بخش 5
مساله امامت حقیقت امامت امام پاسدار شریعت است امام آگاهترین مردم به اسلام است امام باید منصوص باشد امامان به وسیله پیامبر تعیین شدهاند نصب علی از سوی پیامبر تاکید هر امام بر امام بعد از خود علی افضل صحابه بود صحابه در برابر داوری عقل و تاریخ
مساله امامت<?xml:namespace prefix = o />
هميشه امامي وجود دارد
ما معتقديم: همان گونه كه حكمت خداوند ايجاب ميكند پيامبراني براي هدايت انسانها بفرستد، حكمتش ايجاب ميكند كه بعد از پيامبران در هر عصر و زماني، امام و پيشوايي از سوي خدا براي هدايت انسانها وجود داشته باشد تا شرايع انبيا و اديان الهي را از تحريف و تغيير حفظ كنند، نيازهاي هر زمان را روشن سازند و مردم را به سوي خدا و عمل به آيين پيامبران دعوت نمايند، در غير اين صورت هدف آفرينش انسان كه تكامل و سعادت است عقيم ميماند، بشر از راه هدايت باز ميماند، شرايع انبياء ضايع ميگردد و مردم سرگردان ميشوند.
به همين دليل معتقديم بعد از پيامبر اسلام (ص) در هر عصر و زماني امامي وجود داشته است: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين، اي كساني كه ايمان آوردهايد! تقواي الهي پيشه كنيد و با صادقان باشيد». [1] .
اين آيه مخصوص به زماني نيست و همراه بودن بي قيد و شرط با صادقان، دليل بر اين است كه در هر عصري امام معصومي وجود دارد كه بايد از او پيروي كرد، همان گونه كه بسياري از مفسران شيعه و اهل سنت، در تفسير خود به آن اشاره كردهاند. [2] .
[1] سوره توبه، آيه 119.
[2] فخر رازي بعد از بحث فراواني درباره اين آيه چنين ميگويد: آيه دليل بر اين است كه هر كس جايز الخطاست واجب است همگام و پيرو كسي باشد كه معصوم است و معصومين همانها هستند كه خداوند آنها را «صادقين» ناميده، پس اين سخن دليل بر اين است كه واجب است بر هر جايز الخطايي كه همگام و همراه با معصوم باشد تا «معصوم از خطا» جايز الخطا را از خطا باز دارد، و اين معني در همه زمانهاست و مخصوص به زماني نيست و دليل بر اين است كه در هر زماني معصوم از خطايي وجود دارد (تفسير كبير، جلد 16، صفحه 221).
حقيقت امامت
ما معتقديم: امامت تنها يك مقام حكومت ظاهري نيست، بلكه يك مقام بسيار والاي معنوي و روحاني است، و امام علاوه بر رهبري حكومت اسلامي، هدايت همه جانبه را در امر دين و دنيا بر عهده دارد. فكر و روح مردم را هدايت كرده و شريعت پيامبر اسلام (ص) را از هر گونه تحريف و تغيير پاسداري ميكند و به اهدافي كه پيامبر (ص) براي آن مبعوث شد تحقق ميبخشد.
اين همان مقام والايي است كه خداوند به ابراهيم خليل، پس از پيمودن راه نبوت و رسالت و پيروزي در امتحانات متعدد بخشيد، او نيز براي بعضي از فرزندان و دودمانش اين مقام والا را از خداوند تقاضا نمود و به او جواب داده شد كه هرگز ظالمان و گنهكاران به اين مقام نميرسند. «و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين، به ياد آور هنگامي را كه پروردگار ابراهيم (ع) او را با امور گوناگون آزمود، و او از عهده آزمايشهاي الهي بطور كامل بر آمد، خدا فرمود من تو را امام مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من نيز اماماني قرار ده، خداوند فرمود: پيمان من (امامت) هرگز به ستمكاران نميرسد (و تنها نصيب معصومان از ذريه تو ميشود)!» [1] .
بديهي است يك چنين مقامي در مساله حكومت ظاهري خلاصه نميشود، و اگر امامت به صورتي كه گفته شد تفسير نشود آيه فوق مفهوم روشني نخواهد داشت.
ما معتقديم: تمام پيامبران اولوا العزم داراي مقام امامت بودند، آنچه را با رسالت خود عرضه كردند، در عمل تحقق ميبخشيدند، و رهبر معنوي و مادي و ظاهري و باطني مردم بودند، مخصوصا پيامبر اكرم (ص) از آغاز نبوتش مقام والاي امامت و رهبري الهي را نيز داشت، و كار او در ابلاغ فرمانهاي الهي خلاصه نميشد.
ما معتقديم: خط امامت بعد از پيامبر (ص) نيز در معصومان از ذريه او ادامه يافت.
با توجه به تعريفي كه براي مساله امامت در بالا آمد به خوبي معلوم ميشود كه رسيدن به اين مقام، شرايط سنگيني دارد، هم از نظر تقوا (تقوايي در حد معصوم بودن از هر گونه گناه) و هم از نظر علم و دانش و احاطه به تمام معارف و دستورات دين و شناختن انسانها و نيازهاي آنها در هر عصر و زمان و مكان- دقت كنيد.
[1] سوره بقره، آيه 124.
ما معتقديم: امام بايد معصوم از هر گناه و خطا باشد زيرا علاوه بر آنچه در تفسير آيه بالا آمد، غير معصوم نميتواند بطور كامل مورد اعتماد واقع شود، و اصول و فروع دين را از او اخذ نمايند، و به همين دليل معتقديم «گفتار امام» همچون «افعال» و «تقرير» او حجت و دليل شرعي است (منظور از ««تقرير» آن است كه در برابر او كاري انجام دهند و او با سكوت خود آن را امضا كند).
ما معتقديم: امام هرگز «شريعت و قانون تازه» اي از خود نميآورد، بلكه وظيفه او پاسداري و حفظ شريعت و آيين پيامبر اسلام (ص) و كار او تبليغ و تعليم و حفظ و معرفي و هدايتبه سوي اين آيين مقدس است.
امام آگاهترين مردم به اسلام است
و نيز معتقديم: امام بايد نسبت به تمام اصول و فروع اسلام و احكام و قوانين آن و معني و تفسير قرآن، آگاهي كامل داشته باشد، و علم او نسبت به آن علوم جنبه الهي دارد و از پيغمبر اسلام (ص) به او ميرسد.
آري چنين علمي است كه ميتواند بطور كامل مورد اعتماد مردم قرار گيرد و در فهم حقايق اسلام بر آن تكيه كرد.
امام بايد منصوص باشد
ما معتقديم: امام (و جانشين پيامبر) بايد منصوص باشد، يعني با تصريح و نص پيامبر (ص) و نيز تصريح هر امامي نسبت به امام بعد، تعيين گردد، به تعبير ديگر: امام نيز مانند پيامبر (ص) از سوي خدا (به وسيله پيامبر) تعيين ميشود، همان گونه كه در آيه مربوط به امامت ابراهيم خوانديم: «اني جاعلك للناس اماما، من تو را امام مردم قرار دادم».
اضافه بر اين تشخيص وجود تقوا در سر حد عصمت، و مقام علمي والا (در حد احاطه به تمام احكام و تعليمات الهي بدون هيچ گونه خطا و اشتباه) چيزي نيست كه غير از خدا و پيامبرش از آن آگاه باشد.
و به اين ترتيب ما امامت امامان معصوم را به انتخاب مردم نميدانيم.
امامان به وسيله پيامبر تعيين شدهاند
ما معتقديم: پيامبر اسلام (ص) امامان بعد از خود را تعيين فرموده است. در يك جا بطور عموم، در حديث معروف ثقلين فرموده است.
در صحيح مسلم ميخوانيم: پيغمبر اكرم (ص) در سرزميني ميان مكه و مدينه به نام «خم» برخاست، خطبهاي خواند، سپس فرمود: «نزديك است كه من از ميان شما بروم اني تارك فيكم الثقلين، اولهما كتاب الله فيه الهدي و النور... و اهل بيتي، اذكركم الله في اهل بيتي، من دو چيز گرانمايه در ميان شما به يادگار ميگذارم نخستين آنها كتاب خداست كه در آن، نور و هدايت است... و اهل بيتم، به شما توصيه ميكنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد (اين جمله را سه بار تكرار كرد)». [1] همين معني در «صحيح ترمذي» نيز آمده و با صراحت ميگويد: «اگر دستبه دامن اين دو بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد». [2] .
اين حديث در سنن دارمي [3] و خصائص نسائي [4] و مسند احمد [5] و غالب كتب معروف و مشهور اسلامي آمده و جاي ترديدي در آن نيست و در واقع جزء احاديث متواتره محسوب ميشود كه هيچ مسلماني نميتواند آن را انكار كند و از روايات استفاده ميشود كه پيامبر اسلام (ص) نه يك بار بلكه چندين بار در مواقع مختلف آن را تكرار فرمود.
بديهي است كه تمام اهل بيت پيامبر (ص) نميتوانند چنين مقام والايي را در كنار قرآن داشته باشند بنابراين تنها اشاره به امامان معصوم از ذريه پيامبر (ص) است (فقط در بعضي از احاديث ضعيف و مشكوك به جاي اهل بيتي، سنتي آمده است).
ما به حديث مشهور ديگري كه در منابع معروف مانند صحيح بخاري، صحيح مسلم، صحيح ترمذي، صحيح ابي داود و مسند حنبل و كتب ديگر آمده است نيز استناد ميكنيم، پيغمبر اكرم (ص) فرمود: «لا يزال الدين قائما حتي تقوم الساعة او يكون عليكم اثنتي عشر خليفة كلهم من قريش، دين اسلام بر پاست تا قيام قيامت و تا اين كه دوازده خليفه بر شما حكومت كنند كه همه از قريشند». [6] ما معتقديم: تفسير قابل قبولي براي اين روايات جز آنچه در عقايد شيعه اماميه مربوط به ائمه دوازده گانه آمده است تصور نميشود، فكر كنيد آيا تفسير ديگري ميتواند داشته باشد!
[1] صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1873.
[2] صحيح ترمذي، جلد 5، صفحه 662.
[3] سنن دارمي، جلد 2، صفحه 432.
[4] خصائص نسائي، صفحه 20.
[5] مسند احمد، جلد 5، صفحه 182 و كتاب كنز العمال، جلد 1، صفحه 185، حديث 945.
[6] اين تعبير در صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 1453 از «جابر بن سمره» از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است و با تفاوت مختصري در ساير كتابهايي كه در بالا نام برده شد آمده است (صحيح بخاري، جلد 3، صفحه 101، صحيح ترمذي، جلد 4، صفحه 501 و صحيح ابي داود، جلد 4، كتاب المهدي).
نصب علي از سوي پيامبر
ما معتقديم: پيامبر اسلام (ص) در موارد متعدد علي (ع) را بالخصوص به عنوان جانشين خود (به فرمان خداوند) معرفي كرده است، از جمله در غدير خم (منزلگاهي نزديك جحفه) به هنگام بازگشت از حجة الوداع در ميان جمع عظيمي از اصحابش خطبه خواند و جمله معروف: «ايها الناس الست اولي بكم من انفسكم قالوا بلي، قال: فمن كنت مولاه فعلي مولاه، اي مردم آيا من نسبتبه شما از خود شما سزاوارتر نيستم؟گفتند: آري!فرمود: كسي كه من مولي و رهبر و سزاوارتر به او هستم، علي (ع) مولي و رهبر و سزاوارتر به اوست». [1] چون هدف اين نيست كه در بيان اين اعتقادات زياد به سراغ استدلالات برويم و پافشاري و جر و بحث داشته باشيم، همين اندازه ميگوييم حديث مزبور چيزي نيست كه به سادگي بتوان از كنار آن گذشت و يا آن را به عنوان بيان يك دوستي و محبتساده تفسير نمود كه پيامبر اسلام (ص) با آن تشريفات و تاكيدات بيان كرده باشد.
آيا اين همان چيزي نيست كه مطابق گفته ابن اثير در كامل، پيامبر (ص) در آغاز كارش، هنگامي كه آيه «و انذر عشيرتك الاقربين» نازل شد، خويشان خود را جمع نمود و اسلام را بر آنها عرضه داشت، سپس فرمود: «ايكم يوازرني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و وصيي و خليفتي فيكم، كدام يك از شما مرا در اين كار ياري ميكند تا برادر من و وصي و خليفه من در ميان شما باشد».
هيچ كس به دعوت پيامبر (ص) پاسخ نگفت جز علي (ع) كه عرض كرد: «انا يا نبي الله اكون وزيرك عليه، من اي پيامبر وزير و ياور تو در اين كار خواهم بود!» پيامبر (ص) به او اشاره كرد و فرمود: «ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم، اين نوجوان برادر من، وصي من و خليفه من در ميان شماست». [2] و آيا اين همان نيست كه پيامبر (ص) در آخرين ساعات عمرش ميخواست بار ديگر آن را بيان كند و بر آن تاكيد نهد و به گفته صحيح بخاري دستور دارد: «ايتوني اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده ابدا، وسيلهاي بياوريد تا نامهاي بنويسم كه در پرتو آن هرگز گمراه نشويد!» و در ادامه حديث آمده است كه بعضي به مخالفت با پيامبر (ص) در اين زمينه پرداختند و حتي سخن بسيار توهين آميزي گفتند و مانع شدند. [3] باز تكرار ميكنيم هدف ذكر عقايد با مختصري استدلال است، نه بيشتر از آن و گرنه بحثها شكل ديگري داشت.
[1] اين حديثبه طرق متعدد از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است و تعداد روات حديث بالغ بر 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعين و در 360 كتاب معروف اسلامي آمده است كه شرح آنها در اين مختصر نميگنجد. (به جلد 9 پيام قرآن، صفحه 181 به بعد مراجعه فرماييد).
[2] كامل ابن اثير، جلد 2، صفحه 63، چاپ بيروت، دار صادر- همين معني را با مختصر تفاوتي در مسند احمد حنبل، جلد 1، صفحه 11، و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، جلد 13، صفحه 210 و ديگران در كتب ديگر نقل كردهاند.
[3] اين حديث را بخاري در جزء پنجم، صفحه 11 باب «مرض النبي» نقل كرده، و از آن روشنتر، صحيح مسلم در جلد 3، صفحه 1259 ذكر كرده است.
تاكيد هر امام بر امام بعد از خود
ما معتقديم:هر يك از امامان دوازده گانه به وسيله امام قبل تاكيد شدهاند كه نخستين آنها علي بن ابي طالب (ع)،سپس فرزندش امام حسن مجتبي (ع)،سپس فرزند ديگرش حسين بن علي سيد الشهداء (ع) و بعد فرزندش علي بن الحسين (ع) و سپس فرزندش محمد بن علي الباقر (ع)،و بعد فرزندش جعفر بن محمد الصادق (ع) و سپس فرزندش موسي بن جعفر (ع) و سپس فرزندش علي بن موسي الرضا (ع) و بعد فرزندش محمد بن علي التقي (ع) و سپس علي بن محمد النقي (ع) و بعد حسن بن علي العسكري (ع) و آخرين آنها محمد بن الحسن المهدي-سلام الله عليهم-است و ما معتقديم او هم اكنون زنده ميباشد. البته اعتقاد به وجود مهدي-عج-كسي كه دنيا را پر از عدل و داد ميكند،آن گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد،مخصوص ما نيستبلكه تمام مسلمين به آن عقيده دارند و بعضي از علماي اهل سنت درباره متواتر بودن روايات مهدي-عج-كتاب مستقل نوشتهاند،حتي در رسالهاي كه چند سال قبل از طرف«رابطة العالم الاسلامي»در پاسخ سؤالي كه درباره حضرت مهدي-عج-شده بود ضمن تاكيد بر مسلم بودن ظهور مهدي-عج-اسناد فراواني از كتب معروف و معتبر درباره حضرت مهدي-عج-از پيغمبر اكرم (ص) نقل شده است، [1] منتهي بسياري از آنان معتقدند كه مهدي-عج-در آخر الزمان متولد ميشود.ولي ما عقيده داريم او دوازدهمين امام و هم اكنون زنده است و در زماني كه خداوند به او ماموريت دهد،براي پيراستن صفحه زمين از ظلم و جور و اقامه حكومت عدل الهي قيام ميكند.
[1] اين نامه در 24 شوال 1396 از«رابطة العالم الاسلامي»به امضاي مدير«ادارة مجمع الفقه الاسلامي»محمد المنتصر الكتاني صادر شده است.
علي افضل صحابه بود
ما معتقديم: علي (ع) افضل صحابه بوده است و بعد از پيامبر اسلام (ص) مقام نخستين را در امت اسلامي داشت، ولي با اين حال هر گونه غلو و زياده روي را در اين زمينه حرام ميدانيم و معتقديم آنها كه براي علي (ع) مقام الوهيت و خدايي يا چيزي شبيه آن قائل باشند، كافرند و از زمره مسلمين بيرونند، و ما از اعتقادات آنها بيزاريم، هر چند متاسفانه آميختگي نام آنها با نام شيعه، گاه سبب اشتباهاتي در اين زمينه شده است، در حالي كه هميشه علماي شيعه اماميه در كتابهاي خود، اين گروه را بيگانه از اسلام شمردهاند.
صحابه در برابر داوري عقل و تاريخ
در ميان ياران پيامبر (ص) افراد بزرگ و فداكار و با شخصيتي بودند و قرآن و روايات اسلامي در فضيلت آنان، بحث فراواني دارد، ولي اين به آن معني نيست كه همه اصحاب پيامبر را معصوم بدانيم و اعمال آنها را بدون استثناء صحيح بشمريم، چرا كه قرآن در آيات زيادي (آيات سوره برائت، سوره نور و سوره منافقين) از منافقاني سخن ميگويد كه در لا به لاي اصحاب پيامبر (ص) بودند، در ظاهر جزء آنها محسوب ميشدند، در حالي كه آيات قرآن شديدترين مذمتها را از آنها نموده است. و از سوي ديگر كساني بودند كه بعد از پيامبر (ص) آتش جنگ در ميان مسلمين روشن كردند و بيعت خود را با امام و خليفه وقت شكستند، و خون دهها هزار مسلمان را ريختند، آيا ما ميتوانيم همه اين افراد را از هر نظر پاك و منزه بشمريم؟!
به تعبير ديگر چگونه ميتوان هر دو طرف نزاع و جنگ (مثلا جنگ جمل و صفين) را درستكار و منزه دانست؟ اين تضادي است كه براي ما قابل قبول نيست و آنها كه موضوع «اجتهاد» را براي توجيه اين مسائل كافي ميدانند كه بگويند يكي از دو طرف بر حق بوده، و ديگري خطا كار، اما چون به اجتهاد خود عمل ميكرده است، نزد خداوند معذور، بلكه داراي ثواب است!- براي ما پذيرفتن اين سخن مشكل است.
چگونه ميتوان به بهانه اجتهاد، بيعت با جانشين پيامبر (ص) را شكست، و سپس آتش جنگ را روشن كرد و خون بي گناهان را ريخت، اگر اين همه خونريزي با توسل به اجتهاد قابل توجيه باشد چه كاري قابل توجيه نيست!
صريحتر بگوييم، ما معتقديم: همه انسانها حتي ياران پيامبر (ص) در گرو اعمال خويشند، و اصل قرآني «ان اكرمكم عند الله اتقيكم، گراميترين شما نزد خدا با تقواترين شماست» [1] درباره آنها نيز صادق است. بنابراين بايد وضع آنها را با عملشان روشن سازيم و به اين صورت يك قضاوت منطقي درباره همه آنان داشته باشيم و بگوييم: آنها كه در عصر پيامبر (ص) در صف اصحاب مخلص بودند و بعد از پيامبر (ص) نيز براي پاسداري از اسلام كوشيدند، و به پيماني كه با قرآن داشتند وفادار ماندند آنها را خوب ميدانيم و به آنها احترام ميگذاريم.
و آنها كه در زمان آن حضرت در صف منافقان بودند و كارهايي كردند كه قلب مبارك پيامبر (ص) را آزرده ساختند، و يا بعد از رحلت پيامبر (ص) مسير خود را تغيير داده كارهايي انجام دادند كه به ضرر اسلام و مسلمين تمام شد، آنها را دوست نداريم. قرآن مجيد ميگويد: «لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يؤادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب في قلوبهم الايمان، هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمييابي كه با كساني كه نافرماني خدا و رسولش را كردند دوستي كنند هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند، آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته است». [2] .
آري آنها كه در زمان حيات پيامبر (ص) يا بعد از رحلت او، پيامبر (ص) را آزار دادند به اعتقاد ما شايسته ستايش نيستند.
ولي نبايد فراموش كرد كه جمعي از ياران پيامبر (ص) بزرگترين مجاهدتها را در راه پيشرفت اسلام نمودند و از سوي خداوند مورد مدح و ستايش قرار گرفتند، همچنين كساني كه بعد از آنها روي كار آمدند يا در آينده تا پايان دنيا متولد ميشوند چنانچه راه اصحاب راستين و خط و برنامه آنها را ادامه دهند شايان هر گونه مدح و ثنا هستند «السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه، پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و كساني كه به نيكيها از آنها پيروي كردند، خداوند از آنها خشنود شد و آنها از خداوند خشنودند». [3] .
اين عصاره عقيده ما درباره صحابه پيامبر اسلام (ص) است. 55- علوم ائمه اهل بيت (ع) از پيامبر (ص) است.
ما معتقديم: با توجه به دستوري كه پيامبر (ص) طبق روايات متواتره درباره قرآن و اهل بيت- عليهم السلام- به ما داده است كه دست از دامان اين دو بر نداريم تا هدايت شويم و نيز با توجه به اين كه ما، امامان اهل بيت- عليهم السلام- را معصوم ميدانيم همه سخنان آنها و اعمالشان براي ما حجت و سند است، و همچنين تقريرشان (يعني در حضور آنها كاري انجام شود و آنها نهي نكنند)، بنابراين يكي از منابع فقهي ما بعد از قرآن و سنت پيامبر (ص)، قول و فعل و تقرير امامان اهل بيت- عليهم السلام- است.
و هر گاه به اين نكته توجه كنيم كه طبق روايات متعدد و معتبر، امامان اهل بيت- عليهم السلام- فرمودهاند: آنچه را ميگويند از پدران خود، از پيامبر اكرم (ص) نقل ميكنند روشن ميشود كه در واقع روايات آنان روايات پيامبر است. و ميدانيم روايات شخص ثقه و مورد اعتماد از پيامبر (ص) در ميان تمام علماي اسلام مورد قبول است.
امام محمد بن علي الباقر (ع) به «جابر» فرمود: «يا جابر انا لو كنا نحدثكم براينا و هوانا لكنا من الهالكين، و لكنا نحدثكم باحاديث نكنزها عن رسول الله (ص)، اي جابر!اگر ما حديثي به راي خويش و هواي نفس خود براي شما بيان كنيم از هلاك شدگان خواهيم بود، ولي ما احاديثي براي شما نقل ميكنيم كه به صورت گنجينهاي از رسول خدا (ص) براي شما اندوختهايم». [4] در حديث ديگري از امام جعفر بن محمد الصادق (ع) ميخوانيم: كسي سؤالي از آن امام نمود، حضرت جواب گفت. آن مرد براي تغيير دادن نظر مبارك امام به بحث و گفتگو پرداخت، امام صادق (ع) فرمود: اين سخنها را رها كن! «ما اجبتك فيه من شيء فهو عن رسول الله، هر جوابي درباره چيزي به تو دادم از پيامبر (ص) است (و جاي گفتگو ندارد!)». [5] .
نكته مهم و قابل توجه اين كه ما منابع معتبري در حديث مانند «كافي» و «تهذيب» و «استبصار» و «من لا يحضره الفقيه» و غير آنها داريم، ولي معتبر بودن اين منابع از نظر ما به اين معني نيست كه هر روايتي در آنهاست، از نظر ما مورد قبول است، ما در كنار روايات، كتب رجال داريم كه وضع راويان اخبار در تمام سلسله سندها در آنها تبيين شده است، روايتي از نظر ما مورد قبول است كه تمام افراد در سلسله سند حديث، اشخاص ثقه و مورد اطمينان باشند. بنابراين رواياتي كه در اين كتب معروف و معتبر است اگر واجد اين شرط نباشد از نظر ما قابل اعتماد نيست.
اضافه بر اين، ممكن است روايتي باشد كه سلسله سند آن نيز معتبر باشد، ولي علما و فقهاي بزرگ ما از آغاز تاكنون، آن را ناديده گرفته و از آن اعراض كردهاند، زيرا خللهاي ديگري در آن يافتهاند، ما اين روايت را «معرض عنها» ميناميم و از نظر ما فاقد اعتبار است.
از اين جا روشن ميشود كساني كه براي پي بردن به عقيده ما تنها به وجود روايت يا رواياتي كه در بعضي از اين كتب آمده استناد ميكنند بي آن كه تحقيق درباره سند اين روايات كرده باشند، راه صحيحي را نميپيمايند.
به تعبير ديگر در ميان بعضي از مذاهب معروف اسلامي، كتابهايي وجود دارد به نام «صحاح» كه صحت روايات آنها از نظر نويسندگانش، تضمين شده و ديگران نيز بر آن صحه ميگذارند، ولي كتب معتبر نزد ما چنين نيست، بلكه كتابهايي است كه صاحبانش شخصيتهاي برجسته و مورد اعتماد هستند، اما صحت سند روايات اين كتب، موكول به بررسي رجال سند در كتب علم رجال ميباشد.
توجه به نكتهاي كه گفته شد ميتواند به بسياري از سؤالاتي كه در مورد عقايد ما وجود دارد پاسخ دهد، همان گونه كه غفلت از آن منشا اشتباهات فراواني در تشخيص عقايد ما ميشود.
به هر حال بعد از آيات قرآن مجيد و روايات پيامبر (ص)، احاديث امامان دوازده گانه اهل بيت- عليهم السلام- از نظر ما معتبر است، به شرط اين كه صدور اين احاديث از امامان- عليهم السلام- از طريق معتبر معلوم شود.
[1] سوره حجرات، آيه 13.
[2] سوره مجادله، آيه 22.
[3] سوره توبه، آيه 100.
[4] جامع احاديث الشيعه، جلد 1، صفحه 18 از مقدمات، حديث 116.
[5] اصول كافي، جلد 1، صفحه 58، حديث 121.