بخش 91
اختلاف در جزئیّات شرح و تفسیر هشداری جدّی به مشرکان آیا این مأموریّت فضیلت است ؟ ارتباط آیه #171; اذان #187; و #171; مؤذّن #187; حکمت تغییر مأموریّت ابلاغ آیات سوره برائت 7 آیه محسنین دورنمای بحث شرح و تفسیر ظالم ترین انسان ها ! #171; آورنده کلام صدق #187; و #171; تصدیق کننده آن #187; کیست ؟ فخر رازی ، تنها مخالف !
336 |
اختلاف در جزئيّات
البتّه روايات مذكور در مورد جزئيّات اختلاف دارند ، كه به
نمونه اي از آن اشاره مي شود :
در برخي از روايات آمده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) علي را بر شتر مخصوص خودش ، كه
به « ناقه غضبي » معروف بود ، سوار كرد و علي در مسجد شجره كه در نزديكي مدينه است و
يكي از ميقات هاي حجّ تمتّع و عمره محسوب مي شود ، به ابوبكر رسيد و فرمان
پيامبر را براي ابوبكر بيان كرد . ابوبكر شديداً ناراحت شد و به مدينه بازگشت و خدمت
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم )
رسيد و عرض كرد :
« اَنْزَلَ فِيَّ شَيْءٌ ؛ آيا در مذمّت من آيه اي از سوي خداوند نازل شده است ؟ »
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
نه ، ولي من از سوي خداوند دستور دارم كه اين
كار را انجام دهم ، اين كار يا بايد توسّط خود من ، يا شخصي كه جزء اهل بيت من است
انجام شود ( لا ، اِلاّ اَنّي اُمِرْتُ اَنْ اُبَلِّغُهُ
اَنَا اَوْ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتي ( 1 ) ) .
خلاصه اين كه ، از اين روايات استفاده مي شود تغيير مأموريّت
از سوي شخص پيامبر نبوده ، بلكه خداوند او را مأمور به اين كار كرده است . به هر حال ،
اين مأموريّت به حضرت علي ( عليه السلام ) سپرده
شد و آن حضرت با انجام اين مأموريّت نگراني هاي پيامبر را در مورد انجام حج ،
كه پيشتر به آن اشاره شد ، از بين برد و با پاكسازي كعبه از آخرين بقاياي شرك و
بت پرستي ، مقدّمات سفر پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) به مكّه براي انجام حجّة الوداع آماده شد .
شرح و تفسير
هشداري جدّي به مشركان
« بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِه اِلَي
الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ؛ اين ، اعلام بيزاري از
1 . خصائص نسائي ، صفحه 28 ( به نقل
از تفسير نمونه ، جلد 7 ، صفحه 276 ) .
337 |
سوي خدا و پيامبر او ، به كساني از مشركان است كه با آن ها
عهد بسته ايد ! » ـ پيمان بين مسلمانان و مشركاني كه پيمانشان مدّت ندارد از اين
ساعت لغو و كأن لم يكن تلقّي مي گردد .
« فَسيحُوا فِي االاَْرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُر
وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَ اَنَّ اللهَ مُخْزِي
الْكافِرينَ ؛ با اين حال ( كه پيمان شما با رسول خدا لغو شده است ) چهار ماه
مهلت داريد كه آزادانه در زمين سير كنيد و هر جا كه مي خواهيد برويد و
بينديشيد ، و بدانيد كه شما نمي توانيد خدا را ناتوان سازيد ، ( و از قدرت او
فرار كنيد ، و بدانيد ) خداوند خوار كننده كافران است . »
سؤال : چرا پيامبر پيمان هايش را
با مشركان نقض كرد ؟ آيا اين نقضِ پيمان ، شامل تمام پيمان هاي حضرت
مي شد ؟
پاسخ : از آيات بعد استفاده مي شود
كه مسأله لغو پيمان ها تنها در مورد پيمان هايي بود كه مدّت خاصّي
نداشته ، يا مدّت آن به سر رسيده است ، و همچنين پيمان هايي كه مدّت آن به إتمام
نرسيده ، ولي مشركان پيمان شكني كرده بودند و به دشمنان اسلام و مسلمين در جنگ
أحزاب و مانند آن كمك كرده بودند ، امّا پيمان هايي كه مدّت آن به پايان نرسيده
بود ، و صاحبان آن تخلّفي نكرده بودند و به ياري دشمنان اسلام نشتافته بودند ، چنين
پيمان هايي بر قوّت خود باقي بود و تا پايان يافتن مدّتش مورد احترام پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و مسلمانان
بود ، همان گونه كه در آيه چهارم سوره توبه اين نوع پيمان ها استثناء شده
است ؛ زيرا عهد و پيمان از نظر اسلام ، هر چند با دشمن بسته شود ، محترم است و اگر
مصلحتي ايجاب كند كه مسلمانان با كفّار عهد و پيماني داشته باشند ، بايد آن را محترم
بشمارند و بر طبق آن عمل كنند .
« وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِه
اِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ ؛ و اين ، اعلامي از ناحيه خدا و
پيامبرش به عموم مردم در روز « حجِّ اكبر » است » . در مورد « حجّ اكبر » تفسيرهاي
مختلفي ذكر شده است ، ولي بهترين تفسير اين است كه منظور از حجّ اكبر همان « حجّ
تمتّع » است كه وقوف در « عرفات » و « مشعرالحرام » و « مني » و « قرباني » و
338 |
« رمي جمرات » و مانند آن دارد و منظور از حجّ اصغر « عمره تمتّع »
مي باشد . ( 1 ) به هر حال بايد ديد كه اين اعلام خدا و رسولش در حجّ تمتّع سال
نهم هجرت چه بوده است ؟ به ادامه آيه توجّه كنيد :
« اَنَّ اللهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ
وَ رَسُولُهُ » ـ اعلام خداوند و رسولش به همه مشركين اين است كه خدا و
پيامبرش از مشركين بيزار هستند ، بدين جهت پيمان ها لغو مي شود . بنابراين
مشركين و كفّار دو راه بيشتر در پيش رو ندارند : راه اوّل آن است كه از گذشته خويش
توبه كنند و دست از شرك بردارند و به اسلام و آيين توحيد روي آورند .
« فَاِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ » ـ
مشركان و بت پرستان كه پيمان آن ها لغو شده است ، اگر راه توبه و پذيرش
اسلام را در پيش بگيرند و به اسلام بگروند براي آن ها بهتر است ؛ زيرا هم
امنيّت آن ها در دنيا تأمين مي شود و هم در سايه عمل به قوانين اسلام ، و
انجام واجبات و ترك محرّمات ، سعادت اخروي آن ها تأمين مي گردد .
« وَ اِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَموُا
اَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَروُا بِعَذاب
اَليم » ـ و اگر توبه نكنند ، و بر عقايد شرك آلود خود پافشاري كنند ، و
از حق سرپيچي نمايند ، نمي توانند از قلمرو قدرت خداوند خارج شوند و آن حضرت را
ناتوان سازند ! علاوه بر اين كه مجازات و عذابي دردناك هم در انتظار
آن هاست .
آيا اين مأموريّت فضيلت است ؟
سؤال : طبق آنچه كه گذشت حضرت
علي ( عليه السلام ) از سوي پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) مأمور ابلاغ
آيات اوّليّه سوره توبه به مشركان مكّه در ايّام حجّ تمتّع شد ، و اين مأموريّت ، كه
در ابتدا به ابوبكر سپرده شده بود ، از وي پس گرفته شد ؛ آيا اين مأموريّت فضيلتي
براي حضرت علي ( عليه السلام ) محسوب
مي شود ؟
پاسخ : گروهي از متعصّبين ، كه در صدد
تضعيف و كم رنگ نمودن اين فضايل
1 . « روز عرفه » و « روز عيد قربان » از جمله تفاسير ديگرِ « حجّ
اكبر » است ؛ براي اطّلاع بيشتر به مجمع البيان ،
جلد دوم ، صفحه 5 و تفسير الكشّاف ، جلد دوم ، صفحه 5ـ244
مراجعه فرماييد .
339 |
هستند ، گفته اند : علّت تغيير اين مأموريّت سنّت و رسمي است
كه در بين عرب مرسوم بود ؛ زيرا در بين عرب ها مرسوم است كه وقتي كسي پيامي
براي شخصي مي فرستد ، يا بايد خودش حامل پيام باشد ، يا يكي از خاندان و
خويشاوندانش اين مسؤوليّت را عهده دار شود ، بدين جهت حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) ابوبكر را عزل و علي ( عليه السلام ) را به جاي ايشان فرستاد ، بنابراين مأموريّت
فوق فضيلتي براي حضرت علي ( عليه السلام ) محسوب
نمي شود ! ( 1 ) و لكن انصاف اين است كه چنين سخني بسيار دور از حقيقت است ،
زيرا :
اوّلا : اين رسم عرب را شما از كجا كشف كرده ايد ؟ در كجا چنين
مطلبي آمده است ؟ آيا به صرف إحتمال ، مي توان منكر چنين فضيلت مهمّي شد ؟
ثانياً : بر فرض ثبوت چنين رسمي در بين اعراب ، تغيير مأموريّت فوق
ربطي به رسم عرب ندارد ، زيرا حضرت رسول ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) ، طبق برخي از روايات ، كه شرح آن گذشت ، اين كار را به دستور و
فرمان خداوند انجام داد .
بنابراين ، بدون شك اين مأموريّت فضيلت بزرگي براي حضرت
علي ( عليه السلام ) محسوب مي شود و با توجّه
به اين مطلب ، اگر خداوند بخواهد شخصي را به عنوان خليفه بلافصل پيامبر انتخاب كند ،
بدون شك انسان برتر و داراي فضيلت بيشتر را برمي گزيند و اگر هم مردم بخواهند
چنين شخصي را انتخاب كنند ، آن ها نيز به مقتضاي عقل چنين شخصي را
برمي گزينند .
ارتباط آيه « اذان » و « مؤذّن »
« پاداش ها » و « مجازات هاي » جهان آخرت در حقيقت إنعكاس
اعمال انسان در دنياست . اين مطلب با توجّه و تأمّل در ارتباط « پاداش ها » و
« كيفرها » ي جهان آخرت ، با اعمال انسان در دنيا روشن مي شود .
اگر انسان رباخوار ، كه مرتكب گناه بزرگ رباخواري مي شود ، در
جهان آخرت همانند انساني مست و بي اراده جلوه مي كند و قدرت بر حركت صحيح
و متعادل
1 . الكشّاف ، جلد 2 ، صفحه 244 .
340 |
ندارد و هر از چند قدمي به زمين مي خورد و دوباره برمي خيزد
و به راهش ادامه مي دهد ، بدان جهت است كه او در دنيا با اين گناه بزرگ تعادل
اقتصادي جامعه را بر هم زده و جامعه را دچار بي ثباتي اقتصادي و مالي نموده
است . پس عدم تعادل رباخوار در آخرت ، انعكاسي از برهم خوردن تعادل جامعه در دنيا بر
اثر ارتكاب او به گناه زشت رباخواري است . ( 1 )
اگر ظلم در آخرت بسان تاريكي و ظالم همچون انسان تاريكي
مي باشد كه راه به جايي نمي برد ، به خاطر آن است كه ظالم دنيا را بر
مظلومين تيره و تار كرده ، به گونه اي كه آن ها راه به هيچ جا
نمي برند . پس ظلمات ظالم در آخرت نتيجه و انعكاس ظلماتي است كه او خود در دنيا
براي مظلومان به وجود آورده و زندگي آن ها را تيره و تار كرده است .
اگر انسان مؤمن و داراي ايمان با چراغي از نور وارد صحنه محشر
مي شود و در سايه آن چراغ ، به سوي رضوان و مغفرت الهي رهنمون و هدايت
مي گردد ، به خاطر اين است كه انسان هاي مختلفي در پرتو نور ايمان او در
دنيا هدايت گشته و به حقيقت رهنمون شدند .
خلاصه اين كه ، تمام « پاداش ها » و « كيفرها » در جهان آخرت
انعكاس و زاييده اعمال خود ما انسان ها در دنياست .
با توجّه به اين مطلب ، اگر علي ( عليه
السلام ) طبق آنچه در آيه سوم سوره توبه آمده ، « مؤذّن » پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) در دنياست و پيام آن حضرت را در
مكّه به گوش مشركان مي رساند ، همو در جهان آخرت نيز « مؤذّن » است و پيام خداوند
عالم را به گوش جهنّميان مي رساند و آن ها را مشمول لعنت الهي ، به خاطر
ظلمي كه مرتكب شده اند ، مي داند .
اگر علي در جهان آخرت فصل الخطاب تمام سخن هايي است كه
بين بهشتيان و جهنّميان ردّ و بدل مي شود ، به خاطر آن است كه او در دنيا نيز
فصل الخطاب بوده و آخرين سخن را خطاب به مشركان و بت پرستان بيان كرده است .
آيا اين ،
1 . مشروح مباحث مربوط به « ربا » را در كتاب « ربا و بانكداري اسلامي » مطالعه فرماييد .
341 |
فضيلت كم ارزشي است ؟ آيا هيچ انسان ديگري ، اعمّ از مسلمانان و
پيروان ديگر اديان الهي ، واجد چنين فضيلتي هست ؟
حكمت تغيير مأموريّت ابلاغ آيات سوره برائت
سؤال : حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) ـ طبق آنچه گذشت ـ به
اتّفاق همه مفسّرين ، اعم از شيعه و سنّي ، ابتدا ابوبكر را مأمور ابلاغ آيات اوّليّه
سوره برائت كرد ، سپس او را عزل نمود و حضرت علي ( عليه
السلام ) را مأمور اين كار كرد ؛ آيا پيامبر ( صلي
الله عليه وآله وسلم ) از كارش پشيمان شد و لهذا دست به اين تغيير زد ؟ يا هر
دو كار طبق دستور خداوند بوده است ؛ هم نصب و عزل ابوبكر ، و هم اعطاي اين مأموريّت
به علي ( عليه السلام ) ؟ خلاصه ، اين تغيير
مأموريّت چه حكمتي داشته است ؟
پاسخ : پاسخ اين پرسش واضح است ؛
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) هر دو كار را
آگاهانه انجام داد و هدفش اين بود كه شخصي كه برترين و افضل است را معرّفي كند ، و
ذهن مردم را از كسي كه تصوّر مي كردند برترين است ، به سوي برترين حقيقي و
واقعي هدايت كند . بدين جهت در ابتدا اين مأموريّت را به ابوبكر سپرد و سپس او را
عزل كرد و علي ( عليه السلام ) را مأمور اين كار
نمود ، تا به مردم بفهماند علي ( عليه السلام )
افضل و شايسته تر از ابوبكر و همه مسلمانان است .
اين اوّلين مرتبه اي نبود كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) چنين كاري مي كرد ، بلكه
قبلا نيز بارها شبيه اين كار را ـ براي تبيين هدف مذكور ـ انجام داده
بود .
مثلا ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) در جنگ خيبر يك روز پرچم را به دست ابوبكر مي دهد ، تا قلعه خيبر
را فتح كند ، وي تا عصر هر چه در توان دارد سعي و تلاش مي كند ، ولي موفّق به
فتح قلعه محكم خيبر نمي شود ؛ روز دوم پرچم را به عمر مي سپارد ، او نيز در
فتح قلعه خيبر ناكام مي ماند . در شب سوم مي فرمايد :
« فردا پرچم را به دست شخصي مي دهم كه خدا و رسولش را دوست
مي دارد و خدا و پيامبر هم او را دوست مي دارند ، وي مرتّب به دشمن حمله
مي كند و هرگز فرار نمي نمايد . او قلعه خيبر را فتح خواهد كرد . »
342 |
اصحاب كه متوجّه منظور حضرت شده بودند ، عرض كردند : اگر منظورتان
حضرت علي است ، او هم اكنون سخت مبتلا به چشم درد است .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) فرمود : علي را حاضر كنيد . علي به خدمت پيامبر رسيد ، حضرت مقداري از آب دهانش را به چشمان علي ماليد ، به اذن الهي چشمان علي
شفا يافت ! پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) روز بعد پرچم را به دست او سپرد و آن حضرت قلعه
خيبر را فتح كرد . ( 1 )
چرا رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) ابتدا پرچم را به دست دو تن ديگر از اصحاب داد و سپس به علي سپرد ؟
پاسخ اين سؤال روشن است ، حضرت مي خواهد عملا افضليّت و برتري
علي ( عليه السلام ) را نشان دهد .
در جنگ احزاب نيز شبيه اين جريان رخ داد . هنگامي كه
عمرو بن عبدود ، آن قهرمان پرآوازه مشركان و بت پرستان ، از خندق عبور
كرد و در مقابل مسلمانان قرار گرفت و هماورد و مبارز طلبيد ، كسي جز علي اعلام
آمادگي نكرد .
پيامبر فرمود : علي جان شما بنشينيد !
براي بار دوم عمروبن عبدود مبارز طلبيد ، باز كسي جز علي از
جا برنخاست .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) فرمود : شما بنشينيد !
« عمرو » در مرتبه سوم سخن زشتي گفت : از بس كه مبارز طلبيدم خسته
شدم و صدايم گرفت ، آيا كسي از بين شما مسلمانان مشتاق رفتن به بهشت نيست ، تا او را
به بهشت بفرستم ! باز جز علي كسي برنخاست !
اين بار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) اجازه داد كه علي به ميدان برود و در كمال تعجّب و حيرت همگان بر
عمرو بن عبدود غالب و پيروز گردد . ( 2 ) در اين جا نيز
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) براي اثبات
برتري و افضليّت علي ( عليه السلام ) بدين شكل
عمل كرد ، تا عملا جايگاه و موقعيّت اجتماعي علي ( عليه
السلام ) را استحكام بخشد .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مشروح اين داستان را در فروغ
ابديّت ، جلد دوم ، صفحه 248 به بعد مطالعه فرماييد .
2 . فروغ ابديّت ، جلد دوم ، صفحه 135 به بعد .
343 |
7 آيه محسنين
فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ
عَلَي اللهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ اِذْ جائَهُ اَلَيْسَ في جَهَنَّمَ
مَثْوًي لِلْكافِرينَ *
وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِه اُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
* لَهُمْ ما يَشاؤُونَ عِنْدَ
رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمحْسِنينَ
« سوره زمر ، آيات 32 تا 34 »
345 |
آيه محسنين
فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَي اللهِ
وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ اِذْ جائَهُ اَلَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوًي
لِلْكافِرينَ * وَ الَّذي جاءَ
بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِه اُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ * لَهُمْ ما يَشاؤُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ
جَزاءُ الْمحْسِنينَ
پس چه كسي ستمكارتر است از آن كسي كه بر خدا
دروغ ببندد و سخن راست را هنگامي كه به سراغ او آمده تكذيب كند ؟ ! آيا در جهنّم
جايگاهي براي كافران نيست ؟ ! امّا كسي كه سخن راست بياورد و كسي كه آن را تصديق كند ،
آنان پرهيزكارانند . آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براي آنان موجود است ؛ و اين است
جزاي نيكوكاران . « سوره زمر ، آيات 32
تا 34 »
دورنماي بحث
در آيات سوره زمر از دو گروه سخن به ميان آمده است :
ظالم ترين افراد و صادق ترين افراد . سپس به مجازات ظالم ترين و
پاداش صادق ترين افراد اشاره شده است . مطلب مهم ، كه بايد آن را در
بحث هاي آينده روشن كنيم ، اين است كه صادق ترين افراد ، كه از او به
« محسن » تعبير شده ، كيست ؟ پاسخ اين سؤال بطور مشروح خواهد آمد .
346 |
شرح و تفسير
ظالم ترين انسان ها !
« فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَي اللهِ
وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ اِذْ جائَهُ » ـ چه كسي ظالم تر از شخصي
است كه مرتكب اين دو دروغ بزرگ مي شود : 1 ـ دروغ بر خدا . 2 ـ دروغ
بر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) . بدون
شك تمام دروغ ها زشت و از گناهان كبيره محسوب مي شود ، ولي پرواضح است كه
دروغ به خداوند بزرگ و پيامبران عظيم الشأن ( عليهم السلام ) بسيار زشت و خطرناك و
گاه عوارض وحشتناك و ثمرات ناميموني را به دنبال دارد .
سؤال : بت پرستان چه
دروغ هايي به خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) نسبت مي دادند ؟
پاسخ : قسمتي از نسبت هاي دروغ
آنان بدين شرح است :
الف ـ آن ها فرشتگان را دختران خدا مي دانستند .
ب ـ برخي از آن ها معتقد بودند كه خداوند به بت پرستي
آن ها رضايت دارد و بت ها واسطه بين آن ها و
خداست و شفيع آنان در پيشگاه خداوند محسوب مي شود !
ج ـ بعضي از مشركان براي خداوند فرزنداني قائل بودند و حضرت مسيح
را پسر خدا مي دانستند .
د ـ گاه بعضي چيزها را حلال و بعضي چيزهاي ديگر را حرام
مي دانستند و اين امور را به دروغ به خداوند نسبت مي دادند .
اين امور و امثال آن ، دروغ هايي بود كه به خداوند متعال
مي بستند و چون با عدم تصديق پيامبران الهي و مقابله و مبارزه آن بزرگواران ،
كه براي نجات انسان ها مبعوث شده بودند ، مواجه مي شدند به تكذيب و انكار
رسالت و نبوّت آنان مي پرداختند . حقيقتاً اين افراد ظالم ترين
انسان ها محسوب مي شوند . اين ها نه تنها بر خود ، بلكه بر مردم و
كلمات نوراني كتاب هاي آسماني هم ظلم كرده اند .
ظلم بر خودشان بدين شكل بود كه راه سعادت و فلاح و رستگاري را با
اين تكذيب ها بر روي خويش مي بستند و با دست خويش ، خود را گمراه و جهنّمي
مي نمودند !
347 |
و امّا ظلمشان بر مردم به خاطر اين بود كه باعث گمراهي ديگران نيز
مي شدند ، آن ها نه تنها راه سعادت را بر خود مي بستند ، كه ديگران را
هم به وادي شقاوت و گمراهي سوق مي دادند . اينان همانند بدعت گذارانند كه
آثار گناه بزرگ و نابخشودني بدعتشان ، هزاران سال ، و گاه تا دامنه قيامت ، پرونده
سنگين و ظلماني گناهانشان را باز نگه مي دارد . به گونه اي كه اگر پشيمان
نيز شوند ، هيچ راه بازگشت و جبراني ندارند .
و ظلم آن ها به آيات الهي نيز تصوّر
مي شود ، همان گونه كه در آيه شريفه 103 سوره اعراف به اين مطلب تصريح شده
است . خداوند متعال در اين آيه شريفه مي فرمايد :
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسي بِآياتِنا اِلي فِرْعَوْنَ
وَ مَلاَِيهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ
الْمُفْسِدينَ
سپس به دنبال آن ها ] پيامبران پيشين [ موسي را
با آيات خويش به سوي فرعون و اطرافيان او فرستاديم ؛ امّا آن ها ( با عدم
پذيرش ) ، به آن ( آيات ) ظلم كردند . ببين عاقبت مفسدان چگونه بود !
طبق صريح اين آيه شريفه عدم پذيرش و انكار آيات الهي ـ كه
همان كتاب هاي آسماني و معجزات پيامبران است ـ نوعي ظلم به آيات الهي
شمرده مي شود ؛ چون وقتي جلوي قابليّت چيزي ، كه قابل هدايت مردم است ، را بگيريم
به آن ظلم كرده ايم ، علاوه بر اين كه بر آن مردم هم ظلم شده است . بنابراين ،
كساني كه اسلام را بد معرّفي مي كنند ، يا با اعمال زشت خويش اسلام را بد جلوه
مي دهند ، يا قوانين اسلام را تفسير به رأي مي كنند ، همه اين ها به
اسلام ظلم كرده اند .
خلاصه اين كه ، ظالم ترين مردم كسي است
كه خداوند و پيامبرش را تكذيب كند و چنين كسي مجازات بس شديدي دارد كه در ادامه آيه
شريفه به آن اشاره شده است .
« اَلَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوًي
لِلْكافِرينَ » ـ سرنوشت چنين انسان هاي ظالمي ، كه هم بر خويشتن و هم بر
مردم ديگر و هم بر آيات الهي ظلم مي كنند ، جهنّم است ؛ جهنّمي كه جايگاه كافران
است . اين كه در اين جا صريحاً جايگاه ظالم ترين افراد را بيان نمي كند ،
بلكه به صورت سؤال و استفهام آن را مطرح مي نمايد ، خود نكته
348 |
قابل تأمّل و در خور دقّت دارد ، كه چنين جايگاه و مجازاتي براي
چنان موجوداتي از سوي همگان قابل پيش بيني است !
« وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ
وَ صَدَّقَ بِه اُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ » ـ امّا گروه دوم ، كه در
نقطه مقابل گروه اوّل هستند ، يعني كساني كه آورنده صدق و راستي هستند و كساني كه
اينان را در پيامشان تصديق مي نمايند ، اين ها پرهيزكارترين افراد هستند .
هر چند واژه « أتقي » در اين جا به كار نرفته است ، ولي به دو دليل مي توان ادّعا
كرد كه اين دو گروه پرهيزكارترين افراد هستند : يكي به قرينه مقابله ؛ بدين معني كه
وقتي تكذيب كنندگان خدا و رسول ظالم ترين افراد باشند ، حتماً
تصديق كنندگان خدا و رسول پرهيزكارترين افراد مي باشند . ديگر اين كه جمله
« هُمُ الْمُتَّقُونَ » جمله حصر است و معناي آن اين است كه
فقط اين ها اهل تقوا هستند ، متّقيان واقعي اين افراد مي باشند . بنابراين ،
آثار و بركات تقوا و پاداش ها و وعده هايي كه در قرآن مجيد براي متّقين
ذكر شده ، اختصاص به چنين انسان هايي دارد . افرادي كه در اين آيه شريفه به
آن ها اشاره شده ، علاوه بر آنچه كه به عموم متّقين داده مي شود ،
پاداش هاي ويژه اي نيز دارند كه در آيه بعد شرح آن آمده است :
« لَهُمْ ما يَشاؤُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ
جَزاءُ الْمُحْسِنينَ » ـ درجات و مقامات پرهيزكارترين انسان ها به قدري
بالاست كه بطور نامحدود نعمت هايي در اختيارشان نهاده مي شود و هر چه
بخواهند در اختيارشان مي گذارند و اين پاداش نيكوكاران است . پاداشي كه بالاتر
از آن قابل تصوّر نيست .
« آورنده كلام صدق » و « تصديق كننده آن » كيست ؟
سؤال : منظور از جمله « الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ ؛ كسي كه سخن راست بياورد » و جمله « اَلَّذي صَدَّقَ بِه ؛ كسي كه آن را تصديق كند » كيست ؟
پاسخ : منظور از جمله اوّل حضرت رسول
اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و مراد از جمله
دوم حضرت علي ( عليه السلام ) است ؛ هر چند ممكن
است جمله دوم شامل تمام مؤمنين كه رسالت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) را تصديق كرده اند نيز
بشود ، ولي بدون شك در رأس
349 |
آن ها عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) است .
مطلب فوق در كتاب هاي متعدّدي از شيعه و اهل سنّت آمده است ،
كه به چند نمونه آن اشاره مي كنيم :
1 ـ ابن مغازلي ، از دانشمندان بسيار معروف اهل سنّت ، در كتاب
معروفش « مناقب » از مفسّر معروف « مجاهد » چنين نقل
مي كند :
في قَوْلِه تَعالي : « الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ » ؛ رَسُولُ اللهِ وَ « اَلَّذي صَدَّقَ بِه »
عَلِيٌّ ( 1 )
منظور از آورنده كلام صدق ، پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و منظور از « تصديق كننده آن » عليّ بن
ابي طالب ( عليه السلام ) است .
2 ـ ابن عساكر ، نيز مطلب مذكور را نقل كرده است . ( 2 )
3 ـ علاّمه گنجي در كفاية الطّالب نيز از جمله دانشمنداني است كه حديث فوق
را نقل نموده است . ( 3 )
4 ـ قرطبي نيز در تفسيرش تصريح به مطلب فوق كرده است . ( 4 )
5 ـ ابوحيّان اندلسي نيز اين تفسير را انتخاب كرده
است . ( 5 )
6 ـ سيوطي در تفسير « الدّرّ المنثور » هم همين عقيده را دارد . ( 6 )
7 ـ ترمذي صاحب كتاب « مناقب
مرتضوي » نيز اعتقاد به همين مطلب دارد . ( 7 )
8 ـ آلوسي در تفسير
« روح المعاني » نيز از جمله افراد متعدّدي است كه در بين اهل سنّت اين
تفسير را پذيرفته است . ( 8 )
1 . مناقب ، به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 177 .
2 . احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 177 .
3 . كفاية الطّالب ، صفحه 109 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 177 ) .
4 . الجامع لاحكام القرآن ، جلد 15 ، صفحه 256 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 178 ) .
5 . البحر المحيط ، جلد 7 ، صفحه 428 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 178 ) .
6 . الدّرّ المنثور ، جلد 5 ، صفحه 328 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 178 ) .
7 . مناقب مرتضوي ، صفحه 51 ( به
نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 178 ) .
8 . روح المعاني ، جلد 30 ، صفحه 3 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 178 ) .
350 |
فخر رازي ، تنها مخالف !
علي رغم اين كه همه مفسّران و راويان ، آيه شريفه فوق را به
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و حضرت
علي ( عليه السلام ) تفسير كرده اند ، فخر
رازي ، عَلَم مخالفت برافراشته و مي گويد :
« منظور از جمله دوم ابوبكر است ؛ چون او ملقّب به صدّيق بوده
است ! »
قاضي نور الله تستري پاسخ مناسبي به اين سخن مي دهد ، وي
مي گويد :
بنابراين بطلان اين سخن نيازي به شرح و تفسير ندارد . ( 1 ) .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علاوه بر اين كه روايات مختلفي ، در منابع عامّه و خاصّه
وجود دارد كه دو صفت « صديق » و « فاروق » را در بين تمام مسلمانان به حضرت
علي ( عليه السلام ) اختصاص مي دهد . طبق اين
روايات پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) مي فرمايد : « لكلّ امّة صديق و فاروق و صديق هذه الامّة و فاروقها
عليّ بن ابي طالب » . اين روايات در بحارالانوار ،
جلد 38 ، صفحات 112 ، 212 ، 213 ، 216 و ديگر جلدهاي آن ، آمده است . جالب اين كه مضمون
روايت فوق ، به نقل از ده ها كتاب از اهل سنّت ، در الغدير ، جلد 2 ، صفحه 313 ، به بعد نيز آمده است .