بخش 89

پیام آیه پیروی عملی از بزرگان دین مباحث تکمیلی 1. چرا نام علی ( علیه السّلام ) 2. چرا پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 3 آیه نصرت دورنمای بحث شرح و تفسیر آمادگی با تمام قوا مؤمنین کیانند ؟ پیام آیه دفاع از اسلام با تمام توان

پيام آيه

پيروي عملي از بزرگان دين

بيان فضائل و مناقب و ويژگي هاي اخلاقي ، اجتماعي ، سياسي
ائمّه اطهار ( عليهم السلام ) كاري پسنديده و لازم
است ، امّا كافي نيست و نبايد به آن اكتفا نمود ! بلكه بايد آن ها را سرلوحه كارهاي خويش در زندگي فردي و اجتماعي قرار داد . در آياتي
كه
مورد بحث قرار گرفت سه چيز به عنوان سه پايه مهمّ اسلام بيان شد ، و
علي ( عليه السلام ) به خاطر دارا بودن آن سه امر ، در حدّ اعلاء ستوده شد . اين سه اصل اساسي
عبارتند از :
« ايمان » ، « هجرت » و « جهاد در راه خداوند با مال و جان » . ما اگر
بخواهيم پا جاي پاي علي ( عليه السلام ) و ديگر
پيشوايان دين بگذاريم ، بايد اين سه اصل را در خود زنده كنيم .

براي تقويت ايمان دو راه وجود دارد : نخست مطالعه بيشتر در چيزي كه
به آن ايمان داريم . مثلا براي تقويت ايمان به خدا ، لازم است مطالعاتمان را در اسرار
آفرينش گسترش دهيم . براي ايمان بيشتر به قرآن مجيد بايد در آيات زيباي اين كتاب
آسماني تفكّر و انديشه افزون تري نماييم و خلاصه ، براي تقويت ايمان به هر
چيزي ، مطالعه پيرامون آن چيز راهكار مؤثّري است . ديگر آن كه از راه خودسازي و
پاكسازي دروني وارد شويم ، زيرا ايمان نوري است كه در آينه قلب انسان مي تابد و
هر چه آينه قلب انسان صاف تر و شفّاف تر باشد ، انعكاس نور ايمان توسّط آن
بهتر انجام مي پذيرد . اگر قلبي ( خداي ناكرده ) آلوده به گناه شود و زنگار معصيت
آينه دل را تيره و تار كند ، بطور طبيعي تابش نور ايمان در چنين قلبي كم
مي شود .


301


و امّا در مورد هجرت ، تصّور برخي آن است كه اين اصل مهمّ ديني ،
مخصوص مسلمانان صدر اسلام بوده ، و پس از هجرت مسلمانان به مدينه پرونده آن بسته شده
است ؛ در حالي كه از روايات اهل البيت ( عليهم
السلام )
خلاف اين مطلب به دست مي آيد . در حديثي از حضرت علي ( عليه السلام ) مي خوانيم :

اَلْهِجْرَةُ قائِمَةٌ عَلي حَدِّها الاَْوَّل ( 1 )

هجرت بر همان پايه اوّلي خويش هست ( و هرگز تعطيل نشده و همچنان
پرونده آن باز است ) .

بنابراين هجرت همچون ايمان و جهاد تا دامنه قيامت ادامه دارد و
مسلمانان موظّف به انجام آن هستند . البتّه در بسياري از مواقع شكل هجرت عوض
مي شود ، بدين جهت در روايتي از امام علي ( عليه
السلام )
مي خوانيم :

يَقُولُ الرَّجُلُ هاجَرْتُ وَلَمْ يُهاجِرْ ، اِنَّمَا الْمُهاجِرُ
مَنْ هاجَرَ السَّيِّئاتِ وَلَمْ يَأْتِ بِها ( 2 )

گاه كسي ادّعاي هجرت مي كند در حالي كه مهاجر نيست ! مهاجر ( حقيقي ) كسي است كه از ( كشور آلوده ) گناه ( به سرزمين پاكي ها ) هجرت كند و ديگر
به سراغ معصيت نرود .

آري ، مهاجر واقعي كسي است كه از زشتي ها و گناهان و
آلودگي ها به سوي اطاعت و بندگي و تقوي و پاكي ها هجرت كند . مهاجر
راستين كسي است كه از دوستان ناباب و مجالس آلوده به گناه ، هجرت و دوري گزيند . هجرت
از مال حرام ، از مقام حرام ، از گناهان ، واجب و لازم است . و روشن است كه اين شكل از
هجرت ، اختصاص به مسلمانان صدر اسلام نداشته و وظيفه همه مسلمانان تا دامنه قيامت
است .

و امّا اصل سوم ، جهاد با جان و مال ، آن نيز در همه اعصار و اماكن
مورد ابتلاي مسلمانان است . جهاد با جان و مال هيچ گاه تعطيل بردار نيست ،
مخصوصاً با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميزان الحكمة ، باب 3989 ،
حديث 20755 ، ( جلد 10 ، صفحه 302 ) .

2 . بحارالانوار ، جلد 97 ، صفحه 99 .


302


وجود دشمناني كه به تعبير قرآن مجيد كينه و عناد و دشمني از سيماي
آنها بخوبي هويدا است « قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ
اَفْواهِهِمْ ( 1 ) »
. دشمناني كه به هيچ اصلي از اصول انساني پايبند نيستند و
حاضرند براي حفظ منافع نامشروع خويش دست به هر جنايتي بزنند . در مقابل چنين دشمنان
خطرناكي همواره بايد آماده دفاع و جهاد بود ؛ و هميشه بايد حالت حماسه و سلحشوري را
در جوانان مسلمان زنده نگهداشت . بدين جهت ما معتقديم كساني كه مي كوشند با
بازي هاي ناسالم ، يا سرگرمي هاي سالم افراطي ، روحيّه سلحشوري را در
جوانان مسلمان تضعيف يا نابود كنند ، بر خويشتن و كشور خويش ، و اسلام عزيز خيانت
بزرگي كرده اند .

پروردگارا ! نور ايمان را در قلب ما
شعلهورتر بفرما تا در پرتو نور ايمان از كشور ظلماني و تاريك گناه هجرت كنيم و با
جهاد در راه خداوند ديگران را نيز نجات دهيم .

مباحث تكميلي

1 . چرا نام علي ( عليه السلام ) در قرآن نيامده است ؟

سؤال : اگر علي ( عليه السلام ) جانشين بلافصل پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) است ( همان طور كه شما
معتقد هستيد و با استدلال به آياتي از قرآن مجيد در صدد اثبات آن مي باشيد ) ،
پس چرا نام آن حضرت صريحاً در قرآن مجيد نيامده ، تا اين همه بحث ها و اختلافات
مطرح نشود ؟

پاسخ : با توجّه به اين كه « علي » فقط
نام حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) نبوده ،
همان گونه كه « ابوطالب » تنها كنيه پدر بزرگوارش نبوده است ، بلكه نام و كنيه
افراد متعدّدي در ميان عرب « علي » و « ابوطالب » بوده ، بنابراين اگر نام « علي » صريحاً
هم در قرآن ذكر مي شد ، باز هم كساني كه نمي خواستند اين حقيقت را بپذيرند
بهانه اي داشتند و آن را بر « علي » ديگري تطبيق مي كردند . بدين جهت بهتر
همان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره آل عمران ، آيه 118 .


303


است كه با ارائه ويژگي ها و صفات ممتاز و منحصر به فرد حضرت
اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) به معرّفي او
پرداخته شود ، تا قابل تطبيق بر هيچ كس ، جز وجود مقدّس آن حضرت نباشد . و لهذا خداوند
در قرآن مجيد ، اين راه را انتخاب كرده و با ذكر فضايل خاصّ آن حضرت ، در آياتي از
قرآن مجيد ، او را به عنوان وليّ مؤمنان و جانشين بلافصل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) معرّفي كرده است ، هر چند كساني
كه در قلبشان مرض و انحراف وجود دارد ، اين آيات را به گونه ديگر تفسير
مي كنند .

سؤال ديگر : در حديثي چنين
مي خوانيم :

« يونس بن عبدالرّحمن خدمت امام هشتم ، حضرت رضا ( عليه السلام ) ، مي رسد و عرض مي كند :

بعضي از مردم مي پرسند نام علي ( عليه السلام ) در كجاي قرآن آمده است ؟

من در جواب مي گويم : « وَجَعَلْنا لَهُمْ
لِسانَ صِدْق عَلِيّاً ( 1 ) »
آيا اين پاسخ صحيح است ؟

امام فرمود :

« صَدَقْتَ هُوَ هكَذا ( 2 ) ؛ راست گفتي ، مطلب همان طور است كه تو مي گويي ! »

آيا اين روايت با آنچه شما گفتيد ، كه نام علي ( عليه السلام ) صريحاً در قرآن مجيد نيامده ، سازگار
است ؟

پاسخ : بدون شك واژه « عليّاً » ، كه در
اين آيه شريفه آمده ، اسم شخص ( و به تعبير فنّي عَلَم ) نيست ، بلكه جنبه وصفي دارد و
به عنوان صفتي براي كلمه « لسان » آمده است . و امّا حديث مذكور از نظر سند اعتباري
ندارد ؛ زيرا يكي از راويان آن « احمد بن محمّد السّياري » مي باشد كه فرد بسيار
ضعيفي است ، او كسي است كه روايات تحريف قرآن را به صورت گسترده ، نقل كرده است ؛ بدين
جهت رواياتي كه او در سلسله سند آن باشد قابل قبول نيست ، و فاقد اعتبار
مي باشد . مرحوم علاّمه اردبيلي در شرح حال او مي نويسد : « او مردي ضعيف و
فاسد المذهب بوده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره مريم ، آيه 50 .

2 . البرهان في تفسير القرآن ، جلد 3 ، صفحه 14 .


304


و رواياتش تو خالي و غيرقابل اعتماد است . ( 1 ) » بنابراين روايت فوق
معتبر نيست .

2 . چرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
منافقين را نابود نكرد ؟

سؤال : بدون شك منافقين در عصر
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و پس از رحلت
آن حضرت ، ضربات جبران ناپذيري بر پيكره نوپاي اسلام وارد كردند ، و بانيان اصلي
انحراف خلافت و ولايت بودند و بي شك پيامبر ( صلي
الله عليه وآله وسلم )
اين افراد را مي شناخت و پي به نفاق آن ها
برده بود . با توجّه به اين مطلب ، چرا پيامبر اكرم ( صلي
الله عليه وآله وسلم )
در زمان خود آن ها را به قتل نرساند ، تا اين همه
ضايعات بر اسلام و مسلمين وارد نشود ؟

پاسخ : خود پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) در حديثي پاسخ اين سؤال را داده
است . در حديث مزبور مي خوانيم :

اگر از اين اتّهام نمي ترسيدم كه بگويند : « محمّد در آغاز نبوّتش
عدّه اي را به كمك طلبيد و با كمك و ياري آن ها پيروز شد و پس از استحكام
پايه هاي حكومت ، دوستان قديمي اش را كشت » گردن عدّه زيادي از منافقين را
مي زدم و اسلام را از شرّ آن ها راحت مي كردم . ( 2 )

ولي با توجّه به اين اتّهام ، كه در واقع موجب تزلزل مردم در
پايه هاي نبوّت مي شد ، و براي جلوگيري از چنين توهّمي ، آن حضرت با
منافقين كاري نداشت و كارشكني هاي آن ها را تحمّل نمود .

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جامع الروّاة ، جلد اوّل ،
صفحه 67 .

2 . وسائل الشّيعه ، جلد 18 ،
ابواب حدّالمرتد ، باب 5 ، حديث 3 .


305


3 آيه نصرت

وَ اِنْ يُريدوُا اَنْ يَخْدَعُوكَ
فَاِنَّ حَسْبَكَ اللهُ هُوَ الَّذي اَيَّدَكَ بِنَصْرِه وَبِالْمُؤْمِنينَ

« سوره أنفال ، آيه 62 »


307


آيه نصرت

وَ اِنْ يُريدوُا اَنْ يَخْدَعُوكَ فَاِنَّ
حَسْبَكَ اللهُ هُوَ الَّذي اَيَّدَكَ بِنَصْرِه وَبِالْمُؤْمِنينَ

و اگر بخواهند تو را فريب دهند ، خدا براي تو
كافي است ؛ او همان كسي است كه تو را ، با ياري خود و مؤمنان تقويت
كرد .
« سوره أنفال ، آيه 62 »

دورنماي بحث

اين آيه شريفه ، كه از آن به آيه نصرت تعبير مي شود ، يكي ديگر
از آيات فضيلت حضرت علي ( عليه السلام ) است .

سؤال : موضوع بحث ، آيات مربوط به ولايت
آن حضرت است . آيات فضيلت چه ارتباطي با ولايت دارد ؟

پاسخ : آياتي كه جهت اثبات ولايت و
خلافت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين ( عليه
السلام )
مورد استدلال قرار مي گيرد ، بر دو قسم است :

نخست ، آياتي كه دلالت صريح و روشن و مستقيم بر ولايت آن حضرت
دارد ؛ مثل آيه « اكمال دين » ، « آيه ولايت » و مانند آن كه در فصل
اوّل مورد بحث قرار گرفت .

دوم ، آياتي كه دلالت مستقيم بر ولايت ندارد ، بلكه متضمّن فضائل
منحصر به فرد آن حضرت است . ولي با يك مقدّمه عقلي مي توان بطور غير مستقيم از
اين دسته از آيات نيز براي اثبات ولايت استفاده كرد ، همان گونه كه در برخي از


308


آيات پيشين شرح اين مطلب گذشت ، و در شرح و تفسير آيه
نصرت و ساير آياتي از اين قبيل نيز خواهد آمد .

شرح و تفسير

آمادگي با تمام قوا

براي روشن تر شدن تفسير آيه نصرت لازم است از آيه شريفه 60 تا 63 سوره انفال تفسير شود :

وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَمِنْ رِباطِ
الْخَيْلِ

هر نيرويي در توان داريد ، براي مقابله با دشمنان آماده سازيد ، همچنين
اسب هاي ورزيده خويش را براي ميدان نبرد آماده كنيد .

اين آيه شريفه براي تمام مكان ها ، زمان ها ، كشورها و
ادوار تاريخ الهامبخش است ؛ زيرا از اسلحه خاصّي سخن نمي گويد كه با گذشت زمان
از رده خارج شود ، بلكه تعبير به « قوّه » مي كند ، يعني مسلمانان براي حفظ آمادگي
خويش بايد از هر سلاحي كمك بگيرند ، در هر عصر و زمان بايد مجهّز به
پيشرفته ترين سلاح هاي نظامي دنيا باشند ، كلمه « قوّه » حتّي سلاح هاي
ديگر ، غير از سلاح هاي جنگي ، را هم شامل مي شود ؛ مثلا ، وسايل تبليغاتي كه
نيرويي قوي براي نابودي دشمن بشمار مي رود نيز مشمول « قوّه » مي باشد ،
همان گونه كه اين كلمه شامل امور اقتصادي ، اخلاقي ، اجتماعي نيز مي شود و
خلاصه ، هر چيزي كه در نبرد با دشمن كارساز باشد ، و جلوي تجاوز دشمن را بگيرد ، و در
دفاع در برابر دشمن ما را ياري كند ، مشمول آيه مي باشد .

« تُرْهِبُونَ بِه عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ
وَآخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اللهُ يَعْلَمُهُمْ »
ـ در اين
قسمت از آيه هدف از تهيّه نيرو و سلاح هاي جنگي چنين بيان شده است : هدف از اين
آمادگي ، نابودي انسان ها و ويراني جهان و قتل و غارت بيچارگان و محرومان نيست ! بلكه هدف دفاع مشروع است . بايد تمام نيروها و سلاح ها را در


309


اختيار داشت تا دشمن جرأت حمله نكند ، بلكه خيال حمله را نيز در سر
نپروراند ؛ چون ستمگران و ظالمان هميشه به كشورها و افراد ضعيف و ناتوان حمله
مي كنند و قوّت و قدرت ، عاملِ بازدارنده آن ها از
تجاوز و جنگ است . بالابردن توان نظامي براي إرهاب و ترساندن دشمن است ، هم دشمنان
خداوند و هم دشمنان
خودتان ، هم دشمنان ظاهر و آشكار و هم دشمنان پنهان و
مخفي . بنابراين ، هدف از افزايش قدرت نظامي بايد دفاع منطقي و مشروع در برابر
تجاوزهاي احتمالي باشد .

« وَما تُنْفِقوا مِنْ شَيْء في سَبيلِ اللهِ
يُوَفَّ اِلَيْكُمْ وَاَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ »
ـ بدون شك تقويت بنيه دفاعي
اسلام و بالابردن توان نظامي ارتش اسلام و به كارگيري پيشرفته ترين
سلاح هاي نظامي ، اقتصادي ، تبليغاتي ، اخلاقي ، اجتماعي و مانند آن ، هزينه زيادي
خواهد داشت ، كه مسلمانان بايد آن را تأمين كنند ؛ ولي از آن جا كه اين هزينه ها
در راه خدا مصرف مي شود ، خداوند متعال آن را بطور كامل به شما باز خواهد
گرداند و بدون شك در اين معامله ضرر نخواهيد كرد .

« وَاِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ
لَها وَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ »
ـ هر چند
مسلمانان موظّف هستند از تمام توان و نيروي خويش استفاده كنند و بنيه نظامي خويش را
بالا ببرند ، ولي اگر دشمن دست دوستي به سوي آنان دراز كند ، مسلمانان دست آن ها
را به گرمي مي فشارند ، و اگر آن ها دعوت به صلح كنند ، مسلمانان اصراري بر
جنگ نخواهند داشت . اين آيه شريفه جواب مناسبي است براي افراد لجوج و عنودي كه اصرار
دارند از اسلام يك چهره خشن و جنگ طلب معرفّي كنند ، زيرا اگر اسلام دين خشونت و
شمشير باشد هرگز دعوت به صلح نمي كند و دستي كه به عنوان صلح دراز شده را با
گرمي نمي فشارد ؛ سپس به مسلمانان هشدار مي دهد :

« وَاِنْ يُريدُوا اَنْ يَخْدَعُوكَ فَاِنَّ
حَسْبَكَ اللهُ هُوَ الَّذي اَيَّدَكَ بِنَصْرِه وَبِالْمُؤْمِنينَ »
ـ
اگرچه اسلام دعوت به صلح مي كند و به دعوت صلح دشمن پاسخ مثبت مي دهد ،
ولي به مسلمانان هشدار مي دهد كه مواظب مكر و فريب دشمن باشند و حتّي به هنگام
صلح هم توان نظامي و قدرت دفاعي را در حدّ بالايي حفظ كنند ، تا اگر


310


دشمن مكر و حيله كرد ، مسلمانان غافلگير نشوند ؛ مثل اين كه دشمن در
موقعيّت ضعيفي قرار گرفته و براي تجديد قواي نظامي خويش و سازماندهي جديد
آن ها ، پيشنهاد صلح دروغين مي كند و مدّتي مسلمانان را سرگرم
گفت و گوهاي صلح مي نمايد تا پس از آمادگي مجدّد ضربه اي بر
مسلمانان وارد سازد ؛ در اين جا اگر مسلمانان توان نظامي خويش را ، حتّي به هنگام صلح
حفظ كنند ، غافلگير نخواهند شد و توطئه دشمن را دفع مي كنند . حضرت
علي ( عليه السلام ) نيز در فرمان مالك اشتر ، پس
از اين كه به فرمانده شجاع خويش توصيه مي كند از هر موقعيّتي كه جهت صلح پيش
مي آيد استفاده نمايد ، به او هشدار مي دهد كه در هنگام صلح نيز از
توطئه هاي دشمن غفلت نكند . ( 1 )

خداوند سپس در پايان آيه مي فرمايد : ( اگر بخواهند تو را فريب دهند ) خداوند براي تو كافي است ؛ او همان كسي است كه تو را ،
با ياري خود و مؤمنان ، تقويت كرد .

« وَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ
لَواَنْفَقْتَ ما فِي الاَْرْضِ جَميعاً ما اَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ
اللهَ اَلَّفَ بَيْنَهُمْ اِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ »
ـ اي پيامبر ما ! خداوندي
پشتيبان توست كه بين قلب هاي متفّرق و از هم جداي مؤمنان الفت ايجاد كرده است ،
دل هايي كه آن قدر با هم عداوت و دشمني داشتند كه اگر تمام ثروت روي زمين را
خرج مي كردي ، قادر بر تأليف قلوب آن ها نبودي ! ولي خداوند عزيز و حكيم
اين كار را انجام داده است و اين نعمت بسيار بزرگي براي تو و همه مسلمانان است .

آيات چهارگانه فوق بحث هاي زيادي دارد كه به همين مقدار
قناعت نموده ، به مباحث ديگر مي پردازيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در قسمت هاي پاياني عهدنامه مالك اشتر
مي خوانيم :

« ولاتدفعنّ صلحاً دعاك اليه عدوّك وللّه فيه
رضي . . . ولكن الحذر كلّ الحذر من عدوّك بعد صلحه ، فانّ العدوّ ربّما قارب
ليتغفّل فخذ بالحزم ، واتّهم في ذلك حسن الظّن ؛
هرگز صلحي را كه از جانب دشمن
پيشنهاد مي شود و رضاي خدا در آن است رد مكن ، . . . امّا زنهار ! زنهار ! سخت
از دشمنت پس از پيمان صلح برحذر باش ! چرا كه دشمن گاه نزديك مي شود ( و پيمان
صلح مي بندد ) تا غافلگيرت سازد ، بنابراين دورانديشي را به كار گير ، و در اين
موارد روح خوش بيني را كنار بگذار ! » ( نهج البلاغه ، نامه 53 ) .


311


مؤمنين كيانند ؟

سؤال : آيه شريفه نصرت در مورد چه كسي
نازل شده است ؟ و منظور از مؤمنين چه كساني هستند ؟

پاسخ : روايات فراواني در اين زمينه
وجود دارد ، كه هم مرحوم علاّمه اميني در الغدير ( 1 ) و
هم نويسنده احقاق الحق ( 2 ) ، اين روايات را ذكر
كرده اند . اين روايات بر دو قسم است :

نخست ، رواياتي كه مي گويد : « نخستين يار و ياور
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) حضرت
علي ( عليه السلام ) است و آيه نصرت اشاره به آن
حضرت دارد .

دوم ، رواياتي كه درباره نصرت علي ( عليه السلام ) سخن مي گويد ، ولي در مورد تطبيق آيه
نصرت بر علي ( عليه السلام ) مطلبي ندارد . از هر
گروه از روايات مذكور به يك روايت قناعت مي كنيم :

1

ابن عساكر ، نويسنده كتاب تاريخ دمشق ، روايت زير را از ابوهريره ( 3 ) نقل
مي كند :

مَكْتُوبٌ عَلَي الْعَرْشِ لا اِلهَ اِلاَّ أنَا وَحْدي ، لا شَريكَ
لي ، وَمُحَمَّدٌ عَبْدي ( 4 ) وَرَسُولي ، اَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَذلِكَ قَوْلُهُ « هُوَ الَّذي اَيَّدَكَ بِنَصْرِه وَبِالْمُؤْمِنينَ » ( 5 )

بر ساقه عرش اين جملات نوشته شده است : هيچ خدايي جز من كه يكتا هستم
نيست ، من شريكي ندارم ، محمّد ، بنده و فرستاده من است ، و من او را به وسيله علي
تأييد كردم و منظور از آيه نصرت همان چيزي است كه در ساقه عرش پيرامون نصرت علي
آمده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الغدير ، جلد 2 ، صفحه 49 به
بعد .

2 . احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 194 به بعد .

3 . راوي روايت مذكور تنها ابوهريره نيست ، بلكه « ابن عبّاس » ، « جابر » و « أنس » نيز آن را نقل كرده اند .

4 . مسأله عبوديّت و بندگي آن قدر مهمّ است كه در
اين جا قبل از رسالت ذكر شده است ، همان گونه كه مسلمانان در تشهّد نيز
قبل از شهادت به رسالت ، شهادت به بندگي آن حضرت مي دهند !

5 . به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ،
صفحه 194 .


312


ياد آوري چند نكته در اين جا لازم به نظر مي رسد :

اوّل : هر چند ابوهريره صريحاً اين
روايت را به پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
نسبت نمي دهد ؛ ولي با توجّه به جمله « مَكْتُوبٌ
عَلَي الْعَرْشِ »
معلوم مي شود كه از پيامبر شنيده است ؛ زيرا او
نمي تواند چنين ادّعايي داشته باشد .

دوم : شأن نزول آيات قرآن بر دو قسم
است :

نخست ، شأن نزول هايي كه منحصر به فرد و در مورد يك نفر است ،
مثل آيه « اكمال دين » و « آيه ولايت » و مانند آن ، كه منحصراً در مورد حضرت
علي ( عليه السلام ) است و شامل هيچ كس ديگر
نمي شود .

ديگر ، شأن نزول هايي كه منحصر به يك فرد نيست و شامل افراد
متعدّدي مي گردد ، ولي يك فرد شاخص و مصداق أكمل دارد كه معمولا از او نام برده
مي شود ، مانند آيه نصرت كه در مورد خصوص علي ( عليه السلام ) نيست ؛ ولي آن حضرت مصداق أكمل و فرد شاخص
آن هاست .

سوم : علاوه بر ابن عساكر ، افراد ديگري
نيز روايت فوق را نقل كرده اند ، از جمله :

الف ـ محبّ الدّين طبري در الرّياض ( 1 )

ب ـ سيوطي در الدّرّ المنثور ( 2 )

ج ـ قندوزي در ينابيع
المودّة
( 3 )

د ـ علاّمه گنجي در كفاية
الطّالب
( 4 )

2

مرحوم علاّمه اميني روايات زيادي ، از
راويان ديگر نقل مي كند كه علي ( عليه
السلام )
را نخستين يار و ياور پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله وسلم )
معرّفي مي كند ، ولي تصريح نمي كند كه مراد از آيه
شريفه ، عليّ بن ابي طالب است . از جمله اين روايات ، حديثي است كه « أنس بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الرّياض ، جلد 2 ، صفحه 172 ( به
نقل از الغدير ، جلد 2 ، صفحه 50 ) .

2 . الدّرّ المنثور ، جلد 3 ،
صفحه 199 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 194 ) .

3 . ينابيع المودّة ، صفحه 94 ( به
نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 194 ) .

4 . كفاية الطّالب ، صفحه 110 ( به
نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 194 ) .


313


مالك » از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله وسلم )
چنين نقل مي كند :

لَمّا عُرِجَ بي : رَأَيْتُ عَلي ساقِ العَرشِ مَكْتُوباً : لا اِلهَ
اِلاَّ اللهُ ، محمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ، اَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ ، نَصَرْتُهُ
بِعَلِيٍّ

وقتي مرا به معراج بردند ، مشاهده كردم كه بر ساقه عرش اين جملات
نوشته شده است : « هيچ خدايي جز خداي يكتا نيست ، محمّد پيامبر و فرستاده خداست ، محمّد
را به وسيله علي تأييد كردم و به واسطه علي او را كمك نمودم . ( 1 )

حديث فوق در كتاب هاي مختلف اهل سنّت آمده است ، از جمله
مي توان به كتاب هاي زير اشاره كرد :

1 ـ ذخائرالعقبي ( 2 )

2 ـ مناقب خوارزمي ( 3 )

3 ـ فرائد حمّويي ( 4 )

4 ـ خصائص الكبري سيوطي ( 5 ) و
كتاب هاي ديگر ( 6 )

اين كه گفته مي شود : « بر ساقه عرش خداوند فلان مسأله نوشته
شده است » نشانه اهمّيّت چنين مسأله اي است ، اين كه در ساق عرش الهي و در كنار
نام مبارك خداوند و پيامبرش ، نام علي ( عليه
السلام )
نوشته شده ، دليل بر اين است كه علي ( عليه السلام ) از جهت نصرت و ياري پيامبر برترين مسلمانان
بوده است و طبيعي است كه اگر خداوند بخواهد جانشيني براي پيامبرش انتخاب كند ،
برترين مسلمانان را براي اين منظور در نظر مي گيرد و اگر مسلمانان هم بخواهند
شخصي را انتخاب كنند ، عقل حكم مي كند كه به سراغ چنين شخصي بروند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ بغداد ، جلد 11 ، صفحه 173 ( به نقل از الغدير ، جلد 2 ، صفحه 50 ) .

2 . ذخائرالعقبي ، صفحه 69 ( به نقل
از الغدير ، جلد 2 ، صفحه 50 ) .

3 . مناقب خوارزمي ، صفحه 254 ( به
نقل از الغدير ، جلد 2 ، صفحه 50 ) .

4 . فرائد حمّويي ، باب 46 ( به نقل
از الغدير ، جلد 2 ، صفحه 50 ) .

5 . خصايص الكبري ، جلد 1 ، صفحه 7 ( به نقل از الغدير ، جلد 2 ، صفحه 51 ) .

6 . به الغدير ، جلد 2 ، صفحه 50 و 51 مراجعه كنيد .


314


پيام آيه

دفاع از اسلام با تمام توان

در آياتي كه خوانده شد ، ملاحظه كرديد كه اهمّيّت فوق العاده
علي ( عليه السلام ) ، در سايه حمايت از
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) به دست آمده
است . اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) اين موقعيّت
ممتاز را در سايه تلاش براي دفاع از رهبري مسلمانان كسب كرد . در لحظاتي كه اسلام در
لبه پرتگاه و در آستانه سقوط بوده علي ( عليه
السلام )
را در ميدان مي بينيم كه با تمام نيرو به دفاع از اسلام
مي پردازد . مثلا در جنگ اُحُد كه همه فرار كرده بودند علي ( عليه السلام ) به تنهايي مشغول مبارزه با دشمن
مي شود ، علي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
خبري ندارد ، ولي مي داند كه پيامبر كسي نيست كه پشت به جبهه كند . بدين جهت همان طور كه مشغول جنگ است به دنبال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) نيز مي گردد ،
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) را در
گوشه اي از ميدان جنگ مي يابد كه دندان مباركش شكسته و از پيشاني اش
خون جاري است ، پروانهوار به دور محبوبش مي چرخد و يكّه و تنها از پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و كيان اسلام
دفاع مي كند ، و زخم هاي فراواني برمي دارد . ( 1 ) شيعيان آن حضرت نيز
بايد با جان ، مال ، اخلاق ، حُسن معاشرت ، محبّت ، علم و دانش و خلاصه ، تمام استعدادها
و توان خويش از اسلام دفاع كنند ، تا انشاء الله فرداي قيامت سرافراز باشند و
شرمنده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و
علي ( عليه السلام ) نگردند .

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نورالابصار ، صفحه 97ـ96 .


| شناسه مطلب: 74169