بخش 95
علی با حق و حق با علی است ! دعای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) علی ( علیه السّلام ) 12 آیه صالح المؤمنین دورنمای بحث شأن نزول شرح و تفسیر یاوران پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) صالح المؤمنین کیست ؟ پیام آیه
علي با حق و حق با علي است !
براي روشنتر شدن ابعاد مختلف شخصيّت بي نظير جانشين حقيقي و
بلافصل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) توجّه
شما عزيزان را به سه روايت ، كه در منابع اهل سنّت نيز آمده ، جلب مي كنيم :
1 ـ طبراني به نقل از امّ سلمه ، همسر با وفاي پيامبر ، و
او از رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) چنين نقل مي كند :
عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لا
يَفْتَرِقانِ حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ ( 2 )
علي با قرآن و قرآن با علي است و هرگز از هم جدا نمي شوند ، تا
در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند .
سؤال : اين كه گفته شد « علي با قرآن است
و قرآن با علي » يعني چه ؟ آيا منظور اين است كه علي ( عليه السلام ) هميشه قرآني همراه دارد ؟ يا منظور اين است
كه او حافظ كلّ قرآن مي باشد ؟ يا منظور پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) چيز ديگري است ؟
پاسخ : منظور اين است كه علم و تفسير
قرآن نزد علي است و از او جدا نمي شود ، عمل به مضامين و دستورات قرآن از
علي ( عليه السلام ) جدا شدني نيست . علي ،
1 . التّفسير الكبير ، جلد 30 ،
صفحه 107 .
2 . نورالابصار ، صفحه 89 .
404 |
عالِم و عامل به قرآن است و علم و عمل به قرآن از علي
تفكيك ناپذير است . و اين امتياز بزرگ و ويژه اي است كه در مورد هيچ يك از
اصحاب پيامبر سراغ نداريم .
دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) در حقّ علي ( عليه السلام )
2 ـ حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك الصّحيحين با سند صحيح و
معتبر حديث زير را به نقل از حضرت علي ( عليه
السلام ) از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) نقل مي كند :
قالَ : بَعَثَني رَسُولُ اللهِ ( صلي
الله عليه وآله وسلم ) اِلَي الْيَمَنِ فقُلْتُ يا رَسُولَ اللهِ
بَعَثْتَني وَ اَنـَا شابٌّ اَقْضي بَيْنَهُم وَ اَنـَا لا اَدْري مَا
الْقَضاءُ ، فَضَرَبَ صَدْري ثُمَّ قالَ ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) : « اللّهُمَّ اهْدِ قَلْبَهُ وَ ثَبِّتْ لِسانَهُ » فَوَ
الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ ما شَكَكْتُ في قَضاء بَيْنَ اثْنَيْنِ بَعْدُ ( 1 )
پيامبر به من مأموريّت داد كه ( جهت تصدّي امر قضاوت ) به يمن بروم .
عرض كردم : چگونه در بين مردم يمن قضاوت كنم ، در حالي كه جوان هستم و تجربه قضايي
ندارم ؟ پيامبر دست بر سينه ام نهاد و اين دعا را در حق من كرد : « پروردگارا
قلبش را هدايت كن ، و زبانش را بر حق ثابت بگردان ، ( تا هم حق را بفهمد و هم حق را
بگويد ) ! قسم به خدايي كه دانه را در دل خاك مي شكافد ( 2 ) پس از دعاي
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) در هيچ قضاوتي
شك و ترديد نكردم !
طبق اين روايت ، علي ( عليه
السلام ) به بركت دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) همواره بدرستي قضاوت مي كرد و در هيچ موردي دچار شكّ و
ترديد نمي شد .
علي ( عليه السلام ) بهترين قاضي !
3 ـ شخصي خدمت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) رسيد و اين سؤال را مطرح
كرد :
1 . مستدرك الصّحيحين ( به نقل از
نور الابصار ، صفحه 88 ) . روايت فوق در مستدرك الصّحيحين ، جلد 3 ، صفحه 135 نقل شده است ولي با روايت
مذكور كمي تفاوت دارد .
2 . اين قَسَم بسيار مهمّ است ، بدين جهت در كلمات
معصومين ( عليهم السلام ) زياد يافت مي شود .
زماني كه دانه در دل خاك مي شكافد ، همانند زماني است كه نوزاد به دنيا
مي آيد ، تمام اصول حاكم بر جنين و تولّد آن . در مورد اين دانه هم حاكم
است .
405 |
« گاو و الاغي در اصطبلي بودند ، گاو به الاغ حمله كرد و آن را كشت ،
حكم آن چيست ؟
اصحاب پيامبر ، كه در محضر رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) حضور داشتند ، به همديگر نگاه
كردند و عرض كردند : حيوانات كه تكليفي ندارند ؛ حيواني ، حيوان ديگري را كشته است ، نه
مي توان حكم به قصاص كرد ، نه ديه !
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) خطاب به علي ( عليه السلام ) فرمود :
حكم اين مسأله چيست ؟
حضرت علي ( عليه السلام ) از
صاحب آن دو حيوان پرسيد : آيا هر دو حيوان بسته بودند ، يا هر دو باز بودند ، يا يكي
بسته بود و ديگري باز ؟
گفته شد : صاحب الاغ حيوان خود را بسته بود و صاحب گاو آن را باز
گذاشته بود !
حضرت علي ( عليه السلام ) فرمود : در اين صورت بايد صاحب گاو خسارت صاحب الاغ را بپردازد !
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) پس از تأييد حكم و قضاوت حضرت علي ( عليه
السلام ) فرمود :
« اَقْضاكُمْ عَلِيٌّ ( 1 ) ؛ علي در مقام قضاوت از همه شما آگاه تر است و بهتر قضاوت
مي كند . »
قضاوت حضرت علي ( عليه السلام )
در اين داستان مصداق همان چيزي است كه اكنون در فقه شيعه به عنوان يك قاعده كلّي
مطرح است و آن اين كه : « هرگاه سبب اقوي از مباشر باشد ، سبب ضامن است » . در داستان
فوق ، گاو مباشر در قتل است و صاحب گاو كه آن را نبسته سبب قتل مي باشد ، ولي
چون سبب اقوي بوده ، زيرا او عاقل است و حيوان عقل ندارد ، بدين جهت سبب ضامن
است . ( 2 )
طبق آنچه گذشت علي ( عليه
السلام ) صاحب « اذن داعيه » ، همراهِ جدانشدني با قرآن ،
1 . نور الابصار ، صفحه 88 .
2 . همان گونه كه اگر شخصي ، ديگري را به منزل خويش دعوت
كند و در منزل سگ درّنده اي داشته باشد و به ميهمان اطّلاع ندهد كه سگ وي به
انسان ها نيز حمله مي كند و خود نيز از ميهمان محافظت و مراقبت نكند و سگ
صاحب خانه به هنگام ورود ميهمان به منزل ميزبان ، به ميهمان حمله كند و خسارتي
بر او وارد كند ، ميزبان ضامن است . چون هر چند سگ مباشر است و صاحب خانه سبب ،
ولي از آن جا كه سبب اقوي از مباشر است ، بدين جهت سبب ضامن است .
406 |
متخصّص ترين فرد در امر قضاوت ، عالم ترين و
آگاه ترين مسلمان و فاضل ترين صحابه پيامبر است . با توجّه به اين مطلب
اگر خداوند متعال بخواهد شخصي را براي خلافت و جانشيني
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم )
نصب كند ، آيا حكمت خداوند اجازه مي دهد شخصي غير از علي منصوب گردد ! و اگر اين
وظيفه بر دوش مردم نهاده شود ، آيا صاحبان عقل و خرد و انديشه ، با وجود علي و آن
صفات و ويژگي هايش ، به سراغ شخص ديگري مي روند !
لازم است بار ديگر دست به آسمان بلند كنيم و خداوند را از صميم دل
شكر گوييم كه نعمت پيروي از چنين انسان والا و بي نظيري را بر ما ارزاني داشت
و ما را شيعه علي ( عليه السلام ) قرار داد . و از
پدران و مادرانمان ، كه ما را با مهر و عشق و محبّت علي ( عليه السلام ) آشنا كردند و درس ولايت را به ما آموختند ،
سپاسگزار باشيم و بر تمام معلّمان و اساتيد و علماء و دانشمندان و انديشمنداني كه
در طول تاريخ با زحمات فراوان پرچم ولايت را در اين كشور علوي به اهتزاز درآورده ، و
هاديان خوبي براي پيروان علي ( عليه السلام )
بودند ، درود بفرستيم . و از خداوندِ علي بخواهيم :
پروردگارا ! عشق شيرين علي را همچنان در قلب و روح ما زنده
بدار و نسل ما را تا روز قيامت از شيعيان حقيقي آن حضرت قرار بده !
بارالها ! علي و خاندان پاكش را در لحظات سخت جان دادن و مرگ و
مواقف وحشتناك قيامت به فرياد ما برسان !
خدايا به ما توفيق ده كه در گفتار و كردار شيعيان و پيروان خوبي
براي اين خاندان پاك باشيم ، به گونه اي كه باعث خشنودي و رضايت آن ها
گرديم !
* * *
407 |
12 آيه صالح المؤمنين
إِن تَتُوبَآ إِلَي اللَّهِ فَقَدْ
صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ
وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ
ظَهيرٌ
« سوره تحريم ، آيه 4 »
409 |
آيـه صالح المؤمنين
إِن تَتُوبَآ إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ
قُلُوبُكُمَا وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ
وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ
ظَهيرٌ
اگر شما ( همسران پيامبر ) از كار خود توبه كنيد
( به نفع شماست ، زيرا ) دل هايتان از حق منحرف گشته ؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست
هم دهيد ، ( كاري از پيش نخواهيد برد ) زيرا خداوند يار اوست . و همچنين جبرئيل و
« مؤمنان صالح » ، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان او
هستند . « سوره تحريم ، آيه
4 »
دورنماي بحث
آيه شريفه فوق ، كه به آيه « صالح المؤمنين » مشهور گشته ، از جمله
آياتي است كه به اعتراف شيعه و اهل سنّت دلالت بر فضيلتي ديگر از فضايل فراوان حضرت
علي ( عليه السلام ) دارد . اين كه چگونه اين آيه
دلالت بر فضيلت حضرت اميرالمؤمنين ( عليه
السلام ) دارد و ارتباط آن با مسأله ولايت آن حضرت چيست ، در مباحث آينده بطور
مشروح خواهد آمد .
شأن نزول
اين آيه چهارمين آيه سوره تحريم است . در شأن نزول نخستين آيات
سوره تحريم روايات زيادي در كتب تفسير و حديث و تاريخ شيعه و اهل سنّت نقل شده ، كه
آنچه مشهورتر و مناسب تر به نظر مي رسد ، به شرح زير است :
410 |
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) گاه كه نزد « زينب بنت جحش » يكي از همسرانش مي رفت ، زينب از عسلي
كه تهيّه كرده بود ، خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) مي آورد . اين مطلب به گوش « عايشه » ، يكي ديگر از همسران
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) رسيد ، و بر
او گران آمد .
وي مي گويد : من با « حفصه » ، ديگر همسر حضرت رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) قرار گذاشتيم كه
هر وقت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) نزد
يكي از ما آمد فوراً بگوييم : آيا صمغ « مغافير » ( 1 ) خورده اي ؟ و
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) مقيّد بود كه
هرگز بوي نامناسبي از دهان يا لباسش استشمام نشود ، بلكه به عكس اصرار داشت هميشه
خوشبو و معطّر باشد ، ولي اين صمغ مادّه اي بد بو بود و اگر اين نقشه مؤثّر
مي افتاد پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) از نوشيدن آن عسل خودداري مي كرد .
به اين ترتيب روزي پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) نزد « حفصه » آمد ، او اين سخن را به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) گفت ، حضرت فرمود : من « مغافير »
نخورده ام ، بلكه از عسلي كه نزد زينب بنت جحش بوده نوشيده ام ،
سوگند ياد مي كنم كه ديگر از آن عسل ننوشم . ( نكند زنبور آن عسل ، روي گياه
نامناسبي ، و احتمالا « مغافير » نشسته باشد ! ) ولي اين سخن را به كسي مگو ( مبادا به
گوش مردم برسد ، و بگويند : چرا پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) غذاي حلالي را بر خود تحريم كرده است ؟ و يا به گوش زينب برسد و او
دل شكسته شود ) .
ولي سرانجام حفصه راز پيامبر را فاش كرد ، و بعداً معلوم شد اصل
اين قضيه توطئه اي بوده است . پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) از اين ماجرا ناراحت شد و آيات فوق نازل گشت . و چنان ماجرا
را پايان داد كه ديگر اين گونه كارها در درون خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) تكرار نشود ، امروز ممكن است در
مسأله كوچكي باشد و فردا در مسائل مهمتر . ( 2 )
در برخي از روايات نيز آمده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) بعد از اين ماجرا يك ماه از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « مغافير » صمغي بود كه از يكي از درختان حجاز به نام « عرفط » ( بر وزن هرمز ) تراوش مي كرد و بوي نامناسبي داشت .
2 . اصل اين حديث در جلد 6 « صحيح
بخاري » صفحه 194 نقل شده است ، و توضيحاتي كه در پرانتز آمده ، از كتب ديگر
استفاده مي شود ( تفسير نمونه ، جلد 24 ، صفحه 2 و
271 ) .
411 |
همسران خود كناره گيري كرد . ( 1 ) تا آن جا كه شايعه تصميم آن
حضرت ، نسبت به طلاق آن دو نفر منتشر شد ، بطوري كه سخت به وحشت افتادند ( 2 ) و از كار
خود پشيمان شدند .
شرح و تفسير
ياوران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
براي روشن شدن تفسير آيه مورد بحث ناچاريم نگاهي اجمالي به آيات
قبل از آن هم داشته باشيم .
بدون شك شخصيّت بزرگي همچون پيغمبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) تنها به خودش تعلّق ندارد ، بلكه
متعلّق به تمام جامعه اسلامي و عالم بشريّت است . بنابراين ، اگر در داخل خانه او
توطئه اي بر ضدّ وي ، هر چند بظاهر كوچك ، انجام گيرد نبايد به سادگي از كنار آن
گذشت . حيثيّت او ، نعوذ بالله ، نبايد بازيچه دست اين و آن گردد ، و اگر چنين
برنامه اي پيش آيد بايد با قاطعيّت با آن برخورد كرد ، تا مبادا به جاهاي مهمتر
سرايت كند .
آيات نخستين سوره تحريم در حقيقت دستور قاطعانه اي است از
سوي خداوند بزرگ در برابر چنين حادثه اي ، و براي حفظ حيثيّت پيامبرش
مي فرمايد :
يا اَيُّهاَ النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما اَحَلَّ اللهُ لَكَ
تَبْتَغي مَرْضاتِ اَزْواجِكَ
اي پيامبر ! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده ، به خاطر جلب رضايت ( بعضي از ) همسرانت بر خود تحريم كرده اي !
معلوم است كه اين تحريم ، تحريم شرعي نبود ؛ بلكه بطوري كه از آيات
بعد استفاده مي شود سوگندي از ناحيه پيامبر ( صلي
الله عليه وآله وسلم ) ياد شده بود و مي دانيم كه قسم خوردن بر ترك بعضي
از مباحات گناهي ندارد . بنابراين ، جمله « لم تحرم ؛ چرا بر
1 . تفسير قرطبي و تفاسير ديگر ،
ذيل آيات مورد بحث ( به نقل از تفسير نمونه ، جلد 24 ،
صفحه 272 ) .
2 . تفسير في ظلال ، جلد 8 ، صفحه 163 .
412 |
خود تحريم مي كني ! » به عنوان عتاب و سرزنش نيست ، بلكه نوعي
شفقت است . درست مثل اين كه ما به كسي كه زحمت زيادي براي تحصيل درآمد مي كشد و
خود از آن بهره چنداني نمي گيرد ، مي گوييم : چرا اين قدر به خود زحمت
مي دهي ، و از نتيجه اين زحمت بهره نمي گيري !
« وَ اللهُ غَفُورٌ رَحيمٌ » ـ سپس در
پايان آيه مي فرمايد : « خداوند غفور و رحيم است » اين غفران و رحمت نسبت به
همسراني است كه موجبات آن حادثه را فراهم كردند ، كه اگر راستي توبه كنند مشمول آن
خواهند بود . يا اشاره به اين است كه بهتر اين بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) چنين سوگندي ياد نمي كرد ،
كاري كه احتمالا موجب جرأت و جسارت بعضي از همسران آن حضرت مي شد .
در آيه بعد اضافه مي كند : « قَدْ فَرَضَ
اللهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ اَيْمانِكُمْ ؛ خداوند راه گشودن سوگندهايتان را ( در
اين گونه موارد ) روشن ساخته است . » به اين ترتيب كه كفّاره
قسم را بدهيد و خود را آزاد سازيد . البّته اگر سوگند در موردي باشد كه ترك كاري
رجحان دارد بايد به سوگند عمل كرد ، و شكستن آن گناه است ، و كفّاره دارد . امّا اگر
در مواردي باشد كه ترك آن عمل مرجوح باشد ( مانند آيه مورد بحث ) در اين صورت شكستن
آن جايز است ، امّا براي حفظ احترام قسم بهتر است كفّاره نيز داده شود .
وَ اللهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ
خداوند مولاي شما و حافظ و ياور شما است و او عليم و حكيم است .
لذا او راه نجات از اين گونه سوگندها را براي شما هموار
ساخته ، و طبق علم و حكمتش مشكل را براي شما گشوده است . از روايات استفاده
مي شود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) بعد از نزول اين آيه برده اي آزاد كرد ، و آنچه را برخود از طريق
قسم حرام كرده بود حلال نمود .
در آيه بعد شرح بيشتري پيرامون اين ماجرا داده ، مي فرمايد :
وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِيُّ اِلي بَعْضِ اَزْواجِه حَديثاً
فَلَمّا نَبَّأَتْ بِه وَ اَظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ
وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْض
413 |
به خاطر بياوريد هنگامي را كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) يكي از رازهاي خود را به بعضي
از همسرانش گفت ، ولي او رازداري نكرد و به ديگران خبر داد ، و خداوند پيامبرش را از
اين افشاي « سرّ » آگاه ساخت ، او قسمتي از آن را براي همسرش بازگو كرد و از قسمت ديگر
آن خودداري نمود . »
در مورد اين كه اين راز چه بود و كدام يك از همسران پيامبر ، راز
آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) را فاش
نمودند ، در بحث شأن نزول مطالبي بيان كرديم .
از مجموع اين آيات برمي آيد كه بعضي از همسران
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) نه تنها او
را با سخنان خود ناراحت مي كردند ، بلكه مسأله رازداري ، كه از مهمترين شرايط يك
همسر باوفا است ، نيز در آن ها نبود . امّا بعكس ، رفتار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) با آن ها با تمام اين
اوصاف چنان بزرگوارانه بود كه حتّي حاضر نشد تمام رازي كه همسرش افشا كرده بود به
رخ او بكشد ، بلكه تنها به قسمتي از آن اشاره كرد . و لذا در حديثي از اميرمؤمنان
علي ( عليه السلام ) مي خوانيم :
ما اِسْتَقْصي كَريمٌ قَطُّ لاَِنَّ اللهَ يَقُولُ عَرَّفَ بَعْضَهُ
وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْض ( 1 )
افراد كريم و بزرگوار هرگز در مقام احقاق حق شخصي خويش تا آخرين
مرحله ، پيش نمي روند ؛ زيرا خداوند در اين جا براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) مي فرمايد : « او قسمتي را
خبر داد و از قسمتي خودداري كرد .
سپس روي سخن را به آن دو كه در توطئه بالا دست داشتند كرده ،
مي فرمايد :
« اِنْ تَتُوبا اِلَي اللهِ فَقَدْ صَغَتْ
قُلُوبُكُما ؛ اگر شما از كار خود توبه كنيد ، و دست از آزار
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) برداريد به
سود شماست ؛ زيرا دل هاي شما با اين عمل از حق منحرف گشته ، و به گناه آلوده شده
است . » منظور از اين دو نفر ، به تصريح مفسّران شيعه و اهل سنّت ، « حفصه » دختر عمر و
« عايشه » دختر ابوبكر بوده است . ( 2 ) و از
1 . الميزان ، جلد 19 ، صفحه 338 .
2 . ابن عباس مي گويد : از « عمر » پرسيدم آن دو نفر از
همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) كه بر
ضدّ او دست به دست هم داده بودند ، چه كساني بودند ؟ « عمر » گفت : « حفصه » و « عايشه »
بودند . سپس افزود : به خداوند سوگند ما در عصر جاهليّت براي زنان چيزي قائل نبوديم ،
تا اين كه خداوند آياتي را درباره آن ها نازل كرد ، و حقوقي براي آنان قرار داد
( و آن ها جسور شدند ) . ( صحيح بخاري ، جلد 6 ، صفحه
195 ، به نقل از تفسير نمونه ، جلد 24 ، صفحه
277 ) .
414 |
آن جا كه اگر اين گونه كارها در خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) تكرار مي شد آينده خطرناكي
داشت ، خداوند متعال در ادامه اين آيه و خطاب به آن دو نفر مي فرمايد :
« وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَاِنَّ اللهَ
هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ
وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ ؛ اگر شما دو نفر بر ضدّ او دست
به دست هم دهيد ( كاري از پيش نخواهيد برد ) چرا كه خداوند ياور او است ، و
هم چنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان نيز بعد از آن ها پشتيبان او
هستند » . اين تعبير نشان مي دهد كه تا چه حد اين ماجرا در قلب پاك
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و روح عظيم
او تأثير منفي گذاشت ، تا آن جا كه خداوند به دفاع از او پرداخته و با اين كه قدرت
خودش از هر نظر كافي است ، حمايت جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان ديگر را نيز اعلام
مي دارد .
صالح المؤمنين كيست ؟
آنچه در آيه مذكور قابل توجّه و جاي بحث و بررسي دارد اين كه :
منظور از « صالح المؤمنين » كيست ؟ آيا شخص خاصّي مراد است ، يا اين تعبير شامل تمام
مؤمنان صالح العمل مي شود ؟
بدون شك « صالح المؤمنين » به حسب ظاهر معني
وسيعي دارد ، كه همه مؤمنان صالح و باتقوا و كامل الايمان را شامل
مي شود ؛ هر چند كلمه « صالح » در اين جا مفرد است ، نه جمع ؛
ولي چون معني جنسي دارد از آن عموميّت استفاده مي شود . امّا
بي ترديد « صالح المؤمنين » مصداق أتمّ و اكملي نيز دارد و از روايات متعدّدي
استفاده مي شود كه آن فرد كامل « اميرمؤمنان
عليّ بن ابي طالب ( عليه
السلام ) » است . اين مطلب را بسياري از علماي اهل
سنّت نيز در كتاب هاي خود نقل كرده اند . از جمله :
1 ـ علاّمه ثعلبي ( 1 )
2 ـ علاّمه گنجي در كفاية
الطّالب ( 2 )
1 . العمدة لابن بطريق ، صفحه 152 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 311 ) .
2 . كفاية الطّالب ، صفحه 53 ( به
نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 311 ) .
415 |
3 ـ ابوحيان اندلسي ( 1 )
4 ـ سبط ابن جوزي ( 2 )
5 ـ سيوطي در الدّرّالمنثور ( 3 )
6 ـ آلوسي در روح
المعاني ( 4 )
7 ـ حاكم حسكاني در شواهد
التّنزيل ( 5 )
8 ـ علاّمه برسويي در روح البيان ( 6 )
9 ـ ابن حجر در الصّواعق ( 7 )
10 ـ علاء الدّين متّقي در كنز العّمال ( 8 )
تنها حاكم حسكاني حنفي در ذيل اين آيه شريفه « هيجده حديث » از طرق
مختلف نقل مي كند كه منظور از « صالح المؤمنين »
« عليّ بن ابي طالب » است . به سه حديث از آن روايات توجّه كنيد :
1 ـ اسماء بنت عميس مي گويد : از پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) شنيدم كه
مي فرمود :
صالِحُ الْمُؤْمِنينَ عَلِيُّ بْنُ
اَبيطالِب ( 9 ) ؛
صالح المؤمنين علي بن ابي طالب
است .
2 ـ ابن عبّاس به نقل از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) مي گويد : آن حضرت درباره
علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) فرمود :
هُوَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ ( 10 ) ؛ او است صالح المؤمنين .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البحر المحيط ، جلد 8 ، صفحه 291 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 312 ) .
2 . التّذكرة ، صفحه 267 ( به نقل
از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 312 ) .
3 . الدّرّالمنثور ، جلد 6 ، صفحه 244 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 313 ) .
4 . روح المعاني ، جلد 28 ، صفحه 135 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 314 ) .
5 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 254 به بعد .
6 . روح البيان ، جلد 10 ، صفحه 53 .
7 . به نقل از پيام قرآن ، جلد 9 ،
صفحه 299 .
8 . همان .
9 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 256 ، حديث 982 .
10 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 258 ، حديث 987 .
416 |
3 ـ عمّار ياسر مي گويد از علي ( عليه السلام ) شنيدم كه مي فرمود : پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) مرا فراخواند و فرمود :
اَلا اُبَشِّرُكَ ؟ قُلْتُ : بَلي يا رَسُولَ اللهِ وَ مازِلْتَ
مُبَشِّراً بِالْخَيْرِ ! قالَ : قَدْ اَنْزَلَ اللهُ فيكَ قُرْآناً . قُلْتُ :
وَ ما هُوَ يا رَسُولَ اللهِ ؟ قالَ : قُرِنْتَ بِجَبْرَئيلِ ثُمَّ قَرَءَ :
وَ جِبريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ . . . ( 1 )
آيا تو را بشارت دهم ؟ عرض كردم : آري اي رسول خدا ، تو هميشه
بشارت دهنده به خير بوده اي ! فرمود : خداوند درباره تو آيه اي نازل
كرده است . عرض كردم : كدام آيه ؟ فرمود : تو قرين و همرديف جبرئيل شده اي ( آري
خداوند تو را قرين او ساخته ) سپس خواند : « وَ جِبريلُ
وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ . . . »
كوتاه سخن اين كه احاديث در اين زمينه فراوان است . مفسّر معروف
« بحراني » در تفسير « برهان » بعد از ذكر روايتي در اين زمينه ، از محمّد بن عبّاس نقل
مي كند كه او 52 حديث در اين موضوع از طريق شيعه و اهل سنّت جمع آوري
كرده است ، سپس به نقل قسمتي از آن احاديث مي پردازد ! ( 2 )
نتيجه اين كه ، بعد از خداوند و جبرئيل امين ، برترين يار و ياور
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) در
تمام طول عمر ، عليّ ابن ابي طالب ( عليه
السلام ) بود . بنابراين ، چه كسي جز او مي تواند شايسته خلافت و جانشيني
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) باشد ؟ آيا اين روايات دليل بر اين نيست كه او افضل امّت و برترين خلق
بعد از پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) بوده است ؟ اگر چنين است ، و خداوند بخواهد شخصي را به عنوان جانشين
پيامبرش نصب كند ، آيا حكمت او اجازه مي دهد با وجود علي ( عليه السلام ) شخص ديگري نصب شود ! و اگر مردم و عقلا
بخواهند شخصي را براي اين منظور مهمّ انتخاب كنند ، آيا عقل و خرد آن ها اجازه
مي دهد با وجود شخصي كه بعد از خداوند و جبرئيل ، برترين يار و ناصر
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) بوده است ، به سراغ ديگري بروند و او را برگزينند ؟ آري ، علي ( عليه السلام ) در دوران حيات پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) دوش به دوش آن
1 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 259 ، حديث 989 .
2 . تفسير برهان ، جلد 4 ، صفحه 353 .
417 |
حضرت در تمام صحنه هاي زندگي يار و ياور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) بود ، و از همه كس براي جانشيني
شايسته تر است .
پيام آيه
عبارت « صالح المؤمنين » براي همگان پيام « ايمان » و « درستكاري » و
« صلاح » دارد . اين آيه شريفه به همه پيروان حضرت عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) سفارش مي كند كه در مرز « پذيرش اسلام »
متوقّف نشوند ، بلكه اسلام خويش را تعميق دهند و به مرحله « ايمان » برسند و با تقويت
ايمان خويش آن را از قلب و درون به اعضاء و جوارح بروز دهند و با انجام اعمال « صالح
و شايسته » مؤمنان صالح العمل شوند .
* * *