بخش 37
شرح و تفسیر
سخني عجيب از « آلوسي »
عليرغم قرائن آشكاري كه در آيه شريفه وجود دارد ( كه شرح آن گذشت )
و روايات متعدّدي كه از شيعه و اهل سنّت نقل شده است ، برخي بر اثر تعصّب و لجاجت
چشم بر روي همه اينها بسته و آيه شريفه را طبق ميل خويش تفسير كرده و از بحث منطقي
خارج شده اند . از جمله اين دانشمندان ، آلوسي ، مفسّر معروف اهل سنّت و نويسنده
تفسير مشروح و بزرگ روح المعاني است . او در شرح و
تفسير آيه 67 سوره مائده ، وقتي به جريان غدير مي رسد ، مي گويد :
ابن جرير طبري ، از مورّخان معروف اهل سنّت ، دو جلد كتاب پيرامون
احاديث غدير نوشته است ، سپس ( براي اين كه به راحتي از كنار اين كتاب رد شود ، بدون
بحث و بررسي پيرامون روايات اين كتاب ) مي گويد : اين دو كتاب احاديث صحيح
1 . تفسير نمونه ، جلد 4 ، صفحه 266 .
68 |
و ضعيف را با هم مخلوط كرده است ! سپس از ابن عساكر نقل مي كند
كه وي احاديث فراواني در مورد خطبه و حادثه غدير نقل كرده است ، ولي ما تنها احاديثي
را از او مي پذيريم كه از خلافت علي سخن نگويد ! ( 1 )
اين سخن هر انسان منصفي را در اعجاب و حيرت فرو مي برد .
آيا ما مي توانيم به بهانه اين كه در كتابي احاديث ضعيف و
غير معتبر وجود دارد ، تمام آن كتاب را مردود بدانيم ؟
آيا در كتابهاي معتبر اهل سنّت احاديث ضعيف وجود ندارد ؟
آيا شما با اين بهانه دست از آن كتابها مي شوييد ؟
انصافاً كه اين ، سخن خنده داري است . ولي بدتر از آن سخن ، سخني است
كه در مورد روايات ابن عساكر مي زند . كه اين سخن نهايت عناد و دشمني او را با
حقّ و حقيقت و اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) مي رساند . در كدام نقطه دنيا اين سخن پذيرفتني است كه كسي بگويد :
من آنچه با ميل و هواي نفسم سازگار باشد مي پذيرم و غير آن را
نمي پذيرم !
آيا چنين سخني از يك انسان عادي پذيرفته است ! ؟
از دانشمندي مانند آلوسي چطور ؟ !
خوانندگان عزيز ! شايد با كمال تعجّب از خود بپرسيد كه فردي مانند
آلوسي ، چگونه سخناني اين قدر بي اساس گفته است ؟ ولي در پاسخ بايد گفت : هر كس بخواهد
قضاوتي كند و خود را از پيشداوريهايش حفظ نكند ، ممكن است چنين سرنوشتي پيدا
كند !
پيام هاي آيه
1 . ولايت نا اميدكننده دشمنان
اگر مي خواهيد دشمنان شما در هر زمان مأيوس و نااميد شوند به
ولايت چنگ بزنيد و آن را زنده نگهداريد ؛ زيرا همان طور كه آن روز ، طرح ولايت باعث
يأس
1 . روح المعاني ، جلد 6 ، صفحه 195 .
69 |
دشمنان گرديد ، امروز نيز زنده نگه داشتن و چنگ زدن به آن ، باعث نا
اميدي منافقان و دشمنان خواهد شد .
امروز بايد همه متوجّه امام غائب از نظرها و حاضر در دلها ، حضرت حجّة بن الحسن العسكري ، عجّل الله تعالي فرجه
الشّريف ، باشيم و بر حول محور او بچرخيم ؛ زيرا ولايت آن حضرت بهترين حلقه اتّصال
تمام شيعيان با سليقه هاي مختلف است ؛ بنابراين ، زنده بودن ولايت ، نويد بخش
وحدت و اتّحاد و يكپارچگي است و اين ، آغاز خوشبختي و برق اميد رهايي است ، همانگونه
كه اختلاف و پراكندگي منشأ بدبختي و انحطاط مي باشد .
اگر كشورهاي پراكنده اسلامي تنها به همين
اصل اساسي عمل مي كردند و دست در دست يكديگر مي دادند و متّحد و يكپارچه
مي شدند ، داستان اسفبار فلسطين هر از چند گاهي تكرار نمي شد و آن
مسلمانان مظلوم در مقابل چشم جهانيان پرپر نمي گشتند . بنابراين ، تنها راه يأس
و نا اميدي كفّار تمسّك به ولايت است .
2 . اتمام دين و اكمال نعمت در سايه ولايت
همان طور كه از آيه استفاده شد ، اكمال نعمت و اتمام دين در آن
روز ، در سايه ولايت تحقّق يافت ؛ امروز هم اتمام نعمت ، چه نعمتهاي مادّي و چه
نعمتهاي معنوي ، و اكمال دين ، در تمام ابعاد و شاخه هايش ، در سايه ولايت است .
بدون ولايت ، هر چند به ظاهر دين عمل شود و پوسته اعمال و عبادات انجام شود ، ولي بي
شك به مرحله قبول و پذيرش درگاه الهي نمي رسد ؛ بنابراين ، اتمام نعمت و اكمال
دين در هر عصر و زماني در سايه تمسّك به ولايت عملي خواهد بود .
مباحث تكميلي
1 . ولايت ، اساسي ترين مسأله اسلام
در مورد اهمّيّت ولايت روايات فراواني وجود دارد ؛ يك نمونه از آن
را كه از امام محمّد باقر ( عليه السلام ) نقل شده ،
جهت تكميل بحث در اينجا مي آوريم :
70 |
زرارة از آن حضرت چنين نقل مي كند :
بُنِيَ الاِْسْلامُ عَلي خَمْسَةِ اَشْياءَ ؛ عَلَي الصَّلاةِ
وَالزَّكاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَاْلِولايةِ . قالَ زُراَرَةُ : فَقُلْتُ :
وَأيُّ شَيْء مِنْ ذلِكَ أفْضَلُ ؟ قالَ ( عليه
السلام ) : اَلْوِلايَةُ اَفْضَلُ لاَِنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَالْوَالي هُوَ
الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ . . .
اسلام بر پنج پايه استوار است ؛ نماز و زكات و روزه و حج و ولايت .
زرارة مي گويد از امام پرسيديم : كداميك از اين اصول پنجگانه مهم تر است ؟ امام
( عليه السلام ) فرمودند : ولايت از همه مهمتر است چون
ولايت كليد رسيدن به آنهاست ( و محتواي آن دستورات در ولايت تحقّق پيدا مي كند )
و امام و والي ، راهنماي مردم به سوي اين اعمال است . ( 1 )
دو نكته در اين روايت قابل توجّه و تعمّق است :
الف ـ نخست اين كه اين پنج مسأله بي جهت
در كنار يكديگر چيده نشده اند ، بلكه رابطه اي با يكديگر دارند .
نماز رابطه خلق با خالق است ، بلكه بهترين زمان براي رابطه خلق و
خالق هنگام نماز است .
زكات رابطه خلق با خلق است ؛ نيازمندان ، با اجراي قانون زكات ،
بوسيله ثروتمندان ، بي نياز مي گردند و مشكلات اقتصادي آنها حل
مي شود .
روزه رابطه انسان با خويشتن است ؛ با ايجاد اين رابطه ، انسان موفّق
مي شود كه با هواي نفس خويش مبارزه كند ؛ بلكه روزه سمبل مبارزه با هواي نفس
روزه است .
حج رابطه مجموع مسلمين با يكديگر است تا با همفكري و تبادل نظر ،
مشكلات و گرفتاريهاي جهان اسلام را حل كنند و مرهمي بر زخمهاي مسلمانان بنهند .
و ولايت ضامن اجراي صحيح و تبيين كننده احكام اين مسائل
مي باشد .
بنابراين ، پنج اصل اساسي فوق ، تصادفاً در اين حديث در كنار هم جمع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اصول كافي ، جلد 3 ، صفحه 30 ،
كتاب الايمان والكفر ، باب دعائم الاسلام ، حديث 5 .
71 |
نشده اند بلكه رابطه اي منطقي و معقول با يكديگر
دارند .
ب ـ ديگر اين كه چرا ولايت از چهار اصل
ديگر مهم تر و افضل است ؟
همانگونه كه در خود روايت نيز آمده است ، ولايت تحقّق بخش
نماز و روزه و حج و زكات است و محتواي اين عبادات و ساير عبادتها در سايه ولايت
عملي مي شود ؛ يعني ، بدون ولايت و حاكميّت اسلام ، اين دستورات نقشي است بر
كاغذ ، و همانند نسخه طبيب است كه بدون عمل به آن ، شفاي دردها حاصل نخواهد شد .
ولايت به معناي اجراي قانون اسلام توسّط أئمّه معصومين
« عليهم السّلام » و جانشينان آنان مي باشد ؛ بنابراين ، ولايتي از نماز و
روزه و حج و زكات بالاتر است كه نتيجه اش حكومت اسلامي باشد ؛ ولايتي كه از
ولايت حضرت علي ( عليه السلام ) در غدير خم نشأت گرفته
باشد .
2 . ولايت دو سو دارد !
ولايت طبق تفسيري كه گذشت دو سو دارد :
در يك سوي آن ، وليّ و امام و رهبر است كه به هدايت خلق
مي پردازد و مسائل و مطالب گفتني را به مردم مي گويد و مسلمانها را در
مقابل خطرات و توطئه ها هشيار و بيدار مي كند و نظم را بر جامعه حاكم
مي كند و حقوق ستمديدگان را احقاق مي كند و حدود الهي را اجرا
مي نمايد و امر به معروف و نهي از منكر مي كند .
و در سوي ديگر مردم هستند كه بايد سعي كنند گفتار و كردار و عقايد
و افكارشان منطبق بر نظريّات و انديشه هاي آن بزرگواران باشد و قدم جاي قدم
آنها بگذارند و گرنه نمي توان با تخلّف از دستورات آن بزرگواران و ارتكاب
انواع خلافها و گناهان ، باز هم مدّعي ولايت آن عزيران شد .
جالب اين كه رئيس ساواك در يكي از باز جوئي هايي كه از من داشت ،
مي گفت :
72 |
« من به مولي علي ( عليه السلام ) عشق
ميورزم و دم از حبّ او مي زنم و ولايت او را در دل دارم ، ولي اگر كساني مخالف
شاه باشند حاضرم يك ميليون نفر آنها را به رگبار ببندم ! » آيا چنين كردار و افكاري
با ولايت سازگار است ، يا چنين ولايتي ، ولايت دروغين است ؟
آري ، ولايت به معناي انطباق تمام اعمال و گفتار
و افكار ، بر عقايد و گفتار و اعمال معصومين ( عليهم
السلام ) ، مي باشد .
* * *
73 |
3 آيه ولايت
إِنَّمـا
وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلَوةَ
وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ راكِعُونَ
« سوره مائده ، آيه 55 »
75 |
آيه ولايت
إِنَّمـا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ
وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ
راكِعُونَ
سرپرست و وليّ شما ، تنها خداست و پيامبر او و
آنها كه ايمان آورده اند ؛ همانها كه نماز را برپا مي دارند ، و در حال
ركوع ، زكات مي دهند .
« سوره مائده ، آيه 55 »
دور نماي بحث
سوره مائده مشتمل بر قسمت مهمّي از آيات ولايت است ؛ زيرا اين
سوره ، همانگونه كه گذشت ، در اواخر عمر پيامبر اسلام ( صلي
الله عليه وآله ) نازل شده است . و از سوي ديگر مسأله ولايت و جانشيني هم به
صورت طبيعي در اواخر عمر مطرح مي شود ، بدين جهت اين سوره مشتمل بر آيات
متعدّدي از آيات ولايت است . به هر حال ، آيه شريفه فوق يكي ديگر از آياتي است كه به
روشني ـ با توضيحي كه خواهد آمد ـ دلالت بر ولايت امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) دارد .
شرح و تفسير
نشانه هاي وليّ
« إِنَّمـا وَلِيُّكُم اللهُ وَرَسُولُهُ
وَالَّذينَ آمَنُوا » مي دانيم كه كلمه إنَّما
در ادبيّات عرب از الفاظ حصر شمرده شده است و معادل فارسي آن ، كلمه « فقط » يا جمله
« اين
76 |
است و جز اين نيست » مي باشد ؛ بنابراين ، ولي و سرپرست شما
مؤمنان ، فقط سه دسته اي هستند كه در آيه شريفه آمده است و غير از اين سه ، هيچ
كس وليّ مؤمنان محسوب نمي شود ؛ سه دسته مذكور عبارتند از :
1ـ خداوند 2ـ رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) 3ـ « الذين آمنوا ؛ آنها كه ايمان آورده اند » البتّه نه تمام
مؤمنان ؛ بلكه بعضي از آنها طبق شرائطي كه در ادامه آيه آمده است .
« الَّذينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ
الزَّكاةَ وَهُمْ راكعُونَ » ـ گروه سوم از اولياء مؤمنان ، مؤمنان هستند ،
امّا نه همه مؤمنان ؛ بلكه مؤمناني كه اوّلا اقامه نماز مي كنند و علاوه بر
اقامه نماز ، زكات مي پردازند و ثالثاً زكات را در حال ركوع نماز به مستحقّ آن
مي دهند .
نتيجه اين كه ، ولي و سرپرست شما مؤمنان فقط سه دسته هستند :
1ـ خداوند 2ـ پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) 3ـ آنها كه ايمان آورده اند و نماز را برپا مي دارند و در
حال ركوع زكات مي دهند .
سؤال : « اَلَّذينَ
آمَنُوا » در اين آيه كيست ؟ و « ولي » به چه معناست ؟
آيه شريفه فوق از دو جهت ابهام دارد ؛ نخست اين كه منظور از « ولي »
در اين آيه چيست ؟ چون مي دانيم كه « ولي » معاني مختلفي دارد ، بدين جهت بايد
مشخّص كنيم كه معناي آن در اينجا چيست ؟
ديگر اين كه مراد از اَلَّذينَ آمَنُوا »
با آن قيود سه گانه چه كسي مي باشد ؟ آيا شخص خاصّي منظور آيه است ،
يا هر كسي كه داراي اين اوصاف سه گانه گردد مشمول آيه است ؟
پاسخ : براي روشن شدن جواب اين سؤالات
از همان دو راهي كه در آيات قبل بهره گرفتيم ، استفاده مي كنيم و سپس پاسخ برخي
سؤالات ديگر و بهانه جوئيهاي افراد متعصّب ـ كه تعصّب مانع از فهم حق و حقيقت براي
آنها گشته است ـ را بيان خواهيم كرد .
77 |
راه اوّل : تفسير آيه با قطع نظر از احاديث
ابتدا به تبيين و تشريح كلمه « ولي » مي پردازيم ؛ زيرا اگر
معناي اين كلمه روشن شود ، بسياري از مسائل حل خواهد شد . برخي از مفسّران اهل سنّت
براي دور كردن مخاطبان خويش از معناي روشن آيه ، معاني بسياري ، بيست و هفت
معني ( 1 ) براي ولي ذكر كرده اند ، تا بگويند اين كلمه لفظ مشتركي است كه معاني
مختلفي دارد و ما نمي دانيم كه خداوند در اين آيه كداميك از آن معاني را اراده
كرده است ؛ پس آيه مبهم است و دلالت بر چيزي ندارد !
ولي هنگامي كه به لغت مراجعه مي كنيم و كلمات و نظريّات
متخصّصين لغت را مطالعه مي نمائيم ، مشاهده مي كنيم كه آنان بيش از دو تا
سه معني براي كلمه « ولي » نگفته اند . بنابراين بقيّه
معاني ، همه ، به اين سه معني باز مي گردد ! اين سه معني عبارتند از :
1 ـ « ولي » به معناي يار و ياور و ناصر ، و ولايت به معناي
نصرت و ياري است .
2 ـ معني دومي كه براي ولايت گفته اند ، سرپرستي و صاحب
اختيار بودن است ، بنابراين « ولي » سرپرست و صاحب اختيار است .
3 ـ سومين معناي « ولي » دوست و رفيق است ؛ هر چند انسان را
نصرت و ياري نكند . ولي از آنجا كه دوست در عالم رفاقت ، غالباً به ياري انسان
مي شتابد ، معناي سوم نيز به معناي اوّل باز مي گردد ؛ بنابراين ، از نظر
دانشمندان لغت « ولي » داراي دو معناي عمده است و بقيّه معاني به اين دو باز
مي گردد .
« ولي » در استعمالات قرآن
اكنون به قرآن باز مي گرديم و موارد استعمال اين كلمه را در
اين كتاب عزيز بررسي مي نمائيم .
كلمه « ولي » و « اولياء » نزديك به هفتاد بار در قرآن مجيد استعمال
شده و در
1 . مرحوم علاّمه اميني در اثر گرانسنگ خويش ، الغدير ، جلد 1 ، صفحه 362 ، اين احتمالات بيست وهفتگانه را نقل
كرده است .
78 |
معاني مختلفي به كار رفته است .
1ـ در بعضي از آيات به معناي « يار » و « ياور » و « ناصر » استعمال شده
است ؛ مثل آيه شريفه 107 سوره بقره ، كه خداوند مي فرمايد :
وَمـا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصير
و جز خدا ، وليّ و ياوري براي شما نيست .
وليّ در اين آيه به معناي ناصر و ياور آمده است .
2ـ « ولي » در برخي از آيات به معناي « معبود » است ، آيه 257 سوره بقره از جمله اين آيات است :
اَللهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا . . . وَالَّذينَ كَفَرُوا
اَوْلِيائُهُمُ الطّاغُوتُ
خداوند ، معبود كساني است كه ايمان آورده اند . . . ( امّا ) كساني كه
كافر شدند ، معبود آنها طاغوتها هستند .
وليّ در اين آيه به معناي معبود است ، معبود مؤمنين خدا و معبود
كفّار طاغوتها ، شياطين و هواي نفس آنهاست .
3ـ اين كلمه در قرآن مجيد به معناي « هادي » و « راهنما » نيز آمده
است ، در آيه 17 سوره كهف مي خوانيم :
وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيّاً مُرْشِداً
و هر كس را ( خدا ) گمراه نمايد ، هرگز وليّ و راهنمايي براي او نخواهي
يافت .
در اين آيه شريفه ، همانطور كه مشاهده مي كنيد ، كلمه « وليّ »
به معناي هادي و راهنما آمده است .
4ـ در بسياري از آياتي كه مشتمل بر اين كلمه است ، « ولي » به معناي
سرپرست و صاحب اختيار است ؛ به نمونه هايي از اين آيات توجّه كنيد :
الف ـ در آيه شريفه 28 سوره شوري
مي خوانيم :
وَهُوَ الَّذي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مـا قَنَطُوا
وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ
79 |
او كسي است كه باران سودمند را پس از آن كه مأيوس شدند نازل
مي كند و رحمت خويش را مي گستراند ؛ و او وليّ ( و سرپرست ) و ستوده است .
وليّ ، در اين آيه به معناي سرپرست و صاحب اختيار است .
البتّه ولايت در اين آيه شريفه ولايت تكوينيّه است .
ب ـ در آيه شريفه 33 سوره اسراء ، كه در
مورد ولايت تشريعي بحث مي كند ، آمده است :
وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً
و آن كس كه مظلوم كشته شده ، براي وليّ و سرپرست او سلطه و حقّ قصاص
قرار داديم .
وليّ ، در اين آيه به معناي سرپرست و صاحب اختيار بكار رفته است ؛
زيرا حقّ قصاص براي دوست مقتول ثابت نيست ، بلكه براي وارث و وليّ او ثابت است .
جـ در طولاني ترين آيه قرآن مجيد ، آيه
282 سوره بقره ، كه در مورد نوشتن سند ( 1 ) به هنگام پرداخت قرض الحسنه مي باشد ،
مي خوانيم :
فَليُمْلِلْ وَلِيُّهُ بالعَدْلِ
( اگر كسي كه حق بر ذمّه اوست توانايي بر املا كردن ندارد ، ) بايد وليّ
و سرپرست او ( به جاي او ، ) با رعايت عدالت ، املا كند .
در اين آيه شريفه نيز وليّ به معناي سرپرست و صاحب اختيار آمده
است .
د ـ در آيه شريفه 34 سوره انفال
مي خوانيم :
وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَمـا كـانُوا
أَوْلِيائَهُ اِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ
. . . و حال آن كه از ( عبادت موحّدان در كنار ) مسجد الحرام جلوگيري
مي كنند در حالي كه سرپرست و وليّ آن نيستند ؟ ! سرپرست آن ، فقط
پرهيزگارانند .
1 . با اين كه طولاني ترين آيه قران پيرامون نوشن سند دين و
قرض الحسنه است ، ولي متأسّفانه اين حكم در بين مسلمانان ترك شده و بر اثر ترك اين
سنّت ، گرفتاريها و مشكلات فراواني به بار آمده است .
80 |
وليّ ، در اين آيه به معناي سرپرست است والاّ روشن است كه كفّار و
مشركان هيچ گونه دوستي با چنين مكان مقدّسي ندارند !
هـ ـ در آيه پنجم سوره مريم نيز
مي خوانيم :
فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُني وَيَرِثُ مِنْ آلِ
يَعْقُوبَ
( خدايا ! ) تو از نزد خود جانشيني به من ببخش ( و فرزندي به من عنايت
كن ) كه وارث من و دودمان يعقوب باشد .
روشن است كه ورثه پس از مرگ وليّ و سرپرست ، وارث اموال او هستند ،
نه اين كه تنها دوست و يار و ياور او باشند .
نتيجه اين كه كلمه وليّ در آيات قرآن در معاني مختلفي استعمال شده
است ؛ ولي در اكثر موارد به معناي سرپرست و صاحب اختيار است .
منظور از وليّ در آيه مورد بحث
با توجّه به آنچه گذشت ، منظور از وليّ در آيه مورد بحث ، آيه
ولايت ، چيست ؟ آيا وليّ در اين آيه به معناي دوست و يار و ياور است ؟
اين كه بر خلاف اكثر موارد استعمال اين كلمه در سراسر قران مجيد
است . پس انصاف اين است كه « وليّ » در اين آيه به معناي سرپرست و صاحب اختيار است ؛ نه
به معناي دوست و يار و ياور ؛ زيرا :
اوّلا : « انّما » كه در صدر آيه آمده
دليل بر حصر است . يعني فقط اين سه دسته وليّ مؤمنان هستند ، نه غير آنها ؛ در حالي كه
اگر وليّ به معناي دوست باشد حصر معني نخواهد داشت ، زيرا در اين صورت واضح است كه
غير از سه گروه فوق كسان ديگري هم يار و ياور مؤمنان هستند ، علاوه بر اين كه اگر
وليّ به معناي يار و ياور باشد اين همه قيد براي « الّذين آمنوا » لازم نبود ، كه در
حال اقامه نماز زكات بدهند . زيرا همه مؤمنان ، حتّي در غير حال نماز و بلكه حتّي
مؤمن بي نماز ، مي تواند يار و ياور برادر مسلمان خويش باشد ؛ بنابراين ، از كلمه
« انّما » كه دلالت بر حصر مي كند و قيود متعدّدي كه در مورد « الّذين آمنوا »
آمده است ، استفاده
81 |
مي شود كه ولايت در آيه شريفه به معناي دوستي و نصرت نيست ؛
بلكه به معناي سرپرستي و صاحب اختيار بودن است . خداوند و پيامبر و مؤمنين ( با آن
شرايطي كه در آيه آمده ) وليّ و صاحب اختيار و سرپرست شما مي باشند .
ثانياً : آيه 56 سوره مائده ، كه بعد از
آيه مورد بحث آمده است ، بهترين قرينه و دليل بر مدّعاي ماست ؛ خداوند متعال در اين
آيه مي فرمايد :
وَمَنْ يَتَوَلَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذينَ آمَنوا فَاِنَّ حِزْبَ
اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ
وكساني كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند ، ( پيروزند ؛ زيرا ) حزب و جمعيّت خدا پيروز است .
حزب به معناي جمعيّت متشكّل است ، پيروزي يك حزب به معناي غلبه و
پيروزي آنها در يك حركت و جهش اجتماعي است ؛ بنابراين ، از اين آيه شريفه كه در
ارتباط با آيه قبل و مورد بحث است و ظاهراً همزمان نازل شده اند ، استفاده
مي شود كه ولايت مطرح شده در آيه مذكور يك ولايت سياسي و حكومتي است .
بنابراين ، معناي آيه چنين مي شود : « كسي كه حكومت خدا و پيامبر و حكومتِ الذين آمنوا . . . . را بپذيرد ، چنين حزب و جمعيّتي پيروز است . »
نتيجه اين كه ، با تفكّر و تعمّق در كلمه كلمه و جمله جمله آيه
ولايت و با صرفنظر از روايات فراواني كه در تفسير آيه وارد شده است ، معلوم شد كه
وليّ در اين آيه به معناي امام و پيشوا و سرپرست است و هر كس حكومت خدا و رسول و
« الّذين آمنوا » را با آن شرايطي كه در آيه آمده بپذيرد پيروز و منصور خواهد
بود .
مصداق « الّذين آمنوا . . . راكعون » كيست ؟
از مجموع ابحاث گذشته معناي « انّما » و « وليّ » روشن شد ، ولي هنوز
ابهام آيه كاملا برطرف نشده است ؛ زيرا از بحثهاي گذشته معلوم نشد كه مراد از
« والّذين آمنوا . . . راكعون » كيست ؟
براي پاسخ به اين سؤال بايد بدانيم كه در ميان راويان ، مفسّران ،
دانشمندان و علماء شيعه و اهل سنّت ، هيچ كس ، جز « علي » را مصداقي براي آيه ذكر نكرده
است .
82 |
بنابراين ، اجماع و اتّفاق همه علماء مسلمان بر اين است كه بجز علي
هيچ كسي مصداق آيه شريفه نيست . از سوي ديگر ، براي جمله « والذين آمنوا . . . » لااقل يك
مصداق وجود داشته است ، پس حتماً آن نفر ، جز علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نبوده است .
نتيجه كل مباحث گذشته ، منهاي روايات و احاديث و نظريّات مفسران ،
سه مطلب شد :
1ـ اين كه ، « انّما » كلمه حصر است و ولايت را در سه طايفه منحصر
مي كند .
2ـ اين كه ولايت در اين آيه شريفه ، همانند اكثر موارد استعمال آن
در قرآن ، به معناي سرپرستي و صاحب اختيار بودن است .
3ـ اين كه مصداقِ « الذين آمنوا . . . » بدون شك وجود مقدّس علي بن
ابي طالب ( عليه السلام ) است .
راه دوم : تفسير آيه با توجّه به احاديث
مرحوم محدّث بحراني در غاية المرام 24 حديث از منابع اهل سنّت و 19 روايت از منابع و مصادر شيعه نقل كرده است ، كه مجموعاً 43 حديث مي شود . بنابراين ، رواياتي كه پيرامون اين آيه وارد شده متواتر است ( 1 ) .
علاوه بر اين ، علاّمه اميني در كتاب بي نظيرش ، الغدير ، از بيست منبع معروف اهل سنّت رواياتي پيرامون آيه
شريفه محلّ بحث نقل مي كند ؛ منابع معروفي چون تفسير طبري ، تفسير اسباب النّزول ،
تفسير فخر رازي ، تذكره سبط ابن جوزي و الصّواعق ابن حجر و نور الابصار
شبلنجي و تفسير ابن كثير و مانند آن كه از اعتبار خاصّي در نزد اهل سنّت برخوردار
است . راويان اين احاديث ده نفر از صحابه معروف ، به شرح زير ، مي باشند :
1 . هر گاه روايات وارده در مسئله اي ، بقدري زياد باشد كه
انسان يقين به مضمون آن پيدا كند به چنين رواياتي ، روايات « متواتر » مي گويند و
نيازي به بررسي سند چنين رواياتي نيست .
83 |
6 . عبدالله بن سلام 7 . سلمة بن كهيل 8 . عبدالله بن
غالب 9 . عقبة بن حكيم 10 . عبدالله بن اُبيّ .
علاوه بر اين كه از شخص حضرت علي ( عليه
السلام ) نيز رواياتي در شأن نزول آيه شريفه نقل شده و آن حضرت بارها به اين
آيه استدلال كرده است .
مضمون روايات فوق چنين است : روزي حضرت علي ( عليه السلام ) در مسجد النّبي ( صلي
الله عليه وآله ) مشغول نماز بود ، نيازمندي وارد مسجد
شد ، و تقاضاي خويش را مطرح كرد ، كسي چيزي به او نداد ( 1 ) . حضرت علي ( عليه السلام ) كه در آن هنگام در حال ركوع بود با دست به
آن نيازمند اشاره كرد ، او آمد و انگشتر را از انگشت مبارك آن حضرت بيرون آورد و از
مسجد رفت ؛ در اين هنگام آيه شريفه مورد بحث بر پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) نازل شد .
مطلب مذكور مضمون بيش از چهل روايتي است كه پيرامون آيه شريفه فوق
نازل شده است ؛ ما در اينجا به ذكر سه روايت از روايات چهل گانه فوق اكتفا
مي كنيم و اين روايات را مخصوصاً از تفسير فخر رازي نقل مي كنيم :
1ـ رَوي عَطـا عَنْ اِبْنِ عَبّاسْ أَنَّهـا
نَزَلَتْ في عَلِيِّ بْنِ أَبيطالِب . . . ( 2 )
شخصي به نام عطاء از ابن عبّاس ، صحابي معروف و مفسّر قرآن ، نقل
مي كند كه او فرموده است : آيه ولايت در شأن عليّ بن ابي طالب ( عليهما السلام ) نازل شده است .
2ـ روي ان عبدالله بن سلام قال : لَمّـا
نَزَلَتْ هـذِهِ الاْيَةُ ، قُلْتُ ، يا رَسُولَ اللهِ أَنَا رَأَيْتُ
عَلِيّاً تَصَدَّقَ بِخـاتَمِهِ عَلي مُحْتـاج وَهُوَ راكِعٌ فَنَحْنُ
نَتَوَلاّهُ ( 3 )
روايت شده است كه عبدالله بن سلام گفت : هنگامي كه آيه شريفه « إنَّما
وَلِيُّكُمُ اللهُ . . . » نازل شد ، به پيامبر اكرم ( صلّي الله
عليه وآله ) عرض كردم : هنگامي كه علي انگشترش را به شخص نيازمندي صدقه داد من
آنجا حاضر بودم و اين صحنه را با چشم خود ديدم ( حال با توجّه به نزول اين آيه
درباره ولايت او ) من ولايت ايشان را مي پذيرم .
1 . وضع اقتصادي مسلمانان در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، مناسب نبود و غالب مسلمانان در عسرت
و سختي بسر مي بردند و حتّي براي ضروريّات اوّليّه زندگاني خويش مشكل
داشتند .
2 و 3 . التّفسير الكبير ، جلد 12 ،
صفحه 26 .
84 |
3ـ سومين روايت ، كه مهمترين و
جامع ترين روايت در اين موضوع محسوب مي شود ، از ابوذر غفاري نقل شده است .
روايت مذكور را فخر رازي به نقل از ابوذر چنين مطرح مي كند :
قـال : صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللهِ صلي الله
عليه وآله يَوْماً صَلوةَ الظُّهْرِ ، فَسَأَلَ سـائِلٌ فِي الْمَسْجِدِ فَلَمْ
يُعْطِهِ أَحَدٌ فَرَفَعَ السّـائِلُ يَدَهُ إِلَي السَّمـاءِ وَقـالَ : « اللّهُمَّ
اشْهَدْ أَنِّي سَأَلْتُ فِي مَسْجِدِ الرَّسُولِ فَمـا أَعْطـانِي أَحَدٌ
شَيْئاً ! » وَعَلِيٌّ كـانَ راكِعاً ، فَأَوْمَأ إِلَيْهِ بِخِنْصِرِهِ الْـيُمْني
وَكـانَ فِيهـا خـاتَمٌ فَأَقْبَلَ السّـائِلُ حَتّي أَخَذَ الْخـاتَمَ بِمَرْأي
النَّبِيُّ ( صلّي الله عليه وآله ) فَقـالَ ( صلّي الله عليه وآله ) : اللَّهُمَّ إِنَّ أَخِي مُوسي سأَلَكَ فَقـالَ : « رَبِّ اشْرَحْ لِي
صَدْرِي ، وَيَسِّرْ لِي أَمْري ، وَاحْلُلْ عَقْدَةً مِنْ لِسـانِي ، يَفْقَهُوا
قَوْلِي ، وَاجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلي ، هـارُونَ أَخِي ، اُشْدُدْ بِهِ
أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي ( 1 ) » فَأَنْزَلَت قُرْآناً ناطِقاً : « سَنَشُدُّ
عَضُدَكَ بِاَخيكَ وَنََجْعَلُ لَكُمـا سُلْطـاناً ( 2 ) »
وَاَللّهُمَّ وَأَنَا مُحَمَّدٌ نَبِيُّكَ وَصَفِيُّكَ فَاشْرَحْ لِي صَدْرِي
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ
أَهْلِي ، عَلِيّاً ، اُشْدُدْ بِهِ ظَهْرِي . قـالَ أَبُوذَر : فَوَ اللهِ مـا أَتَمَّ
رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله ) هـذِهِ الْكَلِمَةِ حَتَّي نَزَلَ جِبْرَئيلُ ، فَقـالَ : يـا مُحَمَّدُ :
إِقْرَءْ « إِنَّمـا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ . . . »
ابوذر مي گويد : روزي همراه ، با پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) نماز ظهر را به جماعت اقامه كرديم ، پس ( از نماز ) نيازمندي تقاضاي كمك
كرد ، ( بر اثر فقري كه بر غالب مسلمانان حاكم بود ) كسي از حاضران كمكي به او نكرد ،
سائل ( كه از دريافت كمك نا اميد شده بود ) دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و چنين
گفت : خدايا ! تو شاهد باش كه در مسجد پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) تقاضاي كمك كردم ،
كسي كمكم نكرد ! علي ( عليه السلام ) كه در آن هنگام مشغول نماز ( مستحبّي و نافله ) بود با انگشت خِنْصِرْ
( يعني انگشت كوچك دست راستش ، كه انگشتري در آن بود ) به آن نيازمند اشاره كرد ! شخص
نيازمند به سوي آن حضرت آمد و انگشتر آن حضرت
1 . سوره طه ، آيات 25 تا 32 .
2 . سوره قصص ، آيه 35 .
85 |
را در آورد و رفت . اين صحنه در حضور و جلوي
چشمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ( و اصحاب ) انجام شد . پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله ) ( پس از ديدن اين صحنه زيبا و با شكوه ، دست به
آسمان بلند كرد و ) فرمود : پروردگارا ! برادرم موسي بن عمران از تو تقاضايي كرد
و گفت : « پروردگارا ! سينه ام را گشاده كن ، و كارم را برايم آسان گردان ؛ و
گره از زبانم بگشاي ؛ تا سخنان مرا بفهمند . و وزيري از خاندانم براي من قرار ده ،
برادرم هارون را . با او پشتم را محكم گردان ؛ و او را در كارم شريك ساز » ، و تو ( در
مقام اجابت خواسته اش ) در قرآن چنين فرمودي : « بزودي بازوان تو را به وسيله
برادرت محكم ( ونيرومند ) مي كنيم ؛ و براي شما سلطه و برتري قرار
مي دهيم . »
پروردگارا ! من محمّد ، پيامبر و برگزيده
تو هستم ، سينه ام را گشاده كن ؛ و كارم را برايم آسان گردان ؛ و وزيري از
خاندانم ؛ يعني علي ، برايم قرار ده ، با او پشتم را محكم گردان . »
ابوذر در ادامه اين حديث بسيار زيبا
مي گويد : « به خدا قسم هنوز سخنان پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) به پايان نرسيده بود كه جبرئيل نازل شد و
آيه « انّما وليّكم الله و . . . » را بر پيامبر خواند !
فخر رازي پس از نقل اين سه روايت مي گويد : « مجموعه رواياتي
كه در اين مسأله وارد شده ، همين سه روايت است . » ( 1 )