بخش 77

دورنمای بحث


151


فصل دوم : آيـات فضائل اهل البيت ( عليهم
السلام )


153


1 آيه تطهير

إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ
عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ
تَطْهيراً

« سوره احزاب ، آيه 33 »


155


آيه تطهير

إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ
الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً

خداوند مي خواهد پليدي و گناه را ، فقط از
شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد .
« سوره احزاب ، آيه 33 »

دورنماي بحث

آيه تطهير يكي ديگر از آيات مربوط به ولايت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و ديگر ائمّه معصومين ( عليهم السلام ) مي باشد . اين آيه ، كه كلمه به كلمه آن
قابل مطالعه و تعمّق و تفكّر است ، دلالت بر عصمت ائمّه اطهار ( عليهم السلام ) نيز دارد .

مقدّمه

آيات 28 تا 34 سوره احزاب ، همه ، خطاب به همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و در لابه لاي اين آيات
هفتگانه ، آيه تطهير با مضمون و لحني متفاوت با ساير آيات ، نازل شده است . از جمله
اين تفاوتها تغيير ضميرهاست ؛ در آيات قبل از آيه تطهير ، 25 ضمير يا فعل آمده كه
همگي مؤنّث است و بعد از آيه تطهير نيز دو ضمير و فعل وجود دارد كه آن هم مؤنّث
است ، ولي تمام ضميرها و فعلهاي آيه تطيهر ، كه در وسط اين 27 ضمير وفعلهاي مؤنث قرار
گرفته ، مذكّر مي باشد ، يا ضميري است كه به مذكّر و مؤنّث ، هر دو ، برمي گردد و
خلاصه ضماير مخصوص مؤنّث نيست .


156


آيا اين ، يك تصادف است ، يا فلسفه خاصّي دارد ؟

بدون شك تصادف نيست وعلّت خاصّي دارد كه نبايد به آساني از كنار
آن گذشت .

اگر منظور از آيه تطهير هم ، همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، چرا خطاب آيه عوض شد و ضميرهاي
مخصوص مؤنّث بكار برده نشد ؟

بي شك مضمون و محتواي آيه و تغيير ضميرها و فعلهاي آن ، دلالت دارد
كه منظور اين آيه همسران پيامبر نمي باشد . توضيح بيشتر
در مباحث آينده خواهد آمد .

شرح و تفسير

آيه تطهير ، برهان روشن عصمت !

همانگونه كه گفته شد ، كلمه كلمه اين آيه شريفه قابل مطالعه و
تفكّر و تعمّق مي باشد و مورد بحث و گفتگو واقع شده است ، بدين جهت تك تك كلمات
آن را مورد بررسي قرار مي دهيم :

1 ـ « إِنَّمـا » ـ اين كلمه ، كه معناي
فارسي آن واژه « فقط » مي باشد ، براي حصر و انحصار است . از اين كلمه معلوم
مي شود كه در اين آيه شريفه چيزي وجود دارد كه براي همه مسلمانها نيست و گرنه
نبايد از اين كلمه استفاده مي شد .

« پليدي » كه در اين آيه از آن سخن گفته شده ، از همه بر طرف نشده ،
بلكه از افراد خاصّي كه در آيه آمده بر طرف گرديده است ؛ علاوه بر اين كه آن « پليدي »
هم پليدي خاصّي است كه از افراد خاصّي برطرف شده و تنها آنها تطهير
گرديده اند .

زيرا تقواي عادي و معمولي شامل همه مسلمانان مي شود و پرهيز
از گناهان و معاصي بر همه واجب است ؛ امّا آنچه كه مقصود اين آيه است و مخصوص افراد
خاصّي ، بايد چيزي مخصوص و فراتر از تقواي معمولي باشد !

2 ـ « يُريدُ اللهُ ؛ خداوند اراده مي كند »

منظور از اراده خداوند در اين آيه چيست ؟ آيا مراد اراده تشريعي است ، يا اراده تكويني منظور است ؟


157


پاسخ : براي پاسخ به اين پرسش ، لازم است توضيحي كوتاه پيرامون
اراده تكويني و تشريعي ارائه كنيم :

اراده تشريعي : اراده تشريعي به معناي
فرمان و دستورات الهي و به تعبير ديگر همان واجبات و محرّمات است . آيه 185 سوره
بقره ، يكي از آياتي است كه اراده الهي در آن به معناي اراده تشريعي است . خداوند در
اين آيه شريفه پس از بيان وجوب روزه ماه رمضان و استثناء اين حكم نسبت به مسافران و
مريضان ، مي فرمايد :

يُريدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ

خداوند راحتي شما را مي خواهد ، نه زحمت شما را !

منظور از اراده الهي در اين آيه ، اراده تشريعي است ؛ يعني ، احكام
خداوند در مورد روزه ماه رمضان آسان است و مشكل نمي باشد ؛ بلكه تمام احكام
اسلام ، احكام سختي نيست و لهذا پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه
وآله )
فرمودند :

بُعِثْتُ إِلَيْكُمْ بِالْحَنَفِيَّةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ ( 1 )

من با يك دين و شريعت آسان و راحت به سوي شما مبعوث شدم .

اراده تكويني : اراده تكويني به معناي
آفرينش و خلقت است ؛ اراده تكويني خداوند همان اراده آفرينش و خلقت چيزي يا كسي
مي باشد .

نمونه اين اراده الهيّه ، در آيه 82 سوره ياسين آمده است . خداوند
متعال در اين آيه شريفه مي فرمايد :

إِنَّما أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ
فَيَكُونُ

فرمان او چنين است كه هر گاه چيزي را اراده كند ، تنها به آن
مي گويد : « موجود باش ! » آن نيز بي درنگ موجود مي شود ! .

منظور از اراده در اين آيه شريفه ، اراده تكويني است ، حقيقتاً
خداوند بقدري قوي و پر قدرت است كه اگر اين عالم عجيب ، كه ما در آن زندگي
مي كنيم ، و طبق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار الانوار ، جلد 65 ، صفحه 346 .


158


گفته دانشمندان خورشيد آن يك ميليون و دويست هزار مرتبه بزرگتر از
زمين است و يكصد ميليارد ستاره در منظومه شمسي آن وجود دارد كه متوسّط آنها مثل
خورشيد است و اين تنها در منظومه شمسي است ، اگر اراده خداوند تعلّق بگيرد كه همانند
اين عالم ساخته شود كافي است كه فرمان ساختن دهد ، بلافاصله ايجاد خواهد شد « اَلْعَظَمَةُ للهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ ( 1 ) » !

حال كه با دو قسم اراده الهيّه آشنا شديم ، آيا منظور از اراده
الهيّه در آيه تطهير ، اراده تشريعي است يا تكويني ؟ يعني آيا خداوند از اهل
البيت ( عليهم السلام ) خواسته است كه پاك و طاهر باشند
و از رجس و پليديها دوري گزينند و يا خداوند خود پليدي و رجس را از وجود آنها شسته
و آنها را پاك و طاهر كرده است ؟

پاسخ : بدون شك منظور اراده تكوينيه
است ؛ زيرا دستور به پاكي و تقوا مخصوص اهل البيت نيست ، بلكه اين دستور عام است و
شامل همه مسلمانان مي شود در حالي كه ـ همانطور كه قبلا گفتيم ـ مقتضاي « انّما » اين است كه چيز تازه اي به اهل البيت ( عليهم السلام ) اختصاص داده شده كه شامل همه مسلمانان
نمي شود .

نتيجه اين كه ، خداوند متعال با اراده تكوينيّه خويش موهبتي به اهل
البيت ( عليهم السلام ) كرده و نيرويي به نام « عصمت » در
وجود آنان آفريده كه هر پليدي و ناپاكي را از آنها دور مي كند و همواره پاك و
خالي از گناه و خطا خواهند بود !

سؤال : آيا نيروي عصمت كه در
معصومين ( عليهم السلام ) است جنبه اجباري دارد ؟

به عبارت ديگر ، آيا آن بزرگواران بدون اختيار از گناه اجتناب
مي كنند و بدون اختيار ، فرامين خداوند را اطاعت مي نمايند ؟

و به تعبير سوم ، آيا اگر بخواهند گناه كنند ، نمي توانند گناه
كنند ؟ اگر چنين باشد كه مقام عصمت افتخار نيست . اگر غير از اين است ، آن چيست ؟

پاسخ : محال بر دو قسم است : 1 . محال عقلي 2 . محال
عادي .

« محال عقلي » آن است كه چيزي از نظر وقوع محال باشد ، مثل اين كه در
لحظه واحد هم شب باشد و هم روز ، اين عقلا محال است . يا كتابي كه شما مطالعه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عظمت و بزرگي مختصّ پروردگار يكتاي قهّار است .


159


مي كنيد ، در لحظه واحد هم 400 صفحه داشته باشد و هم 500 صفحه ! اين نيز عقلا محال است ؛ زيرا جمع بين نقيضين عقلا محال است . ( 1 )

امّا گاهي انجام و وقوع چيزي عقلا امكان دارد ، ولي عادتاً انجام
نمي شود ؛ مثل اين كه هيچ انسان عاقلي حاضر نمي شود بصورت لخت مادر زاد در
كوچه و خيابان ظاهر شود . اين مسأله عقلا امكان پذير است ، ولي عادتاً محال است . بنابر اين نسبت به اين مسأله ، همه مردم عاقل عصمت دارند ، مردم در اين مورد داراي
عصمت جزيي هستند ، زيرا عقل و شعور آنها ، اجازه ارتكاب چنين عملي كه قُبح و زشتي آن
براي همه روشن است را به آنها نمي دهد ، پس همه انسانها در مقابل بعضي گناهان و
كارها عصمت جزيي دارند .

اگر قدمي بالاتر نهيم برخي از مردم را خواهيم يافت كه در مقابل
برخي ديگر از گناهان عصمت جزيي دارند و عادتاً محال است آن را انجام دهند ؛ مثل اين
كه محال است كه يك روحاني معروف و سرشناس ، در روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان ، و در
داخل محراب مسجد و بر روي سجاده نماز و در جلوي چشم همه مردم شراب بنوشد !

اين كار عقلا محال نيست ؛ ولي براي چنين شخصي عادتاً محال است ؛
زيرا مقام و موقعيّت و شخصيّت و عقل و شعورش اجازه ارتكاب چنين كاري را به او
نمي دهد .

امّا معصومين ( عليهم السلام ) در
مقابل تمام گناهان وخطاها معصومند ، يعني هر چند از نظر عقلي براي آنها هم امكان
عصيان و نافرماني وجود دارد ، ولي عادتاً انجام چنين كاري بر آنها محال است ؛ چون عقل
و تقوا و معرفت و علم و دانش آنها نسبت به تمام گناهان و معاصي ، مثل علم و دانش
مردم معمولي نسبت به لخت مادر زاد بيرون آمدن از خانه است ، همانگونه كه مردم عادي
در برابر اين گناه « معصومند » ، ائمّه معصومين ( عليهم
السلام )
نيز در مقابل تمامي گناهان داراي مقام عصمت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي آشنايي بيشتر با اين اصطلاح منطقي ، به كتاب « آشنايي با علوم اسلامي ، منطق و فلسفه » نوشته علاّمه شهيد مطهري ، صفحه 65 به بعد مراجعه كنيد .


160


هستند ؛ يعني عادتاً محال است گناه كنند ؛ هر چند عقلا اين كار
امكان پذير است .

پس عصمت يك امر اجباري نمي باشد و به شكلي نيست كه اختيار را
از كف معصومين گرفته باشد ، تا كارهاي آنها را از ارزش بيندازد .

نتيجه اين كه ، اراده خداوند در اين آيه شريفه ، اراده تكوينيّه است
و عصمت باعث سلب اختيار و اراده ائمّه معصومين ( عليهم
السلام )
نمي شود و آنها را مجبور بر ترك گناه و معصيت نمي نمايد ،
بلكه آن بزرگواران در كمال اختيار به سراغ گناه نمي روند .

3 . « الرِّجس » ـ منظور از رجس چيست ؟

رجس به معناي پليدي است ؛ گاه بر پليديهاي ظاهري مادّي اطلاق
مي شود و گاه در پليديهاي معنوي استعمال مي شود و گاه در هر دو به كار
مي رود ، همانگونه كه راغب در مفردات به اين مطلب
تصريح كرده است .

براي هر كدام از موارد سه گانه فوق ، يك آيه از قرآن مجيد شاهد
مي آوريم :

الف ـ پليدي معنوي : در آيه 125 سوره
توبه مي خوانيم :

وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً
إِلَي رِجْسِهِمْ وَمـَاتُوا وَهُمْ كـافِروُن

وامّا آنها كه در دلهايشان بيماري است ، پليدي بر پليديشان افزوده ؛ و
از دنيا رفتند در حالي كه كافر بودند .

تعبير « في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ » غالباً
براي منافقين به كار مي رود و حقيقتاً نفاق يك بيماري است ، و گرنه انسان يا
دستورات الهي را صريحاً مي پذيرد و مسلمان مي شود و يا صريحاً رد
مي كند و كافر مي گردد ، امّا اين كه بظاهر بپذيرد و به آنها عمل كند ، ولي
در قلب و دل به آن اعتقاد نداشته باشد ، اين نفاق و دو روئي است و نوعي بيماري محسوب
مي شود .

به هر حال ، « رجس » در اين آيه شريفه به معناي پليدي معنوي است ،
زيرا نفاق نوعي پليدي معنوي محسوب مي شود نه پليدي و آلودگي ظاهري .


161


ب ـ پليدي ظاهري : در آيه 145 سوره انعام
مي خوانيم :

قُلْ لاَ أَجِدُ فِي مَآ اُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طـَاعِم
يَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنْزير
فَاِنَّهُ رِجْسٌ . . .

( اي پيامبر ما ! ) بگو : « در آنچه بر من وحي شده ، هيچ غذاي حرامي
نمي يابم ، به جز اين كه مردار باشد ، يا خوني كه ( از بدن حيوان ) بيرون ريخته ،
يا گوشت خوك باشد ، كه اينها همه پليد هستند . . .

روشن است كه رجس در اين آيه شريفه به معناي پليدي ظاهري است .

ج ـ پليدي معنوي و ظاهري : رجس در آيه 90 سوره مائده در هر دو معني به كار رفته است ؛ در اين آيه مي خوانيم :

يـا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيسِرُ
وَالاَْنْصـابُ وَاْلاَزْ لامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيطـانِ فَاجْتَنِبُوهُ
لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

اي كساني كه ايمان آورده ايد ! شراب و قمار و بتها و از لام ( =نوعي بخت آزمايي ) پليد و از عمل شيطان است ، از آنها دوري كنيد تا رستگار
شويد ! .

« رجس » در اين آيه شريفه هم به معناي پليدي
ظاهري است و هم پليدي معنوي ؛ زيرا شراب پليدي و آلودگي ظاهري دارد ، ولي قمار وازلام
داراي پليدي ظاهري نمي باشند ، امّا پليدي معنوي دارند .

نتيجه اين كه ، رجس در آيات قرآن مجيد معناي عامي دارد و شامل
هرگونه پليدي ، ظاهري و معنوي واخلاقي و عقيدتي و جسمي و روحي و رواني مي شود . بنابر اين ، خداوند متعال در آيه تطهير به اراده تكوينيّه هرگونه پليدي ( با تمام
وسعت معناي آن ) را از اهل البيت ( عليهم السلام ) دور
كرده و آنها را تطهير نموده است .

دليل ما بر اين كه رجس در اين آيه شريفه شامل پليديهاي مادّي و
معنوي هر دو مي شود ، اطلاق اين كلمه است ؛ يعني چون كلمه « الرجس » مقيّد به قيد
و مشروط به شرطي نشده ، و بطور مطلق و بدون قيد و شرط بيان شده ، شامل هر نوع پليدي
مي گردد .

« وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً » ـ اين جمله
در واقع تأكيد و تفسير جمله سابق ( لِيُذْهِبَ


162


عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ ) مي باشد .

طبق اين آيه ، « اهل البيت » از رجس و هرگونه
پليدي بدور هستند و به اراده تكوينيّه الهيّه ، مطهّر و پاك و داراي عصمت مطلقه
هستند .

« اهل البيت » كيانند ؟

از آيه شريفه تطهير استفاده كرديم كه « اهل البيت » نسبت به ساير
مسلمانان داراي يك خصوصيّت و ويژگي هستند كه ديگران فاقد آن مي باشند و آن
ويژگي ، طهارت و عصمت مطلقه آنان است . ولي اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه : « اهل
البيت » چه كساني هستند ؟

پاسخ : در تفسير « اهل البيت » نظريّات مختلفي ارائه شده است ؛ به
چهار نمونه آن توجّه كنيد :

1 ـ برخي از مفسّران اهل سنّت ، اهل البيت را به همسران
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) تفسير
كرده اند . ( 1 ) طبق اين تفسير ، علي ، فاطمه ، حسن ، و حسين ( عليهم السلام ) جزء اهل البيت نيستند ! به تعبير ديگر ، اهل
البيت از اقوام « سببي » پيامبر هستند و هيچ يك از منسوبين « نسبي » آن حضرت جزء اهل
البيت نمي باشند .

دليل اين نظريّه اين است كه آيه تطهير در بين آياتي است كه همگي
مربوط به زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، هم
آيات قبل از آن و هم آيه پس از آن ، پس سياق آيه اقتضاءِ مي كند كه اين آيه
شريفه نيز مربوط به همسران پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله )
باشد .

ولكن اين نظريّه به سه دليل باطل است :

اوّل : همانطور كه گذشت در آيات پنج
گانه قبل از آيه تطهير و نيز در صدر آيه32 سوره احزاب ، كه آيه تطهير در ذيل آن آمده
است ، مجموعاً 25 ضمير و فعل بصورت مؤنّث آمده است و در آيه بعد ( آيه 33 ) نيز دو
مورد فعل و ضمير مؤنّث بكار رفته است ، امّا ضماير و افعال آيه تطهير همه مذكّر است ،
كه يا اختصاص به مردان دارد و يا شامل مردان و زنان هر دو مي شود ، ولي قطعاً
شامل عدّه خاصّي از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قرطبي ، در تفسير الفرقان ، جلد 6 ، صفحه 5264 ، اين نظريّه از « زجاج » نقل مي كند .


163


زنان به تنهايي نمي شود .

بنابر اين ، با توجّه به اين كه قرآن كلام خداست و كلام خداوند
فصيح ترين كلمات است ، قطعاً در تغيير ضميرها و فعلها مطلبي مورد نظر بوده است ولابد
منظور از اهل بيت افرادي ديگر غير از زنان پيامبر بوده است كه خداوند سياق آيه
تطهير را متمايز از آيات قبل و بعد نازل كرده است .

نتيجه اين كه ، طبق اين بيان منظور از اهل البيت قطعاً
نمي تواند همسران پيامبر باشد ، بلكه منظور افراد ديگري است كه بايد با دليل و
برهان آنها را جست .

دوم : دومين دليل بر بطلان اين عقيده
اين است كه با توجّه به شرح و تفسير آيه تطهير ، اهل البيت با يد داراي
ويژگي عصمت مطلقه باشند ، كدام يك از دانشمندان و مفسّران شيعه يا سنّي ، براي
همسران پيامبر عصمت قائل شده است ؟ همسران پيامبر هر چند غالباً انسانهاي خوبي
بودند ، ولي نسبت به بعضي از آنها نه تنها نمي توان ادّعاي عصمت كرد ، بلكه
مي توان ارتكاب گناهان بزرگي را با ادّله و شواهد روشن به اثبات رساند ، به يك
نمونه آن توجّه كنيد :

عليّ بن ابي طالب ( عليه
السلام )
تنها خليفه اي بود كه هم امتياز نصب از سوي پروردگار را داشت و
هم امتياز انتخاب از سوي مردم و مسلمانان ! آن هم انتخابي متفاوت با سه خليفه پيشين ؛
زيرا خليفه اوّل توسط افراد معدود و خاصّي در سقيفه بني ساعده انتخاب شد و سپس مردم
مجبور به بيعت با او شدند و خليفه دوم تنها از سوي خليفه اوّل نصب شد و خليفه سوم
تنها با سه رأي از آراء شوراي شش نفره زمام امور را به دست گرفت ؛ ولي علي ( عليه السلام ) با اقبال عامّه مردم ، كه با رضا و ميل باطني
به سوي او آمده بودند ، مواجه شد و بيعت كرد . ازدحام مردم براي بيعت با آن حضرت
بقدري زياد بود كه حضرت فرمود :

« ترسيدم حسن و حسين زير دست و پاي مردم از بين
بروند ! ( 1 ) »

امّا يكي از زنان پيامبر را مي بينيم كه با خليفه بر حق
پيامبر ، به مخالفت بر مي خيزد و بيعت خويش را مي شكند و بر خلاف دستور
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه به زنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغة ، خطبه سوم ( خطبه
شقشقيّه ) .


164


خويش سفارش كرده بود كه پس از مرگ وي از خانه هايشان خارج
نشوند ، از مدينه خارج مي شود و سوار بر شتر به سمت بصره حركت مي كند ؛
هنگامي كه به سرزمين حوئب مي رسد و صداي پارس سگها را مي شنود ، به ياد
فرمايش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي افتد كه
فرمود :

« يكي از شما سوار بر جمل از مدينه خارج
مي شود و به سرزمين حوئب مي رسد و در آنجا سگها براي او پارس
مي كنند ، او از راه خدا خارج شده است . »

وقتي از نام سرزمين مي پرسد ، به او مي گويند : « اينجا سرزمين حوئب است » تصميم به بازگشت مي گيرد ؛ ولي
جنگ افروزان جنگ جمل ، با حيله اي او را فريب مي دهند تا به مسير خود
ادامه بدهد . ( 1 )

آيا چنين زني كه با سخنان پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله )
و خليفه او مخالفت كرده و به جنگ خليفه پيامبر پرداخته و عامل
ريختن خون بيش از هفده هزار تن از مسلمانان شده ، معصوم است و رجس و پليدي از او
بدور است ؟

جالب اين كه او خود نيز به اشتباهش اعتراف مي كند و در پاسخ
به سؤالي پيرامون اين جنگ و انگيزه شروع آن و اين كه مسؤوليّت خونهاي ريخته شده بر
عهده كيست ؟ تنها اظهار تأسّف مي كند و آن را تقدير الهي مي شمرد ! و آرزو
مي كند كه اي كاش چنين اتّفاقي نمي افتاد !

عليرغم اين كه او خود به اشتباهش اعتراف مي كند و آن را به
شكل غير قابل قبولي توجيه مي كند ، بعضي از دانشمندان متعصّب اهل سنّت ، آن را
نوعي اجتهاد تلقّي نموده و كار عايشه را به هيچ وجه تخطئه نمي كنند !

آيا اين ، سخن صحيحي است ؟ آيا اجتهاد در مقابل خليفه مسلّم پيامبر
خدا كه به گفته خود عايشه « او بهترين مردم است و هر كس بغضش را داشته باشد كافر
است . » اجتهاد صحيحي است ؟ وانگهي اگر اين راه را بگشائيم ديگر هيچ گنهكار و خطاكاري
وجود نخواهد داشت ، زيرا هر خطاكاري خطاي خويش را در لباس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ابن ابي
الحديد ، جلد 6 ، صفحه 225 ، ( به نقل از ترجمه و شرح
نهج البلاغه
، جلد اوّل ، صفحه 403 ) .


165


اجتهاد توجيه مي كند و آن را نوعي استنباط و اجتهاد خويش
تلقّي مي كند !

نتيجه اين كه ، جنگ جمل هيچ توجيه منطقي ندارد و بدون شك جنگ
افروزان آن گناهكار و خطا كارند و نمي توان آنها را از رجس و پليدي طاهر
دانست .

سوم : همانگونه كه در بحثهاي آينده
خواهد آمد روايات زيادي از طرق شيعه و اهل سنّت داريم كه اهل بيت ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و علي ( عليه السلام ) و فاطمه ( عليها
السلام )
و حسن و حسين ( عليهم السلام ) مي باشند ، نه زنان پيامبر

2 ـ نظريّه دوم اين است كه منظور از « اهل البيت » ، شخص پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) ، علي ، حسن ، حسين ، و
فاطمه ( عليهم السلام ) و همسران پيامبر
مي باشد . ( 1 )

طبق اين نظريّه ، يكي از اشكالات سه گانه نظريّه اوّل ( اشكال اوّل ) از بين مي رود ، چون مجموعه اي از زنان و مردان مي توانند مخاطب ضمير
مذكّر باشند ولي دو اشكال ديگر ( كه شرح آن در نقد نظريّه اوّل گذشت ) نسبت به زنان
پيامبر در اينجا هم مطرح مي باشد ، بنابر اين نظريّه فوق نيز قابل قبول
نيست .

3 ـبرخي ديگر از مفسّران ، « اهل
البيت » را به ساكنين مكّه مكرّمه تفسير كرده و گفته اند : منظور از « البيت » در
جمله « اهل البيت » خانه خدا ، كعبه معظّمه است ، بنابراين ، « اهل البيت » به كساني كه
اهل وساكن مكّه هستند اطلاق مي شود .

بطلان اين نظريّه هم روشن است و دو اشكال نظريّه اوّل در اينجا
نيز مطرح مي باشد . علاوه بر اين كه مردم مكّه امتيازي نسبت به مردم مدينه
نداشتند ؛ تا خداوند رجس و پليدي را فقط از آنها دور كرده باشد .

4 ـ نظريه چهارم ، كه نظريّه تمام علماي شيعه است و هيچ يك از
اشكالات فوق بر آن وارد نمي باشد ، اين است كه منظور از « اهل البيت » افراد
خاصّي از خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، يعني
علي وفاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) و در رأس
آنها شخص پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله )
مي باشد .

شاهد بر صحّت اين نظريّه اين كه هيچ يك از اشكالات سه گانه مطرح
شده در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التّفسير الكبير ، جلد 25 ،
صفحه 209 .


166


نظريه اوّل اينجا نمي آيد . بعلاوه روايات فراواني دالّ بر
نظريّه چهارم وجود دارد . علاّمه طباطبائي در الميزان تعداد اين روايات را بيش از 70 روايت مي داند . ( 1 ) و جالب اين كه بيشتر
روايات مذكور در كتب دست اوّل اهل سنّت آمده است ، از جمله :

1 ـ صحيح مسلم ( 2 ) ، كه از
معتبرترين كتابهاي حديثي آنهاست .

2 ـ صحيح ترمذي ( 3 ) ، يكي از
كتابهاي ششگانه صحاح .

3 ـ المستدرك علي
الصّحيحين
( 4 )

4 ـ السّنن الكبري للبيهقي ( 5 ) ،
اين كتاب هر چند غالباً حاوي روايات فقهي است ، ولي روايات غير فقهي نيز در آن وجود
دارد .

5 ـ الدّرّ المنثور
سيوطي
( 6 )

7 ـ مسند احمد ( 8 )

بنابر اين ، رواياتي كه « اهل البيت » را به پنج تن آل عبا ( عليهم السلام ) تفسير كرده ، هم از نظر تعداد در حدّ بالايي
است و هم در كتب معتبر و دست اوّل اهل سنّت آمده است .

فخر رازي پيرامون مقدار اين روايات و ميزان اعتبار آن اعتراف
جالبي دارد ؛ ايشان در ذيل تفسير آيه مباهله ( 61 آل عمران ) مي گويد :

واعلم ان هذه الرواية كالمتفق علي صحتها بين اهل
التفسير والحديث .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان مترجم ، جلد 32 ، صفحه 178 .

2 . صحيح مسلم ، جلد 4 ، صفحه 1883 ،
حديث 2424 ( به نقل از پيام قرآن ، جلد 9 ، صفحه 143 ) .

3 . احقاق الحق ، جلد 2 ، صفحه 503 .

4 . المستدرك علي الصّحيحين ، جلد2 ، صفحه 416 ( به نقل از احقاق
الحق
، جلد 2 ، صفحه 504 ) .

5 . السّنن الكبري ، جلد2 ، صفحه 149 .

6 . الدّرّ المنثور ، جلد 5 ، صفحه 198 .

7 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 10 تا 92 .

8 . مسند احمد ، جلد 1 ، صفحه 330 ،
و جلد 4 ، صفحه 107 و جلد 6 ، صفحه 292 ( به نقل از پيام
قرآن
، جلد 9 ، صفحه 144 ) .


167


اين روايت ( كه اهل البيت را تفسير مي كند ) روايتي است كه
دانشمندان اهل تفسير و حديث ، همه اتّفاق بر صحّت آن دارند . ( 1 )

نتيجه اين كه ، رواياتي كه « اهل البيت » را تفسير مي كند از
نظر مقدار واعتبار قابل گفتگو نيست . از ميان اين همه روايت ، تنها به ذكر يك حديث ،
يعني حديث كساء ، قناعت مي كنيم .

حديث كساء به دو شكل نقل شده است : 1ـ مفصّل 2ـ مختصر .

حديث مفصّل كساء ، كه معمولا براي شفاي بيماران و حلّ مشكلات و
برطرف شدن گرفتاريها خوانده مي شود ، متواتر نيست .

امّا حديث مختصر كساء متواتر است و مضمون آن چنين است :

« روزي مقداري پارچه براي پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله )
آوردند ، پيامبر به دنبال علي و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) فرستاد ، آنها به خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيدند ، حضرت آنها را زير آن پارچه
قرار داد ، سپس فرمود :

اَللّهُمَّ إِنَّ هؤُلاءِ أَهْلُ بَيْتي وَخـاصَّتي اَذْهِبْ عَنْهُمُ
الرِّجْسَ ، فَنَزَلَ جِبْرَئيلُ « إِنَّمـا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ
الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »

پروردگارا ! اينان اهل بيت من هستند ، پليدي را از آنان دور كن . سپس جبرئيل نازل شد و آيه تطهير را آورد .

در كتب اهل سنّت در ذيل اين روايت جمله زير نيز آمده است : « امّ
سلمه جلو آمد و از پيامبر اجازه خواست كه او هم زير آن پارچه قرار گيرد و به آن جمع
بپيوندد ، پيامبر فرمود : « تو آدم خوبي هستي ولي اينجا ، جاي تو نيست . ( 2 ) »

در حديث ديگري همين جريان براي عايشه نيز نقل شده است . ( 3 )

نتيجه اين كه ، طبق اين روايت ، اهل البيت پنج تن آل عبا ( عليهم السلام ) هستند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير فخر رازي ، جلد8 ، صفحه 80 .

2 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 24 و 31 .

3 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 37 و 38 .


168


سؤال : فلسفه اين كار چه بوده است ؟ چرا
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) آنها را به زير
پارچه برد و آن جمله زيبا را در مورد اهل البيت خويش فرمود ؟ چرا به امّ سلمه و
عايشه اجازه نداد به زير آن پارچه بروند ؟

جواب : هدف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از اين تشريفات و ريزه كاريها ، جدا
سازي است . حضرت مي خواهد اهل البيت را بشكلي معرّفي كند كه هيچ گونه
اشكالتراشي امكان پذير نباشد و كمترين ابهام و اجمالي باقي نماند ، تا ديگران
در آن زمان و زمانهاي بعد دانسته يا ندانسته ، اهل البيت را به اشخاص و افراد ديگري
تطبيق ندهند .

بدين جهت حتّي به اين تشريفات هم اكتفاء نمي كند ، بلكه طبق
روايت عجيبي كه در منابع مختلف ، از جمله شواهد التّنزيل ، آمده است ( به نقل از انس
بن مالك ، خادم مخصوص آن حضرت ) مي خوانيم : آن حضرت پس از اين ماجرا هر روز بعد
از اذان صبح و قبل از اقامه نماز جماعت جلوي خانه علي و فاطمه مي ايستاد و اين
جمله را تكرار مي كرد :

اَلصَّلاةَ يـا أَهْلَ الْبَيْتِ . « إِنَّمـا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ
عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتَ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً »

اي اهل بيت پيامبر ! هنگام نماز صبح است . سپس آيه تطهير را تلاوت
مي فرمود .

و اين كار را براي شش ماه مداوم و پي در پي تكرار
مي كرد ! ( 1 )

روايت فوق از ابو سعيد خدري نيز نقل شده و ايشان مي گويد :

« پيامبر هشت ماه پي در پي هر روز صبح اين كار
را انجام مي داد ! »
( 2 )

شايد پيامبر بيش از مدت مذكور اين كار را انجام داده باشد ، ولي
انس بن مالك بيش از شش ماه و ابوسعيد خدري بيش از هشت ماه پي در پي نديده
باشند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 11 و 12 و 13 و 14 و 15 .

2 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 28 .

3 . مدّت نُه ماه نيز از ابو سعيد خدري نقل شده است . به شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 29 مراجعه كنيد .


169


بنابر اين ، هدف پيامبر از اين امور جداسازي اهل البيت از ديگران و
تعيين مصداق روشن و كامل و منحصر به فرد آن است كه حقيقتاً بطور تمام و كمال اين
جداسازي را انجام داد ، بگونه اي كه در هيچ مورد ديگري سراغ نداريم كه پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) مطلبي را اينقدر تكرار
نموده و بر آن پافشاري كند . آيا با اين همه تأكيدات و توصيه ها و توضيحات بي
انصافي نيست كه بگوئيم اهل البيت غير از پنج تن آل عبا هستند و تفسيرهاي نادرستي
ارائه دهيم ؟ !

راستي چرا در مطالبي چنين روشن و واضح كه همچون روز روشن ، آشكار
است ، برخي به بيراهه رفته اند و خود و ديگران را گرفتار ساخته اند ؟

جواب اين سؤال نيز واضح است و آن اين كه : تفسير به رأي و پيشداوري
حجابي ضخيم بر چشم و گوش آنها افكنده است . ضخامت اين حجاب متأسّفانه آنقدر زياد است
كه روز روشن را هم نمي توانند باور كنند ! و يا نمي خواهند بپذيرند !

پروردگارا ! ما همواره نيازمند هدايت و راهنمايي تو هستيم . ما را لحظه اي از انوار هدايتت محروم مفرما !

بارالها ! ما را از تفسير به رأي و پيشداوري ، مخصوصاً در آستان
قرآن مجيد و معارف دين برهان ، و در رسيدن به حقيقت ياريمان فرما !

* * *

پاسخ به چند سؤال

سؤالات مختلفي پيرامون آيه تطهير مطرح شده است ، كه چند نمونه آن
را مطرح نموده ، به پاسخ آن مي پردازيم :

سؤال اوّل : حدّاكثر چيزي كه آيه تطهير
دلالت بر آن دارد ، عصمت اهل البيت ، يعني علي ، فاطمه ، حسن و حسين ( عليهم السلام ) و در رأس آنها پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، ولي آيه فوق هيچ ارتباطي به
مسأله ولايت و امامت ندارد .

به عبارت ديگر ، بحث ما پيرامون آياتي است كه دلالت بر ولايت و
امامت


170


اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) دارد و
آيه فوق دلالت بر اين امر ندارد ، بلكه نهايت چيزي كه دلالت دارد عصمت اهل البيت
است . چرا به اين آيه استدلال كرده ايد ؟

پاسخ : اگر مقام عصمت براي اهل
البيت ( عليهم السلام ) ثابت شود ، امامت هم همراه آن
است ؛ زيرا همانگونه كه گذشت ، امام مطاع بي قيد و شرط است و اطاعت از امام بدون هيچ
قيد و شرطي بر همه واجب است و اطاعت بي قيد و شرط براي غير معصوم ممكن نيست ، پس
امام بايد معصوم باشد . و از سوي ديگر اگر قرار شود امامي انتصاب يا انتخاب شود ، با
وجود معصوم نبايد به سراغ غير معصوم رفت .

خداوند در آيه 124 سوره بقره ، كه در مورد حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است ، در مقام پاسخ به تقاضاي امامت حضرت
ابراهيم ( عليه السلام ) و پس از اين كه آن حضرت
امتحانات سخت و مشكلي را پست سر مي گذارد ، او را به امامت نصب مي كند ، و
پس از وصول به پيامبري و اولوالعزمي و خليل الرّحمن بودن ، منصبي بالاتر به نام
امامت به او مي دهد . ولي در مقابل تقاضاي آن حضرت براي استمرار امامت در نسل و
ذريّه اش مي فرمايد :

« لا يَنالُ عَهْدي الظَّالِمينَ ؛ عهد امامت من به ظالمين نمي رسد . »

و بدينسان عصمت را جزء لاينفكّ امامت مطرح مي كند و كساني كه
حتّي قبل از امامت آلوده به ظلم شده اند را شايسته امامت نمي داند .

سؤال دوم : قبول داريم كه هر امامي بايد
معصوم باشد ؛ ولي آيا هر معصومي امام است ؟ مگر حضرت زهراء ( عليها السلام ) معصوم نبود ، پس چرا امام نشد ؟

پاسخ : عصمت در ميان زنان ملازم با
امامت نيست ؛ ولي در بين مردان ملازم است ولهذا معصومي غير از پيامبران و ائمّه ( عليهم السلام ) در بين مردان جهان سراغ نداريم !

سؤال سوم : در مباحث قبل گفته شد كه
اختلاف ضميرهاي آيه تطهير با آيات قبل و بعد آن ، كه در مورد زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده است ، سبب مي شود كه
مخاطب آيه تطهير اشخاصي ديگر غير از همسران پيامبر باشند ، در حالي كه شبيه اين
اختلاف ضميرها را در داستان فرزند دار شدن حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) در كهولت سن داريم ، ولي در عين حال همسر آن
حضرت هم مخاطب آيه هست . در آيه 73


171


سوره هود مي خوانيم :

قـالُوا أَتَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ و بَرَكـاتُهُ
عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ

( فرشتگان ) گفتند : « آيا از فرمان خدا تعجّب مي كني ؟ ! اين رحمت
خدا و بركاتش بر شما خانواده است ؛ چرا كه او ستوده و والاست .

طبق اين آيه ، همسر حضرت ابراهيم مخاطب ضمير مذكّر « عليكم »
مي باشد .

پاسخ : مخاطب جمله « اتعجبين » فقط همسر
ابراهيم است ، بدين جهت فعل بصورت مفرد مخاطب مؤنّث آمده است ، ولي مخاطب « عليكم »
تمام خانواده حضرت ابراهيم ، از زن و مرد است ، در حالي كه مخاطب آيه تطهير ، طبق
ادلّه اي كه گذشت ، زنان پيامبر نمي توانند باشند ، نه مستقلا و نه در كنار پنج
تن آل عبا .

سؤال چهارم : اگر مخاطب آيه تطهير فقط
پنج تن آل عبا ( عليهم السلام ) هستند ، پس چرا اين آيه
در لابه لاي آيات مربوط به همسران پيامبر قرار گرفته است ؟

پاسخ : همانگونه كه علاّمه طباطبائي ( 1 ) و ديگران فرموده اند ، آيات قرآن همگي با هم نازل نشده است ، حتّي گاهي
جمله هاي يك آيه نيز يك مرتبه نازل نمي گشت . بلكه آيات قرآن بر حسب
نيازها و حوادث نازل مي شد ؛ بنابر اين ، امكان دارد كه داستان زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در برهه اي از زمان مطرح شده
باشد و به دنبال آن آيات مربوطه نازل گشته باشد و پس از مدّتي داستان اصحاب كساء و
تقاضاي پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) مبني بر
تطهير اهل البيت مطرح و به دنبال آن آيه تطهير نازل شده باشد و سپس آيات ديگر
متناسب با ظروف خاصّ و حوادث مخصوصي نازل شده باشد . بنابر اين ، لازم نيست تمام آيات
قرآن پيوند خاصّي با يكديگر داشته باشند .

نتيجه ، اين آيه تطهير هم دلالت بر عصمت پنج تن آل عبا ( عليهم السلام ) دارد و هم ولايت حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) از آن استفاده مي شود .

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان مترجم ، جلد 32 ، صفحه 179 .


| شناسه مطلب: 74157