بخش 90
4 آیه علم الکتاب دورنمای بحث هیچ چیز را بدون دلیل نپذیرید ! شرح و تفسیر شاهدان نبوّت چگونگی شهادت خداوند ! #171; من عنده علم الکتاب #187; کیست ؟ چگونگی شاهد بودن علی ( علیه السّلام ) مقایسه ای بین آصف بن برخیا و علیّ بن ابی طالب ( علیه السّلام ) 5 و 6 آیه مؤذّن و آیه اذان دورنمای بحث شرح و تفسیر آیه 44 اعراف گفتگوی بهشتیان و جهنّمیان مؤذّن کیست ؟ آیا مؤذّن بودن افتخاری محسوب می شود ؟ شرح و تفسیر آیه 3 سوره توبه
315 |
4 آيه علم الكتاب
وَ يَقُوُلُ الَّذينَ كَفَروُا لَسْتَ
مُرْسَلا قُلْ كَفي بِاللهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ
وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ
« سوره رعد ، آيه 43 »
317 |
آيه
علم الكتاب
وَ يَقُوُلُ الَّذينَ كَفَروُا لَسْتَ
مُرْسَلا قُلْ كَفي بِاللهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ
عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ
آن ها كه كافر شدند مي گويند : « تو
پيامبر نيستي » بگو : « كافي است كه خداوند ، و كسي كه علمِ كتاب ( و آگاهي بر
قرآن ) نزد اوست ، ميان من و شما گواه باشند . »
« سوره رعد ، آيه 43 »
دورنماي بحث
يكي ديگر از آيات فضائل حضرت علي ( عليه السلام ) ، كه مي توان از آن به عنوان دليلي بر
ولايت آن حضرت استفاده كرد ، آيه علم الكتاب است . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) در اين آيه شريفه از دو كس به
عنوان گواه و شاهد بر صدق ادّعايش نام مي برد : يكي « خداوند متعال » ، و ديگري
« من عنده علم الكتاب » . اين كه اين دو ، چگونه گواه صدق ادّعاي پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) هستند ، و منظور
از « من عنده علم الكتاب » كيست ؟ در بحث هاي آينده بطور مشروح و مفصّل خواهد
آمد ؛ ولي قبل از شرح و تفسير آيه شريفه ، لازم است مطلبي به عنوان مقدّمه تقديم
شود .
هيچ چيز را بدون دليل نپذيريد !
يكي از تعليمات مهم و اساسي قرآن مجيد به همه مسلمان ها ،
بلكه به همه
318 |
انسان ها ، اين است كه هيچ چيز را بدون دليل نپذيرند . آري ، از
نظر اسلام پذيرش هر مطلبي توأم با دليل قابل قبول است .
چهار آيه در قرآن مجيد در اين زمينه وجود دارد . در اين آيات
مي خوانيم :
« هاتُوا بُرهانَكُمْ ؛ دليل خود را ( بر اين موضوع ) بياوريد . » ( 1 )
مخاطب در اين آيات ، گاه يهود و نصاري است ؛
خداوند به پيامبرش مي فرمايد : به آن ها بگو اگر در ادّعاهاي خويش صادق
هستند ( كه بهشت تنها از آنِ آن هاست و هيچ كس غير از يهود و نصاري وارد بهشت
نمي شود ) دليل خود را ارائه كنند .
حتّي يكي از آيات فوق اشاره به روز قيامت است ، اگر كسي در
آن جا هم ادّعايي داشته باشد ، بايد همراه با ارائه دليل و برهان باشد .
بنابراين ، از آيات فوق استفاده مي كنيم كه براي اثبات هر
مطلبي ( 2 ) در دنيا و
1 . اين جمله ، در آيات 111 سوره بقره ، 24 سوره انبياء ، 64 سوره
نمل ، و 75 سوره قصص آمده است .
2 . سؤال : چگونه مردم مسلمان در مسايل
شرعي از مراجع تقليد تبعيّت مي نمايند و دليلي از آن ها مطالبه
نمي كنند و هر سخن و فتوايي را آن ها مطرح كنند ، هر چند دليل آن را ارائه
ندهند ، مقلّدين به آن ملتزم مي شوند ؟
پاسخ : دليل و برهان بر
دو قسم است : الف ) دليل تفصيلي . ب ) دليل اجمالي . در مسايل اصول دين نياز به دليل
تفصيلي داريم ؛ هر مسلماني بايد به فراخور حالش و به تناسب معلوماتش در مسأله
خداشناسي ، پيامبرشناسي ، معادشناسي و امام شناسي ، به دنبال دليل و برهان باشد و
اين امور را با دليل و برهان بپذيرد ؛ امّا در مسايل فروع دين دليل تفصيلي نياز
نيست ؛ بلكه امكان ندارد ! زيرا اگر تك تك مردم ملتزم باشند كه دليل تمام فروعِ
فروع دين را بدانند بايد ده ها سال به تحصيل در حوزه هاي علميّه بپردازند
و تمام فعاليّت هاي ديگر خود را تعطيل كنند و اين ، امكان پذير نيست ؛ زيرا
تمام نظام جامعه بر هم مي ريزد . بنابراين همان گونه كه اگر شخصي بيمار
شود به سراغ پزشك تحصيل كرده اي ، كه تجربه كافي در زمينه معالجه بيماران دارد
و انساني امين و دلسوز است ، مي رود و از او دليل تك تك دستوراتش را
نمي خواهد ، در مسايل ديني نيز به سراغ مجتهدي كه عمري در حوزه هاي علميّه
به تحصيل و تدريس و تحقيق گذرانده ، و تجربه كافي در استنباط احكام شرعي دارد و
انساني عادل و امين و دلسوز است مي رود و در مسايل ديني اش از وي تبعيّت
مي نمايد ، ولي دليل تك تك احكام شرع را از او نمي خواهد . نتيجه اين
كه ، مردم در مسأله تقليد بي دليل از مراجع خويش تبعيّت نمي كنند ، بلكه
آن ها دليل اجمالي ، كه همان رجوع غير متخصّص به متخصّص است ، دارند و در
اين جا نيازي به دليل تفصيلي نيست .
319 |
آخرت و از سوي هر قوم و ملّتي بايد دليل و برهان ارائه شود و اين
فرهنگ بسيار عالي اگر در جامعه اي عملي شود جلوي خرافات و سخنان پوچ و
بي اساس گرفته مي شود و شايعات و جنجال ها و غوغا سالاري ها و
تهمت ها و اتّهام ها در چنين جامعه اي نمي تواند موج ايجاد
كند ، تا موج سواران بر آن سوار شوند و در راستاي منافع شخصي خود مقدّس ترين
مقدّسات مردم را به مسلخ ببرند ! بر اين اساس است كه حتّي پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) براي صدق ادّعاي خويش برهان و
دليل ذكر مي كند و دو گواه معتبر ، و دو شاهدي كه همه كس شهادت آن ها را
مي پذيرند ، ارائه مي دهد . با توجّه به اين مقدّمه به شرح و تفسير آيه
شريفه مي پردازيم .
شرح و تفسير
شاهدان نبوّت
« وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ
مُرْسَلا » ـ كافران مدّعي هستند كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) از سوي خداوند فرستاده نشده است ؛
بنابراين ، حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلم )
بايد براي اثبات رسالت خويش ، طبق فرهنگ قرآن مجيد ، دليل و برهاني بياورد ، بدين جهت
خداوند متعال در ادامه آيه مي فرمايد :
« قُلْ كَفي بِاللهِ شَهيداً بَيْنِي
وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ » ـ اي پيامبر
ما ! به كفّار بگو من دو شاهد و گواه ، كه بين منِ پيامبر و شما كفّار شهادت بدهند
ارائه مي كنم ؛ گواه اوّل من خداوند متعال است ، و شاهد ديگر كسي است كه « علم
الكتاب » نزد اوست ؛ يعني ، كسي كه تمام « علم الكتاب » نه جزيي از آن ، را داراست . اين
دو گواه بر رسالت و پيامبري من شهادت مي دهند . و اين دو شاهد براي كساني كه
حقيقتاً به دنبال دليل هستند كافي است .
320 |
چگونگي شهادت خداوند !
سؤال : خداوندي كه از نظرها غايب است و
هيچ كس نمي تواند او را ببيند ، چگونه شهادت بر رسالت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) مي دهد ؟
پاسخ : خداوند از
طريق معجزاتي كه در اختيار پيامبرش قرار مي دهد شاهد صدقي بر رسالت پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) است ؛ زيرا محال است خداوندِ حكيم ، نه يك رقم و نه دو رقم ، بلكه صدها
رقم معجزه در اختيار پيامبري دروغين قرار دهد و گرنه بندگانش
گمراه مي شوند و خداوندحكيم بندگانش را گمراه نمي كند .
بنابراين ، همين كه خداوند معجزات فراواني در اختيار پيامبرش قرار داده ، خود شهادت
بر رسالت اوست .
« من عنده علم الكتاب » كيست ؟
علاّمه طبرسي در مجمع البيان سه
نظريّه در اين زمينه مطرح كرده است :
1 ـ منظور از « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ
الْكِتابِ » همان خداوند متعال است . در حقيقت اين جمله ، عطف تفسيري بر
« بِاللهِ » است و هر دو به يك معني است ؛ بنابراين ، در اين آيه شريفه يك شاهد بيشتر
براي صدق ادّعاي پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) مطرح نشده و آن خداوند متعال است . ( 1 )
و لكن اين نظريّه مردود است ؛ زيرا اصل و قانون اوّلي در عطف ،
تعدّد است و اين كه جمله معطوف مطلبي تازه غير از معطوف عليه باشد و عطف تفسيري
خلاف اصل است . و اين حقيقتي است كه دانشمندان ادبيّات عرب به آن اذعان دارند ؛
بنابراين ، تا زماني كه دليل متقن و معتبري نداشته باشيم كه جمله فوق عطف تفسيري
است ، بايد گفت كه اين جمله در صدد بيان مطلبي جديد است ، نه اين كه تكرار جمله قبل
محسوب شود ؛ بدين جهت ، نظريّه فوق قابل قبول نيست .
2 ـ معتقدان به نظريّه دوم ، ضمن ردّ نظريّه اوّل معتقد هستند
كه منظور از « من عنده علم الكتاب » آن دسته از اهل كتاب هستند كه به اسلام
گرويدند ، كه از جمله آن ها « عبدالله بن سلام » است ( 2 ) ، او دانشمندي يهودي ، امّا
با انصاف بود . آثار و
1 . مجمع البيان ، جلد 3 ،
صفحه 301 .
2 . مجمع البيان ، جلد 3 ،
صفحه 301 .
321 |
نشانه هاي پيامبر اسلام ( صلي
الله عليه وآله وسلم ) را در تورات خوانده بود و هنگامي كه نشانه هاي
پيامبر آخرالزّمان ، را در وجود حضرت محمّد ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) ديد و فهميد كه او فرستاده خداوند است ، به آن حضرت ايمان
آورد ، در حالي كه اگر بر دين خود باقي مي ماند جايگاه ويژه اي نزد
يهوديان داشت و شايد امكانات مادّي مناسبي هم در اختيارش مي نهادند ، ولي او
وقتي كه حقيقت را شناخت ، پا بر سر هواهاي نفساني نهاد و به دين اسلام گرويد ؛
بنابراين ، او كسي است كه « علم الكتاب » ، يعني نشانه هاي پيامبر در تورات ،
در نزد او بود و بر آن شهادت داد ، پس وي يكي از دو شاهد صدق ادّعاي پيامبر در رسالت
و نبوّتش مي باشد . به تعبير ديگر ، خداوند متعال و كتاب هاي آسماني پيشين ،
دو شاهد و گواه بر رسالت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) است .
ولي اين نظريّه نيز قابل پذيرش نيست ؛ زيرا سوره رعد از جمله
سوره هايي است كه در مكّه نازل شده است ، در حالي كه عبدالله بن سلام
در مدينه به دين اسلام گرويد ؛ بنابراين ، در زمان نزول آيه محلّ بحث ، هنوز
عبدالله بن سلام مسلمان نشده بود ، تا اين آيه اشاره به او باشد .
3 ـ نظريّه سوم ، كه در بسياري از كتاب هاي تفسيري ،
تاريخي ، حديثي و مانند آن به آن اشاره شده ، اين است كه منظور از « من عنده علم الكتاب » حضرت عليّ بن ابي طالب ( عليهما السلام ) است . ( 1 )
ابوسعيد خدري ، از دانشمندان اسلام و صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) كه مورد قبول اهل سنّت
مي باشد ، و علماء شيعه نيز نسبت به او خوشبين هستند ، مي گويد :
خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) رسيدم ، عرض كردم : منظور از « الّذي عنده علم من الكتاب ( 2 ) » چه كسي
است ؟
حضرت فرمود : منظور وزير برادرم سليمان بن داود ،
آصف بن برخيا ، است .
عرض كردم : منظور از « من عنده علم الكتاب » در سوره رعد كيست ؟
حضرت فرمود : « ذاكَ اَخي عَلِيُّ بْنُ اَبيطالِب ( 3 ) ؛ منظور برادرم
علي است . »
1 . مجمع البيان ، جلد 3 ،
صفحه 301 .
2 . سوره نمل ، آيه 40 .
3 . ينابيع المودّة ، صفحه 102 ( به
نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 281 ) .
322 |
اين روايت را علاوه بر ابوسعيد خدري ،
عبدالله بن عباس ، سلمان ، سعيد بن جبير ، محمّد بن حنفيّه ،
زيد بن علي و ديگران نيز روايت كرده اند . و از جمله كساني كه روايت
فوق را نقل كرده اند مي توان به قرطبي ( 1 ) ، سيوطي ( 2 ) ، علاّمه دشتكي
شيرازي ( 3 ) ، ترمذي ( 4 ) ، و ديگران اشاره كرد . بنابراين ، بهترين تفسير براي « من عنده علم الكتاب » حضرت عليّ بن
ابي طالب ( عليه السلام ) است .
چگونگي شاهد بودن علي ( عليه
السلام ) !
سؤال : با توجّه
به روايات فراواني كه در شأن نزول آيه شريفه وارد شده ، پذيرفتيم كه آيه
مذكور در مورد حضرت علي ( عليه السلام ) است ، ولي
سؤالي ديگر پيش مي آيد و آن اين كه : چگونه آن حضرت
شاهد وگواه بر نبوّت و رسالت حضرت محمّد ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) است ؟
پاسخ : براي روشن شدن جواب اين سؤال ، به
دو مثال توجّه كنيد :
الف ـ اگر شخصي وارد شهري شود كه هيچ كس از اهالي آن شهر را
نمي شناسد و به هنگام نماز به مسجد برود تا هم فضيلت نماز اوّل وقت را درك كند
و هم فضيلت نماز جماعت را ، با توجّه به اين كه هيچ كس را
نمي شناسد ، چگونه مي تواند به عدالت امام جماعت پي ببرد و به او اقتدا
كند ؟ فقهاء مي فرمايند : همين كه عدّه اي از مردم متشخّص و اهل دقّت ، به
او اقتداء كرده باشند ، مي توان از اقتداء اين عدّه پي به عدالت امام
جماعت برد ؛ مثل اين كه صدها روحاني سالخورده به آن امام جماعت اقتدا كرده باشند ، در
اين جا از طريق مأمومين به عدالت امام جماعت پي مي بريم .
ب ـ اگر مشاهده كنيم شخصي كه از لحاظ علمي سرشناس و مورد احترام
همه مردم است ، نزد استادي كه ما او را نمي شناسيم زانوي أدب زده و درس
مي خواند ، از علم و دانش شاگرد به عظمت استاد پي مي بريم ؛ مثلا ، اگر شيخ
انصاري ، يا علاّمه حلّي را مشاهده نماييم كه نزد استاد گمنامي درس مي خواند ،
از طريق اين شاگرد
1 . الجامع لاحكام القرآن ، جلد 9 ،
صفحه 336 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه
280 ) .
2 . الاتقان ، جلد اوّل ، صفحه 13 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 280 ) .
3 . روضة الاحباب ، جلد اوّل ،
وقايع سال نهم ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه
280 ) .
4 . مناقب مرتضوي ، صفحه 49 ( به
نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 280 ) .
323 |
به عظمت استاد پي مي بريم .
با توجّه به اين دو مثال ، اكنون به پاسخ سؤال مذكور توجّه كنيد :
هنگامي كه به مطالعه شخصيّت علي مي پردازيم ، وي را در تمام
صفات اخلاقي و انساني برترين مي بينيم :
علي با آن علم و دانش ، كه يك نمونه آن
نهج البلاغه است كه وقتي انسان در آن تفكّر و انديشه مي كند باور
نمي كند از مغز انساني تراوش كرده باشد ، بدين جهت در وصف آن گفته اند :
« پايين تر از كلام خداوند و بالاتر از كلمات تمام انسان ها
است . »
علي با آن قضاوت هاي عجيب و مبهوت كننده ، كه
سخت ترين پرونده هاي قضايي را به بهترين وجه حلّ و فصل مي كند و حق
مظلوم را از ظالم مي ستاند .
علي با آن عبادت و بندگي غير قابل توصيف ، كه به هنگام نماز جز به
خداوند نمي انديشد و به هيچ كس جز او توجّهي ندارد . تا آن جا كه
معالجه اي كه در غير نماز بر علي سخت است را به هنگام نماز بر روي او
انجام مي دهند و با موفقيّت انجام مي شود .
علي با آن شهامت و شجاعت مثال زدني اش ، كه در هيچ جنگي مغلوب
نمي شود و هرگز پشت به دشمن نمي كند .
علي با آن عدالت شديدش كه هيچ كس و هيچ چيز نمي تواند
او را از مسير عدالت خارج كند و بالاخره همين عدالت منتهي به شهادتش
مي شود .
آري ، اگر علي ( عليه السلام )
را ، كه در اين اوصاف و ويژگي هاي ديگر برترين انسان هاست ، ملاحظه كنيم كه
به پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم )
ايمان آورده و تمام زندگي خويش را وقف تبليغ دين او نموده و خود را بنده اي از
بندگان محمّد مي داند ، آيا از علي به حقانيّت ادّعاي رسالت حضرت محمّد پي
نمي بريم ؟ بنابراين ، علي شاهد و گواه ديگري بر نبوّت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) است .
به اعتقاد ما اين شاهد و گواه بر نبوّت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) آن قدر با اهمّيّت است كه اگر
فرضاً حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) هيچ
دليل ديگري بر نبوّت خويش نداشت جز شهادت عليّ بن ابي طالب ، كافي بود !
324 |
مقايسه اي بين آصف بن برخيا و عليّ بن
ابي طالب ( عليه السلام )
آصف بن برخيا وزير حضرت سليمان ( عليه السلام ) بود و داستانش در سوره نمل آمده كه خلاصه آن
به شرح زير است :
« هنگامي كه ملكه سبأ تسليم حضرت سليمان شد و به سوي آن پيامبر خدا
حركت كرد ، آن حضرت خطاب به كارگزارانش ، كه از جن و انس بودند ، گفت :
كدام يك از شما قادر است قبل از آن كه ملكه سبأ تسليم ما شود و در
نزد ما حاضر گردد ، تخت او را براي ما بياورد ؟
يكي از جنّيان گفت : من آن را نزد تو مي آورم ، ولي مدّت زماني
لازم است ؛ پيش از اين كه اين جلسه شما به اتمام برسد !
گوييا حضرت سليمان به اين امر راضي نشد و مي خواست اين كار
زودتر انجام پذيرد و لهذا شخصي كه قسمتي از علم الكتاب در نزد او بود
( آصف بن برخيا ) و به وسيله آن ، كارهاي خارق العاده اي انجام
مي داد گفت : پيش از آن كه چشم بر هم زني ، تخت ملكه سبأ را در نزد تو حاضر
مي كنم ، تا سليمان چشم باز كرد آن تخت را نزدش حاضر ديد !
سليمان پس از اين كه به منظور خويش دست يافت به شكر خداوند پرداخت و همه اين
نعمت ها را از خداوند دانست . » ( 1 )
آصف بن برخيا با اطّلاع بر قسمتي از علم الكتاب و
اسم اعظم ، قادر بر انجام چنين كارهاي خارق العاده و با عظمتي شد ، حال با توجّه
به اين كه حضرت علي ( عليه السلام ) داراي تمام
علم الكتاب بود و كلّ اسم اعظم را مي دانست ، آيا قدرت او قابل مقايسه با
آصف بن برخيا است ؟ از اين بحث مي توان پلي به ولايت تكوينيّه ائمّه
اطهار ( عليهم السلام ) زد ؛ زيرا معناي علم تكويني
آن نيست كه نعوذبالله ما معتقد باشيم علي ( عليه
السلام ) خالق السماوات و الارضين بود ، بلكه معناي آن اين است كه آن
بزرگواران به اذن پروردگار مي توانستند تصرّفاتي در عالم هستي داشته باشند ،
شبيه كاري كه آصف بن برخيا انجام داد .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آنچه در شرح حال آصف بن برخيا گفته شد خلاصه آيات 38 ، 39 و 40 سوره نمل است .
325 |
5 و 6 آيه مؤذّن و آيه اذان
وَ نَادَي اَصْحابُ الْجَنَّةِ
اَصْحابَ النّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ
ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قالُوا نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ
لَعْنَةُ اللهِ عَلَي الظّالِمينَ
« سوره اعراف ، آيه 44 »
وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ
وَ رَسُولِه اِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ اَنَّ
اللهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَرَسُولُهُ . . .
« سوره توبه ، آيه 3 »
327 |
آيه مؤذّن و آيه
اذان
آيات 44 سوره اعراف و 3 سوره توبه از ديگر آيات مربوط به فضايل
حضرت علي ( عليه السلام ) است . خداوند در آيه 44
سوره اعراف مي فرمايد :
وَ نَادَي اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ
النّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما
وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قالُوا نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ
لَعْنَةُ اللهِ عَلَي الظّالِمينَ
و بهشتيان ، دوزخيان را صدا مي زنند كه :
« آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود ، همه را حق يافتيم ؛ آيا شما هم آنچه را
پروردگارتان به شما وعده داده بود حق يافتيد ؟ ! » دوزخيان مي گويند : « آري ، همه
آنچه خداوند وعده داده بود حق يافتيم » در اين هنگام ، ندادهنده اي در ميان
آن ها ندا مي دهد كه : « لعنت خداوند بر ستمگران باد ! »
و در آيه 3 سوره توبه مي خوانيم :
وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِه
اِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ اَنَّ اللهَ بَريءٌ
مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ . . .
و اين ، اعلامي است از ناحيه خدا و پيامبرش به ( عموم ) مردم در روز حجّ اكبر ] روز عيد قربان [ كه : خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند . . .
328 |
دورنماي بحث
كلمه « مؤذّن » در قرآن مجيد تنها يك بار به كار رفته ، كه پيرامون
مسايل جهان آخرت مي باشد و در آيه 44 سوره اعراف آمده است ؛ و يك بار هم كلمه
« اذان » آمده ، و آن در آيه 3 سوره توبه مي باشد و هر دو در ارتباط با فضايل
حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) است .
« أذان » در عصر و زمان ما به معناي ذكرهاي مخصوصي است كه براي دعوت
به نماز گفته مي شود ، ولي در لغت به معناي هرگونه اعلام است ، گاه اعلام توأم
با تهديد ، گاه اعلام جنگ ، و گاه اعلام وقت نماز . و به تعبير ديگر « أذان » به معناي
رسانيدن پيامي به صورت آشكار و علني است . پس اذان مخصوص اعلام نماز نيست ، بلكه
معناي وسيعي دارد .
شرح و تفسير آيه 44 اعراف
گفتگوي بهشتيان و جهنّميان
براي روشن تر شدن تفسير آيه مؤذّن ، لازم است از چند آيه قبل
شروع كنيم : « وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلوُا
الصّالِحاتِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ
هُمْ فيها خالِدُونَ ؛ و كساني كه ايمان آوردند و اعمال
صالح انجام داده اند ـ البته هيچ كس را جز به اندازه
توانايي اش تكليف نمي كنم ـ آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند
ماند . »
جمله « لا نُكَلِّفُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها »
ـ كه به صورت يك جمله معترضه در آيه فوق آمده است ـ اشاره به نكته
مهمّي دارد و آن اين كه ايمان و عملِ صالحِ همه يكسان نيست و از همه مردم انتظار
ايمان و عمل صالح مساوي نمي رود ، بلكه از هر كس به اندازه توان و درك او
انتظار ايمان و عمل صالح مي رود ، بدون شك ايمان حضرت علي ( عليه السلام ) و سلمان و ابوذر در سطح ايمان بقيّه مردم
نيست و انتظاري كه از چنين اشخاص برجسته اي مي رود غير از انتظاري است كه
از مردم عادي مي رود . خلاصه اين كه ، هر كس به اندازه
ظرفيّت و وُسع و توانش ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد وارد بهشت
مي شود و جاودانه در آن خواهد ماند .
329 |
« وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ »
ـ خداوند پس از اين كه صفات مستحقّين ورود به بهشت را بيان مي كند ، به
كارهايي كه در بهشت در مورد آن ها انجام مي شود مي پردازد . اوّلين
كاري كه انجام مي شود اين كه : « آنچه در دل آن ها از كينه و حسد دارند ،
برمي كنيم تا در صفا و صميميّت با هم زندگي كنند » . « غلّ » به حركت آب در زير گياهان
كه مخفي و ناپيداست گفته مي شود و از آن جا كه حسد و كينه هم به صورت ناپيدا و
پنهان است به آن غل گفته شده است .
سؤال : مگر بهشتي ها كينه و حسد
دارند كه خداوند آن را با ورود به بهشت از بين مي برد ؟
پاسخ : از برخي روايات استفاده
مي شود كه بعضي از درجات خفيف حسد و كينه در بعضي از بهشتيان وجود دارد كه تا
آن را اظهار نكنند گناه محسوب نمي شود و منافاتي با ايمان ندارد . ( 1 ) خداوند
حتّي اين درجه ضعيف از حسد و كينه را از قلب بهشتيان برطرف مي كند ، تا در كنار
هم و در كمال آرامش زندگي كنند .
« تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الاَْنْهارُ » ـ
بهشتيان در قصرها و خانه هايي سكونت دارند كه آب از زير اين خانه ها جاري
است ؛ يعني خداوند آن قصرها و خانه ها را بر روي نهرها و رودخانه ها بنا
كرده است . و اين ، از جمله نعمت هاي مهمّي است كه در بسياري از آيات قرآن ( 2 ) ،
كه متعرّض نعمت هاي بهشتي شده ، مطرح گشته است .
« وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي هَدانا
لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا اَنْ هَدانا اللهُ لَقَدْ جائَتْ
رُسُلُ رَبِنّا بِالْحَقِّ » ـ بهشتيان پس از مشاهده نعمت هاي بهشتي و
الطاف و عنايات خداوندي ، دست به شكرگزاري بلند كرده و مي گويند : « ستايش مخصوص
خداوندي است كه ما را به اين ( همه نعمت ها ) رهنمون شد ؛ و اگر خدا ما را هدايت
نكرده بود ، ما ( به اين ها ) راه نمي يافتيم . مسلّماً فرستادگان پروردگار
ما حق
1 . المنار ، جلد 8 ، صفحه 421 ، ( به
نقل از تفسير نمونه ، جلد 6 ، صفحه 175 ) .
2 . خداوند متعال در سوره بقره ، آيه 25 و 226 و سوره
آل عمران ، آيات 15 ، 136 ، 195 و 198 و سوره نساء ، آيات 13 ، 57 و 122 و سوره
مائده آيات 12 ، 85 و 119 و آيات ديگري از قرآن مجيد به اين نعمت اشاره كرده است .
خلاصه اين كه ، در نزديك به 40 آيه اين نعمت ذكر شده است .
330 |
را آوردند » . آري ، بهشتيان اعتراف مي كنند كه هدايت تشريعي
انبياء و اولياء و كتاب هاي آسماني ، و هدايت تكويني نشأت گرفته از
جاذبه هايي كه در وجود انسان به وديعت نهاده شده ، باعث شده كه آن ها وارد
بهشت شوند و همه اين ها از عنايات و الطاف خداوند متعال است .
« وَ نُودُوا اَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ
اُوْرِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » ـ پس از اين كه بهشتيان به حمد
و سپاس نعمت هاي بي حدّ و حصر خداوند ، كه از الطاف و عنايت آن حضرت نشأت
گرفته ، پرداختند ؛ به آن ها ندا داده مي شود كه : « اين بهشت را در برابر
اعمالي كه انجام مي داديد ، به ارث برديد » .
« وَ نادَي اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ
النّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَ رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ
رَبُّكُمْ حَقّاً » ـ هنگامي كه بهشتيان در بهشت مستقر مي شوند ، به
اطراف خويش مي نگرند و به دنبال دوستان و آشنايان خويش هستند ، امّا بعضي از
آن ها را نمي يابند ! متوجّه مي شوند كه آن ها جهنّمي شده و از
ورود به بهشت محروم گشته اند ، بدين جهت خطاب به جهنّميان مي گويند :
« آنچه خداوند به ما وعده داده بود و ما براساس ايمان به آن ، راه
صحيحي در دنيا انتخاب كرديم و بالاخره به بهشت رهنمون شديم ، تمام وعده هاي
خداوند را حق يافتيم و هيچ تخلّفي نداشته است ، آيا شما هم وعده هاي خداوند را
در مورد سرانجام خويش حق يافتيد ؟ آيا مجازات هايي كه به شما وعده داده شد ،
تحقّق يافت ؟
« قالُوا نَعَمْ » ـ جهنّميان در پاسخ
مي گويند : « آري ، تمام وعده هايي كه داده شد ، انجام شد . ما با چشم خويش
تحقّق آن ها را مشاهده كرديم .
سؤال : چرا بهشتيان اين مطالب را از
جهنّميان مي پرسند ؟
پاسخ : ممكن است براي اطمينان بيشتر و
باور عميق تر باشد ؛ هر چند بهشتيان به تمام وعده هاي انبياء ايمان و
اعتقاد داشتند ، ولي وقتي تحقّق آن ها را ببينند ، يا از جهنّمي ها بشنوند ،
باورشان عميق تر مي شود .
احتمال ديگر آن كه آن ها براي سرزنش و ملامت
جهنّمي ها اين سؤال را مطرح
331 |
مي كنند ، همان گونه كه جهنّمي ها در دنيا مؤمنان
را سرزنش و ملامت مي كردند و ايمان و اعتقادات آن ها را به سخريّه
مي گرفتند . بنابراين ، اين سؤال و جواب نوعي مقابله به مثل محسوب مي شود !
« فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ
اللهِ عَلَي الظّالِمينَ » ـ براي پايان دادن به گفت و گوي بهشتيان
و جهنّميان يك نفر بايد حرف آخر را بزند ، بدين جهت پيام آور الهي فرياد
مي زند : « لعنت خداوند بر ظالمان و ستمگران باد ! » و با اين سخن ،
گفت و گوهاي بهشتيان و جهنّميان پايان مي يابد .
مؤذّن كيست ؟
مؤذّن ، كه در آيه 44 سوره اعراف بدان اشاره شد ، كيست ؟ اين
پيام آور الهي كه بر بهشت و جهنّم و قيامت سلطه دارد چه شخصي است ؟ اين شخص كه
همگان صدايش را مي شنوند و با سخن او گفت و گوي بهشتيان و جهنّميان
پايان مي يابد ، چه كسي مي تواند باشد ؟
پاسخ : روايات متعدّدي در منابع شيعه و
اهل سنّت وجود دارد كه مؤذّن را به حضرت علي ( عليه
السلام ) تفسير كرده است ، به عنوان نمونه به چند منبع اشاره
مي كنيم :
1 ـ حاكم حسكاني ، دانشمند حنفي اهل تسنّن ، در شواهد
التّنزيل ، از محمّد حنفيّه ، از حضرت علي ( عليه
السلام ) چنين نقل مي كند :
« أنـَا ذلِكَ الْمُؤذِّنُ ؛ پيام آور الهي در روز قيامت من هستم . »
وي روايتي نيز از ابن عبّاس نقل مي كند ؛ او مي گويد :
« علي ( عليه السلام ) در قرآن نام هايي دارد ،
كه مردم با آن آشنا نيستند ، يكي از آن نام ها « مؤذّن » است » . ابن عبّاس هر چند
اين روايت را به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) نسبت نداده ؛ ولي حتماً از آن حضرت شنيده است . ( 1 )
2 ـ حافظ ابوبكر ابن مردويه در كتاب المناقب نقل كرده است كه
مؤذّن علي ( عليه السلام ) است . ( 2 )
1 . به نقل از احقاق الحق ،
جلد 3 ، صفحه 394 .
2 . به نقل از احقاق الحق ،
جلد 3 ، صفحه 393 .
332 |
3 ـ آلوسي ، يكي از مفسّران معروف اهل سنّت ، در تفسير
روح المعاني از ابن عبّاس نقل مي كند كه گفته است :
« اَلْمُؤَذِّنُ عَلِيٌّ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ ؛
مؤذّن حضرت علي ( عليه
السلام ) است . » ( 1 )
4 ـ شيخ سليمان قندوزي ، نويسنده كتاب ينابيع المودة ، نيز در
كتابش نقل مي كند كه منظور از مؤذّن حضرت علي ( عليه السلام ) است . ( 2 )
5 ـ ميرمحمّد صالح كشفي ترمذي نيز همين
مطلب را در مناقب نقل كرده است . ( 3 )
آيا مؤذّن بودن افتخاري محسوب مي شود ؟
سؤال : بعضي از روشنفكران ، كه در دام
تعصّب گرفتار شده اند ، مثل محمّد رشيد رضا نويسنده تفسير المنار ، هنگامي كه به
اين آيه شريفه و روايات پيرامون آن مي رسند مي گويند : « بر فرض كه بپذيريم
منظور از مؤذّن حضرت علي ( عليه السلام ) است ؛ ولي
اين ، افتخاري محسوب نمي شود ، زيرا يك نفر بايد پيام آور الهي باشد و
تفاوتي نمي كند كه چه كسي باشد . »
پاسخ : جواب اين سخن بي اساس روشن
است ؛ زيرا اين مؤذّن مي خواهد به فرمان الهي مطلبي را اعلام كند ، پس او
پيام آور الهي است و وظيفه خطير و سنگين سخنگوي خداوند را دارد ، بنابراين
سخنگو بايد شخص مهمّي باشد ، كه مطلب و پيام خدا را خوب بيان كند ؛ آن هم پيامي كه در
روز قيامت بيان مي شود . و با توجّه به محتواي پيام ، كه شامل لعنت خداوند بر
ظالمين است ، خود پيام آور نبايد در دنيا آلوده به ظلم شده باشد و گرنه هيچ كس
خودش را لعنت نمي كند . بنابراين ، مقام مؤذّن در روز قيامت يك مقام معمولي و
عادي نيست ، كه هر كس بتواند عهده دار آن باشد و كسي كه اين مقام را به دست
آورد ، فضيلت بزرگي نصيبش شده است .
چرا برخي از مفسّران اهل سنّت چشمان خويش را در مقابل
واقعيّت ها
1 . روح المعاني ، جلد 8 ،
صفحه 107 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه
393 ) .
2 . ينابيع المودّة ، صفحه 101 ( به
نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 393 ) .
3 . مناقب مرتضوي ، صفحه 60 ( به
نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 393 ) .
333 |
مي بندند و از كنار حقيقت هاي قرآني ، براي حفظ
پيشداوري هايشان ، به راحتي مي گذرند و گاهي از اوقات منكر آن
مي شوند ؟ !
شرح و تفسير آيه 3 سوره توبه
براي روشن شدن تفسير « آيه أذان » ، كه يكي ديگر از آيات فضايل حضرت
علي ( عليه السلام ) محسوب مي شود و در
ارتباط با « آيه مؤذّن » مي باشد ، لازم است توضيحي كوتاه پيرامون آيات اوّليه
سوره توبه داشته باشيم :
سال هشتم هجرت مكّه فتح شد و بساط بت پرستي از سرزمين وحي
برچيده شد و همه مسلمان شدند . برخورد محبّت آميز و توأم با عفو و إغماض و گذشت
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) با
مشركان مكّه ، سبب شد كه مردم بطور گسترده از اسلام استقبال نموده و گروه گروه به
اسلام روي آورند و نبوّت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) را بپذيرند . اين سال با تمام حوادثش به پايان رسيد ، حضرت رسول
اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) قصد داشت در سال
نهم حجّة الوداع را به جا آورد ، ولي با توجّه به امور زير مناسب نديد كه در آن
سال اين عبادت بزرگ را انجام دهد :
الف ـ برخي از بت پرستان از گوشه و
كنار جزيرة العرب به زيارت خانه خدا مي آمدند و علي رغم اين كه كعبه مقدّس از
بت ها پاك شده بود ، ولي آن ها به عشق بت ها بر گرد آن بيت عتيق به
طواف مي پرداختند و علاوه بر اين ، شعارهاي زمان جاهليّت را به هنگام طواف
سرمي دادند !
ب ـ هنوز طواف به صورت برهنه و عريان
كاملا ريشه كن نشده بود و برخي از بت پرستان بدين شكل طواف
مي كردند ؛ زيرا آن ها معتقد بودند لباسي را كه طائف به هنگام طواف به تن
دارد ، بايد پس از إتمام طواف به نيازمندي صدقه بدهد ، بدين جهت اگر كسي بيش از يك
لباس نداشت ، يا به هر علّتي مايل نبود لباس خود را به فقير بدهد ، قبل از طواف
لباس ها را از تن خارج مي كرد و لخت و عريان به طواف مي پرداخت ، تا
بدين شكل لباس هاي خويش را حفظ كرده باشد ، گاه اين مسأله
از سوي طواف كنندگان زن نيز عملي مي شد ! حال تصوّر كنيد هنگامي كه يك
334 |
با توجّه به امور فوق ، پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) از انجام حج در سال نهم منصرف
شد ، تا اين كه آيات اوّليّه سوره توبه نازل گشت كه طبق اين آيات پيامبر موظّف شد
چهار مطلب را در مراسم حجّ سال دهم هجرت به مشركان ابلاغ كند :
1 ـ « لا يَحِجَّنَّ الْبَيْتَ مُشْرِكٌ »
ـ پس از سال دهم هجرت هيچ مشركي حق ندارد حج به جا آورد ، آن ها حقّ
ورود به مسجدالحرام را پس از اين نخواهند داشت . خانه اي كه قهرمان مبارزه با
بت پرستي و بت شكن تاريخ آن را بنانهاده ، جاي بت پرستان و مشركان
نيست . مشرك و بت پرست نبايد برگرد خانه توحيد بچرخد ؛ مگر اين كه دست از شرك
خويش بردارد .
2 ـ « وَ لا يَطُوفَنَّ بِالْبَيْتِ
عُرْيانٌ » ـ پس از اين ، هيچ كس حق ندارد برهنه برگِرد خانه خداوند طواف كند
و با اين كار زشت خويش فضاي روحاني و معنوي و ملكوتي مسجدالحرام را آلوده
نمايد .
3 ـ « وَ لايَدْخُلَ الْبَيْتَ اِلاّ
مُؤمِنٌ » ـ در گذشته ورود به داخل كعبه براي عموم مردم امكان پذير بود
( برخلاف امروز كه اين سعادت جز براي افراد معدود و انگشت شمار ، براي كسي حاصل
نمي شود ) و مسلمان و مشرك داخل كعبه مي رفتند ، ولي پس از ابلاغ اين پيام
هيچ مشركي حق ندارد وارد خانه كعبه گردد .
4 ـ « وَ مَنْ كانَتْ لَهُ مُدَّةٌ
فَهُوَ اِلي مُدَّتِه وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مُدَّةٌ فَمُدَّتُهُ
اَرْبَعَةُ اَشْهُر » ـ آن عدّه از مشركين كه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) عهد و پيمان ترك مخاصمه داشتند و
هيچ مدّتي براي آن ذكر نشده بود ، تا چهار ماه فرصت داشتند كه اسلام بياورند ، پس از
چهار ماه هيچ عهد و پيماني بين پيامبر و آن ها نخواهد بود ، امّا آن ها كه
عهد و پيمانشان داراي مدّت بود و هنوز مدّت آن نرسيده بود و برخلاف عهد خويش عمل
نكرده بودند و به كمك دشمنان اسلام نشتافته بودند ، عهد و پيمان آن ها تا پايان
مدّت محترم بود . ( 1 )
1 . تفسير نمونه ، جلد 7 ، صفحه 289 .
335 |
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) موظّف بود امور فوق را در ايّام حجّ سال دهم هجرت به اطّلاع مشركان
برساند . حضرت براي اين كار ابوبكر را انتخاب كرد تا آيات اوّليّه سوره توبه را در
ايّام حج براي مشركان بخواند ، او بدين منظور به سمت مكّه حركت كرد ، مدّتي نگذشت كه
جبرئيل امين بر پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) نازل شد و عرض كرد :
« اين مأموريّت را خودت ، يا مردي كه مثل توست بايد انجام دهد ؛ نه
شخص ديگري » پيامبر پس از اين پيام ، به علي فرمود :
علي جان برو و آيات اوّليّه سوره توبه را از ابوبكر بگير و در
مراسم حج به اطّلاع مشركان برسان !
علي ( عليه السلام ) طبق دستور پيامبر
آيات را از ابوبكر گرفت و آن ها را در ايّام حج به اطّلاع مشركان
رسانيد . ( 1 )
مرحوم طبرسي در اين مورد مي گويد :
اجمع المفسّرون و نقلة الاخبار انّه لمّا نزلت برائة
رفعها رسول الله ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) الي ابي بكر ، ثم اخذها منه و دفعها الي عليّ بن ابي طالب ( 2 )
تمام مفسّران عالم اسلام ، اعمّ از شيعه و سنّي ، و تمام محدّثان و
راويان اخبار ، اجماع و اتّفاق دارند بر اين كه هنگامي كه سوره توبه بر پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) نازل شد آن
حضرت ، اين سوره را به ابوبكر داد ( تا در مراسم حج براي مشركان بخواند ) سپس از وي پس
گرفت و به علي سپرد ( تا آن حضرت اين مأموريّت را انجام دهد ) .
آنچه مجمع البيان گفته و ما به
صورت مشروح تر توضيح داديم ، قدر مشترك تمام رواياتي است كه در اين زمينه وارد
شده ، و تنها احقاق الحق آن را از چهل كتاب از كتاب هاي اهل سنّت نقل كرده
است ! ( 3 )
1 . تفسير نمونه ، جلد 7 ، صفحه 275 .
2 . مجمع البيان ، جلد 3 ،
صفحه 3 .
3 . احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 427 به بعد .