سبحان طهارت پيامبرش از گناهان و نقايص را اراده نكرده‏است؟

ب) دلالت آيه بر ثبوت پليدى


بعضى مدعى‏اند كه اين آيه بر عدم عصمت دلالت مى‏كند. تقريب مطلب اين كه زدودن پليدى مستلزم آن است كه ابتدا پليدى باشد تا خداوند آن را از بين ببرد؛ زيرا در حق كسى كه پاكيزه است گفته نمى‏شود، من اراده كرده‏ام كه او را پاكيزه گردانم وگرنه تحصيل حاصل است. در حالى كه شما بر عصمت آنان از اوّل عمر تا پايان زندگانى عقيده داريد. نهايت امر اين كه آنان پس از تعلق اراده خداوند به زدودن پليدى از گناهان محفوظ هستند.(26) بدين منظور است كه ابن عربى گفته: بر مسلمان سزاوار است كه معتقد باشد خداوند هر آنچه را كه از اهل‏بيت سرزده بخشيده است.
(27)
در اين باره مى‏گوييم:
1. پيش از اين آورديم كه پيامبر(ص) با استناد به آيه تطهير فرمود: من و اهل‏بيت من از گناهان پاكيزه‏ايم.
2. هم‏چنين گفتيم: اراده خداوند، از آن هنگام كه اهل‏بيت(ع) را آفريده به تطهير آنان تعلق گرفته است. همين مسأله شهادت پروردگارى بر طهارت آنان است؛ زيرا امام على، امام حسن و ساير امامان(ع) در دعاها، استدلال‏ها، احتجاجات و ديگر موارد، تصريح كرده‏اند كه خداوند سبحان در عمل، آنان را پاكيزه گردانده و پليدى را از آنان دور ساخته است، حتى به همين آيه هم استدلال كرده‏اند.
3. اين گونه هم پاسخ داده شده كه اين كار مبتنى بر تخيل ذهنى است؛ انسان به ديگرى مى‏گويد، خداوند هر گونه مرضى را از تو دور گرداند، در حالى كه به تمام بيمارى‏ها مبتلا نيست. بنابراين، آيه شريفه، خيالى را كه انسان در ذهن خود تصور مى‏كند از بين مى‏برد.(28)
4. هرگاه دلالت اجمالى بر عصمت درست باشد، همين اندازه در ثبوت مطلوب كفايت مى‏كند؛ زيرا اعتقاد به عصمت آنان در بعضى از اوقات، خرق اجماع مركب است.
5. گاهى اوقات اذهاب (زدودن) به معناى ازاله آنچه موجود است به كار مى‏رود و گاهى اوقات در منع از وارد شدن چيزى بر محلى كه قابليت پذيرش آن را دارد. مثل اين فرموده خدا: «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء»(29) چرا كه قطعاً يوسف دچار فحشا نشد. شما هم در دعا مى‏گوييد: «صرف الله عنك كل سوء و أذهب الله عنك كل محذور».(30)
پيامبر(ص) در خيبر براى على(ع) دعا فرمود كه: «اللهم اذهب عنه الحرو البرد؛» على(ع) مى‏فرمود: پس از آن هرگز احساس سرما و گرما نكردم، ياچيزى شبيه اين فرمود.(31)
6. دانستيم كه بنابر دلالت متون روايى و عقيده عالمان و محققان، پيامبر(ص) در مدلول آيه داخل است. آيا در او هم پليدى موجود است؟!
7. اگر آنچه بيان كرده‏اند درست باشد، در اين صورت اين كه مى‏گوييم: «اهدنا الصراط المستقيم» اعتراف به عدم هدايت خواهد بود و دليل بر ثبوت ضلالت و گمراهى.(32) در حالى كه چنين نيست، بلكه اين صرف درخواست استمرار وضع موجود و حاصل است يا درخواست زيادت هدايت و تثبيت و تعميق آن.
8. بعضى از دانشمندان بيان كرده‏اند كه بدون ترديد پيامبر(ص) به اجماع شيعه و سنى در مفاد آيه داخل است. رواياتى مثل روايت ابن عباس كه پيش از اين آمد و روايات فراوان ديگر نيز بر آن دلالت دارد.
بنابراين امكان ندارد كه در اين آيه، اذهاب الرجس يك بار به معناى دفع -نسبت به پيامبر(ص) - و بار ديگر به معناى رفع - نسبت به اهل‏بيت(ع)- آمده باشد؛ زيرا اين به معناى استعمال لفظ مشترك در چند معنا، بدون داشتن جامع بين آنهاست.(33)
ممكن است گفته شود در اين جا جامع وجود دارد و آن مطلق عدم ملابست رجس است، به هر نحوى كه باشد. بنابراين، لفظ مشترك با نوعى عنايت براى جامع دو عنوان استعمال شده است. اين گفته را به دقت بنگريد.
ما بعيد و شگفت مى‏دانيم كه مراد آيه دفع پليدى باشد. به قرينه اين كه شامل پيامبر(ص) و نيز حسن و حسين‏8 هم هست و اين دو تن به هنگام نزول آيه خردسال بودند و بنابر هر تقديرى، هيچ گونه گناهى در مورد آنان متصور نيست.


آيه تطهير و عصمت


بعضى مى‏گويند: خداوند از آيه تطهير اراده نفى صدور اشتباه نكرده است؛ زيرا خطا بخشيده شده و بودنش زيانى ندارد.(34)
تطهير از گناه دو صورت دارد: يا مكلف مرتكب گناه نشود و يا اين كه ازآن توبه كند. بنابراين، عصمت از گناه و اشتباه شرط پاكيزگان نيست. چه‏كسى كه گناهش بخشيده شود يا با كفّاره جبران كند، خداوند او را از گناه‏پاكيزه گردانيده است. وقتى كه پيامبر(ص) دعا كند، خداوند بر حسب استعداد محل، دعايش را اجابت مى‏كند. هرگاه پيامبر(ص) براى مؤمنان طلب‏بخشش و مغفرت كند، مستلزم آن نيست كه از هيچ يك از مؤمنان گناهى سرنزند، بلكه خداوند گناهان آنان را يا با توبه مى‏بخشد و يا با حسنات محومى‏كند.
بنابراين، تطهير، عصمت نيست؛ از نظر اهل سنت جز پيامبر(ص) احدى معصوم نيست و شيعه را عقيده بر آن است كه غير از پيامبر(ص) و امام كسى معصوم نيست. بر اين اساس هر دو اتفاق دارند كه عصمت مختص به پيامبر(ص) و امام بوده، از زنان و دختران پيامبر(ص) و زنان ديگر منتفى است. در اين صورت ممتنع است كه تطهير خواسته شده براى چهار تن، متضمن عصمتى باشد كه از نظر آنان مخصوص پيامبر(ص) و امام است.
بنابراين، دعاى پيامبر(ص) براى تطهير آنان عصمت نخواهد بود؛ نه براى على و نه براى ديگران، بلكه پيامبر(ص) براى چهار تن به نحو مشترك دعاكرد، بدون اين كه بعضى را به دعايى خاص اختصاص دهد.(35)
در مورد عصمت از گناه پيش از اين مطالبى بيان شد كه ادعاى اين مرد را به صورت قاطع از بين مى‏برد. بنابراين، نيازى به بيان دوباره آن نيست.
درباره ارتكاب بعضى از معاصى از راه خطا و نسيان مى‏گوييم:
1. رجس بنابر معناى وارده در نهايه ابن اثير و ديگر كتاب‏هاى لغت و آن‏گونه كه از موارد استعمال آن فهميده مى‏شود، عبارتند از: هر آنچه كه موجب نقص در روح و اضطراب در رأى مى‏شود. معصيت و اشتباه، و فراموشى و خطا موجب آن است. پس اين هم رجس است كه با آيه نفى شده است. بنابراين آيه تطهير از ادله عصمت و مخالف با آيات مربوط به زنان پيامبر(ص) است.(36)
2. بعضى از دانشمندان، دلالت آيه تطهير بر عصمت از خطا و سهو را اين‏گونه تقرير كرده‏اند: حرام - بنابر عقيده شيعه و معتزله - مفاسد واقعى دارد كه نهى از آن را اقتضا كرده است. مثلاً شراب به خاطر اين كه سكرآور (مست كننده) است، حرام شده و سم از آن جهت كه موجب ضرر مى‏گردد. هرچند سهو و خطا، رافع تكليف، مشروط به قدرت و التفات است، امّا اثر وضعى حرام و قبح ذاتى آن را از بين نمى‏برد، بلكه صورت ديگرى از پليدى (رجس) است.(37)
كسى كه از روى اشتباه شراب مى‏نوشد، اگر چه از روى عمد نبوده تا مستحق عذاب گردد، امّا اثر وضعى آن، مثل مستى و نقص روحى تحقق مى‏يابد.


پايان سخن


اينك وقت آن رسيده كه از پى‏گيرى بحث در ساير مسائل مربوط به آيه تطهير باز ايستيم، فرصت را مغتنم شمرده مراتب اعتراف و عذرخواهى خويش را به واسطه زياده‏گويى در مواردى و مجمل‏گويى مخلّ به جنبه بيانى مسأله مورد نظر، در موارد ديگر، به خواننده گرامى تقديم داريم. گذشته از اين گاهى اوقات به اقتضاى بحث استدلالى و اقناعى ناجار شده‏ايم كه در تأييد يا ردّ بعضى از مسائل، مطالبى را تكرار نماييم. در مواردى نيز: خواننده را به مطالب گذشته يا آينده ارجاع داده‏ايم، بدون اين كه جاى دقيق آن را بيان كنيم. ما در اين باره به تيزهوشى، نظر ثاقب و حسن التفات آنان - در مواردى كه نياز به توجه و التفات داشته - اعتماد كرده‏ايم.

1. بحار الانوار، ج‏35، ص‏236.
2. منهاج السنه، ج‏4، ص‏23.
3. مائده (5) آيه 6.
4. بقره (2) آيه 185.
5. نساء (4) آيات 26 - 27.
6. منهاج السنه، ج 4، ص‏20.
7. در اين باره ر.ك: تفسير القرآن العظيم، ج‏3، ص‏485؛ ينابيع المودة، ص‏294؛ الصواعق المحرقة، ص‏141؛ فتح القدير، ج‏4، ص‏279؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج‏4، ص‏208؛ تفسير قمى، ج‏2، ص‏193 - 194؛ الكشاف، ج‏3، ص‏538؛ مشكل الاثار، ج‏1، ص‏231 - 232.
8. ر.ك: جوامع الجامع (تعليقات محمد على قاضى) ص‏372.
9. منابع اين حديث در بحث اهل‏بيت و بنى هاشم گذشت. در چند صفحه بعد هم خواهد آمد.
10. ر.ك: آية الطهير فى احاديث الفريقين، ج‏1 و 2.
11. نوادر الاصول، ص‏69 (با تلخيص).
12. ر.ك: منتخب الاثر و نيز كتاب‏هاى ديگر.
13. المنتظم، ج‏9، ص‏210؛ الالمام، ج‏6، ص‏126؛ الاحكام فى اصول الاحكام، ج‏1، ص‏204 - 205؛ بحوث مع اهل السنة و السلفيه، ص‏27.
14. سليم بن قيس، ص‏100 - 101 (به نقل از او: بحار الانوار (چ سنگى)، ج‏8، ص‏223).
15. تفسير فرات به نقل از:بحار الانوار، ج‏35، ص‏213 - 214.
16. الدر المنثور، ج‏5، ص‏199؛ فتح القدير، ج‏4، ص‏280؛ شواهد التنزيل، ج‏2، ص‏30؛ كفاية الطالب، ص‏377؛ الصواعق المحرقه، ص‏142؛ ينابيع الموده، ص‏15؛ مرقاة الوصول، ص‏107؛ العمده، ص‏42.
17. مائده (5) آيه 6.
18. انفال (8) آيه 11.
19. ر.ك: مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏153؛ نظرية الامامه، ص‏182 - 183.
20. ر.ك: روح المعانى، ج‏21، ص‏18.
21. مائده (5) آيه 91.
22. نساء (4) آيه 28.
23. فتح (48) آيه 15.
24. ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏2، ص‏44.
25. در اين باره ر.ك: بحار الانوار، ج‏35، ص236-
26. اقتباس از مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏152؛ الصراط المستقيم، ج‏1، ص‏185؛ احقاق الحق، ج‏2، ص‏572؛ بحار الانوار، ج‏25، ص‏236.
27. الفتوحات المكية، (به نقل از:آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏2، ص‏46).
28. ر.ك: همان، ج‏1 و 2 و نيز منابعى كه در فصل دوم بخش اول براى حديث كساء آورديم.
29. يوسف (12) آيه 24.
30. اين دليل و دليل پيشين در بحار الانوار، ج‏35، ص‏236؛ آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏2، ص‏63 - 64 (به نقل از: المسائل العكبريه شيخ مفيد آمده است).
31. ر.ك: بحار الانوار، ج‏21، ص‏29 و ج‏18، ص‏4 و 13؛ ذخائر العقبى؛ احقاق الحق، ج‏5، ص‏436 - 448 (به نقل از: چند منبع اهل سنت).
32. ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏2، ص‏59؛ الفوائد الطوسيه، ص‏47.
33. آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏2، ص‏46 - 53.
34. ر.ك: منهاج السنه، ج‏4، ص‏22 - 24.
35. ر.ك: منهاج السنه، ج‏4، ص‏22 - 23.
36. ر.ك: نهج الحق و كشف الصدق، ص‏74 (تعليقات ارموى).
37. سيرى در صحيحين، ص‏228 و 385 - 386.


| شناسه مطلب: 74079