بخش 97

14 آیه خیرالبریّه دورنمای بحث شرح و تفسیر بهترین و بدترین مخلوقات ! خیرالبریّه در روایات پیام های آیه خیرالبریّه 1. نظام ارزشی اسلام 2. تاریخ پیدایش شیعه 3 . شیعه یعنی چه ؟


435


14 آيه خيرالبريّه

إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا
الصّـالحـاتِ اُولئِكَ همْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزائُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ
جَنّاتُ عَدْن تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهـارُ خـالِدينَ فِيهـا أَبَداً رَضِيَ
اللهُ عَنْهُم وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لَمِنْ خَشِيَ رَبَّهُ

« سوره بيّنه ، آيات 7 و 8 »


437


آيه خيرالبريّه

إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّـالحـاتِ
اُولئِكَ همْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ( 1 ) * جَزائُهُمْ
عِنْدَ
رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهـارُ خـالِدينَ فِيهـا
أَبَداً رَضِيَ اللهُ عَنْهُم وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لَمِنْ خَشِيَ
رَبَّهُ

( امّا ) كساني كه ايمان آوردند و اعمال صالح
انجام دادند ، بهترين مخلوقات ( خدا ) هستند . پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاي بهشت
جاويدان است ، كه نهرها از زير درختانشان جاري است ؛ هميشه در آن مي مانند ؛ ( هم ) خدا از آنها خشنود است و ( هم ) آنها از خدا خشنودند ؛ و اين ( مقام والا ) براي كسي است
كه از پروردگارش بترسد .
« سوره بيّنه ،
آيات 7 و 8 »

دورنماي بحث

اين آيه شريفه نيز يكي از آيات مربوط به ولايت اميرالمؤمنين ،
علي ( عليه السلام ) ، است و با ظرافتي خاص دلالت بر
ولايت و امامت آن حضرت دارد ، اختلاف چنداني در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « بريّه » از مادّه « بَرء » به معني خلقت است ، و لذا خداوند را « باري » به معني « خالق » و مخلوقات را « بريّه » مي گويند . بعضي
معتقدند « بريّه » از « بَرْي » ، بر وزن « برگ » به معناي « خاك » است و از آنجا كه
مخلوقات از خاك گرفته شده اند ، به آنها « بريّه » گفته مي شود . بعضي ديگر گفته اند : « بريّه » از « بَرَيْتُ الْقَلَمَ ؛ قلم را تراشيدم » گرفته شده
است ، و از آنجا كه مخلوقات از نظر شكل وقامت ، به فرمان الهي به صورتهاي مختلف در
مي آيند ، گويي مانند قلم هايي هستند كه در كارگاه آفرينش تراشيده
مي شوند ، بدين جهت به آنها « بريّه » گفته شده است . ( تفسير پيام قرآن ، جلد 9 ، صفحه 259 )


438


اين آيه شريفه ـ بر خلاف آيات سابق ـ به چشم نمي خورد ، امّا
چگونگي استدلال به آيه براي ولايت و امامت بسيار دقيق و ظريف است ، كه شرح آن خواهد
آمد .

شرح و تفسير

بهترين و بدترين مخلوقات !

براي اين كه بطور واضح معناي آيه خير البريّه روشن شود ، لازم است
از آيه ششم سوره بيّنه شروع كنيم :


يعني يهوديان و مسيحيان كه اسلام را نپذيرفتند و نيز مشركان و بت
پرستان همگي در آتش جهنّم جاي خواهند گرفت و براي هميشه در آن خواهند ماند .

« اُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَريَّةِ ؛ آنها ( يهوديان و مسيحيان ) بدترين مخلوقاتند . »

و بدين جهت جاودانه در آتش مي مانند . گويا اين جمله استدلالي
براي جاودانگي آنان در آتش جهنّم است ! ( 1 )

از آيات قبل از اين آيه ، استفاده مي شود كه اينها ، كافران
معمولي و عادي نيستند ، بلكه آن دسته از كفّارند كه با آمدن بيّنه و تمام شدن حجّت و
حاصل شدن علم و يقين به حقّانيّت اسلام ، باز هم مخالفت و لجاجت نمودند و آگاهانه با حق و عدالت دشمني كردند ؛ بنابر اين ، هر كافري از مشركان و اهل كتاب ، هر چند بر اثر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تعبير « اولئك هم شرّ البريّة » تعبير تكاندهنده اي است كه نشان مي دهد در ميان تمام جنبندگان و
غير جنبندگان موجودي مطرودتر از كساني كه بعد از وضوح حق واتمام حجّت راه راست را
رها كرده و در ضلالت گام مي نهند يافت نمي شود ، و اين در حقيقت شبيه چيزي
است كه در آيه 22 سوره انفال آمده است : « ان شرّ الدّواب عندالله
الصّم البكم الّذين لا يعقلون ؛
بدترين جنبندگان نزد
خداوند افرادي هستند كه نه گوشي شنوا دارند و نه زبان گويا و نه انديشه
بيدار !
» و يا آنچه در سوره اعراف ، آيه 179 آمده كه
بعد از ذكر گروه دوزخيان با همين اوصاف مي فرمايد : « اولئك
كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون ؛
آنها همچون
چهار پايانند ، بلكه گمراه تر ، آنها غافلانند .
» آيه مورد بحث مطلبي فراتر از اينها نيز دارد ، چرا كه آنها را بدترين مخلوقات معرفي
كرده است . ( تفسير نمونه ، جلد 27 ، صفحه 207 )


439


جهل راه كفر پيموده باشد ، مشمول اين آيه نيست .

پس از اين كه در آيه فوق بدترين مخلوقات را معرّفي مي كند ،
در آيه بعد به معرّفي بهترين مخلوقات مي پردازد ، توجّه كنيد :

« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا
الصَّالِحـاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَريَّةِ ؛
كساني
كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند ، بهترين مخلوقات خدا هستند .
»

براي بهترين مخلوقات خدا سه صفت و ويژگي بيان شده است :

1 . « الَّذينَ آمَنُوا » ـ ويژگي اوّل
آنها ايمان به خدا و پيامبر و روز قيامت و جهان پس از مرگ است ؛ بنابراين ، مشركان و
تمام كساني كه ديني غير از اسلام گزيده اند از محدوده اين آيه خارج هستند .

2 . « وَعَمِلُوا الصّـالِحـاتِ » ـ
ويژگي دوم « خيرالبريّة » اين است كه داراي اعمال صالح
مي باشند و ايمان و اعتقادات آنها در كردار و اعمالشان ظاهر شده است .

« عمل صالح » ( 1 ) معناي وسيعي دارد ؛ ساده ترين آن ، طبق آنچه در
روايات آمده ، برداشتن موانع از سر راه مسلمانان است ، اگر مانعي در راه رفت و آمد
مردم ديده شد و كسي آن را برداشت ، اين نوعي عمل صالح است « اِماطَةُ اْلأذي عَن الطَّريقِ » و برترين نوع عمل صالح
پذيرش آئين حق ( اسلام ) است « أعْلاها شَهادَةُ اَنْ لا اِلهِ
اِلاَّ اللهُ ( 2 ) »

خلاصه اين كه صفت دومِ « خير البريّة » داشتن عمل صالح است .

3 . « ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ » ـ
ويژگي سوم « خير البريّة » « مقام خشيت » است . خيرالبريّه كساني
هستند كه علاوه بر « ايمان » و « عمل صالح » ، به مقام « خشيت » نيز دست يافته باشند .

سؤال : آيا « خشيت » چيزي اضافه بر « ايمان » و « عمل صالح » است ؟

پاسخ : آري ، خشيت چيزي فزونتر از ايمان
و عمل صالح است و ظاهراً به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اهمّيّت « عمل صالح » همين بس كه اين جمله قريب به هفتاد
بار در قرآن مجيد تكرار شده است !

2 . عوالي اللّئالي ، جلد اوّل ،
صفحه 431 . روايت فوق در صحيح مسلم ، كتاب الايمان ، باب 12 ، حديث 58 و مسنداحمد ، جلد 2 ، صفحه 379 نيز نقل شده
است .


440


معناي احساس مسؤوليّت است . گاهي ايمان و عمل صالح وجود دارد ، ولي
ناشي از احساس مسؤوليّت نيست ، بلكه بر اثر عادت يا نوع تربيت خانواده و محيط ، آن را
كسب كرده است ، ولي گاهي بر اساس حسّ مسؤوليت به اين دو مرحله دست يافته است ! چنين
شخصي در مقابل اشخاص مختلف و حوادث گوناگون احساس مسؤوليّت دارد و بر طبق آن عمل
مي كند .

نتيجه اين كه « خيرالبريّة » داراي صفات سه
گانه « ايمان » و « عمل صالح » و « احساس مسؤوليّت » هستند .

پس از معرّفي « خيرالبريّة » و تبيين صفات و
ويژگي آنان ، به بيان اجر و پاداش آنان مي پردازد :

« جَزائُهُمْ عِنْدَ رَبّهِمِ جَنّـاتُ عَدْن
تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاْنهـارُ »
ـ پاداش « خير البريّة » در سراي آخرت ، هم پاداش مادّي و هم پاداش معنوي است ، چون انسان خود تركيبي
از جسم و روح است ، كه جسمش طالب پاداشهاي مادّي و روحش مشتاق پاداشهاي معنوي
است .

امّا پاداش مادّي آنان ، باغهايي از بهشت است كه همواره ( 1 ) آب از
زير درختانش جاري و روان است و هيچ گاه آب آن قطع نمي گردد .

باغها دو رقم است :

1 . باغي كه آب آن از خارج تأمين
مي شود و هر از چند روزي طبق نوبت آبياري مي شود ، ولي هميشه آب در زير
درختانش جاري نيست .

2 . باغهايي كه از خود آب دارد و
همواره نهرهاي آب در زير درختان آن روان است . بدون شك چنين باغي طراوت و شكوه و
عظمت خاصّي دارد و بيم خشكيدن درختانش نيست . باغهاي بهشتي توصيف شده در آيه شريفه ،
از نوع دوم است و همواره خرّم و سرسبز است .

« خـالِدينَ فيهـاأَبَداً » ـ همانگونه كه
كفّار از اهل كتاب و مشركان ، كه آگاهانه و از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قيد جاودانگي ، از كلمه « عدن » استفاده مي شود ؛ زيرا « عدن » به معناي جاويدان است . و « معدن » را نيز از آن جهت « معدن » گفته اند كه
اشياء معدني در آن ثابت و مستقر و هميشگي است .


441


سر عناد و لجاج آئين حق را نپذيرفته اند ، جاودان در جهنّم
هستند ، مؤمنان داراي احساس مسؤوليّت و عمل صالح نيز جاودان در بهشت هستند .

« رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ » ـ اين جمله اشاره به پاداش معنوي مؤمنان دارد ؛ پاداش معنوي آنان اين است كه خداوند
آن قدر به آنها نعمت مي دهد كه آنها خشنود و راضي مي شوند و از سوي ديگر ،
لطف خداوند در مورد آنها بقدري زياد است كه او نيز از آنها خشنود است .

وه كه چه مقامي ! آيا بالاتر از اين ، نعمتي يافت مي شود !

نتيجه اين كه ، در آيات سه گانه فوق ، هم ويژگيهاي « شرّ البريّة » و مجازات و عقوبت آنان در سراي آخرت بيان شد ، وهم
صفات و ويژگيهاي « خيرالبريّة » و اجر و پاداش آنها در جهان
آخرت ذكر شد .

خيرالبريّه در روايات

سؤال : آيا آيه شريفه عام است ، يا
خاص ؟

به تعبير ديگر ، آيا « خيرالبريّه » شامل تمام مؤمنان صالح العمل
مي شود ، يا گروه خاصّي را در بر مي گيرد ؟

پاسخ : جواب اين پرسش را بايد در
رواياتي كه در شأن نزول آيات فوق از معصومين ( عليهم
السلام )
صادر شده جستجو كرد ؛ به اين روايات توجّه كنيد :

طبق روايات فراواني كه در كتابهاي شيعه و اهل سنّت وجود دارد ،
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، علي و شيعيانش را
خيرالبريّه معرّفي كرده است .

اين روايات در كتب مختلفي آمده است ، از جمله :

1 . « شواهد
التّنزيل »
نوشته حاكم حسكاني ( 1 )

2 . « الصّواعق
المحرقة »
تأليف ابن حجر هيثمي ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حاكم حسكاني نيشابوري از دانشمندان سنّي نيشابور بوده است ، « حسكان » از روستاهاي آن زمان نيشابور محسوب مي شود او دانشمندي متعادل و بدور
از تعصّب بوده و سعي كرده تمام رواياتي كه در شأن نزول آيات قرآن مجيد وجود داشته
را در كتابش جمع آوري كند .

2 . الصّواعق المحرقة ، صفحه 96 ( به نقل از پيام قرآن ، جلد 9 ، صفحه 261 ) .


442


3 . « الدّرّالمنثور » نوشته سيوطي ( 1 )

4 . « نور
الابصار »
از آثار محمّد شبلنجي ( 2 )

5 . « تفسير
طبري »
( 3 )

6 . « روح
المعاني »
از تأليفات آلوسي ( 4 )

7 . « مناقب
خوارزمي »
( 5 )

8 . « فتح الغدير » نوشته علاّمه شوكاني ( 6 )

تنها در شواهد التّنزيل بيش از بيست روايت در ذيل آيه خيرالبريه
نقل شده است ، كه سه نمونه از آن روايات را انتخاب كرده ايم . به اين روايات
توجه كنيد :

الف ـ جابر بن عبدالله انصاري ، صحابي
معروف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، چنين نقل
مي كند :

با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وعدهّ اي از مسلمانان كنار خانه خدا ، كعبه معظّمه ، نشسته بوديم ، ناگهان
علي ( عليه السلام ) از دور نمايان شد ؛ هنگامي كه چشم
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به علي ( عليه السلام ) افتاد ، نگاهي به اصحاب كرد و فرمود :

قَدْ أَتـاكُمْ أَخي ، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَي الْكَعْبَةِ ، فَقـالَ
وَرَبِّ هـذِهِ الْبُنْيَةِ ! إِنَّ هـذا وَشِيعَتَهُ هُمُ الفائِزونَ يَوْمَ
الْقيامَةِ ، ثمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنـا بِوَجْهِهِ ، فَقالَ : أَما وَاللهِ إِنّهُ
أَوَّلُكُمْ ايمـاناً باللهِ ، وَاقْوَمُكُمْ بأمر اللهِ وَأَوفاكُم بِعَهْدِ اللهِ
وَأَقْضـاكُمْ بِحُكْمِ اللهِ وَأَقْسَمُكُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَأَعْدَلُكُمْ في
الرَّعيَّةِ وَأَعْظَمُكُمْ عِنْدَ الله مَزِيَّةً . قـالَ جـابِرُ فَأَنْزَلَ
اللهُ : « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا . . . خَيْرُ البَرِيَّةِ » فَكانَ عَلِيٌّ إِذا
أَقْبَلَ قـالَ أَصْحـابُ مُحَمّد : قَدْ أَتـاكُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ بَعْدَ
رَسُول اللهِ ( 7 )


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الدّرّ المنثور ، جلد 6 ، صفحه 379 ( به نقل از پيام قرآن ، جلد 9 ، صفحه 260 ) .

2 . نور الابصار ، صفحه 70 و 110 ( به نقل از پيام قرآن ، جلد 9 ، صفحه 261 ) .

3 . تفسير طبري ، جلد 30 ، صفحه 171 .

4 . روح المعاني ، جلد 30 ، صفحه 207 .

5 . مناقب خوارزمي ، صفحه 421 ، طبع
تهران ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 289 ) .

6 . فتح الغدير ، جلد 5 ، صفحه 464 ،
طبع مصر ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 291 ) .

7 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 362 .


443


برادرم علي به سوي شما مي آيد ، سپس رو به سوي كعبه كرد و فرمود : قسم به خداي كعبه كه تنها علي و شيعيانش در روز قيامت از رستگاران هستند ؛ زيرا به
خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد ، و قيام او به فرمان خدا بيش از همه
شما است ، وفايش به عهدالهي از همه بيشتر ، وقضاوتش به حكم الله افزونتر ، و مساواتش
در تقسيم ( بيت المال ) از همه زيادتر ، عدالتش درباره رعيّت از همه فزونتر ، ومقامش
نزد خداوند از همه بالاتر است . جابر مي گويد : در اينجا بود كه آيه شريفه
خيرالبريّه نازل شد ، و پس از نزول آيه فوق ، هر گاه مسلمانان علي را مي ديدند ،
مي گفتند : بهترين مخلوق خدا پس از رسول الله آمد .

از جمله اي كه در ذيل روايت آمده استفاده مي شود كه
روايت فوق در بين همه مسلمانان صدر اسلام مشهور بوده است ؛ بنابر اين ، نقل آن
اختصاصي به ابن عبّاس و جابر بن عبدالله و ابو برزه ندارد !

ب ـ جابر در روايت ديگري مي گويد : هنگام كه آيه خيرالبريّه نازل شد ، پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله )
رو به علي كرد و فرمود :

هُمْ أَنْتَ وَشِيعَتُكَ ، تَرِدُ عَلَيَّ وَ شِيعَتُكَ رَاضِينَ
مَرْضِيِّيْنَ

منظور از خيرالبريّه تو و شيعيان تو مي باشد . در روز قيامت تو و
شيعيانت بر من وارد مي شويد ، در حالي كه هم خدا از شما راضي است و هم شما از
خداوند خشنود هستيد . ( 1 )

ج ـ ابو برزه اسلمي مي گويد : هنگامي كه آيه خيرالبريّه نازل شد ، پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله )
به علي فرمود :

هُمْ أَنْتَ وَشِيعَتُكَ يـا عَلِيّ ، وَميعـادُ مـا بَيْني وَبَينكَ
الْحَوْضُ ( 2 )

اي علي ! خيرالبريّه تو و شيعيان تو هستند و وعدگاه من و تو در روز
قيامت در كنار حوض كوثر است .

د ـ ابن عساكر روايت جالبي در شرح آيه
شريفه خيرالبريّه از عايشه نقل مي كند . طبق اين روايت ، شخصي از عايشه درباره
علي پرسيد ، عايشه ( با اين كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 360 .

2 . شواهد التّنزيل ، جلد 2 ، صفحه 359 .


444


رابطه خوبي با علي نداشت ، بلكه عليه علي آتش جنگ جمل را افروخته
بود ) گفت : « علي برترين خلق خداوند است ، هر كس بغض علي را در سينه داشته باشد ، او
كافر است ! ( 1 ) »

نتيجه اين كه ، طبق روايات بسيار فراواني كه در ذيل آيه خيرالبريّه
وارد شده ، منظور از خيرالبريّه علي ( عليه السلام ) است .

سؤال : آلوسي در روح المعاني سؤالي بدين
شكل مطرح كرده است :

اگر منظور از « خيرالبريّه » عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) است ، آيا او از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) هم بالاتر است ؟ چون خيرالبريّه در آيه
مطلق است و مفهومش اين است كه مصداق آن از همه انسانها بالاتر است ؟

جواب : اگر در خود آيه دقّت شود ، پاسخ
اين پرسش روشن مي گردد ؛ زيرا همانگونه كه گذشت يكي از شرايط « خيرالبريّه »
ايمان بود ؛ ايمان به خدا و رسول و ساير احكام اسلام ، بنابر
اين علي از ناحيه اعتقاد به خدا و پيامبر ، خيرالبريّه مي شود و چطور امكان
دارد كه او از ناحيه اعتقاد به رسالت پيامبر خيرالبريّه شود ،
آنگاه حتّي از
خود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم بالاتر باشد ! ؟ بدين جهت در روايت جابر بن عبدالله
انصاري ، كه از منابع عامّه نقل شد ، آمده است كه علي پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خيرالبريّه است .

سؤال ديگر : چه ارتباطي بين آيه شريفه و
مسأله خلافت و امامت و ولايت اميرمؤمنان ( عليه
السلام )
وجود دارد ؟ بر فرض كه اهل سنّت بپذيرند علي ( عليه السلام ) طبق روايات ، « خيرالبريّة » است ؛ امّا چگونه
ممكن است براي امامت به اين آيه استدلال كرد ؟

پاسخ : در مورد روش تعيين خليفه پيامبر
و جانشين خليفه پيامبر در بين شيعه و اهل سنّت اختلاف است .

شيعه معتقد است كه خليفه و جانشين خليفه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بايد از سوي خداوند تعيين و نصب
شود ( 2 ) ، پس تعيين خليفه طبق نظر شيعه انتصابي است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ،
صفحه 388 .

2 . زيرا همانگونه كه شرح آن گذشت ، جانشين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بايد معصوم باشد و عصمت جز از ناحيه
خدا قابل تشخيص نيست ، پس خداوند بايد شخص معصومي را به عنوان خليفه معرّفي
كند .


445


ولي اهل سنّت معتقدند كه تعيين خليفه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) انتخابي است و اين امر بايد از سوي
مردم صورت پذيرد ، مردم به هر كس بعنوان خليفه رأي دادند ، وي جانشين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي شود .

البتّه اين اختلاف در اين آيه تأثيري ندارد ، چون چه مسأله خلافت
انتخابي باشد وچه انتصابي ، تنها علي ( عليه السلام ) شايستگي خلافت دارد ! زيرا اگر انتصابي باشد ، همانگونه كه شيعه معتقد است ، با وجود
علي ( عليه السلام ) ، كه خيرالبريّه و بهترين مخلوقات
عالم است ، خداوند حكيم شخص ديگري را انتصاب نمي كند ؛ چون اگر چنين كند ، نصب
حكيمانه اي نخواهد بود ! و اگر هم انتخابي باشد ، آيا با وجود بهترينِ مردم ،
جايز است شخص يا اشخاص ديگري انتخاب شوند ؟ و روشن است كه عذر عدم شناخت مردم نسبت
به بهترين مخلوقات ، با وجود روايات فراواني كه قسمتي از آن بطور مشروح گذشت و با
توجّه به شهرتي كه علي ( عليه السلام ) در بين مسلمانان
به عنوان « خير البريّة » داشته ، عذر قابل قبولي نيست !

با توضيح فوق ارتباط آيه شريفه با مسأله ولايت و خلافت روشن
شد .

سؤال سوم : معمولا بهترين يك نفر است ،
نه چند نفر ؛ بنابر اين ، چطور علي ( عليه السلام ) و
شيعيانش همه بهترين هستند ؟

پاسخ : بهترين خلق بودن سلسه مراتب
دارد ، ممكن است شخصي در رأس هرم بهترينها باشد ، و كساني ديگر در مراحل پائين تر ، و
گروه سوم پائين تر از آنها . بنابر اين ، علي ( عليه
السلام )
در رأس هرم بهترينها و شيعيانش در مراحل بعدي قرار دارند .

نتيجه تمام مباحث گذشته اين شد كه : خيرالبريّه ( كه داراي
ويژگيهاي سه گانه ايمان ، عمل صالح و احساس مسؤوليت مي باشد ) علي و
شيعيانش هستند .

پيام هاي آيه خيرالبريّه

آيه خيرالبريّه و رواياتي كه در ذيل آن وارد
شده پيام هاي مختلفي دارد ، از جمله :

1 . نظام ارزشي اسلام

هر دين و مذهب و مكتبي در گرو ارزشهاي آن مكتب است ؛ به عبارت
ساده تر ،


446


هر مكتب و مذهبي بر يك محوري مي چرخد كه آن محور اصلي ، نظام
ارزشي آن مكتب محسوب مي شود ؛ به مثالهايي در اين زمينه توجّه كنيد :

الف ـ نظام ارزشي جامعه طاغوتي فرعوني ،
طبق آنچه در آيه 51 سوره زخرف ، از زبان خود فرعون آمده ، چنين بيان شده است :

« وَنـادي فِرْعَوْنُ في قَوْمِه قـالَ يـا قَوْمِ
أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهـذِهِ الاَْنْهـارُ تَجْري مِنْ تَحْتي أَفَلا
تُبْصِروُنَ ؛
فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت : « اي
قوم من ! آيا حكومت مصر از آن من نيست ؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد ؟ آيا
نمي بينيد ؟
»

افتخار فرعون به تسلّط بر مصر و در اختيار داشتن حكومت مصر است ،
آن هم حكومتي استبدادي و ديكتاتوري ؛ اين نظام ارزشي فرعون است ؛ بنابر اين ، از نظر
فرعون و فرعونيان انسانهاي خوب ، حكّام و فرمانروايان هستند ؛ هر چند جنايتكارترين و
ظالمترين افراد باشند ! و انسانهاي بد ، كساني هستند كه فاقد قدرت و سلطه باشند ، هر
چند از نظر اخلاقي ، متخلّق به بهترين صفات باشند ! بدين جهت فرعون در اعتراض به
نبوّت حضرت موسي ( عليه السلام ) مي گويد :

« فَلَوْ لا اُلْقِيَ عَلَيْهِ اَسْوِرَةٌ مِنْ
ذَهَب أَوْ جـاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ ( 1 ) ؛
( اگر موسي راست مي گويد ) چرا دستبندهاي
طلا به او داده نشده ، يا اين كه چرا فرشتگان دوشا دوش او نيامده اند ( تا
گفتارش را تأييد كنند ) ؟ !
»

يعني چون موسي ( عليه السلام ) طبق
نظام ارزشي فرعون داراي ثروت و قدرت و حكومت نيست ، پس نمي تواند پيامبر خدا
باشد !

نتيجه اين كه ، نظام ارزشي جامعه فرعوني ، قدرت و ثروت و زينت
است .

ب ـ نظام ارزشي بعضي از جوامع و مكاتب
ديگر ، فزوني فرزندان و مال و ثروت است . در آيه شريفه 35 سوره سبأ
مي خوانيم :

« وَقـالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالا وَأَوْلاداً
وَمـا نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ ؛
و گفتند : اموال و اولادما ( ازهمه ) بييشتر است ( واين نشانه علاقه خدا به ماست ! ) ؛ و ما هرگز مجازات نخواهيم
شد !
»

نظام ارزشي اينان ، نيروي انساني بيشتر و اقتصاد قويتر است ، طبق
اين عقيده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره زخرف ، آيه 53 .


447


خوبان كساني هستند كه داراي فرزنداني بيشتر و بنيه مالي قويتري
باشند ، مخصوصاً اگر فرزند پسر باشد ، بدين جهت در زمان جاهليّت ، خانواده اي كه
داراي پسران بيشتري بود را خوشبخت مي دانستند ؛ زيرا آنها مي توانستند در
قتل و غارت به پدران خود كمك كنند !

خلاصه اين كه نظام ارزشي اين گروه ، نيروي انساني افزونتر و اقتصاد
قويتر مي باشد .

امّا از نظر اسلام هيچ يك از امور فوق نظام ارزشي محسوب
نمي شود ، هر چند به عنوان ابزاري براي رسيدن به اهداف مقدّس ديني ، مطلوب
است .

قران مجيد در ردّ نظام ارزشي گروه اخير مي فرمايد :

وَمـا أَمْوالُكُمْ وَلا أوْلادُكُمْ بِالَّتي تُقَرِّبُكُمْ
عِنْدَنـا زُلْفي إِلاّ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صـالِحاً فَاُولئِـكَ لَهُمْ جَزاءُ
الضِّعْفِ بِمـا عَمِلُوا وَهُمْ في الْغُرُفـاتِ آمِنُونَ ( 1 )

اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمي سازد ، جز
كساني كه ايمان بياورند و عمل صالحي انجام دهند كه براي آنان پاداش مضاعف در برابر
كارهايي است كه انجام داده اند ؛ و آنها در غرفه هاي ( بهشتي ) در نهايت
امنيّت خواهند بود !

اين آيه شريفه ضمن ردّ نظام ارزشي كه بر محور نيروي انساني و
اقتصادي دور مي زند ، نظام ارزشي اسلام را معرّفي مي كند ؛ « ايمان » و « عمل
صالح » از جمله اموري است كه نظام ارزشي اسلام را تشكيل مي دهد ؛ چرا كه اين
امور چيزهايي است كه انسان را به خداوند نزديك مي كند ؛ نه مال و فرزند از هر
راهي كه باشد !

در آيه 13 سوره حجرات ، تقوا به عنوان يكي ديگر از محورهاي نظام
ارزشي اسلام معرّفي شده است . خداوند در اين آيه شريفه مي فرمايد :

يـا أَيُّهَا النّـاسُ إِنّـا خَلَقْنـاكُمْ مِنْ ذَكَر وَاُنْثي
وَجَعَلْنـاكُمْ شُعُوباً وَقَبـائِلَ لِتَعـارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ
اللهِ أَتْقـاكُمْ إِنَّ اللهَ عَليمٌ خَبيرٌ


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره سبأ ، آيه 37 .


448


اي مردم ! ما شما را از يك مردم و زن آفريديم و شما را تيره ها و
قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد ؛ ( اينها ملاك امتياز نيست ) گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست ؛ خداوند دانا و آگاه است !

هنگامي كه با آمدن اسلام نظام ارزشي جامعه عوض شد و ايمان و عمل
صالح و تقوا ، جاي ارزشهاي جاهليّت را گرفت ، تحوّلي شگرف رخ داد و جامعه اسلامي به
جاي « ابوجهل ها » و « ابولهب ها » و « ابوسفيانها » ، « ابوذرها » و « سلمانها » و « ميثمها » را به مردم عرضه كرد !

آيه « خير البريّة » نيز نظام ارزشي اسلام
را « ايمان » و « عمل صالح » و « احساس مسؤوليّت » بيان مي كند و بهترين مخلوقات را
هم بر همين مقياس معرّفي مي نمايد . متأسّفانه در دنياي امروز ، همان نظام ارزشي
جاهليّت حاكم است ؛ و كساني كه دلارها و ليره هاي بيشتري داشته باشند خوبان
جهان معرّفي مي شوند ! يا آنها كه قدرت اقتصادي مهمتري هستند ، و يا از توان
نظامي بالاتري برخوردار هستند ، بهترين شمرده مي شوند ! امّا هيچ كدام اينها از
نظر اسلام مستقلاًّ ارزش محسوب نمي شود .

2 . تاريخ پيدايش شيعه

برخي تصوّر كرده اند ، يا تعمّداً اينگونه القاء
مي كنند ، كه شيعه از زمان صفويان ، يا پس از آن ، به وجود آمده و سابقه تاريخي
چنداني ندارد !

ولي با مطالعه اي كوتاه در آثار و روايات اسلامي ، بطلان اين
تصوّر روشن مي شود ؛ از جمله ، در روايات وارد شده در ذيل آيه خيرالبريّه ،
خوانديم كه لقب « شيعه » براي اوّلين بار توسّط پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) براي پيروان عليّ بن
ابي طالب ( عليه السلام ) به كار برده شد ؛
بنابر اين ، تاريخ پيدايش شيعه ، قرين تاريخ پيداش اسلام است و سابقه آن از تمام
مذاهب اسلامي بيشتر و مقدّم تر است .

با توجّه به اين مطلب ، كساني كه ندانسته ، يا دانسته و از روي
عناد ، چنين اتّهامات و مطالب بي اساسي را مطرح مي كنند ،
مشمول اين شعر شاعر عرب هستند :


449


وَإِن كُنْتَ لا تَدْري فَتِلْكَ مُصِيبَةٌ * * * وَإِنْ كُنْتَ تَدْري فَاْلمُصيبَةُ أَعْظَمٌ

يعني اگر دانشمندان فوق از احاديث مذكور اطّلاعي ندارند ، اين خود
مصيبتي است ( كه انسان دانشمندي از وجود چنين روايتي بي اطّلاع باشد ) و اگر اطّلاع
دارند و از روي عناد منكر مي شوند ، مصيبت دو چندان و بزرگتر مي شود .

خدايا ! ما را از تعصّب هاي بي جا حفظ كن ، تا آثار شوم آن
دامنگير ما نگردد .

3 . شيعه يعني چه ؟

سؤال : رواياتي كه در اين بحث ذكر شد ،
شيعيان عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) را به
همراه آن حضرت ، بهترين آفريده هاي خداوند معرّفي كرد ؛ با توجّه به اين مقام
والاي شيعه ، مي خواهيم بدانيم كه شيعه به چه اشخاصي گفته مي شود ؟

آيا ما واقعاً شيعه مي باشيم ، و مشمول اين روايات هستيم ؟

جواب : در پاسخ به اين سؤال بايد كلمه « شيعه » را از سه جهت مورد مطالعه قرار دهيم :

ابتدا معناي آن را در لغت بررسي كنيم ، سپس به موارد استعمال آن در
قرآن مجيد بپردازيم ، و در پايان ، بخشي از رواياتي كه به معرّفي شيعيان حقيقي
پرداخته ، ذكر نماييم .

الف ـ شيعه در لغت : كلمه شيعه در لغت ،
به « الانتشار مع القدره » تفسير شده است ؛ يعني به چيزي كه با قدرت و قوّت در نقاط
مختلف منشتر شود شيعه گفته مي شود . نتيجه اين كه ، شيعه در لغت به گروهي منتشر ،
قوي و نيرومند اطلاق مي شود .

ب ـ شيعه در قرآن : اين كلمه در چهار
جاي قرآن بكار رفته است .

يكي از آيات فوق در مورد حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است . در آيات 83 و 84 سوره صافّات
مي خوانيم :

« وَإِنَّ مِنْ شيعَتِه لاَِبْراهيمَ * إِذْ جـاءَ
رَبَّهُ بِقَلْب سَليم ؛
و از پيروان او ( حضرت
نوح
( عليه السلام ) ) ابراهيم
بود ؛ ( به خاطر آور ) هنگامي را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد .
»


450


در اين آيه شريفه ، ابراهيم به عنوان شيعه حضرت نوح ( عليه السلام ) معرّفي شده است ، يعني آن حضرت ادامه دهنده
خطّ حضرت نوح ( عليه السلام ) بود ؛ آيه دوم چگونگي
موفّقيت حضرت ابراهيم در ادامه خطّ حضرت نوح را ، روي آوردن به درگاه پروردگار با
قلبي سليم ( 1 ) بيان كرده است .

يكي ديگر از آياتي كه كلمه شيعه در آن به كار رفته ، آيه 15 سوره
قصص مي باشد ، در اين آيه ، كه پيرامون داستان حضرت موسي ( عليه السلام ) است ، مي خوانيم :

وَدَخَلَ الْمَدينَةَ عَلَي حينِ غَفْلَة مِنْ أَهْلِهـا فَوَجَدَ
فيهـا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هـذا مِنْ شِيعَتِه وَهـذا مِنْ عَدُوِّهِ
فَاسْتَغـاثَهُ الَّذِي مِنْ شيعَتِه عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ . . .

او ( موسي ) هنگامي كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد ؛ ناگهان دو
مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند ؛ يكي ، از پيروان او ( و از بني اسرائيل ) بود ، و
ديگري ، از دشمنانش ؛ آن كه از پيروانش بود در برابر دشمنش ز وي تقاضاي كمك
نمود . . .

كلمه شيعه در اين آيه شريفه بر پيروان حضرت موسي ( عليه السلام ) اطلاق شده است و شايد از اين تعبير بتوان
استفاده كرد كه آن حضرت قبل از نبوّت گروهي را تربيت كرده بود كه در راه حق ، متشكّل
و منسجم بودند .

نتيجه اين كه ، كلمه شيعه در آيات فوق در مورد بعضي از پيامبران و
پيروان آنها به كار رفته است .

ج ـ شيعه در روايات : كلمه « شيعه » در
روايات بطور گسترده استعمال شده است ؛ به سه نمونه آن در اين بحث قناعت
مي كنيم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روايات ، قلب سليم را قلبي معرّفي مي كند كه غير از
خدا در آن نباشد ؛ يعني چيزهاي ديگر را هم براي خدا بخواهد ؛ زن و فرزند ، ثروت ، مقام ،
سلامتي ، امنيّت و خلاصه همه چيز را براي تقّرب بيشتر به خداوند بخواهد ، اگر هر كدام
اينها ارزش مستقل يافت و در قلب جاي گرفت ، ديگر آن قلب ، قلب سليم نخواهد بود ! « قلب
سليم » دوبار در قرآن مجيد استعمال شده است ، يكي در آيه 89 سوره شعراء و مورد ديگر
در آيه 84 سوره الصّافات آمده است . شرح بيشتر پيرامون « قلب سليم » را در تفسير نمونه ، جلد 15 ، صفحه 273 و جلد 19 ، صفحه87 به بعد
مطالعه فرماييد .


451


1 . روزي حضرت علي ( عليه السلام ) خطاب به يكي از يارانش
به نام « نوف بكالي » فرمود :

« أَتَدْري يـا نَوْفُ مَنْ شيعَتي ؟ ؛ آيا مي داني شيعيان من چه كساني هستند ( و چه ويژگيهايي
دارند ؟ )

نوف عرض كرد : لا وَالله ؛ نه به خدا قسم ! شما بفرمائيد .

سپس حضرت شروع به بيان اوصاف شيعيان خود نمود ، از جمله فرمود : « رُهْبـانٌ بِاللَّيْلِ وَاُسْدٌ بِالنَّهـار ( 1 ) ؛ شيعيان من راهبان شب و شيرمردان روز هستند ( در دل شب عالم خاصّي دارند و در روز ، به هنگام دفاع از اسلام بسيار شجاع و
قوي هستند . )
»

2 . در روايت ديگري شيعيان اين گونه توصيف
شده اند :

« إِنَّما شَيعَتُنـا أَصْحـابُ الاَْرْبَعَةِ
الأعْيُنِ ؛ عَيْنـانِ فِي الرَّأْسِ وَعَينـانِ فِي الْقَلْبِ ( 2 ) ؛
شيعيان ما داراي چهار چشم هستند ! دو چشم ( مانند همه انسانها ) در سر و
دو چشم ديگر در قلب دارند .
»

يعني شيعيان آدمهاي قوي ، شجاع ، بيدار ، روشن ، فهميده ، عالم و همه
چيز فهم هستند ؛ نه آدمهاي بي دست و پا و ساده لوح .

3 . شخصي به امام باقر ( عليه السلام ) عرض كرد : « الحمدلله شيعيان شما خيلي زياد
هستند » امام ( عليه السلام ) نگاه پرمعنايي به او كرد و
فرمود : اينها كه مي گويي شيعيان ما هستند ، آيا اين كارها را انجام
مي دهند ؟

هَلْ يَعْطِفُ الْغَنيُّ عَلَي الْفَقيرِ ؟ وَ يَتَجـاوَزُ الْمُحْسِنُ
عَنِ الْمُسِيءِ وَيَتَواسَوْنَ ؟ قُلتُ : لا ، قـالَ : لِيْسَ هـؤُلاءِ الشِّيعَةُ ،
الشِّيعَةُ مَنْ يَفْعَلُ هَكَذا ( 3 )

آيا ثروتمندان اين افراد به حال فقراء و مستمندان خود توجّهي دارند و
به آنها رسيدگي مي كنند ؟ آيا بزرگان و نيكوكاران اين افرادي كه شما آنها را
شيعه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار الانوار ، جلد 75 ، صفحه 28 .

2 . الكافي ، جلد 8 ، صفحه 215 .

3 . بحار الانوار ، جلد 71 ، صفحه 313 .


452


آن مرد وقتي اين ويژگيها را شنيد شرمنده شد و پاسخ منفي داد . سپس
حضرت فرمود : چنين افرادي شيعه نيستند ؛ شيعه كسي است كه آنچه را گفتم عمل كند .

آري ، شيعه بايد راهب شب و شير روز ، انساني هوشيار و فهميده و زرنگ
باشد ، به فقراء و نيازمندان كمك كند و از خطاي خطاكاران در گذرد و ديگران را در
شاديهاي خود سهيم كند .

* * *


| شناسه مطلب: 74177