بخش 50
اشکال پنجم : چرا تمام ضمیرهای آیه جمع است ؟
يادآوري دو نكته
1ـ روايت ابوذر نشان مي دهد كه صدقه حضرت علي ( عليه السلام ) در حال نماز ، تنها يك كمك معمولي به شخصي
نيازمند نبوده است ، بلكه باعث حفظ سُمعه و اُبّهت مسجد النّبي ، كانون اسلام و مركز
صحابه و مسلمانان نيز شد ؛ زيرا آن نيازمند از اين كه در مسجد النّبي ، آن مسجد پر
آوازه و پر خاطره ، به او كمكي نشده بود ، به درگاه خدا شكايت كرد . بنابراين ، صدقه آن
حضرت در ركوع نماز ، علاوه بر رفع نياز آن انسان محتاج ، موجب حفظ اعتبار و ابّهت
مسجد النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحاب پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز بود ! .
1 . التّفسير الكبير ، جلد 12 ،
صفحه 26 .
86 |
2ـ ادّعاي فخر رازي ، مبني بر اين كه مجموعه روايات موجود پيرامون
آيه شريفه محلّ بحث ، تنها سه روايت مذكور است ، سخن بي اساسي است ؛ زيرا همانطور كه
گذشت ، بيش از چهل روايت در اين زمينه وجود دارد و جالب اين كه بيشر اين روايات از
خود اهل سنّت نقل شده است ، ولي امان از تعصّب و لجاجت كه وقتي دامنگير انسان
مي گردد ، باعث مي شود كه او سخنان غير منتظره بگويد ، هر چند دانشمندي چون
فخر رازي باشد ! علاوه بر اين كه اگر در مسأله اي ، مانند آيه فوق ، بيش از چهل
روايت به ما رسيده باشد ، مي توان ادّعا كرد كه چندين برابر آن ، روايت وجود
داشته كه در طول تاريخ از بين رفته است ؛ مخصوصاً در دوران سياه و تاريك
بني اميّه كه رسماً با فضائل و مناقب اهل البيت ( عليهم
السلام ) مخصوصاً آنچه مربوط به امير مؤمنان ( عليه
السلام ) بود ، مبارزه مي شد و كسي جرأت بيان و نشر فضائل آن حضرت را
نداشت و چه بسا افرادي بودند كه فضائلي از حضرت مي دانستند و جرأت بيان آن را
نداشتند و آن فضائل را با خود به گور بردند ! جوّ خفقان وا ختناق بقدري شديد بود كه
افرادي كه فضائل اهلبيت را مي گفتند تحت تعقيب قرار مي گرفتند ، بلكه اگر
كسي نام فرزندش را علي مي نهاد ، نيز مورد مؤاخذه قرار مي گرفت !
با اين شرايط سخت اگر در مسأله اي 40 روايت به ما برسد به
جرأت مي توان ادّعا كرد كه چند برابر اين مقدار روايت بوده كه در طول تاريخ از
بين رفته است !
نتيجه اين كه ، با توجّه به روايات فراوان ، كه در حدّ تواتر است و
برخي از آنها به طور مفصّل مطرح شد ، شكّي باقي نمي ماند كه آيه شريفه « إنما
وليكم الله » در شأن حضرت امير مؤمنان ( عليه السلام )
وارد شده و آن حضرت ، پس از خداوند و پيامبرش ، سرپرست مسلمانها و امام و رهبر و
پيشواي آنهاست .
بهانه ها و اشكالها !
عليرغم دلالت روشن آيه شريفه بر ولايت امير المؤمنين ( عليه السلام ) ، برخي از دانشمندان اشكالها و ايرادهايي
پيرامون دلالت آيه مطرح كرده اند كه بسياري از
87 |
اين اشكالات ، در لباس اشكال و پرسش ، ولي در واقع بهانه جويي
است ! ( 1 )
به نمونه هاي از اين اشكالات توجّه كنيد :
اشكال اوّل : إنّما دلالت بر حصر ندارد !
همانطور كه گذشت استدلال بر آيه فوق بر سه امر استوار بود ؛ يكي
اين كه كلمه « انّما » در آيه شريفه دلالت بر حصر دارد و ولايت را به سه گروهي كه در
آيه آمده اختصاص مي دهد . بنابراين ، ولايت مورد بحث براي غير آنها ثابت
نيست .
برخي از مفسّران اهل سنّت گفته اند : « إنّما » در آيه فوق
دلالت بر حصر ندارد ، چون در قرآن آيه ديگري نيز وجود دارد كه كلمه « إنّما » در آن
آمده و دلالت بر حصر ندارد و آن ، آيه شريفه 20 سوره حديد است ، در اين آيه
مي خوانيم :
إِعْلَمُوا أَنَّمـا الْحَيـاةُ الدُّنْيـا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزينَةٌ
وَتَفـاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكـاثُرٌ فِي الاَْمْوالِ وَالاَْوْلادِ . . .
بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي و تجمّل پرستي و فخر فروشي در
ميان شما و افزون طلبي در اموال و فزندان است . . .
« إنَّمـا » در آيه فوق به معناي حصر نيست ؛ زيرا مي دانيم
زندگي دنيا فقط آنچه در آيه آمده نيست ، بلكه شامل لذّت و
عبادت و كار و فعاليّت و تحصيل علم و امور ديگر هم مي شود ؛ بنابراين ،
همانگونه كه « اِنَّما » در اين آيه دلالت بر حصر نمي كند ، در آيه ولايت نيز
دلالت بر حصر نمي كند ، پس استدلال به آن آيه ناقص است .
1 . البتّه شكّي نيست كه سؤال و پرسش دريچه علم و دانش و كليد
فتح و حلّ مشكلات و مجهولات است ؛ بدين جهت در دو آيه قرآن ، بصورت مطلق دستور به
پرسش و كنجكاوي داده شده است ؛ خداوند در آيه 43 سوره نحل و 7 سوره انبياء
مي فرمايد :
« فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا
تعلمون ؛ اگر نمي دانيد ، از آگاهان
بپرسيد ! »
اين آيه شريفه از هر جهت مطلق است ، يعني هر كسي ، هر سؤالي داشته
باشد ، مي تواند از اهل خبره آن بپرسد . در روايات هم ، احاديث فراواني در اين
مورد وارد شده است ؛ ولي آنچه مهم است اين كه سؤال ، به قصد فهم حقيقت و دريافت جواب
باشد ، نه از روي لجاجت و تعصّب ، مانند بسياري از سؤالات بالا كه از سوي دانشمندان
اهل سنّت ، پيرامون آيه ولايت ، مطرح شده است .
88 |
پاسخ : اين اشكال ، از جمله اشكالاتي است
كه در لباس اشكال و در واقع بهانه است ؛ زيرا ما معتقديم كه :
اوّلا : « إنّما » در اين آيه هم به معناي
حصر است و دنيا از ديد يك انسان مؤمن و عارف ، حقيقتاً جز لهو و لعب و مانند آن
نيست . شما گرفتار زرق و برق دنيا شده ايد و خيال مي كنيد دنيا چيز ديگري
هم هست ، ولي اگر با چشم حقيقت بين نگاه كنيد ، حكومتها ، مقامها ، قصرها ، كاخها ، و همه
مظاهر دنيا را بازيچه اي بيش نخواهيد ديد كه دنيا پرستان بسان كودكان سرگرم آن
هستند .
ثانياً : بر فرض كه در يك جا كلمه
« انّما » در معناي حقيقي خود استعمال نشود ، اين ، دليل نمي شود كه در موارد ديگر
هم حمل بر معناي غير حقيقي كنيم .
نتيجه اين كه ، بدون شك « اِنّما » در آيه شريفه دلالت بر حصر دارد و
استدلال به آيه كامل است .
اشكال دوم : إعطاء خاتم فعل كثير است !
دومين اشكالي كه بيشتر شبيه به بهانه است و از سوي مفسّرين اهل
سنّت مطرح شده ، اين كه : قبول داريم آيه شريفه در شأن حضرت علي ( عليه السلام ) وارد شده است ، ولي انجام اين كار توسّط عليّ
بن ابي طالب در نماز « فعل كثير » است و « فعل كثير » باعث
بطلان نماز مي شود . آيا علي در نماز كاري مي كند كه باعث بطلان
شود ؟
پاسخ : جواب اين بهانه نيز روشن است ؛
زيرا :
اوّلا : فعل كثير ، همانگونه كه از اسمش
پيداست ، به انجام عمل زيادي گفته مي شود كه ارتباطي به نماز نداشته باشد و
صورت نماز را بر هم مي زند ؛ مثل اين كه شخصي در وسط نماز ، بر اثر شنيدن يك خبر
خوشحال كننده ، شروع به كف زدن كند و همراه آن به بالا و پايين بپرد و سوت و هورا
بكشد . امّا يك اشاره به سائل و محتاج ، بگونه اي كه حتّي خود حضرت انگشترش را
از دست خارج كند ، بلكه شخص نيازمند خود اين كار را كند ، آيا « فعل كثير »
است ؟ ! ( 1 )
1 . زمخشري در تفسيرالكشّاف ، جلد 1 ، صفحه 649 اعتراف كرده كه اين كار فعل كثير نبوده است .
89 |
چگونه چنين كاري فعل كثير است در حالي كه طبق روايات به نمازگزار
اجازه داده شده كه اگر به هنگام نماز بيني او خون آمد و وسيله شستشو در نزديك او
بود ، بيني خود را آب بكشد و به نماز ادامه دهد ! ؟ يا اگر حيوان خطرناكي در نزديكي
خود مشاهده كرد ، آن را بكشد و به نماز خود ادامه دهد ؟
آيا اين افعال فعل كثير نيست ؛ ولي يك اشاره فعل كثير است ؟ !
ثانياً : اين بهانه ، نعوذ بالله ، اشكالي
و ايرادي به خداوند است ! زيرا خداوند در آيه اي كه در رابطه با اين كار علي
( عليه السلام ) نازل شده ، وي را ستايش مي كند .
اگر عمل آن حضرت باعث باطل شدن نماز او مي شد ، آيا خداوند در شأن او و به
عنوان مدحش ، آيه اي نازل مي كرد ؟
نتيجه اين كه ، اين اشكال هم بهانه اي بيش نيست و نتيجه تعصّب
و لجاجت است .
اشكال سوم : انگشتر بسيار قيمتي بود !
طبق برخي از روايات انگشتر فوق بسيار قيمتي و با ارزش بود ، حتّي
به گفته بعضي ، قيمت آن برابر با ماليات يك استان ، مثل شامات ، بوده است . آيا استفاده
از چنين انگشتر ارزشمندي ، براي عليّ بن ابي طالب اسراف و حرام نبوده است ؟
پاسخ : جواب اين بهانه نيز روشن است ؛
زيرا :
اوّلا : در هيچ روايت معتبري مطلب فوق
ديده نمي شود ؛ بلكه ظاهراً انگشر مورد بحث يك انگشتر معمولي و عادي بوده است ؛
زيرا در آن زمان هنوز ايران و شامات و مانند آن فتح نشده بود و آن ثروتهاي كلان به
دست مسلمانان نرسيده بود ، بلكه فتوحات مذكور پس از ارتحال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و در عصر خلفا رخ داد . علاوه بر اين ،
علي ( عليه السلام ) كه غذايش در اوج قدرت و خلافت يك
نوع خورشت بيشتر نبود و غالباً به نان جوين اكتفا مي كرد و لباسش معمولا كرباس
بود ، چگونه امكان دارد از انگشتري چنان قيمتي استفاده كند ؟
بنابراين ، شكي نيست كه آن روايت ضعيف را ، كه نه با ساير روايات
اين باب
90 |
هماهنگي دارد و نه زندگاني علي ( عليه
السلام ) آن را تأييد مي كند و نه با تاريخ مي سازد ، روي اغراض
خاصّي ساخته اند !
ثانياً : چگونه امكان دارد علي ( عليه السلام ) انگشتري بسيار قيمتي داشته باشد ، در حدّي كه
اسراف و حرام باشد و آن را صدقه دهد و خداوند او را مدح و ستايش كند ؟ ! بنابراين ، از
اين كه آيه شريفه در مدح و تمجيد چنين شخصي و چنان كاري نازل شده است مي فهميم
اين سخنان پايه و اساسي ندارد و بر اساس اهداف خاصّي ساخته شده است .
اشكال چهارم : اين كار با حضور قلب نمي سازد !
با توجّه به حضور قلبي كه علي ( عليه
السلام ) به هنگام ذكر و ياد خدا بطور كلّي ، و به هنگام نماز بالخصوص داشت ،
كه غرق در صفات جلال و جمال الهي مي گشت و هيچ توجّهي به غير خدا نداشت ،
بگونه اي كه عمليّات جرّاحي و خارج نمودن پيكان تير ، كه در حال عادي و غير
نماز بر علي ( عليه السلام ) سخت و دشوار بود ، به
هنگام نماز انجام شد ( 1 ) و در زماني كه آن حضرت بسان عارفي دلسوخته فاني در خداوند
شده بود و به هيچ چيز جز او توجّه نداشت ، پيكان تير را خارج ساختند . با توجّه به
اين حضور قلب فوق العاده ، چگونه علي ( عليه السلام )
به هنگام نماز به سخنان سائل توجّه كرد و در ركوع نماز به او كمك كرد ؟ ! خلاصه اين
كه ، اين مسئله با آن حضور قلب جامع و كامل علي ( عليه
السلام ) در نماز سازگار نيست .
جواب : اوّلا
: سائل پس از نا اميدي از دريافت كمك ، در راز و نياز با خدا ، شكوه و گله
خويش را با نام خدا شروع كرد : « اَللّهُمَّ اشهد . . . ؛ خدايا تو شاهد باش » بنابراين ، اين نام
خدا بود كه توجّه علي را به سوي سائل جلب كرد و اين ، منافاتي با حضور قلب و توجّه
به خداوند در نماز ندارد .
علاوه بر اين ، مگر مأموم در نماز جماعت صداي مكبّر ، يا امام را
نمي شنود و از او تبعيّت نمي كند ؟ اگر نمي شنود ، چگونه
مي تواند به همراه او نماز را اقامه كند ؟ !
1 . مشروح اين جريان را با اسناد و مدارك آن در كتاب « 110 داستان از زندگاني امام علي ( عليه السلام ) » آورده ايم .
91 |
و اگر مي شنود ، پس در هيچ نماز جماعتي حضور قلب وجود
ندارد ؟ !
ثانياً : آيا شنيدن صداي سائل ، با توجّه
به اين كه در احاديث از او به رسول خدا تعبير شده ، اشكالي دارد ؟ شنيدن صداي فرستاده
خدا ، چه منافاتي با حضور قلب دارد ؟ ( 1 )
ثالثاً : آيا شنيدن صداي مظلوم و برطرف
كردن مشكل او ، حتّي در نماز ، عبادت نيست ؟ ( 2 ) اگر عبادت است و علي ( عليه السلام ) مجذوب آن شده و آن را انجام داده ، نه تنها
كار آن حضرت اشكال نداشته ، بلكه عبادت در عبادت محسوب مي شود .
آنچه اشكال دارد پرداختن به خويشتن به هنگام نماز است ، امّا
پرداختن به نيازمند مظلوم ، كه عبادت محسوب مي شود ، اشكالي ندارد .
نتيجه اين كه ، اين اشكال هم مردود است و در حقيقت هدف طرّاحان اين
اشكال و اشكالات مشابه ، كم رنگ نمودن دلالت آيه بر ولايت امير مؤمنان ، علي ( عليه السلام ) است .
اشكال پنجم : چرا تمام ضميرهاي آيه جمع است ؟
همانگونه كه گذشت آيه شريفه براي سه گروه ولايت قائل شده است ، و
در مورد گروه سوم تمام ضميرها ، فعل ها و موصول ها بصورت جمع آمده است .
توجّه كنيد :
1 . الَّذين 2 . آمنوا 3 . الّذين 4 . يقيمون 5 . يؤتون 6 . هم 7 . راكعون .
هفت كلمه مذكور همه متناسب با جمع است ، معناي اين جملات اين است
كه
1 . در حديثي از امير المؤمنين ( عليه
السلام ) آمده است كه : « مسكين فرستاده خدا به سوي شماست ، هر
كس او را رد كند خدا را رد كرده است و هر كس به او چيزي بدهد ، گويا به خداوند داده
است ! » ( وسائل الشّيعة ، جلد 6 ، ابواب الصّدقه ،
باب 23 ، حديث 11 ) .
2 . روايات فراواني در فضيلت و آثار صدقه و كمك به نيازمندان
وارد شده است ؛ از جمله در روايتي از امام باقر ( عليه
السلام ) مي خوانيم : « انجام يك حج را از آزاد كردن
هفتاد غلام بيشتر دوست دارم و كمك كردن به يك خانواده نيازمند مسلمان و سير كردن
شكم و پوشانيدن آنها و حفظ آبرويشان ، از هفتاد حج در نزد من با ارزش تر
است . » ( وسائل الشّيعه ، جلد 6 ، ابواب الصدقه ،
باب 2 ، حديث 3 )
92 |
افراد مختلفي در حال ركوع به فقير كمك كردند ، در حالي كه در تمام
روايات فقط از علي ( عليه السلام ) به عنوان كسي كه در
حال ركوع صدقه داد ، نام برده شده است . با توجّه به اين مطلب ، آيا رواياتي كه در شأن
نزول آيه شريفه وجود دارد ، با آيه سازگار است ؟ و روشن است كه اگر بين آيه اي
از قرآن مجيد و روايت يا رواياتي تعارض وجود داشته باشد ، بايد دست از آن روايت يا
روايات برداريم و به مضمون و محتواي آيه قرآن عمل كنيم ، پس تعارض فوق بين آيه شريفه
و روايات ، روايات را بي اعتبار مي كند .
پاسخ : دانشمندان و مفسران اهل سنّت خود
پاسخ اين اشكال را داده اند ؛ فخر رازي در جواب اين سؤال مي گويد :
جمع گاهي براي احترام است ، يعني گاهي با اين كه مخاطب يك نفر
بيشتر نيست ، براي احترام لفظ جمع به كار برده مي شود همانگونه كه در فارسي نيز
چنين است و به جاي « تو رفتي ، گفتي ، آمدي و مانند آن » گفته مي شود : « شما رفتيد ،
گفتيد ، آمديد و مانند آن » بنابراين در ادبيّات عرب گاهي جهت احترام لفظ جمع به جاي
مفرد به كار برده مي شود و در آيه فوق نيز چنين است . ( 1 )
آلوسي در روح المعاني پاسخ ديگري
داده است ؛ او مي گويد :
گاه براي عظمت شخص ، و گاه براي عظمت كار ، به جاي صيغه مفرد از
صيغه جمع استفاده مي شود و اين در لغت عرب مرسوم است . ولي چون اين استعمال ،
مجازي است نياز به قرينه دارد . ( 2 )
و امّا پاسخ ما : اوّلا : همانطور كه گفتيد استعمال صيغه جمع به جاي مفرد جهت
احترام شخص يا عظمت كار ، مرسوم و متداول است و در آيه مورد بحث نيز به همين جهت
صيغه جمع به كار رفته است و قرينه اين استعمال مجازي اين است كه هيچ كس از
دانشمندان ، حتّي دانشمندان متعصّب اهل سنّت ، معتقد نيستند غير از علي ( عليه السلام ) ، كسي در حال ركوع صدقه داده باشد تا مشمول
آيه باشد و اين خود
1 . التّفسير الكبير ، جلد 12 ، صفحه 28 .
2 . روح المعاني ، جلد 6 ، صفحه 167 .
93 |
بهترين قرينه بر استعمال لفظ جمع در موردي است كه بايد لفظ مفرد
بيايد .
ثانياً : در آيات قرآن مجيد بطور گسترده
صيغه جمع در جايي كه بايد مفرد استعمال شود به كار رفته است ؛ براي نمونه هفت مورد
آن را متذكّر مي شويم :
1ـ در آيه 215 سوره بقره مي خوانيم :
يَسْئَلُونَكَ مـاذا يُنْفِقُونَ قُلْ مـا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْر
فَلِلْوالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ وَالْيَتـامي وَالْمَسـاكِينَ وَابْنِ
السَّبِيلِ وَمـا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر فَاِنَّ اللهَ بِهِ عَلِيمٌ
( اي پيامبر ما ) از تو سؤال مي كنند چه چيزي انفاق كنند ، بگو :
« هر خير و نيكي ( و سرمايه سودمند مادّي و معنوي كه انفاق مي كنيد ، بايد براي
پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد . » و هر كار خيري
كه انجام دهيد ، خداوند از آن آگاه است ( لازم نيست تظاهر كنيد ، او
مي داند ) .
در اين آيه شريفه صيغه هاي « يسألونك ،
ينفقون ، انفقتم و ما تفعلوا » بصورت جمع آمده است و در ابتدا به نظر
مي رسد كه جمعي از مسلمانان سؤال فوق را طرح كردند ، ولي طبق شأن نزول آيه ، يك
نفر بيشتر اين سؤال را مطرح نكرد و او شخص ثروتمندي به نام « عمرو بن جموح » بود . ( 1 )
بنابراين ، در اين آيه شريفه لفظ جمع به جاي مفرد آمده است ؛ حال يا به جهت عظمت كار ،
كه انفاق مي باشد ، و يا به منظور احترام به سؤال كننده كه عمرو بن جموح
مي باشد .
نكته : مطلب جالبي كه در اين آيه شريفه
به چشم مي خورد اين كه خداوند در پاسخ به سؤال عمرو بن جموح به مطلب ديگري
مي پردازد ، زيرا عمرو از نوع مالي كه انفاق مي شود سؤال مي كند و
خداوند از كساني كه بايد به آنها انفاق شود سخن مي گويد . پيام اين نوع پاسخ ،
اهمّيّت مصرف انفاق است ، كه انسان در درجه اوّل پدر و مادر و نزديكان و بستگان خويش
را در نظر بگيرد و به سراغ آنها برود و سپس به ديگران بپردازد .
2ـ خداوند متعال در آيه 274 سوره بقره مي فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الكشّاف ، جلد 1 ، صفحه 257 .
94 |
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ سِرّاً
وَعَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا
هُمْ يَحْزَنُونَ
آنها كه اموال خود را ، شب و روز ، پنهان و آشكار ، انفاق مي كنند ،
مزدشان نزد پروردگارشان است ؛ نه ترسي بر آنهاست ، و نه غمگين مي شوند .
در اين آيه شريفه نيز كلمات « الّذين ، ينفقون ،
اموالهم ، فلهم ، اجرهم ، ربّهم ، عليهم ، هم ، يحزنون » همه ، به صيغه جمع آمده
است ؛ ولي بسياري از مفسّران گفته اند كه منظور ، عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) بوده است كه شب و روز ، پنهان و آشكار انفاق
مي كرده است . طبق روايتي ، آن حضرت چهار درهم داشت ، يكي را شبانه و ديگري را در
روز ، سومي را آشكار و چهارمي را پنهان انفاق كرد و آيه فوق در شأن انفاق او نازل
شد ! ( 1 )
سؤال : مگر مي شود براي كارهاي
بسيار جزئي ، همچون انفاق چهار درهم ، آيه اي نازل مي شود ؟
پاسخ : آنچه از نظر اسلام مهم است
كيفيّت و چگونگي عمل است نه مقدار عمل . بنابراين ، اگر عمل مخلصانه باشد ، ممكن است
در شأن انفاق كمتر از چهار درهم نيز آيه اي نازل شود ، امّا اگر كسي كوهي از
طلا هم انفاق كند ، ولي از سر اخلاص نباشد ، هيچ ارزشي نخواهد داشت و آيه اي در
شأن آن نازل نمي شود .
3ـ در آيه شريفه 173 سوره آل عمران مي خوانيم :
الَّذِينَ قـالَ لَهُمُ النّـاسُ إِنَّ النّـاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ
فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيمـاناً وَقـالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ
الْوَكِيلُ
اينها ( مجاهدان جنگ احد ) كساني بودند كه ( بعضي از ) مردم ، به آنان
گفتند : « مردم ] = لشگر دشمن [ براي ( حمله به ) شما اجتماع كرده اند ؛ از آنها
بترسيد ! » امّا اين سخن ، بر ايمانشان افزود ؛ و گفتند : « خدا ما را كافي است ؛ و او
بهترين حامي ماست .
اين آيه پيرامون جنگ اُحد نازل شده است ، وقتي كه گروهي از تازه
مسلمانان
1 . الكشّاف ، جلد 1 ، صفحه 319 .
95 |
از فرمان پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) در جنگ احد تخلّف و سرپيچي كردند و محلّ مأموريّت خويش را ترك نموده و
به جمع آوري غنائم جنگي پرداختند ، دشمن شكست خورده از غفلت مسلمانان سوء استفاده
كرد و كوه احد را دور زد و مسلمانان را محاصره نمود و بدينسان دشمن شكست خورده
پيروز شد و هفتاد تن از مسلمانان به شهادت رسيدند !
كفّار و مشركين بدون اين كه كار را يكسره كنند ، به همان پيروزي
مختصر قناعت كرده و به سوي مكّه بازگشتند ؛ در حين بازگشت به سمت مكّه ، يكي از آنان
گفت : ما كه تا اين مرحله پيروز شديم ، چرا پيامبر اسلام را به قتل نرسانديم ، تا كار
اسلام تمام شود ؟ اگر امروز اين كار را نكنيم ، در آينده دوباره اسلام و مسلمانان
مزاحم ما خواهند شد ! سخنان او در ديگران تأثير كرد و همه آهنگ بازگشت و ادامه نبرد
را سردادند ! در بين مشركين شخصي به نام « نعيم بن مسعود » يا « معبد الخزاعي » بود كه
ازا دامه جنگ ناراضي بود ؛ او قبل از اين كه كفّار به مسلمانان برسند ، خبر بازگشت
كفّار و تصميم آنها را به اطّلاع مسلمانها رساند ، برخي از مسلمانان از اين خبر وحشت
كردند و گفتند : « آن زمان كه همه سالم بوديم چنين شكست سختي خورديم ، اكنون كه اين
مقدار كشته و مجروح داريم ، چگونه مي توانيم در برابر آنها مقاومت كنيم ! ولي
عدّه اي ديگر از مسلمانها گفتند : « نه تنها با آنها نبرد مي كنيم ، بلكه به
استقبال آنها مي رويم » و حتّي مجروحين را پيشاپيش لشكر نهاده به سمت دشمن حركت
كردند ، دشمن وقتي متوجّه شد كه مسلمانها با مجروحين خود به استقبال آنها
مي آيند ، ترسيد و براي حفظ همان مقدار پيروزي و موفّقيّت ، دست به عقب نشيني زد
و از درگيري دوباره خودداري نمود .
آيه شريفه فوق در مورد اين داستان نازل شده است . و از « نعيم بن
مسعود » يا « معبد الخزاعي » كه تصميم كفّار را به اطّلاع مسلمانان رساند ، تعبير به
« ناس = مردم » مي كند ، در حالي كه او يك نفر بيشتر نبود ؛ ولي چون كار او كار با
عظمتي بود ، براي احترام و عظمت كار او ، به جاي مفرد ، از جمع استفاده شده است .
4ـ خداوند متعال در آيه 61 سوره آل عمران مي فرمايد :
96 |
فَمَنْ حاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مـا جـائَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ
تَعـالَوْا نَدْعُ أَبْنـائَنـا وَأَبْنـائَكُمْ وَنِسـائَنـا وَنِسـائَكُمْ
وَأَنْفُسَنـا وَأَنْفُسَكُمْ ، ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي
الْكـاذِبِينَ
هر گاه بعد از علم و دانشي كه ( درباره مسيح ) به تو رسيده ، ( باز )
كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند ، به آنها بگو : بياييد ما فرزندان خود را دعوت
كنيم ، شما هم فرزندان خود را ؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم ، شما هم زنان خود را ؛ ما
از نفوس خود دعوت كنيم ، شما هم از نفوس خود ؛ آنگاه مباهله كنيم ؛ و لعنت خدا را بر
دروغگويان قرار دهيم .
اين آيه پيرامون داستان مباهله است . در اين ماجرا ـ همانطور كه
همه مي دانند ـ از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) ، علي و فاطمه و حسن و حسين ( سلام الله عليهم اجمعين ) آمده بودند .
منظور از « اَبْنائَنا » در آيه شريفه حسن و حسين ( عليهما
السّلام ) و منظور از « نِسائَنا » ، كه جمع است ، فاطمه زهراء
( سلام الله عليها ) و منظور از « أَنْفُسَنا » ، كه آن هم جمع
است ، عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام )
است . ( 1 )
بنابراين در اين آيه شريفه نيز صيغه جمع ، يعني « نسائنا » و « انفسنا » ، در مفرد ، يعني « فاطمه » و « علي » به كار رفته است .
5ـ در اوّلين آيه سوره ممتحنه مي خوانيم :
يـا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي
وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ . . .
اي كساني كه ايمان آورده ايد ! دشمن من و دشمن خودتان را دوست
نگيريد ! . . .
بسياري از مفسّران گفته اند كه اين آيه شريفه در مورد « حاطب
ابن ابي بلتعه » نازل شده و او يك نفر بوده است ، ولي صيغه هاي « الّذين ، آمنوا ، لا تتّخذوا ، عدوّكم » همه جمع به كار رفته است و
اين به خاطر عظمت خطر كاري است كه او مي خواست انجام دهد و آن اين كه : هنگامي
كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تصميم به فتح مكّه
گرفت ، راههاي منتهي به مكّه را مسدود نمود ، تا خبر لشكر كشي مسلمانان به گوش كفّار
و مشركين مكّه نرسد و آنها غافلگير شده و بدون جنگ و خونريزي
1 . الكشّاف ، جلد 1 ، صفحه 368 .
97 |
تسليم شوند ؛ « حاطب » كه مال و ثروتي در مكّه داشت ، نزد خود گفت :
« با انتقال خبر لشكر كشي مسلمانان به مكّه ، اموالم را از دست مشركان خارج
مي كنم » ، و به قول سياستمدارها : « امتيازي بدهم و امتيازي بگيرم » !
جبرئيل نازل شد و توطئه مذكور را به اطّلاع پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رساند ؛ حضرت ، علي ( عليه السلام ) و چند نفر را مأمور كشف نامه كرد ، آنها به
دنبال زن رفتند و بالاخره نامه را كشف نموده به مدينه باز گشتند . به دنبال اين
جريان ، آيه شريفه نازل شد و به سرزنش حاطب پرداخت . برخي از اصحاب ، به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عرض كردند كه حاطب بايد به قتل برسد ،
امّا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه ديد حاطب پشيمان
شده و قبلا هم خدماتي كرده و جزء مجاهدان جنگ بدر محسوب مي شود ، او را بخشيد و
آزاد كرد . ( 1 )
در اين آيه نيز با اين كه « حاطب » يك نفرد بود ، صيغه هاي جمع
به كار رفته است .
6ـ در آيه 52 سوره مائده مي خوانيم :
فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسـارِعُونَ فِيهِمْ
يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصِيبَنـا دائِرَةً . . .
( مؤمنان ! يهود و نصاري را وليّ خود قرار ندهيد .
ولي ) كساني را كه در دلهايشان بيماري است مي بيني كه در ( دوستي ) آنان ، بر
يكديگر پيشي مي گيرند ، و مي گويند : مي ترسيم حادثه اي براي ما
اتّفاق بيفتد شود ( ونياز به كمك آنها داشته باشيم . ) .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور
داده بود كه مسلمانان رابطه خويش را با كفّار و مشركان قطع كنند ؛ يكي از منافقان ،
به نام « عبدالله بن اُبي » مي گفت : اگر قطع رابطه كنيم زندگي ما
1 . الكشّاف ، جلد 4 ، صفحه 511 .
98 |
برهم مي ريزد و دچار مشكلاتي مي شويم . آيه فوق در شأن
اين منافق نازل شد . ( 1 )
كسي كه دم از ادامه ارتباط با كفّار و مشركان مي زد ، يكي بيش
نبود ؛ ولي در آيه از صيغه هاي جمع « الّذين ، قلوبهم ، يسارعون ،
يقولون ، نخشي و تصيبنا » استفاده شده است . پس استعمال جمع در مفرد با قرينه
اشكالي ندارد .
7ـ خداوند متعال در آيه هشتم سوره منافقين مي فرمايد :
يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنـا إِلَي الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ
الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِه
وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلكِنَّ الْمُنـافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ
آنها مي گويند : اگر به مدينه باز گرديم ، عزيزان ، ذليلان را
بيرون مي كنند ! » در حالي كه عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ؛ ولي
منافقان نمي دانند .
آيه فوق بعد از غزوه بني المصطلق ، كه در سال ششم هجري در سرزمين
« قديد » واقع شد ، نازل گشت . در اختلافي كه بين يكي از مهاجرين و انصار رخ داد ، سر
كرده منافقين ، عبدالله بن اُبي ، حرف بسيار زشتي زد و گفت : « ما ، اين گروه مهاجرين را
پناه داديم و به آنها كمك كرديم ، امّا كار ما شبيه ضرب المثل معروفي است كه
مي گويد : « سمن كلبك يأكُلك ؛ سگَت را چاق و فربه كن تا تو را بخورد ! » سپس قسم
خورد كه پس از بازگشت به مدينه ، مهاجرين را از آن شهر بيرون خواهد كرد ، سپس آيه
شريفه نازل شد . ( 2 )
همانگونه كه ملاحظه مي كنيد يك نفر بيشتر اين سخن را نگفت ،
ولي صيغه هاي « يقولون ، رجعنا » جمع آورده شده است .
نتيجه اين كه ، در آيات هفتگانه ، كه شرح آن گذشت ، و ديگر آيات
قرآن ، كه متعرّض آن نشديم ، صيغه جمع در جايي كه بايد مفرد به كار رود استعمال شده
است و اين يك فرهنگ رايج قرآن مجيد است .
بنابراين اگر در آيه ولايت نيز صيغه هاي جمع به كار رفته ، با
اين كه جز عليّ بن
1 . الكشّاف ، جلد 1 ، صفحه 643 .
2 . مشروح اين داستان را در تفسير
نمونه ، جلد 24 ، صفحه 156 مطالعه فرمائيد .
99 |
ابي طالب ( عليه السلام ) كسي در
حال ركوع صدقه نداده است ، اشكالي به دلالت آيه وارد نمي شود ، بلكه اين كار جهت
عظمت علي ( عليه السلام ) و كار او ، انجام شده
است .