بخش 96
13 آیه انذار و هدایت دورنمای بحث شرح و تفسیر باز هم بهانه جوئی ! تناسب صدر و ذیل آیه #171; منذر #187; و #171; هادی #187; کیست ؟ راه اوّل : تفسیر آیه با قطع نظر از روایات راه دوم : تفسیر آیه در سایه روایات پیامهای آیه ولایت و انذار 1 . تعصّب و لجاجت دو مانع بزرگ ! 2 . اقتداء هدایت شونده به هادی
419 |
13 آيه انذار و هدايت
وَيَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْلا
اُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ
قَوْم هـاد
« سوره رعد ، آيه 7 »
421 |
آيه انذار و هدايت
وَيَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْلا اُنْزِلَ
عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم
هـاد
كساني كه كافر شدند مي گويند : « چرا آيه ( و
معجزه اي ) از پروردگارش بر او نازل نشده است ؟ ! » تو فقط بيم دهنده اي ؛ و
براي هر گروهي هدايت كننده اي است ( و اينها همه بهانه است ، نه براي جستجوي
حقيقت ) . « سوره رعد ، آيه
7 »
دورنماي بحث
اين آيه شريفه نيز يكي از آيات مربوط به ولايت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) است ، كه علماء و مفسّران پيرامون آن بحثهاي
مختلفي مطرح كرده اند . و از روايات استفاده مي شود كه نه تنها ولايت
اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ، بلكه امامت و ولايت تمام
ائمّه ( عليهم السلام ) به مقتضاي اين آيه ثابت
مي شود ؛ شرح اين مسئله خواهد آمد .
شرح و تفسير
باز هم بهانه جوئي !
« وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا اُنْزِلَ
عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ » ـ ظاهر آيه طرح يك تقاضاي منطقي از سوي كفّار
است ؛ زيرا مرسوم بود كه هر پيامبري از سوي خدا فرستاده مي شد براي اثبات
حقّانيّت خود ، معجزه اي همراه داشت ؛ در اين آيه نيز كفّار از
422 |
معجزه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه
وآله ) سؤال مي كنند . خداوند در پاسخ اين تقاضاي بظاهر منطقي و معقول
مي فرمايد :
« إِنَّمـا أَنْتَ مُنْذِرٌُ وَلِكُلِّ قَوْم
هـاد ؛ اي پيامبر ما ! تو تنها بيم دهنده اي و هر قوم و ملّتي هدايتگري
دارد . »
تناسب صدر و ذيل آيه
سؤال : آيا صدر و ذيل آيه شريفه با هم
تناسب دارد ؟ آيا در پاسخ تقاضا و سؤال مشركان و كفّار ، كه معجزه اي از پيامبر
اسلام مي خواستند ، اين جمله : « تو تنها بيم دهنده اي و هر قوم و ملّتي
هدايتگري دارد » جواب مناسبي است ؟
پاسخ : در پاسخ اين سؤال و يافتن ارتباط
بين صدر و ذيل و به عبارت ساده تر ابتدا و انتهاي آيه ، بايد به سراغ آيات
ديگري از قرآن كه پيرامون تقاضاي معجزه از سوي كافران مطرح شده است برويم .
خداوند متعال در آيات 90 تا 93 سوره إِسراء از زبان مشركان
مي فرمايد :
« وَقالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ » ـ كفّار به
پيامبر اسلام عرض كردند : ما هرگز به تو ايمان نمي آوريم ، مگر اين كه
معجزه اي براي ما بياوري ، سپس درخواست هفت معجزه كردند ، يعني معجزاتي كه تو
بدون درخواست و ميل ما بياوري براي ما فايده اي ندارد ، بلكه ما در صورتي ايمان
خواهيم آورد ، كه معجزاتي باب طبع و ميل ما ارائه نمايي . ( 1 )
از ظاهر آيه استفاده مي شود كه هفت معجزه اي كه در اين
آيات مطرح شده ، مورد تقاضاي همه آنها نبوده ، بلكه هر يك از آنها ، يكي از اين معجزات
را طلب كرده است .
1 ـ « حَتّي تَفْجُرَ لَنا مِنَ الاَْرْضِ
يَنْبُوعاً » ـ اوّلين معجزه اي كه درخواست كردند اين بود كه
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن سرزمين خشك و
سوزان و بي آب و علف حجاز به عنوان معجزه الهي چشمه آبي ظاهر سازد ، چشمه جوشاني كه
همچون فوّاره اي
1 . مشروح شأن نزول اين آيات را در تفسير
نمونه ، جلد 12 ، صفحه 279 ، مطالعه فرمائيد .
423 |
بجوشد و مردم براي آشاميدن خود و حيواناتشان و جهت كشاورزي از آن
بهره برداري كنند .
2 ـ « أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيل
وَعِنَب فَتُفَجِّرَ الاَْنْهـارَ خِلالَهـا تَفْجِيراً » ـ معجزه ديگري كه
كفّار طلب كردند اين بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) باغ خرّم و سرسبزي ، مملوّ از نخل ها و درخت هاي انگور كه
جويبارها در لابه لاي آن در حركت باشد ، ظاهر كند . اين دو معجزه ، جنبه عمران و
آبادي داشت و امكان پذير بود .
3 ـ « أَوْ تُسْقِطَ السَّمـاءَ كَمـا
زَعَمْتَ عَلَيْنـا كِسَفاً » ـ معجزه سومي كه برخي از آنها تقاضا كردند ، و
كار غير معقولي بود ، اين بود كه : از خدا بخواه سنگهاي آسماني از بالا بر سر ما
بريزد و ما را درهم بكوبد ، اگر چنين چيزي رخ دهد ما به تو ايمان مي آوريم و
دين تو را مي پذيريم !
4 ـ « اَوْ تَأْتِيَ بِاللهِ وَالْمَلائِكَةِ
قَبِيلا » ـ و يا اين كه براي اسلام آوردن ما ، خداوند و تمام ملائكه را ، همه
باهم ، نزد ما حاضر كني !
وقتي انسان لجاجت مي كند به سخنان خويش هم توجّه كافي ندارد ،
آنها نگفتند : ما را نزد خدا و ملائكه ببر ؛ بلكه از حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) خواستند خدا و ملائكه را نزد آنها
حاضر سازد !
5 ـ « اَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ
زُخْرُف » ـ پنجمين تقاضايي كه از پيامبر اسلام ( صلي
الله عليه وآله ) به عنوان معجزه داشتند اين كه حضرت قصري پر نقش و نگار از
طلا براي خويش بسازد ؛ زيرا از آنجا كه مردم مكّه غالباً فقير هستند اگر تو چنين
خانه و قصر باشكوهي داشته باشي ، معلوم مي شود كه از جانب خدا
آمده اي !
6 ـ « أَوْ تَرْقي فِي السَّمـاءِ » ـ
ششمين معجزه ، و به عبارت صحيح ، بهانه اي كه مطرح كردند اين كه : اي پيامبر اگر
تو راست مي گويي از جانب خدا آمده اي ، به سمت آسمان پرواز كن ! اگر در
جلوي چشمان ما به آسمان پرواز كني ، ما تسليم تو مي شويم !
7 ـ « وَلَنْ نُؤْمِنَ لَرُقِيِّكَ حَتّي
تُنَزِّلَ عَلَيْنـا كِتـاباً نَقْرَؤُهُ » ـ برخي از اين كفّار بهانه گير و
لجوج ، در كمال جسارت و بي ادبي گفتند : اگر به آسمان هم پرواز كني و در
424 |
جلوي چشم ما به آسمان بروي باز هم به تو ايمان نمي آوريم ،
مگر اين كه از آسمان نامه اي براي ما بياوري كه ما آن را مطالعه كنيم !
همانطور كه ملاحظه كرديد هفت معجزه اي كه ذكر شد ، برخي مربوط
به عمران و آبادي بود و برخي ديگر متضمّن نابودي و هلاكت تقاضا كنندگان آن بود ، قسم
سوم كارهاي غير معقول و محالي بيش نبود و بخش چهارم بهانه و لجاجت محسوب
مي شد ، نه تقاضاي معجزه .
اگر پيامبران در آوردن معجزات تسليم مردم مي شدند ، عدّه اي
از مردم نا آگاه و لجوج و بهانه گير هر روز معجزه اي از آن حضرات
مي خواستند و دين و پيامبر خدا را به بازي مي گرفتند ، بدين جهت خداوند به
هر پيامبر معجزه يا معجزاتي كه نشانه آشكار و روشني بر پيامبري و رسالت او بود
مي داد و به تقاضاهاي افراد لجوج اعتنايي نمي كرد .
با توجّه به اين مقدّمه طولاني به آيه شريفه باز مي گرديم :
« كفّار گفتند : چرا آيه ( ومعجزه اي ) از پروردگارش بر پيامبر اسلام نازل نشده
است ؟ »
در پاسخ اين سؤال عرض مي شود : بر پيامبر اسلام معجزه اي
نازل شد كه تمام جن و انس از آوردن همانند آن عاجز و ناتوان هستند . در آيه 88 همان
سوره مي خوانيم :
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنْسُ وَالْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا
بِمِثْلِ هـذَا الْقُرآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كـانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض
ظَهِيراً
بگو : ( اي پيامبر ما ! من معجزه اي آورده ام كه ) « اگر تمام
انسانها و پريان ( جنّ و انس ) دست به دست هم دهند كه همانند اين قرآن بياورند ،
همانند آن را نخواهند آورد ؛ هر چند يكديگر را ( در اين كار ) كمك كنند .
هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) از سوي خداوند معجزه اي آورده است كه هيچ كس توان آوردن همانند آن
را ندارد و علاوه بر آن معجزات ديگري نيز آورده است ديگر طلب معجزه بهانه جويي است ،
بدين جهت خداوند در پاسخ آنها كه طلب معجزه كردند مي فرمايد :
425 |
اي پيامبر ما ! تو منذر و انذار كننده اي و تصميم گيرنده براي
آوردن معجزه نيستي ! ما هستيم كه در اين باره تصميم مي گيريم و هر قوم و ملّتي
هدايتگري دارد . »
بنابراين تناسب صدر و ذيل آيه روشن شد .
« منذر » و « هادي » كيست ؟
براي تفسير اين دو كلمه ، كه كليد تفسير آيه است ، از دو راه
مي توان بحث كرد :
راه اوّل : تفسير آيه با قطع نظر از روايات
آيا معناي آيه اين است كه پيامبر هم « منذر » و هم « هادي » است ؟ و يا اين كه او
فقط « منذر » است ، و « هادي » شخص ديگري
است ؟
در تفسير اين دو كلمه ، سه نظريّه وجود دارد :
1 ـ برخي معتقدند كه هر دو كلمه مربوط به پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) است ، آن حضرت هم انذار كننده است و
هم هدايتگر و سخن از شخص ديگري نيست .
ولكن انصاف اين است كه اين سخن ، سخن صحيحي نيست و با ظاهر آيه
نمي سازد . و با فصاحت و بلاغت و ادبيّات آيه سازگاري ندارد ؛ چون اگر هر دو
كلمه مربوط به پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله )
بود ، فصاحت و بلاغت اقتضاء مي كرد كه آيه بدين شكل باشد :
« أَنْتَ لِكُلِّ قَوْم مُنْذِرٌ
وَهاد » ؛
نه اين كه « هـاد » را در جمله اي
مستقل و جداگانه بيان كند . بنابراين ظاهر آيه نشان مي دهد كه « هاد » مربوط به
شخص ديگري غير از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله )
است . كه بايد با دقّت در آيه و قرائن ديگر روشن سازيم « او » كيست ؟
2 ـ عدّه اي ديگر بر اين عقيده اند كه « منذر »
مربوط به پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) و « هاد »
مربوط به خداوند است ؛ پيامبر انذار كننده مردم و خداوند هدايتگر هر قوم و ملّتي
است .
426 |
ولي در جواب بايد گفت : اين نظريّه هم با ظاهر آيه شريفه تناسب
ندارد ؛ زيرا كلمه « هاد » در اصطلاح ادبيّات عرب « نكره » است ،
در حالي كه خداوند أعرف معارف است و از همه چيز و هر كس
شناخته شده تر است ، علاوه بر اين كه ظاهر آيه دلالت دارد بر اين كه اقوام
مختلف « هدايتگر » هاي متعدّدي دارند ، نه اين كه هدايتگر همه اقوام يك شخص باشد .
بنابراين ، تفسر فوق هم با ظاهر آيه سازگار نيست .
3 ـ تفسير سوم اين است كه هدايتگر شخصي غير از خدا و پيامبرش
مي باشد .
آيا علما و دانشمندان هر قوم و جمعيّت منظور آيه شريفه هستند ؟ نه !
نمي توان كلمه « هاد » را بر دانشمندان هر قوم و جمعيّت در هر عصر و زماني تفسير
كرد ، چون كلمه « هاد » همانگونه كه گذشت « نكره » است و نكره دلالت بر وحدت دارد ؛ يعني
براي هر قوم و جمعيّتي يك هدايتگر و هادي است ، راستي آن هادي براي امّت اسلام
كيست ؟
با توجّه به مجموع بحثهاي گذشته
مي توان آيه شريفه را به شكل زير ترجمه كرد :
« اي پيامبر ! تو انذار كننده و شارع دين مقدّس اسلام و بنيانگذار
آن هستي و براي هر دين و آئيني هدايتگري است ، كه بمنزله حافظ و نگهبان و ادامه
دهنده دين و هدايت كننده مردم خواهد بود . »
از سوي ديگر ، اتّحاد سياق اقتضا مي كند كه همانطور كه پيامبر
و « منذر » از سوي خداوند تعيين و نصب مي شود ، « هادي » و هدايتگر هم منصوب الهي
باشد .
بنابراين « هادي » غير از خدا و پيامبر و دانشمندان هر امّتي است و
بايد از سوي خداوند تعيين شود .
از سوي سوم ، تنها شخصي كه گفته مي شود از سوي پيامبر اسلام
( صلّي الله عليه وآله ) نصّ و تصريح به ولايت و امامت
او شده است ، حضرت علي ( عليه السلام ) است و نسبت به
هيچ كس ديگر ، حتّي در بين علماء اهل سنّت ، چنين ادّعايي وجود ندارد ، بنابراين اگر
بگوئيم : « بيم دهنده و بنيانگذار اسلام پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله ) و هدايتگر و امام و پيشواي مسلمانان علي ( عليه السلام ) است كه از سوي خدا و توسّط پيامبر منصوب شده
است » با آيه سازگار خواهد بود .
427 |
راه دوم : تفسير آيه در سايه روايات
در شرح و تفسير اين آيه شريفه نيز روايات متعدّدي وجود دارد كه به
پنج نمونه آن اشاره مي شود ، سه روايت از روايات فوق را از منابع و كتابهاي اهل
سنّت و يك روايت از مصادر و كتب شيعه نقل مي كنيم و روايت پنجم در مصادر و
منابع هر دو گروه آمده است .
1 ـ ابن عبّاس ، كه يكي از راويان احاديث مذكور است ،
مي گويد :
لَمّا نَزَلَتْ « إِنَّمـا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم هـاد »
وَضَعَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله ) يَدَهُ
عَلي صَدْرِهِ ، فَقـالَ : أَنَا الْمُنْذِرُ وَلِكُلِّ قَوْم هـاد ، وَأَوْمَأَ
بِيَدِهِ عَلي مِنْكَبِ عَلِيٍّ ، فَقـالَ : أَنْتَ الْهـادي يـا عَلِيّ ، بِكَ
يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ مِنْ بَعْدِي ( 1 )
هنگامي كه آيه « اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ . . . . »
بر پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) نازل
شد ، آن حضرت دست بر سينه مباركشان نهادند و فرمودند : « منذر من هستم ، بنيانگذار و
شارع شريعت اسلام من هستم و هر قوم و جمعيّتي هدايتگري دارد » سپس دست بر شانه علي
( عليه السلام ) نهاد و فرمود : « اي علي ( منظور از ) هادي
( در آيه شريفه ) تو هستي ؛ علاقمندان به هدايت به وسيله تو هدايت مي شوند ( با
فكر و انديشه در گفتار و احاديث و سيره و اخلاق تو هدايت مي گردند .
روايت فوق كه از منابع اهل سنّت نقل شده صراحت دارد كه منظور از « هادي » علي ( عليه السلام ) است .
2 ـ دركتاب « شواهدالتّنزيل ( 2 ) » و « الدّرّالمنثور » از ابوبرزه اسلمي
چنين نقل شده است :
سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ( صلّي الله عليه
وآله ) يَقُولُ : « إِنَّمـا أَنْتَ مُنْذِرٌ » وَضَعَ يَدَهُ عَلي صَدْرِ
نَفْسِه ، ثُمَّ وَضَعَها عَلي صَدْرِ عَلِيٍّ وَيَقُولُ « لِكُلِّ قَوْم
هـاد » ( 3 )
( ابو برزه اسلمي مي گويد : ) از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) آيه « إِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ » را
شنيدم ،
1 . الدّرّ المنثور ، جلد 4 ، صفحه 45 .
2 . شواهد التّنزيل ، جلد اوّل ،
صفحه 298 .
3 . الدّرّ المنثور ، جلد 4 ، صفحه 45 .
428 |
سپس حضرت دست بر سينه مباركش نهاد ( يعني من « منذر » هستم ) ، سپس دست بر
سينه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نهاد و فرمود :
« وَلِكُلِّ قَوْم هاد » ( يعني هادي عليّ بن ابي طالب است ) .
اين روايت نيز ، كه از دو كتاب معتبر اهل سنّت نقل شده و شخص ديگري
غير از ابن عبّاس آن را روايت كرده ، صريحاً « هادي » را به « علي ( عليه السلام ) » تفسير كرده است .
3 ـ در كتاب مستدرك الصّحيحين ،
كه كتابي معروف و مشهور در بين اهل سنّت است ، روايتي در تفسير آيه مذكور از خود
حضرت علي ( عليه السلام ) نقل شده است :
عَنْ عَلِيٍّ : « إِنَّمـا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم هـاد » قـالَ
عَلِيٌّ : رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه
وآله ) الْمُنْذِر وَأَنَا الْهـادي ( 1 )
حضرت علي در تفسير آيه شريفه « إِنَّما اَنتَ
مُنْذِرٌ . . . » فرمود : پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) « منذر » و « هادي » من هستم .
طبق اين روايت ، كه از كتاب معروف ديگري از اهل سنّت نقل شده ،
علي ( عليه السلام ) « هادي »
است .
سؤال : مي دانيم كه اگر شخصي ، راوي
روايت و حديثي در مدح و ستايش خويش باشد ، چنين روايتي پذيرفته نمي شود ، پس
چگونه روايت فوق ، كه از خود حضرت علي ( عليه السلام )
نقل شده ، مورد استدلال قرار گرفته است ؟
پاسخ : اين سخن در مورد غير معصومين
صحيح است ؛ ولي در مورد معصومين « عليهم السّلام » كه خطا و اشتباه و گناه در مورد
آنها تصوّر نمي شود صادق نيست . علي به اعتقاد شيعه معصوم است و به اعتقاد اهل
سنّت هم كلمات و سخنان و احاديث تمام صحابه ، كه يكي از آنها علي ( عليه السلام ) است ، حجّت و دليل شرعي است ؛ بنابراين ، اشكال
فوق طبق نظر هيچ يك از دو مذهب وارد نيست .
4 ـ چهارمين روايت ، كه هم در منابع عامّه آمده و هم خاصّه آن
را نقل كرده اند ، فوق العاده جالب و داراي مضموني بسيار عالي است ، اين روايت
را دانشمندان
1 . مستدرك الصّحيحين ، جلد 3 ،
صفحه 129 .
429 |
اهل سنّت از ابن عبّاس ( 1 ) و علماء شيعه از ابن مسعود نقل
كرده اند . يعني روايت مزبور را ابن عباس و ابن مسعود هر دو از پيامبر شنيده و
براي ما نقل نموده اند .
طبق اين حديث پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) چنين مي فرمايد :
لَمّـا اُسْرِيَ بي اِلَي السَّمـاءِ لَمْ يَكُنْ بَيْنِي وَبَيْنَ
رَبّي مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِيُّ مُرْسَلٌ وَلا حـاجَةٌ سَأَلْتُ إِلاّ
أَعْطـانِي خَيْراً مِنْهـا ، فَوَقَعَ فِي مَسـامِعي « إِنَّمـا أَنْتَ مُنْذِرٌ
وَلِكُلِّ قَوْم هـاد » ، فَقَلْتُ : إِلهي أَنَا الْمُنْذِرُ ، فَمَنِ الْهـادي ؟
فَقـالَ : يـا مُحَمَّد ذاكَ عَلِيُّ بْنُ أَبي طـالِب غـايَةُ الْمُهْتَدِينِ ،
إِمـامُ الْمُتَّقِينَ ، قـائِدُ غُرِّ الُْمحَجَّلِينَ ؛ ( 2 ) وَمَنْ يَهْدِي مِنْ
اُمَّتِكَ بِرَحْمَتِي إِلَي الْجَنَّةِ ( 3 )
هنگامي كه به معراج رفتم ( در مرحله اي از اين سفر ) به جايي
رسيدم كه تمام واسطه ها برداشته شد ، نه فرشتگان مقرّب ( نه جبرئيل ، نه روح
الامين ، نه ميكائيل ) و نه پيامبري از پيامبران ( و خلاصه هيچ كسي غير از من و خداوند
نبود و من مستقيماً مطالب را از خداوند مي گرفتم ) در آن درجه عالي قرب الهي
هيچ حاجتي از خداوند نخواستم مگر اين كه خداوند بهتر از آن را به من عنايت فرمود .
( در اين مقام قرب پروردگار و در اين حالت خاصّ و استثنايي ) صدايي شنيدم كه
مي گفت : « اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم
هاد » عرض كردم : پروردگارا ! من « منذر » من هستم ، ولي منظور از « هادي »
كيست ؟ خداوند فرمود : هادي ، عليّ بن ابي طالب است . ( سپس خداوند عليّ اعلي در آن
مقام قرب و ويژه ، شروع به توصيف علي نمود و سه صفت بسيار زيبا و پر معني براي آن
حضرت بر شمرد ،
1 . شواهد التّنزيل ، جلد اوّل ،
صفحه 296 .
2 . جمله « قائد غرّ المحجّلين » كه در روايات متعدّد ديگري نيز
آمده است ، بدين معني است : « قائد » به معناي رهبر و پيشوا و امام است ، و « غُرّ » جمع
« أغرّ » به معناي سفيد و روشن و نوراني است ، به افرادي كه چهره آنها روشن باشد « اغر »
مي گويند . و امّا « محجّل » در لغت از « حَجَل » گرفته شده و ، « حَجَل » به « كبك
سفيد » گفته مي شود ، سپس به « اسبهاي سفيد » هم اطلاق شده است و بعداً توسعه
يافته و به انسانهاي آبرومند با شخصيّت كه در جامعه مي درخشند نيز اطلاق
گرديده است . بنابراين ، معناي جمله فوق اين است : « پيشواي رو سفيدان آبرومند و با
شخصيّت جامعه انساني » .
3 . تفسير فرات الكوفي ، صفحه 78 .
430 |
فرمود : ) آن كسي كه آخرين مرحله هدايت شوندگان است ( يعني كساني كه
مي خواهند قرب الي الله را طي كنند بايد به سوي علي گام بردارند ) ؛ و رهبر و
پيشواي پرهيزگاران است ؛ و پيشواي رو سفيدانِ آبرومندِ با شخصيّت در جامعه انساني
است ؛ شخصيّتي كه راه بهشت از مسير ولايت او مي گذرد .
اين روايت زيبا به روشني تطبيق آيه را بر وجود مبارك پيامبر و
علي ( عليهما السلام ) حتّي در آسمانها ، بيان
مي كند .
پيامهاي آيه ولايت و انذار
اين آيه شريفه صرفاً متضمّن يك بحث اعتقادي و تاريخي نيست ، بلكه
حاوي دو پيام براي مسلمانان و شيعيان عصر ما است كه راهگشاي زندگي مسلمانان عصر ما
و تمام اعصار مي باشد و عمل به آن ، قسمتي از مشكلات آنان را حل مي كند .
به اين دو پيام توجّه كنيد :
1 . تعصّب و لجاجت دو مانع بزرگ !
پيام اوّل آيه كه از قسمت ابتدائي آن استفاده مي شود ، اين كه
انسان با تعصّب و لجاجت به جايي نمي رسد ، اگر كسي بخواهد حق را درك كند بايد
تسليم آن باشد و از تفسير به رأي و پيشداوريها و پيروي از هواي نفس خودداري كند ؛
بدين جهت ، در آيات قرآن مجيد و روايات از « جدالِ به باطل » نهي شده و عاقبت سخت و
خطرناكي براي مجادله كنندگان به باطل پيش بيني شده است .
در آيه سوم سوره حج مي خوانيم :
« وَمِنَ النّـاسِ مَنْ يُجـادِلُ فِي اللهِ
بِغَيْرِ عِلْم وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطـان مَرِيد ؛ گروهي
از مردم ، بدون هيچ علم و دانشي ، به مجادله درباره خدا برمي خيرند ؛ و از هر
شيطان سركشي پيروي مي كنند . »
مجادله به باطل در اين آيه شريفه ، در رديف پيروي از شيطان سركش
آمده است يعني كساني كه از طريق جدل ، بحث هاي كور و غير منطقي و تعصّب آلود
431 |
دارند ، قرين « شيطان مريد » هستند .
در روايات اسلامي نيز يكي از حجابهاي مهم در مقابل يقين و رسيدن
به حق ، همين سخن هاي بغض آلود و بهانه جويانه و بي محتوا و جدال به باطل بيان
شده است . در روايتي از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه
وآله ) مي خوانيم :
« مـا ضَلَّ قَوْمٌ إِلاّ أَوْثَقُوا
الْجِدالَ ( 1 ) ؛ هيچ قوم و جمعيّتي گمراه نشد ، مگر به سبب
تمسّك به جدال باطل . »
طبق اين روايت ضلالت و گمراهي تنها يك عامل دارد و آن بحثهاي غير
منطقي و جدال آميز است .
سؤال : چرا ريشه تمام گمراهي ها به
جدال به باطل بر مي گردد ؟
پاسخ : زيرا اگر انسان در مقابل حق
تسليم باشد ، مناديان حق در دنيا فراوان هستند و براحتي هدايت مي شود . امام
موسي بن جعفر ( عليه السلام ) در پاسخ
هارون الرّشيد ، كه از آن حضرت موعظه خواسته بود ، فرمود :
« مـا مِنْ شَيء تَراهُ عَيْناْكَ إِلاّ وَفِيهِ
مَوْعِظَةٌ ( 2 ) ؛ هر آنچه در جهان هستي مي بيني موعظه
است . »
يعني زمين با تمام موجوداتش موعظه است ؛ آسمان با همه آنچه در خود
دارد موعظه است ؛ زمانها و مكانها موعظه هستند ؛ حوادث تلخ و شيرين موعظه است ؛ آري ،
همه اينها موعظه است ، به شرط آن كه چشمي باز و گوشي شنوا داشته باشيم .
بنابراين ، حق براي حقيقت جويان وطالبان حقيقت ، مخفي و پنهان نيست
و كساني كه گمراه مي شوند خود مشكل دارند و دچار بيماري جدال به باطل
هستند .
و روشن است كه در آنچه گفته شد تفاوتي بين مباحث ديني و اخلاقي و
سياسي و مانند آن نيست ؛ منشأ جنگ مطبوعات در محدوده مسائل سياسي نيز همين مطلب است
كه نمي خواهند تسليم حق باشند و هر كس مي خواهد پيشداوريهاي خويش را حاكم
كند و گرنه تشخيص حق در مسائل سياسي نيز آن
1 . بحار الانوار ، جلد 2 ، صفحه 138 .
2 . ميزان الحكمة ، باب 4120 ، حديث 21711 .
432 |
قدر مشكل و آفتاب حقيقت آنچنان پنهان نيست ، ولي هنگامي كه پاي
تعصّبها و منافع شخصي و حزبي به ميان آيد ، حقّ و حقيقت پنهان مي گردد !
در روايت ديگري ، كه از وجود مبارك مولاي متّقيان ، امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، نقل شده مي خوانيم :
« اَلْجَدَلُ فِي الدِّينِ يُفْسِدُ
الْيَقِينَ ( 1 ) ؛ مجادله به باطل در مسايل ديني يقين انسان
را بر باد مي دهد . »
زيرا وقتي كسي اهل جدل شد ، كم كم براي تحقّق خواسته هاي دلش ،
آنچه را هواي نفسش مي خواهد در لباس دين و به عنوان قرائت و برداشت تازه مطرح
مي كند !
خلاصه اين كه ، در آيات و روايات از جدال به باطل به شدّت نهي شده
است .
امّا جدال بحق و بحثهاي منطقي و مسالمت آمير ، كه طرفين بحث در پي
روشن شدن حقيقت و رسيدن به آن هستند و هيچ كدام قصد برتري جويي بر ديگري ندارد ، نه
تنها اشكالي ندارد ، بلكه خداوند به آن دستور داده است .
در آيه 125 سوره نحل مي خوانيم :
« وَجادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ
أَحْسَنُ ؛ و با آنها به روشي كه نيكوتر است ، استدلال و
مناظره كن . »
2 . اقتداء هدايت شونده به هادي
پيام دوم آيه ، كه از قسمت پاياني آن استفاده مي شود ، اين است
كه اگر علي ( عليه السلام ) به عنوان « هادي » مسلمانان مطرح شده است و مسلمانان خواهان هدايت هستند ،
بايد به علي اقتدا كنند .
اخلاق علي ، رفتار علي ، گفتار علي ، خطبه هاي پر سوز و گداز
علي ، نامه هاي مشحون از معارف بلند علي ، كلمات قصار سراسر حكمت آميز علي ،
تاريخ زندگاني سراسر عبرت آموز علي ، آداب معاشرت پر جاذبه علي ، مديريّت قوي و
نيرومند علي ، نحوه برخورد مهربانانه و خوب علي با افراد و اقوام و شخصيّتهاي
1 . ميزان الحكمة ، باب 492 ، حديث 2285 .
433 |
داخلي و خارجي ، ارشاد و هدايت پرسوز و گداز علي و بويژه زندگي
ساده علي بايد الگو و اسوه همه مسلمانان باشد .
راستي چقدر بين زندگي ما و زندگي مولاي ما ، كه مدّعي ولايت او
هستيم ، فاصله است ! غذاي علي چقدر ساده و كم خرج بود ! لباس علي در اوج قدرت و حكومت
چقدر ساده بود ! آيا تجمّلات توانست ، حتّي در اوج اقتدار و قدرت ، علي را اسير خود
كند ! حتّي مراسم خاكسپاري و مجالس بعد از مرگ علي نيز ساده بود . امّا متأسفانه برخي
از كساني كه مدّعي شيعه بودن علي ( عليه السلام )
هستند نه تنها زرق و برق دنيا سراسر زندگي آنها را فرا گرفته و تشريفات زندگي آنها
را اسير كرده ، بلكه مراسم پس از مرگشان نيز مملوّ از زرق و برقهاست ؛ بگونه اي
كه شباهتي با مجالس عزاداري و فاتحه ندارد ! و در برخي از اين مجالس گاهي
ميليون ها تومان خرج مي شود !
خبري برايم نقل كردند كه از جهتي خوشحال كننده و از جهتي ديگر
نگران كننده بود :
« شخصي از دنيا مي رود بازماندگان او تصميم مي گيرند
هزينه مجالس و مراسم يادبود او را صرف امور خيريّه كنند ؛ هزينه ها را برآورد
مي كنند ، رقمي حدود پنج ميليون تومان مي شود ! بازماندگان آن مرحوم تصميم
مي گيرند به جاي برگزاري مراسم ياد بود و صرف مبلغ فوق در آن مراسم ، جهيزيّه
ده دختر دم بخت از خانواده هاي نيازمند را تهيّه كنند . »
اين خبر از اين جهت نگران كننده است كه تشريفات آن قدر زندگي ما
را فرا گرفته كه هزينه مجالس ياد بود اين قدر سنگين و زياد مي شود ؛ و از اين
جهت خوشحال كننده مي باشد كه بازماندگان اين مرحوم در يك اقدام عاقلانه دست به
چنين ابتكاري زدند و آن مبلغ بالا را صرف كاري خير كردند .
راستي چه اشكال دارد كه به جاي پرداختن به آن تشريفات بي حاصل ،
چنين كارهاي مهمّي انجام شود ؟
خوانندگان عزيز ! تهيّه مقدّمات ازدواج جوانانِ نيازمند به ازدواج
فقط وظيفه
434 |
پدر و مادر آنان نيست ، بلكه به تعبير قرآن مجيد :
« وَأَنْكِحُوا الاَْيـامي مِنْكُمْ
وَالصّـالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمـائِكُمْ » ( 1 )
اين ، يك وظيفه عمومي مي باشد كه بر دوش همه مردم است . نه
تنها در مسئله ازدواج ، بلكه در ساير مشكلات و معضلات جوانان نيز بايد آنها را ياري
دهيم ؛ معضلاتي از قبيل مشكل بيكاري ، كه عامل بسياري از مفاسد است ، مشكل مسكن ، مشكل
تحصيل و مانند آن .
در سال امير المؤمنين ( عليه
السلام ) نه تنها تك تك افراد جامعه بايد با الهام از زندگي ساده علي ( عليه السلام ) خود را از باتلاق تشريفات زندگي و زرق و برق
دنيا برهانند و به سوي زندگي ساده و پاك گام بردارند ، بلكه ، حكومت اسلامي نيز علاوه
بر تهيّه كردن چنين بستري از نظر فرهنگي و اجتماعي براي عموم مردم ، خود بايد در
دستگاههاي خويش اين امر مقدّس را شروع كند . تا شايد با اصلاح اين معضل اجتماعي و
اداري ، قسمت مهمّي از فساد اداري و گره هاي كور اقتصادي و وابستگي هاي
مالي به كشورهاي ديگر ، كه قطعاً بيشتر در فكر منافع خويش هستند تا مصالح ما ، به
بركت آن پيشواي سفيد رويان آبرومند جامعه اسلامي حل شود ؛ به امّيد آن روز .
از خداوند بزرگ مي خواهيم گوشي شنوا براي شنيدن و درك اين
پيامهاي مهمّ آيات الهي به ما عنايت فرمايد و سپس توفيق عمل كردن و بهره گيري از
ثمرات آن را به همه ما مرحمت فرمايد . آمين يا ربّ العالمين .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره نور ، آيه 32 .