بخش 92

8 آیه پیشگامان نخستین دورنمای بحث شرح و تفسیر پیشگامان اسلام نخستین مرد مسلمان ارزش ایمان قبل از بلوغ ! #171; اوّل المؤمنین #187; امتیازی بزرگ ! پیام آیه شناخت فضایل ، مقدّمه ای برای عمل !


351


8 آيه پيشگامان نخستين

وَ السّابِقُونَ
الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الاَْنْصارِ وَ الَّذينَ
اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسان رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ
وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْري تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها اَبَداً
ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ

« سوره توبه ، آيه 100 »


353


آيـه پيشگامان نخستين

وَ السّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ
الْمُهاجِرينَ وَ الاَْنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسان
رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَنّات
تَجْري تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها اَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ
الْعَظيمُ

پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار ، و كساني
كه به نيكي از آن ها پيروي كردند ، خداوند از آن ها خشنود گشت ، و
آن ها ( نيز ) از او خشنود شدند ؛ و باغ هايي از بهشت براي آن ها فراهم
ساخته ، كه نهرها از زير درختانش جاري است ؛ جاودانه در آن خواهند ماند ؛ و اين است
پيروزي بزرگ !
« سوره توبه ، آيه 100 »

دورنماي بحث

هر چند اين آيه شريفه از سه گروه سخن
مي گويد ، و به پيشگامان هر سه گروه بشارت هاي والايي مي دهد ،
ولي دربين پيشگامان نيز پيشگامي وجود دارد كه در صف اوّل است و نخستين فرد از
پيشگامان است . طبق روايات فراواني كه خواهد آمد ، آن فردِ نخست و طلايه دارِ
تمام پيشگامان ، شخصي جز عليّ بن ابي طالب
( عليه السلام ) نيست !

شرح و تفسير

پيشگامان اسلام

« وَ السّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ
الْمُهاجِرينَ وَ الاَْنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسان »
ـ در


354


اين آيه شريفه از سه گروه سخن به ميان آمده است :

گروه اوّل : « مهاجرين » ـ آن ها مسلماناني بودند كه در مكّه تحت فشار شديد دشمن واقع شدند و هنگامي كه
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) به مدينه هجرت كرد به دنبال آن حضرت و براي نجات از فشارها و آزارها و
اذيّت هاي مشركان و جهت تقويت دين نوپاي اسلام ، خانه و كاشانه و اموال و
زمين ها و اقوام و خويشان و قبيله و خلاصه همه هستي خويش را رها كردند و با
دست خالي به مدينه هجرت نمودند . خطرات زيادي مهاجرين را تهديد مي كرد ؛ خطر
مشركان مكّه كه در صدد انتقام و نابودي آن ها بودند . خطر گرسنگي ، چون همه
چيزشان را در مكّه گذاشته بودند . خطر بيكاري و نداشتن شغل مناسب و غم غربت و تنهايي
و دوري از اقوام و خويشان و وطن ، و خطراتي از اين قبيل ؛ ولي اين مسلمانان راستين
تمام اين خطرات را به جان خريده و به مدينه هجرت كردند . وضع اقتصادي برخي از آنان
بقدري خراب بود كه در كنار مسجد النّبي سكّويي براي آن ها در نظر گرفته شد ، تا
شب و روز خود را در آن جا بگذرانند ! اين دسته بعداً به « اصحاب صفّه » معروف شدند . اين مسلمانان تهيدست در كنار مسجد النّبي روزگار مي گذراندند و آماده
هرگونه خدمت و فداكاري براي اسلام بودند .

گروه دوم : « انصار » ـ آن ها
مسلمان هايي بودند كه در مدينه به اسلام گرويده ، و از پيامبر دعوت كرده بودند
كه به مدينه هجرت كند و آمادگي خويش را براي هرگونه همكاري با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و مسلمانان اعلام نموده بودند ،
اين ها با آغوش باز از مهاجرين استقبال نمودند و خانه و زندگي در اختيار
مهاجران گذاشتند و به آنان همچون برادران خويش ، كمك نمودند . البتّه اين ها هم
ايثار و فداكاري زيادي كردند ، هر چند وضع مالي بعضي از انصار براي گذران زندگي ساده
خود آن ها هم كافي نبود .

گروه سوم : « تابعين » ـ مسلمان هايي
كه پس از مهاجران و انصار به دنيا آمدند و


355


گام در راه آن ها گذاشتند و به آن دو گروه پيوستند تابعين
هستند . ( 1 ) بنابراين تابعين طبق اين تفسير ، از نسل دوم مسلمانان تا قيام قيامت شامل
تمام مسلمان ها در هر عصر و مكان مي شود ؛ يعني اگر مسلمان عصر و زمان ما
هم خطّ نصرت مسلمانان و هجرت به سوي رضاي خداوند را ادامه دهند ، عنوان « تابعين » كه
در اين آيه شريفه آمده ، شامل آن ها مي شود ؛ زيرا همان گونه كه در
بحث هاي سابق گفته شد هجرت اختصاص به مسلمانان صدر اسلام ندارد ، بلكه در هر
عصر و زماني امكان پذير است ؛ چون هجرت به معناي هجرت از گناهان به سوي
اطاعت ها و از ناپاكي ها به سوي پاكي ها و از ظلمات به سوي نور
است .

سؤال : واژه « بِاِحْسان » كه در توضيح « تابعين » آمده ، به چه معني است ؟

پاسخ : دو احتمال در تفسير اين واژه
وجود دارد :

نخست اين كه پيروي از مهاجران و انصار نبايد فقط در زبان و حرف
باشد ، بلكه در عمل نيز خطّ نصرت و هجرت را ادامه دهند . و به تعبير ديگر بخوبي و به
درستي از مهاجران و انصار پيروي و تبعيّت كنند .

احتمال ديگر آن كه در كارهاي نيك از مهاجرين و انصار پيروي كنيد ،
نه در همه افعال و كردار آن ها ؛ زيرا در بين آن بزرگواران هم افرادي بودند كه
برخلاف روش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و
دستورات اسلام حركت مي كردند .

برخلاف آنچه اهل سنّت معتقدند ، كه تمام
صحابه پيامبر پاك و معصوم
هستند ، ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . البتّه واژه « تابعين » در بين دانشمندان علم حديث اهل سنّت
معناي ديگري دارد كه دايره آن محدود است و آن به كساني اطلاق مي شود كه موفّق
به درك رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) نشدند ، ولي از علوم و دانش اصحاب پيامبر استفاده كردند . نه هر مسلماني كه راه
مهاجرين و انصار را ادامه دهد ، هر چند همعصر آن ها نبوده باشد .

2 . در سفر اخير كه به مكّه مشرّف شدم ( سال 1380 هـ . ش ، شعبان 1422 هـ . ق ) به پيشنهاد عدّه اي از علماء
و دانشمندان اهل سنّت مكّه ، گفت و گوهايي با هم داشتيم . از جمله مباحثي
كه در آن جلسات مطرح شد ، بحث عدالت صحابه پيامبر بود . به آن ها گفتم : شما
معتقديد كه همه صحابه پيامبر عادل و منزّه از گناه هستند ، در حالي كه در جنگ جمل ،
كه جنگ افروزان آن از صحابه پيامبر بودند ، بيش از هفده هزار نفر از مسلمانان كشته
شدند . چه كساني مسؤول اين همه خون هستند ؟ اگر خون يك بي گناه بر دامن انسان
بنشيند ، جوابگو نخواهد بود ، تا چه رسد به ريختن خون هفده هزار انسان !

بعضي از علماء اهل سنّت در پاسخ گفتند : « هر چند
طلحه و زبير و عايشه جنگ افروزان جنگ جمل بودند ، ولي آن ها قبل از شروع
جنگ كنار كشيدند و دست آن ها آلوده به جنگ نشد ! »

در پاسخ گفتم : بر فرض صحّت اين ادّعا ، اگر كسي
آتشي روشن كند ، همين كه خود را نجات دهد و از آتش كناره گيري كند كافي است و
مسؤوليّتي ندارد ، يا اين كه براي رفع مسؤوليّت ، بايد آتشي را كه افروخته خاموش
نمايد ؟ ! سپس پرسيدم : در جنگ صفّين كه قريب يكصد هزار نفر از مسلمانان كشته شدند ، چه
كسي پاسخگوي خون آن هاست ؟

گفتند : معاويه مجتهد بوده و در استنباطش خطا
كرده ، پس مسؤوليّتي ندارد ! گفتم : اگر اجتهاد اين قدر وسيع و گسترده و بي ضابطه
است ، پس هيچ گناهكاري نبايد مجازات شود ؛ چون در استنباط خويش خطا كرده است ! آيا
عقلا اين توجيهات را مي پذيرند ؟ !


356


ما معتقد به عصمت همه آن ها نيستيم و آيه شريفه فوق
مي تواند دليل خوبي بر اين اعتقاد شيعه باشد . بنابراين تابعين بايد در كارهاي
نيك و خوب مهاجرين و انصار از آن ها پيروي و تبعيّت كنند . نه در تمام كارها و
گفتار و كردارشان ، حتّي اگر در غير مسير حقّ باشد !

« رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ
وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْري تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها اَبَداً
ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ »
ـ خداوند پس از اين كه سه گروه از پيشگامان
نخستين را نام مي برد و از آن ها به عظمت ياد مي كند ، به
پاداش هاي معنوي و مادّي آن ها مي پردازد .

پاداش هاي معنوي آن ها عبارت است از : « خشنودي خداوند از
آن ها ؛ و خشنودي آن ها از خداوند متعال » . امّا خشنودي خداوند از
آن ها مطلب روشن و واضحي است ؛ زيرا آن ها خطّ نصرت اسلام و مسلمين و هجرت
را در پيش گرفتند و اين امور موجبات خشنودي پروردگار را به دنبال داشت و مراد از
خشنودي آن ها از خداوند اين است كه خداوند در برزخ و قيامت هر چه بخواهند در
اختيارشان مي نهد و آن ها از اين جهت از پروردگارشان خشنود
مي شوند .

و امّا پاداش مادّي آن ها اين است كه از هم اكنون
باغ هاي بهشتي ، كه داراي دو ويژگي است ، براي آن ها آماده شده است ؛ نخست
اين كه از زير درختان آن همواره آب جاري است و ديگر اين كه بهشتيان پس از سكونت در
اين باغ ها غم از دست


357


دادن آن را نخواهند داشت ؛ زيرا اين باغ ها براي هميشه در
اختيار آن ها قرار مي گيرد و آن ها جاودانه در آن باغ ها
خواهند ماند . و بدون شك خشنودي خداوند از آن ها ، و خشنودي آن ها از
خداوند ، و داشتن چنان باغ هاي بهشتي براي اين گروه هاي سه گانه
پيروزي بزرگي محسوب مي شود ، و بالاتر از اين پيروزي تصوّر نمي شود .

نخستين مرد مسلمان

سؤال : از آيه 100 سوره توبه استفاده شد
كه پيشگامان سه گروه بودند ، امّا اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه
پيشگام ترين پيشگامان كيست ؟ اوّلين شخصي كه از بين مردان مسلمان دعوت پيامبر
اسلام را لبّيك گفت ، چه كسي بود ؟

پاسخ : روايات فراواني در ذيل همين آيه
وارد شده كه اوّلين مسلمان را معرّفي مي كند ، طبق اين روايات اوّلين نفر از
مردان كه به اسلام گرويد ، حضرت عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، و اوّلين زن حضرت خديجه ( عليها السلام ) بوده است .

اين مطلب در ميان تمام دانشمندان اسلامي از شيعه و سنّي از واضحات
محسوب مي شود . چندين نفر از علماي اهل سنّت نسبت به مطلب فوق ادّعاي اجماع
كرده اند ؛ به كلمات اين دانشمندان توجّه كنيد :

1 ـ ابن عبدالبر ، از دانشمندان معروف اهل سنّت مي گويد :

اتّفقوا علي ان خديجة اوّل من آمن بالله و رسوله و صدّقته فيما جاء
به ، ثم عليٌّ بعدها ( 1 )

دانشمندان مسلمان اتّفاق نظر دارند كه ( از زنان ) خديجه اوّلين كسي
بود كه به خداوند و پيامبرش ايمان آورد و دين اسلام را تصديق نمود و پس از او ( از
مردان ) علي ( اوّلين كسي بود كه ) ايمان آورد .

2 ـ ابوجعفر إسكافي معتزلي ، استاد ابن ابي الحديد
معتزلي ، كه در سال 240 فوت كرده است ، در مورد اوّلين مسلمان مي گويد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الاستعياب ، جلد 2 ، صفحه 457 ، ( به نقل از الغدير ، جلد 3 ، صفحه 238 ) .


358


قد روي النّاس كافة افتخار عليّ بن ابي طالب بالسّبق الي
الاسلام ( 1 )

نه تنها علماء اسلام ، بلكه همه مردم افتخار علي را در سبقت گرفتن به
اسلام ( و به عنوان اوّلين مسلمان از بين مردان ) روايت نموده اند .

3 . حاكم نيشابوري در « مستدرك الصّحيحين » ، كه همسنگ و همطراز « صحيح بخاري » و « صحيح مسلم » است ، مي گويد :

لا اعلم خلافاً بين اصحاب التّواريخ انّ عليّ بن ابي طالب رضي
الله عنه اوّلهم اسلاماً و انّما اختلفوا في بلوغه ( 2 )

هيچ اختلافي در بين تاريخ نگاران در مورد اين كه عليّ بن
ابي طالب اوّلين مرد مسلمان است ، مشاهده نكردم . البتّه در مورد اين كه : آيا به
هنگام پذيرش اسلام بالغ بوده يا نه ؟ اختلاف نظرهايي وجود دارد .

گذشته از كلمات فوق ، كه مشتمل بر ادّعاي اجماع بر سبقت
علي ( عليه السلام ) در پذيرش اسلام بود ، مرحوم
علاّمه اميني 25 روايت از معصومين ( عليهم
السلام )
و نظريه 66 تن از بزرگان اسلام و شعراي والامقام را در اين زمينه
نقل كرده است ! و بعضي از دانشمندان شيعه يكصد حديث از منابع اهل سنّت در اين زمينه
نقل نموده اند و اين عدد فوق العاده اي است ! ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الغدير ، جلد 3 ، صفحه 237 .

2 . المستدرك علي الصّحيحين ، كتاب
المعرفة ، صفحه 22 ، ( به نقل از الغدير ، جلد 3 ، صفحه 238 ) .

3 . توجّه به اين نكته لازم است كه رسيدن اين همه روايت در
مورد يك فضيلت از فضايل فراوان حضرت امير ( عليه
السلام )
به ما ، آن هم از طريق كتاب ها و منابع اهل سنّت بي شباهت
به معجزه نيست ؛ زيرا در دوران سياه و ظلماني بني اميّه نه تنها ذكر و بيان فضايل
اهل البيت ( عليهم السلام ) ممنوع بود و جرم تلّقي
مي گرديد ، بلكه ده ها هزار منبر در مناطق مختلف كشور پهناور اسلامي براي
هتك و جسارت و سبّ و لعن بر عليّ بن ابي طالب ( العياذ بالله ) اختصاص داده شده
بود و اين تبليغات سوء تا آن جا پيش رفت كه مردم فريب خورده نه تنها به نام علي
افتخار نمي كردند ، بلكه بعضاً آن را نوعي ظلم بر خويشتن مي دانستند ! شخصي
به نزد حجّاج بن يوسف ثقفي ، آن جنايتكار كم نظير تاريخ اسلام رسيد و گفت : مادرم به من ظلم كرده است ، از او شكايت دارم ! حجّاج گفت : چه ظلمي بر تو روا داشته
است ؟ آن مرد گفت : نام مرا علي گذاشته است ! بنابراين ، سالم ماندن روايات فضيلت در
چنان دوران سخت و تلخي ، كه دوستان جرأت ذكر فضايلش را نداشتند و دشمنان تا حدّ توان
در محو آن تلاش كردند ، حقيقتاً بي شباهت به معجزه نيست . شاعر خوش ذوق شعر
زيبايي در مورد آن دوران تلخ سروده است ، مي گويد :

أعَلَي المنابر تعلنون بسبّه * * * و بسيفه نصبت لكم
اعواده

« آيا برفراز منابري كه در سايه تلاش و جهاد و
شمشير علي بن ابي طالب در اختيار شما قرار گرفته است به علي سبّ و ناسزا
مي گوييد ؟ ! »

هنگامي كه انسان به آن دوران تاريك فكر
مي كند و از سوي ديگر در يك موضوع يكصد روايت در كتاب هاي اهل سنّت
مي يابد ، به اين نتيجه مي رسد كه اراده و خواست خداوند آن بوده كه فضايل
عليّ بن ابي طالب تا دامنه قيامت وجود داشته باشد و در همه جا پخش و منتشر شود
و شيعه در همه جا روسفيد و خوشبخت باشد و خداوند را بر اين نعمت بسيار بزرگ شاكر
باشد .


359


آري ، اين مسأله در حدّ بالايي از اعتبار و اتقان است و شيعه بدين
جهت بر خود مي بالد . ما شيعيان بايد قدردان نعمت بزرگ تشيّع باشيم و از پدران
و مادران خويش و علماء و دانشمنداني كه اين مسير را به ما نشان دادند سپاسگزار و
ممنون باشيم . به چند نمونه از روايات مذكور توجّه كنيد :

1 ـ أنس ، خادم مخصوص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) چنين روايت مي كند :

نُبِّأَ النّبي يوم الاثنين و اسلم عليٌّ يوم الثّلثاء . ( و في رواية
اخري ) بعث رسول الله ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
يوم الاثنين و صلّي عليٌّ يوم الثّلثاء ( 1 )

پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
در روز دوشنبه مبعوث به رسالت شد و علي ( عليه السلام ) در روز بعد ، روز سه شنبه ، اسلام آورد . ( و در روايت ديگري آمده است كه : ) و علي ( عليه
السلام )
در روز سه شنبه نماز گزارد .

سؤال : آيا عليّ بن
ابي طالب ( عليه السلام ) هرگز در مقابل بت
سجده كرد و به غير توحيد اعتقاد داشت ؟

پاسخ : عليّ بن ابي طالب به شهادت
تاريخ ، حتّي براي يك لحظه در مقابل بت سر بر سجده نگذاشت و دين و آييني غير از آيين
توحيد اختيار نكرد ؛ ( 2 ) بنابراين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فرائد السّمطين ، باب 47 ( به
نقل از الغدير ، جلد 3 ، صفحه 224 ) .

2 . مقريزي در الإمتاع ، صفحه 16 در اين مورد چنين مي گويد : « و امّا عليّ بن ابي طالب
فلم يشرك بالله قطّ ؛
عليّ بن ابي طالب هرگز به
خداوند شرك نورزيد » .
( الغدير ، جلد 3 ، صفحه 238 ) .


360


معناي جملات فوق اين است كه آن حضرت يك روز بعد از بعثت ، اسلام
خويش را ابراز و اعلام كرد و منافاتي ندارد كه قبل از آن هم اسلام را در قلب
پذيرفته باشد .

2 . سلمان فارسي ، صحابي معروف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) ، در مورد اوّلين مسلمان
مي گويد :

اوّل هذه الامّة و روداً علي نبيّها الحوض اوّلها اسلاماً عليّ بن
ابي طالب ( 1 )

اوّلين مسلماني كه در روز قيامت در كنار حوض كوثر بر پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) وارد
مي شود ، همان كسي است كه در دنيا در اسلام آوردن بر همه مسلمانان سبقت گرفت ، و
او عليّ بن ابي طالب است .

همان گونه كه قبلا گفته شد ، پاداش هاي اخروي انعكاس
اعمال انسان در دنياست و از آن جا كه حضرت علي ( عليه
السلام )
اوّلين مسلمان است ، پس همو اوّلين شخصي است كه بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) در كنار حوض كوثر وارد
مي شود .

3 . خليفه دوم ، عمر بن خطاب ، نيز به اين مطلب اعتراف دارد . عبدالله بن عبّاس ، صحابي معروف پيامبر و شاگرد مخصوص حضرت علي ( عليه السلام ) ، مي گويد :

من و عدّه اي ديگر از مسلمانان نزد عمر بوديم ، در مورد
اوّلين مسلمان گفت و گو شد ، عمر در اين باره حديثي نقل كرد ، كه من با گوش
خودم از وي شنيدم :

امّا عليٌّ فسمعت رسول الله يقول : فيه ثلاث خصال لوددت ان تكون لي
واحدة منهن ، وَ كانت احبّ اليّ مما طلعت عليه الشّمس ، كنت انا و ابوعبيدة و
جماعة من اصحابه اذ ضرب النّبي ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
علي منكب عليٍّ فقال يا علي : « اَنْتَ اَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ ايماناً ،
وَ اَوَّلُ الْمُسْلِمينَ اِسْلاماً ، وَ اَنْتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ
هارُونَ مِنْ مُوسي » ( 2 )


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع الزوائد ، جلد 9 ، صفحه 102 ( به نقل از الغدير ، جلد 3 ، صفحه 227 ) .

2 . الغدير ، جلد 3 ، صفحه 228 .


361


در مورد علي بن ابي طالب سه ويژگي از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) شنيدم كه اگر يكي از آن ها
را داشتم از تمام دنيا و آنچه در آن است برايم ارزشمندتر بود . من و ابوعبيده و
عدّه اي از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
در خدمت آن حضرت بوديم ، حضرت بر شانه علي زد ( تا مبادا شخصي از
حاضرين ، يا ديگري كه نامش علي است ، ادّعا كند كه اين سخن در مورد اوست ) و فرمود : « اي علي ! تو اوّلين مؤمن و اوّلين مسلمان هستي ، تو نسبت به من ، همانند هارون ( جانشين
حضرت موسي ) نسبت به موسي هستي . »

سؤال : آيا جمله « اوّلين مسلمان » عبارت
ديگر « اوّلين مؤمن » است ، يا معناي متفاوتي دارد ؟

پاسخ : « ايمان » مربوط به اعتقادات دروني
انسان است و « اسلام » ابراز و اعلام آن اعتقادات به زبان است . بنابراين ، حضرت
علي ( عليه السلام ) هم اوّلين كسي بود كه قلباً
به حضرت رسول ايمان آورد و هم نخستين شخصي محسوب مي شود كه ايمان قلبي خويش را
ابراز و اعلام كرد .

ارزش ايمان قبل از بلوغ !

سؤال : آيا عليّ بن
ابي طالب ( عليه السلام ) به هنگام تشرّف به
دين اسلام ، بالغ بود ؟ اگر در آن زمان به سنّ بلوغ نرسيده بود ، آيا ايمان آوردنش
فضيلتي است ، تا به عنوان اوّلين مسلمان مطرح شود ؟

پاسخ : در پاسخ به اين سؤال توجّه به
چهار نكته لازم و ضروري است :

نكته اوّل : اگر
شخصي به سنّ بلوغ نرسيده باشد ، ولي بچّه اي باهوش و زرنگ ، عاقل و هوشيار و
مميّز باشد و خوب و بد را بخوبي تشخيص دهد ، به نظر ما اسلام و ايمان چنين شخصي
پذيرفته مي شود . نه تنها ايمانش پذيرفته است ، بلكه طبق آنچه فقهاي ما
گفته اند : عبادات چنين نوجواني هم صحيح است ؛ نمازش ، روزه اش ، حجّ و
عمره اش و ساير عباداتي را كه با رعايت تمام شرايطش انجام مي دهد صحيح
مي باشد . و به تعبير فقهاي اسلام ، عبادت هاي چنين شخصي شرعي است ،
نه تمريني ! ( 1 ) بنابراين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرحوم سيّد يزدي در كتاب عروة الوثقي ، جلد دوم ، صفحه 217 به اين مسأله اشاره
دارد .


362


وقتي عبادت هاي چنين نوجوان غير بالغي صحيح و شرعي باشد ،
ايمانش به طريق أولي پذيرفته مي شود . نتيجه اين كه ، ايمان قبل از بلوغ از
نوجوان مميّز پذيرفته مي شود . از اين فراتر ، ما معتقديم چنين نوجواناني در
مقابل برخي گناهان مسؤول هستند و به صرف نرسيدن به سنّ تكليف ، نمي توان
آن ها را از پيامد تمام گناهان معاف داشت و بدين وسيله چراغ سبزي به
آن ها نشان داد ! بدين جهت اگر بچّه مميّزي كه هنوز به سنّ بلوغ نرسيده و
مي داند كشتن يك بي گناه كار زشتي است ، شخص بي گناهي را به قتل
برساند ، ضامن خون اوست و در پيشگاه خداوند مسؤول است !

نتيجه اين كه ، اشخاص غيربالغ در صورتي كه عاقل و هوشيار و مميّز
باشند ، ايمانشان پذيرفته مي شود . بنابراين بلوغ شرط پذيرش اسلام و ايمان
نمي باشد .

نكته دوم : جمعي از انبياء و پيامبران
الهي در سنّ طفوليّت به مقام نبوّت رسيده اند . چگونه بلوغ در نبوّت ـ كه قابل
مقايسه با پذيرش ايمان نيست ، شرط نمي باشد ، ولي در پذيرش اسلام شرط باشد ؟ ! به
دو نمونه از اعطاي مقام نبوّت در طفوليّت توجّه كنيد :

1 ـ حضرت يحيي ( عليه
السلام )
در سنّ طفوليّت به پيامبري رسيد ؛ خداوند متعال در آيه 12 سوره مريم
در اين باره چنين مي فرمايد :

يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ
صَبِيّاً

اي يحيي ! كتاب ( خدا ) را با قوّت بگير ! و ما فرمان نبوّت را در كودكي
به او داديم .

2 ـ حضرت عيسي نيز در سنّ طفوليّت به پيامبري رسيد ؛ خداوند
در سوره مريم ، آيه 30 ، از زبان آن حضرت به هنگامي كه در گهواره بود ، چنين
مي فرمايد :

قالَ اِنّي عَبْدُاللهِ آتانيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيّاً

( ناگهان عيسي زبان به سخن گشود و ) گفت : من بنده خدايم ؛ او كتاب ( آسماني ) به من داده ؛ و مرا پيامبر قرار داده است !

اين كه تأكيد مي كند من بنده خدا هستم براي اين است كه بعداً
او را فرزند خدا


363


نخوانند و اين كه مي گويد : « جعلني » و نمي گويد : « يجعلني » براي اين است كه از همان زمان كودكي وي پيامبر خدا بوده است .

در مورد بعضي ديگر از پيامبران نيز اين مطلب نقل شده است . ( 1 )

خلاصه اين كه ، وقتي در نبوّت ، كه مقامي بزرگ و والاست ، سنّ خاصّي
مطرح نباشد ، در ايمان آوردن و پذيرش اسلام به طريق أولي سنّ بلوغ نبايد
شرط باشد .

نكته سوم : پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) سه سال پس از بعثت مأمور شد
اقوام و خويشاوندانش را دعوت كند و اسلام را بر آن ها عرضه نمايد ، يعني پس از
اين كه سه سال دعوت به اسلام به صورت مخفيانه و پنهاني ( 2 ) از معدود افرادي كه زمينه
پذيرش اسلام داشتند ، صورت گرفت ، پيامبر اكرم ( صلي
الله عليه وآله وسلم )
مأمور تبليغ و ترويج آيين توحيدي اسلام به صورت علني و
آشكار گشت . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
علي را مأمور تهيّه مقدّمات اين ميهماني نمود و به وي دستور داد كه به
كمك بقيّه مسلمانان غذاي مناسبي تهيّه كند و اقوام و بستگان پيامبر را به آن مجلس
دعوت نمايد . ميهمان ها آمدند ، و غذا صرف شد . پس از صرف غذا پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) برخاست و دين
جديد را با اقوام و بستگان خويش در ميان گذارد و خود را پيامبر خداوند خواند ، سپس
فرمود : هر كس كه دعوت مرا بپذيرد وصيّ و وزير و خليفه من خواهد شد ! پيامبر سخنانش
را سه بار تكرار كرد ، ولي هيچ كس جز حضرت علي ( عليه
السلام )
پاسخ مثبتي به پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله وسلم )
نداد . پيامبر خطاب به اقوام و بستگانش در مورد عليِ نوجوان
فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرحوم علاّمه مجلسي ( قدس
سره )
به نقل از اهل سنّت مي گويد : « حضرت سليمان ( عليه السلام ) و حضرت دانيال ( عليه السلام ) نيز در طفوليّت به پيامبري برگزيده شدند » ( بحارالانوار ، جلد 38 ، صفحه 236 ) .

2 . كساني كه به شيعه به خاطر مسأله تقيّه اعتراض
مي كنند ، چه توجيهي براي سه سال دعوت مخفيانه پيامبر اسلام دارند ؟ ! مگر نه اين
كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) در
اين مدّت تقيّه مي كرد و نيروهاي خود را براي زمان مناسب حفظ و تقويت
مي كرد . بنابراين ، تقيّه به معناي تغيير روش مبارزه و حفظ و تقويت و پنهان
نمودن نيروها براي استفاده بهتر از آن در زمان مناسب ، از اصولي است كه شيعه از متن
مسايل ديني و روش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
استخراج كرده است .


364


اِنَّ هذا اَخي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي عَلَيْكُمْ
فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطيعُوهُ ( 1 )

اين نوجوان ( عليّ بن ابي طالب ) برادر ، وصيّ و خليفه من است ؛
سخنانش را گوش دهيد و از وي اطاعت نماييد .

طبق نظر كساني كه معتقدند حضرت علي ( عليه السلام ) به هنگام پذيرش اسلام و در ابتداي بعثت ده
ساله بوده و بدين جهت ايمان او ارزش چنداني نداشته ، آن حضرت به هنگام داستان فوق 13 ساله بوده است . اگر ايمان علي قبل از بلوغ ارزشي نداشته ، پس چرا پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) چنان جملات
زيبايي را در مورد او به عنوان خليفه پس از خودش به كار برده است ؟ ! كسي كه در اين
فضيلت علي شك و ترديد كند ، در حقيقت در مقام و گفتار پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) شك نموده است ! و اگر بگوييد كه اين سخنان در سنّ سيزده سالگي و قبل از بلوغ شايسته آن
حضرت بوده ، بايد بپذيريد كه ايمان آن حضرت در سنّ ده سالگي نيز معتبر و باارزش بوده
است .

نكته چهارم : گذشته از همه اين
بحث ها ، بالغ نبودن حضرت علي ( عليه
السلام )
به هنگام بعثت پيامبر و پذيرش اسلام ، مسلّم و قطعي نيست ؛ بلكه در
اين زمينه بين علماء و دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد . همان گونه كه
صاحب مستدرك الصّحيحين در بحث هاي سابق به اين مطلب اشاره كرد . به
گوشه اي از نظرات دانشمندان مسلمان در اين زمينه توجّه كنيد :

الف ـ ابن عبد البر در كتاب الاستيعاب ، جلد 2 ، صفحه 471 مي گويد :

اوّل من اسلم بعد خديجة عليّ بن ابي طالب و هو ابن خمس عشر سنة
او ستّ عشر سنة ( 2 )

علي ( عليه السلام ) در سنّ
شانزده ، يا پانزده سالگي مسلمان شد و او اوّلين مسلمان ( در بين مردان ) بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ طبري ، جلد 2 ، صفحه 62 ؛ تاريخ كامل ، جلد 2 ، صفحه 40 ؛ مسند احمد ، جلد 1 ، صفحه 111 ( به نقل از فروغ ابديّت ، جلد اوّل ، صفحه 259 ) .

2 . ايشان در آدرس مذكور هشت قول در مورد سنّ آن حضرت به هنگام
تشرّف به اسلام نقل كرده است ؛ كه كلام مذكور به دو نظريّه از آن هشت نظريّه اشاره
دارد .


365


ب ـ نويسنده كتاب « اسدالغابة في معرفة
الصّحابة »
در جلد 4 ، صفحه 17 ، سه نظريّه در اين زمينه نقل كرده است ، كه طبق
يكي از آن نظريّه ها ، عدّه اي معتقدند سنّ آن حضرت در آن زمان پانزده سال
بوده است .

ج ـ مرحوم علاّمه مجلسي ( رضي الله
عنه )
نيز متعرّض اين مسأله شده و هفت قول پيرامون آن نقل كرده است . ( 1 )

بنابراين ، نابالغ بودن حضرت علي ( عليه السلام ) به هنگام تشرّف به اسلام ، امر مسلّم و قطعي
نيست ، بلكه دانشمندان اسلامي در اين زمينه اختلاف نظر دارند .

خلاصه اين كه ، به شهادت روايات فراوان و متواتر ، علي ( عليه السلام ) اوّلين مردي است كه به اسلام گرويد و به
ياري پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
شتافت و بر فرض كه بپذيريم حضرت در آن زمان نابالغ بوده ، چيزي از اين
فضيلت بزرگ كاسته نمي شود .

« اوّل المؤمنين » امتيازي بزرگ !

شايد بعضي تصوّر كنند كه « اوّل المؤمنين » بودن امتيازي محسوب
نمي شود و تفاوتي بين كسي كه قبل از همه ايمان مي آورد ، با كساني كه پس
از وي به صفّ مؤمنان مي پيوندند وجود ندارد . ولي انصاف آن است كه تفاوت بسياري
بين اين دو مي باشد . براي روشن تر شدن اين مطلب ، داستان « ساحران فرعون »
را با هم مرور مي كنيم :

فرعون براي شكست حضرت موسي ( عليه
السلام )
دستور داد كه تمام جادوگران از سراسر مصر جمع شوند و در روز موعود
به مبارزه با آن حضرت بشتابند . وي به آن ها وعده هاي فراوان داد كه
مهمترين آن ها اين بود كه : « آن ها جزء مقرّبان درگاه فرعون خواهند
شد . ( 2 )

فرعون همه چيز را براي روز موعود آماده كرد و اطمينان داشت كه
پيروز خواهد شد . روز موعود فرا رسيد ؛ ابتدا ساحران فرعوني وسايل سحر خود را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، جلد 38 ، صفحه 7 و 236 .

2 . سوره اعراف ، آيه 114 .


366


افكندند و مردم را با سحر و چشم بندي ترساندند و در حيرت عجيبي فروبردند !

سپس حضرت موسي ( عليه السلام ) به فرمان خداوند عصاي خويش را به سمت جادوي جادوگران فرعون انداخت ، ناگاه آن عصا
تبديل به مار عظيمي شد و تمام وسايل جادوگران را بلعيد ! جادوگران كه دريافته بودند
اين كار حضرت موسي ، مانند كار جادوگران نيست و او از ناحيه خداوند تأييد شده است ،
همگي بي اختيار به سجده افتادند و گفتند :

« آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمينَ ( 1 ) ؛ ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم . »

« لاَُقَطِّعَنَّ اَيْدِيَكُمْ
وَ اَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلاف ثُمَّ لاَُصَلِّبَنَّكُمْ اَجْمَعينَ ( 2 ) ؛
سوگند مي خورم كه دست ها و
پاهاي شما را به طور مخالف
] دست راست با پاي چپ ، يا دست چپ با پاي راست [ قطع مي كنم ؛ سپس همگي را به دار
مي آويزم !
»

ولي نور ايمان تمام اين عذاب ها و شكنجه را براي آن ها
آسان كرده بود . لهذا براي هرگونه عذاب و شكنجه اي اعلام آمادگي كردند و
گفتند :

« اِنّا نَطْمَعُ اَنْ نَغْفِرَ لَنا رَبُّنا
خَطايانا اَنْ كُنّا اَوَّلَ الْمُؤْمِنينَ ( 3 ) ؛
ما
اميدواريم كه پروردگارمان
خطاهاي ما را ببخشد ، چرا كه ما
نخستين ايمان آورندگان بوديم .
»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره اعراف ، آيه 121 .

2 . سوره اعراف ، آيه 124 .

3 . سوره شعراء ، آيه 51 .


367


از اين آيات استفاده مي شود كه « اوّل المؤمنين » بودن امتياز
بزرگي است . به گونه اي كه كفّاره تمام گناهان سابق مي شود ، و دليل آن هم
روشن است ، زيرا همه كس شهامت ندارد اوّل المؤمنين شود ؛ خطرها ، ترس ها ، ضررها و
ديگر امور غالباً براي كساني است كه در صفّ مقدّم مؤمنين قرار دارند ، بدين جهت اوّل
المؤمنين بودن پاداش مهمّي دارد .

حضرت علي ( عليه السلام ) كه در
بين مسلمانان اوّل المؤمنين است ، نيز امتياز خاصّ و ويژه اي دارد . شجاعت و
شهامت آن حضرت باعث شد وقتي دعوت پيامبر را شنيد و تشخيص داد كه اين دعوت ، پيام خدا
است ، و به آيات قرآن مجيد گوش فراداد ، درنگ نكرد و بي درنگ به عنوان اوّل
المؤمنين ايمان آورد .

شيعيان آن حضرت نيز بايد به هنگام مفاسد و آلودگي ها
صف شكن باشند و حتّي اگر همراه و ياوري ندارند به تنهايي به مبارزه با مفاسد و
ناپاكي ها بپردازند و اوّلين آمرين به معروف و ناهين عن المنكر باشند . جوانان
عزيزي كه در مجالس جشن و سرور شركت مي كنند ، اگر مشاهده كردند كه مجلس آلوده
به گناه است و اهل مجلس حاضر نيستند از گناه دست بردارند ، نبايد همرنگ جماعت
شوند ، كه در اين جا همرنگ جماعت شدن رسوايي است ، بلكه بايد
مجلس گناه را ترك كنند و همه ملامت ها و مذمّت ها را به خاطر رضاي خداوند
با جان و دل پذيرا باشند .

پيروان و شيعيان اميرالمؤمنين ( عليه
السلام )
نبايد در طيّ مسير و راه علي از تنهايي بترسند ، چرا كه آن حضرت
فرمود :

« لا تَسْتَوْحِشُوا في طَريقِ الْهُدي لِقِلَّةِ
اَهْلِه ( 1 ) ؛
در راه حقّ از كمي همراهان وحشت نداشته باشيد . »

خلاصه اين كه « اوّل المؤمنين » هم شجاعت بيشتر ، هم معرفت فزونتر ، و
هم قدرت شكستن قيد و بندهاي تقليد از نياكان را بايد داشته باشد و تمام اين ها
در وجود حضرت علي ( عليه السلام ) جمع بود .

ساحران فرعوني با ايمان به حضرت موسي و قرار گرفتن در صف اوّل
مؤمنينِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه ، خطبه 201 .


368


به آن حضرت ، نه تنها از ظلمت و تاريكي كفر و شرك رهايي يافتند ،
بلكه در صفّ شهيدان قرار گرفتند . آري ، آن ها صبح هنگام در صفّ انصار فرعون ، و
شب هنگام در صفّ شهيدان بودند . ( 1 ) زيرا فرعون تهديدش را عملي كرد و همه آن ها
را با وضع أسفباري به شهادت رساند .

اين نكته نيز قابل توجّه است كه ايمان مؤمنين بعد ، مرهون ايمان
اوّل المؤمنين است ؛ بدين جهت قسمت عمده اي از ياران و مؤمنان به حضرت موسي ، بر
اثر ايمان و شهادت همين ساحران به آيين توحيد گرويدند و اين يكي از آثار فراوان خون
شهيد است .

پيام آيه

شناخت فضايل ، مقدّمه اي براي عمل !

در بحث پيرامون فضايل حضرت علي ( عليه
السلام )
يا ساير اهل البيت ( عليهم
السلام )
، نبايد به صرف گفتن و شنيدن آن قناعت كرد ، بلكه بايد پس از شناخت آن
فضايل ، آن را همچون چراغي تابناك فراسوي مسير زندگي قرار داد و با عمل به آن در
گفتار و كردار ، شيعه راستين آن حضرات شد . بنابراين ، اگر در اين آيات حضرت امير به
خاطر اين كه هم « صادق » است و هم سخن « صدق » را تصديق مي كند ، مورد ستايش قرار
گرفته است ، شيعيان او نيز بايد چنين باشند و در تأييد حرف حقّ و كلام صدق ، سلايق و
علايق خود را دخالت ندهند . جالب است كه اگر حتّي شيطان هم حرف حق بگويد بايد گوش
داد و تصديق نمود ، همان گونه كه خداوند عزّ و جلّ حضرت نوح را مكلّف
مي كند به سخنان خوب شيطان گوش فرادهد ، هر چند شيطان است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرحوم علاّمه طبرسي در تفسير مجمع
البيان
، جلد 3 ، صفحه 464 ، در اين باره مي گويد :

« كانوا اوّل النهار كفاراً سحرة ،
و آخر النّهار شهداء بررة » .

2 . نصايح شيطان به حضرت نوح ( عليه السلام ) را در كتاب شيطان دشمن
ديرينه انسان
، صفحه 67 و كتاب گفتار انبياء ،
صفحه 42 به بعد ، مطالعه فرماييد .


369


در اين جا توجّه شيعيان « صادق » و « مصدّق » را به دو حديث پيرامون
صدق جلب مي كنيم :

1 ـ قال رسول الله ( صلي
الله عليه وآله وسلم )
:

لا تَنْظُرُوا اِلي كَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ
وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْتَنَتِهِمْ
بِاللَّيْلِ ، وَ لكِنِ انْظُرُوا اِلي صِدْقِ الْحَديثِ وَ أداءِ
الاَْمانَةِ ( 1 )

( اگر خواستيد مردم را امتحان كنيد ) به نماز زياد و روزه فراوان و
انجام حج هاي پي در پي و كمك هاي مستمر به نيازمندان و راز و نيازهاي
شبانه افراد قناعت نكنيد ( و فقط اين امور را معيار و ملاك قرار ندهيد ) بلكه
آن ها را به صدق در گفتار و امين بودن در اداء امانت امتحان كنيد .

خلاصه اين كه ، طبق اين حديث نبوي ، ملاك سنجش افراد صداقت و اداء
امانت است .

2 ـ قال علي ( عليه
السلام )
:

اَلاْيمانُ اَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَي الْكِذْبِ
حَيْثُ يَنْفَعُكَ ( 2 )

( يكي از نشانه هاي ) ايمان آن است كه انسان صدق و راستي را ، هر
چند به ضررش باشد ، بر دروغگويي و كذب ، هر چند به نفعش باشد ، ترجيح دهد .

طبق اين حديث مقتضاي ايمان ، صداقت و راستي است و شخص مؤمن
نمي تواند دروغگو باشد .

از خداوند بزرگ مي خواهيم ما را در پيروي از تمام فضايل
اميرمؤمنان ، علي ( عليه السلام ) ، مخصوصاً صدق و
راستي و تصديق حقّ و حقيقت موفّق بدارد .

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميزان الحكمة ، باب 2192 ، حديث 1095 ( جلد 5 ، صفحه 288 ) .

2 . نهج البلاغه ، كلمات قصار ،
شماره 458 .


| شناسه مطلب: 74172